فهرست مطلب

(زندگی نامه مختصر مارکس و شرح مارکسیسم)
ترجمه سهراب شباهنگ
برگرفته از سایت آذرخش
http://www.aazarakhsh.org
دانلود نسخه پی دی اف
مقاله کارل مارکس (زندگی نامه مختصر مارکس و شرح مارکسیسم) در فاصله ژوئیه تا نوامبر ١٩١۴ نوشته شده است. نخستین انتشار در سال ١٩١۵ در دانشنامه گرانات، چاپ هفتم، جلد ٢۸ با امضای و. ایلین.
متن کنونی براساس دست نوشت لنین است که با نسخه چاپ ١٩١۸ مقابله و تکمیل شده است.
منابع ترجمه: نسخه انگلیسی، انتشارات خارجی پکن، چاپ دوم،١٩٧۰و ترجمه فرانسوی از مجموعه آثار لنین جلد٢١.

مقدمه لنین [١٩١۸]

من این مقاله را که اینک به شکل جداگانه منتشر می شود در سال ١٩١۳(تا آنجا که به یاد می آورم) برای دانشنامه گرانات نوشتم. کتاب نگاریِ نسبتا مفصلی، عمدتا کتاب های خارجی، درباره ادبیات مربوط به مارکس به آخر این مقاله پیوست شده بود. کتاب نگاری مزبور در این انتشار حذف شده است. ویراستاران دانشنامه گرانات نیز به علت سانسور، بخش آخر مقاله یعنی بخشی را که در آن تاکتیک انقلابی مارکس توضیح داده شده بود حذف کردند . بدبختانه اکنون در وضعیتی نیستم که بتوانم آن بخش پایانی را در اینجا بازنویسی کنم، زیرا چرک نویس مقاله میان کاغذهایم در جائی – کراکوی یا سویس-  باقی مانده است. تنها به خاطر می آورم که در بخش نتیجه گیری مقاله، ضمن مطالب دیگر، عباراتی از نامه مورخ ١۶ آوریل ١۸۵۶مارکس به انگلس را نقل کردم که در آن چنین آمده بود: «همه چیز در آلمان به این امکان بستگی دارد که انقلاب پرولتری، از سوی نوعی جنگ دهقانی دوم [نسخه دومی از جنگ دهقانی] مورد پشتیبانی قرار گیرد. در آن صورت همه چیز عالی خواهد شد». این چیزی است که منشویک های ما، که اکنون به ورطه خیانت آشکار به سوسیالیسم و فرار به سمت بورژوازی فرو غلتیده اند، نه در ١٩۰۵و نه پس از آن، نفهمیدند.
نیکلای لنین
مسکو، ١۴ مه ١٩١۸
 
زندگی نامه مارکس
کارل مارکس در روز ۵ ماه مه ١۸١۸ در شهر تریر (منطقه راین پروس) متولد شد. پدر او وکیلی یهودی بود که در سال١۸٢۴به پروتستانتیسم گروید. خانواده مارکس ثروتمند و با فرهنگ بود، اما انقلابی نبود. مارکس پس از پایان تحصیلات دبیرستانی در تریر وارد دانشگاه، نخست در بُن و سپس در برلن، شد و در آنجا حقوق تحصیل کرد، اما بیشترین توجه او به تاریخ و فلسفه بود. تحصیلات خود را تا١۸۴١ادامه داد و تز دکترای خود را درباره فلسفه اپیکور ارائه کرد. مارکس در آن زمان به لحاظ دیدگاه خود، ایده آلیستی هگلی بود. او در برلن به حلقه «هگلی های چپ» (برونو باوئر و دیگران) تعلق داشت که می کوشیدند از فلسفه هگل نتایج خداناباورانه و انقلابی بگیرند.
