در ستايش تقى شهرام
به مناسبت سى اُمين سالگرد اعدام وى
سر كه بر مى گردانيم و گذشته مان را نظاره مى كنيم، پسِ پشت مان نمايى مبهم از قله هايى ست، كه ريشه در زمين و سر در ابر و غبار دارند، قله هاى كه تا از آن بالا نرويم در نمى يابيم كه تا كجا مى توانند چنين بلند باشند... فرازِ قلّه كه مى رسيم، كوچكى و حقارت بسيارى آشكاره مى شود كه ندانستند هرگز، زندگى چيست...فتح چيست...
و نواى شاملوى در ذهن مى پيچد كه:
« تو نمى دانى غريوِ يك عظمت
وقتى كه در شكنجه يك شكست نمى نالد
چه كوهى ست!»...
و چه هم زمانى خوشايندى است كه دوم مرداد ماه نام شاملو و شهرام را در خاطر هجّى مى كند تا طعم گس تابستان هاى پر حادثه و خون لحظه اى از خاطر دور شود...
گرچه هر [قدر كه] بگوييم اندك باشد، اما از شاملوى بزرگ بسيار خوانده ايم و گفته ايم... اما چپ ايران به شهرام وام دار و بدهكار است و على رغم اين دِين، هنوز كه هنوز است بعد از گذشت ۳۰ سال، حتى برخى نامى از او نمى برند، زيرا از او شرمسارند، يا كه وى را ناچيز مى پندارند و ناديده مى گيرند... بخش اعظم چپ ايران از انقلاب ۵۷ به اين سوى، يا مقهور اسلاميون در آستانه انقلاب شدند يا سر در مقابل پوپوليسم مصلحت جويانه اى خم كردند كه به ناچار بايد بهاى آن را با پنهان كردن حقيقت يا ذبح كردن شجاعت مى پرداختند، چندان كه بسيارى حتى در برابر جنايتى كه عليه او رفت سكوتى سنگين و شرم آور پيشه كردند.
اين درد است! و تير مى كشد وجدان آدمى، وقتى كه حتى بسيارى از رفقا! را هم رديف شكنجه گران و نا به كارانى مى يابى كه با هشيارى تمام، دهان ملوّث شان را در مقطع تاريخى معينى براى مخدوش كردن چهره اى تمام قد انقلابى و مبارز گشوده اند كه به لطف رفقا حتى بسيارى در نسل گذشته تنها از او نامى به ياد دارند و انگى! ديگر چه رسد به هم نسلان من، كه حتى نامى هم از وى در ياد ندارند.
برادرهاى يك بطن!
يك آفتاب ديگر را
پيش از طلوعِ روزِ بزرگ اش
خاموش
كرده اند!
بگذريم از تنگ نظرانى كه كينه ديرينه فرقه گرايى شان ساليانى است كورشان كرده، و نهايتا در حق وى چيزى كم از جانيان روزگار نگذاشته اند، و هيچ گاه ندانستند كه «خون گرم شان را، به سربازان جوخه اعدام نوشانيدند..»
و اين نه فقط دردى است جانكاه، كه حسرتى خوره وار نيز هست، از دست رفتن يكى از درخشان ترين و بى مثال ترين ترين چهره هاى تاريخ جنبش كمونيستى ايران، كه در خلسه رفقا و دنائت رقبا، تا جوخه مرگ بدرقه مى شود و سى سال مى گذرد، و هنوز بسيارند كسانى كه هرگز ندانستند با از دست رفتن او چه شد، و اين همه سال بر ما چه رفت...
اين نوشتار كوتاه، كلاهى است كه به احترام رفيق تقى شهرام از سر بر داشته مى شود، تا نگارنده به سهم خود با صداى بلند اعلام كند كه فاصله ميان دو نسل از كمونيست هاى اين سرزمين، تنها با خون پر نشده است...چيزهاى بسيارى و كسان زيادى در اين بين هستند... و ما تا گذشته دست هايمان را دراز مى كنيم تا از ميانه اين همه اشك و خشم و خون، پيدايشان كنيم...
