شامگاهان هشتم و نهم آوریل ۲۰۱۶ در استکهلم
در این دو روز حدود ۳۰۰ نفر از علاقهمندان ساکن استکهلم و همچنین از شهر گوتنبرگ و کشورهای نروژ و فنلاند در مراسم یادمان شرکت داشتند. و مهمانانی نیز از کانادا، آلمان و فرانسه آمده بودند.
در آغاز این مراسم سوفیا کریمی مجری این برنامه، بهزبان فارسی و سوئدی به حضار خوشآمد گفت و سپس شعر زیر را که سرودهی محمود درویش و ترجمه رفیق تراب حقشناس است قرائت کرد.
عنوان شعر: «در ایستگاه قطاری که از نقشه فروافتاد»
در ایستگاه ایستادم... نه در انتظار قطار
و نه برای علائق پنهانم بهزیبایی شناسیِ چیزی در دوردست
بل تا بدانم چه شد که دریا دیوانه گشت و مکان چون کوزهای سفالین درهم شکست
و کی بهدنیا آمدم و کجا زیستم
و پرندگان چگونه به جنوب یا شمال مهاجرت کردند
آیا آنچه هنوز از من بهجا مانده بسنده است تا آن خیالواره سبک وزن
بر تباهی واقعیت چیره شود؟
آیا آهوی من هنوز آبستن است؟
(عمر ما گذشت، چه گذشت عمر ما و راه بهسوی آسمان طولانی ست)
***
محمود درويش، شاعر فلسطينى كه به او لقب شاعر ملى فلسطين داده بودند و شعرش نماد مقاومت فلسطين بود، شعر «در ايستگاهِ قطارى كه از نقشه فرو افتاد» را در سال ۲۰۰۸ به مناسبت شصتمين سالگرد اشغال فلسطين سرود. او اين شعر را در رام الله، در حضور انبوهى از فلسطينان، قرائت كرد؛ و اين آخرين بارى بود كه محمود درويش در رام الله شعر خواند.
محمود درويش در روز ۹ اوت ۲۰۰۸ برابر با ۱۸ مرداد ۱۳۸۷ درگذشت.
یادش گرامی باد!
رفیق تراب اشعار و مقالات و گفتگوهای زیادی از این شاعر فلسطینی بهفارسی برگردانده است.
برنامه مراسم یادمان، با سرود انترناسیونال، سرود بینالمللی کارگران آغاز شد. در پایان این سرود، حضار بهیاد رفیق تراب و همه پیکارگران راه آزادی و سوسیالیسم یک دقیقه کف زدند.
پس از سرود انترناسیونال، رفیق «یان هامار لوند»، نوازنده و خواننده سوسیالیست و معروف سوئدی، سرودی همراه با نواختن گیتار اجرا کرد.
پس از «یان هامارلوند»، رفیق «شیرین مهربد»، خواننده معروف که از کادانا بهاین مراسم دعوت شده بود بههمراهی پیانو زیبای رفیق اسفندیار منفردزاده «ترانه يك شب مهتاب از زندهیاد احمد شاملو و آهنگساز اسفنديار منفرد زاده» را به همراهی آهنگساز خواند. (اجرای شیرین مهربد و اسفندیار منفردزاده)
شيرين، همچنین در بخش دوم برنامه هنری خود، در مورد خاطرات شخصیاش با تراب صحبت كرد و به اين نكته اشاره كرد كه چيزی كه بيشتر وی را شيفته تراب میكرد درك و اهميتی كه تراب برای هنر و بهخصوص نقش هنرمند در راستای مقاومت داشت.
ادامه برنامهی مراسم بهترتیب زیر اجرا شد:
سخنرانی رفیق بهرام رحمانی
رفیق بهرام رحمانی، هماهنگکننده کمیته برگزاری مراسم یادمان و بزرگداشت رفیق تراب حقشناس، طی سخنان کوتاهی از حضار تشکر کرد و این مراسم را افتتاح نمود. و در سخنان کوتاهی نیز بهیاد رفیق تراب، گقت:
حضار محترم، من از طرف کمیته برگزاری این مراسم و خودم بههمه شما خوشآمد میگویم.
رفیق تراب حقشناس در سن ۷۲ سالگی از میان ما رفت. رفیقی که تمام عمر خود را صرف مبارزه، مطالعه، تحقیق، ترجمه و سخنرانی در راه آزادی و جنبش کارگری سوسیالیستی کرد. طبیعیست که هر انسان رزمنده و پرکاری همچون رفیق تراب، نقاط ضعف و قوت خودش را دارد. اما هدف اصلی مبارزهای که تراب آنرا همراهی می کرد رهایی انسان از ستم و سرکوب حکومتهای سرمایهداری، بهویژه پایان دادن بهاستثمار انسان از انسان بود.
من نمیخواهم صرفا بهمبارزات سیاسی کمونیستی و رهاییبخش تراب عزیزمان بپردازم. چون این وجه از زندگی وی، بیش از ویژهگیهای دیگرش در سایتهای اینترنتی بیشماری، حتی هر چند ناقص و تحریف شده در نشریات ایران هم انعکاس یافته است.