مارکس پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به بُن رفت تا در آنجا معلم دانشگاه شود. اما سیاست ارتجاعی حکومت – که در سال ١۸۳٢ لودویگ فویرباخ را از کرسی دانشگاهی خود محروم کرده و در سال ١۸۳۶هم به او اجازه بازگشت به دانشگاه را نداده بود و در سال ١۸۴١مانع تدریس استاد جوان، برونو باوئر در بن شده بود – مارکس را مجبور به ترک حرفه دانشگاهی کرد. در آن زمان دیدگاه های هگلی های چپ با سرعت زیاد در آلمان گسترش می یافت. لودویگ فویرباخ، به ویژه پس از ١۸۳۶، یزدان شناسی را مورد انتقاد قرار داد و به ماتریالیسم روی آورد که در سال ١۸۴١ (با انتشار کتاب «جوهر مسیحیت») کاملا در فلسفه او غالب بود. در سال ١۸۴۳ کتاب «اصول فلسفه آینده» فویرباخ بیرون آمد. انگلس بعدها درباره این آثار فویرباخ نوشت: «آدم باید خودش تأثیر آزادی بخش این کتاب ها را تجربه کرده باشد». «یک باره ما همگی [یعنی هگلی های چپ از جمله مارکس]، فویرباخی شدیم»  . در آن زمان برخی از بورژواهای رادیکال راین که نقاط مشترکی با هگلی های چپ داشتند یک نشریه مخالف دولت به نام «روزنامه راین»   در کلن تأسیس کردند (نخستین شماره آن در اول ژانویه ١۸۴٢ بیرون آمد). از مارکس و برونو باوئر دعوت شد تا به عنوان همکاران اصلی با این روزنامه کار کنند و در اکتبر ١۸۴٢ مارکس سردبیر آن شد و از بن به کلن رفت. تحت سردبیری مارکس گرایش انقلابی دموکراتیک روزنامه بیش از پیش برجسته شد و حکومت این روزنامه را نخست به زیر سانسورِ دوباره و سه باره کشاند و سپس در اول آوریل ١۸۴۳ تصمیم به تعطیل آن گرفت. مارکس پیش از این تاریخ از سردبیری استعفا کرده بود، اما استعفای او روزنامه را نجات نداد و روزنامه در ماه مارس ١۸۴۳ بسته شد. از جمله مقالات مهمی که مارکس در این روزنامه نوشت، علاوه بر آنهائی که در کتاب نگاری آمده است، انگلس مقاله ای از او در باره دهقانان موکار [تاک نشان] دره موزل Moselle را ذکر می کند. فعالیت روزنامه نگارانه مارکس به او نشان داد که به اندازه کافی با اقتصاد سیاسی آشنائی ندارد و از این رو با جدیت تمام به مطالعه این علم روی آورد.
مارکس در سال ١۸۴۳ در کرویزناخ Kreuznach با جنی [ینی] فون وستفالن Jenny von Westphalen که دوست دوران کودکی و نامزدش در دوران دانشجوئی بود ازدواج کرد. زن مارکس از خانواده ای مرتجع از نجبای پروس بود. برادر بزرگ تر او وزارت کشور پروس در دوره بسیار ارتجاعی ١۸۵۸- ١۸۵۰ را بر عهده داشت. در پائیز ١۸۴۳ مارکس به پاریس رفت تا مجله ای رادیکال در خارج با آرنولد روگه منتشر کند (آرنولد روگه ١۸۸۰-١۸۰٢، هگلی چپ، در سال های ١۸٢۵ تا ١۸۳۰زندانی و پس از ١۸۴۸ تبعیدی سیاسی بود. او پس از سال های١۸٧۰-١۸۶۶   طرفدار بیسمارک شد). تنها یک شماره از این مجله که «سالنامه آلمانی- فرانسوی»   نام داشت منتشر شد. انتشار آن به خاطر مشکلات توزیع مخفیانه در آلمان و نیز به خاطر اختلاف نظر مارکس با روگه  ادامه نیافت. مارکس در مقالاتی که در این مجله نوشت همچون انقلابی ای ظاهر شد که طرفدار «نقد بی رحمانه همه چیز موجود» و به ویژه «نقد با سلاح» بود   و به توده ها و به پرولتاریا فراخوان می داد.
