بدین مناسبت ترجمهء مقالهء زیر را که به ششمین کنگره بین المللی مارکس – سپتامبر 2010 ارائه شده منتشر می کنیم.

در ردیابی خشم : فضا – زمان یک شورش

آتن -  دسامبر 2008

نویسندگان : لوکیا کتروناکی  و  سرافیم سفریادس ترجمهء گلزاد پاک

 

با توجه به رویدادهایی که در یونان و بدنبال قتل یک دانش آموز پانزده ساله دبستانی بوسیله پلیس ضد شورش در مرکز شهر آتن بوقوع پیوستند، و بیانگر گویایی از یک سیاست نزاع برانگیزند، هدف این مقاله، ارزیابی و نظریه پردازی در باره آنهاست. بنابراین، وظیفه اصلی در اینجا مفهوم سازی است.

 

چنین رویدادهایی، معمولا بعنوان صحنه های نمونه واری از یک نمایشنامه خشن، بدون تفاوت گذاری در نقش ها، بتصویر کشیده میشوند.

 

اما، آیا چنین تفسیری، جامع، یا حتی از لحاظ نظری دقیق است؟

آیا مشروعیت دارد که بجای تلاش برای درک اشکال مختلف اعتراضی، که در دوران بحران جهانی سر بر میآورند، همچنان در دام زبانی توصیفی گرفتار باقی ماند؟

 

« دسامبر یونان » فقط یک شورش نبود، بلکه شکل اعتراضی ( و تا کنون کمتر مورد بررسی و آزمون ) ویژه ای بود، که ما بر آن عمل طغیان جمعی نام می نهیم.

بنظر ما، عامل متمایز بحرانی آن، گسترش فعالیت شورشی به حوزه اجتماعی-جغرافیایی بسیار وسیعتری از مکان اولیه و اصلی شروع رویدادها بوده است.

 

برای مطالعه این روند گسترش، ما بر سه بعد سیاست نزاع برانگیز، که تا کنون مورد بررسی و آزمون بوده اند، یعنی ابعاد فضایی، هیجانی و زمانی متمرکز میشویم.

 

تعریف « شورش های » تقلیل دهنده  قیامها

 

با تعریف مقدماتی « شورش ها » ( اما نه بدون بازسازی تعاریف موجود پیشین ) بعنوان بروز جمعی، متراکم در زمان، عمومی و متمردانه یک رابطه تاریخی از خشونت نهفته در بین طیف های متمایز اجتماعی، و عوامل رسمی فرمانبردار و فرودست ( دستگاه فشار و اجبار ) قصد آن داریم تا پیش از هر چیز، بسته بندی حاوی این صحنه آرایی نزاع برانگیز را باز کنیم.

 

یکی از خصلتهای مشترک همه شورش ها، ماهیت غیرمنتظره، تشنجی، و تکان دهنده فوران آنهاست. آگر جه پویایی شکل گیری و رشد و پرورش آنها ( بطور تاریخی ) طولانی مدت است، اما، شورش ها به نقطه اوج رویدادهایی مشابهند، که خط سیر آنها بطور عمده نامریی، « بدون حافظه » و اغلب بدون « روز بعد » میباشند.

 

دومین خصلت مشخص کننده عملیات شورشی آنست که، در واکنش متقابل با پلیس، به بیان دقیقتر، پس از تلاقی با خشونت فشارآور فوق العاده و غیرعادی، که در خاطره اجتماعی ثبت ناشده، و با « صحنه آرایی تهدید آمیز » موجود ناسازگار است، رخ میدهند. چنین رویدادهای فشارآوری بعنوان کاتالیزوری  برای « رهایی شناختی و معرفتی » عمل میکنند، که خود روندی کلیدی در تشدید و گسترش ستیزه گری است.

 

سومین خصلت تعریف کننده شورش ها، خشم بدون امید است. بر طبق نظر مک آدام و امین زاده، چنین خشمی :

« محتمل نیست که عمل جمعی سازمان یافته ای را ایجاد نماید....».

 

در پرتو این داده ها، شگفت آور نیست که اشکال هماهنگی مخصوص شورشها آشکارا خودبخودی هستند، و بموجب همین خودبخودی بودن است که عمل جمعی، در نتیجه تقابل بین نیروهای مستقر دولتی و آن گونه تجمعات موردی و اتفاقی رخ میدهد، که مرزهای هویتی خود را، از نظر زمانی، سبک و سست میکنند ( گر چه محو کامل نمیکنند ) تا بتوانند بعنوان برانگیزاننده عملیات خودبخودی عمل نمایند.

