یادبود پوران بازرگان
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: یادبود پوران بازرگان
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: یادبود پوران بازرگان
اين قطعه ادبی را به پوران تقديم می کنم. به اميد انکه مورد پذيرش او واقع شود.
فرياد می ايد
وسکوتی شيشه ای به شکست می گريد
کوخ ها به شور می خندد
مشت هايی گره کرده
گسست زنجير ها
رقص بردگان را می خواهد
نگاه دنده های فقر در جدال رنگ ها
وجودش را به نبرد می گيرد
اوايی سر می رسد
با هياهويی در خود
و پا برهنگان را به رهايی می خواند
گذشت زمان
و اينک مرگ در خطوط چهره اش به شمارش افتاده است
و مرگ را به شعله های سرخ می سپارد
تا تابوت زندگان به رسوايی نشيند.
- - - - - - - - - - - -
با تشکر از دوست محترمی که متن فوق را برای ما فرستاده است.
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: یادبود پوران بازرگان
احساس خوشبختی ميکنم از اينکه او را ميشناختم. دوستی بيست و چهار سالهء من با او و تراب در اولين سفر من به پاريس درسال ١٩٨٣ شروع شد و طی سفرهای بعدی در خلال اين سالها عمق گرفت. او انسانی پراز صفا و مهربان بود که قلبش برای ستمديدگان جهان چه در ايران، چه در فلسطين، عراق، افغانستان يا مکزيک می تپيد.
شرح روحيهء مبارز و پرسشگر او در شکستن هرگونه سد و راه بست در راه عدالت جوئی از نوجوانی، شرکت کردن در مبارزات انقلابی برعليه رژيم های پهلوی و جمهوری اسلامی، و تلاش و کوشش های او در دوران تبعيد در مبارزات دموکراتيک و به ويژه مبارزات زنان از قلم خود او و رفقا و يارانش به تفصيل آمده است.
در مقام دوسـتی، پوران قلبی بزرگ داشت و روحی سخاوتمند و مملو از صميميت و وفاداری. ْآنانکه چون من در طول زندگی با اين انسان بزرگ ْآشنا شدند و چون من افتخار دوستی نزديک و صميمی با او به ايشان دست داد ميدانند که مهر و دوستی او همچون نسيم بهاران نوازشگر بود و داشتن دوستی چون پوران همانند داشتن پشتيبانی چون کوه بود . اخيراًًً″ روی پلاکی که ديواری را مزين کرده بود اين جمله را که به زبان انگليسی نوشته بود خواندم: "بهترُين دوست خواهری است که سرنوشت فراموش کرد نصيبم کند". اين جمله مرا به ياد پوران عزيز انداخت که در باب دوستی براستی چون خواهری مهربان بود. شناختن پوران همان و دوست داشتنش همان.
کارنامهء زندگيش را که در رٍٍثای او در مجلس يادبود ش در حضور دوستداران و رفقايش قرائت شده بود خواندم که الحق درخور و شايستهء اين زن مبارز و کمونيست ميباشد. اين کارنامه چون کتيبه ای ست از آنچه يک انسان بشردوست ميتواند باشد. دريافتم آنچه من از او ميشناختم که مرا شُيفتهء انسانيتش ساخته است تنها گوشه ايست از يک زندگی خٌطير و پر خطر و وارسته که هر لحظه اش در راه مقاومت و مبارزه عليه تبعيض، ظلم و ستم چه از نوع طبقاتی، ملی، يا جنسی در راه، برای، ويا در کنار ستمکشان و در عرصه های اجتماعی، فرهنگی و حتی سازمانی گذشته است.
پوران هميشه به هم رزم بودن درکنار رفقای سازمانی اَش می باليد چه در دورهء مجاهدين اوليه چه ’بخش منشعب‘ و چه پيکار. ولی وسعت نظر و انسانيت او در قالب تنها يک گروه و سازمان نمی گنجد. همچنانکه زندگی او شهادت ميدهد چه در دوران زندگی درون سازمان انقلابيش در ايران، در ظفار و يا در فلسطين و چه در دوران تبعيد، در واقع او متعلق به مبارزهء بشريت در راه رهائی از ستم و استثمار ميباشد.
پويائی فکری پوران نکتهء قابل ذکر و تحسين ديگری است که تنها از يک فرد مبارز و انقلابی اصيل انتظار ميرود، که هيچ نوع ستمی را برنمی تافت، از زندگی اجتماعی، سياسی، و سازمانی تجربه می اندوخت، هيچ دگمی را نمی پذيرفت و آنرا زير سؤال ميبرد و هر خطائی را برميشمرد. لذا او با اين پويائی هراسی از سنت شکنی و بدور افکندن آنچه که کهنه و نادرست و نارساست و متعلق بگذشته نداشت.
از او بخاطر دارم که در همين چند سال پيش عليرغم رنج بردن از درد زانو برای تشکيل و برپائی يک سمينار برای جنبش زنان جانانه و صميمانه ميکوشيد و با شادمانی از برگزاری موفقيت آميز آن که بخشاً به اهتمام پوران صورت گرفته بود تعريف ميکرد.
پوران اکنون به تاريخ پر افتخار مبارزه عليه جور و ستم و استثمار و استبداد در کشورمان و همينطور در سطح جهان پيوسته است. آنچه پرتو زندگی درخشان اين زن مبارز و انترناسيونالُيست فرا روی همرزمان، رفقا و دوستدارانش مينهد آنست که چون او ميبايد زُيست که زندگی را دوست ميداشت و هر لحظهء آنرا در راه آنچه که انسـانيست و نويد رهائی از استبداد و استثمار و ستم ميدهد خستگی ناپذير و با آخرين نيرو ميگذراند.
مايهء مباهات است که يک چنين فردی در تاريخ مبارزات مردمی مرز و بوم ما زيسته.
پرتو زندگی او روشنائی بخش زندگی همهء کسانی است که او را ميشناختند (در هر سطحی).
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: یادبود پوران بازرگان
به ياد تمامی کسانی که برای آزادی جنگيدند، به ياد پوران بازرگان مدير مدرسه ام.
مهر ماه هزار وسيصد و شصت و هفت، هنوز ده روزی از اعدام ميم.الف نگذشته است که کيف قهوه ای زشتی پر از دفتر های شطرنجی می شود تا راهی کلاس اول شوم ، با مقنعه سرمه ای بلندی که زير گلويم را فشار می دهد.
ندا، دختر عمه ام هنوز اشک می ريزد، هنوز نامه های ميم. الف را بعد از چهار سال زندان و بعد تير خلاصش می خواند و بغضش می ترکد. مادرش لعنت می فرستد به قاتل و پدرش از آمار دختران بی شوهر در سالهای آينده می گويد که با جنگ و اعدام و تبعيد رقمشان نجومی خواهد شد.. ولی ندا فقط اشک می ريزد.
کلاس اول، مدرسه اسلامی رفاه. اول مهر ماه است و من از جلوی خانه ميم . الف پيچ تند کوچه را طی می کنم تا به مدرسه بروم. پدر ميم. الف کمرش خم شده و عصای گردويی رنگش هر روز صبح خواب کوچه را می آشوبد.
روز اول مهر ماه است و صبحگاه اولين روز مدرسه با بوی تند پرچم های سوخته به استقبالمان می آيد. مدير با انگشت پشت بام را نشان می دهد و از صدای گلوله ها در روز های پيروزی پنجاه و هفت می گويد... اين پشت بامها مقتل کريه ترين و شيطانی ترين کسانی است که به درک واصل شده اند، نصيری و هويدا و هزار تا کوفت و زهر مار ديگر.
روز اول مهر ماه است و من از اين مدرسه می ترسم، از دست شويی هايش که می گويند يکی از فراری ها آنجا کشته شده می ترسم، از معلمها می ترسم، از صدای گلوله روی پشت بام می ترسم، از اعدام و مرگ ميم. الف می ترسم.
روز اول مهر ماه است و ما را به کلاسی می برند که اتاق آيت الله خمينی در دوازده بهمن پنجاه و هفت است، از پنجره اين اتاق اگر آويزان شوم خانه م. الف را می شود واضح ديد.مادر ميم.الف پای حوض اما اشک می ريزد
روز اول مهر است و من نمی خواهم به مدرسه بروم ، پا می کوبم که نمی خواهم درس بخوانم، که از ديوار های مدرسه می ترسم، که از صدای پای چند ساواکی در راهرو ها می ترسم ،که از صدای مرگ می ترسم که از شعله های پرچم های سوخته می ترسم، که ار نفرين های مادر ميم.الف می ترسم.
روز اول مهر ماه می گذرد، کلاس اول می گذرد، دوم، سوم، چهارم و پنجم می گذرد، در مدرسه ای که هر سه شنبه در زيرزمينش حزب مؤتلفه اسلامی جلسه دارد، در مدرسه دختران آقازاده ها، در مدرسه دلهره، چادرهای سياه، جوراب سفيد ممنوع، حرف زدن از سياست ممنوع ، گل سر رنگی بر سر ممنوع.... در مدرسه عشق ممنوع.
هشت سال می روم مدرسه اسلامی رفاه، هشت سال از راهرو های وحشت می ترسم ، هشت سال من می توانم بدون دخترم هرگز را در راهرو های مدرسه رفاه تجسم کنم، وقتی مشقم را ننوشته ام و مدير مرا به زندانی شدن روی خرپشتک بام تهديد می کند، هشت سال می گذرد و من می فهمم اگر آقا زاده نباشی و اگر پدرت رهبر نباشد و اگر مادرت عضو جامعه زينب نباشد تو هيچ گاه نمی توانی شاگرد خوبی باشی حتی اگر در نمايش نامه نويسی در کل ايران اول بشوی ونقاشی ات در مسابقه يونيسف اول شود، که اسلام در خطر می افتد و نبايد به هنر علاقه مند شويم که هنر ره به جهنم می برد.
من اما می دانم مدرسه ام روزگاری مدير ديگری داشته، می دانم رفاه با آن عظمتش روزگاری هسته مبارزه بوده، می دانم اولين زنانی که مبارزه مسلحانه را مشق گچ های سفيدو تخته های سياه کردند روی همين تخته ها به بچه ها ياد دادند هرگز کلمه زندان را ننويسند حتی اگر معلمشان زندانی بود و کلمه یأس را ننويسند حتی اگر جوی ها غرق خون بود و کلمه مرگ را ننويسند حتی اگر همکلاسی شان اعدام شد. من پوران بازرگان را می شناختم، من محبوبه آلاد پوش(متحدين) را می شناختم، من فاطمه امينی را می شناختم، من حوری بازرگان را می شناختم.
حالا چند روزی است که پوران بازرگان با آن قدمت سياست در وجودش و سازماندهی قوی، با تمام خاطرات حنيف نژاد وتراب حق شناس و بچه های مبارز دهه چهل و پنجاه به مرگ سلام داده است، حالا کنار اسم بقيه تبعيدی های دور از وطن مرده، نام پوران هم تايپ می شود ، حالا ديگر مدرسه رفاه با مديرهايی که هيچ وقت نتوانستند پوران بشوند نفس راحتی می کشد که ديگر سايه نقاشی های محبوبه آلاد پوش روی ديوارهای مدرسه نيست ، که ديگر فاطمه امينی در کلاس انگليسی از آزادی نخواهد گفت، که ديگر سرور زنگ ورزش ها به بچه ها ياد نخواهد داد چگونه از دست دشمن فرضی فرار کنند.
پوران بازرگان ديگر نيست، و مدرسه رفاه هنوز هست و معلمهای اعتراض های ميدان بهارستان هنوز در زندانند من اما روزی را چشم براهم که به ياد پوران ها روی تخته سياه مدرسه رفاه بنويسم سلام بر آزادی، سلام بر ميم. الف ها.
روزی که ثمر آزادی هيچ پشت بامی را تير باران نمی کندو هيچ طنابی را برای گلوگاههای فرياد نمی بافند، آری من آن روز را چشم براهم مخالف من.
پی نوشت: با وجود همه روزهای خفقان اين مدرسه الحق سطح آموزش در اين مدرسه بالا بود ، رفاه جايی بود که به قول مريم ميرزا همکلاسی ام در آن مدرسه، هيچ فرقی با اوين نداشت و تاريخی در ذهن من شد که کتابی است خواندنی.
پی نوشت: تقدير من از پوران ها به معنای باور داشتن مرامشان نيست ، من هر کس که با شرافت برای آزادی مبارزه کرده و می کند ستايش می کنم ، فارغ از ايدئولوژی اش.
(برگرفته از سايت iranprison.blogspot.com)
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: یادبود پوران بازرگان
در اينجا بر خود لازم میدانيم از راديو برابری، راديو همبستگی، راديو پژواک ونکوور- کانادا، رايو صدای زنان، سايت و پالتاک اتحاد سوسياليستها، و دوستان ديگری که در کپنهاگ - دانمارک، استکهلم - سوئد، تورنتو- کانادا، سيدنی - استراليا و فرانکفورت - آلمان مراسم يادمان برگزار کردند، و نيز کليهء عزيزانی که زندگی مبارزاتی و انسانی پوران بازرگان را محترم شمردند سپاسگزاری کنيم.
انديشه و پيکار
* * * * * * *
به ياد رفيق پوران بازرگان
پوران بازرگان از ميان ما رفت. فقدانش قلب مان را فشرد. هيچ چاره ای نداريم، بايد در مقابل اين غم و اندوه مانند خود او عمل کنيم. مانند زنی که طی ۴۵ سال شرکت در مبارزه انقلابی شاهد از دست دادن عزيزترين عزيزانش و جسورترين يارانش بود و همواره غم و اندوه های بيشمار و سنگينش را به شور و عزمی برای ادامه مبارزه بدل می کرد.
پوران از ميان ما رفت. اما حضورش ماندگار است. او راز ماندگاری در تاريخ را بخوبی فهميد و آنرا در سراسر زندگيش بکار گرفت. رازی ساده : همواره در کنار ستمديدگان زيستن و به آمال و آرزوهايشان وفادار ماندن و دشمنی رژيمهای ارتجاعی را به جان خريدن.
پوران فرياد نسل انقلابی زنانی بود که از اعماق جامعه برخاسته و محدوديتهای يک جامعه مردسالار سنتی را به چالش گرفتند. زنانی که قابليتها، توانائی ها، لياقتها و جسارت های خود را در ميدان نبرد به نمايش گذاشتند و با قدرت، خود را به جامعه مردسالار تحميل کردند.
پوران فرياد نسل انقلابی زنانی بود که از اعماق جامعه برخاسته و محدوديتهای يک جامعه مردسالار سنتی را به چالش گرفتند. زنانی که قابليتها، توانائی ها، لياقتها و جسارت های خود را در ميدان نبرد به نمايش گذاشتند و با قدرت، خود را به جامعه مردسالار تحميل کردند. زنانی که با قرار گرفتن شجاعانه در صف اول مبارزه عليه رژيم ارتجاعی شاه حضور موثرشان را در دو دهه ۵۰ – ۴۰ شمسی در سازمانهای انقلابی به ثبت رساندند. زنانی که می بايست در سازمان مجاهدين خلق - که افکار سنتی و مذهبی بر آن غالب بود - تلاش مضاعفی از خود نشان دهند تا ديگران هويت انقلابی شان را باورکنند و آنان را با هويت همسران و برادران شان نشناسند.
بی شک اين انگيزه ها و تجاربی که پوران در جبهه های گوناگون نبرد، از سازماندهی خانواده های شهدا گرفته تا همراهی با جنبش انقلابی فلسطين و ظفار کسب کرد، محرکی بود تا او آرمان کمونيسم را راهنمای زندگی خود قراردهد و در صفوف سازمان پيکار برای آزادی طبقه کارگر به مبارزه خود ادامه دهد. او عليرغم شکستهای سختی که بر انقلاب وارد آمد تا آخرين لحظات زندگی به رهائی طبقه کارگر اعتقاد داشت و در حد امکان از هر تلاشی در اين راه حمايت می کرد. حضور فعالش در صحنه های مبارزاتی گوناگون عليه جمهوری اسلامی همواره به نسل بعدی پشت گرمی می داد.
او هرگز گذشته انقلابی اش را به سرمايه بدل نکرد و در مقابل هيچ قدرتی به خاطر خرده نانی گردن کج نکرد. با اتکا به خود، زندگی سخت در تبعيد را به پيش برد و حاضر نشد کوچکترين خدشه ای به اعتبار و سابقه انقلابی و روشن نسل خود وارد آورد. او می خواست ميراث انقلابی آن نسل را همچون گوهری درخشان، صاف و زلال بدون ذره ای سازشکاری با دشمنان مردم در اختيار نسل بعدی قرار دهد.
پوران از ميان ما رفت اما حضورش همواره آشناست. در نبردهای مسلحانه انقلابيون دهه چهل و پنجاه، در سازماندهی و آموزش کارگران در دوره انقلاب ۵۷ ، در مبارزات عادلانه خلق فلسطين، در حمايت از مبارزات توده ها و در دلگرمی دادن به فعالين جنبش زنان.
زندگی پوران بازرگان را بايد جشن گرفت. زندگی سرشار از تلاش و مبارزه. زندگی ای که يادآوريش به تمامی کوشندگان آزادی طبقه کارگراميد و الهام و جرئت و جسارت می بخشد.
يادش گرامی باد!
حزب کمونيست ايران (مارکسيست – لنينيست – مائوئيست)
۱۲ مارس ۲۰۰۷
* * * * * * *
پوران بازرگان، زن مبارز سوسياليست، به جاودانگی پيوست
پوران بازرگان ٬ سوسياليستی انترناسيوناليست ٬ يار مبارزان فلسطينی ٬ عمانی و زاپاتيست ٬ تا سال ۱۳۵٣درسازمان مجاهدين خلق ايران فعاليت و مبارزه می کرد و سپس به بخش منشعب (مارکسيستی) از سازمان مجاهدين پيوست وانگاه تا سال ۱۳۶۱ در سازمان پيکاربه مبارزه ادامه داد٠
اودر دوران ۲۵ سال تبعيد ٬ دست روی دست نگذاشت و در تظاهرات اعتراضی تبعيديان، در سازماندهی يادمان و بزرگداشت زندانيان سياسی قتل عام شده در دهه ی ٦٠ ، در ياری به خانواده های زندانيان سياسی و شهدای جنبش انقلابی و آزاديخواهانه ٬به رغم بيماری و کهولت سن ٬ فعال ٬ پرشور و مؤثر شرکت کرد...
پوران سر انجام در شبانگاه ۱۶ اسفند ۱۳۸۵ (۶ مارس ۲۰۰۷) پس از ٤۵ سال مبارزه ی انقلابی و سوسياليستی با کارنامه ای درخشان از مبارزه در راه آزادی٬ عدالت اجتماعی و برابری ٬ در سن هفتاد سالگی ٬ پس از يک سال نبرد با بيماری در تبعيد درگذشت ٠
او اينک جاری جاودان در رويش فرداست ٠ يادش گرامی باد ٠
کانون خاوران
- - - - - - - -
کانون خاوران در بزرگداشت
پوران بازرگان برگزار می کند
کانون خاوران در بزرگداشت پوران بازرگان زنی انترناسيوناليست، پيشرو و سوسياليست که چهل و پنج سال در راه رهايی و آزادی انسان مبارزه کرد ٬ برگزار می کند٠
زمان : شنبه ١٤ آپريل ٢٠٠٧ ٬ ساعت ۶:۳۰ تا ۸:۳۰ عصر
مکان : ۵١٠٠ خيابان يانگ
(North York Civic Centre Room # 1)
در اين برنامه فيلمی از مبارزات مادران ميدان مايو (مادران مبارزان سر به نيست شده ی آرژانتين ) نمايش داده خواهد شد٠
کانون خاوران
www.khavaran.com
* * * * * * *
پوران بازرگان
مبارز قديمی راه آزادی و سوسياليسم درگذشت!
پوران بازرگان زن کمونيست، رزمندهء قديمی و ثابت قدم جنبش کارگری، پس از ۴۵ سال مبارزهء انقلابی که ۲۵ سال آن در تبعيد سپری شد، در شامگاه ۶ مارس ۲۰۰۷ (۱۶ اسفند ۱۳۸۵) در پاريس درگذشت.
زندگی سياسی ۴۵ سالهء پوران بازرگان دوره های مختلفی را دربر می گيرد، مبارزه در صفوف سازمان مجاهدين خلق ايران تا سال ۱۳۵۴، ادامهء فعاليت مبارزاتی در بخش منشعب مارکسيستی اين سازمان که بعداً به نام سازمان پيکار به فعاليت ادامه داد تا سال ۱۳۶۱ و بالاخره ۲۵ سال مبارزه در شرايط تبعيد، يعنی در مجموع يک مبارزهء طولانی در شرايط سخت و پر درد و رنج که پوران با شجاعت و با اتکا به عشق عميق خود به رهايی کارگران و زحمتکشان آن را پيمود و کارنامهء درخشانی از يک زن کمونيست و وفادار به جنبش طبقاتی کارگران و زحمتکشان از خود به جای گذاشت.
پوران آن زمان که پای در ميدان مبارزه گذاشت، تعداد زنانی که در مبارزه شرکت داشتند بسی اندک بود. و او که يک زن مبارز پيشرو بود با فعال شدن جنبش برابری طلبانهء زنان در اين عرصه نيز حضور داشت. بنا بر اين اکنون که در ۸ مارس، روز جهانی زن ايستاده ايم، فقدان او باز هم بيشتر احساس می شود.
ما درگذشت پوران بازرگان را به خانوادهء او بخصوص به همسر مبارز او رفيق تراب حق شناس و به تمامی دوستداران طبقهء کارگر، به تمامی زنان مبارز و به همهء مبارزان راه آزادی و سوسياليسم تسليت می گوييم. يادش گرامی باد!
کميتهء مرکزی سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر)
۱۷ اسفند ۱۳۸۵ ــ ۸ مارس ۲۰۰۷
* * * * * * *
به ياد پوران بازرگان
پوران بازرگان، انقلابی سوسياليست و از چهرههای قديمی جنبش انقلابی و سوسياليستی ايران، در اثر بيماری
درگذشت. مرگ او ضايعه بزرگی برای نسل انقلابی دوران شاه و انقلاب ۱۳۵۷ بود.
مسلم است که تاريخ مبارزات انقلابی مردم ايران عليه رژيم شاه و جمهوری اسلامی، ياد پوران بازرگان را فراموش
نخواهد کرد. نسلهای پس از او به ويژه زنان انقلابی و سوسياليست راه او را همواره با مبارزه پيگير انقلابی عليه
هرگونه ستم و تبعيض و استثمار سرمايهداری گرامی خواهند داشت.
پوران، فعاليت سياسی خود را از اوايل سال های ۴٠ در هستههای نخستين سازمان مجاهدين خلق ايران آغاز کرده
و اولين زن عضو اين سازمان بوده است. پوران، بيوقفه چهل و پنج سال، مبارزه انقلابی و سياسی خود را با
سازمان مجاهدين خلق ايران تا سال ١٣۵٣ و سپس در بخش منشعب (مارکسيستی) سازمان مجاهدين و بعد فعاليت
در سازمان پيکار تا سال ١٣۶١ در ايران و بالاخره ٢۵ سال تبعيد فعالانه ادامه داد، کارنامه درخشان اين مبارز
انقلابی سوسياليست در راه آزادی و برابری و عدالت اجتماعی است.