*******
بارى، طى اين سال ها برخى از درون يا بيرون سازمان مجاهدين خلق در مقاطع مختلف درباره تقى شهرام نوشته اند، و عمده آنان طيف رنگارنگى از اتهامات مختلف را متوجه تقى شهرام نموده اند و شايد ندرتا نقدى منصفانه درباره وى و عملكرد او طى ۱۰ سال مبارزه و فعاليت انقلابى مداوم نوشته شده باشد. اتهاماتى چون تقدم ماركسيست بودن تقى شهرام و سپس نفوذ در سازمان مجاهدين خلق، سلطه گرى و اقتدارگرايى در تشكيلات، عدم خروج از سازمان پس از تغيير ايدئولوژى (على رغم اين كه ۸۰ درصد كادرها ماركسيست شده بودند!) و ايجاد يك سازمان جديد ماركسيستى، تصفيه درون سازمانى و بدعت گذارى خشونت سازمان يافته، ايجاد شكاف در بين نيروهاى انقلابى و... تا پرونده سازى هاى برخى توّابين اجير شده و مزدوران دستگاه امنيتى - اطلاعاتى دو رژيم كه هر دو در جنايت پيشگى در ميان رژيم هاى توتاليتر و ديكتاتورى كم نظيربود اند و سناريوهاى نخ نمايى چون فرار از زندان با همكارى ساواك را به وى نسبت مى دهند (و عبدالله شهبازى و ابراهيم يزدى هر دو از اين قماش اند).
يك نكته برجسته كه تقريبا در مجموعه اين اتهام زنى ها يا انتقادات كوبنده مشترك است، بررسى آناكرونيستيك و بيرون از تاريخ تغيير ايدئولوژى در سازمان است كه عملا به بررسى وقايع بدون در نظر گرفتن پس زمينه هاى تاريخى، سياسى، اقتصادى و اجتماعى آن ها در آن مقطع زمانى مشخص مى پردازد. حقيقتا اين نوشتار آن مجال را ندارد كه با دقت سير تاريخى تاسيس سازمان مجاهدين خلق را مو شكافى كند، و اين به بررسى مجزّايى نياز دارد اما واقعيت اين است كه بسيارى از منتقدان شهرام با تاختن يك جانبه به وى، عموما پايبندى به سير وقايع را كنارى نهاده اند و با دست بردن به گوشه و زوايايى از تاريخ، تنها برخى فاكت ها را مصادره به مطلوب كرده اند.
صرف نظر از بخش رنجيده سازمان كه با تغيير ايدئولوژى دچار بحران وجودى گرديد و بسيارى نكات را به دست فراموشى سپرد، حتى زمانى كه بخش ماركسيستى – لنينيستى سازمان مجاهدين خلق در مهرماه ۱۳۵۷ اطلاعيه اى خطاب به مردم مبارز ايران منتشر مى كند تا جهت تنوير افكار عمومى وقايع روى داده در سازمان را منصفانه تحليل كند و بار خطاها را به دوش كشد، على رغم تلاشى كه براى درك و آناليز كرونولوژيك اين رخداد سياسى مى كند، باز در دام مصلحت جويى ها، پيش داورى ها و قضاوت هايى از پيشى مى افتد كه از محيط و بيرون سازمان بر آن تحميل شده است. در اين اطلاعيه مى خوانيم كه برخورد تحليلى با انحرافات سياسى - تشكيلاتى رخ داده در فاصله سال هاى ۵۲-۵۷ نمى تواند مجرد از مشى سياسى حاكم بر سازمان در اين سال ها (مشى چريكى) صورت گيرد. نگرش چپ روانه و غير توده اى اين مشى بعنوان پايه و اساس انحراف ايدئولوژيكى آن بدون شك با توجه به مجموعه عوامل و شرايط حاكم بر اين سازمان ها ( منشاء وتركيب طبقاتى اين سازمان ها، تفكر و ايدئولوژى رهبرى آن ها در هر دوره از حيات خودشان و .... ) ويژگى ها، مشخصات و پيچيدگى هاى خاص خود را پيدا مى كند. در اين اطلاعيه مى خوانيم آنچه زمينه پيدايش و حاكميت و رشد اين انحرافات را در درون سازمان با مشى چريكى فراهم مى كند، همان بنيان ايدئولوژيك – سياسى اين مشى است كه بركل سازمان مشى چريكى حاكم است. از اين ديدگاه توضيح همه جانبه و علمى انحرافاتى كه در فاصله سال هاى ۵۲ تا ۵۷ بر سازمان عارض شده درعين اينكه انحرافات و مواضع ايدئولوژيك رهبرى را در طى اين سال ها به صورت مشخص بيان مى كند، به طور كلى در چارچوب مشى سياسى حاكم بر سازمان به مثابه زمينه اساسى نفوذ و تحكيم آن قابل بررسى و تحليل است.