 

چهارمین خصلت شورشها آنست که، زمان و دوره فعال آنها، از طریق اشکال عملی سمبلیکی بیان میشوند که گسست از نرمهای فرهنگی حاکم و مسلط ( مصرف گرایی، سودجویی و منفعت طلبی و غیره ) و جدایی از نمایندگان اجتماعی اخلاق حاکم را بنمایش میگذارند.

 

اما، حتی اگر دسامبر یونان ترکیبی از همه خصلتهای فوق را در خود داشته باشد، آنگاه، تلفیق مواردی چون :

یکم : گسترش جغرافیایی و اجتماعی پراتیک شورشی، هم در مقیاس ملی وهم بین المللی،

دوم : درگیر شدن آن طیفهای اجتماعی که پیش از آن غیرفعال بودند، همراه با فعال سازی واحدهایی که مستعد شورش بودند،

سوم : قطب بندی با نهادها و نخبگان سیاسی ( از جمله سیاست جریانات چپ ) ،

وظیفه مفهوم سازی برای شکل نوینی از عمل جمعی اعتراضی، یعنی عمل قیام جمعی  را بر دوش ما میگذارد.

 

ما استدلال میکنیم که این شکل نوین رانمیتوان مورد تجزیه و تحلیل کافی قرار داد، مگر اینکه ابعاد سه گانه سیاست مبارزاتی پیشگفته را ( که تا حدود زیادی مورد غفلت قرار گرفته اند ) بطور جدی وارد محاسبه کنیم. ابعاد فضایی، هیجانی و زمانی.

 

در برجسته کردن اهمیت این ابعاد، البته لازم است که محدودیتهای آنها را نیز در نظر داشته باشیم.

 

واقعیت اینست که بمنظور رسیدن به درک کاملی از روند انتشار و گسترش مبارزه، باین نیز نیاز داریم که آرایش وسیعی از فاکتورهای تبیینی اضافی ( که بیشتر آنها « ساختاری » هستند ) را مورد توجه قرار دهیم، فاکتورهایی مانند بحران بیمارگونه سیستم اقتصادی و سیاسی، فساد عمومیت یافته، شغل و کار ناپایدار و غیره.

 

بهر رو، ما تجزیه و تحلیل خود را با بعد فضایی آغاز میکنیم.

 

پیش شرطهای فضایی انفجار جمعی

 

فضا، بعدی همزمان  در همه جا حاضر ، ظرف بروز، و شکل دهنده گرایشات سیاسی، منبع مهمی را برای تجهیز و بسیج تمرد و نافرمانی تشکیل میدهد. بعد فضا :

 

یکم : شکل دادن به محیط سیاسی را ممکن و تسهیل کرده، « تمرکز استراتژیک نیروها » را مجاز نموده و جوش و خروش جمعی لازم را برای اقدام به عمل رزمنده  برمی انگیزد،

دوم : به انتقال و ارتباط گیری در بین افراد و گروهها خدمت میکند،

 

سوم : شرایط را برای ظهور فرهنگهای اعتراضی ایجاد مینماید.

 

تقریبا همه این جنبه ها در مورد اکسارچیا، ناحیه ای در مرکز آتن و در راس شورش، کاربرد دارند. از نظر تاریخی، اکسارچیا ناحیه ای سیاسی شده است و در مجاورت چهار ساختمان تاریخی دانشگاه و مراکز اداری قرار دارد، خانه ای برای تعداد زیادی آنارشیست، آزادیخواه و گروههای چپ تحول طلب، و پاتوقی برای خلاقیت های هنری غیررسمی و سبکهای مختلف زندگی میباشد.

 

با این وجود، پیش شرط آنکه فضا بتواند بعنوان یک منبع مبارزاتی عمل کند آنست که، شبکه های فعالان بتوانند ارزشها و معناهایی به آن ببخشند، که از طریق تقابل با کلیشه های رسمی و قراردادی، آن را مناسب و شایسته گردانند.

