در روز ۱۴ ژوئيه ۱۷۸۹ لوئى شانزدهم پادشاه فرانسه در دفتر خاطرات خود مى نويسد: «خبرى نيست». در واقع در كاخ ورساى در آن روز خبرى نبود، اما در پاريس، زندان باستيل در همان روز به دست انقلابيون سقوط كرد و با سقوط آن پاىۀ سلطنت بوربون ها واژگون شد.
در روز شنبه ۲۷ دسامبر ۲۰۰۸ در جهان دموكراسى غرب، از سراسر آمريكا تا قارۀ اروپا، جز تدارك مراسم تولد مسيح و آغاز جشن هاى سال نو ميلادى خبرى نبود؛ اما در همين روز دولت «دموكرات» اسرائيل با اولين حملات ويرانگر هوايى خود با بمب و موشك به نوار غزه و كشتار ۳۱۰ نفر از مردم بيدفاع از زن و كودك و پير و جوان، و ۱۴۰۰ زخمى بى غذا و دوا به نام «حق دفاع مشروع»، سرپوش از بربريتى كه غرب خود را در رنگ و لعاب دموكراسى و شعارهاى آزادى و عدالت و برابرى پنهان كرده بود برداشت. اسرائيل يا پيشرفته ترين پايگاه دموكراسىِ، تمدنِ غرب در خاور ميانه! با تخطئه و خدشه بر حقِ طغيانى كه در ديباچۀ اعلامىۀ جهانى حقوق بشر براى مردمى كه شصت سال است از حاكميت كلىۀ قوانين بشرى و مراجع بين المللى محروم شده اند شناخته شده است، ناقوس مرگ و زوال ارزش هايى را كه پس از پايان ظلمات قرون وسطايى غرب از قلب روشنايى تفكر كانتى و دكارتى و ولترى و دائرةالمعارف نويسان قرن هيجدهم تابانده شده بود به صدا درآورد. دموكراسى در صحنۀ فن آورى و دستاوردهاى تكنولوژيك دانش بشرى، هنر انديشه ورزى خود را تا دورترين فضاهاى در دسترس افلاك و تا عميق ترين حفره هاى تاريك اقيانوس ها پيش برده است، اما در عرصۀ اخلاق يا يكى از سه پاىۀ اساسى هستى شناسى فلسفه وجودى انسان اجتماعى، در قعر توحش و بربريت خودپرستى و ازخودبيگانگى سقوط كرده است.
دلايل پوسيدگى و پژمردگى الگوهاى دموكراسى غرب تنها در فساد و دروغ و غارت تالارهاى بورس اروپا و آمريكا و بلعيده شدن پس اندازهاى كوچك و سرمايه هاى ناچيز در شكم فراخ و اشتهاى سيرى ناپذير بانك ها و مجتمع هاى نظامى ـ صنعتى آمريكا و اروپا، در فقير شدن هرچه بيشتر تهيدستان و فربه تر شدن كاخ نشينان بانكى و صنعتى و نفتى و مزدوران سياست پيشۀ آنها آشكار نمى شود، بلكه زشت ترين و شرم آورترين صورت سقوط اخلاقى آن را در آنجا مى بينيم كه دموكراسى اسرائيل در حمايت آمريكا و اروپا، استفادۀ فارغ از هر محذور اخلاقى و بشرى از پيشرفته ترين ابزار ويرانگر هستى و حيات آدمى را براى خود مجاز مى داند و بر جان و هستى مردمى مى تازد كه نه سلاحى براى دفاع از خود دارند و نه پوشش و سنگرى براى حفظ جان خود و نه مرجعى براى استيفاى حقوق خود. نسبت دادنِ واژۀ بربر و بربريت به مردم بيدفاع فلسطين مخلوق تبليغات سراسرى صهيونيسم جهانى و همدستان سياست باز آنها در كاخ هاى دولتى آمريكا و اروپا براى تبرئۀ خود از جنايتى است كه با تجزىۀ خاك فلسطين به ميزان ۷۸ درصد براى يهوديان اسرائيلى و ۲۲ درصد براى ساكنان تاريخى فلسطين مرتكب مى شوند. از اين نقطه است كه حق دفاع مشروع دربرابر تجاوزهاى مداوم صهيونيست هاى اسرائيلى، در دستگاه عظيم تبليغاتى يهوديان جهانى، به مفهوم تروريسم و بربريت يا مقابلۀ توحش اسلامى با تمدن و دموكراسى غربى تبديل مى شود.
