مو درآورد زبانشان. سکولارهای انقلابی مصری را می گویم. لیبرال و فمینیست و چپ‌اش بارها یادآوری کردند که  این "اخوان المسلمین" تنها 20 تا 30 درصد آراء ما را دارد. اما ایرانیانی همراه با رسانه هاشان نمی‌خواهند باور کنند. گوئی عارشان است که شاهد خیزشهای انقلابی نااسلامی در جهان عرب باشند. عمری عامیانه‌ترین و کلیشه‌ای‌ترین تصورات را دربارۀ جوامع عربی رواج دادن، عمری تخم پیشداوریها علیه این فرهنگ و آن ملیت، له این فرهنگ و آن ملیت کاشتن و حال یکباره خرمن خویش بر‌باد دیدن سخت است، نیست؟


چرا چنین‌اند؟ به دلائل و با انگیزه های گوناگون. شاید هم برخی از سر دلسوزی و هشداردهی چنین دیرباورند، که هستند. اما با علم کردن لولو خورخورۀ "اخوان المسلمین" هم نمی‌توان بر گسترۀ انقلابهای ضد استبدادی و نامذهبی در منطقه، نکته‌ای روشنگرانه افزود. این تنها ترس را برای خود و مخاطبانی درونی‌تر کردن است.

از واقعیتها آغازیدن یعنی از هرگونه اغراقی ( مثبت یا منفی) دوری گزیدن . کاش تنها این جمهوری اسلامی ایران بود که انقلاب مصر و تونس را اسلام‌گرا می‌خواست. و کاش تنها این "موسوی"ها و "کروبی"ها بودند که بر "مسلمان بودن" این کشورها چنان تأکیداتی می‌ورزیدند. اظهر من الشمس است که اسلام‌گرایان ایرانی، چه در کانون قدرت باشند و چه در حواشی آن، تنها به یک اعلام همبستگی با "حرکت های مردمی" و "انقلابهای مردمی" علیه "حکومتهای استبدادی" در منطقه بسنده نخواهند کرد. سبز و ناسبزشان می‌آیند که ته این همبستگی را بچسبانند به "مسلمانی" و "جامعه اسلامی". آنها از "اسلام"‌های سیاسی‌شان دست بر نمی‌کشند. گرچه شاید، یک چندی زیر "مهدویت"شان، زیر "اسلامیت ایرانی"شان خط خیلی پررنگی نکشند. گرچه شاید یک چندی نسخۀ "انقلاب شیعۀ اثنی عشری" شان را قدری کمتر به فرق "ناخودیها"‌ی مسلمان و نامسلمان بکوبند. تنها یک چندی. برای مصرف بیرونی شان و نه بیشتر. روشن است که چرا اسلام گرایان وطنی دارند دم به دم آلترناتیوهای اسلامی‌شان را با انقلابهای نااسلامی جاری در خاورمیانه اینهمانی می‌کنند. اما آیا مقبول می‌افتد این "مجاهدتهاشان"؟

اخوان المسلمینی که به جنبش "کفایه" [دیگر بس است!]، جنبش تحریم انتخابات در مصر در سال 2005،  پشت کرده بود و انتخابات جعلی حسنی مبارک را پذیرفته بود و به پارلمان فرمایشی وی همان سال، 88 کاندیدای آزاد خود را فرستاده بود و داشت زیر سایه ی سیاستهای ضد زن حکومت نظامی مبارک، خوب ماست‌اش را می‌خورد، حالا مدام باید توضیح بدهد که "انقلاب مصر" یک "انقلاب مردمی" است و نه "اسلامی". چرا؟

