شهر مکزیکو، دسامبر ۲۰۱۰

یک توضیح ضروری

در تهیهء این مطلب کوشش ما بر این بوده است که تا حد امکان آینه ای از اشکال مختلف مبارزات کارگری - سندیکائی را که در مکزیک جریان داشته نشان دهیم، و آگاهیم که به خاطر فشردگی و تهیهء «شتابزده»، خالی از کم و کاست و اشتباهات احتمالی نیست. هر یک از فرایند هائی که در این مطلب به آن ها اشاره ای شده است، خود نیاز مند تحقیق و بررسی جداگانه و عمیق تری ست تا بتوان از پالایش آن، نکات آموزنده اش را برای جنبش کارگری مد نظر داشت. بنا بر این، نقد هر یک این فرایندهای تشکیلاتی و مبارزاتی مستلزم جمع آوری اطلاعات دقیقتر، شناخت از شرایط تاریخی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زمان و منطقه ای ست که در آن جریان داشته است.(*)

باری! در چند سال گذشته، و به خصوص پس از آغاز به کار «بازار مشترک آمریکای شمالی»(۱) NAFTA و اخیراً‌ «ائتلاف امنیت و پیشرفت آمریکای شمالی»(۲) ASPAN، مکزیک شاهد یک دور جدید از مبارزات کارگری بود. در چنین شرایطی به قول رامون مانگییا هائوتو(۳) «با توجه به تجربهء بخش ۲۲ سندیکای کارگران آموزش و پرورش که در ماه مه ۲۰۰۶ آغازگر مبارزه ای بود که به تشکیل تجربهء استثنائی «مجلس خلقی مردم اوآخاکا»(۴) انجامید و همین طور مبارزات کارگران معدن لاسارو کاردناس در ایالت می چوآکان که در اول ماه مارس ۲۰۰۶ به اعتصاب عمومی ۲۰۰هزار کارگر عضو «سندیکای ملی کارگران معدن، فلز و صنایع مشابه در جمهوری مکزیک» SNTMMSRM خاتمه یافت(۵)، دیگر نمی توان مبارزات سندیکائی علیه سیاست های نئولیبرالی در مکزیک را نادیده انگاشت».

این مبارزات در شکل مقاومت علیه حملات پی در پی سرمایه داری ست، که به خصوص محصول پروسهء خصوصی سازی در این کشور است. روند خصوصی سازی هائی که از دورهء میگل د لا مادرید (رئیس جمور مکزیک از ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۸) آغاز شده و همچنان در تمام عرصه های تولیدی و خدماتی گسترش می یابد، و باعث اخراج دهها هزار کارگر و ویرانی ساختار کشوری، از جمله راه آهن، برق و نابودی محیط زیست است. از همین رو این مبارزات گاهی به شکل محدود و محلی و گاهی به شکل سراسری خود نمائی می کند. مهاجرت، قراردادهای دست دوم subcontrat، اشتغال های غیر رسمی، انعطاف در کار و بیکار سازی های گستردهء اخیر، از جمله بیکاری سازی بیش از ۴۰ هزار کارگر فعال برق و اخراج هفت هزار کارگر قدیمی ترین شرکت هوائی مکزیک، مخیکانا Mexicana، و... که شمار آن در سال های اخیر بسیار بزرگتر از این ارقام و نمونه هاست، به غیر از سازماندهی و مبارزه، راه دیگری برای کارگران باقی نمی گذارد. بررسی اشکال گوناگون این مبارزات و دستیابی به مؤثرترین آن ها، تنها با در نظر داشتن اشکال مبارزاتی گذشته امکانپذیر است. هیچ کدام از تشکل های کارگری یک شبه سبز نشده اند، این تشکلات محصول مبارزات گذشته و تجربیات کارگران، چه در داخل مکزیک و چه در نقاط دیگر جهان اند.

 

زمینه های تاریخی

فعالیت سندیکائی در مکزیک از آغاز قرن نوزدهم و دوران دیکتاتوری پورفیریو دییاز(۶) آغاز شد.

اگر چه رشد سرمایه داری در مکزیک با آمدن اسپانیائی ها شروع شد، ولی این سرمایه داری به گونه ای ناقص الخلقه، یعنی فقط در معادن، و به شکلی بسیار محدود در بخش کشاورزی بود.  تازه در قرن نوزدهم است که مناسبات سرمایه داری رشد می کند. ابتدا رشد آن در صنایع سبک است، برای مثال در صنعت نساجی و در اواخر قرن، با ورود راه آهن، به خصوص در مناطق بندری و مرزی با ایالات متحده آمریکا (پس از آن که ایالات متحده بخش بزرگی از کشور را به اشغال خود در آورد)، در سراسر کشور گسترش می یابد.

در دوران پورفیریو دییاز جنبش سندیکائی به طور خاص وجود نداشت، بیشتر، انجمن های کمک متقابل خود کارگران بود که فعالیت می کرد. این انجمن ها که معمولاً با استفاده از اشکال قانونی تشکیل می شدند، از جمله با کمک های متقابل و تشکیل صندوق قرض الحسنه، کمک در دوران بیماری و غیره بیشتر از سوی آنارکو سندیکالیست ها پایه گذاری می شد. با این حال با ورود راه آهن، یک ارتباط بین المللی بسیار قوی بوجود می آید: از یک طرف با کارگران آمریکای شمالی و چینی که از مناطق مختلف برای کار آمده بودند، و از طرف دیگر، در منطقه خلیج مکزیک، با کوبائی ها، اسپانیائی ها و...

جریان های سوسیالیستی و آنارشیستی با برداشت های مختلف از سندیکا همزمان در مکزیک فعال می شوند. خود سندیکالیسم به شکل یک جریان وارد مکزیک نمی شود، بلکه ایدهء آن توسط افرادی که اغلب خودشان پناهندگانی بودند که از کشورهای دیگر می آمدند به مکزیک می رسد. (نقل می کنند که اولین نفری که مانیفست کمونیست را در مکزیک توزیع کرد یک هندی بود.)

پرفیریو دییاز از یک سو کشور را مدرن می کند و همزمان کشاورزان، بومیان و کارگران را شدیداً سرکوب می کند. در زمان وی، هم فعالیت تشکل ها ممنوع است و هم اعتصاب.

اولین گام ها را در این راه آنارکو سندیکالیست ها و برخی از نخستین مارکسیست های مکزیکی برداشتند. معروف ترین آن ها، حزب لیبرال مکزیک به رهبری ریکاردو فلورس ماگون(۷) و برادرانش بود. آن ها به شیوه ای کاملاً مخفی هسته های کارگری سازمان داده، «کلوپ» (انجمن) تشکیل می دادند. فعالیت آنان بین کارگران صنعتی و کشاورزی در بخش های پیشرفته تر بود.(۸)

آنارکو سندیکالیست ها مبارزات بزرگی را قبل از انقلاب علیه پورفیریو دییاز پیش می برند. در این دوران ما شاهد چند شورش از جانب ماگونیست ها هستیم: از جمله شورش کارگران معدن کنانه آ در ایالت سنورا، در شمال کشور و نساجی ریو بلانکو در ایالت براکروز. این شورش ها مقاومت علیه شرایط وحشتناک کار و زندگی کارگران بود. دولت در هر دو مورد با اعزام هزاران سرباز شورش ها را به خاک و خون کشید.

گروه ها و جریاناتی که به فعالیت کارگری می پرداختند، به خصوص حزب لیبرال مکزیک، با دیدگاه های سندیکالیستی و آنارکو سندیکالیستی آشنا بودند. آنان در ابتدا با خواست عدالت و برای اجرای قانون اساسی ۱۸۵۷، که به نوعی خواستار عدالت اجتماعی و دمکراسی بود، مبارزه می کردند. ولی بعدها، در ارتباط فلورس ماگون با خطوط بین المللی، تا سال ۱۹۰۷ حزب لیبرال مکزیک موفق به ایجاد تغییراتی شد. این حزب از طرفی بازوی مسلح داشت و از طرف دیگر بازوی اجتماعی (بازوی اجتماعی آنان هم سندیکائی بود و هم شکل جنبش دهقانی داشت.) ولی هرگز بازوی انتخاباتی نداشت.

