شايد اين بزرگ ترين جشن روشنفکری در فرانسه از سال های ۱۹۳۰ تا کنون باشد. بيش از ۴ هزار نفر که قبل از ۱۵ آوريل بليط را تهيه کرده بودند (چرا که از آن تاريخ به بعد ديگر جای خالی وجود نداشت)، در يکی از سالن های بزرگ ورزشی (Palais des sports) از ساعت ۱/۵ بعد از ظهر روز ۸ مه تا ساعت ۱۱ شب بدون انقطاع از مشاهده و حضور در برنامه ها لذت بردند. برنامه هايی غنی و سرشار از تأمل و اعتراض به اوضاع کنونی جهانی در عرصه های سياسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری معاصر فرانسه و جهان. گزينش شعار »صدای مقاومت«، نه تنها پژواک مقاومت در برابر نئوليبراليسم، بلکه يادآور شصتمين سالگرد مقاومت ضد فاشيستیِ فرانسه ۲۰۰۴-۱۹۴۴ نيز بود، چنان که مقاومت در برابر اشغال عراق و فلسطين و حمايت از مردم اين دو کشور نيز همواره و در تمام برنامه ها حاضر و ناظر بود. مراسم با ويدئويی از نوآم چامسکی افتتاح شد.
سپس مدير ماهنامهء لوموند ديپلوماتيک، اينياسيو رامونه ضمن خوش آمد به حضار، از تاريخ و تحول ۵۰ سالهء ديپلو و تيراژ آن (حدود ۲۳۹ هزار نسخه به زبان فرانسه) و ده ها ترجمهء آن به زبان های مختلف (از جمله فارسی، روی اينترنت) که در سراسر دنيا منتشر می شود و وفاداری به پرنسيپ های نخستينِ آن در عين توجه به تحولات دنيای کنونی سخن گفت و از پديدهء همگانی شدنِ دروغهای دولتی که باعث »ناامنی اطلاعاتی« در همه جا گشته سخن گفت و تحليل خود را به جامعه شناس فقيد فرانسوی، پی ير بورديو، که الهام بخش وی بوده، اهدا کرد.
سپس رمون اوبراک (Raymond AUBRAC) که از چهره های نمادين و برجستهء مقاومت ضد فاشيستی فرانسه است، سخن گفت و ادامهء سنت مقاومت در راه آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی و مبارزه با فاشيسم و نژادپرستی و ... را يادآور شد. رمون اوبراک در ۲۱ژوئن ۱۹۴۳ به دست گشتاپو می افتد. با شرکتِ همسرش لوسی که وی نيز از پارتيزان ها بوده طی عملياتی کوماندويی او را آزاد می کنند. رمون در تدوين برنامهء مقاومت شرکت داشته و خاطراتش را در کتاب Où la mémoire s’attarde (Odile Jacobe, ۱۹۹۶) نوشته است. از زندگی و عمليات آزاد کردن او فيلمی نيز به نام Luci Aubrac در ۱۹۹۷ تهيه شده است. او سخنان خود را با شعار »آفريدن يعنی مقاومت کردن، و مقاومت يعنی آفريدن« پايان داد.
آنگاه گروه موزيک و آواز توده ای Joli môme چند قطعهء پرشور اجرا کرد. سياست آمريکای بوش را که زير سرپوش مبارزه با تروريسم، به ويژه پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، دنيا را به هرج و مرج بيشتر کشيده، و نيز سياست شارون رامحکوم کرد و در قالب يادآوری سرکوب تظاهرات الجزايری ها و کشتار ده ها تن در مدخل متروی »شارون« در پاريس، در سال ۱۹۶۲، و با استفاده از روش بازی با کلمات، نام شارون را به عنوان مظهر سرکوب مردم در پاريس و فلسطين خاطر نشان می کرد. گروه در حالی که پرچم سرخ را به اهتزاز در آورده بود اين ندا را سر می داد که »تا وقتی روزانه هزاران نفر از گرسنگی می ميرند اين پرچم سرخ را رها نخواهيم کرد«. سپس به وضع بيکاران و کسانی که مشاغل بی ثبات دارند پرداخت و به ويژه از بخش وسيعی از کارکنان سينما و تئاتر (کارکنان متناوب و موسمی) که يک سال است برای بهبود وضعيت خود مبارزه می کنند و با دولت و کارفرمايان درگير هستند ياد کرد و تمام جمعيت همراه با آنان اين شعار را که خواستار لغو بی قيد و شرط قوانين ظالمانه کنونی ست تکرار می کرد.
زاکی آخمات Zackie ACHMAT از آفريقای جنوبی و مبارز ديرين کنگرهء ملی آفريقا (ANC) دربارهء فعاليت کنونی خود در مبارزهء با ايدز سخنانی ايراد کرد و گفت: ما برای تأمين دارو تلاش می کنيم. شرکت های بزرگ چند مليتی حاضر نيستند برای آفريقايی ها که قربانی درجهء اول اين آفت بزرگ هستند دارو با قيمت مناسب تأمين نمايند. او تأکيد می کرد که آمريکای بوش اجازه نمی دهد شرکت های دارويی داروی ژنريک تهيه و به آفريقايی ها بفروشند...
[از دو سه اعلام کنندهء برنامه، يکی هم آفريقايی بود که فرانسه را با لهجهء آفريقايی صحبت می کرد. و اين در فرانسه که هنوز چنين رسمی در مراسم بزرگ و در راديو و تلويزيون وجود ندارد و همه اروپايی و سفيد هستند ابتکار جالبی بود. برخی ديگر از کشورهای اروپايی از اين نظر از فرانسه جلوتر اند.]
