روز قدس 1389 آمد و رفت.این روز برای سبزهای لیبرال ـ سکولار از یکسو و چپهای خرده بورژوای غیر کارگری از سوی دیگر حامل پیام روشنی بود: دوران اکسیونیسم خیابانی – بدون حضور طبقه ی کارگر – تا آینده ئی قابل پیشبینی تمام شده است. اینک سبز حتا مفاهیم سمبلیک خود را نیز از دست داده و بیرنگتر از همیشه در فضای مجازی دست و پا میزند.

 

کل جریان سبز – اعم از جمهوریخواه، ملی مذهبی، سکولار، آتهایست، مدرن یا سنتی، مشارکتی ـ کارگزارانی یا اکثریتی توده ئی – در توهم ساده لوحانه ی خود از برآیند "انتخابات" 22 خرداد 1388، حداکثر به دنبال تغییرات مدنی بود و این "تغییر" را به تاسی از تحولات سیاسی آمریکا – حذف نئوکانها و به قدرت رسیدن دموکراتها با شعار تغییر – در تغییر سیاستمداران جستوجو میکرد. به عبارت روشنتر سبزها از هاشمی رفسنجانی و رضائی و قالیباف و لاریجانی گرفته تا خاتمی و موسوی و کروبی، فقط به دنبال حذف احمدی نژاد بودند. و هستند نیز. برنامه ی اقتصادی این جماعت ادغام در اقتصاد جهانی سرمایه داری و به طور مشخص سرمایه داری غرب و جذب سرمایه از طریق تعدیل سیاست خارجی ظاهراً تهاجمی دولت نهم بود. موسوی و کل کمپین هوا دار او در رویای پیوستن به WTO و عقلانی کردن سیاستهای اقتصادی پرپر میزدند و تحقق این رویا را در کنار گذاشتن تیم احمدی نژاد میدیدند. چنین نشد چنانکه میدانیم. حالا دیگر به ساده گی میتوان گفت کمپین سبز مالیده و از خیابانهای تهران به کوچه های مدیای سرمایه داری ماسیده است. این نکته هم که گفته میشود "جنبش؟ سبز" مانند آتش به زیر خاکستر رفته است، ادعای پوچی بیش نیست که سبزها مانند کودکی که از ترس تاریکی با خود حرف میزند، آنرا در بوق و کرنا کرده اند. انتقال بطئی رهبری سبز از ایران به آمریکا و انگلستان و تشکیل اتاقهای پوشالی فکر به اندازه ی استراتژی (تاکتیک؟) اسب تروا موید استیصال جریانهائیست که میخواستند با سوءاستفاده از "فشار مردم" به "چانه زنی در بالا" بپردازند و امتیاز توفیق در انباشت سرمایه را به نام خود ثبت کنند. سیاست خارجی سبزها، در شعار روز قدس سال گذشته (نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران) به وضوح ناسیونالیسم منحطی را به نمایش گذاشت که حتا تلاش مذبوحانه ی شیخ محسن کدیور از بلندگوی تفسیر خبر VOA نیز نتوانست آنرا پاک کند. فعالیت لیدرهای خود تبعیدی سبز ذیل امکانات تبلیغاتی سرمایه داری غرب و دریافت جوایز کلان از نهادهای شناخته شده ی بورژوازی جهانی، از فرط بسآمد تکرار مکررات است. از سوی دیگر چپ خرده بورژوائی و غیر کارگری نیز که در جریان اعتراضات یکسال و نیم گذشته به زائده ی بورژوازی لیبرال (اصلاحطلبان، لیبرالها، سوسیال دموکراتها) تبدیل شده و میخواست حضور خود را از طریق حزب "روشنفکری" و غیر کارگری متکی به مدیای مدونائی در خیزش توده ئی، هژمونیک کند و در نهایت توهم به مردم فراخوان میداد که عکس فلان لیدر را برافرازند و در روز بهمان چادر و روسری از سر بردارند، بوق بزنند، به پارک بروند و شعار انقلاب زنانه و انسانی سر دهند، حالا به دنبال توجیه انفعال و عقبنشینی مردم و شکست سیاستهای غیر کارگری و انحالطلبانه ی خود به در و دیوار میزند. این چپ و کل خواهرخوانده ها و برادرزاده هایش هیچگاه موضع سیاسی مشخصی نسبت به هژمونی طبقه ی کارگر در جنبش توده ئی نداشته و دلش را با نامه نویسی به اوباما و داسیلوا خوش کرده و زیر پرچم انواع و اقسام مراکز همبستگی آمریکائی و امپریالیستی خود را باد زده است.