۶ مارس ٢٠٠٧ ) در سن هفتاد سالگی، پس از يک سال مقاومت در ) پوران بازرگان شبانگاه ١۶ اسفند ١٣٨۵
مقابل بيماری در پاريس درگذشت.
ما در اين ضايعه با نزديکان و دوستان و مبارزين جنبش سوسياليستی صميمانه همدردی ميکنيم و يادش را گرامی
ميداريم.
کميته خارج کشور حزب کمونيست ايران
مارس ۲۰۰۷
* * * * * * *
پوران بازرگان از ميان ما رفت
با تأثر و تأسف بسيار آگاه شديم که پوران بازرگان در نيمهشب ۶ مارس ۲۰۰۷ (۱۵ اسفند ۱۳۸۵) چشم از جهان فرو بست.
اين زن مبارز، بهترين سالهای زندگی خود را در پيکار عليه استبداد پهلوی و خودکامگی جمهوری اسلامی و برای استقرار استقلال، عدالت اجتماعی و دموکراسی در ايران گذراند.
اين چهره سرشناس جنبش ترقی خواه ايران در عين حال سال هايی از زندگی اش را در کشور های منطقه ی خاورميانه سر کرد و با جنبش های آزادی بخش به ويژه فلسطين و ظفار پيوندی عميق داشت.
پوران بازرگان، مانند دهها هزار مبارز ايرانی، در پی اختناق و سرکوب فراگير جمهوری اسلامی ناگزير به ترک وطن شد و در اوايل دهه ٦٠ خورشيدی در پاريس سکونت گزيد. او در تبعيد نيز از پای ننشست و تا روزی که به بستر بيماری افتاد، به عنوان يکی از رهروان سوسياليسم در مبارزات ايرانيان خارج از کشور برای برچيدن بساط جمهوری اسلامی و ايرانی دموکراتيک شرکت فعال داشت.
او در اثر بيماری ای سخت و طولانی در هفتاد سالگی در يکی از بيمارستان های حومه ی پاريس در گذشت.
ما درگذشت او را به تراب حقشناس، همسر پوران صميمانه تسليت می گوييم و با بستگان و دوستان و دوستاران وی در اين اين اندوه، سهيم هستيم.
يادش گرامی باد.
سايت صدای ما
۸ مارس ۲۰۰۷، ۱۷ اسفند ۱۳۸۵
* * * * * * *
پوران بازرگان مبارز خستگی ناپذير راه آزادی زحمتکشان همواره در قلوبمان جای خواهد داشت
نزديک به نيم قرن مبارزه پوران چه در داخل کشور و چه ۲۵ سال زندگی اجباری او در تبعيد در راه آزادی و برابری و رفع هرگونه ستم طبقاتی، کارنامه درخشان زندگی او است که در مقابل چشمانمان به نمايش گذاشته شده است.
افسوس جانکاه بخاطر از دست دادن اين ياور هميشگی تهيدستان جامعه و تعهد به ادامه راهی که در پيش داشت را در مقابل خود داريم.
فعالين اتحاد بين المللی در حمايت از کارگران در ايران از دست دادن حضور اين زن مبارز در کنار خودرا به تمامی مبارزان راه آزادی و سوسيالسم بخصوص خانواده محترم ايشان و همسر گراميشان رفيق تراب حق شناس، تسليت گفته و تداوم راهش را به رهروان آزادی انسانها از قيد و بند نظام سرمايه داری مورد تاکيد قرار می دهند.
راهش پردوام و خاطره اش ابدی باد.
فعالين اتحاد بين المللی در حمايت از کارگران در ايران
۱۰- ۳- ۲۰۰۷
* * * * * * *
درگذشت کمونيست پيگير، پوران بازرگان
خواننده گرامی!
پاراگراف اول مطلب يادبود زير، بتاريخ ۱۷ اسفند- ۸ مارس، در وبلاگ " جمهوری شورايی" درج گرديد. نگارنده برای عدم درج کامل آن دلايلی داشت که بيان آن، ديگر چندان مهم نيست. در اينجا مطلب مزبور، بطور کامل و بدون هيچ تغييری درج ميگردد. ۲۵ اسفند ۱۳۸۵ www.eyrafighan.blogfa.com
-----------------------
روزهای فرارسيدن ۸ مارس ۱۳۸۵ و فعاليتهای وسيع زنان مبارز و معلمان کشور، با از دست دادن يک زن پيشتاز در مبارزه انقلابی و از الگوهای پايداری در تاريخ جنبش کارگری- کمونيستی نوين ايران، همراه گرديد. پوران بازرگان در سن ۷۰ سالگی، پس از يک سال مقاومت در برابر مرگ، روز ۶ مارس در تبعيد و در عشق به مردم و سعادت آنها، با قلبی از باور عميق به آزادی و سوسياليسم درگذشت. يادش گرامی باد!
پوران بازرگان اولين عضو زن در سازمان مجاهدين خلق ايران، در آغاز دهه ۵۰ خورشيدی بود. او که در محيطی مذهبی رشد کرده، پا به ميدان مبارزه گذارده بود، بتدريج با جذب آگاهانه دستاوردهای علمی بشريت پيشرو، با اوهامات مذهبی وداع گفته، راه انقلاب اجتماعی، و طريق رهايی انسان از برده گی طبقات ستمگر را در پيش گرفت. پوران بازرگان در سال ۱۳۵۴ به بخش غير مذهبی سازمان مجاهدين خلق پيوسته، هدف آگاهگری در ميان کارگران و زحمتکشان و تغيير شرايط غيرانسانی حاکم بر زندگی آنها را برگزيد. پوران بازرگان بعنوان يکی از زنان پيشتاز در فعاليتهای سياسی در کشوری اختناق زده، با انتخاب جهان بينی مارکسيسم- لنينيسم، در عين حال، گرايشی از پيشروان اسيرشده در چنبره تلقيات مذهبی را بازتاب ميداد، که نه فقط برای خلاصی جامعه از جهنم سرکوب و فقر، بلکه برای رهايی خود از قفس تصورات بيگانه با ارزشهای انسانی نيز، دست به مبارزه ميزدند. نگاهی به ادبيات ارتجاعی- مذهبی سازمان مجاهدين خلق در قرن بيست و يکم، و تبليغات تماماً ضد علمی و ضد دموکراتيک آن، ميزان پيشروی و خلاقيت پوران بازرگان را، آنهم بيش از سه دهه پيش از اين، به صراحت عيان ميسازد.
پوران بازرگان با نزديک به نيم قرن مبارزه برای برافکندن هيولای اختناق و برده گی، يکی از ارزشمندترين چهره های چپ انقلابی و شاهدی زنده از تاريخ جديد جامعه ايران بود. نه فقط شاهد دورانی تلخ، اما سراسر اميد و شور و حماسه، بلکه خود از پيشروترين انقلابيون کمونيست و نقش آفرينان اصلی پيکاری بزرگ بود، که هم اينک نيز در اشکالی عالی تر ادامه دارد؛ تلاشی که وابستگی به آن و شرکت در آن، مفهوم زندگی هر انسان آگاه اين کشور را ميسازد.
قدردانی از رزم پيگيرانه پوران بازرگان، همچنين فرصتی برای تجليل از جانبازيها و جسارت انقلابی همه جانباختگان مقاوم " سازمان پيکار در راه آزادی طبقه کارگر ايران" محسوب ميگردد، که پوران بازرگان، خود، شهامت و تعهد کمونيستی آنان را منعکس ميساخت. اميد که نسل جوان بويژه زنان کشور، زندگی سياسی کنونی خود را هرچه بيشتر با تاريخ حقيقی چپ انقلابی و سازنده گان ديروز آن، پيوند بزنند.
-----------------------------
پوران بازرگان در هر دو رژيم سلطنتی و اسلامی، با صدور حکم اعدام مواجه گرديد. زندگی او در تبعيد از سال ۱۳۶۱ آغاز شد. او در شامگاه روز ۱۶ اسفند- ۶ مارس، در بيمارستانی در پاريس درگذشت.
گزارشی از سخنرانی پوران بازرگان در مراسمی به مناسب ۸ مارس، روز جهانی زن. اين گزارش در نشريه " آرش" درج شده، در آرشيو اينترنتی اين مجله در نشانی زير موجود است. اما نگارنده قادر به يافتن تاريخی برای مطلب فوق نشد. اين سخنرانی احتمالاً به ۸ مارس سال ۲۰۰۰ مربوط است؛ از زيرنويسهای مطالب ديگر اين شماره نشريه فوق، ميتوان حدوداً اين حدس را زد. http://www.arashmag.com/content/view/257/47/1/19
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+ نوشته شده توسط اکبر تک دهقان در شنبه بيست و ششم اسفند ۱۳۸۵ و ساعت ۰:۳۴
* * * * * * *
پوران بازرگان درگذشت
پوران بازرگان يکی از زنان مبارز بنام ايران شبانگاه شانزدهم اسفند ماه ۱۳۸۵ در بيمارستان "هانری من دو" شهر کرتی، در اطراف پاريس، در اثر بيماری ای طاقت فرسا و طولانی در سن هفتاد سالگی جهان را بدورد گفت.
او بطور پيگير و بی وقفه با رژيم استبدادی دست نشانده شاه ونظام مافيايی ولايت فقيه به مبارزه برخاست و در مقام يک مبارز جان سپرد.
همبستگی و همدردی بازرگان با مردم زحمتکش و بويژه ملت فلسطين برانگيخته از باوری بود که او به جهان هستی و انسان و به آزادی ، استقلال ، عدالت اجتماعی و مردمسالاری داشت.
زنده ياد پوران بازرگان درطول سالهای زندگی مبارزاتيش در تبعيد ، بطور مستمر در سازماندهی جلسات، در همياری و کمک به خانواده زندانيان سياسی و در دفاع از حقوق انسان و حمايت از زنان و آزاديخواهان پيشگام و کوشا بود.
روانش شاد باد
انقلاب اسلامی، در هجرت.
شماره ۶۶۶ از ۱۲ تا ۲۶ اسفند
* * * * * * *
بزرگداشت پوران بازرگان در استکهلم
با آگهی قبلی، بدين منظور جلسه ای در تاريخ ۱۵ مارس ۲۰۰۷ برگزار شد. پس از خوش آمد و سخنانی که شهريار دادور ايراد کرد چند تن ديگر هم از همرزمان دور و نزديک پوران خاطرات خود را از او و نيز احساسی که نسبت به وی و زندگی مبارزاتی اش داشتند بيان کردند. سپس، مقاله ای که در اينجا آن را تحت عنوان »کسی که با مبارزات مردم ايران عجين بود« آورده ايم قرائت گرديد. اين مقاله را در زير ملاحظه می کنيد.
کسی که با مبارزات مردم ايران عجين بود
گرد همائی امشب ما به مناسبت بزرگداشت بانوی انقلاب و سوسياليسم، پوران بازرگان است. با مروری بر زندگی اين زن بزرگوار، در تاريخ مبارزات آزادی خواهانه معاصر ايران گذر می کنيم. زيرا که زندگی او با مبارزات مردم ايران در ۴۵ سال اخير عجين شده بود.
پوران بازرگان نزديک به ۷۰ سال پيش در يک خانواده سنتی، مذهبی در شهر مشهد متولد شد. هنوز دوره اول دبيرستان را به پايان نرسانده بود که قيد و بندهای سنتی اجتماعی که برای دختران تحصيل را ضروری نمی ديد او را از ادامه تحصيل منع کرد. در اينجا مبارزه يک دختر نو جوان برای سنت شکنی و احراز حيثيت انسانی خود آغاز شد. او با تلاش بسيار توانست دوره اول دبيرستان را با موفقيت پشت سر بگذارد. اما توان يک دختر تحت تکفل پدر ، در يک خانواده سنتی و مذهبی نتوانست بر اراده خانواده چيره شود. پوران به ناچار ترک تحصيل کرد. اما ترک تحصيل او به معنای تسليم نبود. پوران با تلاش مستمر و شرکت در امتحانات به عنوان داوطلب راه خود را ادامه داد تا اينکه خود را به دانشگاه رسانيد. او در سال ۱۳۳۹ وارد دانشگاه مشهد شد و در رشته تاريخ که شديدا به آن علاقمند بود به ادامه تحصيل پرداخت. با ورد به دانشگاه، فعاليت های اجتماعی و سياسی او آغاز شد. او که ازحصار خرافی سنتی خانواده رهيده بود اکنون برای گذر از قيد و بندهای جامعه ای که سنتی می انديشيد و در همه سطوح آن مردان بر زنان حکم رانی می کردند به فعاليت پرداخت. هم زمان با فعاليت های جبهه ملی در سطح دانشگاههای ايران، پوران به عنوان يک دانشجوی فعال سياسی شناخته شد که شجاعانه برای افشاگری ماهيت و عملکرد رژيم شاه فعاليت می کرد. او از اولين زنانی بود که در دانشگاه به نطق سياسی پرداخته بود و به همين خاطر بارها مورد بازخواست ساواک قرار گرفته بود. پوران که «اسلام سنتی» را بخوبی می شناخت و عوارض نا گوار آن را در محيط خانواده اش لمس کرده بود ، ا يده آل خود را برای رسيدن به جامعه ای آزاد و استوار بر عدالت اجتماعی، در «اسلامی مبارز و مترقی» جستجو می کرد. وی با چنين انگيزه ای به ايجاد انجمن اسلامی بانوان در مشهد مبادرت کرد که در آن دختران خانواده های ملی مذهبی و مبارز مشهد از جمله خانوادهای احمد زاده و پويان نيز فعال بودند.
پوران در سال ۱۳۴۳ به دانشگاه تهران رفت و در سطح فوق ليسانس به ادامه تحصيل پرداخت. وی پس از پايان اين دوره به عنوان دبير در دبيرستانهای تهران مشغول بکار شد. در سال ۱۳۴۵، پوران با هسته اوليه سازمان مجاهدين خلق در ارتباط قرار گرفت و به عنوان اولين زن در تشکيلات اين سازمان به فعاليت پرداخت. پوران در سال ۱۳۴۸ با محمد حنيف نژاد ازدواج کرد. در همين هنگام، مديريت دبيرستان دخترانه رفاه به وی پيششنهاد شد. اين دبيرستان با کوشش جمعی از افراد ملی مذهبی به تازگی گشايش يافته بود تا بستری امن و امان برای تحصيل دخترانشان باشد. پوران با تاييد سازمان، اين مسئوليت را که پوشش مناسبی برای فعاليت های تشکيلاتی او نيز بود پذيرفت. پوران در اين دبيرستان با زنانی که همفکر و همسوی او بودند آشنا شد و بسياری از آنها را به همکاری و پشتيبانی از سازمان مجاهدين فراخواند. دبيرستان رفاه بعدها به عنوان پشت جبهه مجاهدين کمک های شايانی به اين سازمان کرد. پوران در هدايت دختران خانواده های مذهبی به جريان مبارزه اجتماعی و سياسی نقش بسزائی داشت. خواهر او حوری بازرگان، رفعت افراز، سيمين جريری، محبوبه متحدين، سرور الادپوش، ليلا زمرديان، فاطمه امينی، صديقه رضائی، عفت خواجه زارع و بسياری ديگر که در سازمان مجاهدين (در دوره مذهبی يا مارکسيستی) نقش موثری داشته و همگی جان خود را در راه فعاليت های مبارزاتی فدا کردند از معلمين و يا دانش آموزان دبيرستان رفاه بودند.
ضربه شهريور ۱۳۵۰ که به دستگيری بخش عمده سازمان مجاهدين انجاميد، وظائف جديدی بر دوش معدود افرادی که از دام ساواک در امان مانده بودند قرار داد. پوران بازرگان فردی علنی بود که عضويت او در سازمان برای ساواک نا شناخته مانده بود او وظيفه خود را در اين مقطع از کار تشکيلاتی با شکوفائی تمام به انجام رسانيد. او با ابتکار و همت خود خانواده های زندانيان سياسی را به ميدان اعتراض و مبارزه کشيد.
در هنگامی که تقريبا همه کادرهای رهبری مجاهدين در زندان بودند پوران رابطه فعالی بين زندان و بيرون از زندان بر قرار کرد. او با سازماندهی و بکار گيری خانواده های زندانيان، يک پل ارتباطی بين درون و بيرون زندان بر قرار کرد. اين گروه اطلاعات مربوط به چگونگی دستگيری ها، بازپرسی های ساواک، و شکنجه ها را بدست می آورد و همه آنها را از طريق پوران در اختيار افراد باقی مانده تشکيلات در بيرون از زندان و نيز خارج از کشور قرار می داد. اين اطلاعات برای حفظ نيروهای باقی مانده و افرادی که از دستگيری ها رهيده بودند بسيار ضروری و مفيد بود. جريان دادگاههای نمايشی دستگير شدگان ، اتهامات رژيم نسبت به افراد سازمان و نيز دفاعيات رزمندگان زندانی از طريق همين تشکل خانواده های زندانيان به بيرون منتقل می شد و در افشای دستگاه سرکوبگر رژيم و آگاهی بخشی عمومی بکار گرفته می شد.
پوران در ايجاد ارتباط توده ای بسيار موفق بود. او با روئی گشاده دست به سوی خانواده های همه مبارزين از هر گروه و سازمانی دراز می کرد و از آنها برای افشای رژيم شاه و اعتراضی گسترده به بازداشتها و اعدام ها ياری می طلبيد.
نگاه فراگروهی پوران ويژگی برجسته او بود. اين ويژگی که شرط توانمندی مبارزات اجتماعی است همواره در سر لوحه فعاليت های سياسی او قرار داشت.
در تجمعات پشت درهای زندانهای تهران، پوران رابطه دوستانه و نزديکی با خانواده های زندانيان گروههای سياسی ديگر از جمله خانواده جزنی، ترگل ، سنجری و غيره بر قرار کرده بود که تا پايان زندگيش نيز ادامه داشت. پوران با منشهای دموکراتيک خود بر موضع گيری آشکار عليه سکتاريسم و تفرقه افکنی سياسی تاکيد می ورزيد.
. پوران تا زمانی که روی پايش ايستاده بود، با بسياری از خانواده های شهدا و زندانيان رابطه داشت و آنان را مورد تقدير و ستايش قرار می داد.
در پی دستگيری های سال ۱۳۵۰ پوران اعتراضات خانواده های زندانی را سازمان داد .وی کارگردان برنامه بيست روز تحصن در خانه آيت الله شريعتمداری در قم بود. اين تحصن که در آن بيش از صد نفر از بانوان معترض شرکت کرده بودند، اولين حرکت دسته جمعی و سياسی زنان در تاريخ معاصر کشور ما و نيز اولين تظاهرات سياسی علنی پس از ۲۸ مرداد بشمار می رفت. هدف از اين تجمع اعتراضی اين بود که روحانيت را زير فشار بگذارد تا بنوبه خود برای نجات جان دستگير شدگان از چنگال رژيم شاه بکوشند و يا بی تفاوتی و بی خاصيتی خود را به همگان نشان دهند.
وقتی رزمندگان عاليقدری مانند احمدزاده ها اعدام شده بودند، پوران و چند تن ديگر از فعالان سازمان مجاهدين تراکت هائی پيرامون اين جنايت رژيم شاه تهيه و پخش کردند . در حسينه ارشاد نيز در هنگام سخنرانی دکتر شريعتی دوستان او تراکت هائی با مضمون "ديگر بس است" در انتقاد به موعظه های مذهبی سر گرم کننده، پخش کرده بودند که بسيار مورد توجه و گاه تأييد محافل پيرامون شريعتی قرار گرفت.
سر انجام، فعاليت های علنی پوران او را مورد تعقيب ساواک قرار داد. در ۱۱ ارديبهشت سال ۱۳۵۲ ماموران ساواک به دبيرستان رفاه يورش بردند تا پوران را دستگير کنند. اما وی هشيارانه از محل کار خود گريخت و به مدت يک سال در خانه های تيمی به فعاليت زير زمينی پرداخت. يک سال بعد پوران که عضوی شناخته شده و تحت پيگرد بود از راه افغانستان از ايران خارج شد و به عراق و سوريه رفت.
پوران در سال ۱۳۵۳ با هم رزم و هم پيمان خود ، تراب حقشناس ازدواج کرد. پيوندی که تا بهنگام مرگ به آن وفادار ماند.
در مدت اقامت دوساله اش در عراق، سوريه و لبنان، علاوه بر وظائف تشکيلاتی به عنوان مدد کار در بيمارستانهای فلسطينی به کار پرداخت. پوران در بغداد مدتی با راديو ميهن پرستان که توسط نيروهای فعال سياسی خارج از کشور و از جمله مجاهدين اداره می شد فعاليت کرد. مدتی نيز عازم ظفار شد. در آن هنگام که انقلابيون ظفار با همکاری نيروهای پيشرو در يمن جنوبی عليه حکومت سلطان قابوس می جنگيدند، پوران همکاری نزديکی با خانواده های نيروهای مبارز در پشت جبهه داشت و به کار آموزشی برای آنها مبادرت کرد. وی همزمان در برنامه فارسی راديو صدای انقلاب عمان ، که صدای انقلابيون منطقه از جمله سازمان مجاهدين بود فعاليت می کرد.
در بهار انقلاب ايران در فروردين ۱۳۵۸ پوران به ايران بازگشت. فردی که تحت پيگرد ساواک بود و بخاطر ادامه فعاليت خود ناگزير از ايران خارج شده بود اکنون در فضای انقلاب وارد ايران شده بود. انقلابی رخ داده بود، دگرديسی در رژيم حاکم صورت گرفته بود . اما فضای سياسی جامعه همچنان مسموم بود. بگونه ای که اين بانوی پر شور سياسی از حضور علنی در سطح جامعه محروم بود. پوران که در محافل روشنفکری مذهبی به عنوان يک مبارز مذهبی وابسته به سازمان مجاهدين خلق شناخته می شد ، اکنون با گرايش به مارکسيسم ، با انگيزه دفاع از حقوق طبقات محروم جامعه بويژه کارگران و زحمت کشان فعاليت می کرد. تحول ايدئولوژيک او از دو سو مورد حمله بود. يکی با چماق تکفير از سوی قشرهای مذهبی حاکم و ديگری با اتهام اپورتونيسم چپروانه (به سازمانی که او در آن فعاليت می کرد يعنی پيکار) از سوی مجاهدين و برخی جريانها نظير حزب توده . اما پوران در جايگاه خود با استواری به راهش ادامه داد. بازهم زندگی مخفی و فعاليت زير زمينی نصيب پوران بود. او در چند برهه کوتاه با نام خودش در متينگ های سازمان پيکار پشت تريبون رفت و به افشا گری دشمنان مردم و دفاع از سازمان پيکار پرداخت. پوران در زندگی مخفی خود در دوران جمهوری اسلامی به فعاليت روشنگرانه در محافل کارگری و در ميان زحمتکشان ادامه داد. او با يک شناسنامه جعلی در کلاسهائی که کميته های انقلاب برای تربيت سواد آموزان ترتيب داده بودند شرکت کرد و گواهينامه ويژه ای دريافت کرد که از آن پس آزادانه می توانست برای بزرگسالان کلاس سواد آموزی داير کند. پوران از راه آموزش در کلاسهای مبارزه با بی سوادی، در محافل کارگری، در کارگاهها و کارخانه ها و نيز در مناطق محروم به روشنگری می پرداخت. از مهمترين آنها می توان فعاليت او را در بين دهقانان ورامين و نيز کارگران جاده کرج نام برد.