تراب پیکارگر راه کمونیست، چندین ویژهگی خاص دیگر هم داشت که کمتر چهرههای سرشناس چپ و کمونیست جامعه ما، بهآنها میپردازند.
۱- تراب، همواره یک مبارزه عاشق بود. عاشق زندگی و عاشق مبارزه و عاشق شریک زندگیاش رفیق پوران بازرگان.
بیتردید عشق به انسان امید و انرژی میدهد. طراوت و شادابی میبخشد.
تراب، مطلبی تحت عنوان «نامهای عاشقانه بهپوران بازرگان در هشتمین سالگرد درگذشت او» نوشته است. این نامه تراب، نسبتا طولانیست از اینرو، متاسفانه قرائت همه این نامه جالب و زیبا و آموزنده در اینجا امکانپذیر نیست. بههمین دلیل من بهگوشههایی از این نامه اشاره میکنم.
***
«عشق من و تو آه، این هم حکایتیست»
رفیق تراب در این نامه می نویسد: «دو سال است که در چنین روزی نمیتوانم بهدیدارت بیایم. فکر کردم خوب است گوشه کوچکی از زندگی مشترک مبارزاتی و رفیقانهای را که با تو داشتهام برایت بنویسم.
طی بیش از سی سال ما حتی بهانهای برای اختلاف نداشتیم زیرا هدفهای والایی که بهآنها باور داشتیم همه امور را تحتالشعاع قرار میداد. اگر دستاوردی در کار باشد بخش مهمی از آن مدیون توست.»
در ادامه این نامه آمده است: «شاید با رفتن تو بود که بیماری من بروز کرد. حالا دوستانم هر چه چوب گیر میآورند، زیر بغل من میزنند تا مرا زنده نگه دارند و کاری را که تو گفته بودی حتما انجام دهم، بهپایان بَرَم. از تکتکشان و مهر و وفاشان ممنونم و داشتن چنین دوستانی را ادامه خوشبختی خودم در زندگی با تو میدانم.»
در پایان نامه رفیق تراب تاکید دارد: «اجازه بده تا بهاین زودیها پیش تو نیایم! وقتی بیایم که شرمنده تو نباشم.
نامه را با شعری از علی عمو(علی محمد حقشناس) که او را خوب میشناسی بهپایان میبرم که چه زیبا جاودانگی را سروده و ستوده است:
«جاودانگی
شعر دیگران سرودن است
خواب دیگران غنودن است
در خیال این و آن جاودانه بودن است».
درود بر تو جاودانه خیال من.
این نامه تراب، در ۷ مارس ۲۰۱۵، بر سر مزار پوران خوانده شد.
****
۲- رفیق تراب بهزبان و فرهنگ و ادبیات اهمیت خاصی داشت. در حالی که بسیاری از کادرها و چهرههای سرشناس جامعه ما، بهاین عرصههای مهم چندان اهمیت نداده و هنوز هم نمیدهند.
۳- ترجمه. اتفاقا اکثریت بهقریب کادرها و رهبران سیاسی جامعه ما چه چپ و چه راست، بهای چندانی بهعرصه ترجمه نمیدهند. البته این مسئله محدود بهفعالین سیاسی نمیشود و بسیاری از نویسندگان نیز آثار یکدیگر را ترجمه نمیکنند. رفیق تراب به تنهائی و یا با همکاری رفقایی چون حبیب ساعی ترجمههای ارزندهای در زمینه فلسطین، مارکس، وضعیت زنان در اسلام و ترجمه شعرهایی از محمود درویش، شاعر بلندآوازه فلسطینی از خود بهجا گذاشته است.
ترجمههایی که هم از جنبه ادبی و هم از جنبه سیاسی و اجتماعی جایگاه ارزندهای دارند.
رفیق تراب، در تمام عمر گران بهایش، همواره یار و یاور کارگران و مردم محروم جهان بود. بههمین دلیل به علم رهایی بشر یعنی سوسیالیسم و کمونیسم بهعنوان یک ایدلوژی نگاه نمیکرد. همانطور که مارکس و انگلس بینانگذاران این علم، در عرصه نظری و عملی نشان دادهاند کمونیست راه رهایی بشر بهویژه استثمار انسان از انسان است بنابراین تا روزی که ما در جهان نابرابر و غیرانسانی تحت حاکمیت سرمایهداری زندگی میکنیم کمونیسم علم رهایی ماست. بهعبارت دیگر کمونیسم مانند هر علم دیگر، بالنده و شکوفاست و بهتاریخ سپرده نمیشود. آن هم در جهانی که تمام مرتجعان جهان از گور تاریخ برخاسته و برای ما حکومتهای نظامی، ناسیونالیستی، مذهبی و فاشیستی میسازند چرا برخی بر این تصورند که دیگر کمونیسم و تاریخ آن بهپایان رسیده است؟! علمی که بهطور صریح و شفاف خواهان لغو مردسالاری و پدرسالاری، برخورداری همه زنان و مردان از حقوق برابر، لغو کار کودکان، لغو هرگونه سانسور و اختناق، لغو اعدام، لغو شکنجه و برچیده شدن همه زندانهای سیاسی، آزادی کامل بیان و اندیشه، بهرسمیت شناختن آزادی زبان مادری و هرگونه فعالیت فرهنگی و سیاسی اقلیتها و مهمتر از همه سازماندهی و حرکت جدی بهسوی لغو کار مزدی با هدف برپایی یک جامعه نوین کمونیستی! تحقق همه این مطالبات و خواستهای تاکتیکی و استراتژیکی، تنها از کانال و هدایت و رهبری جنبش کارگری کمونیستی و حاکمیت شوراها میگذرد. تمام اقشار جامعه با گرایشات مختلف در شوراها برای مسایل مشترک اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و انسانی، دور هم جمع میشوند تا برای برپایی جامعهای که در آن، همه انسانها بدون توجه بهملیت، جنسیت، باورهای سیاسی و مذهبی، صرفا بهمثابه شهروندان آزاد و برابر در همه عرصههای زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود مستقیما تصمیم بگیرند و خودشان هم پیش ببرند. جامعهای که هیچ انسانی بر انسان دیگر و هیچ زبانی بر زبان دیگر برتر نیست و همه برابرند. چنین جامعهای، همواره بهسوی رشد و پیشرفت و شکوفایی حرکت میکند. جامعهای که بر خلاف جامعه بورژوازی همه قوانین و سیاستها و برنامههای مربوط به شهروندان و کشور از پایین بهبالاست و همه مسئولین نیز انتخاب هستند.
