بار دیگر، خشم حومه‌هاخشم_حومه.png

این چندمین باری است که حومه‌های شهرهای بزرگ و کوچک در فرانسه به شورش کشیده می‌شوند. شاید مورخین روزی در شرح این ماجرا یادآوری کنند که اولین طغیان حومه‌ها از سال ۱۹۷۹ آغاز شده است، اما بی‌تردید شورش ۲۰۰۵ و شورش ۲۰۲۳ لحظات درخشان این تاریخ خواهند بود.

 

بیش از یک ماه پیش، ۱۰۰ نفر از متخصصین امور شهرداری‌ها و ماموران تامین اجتماعی در خطابه‌ای در روزنامه لوموند هشدار داده بودند که حومه‌ها در شرف انفجارند، اما دولت مکرون به‌سبیل همیشگی خود، با این زنگ خطر متکبرانه برخورد کرد. همه‌ی هم‌و‌غم او متوجه خوش‌رقصی برای جلب‌کردن سرمایه‌های خارجی است که گویا قرار است مثل یک کیمیا همه‌ی اقشار اجتماعی را از برکت جاری‌شدن سودِ خود بهره‌مند سازد. او با زیر‌ضرب‌گرفتن تمام دستاوردهای جنبش‌های اجتماعی که در سال‌های "رونق" سرمایه‌داری به‌دست آمده بود، با د‌رهم‌شکستن قراردادهای اجتماعی و مصوبات مربوط به حقوق بیکاری و بازنشستگی و با بی‌تفاوتی نسبت به اعتراضاتی که این همه به‌دنبال داشته است تلاش دارد که فرانسه را به بهشت سرمایه‌گذاری اروپا تبدیل سازد.

او در شور‌و‌شوق به‌ثمر‌ رساندن خواسته‌های رویایی بورژوازی فرانسه حتی متوجه نیست که چگونه دموکراسی و تمام کبکبه و دبدبه‌ی احزاب و واسطه‌های اجتماعی آن را از محتوا تهی کرده است. او آنچنان نسبت به خواسته‌های جنبش جلیقه‌زرد‌ها و بیکاران و بازنشستگان که مجموعاً چندین سال به طول انجامید بی‌تفاوت باقی ماند که حتی تعجب سندیکای کارفرمایان را برانگیخت. او گویی متوجه نیست که این دموکراسی که مثلاً قرار بود تضادهای طبقاتی را به‌نحوی تنظیم و آرام کرده و آنها را در جایی به مصالحه بکشاند، دیرگاهی است که کارکرد خود را از دست داده و به موتوری می‌ماند که در خلأ می‌چرخد و دیگر اقشار و طبقاتِ در تضاد با یکدیگر را در یک تقابل و کشمکشی که باید در پویایی "دموکراسی" تنظیم شود با خود نمی‌کشد و به حرکت نمی‌اندازد. این امر خود، به واسطه‌ی تغییراتی ممکن گردیده که پس از بازسازی سال‌های ۸۰ -۷۰ ممکن شده است، یعنی با پشت‌سر‌گذاشته‌شدن دورانی که رابطهٔ مستقیم کار و سرمایه در سطح کارخانه‌ها و مؤسسات تولیدی یک کشور به‌طور مستقیم برقرار بود و طرفین رابطه نسبت به هر تغییر و تحولی در دیگری عکس‌العمل نشان می‌دادند؛ رابطه‌ای که به‌واسطه عملکرد سندیکاها و احزاب و نهاد‌های واسطه‌ای تنظیم شده و بنا‌بر کارکرد دموکراسی بورژوایی در قوانین کشور انعکاس پیدا می‌کرد. با بازسازی سرمایه‌داری در سال‌های ۸۰ -۷۰ میان بازتولید نیروی کار و ارزش‌یابی سرمایه گسستی دوگانه و اساسی پیش آمده است به‌نحوی که دیگر سرمایهْ نه نگران قدرت خرید و مصرف کارگران خودی است (زیرا تحقق کالا و انباشتْ دیگر صرفاً تابع حوزه ملی نیست) و نه بازتولید نیروی کار مستقیماً وابسته به دستمزد است (زیرا از طریق رواج یافتن سیستم اعتبارات و سرمایه مالیْ کارگران نیروی کارِ آتی‌شان را پیشاپیش به فروش می‌رسانند)‌. این شکل جدید رابطه‌ی کار و سرمایه، معادله‌ی ایجابی میان این‌ دو را هرچه گسترده‌تر، شُل‌تر و باز‌تر کرده است به‌طوری که دیگر کل فرایند بازتولید و توزیع اجتماعی را در بر می‌گیرد. کلیه جنبش‌های اجتماعی اخیر بیان این توازن جدید مناسبات طبقاتی است. دیگر سرمایه‌داری به یک طبقه کارگر ثابت و یکدست نیاز مبرم ندارد و ترجیحاً تلاش دارد فقط بخش کوچکی از کارگران را که در قلب تولید او هستند راضی نگه دارد و مابقی کارگران را به بی‌کاری، بی‌ثباتی مطلق و فاقد از هرگونه حق‌و‌حقوقی حواله می‌دهد؛ در درون کارگران تا جایی که بتواند بر تمایزات عینی‌شان اتکا ‌کرده و در میان آنان پراکندگی ایجاد می‌کند و قطعه‌ای‌شدن آنها را با بهانه‌های نژاد، مذهب، ملیت، قومیت و غیره گسترش می‌دهد تا بتواند از هر ویژگی خاصی در جهت پست‌تر شمردن آن گروهْ سود جسته و ارزش نیروی کار آنان را تقلیل دهد.