آخر نطفۀ اين تروريسم ادعائى دموكراسى هاى غربى در كجا بسته مى شود؟ در جايى كه با زير پاگذاشتن همۀ حقوق مردم فلسطين از ناگزيرترين حقى كه براى دفاع از موجوديت خود براى آنها باقى مانده است به دست اسرائيل ساخته مى شود، دامنۀ اين ناگزيرترين و مشروع ترين حق براى مردمِ محروم از هرگونه پوشش قانونى تا دست شستن از جان خود حتى به قيمت جان ديگران، گسترش مى يابد. آيا در اسرائيل كسى وجود دارد كه از عمليات تروريستى گروه هاى ايرگون و هاگانا وانفجار هتل كينگ داود و قتل عام دير ياسين و صدها عمل بربريت در زمينۀ كاشتن تخم وحشت و تحميل فرار از خانه و خانمان مردم فلسطين، پس از تأسيس دولت دموكرات اسرائيل به نام حق مشروع دفاع كند؟
اما اين مردم بيدفاع و محروم از هرگونه سلاح جنگى پيشرفته نيستند كه خواهان نابودى مردم اسرائيل به همراه نابودى زندگى خود مى شوند، زيرا اسرائيل و حاميان آمريكايى و اروپايى او تمام راههاى قانونى و مراجع صلاحيت دار جهانى را براى حقوق غصب شده به روى مردم فلسطين بسته اند. اين مشعلداران تمدن و دموكراسى غرب يعنى آمريكا و اروپا هستند كه در دفاع از منافع اقتصادى و سياسى خود در خاورميانه و در حمايت از مخلوق خود، اسرائيل، دستيازى به آخرين وسيلۀ تنازع بقا را به مردم بيدفاع و بى پشت و پناه فلسطين تحميل كرده اند.
اين آن واقعيتى است كه از توده هاى گله وار مردم آمريكا و اروپا به ضرب تبليغات دائمى كانون هاى پرنفوذ و فعال صهيونيست، مكتوم نگه داشته شده است؛ زيرا چگونه ممكن است وزرا و رؤساى يهودى تبار كشورهاى دموكرات يا نمايندگان يهودى يا وابستۀ پارلمان هاى اروپا و كنگرۀ آمريكا يا صاحبان نفوذ دستگاه هاى ارتباط جمعى سمعى و بصرى يهودى و همدستان آنها در اروپا و آمريكا ومديران و گردانندگان بزرگترين سرمايه دارى و تجارتى آمريكا و اروپا كه همه در زير ساختار پوسيده و درهم شكستۀ دموكراسى با همۀ طيف هاى رنگارنگ احزاب چپ و راست و وسط آن، دست از حمايت از اسرائيل بردارند و با شبكه هاى تودرتوى اقتصادى و بانكى و سياسى و تجارتى آن قطع رابطه كنند و از حقوق مردمى دفاع كنند كه در دوراور همسايگى آنها مشتى خودكامۀ فاسد، همكيش و همنژاد و همزبان آنها، پشت به پشت شركاى مقتدر دموكرات خود در آمريكا و اروپا هدفى جز ادامۀ حكومت خودكامه و چپاول بيدريغ ميلياردها دلار ثروت هاى نفت و گاز خود ندارند.
شيخى كه در باريكه اى از سواحل خليج فارس، بى خيال از آنچه در چند گامى خيمه و خرگاه او بر مردم فلسطين مى گذرد با پرداخت مبلغ ۸۰ ميليون يورو، زيباترين عمارت و باغچه كنار رود سن را در پاريس مى خرد، و صدها نظير او، جز با خودكامگى و حمايت بيدريغ سياسى و نظامى اروپا و آمريكا چگونه مى توانند به قباى حاكميت مطلقۀ خود بر جان و هستى مردم و منابع ثروت آن منطقه قالب مشروعيت بپوشانند.