رفیق تراب در تمام عمر مفید خود، برای ساختن چنین جامعه ای مبارزه و تلاش کرد. بههمین دلیل مرگ رفیق تراب با همه معضلات و مشکلات در تبعید، ضایعه بزرگی برای نیروهای چپ و کمونیست ایران و همه مدافعان جنبش کارگری از جمله مردم ستمدیده و آزاده فلسطین است. در واقع جامعه آزاده ما، یکی از مهمترین چهرهها و شخصیتهای کمونیست نیم قرن گذشته خود را از دست داد.
زنده نگهداشتن یاد رفیق تراب ومطالعه آثار گران بهایی که وی تدوین و یا ترجمه کرده است، برای پیکار کنونی و آینده جامعهمان بسیار ضروری و آموزنده است.
سادگی، متانت و فروتنی تراب حقشناس تا واپسین دم حیات خود، نمونه برجسته و شاخصی از خصوصیات کمونیستی و انسانی وی است که موجب قدر دانی از وی در میان نیروی جوان پیکارگر و انقلابی ایران نیز می باشد.
رفیق تراب حقشناس، در برابر انواع و اقسام فشارها، سختیها، ناملایمات و حتی شکستها، همواره سرافزار ایستاد و لحظهای از پیکار بر حق و عادلانه خود دست نکشید. راهش و یادش همیشه گرامیست!
خیلی ممنون از این که حوصله کردید و بهسخنان من گوش دادید.
در ادامه این مراسم، دو پیام کوتاه از رفقا غلام عسکری(کارگر سابق شرکت نفت) و اکبر معصومبیگی(نویسنده و مترجم و عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران) قرانت شد.
پیام رفیق غلام عسکری
در سالهای نخست انقلاب که سخت درگیر مبارزه بودیم و بهدستور خمینی جلاد کشتار زنان و مردان آزادیخواه آغازشده بود من بهیاد تمامی همرزمان و همبندان و همکاران جانفشان راه آزادی شعر کوتاهی سرودم و اکنون فرصتی دست داد تا تقدیم کنم بهروان پاک رفیق مبارز تراب حقشناس که بهحق استحقاق آنرا دارد زیرا وی بهمعنای واقعی یک عاشق بود و تا اخرین نفس بر این عشق پایدار متعهد ماند. روانش شاد باد.
در ره عشق گرکه سردادی نشان عاشقیست.... ورنه هر دیوانهای در راه عشق سر داده است
مسلک ما عاشقان در قلب ما جا کرده است.... ورنه هر بیمسلکی در بزم ما بیگانه است
همره ما دست زجان باید کشید در راه عشق.... ورنه هر پروانهای برگرد شمع جان داده است
جان فدای آنکه جان در راه عشق آسان سپرد.... ورنه هر جان دادهای با عاشقان همپایه است
در ره عشق جام زهر در کام شهد آسا بود.... ورنه هر پیمانهای با جام عشق همسانه است
عشق فرهاد کوه کندن را بهاو آسان نمود.... ورنه هر کوه کنی با یاد شیرین کنده است
جان فریاد هم چه آسان میرود در راه عشق.... ای خوش آن عشقی که نام ما بهفردا برده است
فریاد... تابستان ۱۳۵۹ اهواز.
یاد و خاطره رفیق تراب و تمامی عاشقان راستین راه آزادی همواره گرامی باد!