 

گر چه محله اکسارچیا در جایی قرار دارد که دارای سابقه و خاطرات مبارزاتی است، اما هویت این محله و اینکه ناحیه ای « تحت اشغال پلیس » است، آنرا به یک  میدان مهم نبرد تبدیل نمود. از این جهت، قتل دانش آموز فقط نقطه اوج تاریخی طولانی از سرکوبی است که از پیش فعال بوده است.

 

اما، فرهنگ مبارزاتی اکسارچیا، فقط به عنوان واکنشی منفی به بیرحمی پلیس، ظاهر نمیشود. همزیستی تعداد بزرگی از گروههای سیاسی چپ گرا و شبکه های فعالان، آنچنان فضای پرجنب و جوش اجتماعی – سیاسی ای را ایجاد میکند، که انگیزه پیدایش پروژه های سیاسی رادیکال و راههای سازماندهی جایگزین  برای زندگی روز- به- روز را همچنان زنده نگاه میدارد. فضای همین هویت جمعی بود که در شب تیراندازی منفجر شد، به جبهه سیاسی و اخلاقی نیرومندی از خشم شکل داد، و پیام خود را در مقیاس بسیار وسیعی منتشر کرد.

 

نیرو و دوام این پیام، فقط به میزانی میتواند بحرانی شود، که مخاطب نهایی آنرا پذیرا باشد، چیزی که ما را به بررسی آرایش شهری آتن میرساند.

 

بدون هیچگونه تشابهی با مدل درونی شهر، مرکز آتن عاری از نواحی مسکونی متعلق به بخش فوقانی طبقه متوسط میباشد. بخشهایی از شهر در اسکان جمعیتهای مهاجر جدیدی است، که در تضادی آشکار با مراکز تجاری و اداری همجوار خود، در تهیدستی و فقری کامل بسرمیبرند. بنابراین، پیام سیاسی انتشار یافته از اکسارچیا، شرایط ایده آلی را برای گسترش خود به این نواحی کسب نمود.

 

البته، انفجار جمعی دسامبر تنها رویداد مختص مرکز آتن نبود، در گذشته نیز وحشیگری و بیرحمی پلیس منجر به بروز تشنجات شدیدی میشد، اما به طغیان جمعی نمی انجامید.

یکی از عوامل تعیین کننده برای درک این روند بحرانی، بررسی همزمان آثار هیجانی برخاسته از رویدادهای تهدیدآمیز غیرعادی، و پویایی معرفتی حاصل از عملیات اعتراضی نیز میباشد.

 

ستیزه گری هیجانها

 

اخبار مربوط به تیراندازی، هم از طریق رسانه ها، و هم بوسیله شبکه های جایگزین درون اکسارچیا به سرعت انتشار یافتند.

آن روند قطعی که منجر به عمل اعتراضی ناشی از شدت تهدید گردید، بیش از آنکه بر امکانات و تواناییهای تشکیلاتی گروههای سیاسی متکی باشد، بر « منابع سمبلیک و هویتی » جغرافیایی – انسانی سیاست ویژه ای استوار بود.

 

هویت  برپاکنندگان  حرکات خودبخودی، نشانگر این روند است :

آزادیخواهان، شبکه های چپ تحول طلب، گروههای آنارشیست، کمیته های هماهنگی دانش آموزان و دانشجویان، نسل دوم مهاجران، و چپ غیرپارلمانی.

 

از سویی دیگر، حزب کمونیست ( دستگاهی سیاسی با امکانات تشکیلاتی فراوان ) نه تنها از شرکت در حرکات اعتراضی اصلی خودداری میکرد، بلکه حتی پس از آنکه این حرکات به عرصه های اجتماعی – فضایی دیگری نیز کشیده میشدند، اینگونه بحث میکردند که :

 

« این شورش ها کار عوامل تحریک کننده و قانون شکنی ( بود ) که آلت دست قدرتهای مشکوک قرار گرفتند. »

 

با این وجود، فراتر از طرح تفسیری موجود، اهمیت دارد بر وجود پیوندهای همبستگی که معترضین را بهم مرتبط میکرد تاکید گردد. در صورت نبود این پیوندها، اخبار مربوط به تیراندازی، به جای منجر شدن به عمل شورشی، ممکن بود به ناتوانی و فلج عملی بیانجامند.