چپ خرده بورژوائی اساساً نه فقط به موضع ضد امپریالیستی جنبش کارگری پایبند و متعهد نیست، بلکه در قیاس با سنتهای اسلامی و بنیادگرائی ترجیح میدهد که به سیاستهای رژیم چنج نئوکنسرواتیست ها دلخوش کند، از اسرائیل مدرن در قبال فلسطینی های عقبمانده و سنتی دفاع کند و هرگونه مخالفت و شعار ضد امپریالیستی را به دعواهای دوران جنگ سرد تقلیل دهد و به سیاستهای ارتجاعی حزب توده پیوند بزند. برای چپ خرده بورژوائی پنداری پدیده ئی به نام امپریالیسم وجود خارجی ندارد و زمانی هم که پای آمریکا و اتحادیه ی اروپای امپریالیست به میان میآید، به یک درجه پیش رفت دموکراسی لیبرال – و حتا نئولیبرال – در برابر عقب ماند گی بنیادگرائی اسلامی رای میدهد. از نظر چپ خرده بورژوائی، جنبش کارگری نه فقط یکپارچه است، بلکه هرگونه مقاومت تشکلهای کارگری ضد امپریالیستی و رد کمکهای مالی مراکز ارتجاعی وابسته به امپریالیسم، ایجاد انشقاق در جنبش کارگری محسوب میشود. زمانی هم که فعالان چپ جنبش کارگری در دفاع از مردم مجروح غزه، فراخوان تحریم رژیم آپارتایدی اسرائیل را آواز میدهند و از کارگران سوئدی به سبب امتناع از همکاری با کشتیهای اسرائیلی تجلیل به عمل میآورد، چپ خرده بورژوائی وارد صحنه میشود و از موضع منتقد، قلم هجو و هزل به دست میگیرد.
نگارنده بر این باور است که:
الف. جنبش کارگری از سمپاتها و دلالان خانه ی کارگر تا تشکلهای مستقل، جنبشی ست که گرایشهای مختلف اعم از راست ارتجاعی تا چپ سوسیالیستی را در بر میگیرد.
ب. جنبش کارگری.، مستقل از مواضع راست و چپ احزاب و گروهها عمیقاً و ذاتاً ضد امپریالیست است.
پ. در این ادبیات امپریالیسم با همان مفهوم بالاترین مرحله ی سرمایه داری تعریف میشود و به طور مشخص از آمریکا و اتحادیه ی اروپا تا چین و روسیه و ژاپن را نیز فرا میگیرد.
ت. تقویت جنبش کارگری، به ویژه در عصر جهانیسازی های نئولیبرالی در گرو علنیات مواضع ضد امپریالیستی این جنبش است. اگر جنبش کارگری مدافع منافع طبقه ی کارگر است، اگر جنبش کارگری علیه تمام صورتمندی های سرمایه داری - اعم از دولتی، خصوصی، بازار آزاد، بازار+ برنامه و... – مبارزه میکند لاجرم نمیتواند نسبت به امپریالیسم و کلیه ی نهادها و مراکز وابسته به آن خنثا عمل کند.