نوبت به گروه موسيقی GNAWA Diffusion رسيد که رهبری آن را فرزندِ کاتب ياسين نويسنده و نمايشنامه نويس و مبارز الجزايری بر عهده داشت. با يادی از کاتب ياسين که خود از همکاران اوليهء ديپلو بوده، برنامهء موسيقی جالبی به زبان آمازيغی (زبان مناطق کابيلی الجزاير) اجرا شد.
سخنران بعدی اتی ين باليبار (Etienne BALIBAR) بود، فيلسوف فرانسوی و استاد دانشگاه و نويسندهء معروف آثار تئوريک مارکسيستیِ فراوان. وی در ضمن تجليل از اين ماهنامه و وفاداری اش به اصول روزنامه نگاری حرفه ای، از نقشی که در ارائهء تحليل و نقد نظام کنونی جهانی و نئوليبراليسم ايفا می کند ياد کرد و آن را همچون يک نماد مقاومت ناميد و ضمن يادآوری برخی از کاستی های اين ماهنامه، پيشنهاد کرد که زبان مبهم و غير صريح را که هنوز در برخی موارد دارد کنار بگذارد و ماهنامه را از حالت يکجانبه بيرون آورد و تنوع مطالب را در سطحی گسترش دهد که ديپلو به يک نشريهء بحث و تبادل نظر ارتقاء يابد و اجازه دهد مقالاتی که از »سوسياليسمی ديگر« (alter-socialisme) هم سخن می گويند امکان اظهار نظر داشته باشند و رفرانس های موجه کنونی را (که از مارکس تا گاندی و ... را دربر می گيرد) انعکاس دهد. علاوه بر اين، تعبير وی از زندگی خودش که می گفت: »چه زمانی که جوانی مبارز بودم و چه حالا که پيری متعهد هستم« (dans ma jeunesse militante, et dans ma vieillesse engagée) با استقبال حضار روبرو شد. در ضمن تحليل اش از جنبش چپ اظهار می داشت که »سوسياليسم واقعاً موجود« کمونيسم را مصادره کرد. از نظر وی، »پايان اتوپی ها« ما را به »انترناسيوناليسم نوينی« فرا می خواند.
سپس به ياد ادوارد سعيد و در تجليل از اين نويسنده و انديشمند و روشنفکر مبارز فلسطينی ـ آمريکايی يک تصوير ويديويی پخش شد. ويديو بخشی از مشارکت ادوارد سعيد را در يک جلسهء بحث با يک صاحب نظر اسرائيلی نشان می داد که چند سال پيش به ابتکار ديپلو تشکيل شده بود.
سپس يک گروه موزيک از مجارستان برنامه ای اجرا کرد.
نوبت به ژوزه بووه (José Bové) از بنيانگذاران و سخنگوی کنفدراسيون دهقانیِ فرانسه و مبارز معروف جنبش طرفداران »دنيايی ديگر« و مخالف شديد کاربرد تغييرات ژنتيکیِ گياهان (OGM) رسيد. وی از پرنسيپ هايی که در مبارزهء روزمره اش دارد سخن گفت، از مخالفت با مولد گرايیِ سرمايه داری گرفته تا بسيج عليه سياست تخريب کشاورزی که نوليبراليسم دنبال می کند و نيز عليه ليبراليزاسيون مبادلات جهانی و همبستگی با دهقانان بدون زمين در برزيل و مبارزات دهقانان در سراسر دنيا. او همچنين در همبستگی با کارگران پيمانیِ سينما و تئاتر فرانسه که هم اکنون يک سال است که در اعتصاب و اعتراض بسر می برند سخن گفت و حتی جلوگيری از يک برنامه »رياليتی شو« را که کانال اول تلويزيون فرانسه تحت عنوان »مزرعهء مشاهير« (La Ferm Célébrités) اجرا می کند در دستور کار قرار داد و اعلام کرد که روز ۱۶ مه دستجمعی می رويم و اين برنامه را که توهين به دهقانان و ريشخند زحمتکشان است بر هم می زنيم.
موزيک آفريقايی ساکسوفون که هنرمندی به نام Manu Dibango آن را اجرا کرد.
بعد ادواردو گاليانو (Eduardo GALIANO) نويسندهء معروف و روزنامه نگار اوروگوئه ای سخن گفت. او در ۱۹۴۰ در مونته ويدئو متولد شده. از ۱۴ سالگی با نام مستعار نقاشی می کرده، پس از اشتغال در کارهای کوچک و موقتی فراوان سردبير هفته نامه »مارشا« و مدير روزنامهء »اوپکا« شد. پس از دوره ای تبعيد در آرژانتين واسپانيا درسال ۱۹۸۵ به اوروگوئه بازگشت. از بين کتابهای او می توان به »رگ های گشودهء آمريکای لاتين« و نيز »خاطرات آتش«، (که به فرانسه هم منتشر شده) اشاره کرد. سبک بسيار ظريف و طنزآميز او حضار را بسيار تحت تأثير قرار داد. به يک مورد اشاره می کنيم: (قريب به مضمون) »اگر نويسندگانِ انجيل ها زن بودند عيسی دختر می شد و آنوقت يوسف نجار [بنا بر انجيل متی، باب اول، آيهء ۱۹ نامزد و شوهر مريم] رو ترش می کرد که من پسر می خواستم«. وی در جای ديگری از سخنان خود افزود: »اگر نمی توانيم حدس بزنيم که زمانه چه خواهد شد، دست کم اين حق را داريم که تصور کنيم که می خواهيم چگونه باشد«.
