پروژهی "مدرسه کوچک زاپاتیستی" آنقدر مهم است که میتوان از دوره پیش از آن و پس از آن سخن گفت؛ یعنی مدرسه ای که اخیرا برپا شده و مدارسی که برپا خواهند شد. این تجربه تاثیراتی تدریجی و گسترده خواهد داشت که در سالهای آتی به نحوی ملموس آشکار خواهد شد و مسیر زندگی بسیاری از فرودستان را برای دههها شکل خواهد داد. آنچه ما تجربه کردیم آموزشی غیرنهادینه و غیررسمی بود، که جمعیت روستایی [ روستاهای زاپاتیستی] در آن موضوع آموزش است. خودآموزیِ چهره به چهره، یا به بیانی شاعرانه، یادگیری با روح و جسم.
این پروژهای ست بر سر آموزش غیرپداگوژیک، که از سیستم زراعتی کهن الهام می گیرد: انتخاب بهترین بذرها، افشاندن آنها بر زمینی حاصلخیز و آبیاری زمین، به گونه ای که معجزهی رویش تحقق یابد، امری که نه هرگز حتمی ست و نه هرگز میتواند برنامه ریزی شود.
مدرسهی کوچک زاپاتیستی که بیش از هزار دانشآموز به خاطر آن رهسپار روستاهای خودمختار شدند، مسیر متفاوتی بود از یادگیری و یاددادن، بدون کلاس درس یا تختهسیاه، بدون معلم یا استاد، بدون برنامه تحصیلی و کارنامه؛ آموزشی حقیقی با ایجاد فضایی از رفاقت بین طیفی از کسانی که موضوع آموزشاند، و پیش از این آنها دو دسته مقابل یکدیگر تلقی می شدند، یعنی از یک طرف معلم بود با قدرت و دانش و از طرف دیگر شاگردانی آموزش نیافته که باید دانش به آنان القاء می شد.
از بین کارآموزیهای فراوانی که غیرممکن است بتوان در چند سطر آن را خلاصه کرد، می خواهم روی پنج نکته تاکید کنم که چه بسا تحت تاثیر شرایط گوناگونی باشند که هم اکنون در جنوب قاره (آمریکای لاتین) حکمفرماست.
نکته اول اینکه زاپاتیستها سیاستهای اجتماعی ضد شورشگری را شکست دادند. این سیاستها را فرادستان حاکم برگزیده اند تا تودههای شورشی را دچار تفرقه کنند، آنها را در برابر عمل انجام شده قرار دهند و نابود کنند. در کنار هر روستای زاپاتیستی و همراه با آن، روستاهایی وجود دارند وابسته به دولت بد [دولت رسمی] با خانههای بلوک سیمانیشان و ساکنینی که کمکهای نقدی دریافت می کنند و به ندرت روی زمین کار میکنند. در همه جا هزاران خانواده تسلیم شدند و مرحمت بالایی ها را پذیرفتند. اما نکتهی قابل توجه و استثنایی این است که هزاران خانواده دیگر به راه خود ادامه می دهند، بدون اینکه چیزی از کسی بپذیرند.
من هیچ تجربه دیگری در سراسر آمریکای لاتین نمیشناسم که توانسته باشد سیاستهای اجتماعی دولت را خنثی کند. این برتری عمدهی جنبش زاپاتیستی ست که از طریق قاطعیت مبارزاتی، وضوح سیاسی و ظرفیت پایانناپذیر فداکاری به دست آمده است. پس درس اول این است: که می توان سیاست های اجتماعی دولت را شکست داد.
درس دوم خودمختاری است. سال ها پیش به سخنانی در باره خودمختاری در درون جنبشهای گوناگون گوش سپردیم که قطعا بسیار ارزشمند بود. در بخشداری های خودمختار و در روستاهایی که هیئتی به نام «حلزون مورلیا» را تشکیل میدهند، میتوانم شهادت بدهم که آنها اقتصاد، بهداشت، آموزش و قدرتی خودمختار را بنا نهادند؛ به بیان دیگر، یک خودمختاری کامل که همه جنبههای زندگی را شامل میشود. من هیچ تردیدی ندارم که همین امر در چهار حلزون دیگر نیز برقرار است.
چند کلمه هم دربارهی اقتصاد یا زندگی مادی: خانوادههای این روستاها، اقتصاد سرمایهدارانه را "لمس" نمیکنند. آنها را به راحتی نمی توان در اقتصاد بازار جا داد. آنها همهی مواد غذایی خود را که شامل مقدار مناسبی از پروتئین هم هست تولید میکنند. آنها چیزهایی را که خود تولید نمیکنند (نمک، روغن، صابون و شکر) از فروشگاههای زاپاتیستی میخرند. آنها بر اساس فروش قهوه در مقابل احشام، مازاد نیاز خانواده و روستا را به صورت احشام ذخیره میکنند و به وقت نیاز، برای بهداشت یا مبارزه، یکی از دامها را میفروشند.