در همان حال، اهمیت مشابهی نیز بایستی بآن ارتباطاتی داد که بین معترضین مستقر در اکسارجیا و نیروهای چپ پارلمانی ( بویژه اةتلاف چپ رادیکال )  بر قرار بود. ارتباطاتی که هر چند بطور تصادفی و ضمن بروز حوادث، اما به صورت تسمهء انتقال پویای اطلاعات و به عنوان حکمی اخلاقی برای اقدام به عملیات رزمنده عمل مینمودند. اینگونه تایید اولیه بروز عمومی خشم بوسیله یک نیروی چپ پارلمانی، به عنوان کاتالیزوری عمل میکرد، که هر چند نه در گسترش حرکات، اما بطور قطع در مشروعیت دادن به بروز فرامحلی آنها خدمت مینمود.

 

پیوندهای همبستگی که در دوره های پیشین مبارزات ایجاد میگردید ( در جنبش علیه جهانی سازی و جنبش دانشجویان) نیز به تبیین روند مهم هماهنگی یاری میرساندند. کمیته های هماهنگی دانشکده اشغال شدهء حقوق، پلی تکنیک و دانشکده اقتصاد، و همچنین هییت های خلق الساعه، همگی به کانونهای موازی جدیدی تبدیل میشدند، که جریان پویایی از خلق رویدادهای مبارزاتی تازه ای را ایجاد مینمودند.

 

اما، پیوندهای همبستگی و کانونهای اعتراضی موازی، برای تبیین وسعت اجتماعی – جغرافیایی تمایل به شورش بسنده نمیکنند، مگر اینکه دو عامل دیگر را نیز وارد محاسبه نماییم، دو عاملی که به معنای واقعی کلمه، هیجانی هستند :

 

( ااف ) تکان اخلاقی و شوکی که به علت وقوع تیراندازی ایجاد گردید، و

( ب ) نقش هیجانی و ارتباطی که عملیات اعتراضی در تقویت هویت ها بازی کردند.

 

خصلت غیرمنتظره و غیرعادی عمل تیراندازی، بلافاصله به عنوان عملی فوق العاده تهاجمی و تخطی از قانون قلمداد گردید، و نقش آفرینان این حادثه مورد انتقاد بودند.

 

رویداد از اینجا آغاز شد که یک دانش آموز یونانی بوسیله یک پلیس ضد شورش مورد تیراندازی قرار گرفت و کشته شد، دانش آموزی که با پلیس، هر دو، اعضایی از یک مقوله اجتماعی – جمعیتی ( دانش آموزان و والدین ) بوده، و بسادگی قابل تشخیص است که هر دو بعنوان بخشهایی از جمعیت کشور، همواره از بیعدالتیهای عمومیت یافته، به بهانه وضعیت اضطراری، رنج میبرند ( بویژه مهاجران و « افراد معمولی شورشگر » ).

 

آنچه که بهمان اندازه اهمیت داشت این بود که، ساختار بیعدالتی پدیدار شده، به برخی مقوله های انتزاعی و مجرد (مانند نیولیبرالیسم ) ربط داده نمیشد، بلکه به مرتکب اخلاقی و فیزیکی ویژه ای ( به پلیس ضد شورش، بنام کورکونیاس ) مرتبط میگردید که به عنوان اهرمی در تحرک بخشیدن به خشم، دستکم در مراحل اولیه انفجار جمعی، خدمت  مینمود.

 

در چنین متنی است که حکم اخلاقی دست زدن به شورش زمینه پیدا کرد. متنی که در آن تیراندازی درفضایی از چشم اندازوحشت نسبت به آینده صورت پذیرفت، و همزمانی تاریخی و اداری بحران، نامشروع شدن مقامات اصلی عرصه سیاست ( درگیر در جریان بی پایانی از رسوایی ها ) و قدرت طلبی آنها، همه باعث شدند که نارضایتی گسترده و عمومی به نوع دیگری از رفتار سیاسی، یعنی به رفتار طغیان جمعی منجر گردد.