بعد يک برنامهء موزيک فرانسوی.
آنگاه نوبت به خانم نائومی کلاين (Naomi KLEIN) روزنامه نگار کانادايی رسيد، که با »تورونتو استار« همکاری داشته و نيز به عنوان روزنامه نگار مستقل با Globe and Mail و گاردين انگليس کار می کند. وی کتابهايی هم نوشته از جمله No Logo که در آن سوء استفاده از تبليغات و نيز اقدامات شرکت های چند مليتی را بر ملا می کند. اخيراً هم اخباری از جبههء جهانی شدن(Nouvelles du front de la mondialisation) به فرانسه منتشر شده است. وی که تازه از سفری چند هفته ای به عراق بازگشته بود گزارشی تکان دهنده داد. می گفت سياست بوش ليبراليزه کردنِ جهان از طريق بمب است و می افزود که من از ديدار با مقاومت عراق می آيم. برنامهء بوش دارد شکست می خورد و اين نه ناشی از فساد و دورويیِ آمريکا، بلکه از برکت مقاومت عراقی ها ست. نمونهء شکست را بدين ترتيب بيان می کرد که کارمندان و کسانی که در چارچوب برنامهء آمريکا به عراق رفته اند از پذيرش ادامهء کار در آنجا سر باز می زنند. پس از کنار کشيدنِ اسپانيا، اين امتناع از خدمت بيشتر شده، حتی نظاميان عراقی که به فلوجه رفته بودند ۴۰ درصدشان از ارتش بيرون آمده اند، ۱۰ درصدشان با مقاومت همکاری می کنند. ۴ وزير دولت موقت هم استعفا داده اند. کارکنان روزنامهء الصباح (که آمريکايی ها در عراق به راه انداخته اند) استعفا داده اند. دو سرباز آمريکايی به کانادا پناهنده شده اند. دو سرباز ديگر آمريکايی هم به دادگاه نظامی جلب شده اند. کسی که عکس های شکنجه را در زندان ابوغريب افشا کرده يک سربازآمريکايی ست. وی اظهار اميدواری می کرد که مردم آمريکا به اين نافرمانی بپيوندند و در انتخابات جرج بوش را از صحنه خارج کنند. او تأکيد می کرد که شورش تنها راه حل است و بايد بر دولت هايی مانند فرانسه هم فشار آورد تا اشغال را نپذيرند و به بهانهء سرپوش ملل متحد به عراق نروند. او راه را انتفاضهء سراسری می دانست (با شنيدن کلمهء انتفاضه، جمعيت با کف زدن به تأييد وی پرداخت). به نظر وی، آمريکا نه تنها نزاع اقتصادی، بلکه نزاع سياسی را نيز باخته است. کيفر دستجمعی عليه اهالی اعمال می شود و آمريکايی ها روش های شارون را به کار می گيرند. اشاره می کرد که طی مدتی که در عراق بوده حتی يک آمبولانس را که آسيب نديده باشد مشاهده نکرده است. بچه ها را می کشند.
به جای دموکراسی ضد دموکراسی را به عراق برده اند. صدای کسانی را که خواستار انتخابات بودند خفه کرده اند.
روزنامه ها را بسته اند. خبرنگاران بسياری را به ويژه از اعراب کشته اند. به چلپی که پايه بين مردم ندارد قدرت مافيايیِ زيادی داده اند. سرمايه گذاران می ترسند به آنجا بروند. کمپانی های خصوصی دستشان باز گذارده شده در همهء امور، حتی امنيتی. از بازسازی خبری نيست. هرچه هست ويرانی ست. هم مقاومت در برابر اشغال مهم است و هم مقاومت داخلی در آمريکا. با وجود اين، نبايد تصور کرد که آمريکايی ها به آسانی از اين منطقه دست بردارند. رامسفيلد اگر هم مجبور به استعفا شود امر مهمی نيست. وی يادآوری کرد که ما از اول با جنگ مخالف بوديم چون جنگی امپرياليستی ست. بايد به حرف های عراقيان گوش داد. صدها هزار نفر از آنان در خيابان های شهرهای عراق فرياد زده اند: »انتخابات آری، انتصابات نه!« مردم با خصوصی کردن نفت مخالف اند. آن ها می گويند برای عراقی ها بايد کار پيدا کرد نه برای آمريکايی ها و اينکه بايد به اشغال پايان داد. خواست عراقی ها خواست ما ست. هر نيروی خارجی بايد در اين باره دو هدف داشته باشد: اول اينکه مطمئن شويم عراقی ها حق رأی دارند و دوم اينکه آنچه به خاطرش رأی می دهند يعنی قانون اساسی را خود عراقی ها بنويسند. کمپانی های آمريکايی نيز بايد عراق را ترک کنند. وی افزود که اين جنگ تمام نشده و ما پيروز نشده ايم. اما ما قادريم کاری کنيم که آمريکايی ها برنده نشوند. بايد کاری کرد که ببازند. بايد پايگاه های نظامی شان، شرکتها شان، اقتصاد و سرمايه داری شان از عراق خارج شوند.
