اسرائيل تنها كشورى ست در جهان كه از هرگونه مجازاتى دربرابر هرجنايتى معاف است. تجربهء ۶۱ سال موجوديت اسرائيل اين وضع ظالمانه را گواهى مى دهد. آمريكا و اروپا در امور خاور ميانه، بدون موافقت اسرائيل، آب نمى خورند. آنچه به اصطلاح به آن «جامعهء بين المللى» مى گويند به اسرائيل فقط باج مى دهد، از باج مالى تا سياسى و ديپلوماتيك. اگر عرفات حاضر به فروش كامل وطنش نشود در پيش چشم جهانيان، با اينكه صد كشور او را به عنوان رئيس منتخب مردمش به رسميت مى شناسند، زندانيش مى كنند و سپس مى كشندش و آب از آب تكان نمى خورد. اگر كسى از اسرائيل انتقاد كند (۱) متهم به يهودستيزى مى شود و به دادگاه مى كشانندش (نمونه ها در فرانسه بسيار است.). اگر فاشيست ها در اتريش بر سرِ كار آيند (يورگ هايدر در چند سال پيش)، جنجال برپا مى شود و حتى صحبت از اخراج آن كشور از اروپا مطرح مى گردد، اما اگر در اسرائيل بر سر كار آيند (مانند دولت كنونى و وزير خارجه اش ليبرمن)، هيچ كشورى و حتى ملل متحد حق ندارد از او استقبال نكند. اسرائيل هر روز شرايط تازه اى بر فلسطينى ها تحميل مى كند مثلاً از فلسطينى ها مى خواهد كه شرط «ادامهء مذاكرات صلح» (كدام صلح ؟!) اين است كه آن را به عنوان دولت يهودى به رسميت بشناسند و يكى هم نمى گويد دولت مبنى بر نژاد و مذهب با «دموكراسى» سازگارى ندارد. اسرائيل بهانه ها پيش مى كشد تا وقت بيشترى به دست آورد و فلسطين را به طور كامل ببلعد چنان كه تا حد زيادى با استفاده از ضعف و فساد جبههء اعراب و حمايت سرمايهء جهانى و اشغال خزنده در اين امر موفق شده است. چيزى كه تا كنون نتوانسته ببلعد ملت زحمتكش و ستمديدهء فلسطين است كه با مقاومت جسورانه و پيگير خود چون خار در گلوى اشغالگر حريص گير كرده است. اتحاديهء اروپا در سال گذشته، به رغم ۶۰ سال تجاوز و اشغال و زيرپا گذاردن قطعنامه هاى ملل متحد ــ كه براى ديگر كشورها مانند عراق، بايكوت و حمله نظامى به بار مى آورد ــ درست يك هفته قبل از تجاوز ويرانگر عليه غزه كه از پيش برنامه ريزى شده بود، اسرائيل را به سطح يك كشور اروپايى ارتقا داد با اينكه هيچ يك از شروط روابط دوجانبه بين اروپا و اسرائيل (از جمله حقوق بشر) را مراعات نكرده بود و امروز ۲۷ اكتبر ۲۰۰۹ خاوير سولانا نمايندهء سياسى اتحاديهء اروپا، اسرائيل را عضو اين اتحاديه ناميد. توجه كنيم كه فرستادهء ملل متحد ريچارد گلد استون براى تحقيق دربارهء تجاوز اسرائيل به غزه، طى گزارشى از جنايات جنگى اسرائيل سخن مى گويد و هنوز بحث دربارهء گزارش وى به درستى آغاز نشده، اروپا به جنايتكار پاداش مى دهد. راستى با چنين توازن قوايى چرا بايد اسرائيل از اشغال و جنايت دست بردارد؟ اوباما وانمود مى كرد يا مى خواست اسرائيل را در چارچوبى قانونى محدود كند، اما دربرابر آن زانو زد و حرف هاى كهنهء تكرارى استقرار صلح و «دولت فلسطين» را عملاً پس گرفت.
از انكار هويت فلسطينى ها و آنها را «مادون انسان» بشمار آوردن (از اين فاشيستى تر هست؟) و مصادرهء مستمر اراضى و اخراج آنان از سرزمين شان بگذريم به اين خبر كه اين روزها در گوشه و كنار شنيده مى شود يعنى مصادره و دزدى آب فلسطين توجه كنيد:
امنستى انترناسيونال ديروز ۲۷ اكتبر ۲۰۰۹ طى اطلاعيه اى اعلام كرد كه اسرائيل فلسطينى ها را از آب محروم مى كند و با كنترل كامل منابع عمومى آب و اعمال سياست تبعيض نژادى دسترسى فلسطينى ها را به آب در سرزمين خودشان شديداً محدود كرده است. در همان حال دست كولون ها (مستعمره نشينان مهاجر يهودى) را براى استفادهء «تقريباً نامحدود از آب» باز گذاشته است. بنا براين گزارش، اسرائيلى ها ۴ برابر فلسطينى ها آب مصرف مى كنند. اين «نابرابرى» در برخى مناطق ساحل غربى بسيار بيشتر است به طورى كه مستعمرات يهودى گاه ۲۰ برابر فلسطينى هايى كه در روستا يا شهرهاى مجاور به سر مى برند آب مصرف مى كنند. «استخر، چمن هاى آب داده و زمين هاى كشاورزى آبيارى شدهء متعلق به مستعمرات درست در نقطهء مقابل دهكده هاى فلسطينى نيازمند آب قرار دارند». وزارت خارجهء اسرائيل اظهار مى دارد كه اين كشور منابع طبيعى آب را منصفانه با فلسطينى ها قسمت مى كند، اما امنستى مى گويد كه فلسطينى ها نه مجاز به حفر چاه آب هستند ونه حق دارند چاه قديمى را تعمير كرده آن را قابل استفاده كنند؛ زيرا هر دو موكول به اجازهء مقامات اسرائيلى ست. علاوه بر اين جاده هاى بسيارى يا بسته شده يا عبور و مرور در آنها بسيار محدود است و اين وضع تانكرهاى آب را مجبور مى كند جاده هايى را دور بزنند تا به دهكده هايى برسند كه در شبكهء توزيع آب قرار ندارند. امنستى تعداد فلسطينى هايى را كه در ساحل غربى به آب لوله كشى دسترسى ندارند به ۱۸۰ تا ۲۰۰ هزار نفر تخمين مى زند.
اما در نوار غزه، تهاجم اسرائيل در زمستان گذشته باعث وارد آمدن آسيب هاى زيادى به مخازن آب، چاهها، فاضل آب و مراكز پمپاژ آب شده و اين، علاوه بر بسته بودن مرزهاى غزه با اسرائيل و مصر، خود خسارت ديگرى ست. سيستم كاناليزه كردن آبهاى مصرف شده و فاضل آب و شبكه هاى آن به ويژه آسيب سخت ديده و وارد كردن لوله و ديگر وسايل فلزى هم ممنوع است «مبادا در ساختن خمپاره هاى دست ساز به كار گرفته شود» (۲). در سواحل غزه دريا و پلاژها آلوده به مواد فاضل آب هستند.
امنستى از اسراائيل مى خواهد كه به اين سياست تبعيض آميز پايان دهد و فوراً كليهء محدوديت هايى را كه به فلسطينى ها تحميل شده لغو كند تا آنها بتوانند منصفانه به آب دسترسى داشته باشند.
(برگرفته از سايت www.france-palestine.org)
از طرف ديگر، عبدالرحمان تميمى كارشناس و مسؤول امور آب در ساحل غربى در اين باره مى گويد:
مشكل آب در فلسطين به لحاظ سياسى، اقتصادى و فنى مربوط است به اشغال. اسرائيل يك رشته فرمان نظامى صادر كرده كه امور آب را تحت كنترل فرماندهى ارتش گذاشته و سپس به شركت اسرائيلى مكاروت واگذار شده است. وضعيت هرچه وخيم تر شده و مى شود زيرا نياز بيشتر مى گردد و منابع آب هرچه كمتر. سياست اسرائيل دائر بر گسترش مستعمرات مقادير هنگفتى آب را به كولون ها اختصاص مى دهد. ديوار جداسازى تبعيض نژادى هم كه در فلسطين كشيده چشمه ها و منابع متعددى از آب را غصب كرده است.
هم اكنون هر كولون (مهاجر يهودى) ۶ برابر فرد فلسطينى مصرف آب دارد يعنى فرد فلسطينى در سال ۱۲۰ متر مكعب آب مصرف مى كند و هر كولون بين ۵۰۰ تا ۶۰۰ متر مكعب. اما اوضاع در غزه فاجعه بار است. مى توان گفت كه اسرائيل سفرهء آبهاى زير زمينى را مانند كودكى مرده رها كرده و فلسطينى ها چاره اى ندارند جز آنكه با همين كودك مرده سر كنند.
در ساحل غربى پمپ هاى آب كولونى ها (مستعمرات) ۳۰ درصد آبهاى زير زمينى را مى مكند و ۵۰ درصد آبها هم مستقيماً زير نظر اسرائيل است يعنى ۸۰ درصد آبهاى زير زمينى تحت كنترل اسرائيل است وتقريباً ۱۵ درصد (يا كمى بيشتر) از آب به فلسطينى ها مى رسد بدين معنا كه ۲۰۰ هزار مهاجر اسرائيلى معادل ۲ ميليون فلسطينى آب مصرف مى كنند. دربارهء تأثير ديوار بر آب هاى فلسطين بايد گفت بيش از ۲۰ چاه عميق كه براى كشت و زرع مورد استفاده قرار مى گرفته با كشيدن ديوار از كنترل فلسطينى ها خارج شده و به علاوه، آب آشاميدنى ۳۰ هزار شهروند فلسطينى هم از همين چاهها بوده است. ديوار تعداد زيادى چشمه را نيز از دسترس فلسطينى ها خارج كرده است.
متأسفانه در مذاكرات بين اسرائيل و تشكيلات خودمختار هيچ خط استراتژيك واحد يا آينده نگرى وجود ندارد و حذف مسألهء آب هم از مذاكرات در چنين چارچوبى ست. اسرائيل هم از تفرقه اى كه بين فلسطينى ها وجود دارد بيشترين سوء استفاده را مى كند. (برگرفته از راديو اوريان www. Radioorient.com ــ ۲۸ اكتبر ۲۰۰۹)
دفاع از مبارزهء عادلانهء فلسطين از مبارزه براى آزادى ـ برابرى در ايران و در ديگر مناطق جهان جدا نيست.


- - - - - - - - - - - - -
۱ـ نك به كتاب «آيا مى توان از اسرائيل انتقاد كرد؟» نوشتهء پاسكال بونيفاس
Est-il permis de critiquer Israël ?
Pascal Boniface, Paris 2003.
۲ـ اين هم بهانهء ديگرى ست كه اسرائيل براى مجبور كردن فلسطينى ها به ترك سرزمين شان مطرح مى كند. سازمان هاى رسمى مدافع حقوق بشر اشغالگر و اشغال شده، جنايكار و قربانى را با يك ميزان مى سنجند! تا نشان دهند «بى طرف» اند (م.)

تعريف «نيازهاى انسانى» از ديد اسرائيل

گزارش عبدالكريم سماره از بيت المقدس
۲۶ فوريه ۲۰۰۹، راديو شرق ـ پاريس


فقدان آشكار مواد غذائى و داروئى، و ويرانى غزه در پى تجاوز و بمباران اسرائيل، باعث شده كه هىأت هاى نمايندگى رسمى و غير رسمى از سراسر جهان از نوار غزه ديدن كنند. اخيراً جان كرى، كانديداى اسبق رياست جمهورى آمريكا و رئيس كميتۀ روابط خارجى مجلس نمايندگان اين كشور از غزه ديدن كرد. حادثۀ تأسفبار و مضحكى كه به هنگام رسيدن او به «مرز غزه» [مرزى وجود دارد؟] رخ داد جالب توجه است و نشان مى دهد كه اسرائيل تا چه حد زورگويى مى كند. وى در يك اتومبيل متعلق به ملل متحد به دروازۀ اصلى غزه مى رسد و دهها كاميون را مشاهده مى كند كه هفته ها ست منتظرند و به آنها اجازۀ ورود داده نشده است. از محمولۀ كاميونها كه مى پرسد، معلوم مى شود ماكارونى ست. ناراحت مى شود و از وزير دفاع اسرائيل، ايهود باراك كه او را همراهى مى كرده علت نگه داشتنِ كاميونها را مى پرسد. باراك كه نمى دانسته چه جواب دهد، علت را از مأمورين اسرائيلى جويا مى شود. آنها جواب مى دهند كه تعريف «نيازهاى انسانى» كه در دستورات دولتى آمده شامل برنج مى شود نه ماكارونى! باراك كه در توجيه اين رفتار با بن بست روبرو مى شود فوراً دستور مى دهد به كاميون ها اجازۀ ورود بدهند.

ديوار ننگ

مجموعه مقالات

برگرفته از آرش شماره ۱۰۳ (مرداد ۱۳۸۸ / اوت ۲۰۰۹)

ديوار آپارتايد و پيآمدهاى فاجعه بار آن براى ملت فلسطين
بهروز عارفى


هنگامى كه در ۹ نوامبر ۱۹۸۹، ديوار برلين فروريخت،جهانيان هورا كشيدند و جشن گرفتند. فروپاشى اين ديوار زمينه هاى اتحاد دو آلمان را فراهم كرد. ديوار برلين كه در سال ۱۹۶۱ ميلادى كشيده شد، دو نيمه شرقى و غربى شهر برلين را از هم جدا مى كرد و نيمهء غربى را چون جزيره اى دربر مى گرفت. ديوار ۱/۴۳ كيلومتر طول داشت و ارتفاع آن به سه متر مى رسيد. ساختمان اين ديوار كه در چارچوب «جنگ سرد» مى گنجيد، اعتراض ها و نفرت هاى فراوانى برانگيخت و «جهان آزاد» را سخت بر آشفت. هنگام فروپاشى ديوار برلين، كمتر كسى تصور مى كرد كه با گذشت زمانى نه چندان دراز، دولتى جرات كند كه ديوارى بلند تر، طولانى تر، مجهز به همه ابزار مدرن كنترل و با برج و باروهاى فراوان در وسط سرزمين ديگران بكشد و با اين اقدام، بخش بزرگى از خاك آنان را نيز غصب كند، اما آب از آب تكان نخورد!
چنين رخدادى با پيشنهاد اهود باراك (نخست وزير پيشين اسرائيل) و تصميم آريل شارون نخست وزير جنايتكار اسرائيل در ژوئن سال ۲۰۰۲ انجام شد. ساختمان ديوارى به طول ۷۰۹ كيلومتر (و شايد كمى هم بيشتر) و با بودجه ى ۲ ميليارد يوروئى آغاز شد كه سرزمين هاى كرانه باخترى را از هم گسسته و زندگى روزمره فلسطينيان را تيره و تار ساخت و اما همان «جهان آزاد» يا به زبان رايج روز، «جامعه بين المللى» فقط به موضع گيرى هاى توخالى و اعتراضات بى آب و رنگ بسنده كرد. اين دو برخورد متناقض نسبت به دو پديده مشابه، نمونه بارز وجود سياست يك بام و دوهوا در سطح جهان است.
پس از آن كه دولت هاى پى در پى اسرائيل، «روند صلح اسلو» را به شكست كشانيدند، گسترش شهرك هاى استعمارى (كولونى ها) را در كرانه باخترى رود اردن و منطقه بيت المقدس تشديد كردند، بارها به سرزمين هاى فلسطينى لشكركشى كردند و فاجعه هائى چون كشتار جنين بوجود آوردند، انزوا و قتل ياسر عرفات را تدارك ديدند، نوميدى و ياس جاى اميد به آينده را در دل تك تك فلسطينى ها و بويژه جوانان گرفت و روزگار تاريك ترى براى فلسطينيان آفريد كه به از سرگيرى انتفاضه دوم منجر شد و در پى آن بر تعداد عمليات انتحارى نيز در اسرائيل افزوده شد. دولت اسرائيل كه در تمام دوران مذاكرات، از «امنيت اسرائيل» همچون شمشير داموكلس بر فراز سر فلسطينى ها استفاده مى كرد، به بهانه پيشگيرى از «عبور تروريست هاى فلسطينى» طرح ساختمان ديوار را به اجرا گذاشت.
ساختمان ديوار «حائل» يا «جدائى» كه فلسطينيان نام «ديوار ننگ» بر آن نهادند، از شمال كرانه باخترى و دهكده سلم مجاور جنين شروع شد و به سوى جنوب كشيده شد. با تغيير مسير ديوار بدستور شارون، ديوار كه در شش كيلومترى داخل سرزمين هاى فلسطينى كشيده مى شد در نزديكى هاى قلقيليا تا ۲۲ كيلومتر وارد كرانه باخترى مى شد. اين ديوار ۴۷ شهرك استعمارى مهاجرنشين را كه بر روى زمين هاى غصب شده بنا شده اند، دور مى زند. در شمال فلسطين، بويژه در جنين، تولكرم و قلقيليا تا ۵۰ درصد زمين هاى فلسطين به اسرائيل الحاق مى شود. زندگى ۸۵۰ هزار نفر مستقيما مختل شده و امكان رفت و آمد (از آزادى تردد سخن نمى گوييم!) را از دست داده اند. از ژوئن ۲۰۰۲ تا پايان سال ۲۰۰۳، ۱۴۰۲ خانوار از زمين هاى خود اخراج شدند و در حدود ۲۶۳ هزار نفر – دو هزار خانوار- ساكن ۴۲ دهكده در محاصره قرار گرفته اند. ۱۱۵ هزار فلسطينى ميان ديوار و مرز سال ۱۹۶۷ محبوس شده اند.
در قلقيليا در اطراف «خط سبز»، ۵۰ هزار نفر زندگى مى كنند كه ۸۰ درصدشان پناهنده اند. زمين هاى اين محل بسيار حاصلخيز است. اسرائيلى ها در ابتدا، در سال ۱۹۹۶ سى هكتار از زمين ها را براى ايجاد جاده امنيتى غصب كردند. در سال ۱۹۹۷، ده هكتار ديگر براى تاسيس يك اردوگاه نظامى غصب شد. در سال ۲۰۰۲ با ايجاد منطقه «واسط» از دسترسى زارعان قلقيليا به مزرعه هايشان جلوگيرى كردند. از ۶۷ روستاى واقع در شمال فلسطين، دست كم ۱۵ روستا ميان خط سبز و ديوار زندانى شده اند.
از كل ۷۰۹ كيلومتر ديوار فقط ۱۵ درصد بر روى مرزسبز (خط آتش بس ۱۹۴۷) قرار دارد و بر طبق نقشه «دفتر هماهنگى امور انسانى سازمان ملل (OCHA)»، اسرائيل ۵/۹ درصد از سرزمين هاى فلسطينى (از ۲۲ درصد سرزمين تاريخى فلسطين كه به فلسطينى ها وعده داده اند) را با تمام منابعش به خود ضميمه مى كند. اين ديوار مانع دسترسى بخش هاى بزرگى از كرانه باخترى به منابع آب نيز مى گردد. دره رود اردن نيز از دسترسى فلسطينيان خارج مى شود.
وجود پاسگاه هاى نظامى كه به چك پوينت شهرت دارند، ارتباط اهالى را با يكديگر قطع كرده است. و چون اين پاسگاه ها به هنگام شب بسته اند، دسترسى اهالى به پزشك و بيمارستان كاملا غير ممكن است. تازه هنگام روز نيز، هميشه باز نيستند و براى گذر از آنان، فلسطينيان بدترين بى حرمتى ها و توهين ها و استهزاها را تحمل مى كنند و اغلب نيز مجبور به بازگشت مى شوند. گذر از آنان كارى شاق است.
اين ديوار علاوه بر الحاق سرزمين هاى فلسطينى، گاه روستاها را نيز به دونيم تقسيم مى كند. براى ساختمان آن، مزارع فلسطينيان را در هم كوبيدند، درختان زيتون را از ريشه كندند، از دسترسى زارعان به آب جلوگيرى كردند تا آنان را وادار به تسليم كنند ولى فلسطنيان با دستان خالى مقاومت كردند و زمين هاى خود را رها نكردند. ديوار با تكه تكه كردن سرزمين هاى فلسطينى، آن ها را محبوس كرده و از آنچه از فلسطين تاريخى بجا مانده، تكه هائى از بانتوستان هاى جدا از هم مى سازد. و به همين دليل است كه آن را ديوار آپارتايد يا تبعيض نژادى نيز مى خوانند. تنها فلسطينى ها و پشتيبانان خستگى ناپذير هميشگى آنان نيستند كه ديوار را محكوم كرده اند. كم نبودند شخصيت هاى مشهور غربى كه فلسطين را با بانتوستان هاى آفريقاى جنوبى دوران آپارتايد مقايسه كرده اند. براى نمونه ميتوان از جيمز كارتر رئيس جمهورى پيشين آمريكا نام برد.
هرچند، مراجع بين المللى به موضعگيرى هاى صورى بسنده كردند ولى افكار عمومى جهان و بويژه نيروهاى مترقى در چهارگوشه جهان به نكوهش از ديوار برآمدند و در اين مبازره نابرابر فلسطينان را تنها نگذاشتند.
در درون اسرائيل نيز، به رغم پشتيبانى اكثريت مردم از طرح دولت اسرائيل، با اين گمان نادرست كه ديوار موجب توقف سوءقصدها مى شود و براى آنان «امنيت» مى آورد، انجمن ها و سازمان هاى طرفدار حقوق بشر و صلح طلبان اين كشور براى يارى مردم فلسطين در مبارزه با ديوار در كنار آنان قرار گرفتند.
در اين مبارزه، يكى از روستاها با مبارزه اى بى پايان و بدون توسل به خشونت زبانزد شد. روستاى بلعين واقع در نزديكى رام الله با كشيدن ديوار، تكه تكه شده است و روستائيان قادر به رفتن به مزرعه و حتى ديدار همديگر نيستند. ديوار ۶۰ در صد از اراضى دهكده را به اسرائيل ضميمه كرده است. روستائيان با يارى تشكلاتى نظير «گوش شالوم» (مجموعه صلح به رهبرى اورى آونرى)، «آنارشيست ها عليه ديوار»، «انجمن بلعين» و ... چندين سال است كه با اشغالگران اسرائيل به پيكار برخاسته اند و در اين راه شهيد هم داده اند. تا كنون ۱۶ فلسطينى و از جمله ۱۱ كودك در تظاهرات عليه ديوار آپارتايد با گلوله سربازان اسرائيلى كشته شده اند. آخرين آن ها ابراهيم ابورحمه از اهالى بلعين بود كه جمعه ۱۷ مارس ۲۰۰۹ به قتل رسيد.
براى پشتيبانى از مردم بلعين در مبازره با ديوار، كنفرانسى بين المللى بوجود آمده كه دومين آن از ۱۸ تا ۲۰ اوريل ۲۰۰۷ در همان روستا برگزار گرديد. در اين كنفرانس شخصيت هائى چون دكتر عزمى بشاره (فلسطينى-اسرائيل و نماينده پيشين مجلس)، ماريد كوريگان ماگوير (برنده جايزه صلح نوبل- ايرلندى)، دكتر ايلان پاپه (از جريان مورخين جديد اسرائيل و نويسنده كتاب «پاكسازى قومى در فلسطين»)، لوئيزا مورگانتينى (ايتاليائى- عضو پارلمان اروپا)، استفان اسل (يكى از دو نويسنده منشور حقوق بشر سازمان ملل، مبارز خستگى ناپذير صلح عادلانه)، اميره هس (روزنامه نگار مترقى اسرائيلى)، ژان كلود لوفور (نماينده مجلس از فرانسه) و نماينده كميته مردمى بلعين شركت داشتند.
در سال گذشته، سومين كنفرانس با پيام جيمى كارتر آغاز شد. امسال نيز كنفرانس بين المللى بلعين در روزهاى ۲۲ تا ۲۴ آوريل ۲۰۰۹ برگزار شد. در قطع نامه پايانى كنفرانس خواسته شده است : HYPERLINK "http://www.bilin-village.org/francais/decouvrir-bilin) " http://www.bilin-village.org/francais/decouvrir-bilin) (
* محصولا ت اسرائيل بايكوت، سرمايه گذارى در اين كشور متوقف و مجازات هائى عليه آن تعين و عملى شود
* جنايات اسرائيل در فلسطين به عنوان جنايت جنگى شناخته شوند
* مقاومت بدون خشونت مردمى گسترش يافته و از آن پشتيبانى گردد
* ايجاد جنبش بين المللى همبستگى با فلسطين
از نهادهائى كه عليه ديوار به مبارزه برخاسته، دادگاه راسل در مورد فلسطين است. در نشست اين دادگاه، در روز چارشنبه چهارم مارس ۲۰۰۹، استفن اسل چنين گفت:
«دادگاه راسل در مورد فلسطين قصد دارد بر تقدم حقوق بين المللى به عنوان ركن راه حل مناقشه اسرائيل- فلسطين تاكيد كند... ديوان داورى بين المللى در ابراز نظر درمورد پيامدهاى كشيدن ديوار در سرزمين هاى اشغالى فلسطين، مواد مناسب حقوق بين المللى بشردوستانه و نيز حقوق بشر از منظر حقوق بين المللى و ده ها قطع نامه بين المللى را در مورد فلسطين چنين تحليل مى كند: وظيفه اين ديوان، توجه به عدم اجراى حقوق است در حالى كه اين مسئله بوضوح به اثبات رسيده است. كار ما از آن جا شروع مى شود كه ديوان داورى بين الملى متوقف شده است: تاكيد بر مسئوليتى كه حقوق بين الملل تعيين مى كند، از جمله مسئوليت جامعه يبن المللى. اين جامعه نمى تواند همچنان از وظايفش شانه خالى كند. (...)
حقوق بين المللى نبايد ملعبه دست سياست يك بام و دو هوا شود. ...
نكوهش از نقض حقوق بشر كافى نيست، بايد براى پايان بخشيدن به آن تلاش كرد. در حالى كه دولت هاى ما، نه فقط با بى عملى خود دچار خطا مى شوند، بلكه همچنين گاهى با كمك مستقيم يا غير مستقيم به ثبات بى عدالتى ها نيز چنين خطائى مرتكب مى شوند. لذا، بسيج ما براى وادشتن اين دولت ها براى اتخاذ تصميم هاى ضرورى، امرى اساسى است. (...)
ادامه مصونيت از مجازات، ادامه اشغال را تشويق مى كند، چشم انداز ايجاد دولت فلسطين پايدار را نابود ساخته، بى عدالتى را دائمى مى كند و ستمديدگان را ناگزير به خشونت سوق مى دهد. با برخاستن و اعتراض عليه اين مصونيت از مجازات، كه شصت سال است ادامه دارد، ما ميخواهيم كه اين منطقه سرنوشت ديگرى بيابد....»
دولت اسرائيل به موازات ساختمان ديوار، تلاش به عربى زدائى شهر بيت المقدس كرده و تلاش مى كند كه به اين شهر، كه براى سه مذهب يكتاپرست «مقدس» بشمار مى آيد، هويتى يهودى بدهد. در كنار ديوار، با گسترش شهرك هاى استعمارى، دويست هزار نفر را در اين شهر اسكان داده اند تا بازگشت به شرايط پيشين بيش از پيش دشوار و يا حتى غير ممكن گردد. دولت اسرائيل با همدستى شركت هاى فرانسوى و از جمله آلستوم در حال ساختن تراموائى در اين شهر است كه با جداكردن كامل مناطق فلسطينى نشين و يهودى نشين، زمين هاى بيشترى از فلسطينى ها را غصب كرده و در واقع شهر بيت المقدس را مصادره مى كند.
ديوار آپارتايد علاوه بر غصب زمين هاى فلسطينى، ناممكن ساختن زندگى روزمره فلسطينى ها، امكان ايجاد هر دولت پايدار و قابل دوامى را براى فلسطينى ها ناممكن مى سازد. هدف اصلى اسرائيل از ساختن ديوار، علاوه بر كنترل فلسطينى ها در دو سوى ديوار، زدن ضربه كارى به ايجاد هر دولت مستقل و پايدار فلسطينى است. اسرائيل با محبوس كردن فلسطينى ها در آن سوى ديوار، در واقع اسرائيلى ها را نيز زندانى مى كند.
سيلوان سيپل، كه دوازده سال خبرنگار لوموند در اسرائيل بود، در كتابى با عنوان «زندانى ها، جامعه اسرائيل در بن بست» تصوير بسيار درستى از جامعه اسرائيل بدست مى دهد و نشان مى دهد كه اين جامعه با سياست دولت هاى اسرائيل در واقع خود را «محبوس» ساخته است. او تلاش كرده تا اسرائيل را از نگاه «پائينى هاى» جامعه بررسى كند. در يك سوم از كتاب، رودرروئى جامعه اسرائيل با تاريخ خودش مورد بررسى قرار مى گيرد. «ماجراى تانتورا و فراتر از آن، تكان حاصل از پژوهش هاى «مورخين جديد» اسرائيلى در مورد اخراج فلسطينى ها. گفتار سنتى نفى و خودخواهى، برداشت هاى امنيتى از محيط زيست، شرق شناسى اسرائيلى، تحول بنى موريس مورخ «نمونه»، محتواى كتاب هاى درسى ديروز و امروز ...» . سپس نويسنده از فسادى سخن مى گويد كه جامعه اسرائيل را فراگرفته است...
آنچه سيلوان سيپل از عوارض فساد توضيح مى دهد ، براى تكان دادن انسان ها كافى است. تأثير فساد برروحيه مردم ، تجاوز به آزادى ها و مك كارتيسم ، استعمارگرائى جامعه اسرائيل ، خشونت بار شدن آن، تيز تر شدن ناسيوناليسم ، آن جامعه را تا سرحد جنگ داخلى و حتى كودتاى نظامى پيش برده است (همانطوريكه واكنش ها در رابطه با عقب نشينى از غزه نشان ميدهد ) به يقين اكثريت اسرائيلى ها خواهان پايان كشمكش هستند و اقليتى از آنان شجاعانه براى رسيدن به آن مبارزه مى كنند. اما آن ها بيش از آن «زندانى» خويش اند كه بتوانند پيروز شوند؟»
ديوار ننگ، فقط فلسطينى ها را از اسرائيلى ها جدا نمى كند، اين ديوار بويژه فلسطينى ها را از فلسطينى ها جدا كرده، روابط اقتصادى، اجتماعى و حتى خانوادگى جامعه فلسطين را بر هم زده، كشاورزى و تجارت آن را داغان كرده و بر فقر آنان مى افزايد. يكى از اهداف ساختمان ديوار، نابودى شالوده اجتماعى – اقتصادى فلسطين است.
اين ديوار، اسرائيلى ها را نيز در زندانى كه خودشان ساخته اند«زندانى» مى كند.
با اين كه دولت كنونى اسرائيل، راست ترين دولت تاريخ شصت ساله اين كشور است و وزير امورخارجه آن، آويگدور ليبرمن دست كمى از نئو فاشيست هاى اروپائى ندارد و در سر، فكر اخراج همه فلسطينى ها را از سرزمين آباء و اجدادى شان مى پروراند. دو واقعه تاثير تعيين كننده اى در چشم انداز سياسى منطقه خاورميانه و خصوصا كشمكش فلسطين- اسرائيل دارد. موضوع مهم، تجاوز اسرائيل به غزه در زمستان سال گذشته است كه جهانيان را عليه اين كشور و سياست هاى استعمارى و تجاوزكارانه آن بر انگيخت. سازمان ملل اسرائيل را به ارتكاب جنايت هاى جنگى متهم كرد.عامل ديگر انتخاب اوباما و تغيير سياست دولت او در قبال اسرائيل در مقايسه با سياست رئيس جمهور پيشين امريكاست. براى نخستين بار، به نظر مى رسد كه ايالات متحده تمايل ندارد دنباله رو كور سياست هاى دولت اسرائيل باشد. آمريكا مهم ترين منبع مالى و تسليحاتى اسرائيل و نزديك ترين متحد آن است ولى اين بار تمايل دارد به فكر حفظ منافع خود در اين منطقه حساس و نفت خيز و رابطه با كشورهاى عربى و جهان اسلام نيز باشد.
«ايالات متحده، فرانسه، اتحاديه اروپا و روسيه از دولت اسرائيل خواستند تا به مستعمره سازى در فلسطين خاتمه دهد». دانى آيالون معاون وزارت خارجه اسرائيل در اطلاعيه اى چنين واكنش نشان داد: «اسرائيل بر حسب منافع ملى و بويژه در امورى كه به بيت المقدس مربوط مى شود، عمل كرده و خواهد كرد. نمى توان حق اسرائيل را بر بيت المقدس و توسعه آن ناديده گرفت.» (لوموند، ۲۱ ژوئيه ۲۰۰۹)
همان طورى كه اشاره شد، شرايط تا حدى تغيير كرده است:
بمناسبت پنجمين سالگرد اعلام نظر مشورتى ديوان داورى بين المللى كه ديوارى را كه اسرائيل براى جدا كردن آن كشور از كرانه باخترى كشيده، غيرقانونى خواند، دفتر هماهنگى امور انسانى سازمان ملل روز چهارشنبه ۸ ژوئيه چگونگى وضعيت فلسطين را منتشر كرد و نوشت: «اين حصار ابزارى براى محدود كردن رفت و آمد و زندگى فلسطينى هاست». «اين ديوار بخشى از نظم عمومى بن بستى است ... كه بر تحرك فلسطينى ها تاثير گذاشته و فضاى آنان را محدود تر كرده و بر قطعه قطعه شدن كرانه باخترى رود اردن مى افزايد. ...» (لوموند، ۸ ژوئيه ۲۰۰۹) آيا، اين همه اسرائيل را وادار به عقب نشينى خواهد كرد؟ نبايد زياد خوش بين بود. از حوادث شصت سال گذشته، چنين چيزى بر نمى آيد.
آيا زمان آن فرا نرسيده كه بر بى قانونى بين المللى در اين سرزمين كوچك نقطهء پايانى گذارده شود؟ با توجه به پراكندگى سياسى در درون فلسطين، و بويژه توازن نيرو در منطقه و جهان، نمى توان در مورد آينده كشمكش فلسطين-اسرائيل خوش بين بود. ولى روزنه هايى به چشم مى خورد كه هر چند ناچيز، خبر از آرزوى جهان دگرى مى دهد. آيا شرايط اجازه خواهد داد كه رنج مردم فلسطين نيز نقطه پايانى بر خود ببيند؟ اين را مبارزه ملت ها به ويژه خود اعراب و در نتيجه، تغيير در توازن قواى بين المللى تعيين خواهد كرد.
۲۵ ژوئيه ۲۰۰۹