اعضای خانوادهء فلورس ماگون که از بومیان اوآخاکا، از منطقهء میاهوتلان بودند، با دیدگاه های کمونی بومیان آشنا بودند. فلورس ماگون معتقد بود که مکزیک به خاطر وجود تعداد بیشمار جوامع بومی در مناطق مختلف آن، به کمونیسم گرایش دارد و در عین حال او گام اول را «کمونالیسم» می دانست.(۹)

حزب لیبرال تعداد بیشماری هسته های تشکیلاتی در سراسر کشور، به خصوص در منطقهء خلیج و شمال، داشت (منطقهء خلیج در کنار صنایع نساجی دارای اراضی بزرگ کشاورزی و شرکت تولید آبجو نیز بود و شمال دارای مراکز صنعتی، بالاخص معادن بود و همچنین کشاورزی صنعتی). این حزب بین سال های ۱۹۰۷ تا ۱۹۰۹ چنان سازمانی داشت که در ریو بلانکو و در کانانه آ دست به شورش های مسلحانه زد. حزب لیبرال مکزیک که به خاطر شرایط دیکتاتوری شدیداً مخفیانه کار می کرد، یک نشریهء علنی هم داشت به نام «رِخنراسیون» [Regeneración = بازسازی یا تجدید حیات] که مدام از سوی دولت تعطیل می شد (به نظر می رسد حتی انتخاب چنین نامی بر اساس عدالت طلبی بود: باز گرداندن عدالتی که در قانون اساسی برای مردم در نظر گرفته شده بود).  پورفیریو دییاز همواره با کمک ایالات متحده آمریکا علیه حزب لیبرال مبارزه می کرد(۱۰).

تفاوت اصلی حزب لیبرال مکزیک با بسیاری دیگر در این بود که آنان فقط خواستار انقلاب سیاسی نبودند. آنارکوسندیکالیست های حزب لیبرال مکزیک انقلاب اجتماعی می خواستند.

 

اولین سندیکاهای مکزیک

اولین سندیکاهای مکزیک در جائی شروع کردند که سرمایه داری رشد بیشتری داشت و مبارزات اجتماعی هم به اشکال مختلف در جریان بود: مانند کارگران راه آهن، کارگران معدن، کارگران نساجی و کمی هم در مناطق تولید بزرگ کشاورزی (سینالوآ، پوئبلا).

سندیکاها زمانی تأسیس شدند که دیگر دیکتاتوری پرفیریو دییاز سرنگون شده بود. با آنکه همان زمان هم قوانین به نفع کارگران نبود. بین سال های ۱۹۱۰ و ۱۹۱۱ شرایطی بوجود آمد که سازمان های کارگری ظهور کنند. این شرایط از سوئی مدیون خلاء قدرت مرکزی و از سوی دیگر باز شدن فضای فعالیت سیاسی در کشور بود. «خانهء کارگر جهانی» در روز ۱۲ سپتامبر ۱۹۱۲ در شهر مکزیکو  تأسیس شد. این جریان که گرایشات آنارشیستی بر آن حاکم بود، در ۱۷ فوریه ۱۹۱۵با رئیس جمهور مکزیک، ونوستیانو کاررانزا ائتلاف می کند. با این ائتلاف دولت دفاتری را در اختیار خانهء کارگر جهانی قرار می دهد و آن ها نیز از سوی خود با شرکت در «لشکر سرخ» با توجیه دهقانی بودن نیروهای انقلابی زاپاتا در دفاع از دولت، به مقابله با نیروهای زاپاتا می پردازند. (نیروهای تشکیل دهندهء خانهء کارگر جهانی از این قرارند: گروه لوز، اتحادیهء سنگتراشان، اتحادیهء مقاومت کارخانه های نساجی لا لینرا، اتحادیهء کارگران خیاط، و اتحادیهء رانندگان نقلیهء عمومی) و همراه با آن تشکل های بزرگ کارگری شکل می گیرند. این دوره با یک دیکتاتور جدید که پا بر عرصه سیاست می گذاشت همزمان بود.(۱۱)

در ۱۴ دسامبر ۱۹۱۴ رسماً «سندیکای مکزیکی برقکاران»(۱۲) تشکیل شد. این امر همزمان با مبارزات عمومی ای بود که یک دولت انقلابی را مطالبه می کرد. در آن روزها سندیکای برقکاران مکزیک معتقد بود که اگر در مقابل شورش ها با دولت وارد ائتلاف شود، در آینده دولت حقوق بیشتری را به نفع کارگران در نظر خواهد گرفت. در همکاری با دولت، سندیکای برقکاران مکزیک از «خانهء کارگر جهانی» پیشی گرفت. حمایت از دولت تا حدی که بود که برقکاران «لشکر سرخ» تشکیل دادند و علیه نیروهای زاپاتا و پانچو ویلا که به سوی شهر مکزیکو در حرکت بودند وارد مبارزه شدند.(۱۳)

 

سندیکاهای سفید

با وجود این در سال ۱۹۱۶ ، یعنی دو سال پس از تأسیس سندیکا، برقکاران مکزیک علیه پائین بودن سطح دستمزدها و این امر که در آن زمان به جای پول، حقوقشان با برگه های «اعتباری» پرداخت می شد، به یک اعتصاب عمومی دست زدند. دولت آنان را شدیداً سرکوب کرد. دبیر اول سندیکا، ارنستو بلاسکو Ernesto Velasco دستگیر و به اعدام محکوم شد. تنها به همت مبارزات کارگران است که او در ۱۸ فوریه ۱۹۱۸ آزادی خود را باز یافت.

بعد از این دوران شرکت های بین المللی مثل جنرال الکتریک و چند سال بعد، فورد به مکزیک آمدند و همراه با آنان سندیکاهای دیگری نیز تشکیل شدند.

در این زمان اگرچه هم آنارکو سندیکالیست ها وجود داشتند و هم اولین گروه های با گرایش ناسیونالیستی، ولی همزمان «سندیکاهای سفید»(۱۴) هم پا به عرصهء فعالیت گذاشتند. این سندیکاها معمولاً به طور مستقیم و یا غیر مستقیم از سوی مدیریت کارخانه برای جلوگیری از تشکیل سندیکاهای مستقل سازماندهی می شدند. طبیعی ست که برای توجیه وجود چنین تشکل هائی در مواردی می بایستی این تشکل ها به ظاهر هم که شده، برخی دستاوردهای اقتصادی برای کارگران داشته باشند.

باید تأکید کنیم که اولین سندیکاهای واقعاً مبارز در پی مبارزات مسلحانهء کارگری و دهقانی شکل گرفتند. هدف این مبارزات مسلحانه بسط دادن انقلاب سیاسی علیه دیکتاتوری پورفیریو دییاز به یک انقلاب اجتماعی بود. این گروه ها در سال ۱۹۱۷، یعنی در زمانی که قانون اساسی جدید مکزیک به وجود می آمد مبارزه می کردند. افرادی مانند استبان باکا کلدِرون و یا مانوئل دییاز که در ریو بلانکو و کانانه آ فعال بودند، در زمان تهیهء قانون اساسی حضور داشتند و حقوق کارگران و دهقانان را مطالبه می کردند. حقوقی که به رغم تصریح در قانون اساسی، تا به امروز هم عملاً اجرا نمی شود (از جمله حق تشکیل سندیکا، ۸ ساعت کار در روز، به رسمیت شناختن شکل مشاع و کمونی مالکیت بر زمین و...).

 

سندیکاهای زرد

اگر چه این نوع سندیکاها مستقیماً از طرف دولت تشکیل نشده بودند، رهبران سندیکا متوجه می شدند که برای ائتلاف با دولت جدید، دولت به اصطلاح انقلابی(۱۵)، خود عامل مهمی هستند و از پایه اجتماعی به نفع سیاست های دولت وقت برخوردارند و بنا بر این می توانند به نفع خود از آن بهره برداری کنند. فعالیت چنین تشکل هائی با «کنفدراسیون منطقه ای کارگران مکزیک» CROM آغاز شد. و اولین رهبر آن، لوئیز ناپلئون مورونس Luis Napoleón Morones بود . این سندیکا در سال های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ یکی از جریانات مهم کارگری بود. در درگیری بر سر قدرت بین جریانات مختلف، جناح حاکم دولت با استفاده از نوعی ائتلاف با این گونه سندیکالیسم از آن به نفع خود یاری می گرفت.

وقتی لاسارو کاردناس (رئیس جمهور مکزیک از سال ۱۹۳۴ تا ۱۹۴۰) در مقابله با دیگر رهبران سیاسی به کمک سندیکا روی آورد، این نوع سندیکالیسم نوین با نیروئی واقعاً‌ بزرگ گسترش  یافت. کاردناس از ائتلاف با سندیکاها چند هدف را همزمان تعقیب می کرد: کنترل مناطق روستائی، مقابله با شرکت های بین المللی، به خصوص شرکت های انگلیسی، و ملی کردن از جمله نفت که تا دوران او امتیاز آن در اختیار شرکت های خارجی بود و کاردناس با بسیج کردن نیروهای کارگری و دهقانی توانست نیروی لازم را در مبارزه برای ملی کردن نفت کسب کند.