موزيک Tiken Jah Fakoly
بعد نوبت به کلود دوبون (Claude DEBONS) دبير سابق حمل و نقل در سنديکای CFDT رسيد که به حمايت اين سنديکا از رفرم های دولت دست راستی در مورد بازنشستگی اعتراض کرده و از آن استعفا داده و هم اکنون در سنديکای C.G.T. فعاليت می کند. وی ابتدا به تجليل از پی ير بورديو جامعه شناس بزرگ و فقيد فرانسوی پرداخت که حمايت اش از مبارزه عليه نئوليبراليسم و کارگران اعتصابی راه آهن در دههء ۱۹۹۰ معروف است. ناطق سپس به مسائل سنديکايی فرانسه پرداخت و رفرم هايی را که دولت دست راستیِ کنونی فرانسه در نظر دارد انجام دهد محکوم کرد و زيان های آن را برشمرد. وی تأکيد می کرد که »واقع بينی بايد با اراده گرايی همآهنگ باشد«.
موزيک آفريقايی ساحل عاج که بسيار پرشور بود.
بعد خانم ايرن خان (Irene Khan) رئيس کنونی سازمان عفو بين المللی سخنرانی کرد و گفت: به بهانهء حفظ امنيت ملی همهء حقوق بشر زير پا گذارده می شود. من اخيراً به بروندی رفته بودم تا دربارهء کشتارهايی که در سال ۲۰۰۲ صورت گرفته تحقيق و بررسی کنيم. فقط به يک مورد اشاره می کنم. دختری شش ساله به نام کلودين را ديدم که تنها نام خود را به ياد داشت و نام خانوادگی اش را نمی دانست، اما به خوبی به ياد داشت که پدر و مادرش را چگونه کشته بودند. وقتی پيش رئيس جمهوری رفتم و از وضع اين دختر کوچولو گفتم جواب داد که ما برای حفظ امنيت ملی مبارزه می کنيم، يعنی که وضع اين گونه انسانها برايش مهم نبود. آری، در همه جا يک منطقهء خاکستری بدون قانون و کيفر به وجود آورده اند. اين روش آمريکا ست و دنباله روی اروپا هم از آن بسيار خطرناک است. همه جا منطق جنگ حاکم شده است. ما از وضع شکنجه در افغانستان و عراق به مقامات رسمی گزارش داده ايم ولی همه بدون جواب. اين سياست امنيتی به جای آنکه وضع دنيا را امن تر کند وضع را در همه جا بدتر کرده است. بين قوميت ها تفرقه انداخته اند، نژادپرستی را تقويت کرده اند. او جنگ های زيادی را در همه جای دنيا برشمرد و گفت »سلاح کشتار جمعی« اينها ست. مبادله و معاوضهء امنيت در برابر حقوق بشر خطرناک است. دولت ها درس تاريخ را نمی شناسند. ديگر بس است. اين وضع بايد تغيير کند. آيا خواهيم گذاشت که فساد و شکنجه بر جامعه حاکم باشد يا آن را تغيير خواهيم داد؟
گروه راپ La RUMEUR (شايعه) برنامه ای اجرا کرد و آن را به مردم فلسطين و عراق هديه کرد.
سپس اوو مورالس Evo MORALES کانديدای رياست جمهوری بوليوی در سال ۲۰۰۲ بود که به رغم »وتوی« آمريکا عليه وی، در انتخابات مقام دوم را کسب کرد. او رهبر و نمايندهء دهقانان توليد کنندهء کاکائو و رهبر »جنبش به سوی سوسياليسم« است. او به خصوص طرفدار تعليق بدهی های خارجی بوليوی و ملی کردنِ مجددِ صنايع بزرگ و گاز است و کنترل مالکين بزرگ ارضی و نيز ارتقاء وضعيت بوميان است. مورال به نمايندگی از بوميان شمال بوليوی سخنرانی کرد. از مبارزات جاری آنجا گفت و نتيجه گرفت که اگر صلح می خواهيم راهی جز پايان امپرياليسم آمريکا وجود ندارد. وی افزود: »پريروز مرا کمونيست می خواندند، ديروز قاچاقچی مواد مخدر و امروز تروريست. آنچه واشنگتن نمی خواهد طرح مطالبات مردمی ست. همين«.
گروه موزيک پاکو ايبانِز Paco IBANEZ ترانه ای از شعرهای گارسيو لورکا را اجرا کرد و تأکيد بر اينکه بزرگ ترين تروريست جهان بوش است که شارون نيز همدست او ست. اين گروه سپس يکی از ترانه های معروف دورهء کمون پاريس »موسم گيلاس« (Le Temps des cerises) را خواند که حضار همنوا با آن می خواندند و شور و حال خاصی داشت. سخنران بعدی، تونی نگری (Toni NEGRI) بود. وی که در سال های ۱۹۷۰ رهبر گروه »قدرت کارگری« در ايتاليا بوده به اتهام »قيام مسلحانه عليه دولت« و »مسؤوليت معنوی« در درگيری های مبارزان مسلح با پليس در سال های ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۷ به ۳۴ سال زندان محکوم گرديد، ولی با فرار به فرانسه در سالهای ۱۹۸۰ توانست در اين کشور بماند و به تدريس فلسفه در دانشگاه بپردازد. بعد به ايتاليا بازگشت و شش سال ديگر در زندان ماند. از وی کتاب های متعددی منتشر شده از جمله کتاب »امپراتوری« که با همکاری ميکائل هاردت نوشته است (انتشارات Exils، پاريس ۲۰۰۰). نگری اظهار داشت که برايم دشوار است پس از سرود کمون سخنرانی کنم. از ۱۳۴ سال پيش اين ترانه و ايدآل های کمون مقاومت کرده و اين نشان می دهد که مقاومت ممکن است و در اشاره به مضمون ترانه گفت »عشق يک ميانجی ست برای ارتقاء امر خصوصی به امر مشترک«.