شرم آوراست
تعصب دينى براسراييل مسلط شده است
شولاميت آلونى *
ترجمهى محمد ربوبى


مدت زيادى ازسخنرانى هاى نژادپرستانه ى رابين ، ماير كانان ، سپرى نشده بود كه از نويسنده و روزنامه نگار فقيد، آموس الون، رونوشت نامه اى را كه لرد روتشيلد، در اوت ۱۹۰۲ به هرتسل [ بنيان گذار صيهونيسم و سازمان دهنده نخستين كنگره صيهونيستى در سويس ] نوشته بود دريافت كردم . در اين نامه، روتشيلد توضيح داده است كه چرا از تاسيس دولت اسراييل در اين سرزمين پشنيبانى نمى كند. او در اين نامه نوشته است :
« تصور تاسيس يك مستعمره يهودى برايم دهشتناك است . ايجاد اين مستعمره، دولتى خواهد بود در داخل دولت . دولت كوچكى خواهد بود، ارتودوكس و كوته بين كه مسيحى ها و غير يهودى ها را محروم مى كند ».
بااين وجود وعليرعم پديده هايى مانند كانان ، ساليانى در اين سرزمين اميد وار بوديم كه پيش بينى روتشيلد تحقق نخواهد يافت . اميدوار بوديم كه اسراييل واقعا « حقوق اجتماعى و سياسى همه شهروندانش را ، صرفنظر از دين و مذهب شان ، نژادشان ، و جنسيت شان تضمين مى كند.» و نيز « آزادى دين و مذهب، معتقدات ، زبان، آمورش و فرهنگ همه شهروندانش را تضمين مى كند. » همان طور كه در اعلاميه استفلال اسراييل ذكر شده است .
سال ها سپرى شده و كانان جانشين هايى داشته است . نه تنها در بين جمعى آدم هاى حريص و بى پروا ، بلكه حتى در بين « نمايندگان منتخب درمجلس ( كنست ) » و دربين گروه كوچكى در درون حكومت .
حال اين گروه كوچك، دست اندركاراست، قوانين آشكارا نژادپرستانه اى وضع كند و دستجات پليس را روانه كند تا جلسات فرهنگى بين المللى را كه فلسطينى ها سازمان داده اند برهم زنند. زيرا، به نظر اين حكومت، فلسطينى هاى بومى اين كشور ، شهروندان درجه دوم محسوب مى شوند . وضع كنندگان اين قوانين معتقد نيستند كه حقوق بشر شامل اعراب نيز مى شود. از حقوق فرهنگى آنها ، از حق مسكن ، و حتى از حق داشتن زمين نيز صرفنظر كنيم . چرا چنين است ؟ چون، گويا چند هزارسال پيش، خداوند ، مالكيت اين سرزمين را به قوم برگزيده ى يهود و فرزندان آنها وعده داده است !
جاى بسى تاسف وشرم آوراست ، آن چه روتشيلد پيش بينى كرده بود، دراين ميان به وقوع پيوسته است . پس از مبارزات به خاطر تاسيس دولت ، حتى در خطيرترين لحظات زندگى و در تيره و تارترين خواب و خيالات خود ، نمى توانسنيم تصور كنيم طرفداران ياكونسكى در صددند با وضع قوانين نژاد پرستانه ترس و وحشت ايجاد كنند .
ما هرگز نمى توانستيم تصور كنيم، اينان ازطريق دست كارى در نظام قضايى، تلاش مى كنند عدالت اجتماعى و حقوق بشر را از بين ببرند ـ ارزش هايى كه ضرورترين مبانى و اصول جامعه دمكراتيك هستند و همه مردان و زنان و كودكان ، صرفنظر از نژاد و كيان ، دين و مذهب يا جنسيت، از آن ها برخوردارند.
چهل و دوسال است در سرزمينى كه به ما تعلق ندارد، اشغالگر و سركوب كننده شده ايم. آيا واقعا بايستى قزاق هاى چپاوگرى شويم كه مزارع و باغستان ها را نابود كنيم ، زنان و كودكان و كهنسال ها را زجر دهيم ؟
در ترانه اى چنين سروده شده :
« ما مالك اين سرزمين هستيم ، اين سرزمين ازآن ماست »
اما اين ترانه مى بايست چنين سروده شود:
« ما صاحب قدرت هستيم ، قدرت از آن ماست . ما پول داريم ، پول از آن ماست . ما مجازيم هركارى بكنيم . »
يعنى: قومى را از گرسنگى از پا درآوريم ، زندانى كنيم ، و سرانجام با بمباران هوايى ، با پرناب بمب هاى خوشه اى و فسفرسفيد نابودشان كنيم . چون، ما صاحب و حاكم اين سرزمين هستيم و خداوند ما را برگزيده است! . سلطه ى تعصب دينى بر اسراييل شرم آوراست .
* Shulami Aloni،‌ در سال ۱۹۲۸ در تل آويو متولد شد ه است. در جوانى به سازمان دفاع از خود ( هاگانا ) پيوست و در جنگ هاى استفلال طلبانه شركت كرد . در كابينه رابين وزير آمورش و پرورش بود . آلونى كه در رشته حقوق تحصيل كرده است ، از سال ۱۹۹۶ براى بازگردانيدن زمين هاى اشغالى به فلسطينى ها و دولتى سكولار مبارزه مى كند .
برگرفته از روزنامه هارتس ، تل آويو، ترجمه از متن آلمانى در فرانكفورتر روند شو ، شماره ۱۳۴ ، ژوئن ۲۰۰۹

«ديوار ننگ» و گفته هايى در باره ى آن
نوآم چامسكى


«چيزى كه در بحث مربوط به شهرك هاى استعمارى (مهاجرنشين هاى يهودى) فراموش مى كنند، اين است كه حتى اگر اسرائيل مرحله نخست «نقشه راه» را هم بپذيرد، كليه طرحهاى مستعمره سازى كه با بهره گيرى از پشتييبانى ايالات متحده، گسترش يافته است، همچنان باقى خواهد ماند. از اين طريق اسرائيل زمين هاى حاصلخيزى را كه در نتيجهء اين ديوار غير قانونى جداسازى به اسرائيل الحاق شده (از جمله منابع آب منطقه، و نيز دره رود اردن كه بخاطر گسترش مستعمره ها بسوى شرق، تكه تكه شده) همه را از آنِ خود مى كند.»
سازمان ملل متحد و«ديوار جداسازى»
از سال ۱۹۹۶، دولت اسرائيل طرحى را براى جلوگيرى از ورود غير مجاز به اسرائيل از نواحى مركزى، و شمالى كرانه باخترى مورد بررسى قرار داد.
در بهار ۲۰۰۲، شوراى وزيران اسرائيل به بهانهء عمليات مقومت و نفوذ مبارزان فلسطينى به داخل اسرائيل طرح ايجاد يك ديوار «پيوسته» در برخى نقاط كرانه باخترى و يبت المقدس را به تصويب رساند.
مجمع عمومى سازمان ملل در ۲۱ اكتبر ۲۰۰۳، اعمال خشونت بار، تروريسم و تخريب را محكوم كرده، و چون اين خطر وجود دارد كه مسيرديوارى كه اسرائيل در سرزمين هاى اشغالى فلسطين از جمله بيت المقدس شرقى و اطراف آن مى سازد، در مذاكرات آينده اخلال ايجاد كرده و عملا راه حل دو دولت را غير ممكن سازد، ابراز نگرانى كرد [توجه شود كه مقاومت مبارزان فلسطينى همه تروريسم است و بايد محكوم شود؛ اما تروريسم دولتى اسرائيل كه تمام حقوق و معيشت و حتى هستى يك ملت را دارد به نابودى مى كشد فقط ابراز نگرانى «جامعهء بين المللى را بر مى انگيزد. م.]. مجمع عمومى از اسرائيل خواست تا كارهاى مربوط به ساختمان ديوار را متوقف كرده و نسبت به انهدام اين ديوار كه از خط ترك مخاصمه ۱۹۴۹ فاصله گرفته و با حقوق بين المللى در تناقض است، اقدام كند [البته اسرائيل به اين توصيه نيز مثل همهء توصيه هاى ديگر كوچكترين اعتنائى نكرده است و همه اينها بدون كوچكترين مجازات و حتى سرزنشى. م.].

نظر مشورتى ديوان داورى بين المللى

در نوامبر ۲۰۰۳، مجمع عمومى سازمان ملل از ديوان داورى بين المللى (دادگاه لاهه) خواست در مورد پى آمدهاى كشيدن ديوار از منظر حقوق بين المللى نظر مشورتى فورى بدهد.
اين دادگاه در ۹ ژوئيه ۲۰۰۴ اعلام كرد:
ساختمان ديوارى كه اسرائيل، نيروى اشغالگر در سرزمين هاى اشغالى فلسطين مى سازد و از جمله در داخل و پيرامون بيت المقدس شرقى، ووضعيتى كه ساختمان اين ديوار به وجود مى آورد، خلاف قانون بين المللى است.
ديوان مزبور سپس ادامه مى دهد:
«اسرائيل موظف است كليه خسارت هائى كه ساختمان ديوار در سرزمين هاى اشغالى فلسطين و از جمله در داخل و پيرامون بيت المقدس شرقى وارد آورده، جبران كند.» [معلوم نيست چرا رأى دادگاه لاهه وقتى به اسرائيل مربوط مى شود معناى توصيه به خود مى گيرد. چرا درباره ميلوزويچ لازم الاجرا بود ولى براى اسرائيل چنين نيست. «سياست يك بام و دو هوا» هر مفهومى را از عدالت بين المللى بى اعتبار كرده است. م.]

اتى ين باليبار (فيلسوف و استاد داتشگاه پاريس) و هانرى كورن (زيست شناس و عضو آكادمى علوم فرانسه) در بيانيه اى با عنوان «بايد ديوار آپارتايد را در فلسطين نابود ساخت» (لوموند، ۹ اوت ۲۰۰۲) مى نويسند:
...
«اين ديوار، يا مستقيما جمعيت را جا بجا مى كند يا بطور غيرمستقيم با جلوگيرى از دسترسى مردم به امكانات زندگى، آنان را از سرزمين شان بيرون مى راند، بطورى كه اهالى مجبور به ترك روستاها و نهايتا كشورشان شوند، چنان كه برخى در اسرائيل علنا آن را بر زبان مى آورند.
براى فراهم كردن زمينه ساخت اين ديوار و براى ساختن آن، خانه ها را ويران، جاده ها را بسته، درختان را قطع و زمين ها و منابع آب را غصب مى كنند. با ساختمان ديوار، كودكان نمى توانند به مدرسه بروند، مردم بيكار مى شوند و خانواده ها بى خانمان مى گردند. تخمين زده مى شود كه بين نود تا دويست و ده هزار تن از اهالى كرانه باخترى هم اكنون از ديوار صدمه ديده اند....
اين ديوار، وجود مستعمره ها را هميشگى مى كند . يادآورى كنيم كه اين شهرك ها از نگاه حقوق بين المللى غيرقانونى اند... با منزوى ساختن بيت المقدس شرقى، ديوار الحاق آن را به اسرائيل تدارك مى بيند.... با وجود ديوار ارتباط ميان فلسطينيان غير ممكن مى گردد....
اين ديوار بتونى با تمام تجهيزات، برج هاى ديده بانى، نگهبانان و لوازم الكترونيكى مراقبت، فلسطينى ها را زندانى مى كند، فلسطينيانى كه دوام آورده و موفق شده اند تا بر روى تكه زمين ناچيزى در سرزمين خودشان ، مقاومت كنند. ديوار باعث اسارت يك خلق است. از پيامدهاى آن، كه طعنه تلخى است زاييدهء طرح فتوحات و سيطره اسرائيل، اين است كه مردم اسرائيل را با همه «نيروهاى دفاعى» اش ، به زندانبانان يك اردوگاه تبديل مى كند. به همين جهت درك اين موضوع ساده است كه چرا شمار قابل توجهى از جوانان اسرائيل زندان را بر خدمت سربازى ترجيح مى دهند. ...
با دوره جديدى از فاجعهء فلسطين، يعنى با «النكبه» جديدى روبرو هستيم. بجاى «دولت فلسطنيى پايدار» كه جامعه بين المللى وعده اش را داده بود .... وصله پينه هائى از بانتوستان و اردوگاه هاى پناهندگان خواهيم داشت. نه تنها چنين «دولتى» از نظر اقتصادى، فرهنگى و ادارى قابل دوام نمى باشد، بلكه از نظر انسانى نيز قابل زندگى نخواهد بود. ضربه اى كه از نقطه نظر موجوديت به خلق عرب فلسطين وارد مى شود، با ابعاد اخراج سال ۱۹۴۸ و اشغال ۱۹۶۷ قابل مقايسه است. لابد، براى از پا درآوردن خلقى كه نمى خواهد از ميان برود، بايد به شديدترين شيوه ها متوسل شد...
شاهديم كه چه براى حال و چه آينده، ديوار آبستن چيزى نيست جز فقر و اخراج فلسطينى ها از ميهنشان، وحشت وترور و جنگ بى پايان.
در مقابل اين فاجعه چه خواهيم كرد؟ به بهانه اصل عدم مداخله، تماشاگر بى عملى خواهيم ماند تا بعد ها بگوئيم كه شاهد عينى جنايت عليه بشريت بوديم.. اين ننگ است...
... بايد سياست تخريب و الحاقى كه اسرائيل دنبال مى كند، متوقف شود... سياست هاى دولت شارون وضع را وخيم تر نيز كرده است»

پاپ و «ديوار جداسازى»

پاپ بنديكت شانردهم، در سفر به سرزمين هاى اشغالى فلسطين (ماه مه ۲۰۰۹) ، از ديوار آپارتايدى كه اسرائيل در فلسطين مى كشد، ديدن كرد و با اهالى اردوگاه «عيده» گفتگو كرد و گفت «روايت انان از شرايط زندگى شان در كرانه باخترى و غزه، تكان دهنده است.» او افزود «با نگرانى خاطر شاهد زندگى پناهندگانى بودم كه چون خاندان مقدس مجبور به فرار از خانه و كاشانه شان شدند.» . ... «نزديك اردوگاه و در بخشى برآمده از بيت لحم، من همچنين ديوار را ديدم كه به سرزمين هاى شما تجاوز كرده، همسايگان را از هم جدا و خانواده ها را از هم رانده است»
پاپ پس از بازديد ازديوار، ضمن پشتيبانى از ايجاد دولت مستقل فلسطين، گفت «مى توان ديوار ها را ويران ساخت» و از جمله «اين ديوار تراژيك را».