سوال اين جاست كه آيا بخش ماركسيست – لنينيست سازمان مجاهدين خلق در اين مقطع آگاهانه و عامدانه خط تمايزى كه شهرام بارها ميان مشى چريكى و مبارزه مسلحانه توده اى ترسيم كرده بوده و آن را مكررا توضيح مى دهد، ناديده مى انگارد؟ آيا اين بنيان ايدئولوژيك - سياسى، آيا مبناى عملكرد بخش مذهبى سازمان و يا حتى سازمان چريك هاى فدايى خلق نبوده است؟! گارد دفاعى و شرمگين اين اطلاعيه در برابر بخش مسلمان سازمان و نقد بنيان كنى كه بر پلميك هاى دو سازمان مجاهدين خلق و چريك هاى فدايى خلق ايراد مى شود على رغم اين كه عميقا تلاش مى كند خيلى منصفانه به نظر رسد بيشتر شبيه كوششى است براى رها شدن از برچسب «اپورتونيسم چپ نما» كه به ويژه توسط نيروهاى مذهبى سازمان و جريانات ملى نظير نهضت آزادى به بخش ماركسيستى آن زده مى شد.
محورهاى اصلى نقد اين اطلاعيه به مركزيت سازمان ( تقى شهرام طى سال هاى ۵۲ تا ۵۷) پس از تغيير ايدئولوژى را مى توان در عدم گسست تشكيلاتى بخش ماركسيست سازمان، مساله اعدام هاى درون سازمانى، پلميك و مباحثه ايدئولوژيك با سازمان چريك هاى فدايى خلق و مرحله انقلاب خلاصه كرد كه اگر از انتها به ابتدا حركت كنيم اين آخرين مورد، عملا يك واپس روى آشكار از دستاوردهاى نظرى سازمان است كه بار ديگر مرحله انقلاب را دموكراتيك مى خواندو آن را از انقلاب سوسياليستى جدا مى كند و به بحث تضاد خلق و امپرياليسم دامن مى زند.
هم چنين در اين اطلاعيه مى خوانيم، قبل از اين كه مبارزه ايدئولوژيك سازمان مجاهدين خلق در فاصله سال هاى ۵۵ و ۵۶ ، مبارزه با مشى سكتاريستى و غير پرولترى سازمان چريك هاى فدائى خلق باشد، در مجموع يك مبارزه رقابت آميز ، چپ روانه و سلطه طلبانه بوده ، كه براى تحقق اهداف غير پرولترى سازمان (ولى در پوشش «وحدت»)، به شيوه هاى نادرستى نظير شانتاژ، جدل و گاه تهمت، صورت مى گرفته است! ظاهرا اين مبارزه ايدئولوژيك، از آنجا كه اساسا و در بهترين حالت، در چارچوب مشى چريكى و در متن تمام انحرافات آن، نظير سكتاريسم و ولونتاريسم (اراده گرائى) صورت مى گرفته، طبيعتا نمى توانسته است بر موازين لنينى مبارزه ايدئولوژيك، استوار بوده و ناظر بر وحدت اصولى نيروهاى انقلابى جنبش، باشد. طبعا از آن جا كه اين جنبه از مبارزه ايدئولوژيك با رفقاى فدائى، جنبه غالب را تشكيل مى داد، جنبه مثبت و درست آن، نظير انتقاد به نظامى گرى و فدائى گرى و عدم توجه كامل اين رفقا به مبارزه طبقه و توده ها، انتقاد به نگرش اين رفقا نسبت به رويزيونيسم كه به طور مشخص ، مرزبندى نظرات سازمان با آن ها را نشان مى داده ، تحت الشعاع آن قرار گرفته است! اين در حالى است كه در بخش مهمى از اين پلميك ها كه همانا بحث پيرامون مشى ايدئولوژيك – سياسى چريكى بوده است (رجوع كنيد به مسائل حاد جنبش ما، نشريه بحث بين سازمان مجاهدين خلق و سازمان چريك هاى فدايى خلق ايران) دست كم جرقه هاى عبور از آن در سازمان مجاهدين خلق ميم.لام خورده بوده است! در اين مباحثات شهرام با طرح اين مساله كه جنبش مسلحانه پيشتاز مرحله اول را طى كرده و تثبيت شده است بر نارسايى و ناكارامدى مشى چريكى كه به ايزوله شدن نيروهاى انقلابى پيشتاز و دورى مطلق آنان از توده هاى كارگر و زحمتكش در دوره جديد مى انجامد تاكيد مى كند، و بر شروع پروسه اى اصرار مى ورزد كه به نزديكى نيروهاى پيشتاز انقلابى به جنبش طبقه كارگر و تماس مستقيم و اتحاد با اقشار و عناصر آگاه و پيشرو طبقه كارگر مى انجامد و بدين قرار نطفه تشكل پرولتاريا و تشكيل حزب طبقه كارگر نيز مقدمتا در پروسه وحدت ماركسيست ها شكل مى بندد.
اتهاماتى كه به عنوان انحراف از آن نام برده مى شود نيز ويژگى هاييست كه اگر بدان ها قائل باشيم و در مقام تشخيص آن ها بر آييم بايد ادّله محكمى ارائه كنيم كه چرا در طرف ديگر بحث اين انحرافات ديده نمى شود! به ويژه كه آن طرف پلميك كسى چون حميد اشرف مقابل تقى شهرام نشسته است كه موقعيت بحث را تا حد زيادى برابر مى نماياند!