وی ابتدا به ارزش ديپلو در سال های ۷۰ و ۸۰ برای مبارزه ای که خودش و رفقايش در ايتاليا به پيش می برده اند اشاره کرد و گفت »در زندان که بوديم وقتی لوموند ديپلوماتيک می رسيد، قرائت دسته جمعی آن برای ما حکم وسيله ای مؤثر برای مبارزه با سرکوب و مقاومت در برابر نوميدی داشت« و افزود که هرچند دنيا تغيير کرده ولی ديپلو توان خود را از دست نداده است. او اصطلاحات و نقطه نظرات خودش را دربارهء دولت ـ ملتها، حقوق بين الملل، سياست و اجتماع مطرح کرد. از اهميت »جنبش جنبش ها« يعنی مبارزهء ضد جنگ، جنبش عليه نئوليبراليسم و برای آزادی و برابری و دموکراسی سخن گفت و نيز از مرحلهء پسا ـ سوسياليسم که راه را برای کمونيسم آينده می گشايد. وی تأکيد می کرد که ما اکثريت جامعه هستيم. ما ضد هر جنگی هستيم. مبارزه برای صلح مقدمهء مبارزهء اجتماعی ست. اين جنبشِ مقابله با هيرارشیِ جديدی ست که پاترون (ارباب) کنونیِ جهان اعمال می کند. ما ضد هر نوع انتگريسم (تماميت طلبی)، ضد طرفداران حاکميت ملی (Souvrainistes) هستيم. نه بدين معنا که امر محلی وجود ندارد. وی طبق عادت خود که در سخنرانی ها، هرچند تحليلی و تئوريک هم باشند، شور فراوان از خود نشان می دهد فرياد برآورد و حضار را به تکرار اين شعارها دعوت کرد: »سرنگون باد جنگ، سرنگون باد ملت [مفهوم ملت و تعصب ملی]. وی جنبش کارکنان پيمانی سينما و تئاتر (که هم اکنون در فرانسه جريان دارد)، جنبش کارگران و دهقانان و نيز جنبش برای حفظ محيط زيست و مبارزان حقوق زنان و... را پايهء اميدواری برای نيل به کمونيسمِ آينده می شمرد.
موزيک ابتکاری و هنرنمايیِ برنار لوبا Bernard Lubat، به صورت تک نفره که با شعارهای سياسی و اجتماعی و طنز همراه بود و بالاخره يک آتش بازی کوچک و زيبا با چند شمع، نشانهء سالروز تولد ديپلو.
بعد، نوبت سخنرانی به رژيس دبره Regis DEBRAY رسيد. رژيس دبره، فيلسوف، رسانه شناس (médiologue) و رئيس مؤسسهء اروپايیِ علوم دينی ست. از آثار اخير او کتاب »آتش مقدس، عملکردهای امور دينی (Le feu sacré, fonctions du religieux, Fayard) و »تروريسم، جنگ ها، ديپلوماسی. گاه شمارِ وقايعِ حماقت ظفرمند« (Terrorisme, guerre,diplomatie. Chroniques de l’idiotie triomphante ۱۹۹۰-۲۰۰۳ Fayard). منتشر شده است. لازم به يادآوری نيست که جمع بندی او از انقلاب کوبا که در سال های ۱۹۶۰ تحت عنوان »انقلاب در انقلاب« منتشر شد تأثير زيادی در گسترش مبارزهء مسلحانهء چريکی آن سال ها داشت. وی ابتدا به تناسب حال، به تجليل از نقش ديپلو پرداخت و به نقشی که اين ماهنامه در »جنبش طرفداران دنيايی ديگر« ايفا کرده و تغيير گفتمان آن از يک روزنامهء حرفه ای به نهادی فعال در امور اجتماعی اشاره کرد و سپس پيشنهاد نمود که اين ماهنامه در راه تغيير مکان سازمان ملل متحد از آمريکا به جای ديگر تلاش کند. او جوانب حقوقی اين امر را برشمرد و نتيجه گرفت که هيچ مانع حقوقی برای آن وجود ندارد. در منشور ملل متحد جای خاصی برای آن تعيين نشده و يک سوم آراء مجمع عمومی کافی ست که آن را تغيير دهد و افزود تا زمانی که سازمان ملل به جای ديگری منتقل نشود فاقد روح خويش است. سلطهء ايالات متحده بر سازمان ملل بدين معنا ست که ۵ درصد از مردم دنيا به جای ۹۵ درصد تصميم می گيرند و در جست و جوی جای ديگری برای آن از کانادا گرفته تا ... سرانجام بيت المقدس را پيشنهاد کرد، »زيرا اولاً مرکز اديان توحيدی ست که در آينده نقش مهمی خواهند داشت« و ثانياً وجود سازمان ملل متحد در آنجا زمينه را برای اجرای قطعنامه های آن توسط اسرائيل فراهم می سازد.
موزيک گروه بونگا Bonga،
سخنران بعدی، خوزه ساراماگو (José SARAMAGO) بود. وی متولد ۱۹۲۲ در يک خانوادهء دهقانی ست از پرتقال. مردی خودساخته که حرفه های گوناگون آزموده و نخستين رمان خود »سرزمين گناه« را در ۱۹۴۷ منتشر کرده است.