«ديوار» و اسرائيلى ها
گوشه اى از گفته هاى اسرائيليان طرفدار صلح
اورى آونرى، ۲۵ اوت ۲۰۰۷


... سال هاست كه سازمان ملل متحد طرح تقسيم فلسطين را تصويب كرده است. در اولين طرح سال ۱۹۴۷ ، بخش بزرگترى براى فلسطينى ها در نظر گرفته شده بود كه در طرح هاى بعدى بين المللى كمتر و كمتر شد.. راه حل دو دولت كه در اوايل سال هاى دهه ۱۹۹۰ مورد توافق واقع شد تا كنون به جائى نرسيده است... آخرين فصل از غصب فلسطين به دست اسرائيل كشيدن ديوارى است كه در مناطقى از كرانه غربى رود اردن در اعماق سرزمين هاى فلسطينى پيش مى رود و بيت المقدس شرقى را كاملا از فلسطين جدا مى كند.
در چنين شرايطى نه امكان دارد يك دولت فلسطينى با برخوردارى از حقوق برابر در كنار اسرائيل ايجاد شود و نه زمينه هاى مذهبى اختلاف در اين منطقه از بين خواهد رقت.
اگر روزى دولت مستقل فلسطين در بخشى از سرزمين تاريخى فلسطين ايجاد شود، اين دولت كوچك دقيقا در ميان ديوار ها محصور خواهد بود و از لحاظ اقتصادى به هيچ وجه دوام نخواهد يافت و زندانى اسرائيل و كشور هاى عربى مجاورخواهد بود. ...
و از مقاله اى تحت عنوان ديوار شيطان، ۳ مه ۲۰۰۳:
«افكار عمومى بدون اين كه بدانند، از «ديوار جداسازى» پشتيبانى مى كنند.... بايد بدون هيچ ابهامى گفت كه اين ديوار هيچ ربطى به امنيت ندارد.
ديوار شيطان تنها وسيله اى براى پراكنده ساختن فلسطينى هاست... اين ديوار، بيش از همه، مانعى براى اسرائيل است. ديوارى در مقابل صلح آينده، امنيت و رفاه. »

بخش هائى از مقاله ديوار ننگ،
نوشته ماتيو بروباچر (لوموند دپيماتيك، نوامبر ۲۰۰۲)

«ديوار امنيتى» كه دولت اسرائيل گرداگرد سرزمين هاى كرانه باخترى رود اردن و بيت المقدس مى كشد چشم انداز جغرافيائى و سياسى خاورميانه را از اساس تغيير خواهد داد. اسرائيل با كشيدن حصارى كه ارتفاعش سه برابر ديوار برلين و پهنايش دو برابر آن است (ديوار برلين را آلمان شرقى «ديوارصلح» مى ناميد و آلمان غربى ديوار ننگ) به طور يك جانبه بخش قابل توجهى از ساحل غربى را به خود ملحق كرده و موانع نظامى دور شهرهاى فلسطينى را تنگ تر ساخته و در نتيجه اهالى را كاملا محبوس كرده است.
فلسطينيان كرانه باخترى به سرنوشت فلسطينى هاى غزه دچار خواهند شد. هدف اولين مرحلهء اين طرح جدا سازى اسرائيل از بخش اعظم شمال سرزمين هاى كرانه باخترى ست... [با اين ديوار مناطق متعددى از همين ۲۲ در صد از خاك فلسطين تاريخى را ــ كه گفته اند قرار است «دولت فلسطين» در آن برپا شود ــ غصب مى شود] نواحى فلسطينى مانند دهكدهء كفين از ٦٠ درصد از اراضى كشاورزى خود محروم شده و نواحى ديگرى مانند شهر قلقيليا نه تنها زمين هاى كشاورزى خود را از دست ميدهد، بلكه به خاطر وجود اين حصارها ارتباطش هم از سرزمين هاى ساحل غربى و هم از اسرائيل قطع مى گردد. هر كيلومتر از ديوار اين بخش، براى دولت اسرائيل يك ميليون دلار تمام مى شود. اين ديوار توسط جدارهاى بتونى ٨ مترى و برج هاى ديدبانى در فاصلهء هر ٣٠٠ متر و نيز با خندق هايى با عمق ٢ متر، سيم هاى خاردار و جاده هاى انشعابى (كه محلات فلسطينى را دور مى زند) تقويت مى گردد.
اولين قسمت ديوار (ازشمال) به طول ٩٥ كيلومتر از سلم تا كفرقاسم كشيده شده و ٦/١ درصد از اراضى كرانه باخترى را عملا به اسرائيل الحاق مى كند كه شامل ١١ مستعمره (كولونى) اسرائيلى ست و ١٠ هزار فلسطينى. دولت يهود در نظر دارد اين ناحيه را به گونه اى به اسرائيل ملحق كند كه هنگام از سرگيرى مذاكرات بر سر وضعيت نهائى فلسطين، بازگشت به عقب آن چنان از نظر سياسى گران تمام شود كه اين الحاق غيرقابل برگشت تلقى گردد. اينجاست كه با استراتژى تغيير مكان خط سبز (مرزهاى ١٩٦٧) روبرو هستيم.
دولت يهود براى تحكيم كنترل بيت المقدس بزرگ برنامهء ساختمان سازى را در اين منطقه متمركز ساخته است. در «نقشهءتوسعهء اورشليم» كه در آغاز سال به تأييد شارون رسيده است، ديوار بر اساس محدوده اى از بيت المقدس كشيده ميشود كه اسرائيلى ها آن را پس از الحاق بيت المقدس شرقى در ١٩٦٧ تعيين كرده اند و علاوه بر آن دو ناحيهء بزرگ مجتمع استعمارى گيوون و معال آدوميم را بيرون از منطقه الحاقى قرار دارند دربر مى گيرد.
آن چه را كه ساخته شده براى خود حفظ خواهيم كرد
در حال حاضر، توجه اسرائيل متمركز است بر ساختن موانعى كه مناطق اسرائيلى را از اهالى فلسطينى جدا مى كند. در شمال، اسرائيل ديوارى ساخته است كه از منقطهء قلنديه مى گذرد، به منظور آن كه بيت المقدس را از رام الله جدا سازد. در شرق، به موازات جبل الزيتون يك ديوارهء بتونى ساخته شده تا مناطق فلسطينى ابوديس و عزاريه را از بيت المقدس جدا سازد. در جنوب، يك ديوار و خندق، بيت اللحم را از بيت المقدس جدا مى كند و علاوه بر آن بخش قابل ملاحظه اى از زمين هاى شهرى فلسطينى را به اسرائيل ملحق مى سازد. بدين ترتيب، اسرائيل محوطه اى را كه به مقبرهء راشل معروف است – و هم براى يهوديان و هم براى مسلمانان مقدس به شمار مى رود – به خود الحاق مى كند، در حالى كه اين ناحيه كاملا در داخل بيت اللحم و در حاشيهء اردوگاه پناهندگان قرار دارد.
با پايان ساختمان ديوار از شمال ساحل غربى تا بيت المقدس، دولت يهود ٧ درصد از اراضى ساحل غربى را به خود ملحق مى سازد كه ٣٩ مستعمره (كولونى) و تقريبا ٢٩٠ هزار فلسطينى را دربر مى گيرد. از اين عده هفتاد هزار نفر به طور رسمى، حق اقامت در اسرائيل نداشته و لذا حق سفر يا استفاده از خدمات اجتماعى اسرائيلى را ندارند. آن هم در حالى كه اسرائيل امكان زيست آنان را در سرزمين هاى كرانه باخترى به كلى از بين برده است. شرايطى كه اين ٧٠ هزار نفر در آن بسر مى برند فوق العاده آسيب پذير است و شك نيست كه آنان به تدريج مجبور به مهاجرت خواهند شد. اگر ديوار به سمت جنوب تا الخليل (هبرون) ادامه يابد، تخمين زده مى شود كه اسرائيل ٣ درصد ديگر از اراضى را نيز به خود ضميمه كند.
دولت اسرائيل بنا بر اين اصل كه مى گويد :« هرآنچه را كه امروز ساخته شود، فردا براى خود حفظ خواهيم كرد » ساختمان ديوار و گسترش كولونى ها را عملى مى سازد. هر چند اين اعمال برخلاف قوانين بين المللى و از جمله ده ها قطعنامهء سازمان ملل متحد است، اما در قطعنامه ها هيچگونه ساز و كارى براى جلوگيرى از اين خلاف قانون ها وجود ندارد. اگر پارامترهاى پيشنهادى پرزيدنت كلينتون را در دسامبر ٢٠٠٠ به خاطر بياوريم كه مى گفت «هر آن چه در بيت المقدس يهودى ست اسرائيلى خواهد شد و آن چه عربى ست فلسطينى»، خواهيم ديد كه چرا گسترش و تقويت مستعمره ها موجب مى شود كه برچيدن آن ها گران تر و بازهم دشوارتر گردد.
گرد آورى و ترجمه : بهروز عارفى

اسناد و مراجعى در مورد ديوار آپارتايد:
نقشه ها:
نقشه ديوار جداسازى ميان اسرائيل و فلسطين (از سازمان حقوق بشرى اسرائيل بت سلم)
http://www.populationdata.net/images/cartes/asie/proche-orient/israel/palestine_israel_mur_octobre_2003.jpg
نقشه ديوار جدائى در بيت المقدس شرقى (لوموند ديپلماتيك)
http://www.populationdata.net/images/cartes/actus/palestine-jerusalem-est-fev07.jpg

فلسطين: مظهر تمام عيار بى عدالتى غرب و اسرائيل
مصاحبهى مجله آرش با آلن گرش
عضو تحريريه ماهنامهء لوموند ديپلماتيك

- ميخواستم نظر شما را در مورد تحولات اوضاع فلسطين و بويژه در رابطه با «ديوار امنيتى» به گفتهء اسرائيل يا «ديوار تبعيض نژادى» به گفتهء فلسطينى ها كه در سرزمين هاى اشغالى كشيده شده بدانم. آيا هدف اصلى اسرائيل اين نيست كه نخستين بار مرزى براى خودش درست كند؟

* بايد در ابتدا گفت كه ديوار بر روى «مرزى» كه منطبق بر خط آتش بس ۴ ژوئن ۱۹۶۷ باشد، قرار ندارد. طول اين «مرز» ۳۵۰ كيلومتر است در حالى كه طول ديوار به ۷۰۰ كيلومتر مى رسد. ديوار كاملا در داخل خاك فلسطين قرار دارد و بخشى از سرزمين هاى فلسطينى را در بر مى گيرد. به عقيده من خط جديد مرزى را ترسيم نمى كند. بنظر من اين ايده كه گويا اسرائيل مى خواهد بر سر مرز جديدى مذاكره كند، درست نيست. براى اسرائيل، ديوار يكى از راه هاى كنترل سرزمين هاى فلسطين و تقسيم آن سرزمين هاست. اصلا به اين معنى نيست كه آن چه در شرق ديوار قرار دارد از كنترل اسرائيل خارج است. زيرا در اين منطقه، اسرائيل به ساختمان شهرك هاى استعمارى ادامه مى دهد، ايجاد جاده ها و شبكه بندى استراتژيكى سرزمين ها ادامه دارد. در ساختارى قرار داريم كه عمل انجام شده را تثبيت و هرگونه ايجاد دولت فلسطين مستقل، منسجم و پايدار را بيش از اندازه غيرقابل تصور مى كند.
- نخستين هدف اسرائيل در ساختمان ديوار، زير سوال بردن ايجاد فلسطين نبود؟

* ابتدا استدلال امنيتى را بكار بردند يعنى ديوار مانع گذر به اسرائيل مى شود. اسرائيل مى گويد، خوب نگاه كنيد سوءقصدها كمتر شده است. ولى اين ادعا درست نيست، دليل اين امر، نابودى سازمان هاى فلسطينى در كرانه باخترى است. نقش ديوار، اعمال سياست سركوب است . و يكى از دلايل هم سياست تشكيلات خودمختار است كه كم كم منسجم مى شود و براى كنترل سرزمين ها، با كمك آمريكاا، و نيز اسرائيل و اردن نيروى پليس ايجاد مى كند. اسرائيل هميشه استدلال امنيتى را بزرگ جلوه داده است. استدلال امنيتى يك استدلال تبليغاتى است. مردم اسرائيل آن را باور دارند به اين معنى كه معتقدند از آنان حفاظت مى كند. اگر ديوار بر روى مرز قرار داشت، اين استدلال منطقى بود ولى بر روى مرز [۴ ژوئن ۱۹۶۷] نيست. اثر عينى كشيدن ديوار نفوذ در عمق سرزمين هاى فلسطينى و دشوار تر كردن ايجاد دولت فلسطين است. موضع اسرائيل نسبت به فلسطينى ها دو پهلو و اساسا گنگ است . از يك طرف الحاق همه سرزمين هاى فلسطينى را در مد نظر دارد، كرانه باخترى رود اردن را «ارض اسرائيل» مى داند، و از سوى ديگر نمى تواند جمعيت فلسطين را به خود ضميمه كند. زيرا از به هم خوردن تناسب جمعيت هراس دارد كه به سود اعراب است. اين تضاد، از يك طرف از ايجاد دولت فلسطين جلوگيرى مى كند و از طرف ديگر مى خواهد از دست فلسطينى ها خلاص شود. چند امكان وجود دارد. تا قبل از تشكيل دولت فعلى نتانياهو، حكومت هاى پى در پى اسرائيل، ايجاد دولت فلسطين را مى پذيرفتند، گرچه هيچ اثر مشخصى در عمل نداشت. مى خواستند از دست مردم فلسطين خلاص شوند ولى هيچ قدمى در راه ايجاد دولت فلسطين بر نمى داشتند. امروز گفتمان تغيير يافته است و منسجم تر است. نتانياهو مى گويد كه ايجاد دولت فلسطين را نمى پذيرد و ساختمان شهرك هاى استعمارى را ادامه مى دهد. البته در گذشته هم ديده ايم كه نتانياهو موضعش را تغيير داده است. الان مى گويد كه در شرايطى مشخص، ايجاد دولت كاملا غير نظامى را مى پذيرد. اما اساسا اين پذيرش صورى هيچ مفهومى ندارد. اگر امروز صحبت از شناسائى دولت فلسطين بدون مرز هاى معين است، به اين دليل است كه وضعى ايجاد كنند كه فلسطينى ها نتوانند درخواست مليت اسرائيلى بكنند، يعنى اگر بگويند، خوب، امكان تشكيل دولت فلسطين وجود ندارد، پس ايجاد دولتى دموكراتيك مورد نظر است كه مسلمانان، يهوديان و مسيحيان بتوانند در كنار هم زندگى كنند.
- آيا اين نظر شانسى دارد كه عملى شود؟

* ببينيد، شانسى ندارد زيرا كه نه در ميان فلسطينى ها و نه در ميان اسرائيلى ها انعكاسى ندارد. در محل، هيچ حركت واقعى ومعينى براى تحقق آن وجود ندارد. اين ديدگاه بخت زيادى ندارد. نظريه اى كه روشنفكران فلسطينى نيز طرح كرده اند، اگر دولتى دموكراتيك نظير آن چه در افريقاى جنوبى رخ داد، مى خواهيد، به مبارزره مشترك يهوديان، مسلمانان و مسيحيان نياز است. آن چه «كنگره ملى آفريقا» موفق شد در آفريقاى جنوبى عملى كند، نبرد سياهان عليه سفيدپوستان نبود، با اين كه تناسب جمعيت سياهان نسبت به سفيد پوستان، ۶ يا ۷ بر يك بود، بلكه نبرد مشترك سياهان و سفيد پوستان نفش اساسى را ايفا كرد كه سفيدپوستان نيز نقشى به عهده گرفتند . امروزه اين امر امكان پذير نيست، يعنى براى ايجاد دولتى دموكراتيك، نبرد مشترك يهودى، مسيحى و مسلمان ضرورى است. شايد سؤال ابلهانه اى باشد، ولى اين مسئله پيش مى آيد كه آيا اين دولت مى تواند عضو جامعه عرب گردد يا نه؟ ايده جذابى است. اينجا در اروپا، ايده يك كشور با همه شهروندانش، جذاب است ولى بطور روشن، ايده اى نيست كه بتوان پياده اش كرد. كسانى كه از ديدگاه دولت واحد دفاع مى كنند، مى گويند كه نظريه دو دولت نيز قانع كننده نيست. گرايش من اين است كه فكر كنم كه ايجاد دولت فلسطينى بيش از پيش دشوار شده است. ولى ، استدلال برخى اين است كه شايد وجود دولت اوباما آخرين بخت باشد. و شايد هنوز بتوان دولت فلسطين را ايجاد كرد. وزراى پيشين امورخارجه آمريكا چنين عقيده اى دارند و وزراى خارجه پيشين اروپائى نظير اوبر ودرين، (وزير خارجه پيشين فرانسه) نيز از آن حمايت مى كنند . آنان مى گويند كه اين آخرين فرصت است است ولى به هر حال اگر اوباما سريعا به راه حلى نرسد، با بن بست مواجه خواهيم شد، آن هم براى مدتى طولانى و حتى بر روى بخشى از سرزمين تاريخى فلسطين نيز دولت فلسطين تشكيل نخواهد شد.
- براى اجراى چنين طرحى نظر مساعد اسرائيلى ها ضرورى است، آيا فكر مى كنيد در شرايط موجود چنين امكانى وجود دارد؟

* فكر مى كنم كه بزرگترين اشتباه استراتژيكى رهبران فلسطين در سى سال گذشته اين بود كه ارزيابى نادرست كردند. آنان درك نكردند كه كليد حل مسئله در دست مردم اسرائيل است و نه در واشينگتن بجز زمان كنفرانس اسلو، تلاش واقعى وجود نداشت كه مسئولان فلسطينى بجاى مذاكره مستقيم با دولت اسرائيل، مستقيما مردم اسرائيل را خطاب قرار دهند. يعنى اكثر فلسطينى ها كه به صلح تمايل داشتند مى بايست تلاش مى كردند كه روى چند دستگى جامعه اسرائيل حساب كنند.مطلبى كه ويتنامى ها زود درك كردند. پيروزى ويتنامى ها به اين دليل نبود كه از نظر نظامى نيرومند تر بودند بلكه انان توانستند ميان امريكائيان شكاف بيندازند.اين امر در مورد الجزاير هم صادق است. آنان نيز به همين دليل پيروز شدند. در سال ۱۹۶۰، الجزايرى ها از نقطه نظر نظامى در درون كشورنابود شده بودند و فقط در طول مزرهاى مراكش و تونس حضور داشتند. آنان از نظر نظامى فروپاشيدند. براى حفظ موقعيت، فرانسه مجبور بود نيم ميليون نظامى را بسيج كند ولى بدلايل مسائل داخلى فرانسه، قادر به اين كار نبود. البته شرايط يكسان نيست، بشرطى به راه حلى خواهيم رسيد كه فلسطينى ها بتوانند گفتمان وعملكرد ديگرى در قبال اسرائيلى ها داشته باشند كه اين اتحاد را تقويت كند. درست است كه سوءقصدها اسرائيلى ها را يك پارچه كرد و آنان را حول دولت اسرائيل متحد كرد. هنگامى كه «كنگره ملى آفريقا» مبارزه مسلحانه را شروع كرد، خواستند از سلاح تروريسم هم استفاده كنند، ولى ديدند كه بر ضد هدف هاى خودشان عمل خواهد كرد كه مى خواستند بخشى از اهالى سفيد پوست آفريقاى جنوبى را با خود همراه كنند.
- به عقيده شما اگر فلسطينى ها يك جانبه دولت فلسطين را اعلام مى كردند، به رغم مخالفت اسرائيل و آمريكا مى توانستند تاييد مردم اسرائيل را بدست آورند و نتيجه اى بدهد؟ آيا اين عمل درست بود يا آن كه جرات نكردند؟

* آن ها جرات نكردند. اين يك حركت سياسى قوى بود. در سال ۲۰۰۰ - ۱۹۹۹ مى توانست اهميت داشته باشد. ولى امروز بى معنى است. يكى اين كه تشكيلات خود مختار را تغيير شكل خواهد داد كه هم اكنون نيز چندان قدرتى ندارد. اگر اين تشكيلات به يك دولت در تبعيد تبديل شود و دولت فلسطين بدون مرزهاى معين اعلام شود، خطرناك است. دولت بدون مرز و ارجاع تعيين آن به آينده نامعلوم بى معنى است. آنچه اهميت دارد و تعيين كننده است، مسئله مستعمره سازى و گسترش آن است. هم اكنون نيم ميليون مهاجر يهودى در اين شهرك ها ساكنند، ۲۰۰ هزار در بيت المقدس، ۳۰۰ هزار در كرانه باخترى و بر تعداد آنان دائما افزوده مى شود. اين مشكل غير قابل برگشت بنظر مى رسد. در غزه كه ۶ هزار مهاجر زندگى مى كرد، اين كار را كردند ولى در بعضى جاها نميتوان اين كار را كرد. هيچ دولت اسرائيلى ۳۰۰ هزار كولونى كرانه باخترى را اخراج نخواهد كرد تازه صحبتى از ۲۰۰ هزار مهاجر مقيم بيت المقدس نمى كنيم.
- تخريب ديوار، توقف مستعمره سازى،مسئله پناهندگان و پذيرفتن بيت المقدس شرقى به عنوان پايتخت از شرايط اوليه تشكيل دولت فلسطين است، سران اسرائيل هميشه گفته اند، آنچه را مى سازيم، حفظ مى كنيم. بنظر شما اين وضع برگشت پذير است؟ اسرائيل با زمان بازى نمى كند؟

* بايد اذعان كنم كه با انتخاب اوباما شرايط ويژه اى ايجاد شده است. پس از مدت ها، براى نخستين بار دولتى در امريكا بر سر كار است كه به بيانيه هاى دولت اسرائيل اكتفا نكرده و عمل مى خواهد. از مدت هاى مديد، چنين فشارى واقعى بر روى اسرائيل نيامده بود. دولت آمريكا معتقد است كه مناقشه اسرائيل- فلسطين مسئله مركزى خاورميانه است و از نگاه كل سياست آمريكا، حل اين مناقشه حتى نسبت به ايران و سوريه و غيره اهميت بسيارى دارد. پيش بينى تحولات اوضاع دشوار است. آنچه را مى خواهند واقعا نشان نمى دهند. آيا براى نيل به صلح كفايت خواهد كرد. دولت اسرائيل وضعيت محكمى ندارد، اكثريت شكننده اى دارند، آلترناتيو هم وجود دارد كه يكى، ائتلاف كاديما – حزب كار است. شايد. نميدانم در ماه هاى آينده چه پيش آيد. هيچ نيروى سياسى مايل نيست در مقابل اوباما بايستد. دولت او در داخل آمريكا محبوبيت زيادى دارد . فشار هاى لابى طرفدار اسرائيل كمى سبك تر شده است.او در منطقه هم محبوب است زيرا گفتار جديدى دارد.
- با اين كه دولت اسرائيل، از زمان روى كارآمدن اوباما، با پيش كشيدن خطر ايران و طرح هسته اى اين كشور، مى خواهد مسئله فلسطين را در درجه دوم اهميت قرار دهد.