جمهوری اسلامی و اپوزیسیون سبز خودی‌اش توجه نمی کنند که "اخوان المسلمین" به شدت زیر فشار فضای سکولار انقلاب مصر و تونس است. مگر ‌نمی‌بینند که هیچ خبری از موج "الله اکبر گوئی" در میدان التحریر قاهره نیست؟ نمی‌بینند که زنان جوانی جین پوش، با روسری و بی روسری، بر کول مردانشان سوارند و جدائی جنسیتی در صفوفشان در هم ریخته است؟ نمی‌بینند زنان رقصان مصری را در میدانهای انقلاب؟ نمی‌دانند که نوال سعداویها به مصر برگشته‌اند و جریانهای مستقل زنان به سرعت در حال بازسازی و شکل گیری‌اند؟ نمی‌دانند که آنها به کمتر از سرنگونی کلیت رژیم نظامی در مصر رضایت نخواهند داد؟ نخوانده‌اند و نشنیده‌اند که حامیان "تعدیل قانون اساسی"، آنان که پای میز مذاکره با عمر سلیمان (رئیس دیروزی سازمان اطلاعاتی رژیم مبارک و جانشین امروزی رئیس جمهوری) شتافته‌اند، در انظار مردم به گونه ای بر خود و در خود خراب کرده‌اند؟

پیداست که اینان بویش را در ایران نمی شنوند اگر نه برخی شان نمی‌رفتند درخواست مجوز راهپیمایی "طبق اصل بیست و هفت قانون اساسی جمهوری اسلامی در جهت حمایت از قیام مردم این دو کشور مسلمان" کنند. اینان تنها اندیشه "خر" دینی خویش دارند تا از پل بگذرد و دیگر کاری ندارند که اخوان المسلمینی که غم میلیاردها دلار سرمایۀ در چرخش خویش را دارد، نیروئی که از دلارهای نفتی عربستان سعودی تغذیه می‌شود، در اصل نمایندگانش اپوزیسیونی مطلوب و قانونی برای رژیم مبارک بودند. جریانی که دیر و با اکراه به تظاهرات مردم مصر پیوست و نخستین گزینه ی عمر سلیمان برای مذاکره بود، خب با این حرفهای اسلام‌گرایان ایرانی از چند سو به دردسر می‌افتد. کار را به جائی می‌کشانند که در هیر و ویر انقلاب مصر، کمال الحلباوی برود با بی بی سی فارسی مصاحبه کند و به صراحت بگوید که اخوان المسلمین رهبر انقلاب مصر نیست و در عین حال از "امام خامنه ای" تشکر کند و "دولت خوبی مثل دولت ایران و رئیس جمهوری خوب و شجاعی مثل آقای احمدی نژاد" را برای مصر آرزو کند.

نیروی سبز اسلام‌گرا اما باز هم به روی مبارکش نمی آورد و همچنان بر "جرس" خویش می کوبد و بانگ برمی‌آرد که: حالا خوردی دولت کودتا؟ دیدی که "اخوان [المسلمین] با سابقه روشن و نیز مرزبندی با تندروهای التکفیر و الجهاد، دغدغه های اصلی خود را به روشنی نشان داده و فاصله واضح خود را با جمهوری اسلامی تعریف کرده است" .

اولی در مصر گفت یا الأخوه الایرانیین، شما را سر جدتان قسم، اجازه بدهید اول خر ما کمی از پل این انقلاب بگذرد. دومی در ایران گفت یا اخی جان، به جان "مبارک"تان قسم، ما هم گفتیم که در مصر حرکتها از نماز جمعه و مسجد شروع شد و شعارها، شعار الله اکبر است و قوی ترین جریان مبارز در مصر اسلامی است. سومی در "جرس" جنبش راه سبز گفت بله بله یا اخوان جان، کاملا موافقم." خونی که دررگ جنبش سبز ایران" دویده بود، "تمامی شهرها و روستاهای کشور را درنوردیده بود" حالا به قاهره رسیده، تازه... روز 25 بهمن هم می خواهیم مردم را بکشانیم سر پشت بامها تا در حمایت از پیام سبز خودمان در "انقلاب مردمی مصر" که آن هم ارث پدری خودمان است، بگویند الله اکبر. پس نوشتیم "چه ظرفیتهای نهفته‌ای برای زندگی آزادانه و مبتنی بر ایمان و اسلام در این کشور [ایران] وجود دارد". واقعا که الله اکبر!