در سال ۱۳۶۱ پس از يورش نيروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی به سازمان پيکار و دستگيری بسياری از اعضا و طرفداران آن سازمان، فضا چنان بر پوران و ساير افراد باقی مانده آن سازمان تنگ شد که بار ديگر بناچار راه تبعيد در پيش گرفت و در خارج از کشور مستقر شد.
پوران در طی ۲۵ سال زندگی در تبعيد نيز همچنان به تلاش خود در راه دستيابی به دموکراسی و ازادی ادامه داد و علی رغم بيماری فرساينده ای که در دوران اخير بر او چيره شده بود هرگز از پای ننشست. پوران که از آغاز زندگی، تحقيررا به جرم جنسيت و زن بودن در محيط خانوادگی و در سطح جامعه لمس کرده بود همواره برای رسيدن به جامعه ای که زنان و مردان از حقوق برابر بر خوردار باشند، کوشا بود. وی سهم خود را برای بيداری توان خلاقانه زنان که نيمی از جمعيت جهان و از جمله ايران را تشکيل می دهند بخوبی ادا کرد. از جمله می توان نقش او را در طی چند سال گذشته برای بر گزاری پنج جلسه با شکوه در دفاع از حقوق زنان به مناسبت ۸ مارس در پاريس نام برد.
پوران علاوه بر فعاليت های پيگير خود در دفاع از زندانيان سياسی، برای بزرگداشت قربانيان کشتارهای دستجمعی در زندانهای جمهوری اسلامی در سال ۶۷ و افشای عاملان اين جنايت بزرگ و نيز افشای عاملان قتلهای زنجيره ای کوشش فراوان کرد.
پوران با علاقمندی فراوان همواره رابطه خود را با مردم ستمديده فلسطين و مبارزه حق طلبانه آنها حفظ کرد و در راه ياری دادن به آنها از هيچ کوششی فروگزار نکرد. از چند سال پيش او سرپرستی دو کودک فلسطينی را نيز به عهده داشت.
برای سپاس از اين رزمنده بزرگوار، پوران بازرگان، بر ماست که از شهامت و پايداری او بياموزيم و با پرهيز از سکتاريسم، در ترويج همبستگی برای دموکراسی و آزادی کوشا باشيم و بدينوسيله يادش را زنده و گرامی داريم.
--------------------------------
از فعاليت های رفقا و دوستان مقيم سوئد که به احترام شخصيت پوران و آرمان و مبارزهء مشترکشان با او، گردهم آمده بودند يکی هم اين بود که دفتر يادمانی برای امضا در اختيار شرکت کنندگان قرار داده بودند. روی جلد اين دفتر مزين به عکسی از پوران است و برخی از دوستان احساس و برداشت بالبداههء خود را بر سينه خاطرهء جمعی همهء ما حک کرده اند. از آنجا که ما برای انتشار، امکان اجازه گرفتن از آنان را نداشتيم، غالب امضاها را تنها با نام کوچک شان آورده ايم. همراه با تشکر فراوان از دوستان گرامی که اين مراسم را برگزار کردند و در آن حضور يافتند.
اينک سطور زير را از دفتر يادمان نقل می کنيم:
* پس از سال های سال، به سازمان پيکار فکر می کنم، به اوج و حضيض يک سازمان. پيکار هم مرا به ياد جانفشانی ها می اندازد، هم به ضعف و ناتوانی ها. افرادی در اين سازمان حضور داشتند که سر از پا نشناخته می دويدند تا خود را معنا کنند. قدم در راه گذاشته بودند تا راه را جستجو کنند. می دويدند تا از خاکسترِ تلِ آتش شعله برافروزند. از آن زمان سالها گذشته است. ما هم فراکسيون [جناح] انقلابی را پشت سر گذاشته ايم، هم کميسيون گرايشی را. از سازمان پيکار هم غرور را تجربه کرده ايم و هم از ضعف ها به [فکر و] تعمق افتاده ايم. امروز پس از سال های سال ما کجا ايستاده ايم و چگونه دنيا را می بينيم؟
از نزديک او را نديده بودم اما جای ايستادن او را می بينم. نوع نگاه مهم نيست. مکان ايستادن مهم است. نگاه ها در تغيير هستند. مکان ايستادن پوران عزيز و دوست داشتنی بود.
فرزين
* هرکجا که مبارزه باشد تو هم هستی
هرکجا که انسانيت باشد تو هم هستی
کاکو
* پوران جان
يادت گرامی باد. نامت را شنيده بودم و کوتاه ترا در کنفرانس بنياد [پژوهش های زنان] ديدم... يادت گرامی باد.
ماريا
* من نمی شناسمت. ولی می گويند از جنسی بودی که بر گرده ات پيکار بی امانی را هميشهء زمان کشيده ای. ای کاش می ماندی تا سنگينی و سختی راه را بر شانه هايمان بيشتر حس نکنيم. گرامی باد يادت و راهت.
فراز
* ما ياد پوران عزيز و مبارز را گرامی می داريم و هم مثل شما کمبود ايشان حس می کنيم.
غلامرضا
* ياد رفيق پوران بازرگان
مرا در غم از دست دادن اين رفيق شفيق شريک بدانيد.
علی
* ضمن گراميداشت ياد رفيق پوران،
برگزاری ياد پوران، يک بار ديگر رفقای قديمی را دور هم جمع کرد. ياد رفيق پوران را گرامی می داريم.
خسرو از فعالين سابق پيکار
* شب گراميداشت پوران يادی است از يک زندگی، گراميداشتی از يک عمر پربار. گرامی باد ياد پوران و با تسليت به تراب عزيز، همسر و همرزم آن زنده ياد.
نادر
* يک دفتر با ارزش، يک حکايت واقعی از روزهای پربار زنی بسته شد ولی نام او هميشه زنده خواهد ماند. مرگ اين زن مبارز را به همرزم و رفيق گرامی تسليت می گويم.
مهرنوش
* راه دشوار مبارزه نيم قرن زندگی پوران را ساخت و پوران زندگی را برای آزادی و دمکراسی زيست. نامش و يادش همواره در خاطره ها و کتاب های نوشته و نانوشته زنده خواهد ماند.
پوران زنی بود با ارزش های والای انسانی. تاريخ مبارزات زنان ايران و جهان در دورهء معاصر نامش را فراموش نخواهد کرد.
فريده
* زنان بسياری آمدند و رفتند. من پوران را شخصاً نمی شناختم ولی خوشحالم [که] زنانی مانند او ديده به جهان میگشايند و می توانند با قدرت و خواست خود اثری از خود بر جای بگذارند. او به عنوان يک زن درخشيد و از درخشيدن خود جهان تاريکی را روشن کرد. يادش شاد.
نسرين.
* به پاس پنجاه سال مبارزه خستگی ناپذير اين زن و مقاومتش در راه آزادی انسان سر تعظيم فرود می آورم و مصمم تر به راه انسانی او همراه ديگر رفقا ادامه خواهم داد.
کامبيز
* برای پوران بازرگان
شعری از شهريار دادور
ما با عشق آغاز کرده ايم و تو
با عشق به پايان برده ای!
تمنای داشتن همه ی هستی را
در انتظارِ هميشه ی برآورده شدن
در لحظه لحظه ی زيست بودگیِ خويش غافل نبوده ايم.
جان را به ورطه ی فنا
کشتی شکسته ی دريا
پنداشته بوديم و از خويش
تخته پاره ای
بر ساحل نجات انگاشته ايم.
گيرم که خود به ساحل امن
راه نبرده ايم...
فانوس راه که بوده ايم
در سرگشتگیِ مسافرانِ بلم های در شبِ طوفان.
هيچت
اگر به ساحل اميد
نبود...
چه باک؟
راه های ناآشنا
به پای خسته ی تو
هنوز
در انتظار پاهای در آغاز
نفس
تازه می کنند...
ما با عشق آغاز کرده ايم و تو
با عشق به پايان برده ای
دريغ اما به من
اگر که با عشق... نميرم.
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: یادبود پوران بازرگان
در اينجا بر خود لازم میدانيم از راديو برابری، راديو همبستگی، راديو پژواک ونکوور- کانادا، رايو صدای زنان، سايت و پالتاک اتحاد سوسياليستها، و دوستان ديگری که در کپنهاگ - دانمارک، استکهلم - سوئد، تورنتو- کانادا، سيدنی - استراليا و فرانکفورت - آلمان مراسم يادمان برگزار کردند، و نيز کليهء عزيزانی که زندگی مبارزاتی و انسانی پوران بازرگان را محترم شمردند سپاسگزاری کنيم.
انديشه و پيکار
به یاد پوران بازرگان
پوران بازرگان هم از ميان ما رفت
در آستانه ۸ مارس، روز جهانی زن، يکی از زنان مبارز و رزمنده ميهنمان، پوران بازرگان، از ميان ما رفت.
پوران بازرگان از جمله زنان رزمنده ای بود که بيش از چهار دهه از زندگی اش را وقف مبارزه برای بهبود زندگی فرودستان جامعه کرد. او به جهانی ديگر، باور داشت. جهانی که در آن، آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی، در پی رزم مشترک همه آزاديخواهان، دست يافتنی است. جهانی عاری از جور و ستم و تبعيض، که در آن، انسان ها قادرند با صلح و دوستی و در رفاه زندگی کنند.
پوران بی وقفه عليه هر دو رژيم مستبد شاه و شيخ رزميد. دفاع از فرودستان برايش مرزی نداشت. از همين رو بود که ساليانی دراز از زندگی اش را با تلاش مبارزان فلسطينی گره زد.
در تبعيد ناخواسته، به رغم همه مشکلات، لحظه ای از مبارزه باز نايستاد. حضورش در حرکات ترقيخواهانه خارج کشور، در دفاع از کارگران، زنان، زندانيان سياسی و دانشجويان ملموس و قابل رويت بود.
امسال و همه سال های بودن ما، حضورش در هر کجا که مبارزه ای باشد، با ما خواهد بود.
ما درگذشت پوران را به خانواده، دوستان و ياران و به ويژه به همراه و همرزم و شريک زندگی ساليان دراز او، تراب حق شناس، تسليت گفته خود را در اين اندوه سهيم می دانيم.
ثريا عليمحمدی، رضا کعبی، فاطمه يوری، ناصر رحيم خانی، نسيم خاکسار، فرزانه عظيمی، مسعود فتحی، رئوف کعبی، نسرين سلمان مظفر، پرويز نويدی، ژينوس پزشکی، فلور پزشکی، فخری ذرشکه، محمد اعظمی، حيدر تبريزی، نسرين رضائی، سهيل رسولی، مهناز متين، ناصر مهاجر، حميد نوذری، مهران پاينده، ميهن روستا، هايده ترابی، سعيد يوسف، پرويز قليچ خانی، مهدی اصلانی، بهروز خسروی، مصطفی مدنی، مريم اسکندانی، احمد اسکندانی، سيروس کسرائيان، سودابه کسرائيان، بهمن امينی، مليحه فرهنگ، مقصود کاسبی، خاطره معينی، رحمان ساکی، اکبر سوری، شکر فلاح، حماد شيبانی، ايران انصاری، بهروز نوائی، منصور انصاری، فرهمند رکنی، رضا اکرمی، سيروس جاويدی، اقدس جاويدی، منيژه تام، تقی تام، شهلا شفيق، رضا ناصحی، بيژن حقيقی، لعيا حقيقی، زری تاثريان، صادق اميدی، شهره محمود، باقر مرتضوی، محمد پزشکی، بهمن سياوشان، اکبر سيف، شهرام قنبری، مادر فاطمه شايگان، زهره ستوده، هوشنگ کشاورز صدر، ناصر پاکدامن، حسن حسام، ابراهيم آوخ، فريبا ثابت، شهاب لبيب، بيژن سعيدپور، ژيلا معظمی، بهروز معظمی، ارگون ايديانگلو، هدايت متين دفتری، مريم متين دفتری، عليرضا نديمی، کامران صادقی، ناصر جوهری، زين العابدين حقانی، حسن عزيزی، محمد رضا شالگونی، روبن مارکاريان
* * * * * * * *
اطلاعيه راديو پژواک - ونکوور کانادا
درگذشت مبارز خستگی ناپذير رفيق پوران بازرگان را به تراب حقشناس و همه ياران و عدالت خواهان تسليت میگوئيم. پوران معلمی حقطلب و چهرهای فراموش نشدنی برای جنبش ترقی خواهی ايران در دهههای اخير است. يادش را گرامی میداريم و برنامهء راديويی دوشنبه ۱۲ مارس ۲۰۰۷ را به معرفی زندگی پوران اختصاص خواهيم داد که با جنبش عدالتخواهی ايران پيوند خورده است. راديو پژواک دوشنبه ها ساعت ۹ تا ۱۰ شب بوقت غرب کانادا پخش میشود. همچنين میتوانيد صدای راديو پژواک را روی سايت اينترنتی راديو کئوپراتيو ونکوور www.coopradio.org بطور زنده هر دوشنبه ساعت ۹ تا ۱۰ شب بشنويد.
* * * * * * * *
پوران بازرگان مبارز انقلابی درگذشت
با کمال تاسف از خبر ناگوار مرگ خانم پوران بازرگان در آستانه روز جھانی زن اطلاع يافتيم. از اين طريق درگذشت اين شخصيت انقلابی و مبارز را به تمامی انسانھای شريف و آزاد ه، رفقا و دوستان و بازماندگان ايشان تسليت ميگوييم.
خانم پوران بازرگان ازنخستين مبارزين نستوه زنان ايران بود که تلاشھای مبارزه جويانه خود را از دهه چھل با پيوستن به سازمان مجاهدين خلق ايران آغاز کرد. وی اولين زن عضو اين سازمان بود. همسرش محمد حنيف نژاد که از بنيانگذاران سازمان مجاهدين بود در سال ۱۳۵۲ شمسی به وسيله سازمان امنيت و اطلاعات شاه اعدام گرديد.
وی بعدها به بخش مارکسيستی منشعب از اين سازمان ملحق شد و يکی از کادرهای برجسته اين سازمان بود. پوران بازرگان در هر دو رژيم شاه و جمھوری اسلامی به دليل فعاليت های موثر و آگاه کنند هاش به اعدام محکوم شد. اما در هر دو دوره موفق گرديد که با روی آوری به تبعيد از چنگال مرگ بگريزد.
پوران بازرگان چھر های شناخته شده و محبوب در جنبش چپ و سوسياليستی ايران، زنی مبارز و باشھامت در عرصه مبارزه نظری و روشنفکری بود. با جنب شهای فلسطين و ظفار همکاری ميکرد. در اعتراضات و مبارزه سياسيون تبعيدی طی دو دهه گذشته مشارکت فعال داشت. علاوه بر تمامی اين وجوه مبارزاتی او زنی آزاده و برابری طلب در جنبش فمنيستی زنان ايران بود و در سمينارها و گردهمايی های مربوط به سرنوشت زنان در خارج کشور حضور فعال داشت. وی اندوخت های از چھل و پنج سال تجرب هی فعاليت، فداکاری و تلاش برای آزادی و عدالت اجتماعی بود.
پوران بازرگان سرانجام در سن هفتاد سالگی در روز ششم مارس ۲۰۰۷ بر اثر بيماری در ديار تبعيد درگذشت. يادش گرامی باد.
سازمان زنان کومه له
مارس ۲۰۰۷
* * * * * * * *
درگذشت کمونيست پيگير، پوران بازرگان
روزهای فرارسيدن ۸ مارس ۱۳۸۵ و فعاليتهای وسيع زنان مبارز و معلمان کشور، با از دست دادن يک زن پيشتاز در مبارزه انقلابی و از الگوهای پايداری در تاريخ جنبش کارگری- کمونيستی نوين ايران، همراه گرديد. پوران بازرگان در سن ۷۰ سالگی، پس از يک سال مقاومت در برابر مرگ، روز ۶ مارس در تبعيد و در عشق به مردم و سعادت آنها، با قلبی از باور عميق به آزادی و سوسياليسم درگذشت. يادش گرامی باد!
پوران بازرگان اولين عضو زن در سازمان مجاهدين خلق ايران، در آغاز دهه ۵۰ خورشيدی بود. او که در محيطی مذهبی رشد کرده، پا به ميدان مبارزه گذارده بود، بتدريج با جذب آگاهانه دستاوردهای علمی بشريت پيشرو، با اوهامات مذهبی وداع گفته، راه انقلاب اجتماعی، و طريق رهايی انسان از برده گی طبقات ستمگر را در پيش گرفت. پوران بازرگان در سال ۱۳۵۴ به بخش غير مذهبی سازمان مجاهدين خلق پيوسته، هدف آگاهگری در ميان کارگران و زحمتکشان و تغيير شرايط غيرانسانی حاکم بر زندگی آنها را برگزيد. پوران بازرگان بعنوان يکی از زنان پيشتاز در فعاليتهای سياسی در کشوری اختناق زده، با انتخاب جهان بينی مارکسيسم- لنينيسم، در عين حال، گرايشی از پيشروان اسيرشده در چنبره تلقيات مذهبی را بازتاب ميداد، که نه فقط برای خلاصی جامعه از جهنم سرکوب و فقر، بلکه برای رهايی خود از قفس تصورات بيگانه با ارزشهای انسانی نيز، دست به مبارزه ميزدند. نگاهی به ادبيات ارتجاعی- مذهبی سازمان مجاهدين خلق در قرن بيست و يکم، و تبليغات تماماً ضد علمی و ضد دموکراتيک آن، ميزان پيشروی و خلاقيت پوران بازرگان را، آنهم بيش از سه دهه پيش از اين، به صراحت عيان ميسازد.
پوران بازرگان با نزديک به نيم قرن مبارزه برای برافکندن هيولای اختناق و برده گی، يکی از ارزشمندترين چهره های چپ انقلابی و شاهدی زنده از تاريخ جديد جامعه ايران بود. نه فقط شاهد دورانی تلخ، اما سراسر اميد و شور و حماسه، بلکه خود از پيشروترين انقلابيون کمونيست و نقش آفرينان اصلی پيکاری بزرگ بود، که هم اينک نيز در اشکالی عالی تر ادامه دارد؛ تلاشی که وابستگی به آن و شرکت در آن، مفهوم زندگی هر انسان آگاه اين کشور را ميسازد.
قدردانی از رزم پيگيرانه پوران بازرگان، همچنين فرصتی برای تجليل از جانبازيها و جسارت انقلابی همه جانباختگان مقاوم " سازمان پيکار در راه آزادی طبقه کارگر ايران" محسوب ميگردد، که پوران بازرگان، خود، شهامت و تعهد کمونيستی آنان را منعکس ميساخت. اميد که نسل جوان بويژه زنان کشور، زندگی سياسی کنونی خود را هرچه بيشتر با تاريخ حقيقی چپ انقلابی و سازنده گان ديروز آن، پيوند بزنند.
سايت ای رفیقان http://eyrafighan.blogfa.com
* * * * * * * *
اين متن در جلسه بزرگداشت پوران که در تاريخ ۲۸ آوريل ۲۰۰۷ در فرانکفورت برگزار شد، قرائت گرديد
نام بعضی نفرات
ياد بعضی نفرات
روشنم می دارد
قوتم می بخشد
ره می اندازد
و اجاق کهن سرد سرايم
گرم می آيد از گرمی عالی دمشان.
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است،
وقت هر دلتنگی
سويشان دارم دست
جرأتم می بخشد
روشنم می دارد.
ياد بعضی نفرات
زنده ام می دارد
نيما ۱۱ ارديبهشت ۱۳۲۷
پوران بازرگان هم از ميان ما رفت. او که شيفته زندگی بود و با عشق به انسان و رهايياش به صف فريادگران بر عليه استشمار پيوسته بود.
دوستان، رفقا!
ما در اينجا گرد آمدهايم، تا ياد اين زن را گرامی بداريم، زنی که زندگی را به بهترين وجه آن درک می کرد، و برای آن به تلاش پرداخت. تلاش او اما نه از راه عافيت انديشی، که مبارزه در راه کسب آن برای خود و کل جامعه از طريق محو جامعه طبقاتی سرمايهداری بود. او انتخاب کرد، انتخابی سخت و دشوار، در جامعه و زمانی که اين انتخاب مايهای در حد جان طلب می کرد، چرا که سيستم پليسی حکومت شاه نيز در آن زمان به خشونت بارترين شيوهها، هر گونهای از مبارزه را سرکوب می نمود. انتخاب او، در همين حال يک انتخاب تاريخی بود، و توان و تقاضای جامعه ما را برای پايان دادن به سيستمی نشان می داد، که تار و پود جامعه را در بر گرفته و از طريق استثمار کارمزدی در جامعه، خود را بر پا داشته بود. ورود پوران و ديگر زنان به عرصۀ مبارزۀ اجتماعی در آن زمان، بويژه دليل مضاعفی بر اشباع جامعه از فرهنگ و ستم طبقاتی- سرمايهداری بود.
او پابپای بسياری از دلاورانِ زن و مردِ هم نسل خود برخاست، تا رويارويی در جامعه طبقاتی را بگونهای که خود آن زمان انديشيده بودند، تجربه کند.
بدين سان او هم برگی از دفتر عشق تاريخ ما بود، همچون ديگر شمعهايی که نور خود را افشانده و رفتند.
يکی از نکاتی که می توان درباره پوران بر زبان آورد اين است که خوشبختانه او قهرمان نماند، اگرچه تاريخ ما در زمانی که او پا به عرصۀ مبارزه گذاشت، هنوز تاريخ قهرمان باوری و پرورش قهرمان بود، و کار و راهی را نيز که آنان انتخاب نمودند، بواقع هم چيزی کمتر از آن نمی توان نام گذاشت، اما او نيز مثل ما لااقل تا اين زمان زنده ماند، تا سپری شدن تاريخ قهرمانی و واگذاری رهايی واقعی از استثمار طبقاتی بدستِ خودِِ رهايی خواهانِِ تاريخ را درک و دريافت کند. به اين ترتيب پوران بازرگان در تاريخ ۴۵ ساله زندگی مبارزاتی خود سه دوره را تجربه نمود.
دوره اول با فعاليتها و اقداماتی نظير راه اندازی انجمنهای زنان آغاز می شود و با ورود به مبارزه سياسی- تشکيلاتی با سازمان مجاهدين خلق با ايدئولوژی مذهبی ، در سال ۱۳۴۸ به اوج خود رسيده و تا سال ۱۳۵۴ با پشت سرگذاشتن ايدئولوژی اسلامی تداوم می يابد. در طول اين دوره، مخصوصاً در جريان فعاليت سازمانی، پوران در کنار مجموعۀ وسيعی از ديگر همرزمان خود در می يابد که با سلاح مذهب نمی توان به سوی آينده نوينی که آنان انديشيده بودند پيش رفت. بويژه آنکه سازمان آنها حتا در همين دوران بوی ايده ها و افکار نوين ديگری را نيز شنيده و درک کرده و حتا تا حدودی خود را بدان نيز نزديک کرده بودند.