* بله، بله، اما اين گفتمان كارائى ندارد، شايد مسئله انتخابات ايران تغييرى بوجود آورد. ولى عمدتا اين گفتمان بى اثر است حتى در امريكا، جريان بسيار محدودى آن را مى پذيرند. و از بمباران ايران توسط اسرائيل حمايت نمى كنند. جان بولتن (سفير پيپشين امريكا در سازمان ملل) از اسرائيل خواسته بود تا ايران را بمباران كند ولى اين نظريه بسيار محدود است. اين همان خط استراتژيكى است كه به آمريكا بقبولاند كه فلسطين اهميت زيادى ندارد و بايد به ايران حمله كرد. خط اروپا و امريكا اين است كه اگر ميخواهيم در مواجهه با ايران موضع بهترى داشته باشيم بايد در مسئله فلسطين-اسرائيل به پيشرفت هائى برسيم. در آنصورت دولت احمدى نژاد نمى تواند به عنوان مدافع فلسطين ظاهر شود اگر روند صلح در جريان باشد.
- تغييرات دولت اسرائيل چه تاثيرى در اوضاع به نفع يكى از دو طرف مخاصمه مى تواند داشته باشد؟

* به نفع كى، ايران؟
- نه اسرائيل

* دولت اسرائيل مخالف صلح است، راست ترين حكومت اسرائيل را در تاريخ آن كشور داريم.
- با وجود شكاف درجامعه اسرائيل، اكثريت جمعيت با فلسطينى ها مخالف است
.
* مشكل اينجاست كه نه فلسطينى ها و نه اسرائيلى ها، البته نه به دليل مشابه، به صلح اعتقادى ندارند. عملا هيچ نتيجه اى نمى بينند. ميگويند كه هيچ راهى وجود ندارد. به همين جهت استراتژى اوباما مبنى است بر لزوم تغيير وضع در صحنهء واقعيت. از جمله رفع محاصره غزه، حذف پاسگاه هاى كنترل (چك پوينت ها) و توقف مستعمره سازى. و نيز تشكيلات خود مختار نشان بدهد كه قادر به تامين امنيت شهرها و جلوگيرى از سوءقصد هاست . ايجاد جوى جديد براى ايجاد پويائى (ديناميك) صلح نيز از همين شروط است.
- آن چه «جامعه بين المللى» ناميده مى شود، همواره به سود اسرائيل عمل كرده، شايد تهاجم به غزه وضع را تغيير داده باشد، ولى فكر نمى كنيد كه «جامعه بين المللى» در وخيم تر شدن وضع مسئوليتى دارد؟

* البته، به يقين. بطور كلى، از يك تا دو سال پس از انتقاضه دوم، «جامعه بين المللى» و عمدتا اتحاديه اروپا و ايالات متحده، نه چين و نه روسيه، از دولت اسرائيل پشتيبانى كرده و دولت بوش با پشتيبانى از شارون، سياست نابودى فلسطين و انزواى ياسر عرفات و عدم مذاكره با وى را در پيش گرفت. در ادامه سياست شارون در منزوى كردن ابو مازن و قطع مذاكرات، «جامعه بين المللى» مسئوليت مهمى دارد. چيزى كه تغيير يافت موضع اروپا بود و گرنه آمريكا همان سياست پيشين را ادامه داد. قبلا، اروپا در مورد خاورميانه، موضع سنتى حفظ توازن ميان اعراب و اسرائيل را داشت. به دو دليل اين سياست به سود طرفدارى از اسرائيل تغيير كرد. ورود كشورهاى اروپاى شرقى در اتحاديه اروپا موجب اتخاذ سياستى نزديك تر به اسرائيل شد. قبلا سياست مشابه در مورد ايران داشتند. آنان گفتند كه چون دولت هاى قبلى كه ما درقدرت شريك نبوديم، طرفدار فلسطين بودند ما از اسرائيل طرفدارى مى كنيم. سياست فرانسه هم تغيير كرد. غزه چيز مهمى را تغيير داد. اين تغيير در افكار عمومى بيشتر از دولت هاست. آن چه در مورد دولت ها تغيير كرده است، دولت اوباماست. آن چه حيرت آور است ، نقشى است كه دولت هاى اروپائى پشت سر اوباما قرار گرفته اند، بويژه در مورد فلسطينى ها.
در مورد ديوار، اقليتى از اسرائيلى ها در كنار فلسطينى ها قرار دارند. در صحنه سياسى كدام يك از دو حالت زير مى تواند وضع را بطور موثر تغيير دهد: افزايش همبستگى اسرائيلى ها يا سياست هاى بين المللى؟
* هر دو باهم، آنها را نمى توان از هم جدا كرد. آنهائى كه فكر مى كنند صلح را مى شود تحميل كرد، تا حدودى حق داشتند . بايد بر اسرائيل فشار آورد و حتى مجازات هائى عليه سياستش تعيين كرد. ديديم كه گزارش عفو بين المللى در مورد غزه اسرائيل را بخاطر تجاوز متعدد به حقوق بشرمحكوم كرد و اين كشور بايد بخاطر اين اعمال مجازات شود. اما اين فشار ها بايد با درون جامعه هم آهنگ باشند.
بار ديگراشاره كنم كه نمونه آفريقاى جنوبى اهميت بسيار دارد. مواضع بين المللى مهم بودند ولى اگر از درون كشور تقويت نمى شد، نمى توانست اثربخش باشد. بايد بصورتى قرارداهاى اسلو را ورق زد و شكست ها را فراموش كرد. و همچنين آن چه را كه بر مردم سنگينى كرد، براى ساختن چيزى از نو تغيير داد. فكر مى كنم كه بايد در اين زمينه جنبشى ايجاد شود. كار مشترك اسرائيلى ها و فلسطينى ها بر روى موارد مشخص، اهميت بسيار دارد.
نقش مخرب ديوار را همه مى دانيم. بنظر شما پشتيبانان فلسطين بايد مسئله ديوار را جداگانه طرح كرده و نابودى آن را بخواهند يا اين كه مسئله در روند صلحى كلى حل خواهد شد؟
* نه با دو مسأله روبروئيم. يكى همبستگى با فلسطينى ها در مورد تجاوزى كه به حقوقشان به عنوان بشر صورت مى گيرد و ديگرى مسئله ديوار. بايد به مبارزه براى نابودى ديوار مستقلا و بموازات تلاش هاى ديگر ادامه داد. بايد مبارزه سياسى را ادامه داد. مبارزه عليه ديوار اهميت بسيارى دارد. بوِيژه با توجه به نظر ديوان داورى بين المللى (دادگاه لاهه) كه ارگان قضائى سازمان ملل متحد است و دال بر اين است كه ديوار غير قانونى است، بايد اين حكم را به اجرا درآورد.
- مطلب ديگرى داريد بيفزاييد ؟

* اگر مناقشه اسرائيل- فلسطين را از نظر تعداد كشته ها (در مقايسه با عراق و افغانستان) بررسى كنيم، منافشه كوچكى است، پايگاهى وجود ندارد، نفت وجود ندارد ولى در عين حال اين مناقشه، كشمكش نمادين بسيار مهمى است كه نه تنها براى جهان عرب و اسلامى اهميت دارد بلكه امروز، سرخ پوستان آمريكاى مركزى يا نقاط ديگر تظاهرات مى كنند در پشتيبانى از فلسطين، در اروپا به حمايت از فلسطين تظاهرات مى كنند. فلسطين مناقشه اى است كه مظهر تمام عيار بى عدالتى در اين منطقه است. نظير آفريقاى جنوبى و ويتنام در گذشته . مسأله اى است نمادين از بسيارى جهات و بويژه كه در برابرش، گفتمان يك بام و دوهواى غرب را داريم . اگر گفته مى شود كه اسرائيل وجود دارد، ولى به هر حال بر بى عدالتى ايجاد شده است با غصب زمين هاى ديگرى و استعمار به معنى سنتى واژه. امروز اين امر نمادين شده است. حل آن اوضاع منطقه را تغيير خواهد داد. وضعى كه پنجاه سال است دچار بن بست است. در جهان عرب، همان حكومت ها راداريم . رؤساى جمهورى داريم كه پسرشان جايگزين شان مى شود يا پادشاهانى كه پسرانشان قدرت را در دست مى گيرند. و همه در نظام هاى مسدود حكومت مى كنند. هيچ منطقه اى مثل جهان عرب مسدود نيست. و اثرات اين ها نقش منفى دارد.
بايد سياست جهانى دنبال راه حلى كلى با دربرگرفتن سوريه و كشورهاى ديگر عربى، چيزى شبيه طرح پادشاه عربستان يا راه جداگانه بگردد. واقعا بهتر است راه حلى كلى يافت. فلسطين است و سوريه، در مورد لبنان اختلاف اساسى وجود ندارد، جز مسئله كوچك مزارع شبعا. بايد همزمان مسئله فلسطين –اسرائيل و سوريه –اسرائيل را حل كرد. علاوه بر آن، براى مردم اسرائيل اهميت دارد كه در مقابل صلح با فلسطين، صلح با كشورهاى ديگر عربى تامين شود. در آن صورت همسايه در حال جنگ وجود نداشته و تضمينى روانى وجود خواهد داشت.
- شما فكر نمى كنيد كه دولت اسرائيل خواهان صلح نيست. حتى بن گوريون مى گفت، كه قرادادهاى آتش بس براى ما كافى است...

* آرى، ولى من ميان دولت هاى اسرائيل و مردم اسرائيل تفاوت قائلم. دولت ها از يك ترس واقعى مردم اسرائيل براى پيشبرد سياست ماجراجويانه خودشان سود مى برند. فكر مى كنم بيشتر مردم اسرائيل تمايل به صلح دارند و اين تمايل را بايد عليه دولت اسرائيل بكار برد.
- با ديوار، دولت اسرائيل، اسرائيلى ها را نيز محبوس كرده است.
* البته، البته!
- بسيار سپاسگزارم
مصاحبه كننده بهروز عارفى - دوم ژوئيه ۲۰۰۹

بايكوت فرآورده هاى اسرائيلى
نمونه هايى از اقدامات مبارزاتى جهانى
عليه رژيم نژادپرست و اشغالگر اسرائيل

پيش از اين ليستى از اين اقدام مردمى و جهانى تهيه شده كه همزمان روى سايت راه كارگر و انديشه و پيكار منتشر شده است.
http://www.rahekargar.de/temp/۲۰۰۹۰۳۱۶-۰۱-temp.htm
http://www.peykarandeesh.org/jonbesh/Akhbare-Boyxott-e-Israel.html

ليست زير ادامهء آن ليست است براى درج در آرش ۱۰۳.

۱۷ مارس ۲۰۰۹ـ شومن معروف كانال يك تلويزيون فرانسه، آرتور، با بى اعتنايى تماشاگران روبرو شد
وى كه به حمايت از اسرائيل معروف است و هرسال براى كمك به ارتش اسرائيل با اجراى «شو» كمك جمع آورى مى كند، بنا به نوشتهء روزنامهء La Voix du Nord (صداى شمال) مورخ ۱۶ مارس ۲۰۰۹ آرتور ديروز نتوانست بيش از ۳۰۰ نفر در سالن Loos-Haubourdin تماشاچى داشته باشد، حال آنكه نمايش هاى او معمولا تا ۱۰۰ هزار نفر را به خود جلب مى كرد. روزنامهء ياد شده نوشته است كه طرفداران بايكوت اسرائيل تراكت هايى در جلوى محل نمايش پخش كرده بودند كه حمايت آرتور را از اسرائيل نشان مى داد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۲۴

۱۸ مارس ۲۰۰۹ـ نامه به مارتين اوبرى، دبير كل حزب سوسياليست فرانسه و شهردار شهر ليل در اعتراض به همكارى بين شهر ليل و حيفا (اسرائيل)
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۲۵
۲۱ مارس ۲۰۰۹ـ اسرائيل جشن هاى فرهنگى فلسطينى را ممنوع كرد. بازهم براى بايكوت اسرائيل دليل ديگرى مى جوييد؟
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۳۵
۲۱ مارس ۲۰۰۹ـ بر «تى شرت» سربازان اسرائيل عكس اجساد فلسطينى ها نقش بسته است
عكس هايى از اجساد بچه هاى فلسطينى، از مادرانى كه بر گور فرزندان از دست رفته شان مى گريند، از مسجدهايى كه به خاكستر بدل شده «دكور» تى شرت هاى سربازان ارتش اسرائيل است كه يك شركت توليد تى شرت در تل آويو با فروش آنها پول به جيب مى زند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۳۷
۲۴ مارس ۲۰۰۹ـ شركت اسرائيلى TEVA داروهاى ژنريك توليد مى كند. اسرائيل با بمب هاى فسفرى فلسطينى ها را بمباران كرده است. به داروخانه اى كه اين داروها را عرضه كند مى توانيد بگوييد: TEVA نمى خواهم.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۴۲
۲۵ مارس ۲۰۰۹ـ قرار بود در چارچوب همكارى شهر فرانسوى ليل و شهر حيفا در اسرائيل هىأتى اسرائيلى از ليل ديدن كنند. در پى اعتراض به شهردار ليل (از حزب سوسياليست) اين ديدار لغو شد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۴۵
۲۶ مارس ۲۰۰۹ـ شركت فرانسوى آلستوم از يك صندوق بازنشستگى سوئدى اخراج شد، زيرا در اشغال سرزمين هاى فلسطينى با اشغالگران همكارى دارد.
كارزار خوددارى از سرمايه گذارى در اسرائيل در اروپا شدت پيدا كرده است. صندوق بازنشستگى سوئدى AP۷ آخرين مؤسسه اى ست كه...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۴۷
۲۷ مارس ۲۰۰۹ ـ ليست تظاهرات فردا ۲۸ مارس در شهرهاى مختلف فرانسه براى پخش تراكت هاى بايكوت.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۵۰
۳۰ مارس ۲۰۰۹ ـ نامهء دو اسرائيلى كه از اقدام بايكوت پشتيبانى كرده اند
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۵۷

۳۰ مارس ۲۰۰۹ ـ آرى، بايكوت اسرائيل كارآيى دارد.
تارنماى اتاق بازرگانى فرانسه ـ اسرائيل در ستون «بايكوت» (آرى!) خود روز سه شنبه تيتر زده است: «اسرائيل، بايكوت و كسب و كار: در سال ۲۰۰۹ صادرات اسرائيل ۱۰ درصد كاهش مى يابد. صادر كنندگان بايد خود را آماده كنند تا با كارزار بين المللى ضد اسرائيلى مقابله كنند».
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۵۹
۳۱ مارس ۲۰۰۹ ـ رم (ايتاليا) بايكوت فرآورده هاى اسرائيلى
بايكوت گسترش مى يابد: كسانى كه در چارچوب فوروم فلسطين مبارزه مى كنند روز شنبه عليه فروشگاه بزرگ زنجيره اى Auchan كه شعبه اى در حومهء شرقى رم دارد دست به آكسيون زدند...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۶۰
۳۱ مارس ۲۰۰۹ ـ مديريت فروشگاه هاى زنجيره اى تقريباً در سراسر فرانسه بايد مسؤوليت خود را بر عهده بگيرند.
در شهرهاى بوردو، مونتروى، ليون... و در بسيارى از نقاط فرانسه مبارزانى كه براى تأمين حقوق فلسطينيان و اجراى عدالت فعاليت مى كنند مديريت فروشگاه هاى بزرگ را به پرسش گرفته اند تا در رابطه با كالاهايى كه از كشورى مى آيد كه ۶۰ سال است مردم فلسطين را از خانه و سرزمين شان طرد مى كند توضيح بخواهند...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۶۱
۱ آوريل ۲۰۰۹ ـ شهر بيل بائو (ايالت باسك اسپانيا): بزرگداشت «روز زمين» (در فلسطين ۳۰ مارس) با شعار بايكوت:
كارگران باسك مدتها است كه در جنبش هميستگى با آرمان فلسطين پيشگام هستند. در زير برخى از آكسيون هايى كه سندكاى LAB در بيل بائو در رابطهبا فراخوان بايكوت انجام داده مى يابيد
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۶۶
۲ آوريل ۲۰۰۹ ـ ويدئوى تظاهرات ۲۸ مارس در پاريس را براى بايكوت ببينيد
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۶۴
۲ آوريل ۲۰۰۹ ـ ويدئوى جديد بايكوت در شهر ميلان ايتاليا: تلاش براى آگاه كردن خريداران يك فروشگاه بزرگ كه خريد كالاهاى اسرائيلى كمك مالى به جنگ با مردم فلسطين است....
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۷۰
۴ آوريل ۲۰۰۹ ـ در دفاع از Hermann Dierkes سنديكاليست آلمانى كه به خاطر حمايت از بايكوت اسرائيل، متهم به يهود ستيزى شده جمعى از مبارزان يهودى تبار با كسانى كه مدعى سخن گفتن به نام تمام يهوديان هستند مخالفت كرده تأكيد نموده اند كه اين كسان از اتهام يهودستيزى سوء استفاده مى كنند تا صداى اعتراض هاى مشروع و محقانه را خفه كنند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۷۱
۶ آوريل ۲۰۰۹ ـ پژوهشگر اسرائيلى راحله ميزراهى، كارشناس امور فرهنگى خواستار بايكوت اسرائيل و اخراج آن از عضويت يونسكو شده است. يك متن نمونه...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۷۴
۷ آوريل ۲۰۰۹ ـ فروشگاه كورا رميرمون عليه يك مشترى كه طى نامه اى مؤدبانه از او خواسته بود محصولات اسرائيلى در مغازهء خود عرضه نكند به پليس شكايت كرد
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۷۶
۹ آوريل ۲۰۰۹ ـ بايكوت بانك دكسيا Dexia به علت دست داشتن در تأمين مالى مستعمره سازى در سرزمين هاى فلسطينى.
۹ آوريل در حالى كه نمايندگان منتخب شهردارى هاى استان پاريس در پارك فلورال ونسن اجتماع كرده بودند تا تأمين مالى پروژه هاى شهردارى ها را بررسى كنند. از آنجا كه از نمايندگان بانك دكسيا هم براى مشاركت در اين امر دعوت شده بود، فعالان كارزار بايكوت اسرائيل دست به يك آكسيون افشاگرى عليه بانك دكسيا زدند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۸۲
۱۱ آوريل ۲۰۰۹ ـ نامه اى به مارتين اوبرى، شهردار شهر ليل در شمال فرانسه و خواست الغاء همكارى بين اين شهر و شهر حيفا در اسرائيل. نامه را در زير مى خوانيد...
۱۳ آوريل ۲۰۰۹ ـ روشنفكر اسرائيلى آبراهام يهوشوا كه در خدمت تبليغات جنايتكارانهء اسزائيل قلم مى زند روز ۴ آوريل در شهر تورن ايتاليا سخنرانى داشت. دوستان ما در فوروم فلسطين دست به افشاگرى عليه وى زدند و در نتيجه استقبال از وى به هم خورد (ويدئو را تماشا كنيد). اين مبارزان همچنين خواستار شده اند كه در نمايشگاه كتاب اين شهر در ماه مه، كه مصر به عنوان مهمان ويژه دعوت شده است، عليه همكارى مصر و اسرائيل دست به افشاگرى بزنند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۹۳
۱۵ آوريل ۲۰۰۹ ـ شركت فرانسوى وئوليا كه براى ساختن يك ترامواى كه بيت المقدس را به مستعمرات اسرائيلى وصل مى كند با اسرائيل همكارى دارد، به خاطر افشاگرى هايى كه عليه آن صورت گرفته يك مناقصهء مهم ۷۵۰ ميليون يورويى را در شهر بوردو (فرانسه) از دست داد و قرارداد با شركت كئوليس بسته شد...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۹۹
(مقالهء لوموند ۵ ژوئن ۲۰۰۹ را در اين باره در همين شمارهء آرش مى خوانيد)
۱۷ آوريل ۲۰۰۹ ـ
دو روز پيش از تشكيل كنفرانس ضد تبعيض نژادى ملل متحد در سويس، كنفرانس ديگرى برپا مى شود تا معافيت اسرائيل از مجازات در قبال جناياتى كه مرتكب مى شود مورد بررسى قرار گيرد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۲۶
۲۰ آوريل ۲۰۰۹ ـ ارتش اسرائيل مى خواست در لندن برقصد.
روزنامهء گاردين خبر مى دهد كه برنامهء رقص و آواز ارتش اسرائيل كه قرار بود در لندن برپا شود به دليل اعتراضات فراوانى كه صورت گرفت لغو شد...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۳۹

۲۲ آوريل ۲۰۰۹ ـ رائول ژنار كانديداى انتخابات پارلمان اروپا از «حزب نوين ضد سرمايه دارى» (NPA) در ناحيهء جنوب شرقى پاريس در كارزار انتخاباتى خود موضع خويش را به نفع فلسطين صريحاً بيان كرد. مصاحبه اى را با او در زير ملاحظه مى كنيد...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۴۸
۲۲ آوريل ۲۰۰۹ ـ كنگرهء سنديكاهاى اسكاتلند منعقد در شهر Perth بايكوت اسرائيل، خوددارى از سرمايه گذارى، و مجازات آن را تصويب كرد...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۴۹
۲۵ آوريل ۲۰۰۹ ـ عجيب ولى راست!
شهردار وين ـ اتريش به اتاق تجارت اسرائيل اجازه داده است كه در ساحل دانوب، به مناسبت صدمين سال تل آويو، يك پلاژ به نام «تل آويو بيچ» برپا كند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۵۱
۸ مه ۲۰۰۹ ـ فروشگاه زنجيره اى كارفور به خاطر ۲۵۰۰ مورد نقض قانون و فريب خريداران كه در شش شعبهء آن در ناحيهء پاريس صورت گرفته دربرابر دادگاه پليس اِورى (Evry) حاضر شد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۷۸
۹ مه ۲۰۰۹ ـ شركت وئوليا در جستجوى كسى كه مديريت ترامواى قدس را برعهده بگيرد.
در مجمع عمومى سالانهء شركت، رئيس هيئت مديره، هانرى پروگليو براى تعيين مدير آيندهء تراموايى كه بايد قدس را به مستعمرات اسرائيلى وصل كند كاملاٌ در مخمصه قرار داشت...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۸۳
۱۱ مه ۲۰۰۹ ـ بايكوت كالاهاى اسرائيلى در وال دواز (استان پاريس).
در زير مقاله اى از روزنامهء پاريزين مورخ ۱۱ مه را ملاحظه مى كنيد كه گزارشى از افشاگرى و بسيج جهت بايكوت محصولات اسرائيلى را چاپ كرده است.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۹۰
۱۳ مه ۲۰۰۹ ـ نيس، اسرائيل، كنيسه: همدستى با تروريسم دولتى اسرائيل و خَلط مبحث هاى زيانبار
«كريستيان استروزى وكيل مجلس و شهردار نيس و نيز اريك سيوتى وكيل مجلس و رئيس استاندارى آلپ ماريتيم جشن ملى اسرائيل را فردا پنجشنبه ۱۴ مه برگزار مى كنند و كنيسهء بزرگ خيابان دولوا سرود ملى اسرائيل و سپس سرود ملى فرانسه را خواهد نواخت».
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۹۲
۱۵ مه ۲۰۰۹ ـ سازمانهاى اسرائيلى كه از نروژ مى خواهند در اسرائيل سرمايه گذارى نكند.
بيست سازمان اسرائيلى از مردم نروژ خواسته اند كه صندوق هاى بازنشستگى ملى نروژ خود را از كليهء شركت هاى اسرائيلى كه در اشغال سرزمين هاى فلسطينى دست دارند كنار بكشند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۰۰
۱۵ مه ۲۰۰۹ ـ بايكوت اسرائيل پيش مى رود!
در پى كارزارى كه در آمريكا براى بايكوت اسرائيل جريان دارد، شركت موتورولا خود را از اسرائيل رها كرد. مقالهء PAJU «اتحاد فلسطينى و يهودى ـ مونتريال» را در زير بخوانيد...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۰۲
۱۵ مه ۲۰۰۹ ـ مديريت جشنوارهء فيلم ادينبورگ (انگلستان) وجهى را كه سفارت اسرائيل به عنوان كمك به اين جشنواره كرده بود برگرداند زيرا اعتراضات فراوانى به اين رابطهء ناسالم برپا http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۰۳
۱۵ مه ۲۰۰۹ ـ ششمين كنگرهء ملى سنديكاى سراسرى مديريت مدارس، دانشگاهها و كتابخانه ها ـ فدراسيون سنديكايى متحد (SNASUB-FSU) كه در تمام اين هفته اجلاس داشت، به كار خود پايان داد و پيشنهاد بايكوت اسرائيل را تصويب كرد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۰۴
۱۵ مه ۲۰۰۹ ـ بانك دكسيا اعلام كرد كه ديگر به مستعمرات اسرائيلى وام نخواهد داد
پس از آنكه دوستان بلژيكى ما، در بروكسل، از بانك فرانسوى ـ بلژيكى دكسيا خواسته بودند دربارهء تأمين مالى شهرك سازى هاى اسرائيلى در سرزمين هاى اشغالى حساب پس بدهد، ديروز دهها نفر از فعالين كارزار بايكوت به «لادفانس»، محلى كه مجمع عمومى سهامداران بانك در آنجا برپا بود، رفتند تا در آنجا دست به اعتراض بزنند... (ويدئو و اطلاعيهء مربوطه را ملاحظه كنيد).
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۰۵
۲۲ مه ۲۰۰۹ ـ دولت هاى عرب همدست اسرائيل!
نه جديد است، نه شگفت انگيز، اما تكان دهنده است كه دولت هاى عرب كه ادعا مى كنند رابطه اى با اسرائيل ندارند، بگذارند الماس فروش اسرائيلى، Leviev، از موقعيت مرفه و كاملاً ممتازى برخوردار باشد:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۲۱
۲۴ مه ۲۰۰۹ ـ بايكوت محصولات اسرائيلى: وزير كشور [فرانسه] لابى اسرائيل را سرجاى خود نشاند
ميشل آليو مارى پاسخى مفصل و رضايت بخش به اريك رائو و دوستانش در حزب UMP داد. آنها از وى در مجلس ملى خواستند كه عليه شهروندانى كه براى بايكوت كالاهاى اسرائيلى در فروشگاه هاى بزرگ فعاليت مى كنند اقدام نمايد:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۲۷
۲۵ مه ۲۰۰۹ ـ جورج فرِش قصد دارد يك شركت اسرائيلى صادرات ـ واردات را در Agrexco ايجاد كند.
دوستان ما در شهر مون پوليه (فرانسه) شوراى استاندارى «لانگدوك روسيون» را برحذر داشته اند كه مبادا به يك شركت صادرات ـ واردات اسرائيلى ميوه و سبزيجات در بندر سِت (Sète) پروانهء كار بدهد. استاندارى براى اين شركت تبليغات مى كند كه ۲۰۰ شغل ايجاد خواهد كرد. اما اين شركت «آگركسكو» كيست و چه كاسه اى زير نيم كاسه پنهان است؟
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۳۳
۲۵ مه ۲۰۰۹ ـ بس كنيد! اسرائيل ما را ابداً به خنده نمى اندازد!
همان طور كه همه مى دانند اسرائيل در اروپا ست. به اين دليل است كه ژان ميشل برانكار، مدير «مركز اروپايى هنرهاى تفريحى اروپا» امسال از يك گروه سيرك اسرائيلى دعوت كرده است:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۳۵
[براى تظاهرات اعتراضى روز ۲۹ مه جلوى تئاتر تعيين شده است]
۲۵ مه ۲۰۰۹ ـ تبليغات براى توريسم اسرائيل دئر متروهاى لندن بايد برچيده شود
كارزار اعتراضى براى برچيدن تبليغات توريستى اسرائيل در متروهاى لندن باعث شده كه مديريت مترو اين تبليعات را حذف كند. فعالين بايكوت با ارسال نامه، با تلفن مراتب اعتراض خود را نشان دادند. در فرانسه هم بايد همين كار كرد. در متروى پاريس تبليغات توريستى براى كشورى صورت مى گيرد كه تروريسم را در گسترده ترين سطح اعمال مى كند:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۳۷
۲۹ مه ۲۰۰۹ ـ گاردين مقالهء «دكتر امجد برهم» رئيس اتحاديهء فلسطينى استادان شاغل در دانشگاه را چاپ كرده است. نامهء او بر پايهء تصميمى ست كه كنگرهء دانشگاهيان انگليسى در اين هفته گرفته كه اسرائيل بايد مشمول بايكوت شود:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۴۴
۳۰ مه ۲۰۰۹ ـ هشتمين كنگرهء ناحيه اى سنديكاى ث. ژ. ت. كاركنان آموزش و پرورش شمال فرانسه كه در روزهاى ۲۵ و ۲۶ جلسه داشت به بايكوت اسرائيل در زمينه هاى اقتصادى، دانشگاهى، فرهنگى ورزشى و سرمايه گذارى رأى موافق داد. كنگره از ث. ژ. ت. مى خواهد تا زمانى كه سنديكاى كارگران اسرائيلى (هستدروت) سياست استعمارى اسرائيل را محكوم نكرده رابطهء خود را با آن قطع كند و با سنديكاهاى فلسطينى رابطه برقرار نمايد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۴۹
۲ ژوئن ۲۰۰۹ ـ عمر برغوثى: «بايكوت بيش از پيش توجه مردم را به خود جلب مى كند»
عمر برغوثى يكى از بنيانگذاران كارزار بايكوت آكادميك و فرهنگى اسرائيل در يك مصاحبه به سخنانى از اين گونه كه گاه شنيده مى شود: «سياست را نبايد با فرهنگ قاطى كرد» يا «ورزش و سياست با هم ربطى ندارند پاسخ مى گويد:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۵۰
۳ ژوئن ۲۰۰۹ ـ شركت متروى پاريس دربرابر اعتراضات حساس است.
به اعتراضات با نامه، تلفن ادامه دهيد:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۵۶
۵ ژوئن ۲۰۰۹ ـ مصاحبه با ليزا تراكى استاد دانشگاه در بيرزيت (فلسطين):«اگر توليدكنندگان گوجه فرنگى اسرائيلى نبايد از بايكوت معاف باشند چرا دانشگاهيان اسرائيلى بايد استثنا بمانند؟
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۶۳
كارزار بايكوت عليه رژيم نژادپرست، تروريست و اشغالگر اسرائيل ادامه دارد...