بعد از سال های ۱۹۳۴، در زمانی که سراسر کشور با اعتصابات گستردهء کارگری، غالباً با مطالبات صنفی روبرو بود، و قیام های مختلف دهقانان برای به دست آوردن زمین برای مثال در مرکز و شمال کشور جریان داشت، کاردناس به این نتیجه می رسد که به کمک سندیکاهائی مانند «کنفدراسیون منطقه ای کارگران مکزیک» نیاز دارد. کاردناس نوع دیگری از فعالیت، یعنی همگامی با دولت را به سندیکا ها پیشنهاد می کند: به سندیکاهای دهقانی می گوید: با من ائتلاف می کنید و من به شما زمین می دهم، ولی به عنوان اراضی خصوصی و یا حتی مشاع ولی نه به عنوان کارگر. و به سندیکاهای صنعتی هم قول تحقق برخی از مطالباتشان را می دهد.

به این ترتیب کاردناس برای ملی کردن نفت آنان را با خود همراه و در عین حال «صلح اجتماعی» را در کشور مستقر می کند. این «صلح اجتماعی» و افت مبارزات کارگری و دهقانی که محصول رفرم های کاردناس و ائتلافات او با سندیکاها بود، زمینه را برای فعالیت های اقتصادی و سرمایه گذاری بیشتر فراهم نمود.

این دوران، دوران آغاز سرمایه داری مدرن در مکزیک است. «کنفدراسیون کارگران مکزیک»  Confederación de Trabajadores de México  در ۲۲ فوریه ۱۹۳۶، به عنوان ظرفی برای هماهنگ کردن چند سندیکا تأسیس می شود. این کنفدراسیون از وحدت ۹ نفر از رهبران سندیکائی با گرایشات مختلف شکل می گیرد. دو نفر از این افراد خود را سوسیالیست می خواندند، همراه با آنان فیدل بِلاسکز هم بود که تبدیل به رهبر بزرگترین سندیکای کشور شد. (از جمله دیگر رهبران این سندیکا، دییاز د لئون است که وقتی کارگران در سال ۱۹۴۹ در درون سندیکا خواهان دمکراسی می شوند و با خط رهبران و دولت موافق نیستند، چماقدارانش را سراغشان می فرستد و آنان را سرکوب می کند. یعنی سندیکا اعضای خود را به باد کتک می گیرد).

یکی از لحظات مهم جنبش سندیکائی در مکزیک، شکل گیری سندیکای معلمان در سال ۱۹۳۹ است. انقلاب ۱۹۱۰ مکزیک حق آموزش عمومی را نیز به ارمغان آورد. در ماده سوم قانون اساسی، آموزش رایگان و همگانی تضمین شده است.(۱۶) دولت ساختن مدارس را آغاز کرد. با آغاز به کار مدارس، دولت نیاز داشت که معلمان نه تنها به وظیفهء خود عمل کنند، بلکه سازماندهی جامعه را هم به عهده بگیرند. اگر چه این سندیکا بسیار نزدیک به دولت شکل گرفت و همیشه با دولت ارتباط داشت. ولی در عین حال همیشه در آن معلمان متهدی وجود داشتند که در مبازات بسیاری شرکت کردند.

کاردناس در عین حالی که نفت را ملی کرد، موفق شد نظر سازمان های اجتماعی را به نفع دولت جذب کرده، آن ها را تحت کنترل خود در آورد و کنترل بر سندیکاها را پایه گذاری کرد. (جالب ترین نمونهء آن شاید خود «سندیکای کارگران نفت جمهوری مکزیک» Sindicato de Trabajadores Petroleros de la República Mexicana باشد که کوس رسوائی سران فاسد آن گوش را کر می کند.) از سوی دیگر کاردناس به وجود آورندهء آن چیزی بود که بعد به «آموزش سوسیالیستی» معروف شد. بین سال های ۱۹۳۴ تا ۱۹۴۰ او تعاونی گرائی را ترویج داد و مدارس مدارس روستائی برای فرزندان دهقانان، مدارسی برای کارگران، و نیز مدارس فنی را بوجود آورد. با وجود این در فضائی که در دوران کاردناس بوجود آمده بود، افرادی با سابقهء مبارزات اجتماعی در صفوف معلمان فعالیت می کردند، ولی رهبری جریان همیشه در دست کسانی بود که اگر چه به ائتلاف های کم یا بیش زیرکانه با دولت دست می زدند ولی به زودی این ائتلاف ها، با خیانت به مطالبات و منافع بدنهء سندیکائی و به نفع دولت همراه می شد.

در حال حاضر این سندیکا در سطح کشور دارای بزرگترین فراکسیون ها با گرایش دمکراتیک است. صدها هزار نفر از اعضای این سندیکا که سه و نیم میلیون نفر عضو دارد، برای استقرار دمکراسی تشکیلاتی سندیکا مبارزه کردند. از این میان یک اقلیت کوچکتر اخیراً به این نتیجه رسیده است که باید با مبارزات دیگر توده های مردم  همراهی کرد.(۱۷)

این معلمان معتقدند که باید مبارزات را به سوی مبارزه برای آن چه در آمریکای لاتین «قدرت خلق» یا «خود مختاری» می نامند جهت داد.(۱۸) این گرایش در حال حاضر «هماهنگی ملی کارگران آموزش و پرورش» La Coordinadora Nacional de Trabajadores de la Educación  نام دارد و در چند ایالت کشور نه تنها با سیاست آموزشی دولت مقابله می کند، بلکه همچنین کل سیاست در رابطه با شرایط کار، و نیز نوع کار سیاسی دولت را به چالش می کشد. یکی از مناطق مهم مبارزهء آنان در حال حاضر ایالت اوآخاکاست که در سال های اخیر یکی از اشکال تشکیلاتی توده ای را با روشن ترین شکل سازمانی به نمایش گذاشت. مبارزات «شورای خلقی مردم اوآخاکا» APPO که قیام سیاسی را در ایالت اوآخاکا به پیش برد، به همت فعالیت همین گروه از معلمان آغاز شد.

برای فعالین اجتماعی همواره این سؤال مطرح است که چگونه و چرا در درون یک سندیکای زرد یا سفید یک جریان مترقی و رادیکال شکل می گیرد.

یکی از  دلائل این امر، قانون است. اگر چه قانون اساسی مکزیک حق سندیکا را به رسمیت می شناسد، و اجازه می دهد هر بیست نفری که متشکل شوند بتوانند یک سندیکا تشکیل بدهند، ولی عملاً قانون فدرال کار، این مادهء قانون اساسی به این محدود می کند که ثبت چنین سندیکائی الزاماً ‌باید با توافق دولت باشد. و دولت هم قبول نمی کند که یک سندیکای جدید تشکیل شود. بنا بر این فقط دو امکان باقی می ماند: یا باید یک سندیکای غیر قانونی تشکیل داد، و یا این که در درون سندیکاهای موجود یک «سندیکای موازی» دیگر به وجود آورد. این همان کاری ست که، بعد از پنج سال کوشش در تشکیل رسمی یک سندیکای دیگر، طی بیست سال گذشته «هماهنگی ملی کارگران آموزش و پرورش» انجام داده است. این تشکل برای مبارزاتش بهای سنگینی پرداخت کرده است: شمار فراوان زندانیان، شکنجه شدگان و کشته ها کارنامهء فعالیت این سازمان را تشکیل می دهد.(۱۹)

به عبارت دیگر این ویژگی مکزیک است که در درون یک سندیکای سفید یا زرد (مانند سندیکای معلمان) گرایش مستقل و مبارزی وجود داشته باشد که از شرایط استفاده کرده، مبارزه برای حقوق کارگران را تا آنجا که می تواند به پیش ببرد. اگر چه توده های بدنهء تشکیلاتی هنوز برای منافع فوری خود مبارزه می کنند، با این حال این جریانات در عمل، دیگر یک گرایش صرفاً سندیکائی نیستند، بلکه گرایش سیاسی - سندیکائی را نمایندگی می کنند که رابطه اش با جنبش چپ تعیین می شود. و در اکثر موارد، سیاست آن به احزاب سیاسی انتخاباتچی هیچ ربطی ندارد.

 

این امر در مورد برقکاران نیز صادق است: در گذشته دو شرکت بزرگ برق وجود داشت (که در سال گذشته با فرمان رئیس جمهور یکی را منحل کردند تا بتوانند راحتتر روند خصوصی سازی را به پیش ببرند). یکی از آنان یعنی «کمیسیون فدرال برق»، دارای یک سندیکای زرد است. و دیگری «شرکت برق مرکز» که در حال حاضر دارای یک سندیکای نسبتاً‌ دمکراتیک است.(۲۰) در تاریخ این سندیکا ما شاهد مبارزاتی در دفاع از قراردادهای دسته جمعی و دیگر حقوق و مزایای کارگران هستیم.(۲۱)

در سال های ۱۹۷۰ (مشخصاً از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۶) بین برقکاران یک جریان به نام «گرایش دمکراتیک» Tendencia Democrática del SUTERM  شکل گرفت که در سال های اخیر در عمل تا حدودی جنبش مستقل کارگری [مستقل از دولت و به خصوص از بانک جهانی] را به پیش برد. این جریانی بود عمدتاً ناسیونالیست در دفاع از ملی ماندن صنعت برق و علیه خصوصی سازی «کمیسیون فدرال برق». این جریان شکست خود را در کنار سرکوب دولتی، از جمله به دست  رهبری رفرمیست خودش متحمل شد. رهبری ای که به جای تکیه بر نیروی کارگران، در تمام سال های گذشته در ارتباط با احزاب سیاسی و در جستجوی ائتلافات سیاسی فعالیت کرد. در تمام مدتی که شرکت های چند ملیتی برای خصوصی کردن برق مکزیک فعالیت می کردند، رهبران سندیکا به جای رجوع به کارگران و دیگر اقشار مبارز، چشم به احزاب سیاسی دوخته بودند و امید داشتند که آنان جلوی روند خصوصی سازی را بگیرند. طبیعی ست که حتی اگر چنین کاری می کردند، الزاماً به معنی موفقیت در مبارزه  علیه خصوصی سازی نبود، با این حال به در جهت اتحاد طبقاتی کارگران می توانست گام مهمی باشد.

