Yves Moreau
يادداشت مترجم:
چند سال پيش دوستی در آلمان، با شور تمام از کتابی برايم حرف زد که يک نويسنده‌ی فيلم و کارگردان آلمانی به نام کلاوس گيتينگر نوشته و در پی يک پژوهش ژرف روزنامه نگاری توانسته است اسرار قتل کارل ليبکنشت و روزا لوکزامبورگ را که سوسيال دمکراتها بيش از ۷۰ سال در پرده نگاه داشته بودند فاش کند و آمران و مجريان اين قتل فجيع را با نام و عکس و موقعيت اداری و نظامی شان برملا سازد. وی اضافه کرد که گيتينگر پژوهش خود را بر اساس فيلمی تلويزيونی‌ که در سال ۱۹۶۹ توسط Dieter Ertel تهيه شده فراهم کرده که نمايش آن از ۱۹۷۱ممنوع است. من در معرفی اين موضوع مطلبی را به اختصار روی اينترنت به فرانسه يافتم که شما فارسی اش را ملاحظه می کنيد.

- - - - - - - -
روزنامهء اومانيته
مقالهء منتشر شده در ۱۷ ژانويه ۲۰۰۵
www.humanite.fr
- - - - - - - - - -
قتل کارل ليبکنشت و روزا لوکزامبورگ در ۱۵ ژانويه ۱۹۱۹ در برلين ضربه ای مهلک به قيام های انقلابی که در آن زمان سراسر آلمان را به شور و هيجان آورده بود وارد آورد. اسنادی که تاکنون ناشناخته بوده و تازه منتشر شده از اوضاعی که اين دو جنايت در آن رخ داده پرده بر می دارد.
شخصی که آخرين اقدامات جهت قتل کارل و روزا به دست وی انجام شده فردی ست به نام سرگرد والدمار پابست (Waldemar Pabst) که در آن زمان در هتل ادن (Eden) که ستاد لشکر سواره نظام گارد در آن مستقر بود اقامت داشت. بخش هايی از خاطرات وی که به تحرير درآورده بوده هم اکنون فاش شده است. اين زندگينامهء خودنوشت (اتوبيوگرافی) ناتمام ماند و پابست در سال ۱۹۷۰ در سن ۸۹ سالگی درگذشت. در بخش هايی از خاطرات که امروز فاش شده (۱) والدمار پابست گزارش می دهد که وی به دستور مستقيم شخصی که در ژانويهء ۱۹۱۹ فرمانده نيروهای دولتی آلمان بوده، يعنی يکی از رهبران سوسيال دمکرات گوستاو نوسکه (Gustav Noske) بدين عمل اقدام کرده است.
نوسکه خطاب به پابست صريحاً از وی می خواهد که بر ضد کارل ليبکنشت و روزا لوکزامبورگ اقدام کند و به او چنين می نويسد: «لازم است که بالاخره يکی شر اين آشوبگران را کم کند».
پابست، در پی اين دستور کارل و روزا را توقيف می کند. آنها را به هتل ادن می برند. پابست می نويسد: «من به دفترم رفتم تا فکر کنم چگونه بايد آنها را اعدام کرد. در اينکه بايد آنها را کشت نه آقای نوسکه و نه خودم کوچکترين ترديدی نداشتيم».
پابست تلفنی با نوسکه تماس می گيرد تا با وی مشورت کند و می گويد: «لطفاً به من دستورات لازم را بدهيد که چگونه کار را به پيش ببرم».
و نوسکه جواب می دهد: «چگونه يعنی چه؟ اين که کار من نيست، بايد ژنرال (احتمالاً فون لوتويتز von Lüttwitz) بگويد. اينها زندانی تحت مسؤوليت او هستند».
بنا بر يک گواهی ديگر (۲) پابست اظهار می دارد که دستوری از لوتويتز دريافت نخواهد کرد و نوسکه جواب می دهد: «پس به عهدهء خود تو ست که مسؤوليت کاری را که بايد کرد بپذيری».
سند ديگری که تاکنون منتشر نشده بوده نامه ای ست که والدمار پابست به ناشری نوشته به نام هاينريش سيوالد که به انتشار خاطرات سرگرد اظهار علاقه می کرده است. در اين نامه می خوانيم: «اگر پس از پنجاه سال سکوت، دهانم را باز کنم افتضاح مهلکی عليه حزب سوسيال دمکرات به راه خواهد افتاد».