شركت فرانسوى وئوليا
و تاوان مداخله اش در ترامواى اورشليم
كارزار جنبش هاى جانبدار فلسطين براى بايكوت اسرائيل گسترش مى ياب
از لوموند ۵ ژوئن ۲۰۰۹

درحالى كه ساختمان ترامواى بيت المقدس با نصب ريل در خيابان ها ادامه دارد فشار بر دو شركت فرانسوى سازندهء اين خط يعنى آلستوم و وئوليا تشديد شده است. هستند كسانى كه با اين طرح به مخالفت برخاسته اند. ۱۵ آوريل گذشته دادگاه شهرستان نانتر (حومهء پاريس) خود را براى رسيدگى به پروندهء شكايتى كه انجمن همبستگى فرانسه ـ فلسطين (AFPS) به اين دادگاه ارائه كرده صالح اعلام كرد. انجمن مزبور قرارداد ساختن اين ترامواى را «مخالف قانون» دانسته و خواستار لغو آن شده است زيرا هدف از اين خط، وصل كردن مركز بيت المقدس به كلونى هاى يهودى ست كه در محله هاى فلسطينى اشغال شده توسط اسرائيل برپا شده است. انجمن همبستگى فرانسه ـ فلسطين شكايت خود را برپايهء مصوبات چهارمين كنفرانس ژنو تنظيم كرده كه ساختن مستعمرات (شهرك هاى مسكونى) در يك سرزمين اشغال شده را امرى غير قانونى به شمار مى آورد.
آلستوم و وئوليا به ترتيب، تأمين واگون هاى ترامواى و سپس بهره بردارى از آن را بر عهده دارند. وئوليا روى سايت اينترنتى خود ابراز تأسف مى كند كه تشكيلات خودمختار فلسطين مخالفت خود را با اين طرح چهار سال پس از آنكه قرارداد واگذار شده ارائه كرده است. نظر دادگاه اين است كه اسرائيل به عنوان كشورى بيگانه نمى تواند از شموليت حكم دادگاه معاف باشد «زيرا واقعيت اين است كه اسرائيل قدرتى ست كه بخشى از ساحل غربى را كه ترامواى مورد اختلاف از آن مى گذرد در اشغال خود دارد». آلستوم و وئوليا خواستار تجديد نظر شده اند.
اين تصميم دادگاه كه عواقب سنگينى را بالقوه با خود به همراه مى آورد در حالى رخ مى دهد كه جنبش بايكوت آلستوم و وئوليا تحت تأثير ائتلافى از جنبش هاى جانبدار فلسطين گسترش مى يابد. وئوليا كه در ساحل غربى يك خط اتوبوس و جمع آورى آشغال را اداره مى كند ــ كه دو سرمايه گذارى به سود شهرك هاى يهودى ست ــ به صورت هدف سرزنش ها و حملات مبارزان درآمده است. آنها شعار مى دهند «وئوليا را از خط خارج كنيم». در آغاز امسال اين شركت چند مليتى فرانسوى قرارداد آب و نان دارمديريت متروى استكهلم را كه تا آن زمان برعهده داشت و بالغ بر يك ميليارد و ۹۰۰ ميليون يورو مى شد از دست داد. هرچند نمايندگان مجلس (سوئد) اطمينان مى دهند كه تصميم شان ناشى از ملاحظات تجارى ست، اما تأثير گروه فشار NGO ى سوئدى Diakonia حتماً تأثير جدى داشته است.
در نيمهء ماه مارس، شهر ساندويل در انگلستان (با ۳۰۰ هزار جمعيت) نام وئوليا را از مناقصهء جمع آورى آشغال كه مبلغ اش به يك ميليارد و ۶۰۰ ميليونى مى رسيد حذف كرد. يك ماه بعد، شوراى شهردارى مالواى، سومين شهر بزرگ ايرلند توصيه كرد كه قرارداد توزيع آب را كه تا آن زمان در اختيار وئوليا بود تمديد نكنند. بازهم در آوريل گذشته، شعبهء حمل و نقل اين شركت فرانسوى يك بازار ۶۵۰ ميليون يورويى را از دست داد. در تماسى تلفنى كه با يكى از مسؤولين وئوليا گرفته شد، وى تأثير فعاليت طرفداران بايكوت را در اين مورد كم اهميت تلقى كرد و گفت: «در جريان فعاليت يك شركت، امرى عادى ست كه بازارى را از دست بدهد. در بوردو مقامات محلى فقط كوشيده اند با تأمين كنندهء ديگرى معامله كنند.» وى اعتراف كرد كه در «اسكانديناوى و انگلستان، فعاليت طرفداران بايكوت براى ما گران تمام شده است». اين اعتراف براى عمر برغوثى كه يكى از گردانندگان كارزار بايكوت عليه وئوليا است تعجب آور نيست. وى مى گويد: «از آغاز امسال، وئوليا ۷ ميليارد دلار [چهار و نه دهم ميليارد يورو] از بازار بالقوهء خود را از دست داده است. چنين نيست كه مديران وئوليا ناگهان تبديل به مديران بد شده باشند، بلكه بديهى ست كه قضيهء ترامواى بيت المقدس چهرهء اين شركت را لكه دار كرده است.
وئوليا كه مى داند اين استدلال ها چندان بردى ندارد روى تارنماى خود ستونى باز كرده است براى پاسخگويى به انتقادات. مسأله به صورت امرى عاجل درآمده است. برخى مؤسسات مالى به گردونهء كارزار بايكوت پيوسته اند مانند بانك هولندى ASN و صندوق بازنشستگى سوئد AP۷ كه يكى از مهمترين سرمايه گزاران اين كشور است. انجمن هاى جانبدار فلسطين كه به خاطر اين پيروزى هاى نخستين به شور و شوق آمده اند بر گسترهء حملات خود را افزوده اند. شركت مهندسى Egis Rail ليون (فرانسه) هدف بعدى آنها است. عمر برغوثى مى گويد: «كارزار ما با شتابى كه پيش بينى نكرده بوديم گسترش مى يابد. حال كه كشورهاى غربى ترجيح مى دهند چشمان خود را ببندند بر ما، جامعهء مدنى، است كه كارى كنيم كه اسرائيل قوانين بين المللى را رعايت كند». (نويسندهء مقاله: بنيامين بارت)

قسمت یازدهم: ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی

مکزیک - اکتبر ۲۰۲۳

حدود پانزده سال پیش، درباره‌ی کابوسی هشدار دادیم: در یک «بذرگاه» و از طریق صدای مرحوم معاون فرمانده مارکوس بود که سخن راندیم، و اینچنین گفتیم:

                                       اندر حکایت كِشت و دِرو                     

ژانویه ۲۰۰۹

شاید آنچه مى‌خواهم بگویم ربطى به موضوع اصلى این میزگرد نداشته باشد، شاید هم داشته باشد.

دو روز پیش، در همان زمانى كه ما از خشونت سخن می‌گفتیم، كوندولیزا رایسِ توصیف‌ناپذیر، كارگزار دولت آمریكاى شمالى، اعلام كرد: آنچه در غزه می‌گذرد، تقصیر فلسطینی‌هاست به علت طبیعت خشونت‌طلبشان.

گرچه هر یک از رود‌هاى زیرزمینی‌اى كه جهان را درمی‌نوردند جغرافیای خویش را دارد، ولى همگی‌شان همنوا می‌خوانند. و ترانه‌ای که هم‌اکنون می‌شنویم، نوای جنگ و درد است.

نه خیلى دور از اینجا، در محلى به نام غزه، در فلسطین، در خاورمیانه، در همین نزدیكی‌ها، ارتشى تا دندان مسلح، ارتش دولت اسرائیل، دارد در مرگ و ویرانگرى پیشروى می‌كند.

گام‌هایى كه این ارتش تا كنون برداشته، گام‌هاى یك جنگ نظامى كلاسیك به قصد تسخیر است: ابتدا یك بمباران شدید و سنگین براى ویران كردن مراكز «حساس» نظامى (جزوات آموزش نظامى در این موارد چنین اصطلاحاتى را به كار می‌برند) و براى «تضعیف» دژهاى مقاومت؛ بعد كنترل آهنین اطلاعات: هرآنچه توسط «دنیاى خارج»، یعنى خارج از صحنه‌ی نمایش عملیات شنیده و دیده مى‌شود، باید با معیار‌هاى نظامى منطبق باشد؛ بعد توپخانه علیه پیاده نظام دشمن آتش می‌گشاید تا از پیشروى نیروها به سوى مواضع جدید حفاظت كند؛ بعد محاصره و حكومت نظامى براى تضعیف نیروهاى كمكى دشمن؛ سپس یورش براى تصرف مواضع تخریب شد‌ه‌ی دشمن، و در نهایت «پاكسازىِ هسته‌هاى مقاومت» احتمالى.

جزوه‌ی آموزش جنگ مدرن با برخى تغییرات و اضافات، همچنان گام‌به‌گام توسط نیروهاى اشغالگر به كار گرفته می‌شود.

ما از این چیزها زیاد سر در نمی‌آوریم و مسلماً در مورد به‌اصطلاح «بحران خاورمیانه» کارشناسانی وجود دارند، اما از این گوشه‌ی دنیا ما هم چیزى براى گفتن داریم:

بر اساس عكس‌هاى آژانس‌هاى خبرى، نقاط «حساس» ویران شده توسط هواپیماهاى دولت اسرائیل، خانه‌هاى مسكونی‌، کومه‌ها و ساختمان‌هاى غیرنظامى‌اند. ما در میان ویرانه‌ها نه پناگاهى دیدیم، نه پادگان، نه فرودگاه نظامى یا تسلیحات توپخانه‌ای. بنابراین ــ نادانی‌مان را ببخشید ــ ما فكر مى‌كنیم كه یا توپچی‌های هواپیماها نشانه‌گیرى‌شان بد است و یا در غزه چنین نقاط نظامى «حساس»ی وجود ندارد.

ما افتخار شناختن فلسطین را نداشته‌ایم، ولى فرض می‌كنیم كه در این خانه‌ها، کومه‌ها و ساختمان‌ها مردم زندگى می‌كنند، مردان، زنان، كودكان و سالمندان، و نه سربازان.

دژِ مقاومتى هم ندیدیم، تنها ویرانه دیدیم.

اما آنچه دیدیم، كوششی بود تا‌به‌حال بى‌ثمر براى برقرارى محاصره‌ی خبرى و نیز دولت‌هاى مختلف كه شك دارند آیا خود را به بى‌خبرى بزنند یا اشغال را تشویق كنند؛ و سازمان مللی که مدت‌هاست به هیچ دردی نمی‌خورد و تنها بولتن‌هاى مطبوعاتى بی‌بخار صادر مى‌كند.

ولى صبر كنید. حالا به سرمان زد كه شاید براى دولت اسرائیل این مردان، زنان، كودكان و سالمندان، سربازان دشمن‌اند و به‌همین‌سبب کومه‌ها، خانه‌ها، و ساختمان‌هایى كه در آن سكونت دارند پادگان‌هایى هستند كه باید ویران كرد.

بنابراین لابد آتش جنگی كه سحرگاه امروز بر سر غزه فرو ریخت براى تضمین پیشرفت پیاده‌ نظام ارتش اسرائیل و حفاظت از آن در مقابل این مردان، زنان، كودكان و سالمندان بوده است.

و منظور از نیروهاى كمكى دشمن كه اسرائیل قصد دارد از طریق محاصره غزه و برقراری حكومت نظامىِ در آن تضعیف‌شان كند نیز همانا ساكنین فلسطینى آن است. و هدف این یورش نابودى همین ساكنین است. و هر مرد، زن، كودك و یا سالمندى كه بتواند از این یورشِ بیشک خونبار بگریزد و مخفی شود، بعداً «شكار می‌شود» تا پاكسازى كامل گردد و فرمانده نظامى عملیات بتواند به مافوق خود گزارش كند که «مأموریت انجام  شد».

بازهم نادانى ما را ببخشید، شاید آنچه می‌گوییم، برای بعضی‌ها نامربوط یا بی‌ارزش جلوه کند. و شاید ما به جاى آن كه به‌عنوان بومى و جنگجو جنایتى را كه دارد انجام می‌شود رد یا محكوم كنیم، باید در مورد «صهیونیسم» و یا «سامی ستیزی» بحث كنیم و موضع بگیریم، و یا درباره این كه اول بمب‌هاى حماس فرو ریختند.

شاید اندیشه‌ی ما بسیار ساده‌انگارانه و فاقد جزئیات و سایه‌روشن‌هاى همواره مهمی باشد که برای یک تحلیل لازم است، اما از نظر زنان و مردان زاپاتیست، یک ارتش حرفه‌اى در غزه دارد یك جمعیت بى‌دفاع را به قتل می‌رساند.

در میان آنان که در چپ و در پایین قرار دارند چه كسى مى‌تواند همچنان سكوت كند؟

آیا چیزى گفتن به کاری می‌آید؟ آیا فریاد ما جلوى بمبى را می‌گیرد؟ آیا كلام‌مان زندگى كودک فلسطینى را نجات می‌دهد؟

ما فكر مى‌كنیم كه آرى، به کاری می‌آید: شاید نه جلوى بمبى را بگیریم، و نه كلام‌مان به سپرى بدل شود تا جلوى گلوله‌‌ی كالیبر ۵/۵۶ میلیمترى یا ۹ میلیمترى را بگیرد، كه حروف “IMI”، «صنایع نظامى اسرائیل» بر ته آن حك شده و مى‌رود تا به سینهٔ دختربچه و یا پسربچه‌اى بنشیند، ولى شاید كلام ما بتواند با كلام‌هاى دیگرى در مكزیک و جهان وحدت كند، و شاید ابتدا به پچ‌پچ بدل شود، بعد به صدایى و بعد به فریادى كه در غزه به گوش برسد.

شما را نمی‌دانم، ولى ما زاپاتیست‌هاى ارتش زاپاتیستى آزادیبخش ملى آگاهیم كه در بحبوحه‌ی ترس از ویرانى و مرگ، شنیدن چند كلمه‌ی آرامش‌بخش چه اهمیتى دارد.

نمی‌دانم چگونه برایتان توضیح دهم، اما واقعیت این است كه كلامى كه از دور مى‌آید، شاید نتواند جلوى یک بمب را بگیرد، ولى مانند این است كه اطاق تاریک مرگ ترک بخورد و نور باریكى به درون جارى ‌شود.

باقی قضایا همان‌طور كه باید بشود، می‌شود. دولت اسرائیل اعلام خواهد كرد كه ضربه‌‌ی سختى به تروریسم وارد آورده است، از مردم خودش وسعت قتل‌عام را پنهان خواهد كرد، به تولید كنندگان اسلحه هوای تازه‌ی اقتصادى دمیده می‌شود تا بتوانند با بحران مقابله كنند و «افكار عمومی جهان»، این موجودِ به سهولت تغییرپذیر و همیشه در خدمت، سرش را برخواهد گرداند تا به سوى دیگرى بنگرد.

ولى این تنها اتفاقى نیست كه خواهد افتاد: درعین‌حال، خلق فلسطین نیز مقاومت خواهد کرد، زنده  خواهد ماند، مبارزه‌اش را ادامه خواهد داد و در میان انسان‌هاى اعماق براى مبارزه‌اش همدردی خواهد یافت.

و شاید، پسر بچه‌اى و یا دختر بچه‌اى از غزه زنده بماند. شاید رشد كند و همراه با او شجاعت، غضب و خشم او. شاید سربازى شود، یا میلیشیایى در یكى از گروه‌هایى كه در فلسطین مبارزه می‌كنند. شاید در مقابل اسرائیل به نبرد بپردازد. شاید سلاحی را شلیک كند. شاید با بستن كمربندى از دینامیت دست به حمله‌ی انتحاری بزند.

و آن گاه، آن بالاها، در مورد طبیعت خشونت‌گراى فلسطینیان خواهند نوشت و بیانیه‌هایى در محكومیت این خشونت صادر خواهند كرد و بازهم در مورد صهیونیسم یا سامی ستیزی بحث در خواهد گرفت.

و آنگاه هیچ كس نخواهد گفت: هر كسى آن دِرَوَد عاقبت كار كه كِشت.

از سوى مردان، زنان، كودكان و بزرگسالان ارتش زاپاتیستى آزادیبخش ملى

معاون فرمانده شورشى ماركوس

مكزیك، ۴ ژانویه ۲۰۰۹

-*-

کسانی که آن‌ زمان، ۱۵ سال پیش، کم سن و سال بودند و هنوز زنده‌اند، خب...

بعضی‌ها در قبال کِشت آن چیزی‌ که امروز درو می‌شود مسئول بوده‌اند و برخی مصون از مجازات، همچنان کشت می‌کنند.

کسانی که تا چند ماه پیش اشغال اوکراین توسط روسیه‌ی پوتین را توجیه و از آن دفاع می‌کردند و از «حق آن در دفاع از خود در مقابل تهدید بالقوه» حرف می‌زدند، حالا باید آسمان و ریسمان ببافند (یا به فراموشی امید ببندند) تا در مقابل اسرائیل این منطق را رد کنند. و بلعکس.

امروز در فلسطین و اسرائیل – و در تمام جهان – کودکان و جوانانی هستند که چیزی را که تروریست‌ها آموزش می‌دهند، یاد می‌گیرند: یعنی این‌ که هیچ حد و مرزی وجود ندارد، نه قائده‌ای در کار است، نه قانونی و نه شرمی. نه مسئولیتی.

نه حماس نه نتانیاهو. بلکه خلق اسرائیل پابرجا‌ خواهد ماند. خلق فلسطین پابرجا خواهد ماند. فقط باید به خودشان فرصت بدهند و برای آن تلاش کنند.

درعین‌حال، هر جنگی پیش‌درآمد جنگ بعدی خواهد بود، با شدت بیشتر، مخرب‌تر و غیر انسانی‌تر.

از کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک

معاون فرمانده شورشی، مؤیسس

مکزیک، اکتبر ۲۰۲۳

اطلاعیههای ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی در ارتباط با سیامین سالگرد جنگ علیه فراموشی

۱۹۹۴-۲۰۲۳

به مناسبت سی‌امین سالگرد قیام بومیان مکزیک، ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی پس از تحلیل شرایط جهانی، مکزیک و چیاپاس در بیانه‌هایی که منتشر کرده خبر تغییر ساختار شوراها و سازمان‌های مدنی در جوامع خودمختار خود را به اطلاع عموم می‌رساند.

این بیانیه‌ها که همگی در پایگاه اینترنتی ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی به زبان‌های مختلف در دسترس قرار دارند، از جمله به نکات و تحلیل‌های اساسی این تشکل می‌پردازند و تغییر ساختار بخش نظامی ارتش زاپاتیستی را نیز شامل می‌شود.

جمع اندیشه و پیکار در راستای معرفی این جنبش، در حد توان خود، می‌کوشد دیدگاه‌های آن را معرفی کرده و بحث حول آن را دامن بزند. مجموعه‌ای از این اطلاعیه‌ها را در پرونده‌ای با عنوان: "سری اطلاعیه‌های ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی در ارتباط با سی‌امین سالگرد جنگ علیه فراموشی" در اختیار افکار عمومی فارسی زبان قرار می‌دهیم.

انتخاب چهاردهمین اطلاعیه، به دلیل همه‌جانبه بودن بحث‌های مطرح شده در آن، موضع روشن زاپاتیست‌ها در مورد جنبش‌های رهايبخش ملی و جنگ غزه است. این اطلاعیه‌ها را می‌توانید در پرونده‌ی مربوطه مطالعه کنید.