سرمایه اکنون با رایج کردن و دامن‌زدن هرچه بیشتر به نژادپرستی عمومی در سطح جامعه برای خود ارتش ذخیره‌ی نژادی‌شده‌ای با حق‌و‌حقوقی ناچیز در گتوهایی ایجاد کرده که باید در آنها برای به‌دست‌آوردن یک تکه نان به هر نوع بزهکاری و قاچاقی دست زد. سرمایه تا زمانی که قطعاً سودآوری تضمین شده‌ای در دورنما دارد، این نیروی کار را برای مدتی معین به کار گرفته و پس از استفاده به بیرون پرتاب می‌کند. به این ترتیب باز‌تولید این نیروی کار را به‌عهده اجتماع می‌اندازد. تمام سود سرمایه برای او و بهشت‌های مالیاتی‌اش، تمام هزینه‌ی بازتولید کارگران به‌عهده جامعه یعنی باز بر دوش زحمتکشان.

مکرون نماینده‌ی به اصطلاح زیرک این کارکرد سرمایه است. او از فردای به‌قدرت‌ رسیدن خود تمام آنچه دولت‌های پیشین برای خواباندن و آرام کردن جنبش حومه‌ها رشته بودند پنبه کرد و برنامه‌ای را که به طرح بورلو (وزیر سابق شهر) معروف بود به زباله‌دان انداخت.

از شب سوم شورش‌های اخیر پلیس ۴۵ هزار نیروی خود را بسیج کرده، چنانکه همگان می‌پرسند اگر شلوغی‌ها بیشتر شود دیگر چه می‌توان کرد؟! طبعاً راست افراطی طرفدار ورود ارتش برای خواباندن جنبش است و احزاب راست سنتی صحبت از مسئولیت خانواده‌ها می‌کنند و جرائمی که برای آنها در قانون در نظر گرفته‌شده یعنی دو سال زندان و ۳۰ هزار یورو جریمه را پیش می‌کشند. همین جریانات دوباره از سبد پیشنهادات ارتجاعی خود، قطع کمک‌هزینه‌های اجتماعی به والدین بی‌توجه را بیرون می‌کشند؛ همه جا صحبت از حکومت نظامی، ممنوعیت تردد و غیره می‌شود تا شاید بتوانند این انفجار جوانان حومه را به‌نحوی آرام کنند.

روزنامه‌نگارانِ سردر‌آخور‌فرو‌بردهْ با نشان دادن تصاویر شهرداری‌ها، مدارس، اتوبوس‌ها، اموال دولتی، اتومبیل‌های به آتش کشیده‌شده و غیره از خود و دیگران می‌پرسند آخر چرا؟ چرا اموال خودشان را در محله‌های خودشان به آتش می‌کشند؟ این نوعی خودسوزی است! و همگی در این تشخیص تأسف‌بار فرو رفته و سکوت می‌کنند. گویی طرفشان به جنون گرفتار است.