ث. صرفنظر از دعواهای سیاسی گروهها و احزاب فلسطینی، جنبش کارگری نمیتواند در مقابل جنایات صهیونیستها سکوت کند و به دفاع از حقوق کارگران و زحمتکشان فلسطینی برنخیزد. واضح است دفاع جنبش کارگری از احزاب سیاسی درگیر در ماجرای فلسطین، منوط به استقلال همه جانبه ی این جریانها از دولتهای بورژوائی است. منطق انترناسیونالیسم کارگری اصل مباحث پیشگفته را مستغنی از هرگونه پلمیک سکتی میداند و برای رهائی طبقه ی کارگر فقط به نیروی طبقه ی خود تکیه میزند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
http://www.newoctober.com/mohamad.html#section9

روز قدس 1389 آمد و رفت.این روز برای سبزهای لیبرال ـ سکولار از یکسو و چپهای خرده بورژوای غیر کارگری از سوی دیگر حامل پیام روشنی بود: دوران اکسیونیسم خیابانی – بدون حضور طبقه ی کارگر – تا آینده ئی قابل پیشبینی تمام شده است. اینک سبز حتا مفاهیم سمبلیک خود را نیز از دست داده و بیرنگتر از همیشه در فضای مجازی دست و پا میزند. کل جریان سبز – اعم از جمهوریخواه، ملی مذهبی، سکولار، آتهایست، مدرن یا سنتی، مشارکتی ـ کارگزارانی یا اکثریتی توده ئی – در توهم ساده لوحانه ی خود از برآیند "انتخابات" 22 خرداد 1388، حداکثر به دنبال تغییرات مدنی بود و این "تغییر" را به تاسی از تحولات سیاسی آمریکا – حذف نئوکانها و به قدرت رسیدن دموکراتها با شعار تغییر – در تغییر سیاستمداران جستوجو میکرد. به عبارت روشنتر سبزها از هاشمی رفسنجانی و رضائی و قالیباف و لاریجانی گرفته تا خاتمی و موسوی و کروبی، فقط به دنبال حذف احمدی نژاد بودند. و هستند نیز. برنامه ی اقتصادی این جماعت ادغام در اقتصاد جهانی سرمایه داری و به طور مشخص سرمایه داری غرب و جذب سرمایه از طریق تعدیل سیاست خارجی ظاهراً تهاجمی دولت نهم بود. موسوی و کل کمپین هوا دار او در رویای پیوستن به WTO و عقلانی کردن سیاستهای اقتصادی پرپر میزدند و تحقق این رویا را در کنار گذاشتن تیم احمدی نژاد میدیدند. چنین نشد چنانکه میدانیم. حالا دیگر به ساده گی میتوان گفت کمپین سبز مالیده و از خیابانهای تهران به کوچه های مدیای سرمایه داری ماسیده است. این نکته هم که گفته میشود "جنبش؟ سبز" مانند آتش به زیر خاکستر رفته است، ادعای پوچی بیش نیست که سبزها مانند کودکی که از ترس تاریکی با خود حرف میزند، آنرا در بوق و کرنا کرده اند. انتقال بطئی رهبری سبز از ایران به آمریکا و انگلستان و تشکیل اتاقهای پوشالی فکر به اندازه ی استراتژی (تاکتیک؟) اسب تروا موید استیصال جریانهائیست که میخواستند با سوءاستفاده از "فشار مردم" به "چانه زنی در بالا" بپردازند و امتیاز توفیق در انباشت سرمایه را به نام خود ثبت کنند. سیاست خارجی سبزها، در شعار روز قدس سال گذشته (نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران) به وضوح ناسیونالیسم منحطی را به نمایش گذاشت که حتا تلاش مذبوحانه ی شیخ محسن کدیور از بلندگوی تفسیر خبر VOA نیز نتوانست آنرا پاک کند. فعالیت لیدرهای خود تبعیدی سبز ذیل امکانات تبلیغاتی سرمایه داری غرب و دریافت جوایز کلان از نهادهای شناخته شده ی بورژوازی جهانی، از فرط بسآمد تکرار مکررات است. از سوی دیگر چپ خرده بورژوائی و غیر کارگری نیز که در جریان اعتراضات یکسال و نیم گذشته به زائده ی بورژوازی لیبرال (اصلاحطلبان، لیبرالها، سوسیال دموکراتها) تبدیل شده و میخواست حضور خود را از طریق حزب "روشنفکری" و غیر کارگری متکی به مدیای مدونائی در خیزش توده ئی، هژمونیک کند و در نهایت توهم به مردم فراخوان میداد که عکس فلان لیدر را برافرازند و در روز بهمان چادر و روسری از سر بردارند، بوق بزنند، به پارک بروند و شعار انقلاب زنانه و انسانی سر دهند، حالا به دنبال توجیه انفعال و عقبنشینی مردم و شکست سیاستهای غیر کارگری و انحالطلبانه ی خود به در و دیوار میزند. این چپ و کل خواهرخوانده ها و برادرزاده هایش هیچگاه موضع سیاسی مشخصی نسبت به هژمونی طبقه ی کارگر در جنبش توده ئی نداشته و دلش را با نامه نویسی به اوباما و داسیلوا خوش کرده و زیر پرچم انواع و اقسام مراکز همبستگی آمریکائی و امپریالیستی خود را باد زده است.