وی که در انقلاب پرتقال عليه ديکتاتوری سالازار (معروف به انقلاب گل ميخک) در سال ۱۹۷۴ شرکت داشته و با تعهد فراوان به مسائل کنونی جهان می نگرد، در سال ۱۹۹۸ برندهء جايزهء ادبی نوبل شد. به پرتقالی صحبت کرد و گفت من بيش از ۷ دقيقه حرف نمی زنم و موضوع سخن ام دموکراسی ست که بدون آن حقوق بشر بی معنا ست. هرگاه دموکراسی و حقوق بشر را مطالبه می کنيم می گويند صبر داشته باشيد. صبر کنفورميسم است. پس بياييد صبر نداشته باشيم. در خيلی از جاها نهادهای به اصطلاح دموکراتيک وجود دارد. فقط دولتی را عوض می کنيم، اما قدرت را نه! دولتی را که به وعده هايش عمل نکرده بر می داريم و به جای آن دولتی که به وعده هايش عمل نخواهد کرد می آوريم. يک حباب دموکراتيک، هرجا که باشد، اطراف آن را گرداب و طوفان می گيرد. وی باز هم بر بی صبری تأکيد کرد و گفت: »وقت آن است که از خود بپرسيم آيا نجات دموکراسی در بی صبری شهروندان نيست؟ بی صبری در برابر تسليم طلبی و کنفورميسم؛ بی صبری دربرابر همهء آن چيزهايی که طاقت از ما می گيرد«.
بعد خانم سافو، خوانندهء يهودی تبار مراکشی ـ فرانسوی برنامهء خود را اجرا کرد. آميزه ای ابتکاری از موسيقی عربی، اندلسی، ژيتان و جاز را که خاص او ست ارائه کرد. او در اسرائيل، غزه و رام الله نيز برنامه اجرا کرده و مضمون ترانه هايش غالباً اعتراض و تلاش در راه صلح است. سافو در آغاز برنامهء خود گفت: من جز زبان و واژه، سرزمين ديگری ندارم. اگر رنگ زمين بايد رنگ خون باشد، وعدهء هيچ سرزمينی به من ندهيد (اشاره به سرزمين موعود!).
نوبت سخنرانی به خانم کريستين دلفی (Christine DELPHY) رسيد. وی جامعه شناس و مدير پژوهش در مرکز ملی تحقيقات علمی فرانسه است. موضوع مطالعات و آثاراو عبارت اند از: پدر سالاری، کارخانگیِ زنان، مفهوم سازی از جنسيت (conceptualisation du genre) است.او در پايه گذاری جنبش آزادی زنان (MLF) شرکت داشته و از جمله با سيمون دوبوار مجلهء »مسائل نوين فمينيستی« (Nouvelles questions féministes) را تأسيس کرده که هم اکنون مديريت آن را بر عهده دارد. وی همچنين از بنيانگذاران »ائتلاف بين المللی ضد جنگ« است، چنان که رياست انجمن »فمينيست های طرفدار برابری« را نيز بر عهده دارد. از آثار او کتاب های زير را نام می بريم: دشمن عمده (l’Ennemi principal) در ۲ جلد، اقتصاد پدر سالاری، انديشيدن به جنس (Penser le genre) و بالاخره کتاب »برای خروج از ليبراليسم (Pour sortir du libéralisme) که در ۲۰۰۲ نوشته است. او گفت ظاهراً مرا سخنگوی فمينيسم در اين برنامه حساب کرده اند و اگر بخواهم تاريخ آن را بگويم بايد از قرن نوزده شروع کنم، اما ۱۰ دقيقه بيشتر وقت نيست و لذا دربارهء اختلاط و عدم اختلاط (mixité et non_mixité) صحبت کرد چه بين يک جنس و چه بين جنس ها. سپس گفت نهادها از هر نوع که باشند همه زير سلطهء مردان اند و در همه جا استدلال اين است که »زن به حد کافی نداريم«. برخی گمان می کنند که برای رهايی از تسلط يک جنس، اختلاط راه حل است، اما چنين نيست. نمونه اش نهاد خانواده است که مختلط است، اما می بينيم که عدالتی به وجود نمی آيد و به تلفات سالانهء مرگ زنان ناشی از تعرض مردان اشاره کرد که رقمی حيرت انگيز را نشان می دهد قابل مقايسه با تلفات سرطان و تلفات ناشی از تصادف در جاده ها. بعد افزود که از سالهای ۱۹۷۰، سياستِ عدم اختلاطِ اختياری مطرح شد که جلسات را فقط زنان تشکيل دهند و به دنبال همين امر بود که سياهان آمريکا نيز همين کار را کردند يعنی تشکيل جلسات فقط با حضور سياهان. علت اين است که در حالت اختلاط و امتزاج، زنها خودشان نيستند و باز زير سلطهء مردان اند. وی درپیِ ارائهء بيلانی صريح و بی تعارف از جنبش فمينيستی، »اين ايدهء ساده« را يادآوری کرد که »خود ـ رهايی مبارزه ای ست که به دست ستمديدگان، برای ستمديدگان جريان می يابد«.
ويدئوی کوتاهی از خانم ژوليت گرکو (Juliette Gréco) خوانندهء معروف و مترقی سال های ۱۹۶۰ فرانسه نشان داده شد. وی از مبارزهء کارکنان بيمارستان های فرانسه سخن گفت و با حيرت افزود که با مخارج گزاف يک ناو هواپيمابر می توان بيمارستان های خوب و مکفی ساخت. به نظر او کارکنان بيمارستان ها به اندازهء بيماران رنج می برند و بايد قدر کارشان را دانست. بد نيست داستانی را نقل کنيم که پس از کودتای آمريکايیِ پينوشه در شيلی، ژوليت گرکو در سانتياگو کنسرتی داشته که مستقيم از راديو تلويزيون پخش می شده و جسورانه آهنگ هايی عليه نظامی گری و ديکتاتوری سر می دهد. به دستور حکومت نظامی با دست پاچگی او را از محل کنسرت مستقيم به فرودگاه می برند و از شيلی اخراج می کنند.