سندیکای بزرگ دیگر «سندیکای کارگران بیمه های اجتماعی» ( Sindicato Nacional de Trabajadores del Seguro Social- SNTSS در ششم آوریل ۱۹۴۳ تأسیس شد.)‌ است که از سال ها پیش، به خصوص از سال ۱۹۸۹ تا به حال یک جریان با گرایش بسیار قوی دمکراتیک در درون خود دارد که علیه سندیکالیسم زرد از درون مبارزه می کند. این مبارزه بیش از هر چیز در جهت دمکراتیزه کردن سندیکا و استقلال آن است. به خصوص در شرایط بسیار حاد فعلی که دولت و احزاب سیاسی پارلمانی از هیچ فشاری برای خصوصی کردن بیمه های اجتماعی و باز پس گرفتن دستاوردهای کارگران در زمینهء بیمه و خدمات درمانی دریغ نمی کنند.

آن چه تجربه نشان می دهد این است که سندیکاهائی که از بالا به وجود می آیند، و یا تصمیمات شان از بالا گرفته می شود، همیشه به دام معامله با حاکمان می افتند. برای مثال «اتحادیه ملی کارگران» UNT که با های و هوی بسیار به وجود آمد ولی بدون شرکت توده های سازمانی. چنین سندیکاهائی ممکن است حتی با یک قرارداد که در سطح کشوری توسط رهبران خود فروختهء سندیکاهائی مانند «کنفدراسیون کارگران مکزیک» ( Confederación de Trabajadores de México (CTM  یا «کنگرهء کار» انجام می شود، مخالفت کنند و علیه آن بجنگند، اما خودشان هم در عمل کارشان بر اساس معامله با دولت و یا شرکت ها است.

«تلفن مکزیک» نیز چنین وضعی داشت، که در ابتدا روند دمکراتیزه شدن را پیمود، و از یک سندیکای زرد جدا شد ولی کمی بعد خودش به یک تشکل دیکتاتوری جدید تبدیل شد که در آن هیچ صدای مخالفی را تحمل نمی کنند. و شیوه های سرمایه داری را در مبارزاتش برگزید.(۲۲) همین سیاست را سندیکای کارگران دانشگاه خود مختار مکزیک نیز پیش گرفت. و دست آخر رهبری «سندیکای کارگران بیمه های اجتماعی» نیز به این جماعت پیوست. و حتی رهبری بورکرات آن، افرادی مانند ولدمار گوتییرز Valdemar Gutiérrez Fragoso به همان سندیکای سازشکار هم خیانت کردند و به حزب دست راستی «اقدام ملی» PAN پیوستند. این اولین سندیکای بزرگی ست که با حدود ۴۰۰ هزار کارگر عضو، به این حزب پیوسته است. این امر به رغم مبارزاتی ست که پایه های این سندیکا علیه شرایط موجود به پیش می برند. حزب اقدام ملی که نمایندهء هارترین بخش های سرمایه داری در مکزیک است در ده سال گذشته دولت فدرال را در کنترل خود دارد و مبارزه علیه دستاوردهای کارگران مکزیک در سطح کشوری تحت مسئولیت آن به پیش می رود.

 

جنبش استقلال سندیکا

در صنایع متوسط و گاهی بزرگتر هم از سال های ۱۹۷۰ به بعد یک موضع جدید ظهور کرد که به مبارزه برای دمکراسی درونی و استقلال سندیکائی معروف شد. برخی تشکل های از این دست عبارتند از «جبههء اصیل کار»(۲۳) Frente Autentico del Trabajo-FAT و «سندیکای ملی کارگران آهن و فولاد» SINTIA. «جبههء اصیل کار» که در سال های ۱۹۵۸-۱۹۵۹ شکل گرفت، ابتدا با گرایشات مذهبی و تحت تأثیر الهیات رهائیبخش بود و تحت الحمایهء «کنفدراسیون آمریکای لاتینی سندیکاهای مسیحی».  هدف اصلی این جریان آزادی و دمکراسی سندیکائی بود و بزودی به مقابله با دولت و کنفدراسیون کارگران مکزیک CTM برخاست. این جریان که در حال حاضر حدود ۵۰ هزار عضو دارد به خود مختاری و استقلال تشیکلاتی معتقد است. این تشکل ارتباط خوبی دارد با تشکل ها و سندیکاهای کارگری دیگر کشورها.

در صنایع بزرگ مانند صنایع مدرن و اتومبیل سازی نیز مبارزات مستقل کارگری سر برآورده است. در ماشین سازی ها، افرادی پیدا شدند که کوشیدند سازمان خودشان را از دست رهبران مزدور نجات دهند و هسته هائی از سندیکالیسم مستقل بوجود آوردند. در فولکس واگن و در نیسان شاهد چنین امری بودیم و به شکل  دیگری، به طور مقطعی در کرایسلر و فورد یک گروه سندیکائی مستقل بوجود آمد. ولی در همین سندیکاهائی که از شر رهبران معامله جو رها شده بودند، باز رهبران جدید همان راه قدیمی را برگزیدند. این رهبران جدید در مواردی به شدت روی خواست های اقتصادی پای می فشردند و حاضر به پذیرش همبستگی طبقاتی با کارگران دیگر نبوده، مراقب بودند که قضیه سیاسی نشود. این امر بدین معنی ست که کارگران متشکل در این سندیکاها، ظاهراً‌ نسبت به این امر آگاهی ندارند که این شیوه وابستگی به یک دبیر اول سندیکا، به متخصصین، و به مشاور حقوقی که معمولاً یک وکیل وابسته به اربابان است کار را به جائی می کشاند که بسیاری از توده های سندیکائی که به جنبش استقلال طلبانه و دمکرات سندیکا تعلق دارند، تابع این رهبران شوند.

 

جنبش اشغال کارخانه

در یک دوره مبارزات درون صنایع متوسط وضعیت جالبی داشت. از جمله در کارگاه های بزرگتر مکانیکی و فلزکاری، نساجی و الکتریکی که کارگران در آن مبارزات قهرمانانه ای را به پیش بردند. برای مثال در کارخانهء لوازم یدکی اتومبیل، اسپایسر SPYCER که کارگران کارخانه را به اشغال خود در آوردند و تا زمانی که نیروهای انتظامی فقط توانستند با سرکوب وحشیانه بر آنان چیره شوند، نه تنها خودشان مقاومت کردند، بلکه مردم محله نیز به مقاومت آنان پیوستند. امروزه نمونهء چنین مبارزاتی را می توان در سراسر مکزیک مشاهده کرد.

 

در مکزیک شاهد برخی جنبش هائی هستیم که از درون سندیکاها سر بر آورده اند و در مسیرشان به اشغال و کنترل کارگری کارخانه رسیده اند. نمونهء شرکت پاسکوآل بوئینگ Pascual Boing و شرکت تولید لاستیک کنتیننتال Reifenkonzern Continental AG نه اولین موارد این تغییر در سیاست کارگران هستند، و نه تنها نمونه های آن. مبارزهء کارگران برای «کنترل کارگری» سابقهء طولانی دارد. برای مثال در نزدیکی شهر مکزیکو، در اوائل انقلاب قرن گذشته، در دوران حزب لیبرال، در چند کارخانهء نساجی کارگران قیام کردند. این کارگران که به تازگی از دهقان به کارگر بدل شده بودند، شوراهای سرخ تشکیل دادند. در مناطق نساجی در ایالت پوئبلا نیز، در سال های ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰، شورا تشکیل دادند و حتی آن را با الهام از انقلاب اکتبر «سویت» نامیدند. در ماه اوت سال ۱۹۲۰ پنج هزار کارگر نساجی در پوئبلا قیام کرده کارخانه را به اشغال خود در آوردند. با حملهء ارتش این قیام سرکوب شد. بعدها،  در سال های ۱۹۳۰، کارگران در مناطق تولید صنعتی کشاورزی، و در مناطقی که کارخانهء قند داشت، شوراهای کارگری کمونیستی تشکیل دادند. دولت برای مقابله با آن به کارگران زمین داد و کوشید آن ها را مجدداً به دهقان بدل کند و ماهیت کارگر بودن آنان را تغییر دهد و موفق شد با استفاده از سیاست چماق و نان شیرینی تا مدت ها این جنبش ها را کنترل کند.