هم چنين رجوع به مجموع مقالاتى كه درباره سازمان چريك هاى فدايى خلق توسط سازمان پيكار در ارديبهشت ۵۹ منتشر شده است، نشان گر اين امر است كه تقابل جدى كه پيشتر در پلميك هاى دو سازمان به چشم مى خورده است تا چه حد ضرورى و داراى پايه هاى مادى و عينى بوده است و رفقاى پيكار عملا در بحث هاى جديدى كه طرح نموده اند در همين مسير و با همان روش ها گام برداشته اند كه پيشتر به ويژه در اطلاعيه مذبور آن را عميقا نقد كرده بوده اند.
مساله اساسى ديگر بحث ترورها و تصفيه هاى درون سازمانى است. حاد ترين و مساله برانگيزترين مقطع زندگى رفيق شهرام تصفيه مجيد شريف واقفى و صمديه لباف به عنوان دو تن از سران بخش غير ماركسيست سازمان در آن زمان مى باشد. به عقيده بسيارى تقى شهرام پس از تغيير ايدئولوژى به جاى جدايى از سازمان و تشكيل يك جريان مستقل و با اين تحليل كه در اين صورت بخش مذهبى، سازمان را به يك گروه ارتجاعى ضد كمونيستى بدل مى سازند، تصميم به در اختيار گرفتن كنترل سازمان مى گيرد كه با مقاومت بخش مذهبى و دو فرد فوق الذكر مواجه مى شود كه اين مواجهه به درگيرى مسلحانه و حذف فيزيكى شريف واقفى و صمديه لباف منجر مى شود.
عده اندكى با نگاهى تاريخى معتقدند كه وقوع چنين رويدادهايى را بايد بر زمينه مشى چريكى و مبارزه مسلحانه و مناسبات و سازوكارهاى آن مورد بررسى قرار داد و در چنين مشى اى، وقوع چنين رويدادهايى محتمل است و نمى توان بيرون از مقتضيات و ضرورت هاى حاكم بر مبارزه مسلحانه با رژيم ديكتاتورى ايستاد و به راحتى طومار عده اى از مبارزين را در هم پيچيد. جاى تعجب است كه براى من و بسيارى از هم نسلان من كه در پس زمينه اى متفاوت گرايش كمونيستى پيدا كرده ايم و هيچ گونه تجربه بى واسطه اى از مقتضيات مبارزه با مشى چريكى نداشته ايم، مساله اين تصفيه هاى درون سازمانى با دشوارى كمتر و با درك عميق ترى نسبت به كليت اين حوادث هضم شده است تا بسيارى از كمونيست هاى متعلق به نسل گذشته كه بخش اعظمى از آن ها بر مركب مشى چريكى و مبارزه مسلحانه از نوع هم استراتژى و هم تاكتيك آن ركاب زده اند!
بارى به علاوه درك تاريخى از وقوع چنين پديده اى و مختصات حدوث آن بايد سه نكته اساسى ديگر را هم در اين مورد مشخص مد نظر داشت:
الف) خود مجيد شريف واقفى و مرتضى صمديه لباف در زمره كسانى بوده اند كه پيشتر، و قبل از وقوع تغيير ايدئولوژى در سازمان در ترور و تصفيه دو تن ديگر به نامهاى «على ميرزا جعفر علاف» و «جواد سعيدى» دخالت مستقيم داشته اند. بنا بر شواهد اعدام آن ها در اين رابطه بوده است كه آن ها در صدد آن بودند كه خود را به رژيم معرفى نموده و نتيجتا اطلاعات خويش را در اختيار آن قرار دهند. به اين ترتيب قابل ملاحظه است كه بخش اعظم منتقدين تنها در جايى كه خود شريف واقفى و صمديه لباف قربانى اين مشى سازمانى شده اند فرياد بر مى آوردند و ايشان را از بابت دست داشتن در ترور (كه به زعم ايشان به هيچ بهانه اى مجاز نيست) تبرئه مى كنند. ضمن اين كه مساله ديگرى كه جالب است به آن توجه شود اين است كه پس از صدور بيانيه اعلام مواضع ايدئولوژيك على رغم تبليغات بعدى نيروهاى مذهبى سازمان، در آن مقطع ابدا رابطه خصمانه و دشمنى و عداوت به آن شكل حادى كه تصوير شده است، وجود نداشته و بخش ماركسيست سازمان تا مدت هاى مديدى به لحاظ نظامى و آموزش هاى تشكيلاتى در چارچوب مبارزه مسلحانه به ديگر گروه هاى چريكى كوچك مسلمان _كه مذهبى بودنشان به مراتب كلاسيك تر، منسجم تر و يك دست تر از مجاهدين خلق بوده _ و حول سازمان مجاهدين فعاليت مى كرده اند نيز، خدماتى ارائه مى كرده و آنان را پشتيبانى مى نموده اند.