با مهر و سپاس، غلام عسگری
پیام رفیق اکبر معصوم بیگی
هر چه غیر شورش و دیوانگی است
اندرین ره دوری و بیگانگی است
یاد تراب
آن چه در نخستین و آخرین دیدار کوتاهم با رفیق تراب حق شناس مرا سخت تحت تاثیر قرارداد چیزهایی بود که شاید در نظر هر شنونده ای بسیار غریب بنماید. فراوان دیده ایم که بسیار کسان در توصیف نخستین برخورد خود با انقلابیان بزرگ تاثیرگذار از ابهت و حشمت و سطوت ظاهری آن ها سخن رانده اند. تراب، برخلاف تصوری که می توان از آن رزم آور کهنه کار و مادام العمری داشت که نام اش تب لرزه ی هول بر جان حکومت ها می انداخت، بیش از آن چه بتوان در گمان آورد ساده بود: سادگی در رفتار، سادگی در گفتار و سادگی در برخورد با هر آن چه با انسان و سرنوشت او سر و کار داشت؛ فروتنی و خشوع تا به حدی که مخاطب خود را دچار دستپاچگی می کرد؛ چنان که در نگاه نخست ممکن بود این تصور دست دهد که: پس جنبه ی هیبت آسا، مجذوب کننده و به اصطلاح "کاریسماتیک" او کجاست؟ چیست آن چه او را به یکی از محبوب ترین و اعتمادانگیزترین رهبران و دایرمداران پیکار بی زنهار با سرمایه و ستم طبقاتی مبدل کرده است؟
دیگر آن که تراب گوشی بسیار نیوشا برای شنیدن داشت. از آن گونه آدم ها نبود که به پشتوانه ی پیشینه ی دراز آهنگ مبارزاتی خود به طور معمول مخاطب خود را، گو هر که باشد، به هیچ می گیرند و میان دو دراز نفسی ملالت بار و مکررگویی های باب روز می پرسند: "راستی چه خبر؟ شما چه می کنید؟" و بعد باز رشته ی سخن را به دست می گیرند. تراب مخاطب خود را رفیق، همدل، حریف، هماورد و همراه خود می پنداشت. تک گویی نمی کرد، در پی رفاقت بود، در جست و جوی با هم ساختن، گفتن و شنیدن و ساختن آینده ی عاری از پلشتی و ستم. هم از این رو، روحیه ای انتقادی و انتقادپذیر داشت، حتی اگر مخاطب حس می کرد تراب انتقاد را دربست نپذیرفته است، آشکار بود که به انتقاد می اندیشد و هیچ فرصتی را برای تامل و بازاندیشی در انتقادها از دست نمی دهد.
دیگر آن که برداشت او از مبارزه و شکست و پیروزی، برداشت "بُرد و باخت" خاص قماربازان و قلّاشان و "آپاراتچیک های حزبی" نبود. برای او، در همان دیدار کوتاه دریافتم که، نفسِ مبارزه در بردارنده ی جلیل ترین و سترگ ترین بذرهای پیروزی بود: "تو می جنگی، پس هستی". شکست باخت نبود، پله ای بود برای قد کشیدن، برای بالیدن و برآمدن، برای رسیدن به پیروزی. نومیدی در او راه نداشت. حتی اگر واپسین انسانی بود که در سراسر کرهی ارض به پیروزی کمونیسم و آزادی باور داشت، هرگز در هیچ وضعی ایمان او به نیکبختی فرجامین تبار انسان سستی نمی گرفت. البته،در نزد او، کمونیسم و آزادی سرنوشت بشر نبود، سرگذشتی بود که انسان رهیده از پلشتی و ستم جامعه ی طبقاتی ساختمان رفیع آن را آجر به آجر با دست های خود می ساخت.
دیگر آن که در آن دیدار کوتاه اما فراموش نشدنی دریافتم که تراب در بحث و نظر و دلیل آوری، در هیچ کجا، ذره ای به پیشینه ی مبارزاتی خود استناد نمی کند، چنان که گویی هم در آن روز گام در راه پیکار طبقاتی نهاده است، و در بحث و نظر به اتکای تجربه های گسترده و گونه گون خود، هرگز ندیدم به اصطلاح معروف "الزام مدعی" کند یا احیانا مخاطب خود را به اعتبار پیشینه ی خود مرعوب سازد.
حالا که به پایان این چند خط یادداشت شتاب زده در رثای رفیقی از دست رفته می رسم می بینم برای من که عمری به استقلال رای و ناوابستگی به قدرت ارج نهاده ام، مگر جاذبه و گیرایی شخصیت انسانی جز در این ویژگی های کمیاب و بلکه نایاب می تواند باشد؟ مگر نه آن که گذشته از پیشینه ی مبارزاتی درخشان هر جنگاور خستگی ناپذیر، آن چه از او و کار و بار و زندگی او در دل و جان ما می ماند منش و رفتار و رویکرد انسانی او با همگنان است؟
در ذکر جمیل تراب حق شناس همین بس که مَنشی والا و انسانی داشت که سرمشق ماست و هرگز از یاد هر آن کس که حتی یک بار او را دیده بود، نمی رود.
یادِ سرخ اش بیدار، یادگاران جلیل اش پایدار!
