به مناسبت روز جهانی زن، ۸ مارس ۲۰۲۱ برابر با ۱۸ اسفند ۱۳۹۹
منتشر شد:
"خلق گلسنگ ها"
مجموعه شعر
اثر کارون. م
این مجموعه شامل شعرهایی ست که کارون م پیشکش کرده است به:
تمامی کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه
یکایک زنان و مردان کارگری که دست شان به دهان و سفره ها نرسید
و همچنین به کشتهشدگان نیزار ماهشهر به دست نیروهای سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی ایران
در آبان ماه هزار و سیصد و نود و هشت.
او خود میگوید:
از مرئی نبودن و نماندن
از شعر به خویش، به زن رسیدم
تهی شدن و سرشار شدن را آموختم
شروع کردم به ستیزه؛ از ستیزه، به شعر رسیدم.
از شعر، دشمن را شناختم.
شعر سلاح شد در برابر دژخیمی که در برابرش هیچ چیز نداشتیم.
شعر را از سیاهی، از حصارهای زندگی، از پستوی آن جستجو کردم و دریافتم.
شعر بر من وارد شد و من دانستم که میتوانم. اکنون، میتوانم حرف بزنم.
کلام را بشناسم
مکث ها
و
نعرها را.
هر شعر شمعی شد در بن بست های اهواز.
من شعرهایم را میان ماهیان مرده کارون
و دستان خالی کارگران نفت تقسیم کردم.
شعر را به جاشوهای عرب،
به استبداد شرجی های شصت درجه،
میان قطعیهای مکرر برق در شب های گرسنگی و رطوبت سرشاز از کژدم شهر یافتم.
من شعر را
در گزیدن دریافتم.
از داستان کوتاه، به شعر رسیدم.هر شعر مارش عظیمی شد در برابر خشونتی که
بر زن
بر من و بر ما، که فراموش شده بودیم، وارد شد.
من شعر را برای "نه گفتن" سرودم، نه برای ثبت آواز چلچلهها.
شعر را برای وصف رذالت قصاب چلچلهها جستم.
شعر من شعر عمومی است. برای رد کابل ها، سنگسارها و داسها و
حقوقی که "پیمانکارها" خوردند.
من مرگ ما را دیدم و از آن پس، گفتم و خواهم گفت آنچه چشم های تو را
بگشاید،
انگشتان تو را مشت کند، دهان تو را به فریاد زدن وادارد.
خواهم شکست نرده ها را و عریان خواهم شد در میان واژههایی که انگار
خنجر بودند.
❊ ❊ ❊ ❊ ❊
شاعر خود را در این کتاب اینگونه معرفی میکند:
پدرم کارگر شرکت نفت بود و مادرم کارگری خانه دار و من نیز. در یک خانواده نه نفره شلوغ و کارگری، با پنج خواهر و یک برادر، در شهر اهواز بزرگ شدم. در خانه ما، بیشتر از نان، کتاب بود. با آیه ها و اعداد میانه خوبی نداشتم، نه با مدرسه و دانشگاه. بیشتر از کتابهای درس و مشق، آثار ادبیات کودک و نوجوان را از کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان، در یکی از محلههای حاشیه شهر اهواز، به امانت میگرفتم و میخواندم. اولین کتاب جدی و قابل تأملی که خواندم "شاهزاده خوشبخت" اسکار وایلد بود. هنوز ذوق پس از خواندن آن را احساس میکنم. پیرنگ داستان، گفتگوهای شاهزاده و پرستو (دیدگاه طبقاتی، اختلاف ها و تفاوتهایی را که میشناختم)، عمیقترین احساسات و باورهایم را برانگیخته میکند.
همان سال ها بود که اولین شعر سپید تقریباً بلندم را، در انتهای کتاب ادبیات سال پنجم دبستان نوشتم؛ شعری که با برخورد منفی اطرافیان، مجبور به پاک کردن و فراموش کردنش شدم.
گفتن از ایثار خورشید، آمیزش باد و خاک به زبان کودکی، در آن سال ها، انگار اتفاق غریبی بود.
از اولین نثر شعرگونه، به داستان کوتاه رسیدم و پس از چندین سال، از داستان دوباره به شعر بازگشتم. خواندم، نوشتم، نقد کردم، خودم را و همه را؛ و شعر ظرف همه حرفهایم شد.
شعر درفش من شد.
زمستان ۱۳۹۸ - اهواز
اندیشه و پیکار