چپ خرده بورژوائی اساساً نه فقط به موضع ضد امپریالیستی جنبش کارگری پایبند و متعهد نیست، بلکه در قیاس با سنتهای اسلامی و بنیادگرائی ترجیح میدهد که به سیاستهای رژیم چنج نئوکنسرواتیست ها دلخوش کند، از اسرائیل مدرن در قبال فلسطینی های عقبمانده و سنتی دفاع کند و هرگونه مخالفت و شعار ضد امپریالیستی را به دعواهای دوران جنگ سرد تقلیل دهد و به سیاستهای ارتجاعی حزب توده پیوند بزند. برای چپ خرده بورژوائی پنداری پدیده ئی به نام امپریالیسم وجود خارجی ندارد و زمانی هم که پای آمریکا و اتحادیه ی اروپای امپریالیست به میان میآید، به یک درجه پیش رفت دموکراسی لیبرال – و حتا نئولیبرال – در برابر عقب ماند گی بنیادگرائی اسلامی رای میدهد. از نظر چپ خرده بورژوائی، جنبش کارگری نه فقط یکپارچه است، بلکه هرگونه مقاومت تشکلهای کارگری ضد امپریالیستی و رد کمکهای مالی مراکز ارتجاعی وابسته به امپریالیسم، ایجاد انشقاق در جنبش کارگری محسوب میشود. زمانی هم که فعالان چپ جنبش کارگری در دفاع از مردم مجروح غزه، فراخوان تحریم رژیم آپارتایدی اسرائیل را آواز میدهند و از کارگران سوئدی به سبب امتناع از همکاری با کشتیهای اسرائیلی تجلیل به عمل میآورد، چپ خرده بورژوائی وارد صحنه میشود و از موضع منتقد، قلم هجو و هزل به دست میگیرد.
نگارنده بر این باور است که:
الف. جنبش کارگری از سمپاتها و دلالان خانه ی کارگر تا تشکلهای مستقل، جنبشی ست که گرایشهای مختلف اعم از راست ارتجاعی تا چپ سوسیالیستی را در بر میگیرد.
ب. جنبش کارگری.، مستقل از مواضع راست و چپ احزاب و گروهها عمیقاً و ذاتاً ضد امپریالیست است.
پ. در این ادبیات امپریالیسم با همان مفهوم بالاترین مرحله ی سرمایه داری تعریف میشود و به طور مشخص از آمریکا و اتحادیه ی اروپا تا چین و روسیه و ژاپن را نیز فرا میگیرد.
ت. تقویت جنبش کارگری، به ویژه در عصر جهانیسازی های نئولیبرالی در گرو علنیات مواضع ضد امپریالیستی این جنبش است. اگر جنبش کارگری مدافع منافع طبقه ی کارگر است، اگر جنبش کارگری علیه تمام صورتمندی های سرمایه داری - اعم از دولتی، خصوصی، بازار آزاد، بازار+ برنامه و... – مبارزه میکند لاجرم نمیتواند نسبت به امپریالیسم و کلیه ی نهادها و مراکز وابسته به آن خنثا عمل کند.
ث. صرفنظر از دعواهای سیاسی گروهها و احزاب فلسطینی، جنبش کارگری نمیتواند در مقابل جنایات صهیونیستها سکوت کند و به دفاع از حقوق کارگران و زحمتکشان فلسطینی برنخیزد. واضح است دفاع جنبش کارگری از احزاب سیاسی درگیر در ماجرای فلسطین، منوط به استقلال همه جانبه ی این جریانها از دولتهای بورژوائی است. منطق انترناسیونالیسم کارگری اصل مباحث پیشگفته را مستغنی از هرگونه پلمیک سکتی میداند و برای رهائی طبقه ی کارگر فقط به نیروی طبقه ی خود تکیه میزند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
http://www.newoctober.com/mohamad.html#section9