سخنرانی رفیق فرزین ایرانفر
بخشی از سخنرانی رفیق فرزین ایرانفر
سلامی گرم بهیکایک دوستان و رفقایی که در برنامه امشب شرکت دارند. من هم یکی از بازماندگان آن لشگر تارومار شده هستم. برای من یادمان امشب دو معنی دارد. معنای اول این است که ما بهیاد عزیز تراب حقشناس جمع شدهایم، تا یاد عزیز اورا گرامی بداریم. اما یادمان امروز معنای دیگری هم برای من داره. امشب یاد عزیز تمام کسانی که روزی در صفوف ما بودند و متاسفانه بهخاک و خون افتادند نیز هست. ما امشب یاد تمام آنها را هم گرامی میداریم کاری که متاسفانه در گذشته صورت ندادیم. امشب جای طرح چند سئوال هم هست. پیکار چه ویژگیهایی داشت و روانشناسی کسانی که بهسمت طبقه کارگر سمتگیری کردند چه بود.
سخنرانی رفیق فرزاد رحیمزاده
سخنرانی بهرام قدیمی
سخنرانی رفیق نجمه موسوی
بخشی از سخنرانی رفیق نجمه موسوی
تراب انسانی چند بعدی. ما نیز زندگی را دو ست می داریم آنگاه که برایمان میسر باشد.(محمود درویش)
چگونه میتوانستم شروع كنم تا از او بگويم كه زندگیاش را در اين شعر، در ذره ذره كلماتش میيابم چرا که او و تمام مبارزین و هم نسلانش نیز زندگی را دوست میداشتند اما برایشان آنچنان که میخواستند میسر نشد.
.... عاشق بود تراب، نه از آن دست كه در خيالِ در آغوش گرفتن معشوق باشد بلكه معشوق را مِلك همگان میدانست. میكوشيد و در تمام زندگیاش كوشيد تا معشوق را از بند خودكامگان حاكم رها كند و آن را بهمردمی كه خود از جنس آنان بود تقديم كند. عشقی كه اين همه سال دوری، تبعيد، تحملِ سختی، ذرهای از آن نكاست. او شك نكرد. حتا در خیال غلط نامه امضا نكرد.
... گفتم چند بعدی زيرا او در روابط انسانی با اطرافيانش نيز خود را از بسياری از همفكرانش متمايز میكرد. دريچهای گشاده بود بهسوی غير. از ديگری و انديشه متفاوت هراسان و برآشفته نمیشد. گوش میكرد و ياد میداد و ياد میگرفت.
.... او علیرغم گشاده رويی و آغوش باز برای شنيدن و انديشه كردن در مورد افكار ديگری، خطی را برای خود حفظ كرده بود و پرنسيپهايی داشت كه مورد معامله نبودند.
.... تراب در تمام زندگی در مقابل حکومت شاه، در مقابل جمهوری اسلامی، در مقابل سختیهای تبعید، در مقابل غم از دست دادن همراه زندگی اش و در مقابل بیماری سر خم نکرد. او استوار و امیدوار در خاطر ما نقش خود زد و رفت. (متن کامل سخنان نجمه موسوی)
سخنرانی رفیق ناصر پایدار
بخشی از سخنان رفیق ناصر پایدار
در باره تراب زیاد گفتهاند و نوشتهاند، من نکات متفاوتی برای گفتن دارم، پیش از هر چیز روی یک اصل هویتی تأکید میکنم. ضد هر نوع قهرمانتراشی و رهبرآفرینی هستم. این ضدیت در شالوده خود برای من مقولهای اخلاقی نیست. یک اصل مسلم، حیاتی و غیرقابل تردید مبارزه طبقاتی است. همه از جنبش کارگری میگوئیم. جنبش طبقهای که رهائیاش، رهائی بشریت است. رهائی انسان وقتی واقعی است که تجلی رهائی او از هر قید بالای سر خود باشد.
کمونیسم جنبش برپائی جامعهای است که در آن «رشد آزاد همگان در گرو رشد آزاد هر فرد است»، جنبش برپائی چنین جامعهای، در هیچ لحظهای از فرایند پیدایش، گسترش و بلوغ خود، نمیتواند یک جنبش آویزان بهرهبران، شخصیتها، احزاب و نیروهای ماوراء خود باشد. این جنبش مجبور است که دخالتگری آگاه و سرنوشتساز هر کارگر را پیش شرط حتمی دخالتگری و اعمال اراده آگاه همه افراد یعنی کل تودههای کارگر سازد. در این جنبش هیچ جائی برای قهرمانان، اسوهها و ابر مبارزان وجود ندارد. من این مقدمه را گفتم تا منظر گفتگوی کوتاه امروز خود در مورد تراب را مشخص نموده باشم. همه در این مدت از پنجاه و چند سال مبارزه وی، از پای بندیاش بهآرمان رهائی کارگران، از فداکاریهای او در شط این مبارزات گفتند. حرفهائی که حقیقت دارند، اما هیچکس در مورد سرنوشت این مبارزات، آرمانخواهیها، در باره اینکه بر سر انتظارات و اهداف جنبشی که تراب خود را از آن میدید، چه رفت؟ چرا چنین رفت؟ در باره تودههای طبقه این جنبش، در باره هیچکدام اینها، کلامی بر زبان نیامد.