ب) مورد ديگرى كه بايد براى بررسى تاريخى اين حوادث در نظر گرفت اين است كه گويا قبل از تصميم به تصفيه شريف واقفى و لباف، اين دو تن اقدام به مصادره بخشى از سلاح هاى سازمان كرده بودند كه به معناى خلع سلاح يك سازمان مخفى مسلح در مقابل رژيم بود. آن هم سازمانى كه حدود هشتاد درصد آن ماركسيست شده و تغيير ايدئولوژى داده است و اين در حالى است كه بنا به ادعاى خود شريف واقفى در آن مقطع و به نقل از هم رزمانش، تهيه اسلحه و مهمات براى بخش مذهبى با توجه به پشتوانه مالى و مادى كه از جانب روحانيت و بازار داشته اند كار بسيار راحتى است، حال آن كه براى بخش ماركسيست سازمان، سلاح حكم شاهرگ حياتى تشكيلات زيرزمينى را داشته و بخش مذهبى بيش از هر چيز در بين ادوات ومسائل سخت افزارى سازمان، تنها در پى جزوات و كاغذ هاى سازمانى بوده اند و آن چه كه آنان را چنين به مقابله جويى وا داشته، مساله از دست دادن مطلق قدرت و چيرگى بر تشكيلات است.
ج) مساله ديگرى كه بايد در اين رابطه بدان توجه نمود، اين است كه مسئوليت تصفيه هاى درون سازمانى مستقيما بر ذمّه كل تشكيلات است و اين كه با برشمردن برخى صفات و خصلت هاى فردى، يك نفر را به تنهايى مسئول اين رخدادها تلقى نماييم و مسئوليت را از عهده سايرين ساقط نماييم عميقا غير اصولى است. چنانچه نقدى بر ساختار تشكيلاتى سازمان هاى چريكى بر مبناى سانتراليسم دموكراتيك و فراهم آوردن زمينه هاى قدرت گيرى مطلق اقليتى براى تصميم گيرى وارد باشد نيز، باز بايد به كل تشكيلات و ضرورت هاى حاكم بر مبارزه در چنين ظرفى رجوع كرد. حتى با پذيرش اين مساله كه يك نفر فعال ما يشاء بوده است هيچ توجيه قابل قبولى براى ساقط شدن مسئوليت از گرده ديگران كه همگى در ذيل اين سازمان فعاليت و مبارزه مى كردند چه در سطح رهبرى و چه پايين تر، فراهم نمى آيد.
از مجموع اين بررسى ها چنين به نظر مى رسد كه موضع مجموعه نيروهاى چپ و به خصوص نيروهاى سازمان به ويژه در مقطع انقلاب ۵۷ به اين سوى، بيشتر به يك عقب نشينى در برابر پروپاگانداى نيروهاى ملى و اسلامى شبيه است كه نهايتا زمينه هاى وقوع فاجعه اعدام شهرام در سكوتى سنگين را فراهم آورد كه حقيقتا ضايعه اى جبران ناپذير براى چپ ايران محسوب مى شود.
اما صرف نظر از انتقاداتى كه به شهرام از درون يا بيرون چپ وارد مى آيد، بايد بر نقش بلا منازع شهرام شايد به عنوان برجسته ترين چهره در پايه گذارى يك تحول كيفى عميق در چپ ايران اشاره نمود.
اهميت تقى شهرام با مبنا قرار دادن بيانيه تغيير ايدئولوژى در سازمان به عنوان يكى از نادرترين رخدادهايى كه در سازمان هاى انقلابى پيشتاز آن دوران به وقوع پيوسته است، از چند جهت حائز اهميت است:
الف) روشن نمودن تناقضات بنيادين كه در تفكر اسلامى به مثابه ايدئولوژى بزرگترين سازمان مذهبى آن دوران يعنى سازمان مجاهدين خلق وجود دارد (رفع توهم نسبت به پديده اسلام رهايى بخش) كه هنوز كه هنوز است اين سازمان خود را از شرّ اين تناقضات نرهانده و هيچ پاسخى نيز به زمينه هاى ابژكتيو تغيير ايدئولوژى بخش اعظم سازمان چه به لحاظ كمّى و چه كيفى نداده است. شفاف كردن اين واقعيت كه نيروهاى اسلامى به عنوان بخشى از بورژوازى با منافع طبقاتى مشخص خود در عرصه مبارزه حاضر مى شوند و پيش بينى گردش به راست اين نيرو ها در هنگامه انقلاب بر مبناى مناسبات مادى و پايگاه طبقاتى ايشان يكى از مهم ترين نكات نضج يافته در نظرگاه تقى شهرام به ويژه از اواسط سال ۱۳۵۳ به اين سو است كه تبلور آن در بيانيه تغيير ايدئولوژى ديده مى شود.