دوره دوم از سال ۱۳۵۴، زمان اعلام تغييرات ايدئولوژيک، رسماً آغاز می گردد و تا سال ۱۳۵۷ با نام مجاهدين بخش م- ل به کار و فعاليت خود ادامه می دهد و سپس با قيام بهمن ۱۳۵۷ و سرنگونی رژيم سطنتی در "سازمان پيکار در راه آرادی طبقه کارگر" تشخص سازمانی جديدی می يابد که تا سال ۱۳۶۱ ادامه داشته است. نقطه پايان اين دوره، ضربات وحشيانه رژيم سرمايه داری جمهوری اسلامی به تمامی شرايط آزاد فراهم آمده بعد از سرنگونی حکومت پهلوی و از جمله در هم شکستن سازمان های سياسی بود. در اين ميان سازمان پيکار يکی از مهلک ترين ضربات را خورده و بحران نظری درونی و تشتت تشکيلاتی، کار چنين ضربه زدنی را توسط رژيم بويژه آسانتر نمود. در اين شرايط پوران نيز دچار همان سرنوشتی گرديد، که در مورد ساير اعضاء پيکار و ديگر جريانات سياسی در جامعه با زندان، کشتار و آوارگی و پناهندگی رقم خورده است.
دوره سوم از سال ۱۳۶۱ با خروج از ايران آغاز و تا پايان زندگی در پاريس ۱۶ اسفند ۱۳۸۵ ( ۶ مارس ۲۰۰۷ ) ادامه می يابد.
در اين دوره پوران همراه با تنی چند از همرزمان خود در پاريس و ديگر شهرها و کشورهای جهان اگرچه ناخواسته، اما ناگزير به يک باز انديشی عميق ديگر در چند و چون تاريخ خود و آنچه پشت سرگذاشته شده بودند، می شود. اين باز انديشی اما تنها به سرنوشت سازمان پيکار محدود نمی ماند و خوشبختانه دامنه آن کل جنبش همعصر آنها را نيز در بر می گيرد. بخشی از اين باز انديشی خود را در اين واقعيت به نمايش می گذارد که او و ديگر همراهان، راه را در بازسازیِ سهل انگارانه همان سازمان و همان ساختار نظری و عملی گذشته نمی بينند. اين بار ملاحظات ديگری در کار است. اين يک شکست بوده است، شکستی اما نه در آن حد که تنها يک تشکيلات را به نابودی بکشاند، که با اين حساب کار ساده و راه حل بسيار ساده تر از آن می بود. اين بار شکست در ارکان فکر و تئوری افتاده است و ذهن را فعال تر از پيش می خواست. در اينجا بايستی به چالشی تاريخی تن سپرد.
بدان زمان که تيره شود روزگار پدر سراب و هستو روشن شود به پيش نظر مرا بجان تو از ديرباز می ديدم که روز تجربه از ياد می بری يکسر تو راه راحت جان گير و من طريق خطر تو جای امن و امان گير و من مقام مصاف
و پوران خوشبختانه از آن دست رهروانی بود، تا تن به سراب و هستو- هستی حقير شده- ندهد، در ميدان بماند، تا راهی را که بسيار پيش از اينها آغاز کرده بود، به نتيجه برساند. اگرچه در اين راه، طبيعتِ هستی، کار خود را زودتر از آنچه او خود در سر و در دل داشت، با او کرد. اما به راستی که عرصه انديشه ورزی و راه بردن به دلايل شکستِ نه تنها خود، بلکه مجموعه جهانيئی که تو با آنان همراه بوده ای، کار چندان ساده و خمره رنگ رزی نبوده است. و تا کنون نيز تاريخ درگير اين واقعيت است. پوران نيز چون قهرمان نبود، به اين واقعيت دست يافت که همراه جهان کارگران بايستی به آينده به گونه ديگری راه برد، راهی که اما نه بسان گذشته می توانست باشد و نه اينکه کاری يک تنه بود. در هر صورت يک چيز در تمامی اين سه دوره، چه آن زمان که هنوزاو متاثر از مذهب بود، و چه آن زمان که از قيد آن تا آخرين روزهای زندگی رها گشته بود، پوران را در يک راستا نشان می دهد و آن واقعيت خواست و تمايل زمينی او به رهايی از قيد جهان ظلم و ستمی بود، که بويژه در دوران پس از تغيير ايدئولوژی مذهبی به تعريف يکدست تر و روشن تری از آن دست يافت. او بواقع هماره در راستا و در کنار کارگران و زحمتکشان تاريخ ايستاد، چنانکه در خطابه تدفين هم گزارشگونه از واقعيت زندگی او گفته شده، او خود نيز تا زمان بازنشستگی، انسانی زحمتکش و مزد بگير بوده است.
او در تمام اين سالهای دوره سوم هم، صدای اعتراض خود را همواره در صف معترضين به سرمايه داری بلند نمود. او هرگز فراموش نکرده بود که به هر گونه ای که ممکن باشد بايستی عليه جانيان حکومت اسلامی در ايران، به اعتراض برخيزد و در اين راه هر کوششی را که ممکن بود انجام داد. او کوشش کرد تا به يارانی که در ايران باقی ماندند و در اين سال های سياه و تيره، فشارهای بسياری را پابپای تمامی کارگران و توده های زحمتکش در ايران تحمل کردند، يادآوری کند، که اگرچه او نيز بسان بسياری از مبارزان، ناگزير از تبعيد اجباری بوده است، اما قلبش هماره در همراهی با آنان، با کارگران و توده های زحمتکش طپيده است. تا واپسين روزهای زندگی به شرايط غير انسانی جهان که همچنان در چنگال سرمايه داری مانده است، اعتراض نمود، تا پيمانی را که با زنده يادانی که در راه دفاع از سوسياليسم به تاريخ پيوستند، به ساير همرزمان بازمانده و برای از پای ننشستن آنان ياد آوری نمايد. پوران به سهم خود در جنبش طبقاتی کارگران و به خواست زنان برای رهايی کامل از قيد هرگونه ستمی، چه طبفاتی و چه جنسی وفادار ماند.
دوستان، رفقا!
لازم است اين گفتهها را با نکتهای در اينجا به پايان رسانيم و آن اين است که:
در زندگی و فعاليت اجتماعی دو چيز شهامت می خواهد:
اول انتقاد کردن به خود و دوم شهامت در تقدير و تشکر از همراه و همرزمی که سالها در صف کارگران و زحمتکشان بوده، و از نزديک شاهد راه و رفتار او بودهايم. که اين گاهی دشوارتر از اولی است. از اين رو ما امروز رفيق کارگران و زحمتکشان را تقدير می کنيم.
۷۰ سال زيستن و شايسته زيستن، و برای انسان و ببوی انسانيت زيستن اين شايستگی را داشت، اين شايستگی را دارد تا بار ديگر چشمهای خود را باز کنيم و به ياد پوران، و پورانها، و همه کمونيستها، برای همه زيبايی خواهان آينده بشريت، بشريتی فارغ از هرگونه کار مزدی و مالکيت خصوصی و دولتی سرمايه داری ادای احترام کنيم و دست بزنيم.
* * * * * * * *
نشريهء «سن سونتله»، چاپ مکزيک
شماره ۳۹، آوريل ۲۰۰۷
http://www.elzenzontle.org
*********
گوشهیِ آفتابگيرِ کوهِ زيتونِ خويش» - يادی از پوران بازرگان
همنشين بهار
سایت دیدگاهها
آمد سحری ندا ز ميخانه ی ما
کای رند خراباتی ديوانه ی ما
برخيز که پُر کنيم پيمانه ز می
زان پيش که پُر کنند پيمانه ی ما
***
خانم پوران بازرگان (سعيده - عزيز)، که بی اختيار مرا به ياد ظلم شاه و بيداد شيخ، و به ياد حنيف نژاد، فاطمه امينی، منصور بازرگان، مدرسه رفاه و سال های پُرابتلای پيش از انقلاب می اندازد، پس از ربع قرن زندگی در غربت، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۵ در سن هفتاد سالگی به ميهمانی خاک رفت.
خمسه سنين ماته سنين يمر مثل الطير
سياکلهم الزمان، زمان الذی ياکل کلس الحصان
بس شئی الذی يبقی و اوحده يبقی ، شرف الوقف الصرخه بوجه الظلم
پنج سال يا صد سال همچون پرکشيدن پرنده ای می گذرد.
زمان سال ها را خواهد خورد، چونانکه دندان های اسب را می خورد.
آنچه می ماند و تنها چيزی که می ماند، شرف پايداری، غرشی در برابر (متجاوز) و فريادی در برابر ستم است.
بخشی از اُپرای زنوبيا
***
در آدرس زیر
http://www.peykarandeesh.org/article/Pouran-Bazargan.html
و نیز مجله " آرش" شماره ۲۵ـ۲۶ (اسفند ـ فروردين ۷۲ )
گفتگوی خوبی از ایشان موجود است با این عنوان:
خاطره من از مشارکت زنان در بخشی از
جنبش مسلحانه دو دهه ۱۳۴۰ و ۵۰
***
صادقانه بگویم که من داوری ایشان را در مورد رهبری مجاهدین و آنچه او و آقای حق شناس، "بن بست رجوی..." نامیدند، (و بازجویان از این سلول به آن سلول به رُخ برخی زندانیان می کشیدند) ـــ نمی پذیرم اما، نمی توانم یاد این بانوی مبارز و رنج دیده را گرامی ندارم...
روزی می رسد که من و تو نیز، باید به قول نیچه، به گوشهيِ آفتابگيرِ کوهِ زيتونِ خويش پناه ببریم!
-------------------------------
نظر دیگران در پیوند با این مطلب:
[تاريخ ارسال: ۰۸ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: شهرام فاضل]
يادش گرامی باد! بيش از چهار دهه مبارزه او برای پايان دادن به استبداد و برقراری عدالت اجتماعی افتخاری بزرگ است در تاريخ مبارزات زنان ايران. دورود بر او که با دو رژيم جنايتکار سرمايه داران ايران به مبارزه ای نابرابر پرداخت و تا پايان وفادار به آرمان کارگران و زحمتکشان ماند! او زندگی خود را در راه رهايی محرومترين طبقات ايران سپری کرد. او اولين عضو زن مجاهدين خلق بود که با تکامل فکری و دانش انقلابی رفيق و يار هميشگی کارگران ايران ماند و تا پايان زحمتکشان را فراموش نکرد. نام رفيق پوران بازرگان در تاريخ مبارزات انقلابی ايران به نيکی خواهد ماند!
[تاريخ ارسال: ۰۸ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: يک ايرانی]
من هم به عنوان زنی که در نخستين سالهای جوانی ام به جرم هواداری از مجاهدين ، سالهايی از عمرم را در زندانهای جمهوری اسلامی سپری کردم درگذشت خانم پوران بازرگان و زنانی از اين دست که الگوی مبارزه زن ايرانی در آن سالهای اختناق شاهنشاهی را تعريفی ديگر کردند ، مايه اندوهم شد ؛ آن هم در اين روزگار که هر از راه رسيده ايی بر خود نام "قهرمان " مينهد و بر تارک خود تاج افتخار ميگذارد.
[تاريخ ارسال: ۰۸ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: فرزانه مانی]
در کمال فروتنی از همنشين بهار سپاسگزارم که از فقدان شادروان پوران بازرگان ، اين شخصيت پی گير و مبارز را مطلع کرد.برای من او و تمام انسان ها با هر عقيده و مرام که صادقانه از نعمات زندگی موجود می گذرند تا شرائط زندگی را برای مردم بهبود بخشند قابل احترام هستند. متاسفم که هنوز امکان نيافته ايم که با احترام متقابل و رقابت های درست در سازمانهای راست و چپ و ميانه در ميهن عزيزمان برای زندگی بهتر از تمام امکانات مادی و معنوی حويش برای آزادی بيشتر ، سازندگی و رفاه و عدالت بهره جوئيم تا بوده وهست تماميت خواهان درباری و روحانی و بازاری و وابسته به امپرياليسم سرنوشت مردم و ميهن را دستخوش منافع کثيف خود نموده اند.به اميد روزی که آزاديخواهان و ميهن پرستان ايران منافع گروهی و ملی را به نحو درستی تنظيم نمايند تا مردم و ميهن ما در جايگاه شايسته يخود قرار گيرند.درود بر تمام شهدا و بارزان راه آزادی و عدالت اجتماعی .
[تاريخ ارسال: ۰۹ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: مينا]
در تظاهرات بلژيک يکی از دوستانم گفت: شنيدی که پوران بازرگان هم فوت کرد؟ گفتم: خواهر منصور بازرگان که در فروغ جاويدان به شهادت رسيد و پيش تر همسر محمد حنيف نژاد بوده؟ گفت: بله . پرسيدم از کجا چنين خيری را ميگی؟ گفت: از سايت ديدگاه و مطلب کوتاهی از همنشين بهار عکس جوانی و پيری پوران هم در ديدگاه بود.
خيلی ناراحت شدم.
دراين ميان خانمی اظهار داشت: فکرنکنم خبر واقعی باشه چون اصلا سايت ديدگاه تعطيل شده...گفتم نه بابا قراره از عيد به بعد تعطيل شه... و بعد اين بحث داغ شد. همه بدون استثناء خواهان ادامه کار ديدگاه بودند. سر ميز کتاب هم که آقای اسماعيل يغمايی ، بيژن نيابتی، دکتر روحانی (و يک افغانی و خانمش که می گفتند ديدگاه را می بينند)، جمع بودند باز بحث ديدگاه به گوش می رسيد . گويی همه نگران تعطيلی ديدگاه بودند. من راستش فکر نمی کردم اينقدر ديدگاه خواهان داشته باشه. دوستی که از مرگ پوران بازرگان خبر داد گفت: ميدونی چيه بايد به آقای ناظر بگيم شما چه حقی دارين که ديدگاه را ببندين؟ ديدگاه مال همه است و همه چنين تصميمی نگرفته اند. يکی ديگه گفت: من حاضرم قسم بخورم که آب از آب تکون نمی خوره و مدير ديدگاه را نميشه روی حرفاش حساب کرد. تعطيلی چی؟ ديدگاه را علی ناظر تعطيل کنه؟ دلت خوشه ها...او امروز يه تصميم می گيره بعداز ظهرش عوض می کنه...
خانمی اظهار داشت:
بايد ديدگاه را شورايی کرد چون شب می خوابيم صبح بلند ميشيم آقای ناظر يه ايده تازه ای ميده. والله اگه ديدگاه نباشه همه چيز سوت و کور ميشه. همين فوت خانم بازرگان يک نمونه است. کدام سايت مربوط به مجاهدين از فوت اولين عضو زن مجاهدين اسم بردند يا تسليت گفتند؟ گيريم پوران بعد از رفتن به سمت پيکار و...راه و روشی غير مجاهدين برگزيد. آيا آنقدر ارزش نداشت که حتی از او ياد بکنند؟ پس ببين نقش ديدگاه واقعا نمونه است.
[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: حميد چاووش]
با سلام . من اين مطلب را امروز درسايت طليعه سپيده دمان http://www.talieh-sepidedaman.com
ديدم . خوبست نويسنده( همنشين بهار) که درآن سالها بوده است جوابی هم به سئوال نويسنده اين مطلب بدهد. آن مطلب را درپائين کپی ميکنم
درگذشت پوران بازرگان – نقبی به خاطرات
معصومه - م
گويا اوايل سال ۵۴ بود يک روز دوستانم گفتند در دانشکده فنی اطلاعيه عجيبی را به در و ديوار زده اند. به اسم جزوه سبز. دسته جمعی به آنجا رفتيم. ما هواداران سازمان مجاهدين خلق بوديم. با روياها و اميدها و تلاش هايمان . خيلی جوان بوديم و خيلی پرانرژی و سرشار از احساسات. رفتيم ببينم چه خبر است . اطلاعيه ها همينطور بديوار بودند . عجيب بود که گاردها که هميشه حضور داشتند و دراين مواقع هراطلاعيه و هرخبری را بسرعت از ديوارها محو و نابود ميکردند آنجا نبودند. صف طويل دانشجويان از همه دانشکده ها آمده بودند و اطلاعيه را ميخواندند: تغيير ايدئولورژی سازمان مجاهدين خلق ايران. اطلاعيه آرم مجاهدين را داشت بدون آيه قرآن اطلاع ميداد که مجاهدين درتکامل ايدئولوژيک خود مارکسيست شده اند.
شوکی دردناک بود. وحشتناک بود. و غير قابل تصور وباور. هرکس بديگری نگاه ميکرد. هرکس ميخواست بداند که آنچه او فکر ميکند ديگری هم به همين صورت می انديشد. هرکس ميخواست باورکند که اطلاعيه دروغ است . که چنين چيزی تنها ميتواند ساخته ساواک باشد وبرای ضربه زدن به مجاهدين . و با اين پندار خوش بينانه از دانشکده فنی درآمديم. با تعدادی از بچه های دانشکده اقتصاد ارتباط داشتيم . آنها به نظر ميرسيد که نزديک تر از ما باشند و بيشتر بدانند. بايد آنها را ميديديم . خبرآمد که يکی را برده اند. و چند نفر ديگر مخفی شده اند. و بعد خبرآمد که خيلی های ديگر هم دستگير شده اند. بعد محسن خاموشی و وحيد افراخته به تلويزيون آمدند . اطلاعيه را تائيد کردند . و معلوم شد که درجريان تغيير ايدئولورژی دو تن از مجاهدين را هم کشته اند و جسدشان را درقبرستان مسگر آباد سوزانده اند. مجيد شريف واقفی و مرتضی صمديه لباف را
داستان درست بود. تعدادی از افراد مارکسيست شده بودند و به جای جدا شدن از سازمان اصلی که مسلمان بود کل سازمان را قبضه کرده بودند و آنهايی را که مقاومت کرده بودند کشته بودند. عده ای را بيرون کرده بودند و تعداد زيادی را لو داده بودند . کادرهای سمپات و نزديکان سازمان همه دستگير شدند . عده ای مخفی شدند. و سازمان مجاهدين دربيرون زندان کاملا از هم پاشيد.
مذهبی ها دچار سردرگمی بدی بودند. يک عده از دوستانمان به کلاس های تفسير قرآن و فلسفه رفتند . يک عده گروه های کوچک مسلحی را تشکيل دادند که بشدت مذهبی بودند. چپ های دانشگاه خوشحال بودند . مرتب به سراغمان می آمدند تا ما را عضو گيری کنند. ترس و وحشت از دستگيريها و لورفتن ها توسط اپورتونيست ها همه را گرفته بود. چه بايد ميکرديم. عده ای اززندان آزاد شدند. می گفتند فعلا بايد زندگی کرد و منتظر بود. جنبش مسلحانه ضربه شديدی خورده بود. و پاسيويسم و گردش به راست بسرعت دامنگير نيروهای مذهبی شد.
برای جوانان سياسی مذهبی بدترين دوران بود.
امروز خبر درگذشت توران بازرگان را دريکی از سايت های وزارت اطلاعات ديدم. درنوشته های ديگری هم ديدم که پوران بازرگان عضو سازمان پيکار بوده است و درخارج از ايران
درگذ شته است . و عده ای هم از او تقدير کرده بودند. که برای سوسياليسم سالها جنگيده است .
خود من آمدن خمينی و تسلط آخوندها را بر تقدير مردم ايران نتيجه ضربه اپورتونيستی ميدانم . آن ضربه روشنفکران را بسرعت به سمت آخوندها و تفکرات راست و ارتجاعی کشيد. مبارزه مسلحانه را دچار ضربه بزرگی کرد. توران بازرگان درآن موقع فعال بود و شايد هم عضو سازمان اپورتونيست ها بود
من به عنوان کسی که از نزديک با جرياناتی که بعداز ضربه اپورتونيستی اتقاق افتاد درگير بودم. فراری بودم و هرروز يکی از دوستانم را دستگير ميکردند. ( خاموشی و افراخته تا آخرين نفراز هوادارن سازمان را لو داده بودند) از خودم سئوال ميکنم . پوران بازرگان درآن حوادث چه تاثيری داشت؟ به عنوان يک روشنفکر و يک مبارز که هرحرکت و هرموضع گيريش ميتوانست در سير جريانات اثر بگذارد درآن اوضاع و احوال چه ميکرد؟
ديدم که کسانی از مجاهدين انتقاد کرده اند که چرا اسمی از او که همسر محمد حنيف نژاد بود و اولين زن عضو مجاهدين نامی نمی برند ؟ من مجاهد نيستم و به جای مجاهدين حرفی نمی زنم . من به جای خودم و هزاران نفری که درسال های۴ ۵ به بعد آواره شدند و دستگير شدند و ضربه خوردند می پرسم . توران بازرگان دران شرايط چه ميکرد؟ چه موضعی درقبال قتل مجيد شريف واقفی و مرتضی صمديه لباف گرفت؟ چه انتقادی به اپورتونيست ها داشت ؟
اين سئوال فر د من است . ديگران را نميدانم.
[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: اسماعيل وفا يغمائی]
خانم پوران بازرگان به عنوان يک تبعيدی و پناهنده نامدارايرانی تا پايان عمر درمقابل جمهوری اسلامی استوار ايستاد و در افشای ظلم و ستمی که بر مردم ايران رفت و ميرود کوتاهی روا نداشت.ما می توانيم با هم اختلاف نظر داشته باشيم و درنقطه نظرات سياسی و اجتماعی و فرهنگی مخالف هم باشيم و حتی در داوری در باره يکديگر اشتباه بکنيم ولی می توان اين باور را از ابهام بيرون آورد و به تماشا نشست که پس از اين همه سال تمام ما در صفوفی که با اين همه رنجهای تلخ غربت و عمرهائی که در تبعيد به پايان می رسد در مقابل جمهوری جهل و سياهروزی يک ملت سر تسليم فرد نمی آورد در کنار هم هستيم.انچه ما را در شرايط کنونی به هم نزديک می کند و يا بايد به هم نزديک بکند دشمن مشترکی است که خصم ملت ماست و خاموش شدن شمع حيات هر مبارز اندوه مشترک ماست.در گذشت بانوی مبارز پوران بازرگان را به آقای تراب حقشناس و خانواده و دوستان و ياران خانم بازرگان تسليت می گويم.
[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: حسن]
درگذشت اين زن بزرگ بر مبارزان تسليت.و می خواستم در رابطه با حرفهای اقای چاووش بگويم بس کنيد دوست عزيز اين حرفها را.اگر اطلاعيه را در دوران شاه به ديوار زده بودند و يا وزارت اطلاعات در گذشت اين زن را اطلاع داده تقصيری متوجه خانم بازرگان نيست که شما می خواهيد اين را بگوئيد.خانم بازرگان و در کل سازمان پيکار در پايه قربانی تناقضات ايدئولوژيکی بودند که از همان دوران بنيانگذاری در ماهيت سازمان مجاهدين و جود داشت.در ايدئولوزی سازمان مجاهدين عناصری وجود داشت که بزودی خودش را نشان داد و موجب ان کشتار شد. البته کشتار درست نبود و بايد مجاهدين انشعاب می کردند ولی متاسفانه با کشتن کارها به نفع رژيم شاه و ملا شد ولی تا حالا درست به اين تناقض از نظر تئوريک پرداخته نشده است و در سالهای بعد آقای مسعود رجوی در سال ۱۳۶۴ با گردش به طرف اسلامی قضيه سعی کرد سرپوشی روی اين تناقض بگذارد و اسم آن را انقلاب در ايدئولوژی گذاشتند که خود آن تناقضات بيشتری را بوجود آورده است که الان بيست سال است دارد خودش را نشان می دهد بنابراين شما بجای اينکه سعی کنيد با شيوه های کهنه خانم پوران بازرگان را مورد سئوال قرار بدهيد بايد به اين توجه کنيد که تناقضات يک ايدئولوژی کهنه که خودش رانوک پيکان تکامل در دنيای معاصر ميداند جه می تواند باشد و چه مشکلاتی ايجاد می کند.اگر به اين سئوال پاسخ بدهيد چهره واقعی زنی مبارز و بزرگ را می توانيد ببينيد.