ما میخواهیم از تراب تجلیل کنیم و تراب را بیش از هرچیز با مبارزاتش میشناسیم، چگونه میتوان از تراب گفت، اما از چند و چون آن مبارزات، از سرنوشت تودههای طبقهای که تراب، نسل تراب، نسلهای پیشتر و بعدتر تراب خود را آگاهان آنها میدیدند، هیچ سخنی بهمیان نیاورد؟ بهاطراف خود نگاه کنیم. فشار استثمار، ستمکشی، آوارگی و فقر 5 میلیارد نفوس تودههای کارگر جهان، در طول این ۵۰ سال دهها بار افزونتر گردیده است. ۴۰ سال پیش بهذهن هیچ کارگر ایرانی خطور نمینمود که صدر و ذیل مبارزه جاری طبقاتی او در جنگ و ستیز برای دریافت مزدهای معوقه چند ماهه و چند ساله خلاصه شود.
چهل و هفت سال پیش وقتی تراب با هدف هموارسازی راه اعزام کادرهای مجاهد آن روز در اردوگاههای الفتح، راهی منطقه شد، وضعیت آنچه «جنبش فلسطین» نام داشت هزار بار از امروز بهتر بود. در آن زمان حتی جرثومه توحش بورژوازی عرب، زیر فشار موج حمایت کارگران دنیا از میلیونها کارگر و زحمتکش آواره فلسطینی، خود را مجبور بهبرائت از بربریتهای دولت اسرائیل میدید. امروز نه فقط بورژوازی عرب و جهان که خیل اتحادیههای کارگری هم بر هولوکاستهای هر روزه حاکمان درنده اسرائیل و سرمایه جهانی علیه تودههای کارگر نفرین شده فلسطینی مهر تأیید می کوبد. از تراب، و تراب ها و کارنامه مبارزات دهه های متمادی!! از فداکاری ها، آرمان طلبی ها، از همه اینها میگوئیم، همه را بهحق میگوئیم، اما سکوت میکنیم که چرا و بهچه دلیل این فداکاریها و آرمان جوئیها نه فقط کارزار طبقاتی کارگران هیچ کجا را هیچ گامی بهجلو نبرده است که شاهد زمینگیری روزافزون این کارزار هستیم.
پاسخ این پرسش برای خیلیها محتاج اندیشیدن نیست. مبارزه است، شکست و پیروزی دارد!!! اما هر کارگر دارای حداقل شعور طبقاتی حق دارد و باید این قبیل پاسخها را بهتمسخر گیرد. هر سخن از تراب، هر نکته پیرامون بزرگداشت تراب و ترابها، تنها وقتی صادقانه و رادیکال است که با کاویدن آگاهانه و بیان شفاف آنچه بر جنبش کارگری رفته است و تأثیر تراب و هر کدام ما و نسلهای ما در این گذر همراه و همگن باشد. بهسالهای اواخر دهه 30 خورشیدی برگردیم. این گفته مارکس را هم بهخاطر آریم.
«انسانها خود سازندگان تاریخ خویشند ولی نه طبق دلخواه خود و نه در اوضاع و احوالی که خود انتخاب کردهاند، بلکه در وضعیتی که از گذشته بهارث رسیده و مستقیماً با آن روبهرو هستند. شعائر و سنن همه نسلهای مرده چون کوهی بر مغز زندگان فشار میآورد»
و تراب و ما نسل تراب فشار گمراهه آفرینیهای دورههای پیش از خود را بر سینه هر تلاش خود سنگین میدیدیم. بحث بر سر عدهای آدمهای معترض نیست. کل جنبش کارگری دنیا چنین وضعی داشت. دیوارهای آهنین چند لایهای با بیرحمی تمام ما را از راه واقعی مبارزه طبقاتی جدا میکردند. سوسیال دموکراسی، کمونیسم خلقی کمینترنی و کمونیسم ارتجاعی اردوگاهی این دیوارها را معماری و پاسداری مینمودند. فشار قهر عریان بورژوازی نیز زمین زندگی کارگران را شش و آسمانشان را هشت میکرد. ضدامپریالیسم خلقی!! انقلاب دموکراتیک، جنبش حق تعیین سرنوشت ملی!! سندیکالیسم، حزبآفرینی، سرنگونیطلبی فراطبقاتی، کل شعور و شناخت فعالین کارگری را زیر نفوذ خود داشت. از روایت مارکسی مبارزه طبقاتی، از سازمانیابی سرمایه ستیز تودههای کارگر، از سرنگونیطلبی ضدسرمایهداری کارگران، از هیچکدام اینها، هیچ پرتوی در هیچ کجا دیدگان کنجکاو انسانهای معترض بهوضع موجود را خیره خود نمیساخت.
...