ب) ايجاد تمايز ميان مشى چريكى و مبارزه مسلحانه توده اى، و وارد كردن مبارزه به سطح واقعى تر با تاكيد بر اين نكته كه همانا نبرد طبقاتى جارى بين دو اردوى اصلى بورژوازى و پرولتارياست. اين كه سازمان مسلح پيشتاز لزوما بايد تكيه گاه خود را نه بر احساسات جريحه دار شده روشنفكران در مبارزه عليه ديكتاتورى موجود، نه بر عصيان خشم آلود خرده بورژوازى (حتى جناح چپ آن) در مقابل هجوم نابودكننده بورژوازى حاكم، بلكه بايد بر دوش پرولتاريا و اقشار زحمتكش تحت ستم كه هيچ گونه امكان سازشى ميان منافع آنان با منافع بورژوازى حاكم نهايتا وجود ندارد بنهد.
در ادامه آن چه پيش تر در توضيحى پيرامون پلميك هاى سازمان مجاهدين با چريك هاى فدايى خلق مختصرا اشاره گرديد، در يك نگاه سطحى چنين به نظر مى رسد كه تغيير ايدئولوژى از اسلام رهايى بخش به ماركسيسم، عملا تغيير در پراتيك اين سازمان را به دنبال نداشته است، اما رگه هاى قابل توجهى از تغيير مشى اين سازمان، از چپ راديكال غير كارگرى به سمت چپ راديكال كارگرى موجود است. شهرام در اين بيانيه به درستى به اين مساله اشاره مى كند كه كارگران و زحمتكشان در سازمان هاى چريكى حضور داشته و دارند، اما به مثابه منفردينى در متن يك تحرك انقلابى عليه ديكتاتورى حاكم، و نه در متن حركت عمومى طبقه خود. و در واقع با ذكر اين نكته بسيار مهم بر ضرورت تغيير مشى ( و دست كم طرح بحث آن در اين نقطه شروع دوباره) انگشت مى گذارد. سه شاخه اى كردن سازمان و ايجاد شاخه كارگرى در آن را مى توان در همين راستا ارزيابى نمود كه حتى پيش از صدور بيانه تغيير ايدئولوژى در سازمان، حاكى از درك طبقاتى شهرام در مبارزه عليه سرمايه دارى استبدادى بوده است. ( در تابستان ۱۳۵۲ به دليل مسائل امنيتى سازمان را به سه شاخه مجزا تقسيم مى كنند كه سرشاخه ها به عنوان مركزيت سازمان عمل مى كردند، بهرام آرام مسئول شاخه نظامى، تقى شهرام مسئول شاخه سياسى و مجيد شريف واقفى به عنوان مسئول شاخه كارگرى ايفاى نقش مى كردند).
گرچه كماكان اين نقد مشابه كه به ديگر سازمان هاى چپ راديكال وارد بوده است بر اين بيانيه و در واقع نظرگاه شهرام نيز وارد است كه به آگاهى به مثابه امرى خارجيت يافته نسبت به طبقه كارگر مى نگرد كه ضرورتا بايد توسط حزب پيشتاز انقلابى به درون طبقه كارگر برده شود، اما آن چه كه در اين نقطه اهميت تاريخى مى يابد اين است كه شهرام شامّه تيزى در تشخيص دوره هاى مختلف مبارزه از خود نشان داده است. خصلت نمايى خرده بورژوازى انقلابى در همان اوان دهه ۵۰، تلقى درستى كه نسبت به عملكرد آتى جريان مذهبى درون سازمان و موضع راست روانه اى كه نهايتا در شرايط انقلابى و با توجه به پشتوانه هاى مادى و طبقاتى اتخاذ خواهد كرد كه تغيير ايدئولوژى در چارچوب اين سازمان را ضرورى نمود، تحليل درستى كه از فدائيسم (با توجه به روى برگرداندن از تزهاى احمدزاده و چرخش به سمت برخى تحليل هاى جزنى از خود نشان داده بودند) و چرخش هاى ناگزير آن به سمت توده ايسم را در آينده اى نه چندان دور پيش بينى مى نمود (كه خود را به خوبى در انشعابات متعدد و نهايتا انشعاب عظيم اقليت كميته مركزى سازمان نشان داد)، و نيز تاكيد بر الزامات شكل گيرى چپ كارگرى از خود بروز داد و... همگى چشمه هايى از درك عميق و تاريخى وى از اوضاع و احوال جارى دارد.