 

البته، گسترش باور به شورش بطور خودکار صورت نگرفت. چنانچه هیجانات تقویت کننده عمل شورش به اشکال متفاوت دیگری روی میدادند، آنگاه خط سیر و پویایی اعتراض به گونهء متفاوتی پیش میرفتند. اگر به عملیات شورشی بعنوان وسیله ای برای دراماتیک کردن بیعدالتی گسترده بنگریم، آنگاه ادعای ما بر اینست که این شورش :

یکم : تصادم با مقامات و عوامل رسمی دولتی را، که دیکته کنندهء برنامه های « قرار داد اجتماعی » هستند ( یعنی سیستم بانکی، پلیس، زبدگان سیاسی و اتحادیه های بوروکراتیزه شده ) به جلوی صحنه رانده و آنها را تشدید نمود،

دوم : توجه رسانه های جمعی را، که به گزارش دهی روتین اعتراضات قراردادی و رسمی عادت کرده اند، بخود جلب نمود،

سوم : راههای جدیدی را برای هدایت و رهبری شورش جمعی، بویژه در میان نیروهای پشتیبان آن، پیش روی نهاد، و

چهارم : شکاف هویتی « ما در مقابل آنها » را تشدید نمود.

 

این ابعاد بما اجازه میدهند تا درک کنیم که چگونه و چرا بفاصله کوتاه دو روز پس از رویداد تیراندازی، دانش آموزان مدارس در سراسر یونان، بدون هیچگونه تجربه شورشی، شروع به پرتاب سنگ به مراکز پلیس کنند و رسانه ها هشدار دهند که تمامی یونان به عرصه عظیمی از « کلاه خود پوشان » شورشی اکسارچیا تبدیل شده است.

 

اما، خصلت، آهنگ و پویایی پدیده های شورشی، تابعی از موقعیت شناسی ( زمان شناسی ) خود نیز میباشند.

 

بعد زمانی

 

چنانچه پیوستگی و ترتیب زمانی امور بگونه ای متفاوت روی میداد، آنگاه گسترش آنها نیز بطور متفاوتی انجام میگرفت.

در همین زمینه هم هست که مقوله « رویداد بحرانی » ربط، معنا و تناسب ویژه خود را می یابد.

رویدادهای دگرگون کننده، به عنوان جدایی، تغییر، یا تخطی از فرضهای داده شده و مسلم حاکم بر روابط سیاسی و اجتماعی تفسیر میشوند. به این معنا، این گونه رویدادها به شورشگران ( یا آنها که مستعد شورشند ) کمک میکنند تا با تعمیم دادن  « نیروی بالقوه برای عمل شورشی در محیطی ویژه نهفته است » فرصتها را  به شرایط محیطی مبهم و نامعلوم دیگری حواله  دهند.

 

ما به طغیان یونان از دو زاویه تکمیلی دیگر نیز برخورد میکنیم.

اولین زاویه : تلاش برای بازسازی وابستگی خط سیر گسترش شورش در طول ساعات و روزهای اولیه بحران و پس از تیراندازی است، و

دومین زاویه : خاطر نشان کردن عواملی که منجر به انفجار نهایی شورش شدند.

زاویه دوم، در مقیاسی بیشتر ماکرو ( کلان تر ) میباشد.

میخواهیم بدانیم که آیا دسامبر میتواند بعنوان رویدادی دگرگون کننده در جریان سیاست نزاع برانگیز یونان عمل کند.

 

رویدادهای بحرانی

 

راجع به اولین زاویه تفسیری خود و برای یکی دو روز پس از تیر اندازی، ما پیش از هر چیز، سرعت فوق العاده واکنش را خاطرنشان میکنیم. هنوز چند ساعتی از رویداد نگذشته بود که تظاهراتی بوقوع پیوستند که با زد و خورد با پلیس و اشغال ساختمانهای عمومی همراه بودند. چنانچه پاسخ به تیراندازی آنقدر خودبخودی نبود، جریان امور به آن صورتی که پیش رفتند، روی نمیداد.

دیگر لحظات بحرانی در کمک به  پیشروی شورش، که ما بآنها پی برده ایم، عبارتند از :

یکم : رفتار متضاد پلیس. رفتار پلیس ابتدا محتاطانه بود، سپس به تهدید و سرانجام به استفاده از سلاح گرم انجامید. با تسلیم شورشگران به سردرگمی استراتژیک، این مرحله بعنوان فرصت سیاسی ویژه ای قلمداد گردید،

دوم : شرکت نسل دوم مهاجران در اعتراضات، رویدادی ست با ارزش سمبلیک و مهم که بیانگر ظرفیت مبارزاتی این نیروی انسانی به خشم آمده است،

سوم : انفجار همزمان اعتراضات جمعی در تعداد زیادی از شهرهای یونان، و ورود قابل توجه دانش آموزان به صحنه مبارزات است. خصلت توده ای و بار اخلاقی شرکت دانش آموزان در اعتراضات، تجسم احساس خشمی است که  به این رویداد رنگ و بویی از یک حکم اخلاقی را بخشیده است،

چهارم : نقطه اوج اعتراضات، راهپیمایی وسیع در بعد از ظهر روز دوشنبه هشتم دسامبر و همزمان با انفجار خشم عمومی است.