عظیمترین بخش بحثهای بسیار رفیقانه و مالامال از صمیمیت و مودت ما در طول سی و چند سال اخیر حول همین محور میچرخید. حرفهایمان تفاوت بارز داشت اما تراب هیچ تأکیدی بر درستی نظرات خود نمینمود. در همان حال هیچ اصراری بر رد نظرات مخالف نداشت. خود را در حال جستجو میدید و با همین برداشت هر چه را که میتوانست انجام میداد. با همه توان برای افشاء جنایات و هولوکاست آفرینیهای دولت درنده اسرائیل علیه توده انسانهای نفرین شده فلسطینی تلاش میکرد. اهتمام وی به تهیه آرشیو مجاهدین م. ل و پیکار بسیار ارزنده است. ترجمه کتاب منصور فهمی پیرامون وضعیت زنان در سنت و در تحول اسلام از جمله کارهای ماندگار اوست. با اینکه نماد عالی پایبندی به تصمیمات و راهبردهای جمعی بود اما شخصاً اهل حزبآفرینی و تشکلپردازی قدرت جویانه بالای سر تودههای کارگر نبود. پس از فروپاشی پیکار، امکانات پیگیری این کار را داشت اما هیچ رغبتی بهاین نوع گمراهه آفرینی ها نشان نداد.
فداکاری و اهتمام وی در پیشبرد هر چه کامل تر و موفقتر مسؤلیتها حتی در میان همرزمانش کم نظیر بهحساب میآمد و صد البته که پوران هم در این گذر نه فقط دست کمی از وی نداشت که گاهی اوقات سبقت هم میجست. به رغم همه فداکاریها و دوش کشیدن مسؤلیتها در هیچ دورهای، هیچ تمایل بالانشینی در او بروز ننمود. شفافیتش در رفاقت و صمیمت درس آموز بود. استفامت وی برای پیشبرد آنچه درست میدانست، بارزترین جلوه شخصیتش را تعیین میکرد. آخرین گفتگوی ما ساعت 5 بعد از ظهر روز دوشنبه ۲۵ ژانویه رخ داد. مکالمه تلفنی آن روز از همه دفعات دیگر سال اخیر طولانیتر شد. حرف میزد و من با هدف رعایت حالش ساکت بودم. اصرار داشت ادامه دهد. مدتها بود که نای این همه صحبت نداشت. آنچه میگفت برایش واجد اهمیت بود. با تأکید گفت که ۴۰ سال از تاریخ صدور بیانیه اعلام مواضع گذشته است. باید حتماً چیزی بنویسیم و افزود که حرفهایش را مینویسد و برای نظرخواهی میفرستد. او ساعت ۱۱ و ۲۰ دقیقه بعد از ظهر همان روز قلبش از طپش باز ایستاد. یادش برای همیشه در عمق وجود همه ما، بهویژه آنها که دهههای متمادی با هم بودیم، زنده خواهد ماند. (متن کامل سخنان ناصر پایدار)
پخش قطعهای بهنام «سنفونی فلسطین» از کیهان کلهر. رفیق تراب شعری بهنام کمانچه را از محمود درویش ترجمه کرده و بهکیهان کلهر پیشکش کرده بود.
سخنرانی رفیق مهرزاد دشتبانی
این سخنرانی بهصورت نوشتاری در دسترس نبود.
سخنرانی رفیق پروانه عارف
در ترکیه بودم که تلفن زنگ زد، گفتم شما؟ گفت، خوبی پروانه جان؟ تراب هستم، تراب حقشناس! تلفن زدم بگم تاییدیه سازمان را برات فرستادم UN ... اما میخواستم باهات حرف بزنم و حالی ازت بپرسم. احساسم را در آنموقع نمیتونم بنویسم، هول شده بودم و از طرفی غمگین شدم، نمیتونم بگم عصبانی بودم. نه عصبانی نبودم، غمگین شدم. همه گذشته، همه آن گذشته دهشتناک و صورت دوستان و رفقایم را که از دست دادم، همه آن دوران فرار و دستگیریها و شکنجه و بازجوییها و اعدام ها... مثل فیلمی از جلوی چشمانم گذشت. وقتی از دستگیریم و از زندان پرسید، بغض سالیانم ترکید. بهش گفت تراب تا سال ۶۰ من و امثال من در خیابانها اعلامیه پخش کردیم، علنی روزنانه فروختیم، سر چهاراهها و میز کتاب، کتک خوردیم... سال ۶۰، تمام ارتباطها قطع شد. من بیپناه و بیجا از این خانه به آن خانه فرار کردم. در آن سن و سال ۱۷، ۱۸ سالگی خسته و درمانده بهخانه برگشتم و دستگیر شدم. تراب این سرنوشت خیلیها بود. ما بهترینها را در زندان از دست دادیم... و من ۹ سال در زندان ماندم... همه اعضا و کادر دستگیر شدند. این ضربه بزرگی در زندان بود... او با صبوری گوش میداد، گفت: اما تو و خیلیهای دیگه موندید، گفتم بله، سپاسی آشتیانی خیلی شکنجه شد، من در راهروها بودم خیلیها موندند، خیلیها مقاومت کردند... اما تراب من و ببخشید باید بهتون بگم، من دیگر پیکاری نیستم. برای من، مبارزه، فقط تو پیکار خلاصه نشد، من آنجا رشد کردم باید به چیزی بیشتر از پیکار دل میبستم. چند بار گفتم ببخشید و این ببخشید گفتنهای من، او را بهخنده انداخت و دوباره گفتم ببخشید، اما من از پیکار گذر کردم... پرسید: چرا میگی ببخشید؟ گفتم نمیدانم. گفت «اگر کسی باید بگه ببخشید، من هستم و نه تو». این حرفش همیشه با من است. دیگر مثل یک دوست با او حرف زدم، گفتم: تراب، من این مستقل شدن را در زندان، دوست داشتم و همین رشدم داد. برای من مبارزه در و یا با پیکار خلاصه نمیشد، رشد کردم و او یک جمله گفت: مهم همین بود که کسانی که ماندند بهمبارزه اعتقاد داشتند... تلفنهای بعدی او در نروژ، برای من، تلفن یک دوست بود یک رفیق... دوستان میگویند اشعار حافظ را دوست داشت. شعری بهاری، پر از شور زندگی از حافظ را برای او و بیادش میخوانم. یاد عزیزش گرامی!