دموكراسى آمريكا و اروپا غلبه بر فاشيسم هيتلرى را پاىۀ تأسيس سازمان ملل متحد براى تحكيم صلح و امنيت جهانى قرار دادند؛ اما با تعبىۀ حق وتو در شوراى امنيت سازمان، تعيين سرنوشت اين صلح و امنيت را در انحصار حفظ منافع سياسى و اقتصادى خود در مرزهاى جهانى استراتژيك خود درآوردند. به همين ترتيب بود كه براى خروج از بدنامى همگامى با فاشيسم در نابودى ميليون ها يهودى اروپايى از كيسۀ خليفه حاتم بخشى كردند و قسمت اعظم از خاك فلسطين را در راستاى برنامه هاى صهيونيسم جهانى به يهوديان بخشيدند و بدون قيد و شرط خود را به حمايت و كمك همه جانبۀ نظامى و سياسى و اقتصادى به اسرائيل متعهد كردند. و به همين ترتيب بود كه روسىۀ شوروى فاتح در جنگ دوم و صاحب حق وتو با كشيدن پردۀ آهنين به دور اروپاى شرقى و كشورهاى بالتيك تا تقسيم برلن، پايتخت آلمانِ شكست خورده، پيش تاخت.
و به همين ترتيب بود كه آمريكاى فاتح و نجات دهندۀ اروپا با حمايت از امپراتورى انگليس جنبش ملى شدن صنعت نفت و اولين گام هاى دموكراتيزه شدنِ نظام خودكامۀ پهلوى با كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سركوب كرد و از آن پس، دولت هاى آمريكاى جنوبى به عنوان حياط خلوت امپراتورى آمريكا يكى پس از ديگرى با كودتا به دست ژنرال ها افتاد و راه را از همه جهت براى تاخت و تاز آمريكا در بازارها و منابع طبيعى و سرمايه گذارى هاى پر منفعت تجارتى و بانكى اين منطقه هموار نمود. جهان در تاريكى جنگ سرد و سرماى نفس گير آن در كالبد آزادى و دموكراسى فرو رفت.
وقتى رونالد ريگان در سال ۱۹۸۰ در انتخابات آمريكا به رياست جمهورى رسيد در شرح برنامۀ سياسى خود گفت كه: «دولت راه حل نيست. دولت مسأله است». او اين حرف را به هدف گسيختن هرچه بيشتر بندهاى دولت از اداى تعهد به خواست هاى توده هاى فقير و محروم از حقوق اجتماعى و بيمه هاى درمانى و بهداشتى آمريكا كه ۴۰ درصد از مجموع سكنۀ اين كشور را دربر مى گرفت ادا كرد. اما ۲۸ سال پس از اين گفته، فساد و افتضاح سرمايه دارى مالىِ در نيرومندترين دموكراسى هاى جهان به جايى رسيد كه دولتِ ژرژ بوش براى نجات بزرگترين بانك هاى سرمايه دارى جهانىِ يهود، يعنى بانك برادران هايمر و گلدمن ساش، و جلوگيرى از ورشكستگى بازار بورس وال استريت به تعهد مبلغ ۷۰۰ ميليارد دلار از خزانۀ دولت يا از جيب ماليات دهندگان آمريكايى مجبور شد.
اكنون با سپرى شدن كمتر از يك ماه از ارتقاى روابط دولت «دموكرات» اسرائيل با اروپاى متحد با تأييد و امضاى ۲۷ كشور عضو اين اتحاديه تا امروز متجاوز از ۶۰۰ كودك و زن و مرد، و پير و جوان فلسطينى زير بمب ها و موشك هاى آتش زاى اسرائيلى كشته و هزاران زخمى بى وسيله و بى پناه و گرسنه به دست سرنوشت نامعلوم خود رها شده اند و اين در حالى است كه چند روز بيش به پايان هشت سال رياست جمهورى همراه با دروغ و خيانتِ ژرژ بوش باقى نمانده است.