ج) يكى از درخشان ترين بحث هاى نظرى كه تقى شهرام در قالب مواضع سازمان تئوريزه نمود، خط بطلان كشيدن بر لايه بندى بخش هاى مختلف بورژوازى (اعم از وابسته و غير وابسته و قشربندى درونى اين طبقه) بود. گذشته از توده ايسم، اين يك گسست آشكار از خط فدائيسم در آن مقطع بود كه به ويژه پس از حميد اشرف سازمان چريك هاى فدايى خلق را عميقا دچار چالش كرده بود.
نظرگاه شهرام، بدون ذره اى خلل، تز مرحله بندى انقلاب را مردود مى شمارد و بر ضرورت هژمونى پرولتاريا در اين انقلاب و ناگزير بودن پيوست انقلاب دموكراتيك ايران با انقلاب پرولترى تاكيد مى كند و بيان مى دارد كه در عصر امپرياليسم و احتضار و گندگى سرمايه دارى بورژوازى ليبرال ايران و تمامى ايادى خرده بورژواى اين طبقه نمى توانند منادى دموكراتيسم باشند و مرز ميان دموكراتيسم و ليبراليسم كاملا روشن است و هدف بورژوازى ليبرال هم اساسا اين است كه با مخدوش كردن اين مرز راه را براى مصادره، به سازش كشاندن و تسليم انقلاب صاف نمايد. از اين روست كه به صراحت در "پيام سازمان مجاهدين خلق ايران به دانشجويان مبارز خارج از كشور" و نيز در پيام"سازمان مجاهدين خلق ايران به كليه نيروهاى انقلابى ميهن: دمكرات هاى انقلابى و انقلابيون كمونيست" كه هر دو به زمستان ۱۳۵۶ تعلق دارد بيان مى دارد كه مبارزه متحد و همه جانبه عليه ترهّات رويزيونيستى، رفرميستى و خيانتكارانه كميته مركزى حزب توده و گروه هاى رسما يا عملا وابسته به آن، مبارزه عليه ارتجاع مذهبى، مبارزه عليه تسليم طلبى، رفرميسم و تحريكات ارتجاعى آن ها و نيز تبليغ شعار سرنگونى قهراميز رژيم به اتكاى قيام و مبارزه مسلحانه توده ها در صدر هدف هاى مبارزات ايدئولوژيك كمونيست ها و ديگر انقلابيون پيگير و در خارج از كشور در صدر مبارزات ايدئولوزيك –سياسى دانشجويان پيشرو، و به ويژه فعالين ماركسيست- لنينيست جنبش دانشجويى قرار مى گيرد.
هم چنين شهرام با هوشمندى تمام بيان مى دارد كه خطرات بسيارى مبارزات انقلابى توده هاى زحمتكش را تهديد مى كند و در مركز اين مسائل و خطرات، موضوع نفوذ ايدئولوژيك بورژوازى ليبرال و هژمونى سياسى و سازمانى آن است كه خطر بزرگى براى پيگيرى و پيروزى واقعى انقلاب ايران مى باشد و هر آينه با شديد ترين قوا به مقابله سياسى و ايدئولوژيك با آن برخاسته نشود، به جاى حاكميت خلق و نيروهاى واقعا انقلابى و دمكرات جامعه به حاكميت و ديكتاتورى كامل و تمام عيار بورژوازى منجر خواهد شد. (كه عملا چنين شد).
تاثير شهرام چنان پر رنگ و انكار ناپذير است كه مى توان رد مجموعه اين بحث ها كه مفصلا توسط وى در اطلاعيه ها، پيام ها، پلميك ها و كتاب هاى متعدد در سازمان مجاهدين خلق طرح و پيگيرى شده است و موضع متمايزى كه وى در آن برهه در درون چپ ايران در قبال بورژوازى تا مغز استخوان وابسته اتخاذ مى كند را در نسل بعدى مبارزين پس از وى ديد، بحث هاى وى چنان تيزبينانه و بعضا موشكافانه است كه بى آن كه نامى از وى برده شود توسط محفل كمونيستى سهند و سپس اتحاد مبارزان كمونيست در آثارى چون "اسطوره بورژوازى ملى و مترقى" يا "انقلاب ايران و نقش پرولتاريا (خطوط عمده)" به عنوان مبنايى براى ايجاد ترندى نوين در چپ ايران مورد استفاده مستقيم قرار مى گيرد كه هدف خود را گسست از چپ راديكال غير كارگرى به چپ كارگرى تصوير مى كند.