کارل و روزا به محض اينکه به هتل ادن رسيدند با فرياد دشنام و انواع خشونت روبرو شدند. صورت کارل با ضربات قنداق تفنگ زخمی شد و خون بسيار از او می ريخت.
دو کوماندوی مأمور اعدام:
پابست پس از تماس تلفنی با گوستاو نوسکه، از ميان نظاميان تحت فرماندهی اش دو دسته کوماندو برای اجرای قتل برگزيد. ليبکنشت را به کوماندوی اول به فرماندهی ستوان پفلوگ هارتونگ (Pflugk-Hartung و روزا را به کوماندوی دوم تحت فرماندهی ستوان فوگل (Vogel) سپرد. به فاصلهء چند دقيقه دو زندانی را با دو اتومبيل بردند و راه جنگل تير گارتن (Tiergarten) را درپيش گرفتند. اتومبيل اولی طولی نکشيد که ايستاد. به کارل اخطار شد که پياده شود. گلوله ای به پشت گردنش زدند و سپس جسدش را به سردخانه بردند که در آنجا به عنوان «جسد فردی ناشناس» ثبت شد.
اما روزا، به محض حرکت از هتل ادن، گلوله ای به شقيقه اش شليک کردند و از پل ليشتن اشتاين، او را به «لندوِر کانال» انداختند. جسد او تا چند ماه بعد کشف نشد و کالبد شکافی نشان نمی داد که آيا علت مرگ، ضربات وارده بوده يا اصابت گلوله يا غرق در کانال. قاتلان عملاً نگرانی نداشتند. تنها شش نفر از آنها قرار بود دربرابر دادگاهی حاضر می شدند که از افسران پروسی تشکيل شده بود و دادگاه هم بی هيچ مشکلی پذيرفت که کارل ليبکنشت «در جريان فرار» به قتل رسيده و روزا هم به دست «شخص ديگری» که شناخته نيست کشته شده است.
گوستاو نوسکه در آن زمان مقام وزارت را در امپراتوری (ارتش امپراطوری Reichswehr) برعهده داشت و از پرونده ای که چنين سرهم بندی شده بود البته هيچ نگرانی نمی توانست داشته باشد.
گرگ خونخوار
اينکه بايد سرکوب هولناک انقلاب ۱۹۱۸ آلمان را به حساب نوسکه گذاشت ترديدی نيست. خود وی در آن زمان اعلام کرده بود: «يکی بايد نقش گرگ خونخوار را برعهده بگيرد و من از قبول چنين مسؤوليتی نمی ترسم».
کارل ليبکنشت در آخرين مقاله اش تحت عنوان «به رغم همهء اينها» که چند ساعت قبل از مرگش نوشته و در آن صريحاً نوسکه را متهم کرده بود چنين می نويسد: «بورژوازی فرانسه جلادان سرکوبگر انقلاب ۱۸۴۸ و ۱۸۷۱ را پديد آورد. اما بورژوازی آلمان مجبور نيست دستش را آلوده کند زيرا سوسيال دمکرات ها اين وظيفهء کثيف را به انجام خواهند رساند. کاوينياک (۳) و گاليفه (۴) ی بورژوازی آلمان نوسکه نام دارد».
اسناد جديدی که منتشر شده بی هيچ ترديدی نشان می دهد که نوسکه آمر مستقيم قتل کارل ليبکنشت و روزا لوکزامبورگ بوده است. اين جنايت در سمتگيری سياست آلمان و تراژدی های موحشی که [با پيدايش نازيسم] در سراسر جهان به دنبال آورد نقشی تعيين کننده داشت.

(ترجمه برای انديشه و پيکار)

- - - - - - - - - -

۱ـ منتشر شده در هفته نامهء اشترن Stern به تاريخ ۱۲ ژانويه ۱۹۹۵.
۲ـ منتشر شده در کتابی نوشتهء کلاوس گيتينگر تحت عنوان «لاشه ای در لندوِر کانال».
Claus Gietinger, Eine Leiche in Landwehrkanal
Die Ermordung der Rosa L.
Verlag 1900 Berlin, 1995.
۳ـ لويی اوژن کاوينياک (Cavaignac)، وزير جنگ و سرکوبگر قيام کارگری ۱۸۴۸ پاريس.
۴ـ گاستون اوگوست گاليفه (Gallifet) فرمانده ارتش ورسای و سرکوبگر کمون پاريس.