رسم و قرار در دموكراسى ها اين است كه با خلاصى از پرونده هاى موجود در روى ميز رياست، رؤساى جمهور طى تشريفات و احترامات كاخ رياست را ترك مى كنند و بدون كوچكترين قرارى براى پاسخ گويى به دروغ ها و نيرنگ ها و فريبكارى ها و جنايات خود از امتيازات خاص مربوط به مقام سابق رياست جمهورى بهره مند مى شوند. با تكيه به همين رسم و قرار بود كه ژرژ بوش مدت هشت سال، پروندۀ ادامۀ تجاوز اسرائيل به حقوق مردم فلسطين را به فراموشى و بى اعتنائى سپرد و حتى ، بر طبق ميل اسرائيل و آريل شارون، حاضر نشد با ياسر عرفات ملاقات كند.
آرى اگر طبق قانون تكامل انواع، انسان نمى تواند از نظر جسمى به قالب گذشتۀ اجدادى خود باز گردد و به صورت گرگى درنده به گله هاى بيدفاع بشرى حمله كند، اما انسان مى تواند حتى در پوست دموكراسى و تمدن و فرهنگ حقوق بشرى در حوزۀ منافع خصوصى خود به گرگى درنده و خون آشام تبديل شود. توحش و بربريت انسان در قالب انسانى خود به مراتب هولناكتر از توحش و بربريت گذشتۀ ماقبل تاريخى خويش است. به قول برتراند راسل اگر گذشتۀ تاريخ بشرى را شصت دقيقه حساب كنيم، تازه يك ربع يا پانزده دقيقه از ورود او به عصر تمدن گذشته است، هنوز سه ربع ديگر براى گذر از جنگل توحش و بربريت را در پيش رو دارد.
روزگار درازى مخالفت با نظام خودكامۀ استالينى و سياست سركوب او نسبت به مردم اروپاى شرقى به مخالفت با كمونيسم و طرفدارى از آمريكا تلقى مى شد. در اين زمينه براى تحميل سكوت و ممانعت از افشاگرى ماشين تبليغاتى شوروى و دست نشاندگان و فريب خورده هاى آن چيزى از لجن مالى و اتهام نسبت به زبان ها و قلم هاى مخالف فروگذار نمى كردند. در همين راه و به همين شيوه در دوران جنگ سرد، آزادى خواهى و مخالفت با خودكامگى و سياست هاى تجاوز كارانۀ آمريكا و پيروان سياست او در چهار نقطۀ زمين براى خودكامگان ريز و درشت آسيايى و آفريقايى و آمريكاى لاتين دستماىۀ سركوب و شكنجه و نابودى ده هزار مردم معترض به خوكامگى و غارتگرى كودتاچى ها و تحت الحمايه هاى آمريكا نظير محمد رضا شاه پهلوى بود. و امروز از بركت تبليغات پرتحرك و وقفه ناپذير صهيونيسم جهانى، و پژوهشگران و فيلسوفان و مفسران آن در سازمان هاى مختلف اروپا وآمريكا، هر مخالفتى و هر انتقاد و اعتراضى به سياست اسرائيل در تجاوز دائمى به حقوق مردم فلسطين، به مخالفت با يهوديان و طرفدارى از سياست ضد يهود تلقى مى شود. گويى دولت اسرائيل تافتۀ جدا بافته اى است خارج از مفهوم يك دولت مسؤول و متعهد نسبت به مقررات و كنوانسيون هاى پذيرفته شدۀ بين المللى.
اين عدم تعهد و فقدانِ مسؤوليتِ اسرائيل نسبت به مقررات بين المللى عموماً و بى اعتنائى مطلق نسبت به قرارهاى متعدد شوراى امنيتِ سازمان ملل در جهت تخلىۀ اشغال نظامى سرزمين فلسطين مخصوصاً در سياست خارجى آمريكا و اروپا امرى شناخته شده است، تا جايى كه حفظ امنيت اسرائيل يكى از پايه هاى اساسى اين سياست خارجى است. اما مرزهاى امنيت اسرائيل در كجا است؟ در سرزمين فلسطين، براى اسرائيل مرزهاى ثابتى وجود ندارد.
۹ ژانويه ۲۰۰۹