در سپتامبر سال ١۸۴۴، فریدریش انگلس برای چند روز به پاریس آمد و از آن زمان به بعد نزدیک ترین دوست مارکس شد. هر دوی آنان فعال ترین نقش را در زندگی پر جوش و خروش گروه های انقلابی آن زمان در پاریس بازی کردند (به ویژه آموزش پرودن [در آن زمان] اهمیت ویژه ای داشت که مارکس آن را در« فقر فلسفه» کاملا درهم کوبید)، و نیرومندانه با آموزه های سوسیالیسم خرده بورژوائی مبارزه کردند و نظریه و تاکتیک سوسیالیسم پرولتری یا کمونیسم (مارکسیسم) را بنیاد نهادند. آثار مارکس در دوره ١۸۴۸-١۸۴۴ را در کتاب نگاری ببینید. در سال ١۸۴۵ مارکس به اصرار حکومت پروس، از پاریس، به عنوان یک انقلابی خطرناک، اخراج شد. او به بروکسل رفت. در بهار ١۸۴٧ مارکس و انگلس به جمعیت ترویجی مخفی ای که «اتحادیه کمونیست ها» نام داشت پیوستند؛ آنان نقش برجسته ای در کنگره دوم اتحادیه ایفا نمودند (نوامبر ١۸۴٧، لندن) و به در خواست اتحادیه کمونیست ها «مانیفست کمونیست» معروف را تألیف کردند که در فوریه ١۸۴۸ منتشر شد. این اثر با روشنی و درخشندگی نبوغ آمیزی جهان بینی جدید، ماتریالیسم پیگیر که قلمرو جامعه را نیز دربر می گیرد، دیالکتیک، به عنوان جامع ترین و عمیق ترین آموزش تکامل، نظریه مبارزه طبقاتی و نقش جهانی- تاریخی پرولتاریا به عنوان سازنده کمونیسم را خلاصه می کند.  
هنگامی که انقلاب فوریه ١۸۴۸ رخ داد مارکس از بلژیک اخراج شد. او به پاریس برگشت و پس از انقلاب مارس ١۸۴۸[در آلمان] به کلن برگشت. در آنجا از اول ژوئن ١۸۴۸ تا ١٩ مه ١۸۴٩ «روزنامه راین جدید» به سردبیری مارکس منتشر شد. نظریه جدید به روشنی تمام توسط رویدادهای انقلابی ١۸۴٩-١۸۴۸ تأیید شد همان گونه که از آن زمان تاکنون نیز توسط همه جنبش های پرولتری و دموکراتیک همه کشورهای جهان تأیید گشته است. ضد انقلاب پیروزمند نخست روند قضائی به ضد مارکس به راه انداخت (که در ٩ فوریه ١۸۴٩ به تبرئه مارکس انجامید) و سپس او را از آلمان اخراج نمود (١۶ مه ١۸۴٩). مارکس نخست به پاریس رفت اما دوباره پس از تظاهرات ١۳ ژوئن ١۸۴٩ از پاریس اخراج شد و به لندن رفت و تا زمان مرگش در آنجا زندگی کرد.  
آن چنان که مکاتبات بین مارکس و انگلس (که در سال ١٩١۳ منتشرشد) نشان می دهد زندگی او به عنوان تبعیدی سیاسی بسیار سخت بود. مارکس و خانواده او از فقر شدیدی رنج می بردند. اگر کمک های مالی مداوم انگلس و فداکاری های او نبود مارکس نه تنها قادر به نوشتن کتاب  «سرمایه» نمی شد بلکه خود نیز از نیاز از بین می رفت. افزون بر این، آموزه ها و گرایش های غالب سوسیالیسم خرده بورژوائی و سوسیالیسم غیر پرولتری به طور کلی مارکس را مجبور می کرد که مبارزه دائمی و بی رحمانه ای را به پیش بَرد و گاه وحشیانه ترین و ددمنشانه ترین حملات شخصی (مانند حملات آقای [کارل] فوگت) را دفع کند. مارکس با کناره گیری از محافل تبعیدیان سیاسی، نظریه ماتریالیستی خود را در شماری از تألیفات تاریخی اش تکامل بخشید (به کتاب نگاری نگاه کنید)، و تلاش های خود را اساساً به مطالعه اقتصاد سیاسی اختصاص داد. مارکس در «سهمی در نقد اقتصاد سیاسی (١۸۵٩)» و در «سرمایه (ج ١، ١۸۶٧)» انقلابی در علم اقتصاد سیاسی به وجود آورد (به بخش «آموزه مارکسیستی» در مقاله حاضر رجوع کنید).