سپس فرِدی بِرنال (Freddy BERNAL) شهردار کاراکاس که از ونزوئلا آمده بود سخنرانی کرد. از ۱۹۹۶ به بعد، وی يکی از رهبران جنبشی شده که پس از روی کار آمدن هوگو شاوِز (Chavez) انقلاب بوليوی نام گرفته است. از ۱۱ آوريل ۲۰۰۲ که بر ضد پرزيدنت شاوِز کودتايی (با حمايت آمريکا) صورت گرفت، برنال زندگی مخفی پيشه کرد و در برپايیِ تظاهرات بزرگ توده ای که باعث بازگشت دولت مشروع بوليوی گرديد نقشی فعال داشت. وی در سخنان خود از مبارزهء جاری برای مقابله با سياست آمريکا که خواستار براندازی حکومت شاوز است و از جنبش عليه سياست های صندوق بين المللی پول سخن گفت و هدف جنبش را مقابله با ايده هايی دانست که پس از فروپاشی اتحاد شوروی رايج شد مبنی بر اينکه سرمايه داری پيروز شده، يا حرف های امثال فوکوياما که سرمايه داری ليبرال و نظام پارلمانی پايان تاريخ است. وی از تجربهء دموکراتيک توده ای در ونزوئلا نيز سخن گفت.
موزيک با رقص و کوروگرافی زيبا.
نوبت به سخنرانی خانم اميناتا تراوره (Aminata TRAORE) رسيد. وی وزير سابق فرهنگ درکشور مالی، دانشگاهی و نويسندهء چند کتاب از جمله Viol de l’imaginaire (۲۰۰۲) و نامه های زنی آفريقايی به [کشور] فرانسه (۲۰۰۴). در انجمن های طرفدار دنيايی ديگر مبارزه می کند و از برگزارکنندگان دو فوروم اجتماعی آفريقا بوده است. او اشاره کرد که گرسنگی فکری بيش از گرسنگی مادی و غذائی، آفريقا را تهديد می کند. او گفت: »اگر آفريقا اداره شدنی نيست، از اين رو ست که به دست بازيگرانی ناشناس در خارج از آفريقا اداره می شود که در برابر مردم ما پاسخگو نيستند«. وی به طرح های توسعه که از دهه های پيش مطرح بوده و توهماتی که در اين باره وجود داشته اشاره کرد، چنان که از توهمات امروز که مبنی بر وام ها و تعديل اقتصادی ست سخن گفت و با اميدواری به آينده جهت خروج از بن بست کنونی، اين شعار را تکرار کرد که »آفريقای ديگری ممکن است. جهان ديگری ممکن است«.
گروه موزيک Akosh s برنامه ای اجرا کرد.
سپس ژاک دريدا (Jacques DERRIDA) سخنرانی کرد. وی استاد مدرسهء مطالعات عالی علوم اجتماعی (EHESS) و يکی از مشهورترين فيلسوفان معاصر فرانسوی در خارج کشور، به ويژه در ايالات متحده است. آثار او که به حدود ۸۰ جلد می رسد به عنوان بخشی از مؤلفه های اساسیِ مدرنيت فلسفی شناخته می شود. وی ابتدا به برخی از آثار خود که از دههء ۱۹۹۰ به بعد نوشته، از جمله »شبح های مارکس« (۱۹۹۴) اشاره کرد و نيز به نقش لوموند ديپلوماتيک و جايگاه آن در بستر فرهنگ و زبان فرانسه پرداخت. به نظر او اين نشريه به رغم وفاداری اش به مبادی اوليهء خود، از ۵۰ سال پيش تا کنون و تحولاتی که در آن در پیِ تحولات جهان رخ داده، خاص فرهنگ و زبان فرانسه و اروپا ست. وی در عين تأييد پيشنهاد رژيس دبره برای انتقال محل سازمان ملل به جای ديگری خارج از آمريکا، گفت من انتقال آن رابه اروپا و مشخصاً به فرانسه پيشنهاد ميکنم. وی جنگ آمريکا در عراق و سياست های اسرائيل عليه فلسطينی ها را مانند کليهء سخنرانان محکوم کرد. وی همچنين خواستار مبارزه با يهودستيزی و هرگونه نژادپرستی شد و با استقبال حضار روبرو گرديد.
سپس، ويدئوی مصاحبه ای کوتاه با ژان فرا (Jean FERRAT) خوانندهء کهن سال فرانسوی پخش کرد که برای کمونيسم و از اشعار لويی آراگون ترانه های متعدد خوانده است. وی بی عدالتی را که در پخش آواز و موسيقی خوانندگان فرانسوی در راديو و تلويزيون ديده می شود مورد انتقاد قرار داد و گفت حتی بين آن دسته از خوانندگانی که در رسانه ها مطرح اند تبعيض وحشتناکی وجود دارد که آثار چند نفر از آنان ده ها برابرِ آثار برخی ديگر پخش می شود، زيرا شنونده دارد و لذا تبليغات را بالا می برد و سرانجام سود به بار می آورد. منطق سود بسياری از افراد را از مطرح شدن محروم می سازد و مانع شکوفايی استعدادها می شود و آنها را می پژمرد.