سپس مبارزات کارگری دیگری در گرفت که گاه تا حد کنترل قسمت هائی از کارخانه یا محل کار پیش می رفت. برای مثال در صنایع فلز و معدن مبارزات برای کنترل شرایط کار و علیه خطرات ناشی از کار آغاز شد. مبارزاتی که مخفیانه، گام به گام و مورچه وار آغاز می شد، گاهی در کارخانه ها و معادنی با سه یا چهارهزار کارگر سطح آگاهی را آن چنان بالا می بُرد که به رهبری مبارزاتی بسیار متفاوت از آن چه در آن ها جریان داشت، دست می یافت، و به شیوه ای رادیکال  عمل می کرد. چنین مبارزه ای در لاسارو کاردناس، لاس تروچاس، در «آلتوس اورنوس دِ مخیکو» (تنورهای بلند مکزیک) در منوکلوا در ایالت کاهویلا، در «چدن مونته ری» و بسیاری کارخانه های دیگر سابقه دارد. سرمایه داران در برخی موارد این کارخانه ها را می بندند و یا آن ها را می فروشند. در مواردی هم شاهد تعقیب و حتی قتل کارگران هستیم.

در حال حاضر اشکال خود مختار، کنترل کارگری، و تعاونی هنوز وجود دارد ولی گرایشی ست چه به لحاظ تئوریک و چه به لحاظ تعداد محدود. در مورد مسکن می توان به «تعاونی پالو آلتو» اشاره کرد. صاحب معدن شن و ماسهء «پالو آلتو» پس از ۳۵ سال، در اوائل سال ۱۹۷۰ تصمیم می گیرد معدن را تعطیل کرده، ۲۳۷ خانواده کارگری و ساکن محل را اخراج کند تا بتواند زمین آن را به فروش برساند. کارگران مقاومت می کنند و در سال ۱۹۷۲، آنها که از  سال ۱۹۶۹ متشکل شده بودند، با به رسمیت بخشیدن به «تعاونی مسکن پالو آلتو»، نخستین تعاونی مسکن به ثبت رسیده در مکزیک را تأسیس می کنند. در سال ۱۹۷۴ این تعاونی طی قراردادی با میانجیگری شهرداری شهر مکزیکو، بیش از چهار هزار متر زمین خرید. در حال حاضر این تعاونی که در یکی از گرانترین مناطق شهر مکزیک، در گواخیمالپا قرار دارد، خار چشم زمینخواران، شرکتهای ساختمانی و سیاستمداران است. دولت در تمام این مدت کوشیده است به اشکال مختلف موجودیت این تعاونی را زیر سؤال ببرد و با قطعه قطعه کردن زمین های آن، فروش آن را ممکن سازد. تنها مقاومت کارگران و فرزندان آنان (که ساکنین نسل دوم و سوم این تعاونی را تشکیل می دهند) توانسته است تا به امروز موجودیت آن را حفظ کند. با وجود تأثیر گستردهء این تعاونی، روشن نیست که چرا جنبش تعاونی نتوانست در زمینهء‌ مسکن گسترش یابد.

در زمینه های تولیدی هم در مکزیک شاهد جنبش تعاونی هستیم؛ «تعاونی  کارگران پاسکوآل» یک نمونهء آن است. این شرکت نوشابه سازی و تولید آب میوه که در دهه چهل تأسیس شده بود، پس از مبارزات کارگران در سال ۱۹۸۲ و به خاک افتادن دو کارگر توسط ششلول بندهای صاحب کارخانه، توسط خود آنان خریداری شده و از سال ۱۹۸۴ به صورت تعاونی اداره می شود. این تعاونی که در حال حاضر حدود ۵۳۰۰ کارگر در آن مشغول به کارند، تا به حال در بسیاری از مبارزات کارگری، از جمله مبارزات کارگران اویسکادی (سابقاً متعلق به شرکت کنتیننتال تایر آلمانی) یاری رسانده است.

«اویسکادی» نمونه ی دیگری از کنترل کارگری در مکزیک است که در آن کارگران هنوز در روند ایجاد شکل مناسبی برای ادامه کاری هستند. مشکلات بسیار پیش پای کارگران، از تعیین روابط و ضوابط درونی (مانند چگونگی مشخص شدن دستمزد اعضای تعاونی) گرفته تا اشکال مختلف حفظ و ادامه کاری کارخانه در یک جامعهء سرمایه داری (از جمله چگونگی خرید لوازم و مواد اولیه تا فروش تولید در بازار) به تدریج باید در بین کارگران به بحث گذاشته شود تا راه حلی برای آن بیابند. کارگران «سندیکای ملی انقلابی کارگران اویسکادی» SNRTE با مبارزهء طولانی مدت، همراه با اعتصابی که سه سال ادامه داشت، توانستند با شکست شرکت فراملیتی آلمانی کنتیننتال، یعنی چهارمین شرکت مهم لاستیک سازی جهان، کنترل آن را به دست گرفته و به عنوان یک تعاونی متشکل از کارگران کار را ادامه دهند.(۲۴)

اشکال دیگر مبارزاتی کارگران

اشکال دیگری از مبارزات را گاهی در «مکیلا»ها (مانوفاکتورهائی که در مناطق آزاد تجاری فعالیت می کنند) نیز می توان یافت. این کارگاه ها که متعلق به سرمایه های بین المللی هستند، حتی اگر سرمایهء اصلی شرکت، آلمانی، فرانسوی یا آمریکائی باشد، معمولاً توسط مدیران کره ای و چینی اداره می شوند. طبیعی ست که کارگران مکیلاها از همان اندک حقوق قانونی کارگران مکزیکی، از جمله حق تشکل نیز برخوردار نیستند. فعالین یک گروه آمریکائی به نام AFLCO به این مناطق آمدند تا کارگران را جذب کنند و یک سازمان تشکیل دهند. آنان برای تشکیل سندیکا نیامدند، بلکه می خواهند برای کارگران، به نوعی «قرارداد کیفیت» با صاحبان مکیلا دست یابند. شعار اصلی این گروه «ما با مانوفاکتورهای خون و عرق جبین مخالفیم» است. هدف آنان بهتر شدن شرایط کار است ولی اجازه نمی دهند که مبارزات به طرف تشکیلاتی سندیکائی جهت بگیرد. در بعضی موارد کارگران از آنان پیشی گرفتند، مانند شرکت «نایکی» در آتلیسکو که کارگران روند مبارزه را در دست خود گرفتند. وضعیت اسف بار کارگران در این مناطق حتی با اوضاع وخیم بقیهء کارگران مکزیک نیز قابل مقایسه نیست. کارگران از همان قانون نیم بندی که گاهی اوقات با استناد به آن می توانند حقی را به دست بیاورند نیز محرومند. اولین مناطق آزاد تجاری حدود چهل سال پیش در نوار مرز شمالی مکزیک تشکیل شد. بسیاری از کارگران این مناطق مهاجرانی هستند که راهی آمریکا بودند و به دلایل مختلفی نتوانستند از مرز عبور کنند. این کارگران که در مناطق محلی خودشان از شبکه های خانوادگی و اجتماعی برخوردار بودند، در این مناطق دست شان از این حمایت نیز کوتاه مانده است. فقط در سیوداد خوارز، در چند سال گذشته بیش از ۵۰۰ کارگر زن توسط باندهای مافیائی ربوده شدند. آدم ربایان به‌ آنان تجاوز کرده، از اعمال وحشیانهء خود فیلم تهیه کرده و بعد آن ها را به قتل رسانده اند. با وجود مبارزهء‌خانواده ها، گروه های دفاع از حقوق بشر، حتی افراد سرشناسی مانند جین فوندا (هنرپیشهء‌آمریکائی و مخالف جنگ ویتنام)، هنوز هیچ یک از آمرین و عاملین این قتل ها دستگیر نشده اند. بسیاری از سازمان ها و گروه های دفاع از حقوق بشر معتقدند که کل دستگاه اداری ایالت چیهواوا (و چه بسا در سطح فدرال) در این جنایات سهیم اند. قتل های زنجیره ای زنان، معروف به feminicidio، در عین حال گویای بی حقوقی مطلق این کارگران است.

