ملاحظهای در باره انتشار مصاحبه فلاخن با من
تراب حقشناس
رفقای عزیز، ایمیلی پس از انتشار مصاحبه جهت تشکر فرستادم. دوست دارم که دو نکته را که در آن ایمیل مجال توضیح نیافت در زیر بیاورم.
۱- موضوع رسم الخط و نوشتن یا ننوشتن تنوین برخی کلمات: من با نوشتن نون تنوین موافق نیستم و هرگز نمینویسم "مثلن" یا "بعدن". به عقیده من خط قراردادی اجتماعیست در طول تاریخ که با فرهنگی که در ملتی شکل گرفته پیوند دقیق دارد و نمیتوان آن را به میل و سلیقه خود عوض کرد. در کشورهای پیشرفته مثلا در فرانسه برداشتن اکسان (accent) یا حذف حروف مکرر در یک واژه، به هیچرو ممکن نیست. در آلمانی نیز همینطور. در سالهای اخیر چه جنجالی که بر سر چنین تغییراتی برپا شده و طرفداران تغییر عقب نشستهاند. در انگلیسی به گفته برنارد شاو برای gh هفت تلفظ وجود دارد که دست نخورده باقیست. اگر قرار باشد به میل خودمان چیزی را عوض کنیم، ارتباط بین نویسنده و خواننده صورت نمیگیرد. واژهها در طول تاریخ هویت و شناسنامه کسب میکنند که در فرهنگها ثبت شده است. شما "بعدن" یا "مثلن" را در هیچ فرهنگی نمییابید. به هر حال من چنان سلیقهای ندارم و به نظرم میرسد که رسمالخط نوشته و گفته مرا نباید به دلخواه تغییر داد. به ویژه آنکه من هنگام ویرایش مصاحبه، اینگونه موارد را طبق نظر خودم درست کرده بودم، ولی متاسفانه در انتشار آن خواست من رعایت نشده است.
۲- در پایان مصاحبه پیوستی آمده با مقدمهای که من آن را هنگام باز خوانی و تایید مصاحبه ندیده بودم. یعنی برایم ارسال نشده بود. این پیوست ظاهرا وصیتنامه مجاهد شهید ساسان صمیمی بهبهانیست که در ارتباط با فعالیتاش در بخش مارکسیستی سازمان مجاهدین دستگیر و زیر شکنجه قرار گرفت. در پاسخ به یکی از سؤالات، من به اختصار نظر خود را در رابطه با محتوای این و صیتنامه دادهام که به نظرم کافی ست، اما فکر میکنم این چند سطر را نیز باید اضافه کرد:
در جریان مبارزه طبقاتیِ حدود چهل سال پیش، جوانانی در ایران قد علم کردند که هدف نخستین خود را مبارزه با امپریالیسم، ارتجاع و سرمایهداری و به طور خاص رژیم شاه اعلام داشتند. آنها ابتدا گمان میبردند که از سنت دیرین اسلامی و شیعی ایران میتوان برای اهداف مبارزاتی یاری گرفت و هدفهای انقلابی و تحلیلهای ضد سرمایهداری را که بیان علمی و تاریخی دارد با تاییدی که از آیات قرآن میشود به دست آورد روشنتر و موجهتر نشان داد. آنها صدبار (و چه بسا نابجا) دندان بر جگر گذاشتند و جنبههای مخرب دین و خرافات را نادیده گرفتند تا برخی از مسائل را با تفسیری نوین همراه کنند. جانشان را بر کف گرفتند و ایدههایی را که زاده تجربه جنبش جهانی کارگری و سوسیالیستی بود به نحوی که با برخی مضامین قرآنی منطبق یا نزدیک باشد بیان کردند. ولی پس از چند سال تجربه فکری و عملی و تشکیلاتی فهمیدند که از این طرف راه نیست. باید اندیشه سیاسی را از عقاید دینی شست. چنین کردند و گفتند که ما مارکسیست هستیم.
در جریان مبارزه، برخی دستگیر، شکنجه و اعدام شدند. زیر فشار شکنجه شاید معدودی گفتند که از عقاید خود برگشتهاند یا حتی ضعف نشان دادند و به همگان فهماندند که آدم گوشت و پوست هم هست و چه بسا در مراحلی خلاف آنچه باور داشته چیزی را بر زبان جاری سازد. ساسان صمیمی بهبهانی، جوانی که تجربههای فوق را از سر گذرانده بود، زیر شکنجه و در آستانه اعدام ظاهرا وصیتنامهای نوشته و بر اعتقادات مذهبی خود پا فشاری کرده است. ساواک آن روز که به هیچ رو کمتر از ساواما در فکر حفظ اسلام نبود، این وصیتنامه را آماده کرده و تحویل خانواده داده تا خانواده و دیگران که با تغییر ایدئولوژی مجاهدین مخالفاند بدانند که او اعتقاد اسلامی داشته و کمونیست نبوده است. حالا پس از چهل سال نشریهای مبارز مثل فلاخن این وصیتنامه را منتشر میکند آن هم با ذکر اینکه "اولین بار" است. قاعدتا هدف این نبوده که با این کار نشان داده شود که مجاهدین مارکسیست نشدند، یا اگر شدند آنقدر سست بودند که آن را پس گرفتند. توجه کنیم که هیچ خبر و وصیتنامه رسمی از اکثریتی که به مارکسیسم روی آورده و تا پای جان ایستاده بودند، تنظیم و منتشر نشده است.
باری حتی اگر وصیتنامههای بیشتری هم از این نوع منتشر شود چیزی از حقانیت مبارزه انقلابی مجاهدین در دوره مذهبی و نیز از حقانیت گرایش آنان به مارکسیسم نمیکاهد. وصیتنامهای که زیر شکنجه و در آستانه اعدام نوشته شده چه اهمیتی میتواند داشته باشد؟ جالب است رژیم شاه برای اینکه علیه مجاهدین مذهبی تبلیغات کند میگفت اینها مارکسیستهای اسلامی هستند و وقتی مارکسیستها را میگرفت و زیر شکنجه قرار میداد، میکوشید از آنها امضائی بگیرد که مارکسیست نیستند.
ضعف نشان دادن مبارزینی که تا وقتی آزاد و مختار بودند مبارزه کردند ولی در زندان طاقت شکنجه نیاوردند نباید صرفا با خیانت توصیف شود!
دستتان را میفشارم. امیدوارم این نکات قابل درج در فلاخن باشد تا بعد در اندیشه و پیکار هم بیاید.
ت.ح
۴-۷-۲۰۱۵