بعد خواييو پدرو استديله (Joao Pedro Stedile) از برزيل سخن گفت. وی اقتصاددان و از رهبران اصلی جنبش دهقانان بی زمين (MST) است که در ۱۹۸۵ در برزيل تأسيس شده. اين جنبش که برای بازپس گيری بخشی از زمين های متعلق به مالکان بزرگ ارضی، به سود دهقانان، مبارزه می کند يکی از نيرومندترين سازمان های اجتماعی در آمريکای لاتين است. استديله، خود يکی از مسؤولين سازمان بين المللی دهقانان Via Campesina است و نقش مهمی در برگزاری فوروم جهانی »پورتو الگره« ايفا کرده است. او خيلی حماسی سخنرانی کرد و از جمله گفت: برزيل نخستين کشور صادر کنندهء سوژا (سويا) ست. با وجود اين، ۵۰ ميليون گرسنه وجود دارد. در برزيل، جنبش اجتماعی، لولا رئيس سابق سنديکای کارگران و رئيس حزب کار را به رياست جمهوری رساند و او در يکی از نخستين سخنرانی های خود اعلام کرد که اميد او اين است که بتواند کاری کند که هر فرد برزيلی دست کم يک با در روز غذای سير بخورد. اما در چارچوب توازن قوای جهانی بعيد است بتواند چندان کاری از پيش ببرد. خواييو به اقدامات لولا اشاره ای نکرد. گروه تريو(Tryo) موزيک اجرا کرد.
سپس گادی الغازی (Gadi ALGAZI) يک اسرائيلی که به سود حقوق فلسطينی ها مبارزه می کند سخنرانی کرد. وی نخستين سرباز اسرائيلی ست که در سال ۱۹۷۹ از خدمت در سرزمين های اشغالی فلسطين امتناع کرده و به همين دليل ده ماه در زندان بسر برده است. وی استاد تاريخ در دانشگاه تل اويو است و گردانندهء انجمن تعايش (همزيستی) که اعضای آن برخی يهودی و برخی عرب اند. او زير پا گذاردن حقوق فلسطينی ها و اشغال سرزمين های فلسطينی و کشيدن ديوار تبعيض نژادی را محکوم کرد و جنبه های متعددی از اقدامات انجمن تعايش را برشمرد که می کوشند مانع تخريب خانه ها شوند، يا پس از ويرانیِ خانه ها به بازسازی آن ها بپردازند، به کمک دهقانان برای جمع آوری محصول بروند و دربرابر ارتش، زمانی که به سرکوب فلسطينی ها می پردازد، به مقاومت دست بزنند.
موزيک آهنگ ساز و خوانندهء معروف لبنانی مارسل خليفه. وی ترکيبی از سازهای شرقی و غربی ابداع کرده و اشعار کسانی به ويژه محمود درويش را به صورت اپرا و آهنگ خوانده و برای آن ها موزيک ساخته است. يادآوری کنيم که گروه های موزيک همه داوطلبانه برنامه های خود را اجرا کردند.
آخرين سخنران خانم ليلا شهيد نمايندهء عام [سفير] فلسطين در فرانسه بود که در ميان استقبال کم نظير جمعيت ظاهر شد.و از گادی الغازی خواست که در کنار او پشت تريبون بايستد و او را بوسيد و گفت ما فلسطينی ها و اسرائيلی های صلح طلب و عدالتخواه در کنار هم مبارزهء واحدی را به پيش می بريم. »اسرائيلی ها و فلسطينی ها در همزيستی با يکديگر، هر کدام در دولت خويش، يا با هم پيروز خواهند شد، يا با هم شکست خواهند خورد و دنيا هم همراه با آنها«. وی از لوموند ديپلوماتيک و نقشی که در جهت آگاه کردن خوانندگانِ خود به آرمان فلسطين و حقانيت آن دارد تجليل فراوان نمود و سالروز تأسيس آن را تبريک گفت و از همهء کسانی که فلسطين را همواره در مبارزات روزمرهء خود به ياد دارند تشکر کرد و ابراز اميدواری کرد که صلح وعدالت و برادری سرانجام در فلسطين برقرار شود.
ساعت از ۱۱ شب گذشته بود. اعضای تحريريه ديپلو روی سن ظاهر شدند و از حضار تشکر کردند.
اين يادداشت سريع طبعاً جنبه های کوچکی از اين جشن لذت بخش و پرفايده را عرضه می کند که به ويژه در اين روزگار وانفسا خود نشانهء بيداری وجدان ها و اعتراض و مقاومت و به ويژه حدت و غنای مبارزهء طبقاتی در جامعهء فرانسه است. چنان که گسترش شمار خوانندگان اين نشريه اوج گيری تمايل به چپ و دميدن روح نشاط و تحرک در صفوف مبارزان چپ را در اين کشور و برخی جاهای ديگر نشان می دهد.
ما به آوردن گزارش اين جشن بسنده می کنيم زيرا تحليل جايگاه اين نشريه در عرصهء سياست و فرهنگِ جامعهء فرانسه و طرح کاستی ها و انتقاداتی که می تواند بر اين ماهنامه وارد باشد مجال ديگری می طلبد.
مه ۲۰۰۴
صفحه آزاد
با شعار مقاومت; لوموند ديپلوماتيک پنجاهمين سالگرد تولدش را جشن گرفت
- توضیحات
- نوشته شده توسط تراب حق شناس
- دسته: صفحه آزاد