 

سندیکاهای دهقانی

سندیکاهای دهقانی مانند «سازمان دهقانان کوهستان های مادر جنوبی» Organización Campesina de la Sierra Sur-OCSS در ایالت گرررو و برخی گروه های مشابه در رابطهء ارگانیک با گروه ها و سازمان های مستقل سیاسی و اجتماعی دیگر، حتی گاهی با نزدیکی هائی با سازمان های مسلح چپ شکل گرفتند.(۲۵) این گرایش در «اتحادیهء تولید کنندگان نارگیل» و «اتحادیهء تولید کنندگان گل ختمی» و «تولید کنندگان کُنجد» و نیز در مناطق تولید قهوه هنوز مشاهده می شود.

جریانات دیگری هم وجود دارند که می توانند چیزی بین سندیکالیسم و تشکل دهقانی باشند. از این قبیل اند برخی گروه های نزدیک به ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی و یا وابسته به آنان مانند «تعاونی های تولید قهوه» که در ارتباط با «تجارت منصفانه» فعالیت می کنند و محصولاتشان را هم در مکزیک و هم در خارج از کشور به فروش می رسانند. بد نیست اضافه کنیم که در این شیوه، آنچه تولید می شود و آنچه به فروش می رسد، توسط اهالی کنترل می گردد. مثلاً در مناطق زاپاتیستی اهالی در مجامع عمومی روستاها حق سخن دارند و «شورای دولت خوب» ناظر اجرای تصمیماتی ست که در مجامع عمومی اتخاذ می شود. زاپاتیستها مسئلهء اقتصادی و سیاسی را از هم جدا نمی کنند.(۲۶) این پروسهء وحدت محل کار (کارخانه و غیره) با محل زندگی، پروسه ایست که دنیای امروز با آن سر و کار دارد و امروزه در مناطق زاپاتیستی در چیاپاس  و برخی از مناطق در ایالت گرررو و در ایالت اوآخاکا شاهد آن هستیم.

 

تجربیات ناکام

در مکزیک تجربیات ناکام نیز وجود دارد: یکی از این تجربیات متعلق است به «سندیکای متحد کارگران ترانسپورت شهری، خط ۱۰۰».(۲۷) Sindicato Unico de Trabajadores de Autotransportes Urbanos de Pasajeros, Ruta 100

خط ۱۰۰ اتوبوسرانی یکی از کارآمدترین و مهمترین خطوط اتوبوسرانی شهر مکزیکو بود که در سال ۱۹۴۲ تشکیل، و در آوریل ۱۹۹۵ به حکم اسپینوزا ویارئال Espinoza Villarreal منحل شد. نابودی این شرکت که نقطهء آغاز روند خصوصی سازی وسائط نقلیه عمومی در شهر مکزیکو بود، با مقاومت گستردهء رانندگان و دیگر کارگران آن مواجه شد. رانندگان و دیگر کارگران به مبارزه برای بدست آوردن کنترل و راه اندازی مجدد آن دست زدند ولی با وجود کار توده ای گسترده نتوانستند در مقابل نیروهای دولتی تاب بیاورند و با آن که تا حد زیادی موفق شدند توده های مردم را در مبارزاتشان شریک کنند، در مقابل سرکوب نیروهای امنیتی شکست خوردند.

 

جمع بندی

گرایش سندیکائی جنبش کارگری در مکزیک از جمله به این علت که به لحاظ قانونی نمی تواند یک سندیکای موازی تشکیل دهد، در درون سندیکاهای زرد و سفید موجود وارد می شود و می کوشد در درون آن یک گرایش مستقل بوجود بیاورد.

در زمانی که یک تشکل مستقل و از پائین وجود داشته باشد، کارگران به شکل روزمره و در بسیاری از موارد به صورتی مخفی متشکل می شوند تا شرایط کارشان را بررسی کنند و در مقابل سلطه گرائی (از جمله سلطه گرائی رهبران سندیکاها) در محل کارشان فعال شوند. بدین شکل گرایشات مختلفی در سندیکاها شکل می گیرد که هر بار بیشتر به گرایشات سیاسی سندیکائی بدل می شود. با این حال این سؤال نیز حقانیت دارد که آیا می توان فقط به شکل سندیکائی مبارزه کرد؟ و آیا بویژه در این دروان به اصطلاح نئولیبرالی، که در آن صاحبان سرمایه زیر هر قراردادی را می زنند، و برایشان قرارداد با سندیکاها پشیزی هم ارزش ندارد، آیا از طریق سندیکا می توان به مطالبات کارگران دست یافت؟

 

با توجه به تجربهء مکزیک و با وجود تمام دستاوردهائی که کارگران در شرایط مختلف داشته اند، شاید دیگر وقت آن رسیده است که مبارزه را فقط به درون کارخانه ها محدود نکرده، بلکه آن را گسترش داده، به درون محلاتی برد که تودهء خانواده های کارگر در آن ساکن اند. فعالیت سازمانگرانه در درون این محلات نه تنها شامل خانوادهء کارگران فعال در کارخانه ها می شود، بلکه کارگرانی را که با کار در محل سکونت خود، تولیدات جانبی را به پیش می برند و همچنین کارگران بیکار را نیز در بر می گیرد. این موضوع هنوز در مکزیک جای پایی برای خود باز نکرده است، ولی مختص مکزیک نیست. برای مثال اسکار الیورا (Oscar Olivera رهبر سابق سندیکای کارگران کارگاهی کوچابامبا و سخنگوی «هماهنگی برای آب و زندگی» در بولیوی) معتقد است با توجه به این امر که در بولیوی (مانند بسیاری از کشورهای دیگر) کارگران متمرکز در کارخانه های بزرگ را از طریق تغییر ساختار تولید (و نه روابط تولیدی) به کارگاه های کوچک و حتی کار در منازل مسکونی واداشته اند و از این طریق تمرکز آنان را در یک نقطه از بین برده اند، این کارگران باید مجددا خود را تعریف کنند و از جمله «محلهء کارگری» را در مبارزات خود به حساب بیاورند.(۲۸)

از طرف دیگر تجربیات دیگری هم در مقابل کارگران وجود دارد: تجربهء «کارگران روستائی بدون زمین» MST برزیل یکی از آن هاست. در این تشکل کارگران روابط دیگری را به وجود آورده اند، روابطی که در آن فعالین کارگری به جای آن که بیندیشند چه پست سندیکائی را باید به دست بیاورند، پی این هستند که چه جلساتی و چه مجامع عمومی ای را می توانند شکل بدهند.

و یا تجربهء جنبش کارگران بیکار MTD آرژانتین، که محیط زیست کارگران، موضوع سازماندهی و مبارزهء آن است.

 

تجربیات مختلف نشان می دهند که هیچ نوع از اشکال مبارزاتی به  خودی خود به نوع دیگری از آن ارجحیت ندارد، باید هر کدام از این اشکال را در دوران و شرایط خاص خود مورد بررسی قرار داد، آن را نقد کرد، به کار بست و یا نفی کرد.

از نگاه نگارنده هیچ نوع الگو سازی و اقتباسی از اشکال مختلف مبارزاتی، از جمله تجربیاتی که در این نوشته از آن ها یاد می شود، بدون در نظر گرفتن ویژگی های محلی و منطقه ای، فرهنگی، تاریخی و سیاسی امکانپذیر نیست. همین ویژگی ها هستند که در درجهء اول تعیین کننده اشکال مبازاتی در شرایط مشخص اند. با این وجود امیدواریم انتقال این تجربیات بتواند مفید واقع گردد.

 

-------------------------------------------

(*) مطلبی که پیش رو دارید، در کنار تکیه بر برخی مقالات و کتب، از جمله حاصل چند جلسه گفت و شنود است با رفیق اسکار عضو هیئت تحریریهء نشریهء اِل سنسونتله El Zenzontle (مکزیک). جا دارد از همکاری ایشان صمیمانه سپاسگزاری کنیم.