[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: سهيلا صادقپور]
به عنوان يک زن پناهنده به تمام مبارزان راه آزادی بخصوص زنان تبعيدی و مبارز تسليت می گويم.او گوشه ای از تاريخ مبارزات زنان ايران برای آزادی است.
[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: نصرت شيرازی]
خدا خانم پوران بازرگان را رحمتش کند و يادش گرامی باشد.من بعد از خواندن نظر آقای چاووش رفتم و اصل مقاله خانم معصومه م را خواندم برای من عجيب است که چرا اين خانماينقدر وسط مجلس سوگ يک تبعيدی مبارز دارد ماجراهای سی سال قبل را زنده می کند؟اين چه نوع کينه ورزی است.همانطوری که آقای حسن نوشته اند با محکوم کردن قتل مجاهد شريف واقفی و دوستان امثال او بايد اصل قضيه وتناقض درون ايدئولوژی مذهبی را ديد. سازمان مجاهدين در هر حال انشعاب می شد و اين تقصير خانم بازرگان نبود در ضمن بايد گفت اغراق هم حدی دارد! سازمان مجاهدين در موقع آن ماجراها صدها نفر هم نبود! که هزاران نفر آواره شوند!! که پس از چهل سال بعد از آن ماجرا هم امروز تعداد اعضای مجاهدين چهار پنجهزار نفر است چه برسد به سر فصل پنجاه و چهار که مجموع اعضا دويست نفر هم نبود اما متاسفانه حرفهای گنده زدن واغراق کردن از بس در اين سالها تکرار شده همه به آن عادت کرده اند.در ضمن اگر در آن سالهاهزاران نفر آواره شدند!! ولی به طور واقعی بيشا از هزار نفر از مبارزان پيکار و گروهی که خانم بازرگان هم جزو آنان بود به دست جمهوری اسلامی تير باران و شکنجه شدند که کسی به آن توجهی ندارد. من نمدانم اين نوع فکر وقتی هنوز حاکم نيست اينقدر کينه ورز است اگر روزی حاکم بشود حتما بعضی از مرده ها و کشته ها را هم از گور بيرون خواهد کشيد.خانم ! آقا ! بعد از سی و يکسال دشمن ما خانم پوران بازرگان و حتی بهرام آرام و محسن خاموشی نيست!اينها هم قرار نيست حاکم بشوند دشمن آخوندها هستند عزيزم اميدوارم اين را خوب خوب بفهميد.
[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: فرح بهيار]
متاسفانه او هم با تمام فراز و نشيبها به سفر رفت. در گذشتش مرا اندوهگين کرد. به خانواده و دوستانش تسليت می گويم.
[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: ابراهيم]
من فقط می خواهم توجه شما را به کتاب نگاهی از درون خاطرات دکتر محمد مهدی جعفری که دکتری مسلمان و مرتجع هستند در باره خانم پوران جلب کنم او می نويسد: سرنوشت پوران بازرگان چه شد ؟
پوران بازرگان بعدها ، به قول خودشان به رويزيونيست ها و اپورتونيست ها پيوست ، مدتی بعد از اين جريان نيز با تراب حق شناس ازدواج کرد و هر دو از منحرفينی شدند که از اسلام و مسلمانی خارج شده و مارکسيست شدند ، در سال های اخير نيز در پاريس زندگی می کردند ، از سرنوشت آنها در حال حاضر اطلاعی ندارم. دکتر محمد مهدی جعفری اسلامپناه آخوند خانم پوران بازگان را منحرف و ريويزيونيست و اپورتونيست می داند! و باعث تاسف است که بعضيها در دفاع مثلا از مجاهدين با اين نوع مرتجعين هم نظرند.درود بر خانواده بازرگان از پوران بازرگان تا منصور بازرگان.
[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: محمددريايی]
آقای همنشين بهار قلب فراخ و بخشنده ای دارند. ايشان همه را می بخشند از بهرام آرام و تقی شهرام گرفته تا فريبا هشترودی و اپورتونيست ها را هم. ولی متاسفانه نه تاريخ و نه محاهدينی که درسال ۵۴ با ضربه اپورتونيستی بهرام آرام ، تقی شهرام، وحيد افراخته و محسن خاموشی و ساير همفکرانشان سازمانی را که يک عده بچه مسلمان با ايدئولوژی مشخص و با خون و رنج خودشان ايجاد کرده بودند و جامعه روشنفکر مسلمان را به سمت رويارويی قهر آميز بارژيم شاه آماده ميکردند از آنها دزديدند. راه کمک های مالی مذهبی ها را برويشان بستند . آنها را از خانه های تيمی بيرون کردند و حتی لو دادند . باعث دستگيريهای وسيع شدند و يک سازمان بسيار محبوب را کاملا متلاشی کردند و باعث شدند که آخوندها حتی درزندان فتوی دهند که مجاهدين کافرند و آنها را زير ضربه های ساواک و شنکنجه گران با توجيهات فقهيشان تنها گذاشتند. و دست ارتجاع مذهبی را برای کوبيدن هرچه بيشتر آنها و فتوای قتلشان باز گذاشتند و هنوز که هنوز است رژيم ارتجاع دارد نان ضربه اپورتونيستی را ميخورد و حتی همين مهدی جعفری آخوند دارد از همان ضربه برای کوبيدن مجاهدين وکافر قلمداد کردن آنها استفاده ميکند. آيا تاريخ می بخشد و فراموش ميکند؟ مثل آقای همنشين بهار و ديگر دوستانشان دراين نظرخواهی ؟ آيا محمد-د که زير شکنجه شهيد شد و درآن شرايط و بدست اپورتونيست ها لو داده شده بود و ديگرانی مثل او فراموش ميکنند. فکر نمی کنم. آقای همنشين بهار که همچون گنجی هميشه معتقد است که بايد بخشيد و فراموش کرد خودشان درآن شرايط دربيرون از زندان بوده اند. اگر بودند به اينصورت قضاوت نميکردند و به اين سادگی عاملان ضربه اپورتونيستی سال ۵۴ و يعنی عاملان رشد زود رس ارتجاع را و حاکميت ارتجاع را نمی بخشيد ند. اما بقول ايشان که بشکل اديبانه ای هميشه ميگويند - گذشته چراغ راه آينده است . تاريخ حقايق را به شکل ديگری خواهد نوشت. دراين شکی نيست
[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: ربابه جمالزاده]
درگذشت اين زن رنجديده و مبارز را به خانواده محترم و دوستان او تسليت می گويم.او مانند لاپاسيوناريا سمبلی از مبارزه عليه ارتجاع و فاشيسم سلطنت و مذهب بود .جدا متاسف شدم.
[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: محمد صحرائی]
واقعا بسيار جالب است يکنفر زن تبعيدی که اگر دست آخوندها به او می رسيد اعدامش می کردند بعد از بيست و چند سال در غربت فوت کرده است.حالا يک عده جمع شده اند و طلبهای گذشته خود را از اين مرحوم دارند. جناب محمد دريائی!گناه پوران بازرگان چه بوده است؟او نيز مثل صديقه رضائی و سرور آلاد پوش و مجتبی آلاد پوش و محبوبه متحدين و دهها نفر ديگر با ايمان به مبارزه وارد ميدان شد ولی اين بچه مسلمانهای مظلوم در اصل قربانی تناقض و تضاد درون ايدئولوژی شدند که شما اصلن علاقه نداريد وارد آن شويد.شما لطفن مقداری مشکلتان را روشن کنيد اگر با همنشين بهار مشکل داريد لطفا افشايش کنيد!! اگر با تقی شهرام و بهرام آرام داريد توضيح بدهيد! اگر فکر می کنيد پوران بازرگان الان مورد غضب خدا قرار گرفته اعلام بکنيد ولی با همه اينها خيلی آموزنده است و من فکر می کنم تمام دشمنان پس از مرگ مرحومه پوران از موضعگيريهای سال ۱۳۶۳ او هنوز هم خشمگين هستند اگر اين هست لطفن همين را شرح بدهيد و واقعن اين اولين بار هست که در خارج کشور عليه يک فرد از دنيا رفته اين همه کينه ورزی ميشود.
[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: هادی اسماعيلی]
اميدوارم که خدا بچه مسلمانهای بيگناه را هم از خطر ارتجاع چپ!! و هم ارتجاع راست!! محفوظشان بدارد.
[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: موسی]
اسمهای تعدادی از شهيدانی که به دست حکومت شاه شهيد شدند وتغير ايدئولوزی داشتند و انتقادها عليه خانم پوران بازرگان اين فکر را به ذهنم آورد که شهيد نرگس عضدانلو قاجار خواهر مبارز خانم مريم عضدانلو(رجوی) هم مثل شهيدان سرور و مجتبا آلاد پوش و صديقه رضائی و محبوبه متحدين و افراد زياد ديگر از جمله کسانی بود که تغير فکر داده بود و به دست شاه شهيد شدند.ايا قضاوت آقای محمد دريائی در باره خانم نرگس هم مثل خانم پوران است و هر دوی آنها را علت شکست مجاهدين ميداند يا اين که نه.
[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: مهرانگيز اسدی]
درود خلق ايران
به پوران بازرگان
ياد تمام مبارزان و مجاهدان و تمام کسانی که تسليم ارتجاع اسلامی نشدند گرامی باشد.
[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: پروين کردستانی]
ای دوست بر جنازه دشمن چو بگذری
شادی مکن که بر سرت اين ماجرا رود
روح شادروان پوران بازرگان غرقه در آرامش باشد. تسليت به همه کسانی که رنج غربت و تبعيد را از دست استبداد اسلامی می کشند.ممنون از آقای بهار که با ياداشت خودشان از در گذشت اين زن مبارز خوانندگان ديدگاه را با خبر نمودند.
[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: شيخ جعفر قندی شهديقی]
خداوند متعال او را غرق در رحمت و لطف خود بفرمايد. اين زن که در سن هفتاد با دردها و الام و مصائب غربت از دنيا رخت بر بست در پناه لطف و محبت خداوند خواهد بود. او مخلوقی از مخلوقات خالق متعال بود و آنچنان که مشيت الهی رقم زده بود در مابين اختيار و جبر روزگاری را به سر آورد و رفت.کينه ورزی ننمائيم و نسبت به يکديگر محبت داشته باشيم که مولانا در ديوان کبير فرموده است: به روز مرگ چو تابوت من روان باشد گمان مبر که مرا غم اين جهان باشد
جنازه ام چو ببينی مگو فراق فراق مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو وداع وداع که گور پرده ی جمعيت جنان باشد
فرو شدن چو بديدی بر آمدن بنگر غروب شمس و قمر را چرا زيان باشد؟
کدام دانه فرو رفت در زمين که نرست چرا به دانه ی انسانيت اين گمان باشد؟
در مرگ اين بانوی مبارز دست به دعا برداريم و فارغ از هر حقد و کينه از خداوند سعادت و رستگاری او را طلب بنمائيم که:
إنا لله وانا اليه راجعون .اللهم وسع له فی قبره واجعله روض من رياض الجنة .اللهم الهم أهله الصبر والسلوان. اللهم اغفر لها وارحمها واعفوا عنها واغسلها بالماء والثلج والبرد ونقها من الخطاياء کما ينقی الثوب الابيض من الدنس اللهم جازها بالحسنات احسانا وبالسيئات عفوا وغفرانا
اللهم اونس وحشتها اللهم ارزقها دار خير من دارها وزوجا خير من زوجها واهل خير من اهلها
اللهم اجعل فی قبرها نورا
اللهم اغفر لها وارحمها واجعل الفردوس الاعلی منزلا لها واجبر مصاب أهليهم يارب العالمين
اللهم انقلها من مراتع الدود الی جنات النعيم
اللهم اغفر لمن مات معها وارحمهم واعفوا عنهم اللهم اربط علی قلب اخونا وحبيبنا صنيتان اللهم اغفر له وارحمه اللهم انزل عليه سکينتک اللهم انک انت الروف الرحيم فارحم عبدک صنيتان اللهم أرحم موتناوموتاالمـسـلمين .سبحان الله العظيم سبحان الله وبحمده.
خداوند تمام رفتگان را بيامرزد وانشالله سقوط جمهوری خبيث اسلامی را به دست ملت ايران و فرزدانش نزديک کند تا دوران رنجها تمام گشته و دوران وفاق و محبت برسد. شيخ جعفر قندی شهديقی.
[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: مهران . ص]
پوران بازرگان رفت. يادش زنده باد!او با قوتها و ضعفهای خودش در صفوف کار و زحمتکشان گوشه ای از آن رادر مقابل ارتجاع و سرمايه داشت. همين کافی است. در مرگ او به صورت هم چنگ نکشيم.در باره مجاهدين تا جائی که به مجاهدين مربوط است آنها حتی خواهان آزادی تقی شهرام و لغو تيرباران او بودند و در نتيجه نبايد نسبت به پوران مشکلی داشته باشند. به عنوان يک سوسياليست که اعتقاد دارد راه نجات بشريت تنها در آرمان سوسياليسم است به ياد پوران سرود انتر ناسيونال را می خوانم.رفيق پوران درود بر تو که تا پايان عمر با شرافت و عزت ماندی.درود بر تو. برخيز ای داغ لعنت خورده
دنيای فقر و بندگی
شوريده خاطر ما را برده
به جنگ مرگ و زندگی.
بايد از ريشه براندازيم
کهنه جهان جور و بند
آنگه نوين جهانی سازيم
هيچ بودگان هر چيز گردند.
( روز قطعی جدال است... آخرين رزم ما
انترناسيونال است........ نجات انسانها. ) ۲
بر ما نبخشد فتح و شادی
نه شه ، نه بت ، نه آسمان
با دست خود گيريم آزادی
در پيکارهای بی امان
تا ظلم از عالم بروبيم
نعمت خود آريم به دست
دميم آتش را و بکوبيم
تا وقتی آهن گرم است
(روز قطعی جدال است... آخرين رزم ما
انترناسيونال است........ نجات انسانها.) ۲
تنها ما توده ی جهانی
اردوی بيشمار کار
داريم حقوق جهانبانی
نه که خونخواران غدار
غرد وقتی رعد مرگ آور
بر دژخيمان و رهزنان
در اين عالم بر ما سراسر
تابد خورشيد نورافشان
(روز قطعی جدال است... آخرين رزم ما
انترناسيونال است........ نجات انسانها.)
[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: شصت و دو ساله]
يادپوران بازرگان در جنبش مردم ايران از يادها نخواهد رفت. او اولين زن مجاهد و همسر بنياد گذار محمد حنيف نژاد بود و جهل سال عمر خودش را در مبارزه گذراند. ماجرای سال ۱۳۵۴ و قتل ناجوانمردانه مجيد شريف واقفی و تعدادی ديگر نظير ترور صمديه لباف و ليلا زمرديان نبايد سايه بر جانفشانيهای نسلی بياندازد که به ميدان مبارزه آمد ولی نه فقط به دليل اشکالات خود بلکه به علت تناقضات دستگاه ايدئولوزيکی و بن بستهايی که دچارش شده بودند در گردابهای خون کشته شدند و يک نفر و دو نفر هم نبودند بلکه يک جريان عريض و طويل بود که هنوز هم در باره آن به طور کافی صحبت نشده است تا تجربه اندوخته بشود.دهها نفر در اين ماجرا تغيير ايدئولوزی دادند از جمله اينها مجاهد رفعت افراز و خواهرش محبوبه که الی درآذر ماه ۱۳۵۴ ظفار به دليل بيماری و دومی در پاريس به دليل فشار روانی در سال ۱۳۵۷ خود کشی کرد گوشه ای از اين پرونده است.در سال هزار سيصد و پنجاه و پنج حوری بازرگان خواهر پوران به همراه مرتضی خاموشی در بازگشت به ايران مفقود الاثر شده و بعدها معلوم شد موقع دستگيری خودکشی نموده اند.حوری مدتها در عدن فعاليت می کرد و نيز در اردوگاههای صبر و شتيلا به فلسطينی ها کمک می کرد .او از فعالان راديو ميهن پرستان بود و مسافرتی هم به آمريکا داشت و تغيير ايدئولوزی داده بود. او ابتدا همسر لطف الله ميثمی بود و بعد از دستگيری آقای ميثمی با مرتضی خاموشی ازدواج نمود و هر دو با هم مفقود شدند.پوران بازرگان در سال پنجاه و چهار تغيير ايدئولوزی داد و ليلا زمرديان که همسر مجيد شريف واقفی بود در همان سال تغيير ايدئولوزی داد و با اينکه تغيير ايدئولوزی داده بود در جريات ترورها ترور شد.در همين کشاکشها اکبر نبوی نوری همسر شهيد اشرف ربيعی تلاش کرد يک جريان مستقل از هر دو گروه ايجاد کند. اشرف ربيعی در اين موقع در زندان بود.صديقه رضائی در همين دوران در حاليکه تغيير ايدئولوزی داده بود بر سر قرار با يک خانم لو رفته وسيانور می خورد و خودش را می کشد. او اولين زن شهيد در سازمان مجاهدين بود.محبوبه متحدين همسر مجاهد حسن آلاد پوش پس از شهادت حسن در سال ۱۳۵۵ تغيير ايدئولوژی داد و با تقی شهرام ازدواج کرد و در يازده بهمن ۱۳۵۵ در شميران در درگيری با گشتی های ساواک کشته شد.طاهره اشرف زاده کرمانی و وحيده سجادی دو تن از زنانی بودند که در جريانات سال ۵۴ تغيير ايدئولوژی داده و دستگير شدند و با و حيد افراخته و محسن خاموشی و تعدادی ديگر تير باران شدند.سيمين صالحی همسر بهرام آرام از زنان ديگری بود که مارکسيست شده بود . طاهره ميرزا جعفر علاف همسر محسن فاضل و همسر دوم تقی شهرام است .فاطمه فرتوک زاده از ديگر زنهائی بود که تغيير ايدئولوزی داده بود و سر انجام به خودکشی با نارنجک در خيابان انوشيروان به زندگی خودش پايان داد. خيليهای ديگر هم بودند ومنظور از گفتن اينها اين است که بجای اين که روی يکنفر حساس باشيم و او را نقد کنيم يا تشويقش بکنيم به علتهای واقعی جريان توجه بکنيم تا امکان انوختن تجربه باشد.اينها همه فرزندان مردم بودند که بانيت خوب از جان خودشان گذشتند و به گردابهای خطر افتادند و خيلی ها به تلخی جانشان را دادند و درست نيست که عناد داشته باشيم .
[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: فرهاد فتحی]
چقدر ساده و راحت اينجا هرکس ماله ای برداشته است و برروی حقايق تاريخی گل ميمالد!!!لابد اگر کيانوری و ديگر دار ودسته حزب خيانتکار توده هم درغربت مرده بودند يک عده همين دسته ها و تعزيه ها و عزاداريها را برپا ميکردندو از حيب خلايق ( می بخشيدند وفراموش ميکردند)!! درهرصورت اگرروزی تازيخ ايران خيانت حزب توده درزمان مصدق را توانست ( ببخشد وفراموش کند!!) خيانت اپورتونيست های چپ نما درسال ۵۴ راهم خواهد بخشيد. اگر مجاهدين درزمان جمهوری اسلامی و تا همين حالا هم بدليل دست بستگی هايشان پرونده خائنان چپ نما را رو نکرد ه اند مسلما بعداز سرنگونی آخوندها اينکاررا خواهند کرد و حقيقت درپرده نخواهد ماند. درود شريف واقفی و ديگر شهدای خيانت اپورتونيستی سال ۱۳۵۴ که ناجوانمردانه برسرقرارشان بردند و آنها را کشتند و سوزاندند. زنده باد حقيقت . مرگ بردروغ و دغل
[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: مرتضی - الف]
اقای فرهاد فتحی. اگر بخواهند ماله کشها بر روی حقايق را بگيرند فقط ماله کشی حزب توده و اپورتونيستهای چپ نما را نبايد بگيرند ماله کشهای ديگری هم هستند که در طی ساليان با بهانه های مختلف بر روی خيلی از حقايق ماله کشيده و صدای هزاران نفر را با ماله کشی خفه کرده اند متاسفانه کارهائی کرده اند که روی کله انسان چغندر در می آيد لطفا به اين هم توجه داشته باشيد. ضمنا خاطره پوران بازرگان گرامی باشد و اين خاطره ای است که نبايد روی آن ماله کشيد.
[تاريخ ارسال: ۱۲ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: مهناز]
از خبر فوت ايشان متاسف شدم ولی
در شهر اگر که مست گيرند
بايد که هر انچه هست گيرند
در شهر اگر که اپورتونيست گيرند بايد که هر آنچه هست گيرند.درود بر مصدق و راه مصدق و سرنوشت ايران به دست ميهن پرستان از داخل ايران رقم خواهد خورد. اخوندها اگر مانده اند به دليل وجود اينهمه اپورتونيست مانده اند و ادمهای خود بين و خود خدا بين!!!
[تاريخ ارسال: ۱۲ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: مهران طباطبائی]
با درود به خاطره پوران بازرگان و تمام کشتگان راه آزادی خانواده شريف بازرگان.من نظرم اين است که بله! بله! بله! حتی اگر امثال کيانوری هم مثل پوران بازرگان درخارج و به عنوان يک پناهنده سياسی و در مخالفت با جمهوری اسلامی مرده بودند قابل احترام بودند.خيالتان راحت باشد قابل احترام بودند. دوران فتوا دادنهای ملا وار تشکيلاتی آنچنانی تمام شده است و مقايسه پوران بازرگان با کيانوری درست نيست. پوران بازرگان مثل بعضی از نفرات مورد مثال شما هيچوقت از شدت استيصال در خارج نماند و از اينجا قربان و صدقه ملاها نرفت. او در طول مدت تبعيدش تا جائی که رمق داشت عليه جمهوری اسلامی ايستاد. اودرود بر او باد.
[تاريخ ارسال: ۱۲ مارس ۲۰۰۷] [ارسالکننده: محمود سجادی]
خاطره پوران بازرگان در جنبش مردم ايران گرامی باد. زنی که تنها و با پيکری زخم خورده از راهها و کوره راهها گذشت و به استقلال در انديشه احترام گذاشت و سر انجام پس از چهلسال رنج بی هيچ ادعائی چشمانش را بست و بر آبرو و حيثِت تمام پناهندگان سياسی مقاوم افزوده نمود.اميدوارم روز تدفين او اعلام شود تا بتوانيم بر مزارش نسبت به او ادای احترام کنيم.
