رابرت فيسک: جنگ بزرگ برای تمدن
Robert Fisk, La Grande Guerre pour la civilisation, La Découverte, ۹۵۵ p. ۳۰ E
انتشارات لادِکوورت، ۹۵۵ ص، ۳۰ يورو
اين را که جنگ شکست مطلق روح و سرشت انسانی باشد (۱)، اين را که جنگ زشت و وحشت انگيز و تکان دهنده باشد و تر و خشک را با هم بسوزاند همه می دانند يا بايد بدانند، اما به چشم ديدن روی ديگر جنگ که نخستين واقعيت آن است، و در صحنه حاضر بودن و ديده ها را روايت کردن، با دستی از دور بر آتش داشتن و تخمين زدن دربارهء وحشت ناشی از جنگ و دروغ هايی که پشتِ اطلاعيه های نظامی و سخنان آرام کننده پنهان است بسيار تفاوت دارد. روزنامه نگار انگليسی، رابرت فيسک اين شايستگی چشم گير را دارا ست که نه تنها از ۳۰ سال پيش تا کنون شاهد سلسله تراژدی هايی بوده که خاور ميانه را هدف قرار داده، نه تنها هميشه توجهش به سوی چيزی که خود آن را "اردوی ديگری" و "نظر طرف مغلوب" می نامد جلب شده، بلکه به ويژه اين جرأت را داشته که اشياء را به نام حقيقی شان بنامد و از جنايت به عنوان جنايت نام ببرد. همين امر هم باعث شهرتش شده و هم نفرت بسيار و انبوهی از نامه های توهين آميز را به سوی وی روانه کرده است.
او به "خبرنگاران نوکر منش" و "سرمقاله نويسان قلم به مزد" رحمی روا نمی دارد، چنانکه نسبت به کسانی هم که به طور سيستماتيک به روش ۵۰ ـ۵۰ (به خصوص در آنچه به کشمکش اسرائيل ـ فلسطين بر می گردد) يعنی مساوی دانستنِ دو طرفِ نزاع پناه می برند اغماض نمی کند. آنها محتاطانه دو نوع گزارش از يک حادثه ارائه می دهند، هرکدام برای يکی از طرفين درگير در جنگ. "کشتار صبرا و شاتيلا را نمی توان با روش ۵۰ ـ۵۰ روايت کرد". اما در کتاب قطوری که خود "تسخير خاور ميانه به دست غرب" می نامد، فيسک سخت ترين داوری ها را عليه سياستمداران ابراز می دارد نه تنها عليه جرج بوش (پسر) و تونی بلر که به نظر وی با بن لادن "کيفيت" مشترکی دارند که اعتماد مطلق به خودشان است، بلکه عليه برخی ديگر نيز سختگيرانه داوری می کند: تصويری که او از بيل کلينتون و ياسر عرفات رسم می کند از همه ويرانگرانه تر است چون کمتر کسی انتظارش را دارد.
هرگز نبايد عقب نشست، هرگز نبايد تسليم باجگيری شد
رياکاری، دروغ بافی، اعتماد ابلهانه و سرانجام بدبختی. به نوشتهء فيسک، "همواره چنين بوده که هرگاه پای غرب برای مداخله در جهان عرب باز می شده هدفی جز خيانت در کار نبوده است". از وعده های فراموش شدهء لورنس عربستان گرفته تا به حالِ خود رها کردنِ شيعه های عراق که واشنگتن آنها را در بهار ۱۹۹۱ به شورش عليه صدام حسين تشويق کرده بود، نمونه های اين خيانت اند ولی او آنقدر به افشای "ما غربی ها" می پردازد که خود را در معرض طعن و لعن برخی همکاران قرار می دهد. برای مثال، وقتی در پیِ يک بمباران آمريکايی، از دست روستائيان افغانی کتک مفصلی خورده بود، وال استريت جورنال پريشانی و بدبياری اين خبرنگار را به سخره گرفته، می نويسد: او قربانی کينه ای شد که به خودش داشت و آنچه حقش بود بر سرش آمد.
فيسک کسی نيست که ضربه ای بخورد ولی واکنش نشان ندهد. مقالات او عليه آنچه خودش "آخرين جنگ استعماری" می نامد (يعنی جنگ اسرائيل با فلسطينی ها) غالباً او را در معرض اتهامات تحقير کننده ای قرار می دهد. اما اينکه او را "نوهء آيشمن" يا خيلی "ضد يهودی" لقب داده اند باعث شده که وی قاطعانه آنها را به شکايت و محاکمه تهديد کند: "در چنين مواردی هرگز نبايد عقب نشست. هرگز نبايد در برابر باجگيری تسليم شد". وانگهی، به نوشتهء او "در اروپا، اتهام آنتی سميتيسم (ضديت با يهود) عليه هرکسی که به خود جرأت انتقاد از دولت يهود بدهد تاحد زيادی تأثيرش را از دست داده است". اين امر در ايالات متحده تا اين حد کم اثر نشده، ولی اين مانع از آن نيست که رابرت فيسک در آنجا کنفرانس برپا کند و سالن ها از انبوه شنوندگان انباشته باشد.
اين مرد که از جنگ وحشت دارد و همواره با خشم و نفرت فراوان به توصيف آن می پردازد همه جا را زير پا می گذارد. از ايران تا عراق، از افغانستان تا سرزمين های اشغالی فلسطين. تاريخی که او از اين مناطق روايت می کند تاريخ واحدی ست، "تاريخ تکبر" و آثار آن در زمينه و بستری که از مدتها پيش به دست مستبدان محلی ويران شده است، مستبدانی که غرب غالباً از آنها همچون ابزار استفاده کرده و سپس خود آنان را درهم شکسته است.
(از لوموند هفتگی، ۵ نوامبر ۲۰۰۵، ترجمه برای انديشه و پيکار)
۱ـ مترجم در صحت چنين حکمی که در متن مقاله آمده ترديد دارد. چنان که حکم کلاوزويتس (تئوريسين نظامی پروس در قرن ۱۹) را نيز که می گويد: "جنگ ادامهء سياست است به وسايل ديگر" قانع کننده نمی يابد. پرسش اين است که آيا جنگ شکلی از مبارزهء طبقات نيست که مارکس آن را موتور محرک تاريخ شمرده است و آيا سياست ادامهء آن نيست؟