زمانی می‌توان از جنون صحبت کرد که این یک فردِ تک‌افتاده باشد اما آیا می‌توان تصور کرد که جوانان حومه‌های یک کشور ناگهان همگی دیوانه شده باشند؟

بله! این نوعی خودسوزی است اما چرا جنبشی، در مرحله‌ی خاصی از مبارزه‌ی طبقات به خودسوزی روی می‌آورد و این خودسوزی بیان چیست؟

رفیق عزیزی می‌گفت:

"در عمل، تمام آمار و داده‌های عینی و توضیح‌دهنده در شکل احساسات وجود داشته و به احساسات تبدیل می‌شوند: از نفرت و انتقام، تا بازی و جشن و تصویر تخیلی زیبایی که در آنْ فرد برای لحظه‌ای کنترل زندگی‌اش را به‌دست می‌آورد".

بله این جوانان کتاب و مقاله نمی‌خوانند و تز دکترا نمی‌نویسند. در میز‌گردهای رسانه‌ای حضوری ندارند، اما این زیستهٔ واقعی آنهاست که در احساسات‌شان و در نهایت در این کنش جمعی فوران می‌کند. آنها در پایان زنجیره‌ای از استثمار و تحقیر پدران و مادران‌شان، پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های‌شان، تمام رنج و تبعیضات تلنبارشده‌ی دو، سه نسل را بر دوش می‌کشند. خودْ هر روز در مراکز "آموزشی"، "تربیتی" و "کارآموزی" که قرار است آنها را در بهترین حالت و اگر شانس بیاورند و مطیع و درس‌خوان و حرف‌گوش‌کن باشند به شغل شریف عملگی، نگهبانی، یا رانندگی… رهنمون شود، آنهم با قراردادهای قیمه‌قیمه‌شده‌ی کار و تناوب مسلسل‌وار کار و بیکاری و آموزش و… تا زندگی را در فقر و محرومیت بسر برند. آنها با این خودسوزی به دنیا می‌گویند که "نخواستیم این دنیای جهنمی‌تان را، ما هرچه هست را در آتش خشم خود خواهیم سوزاند. ما انتقام می‌گیریم، از هرچه هست و هرچه نیست".

دیگر قتل شنیع نائل اصلاً مطرح نیست و هیچکس نمی‌پرسد که تکلیف مامور پلیسی که او را هدف گلوله قرار داده است چه خواهد شد؟ همه می‌دانند که او هم مثل ۱۳ پلیسی که در سال گذشته جوانان را به گلوله بسته‌اند، پس از یکی دو هفته زندان آزاد خواهد شد و پس از چند هفته به سر کار باز می‌گردد. از سال ۲۰۱۷ در بحبوحه‌ی‌ حمله طرفداران داعش به مردم در فرانسه و ترورهای آن زمان، قانونی تصویب شده که به پلیس‌ اجازه می‌دهد به ماشین‌هایی در حال حرکت‌ شلیک کند، از آن زمان آمار جوانان کشته‌شده در خودروها جهشی خیره‌کننده دارد. پلیس رسماً اجازه دارد، وقتی به یک ماشین فرمان ایست داد و به هر دلیلی راننده فوراً از این فرمان اطاعت نکرد، او را هدف گلوله قرار دهد.

مکرون برای بی‌ربط نشان دادن این جنبش و تحقیر آن، ریشه‌ی خشونت جوانان را در بازی‌های ویدیویی پیدا کرد. گویا این مردک نمی‌فهمد که همه‌ی ما در لابه‌لای ارجاع‌ها و نمادها زندگی می‌کنیم؛ خود شخص او نه فقط در مقابل دوربین‌های تلویزیونی نقش بازی می‌کند، (صبح با صدایی مغموم به خانوادهٔ نائل تسلیت می‌گوید و همان شب با بانو یواشکی به کنسرت اِلتون جان می‌رود) بلکه در درون خودش هم، خود را با زیورهای طبقات بالای جامعه و آداب‌و‌رسوم آنها یکی تصور می‌کند تا بتواند کنش سیاسی خود را پیرو بهترین منافع آنها تنظیم سازد. هیچکس زندگی خود را مثل «گوشت لُخم» نمی‌بیند… وگرنه از فقر زندگی هر لحظه خود را بدار می‌آویختیم. هر کدام چهره‌ی خود را بزک کرده و دلپذیر نشان می‌دهیم، نه برای دیگران، که برای خودمان و این همان کارکرد ایدئولوژی است که نه مستقیماً رابطه‌مان با تولید و جایگاه‌مان نسبت به آن، بلکه رابطه هر کدام‌مان با روابط تولید و بازتولید است. این رابطه‌ای واسطه‌دار با روابط تولید است که در آن هر کس خود را مخاطب قرار داده و "سوژه"‌ی یک کنش می‌کند. این داده‌های عینی و علمی یا آمار و ارقام اقتصادی نیستند که مردم را به خیابان‌ها می‌کشند بلکه این جاری‌شده و تغییر و تحول‌پیداکرده‌ی مناسباتی است که خود را در شکل زیسته‌ی افراد به کنش سوق می‌دهد.