* * * * * * * *
ماهنامهء «آفريک آزی»، چاپ پاريس
آوريل ۲۰۰۷
* * * * * * * *
او را فراموش نکرده ام
تابستان سال ۴۵ اولين بار بود که پوران خانم را در تهران منزل اقای ... ديدم. با خانم ... که معلم من و همکار پوران خانم بود به آنجا آمده بودند . خانم ... که او را از قبل می شناختم، پوران خانم را به من معرفی کرد. دانستم که پوران خانم هم ليسانس و فرهنگی هستند. دراولين ديداراو را خيلی قابل احترام ديدم. نخست به خاطراينکه فکر می کردم او توانسته است خانواده اش را راضی کند که تحصيل کرده و به دانشگاه برود. ( آن زمان در خانواده های مذهبی سنتی ، مدرسه رفتن برای دختران ، بيشتر از سواد خواندن و نوشتن جايز نبود. ) احساسی که از آن ديدار دارم نهايت ادب و احترامی است که برای شخصيت او بر ذهنم نقش بسته است. او با وجود جدی بودن و ابهتی که داشت بسيار مهربان وصميمی بود. پس از اين ديدارکه من خاطره بيشتری از آن ندارم ، اين شخصيت جدی ولی مهربان برای هميشه در ذهن من باقی ماند. دو سال بعد برای دومين باراو را ديدم. اين باردفترچه ای با آرم مجتمع فرهنگی رفاه برايم آورده بود ، به اين ترتيب من با نام مدرسه رفاه آشنا شدم. اين ديدار نيز مانند ديدار قبلی در محيطی آکنده از لطف و مهربانی او و متقابلا احترام من نسبت به اين شخصيت دوست داشتنی و در عين حال با ابهت گذشت. با آشنايی که نسبت به مدرسه رفاه وشخصيت پوران خانم پيدا کردم علاقمند شدم که در اين مدرسه اسلامی که با نگاهی جديد و ابتکاری به مذهب مينگريست درس بخوانم. به دنبال حوادث سال ۵۰ من درجمعی قرار گرفتم که پوران خانم يکی از افراد پر نفوذ آن به حساب می آمد. همه جا اثری از او به چشم می خورد. اين جمع از خانواده های زندانيان سياسی تشکيل می شد که برای آزادی زندانيان و کمک به خانواده های زندانيان سياسی فعاليت می کرد. برنامه هايی هم برای ديدار از جاهای فقير نشين تهران و لمس فقر ودرد ومحروميت آنها داشتيم. ملاقات با زندانيان سياسی ، اطلاع از وضعيت آنان و انتقال مطا لب شفاهی يا نوشتاری زندانيان به خارج از زندان و تکثير و توزيع آن ، بخصوص در جريان بيدادگاه شهيد مجاهد خلق مهدی رضايی، از کارهای اصلی اين جمع بود. در تمامی اين فعاليت ها نقش پوران خانم با توجه به توانائی هايش ونيزهمسری او با شهيد بنيانگذار مجاهد خلق ، محمد حنيف نژاد ، در کنار مادر رضايی های شهيد و شهيد فاطمه امينی بسيارچشم گير بود. در اين زمان من در مدرسه رفاه درس می خواندم و پوران خانم مديريت آنرا به عهده داشت. مدرسه ای که همکاران او در هر رشته و درهر درس به دقت بر اساس توان علمی و سياسی شان انتخاب شده بودند. بچه های مدرسه رفاه که از بدو تاسيس آمده بودند ، احساس عميقا عاطفی به همه پرسنل و بخصوص او داشتند. اين اولين دبيرستان اسلامی بود که برای دختران ، رشته رياضی دائر کرده بود و عده ای از دانش آموزان علاقمند به اين رشته، از جاهای ديگر هم آمده بودند. اولين چيزی که توجه مرا در مدرسه به خود جلب کرده بود روحيه شاد و سرزندگی و حتی شيطنت آنها بود. يادم هست يکی از دانش آموزان، دو صندلی تا شو را مانند چوبدستی به دست می گرفت و با اتکا به پايه های صندلی راه می رفت ، اين نوع بازی را معمولا پسرها انجام می دادند! برف بازی نيز سرگرمی رايج در روزهائی بود که به دليل نامساعد بودن هوا امکان ورزش وجود نداشت. مسئولان مدرسه نه تنها مخالفتی نمی کردند بلکه خودشان هم همراه می شدند. بچه ها ياد گرفته بودند که کاملا صادق باشند. روزی معاون مدرسه برای دادن نمره انضباط به کلاس آمد و گفت می خواهم امروز نمره انضباط بدهم اما تعجب نکنيد که چرا در دفتر مدرسه اين کار را نکرده ام، زيرا می خواهم خودتان در اين امر مشارکت کنيد و به خودتان نمره بدهيد. به اين ترتيب حسابرسی وانتقاد از خود را به دانش آموزان می آموختند. بچه ها شروع کردند : ۱۴و۱۲و۱۷و۱۸و۱۰ و حتی بعضی ها نمره تک هم گرفتند.اما هيچ کس به خودش ۲۰ نداد. مفهومش اين بود که هيچ کس خودش را بدون ايراد نمی دانست. به هر حال اوضاع چنان شد که دفتر تصميم به تجديد نظر گرفت و نمرات را مطابق نظر خود و طبق روال معمول رد کرد. کلاس انشا کلاسی بود که بسيار فعال برگزار می شد. داستان نويسی را من در آنجا تجربه کردم. يادم هست يکی از دانش آموزان در قالب يک داستان رضاشاه را به عنوان يک آفت اجتماعی معرفی کرده بود. خواندن کتاب در زمان کوتاه نيز از مواردی بود که رائج بود و تعجب من را بر می انگيخت. فعاليت های ورزشی در همه زمينه ها کاملا جدی گرفته می شد. اردوهای تفريحی در باغهای کرج، فرا گيری شنا و تشکيل گروه های تئاتر و سرود (مثل "مرغ سحر ناله سر کن" که توسط دانشجويان رشته هنر ترتيب داده می شد) هم ازديگر فعاليت های مدرسه رفاه بود ، که با هدف رشد دادن دانش آموزان دنبال می گرديد. در يکی از همين اردوها بود که پوران خانم ، ما چند تن از دختران وابسته به خانوادهء زندانيان سياسی راصدا کرد و گفت : "اگر شما در اين راهی که مبارزان آزادی و عدالت برای آن به زندان افتاده اند نباشيد ، اصلا خودتان را بستگان آنها معرفی نکنيد " . بدينوسيله می خواست در ما انگيزه تلاش بيشتر را ايجاد کند. در عين حال از تلاش های تحصيلی هم غافل نبود. من در يک کوئيز فيزيک، نمره ۱۴ گرفتم . پس از ديدن نمرات، او که مدير مدرسه بود برای جبران اين ضعف به کمک ديگر دوستانش ترتيبی داد که يک دانشجوی فيزيک با من کارکند. می خواهم بگويم با احساس مسئوليت بی مانندی به انجام وظيفه شغلی اش می پرداخت. او عليرغم همه مسائل و مصائبی که در آن روزها به او هجوم آورده بودند، اين را مد نظر داشت و به خوبی انجام وظيفه می کرد. در اوج فعاليتهای حسينيه ارشاد و سخنرانی های دکترشريعتی، دانش آموزان می خواستند که جلسه ای برگزار شود و اين موضوع مورد بحث و بررسی قرار گيرد. او که در آن شرايط پرداختن به اينگونه بحث ها را صلاح نمی ديد ، مترصد بود که به نوعی بچه ها را راضی نگه دارد و در ضمن صراحتا هم اظهار نظر نکند. پيشنهاد يکی از دانش آموزان را مبنی بر خواندن خطبه همام از نهج البلاغه که با تفسير آن همان روزها به خوبی ياد گرفته بود، پذيرفت وجالب اينکه زنگ خورد و راجع به آن مسئله گفتگوئی به ميان نيامد. در زنگ تفريح چند تا از بچه ها که قانع نشده بودند ، ضمن تقدير ازآن دوست دانش آموز، اظهار می کردند که جواب سؤالات خود را نيافته اند، اما همه به صداقت او ايمان داشته و به تصميمش احترام می گذاشتند. اواسط سال تحصيلی ۵۲-۵۱ مدير پرتلاش وفداکار مدرسه رفاه که پيوسته تحت تعقيب ساواک رژيم پهلوی بود، ناگزير شد به زندگی مخفی روی آورد. در نتيجه مدرسه رفاه و دانش آموزان آن از مربی دلسوز و ساعی محروم شدند. گرچه مدرسه با مديريت جديد تا پايان سال تحصيلی به فعاليت ادامه داد ولی هيچگاه جای خالی پوران خانم در مدرسه پر نگرديد و اين کاملا برای همه دانش آموزان محسوس بود. مدرسه رفاه نيز در پايان سال تحصيلی بالاجبار تعطيل گرديد. گرچه مدرسه رفاه بسته شد ولی ثمره کار و تلاش دست اندرکاران مدرسه و به طور خاص پوران خانم که صدها دانش آموز آگاه وفعال تعليم ديده بود، تاثير خود را در سرنوشت مردم ايران بر جا گذاشت . از اين مدرسه دهها زن مبارز به صفوف مبارزه حرفه ای در کنار مردان پيوستند و خون خود را برای عدالت و آزادی نثار کردند. با سرنگونی رژيم پهلوی، گرچه اميدها و آرمان های پيشتازان مبارزه عدالت خواهی و آزادی طلبی مردم ايران به دلايلی که دراين نوشته مجال بحثش نيست، ثمره مطلوب خود را حاصل نکرد، ولی اين جنبش با وجود نشيب و فرازها وعليرغم مشکلات فراوانی که در مسير تحقق اهداف خود داشته است، از رشد و تکامل باز نايستاده و در مدارهای بس بالاتری از تکامل در حال گسترش می باشد. اينک گرچه مدير پرتلاش ما ديگر در بين ما نيست، ولی آرمان هايی چون انساندوستی، عدالت خواهی و رفع تبعيض های نژادی ، جنسيتی ، قومی ومذهبی که او به خاطرش مبارزه می کرد، درمقابل ماست. اميد آنکه بتوانيم صادقانه و پرتلاش برای تحقق اين آرمانها بکوشيم. خاطره اش گرامی و يادش به خيرباد.
يکی از شاگردانش.
* * * * * * * *
پيام تسليت به خانواده وبستگان پوران بازرگان
با کمال تاسف و تاثر عميق از درگذشت پوران بازرگان باخبر شديم. زن مبارزی که نزديک به پنج دهه در دفاع از حقوق کارگران و زنان ايران عليه ديکتاتوری شاه و استبداد جمهوری اسلامی مبارزه کرد و سرانجام بعد از يک عمر تلاش و جانفشانی بیدريغ در راه آرمانهای انسانی، با آرزوی ايجاد ايرانی آباد، آزاد و سوسياليستی نقاب در چهره خاک کشيد و از ميان ما رفت. هيات سياسی اجرائی سازمان فدائيان خلق ايران در گذشت پوران بازرگان را به خانواده، بستگان و همه مبارزان آزاديخواه کشور وبه رفيق تراب حقشناس تسليت میگويد و خود را در اندوه فقدان آن زندهياد شريک میداند.
هيات سياسی-اجرائی فدائيان خلق ايران - اکثريت
پنجشنبه ١۷ اسفند ٨۵
* * * * * * * *
وداع با پوران بازرگان
منيره برادران
٨ مارس هر سال پوران و تراب به من پيام تبريک می فرستادند. پيشترها تلفنی يا با پست و از چند سال پيش ايميل می کردند. امسال يک روز مانده به ٨ مارس پيامی آمد با عنوانی درشت، که نسل ما پيرچشمها بتوانيم خوب بخوانيمش: پوران بازرگان درگذشت.
پوران را از سال ٥٠ شناختم جلوی زندان قزل قلعه. نه اينکه او را ديده باشم، نه، نامش بر سر زبانها بود: همسر و همرزم محمد حنيف نژاد. نقشی از او در ذهنم شکل گرفت گيراتر از حنيف نژاد و ديگران. من در الگوهايم از شجاعان، دنبال زنان شجاع می گشتم.
آن زمان من ١٦ ساله بودم و داشتم می فهميدم که زندگيم جور ديگری خواهد بود. چه جوری؟ نمی دانستم. هنوز هم نمی دانم. اما می توانم از توصيف مهرانگيز کار کمک بگيرم در توصيف پروين اردلان گفته، زندگی ی که «پر از چال و چوله» خواهد بود. اينها هم، شيفتگی داشت و هم هراس برانگيز بود. برای روبرو شدن با ترسهايم من نياز به نمونه های زنان بی باک داشتم. پوران بازرگان اولين نمونه از اين نوع بود برای من.
چند ماه بعد از انقلاب ٥٧، او را برای اولين بار ديدم. ظهر يک جمعه بهاری بود. ميزبانان، دوستان برادرم بودند. تازه عروس و دامادی بودند که به تازگی از زندان آزاد شده بودند. برادرم، مهدی، هنوز دو سال و چند ماهی وقت داشت تا اعدامش کنند. همه شاد بودند. «بهار آزادی» بود و هنوز وقت داشتيم. پوران رها بود و بی تکلف. دامنی چين دار با رنگهای شاد به تن داشت. بعدها در زندان، از يک دوست همبندی پيکاری سراغش را گرفتم. گفت دستگير نشده و زنده است. پوران را می شناخت گويا مدتی با هم در يک بخش کار کرده بودند. گفت «پوران با همه مهربان بود مثل مادرها بود.» و باز تکرار کرد «مثل مادر بود». دوست همبندی ام مادرش را در ١١سالگی از دست داده بود.
پوران را در پاريس هم ديدم. دوستان پاريسی او را مادام می ناميدند. بار اول فکر کردم صحبت از يک زن فرانسوی است. ديگر دامن چين دار نمی پوشيد. بار اول در يک سيزده بدر او را ديدم با کت و دامنی تيره رنگ و يک شال پر از رنگ به گردن. يک روز آفتابی بود و دوستان بيرون زده بودند. مادر شايگان هم بود بازو در بازوی پوران
من چشمهای سرخ و پف کرده پوران را هم ديده ام. در مراسم خاکسپاری محبوبه نوشکفته ابدی بود. لباس سياه ش را هيچ دستمال رنگينی تزئين نکرده بود. در مراسم وداع پدر فضيلت کلام هم پوران را ديدم سياه پوش.
نمی دانم چرا اين خاطره ها اينجا سرازير شدند. هر کسی لباسی می پوشد به مدل دلخواه خودش و متفاوت با ديگری. در اين امر همه ويژه هستند. اما من می خواستم چيز ديگری بنويسم: از نقش تاريخی پوران بازرگان در جنبش زنان. فردا ٨ مارس است. زنان در ايران به خيابان خواهند آمد. در جلوی مجلس جمع خواهند شد. خوشحال و هيجان زده هستيم خيلی هامان. در ٢٨ سال گذشته حرکت زنان چنين ابعادی نداشته است. نگران هم هستيم. از چند روز پيش ٣٤ نفر از اين زنان فعال را دستگير کرده و به اوين برده اند. ٨ نفر را آزاد کرده اند و بقيه اعتصاب غذا کرده اند.
نمی دانم پوران با اين حرکتها خود را همراه می ديد يا نه. شايد هم اصلا در ماههای گذشته بيماری برايش توانی نگذاشته بود که اين اخبار را دنبال کند. اما پوران چه بخواهد چه نخواهد رد پای خود را در جنبش زنان ايران گذاشته است. اگر مبدا حرکت زنان را در ايران از قره العين فرض کنيم، از حدود ١٣٠ سال پيش، زنان بسياری ردی از خود بر اين سير تاريخ گذاشته اند. پوران در جايگاهی مساوی با مردان در عرصه مبارزه سياسی ظاهر شد. در اين جايگاه پوران البته پيشکسوت نبود. اما تعداد آنها آنقدر اندک بود که هنوز نتوانسته بودند تلنگری باشند بر اين درک، که مبارزه سياسی تنها حوزه مردها است. زنی که تابوئی را در هر حوزه ای می شکند، غير از تاثير عمل خود، فضاهائی هم برای زنان ديگر ايجاد می کند. در سنتها را پشت سر خود می بندد و در ديگری را می گشايد. به قول ويدا حاجبی در مقاله جديدش، آنها «ميراثی تاريخی از خود بجای گذاشتند». البته پوران و آن ديگران می دانستند که اين جايگاه برابر به معنی خطر برابر هم هست و بهائی سنگين می طلبد چه بسا سنگين تر از مردها.
و پوران حداقل ٣٥ سال از زندگی خود را در مخفی گاهها، دربدريها و تبعيدها گذراند.
* * * * * * * *
جنبش کارگری ايران پوران بازرگان را از دست داد.
در نخستين ساعات بامداد چهارشنبه هفتم مارس ۲۰۰۷، برابر با شانزدهم اسفند ۱۳۸۵، مبارز سوساليست و يار پيکارجوی کارگران ايران و جهان، پوران بازرگان درسن هفتاد سالگی دريکی از بيمارستان های حومه پاريس چشم از جهان فروبست.
پوران بازرگان از اعضای اوليه سازمان مجاهدين خلق ايران، بخش منشعب از آن سازمان و سپس سازمان پيکار در راه آزادی طبقه کارگر بود. قلب او برای طبقه کارگر و زحمتکشان ايران و جهان می طپيد. او يار وفادار همه ستمديدگان جهان، خلق های تحت ستم و بويژه خلق های مبارز منطقه و يار هميشگی خلق فلسطين بود. فقدان او برای جنبش ضدامپرياليستی و آزاديخواهانه ايران و بويژه برای جنبش سوسياليستی ايران، جبران ناپذير است.
زندگی پوران بازرگان در مبارزه برای عدالت اجتماعی و رهائی زحمتکشان و ايران خلاصه ميشد. او از فعالان خستگی ناپذير جنبش رهائی زنان بود.
همبستگی سوسباليستی با کارگران ايران، يکی از ياران و پايه گذاران مبارز و خلاق خود و جنبش کارگری ايران يکی از مدافعين پرشورش را از دست داد.
ما با همدردی با خانواده او و بويژه همسر مبارزش تراب حق شناس، اين سوگ بزرگ را به همه مبارزان راه آزادی، سوسياليسم، دموکراسی و استقلال ايران تسليت ميگوئيم.
راهش ادامه دارد....
پاريس، ۷ مارس ۲۰۰۷
همبستگی سوسياليستی با کارگران ايران
* * * * * * * *
در فقدان رفيق پوران بازرگان
با کمال تاسف مطلع شديم که رفيق پوران بازرگان در تاريخ ۱۶ اسفند ماه امسال (۶ مارس ۲۰۰۷)، در سن ۷۰ سالگی در پاريس زندگی را به درود گفته است. پوران بازرگان از زمره زنان مبارز و رزمنده ای بود که قريب به ۴۵ سال از عمر خود را در داخل و خارج ايران در راه مبارزه با رژيمهای وابسته به امپرياليسم پهلوی و جمهوری اسلامی و برای رسيدن به آزادی و برقراری جامعه ای عاری از ظلم وستم صرف کرد. پوران از زمره زنان انقلابی بود که در دهه ۵۰ در صفوف سازمان مجاهدين خلق ايران لحظه ای از مبارزه بر عليه ديکتاتوری سلطنت پهلوی باز نايستاد. او بعد ها مبارزه خود را در چارچوب سازمان پيکار برای آزادی طبقه کارگر پی گرفت.
چريکهای فدائی خلق ضمن تسليت به خانواده و بازماندگان و رفقای همفکر پوران اميدوارند که نسل جوان با درس گيری از مبارزات اوکه تجربه مبارزه با دو رژيم جنايتکار را بر دوش می کشيد ياد اين زن مبارز و خاطره تلاش های خستگی ناپذير اش جهت سرنگونی رژيم های ديکتاتوری و از جمله رژيم ضد مردمی جمهوری اسلامی را همواره پاس دارند.
با ايمان به پيروزی راهمان
چريکهای فدائی خلق ايران
۱۹ اسفند ۱۳۸۵ - ۱۰مارس ۲۰۰۷
* * * * * * * *
پوران بازرگان در گذشت
نيمه های شب سه شنبه شانزدهم اسفند ماه برابر ششم مارس ۲۰۰۷، رفيق ارجمند، پوران بازرگان، پس از نزديک ۴۵ سال مبارزه عليه ستم و استبداد، در بيمارستان "هانری من دو" شهر کرتی، در اطراف پاريس، در پی چندين ماه جدال با بيماری، درگذشت.
پوران بازرگان از نخستين زنان مبارز و اولين عضو زن سازمان مجاهدين خلق ايران بود که در صفوف اين جريان به مبارزه عليه ديکتاتوری و اختناق شاهنشاهی روی آورد. در جريان اولين تهاجم گسترده ساواک شاه به سازمان مجاهدين در سال ۱۳۵۰ و دستگيری همسرش، زنده ياد محمد حنيف نژاد، فعاليت تشکيلاتی اش تشديد شد و در سازماندهی مبارزه زنان نقش برجسته ای ايفا نمود. در سال ۱۳۵۳ از ايران خارج و در بافت تشکيلات برون مرزی مجاهدين، در تماس و همکاری با جنبش مقاومت فلسطين و ظفار به مبارزه ادامه داد. در جريان تغيير و تحولات نظری در سازمان مجاهدين خلق، با بخش مارکسيست آن فعاليت نموده و پس از بازگشت به ايران و اعلام موجوديت سازمان پيکار در راه آزادی طبقه کارگر، يکی از کادرهای فعال اين جريان شد و در بخش های کارگری آن از کلاس های سواد آموزی کارگران گرفته تا شرکت در مبارزات روزمزه آنان، تلاش های بس ارزنده ای نمود.
در جريان تهاجم رژيم به جريانات چپ و ترقی خواه، برای دومين بار به اجبار، به ترک خانه و کاشانه و کشور خود وادار شد و از آن پس تا کنون که سر بر آستانه خاک نهاده است، دمی از تلاش و مبارزه نياسوده است. او در تمامی اين سال های تبعيد، در عموم حرکات اعتراضی شرکت کرده و در سازماندهی جلسات پيشقدم بود. برای تقويت مبارزات خانواده های زندانيان سياسی از هيچ کوششی فرو گذار نمی کرد. در اغلب تشکل های دموکراتيک که در ارتباط با تقويت و حمايت از مبارزات زنان، کارگران، زندانيان سياسی قرار داشت، حضورش چشم گير بود.
پوران بازرگان هم، چون بسياری از ياران ديگر، که انسان و رهائی مردم را در مرکز توجه مبارزه خود داشتند، از زمانی که خود را يافت برای داد مبارزه کرد و بر هر آنچه بيداد می پنداشت، شوريد. سخت کوشی او در مبارزه به خاطر آرمانهای انسانی چپ، يادگار گرانقدری است که از او يرای همه ما باقی مانده است. او از جمله آرمانخواهان صادقی بود که زندگی خود را وقف رهائی مردم کرد و در آرزوی ايرانی آزاد، آباد، دمکراتيک و سوسياليستی، از هيچ تلاش و کوششی دريغ نورزيد.
کميته مرکزی سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران در گذشت پوران بازرگان، يار ثابت قدم کارگران و زحمتکشان را به خانواده، دوستان و آشنايان و همه مبارزان راه آزادی و بهروزی مردم ايران و به ويژه به رفيق مبارزمان تراب حق شناس، عميقا تسليت می گويد و خود را در اين غم و اندوه بزرگ شريک می داند.