(۱)  The North American Free Trade Agreement كه از اول ژانويهء ۱۹۹۴ كارش آغاز شد، براى مكزيك با پيامدهاى ويرانسازى همراه بود. از مهمترين موارد آن مى توان از تغيير مواد قانون اساسى مكزيك به منظور خصوصى سازى اراضى و منابع طبيعى نام برد. اين قرارداد كه تا همين حالا هم وابستگى غذائى مكزيك به آمريكا را تضمين كرده است، باعث كوچ صدها هزار نفر از زحمتكشان مكزيك در جستجوى لقمه نان گشته است. در بارهء نفتا گفتنى بسيار است، فقط در مورد آثار اين قرارداد روى زنان كارگر، نك به:

http://genderandtrade.org/gtinformation/164419/170662/170663/impact_of_nafta_on_women_workers_engaged_in_produc

(۲)  The Security and Prosperity Partnership of North America محتوى قراردادى كه در ۲۳ مارس ۲۰۰۵ بين مكزيك، ايالات متحدهء آمريكا و كانادا امضاء شده، هنوز علنى نشده است. تا آن جا كه اخبار آن انتشار يافته، طبق اين قرار داد هيئت بلند پايه اى از سران سرمايه دارى سه كشور، حق دارند به اين دول قوانين جديد را «پيشنهاد» كنند. به اين طريق اعمال قدرت مطلقهء شركت هاى بزرگ و چند مليتى پشتوانهء رسمى مى يابد. براى اطلاع بيشتر نك به:

Alianza para la Seguridad y Prosperidad de Am‏rica del Norte. ¿De qui‏n y para qui‏n?

http://www.ecoportal.net/Temas_Especiales/Globalizacion/ASPAN_Alianza_para_la_Seguridad_y_Prosperidad_de_America_del_Norte._De_quien_y_para_quien

همچنين به:

http://www.cinerebelde.org/aspan-security-and-prosperity-for-the-rich-p-96.html

(۳)  Ramón Manguía Huato عضو «سنديكاى پرسنل آكادميك دانشگاه گوادالاخارا» SPAUdeG از مقالهء سنديكاليسم فعلى

(۴)  La Asamblea Popular de los Pueblos de Oaxaca-APPO يكى از مهمترين تجربيات جنبش توده اى در مكزيك بود و حتى بسيارى آنرا كمون اوآخاكا ناميدند. اين جنبش در ۱۷ ژوئن سال ۲۰۰۶ با شركت ۳۶۵ سازمان اجتماعى، در درجهءاول عليه دولت ايالت اوآخاكا تشكيل شد. نام مجلس خلقى با الهام از مجامع عمومى اى كه در روستاهاى ايالت اوآخاكا، به شكل سنتى تشكيل مى شوند و طى آن مسئولين و اتوريته هاى محلى را انتخاب مى كنند، برگزيده شده. مجلس خلقى مردم اوآخاكا كه در پى توده اى شدن اعتراضات «بخش ۲۲ سنديكاى كارگران آموزش» با مطالبات صنفى شكل گرفت، از گرايشات مختلفى تشكيل مى شد كه گاهى به احزاب سياسى انتخاباتچى، به خصوص حزب كار و حزب انقلاب دمكراتيك هم نزديك بودند. دولت مكزيك با ارسال نيروهاى فدرال آنرا سركوب كرد. با اين حال تجربهء كار جمعى و تصميم گيرى در مجامع عمومى، مقاومت توده اى و گسترده و دست آخر سركوب لجام گسيختهء نيروهاى دولتى باعث شد آگاهى عمومى در جامعه قادر بشود دولت حزب انقلاب ادارى شده را پس از حدود هشتاد سال، سرنگون كند. اگرچه اين امر مطمئنا به معنى انقلاب اجتماعى نيست، با اين وجود، شرايط بهترى براى انكشاف مبارزهء طبقاتى ايجاد مى كند و صف بندى هاى جديدى را در جامعه باعث مى شود. نك از جمله به:

http://peykarandeesh.org/ezlnFarsi/EZLN-27-10-06.html

(۵)  از روز ۲ آوریل ۲۰۰۶ پس از آن که شرکت مکزیکی «گروه وییاسرو» Villacero و شرکت «میتال استایل» (با سرمایهء هندی) در مقابل مطالبهء کارگران برای دستمزد بیشتر، به جای رهبر منتخب کارگران، ناپلئون گومز، شخص دست نشاندهء وزارت کار یعنی الیاس مورالس را به عنوان رهبر سندیکا به رسمیت شناخت، با تصمیم بخش ۲۷۱ «سندیکای کارگران معدن، فلز و صنایع مشابه جمهوری مکزیک» یازده هزار کارگر معدن اعتصاب خود را آغاز کردند. پس از درخواست رسمی صاحبان معدن، گروه وییاسرو نیروهای امنیتی در روز ۲۰ آوریل ۲۰۰۶ با حملهء بیش از دوهزار نیروی پلیس فدرال (حزب اقدام ملی) و پلیس ایالتی (حزب انقلاب دمکراتیک) به کارگران و شلیک گلوله و گاز اشک آور به سوی آنان، کوشیدند مبارزهء کارگران را به شکست بکشانند. با وجود پنج ساعت گلوله باران و قتل دو کارگر، با همبستگی و اعتصاب کارگران معادن دیگر از جمله در شهر تاسکو (ایالت گرررو)، مبارزات کارگران ادامه یافت. در ماه سپتامبر ۲۰۰۶ وزارت کار و سرمایه داران صاحب معدن، از به رسمیت شناختن مورالس عقب نشینی کردند و با افزایش ۸ در صد به دستمزد و ۳۵ درصد به مزایای کارگران اعتصاب خاتمه یافت. نک از جمله به:

http://peykarandeesh.org/ezlnFarsi/EZLN-27-10-06.html

(۶)  Porfirio Diaz رئیس جمهور دیکتاتور مکزیک از سال ۱۸۷۶ تا سال ۱۹۱۱. وی از فتحعلی شاه قاجار نیز نشان شیر و خورشید دریافت کرده بود!

(۷)  Ricardo Flores Magón برای اطلاع بیشتر نک به:

http://en.wikipedia.org/wiki/Ricardo_Flores_Magón

(۸)  هسته های کارگری حزب لیبرال مکزیک بر اساس اعتقاد به کار مخفی تشکیل می شد. وظیفهء این هسته ها در درجه اول کار آگاه گرایانه بود. کلوپ ها هم شکل علنی کار بودند که به خاطر ممنوعیت فعالیت تشکیلاتی در دوران دیکتاتوری پورفیریو دییاز، به بهانه های فرهنگی شکل می گرفتند تا فضائی باشند برای گفتگو در بین فعالین.

(۹)  کمونال، یا جمعی به اراضی ای اطلاق می شود که متعلق به جمع است، دقت شود که اراضی اشتراکی نیست بلکه متعلق به یک جمع وسیع ساکن یک آبادی و یا کل آن آبادی است. قانون اساسی مکزیک، تحت تأثیر انقلاب ۱۹۱۰، و فشار از جمله نیروهای زاپاتیست این شکل از تصاحب زمین را در کنار مالکیت خصوصی و مالکیت مشاع، به رسمیت شناخت. طبق قانون چه اراضی مشاع چه اراضی کمونال، هیچ کدام قابل خرید و فروش نبود. گرایش به کمونالیسم بخصوص با توجه به سنن بومیان مکزیک، هنوز در این کشور پایه های مادی دارد. نمونه های این گرایش امروزه در اوآخاکا و چیاپاس هنوز به راحتی قابل رؤیت است. با ورود مکزیک به بازار مشترک آمریکای شمالی NAFTA در اول ژانویهء ۱۹۹۴ این ماده قانونی به نفع خصوصی سازی تغییر داده شد.

(۱۰)  از نمونه های این همکاری این که خود ریکاردو فلورس ماگون در ۲۲ نوامبر سال ۱۹۲۲ در زندان فورت لیون ورث Fort Leavenworth در ایالت کانزاس آمریکا بدرود حیات می گوید. اولین جو سازی های دولت علیه مگونیست ها این بود که می گفت آنان وابسته به خارجیان هستند و می خواهند شبه جزیرهء کالیفرنیای سفلی را از مکزیک جدا کنند، جدائی طلبند، همان طور که صد سال بعد، در سال های اول قیام ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی (۱۹۹۴) مدعی شدند که زاپاتیست ها جدائی طلبند.

(۱۱)   ویکتوریا نوگبرت، فرانسیسکو ای مادِرو سازمانده شورش سال ۱۹۱۰ را به قتل رساند. مواضع این ژنرال سابقاً طرفدار پرفیریو دییاز که به نیروهای انقلابی پیوست و جزو اکیپ دولت فرانسیسکو ای مادرو شده بود، مشخصاً ضد منافع کارگران بود.

(۱۲)  در مورد سندیکای برقکاران از جمله رجوع شود به مصاحبه با رامون پَچِه کو، سکرتر روابط بين المللی سنديکای مکزيکی برقکاران. بهرام قدیمی و فلیسیتاس ترویه: «گفت و گوهائی با جنبش های کنونی آمریکای لاتین»، نشر نیکا، بهار ۱۳۸۹.  و همچنین در:

http://peykarandeesh.org/old/jonbesh/pdf/Ramon-Pacheco-SME.pdf

و گزارش های همین نگارنده در بخش جنبش های اجتماعی و مردمی در سایت اندیشه و پیکار، از جمله به:

«گزارش و بررسى يك تظاهرات»، اکتبر ۲۰۰۹

http://peykarandeesh.org/movements/225-gozaresh-va-barrasiye-tazahorate-sme.html

«كارگران برق خيابان هاى شهر مكزيكو را تسخير كردند!» نوامبر ۲۰۰۹

http://peykarandeesh.org/movements/224-gozaresh-tazahorateژsme-091112.html

و «مصاحبه با سه تن از كارگران در اعتصاب غذا از سنديكاى برقكاران مكزيك»، ژوئن ۲۰۱۰

http://peykarandeesh.org/movements/502-etesabghazamexic.html

 

(۱۳)  بهانهء سندیکا این بود که نیروهای زاپاتیست از دهقانان خرده بورژوا تشکیل می شود و در مقابل کارگران، نیروی خرده بورژوائی نمیتواند انقلابی باشد. به عبارت دیگر، دولت های ضعیف از همان دوران شروع کردند به یاری گرفتن از سندیکاهای وابسته علیه جنبش های توده ای.