و کاش قضیه به همین اسلام‌گرایان ایرانی ختم می شد که چشم دیدن یک انقلاب آزادیبخش استقلال‌خواه نامذهبی ضد فقر را در جهان عرب، در خاورمیانه یا در ایران ندارند. آیا دولت اسرائیل هرگز مشکلی داشت با ائتلاف مفتیان دانشگاه الازهر و نمایندگان اخوان المسلمین و رژیم حسنی مبارک علیه زنان آزادیخواه مصر؟ چه کسانی قند در دلشان آب شد وقتی که "انجمن همبستگی زنان عرب" در سال 1992 در مصر منحل گشت؟ اگر این اتحاد رژیم مبارک و اسلام گرایان در مصر نبود که باعث گشت نوال سعداوی در سال 2007 به جرم ارتداد در برابر دادستانی کل کشور حاضر شود، پس چه بود؟ و مگر هرگز حکومت حسنی مبارک سکولار هم بود؟ آیا فشار و تبعیضی که بر قبطیان مسیحی و بر "ازاسلام خارج گشتگان"در مصر می‌رفت، چیزی جدا از سیاست ائتلافی مبارک و اسلام گرایان قانونی بود؟ آنکه در مصر از اسلام روی برمی‌گرداند و مذهبی دیگر بر می‌گزید، تحت پیگردهای قانونی قرار می‌گرفت و در شناسنامه‌اش همچنان مسلمان باقی می‌ماند. اگر این خود سیاست اسلامیستی حکومت نبود، پس چه بود؟

و خدا وکیلی گزارشگرانی از بی بی سی هم در فن افکارسازی و اخبارسازی گل کاشته‌اند. پیداست که این 20 تا 30 درصد نفوذ اخوان المسلمین در مصر حتما باید بشود 99 درصدی و خود انقلاب  مصر حتما بشود 1 درصدی. اینست که در سر تیترها نام مطرح ترین فعالان لائیک لیبرال، فمینیست و سوسیالیت مصری غائب گشت و از اخوان المسلمین نه به عنوان "سازمانیافته ترین"، بلکه به عنوان "پرنفوذترین" و "مهمترین گروه مخالف در مصر" یاد شد.

و کاش تشعشعات اسلامیستی تنها از بی بی سی فارسی یا رسانه های رسمی هوادار موسوی و کروبی پخش می‌گشت. حتا این به قول خودشان "غیرجانبداران" هم که به نام "کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران" فعالیت می‌کنند، از "دستبند سبز" وائل غنیم، انقلابی اینترنتی مصری، نگذشتند و بهانه‌ای دیگر برای اینهمانی انقلاب مصر با جنبش سبز مؤمن به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به دست دادند.

گرچه وائل خود توضیح داد که سبزی دستبندش اتفاقی بوده، اما روشن بود که مقهور تبلیغات سبز است. وائل ندانست که ایستادگی و نافرمانی ساختارشکنانۀ زنان، ملیتهای زیر ستم، دانشجویان، کارگران و دیگر اقشار تهیدست در ایران علیه نظام جمهوری اسلامی، ربطی به این مانورهای کروبی و موسوی ندارد. مسئلۀ مردم ایران، چون انقلاب مصر، چیز دیگریست.

٭ ساعاتی پس از نوشتن این سطرها، در بی بی سی خواندم که: "جبهه مشاركت ايران اسلامى، با انتشار بيانيه اى در روز شنبه ۲۳ بهمن ( ۱۲ فوريه) اعلام كرد كه بر خلاف مصر، سقوط رژيم، موضوع اجماعى جنبش سبز نيست و "ملت ایران" خواهان اصلاحات براى مصون سازى نظام از سقوط است." فکر می‌کنم تکمله‌ای بهتر از این بر یادداشت حاضر نمی‌توانستم داشته باشم.