ياد ش گرامی باد
کميته مرکزی سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران
۵ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۵ برابر با هشتم مارس ۲۰۰۷
* * * * * * * *
به ياد پوران بازرگان
خبر دردناک است. پوران بازرگان از زنان انقلابی و چپ و از پيشکسوتان جنبش انقلابی و کمونيستی ايران شب گذشته در پی يک بيماری درگذشت. مرگ او مانند کوهی بر قلب ما نسلی از زنان که مبارزات او به ما جسارت و الهام بخشيد، سنگينی می کند.
اگرچه امروز در آستانه روز جهانی زن او در ميان ما نيست تا با خبر مبارزات ما لبخندی از رضايت و غرور بر لبش نشيند. اما بدون شک نام او در تاريخ مبارزات انقلابی مردم ايران عليه رژيم شاه و جمهوری اسلامی ماندگار است. نسل های پس از او بويژه زنان راديکال و انقلابی ياد او را چون مرواريدی کمياب در اقيانوس مبارزات انقلابی برای ساختن جهانی عاری از هرگونه ستم و استثمار پاس خواهند داشت.
هرزه گويی های جمهوری اسلامی حتی در اين روزها عليه او بار ديگر تاکيدی است که او نگين درخشان نسلی است که رژيم سلطنتی را سرنگون کرد و تجارب مبارزاتی اش ستون فقرات مبارزات امروز ما عليه مرتجعين جمهوری اسلامی است.
يادش گرامی باد
نامش زنده
راهش پر رهرو
کارزار عليه کليه قوانين نابرابر و مجازات های اسلامی عليه زنان
۷ مارس ۲۰۰۷
* * * * *
به ياد رفيق پوران بازرگان
رفيق تراب حق شناس
خبر دردناک سفر ابدی همسر و رفيق هميشه همراه شرايط سخت مبارزاتی و زندگی سياسی تان از جمله ی اخبار تاسف باری است که به سوگمان نشانده است . جامعه ی جهانی در طول تاريخ شاهد حضور زنان مبارز و خستگی ناپذيری در مبارزه ی طبقاتی بوده که هر کدامشان در شرايطی متفاوت پا به ميدان نهادند ودر دفاع و حمايت از طبقه کارگر و ايجاد زندگی انسانی تا حد هزينه کردن حيات خويش تلاش کرده واز همه چيز گذشتند .
رفيق پوران بازرگان از جمله مبارزانی بودند که طی چند دهه با حضورفعال در سخت ترين شرايط اختناق و سرکوب از پای ننشستند و لحظه ای درنگ به خود راه ندادند ودر ستيز با سرمايه و دفاع از بقه ، مرزی نمی شناختند . بی شک شرايط سخت چريکی سپری شده در فلسطين ، ظفار و حاشيه امنيتی ايجاد نموده برای شما طی دو دهه ی اخير که در حقيقت هموار کردن راه سوسياليسم بود ، آينه ای است که هميشه اوقات در نظرتان قرار دارد . بی ترديد يادآوری اين همه وقايع بگذشته که خود کتاب قطوری از تاريخ همين مملکت است ، خلاء پر ناشدنی است که متفاوت خواهد بود با تالمات حاصل از به خاک و خون کشيدن پاک ترين و صادق ترين رفقايی ه طی اين اعصار از دست داده ايد. او در کنج هر مکان مشترک ، در متن هر نوشته و سرود ودر صف هر مبارزه ی در راه سوسياليسم در ذهن تان متبادر است که هيچ کلام و هيچ قلمی گويای آن خواهد بود.
ترديدی نيست که رادمردی چون شما می بايست بزرگ زنی چون رفيق پوران همراهيش کرده باشد . باور داريم که نبود فيزيکيش را با حضور پر رنگی که طی اين دوران در تمامی عرصه ها از خود رجای گذاشته اند ، لمس و تحمل خواهيد کرد که اين سرشت مبارزان خستگی ناپذيری چون شماست که در صف مقدم ودرپی اهداف بزرگ گام بر می دارند.
راهتان جاويد - صبرتان پايدار
همراه با بيست امضا.
* * * * * * * *
ماهنامه راه آينده، چاپ تهران
شماره ۵، ارديبهشت ۱۳۸۶
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
* * * * * * * *
ياد بانوی آزاده و مبارز، پوران بازرگان هميشه زنده باد!
همسفر همه مبارزان راه رهائی ، که نزديک به نيم قرن از عمر خود را به جنگ با سياهی ها و با آرزوی سپيده دم های تابناک تری برای زحمتکشان و آزادگان ايران و جهان گذرانيد، ديگر در ميان ما نيست.
پوران بازرگان ، بانوی فريادهای عاصی، ياد و ياور همه آزاديخواهان، در روز ۱۶ اسفند ۱۳۸۵، بدنبال پيکاری نابرابر با بيماری جانکاه چشم از جهان فرو بست.
يوران بازرگان، رهرو مبارزه ای طولانی، چه در سال های سيه ستم شاهی، چه در بيست وهفت سال حکومت خونين جمهوری اسلامی، در همه صفوف مبارزات عليه ستم و بيداد، استبداد و امپرياليسم، بيعدالتی و نابرابری حضور داشت.
در سال های ۱۳۵۰، نقش او در سازماندهی اعتراض و مبارزه خانواده های زندانيان سياسی رژيم شاه، در حفظ ارتباط زندانيان سياسی با خارج از زندان، انتقال خبر زندانها به خارج و ... از اهميت برجسته ای برخوردار بود. هنگامی که به مبارزه مخفی پبوست، پيکار با ديکتاتوری و استبداد، با امپرياليسم و دست نشاندگانش را در جبهه های ديگری ادامه داد.
همزمان با سرنگونی رژيم شاه، به ميهن بازگشت و بازهم در کنار مبارزه انقلابی، زندانيان سياسی و خانواده شهيدان راه آزادی را نيز از ياد نبرد. پس از تبعيد اجباری در فرانسه، پوران بازرگان همواره در صفوف مبارزان راه آزادی، در صفوف زنان مبار برای کسب حقوق عادلانه شان، در دفاع از زندانيان سياسی و همبستگی با خانواده زندانيان و شهيدان راه آزادی حضوری فعال و رزمجويانه داشت.
انجمن دفاع از زندانيان سياسی و عقيدتی در ايران، از بدو تاسيس، از همياری و همکاری، از تلاش و تجربه های او در تمام فعاليت ها برخوردار بود. پوران بازرگان، در تطاهرات برای آزادی زندانيان سياسی- عقيدتی ايران، در سرما و گرما حضوری خلاق داشت. پوران بازرگان يکی از همراهان شب های يادبود کشتارهای تابستان ۱۳۶۷ بود. همکاری او در شب های يادبود قتل های زنجيره ای بسيار الهام بخش بود.
هر جا که مبارزه بود، پوران بازرگان نيز حضور داشت.
در گذشت او، فقدان بزرگی برای جنيش آزاديخواهانه و عدالت خواهانه مردم ايران است. ترديدی نيست که راه پرشور او، همچنان ادامه خواهد داشت.
يادش گرامی، راهش پايدار باد!
چهار شنبه ۱۴ مارس ۲۰۰۷ – پاريس
انجمن دفاع از زندانيان ساسی عقيدتی در ايران - پاريس
* * * * * * * *
بولتن انجمن دوستداران کمون پاريس ۱۸۷۱، «لا کمون»
شماره ۳۱، بهار- تابستان ۲۰۰۷
http://www.commune1871.org
* * * * * * * *
پوران بازرگان، اولين زن چريک
شهرزاد نيوز
۱۳۸۶-۰۲-۱۲
شهرزاد نيوز: "دو چيز هميشه مرا آزار ميداد. يکی اين که از بچگی هر وقت ميخواستيم در کوچه و باغ بازی کنم، مرا از بسياری کارها منع ميکردند؛ نبايد بالای درخت ميرفتم چون دختر بودم، نبايد از جوی ميپريدم، چون دختر بودم، نبايد شنا ميکردم چون کار پسرها بود. دوم مسئله ادامه تحصيلم بود. آن وقتها فکر ميکردند که دختر بايد بنشيند تو خانه تا سه چهار زن بيايند به خواستگاری و آيا تو را بپسندند يا نپسندند. از اين مسئله احساس خفت ميکردم. به نظرم ترتيبات عقد و جهاز هم خفت زن بود. چون بايد همراه با زن مقداری هم جهاز بدهند تا قبول بشود. ميگفتم روزی ميشود که دختر برود خواستگاری مرد؟ که برای همين مسخرهام ميکردند. از زندگی سنتی و بعد برو تو زندگی و بعد برو کفش مادرشوهر را جفت کن، رنج ميبردم."
اين بخشی از اتوبيوگرافی پوران بازرگان از فعالين جنبش سوسياليستی بود که در مراسم يادبودش در فرانکفورت با صدای وی پخش شد. پوران بازرگان روز ۶ مارس سال جاری درگذشت. جمع ۱۲۰- ۱۳۰ نفره يارانش که از دور و نزديک در فرانکفورت گردهم آمده بودند، يادش را با بيان خاطرات، دکلمه اشعاری که دوست می داشت و با خواندن نامه ها و سرود و ترانه گرامی داشتند.
يارانش معرفی او را با اين جمله آغاز کردند: "او قهرمان نبود، گرچه دوران او، دوران قهرمان و قهرمانپروری بود." پوران بازرگان اولين زنی بود که در سال ۱۳۴۸ و در دوران سلطنت پهلوی به مجاهدين پيوست. از همين رو او اولين چريک زن ايرانی محسوب می شود. در اين بيوگرافی زندگی پوران به سه دوره تقسيم شده بود: " دوره اول، راه اندازی انجمنهای زنان؛ دوره دوم، پيوستن به مجاهدين به عنوان اولين زن مجاهد در سال ۱۳۴۸ و همراهی با اين سازمان تا سال ۱۳۵۴،يعنی زمانی که تغيير ايدئولوژی داد زيرا که دريافت با سلاح مذهب نميتوان به آينده نوينی دست يافت. وی پس از انقلاب تا سال ۶۱ و تا هنگام سرکوب سال های ۶۰ به فعاليت های خود با سازمان کمونيستی "پيکار در راه آزادی طبقه کارگر" ادامه داد. دوره سوم زندگی پوران بازرگان، از سرکوب سال ۶۱ و پناهندگی به خارج از کشور تا پايان عمرش در ۶ مارس ۲۰۰۷را در بر ميگيرد."
پس از قرائت متن زندگينامه اش، اتوبيوگرافی او با لهجه مشهدی از طريق نوار پخش شد. او ضمن معرفی خود، به موانعی که به عنوان يک زن با آن مواجه بوده است اشاره کرد: "چون دختر بودم نتوانستم تا کلاس نهم دبيرستان بيشتر درس بخوانم. مدرک نهم را هم نداشتم، چون در امتحانات نهايی شرکت نکرده بودم. بعد از مدتی ترک تحصيل تصميم به ادامه تحصيل گرفتم و در دوره های شبانه ثبت نام کردم. با اين که خيلی دوست داشتم در رشته طبيعی درس بخوانم، اما چون از پس هزينه آن برنميآمدم، رشته ادبی را انتخاب کردم. چون ميتوانستم جزوهها و کتابها را در خانه بخوانم و در امتحانات متفرقه شرکت کنم. در آن سال يک کلاس فوقالعاده تشکيل شده بود که اسمم را در آن نوشتم، و با اين که فقط از اسفند تا خرداد به کلاس می رفتم در امتحانات نهايی در ميان دختران مشهد رتبه اول را کسب کردم. پس از آن کلاسهای دهم، يازدهم و دوازدهم را در خانه خواندم و در امتحانات متفرقه شرکت کردم که باز نفر اول شدم و ديپلم ادبی گرفتم. با گرفتن ديپلم، خانواده ام اصرار کردند که معلم بشودم، اما چون تصميم داشتم ليسانس هم بگيردم، در دانشگاه مشهد به تحصيل ادامه دادم تا اين که ليسانس ام را هم گرفتم."
پوران بازرگان به گفته پروانه يکی از يارانش "به نسلی از زنان تعلق داشت که دورهای از تاريخ ما را محک زدند. زنانی که مرزهايی را شکستند و بندهايی را گسستند." او متعلق به نسلی از زنان پيشتاز بود که عليرغم محدويتهای خانوادگی و اجتماعی، از چالش عليه سنتها و پيشداوريها نهراسيدند. عليه قيد و بندها شجاعانه ايستادند و زندگی و مبارزه شان در عرصه های مختلف اجتماعی، فرهنگی و سياسی، آن هم در جامعه و در زمانه مردسالار، الگويی برای مبارزان بود.
* * * * * * * *
درگذشت پوران بازرگان
من و پالتاک
سربلند هفتم مارس ۲۰۰۷
خبر تاسف بار درگذشت خانم " پوران بازرگان" را شنيديم . چند اطلاعيه را در اين ارتباط خوانديم. متاسفانه در اطلاعيه هايی که به اين مناسبت صادر شده فرض را بر اين گذاشته اند که همه خوانندگان با پيشينه سياسی زنده ياد بازرگان اشنا هستند که متاسفانه اينطور نيست. دليل اينکه چرا اطلاعيه دهندگان علاقمند نيستند در اين مواقع به جستارهايی از زندگی سياسی آنان بپردازند شايد به اين برگردد که برگ زدن تاريخ سياسی ايران شايد سبب دردسر برای برخی فعالين قديمی امروز شود که همواره علاقمندند کمتر وارد بررسی زوايای آن شوند. و شايد باز هم به بهانه جلوگيری از سواستفاده دشمن !!!
از همين رو ضمن تسليت به خانواده و ياران آن زنده ياد ؛ خلاصه ای از زندگی سياسی او را هم مينويسم.
از زمان تاسيس سازمان مجاهدين تا سال ۱۳۴۸ آن سازمان عملا يک جريان سياسی " مذکر" بود و هيچ زنی در آن شرکت نداشت که يکی از مهمترين دليلش ساختار مذهبی سازمان بود و مضافا بر آن تفکر غالب بر تشکيلات " ازدواج " را مانعی در راه مبارزه ميدانستند . اما تعقيب های ساواک و شدت گيری مبارزه مجاهدين بر عليه حکومت شاه عملا نياز به حضور زنان به عنوان يک پوشش مناسب مبارزاتی را برجسته کرد که همان سبب تاسيس " گروه زنان " مجاهدين شد که مسئوليت آن هم بر عهده " منصور بازرگان" گذاشته شده بود. بدين ترتيب پوران بازرگان ( خواهر منصور ) و ليلا زمرديان ( خواهر عليرضا) اولين زنانی بودند که به عضويت سارمان مجاهدين درآمدند.
حضور زنان در مجاهدين اولين ازدواج های درون سازمانی را باعث شد که در همين راستا پوران بازرگان به ازدواج " محمد حنيف نژاد" از بنيانگذاران سازمان مجاهدين در آمد. در مورد ازدواج ايشان با حنيف نژاد روايت های متعددی ارائه شده که غالب آنها بر " ازدواج ايدئولوژيکی" تکيه دارند.
پوران بازرگان پس از انشعاب درون سازمان مجاهدين خلق به گروه سازمان مجاهدين خلق مارکسيست که بعدها نام خود را به " سازمان پيکار در راه ازادی طبقه کارگر" تغيير داد پيوست و عملا به مارکسيسم گرويد. پيوستن پوران بازرگان به جناح مارکسيست مجاهدين از آن رو بسيار مهم جلوه ميکرد که او همسر بنيانگذار مجاهدين بود و به همين خاطر پيوستن او به جناح مارکسيست عملا يکی از مهمترين وزنه های آن جناح در آن دوران بشمار ميرفت.
روند تشکيل سازمان پيکار خود حديث مفصلی است که کتابها و مقالات زيادی در آن ارتباط منتشر شده که هر کدام از زاويه ای به آن پرداخته اند. اما با تمام اينها برای نسل جوان هنوز نکات ناروشنی از روند آن انشعاب ؛ حوادث خونين دنبال آن و سرنوشت سازمان پيکار وجود دارد.
سازمان پيکار در حالی که هنوز لکه تصفيه حساب خونين انشعاب ( ترور مجيد شريف واقفی ) را بردوش ميکشيد با بر عرصه نوينی از مبارزه گذاشت و يکی از مطرح ترين سازمانهای چپ و کمونيست پس از قيام ۱۳۵۷ شد که اعضا و هواداران پرشماری را بدور خود جمع کرد.
بدنبال هجوم ارتجاع به دست آوردهای قيام ۵۷ و حمله به تمامی نيروهای ازاديخواه و کمونيست آن دوران ، سازمان پيکار هم از اين حملات مصون نماند و اکثريت رهبری آن توسط رژيم اسلامی دستگير شدند که همين سراغاز بنمايش گذاردن يکی از ننگين ترين سرفصل های تاريخ سازمان پيکار شد . " حسين روحانی" که عنوان رهبری و بنيانگذار تشکيلات پيکار را بدوش ميکشيد تن به خيانت داد و به همکاری با جمهوری اسلامی پرداخت و هر آنکس که از زير تيغ رژيم مصون مانده بود را به جلادان خمينی معرفی کرد. حسين روحانی يکی از شرم آور ترين برگ های تاريخ چپ و کمونيست را در ايران رقم زد. او در حالی خودش سرانجام به جوخه تيرباران سپرده شد که مسئول دستگيری و اعدام صدها نفر از اعضا و هواداران پيکار بود.
سازمان پيکار از آن پس بکل متلاشی شد و چند تن از اعضای آن در خارج از کشور محفلی با عنوان " انديشه و پيکار" را در هيبت يک سايت اينترنتی براه انداختند که در اين مدت بجز چند ترجمه و مقاله ، هيچ موضع سياسی مشخصی را در قبال تحولات دو دهه اخير منتشر نکرده اند.
زنده ياد " پوران بازرگان"در خارج از کشور با " تراب حق شناس" ( يکی از اعضای کميته رهبری سازمان پيکار) ازدواج کرد .
پوران بازرگان تا هنگام مرگ از معتقدين به مارکسيسم و سوسياليسم باقی ماند و هرگز به راهی که برگزيده بود خيانت نکرد. او سربلند و استوار و با نگاه به افق های روشن
سوسياليسم چشمش را از جهان فروبست.
يادش گرامی و راهش پررهرو باد
در پايان جا دارد بارديگر ياد همه هواداران و اعضای صديق سازمان پيکار که در مقابل رژيم ارتجاعی جمهوری اسلامی سرفرود نياورده و با افتخار جان خود را فدای خلق خود کردند گرامی را بداريم
انديشه و پيکار
* * * * * * *
پوران بازرگان از ميان ما رفت. فقدانش قلب مان را فشرد. هيچ چاره ای نداريم، بايد در مقابل اين غم و اندوه مانند خود او عمل کنيم. مانند زنی که طی ۴۵ سال شرکت در مبارزه انقلابی شاهد از دست دادن عزيزترين عزيزانش و جسورترين يارانش بود و همواره غم و اندوه های بيشمار و سنگينش را به شور و عزمی برای ادامه مبارزه بدل می کرد.
پوران از ميان ما رفت. اما حضورش ماندگار است. او راز ماندگاری در تاريخ را بخوبی فهميد و آنرا در سراسر زندگيش بکار گرفت. رازی ساده : همواره در کنار ستمديدگان زيستن و به آمال و آرزوهايشان وفادار ماندن و دشمنی رژيمهای ارتجاعی را به جان خريدن.
پوران فرياد نسل انقلابی زنانی بود که از اعماق جامعه برخاسته و محدوديتهای يک جامعه مردسالار سنتی را به چالش گرفتند. زنانی که قابليتها، توانائی ها، لياقتها و جسارت های خود را در ميدان نبرد به نمايش گذاشتند و با قدرت، خود را به جامعه مردسالار تحميل کردند.
پوران فرياد نسل انقلابی زنانی بود که از اعماق جامعه برخاسته و محدوديتهای يک جامعه مردسالار سنتی را به چالش گرفتند. زنانی که قابليتها، توانائی ها، لياقتها و جسارت های خود را در ميدان نبرد به نمايش گذاشتند و با قدرت، خود را به جامعه مردسالار تحميل کردند. زنانی که با قرار گرفتن شجاعانه در صف اول مبارزه عليه رژيم ارتجاعی شاه حضور موثرشان را در دو دهه ۵۰ – ۴۰ شمسی در سازمانهای انقلابی به ثبت رساندند. زنانی که می بايست در سازمان مجاهدين خلق - که افکار سنتی و مذهبی بر آن غالب بود - تلاش مضاعفی از خود نشان دهند تا ديگران هويت انقلابی شان را باورکنند و آنان را با هويت همسران و برادران شان نشناسند.
بی شک اين انگيزه ها و تجاربی که پوران در جبهه های گوناگون نبرد، از سازماندهی خانواده های شهدا گرفته تا همراهی با جنبش انقلابی فلسطين و ظفار کسب کرد، محرکی بود تا او آرمان کمونيسم را راهنمای زندگی خود قراردهد و در صفوف سازمان پيکار برای آزادی طبقه کارگر به مبارزه خود ادامه دهد. او عليرغم شکستهای سختی که بر انقلاب وارد آمد تا آخرين لحظات زندگی به رهائی طبقه کارگر اعتقاد داشت و در حد امکان از هر تلاشی در اين راه حمايت می کرد. حضور فعالش در صحنه های مبارزاتی گوناگون عليه جمهوری اسلامی همواره به نسل بعدی پشت گرمی می داد.
او هرگز گذشته انقلابی اش را به سرمايه بدل نکرد و در مقابل هيچ قدرتی به خاطر خرده نانی گردن کج نکرد. با اتکا به خود، زندگی سخت در تبعيد را به پيش برد و حاضر نشد کوچکترين خدشه ای به اعتبار و سابقه انقلابی و روشن نسل خود وارد آورد. او می خواست ميراث انقلابی آن نسل را همچون گوهری درخشان، صاف و زلال بدون ذره ای سازشکاری با دشمنان مردم در اختيار نسل بعدی قرار دهد.
پوران از ميان ما رفت اما حضورش همواره آشناست. در نبردهای مسلحانه انقلابيون دهه چهل و پنجاه، در سازماندهی و آموزش کارگران در دوره انقلاب ۵۷ ، در مبارزات عادلانه خلق فلسطين، در حمايت از مبارزات توده ها و در دلگرمی دادن به فعالين جنبش زنان.
زندگی پوران بازرگان را بايد جشن گرفت. زندگی سرشار از تلاش و مبارزه. زندگی ای که يادآوريش به تمامی کوشندگان آزادی طبقه کارگراميد و الهام و جرئت و جسارت می بخشد.
يادش گرامی باد!
حزب کمونيست ايران (مارکسيست – لنينيست – مائوئيست)
۱۲ مارس ۲۰۰۷
* * * * * * *
پوران بازرگان، زن مبارز سوسياليست، به جاودانگی پيوست
پوران بازرگان ٬ سوسياليستی انترناسيوناليست ٬ يار مبارزان فلسطينی ٬ عمانی و زاپاتيست ٬ تا سال ۱۳۵٣درسازمان مجاهدين خلق ايران فعاليت و مبارزه می کرد و سپس به بخش منشعب (مارکسيستی) از سازمان مجاهدين پيوست وانگاه تا سال ۱۳۶۱ در سازمان پيکاربه مبارزه ادامه داد٠
اودر دوران ۲۵ سال تبعيد ٬ دست روی دست نگذاشت و در تظاهرات اعتراضی تبعيديان، در سازماندهی يادمان و بزرگداشت زندانيان سياسی قتل عام شده در دهه ی ٦٠ ، در ياری به خانواده های زندانيان سياسی و شهدای جنبش انقلابی و آزاديخواهانه ٬به رغم بيماری و کهولت سن ٬ فعال ٬ پرشور و مؤثر شرکت کرد...