 

اما، این اتفاقات همراه با سه رویداد انتقاد آمیز دیگر است که پویایی اعتراض را رقم میزنند :

1 – ناتوانی چپ را برای مداخله موثر در رویدادها، بگونه ای که بتواند خشم را به امید تبدیل کند، آشکار میسازد.

2 – خشن شدن رفتار پلیس است، که بدنبال آن ورود اولین جریان «ضد جنبش» ( مرکب از گروههای راست افراطی) به صحنه میباشد.

3 – استراتژی رهبری کنفدراسیون کار است که راهپیمایی «سنتی» خود به سوی پارلمان و به مناسبت تصویب بودجه را لغو میکند، و علاقه و دلبستگی خود به رفتار همیشه صلح آمیز و قانونی نیروی کار را اعلام مینماید. ممکن است که این رفتار کنفدراسیون بر افراد معترض اثر چندانی نداشته باشد، اما بر حمایت و پشتیبانی همه طیفهای کارگران آشکارا سایه سنگین خود را می افکند.

 

جریان اعتراضی بطور روزافزونی به سوی توقف و سکون پیش خواهد رفت. ادعای ما اینست که این گرایش به سکون بخاطر تحلیل رفتن و فروکش کردن خشمی است که بعنوان محرک و انگیزه ای کافی برای تشدید درگیری عمل میکرده است. همین امر نیز منجر به معکوس شدن روند گسترش اعتراض، و آغاز روند تلاشی درونی آن است. این موضوع، ما را به زاویه دوم برخورد خود، یعنی به میراث این شورش میرساند.

 

دسامبر : رویدادی بحرانی و دگرگون کننده ؟

 

آیا این امکان وجود دارد که دسامبر به عنوان کاتالیزوری دگرگون کننده برای سیاست نزاع برانگیز در یونان عمل کند؟

ما بخود حق میدهیم تا در مورد پیش شرطهای چنین امکانی در شگفت  باشیم. در این زمینه، تاکید ما بر پیدایش جنب و جوش مبارزاتی جدیدی است که بدنبال (و در حین وقوع) شورش ظاهر گردید، و آنهم ظهور اتحادیه گرایی رزمنده تازه ای است که بویژه در میان کارگران فصلی شکل گرفته است.

اینکه آیا چنین جریانی بشارت دهنده رویدادهای تازه ای هست یا نه، خود تابعی از آنست که چگونه خاطره دسامبر در حافظهء جمعی « بازسازی » میشود، و در اینجا یک تفسیر سیاسی سنجیده و دقیق، آشکارا نقشی محوری بازی خواهد کرد.

 

حکایت همچنان باقی است. هنوز هم نبردی مهم بین ارگانهای اصلی دولت، روشنفکران پیرو «سیاست سالم» ، رسانه های جمعی و نمایندگان سیاسی نهادهای رسمی از یکسو، و شبکه های مبارزاتی و گروههای سیاسی از سوی دیگر در جریان خواهد بود.

 

چنانچه توازن نیروها آشکارا به سود نیروهای دولتی باشد، آنگاه نباید تردید کرد که پیام سیاسی شبکه های رزمنده، به ویژه در دوره های بحرانی، ممکن است چنان نقشی را بازی کند، که هیچگونه تناسبی با اندازه واقعی آنها نخواهد داشت.

 

با این وجود، این امکان را نیز نباید منتفی دانست که استراتژی سیستم سیاسی رسمی (هر چند تضعیف و تحقیر شده) ممکن است در شیطان سازی از دسامبر، خود به بزرگترین منبع مشروعیت قیام جمعی بیانجامد.

 

زمان شورشها همچنان غیر قابل پیش بینی باقی میماند.

 

پایان

 

Along the pathways of rage: the space-time of a revolt (Athens, December, 2008)

Vidéo : http://www.canalc2.tv/video.asp?idvideo=9982