هنوز یک هفته از داستان نگذشته که راویان ایرانی ماجرا - که در خارج از کشور کم نیستند - چوب تکفیر بلند کرده‌اند که از این آتش‌سوزی‌ها چه سود؟ بدون آلترناتیو سیاسی چه می‌توان کرد؟ تا زمانی که این جنبش خود را با جنبش‌های کارگری، فمینیستی، اکولوژیک و غیره پیوند نزند چه می‌توان کرد؟

آنها از دریچه‌ی سنتیِ تاریخِ تکراریِ حک‌شده‌ی خود که مثل سرنوشت در برابرشان گسترده است سخن می‌گویند؛ و از آنجا که دنیا را به احزاب و سندیکاها و سیاست و وساطت‌های آن محصور می‌کنند درک نمی‌کنند که چطور این موج عظیم آتش‌افروز، بدون رهبری و هدایت احزاب اصلاً می‌تواند وجودی داشته باشد. این دوستان متوجه نیستند که هر لحظه از مبارزه طبقات بدیع است و اشکال جدیدی از مبارزه را تعریف می‌کند. مبارزات اجتماعی پیرو پیچیدگی‌های تولید و بازتولید سرمایه‌داری امروز، اشکال پیچیده‌ای به خود گرفته‌اند که دیگر با طرح‌های سنتی مبارزه‌ی طبقات که پیش از سال‌های ۸۰ – ۷۰ و بازسازی سرمایه‌داری رایج بود خوانایی ندارند.

این جوانان که سن‌شان ۱۲ تا ۱۸ سال بیشتر نیست، ممکن است که هنوز مستقیماً با تضاد کار و سرمایه و مناسبات کار، سر و کار نداشته باشند، هنوز استثمار و تحقیر روزمره‌ی سرکارگر و کارفرما را نچشیده باشند، برای ۱۰ دقیقه دیر رسیدن مورد مؤاخذه و توبیخ قرار نگرفته باشد اما آنها از طریق والدین‌شان با این مناسبات کاری در ارتباطند، از طریق آن چند یورویی که مادر در جیب‌شان می‌گذارد تا غذایی بخورند، از طریق پرخاش پدر که وقتی به خانه می‌رسد با اخم بر سر او فریاد می‌زند و تمام تحقیر روزمره خود را با ناسزایی نامنصفانه بارش می‌کند، از طریق خجالتی که بابت نداشتن یک لباس نو، یک کفش نو و مناسب در روز بازگشایی مدارس احساس می‌کند، از زبان فصیح معلم که واژه‌های فرانسوی را به زیبایی تلفظ می‌کند و او نمی‌تواند لهجه‌ی خود (که دیگر هیچ ربطی به زبان و لهجه‌ی سرزمین مادری ندارد و لهجه‌ی مختص حومه‌هاست) را در آن پنهان سازد…

احساسات او، خشم و نفرت او، اگر نه بیان مستقیم شرایط تولید جامعه، بلکه گویای رابطه او با این شرایط است. هر لحظه از زندگی او از رابطه‌اش با روابط تولید و بازتولید سرمایه‌داری سرشار است. درواقع او خود را تفاله‌ای از این مناسبات می‌بیند. سرمایه پس از بلعیدن خانواده‌اش، پس از جویدن و هضم کردن آنها، او را مثل یک زباله به بیرون از شهرها، در گتوهایی که فقط گهگاه دولت باتومی حواله‌اش می‌کند، پرتاب کرده است.

او با به آتش‌کشیدن دنیا فریاد می‌زند که "من اینم و منزجرم از هرآنچه برایم تدارک دیده‌اید!".

رابطه ایجابی کار و سرمایهْ امروز این مسیر بغرنج را طی می‌کند، این صورت‌مسئله‌ی جدیدی در مبارزه‌ی طبقات است که باید آن را جدی گرفت.

حبیب ساعی

اندیشه و پیکار

۴ ژوئیه ۲۰۲۳