جمع اندیشه و پیکار

1-Primera_Parte-LOS_MOTIVOS_DEL_LOBO.jpg

بیانیه شماره یک:انگیزه‌های گرک

دسامبر ۱۹۱۳

2-Los_muertos_estornudan-Farsi.jpg

بیانیه شماره دو:آیا مرده‌ها عطسه می‌کنند؟

اکتبر ۲۰۲۳

3-Tercera_Parte-_Dení-Farsi.jpg

بیانیه شماره سه:           دِنی

نوامبر 2023

4-Varias_Muertes_Necesarias-Farsi.jpg

بیانیه شماره چهار:

هشدار در باره آنچه قریب‌الوقوع است

نوامبر 2023 

 5.----.jpgazln.jpeg

6-_POSDATA_QUE_BUSCA_ESPERANDO_ENCONTRAR.jpg

بیانیه شماره شش:

بعدالتحریری که به امید یافتن، می‌جوید

نوامبر 2023

7----.jpgazln.jpeg  8---.jpgazln.jpeg

9-LaNueva_Estructura_de_la_Autonomía_Zapatista-Farsi.jpg

بیانیه شماره نه:

ساختار جدید خودمختاری زاپاتیستی

نوامبر 2023

10-Décima_Parte-_Acerca_de_las_Pirámides-Farsi.jpg

بیانیه شماره ده:

اندر حکایت اهرام و کاربردها و آداب و رسوم آنها

نوامبر 2023

11----.jpg

بیانیه شماره یازده:

اندر حکایت کِشت و دِرو

اکتبر 2023

12----.jpg

بیانیه شماره دوازده:

بخش‌هایی از یک نامه

نوامبر 2023

 azln.jpeg بیانیه شماره چهاردهم:

هشدار دوم درباره آنچه قریب الوقوع است: اصل (دیگر) طرد شق ثالث

نوامبر 2023

 azln.jpeg

بیانیه شماره شانزده:

برتولد برشت، کومبیا و عدم وجود

دسامبر 2023

بیانیه شماره هفده:

دیگر هرگز...

دسامبر 2023

بیانیه شماره هجده:

خشم

دسامبر2023

 azln.jpeg بیانیه شماره بیست و آخر:

مرام اشتراکی و عدم مالکیت

دسامبر 2023

قسمت بیستم و آخر: مرام اشتراکی و عدم مالکیت

"پسرم چشمانت را خوب باز کن و به دنبال پرنده‌ی سِتَبرنُک برو. او اشتباه نمی‌کند.

سرنوشت او هم مانند تقدیر ماست: راه می‌گشاید تا دیگران گم نشوند".

کانک. ارمیلو آبرو گومز

در برخی مناسبت‌های گذشته، چند سال پیش، خلق‌های زاپاتیست که مبارزه خود را از دیدگاه «زنانی که هستیم» توضیح می‌دادند، خاطرنشان کردند که آنچه این تغییر را ممکن کرد، نه صرفاً اراده ایشان، تمایل یا مطالعاتشان، بلکه مبنایی مادی نیز بود: استقلال اقتصادی زنان زاپاتیست. و منظورشان داشتن شغل و حقوق یا دریافت صدقه مالی‌ای نبود که دولت‌های برخاسته از همه طیف‌های سیاسی با آن رای و عضویت می‌خرند. آنها به کار جمعی به‌عنوان خاکی حاصلخیز برای این تغییر اشاره کردند. یعنی کار سازماندهی شده‌ای که هدف آن نه رفاه فردی، بلکه رفاه جمعی بود. منظورشان تنها دور هم جمع‌شدن برای صنایع دستی، کسب‌و‌کار، پرورش دام، یا کاشت‌و‌برداشت ذرت، قهوه و سبزیجات نبود؛ بلکه شاید، بیش از هرچیز، به فضاهای خودشان بدون حضور مردان اشاره می‌کردند. تصور کنید در این زمان‌ها و مکان‌ها بین خودشان از چه صحبت می‌کردند و می‌کنند: دردهایشان، خشمشان، ایده‌هایشان، پیشنهادهایشان و رویاهایشان.

من به جزئیات بیشتر در مورد آن نمی پردازم. رفقای زن صدا، تاریخ و سرنوشت خود را دارند. من فقط به آن اشاره می‌کنم زیرا می‌خواهیم معلوم کنیم که این مرحله جدیدی که جوامع زاپاتیست تصمیم گرفته‌اند بسازند بر کدام پایه مادی استوار است؛ یعنی همانچه بیرونی‌ها ابتکار جدید زاپاتیست‌ها نامیده‌اند.

من مفتخرم به این نکته اشاره کنم که نه تنها کل طرح از نطفه‌اش محصول مجمع رهبری سازمانی زاپاتیستی بود، که همگی خون بومی و ریشه مایا دارند، بلکه به علاوه، کار من محدود به ارائه اطلاعات بود تا زنان و مردانی که روسای من هستند با اطلاعاتی که خودشان داشتند مقایسه‌اش کنند و بعد به دنبال انتقادات وارده و شکست‌های احتمالی آینده و استدلال‌های مربوطه بگردند (یعنی همان فرضیه‌ای که در متن قبلی به آن اشاره کردم). دست آخرهنگامی که آنها بحث خود را به پایان رساندند و ایده اصلی را مشخص کردند تا درباره آن با همه روستاها مشورت کنند، من همانقدر متعجب شدم که احتمالا شمایی که اکنون می‌خواهید آن را بشناسید شگفت‌زده خواهید

در بخش دیگری از مصاحبه با معاون فرمانده شورشی مویسس که در زیر می‌آوریم، او برای ما توضیح می‌دهد که آنها چگونه به این ایده‌ی «مرام اشتراکی» رسیدند. شاید برخی از شما بتوانید ابعاد عمیقاً شورشی و عصیانگرانه‌ی این چیزی را که به خاطر آن هستی خود را به خطر می‌اندازیم، درک کنید.

کاپیتان

-*******-

عدم مالکیت

خب، به‌طور خلاصه پیشنهاد ما این است: تبیین زمین‌های بازپس‌گرفته ‌شده به صورت اشتراکی. یعنی بدون مالکیت. نه خصوصی، نه مشاع، نه شراکتی، نه فدرال، نه ایالتی، نه تجاری و نه هیچ‌چیز دیگر. عدم مالکیت زمین یعنی همان که می‌گویند: «زمین بدون سند و مدرک». پس در این شیوه تعریف از اراضی، اگر کسی بپرسد این زمین مال کیست یا مالک آن چه کسی است، جواب داده می‌شود: «هیچ‌کس» یعنی متعلق است به «کمون».

اگر بپرسند که آیا این زمین زاپاتیست‌ها یا طرفداران احزاب‌ و یا متعلق به کس دیگری است، خب، جواب این است که نه، هیچ‌کدام. یا اینکه متعلق به همه است. هیچ مامور یا نماینده‌ای وجود ندارد که بتوان او را خرید، کُشت یا ناپدید کرد. تنها خلق‌هایی وجود دارند که روی این زمین‌ها کار و از آنها مراقبت می‌کنند؛ و البته از آنها دفاع می‌کنند.

یک بخش مهم این است که برای تحقق این امر، باید بین ساکنان توافقی وجود داشته باشد، صرف‌نظر از اینکه آنها طرفدار احزاب هستند یا زاپاتیست. به عبارت دیگر، آنها باید با یکدیگر صحبت کنند، نه با دولت‌های بد. اجازه گرفتن از دولت‌های بد تنها باعث ایجاد تفرقه و حتی مرگ در میان خود دهقانان شده است.

پس با احترام به اراضی‌ای که ملک شخصی یا-خانوادگی است و آنهایی که برای کار دسته جمعی است، این عدم مالکیت به زمین‌های بازپس‌گرفته‌شده طی این سال‌های مبارزه اعمال می‌شود. و پیشنهاد می‌شود که مردم بدون توجه به اینکه از چه حزبی هستند، چه مذهب، چه رنگ، چه اندازه و چه جنسیتی دارند، به صورت نوبتی با هم کار کنند.

قوانین ساده است: باید توافقی بین ساکنان یک منطقه وجود داشته باشد: مواد مخدر کشت نکنند، زمین را نفروشند، اجازه ورود هیچ شرکت و صنعتی را ندهند. شبه نظامیان هم بیرون از این حلقه‌اند. محصول آن زمین‌ها متعلق به کسانی است که در مدت زمان مورد توافق روی آن کار می‌کنند. نه مالیات وجود دارد و نه پرداخت عشر. هر تاسیساتی که ساخته می‌شود برای گروه بعدی باقی می‌ماند. هرکس فقط محصول کار خود را با خود می‌برد. اما بعداً در مورد همه اینها بیشتر صحبت خواهیم کرد.

به‌طور خلاصه، این همان چیزی است که به تمام روستاهای زاپاتیستی ارائه و درباره آن با ایشان مشورت شد. و معلوم شد که اکثریت قریب به اتفاق موافق بودند و همچنین در برخی از مناطق زاپاتیستی، این شیوه سال‌ها بود که پیاده می‌شد.

و کاری که ما انجام دادیم این بود که راهی برای عبور از طوفان و رسیدن سالم به طرف دیگر پیشنهاد دهیم؛ و نه تنها برای زاپاتیست‌ها، بلکه برای تمام مردم بومی تا همگی این مسیر را به سلامت طی کنیم. و البته در این راستا پیشنهادات بیشتری هم در راه است: در زمینه بهداشت، آموزش، عدالت، حکومت، و در مورد زندگی. می‌توان گفت که ما برای مقابله با طوفان این را لازم می‌بینیم.

اندیشدن به مسیر و گام‌ها

حالا این ایده چطور به ذهن ما خطور کرد؟ خب برایتان تعریف می‌کنم. چند موضوع را مد نظر داشتیم؛ بنابراین این ایده به یک‌باره مطرح نشد. افکار مختلفی جمع شد و این ایده را ابتدا پاره پاره و سپس به مثابه یک کل مشاهده کردیم.

یکی از این موضوعات، طوفان بود: هر آن چیزی که به عدم رضایت طبیعت اشاره دارد؛ و شیوه اعتراض طبیعت هربار شدیدتر و وحشتناک‌ترمی‌شود. ما به آن می‌گوییم تخریب، اما خیلی وقت‌ها اتفاقی که می‌افتد این است که طبیعت جایی را که از آن اوست بازپس می‌گیرد. یا این که به تهاجمات سیستم حمله می‌کند: برای مثال سدها؛ یا مکان‌های توریستی که ساخت آنها به معنای مرگ سواحل است، و یا پروژه‌های بزرگی که به زمین آسیب می‌زند. پس طبیعت واکنش نشان می‌دهد. گاهی اوقات سریع پاسخ می‌دهد، گاهی اوقات کمی طول می‌کشد. و انسان، خب، انگار نظام انسان را دچار بهت کرده است. عکس‌العمل نشان نمی‌دهد. با اینکه می‌بیند بدبختی در راه است و علی‌رغم هشدارها و تَنَبُه‌ها، طوری ادامه می‌دهد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است و خب، نتیجه‌اش هم معلوم است. بعد می‌گویند که فلان بلا غافلگیرکننده بود. اما معلوم می‌شود که چندین سال است که دارند هشدار می‌دهند که طبیعت تاوان نابودی و آسیب‌های خود را خواهد گرفت. علم اینها را تحلیل و اثبات می‌کند، نه ما. و ما به‌عنوان مردم زمین آن را می‌بینیم. همه چیز بی‌فایده است.

بلایا ناگهان در خانه شما ظاهر نمی‌شوند، نه. ابتدا نزدیک می‌آیند، سروصدا ایجاد می‌کنند تا بدانید که دارند می‌آیند. در خانه‌تان را می‌زنند. همه چیز را می‌شکنند نه تنها خانه شما، خویشان شما، زندگی شما، بلکه قلب شما را نیز. دیگر آرامش ندارید.

موضوع دیگر آن چیزی‌ست که به آن ازهم‌گسیختگی اجتماعی می‌گویند، یعنی اینکه بافت اجتماعی به‌دلیل خشونت می‌گسلد. به عبارت دیگر، و به قول خود ما، هر جامعه‌ای از مردم با قواعد یا هنجارها یا توافقات خاصی مرتبط است. گاهی قوانین مکتوب وضع می‌شود و گاهی چیزی نوشته نمی‌شود، اما مردم خودشان می‌دانند. در بسیاری از جوامع به آن «عمل توافق» می‌گویند، یعنی قرار کلامی. «این را می‌توان انجام داد، این را نمی‌توان انجام داد، این باید انجام شود» و غیره. مثلاً اینکه هرکس کار کند، پیشرفت می‌کند. هرکس کار نکند، مفلوک می‌ماند. یا اینکه مثلاً مردی یک زن را مجبور به کاری کند که نمی‌خواهد، این عمل اشتباه است. اینکه زور گفتن به ضعیفان اشتباه است. اینکه کشتن، دزدی، تجاوز جنسی اشتباه است. اما اگر اینها برعکس باشد چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر به بدی پاداش داده شود و نیکی مورد آزار و عقوبت قرار گیرد؟ مثلاً وقتی یک کشاورز بومی می‌بیند تخریب یک جنگل اشتباه است، نگهبان آن می‌شود. بنابراین از جنگل در برابر کسانی که برای کسب سود آن را تخریب می‌کنند محافظت می‌کند. دفاع کردن چیز خوبی است، زیرا آن برادر یا خواهر ما مراقب زندگی است. این یک مسئله انسانی است، نه مذهبی. اما اتفاق می‌افتد که این محافظ، تحت تعقیب قرار می‌گیرد، زندانی می‌شود و گاهی به قتل می‌رسد. و اگر بپرسید جرم او چیست، چرا او را کشتند، می‌شنوید که جرم او دفاع از زندگی بود، مانند برادر سامیر فلورس سوبرانس؛ پس معلوم است که سیستم بیمار است، دیگر چاره‌ای ندارد، و باید راه‌حل را در جای دیگری جستجو کرد.

برای درک این بیماری، این پوسیدگی بشریت چه چیزی لازم است؟ نیازی به دین، علم و ایدئولوژی نیست. فقط کافی است نگاه کنیم، گوش دهیم و احساس کنیم.

و بعد می‌بینیم که فرمانروایان، سرمایه‌داران، اهمیتی نمی‌دهند که فردا چه می‌شود. آنها می‌خواهند امروز پول به جیب بزنند. هرچه بیشتر و زودتر، بهتر. برایشان مهم هم نیست که به آنها بگویید: «هی، این کاری که انجام می‌دهی موجب نابودی می‌شود، و ویرانی گسترش می‌یابد، رشد می‌کند، غیرقابل کنترل می‌شود و به خودت بازمی‌گردد. مثل تف سربالا یا شاشیدن در خلاف جهت باد می‌ماند. به خودت برمی‌گردد». و آن وقت در دلت می‌گویی که چقدر خوب می‌شود اگر بدبختی این آدم بی‌شرم را باخودش ببرد. اما بعد معلوم می‌شود که قبل از او، افراد زیاد دیگری را که حتی نمی‌دانند چرا، با خودش می‌برد. مثلاً بچه‌ها را. یک کودک در مورد ادیان، ایدئولوژی‌ها، احزاب سیاسی یا هر چیز دیگری چه می‌داند. اما سیستم بچه‌ها را هم مسئول می‌کند و آنها نیز باید تاوان بپردازند. به نام کودکان تخریب می‌کنند، آدم می‌کشند و دروغ می‌گویند؛ و مرگ و هلاکت برایشان به ارث می‌گذارند.

بنابراین، به‌نظر نمی‌رسد که وضع بهبود یابد. می‌دانیم که بدتر خواهد شد. و اینکه هرطور شده باید از طوفان عبور کنیم و به طرف دیگر برسیم. باید زنده بمانیم.

موضوع دیگر چیزی‌ست که در خلال "سفر برای زندگی" دیدیم. در آن مکان‌هایی که قرار است پیشرفته‌تر باشند، یا به قول خودشان توسعه‌یافته‌ترند. ما دیدیم که این همه صحبت از «تمدن غرب»، «پیشرفت» و چیزهایی از این قبیل دروغ است. دیدیم که آنجا هر آنچه برای جنگ و جنایت لازم است وجود دارد. پس درواقع دو چیز را دیدیم: یکی اینکه اگر کاری نکنیم طوفان به کجا خواهد رفت؛ و دیگر اینکه شورش‌های سازمان یافته‌ی دیگر در آن جغرافیا چه می‌سازند. به عبارت دیگر، آن افراد به همان چیزی نگاه می‌کنند که ما. یعنی طوفان.

به لطف این خلق‌های برادر ما توانستیم دید خود را گسترده‌تر کنیم. یعنی نه تنها به دورتر نگاه کنیم، بلکه چیزهای بیشتری هم ببینیم. یعنی دنیاهای بیشتری را.

بنابراین ما، به‌عنوان خلق‌های بومی، از خود می‌پرسیم که داریم چه کار می‌کنیم، و اگر نابودی حتمی است آیا درد دیگران برای ما اهمیت دارد یا نه. اما درعین‌حال برادرانی را می‌بینیم که طوری رفتار می‌کنند که انگار برایشان مهم نیست چه اتفاقی برای دیگران می‌افتد، که فقط مراقب خودشان هستند؛ و البته بعد نوبت خود آنهاست. آنها معتقدند که اگر خودشان را در خود محبوس کنند نجات می‌یابند. اما زهی خیال باطل.

مسیر حافظه

بنابراین فکر کردیم تا به یاد آوریم که قبلا چگونه بود. در مورد آن با پیشینیان خود صحبت کردیم. از آنها پرسیدیم که آیا قبلا هم این‌طور بود؟ از آنها خواستیم به ما بگویند که آیا همیشه تاریکی، مرگ و ویرانی وجود داشته است؟ این تصور از جهان از کجا آمده است؟ چطور همه چیز خراب شد؟ ما فکر می‌کنیم که اگر بدانیم نور، اندیشه‌ی نیک، شناخت درست خوب و بد چه زمانی و چگونه از بین رفت، شاید بتوانیم آن را پیدا کنیم و با کمک آن مبارزه کنیم تا همه چیز دوباره و آن‌طور که باید کامل شود، با احترام گذاشتن به زندگی.

پس دیدیم که چطور اتفاق افتاده بود و متوجه شدیم  که همه چیز با مالکیت خصوصی آغاز شده است. و این که اسمش را عوض کنیم و بگوییم مالکیت مشاع یا مالکیت خرد یا ملک فدرال چیزی را عوض نمی‌کند. زیرا در همه موارد این دولت بد است که اوراق و اسناد را صادر می‌کند. به عبارت دیگر، این دولت بد است که می‌گوید چیزی وجود دارد و با ترفندی، دیگر وجود ندارد. همان‌طور که با اصلاحات سالیناس دگورتاری [رئیس جمهور اسبق مکزیک] اتفاق افتاد و با ضربات وارده به اموال اشتراکی، که فقط در صورتی وجود داشت که ثبت شده باشد؛ و با همان قوانین آن را بی ارزش می‌کنند تا زمانی که کاملا از بین برود. و اموال اشتراکی فرضاً ثبت شده نیز باعث تفرقه و تقابل می‌شود. زیرا آن اراضی قانوناً متعلق به عده‌ای است، اما در تقابل با برخی دیگر. در اسناد ملکی نوشته نشده است "این زمین مال شماست"، آنچه که این اسناد می‌گویند این است: "این زمین مال فلان شخص نیست، به او حمله کنید".

و آن وقت دهقانانی را داریم که به هر دری می‌زنند تا به آنها کاغذی بدهند که بگوید زمینی که مدت‌هاست روی آن کار می‌کنند و مال آنهاست، مال آنهاست. و دهقانانی که با دهقانان دیگر درگیر می‌شوند، اما نه بر سر یک تکه زمین، نه، بر سر یک تکه کاغذ که می‌گوید مالک آن زمین کیست. و هر کس اسناد و اوراق بیشتری داشته باشد، حمایت مالی بیشتر، یعنی فریب بیشتری نصیبش می‌شود. چون معلوم می‌شود که اگر سند داشته باشی برنامه‌های اجتماعی شامل تو می‌شود، اما از تو می‌خواهند که مثلاً از فلان نامزد انتخاباتی حمایت کنی چون او قرار است سند و پول به تو بدهد. اما بعد همان دولت، شما را فریب می‌دهد زیرا با آن سند زمین را به یک شرکت می‌فروشد. بعد شرکت می‌آید و به شما می‌گوید که باید از آنجا بروید چون آن زمین مال شما نیست و حالا صاحب شرکت لعنتی صاحب این اوراق است. و مجبوری با پای خودت یا به زور بروی. و آنجا ارتش، پلیس و شبه نظامی‌ها هم حضور دارند تا شما را متقاعد کنند که باید محل را ترک کنید.

کافی است شرکت بگوید فلان زمین را می‌خواهد تا دولت حکم خلع ید از آن زمین‌ها را صادر کند و به شرکت بگوید می‌تواند برای «مدتی» کارش را در آنجا انجام بدهد. این همان کاری است که با کلان پروژه‌ها می‌کنند.

و همه اینها به خاطر یک تکه کاغذ لعنتی. حتی اگر قدمت سند به دوران استعماری اسپانیا بازگردد هم برای قدرتمندان معتبر نیست. این فریبی بیش نیست تا اعتماد کنی و آرام باشی، تا زمانی که سیستم متوجه شود که در زیر فقر شما، نفت، طلا، اورانیوم یا نقره وجود دارد. یا اینکه چشمه آب پاکی هست و حالا معلوم می‌شود که آب از قبیل کالاهایی است که خرید و فروش می‌شود.

کالایی مثل پدر و مادرتان، پدربزرگ و مادربزرگتان، جد و جده‌تان. کالایی مثل شما و فرزندانتان، نوه‌ها و نتیجه‌هایتان… نسل اندر نسل.

پس این کاغذ مانند برچسب روی کالاهای در بازار است؛ بهای زمین، قیمت کار شما، بهای اولاد شماست. و شما بی آنکه خودتان متوجه باشید در صف صندوق هستید تا نوبتتان برسد. و معلوم می‌شود که نه تنها باید پول پرداخت کنید، بلکه وقتی فروشگاه را ترک کنید، متوجه خواهید شد که آنها اجناس را هم از شما گرفته‌اند، و حتی آن تکه کاغذی را که شما و اجدادتان برای آن سخت جنگیدید دیگر ندارید. و شاید سندی را برای فرزندانتان به ارث بگذارید، شاید هم نه. اوراق دولتی بهای جان شماست، شما باید این قیمت را با جان خود بپردازید. بنابراین شما یک کالای قانونی هستید. این تنها تفاوت موجود با برده‌داری است.

بعد بزرگترها به شما می‌گویند که مشکلات، تفرقه، مشاجره و دعوا با رواج اوراق مالکیت پیش آمد. نه اینکه قبلاً مشکلی وجود نداشت، چرا داشت اما با توافق حل می‌شد.

و مشکل این است که می‌توان کاغذهای زیادی نوشت که زمین را چندین بار تقسیم کنند، اما زمین مانند کاغذها رشد نمی‌کند. یک هکتار همچنان یک هکتار می‌ماند، حتی اگر تعداد کاغذها زیاد باشد.

آنوقت همان چیزی اتفاق می‌افتد که اکنون با آنچه دولت «تحول چهارم» می‌نامندش و برنامه «کاشت بذر زندگی» آن در حال روی دادن است: در اراضی مشاع، از یک طرف ذی‌حقان را داریم- یعنی صاحبان اراضی‌ای که اوراق فوق‌الذکر گواهی کشاورزی را دارند؛ و از طرف دیگر متقاضیانی که اگرچه در همبود شرکت می‌کنند، کاغذی ندارند، زیرا زمین قبلا تقسیم شده است. متقاضیان قرار است کسانی باشند که درخواست یک قطعه زمین می‌کنند، اما درواقع یک تکه کاغذ می‌خواهند که گواهی دهد آنها کشاورزانی هستند که روی این زمین‌ها کار می‌کنند. پس این‌طور نیست که دولت بیاید و به آنها بگوید که فلان زمین مال آنهاست. خیر. او به آنها می‌گوید که اگر ثابت کنند مالک ۲ هکتار زمین هستند، از آنها حمایت مالی می‌شود. اما این دو هکتار از کجا آمده است؟ خوب، از ذی‌حقان.