جنبش كمونيستى نوين ايران، كه به سمت طبقه كارگر و توده هاى زحمتكش و اقشار فرودست سر برگردانده است، بر شانه هاى تقى شهرام ايستاده است. اين نوشتار فرصت كافى براى پرداختن به تمامى نوشته ها و كتاب هاى موجود و در دسترس تقى شهرام، براى رديابى ريشه هاى اين رويكرد ماركسيستى در چپ ايران و چرخش به سمت پرولتاريا به عنوان يگانه نيروى اصلى و پيگير دموكراتيسم و بر هم زننده نظم سرمايه و ديكتاتورى زاييده آن به دست نمى داد. مى تواند اين كوتاه، فتح بابى باشد براى شكستن طلسمى كه سى سال به طول كشيده... شكستن تابوى اسم بردن از تقى شهرام، ارجاع به نوشته ها و نظرگاه هاى او و اعطاى جايگاه تاريخى متناسب با شايستگى هاى انكارناپذيرش... حقيقتا جنبش كمونيستى ايران زودتر از آنچه كه بايد شهرام را از كف داد، و هنوز بخش قابل توجهى از چپ، اين را نمى داند... و از همين روست كه رژيم به راحتى هرچه تمام تر رفيق تقى شهرام را در سحرگاه دوم مردادماه ۱۳۵۹، پس از ۴روز محاكمه نمايشى در بيدادگاهى كه جانيان اسلامى بر مسند قضاوت آن نشسته بودند و در حالى كه اساسا اتهامى در كار نبود تا رسيدگى به آن در صلاحيت آن دادگاه هاى نمايشى بوده باشد، با سرى بلند به جوخه اعدام سپرد...
اكنون كدام يك ز شما
بيدار مى مانيد
در بسترِ خشونتِ نوميدى
در بسترِ فشرده دلتنگى
در بسترِ تفكرِ پر دردِ رازِتان
تا يادِ آن _ كه خشم و جسارت بود_
بدرخشاند
تا ديرگاه، شعله آتش را
در چشم بازِتان؟
************
• تمام اشعار از احمد شاملو
براى مطالعه بيشتر به منابع زير در آرشيو موجود در سايت انديشه و پيكار مراجعه نماييد:
• بيانيهء اعلام مواضع ايدئولوژيك سازمان مجاهدين خلق ايران / نوشتهء محمد تقى شهرام / چاپ اول ۱۳۵۴
• نشريه ويژه بحث درون دو سازمان مجاهدين و چريكهاى فدائى خلق ايران/ از انتشارات سازمان چريك هاى فدايى خلق ايران / شماره اول فروردين ۵۵
• مسائل حاد جنبش ما دومين «نشريه بحث» بين سازمان مجاهدين خلق ايران و سازمان چريكهاى فدائى خلق ايران اسفند ۱۳۵۵
• ضميمه اى بر مسائل حاد جنبش ما دومين شمارهء نشريه ويژه بحث درون دو سازمان مجاهدين و چريكهاى فدائى خلق ايران ارديبهشت ماه ۱۳۵۶
• پيام سازمان مجاهدين خلق ايران به كليه نيروهاى انقلابى ميهن: دمكرات هاى انقلابى و انقلابيون كمونيست اسفند ۱۳۵۶
• اطلاعيهء بخش ماركسيستى لنينيستى سازمان مجاهدين خلق ايران مهرماه ۱۳۵۷
براى آشنايى با بيوگرافى تقى شهرام و زندگى سياسى وى به منبع زير مى توانيد مراجعه نماييد:
http://fa.wikipedia.org/wiki/تقى_شهرام
ساير اسناد سازمان مجاهدين خلق از آغاز و سازمان پيكار را نيز در سايت انديشه و پيكار ببينيد:
http://peykarandeesh.org/peykarIndex.html
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
يادداشت:
رفيق پريسا نصرآبادى در سال هاى اخير يكى از مبارزان انقلابى چپ در صفوف جنبش دانشجويى در ايران بوده و يكى دو سال است كه در تبعيد به سر مى برد. مقالات و مداخلات وى در نشرياتى مانند خيابان و سوسياليست و نيز روى سايت هاى چپ انقلابى منتشر شده است. مقالهء فوق كه به مناسبت سالگرد شهادت رفيق تقى شهرام نوشته شده به گفتهء نويسنده، «فتح بابى ست» براى بررسى مسائلى كه در جنبش انقلابى چپ به حد كافى مورد توجه قرار نگرفته است...
با سپاس از ايشان كه مقاله را براى ما نيز فرستاده اند، به منظور مشاركت در بحث هاى مسؤولانه اى كه در اين باره مى تواند دامن زده شود، آن را روى سايت مى گذاريم. انديشه و پيكار، ۲۴ ژوئيه ۲۰۱۰.