به ابتكار انجمن "همبستگى صداها براى صلحى عادلانه در خاور ميانه ـ اورو فلسطين"، در ژوئيه ۲۰۱۱ هىأتى متشكل از شهروندان كشورهاى مختلف جهان داوطلب سفر به فلسطين شدند تا در آنجا با مردم مقاوم فلسطين آشنا و همصدا شده، به ادامهء اشغالگرى اسرائيل اعتراض كنند.
دو نمونه تمبر رسمى پست فرانسه كه در بالا ملاحظه مى كنيد به مناسبت اين سفر طراحى و به پست پيشنهاد گرديد و پذيرفته شد. با خريد اين تمبرها از "كتابفروشى مقاومت" در پاريس، نامه اى ۲۰ گرمى را مى توان به داخل فرانسه يا خارج از آن پست كرد. http://www.europalestine.com/spip.php?article2661
كاريكاتورى كه زينت بخش اين دو تمبر است كار ناجى العلى كاريكاتوريست فلسسطينى ست؛ نمادى كه در تمام آثارش ديده مى شود و حكم امضاى اين هنرمند را دارد. پسربچه اى شورشى با نام حنظله (در فارسى حنظل: هندوانه ريز، بسيار تلخ، مقاوم و بيابانى) كه از حقوق انسانى، ملى و طبقاتى خود به هيچ رو كوتاه نمى آيد. ناجى العلى در ۱۹۳۷ در ناحيه جليله ـ فلسطين زاده شد و از سال ۱۹۴۸ كه ارتش اسرائيل هفتصد هزار نفر از مردم فلسطين را از ميهنشان اخراج و آواره كرد، در يكى از اردوگاه هاى پناهندگان فلسطينى در لبنان به نام عين الحلوه به سر برد. او به خاطر طرح ها و كاريكاتورهايش كه بيانگر راديكاليسم و سازش ناپذيرى اش بود در سال ۱۹۸۷ در لندن با شليك گلوله يك "ناشناس" به مغزش به قتل رسيد.
حنظله نماد مقاومت است. پابرهنه راه مى رود و دست ها را، به نشانهء نفى ايدئولوژى حاكم، پشت كمر مى گيرد و چهره اش را زمانى نشان خواهد داد كه آزاديش را بازيابد. ناجى العلى گفته بود "حنظله در ۱۰ سالگى متولد شده و از وقتى تبعيد گرديده قانون طبيعت بر او تأثيرى نداشته است و تنها وقتى رشد خود را از سر خواهد گرفت كه به زادگاه خويش بازگردد... در آغاز، او كودكى فلسطينى بود اما خودآگاهى اش تكامل يافت و به وجدان يك ملت و سپس به وجدان بشريت به طور كلى ارتقا يافت". ناجى العلى يكى از مهمتريين هنرمندان فلسطينى بود و شمار طرح ها و كاريكاتورهايش به چهل هزار مى رسد. براى اطلاع بيشتر از او رك. به: http://www.najialali.com
.. ولی انقلابهای پرولتری ... مدام از خود انتقاد می کنند، پی در پی حرکت خود را متوقف می سازند و به آنچه که انجام یافته به نظر می رسد باز می گردند تا بار دیگر آن را از سر بگیرند، خصلت نیم بند و جوانب ضعف و فقر تلاشهای اولیه خود را بی رحمانه به باد استهزا می گیرند، دشمن خود را گویی فقط برای آن بر زمین می کوبند که از زمین نیروی تازه بگیرد و بار دیگر غول آسا علیه آنها قد برافرازد... مارکس، هجدهم برومر