دوره تجدید حیات جنبش های دموکراتیک [تب و تاب مجدد جنبش های دموکراتیک] در پایان سال های دهه ١۸۵۰ و ١۸۶۰ مارکس را به فعالیت عملی باز خواند. در ٢۸ سپتامبر ١۸۶۴ اتحاد بین المللی کارگران – که به انترناسیونال اول معروف است - در لندن تشکیل شد. مارکس، قلب و روح این سازمان بود؛ او نخستین پیام و بسیاری از قطعنامه ها، اعلامیه ها و بیانیه های انترناسیونال را نوشت. مارکس با متحد کردن جنبش های کارگری کشورهای مختلف، با تلاش برای هدایت شکل های گوناگون سوسیالیسم غیر پرولتری و پیشامارکسی (مازینی، پرودن، باکونین، اتحادیه گرائی لیبرال در انگلستان، تزلزل های لاسالی به راست در آلمان و غیره) به کانال فعالیت مشترک و با مبارزه با نظریات این فرقه ها و مکتب ها، تاکتیک یکسانی برای مبارزه طبقه کارگر در کشورهای گوناگون طرح ریزی کرد. پس از سقوط کمون پاریس (١۸٧١) – که مارکس در «جنگ داخلی در فرانسه»، ١۸٧١، تحلیلی بسیار ژرف، روشن، درخشان، حقیقی و انقلابی درباره آن ارائه کرد، و پس از انشعاب و شکاف در انترناسیونال توسط طرفداران باکونین، دوام انترناسیونال در اروپا ناممکن گردید. پس از کنگره لاهه انترناسیونال (١۸٧٢)، به پیشنهاد مارکس شورای عمومی انترناسیونال به نیویورک منتقل شد. انترناسیونال اول نقش تاریخی خود را ایفا کرده و راه را برای دوره ای از رشد سریع  و وسیع غیر قابل مقایسه با گذشته هموار ساخته بود، دوره ای که در آن جنبش گسترش یافت و احزاب سوسیالیست کارگری توده ای در کشورهای مختلف [در چارچوب دولت – ملت های گوناگون] به وجود آمدند.      
کار شدید مارکس در انترناسیونال و کار نظری شدیدتر او کاملا بر سلامت مارکس لطمه وارد آورد. او به کار خود در زمینه باز سازی اقتصاد سیاسی و تکمیل کتاب «سرمایه» ادامه داد، اثری که برای آن انبوهی مواد و مطالب گرد آورد و چند زبان (از جمله زبان روسی) را مطالعه کرد؛ اما وضع نابسامان سلامتش مانع به پایان رساندن کتاب «سرمایه» شد.
همسر مارکس در ٢ دسامبر ١۸۸١ در گذشت. در ١۴ مارس ١۸۸۳ مارکس در صندلی خود بدرود حیات گفت. او و همسرش در گورستان هایگیت Highgate در لندن مدفونند. برخی از فرزندان مارکس در کودکی، هنگامی که اعضای خانواده مارکس در فقر شدیدی به سر می بردند تلف شدند. سه دختر مارکس با سوسیالیست های انگلیسی و فرانسوی ازدواج کردند: اله نور اولینگ، لورا لافارگ و جنی لونگه. پسر این آخری عضو حزب سوسیالیست فرانسه است.