به عبارت دیگر، زمینی که طبق سند، مِلک یک شخص است باید برای متقاضیان تکه‌تکه شود. باید خرد شود تا از یک کاغذ چندین سند به وجود بیاید. توزیع ارضی در کار نیست، مسئله تکه‌تکه شدن اموال است. و اگر فرد ذی‌حق نخواهد یا نتواند این را بپذیرد چه اتفاقی می‌افتد؟ پسران او حمایت مالی می‌خواهند، اما به کاغذ نیاز دارند. پس با پدر دعوا می‌کنند. دختران چه؟ به آنها اصلا توجهی نمی‌شود، زنان در تکه‌تکه کردن اسناد به حساب نمی‌آیند. و پسران تا پای جان با پدران می‌جنگند؛ و پسرها برنده می‌شوند. زمین به همان شکلی که بود باقی می‌ماند و در همان جایی که بود می‌ماند، و پسران با آن تکه کاغذ، پول خود را دریافت می‌کنند. با این پرداخت، آنها بدهی بالا می‌آورند، چیزی می‌خرند، یا پول‌هایشان را جمع می‌کنند تا بتوانند برای مهاجرت به ایالات متحده به یک قاچاقچی پول بدهند. از آنجایی که پولشان کافی نیست، کاغذ را به شخص دیگری می‌فروشند. آنها برای کار به خارج از کشور می‌روند و آن وقت درآمدشان فقط صرف پرداخت بدهی‌شان به کسانی می‌شود که به آنها وام داده‌اند. بله، آنها برای اقوام خود حواله ارسال می‌کنند، اما خانواده‌های آنها از آن برای پرداخت بدهی استفاده می‌کنند. بعد از مدتی آن پسر برمی‌گردد یا برش می‌گردانند. البته اگر او را نکشند یا نربایند. اما او دیگر زمینی ندارد، زیرا کاغذ را فروخته و اکنون آن زمین متعلق به صاحب کاغذ است. بنابراین او پدرش را برای سندی که دیگر ندارد به قتل رسانده است. پس حالا باید پول جور کند تا آن کاغذ را دوباره بخرد.

جمعیت افزایش می‌یابد، اما زمین رشد نمی‌کند. کاغذهای بیشتری وجود دارد، اما مساحت زمین همان است. چه اتفاقی خواهد افتاد؟ الان این ذی‌حقان و متقاضیان هستند که همدیگر را می‌کشند، اما بعداً متقاضیان بین خودشان یکدیگر را خواهند کشت. فرزندان آنها قرار است بین خودشان دعوا کنند، همان‌طور که خود ایشان با پدر و مادرشان دعوا کردند.

به‌عنوان مثال: شما یک ذی‌حق هستید صاحب ۲۰ هکتار زمین و مثلاً ۴ فرزند که نسل اول هستند. شما زمین را، یا بهتر است بگویم کاغذ را، تقسیم می‌کنید و برای هر کدام از فرزندان یک کاغذ ۵ هکتاری وجود دارد. بعد آن ۴ فرزند هر کدام صاحب چهار بچه دیگر می‌شوند( نسل دوم) و ۵ هکتارشان را تقسیم می‌کنند و به هر کدام از بچه‌ها کمی بیشتر از یک هکتار می‌رسد. بعد آن ۴ نوه هر کدام ۴ فرزند خواهند داشت (نسل سوم) و کاغذ را تقسیم می‌کنند و سهم هر کدام حدود یک چهارم هکتار می‌شود. بعد آن نوه‌ها هر کدام صاحب ۴ فرزند می‌شوند (نسل چهارم) و کاغذ را تقسیم می‌کنند و به هر کدام یک دهم هکتار تعلق می‌گیرد. و دیگر ادامه نمی‌دهم زیرا تنها در ۴۰ سال آینده در نسل دوم قرار است یکدیگر را بکشند. این همان کاری است که دولت‌های بد انجام می‌دهند: بذر مرگ می‌کارند.

قدیمْ‌راه جدید

آنچه «پایه مادی» می‌نامند در تاریخ مبارزات ما چگونه بوده است؟

خب مسئله اول تغذیه بود. با بازپس‌گرفتن زمین‌هایی که در دست اربابان بود، رژیم غذایی بهبود یافت. گرسنگی دیگر مهمان خانه‌های ما نبود. سپس، به لطف خودمختاری و حمایت افرادی که به آنها «آدم‌های خوب» می‌گوییم، مسئله سلامتی مورد توجه قرار گرفت. در اینجا حمایت خواهران و برادرانِ پزشک بسیار مهم بوده و هست، ما آنها را اینگونه می‌نامیم زیرا آنها مانند خواهران و برادران ما هستند که نه تنها در بیماری‌های سخت به ما کمک می‌کنند بلکه همچنین و بالاتر از همه با دانش بهداشت و سلامت، افراد را آماده می‌کنند. بعد مسئله آموزش بود؛ و سپس کار روی زمین. پس از آن هم حکومت و اداره خود مردم زاپاتیست. و سپس حکومت و همزیستی مسالمت‌آمیز با کسانی که زاپاتیست نیستند.

پایه مادی این امر، یعنی شکل تولید، همزیستی کار فردی ـ خانوادگی با کار جمعی است. کار جمعی این امکان را برای رفقا فراهم کرد که برخیزند و در خودمختاری شرکت کنند.

می‌توان گفت که ۱۰ سال اول خودمختاری، یعنی از قیام تا تولد شوراهای دولت خوب در سال ۲۰۰۳، در حال یادگیری بودیم. ۱۰ سال بعد، تا سال ۲۰۱۳، تمرکز بر یادگیری اهمیت انتقال میراث به نسل‌های بعدی بود. و از سال ۲۰۱۳ تا به امروز بررسی، انتقاد و خودانتقادی اشتباهات در عمل‌کرد، مدیریت و اخلاق مدنظر بوده است.

در ادامه هم اکنون مرحله یادگیری و انطباق را در پیش خواهیم داشت. به عبارت دیگر، ما خطاها و مشکلات زیادی خواهیم داشت، زیرا هیچ کتابچه راهنما یا کتابی وجود ندارد که به شما بگوید چگونه این کار را انجام دهید. ما سقوط‌های زیادی خواهیم داشت، بله، اما بارها و بارها بر خواهیم خاست تا به راه رفتن ادامه دهیم. آخر ما زاپاتیست هستیم.

مبنای مادی یا تولیدی این مرحله، ترکیبی از کار فردی ـ خانوادگی و کار جمعی است و این چیز جدیدی خواهد بود که به آن «کار اشتراکی» یا «عدم مالکیت» می‌گوییم.

کار فردی ـ خانوادگی مبتنی بر اموال کوچک و شخصی است. یک نفر و خانواده‌اش روی یک قطعه زمین، در یک فروشگاه کوچک، با تلفن همراه، یا در پرورش دام‌هایشان کار می‌کنند. سود یا منفعت حاصله متعلق به آن خانواده است.

کار جمعی براساس توافق بین رفقای زن و مرد برای انجام کار در زمین‌های جمعی است (که پیش از جنگ علیه فراموشی هم وجود داشت و پس از آن گسترش یافت). کارها براساس وقت، ظرفیت و آمادگی افراد توزیع می‌شود. سود یا منفعت آن برای جمع است. معمولاً از این درآمد برای مهمانی‌ها، بسیج‌نیرو، تهیه تجهیزات بهداشتی، آموزش مروجین بهداشت و آموزش و برای مخارج جابجایی و خورد و خوراک مقامات و کمیسیون‌های خودمختار استفاده می‌شود.

کار اشتراکی، اکنون، در رابطه با مالکیت زمین آغاز می‌شود. بخشی از زمین‌های بازپس‌گرفته‌شده به «کار اشتراکی» اختصاص داده شده است. یعنی قطعه‌بندی نشده و متعلق به هیچ‌کس نیست، نه مالکین کوچک، نه متوسط و نه بزرگ. آن زمین مال کسی نیست، مالکی ندارد. و با توافق با همبودهای مجاور، آن زمین را به یکدیگر «قرض می‌دهند» تا روی آن کار کنند. نه می‌توان آن را فروخت و نه خرید. نمی‌توان از آن برای تولید، انتقال یا مصرف مواد مخدر استفاده کرد. کار در «شیفت‌هایی» انجام می‌شود که بین GALها و برادران غیرزاپاتیست توافق شده است. منفعت یا درآمد حاصل از این کار برای کسانی است که کار می‌کنند، اما زمین‌ها ملک کسی نیست، غیرِملکی است که به‌طور مشترک استفاده می‌شود. فرقی نمی‌کند که زاپاتیست، طرفدار احزاب، کاتولیک، مسیحی، پروتستان، آتئیست، یهودی، مسلمان، سیاه، سفید، تیره، زرد، قرمز، زن، مرد و دگرباش باشید. می‌توانید بسته به روستا، ناحیه یا منطقه‌تان، با توافق GAL،CGAL  و ACGALها که بر اجرای قوانین استفاده اشتراکی نظارت می‌کنند، بر روی زمین به صورت اشتراکی کار کنید. هر کاری که در خدمت خیر عمومی باشد و با منافع عمومی در تضاد نباشد.

به اشتراک‌گذاری اراضی در سراسر جهان: «سفر برای زندگی»

چند هکتار از این غیرملک به کشورهای خواهرمان در سایر جغرافیاهای جهان پیشنهاد می‌شود. ما از آنها دعوت می‌کنیم که بیایند و با دست و دانش خودشان روی این زمین‌ها کار کنند. اگر آنها ندانند که چگونه روی زمین کار کنند چه اتفاقی می‌افتد؟ خب، رفقای زاپاتیست زمان‌های زمین و مراقبت از آن را به آنها یاد می‌دهند. ما معتقدیم که دانش کار کردن روی زمین، یعنی اینکه بدانیم چگونه به آن احترام بگذاریم مهم است. فکر نمی‌کنم یاد گرفتن کار روی زمین به کسی صدمه‌ای بزند؛ همان‌طور که در آزمایشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی درس می‌خوانند و یاد می‌گیرند، می‌توانند کار روی زمین را هم مطالعه کنند و بیاموزند. و چنانچه این خلق‌های برادر علم و روش خود را برای کار روی زمین داشته باشند چه بهتر: می‌توانند دانش و شیوه کارشان را برای ما بیاورند تا بدین ترتیب ما نیز از آنها بیاموزیم. این نوعی به اشتراک گذاشتن است، اما نه فقط در حرف، بلکه در عمل.

نیازی نداریم که کسی مفهوم استثمار را برای ما توضیح دهد، زیرا آن را برای قرن‌ها تجربه کرده‌ایم. لازم هم نیست که بیایند و به ما بگویند که برای رسیدن به آزادی باید بمیریم. ما این را می‌دانیم و صدها سال است که هر روز آن را تمرین کرده‌ایم. از آنچه استقبال می‌کنیم دانش و عملی است که به درد زندگی بخورد.

ببینید هیئتی که به اروپا رفت چیزهای زیادی یاد گرفت، اما مهم‌ترین چیزی که ما یاد گرفتیم این است که افراد، جمع‌ها، گروه‌ها و سازمان‌های زیادی هستند که به دنبال راهی برای مبارزه برای زندگی هستند. آنها رنگ دیگری دارند، زبان دیگری دارند، رسم دیگری دارند، فرهنگ دیگری دارند، راه دیگری دارند. اما مانند ما قلبی دارند که برای مبارزه می‌تپد.

آنها به دنبال این نیستند که برتری خود را اثبات کنند یا در دولت‌های بد سمت و جایگاهی به دست آورند. آنها به دنبال شفا بخشیدن به دنیا هستند. و بله، آنها بسیار متفاوت از یکدیگر هستند. اما برابرند یا بهتر است بگوییم همه ما برابریم. زیرا ما واقعاً می‌خواهیم چیز دیگری بسازیم و آن چیز آزادی است. یا یعنی زندگی.

و ما جوامع زاپاتیست می‌گوییم که همه این افراد خانواده ما هستند. مهم نیست که خیلی دور باشند. و در این خانواده خواهر بزرگتر، برادر بزرگتر، خواهر کوچک و برادر کوچکتر وجود دارد. و هیچ‌کس بهتر از دیگری نیست. یک خانواده است و بس. و ما به‌عنوان یک خانواده در صورت امکان از یکدیگر حمایت می‌کنیم و آنچه را که می‌دانیم به یکدیگر می‌آموزیم.

و همه این زنان، مر‌دان و دگرباشان افرادی از پایین هستند. چرا؟ زیرا کسانی که در راس قرار دارند، مرگ را اشاعه می‌دهند، چرا که به سودشان است. آنهایی که در راس قرار دارند می‌خواهند همه چیز تغییر کند، اما به نفع آنها، اگرچه مدام بدتر شود. به همین دلیل است که این پایینی‌ها هستند که می‌خواهند مبارزه کنند و مدت‌هاست برای زندگی می‌جنگند. اگر نظام، نظام مرگ است، پس مبارزه برای زندگی، مبارزه با نظام است.

بعدش چه پیش میاد؟ خب، هر کس ایده خود، تفکر خود، برنامه خود را راجع‌به اینکه چه چیز بهتر است می‌سازد. و هر فردی شاید فکری متفاوت و روشی متفاوت داشته باشد. و باید به آن احترام گذاشت. زیرا در کار سازمان یافته است که همه می‌بینند چه چیزی کار می‌کند و چه چیزی نه. به عبارت دیگر، هیچ دستورالعمل یا خودآموزی وجود ندارد، زیرا چیزی که برای یکی به درد میخورد ممکن است برای دیگری جواب ندهد. معنای «کمونِ» جهانی، به اشتراک گذاشتن تاریخچه‌ها، دانش‌ها و مبارزات است.

به عبارت دیگر، سفر برای زندگی ادامه دارد. سفر برای مبارزه.

از کوهستان های جنوب شرقی مکزیک

معاون فرمانده شورشی مویسس

مکزیک، دسامبر ۲۰۲۳

بعد از ۵۰۰، ۴۰، ۳۰، ۲۰، ۱۰، ۳، یک سال، چند ماه، چند هفته، چند روز، همین چند وقت پیش.

-بعدالتحریر:

در پایان مصاحبه و پس از بررسی اینکه آیا معنای کامل توضیحاتش مفهموم است یا خیر، معاون فرمانده شورشی مویسس که ۱۰ سال پیش در سال ۲۰۱۳ فرماندهی و سخنگویی زاپاتیست‌ها را به عهده گرفت، چندمین سیگار را روشن کرد. من هم پیپم را روشن کردم. ایستادیم و به لنگه در کومه نگاه کردیم. پگاه جای خود را به سپیده می‌داد و اولین نور روز صداهایی را در کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک بیدار می‌کرد. دیگر چیزی نگفتیم، اما شاید هر دو فکر می‌کردیم: «شب دراز است و قلندر بیدار».

 -بعدالتحریری که تحت سوگند اعلام می‌کند:

در هیچ لحظه یا مرحله‌ از مشورتی که منجر به تصمیم‌گیری خلق‌های زاپاتیست شد، از مارکس، انگلس، لنین، تروتسکی، استالین، مائو، باکونین، چه گوارا،  فیدل کاسترو، کروپوتکین، فلورس ماگون، انجیل، قرآن، میلتون فریدمن، میلی، ترقی‌گرایی (اگر مرجع کتاب‌شناختی غیر از چرندیات خودش داشته باشد)، الهیات آزادی‌بخش، لومباردو، روولتاس، فروید، لاکان، فوکو، دلوز، و هر آنچه در سمت چپ مد یا روش روز است، یا هر منبعی از چپ، راست یا از مراکز ناموجود، هیچ نقل قولی نشد، هیچ پاورقی و ارجاعی هرچند دور هم به آنها داده نشد. و نه تنها این، بلکه می‌دانم که هیچ یک از آثار پایه‌گذاران ایسم‌هایی را که به رویاها و شکست‌های چپ دامن می‌زند، نخوانده‌اند. من به نوبه خود به کسانی که این سطور را می‌خوانند توصیه ناخواسته‌ای می‌کنم: همه مختارند که خودشان را مسخره کنند، اما توصیه می‌کنم قبل از شروع به گفتن مزخرفاتی مانند "آزمایشگاه لاکاندونا"، "آزمایش زاپاتیستی" و یا دسته‌بندی این افکار به هر شکلی، کمی در مورد آن فکر کنید. زیرا، حالا که حرف از مضحک بودن شد، باید بگویم بعضی‌ها تقریباً ۳۰ سال است که با سعی در "توضیح" زاپاتیسم دارند خودشان را حسابی مسخره می‌کنند. شاید الان یادتان رفته باشد اما اینجا علاوه بر عزت و ِگل، چیزی که زیاد است یاد و حافظه است. چاره چیست.

گواهی میدهم

کاپیتان

قسمت هجدهم: خشم

آیا ارثی است؟ اکتسابی است؟ می‌توان پرورشش داد؟ آیا گم می‌شود؟ متحول می‌شود؟ مسری است؟ از طریق کدام کانال پخش می‌شود؟ چگونه به پدیده‌ای جمعی بدل می‌شود؟ آیا خلاقانه است؟

در چه مرحله‌ای شرافتمندانه می‌شود؟ چه زمانی شروع به فاصله گرفتن از کینه و انتقام می‌کند؟ آیا به عدالت نزدیک می‌شود؟

چگونه مبدل به ریشه تاریخی خلق‌هایی می‌شود که از نظر موقعیت جغرافیایی، زبان، فرهنگ، تاریخ و زمان با یکدیگر متفاوت هستند؟

آیا خشم پلی میان درد و عصیان است؟

در چه لحظه‌ای اندوه، ناامیدی و درماندگی به خشم تبدیل می‌شود؟

اگر زنان و مردانی که مورد ناپدیدسازی قهری واقع شده‌اند، به جای آن که وارث کسانی باشند که به دنبال آنها می‌گردند، خشم را برایشان به میراث گذاشته باشند چه؟ اگر پدر و مادر خود را به دنیا آورده باشند چه؟

اگر جستجوگران به دنبال تسلی، ترحم، همدردی و صدقه گوشی شنوا نباشند چه؟ اگر آنها هم در جستجوی خشم ما باشند چه؟

اگر همه خشم‌ها ریشه یکسانی داشته باشند و آن زنان جستجوگر و ما خلق‌ها یکدیگر را در این ریشه بیابیم چه؟

آیا به یکدیگر سلام می‌ کنیم؟ آیا توان این را خواهیم داشت که به یکدیگر لبخند بزنیم، یکدیگر را در آغوش بگیریم، و آنچه با یکدیگر در میان می‌گذاریم نه تنها درد، بلکه مشخصات فرد مسئول نیز باشد؟ یعنی چهره‌ی او (هر چند چهره‌های متفاوتی داشته باشد)، خند‌ه‌ی طعنه‌آمیزش، نگاه تمسخرآمیزش، بی‌شرمی او، یقین او به مصونیتش از مجازات، آن پرچم پول [که می‌افرازد]‫‪؟

و اگر در کتاب ناتمام تاریخ، روزی کسی نوری ببیند و بدون هیاهو و شعار بگوید «این نور از خشم زاده شده» چه؟

و اگر آنچه که ما را با وجود همه تفاوت‌ها متحد می‌کند همین خشم باشد چه؟ چه کسی در تقابل با ما قرار خواهد گرفت؟ چه کسی ما را به همان شکست گذشته، اکنون، امروز محکوم خواهد کرد؟ چه کسی ما را با فردایی مثل دیروز تهدید خواهد کرد؟

چه کسی از دست خواهد داد و چه کسی خواهد یافت؟

جوانان زاپاتیست در حال تمرین نمایشی برای جشن سی‌امین سالگرد آغاز جنگ علیه فراموشی.

تصاویر مرحمتی رفقای رسانه، کپی‌لفت دسامبر ۲۰۲۳. موسیقی:La Rage از Keni Arkana.  

کاپیتان

مکزیک، دسامبر ۲۰۲۳

۴۰، ۳۰، ۲۰، ۱۰، ۱ سال بعد

قسمت شانزدهم:

برتولد برشت، کومبیا و عدم وجود

دختران و پسران جوان زاپاتیست در حال تمرین کردن یک رقص- تئاتر کومبیاوار برای جشن سی سالگی آغاز جنگ علیه فراموشی‌اند. بله، ما هم نمی‌فهمیم چطور ممکن است، آخر می‌گویند که همه جوانان زاپاتیست به شمال (ایالات متحده آمریکا. مترجم) رفته‌اند و دیگر نه جوانی باقی مانده و نه کلاً زاپاتیستی: حالا پیدا کنید پرتقال فروش را. ها؟ تئاتر کومبیاوار دیگر چه صیغه‌ای است؟ خب به قول دُن دوریتو (د.د. برای موارد حقوقی): «کومبیا ادامه‌ی سیاست به طریقی دیگر است».

تصاویر مرحمتی رفقای رسانه، کپی‌لفت دسامبر ۲۰۲۳. موسیقی: قسمت‌هایی از کومبیاهای صداسازان زاپاتیست. بیایید وسط بروبچه‌ها! یه قدم جلو، یه قدم عقب. قر کمر. بچرخ. حالا یه‌وری. بچرخ. حالا دوباره. یوهوووو!

زنگ نزنی آقا جان، زنگ نزنی! پولکا؟ یا یک کورریدوی خاکی؟ واسه‌ی دلخوشی مردم‌شناس‌ها می‌گم. کلاه و چکمه‌های گاوچرانیم کو؟ نگفتم؟ یه کاسه‌ای زیر نیم کاسه است.

قسمت چهاردهم و هشدار دوم درباره آنچه قریب‌الوقوع است:

اصل (دیگر) طرد شق ثالث

نوامبر ۲۰۲۳

   جلسه یک سال پیش بود. یک صبح زود در ماه نوامبر. سرد بود. معاون فرمانده شورشی مویسس به مقر کاپیتان رسید (بله، اشتباه نمی‌کنید، در آن زمان معاون فرمانده گالئانو دیگر مرده بود، اما مرگ او علنی نشده بود). جلسه با زنان و مردان رئیس دیرتمام شده بود و معاون فرمانده مویسس وقت گذاشت تا از من بپرسد در تحلیلی که باید روز بعد در مجمع ارائه می‌شد تا چه اندازه پیش رفته‌ام. ماه با تنبلی به سمت تربیع اول خود در حرکت بود و جمعیت جهان داشت به ۸ میلیارد نفر می‌رسید. در دفترچه من سه یادداشت به چشم می‌خورد:

   کارلوس اسلیم، ثروتمندترین مرد مکزیک، خطاب به گروهی از دانشجویان: «اکنون آنچه من می‌بینم، مکزیکی سرزنده با رشد پایدار برای همه شماست، با فرصت‌های فراوان برای ایجاد شغل و فعالیت‌های اقتصادی» (۱۰ نوامبر ۲۰۲۲). (نکته: شاید جرایم سازمان یافته را به‌عنوان یک فعالیت اقتصادی که باعث اشتغال‌زایی می‌شود تلقی می‌کند؛ آن هم با کالاهای صادراتی).

« (…)تعداد افرادی که در‌حال‌حاضر در مکزیک مفقودالاثر گزارش شده‌اند، از سال ۱۹۶۴ تا کنون، به ۱۰۷۲۰۱ نفر می‌رسد. یعنی ۷هزار نفر بیشتر از اردیبهشت‌ماه گذشته، وقتی از آستانه ۱۰۰هزار نفر فراتر رفت. (۷ نوامبر ۲۰۲۲)». (يادآوری: به دنبال جستجوگران بگرد).

   بر اساس رپرتاژ گزارشگر ویژه در مورد وضعیت حقوق‌بشر در سرزمین فلسطین اشغالی، از سال ۱۹۶۷ سازمان ملل تعداد اسرای فلسطینی را حدود ۵۰۰۰ نفر، از جمله ۱۶۰ کودک اعلام کرده است. نتانیاهو برای بار سوم ریاست دولت را برعهده گرفت (نوامبر ۲۰۲۲). (نکته: کسی که باد می‌کارد طوفان درو می‌کند).

-*****-

یک شکاف بهعنوان پروژه

   اولین بار نبود که در مورد این موضوع بحث می‌کردیم. باری، در چند ماه گذشته موضوع ثابت همین بود: تشخیصی که می‌توانست به شورا کمک کند تا درباره اینکه «قدم بعدی چیست» تصمیم بگیرد. ماه‌ها بود که در مورد این موضوع بحث کرده بودند، اما ایده- پیشنهاد معاون فرمانده مویسس سامان و تبیین نمی‌یافت. هنوز تنها یک جور شهود بود.