(۱۴)  واژه «سندیکاهای سفید» به سندیکاهای وابسته و یا ساختهء دست اربابان و صاحبان سرمایه اطلاق می شود.

(۱۵)  انقلابی، به این علت که این دولت محصول انقلاب ۱۹۱۰ است. در این انقلاب که اقشار مختلف بورژوازی، دهقانی و کارگران در آن شرکت داشتند، هر یک از جناح ها با مطالبات خود قیام کرده بود. پس از پیروزی انقلاب، نیروهای بورژوا بودند که قدرت دولتی را در اختیار خود گرفتند و تنها در اندک مواردی است که مطالبات دهقانی و کارگری به نتایجی می رسد، از آن جمله به رسمیت شناخته شدن اشکال مختلف مالکیت بر زمین، حقوق سندیکائی و...

 

(۱۶)  قبل از آن با مبارزهء کارگران در بعضی نقاط، صاحبان سرمایه آموزش فرزندان کارگران را تأمین می کردند. رشد سرمایه داری مدرن، این وظیفه را از شانهء سرمایه داران بر داشت و بار آن را به گردن دولت گذاشت.

(۱۷) در این زمینه نظرات رهبر سابق سندیکای کارگران کارخانه ای در کوچابامبای بولیوی، اسکار الیوِرا بسیار جالب است. نک. به «ما هماهنگی هستیم» (منظور تشکل هماهنگی برای آب و زندگی است که از درون مبازات علیه شرکت بچتل و علیه خصوصی سازی آب در بولیوی شکل گرفته است و خود اسکار الیورا سخنگوی آن است). Nosotros somo la coordinadora, Oscar Olivera, D.L.4-1-852-08 در  مقاله ای تحت عنوان «چه چیزی آموختیم؟ دنیای جدید کار» اسکار الیورا مطرح می کند که طبقهء کارگر دیگر نمی تواند مبارزاتش را در درون کارخانه ها محدود کند و باید کل محلات کارگری را در مبارزاتش به حساب بیاورد.

و همچنین «سخنرانى در نخستين فستيوال خشم سزاوار»، در بخش جنبش زاپاتیستی سایت انتشارات اندیشه و پیکار:

www.peykarandeesh.org/ezlnFarsi/Festival-Digna-Rabia-Oscar-Olivera.html

(۱۸)  «خود مختاری» یا آن گونه که در برخی ادبیات سیاسی به گونه ای دیگر به آن «قدرت خلق» می گویند، به نوعی استقلال از احزاب رسمی، غیر متمرکز کردن قدرت دولتی و حتی دمکراسی مستقیم توده ای معنی می دهد. در مناطق زاپاتیستی این خود مختاری به معنی قطع هرگونه ارتباط با دولت، نپذیرفتن معلم، پزشک، روحانی، و هر نوع وام از دولت، عدم شرکت در انتخابات و...  است. در ایالت گرررو و اوآخاکا هم در برخی مناطق چنین برداشتی از آن وجود دارد. برای مثال در ایالت گررو «پلیس مردمی» متشکل از بیش از ۵۰۰ میلیشیای مسلح تمام وظایف امنیت مردم را به عهده گرفته است و با وجود سیاست چماق و نان شیرینی از سوی دولت، بیش از ۱۵ سال است که بدون هیچ ارتباطی با دولت، مناطق تحت کنترل خود را اداره می کند. از جمله نک به

http://zapateando.wordpress.com/2008/10/30/la-policia-comunitaria-de-guerrero

(۱۹)  «هماهنگی ملی کارگران آموزش و پرورش» در تقریبا سی سال گذشته برای مثال «بخش ۲۲ اوآخاکا» (که یکی از مهمترین و معروفترین بخش این گرایش است) این مبارزات را به پیش می برد، و همچنین «بخش ۷ چیاپاس»، «بخش ۱۸ می چوآکان»، «بخش ۱۷ مورلوس» و «بخش گرررو» و برخی گرایشاتی که در ایالات شمالی مکزیک مانند زاکاته کاس، کاهوویلا، و کالیفرنیای سفلا. مکزیک ۳۲ ایالت دارد و ۵۵ بخش سندیکائی. بنا بر این، این مبارزات در بسیاری از موارد مرزهای ایالتی را پشت سر گذاشته و در بعضی مواقع حتی نیمی از کارگران آموزش و پرورش را سازمان داده است.

(۲۰)  این سندیکا همچنان یک سال پس از انحلال شرکت برق فعال است و گاهی تظاهرات ده ها هزار نفره را نیز سازماندهی می کند. نک. به: كارگران برق خيابان هاى شهر مكزيكو را تسخير كردند! و مصاحبه با سه تن از كارگران در اعتصاب غذا از سنديكاى برقكاران مكزيك، از همین قلم در سایت اندیشه و پیکار.

(۲۱)  نک به زیر نویس ۱۲.

(۲۲)  خواسته هائی مانند سهیم شدن در سود و جایزه برای تولید بیشتر و... یعنی استثمار شدیدی که زیر پوشش انجام می گیرد، و به نظر می رسد که پول بیشتری به دست کارگر می رسد. همان بازی معروف خر، ترکه و هویچ. اگر خر نمی خواهد راه برود، اول به او به عنوان کارگر یک هویچ نشان می دهند، این هویچ همان مزایای کار خوب، سهیم شدن در سود کارخانه، و... است تا بیشتر کار و تولید کند و اگر قبول نکرد با ترکه به جانش می افتند. این همان کاری ست که سندیکای تلفنیست ها انجام می دهد.

(۲۳)  برای اطلاع بیشتر نک به:   http://www.fatmexico.org

(۲۴)  برای اطلاع بیشتر نک به «یک هفته با کارگران اویسکادی مکزیک» نوشته فریده ثابت در سایت کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری  http://hamaahangi.org/akhbar/892201.html

(۲۵)  برخی از آنان با گروه های چریکی تحت رهبری معلم و چریک انقلابی، لوسیو کابانیاس Lucio Canañas و معلم انقلابی دیگر، فرمانده خنارو باسکس روخاس Genaro Vázquez Rojas در رابطه بودند.

(۲۶)  این جریان فکری هم در تاریخ مکزیک سابقه دارد، برای مثال قیام تاریخی کارگران معدن کنانه آ فقط توسط کارگران معدن انجام نشد، بلکه کل جامعهء خانواده های معدنچیان علیه «کازا دل رایا» (فروشگاهی متعلق به شرکت که حقوق کارگران در آن به صورت جنسی پرداخت می شده و از طریق آن شرکت کل زندگی کارگران را تحت کنترل خود داشت و شرایط شبه برده داری در آن حاکم بود). در این مبارزه رابطهء بین محیط کار با محیطی که کارگران در آن سکونت داشتند بسیار چشم گیر بود.

(۲۷)  نک به   http://es.wikipedia.org/wiki/Ruta_100

(۲۸)  از جمله نک به مقالهء «چه آموختیه ایم؟ جهان نوین کار». نوشته اسکار الیورا، در کتاب «ما هماهنگی هستیم»، آوریل ۲۰۰۸، لاپاز، بولیوی

برگرفته از نشریهء نگاه شماره ۲۵

http://www.negah1.com

 


 

یک یادداشت تکمیلی
خصوصی سازی ها در سه دهه اخیر در اکثر کشورهای جهان،  مبارزات کارگری بسیاری  را موجب شده است. این مبارزات جهت دفاع از دستاوردهای کارگران در زمینه های امنیت شغلی، مزایای گوناگون و کم کردن فشار کار بوده است. تردیدی نیست که شرکت و دفاع از این مبارزات  بعنوان بخشی از مبارزه طبقاتی وظیفه هر کمونیستی است. معهذا آن ها برخلاف انواع رویزیونیستها و سوسیال دمکراتها از این مبارزات که علیه جنبه ها و اشکال خاصی از سلطه سرمایه داری هستند، دولتی کردن را آلترناتیو  نئولیبرالیسم  نمی بینند. حتی اگر مبارزه کارگران نه علیه خصوصی سازی، بلکه برعکس علیه دولتی کردن کارخانه ها باشد، موضع کمونیست ها کماکان دفاع از مبارزات کارگری است. این موضع نسبت به تغییر مالکیت کارخانه از یک سرمایه دار به سرمایه دار و یا گروه مالی دیگر نیز مشابه است. در هیچیک از این موارد نمی توان  شکل خاصی از مالکیت سرمایه را بنفع کارگران قلمداد کرد.