خودمختاری در آموزش و بهداشت در کنترل روستا قرار دارد. روستا کسانی را که پسران و دخترانشان را آموزش خواهند داد و آنهایی را که مسئولیت حفظ بهداشت آنها را به عهده خواهند داشت انتخاب میکند. در هر روستایی مدرسهای هست و محلی که برای بهداشت در نظر گرفته شده. در اینجا کسانی که در مامایی، شکستهبندی و کاربرد گیاهان دارویی سررشته دارند با هم کار میکنند. روستا از آنها و اختیاراتشان حمایت می کند.
درس سوم مربوط به کار جمعی است. همانطور که یکی از چهرههای اسطورهای مایاها گفته است: "کار جمعی عامل محرک پیشرفت تدریجی و مداوم است". روستاها به برکت مصادرهی زمین از مصادره کنندگان، خود صاحب زمین اند، مصادرهای که برای آفرینش دنیای جدید، گام نخستین و گریزناپذیر است. مردان و زنان شغل و فضای جمعی خود را دارند.
کار جمعی یکی از مصالح بنیادیِ خودمختاری است، که دستاوردهای آن معمولا به سود بیمارستانها، کلینیکها، دبستان و دبیرستانها و در تقویت وضع بخشداریها و دولت خوب به کار گرفته می شود. بدون کار جمعیِ زنان، مردان، دختران، پسران و بزرگترها، بخش بزرگی از آنچه ساخته شده ممکن نبود.
نکته چهارم فرهنگ سیاسی نوین است که در روابط خانوادگی ریشه دارد و به کل "جامعه" زاپاتیستی نفوذ میکند. مردان در کار خانگی که همچنان بر دوش زنان است همکاری میکنند؛ وقتی زنان برای انجام کارهای رسمی شان روستا را ترک میکنند، مردان از کودکان نگهداری میکنند. روابط پدر- فرزندی در فضایی از هماهنگی و خوشخلقی، با مهر و احترام همراه است. من شاهد هیچ موردی از خشونت و پرخاشگری خانگی نبودم.
اکثریت عظیمی از زاپاتیستها جوانند یا خیلی جوان، با تعداد برابر زنان و مردان. انقلاب بدون افراد بسیار جوان سر نمی گیرد و در این حرفی نیست. در روستاها کسانی که فرمان میرانند، خود مطیع اند و این فقط یک شعار نیست. آنها بدن را به کار میگیرند که خود کلید دیگری ست برای فرهنگ سیاسی نوین.
پنجمین نکته، آئینه است. روستاها آئینههای متقابلی هستند که در آنها قادریم به خود نگاه کنیم و آنها را ببینیم. اما نه یکی از طرفین، بلکه هر دوی ما همزمان، با نگریستن به هم، یکدیگر را میبینیم. در این آمد و شد، ما کار کردن با یکدیگر، خوردن و زیر یک سقف خوابیدن، استفاده از مستراحهای مشترک، وارد شدن توامان به یک لجنزار و خیس شدن در زیر یک باران را میآموزیم.
این نخستین بار است که یک جنبش انقلابی، آزمونی از این گونه را انجام میدهد. تاکنون یادگیری در میان انقلابیون، مبتنی بر الگوهای روشنفکری آکادمیک، با یک لایهبندی منجمد بالا و پایین بوده است. اما این چیز دیگری است. ما با پوست و گوشتمان میآموزیم.
سرانجام پرسش در مورد روش کار مطرح میشود. جنبش زاپاتیستی (EZLN) در نواحی روستایی زاده شد، با تمرکزی که مهر مناسبات عمودی و خشونت آمیز برخود داشت؛ مناسباتی که مالکان مزارع تحمیل کرده بودند. افراد درگیر در این جنبش آموختند که خانواده به خانواده و در خفا کار کنند و شیوهای از کار را ابداع کنند که از آنِ جنبشهای ضد سیستمی ست. حال که جهان هر روز بیش از پیش مانند یک اردوگاه کار اجباری به نظر میرسد، شیوههای آنها میتواند برای کسانی از ما که همچنان خود را به آفرینش دنیایی نوین متعهد می دانند بسیار مفید باشد.
ترجمه: امین حصوری
توضیح: متن فوق ترجمهایست از مقالهای که در نشریه اینترنتی زیر انتشار یافته است:
Autonomous Zapatista Education: The Little Schools of Below
از رائول سیبه چی، نویسندهی مقاله، چندین کتاب منتشر شده است. خلاصه ای از کتاب "پراکندن قدرت" را در نشانی زیر مییابید:
http://peykar.org/articles/26-raul-zibechi-dispersar-el-poder.html