   سخن آغاز کردم: «این‌طور نیست که همه درها بسته باشد؛ چون اصلا دری وجود ندارد. همه درهایی که «واقعی» به نظر می‌رسد، به جایی جز به نقطه شروع منتهی نمی‌شود. هر مسیری که بخواهید امتحان کنید تنها سفری خواهد بود از خلال هزارتویی که در بهترین حالت شما را به ابتدای مسیر می‌برد. و در بدترین حالت، به سوی ناپدید شدن قهری.

معاون فرمانده مویسس در حالی که چندمین سیگارش را روشن می‌کرد پرسید:

   -خب فکر کنم حق با توست، تنها راهی که باقی می‌ماند، باز کردن یک شکاف است. دیگر نباید به دنبال دری در جای دیگری گشت. باید یک در ساخت. زمان می‌برد، بله. و هزینه زیادی خواهد داشت. اما آری، امکان‌پذیر است. گرچه نه هر دری. آنچه بعضی‌ها در سر می‌پرورانند هرگز! هیچ کس!

اشاره کردم: «خود من حتی فکر نمی‌کردم روزی چنین چیزی را بشنوم».

   معاون فرمانده مویسس مدتی متفکر ماند و به کف کومه نگاه کرد که پر از ته سیگار، بقایای تنباکوی پیپ، کبریت سوخته، گل خیس و چند شاخه شکسته بود.

   بعد بلند شد و به سمت در رفت و فقط گفت: «خب، چاره چیست، باید ببینیم… شب دراز است و قلندر بیدار».

-*****-

شکست به عنوان هدف

   برای درک معنای آن گفت‌و‌گوی کوتاه، باید بخشی از کارم به‌عنوان کاپیتان را توضیح دهم. کاری که از مرحوم معاون فرمانده گالئانو به ارث بردم، که به نوبه خود آن را از مرحوم معاون فرمانده مارکوس دریافت کرده بود.

   یک کار بی‌پاداش، ظلمانی و دردناک: پیش‌بینی شکست زاپاتیست‌ها.

وقتی به یک ابتکار فکر می‌کنیم، من به دنبال هر چیزی هستم که می‌تواند باعث شکست آن شود، یا حداقل، تاثیر آن را کاهش دهد. به دنبال مخالف متناقض آن هستم. می‌شود مرا چیزی شبیه، مارکوس «تناقض‌زاده» نامید. بنابراین من برترین و تنها نماینده‌ی «جناح بدبین» زاپاتیسم هستم.

   هدف، حمله با انواع مخالفت‌ها به تمام ابتکارات از لحظه شروع آنهاست. فرض ما بر این است که این باعث می‌شود تا این پیشنهاد، چه سازمانی-داخلی، چه ابتکار خارجی و چه ترکیبی از این دو باشد، پالایش و تحکیم شود.

   به بیانی صریح: زاپاتیسم خود را برای شکست آماده می‌کند. یعنی بدترین سناریو را تصور می‌کند. با در نظر داشتن چنین چشم‌اندازی، برنامه‌ها ترسیم می‌شود و پیشنهادات به تفصیل می‌رسد.

   برای تصور این «شکست‌های آینده»، از علومی که در اختیار داریم استفاده می‌شود. باید در همه جا جستجو کرد (و وقتی می‌گویم «همه جا» منظورم همه جا است، از جمله شبکه‌های اجتماعی و مزارع ربات‌سازی آنها، اخبار جعلی و ترفندهایی که برای به‌دست‌آوردن «فالوور» زده می‌شود)، بیشترین حجم داده‌ها و اطلاعات را به دست آورد، آنها را مقایسه کرد و به این ترتیب تشخیص داد که طوفان در بدترین حالتش چگونه است و نتیجه آن چیست.

   آنها باید سعی کنند بفهمند که مسئله نه ایجاد یک قطعیت، بلکه پروراندن یک فرضیه وحشتناک است. به قول آن مرحوم: «فرض کنید همه چیز به‌درک واصل شود». برخلاف تصور، این فاجعه شامل ناپدید شدن ما نمی‌شود، بلکه چیزی بدتر از آن را آبستن است: انقراض نوع بشر، دست‌کم آن‌طور که ما امروز تصورش می‌کنیم.

   فاجعه تصور می‌شود و ما شروع به جستجوی داده‌هایی می‌کنیم که آن را تأیید می‌کند. داده‌های واقعی، نه پیشگویی‌های نوستراداموس یا وقایع آخرالزمانی کتاب مقدس و امثالهم. یعنی داده‌های علمی. سپس به انتشارات علمی، داده‌های مالی، گرایش‌ها، سوابق حقایق و بسیاری دیگر از نشریات مراجعه می‌شود.

   از این آینده فرضی، عقربه‌های ساعت به‌صورت معکوس شروع به حرکت می‌کند.

-*****-

اصل طرد شق ثالث

با پیش‌رو داشتن تصویر فروپاشی و درک اجتناب‌ناپذیر بودن آن، اصل طرد شق ثالث اعمال می‌شود.

   نه، منظور آن اصل شناخته‌شده نیست. این اختراع معاون فرمانده مرحوم مارکوس است. آن وقت‌ها که او ستوان بود، می‌گفت که در صورت عدم موفقیت در کاری، اول راه حلی جستجو می‌شد. دومین قدم، تصحیح اشتباه بود؛ و سومی، چون سومی وجود نداشت، به حالت «چاره‌ای نیست» باقی می‌ماند. او بعدا آن قاعده را اصلاح کرد تا به آن چیزی رسید که اکنون برای شما توضیح می‌دهم: هرگاه فرضیه‌ای را بر اساس داده‌های واقعی و تحلیل علمی استوار کردیم، باید به دنبال دو عنصر بود که با ماهیت فرضیه فوق‌الذکر مغایرت داشته باشند. اگر این دو عنصر پیدا شد، دیگر به دنبال سومی نمی‌گردیم: یا باید در فرضیه تجدید نظر کرد و یا آن را با سختگیرترین قاضی روبه‌رو نمود: واقعیت.

لازم به توضیح است که وقتی زاپاتیست‌ها از«واقعیت» صحبت می‌کنند، کنش خود را نیز در آن واقعیت گنجانده‌اند. چیزی که شما آن را «عمل» می‌نامید.

   اکنون همین قانون را اعمال می‌کنم. اگر حداقل ۲ عنصر پیدا کنم که با فرضیه من در تضاد باشد، جستجو را رها می‌کنم، آن فرضیه را کنار می‌گذارم و به دنبال فرضیه دیگری می‌گردم.

فرضیه پیچیده

   فرضیه من این است: هیچ راه‌حلی وجود ندارد.

یادداشت:

   همزیستی متعادل بین انسان و طبیعت اکنون غیرممکن است. در تقابل این دو با یکدیگر، آن که بیشترین زمان را در اختیار داشته باشد پیروز می‌شود: طبیعت. سرمایه رابطه انسان با طبیعت را به تقابل و جنگ و غارت و ویرانگری تبدیل کرده است. هدف این جنگ، نابودی حریف، یعنی طبیعت است (که شامل انسان‌ها نیز می‌شود). با معیار «منسوخیت برنامه‌ریزی شده؟» (یا «انقضای موعود»)، «انسان» به‌عنوان کالا در هر جنگ منقضی می‌شود.

   منطق سرمایه، سود بیشتر با حداکثر سرعت است. این باعث می‌شود که این سیستم به یک ماشین زباله‌ساز غول‌پیکر تبدیل شود که از جمله انسان را نیز دور می‌ریزد. در طوفان، روابط اجتماعی مختل می‌شود و سرمایه‌های غیرمولد میلیون‌ها نفر را به بیکاری و از آنجا به «اشتغالِ جایگزین» در جنایت و مهاجرت سوق می‌دهند. تخریب سرزمین‌ها، خالی شدن آنها از سکنه را در بر دارد. «پدیده» مهاجرت مقدمه فاجعه نیست، تأیید آن است. اثر مهاجرت ایجاد «ملت‌هایی در درون ملت‌ها» است، کاروان‌های بزرگ مهاجری که با دیوارهای سیمانی، پلیسی، نظامی، جنایی، بوروکراتیک، نژادی و اقتصادی برخورد می‌کنند.

   وقتی از مهاجرت صحبت می کنیم، مهاجرت‌های دیگری را که پیش از واقعه کنونی رخ داده فراموش می‌کنیم: مهاجرت جمعیت بومی در درون قلمروهای خود، قلمرویی که اکنون به کالا تبدیل شده است. آیا مردم فلسطین تبدیل به مهاجرانی نشده‌اند که باید از سرزمین‌هایشان اخراج شوند؟ آیا همین اتفاق در مورد مردم بومی جهان نمی‌افتد؟

   برای مثال، در مکزیک، جوامع بومی «دشمنان غریبی» هستند که به خود جرأت می‌دهند به خاک مزرعه سیستم که بین رودخانه‌های براوو و سوشیاته قرار دارد، «بی حرمتی» کند. برای مبارزه با این «دشمن» هزاران سرباز و پلیس، پروژه های بزرگ، خرید وجدان، سرکوب، ناپدید‌سازی قهری، قتل و یک کارخانه واقعی تولید افرادِ گناهکار وجود دارد (ر.ک. به https://frayba.org.mx/). قتل برادر سامیر فلورس سوبرانس و ده‌ها نفر دیگر از محافظان طبیعت، مبین پروژه فعلی دولت است.

«ترس از دیگری» به درجات پارانویای آشکار رسیده است. مسئولیت کمبود، فقر، بدبختی و جنایت با سیستم است، اما اکنون تقصیر به گردن مهاجری گذاشته می‌شود که باید تا نابودی با او مبارزه کرد.

   در «سیاست» گزینه‌ها و پیشنهادهایی ارائه می‌شود که یکی از دیگری نادرست‌تر است؛ فرقه‌های جدید، ناسیونالیسم‌های جدید، قدیمی یا بازیافتی، دین نوین شبکه‌های اجتماعی و پیامبران جدید آن: «اینفلوئنسرها»… و جنگ، همیشه جنگ.

   بحران سیاست، بحران، یافتن جایگزینی برای هرج‌و‌مرج است. توالی دیوانه‌وار دولت‌های راست، راست افراطی، میانه‌گراهای ناموجود، و آنها که متکبرانه خود را «چپ» می‌نامند، تنها بازتابی از یک بازار متغیر است: وقتی مدل‌های جدیدی از تلفن‌های همراه وجود دارد، چرا گزینه‌های سیاسی «جدید» نداشته باشیم؟

   دولت-ملت‌ها به هیأت مامورین گمرک سرمایه درمی‌آیند. هیچ دولتی وجود ندارد، همگی یک گشت مرزبانی واحد هستند با رنگ‌ها و پرچم‌های مختلف. مناقشه بین «دولت فربه» و «دولت گرسنه» تنها به مثابه پنهان کردن ناموفق ماهیت اصلی آنها است: سرکوب.

   سرمایه در شمایل یک بهانه‌ی نظری-ایدئولوژیک جایگزین نئولیبرالیسم می‌شود و پیامد منطقی آن نئومالتوسیانیسم است. یعنی جنگی برای نابودی جمعیت‌های بزرگ که هدف آن رسیدن به سعادت در جامعه مدرن است. جنگ حاصل کارکرد غلط دستگاه نیست، بلکه به منزله‌ی «تعمیر و نگهداری منظم» آن است تا کاربری و عمر طولانی‌اش را تضمین کند: کاهش شدید تقاضا برای جبران محدودیت‌های عرضه.

   مسئله تنها نئوداروینیسم اجتماعی (افراد قوی و ثروتمند، قوی‌تر و ثروتمندتر می‌شوند و افراد ضعیف و فقیر، ضعیف‌تر و فقیرتر) یا «اصلاح نژادی» که یکی از حقایق ایدئولوژیک جنگ نازی‌ها برای نابودی یهودیان بود، نیست. این یک کمپین جهانی برای از بین بردن اکثریت جمعیت در جهان است: محرومان؛ یعنی محروم کردن آنها از زندگی نیز. اگر منابع کره زمین کافی نیست و سیاره جایگزینی وجود ندارد (یا هنوز پیدا نشده است، اگرچه دارند روی آن کار می‌کنند)، پس باید به شدت جمعیت را کاهش داد. مسئله بر سر کوچک کردن سیاره از طریق کاهش جمعیت و سازماندهی مجدد است، نه تنها در برخی مناطق، بلکه در کل جهان: نکبتی برای تمام سیاره.

اگر خانه را دیگر نمی‌توان گسترش داد و یا امکان افزودن طبقات بیشتر وجود ندارد، اگر ساکنان زیرزمین می‌خواهند به طبقه همکف بیایند، به انبار دستبرد بزنند و لعنتی‌ها دست از تولید مثل هم برنمی‌دارند، اگر «بهشت‌های زیست‌محیطی» یا «خودپایدار» (که در واقع فقط «اتاق‌های وحشت» سرمایه هستند) کافی نیست، اگر کسانی که در طبقه اول هستند اتاق‌های طبقه دوم را می‌خواهند و غیره… به‌طور خلاصه، اگر «تمدن مدرن» و هسته اصلی آن (مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، توزیع و مصرف) در خطر است، خب، پس باید مستاجران را بیرون کرد –و از کسانی که در زیرزمین هستند شروع کرد– تا «تعادل» برقرار شود.

   اگر این کره دارد از منابع و سرزمین تهی می‌گردد، نوعی «رژیم غذایی» برای کاهش چاقی سیاره دنبال می‌شود. جست‌وجوی سیاره‌ای دیگر با مشکلات پیش‌بینی‌نشده‌ای همراه بوده است. یک مسابقه فضایی قابل پیش‌بینی است، اما موفقیت آن هنوز امری بسیار ناشناخته است. در عوض، جنگ‌ها «اثربخشی» خود را نشان داده‌اند.

   تسخیر سرزمین‌ها، رشد تصاعدی «مازادها»، «حذف‌‌شدگان» یا «بی‌مصرف‌ها‌« را به همراه داشت. جنگ بر سر تقسیم دارایی ادامه دارد. جنگ‌ها در‌عین‌حال دو مزیت دارند: تولید جنگ‌افزار و شرکت‌های تابعه آن را احیا می‌کنند و آنچه اضافه است را به شیوه‌ای سریع و برگشت‌ناپذیر از بین می‌برند.

   ناسیونالیسم‌ها نه تنها دوباره ظهور خواهند کرد یا نفس تازه‌ای به آنها دمیده خواهند شد (و آمد‌و‌شد پیشنهادهای سیاسی راست افراطی از همین‌رو در جریان است)، بلکه پایه معنوی لازم برای جنگ هستند. «آنکه مسئول کاستی‌های توست، همان کسی است که در کنارت است. به‌همین‌دلیل است که تیم شما می‌بازد». این است منطق «میله‌ها»، «باتوم‌ها» و «چماقداران» –ملی، نژادی، مذهبی، سیاسی، عقیدتی، جنسیتی– که مشوق جنگ‌های متوسط، بزرگ و کوچکی هستند که با وجود تفاوت در ابعادشان همگی هدف پاکسازی را دنبال می‌کنند.

   بنابراین: سرمایه‌داری منقضی نمی‌شود، بلکه فقط دگرگون می‌شود.

   دولت-ملت‌ها مدت‌هاست از ایفای نقش خود به‌عنوان یک سرزمین-حکومت-جمعیتی با ویژگی‌های مشترک (زبان، پول، نظام حقوقی، فرهنگ و غیره) دست برداشته اند. دولت‌های ملی اکنون مواضع نظامی یک ارتش واحد هستند: ارتش کارتل سرمایه. در این سیستم جرایم جهانی، دولت‌ها «رئیس‌های محلی» هستند که کنترل یک سرزمین را حفظ می‌کنند. دعواهای سیاسی، انتخاباتی یا غیر‌انتخاباتی، بر سر این است که چه کسی به مقام ریاست ارتقا می‌یابد. «باجگیری» از طریق مالیات برای تامین بودجه کارزارهای انتخاباتی و روند انتخابات انجام می‌شود. جرایم سازمان نیافته بدین ترتیب بازتولید خود را تأمین مالی می‌کنند، اگرچه ناتوانی‌ آنها در تضمین امنیت و عدالت برای آدم‌هایشان به‌طور فزاینده‌ای مشهود است. در سیاست مدرن، سران کارتل‌های ملی با انتخابات تعیین می‌شوند.

   از این مجموعه تضادها جامعه جدیدی پدید نمی‌آید. فاجعه، پایان نظام سرمایه‌داری را به همراه ندارد، بلکه شکل دیگری از خصلت غارتگرانه آن است. آینده‌ی سرمایه همان گذشته و حال مردسالارانه‌اش است: استثمار، سرکوب، سلب مالکیت و تحقیر. سیستم برای حل هر بحرانی، همیشه جنگی دم دست دارد. بنابراین نمی‌توانیم برای فروپاشی جایگزینی فراتراز بقای خودمان به‌عنوان جوامع بومی ترسیم کنیم یا بسازیم.

   اکثریت مردم فاجعه ممکن را نمی‌بینند یا باور نمی‌کنند. سرمایه توانسته است سمبل‌کاری و انکارگرایی را به کدهای فرهنگی اساسی فرودستان القا کند.

به‌جز برخی جوامع بومی، مردم در حال مقاومت و برخی جمع‌ها و گروه‌ها، نمی‌توان جایگزینی ساخت که فراتر از حداقل‌های محلی باشد.

   رواج مفهوم دولت-ملت در مخیله فرودستان به منزله‌ی مانعی است که مبارزات را جدا، منزوی و پراکنده نگه می‌دارد. مرزهایی که آنها را از هم جدا می‌کند فقط جغرافیایی نیست.

-*****-

تضادها 

   یادداشت:

   سری اول تناقضات:

   مبارزه برادران منطقه چولوتکا علیه شرکت بونافونت، در پوئبلا، مکزیک (۲۰۲۱ـ۲۰۲۲). وقتی ساکنان منطقه دیدند چشمه‌هایشان در حال خشک شدن است، سرشان را برگرداندند و به مسئولش نگاه کردند: شرکت  بونافونت، متعلق به دانونه. آنها خودشان را سازماندهی کرده و کارخانه‌‌ای را که بطری‌های آب را تولید می‌کرد اشغال کردند. چشمه‌ها جانی تازه یافت و آب و حیات به سرزمین‌هایشان بازگشت. طبیعت به این ترتیب به اقدام مدافعان خود پاسخ داد و گفته دهقانان را تأیید کرد: آن شرکت داشت آب را می‌درید. نیروی سرکوبی که آنها را بیرون کرد، پس از مدتی نتوانست واقعیت را پنهان کند: مردم از زندگی دفاع کردند و شرکت و دولت از مرگ. مادر زمین به سوال اینگونه پاسخ داد: بله، چاره وجود دارد، من به کسانی که از وجود من دفاع می‌کنند زندگی می‌بخشم؛ اگر به یکدیگر احترام بگذاریم و اهمیت دهیم، می‌توانیم با هم زندگی کنیم.

   پاندمی (۲۰۲۰). حیوانات موقعیت خود را در برخی از مناطق شهری متروکه بازیافتند، اگرچه این امر موقت بود. آب، هوا، گیاهان و جانوران مهلتی یافتند و خود را بازسازی کردند، اگرچه در مدت کوتاهی دوباره تحت سلطه درآمدند. بدین صورت آنها نشان دادند که مهاجم کیست.

   سفر برای زندگی (۲۰۲۱). در شرق، یعنی در اروپا، نمونه‌هایی از مقاومت در برابر ویرانی، به‌ویژه ایجاد رابطه‌ای دیگر با مادر زمین وجود دارد. گزارش‌ها، داستان‌ها و حکایت‌های مربوطه آنقدر زیاد است که در این یادداشت‌ها نمی‌گنجد، اما همگی دال بر این است که واقعیت آن‌جا فقط بیگانه‌هراسی و حماقت و تکبر دولت‌ها نیست. امیدواریم بتوانیم تلاش‌های مشابهی را در سایر مناطق جغرافیایی پیدا کنیم.

   بنابراین: همزیستی متوازن با طبیعت امکان‌پذیر است. باید نمونه‌های بیشتری از این دست وجود داشته باشد. توجه: باید به دنبال داده‌های بیشتر بود، گزارش‌های هیئت «نابهنگام» پس از بازگشت از سفر برای زندگی ـ فصل اروپا را دوباره مرور کرد، یعنی آنچه را که دیدند و آموختند، و اقدامات CNI و سایر سازمان‌ها و جنبش‌های خواهران و برادران بومی ما در جهان را دنبال کرد؛ و به گزینه‌های جایگزین در مناطق شهری توجه خاص نمود.

   نتیجه‌گیری جزئی: تضادهای شناسایی شده یکی از ارکان فرضیه پیچیده ما را دستخوش بحران می‌کند، اما ماهیت آن را هنوز نه. «سرمایه‌داری به‌اصطلاح سبز» به‌خوبی می‌تواند این مقاومت‌ها را جذب یا جایگزین کند.

   سری دوم تناقضات:

   وجود و تداوم ششمین بیانیه از جنگل لاکاندون، و مردم، جمع‌ها، گروه‌ها، تیم‌ها، سازمان‌ها و جنبش‌هایی که در اعلامیه برای زندگی تجسم یافتند و بسیاری افراد دیگر در خیلی جاهای دیگر. کسانی هستند که مقاومت و عصیان می‌کنند و سعی دارند خودشان را پیدا کنند. اما باید جستجو کرد. و این همان چیزی است که جستجوگران به ما می‌آموزند: جستجو یک مبارزه ضروری، فوری و حیاتی است. گرچه همه چیز علیه ایشان است، آنها حتی کوچکترین روزنه امید را رها نمی‌کنند.

   نتیجه‌گیری جزئی: احتمال همزمانی مقاومت و شورش، حتی اگر احتمالی خفیف، حداقل، و یا به طرز مضحکی غیرمحتمل باشد، ماشین را به لغزش وا‌می‌دارد. که البته به معنای تخریب آن نیست. نه هنوز. نقش جادوگران سرخ تعیین‌کننده خواهد بود.

   بله، درصد احتمال پیروزی زندگی بر مرگ مضحک است. پس گزینه‌هایی وجود دارد: تسلیم شدن، بی‌شرمی و مذهبِ هرچه پیش‌آید خوش آید (یا «چو فردا شود فکر فردا کنیم» به‌عنوان فلسفه زندگی).

   و با این حال، کسانی هستند که از دیوارها، مرزها، مقررات… و قانون احتمالات سرپیچی می‌کنند.

   سری سوم تناقضات: لازم نیست. اصل طرد شق ثالث اعمال می‌شود.

   نتیجه‌گیری کلی: بنابراین باید فرضیه دیگری مطرح شود.

-*****-

آها! آیا فکر می‌کردید ابتکار یا قدمی که زاپاتیست‌ها اعلام کردند، ناپدید شدن MAREZ و JBGها، وارونه شدن هرم و تولد GAL ها بود؟

   خب متاسفم که آرامشتان را برهم می‌زنم…این‌طور نیست. به قبل از به‌اصطلاح «قسمت اول» و بحث در مورد انگیزه‌های گرگ‌ها و چوپان‌ها برگردید. خب برگشتید؟ حالا این چند خط را آنجا بیافزایید:

«با اذن و لطف مافوق‌هایمان، مناظر شگفت‌انگیز و وحشتناکی را که چشمانم در این سرزمین‌ها دیده است برایتان وصف می‌کنم. در سی‌امین سال مقاومت و با اولین روشنایی روز، چشمانم تصاویری را دید و صداهایی را شنید که تا به حال ندیده و نشنیده بود و با این حال همیشه کلمات مرا نیز زیر نظر داشت. قلب دیکته می‌کند و دست می‌نویسد: سپیده‌دم بود و آن بالاها بود، جیرجیرک‌ها و ستاره‌ها برای زمین مبارزه می‌کردند…».

کاپیتان

  این نوشته در آن زمان ظاهر نشد زیرا شما نه از مرگ معاون فرمانده گالئانو اطلاع داشتید و نه از سایر مرگ‌های ضروری. اما ما زاپاتیست‌ها این‌گونه هستیم: همیشه بیش از آنچه می‌گوییم سکوت می‌کنیم. انگار مصمم باشیم پازلی را طراحی کنیم که همیشه ناتمام است و یک قطعه کم دارد، همیشه با این سوال نابهنگام: خود شما چطور؟

از کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک

کاپیتان

۱، ۲، ۱۰، ۲۰، ۳۰، ۴۰ سال بعد.

بعدالتحریر- پس گفتی چقدر مانده؟ خب دیگر… شب دراز است و قلندر بیدار.