گل در بر و می در کف و معشوق بهکام است سلطان جهانم بهچنین روز غلام است گو شمع میآرید در این جمع که امشب در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است در مذهب ما باده حلال است و لیکن بیروی تو ای سرو گل اندام حرام است وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است وز ننگ چه دانی که مرا نام ز ننگ است...
سخنرانی رفیق شهریار دادور
(متن سخنان شهریار دادور)
- - - - - - - - - - - - - - -
باز نشر کتاب «کارل مارکس و بازگشت او»(نمایشنامه تاریخی در یک پرده) توسط کمیته برگزاری مراسم یادمان رفیق تراب که نویسنده آن هوارد زین و مترجمانش رفقا تراب و حبیب ساعی است بهعنوان یادگار از سوی کمیته برگزاری یادمان بهحضار هدیه داده شد.
پوزش:
بر اساس برنامهای که از پیش اعلام شده بود بنا بر این بود که سه قطعه فیلم پیرامون زندگی، علاقمندی هنری و مراسم خاکسپاری رفیق تراب در مراسم یادمان بهنمایش در آید. متاسفانه بهعلت بهدرازا کشیدن برخی سخنرانیها و کمبود وقت؛ نمایش فیلم بهانجام نرسید. ، بدینوسیله از دوستان شرکتکننده در این مراسم پوزش میخواهیم. اما این فیلمها در شب دوم برنامه نمایش داده شد.
کمیته برگزار کننده مراسم یادمان رفیق تراب حق شناس
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
برنامههای شب دوم یادمان:
در مراسم روز شنبه ۹ آوریل، بهرام رحمانی، گزارشی از انعکاس روز اول و این که این مراسم چه بهلحاظ کمیت و حضور نزدیک به ۲۵۰ نفر و چه بهلحاظ کیفیت برنامهها اشاره کرد و تاکید کرد که این برنامه شایسته رفیق تراب بود. هرچند در هر برنامهای از جمله این برنامه سنگین و فشرده یادمان رفیق تراب، بیتردید کمبودها و اشکالاتی نیز وجود داشت.
پخش بریدههایی از فیلم «چون سوسمار بهدنبال آفتاب»، از بیوگرافی رفیق تراب حقشناس
پخش شعری با ترجمعه رفیق تراب با دکلمه رفیق نجمه موسوی
پخش ترانهای با مضمون تراژدی عاشقانه از یک کنسرت «ام الکثوم»، و سخنان رفیق تراب در باره این ترانه
صدای محمود درویش و موزیک
پخش فیلم مراسم خاکسپاری رفیق تراب حق شناس در پاریس
پخش یک سکانس از سرود فیلم سینمایی «زمین و آزادی» ساخته «کن لوچ»
حضار پس از استراحت و صرف شام و نوشیدنی، هر کدام خاطرهای از رفیق تراب و یا سخنانی درباره وی ایراد کردند.
در پایان جا دارد ما از همه دوستانی که خارج از کمیته در این دو مراسم با ما همکاری کردند همچون رفقا سوفیا کریمی مجری خوب این مراسم، ابی، رامین نوازنده و تکنیکر، فریده جدیدالاسلام، بهروز خباز، لیلا قرایی و رادیو شبکه زنان، حسام؛ حمید فروتن، امیر، انسی، کتابفروشی ارزان، رادیو همبستگی، انجمن حق زن و... همچنین رفقایی که در تامین هزینههای این مراسم با ما شریک شدند بینهایت سپاسگزاری کینم. بهعلاوه از مهمانانی که از فرانسه، آلمان، نروژ، کانادا و گوتنبرگ سوئد در این مراسم سخنرانی و برنامه هنری اجرا کردند صمیمانه تشکر میکنیم بهویژه اینکه رفقا با تقبل هزینههای سفرشان بار مالی ما را سبکتر نمودند.
در پایان تاکید میکنیم که از دستدادن رفقایمان و هر انسانی برای ما و همه انسانهای آزاده ضایعهای بس بزرگ و دلخراش و حزنانگیز است اما بهترین قدردانی از تلاش و مبارزات انساندوستانه و آزادیخواهانه و عدالتجویانه عزیزان از دست رفتهمان، ادامه راه آنها در مبارزه علیه جهل و خرافات با هدف برپایی جامعه ای انسانی مبتنی بر آزادی، عدالت و برابری، در ایران و دیگر نقاط جهان است.
یاد رفیق تراب حقشناس و همه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم گرامی باد!