پوران سر انجام در شبانگاه ۱۶ اسفند ۱۳۸۵ (۶ مارس ۲۰۰۷) پس از ٤۵ سال مبارزه ی انقلابی و سوسياليستی با کارنامه ای درخشان از مبارزه در راه آزادی٬ عدالت اجتماعی و برابری ٬ در سن هفتاد سالگی ٬ پس از يک سال نبرد با بيماری در تبعيد درگذشت ٠
او اينک جاری جاودان در رويش فرداست ٠ يادش گرامی باد ٠
کانون خاوران
- - - - - - - -
کانون خاوران در بزرگداشت
پوران بازرگان برگزار می کند
کانون خاوران در بزرگداشت پوران بازرگان زنی انترناسيوناليست، پيشرو و سوسياليست که چهل و پنج سال در راه رهايی و آزادی انسان مبارزه کرد ٬ برگزار می کند٠
زمان : شنبه ١٤ آپريل ٢٠٠٧ ٬ ساعت ۶:۳۰ تا ۸:۳۰ عصر
مکان : ۵١٠٠ خيابان يانگ
(North York Civic Centre Room # 1)
در اين برنامه فيلمی از مبارزات مادران ميدان مايو (مادران مبارزان سر به نيست شده ی آرژانتين ) نمايش داده خواهد شد٠
کانون خاوران
www.khavaran.com
* * * * * * *
پوران بازرگان
مبارز قديمی راه آزادی و سوسياليسم درگذشت!
پوران بازرگان زن کمونيست، رزمندهء قديمی و ثابت قدم جنبش کارگری، پس از ۴۵ سال مبارزهء انقلابی که ۲۵ سال آن در تبعيد سپری شد، در شامگاه ۶ مارس ۲۰۰۷ (۱۶ اسفند ۱۳۸۵) در پاريس درگذشت.
زندگی سياسی ۴۵ سالهء پوران بازرگان دوره های مختلفی را دربر می گيرد، مبارزه در صفوف سازمان مجاهدين خلق ايران تا سال ۱۳۵۴، ادامهء فعاليت مبارزاتی در بخش منشعب مارکسيستی اين سازمان که بعداً به نام سازمان پيکار به فعاليت ادامه داد تا سال ۱۳۶۱ و بالاخره ۲۵ سال مبارزه در شرايط تبعيد، يعنی در مجموع يک مبارزهء طولانی در شرايط سخت و پر درد و رنج که پوران با شجاعت و با اتکا به عشق عميق خود به رهايی کارگران و زحمتکشان آن را پيمود و کارنامهء درخشانی از يک زن کمونيست و وفادار به جنبش طبقاتی کارگران و زحمتکشان از خود به جای گذاشت.
پوران آن زمان که پای در ميدان مبارزه گذاشت، تعداد زنانی که در مبارزه شرکت داشتند بسی اندک بود. و او که يک زن مبارز پيشرو بود با فعال شدن جنبش برابری طلبانهء زنان در اين عرصه نيز حضور داشت. بنا بر اين اکنون که در ۸ مارس، روز جهانی زن ايستاده ايم، فقدان او باز هم بيشتر احساس می شود.
ما درگذشت پوران بازرگان را به خانوادهء او بخصوص به همسر مبارز او رفيق تراب حق شناس و به تمامی دوستداران طبقهء کارگر، به تمامی زنان مبارز و به همهء مبارزان راه آزادی و سوسياليسم تسليت می گوييم. يادش گرامی باد!
کميتهء مرکزی سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر)
۱۷ اسفند ۱۳۸۵ ــ ۸ مارس ۲۰۰۷
* * * * * * *
به ياد پوران بازرگان
پوران بازرگان، انقلابی سوسياليست و از چهرههای قديمی جنبش انقلابی و سوسياليستی ايران، در اثر بيماری
درگذشت. مرگ او ضايعه بزرگی برای نسل انقلابی دوران شاه و انقلاب ۱۳۵۷ بود.
مسلم است که تاريخ مبارزات انقلابی مردم ايران عليه رژيم شاه و جمهوری اسلامی، ياد پوران بازرگان را فراموش
نخواهد کرد. نسلهای پس از او به ويژه زنان انقلابی و سوسياليست راه او را همواره با مبارزه پيگير انقلابی عليه
هرگونه ستم و تبعيض و استثمار سرمايهداری گرامی خواهند داشت.
پوران، فعاليت سياسی خود را از اوايل سال های ۴٠ در هستههای نخستين سازمان مجاهدين خلق ايران آغاز کرده
و اولين زن عضو اين سازمان بوده است. پوران، بيوقفه چهل و پنج سال، مبارزه انقلابی و سياسی خود را با
سازمان مجاهدين خلق ايران تا سال ١٣۵٣ و سپس در بخش منشعب (مارکسيستی) سازمان مجاهدين و بعد فعاليت
در سازمان پيکار تا سال ١٣۶١ در ايران و بالاخره ٢۵ سال تبعيد فعالانه ادامه داد، کارنامه درخشان اين مبارز
انقلابی سوسياليست در راه آزادی و برابری و عدالت اجتماعی است.
۶ مارس ٢٠٠٧ ) در سن هفتاد سالگی، پس از يک سال مقاومت در ) پوران بازرگان شبانگاه ١۶ اسفند ١٣٨۵
مقابل بيماری در پاريس درگذشت.
ما در اين ضايعه با نزديکان و دوستان و مبارزين جنبش سوسياليستی صميمانه همدردی ميکنيم و يادش را گرامی
ميداريم.
کميته خارج کشور حزب کمونيست ايران
مارس ۲۰۰۷
* * * * * * *
پوران بازرگان از ميان ما رفت
با تأثر و تأسف بسيار آگاه شديم که پوران بازرگان در نيمهشب ۶ مارس ۲۰۰۷ (۱۵ اسفند ۱۳۸۵) چشم از جهان فرو بست.
اين زن مبارز، بهترين سالهای زندگی خود را در پيکار عليه استبداد پهلوی و خودکامگی جمهوری اسلامی و برای استقرار استقلال، عدالت اجتماعی و دموکراسی در ايران گذراند.
اين چهره سرشناس جنبش ترقی خواه ايران در عين حال سال هايی از زندگی اش را در کشور های منطقه ی خاورميانه سر کرد و با جنبش های آزادی بخش به ويژه فلسطين و ظفار پيوندی عميق داشت.
پوران بازرگان، مانند دهها هزار مبارز ايرانی، در پی اختناق و سرکوب فراگير جمهوری اسلامی ناگزير به ترک وطن شد و در اوايل دهه ٦٠ خورشيدی در پاريس سکونت گزيد. او در تبعيد نيز از پای ننشست و تا روزی که به بستر بيماری افتاد، به عنوان يکی از رهروان سوسياليسم در مبارزات ايرانيان خارج از کشور برای برچيدن بساط جمهوری اسلامی و ايرانی دموکراتيک شرکت فعال داشت.
او در اثر بيماری ای سخت و طولانی در هفتاد سالگی در يکی از بيمارستان های حومه ی پاريس در گذشت.
ما درگذشت او را به تراب حقشناس، همسر پوران صميمانه تسليت می گوييم و با بستگان و دوستان و دوستاران وی در اين اين اندوه، سهيم هستيم.
يادش گرامی باد.
سايت صدای ما
۸ مارس ۲۰۰۷، ۱۷ اسفند ۱۳۸۵
* * * * * * *
پوران بازرگان مبارز خستگی ناپذير راه آزادی زحمتکشان همواره در قلوبمان جای خواهد داشت
نزديک به نيم قرن مبارزه پوران چه در داخل کشور و چه ۲۵ سال زندگی اجباری او در تبعيد در راه آزادی و برابری و رفع هرگونه ستم طبقاتی، کارنامه درخشان زندگی او است که در مقابل چشمانمان به نمايش گذاشته شده است.
افسوس جانکاه بخاطر از دست دادن اين ياور هميشگی تهيدستان جامعه و تعهد به ادامه راهی که در پيش داشت را در مقابل خود داريم.
فعالين اتحاد بين المللی در حمايت از کارگران در ايران از دست دادن حضور اين زن مبارز در کنار خودرا به تمامی مبارزان راه آزادی و سوسيالسم بخصوص خانواده محترم ايشان و همسر گراميشان رفيق تراب حق شناس، تسليت گفته و تداوم راهش را به رهروان آزادی انسانها از قيد و بند نظام سرمايه داری مورد تاکيد قرار می دهند.
راهش پردوام و خاطره اش ابدی باد.
فعالين اتحاد بين المللی در حمايت از کارگران در ايران
۱۰- ۳- ۲۰۰۷
* * * * * * *
درگذشت کمونيست پيگير، پوران بازرگان
خواننده گرامی!
پاراگراف اول مطلب يادبود زير، بتاريخ ۱۷ اسفند- ۸ مارس، در وبلاگ " جمهوری شورايی" درج گرديد. نگارنده برای عدم درج کامل آن دلايلی داشت که بيان آن، ديگر چندان مهم نيست. در اينجا مطلب مزبور، بطور کامل و بدون هيچ تغييری درج ميگردد. ۲۵ اسفند ۱۳۸۵ www.eyrafighan.blogfa.com
-----------------------
روزهای فرارسيدن ۸ مارس ۱۳۸۵ و فعاليتهای وسيع زنان مبارز و معلمان کشور، با از دست دادن يک زن پيشتاز در مبارزه انقلابی و از الگوهای پايداری در تاريخ جنبش کارگری- کمونيستی نوين ايران، همراه گرديد. پوران بازرگان در سن ۷۰ سالگی، پس از يک سال مقاومت در برابر مرگ، روز ۶ مارس در تبعيد و در عشق به مردم و سعادت آنها، با قلبی از باور عميق به آزادی و سوسياليسم درگذشت. يادش گرامی باد!
پوران بازرگان اولين عضو زن در سازمان مجاهدين خلق ايران، در آغاز دهه ۵۰ خورشيدی بود. او که در محيطی مذهبی رشد کرده، پا به ميدان مبارزه گذارده بود، بتدريج با جذب آگاهانه دستاوردهای علمی بشريت پيشرو، با اوهامات مذهبی وداع گفته، راه انقلاب اجتماعی، و طريق رهايی انسان از برده گی طبقات ستمگر را در پيش گرفت. پوران بازرگان در سال ۱۳۵۴ به بخش غير مذهبی سازمان مجاهدين خلق پيوسته، هدف آگاهگری در ميان کارگران و زحمتکشان و تغيير شرايط غيرانسانی حاکم بر زندگی آنها را برگزيد. پوران بازرگان بعنوان يکی از زنان پيشتاز در فعاليتهای سياسی در کشوری اختناق زده، با انتخاب جهان بينی مارکسيسم- لنينيسم، در عين حال، گرايشی از پيشروان اسيرشده در چنبره تلقيات مذهبی را بازتاب ميداد، که نه فقط برای خلاصی جامعه از جهنم سرکوب و فقر، بلکه برای رهايی خود از قفس تصورات بيگانه با ارزشهای انسانی نيز، دست به مبارزه ميزدند. نگاهی به ادبيات ارتجاعی- مذهبی سازمان مجاهدين خلق در قرن بيست و يکم، و تبليغات تماماً ضد علمی و ضد دموکراتيک آن، ميزان پيشروی و خلاقيت پوران بازرگان را، آنهم بيش از سه دهه پيش از اين، به صراحت عيان ميسازد.
پوران بازرگان با نزديک به نيم قرن مبارزه برای برافکندن هيولای اختناق و برده گی، يکی از ارزشمندترين چهره های چپ انقلابی و شاهدی زنده از تاريخ جديد جامعه ايران بود. نه فقط شاهد دورانی تلخ، اما سراسر اميد و شور و حماسه، بلکه خود از پيشروترين انقلابيون کمونيست و نقش آفرينان اصلی پيکاری بزرگ بود، که هم اينک نيز در اشکالی عالی تر ادامه دارد؛ تلاشی که وابستگی به آن و شرکت در آن، مفهوم زندگی هر انسان آگاه اين کشور را ميسازد.
قدردانی از رزم پيگيرانه پوران بازرگان، همچنين فرصتی برای تجليل از جانبازيها و جسارت انقلابی همه جانباختگان مقاوم " سازمان پيکار در راه آزادی طبقه کارگر ايران" محسوب ميگردد، که پوران بازرگان، خود، شهامت و تعهد کمونيستی آنان را منعکس ميساخت. اميد که نسل جوان بويژه زنان کشور، زندگی سياسی کنونی خود را هرچه بيشتر با تاريخ حقيقی چپ انقلابی و سازنده گان ديروز آن، پيوند بزنند.
-----------------------------
پوران بازرگان در هر دو رژيم سلطنتی و اسلامی، با صدور حکم اعدام مواجه گرديد. زندگی او در تبعيد از سال ۱۳۶۱ آغاز شد. او در شامگاه روز ۱۶ اسفند- ۶ مارس، در بيمارستانی در پاريس درگذشت.
گزارشی از سخنرانی پوران بازرگان در مراسمی به مناسب ۸ مارس، روز جهانی زن. اين گزارش در نشريه " آرش" درج شده، در آرشيو اينترنتی اين مجله در نشانی زير موجود است. اما نگارنده قادر به يافتن تاريخی برای مطلب فوق نشد. اين سخنرانی احتمالاً به ۸ مارس سال ۲۰۰۰ مربوط است؛ از زيرنويسهای مطالب ديگر اين شماره نشريه فوق، ميتوان حدوداً اين حدس را زد. http://www.arashmag.com/content/view/257/47/1/19
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+ نوشته شده توسط اکبر تک دهقان در شنبه بيست و ششم اسفند ۱۳۸۵ و ساعت ۰:۳۴
* * * * * * *
پوران بازرگان درگذشت
پوران بازرگان يکی از زنان مبارز بنام ايران شبانگاه شانزدهم اسفند ماه ۱۳۸۵ در بيمارستان "هانری من دو" شهر کرتی، در اطراف پاريس، در اثر بيماری ای طاقت فرسا و طولانی در سن هفتاد سالگی جهان را بدورد گفت.
او بطور پيگير و بی وقفه با رژيم استبدادی دست نشانده شاه ونظام مافيايی ولايت فقيه به مبارزه برخاست و در مقام يک مبارز جان سپرد.
همبستگی و همدردی بازرگان با مردم زحمتکش و بويژه ملت فلسطين برانگيخته از باوری بود که او به جهان هستی و انسان و به آزادی ، استقلال ، عدالت اجتماعی و مردمسالاری داشت.
زنده ياد پوران بازرگان درطول سالهای زندگی مبارزاتيش در تبعيد ، بطور مستمر در سازماندهی جلسات، در همياری و کمک به خانواده زندانيان سياسی و در دفاع از حقوق انسان و حمايت از زنان و آزاديخواهان پيشگام و کوشا بود.
روانش شاد باد
انقلاب اسلامی، در هجرت.
شماره ۶۶۶ از ۱۲ تا ۲۶ اسفند
* * * * * * *
بزرگداشت پوران بازرگان در استکهلم
با آگهی قبلی، بدين منظور جلسه ای در تاريخ ۱۵ مارس ۲۰۰۷ برگزار شد. پس از خوش آمد و سخنانی که شهريار دادور ايراد کرد چند تن ديگر هم از همرزمان دور و نزديک پوران خاطرات خود را از او و نيز احساسی که نسبت به وی و زندگی مبارزاتی اش داشتند بيان کردند. سپس، مقاله ای که در اينجا آن را تحت عنوان »کسی که با مبارزات مردم ايران عجين بود« آورده ايم قرائت گرديد. اين مقاله را در زير ملاحظه می کنيد.
کسی که با مبارزات مردم ايران عجين بود
گرد همائی امشب ما به مناسبت بزرگداشت بانوی انقلاب و سوسياليسم، پوران بازرگان است. با مروری بر زندگی اين زن بزرگوار، در تاريخ مبارزات آزادی خواهانه معاصر ايران گذر می کنيم. زيرا که زندگی او با مبارزات مردم ايران در ۴۵ سال اخير عجين شده بود.
پوران بازرگان نزديک به ۷۰ سال پيش در يک خانواده سنتی، مذهبی در شهر مشهد متولد شد. هنوز دوره اول دبيرستان را به پايان نرسانده بود که قيد و بندهای سنتی اجتماعی که برای دختران تحصيل را ضروری نمی ديد او را از ادامه تحصيل منع کرد. در اينجا مبارزه يک دختر نو جوان برای سنت شکنی و احراز حيثيت انسانی خود آغاز شد. او با تلاش بسيار توانست دوره اول دبيرستان را با موفقيت پشت سر بگذارد. اما توان يک دختر تحت تکفل پدر ، در يک خانواده سنتی و مذهبی نتوانست بر اراده خانواده چيره شود. پوران به ناچار ترک تحصيل کرد. اما ترک تحصيل او به معنای تسليم نبود. پوران با تلاش مستمر و شرکت در امتحانات به عنوان داوطلب راه خود را ادامه داد تا اينکه خود را به دانشگاه رسانيد. او در سال ۱۳۳۹ وارد دانشگاه مشهد شد و در رشته تاريخ که شديدا به آن علاقمند بود به ادامه تحصيل پرداخت. با ورد به دانشگاه، فعاليت های اجتماعی و سياسی او آغاز شد. او که ازحصار خرافی سنتی خانواده رهيده بود اکنون برای گذر از قيد و بندهای جامعه ای که سنتی می انديشيد و در همه سطوح آن مردان بر زنان حکم رانی می کردند به فعاليت پرداخت. هم زمان با فعاليت های جبهه ملی در سطح دانشگاههای ايران، پوران به عنوان يک دانشجوی فعال سياسی شناخته شد که شجاعانه برای افشاگری ماهيت و عملکرد رژيم شاه فعاليت می کرد. او از اولين زنانی بود که در دانشگاه به نطق سياسی پرداخته بود و به همين خاطر بارها مورد بازخواست ساواک قرار گرفته بود. پوران که «اسلام سنتی» را بخوبی می شناخت و عوارض نا گوار آن را در محيط خانواده اش لمس کرده بود ، ا يده آل خود را برای رسيدن به جامعه ای آزاد و استوار بر عدالت اجتماعی، در «اسلامی مبارز و مترقی» جستجو می کرد. وی با چنين انگيزه ای به ايجاد انجمن اسلامی بانوان در مشهد مبادرت کرد که در آن دختران خانواده های ملی مذهبی و مبارز مشهد از جمله خانوادهای احمد زاده و پويان نيز فعال بودند.
پوران در سال ۱۳۴۳ به دانشگاه تهران رفت و در سطح فوق ليسانس به ادامه تحصيل پرداخت. وی پس از پايان اين دوره به عنوان دبير در دبيرستانهای تهران مشغول بکار شد. در سال ۱۳۴۵، پوران با هسته اوليه سازمان مجاهدين خلق در ارتباط قرار گرفت و به عنوان اولين زن در تشکيلات اين سازمان به فعاليت پرداخت. پوران در سال ۱۳۴۸ با محمد حنيف نژاد ازدواج کرد. در همين هنگام، مديريت دبيرستان دخترانه رفاه به وی پيششنهاد شد. اين دبيرستان با کوشش جمعی از افراد ملی مذهبی به تازگی گشايش يافته بود تا بستری امن و امان برای تحصيل دخترانشان باشد. پوران با تاييد سازمان، اين مسئوليت را که پوشش مناسبی برای فعاليت های تشکيلاتی او نيز بود پذيرفت. پوران در اين دبيرستان با زنانی که همفکر و همسوی او بودند آشنا شد و بسياری از آنها را به همکاری و پشتيبانی از سازمان مجاهدين فراخواند. دبيرستان رفاه بعدها به عنوان پشت جبهه مجاهدين کمک های شايانی به اين سازمان کرد. پوران در هدايت دختران خانواده های مذهبی به جريان مبارزه اجتماعی و سياسی نقش بسزائی داشت. خواهر او حوری بازرگان، رفعت افراز، سيمين جريری، محبوبه متحدين، سرور الادپوش، ليلا زمرديان، فاطمه امينی، صديقه رضائی، عفت خواجه زارع و بسياری ديگر که در سازمان مجاهدين (در دوره مذهبی يا مارکسيستی) نقش موثری داشته و همگی جان خود را در راه فعاليت های مبارزاتی فدا کردند از معلمين و يا دانش آموزان دبيرستان رفاه بودند.
ضربه شهريور ۱۳۵۰ که به دستگيری بخش عمده سازمان مجاهدين انجاميد، وظائف جديدی بر دوش معدود افرادی که از دام ساواک در امان مانده بودند قرار داد. پوران بازرگان فردی علنی بود که عضويت او در سازمان برای ساواک نا شناخته مانده بود او وظيفه خود را در اين مقطع از کار تشکيلاتی با شکوفائی تمام به انجام رسانيد. او با ابتکار و همت خود خانواده های زندانيان سياسی را به ميدان اعتراض و مبارزه کشيد.
در هنگامی که تقريبا همه کادرهای رهبری مجاهدين در زندان بودند پوران رابطه فعالی بين زندان و بيرون از زندان بر قرار کرد. او با سازماندهی و بکار گيری خانواده های زندانيان، يک پل ارتباطی بين درون و بيرون زندان بر قرار کرد. اين گروه اطلاعات مربوط به چگونگی دستگيری ها، بازپرسی های ساواک، و شکنجه ها را بدست می آورد و همه آنها را از طريق پوران در اختيار افراد باقی مانده تشکيلات در بيرون از زندان و نيز خارج از کشور قرار می داد. اين اطلاعات برای حفظ نيروهای باقی مانده و افرادی که از دستگيری ها رهيده بودند بسيار ضروری و مفيد بود. جريان دادگاههای نمايشی دستگير شدگان ، اتهامات رژيم نسبت به افراد سازمان و نيز دفاعيات رزمندگان زندانی از طريق همين تشکل خانواده های زندانيان به بيرون منتقل می شد و در افشای دستگاه سرکوبگر رژيم و آگاهی بخشی عمومی بکار گرفته می شد.
پوران در ايجاد ارتباط توده ای بسيار موفق بود. او با روئی گشاده دست به سوی خانواده های همه مبارزين از هر گروه و سازمانی دراز می کرد و از آنها برای افشای رژيم شاه و اعتراضی گسترده به بازداشتها و اعدام ها ياری می طلبيد.
نگاه فراگروهی پوران ويژگی برجسته او بود. اين ويژگی که شرط توانمندی مبارزات اجتماعی است همواره در سر لوحه فعاليت های سياسی او قرار داشت.
در تجمعات پشت درهای زندانهای تهران، پوران رابطه دوستانه و نزديکی با خانواده های زندانيان گروههای سياسی ديگر از جمله خانواده جزنی، ترگل ، سنجری و غيره بر قرار کرده بود که تا پايان زندگيش نيز ادامه داشت. پوران با منشهای دموکراتيک خود بر موضع گيری آشکار عليه سکتاريسم و تفرقه افکنی سياسی تاکيد می ورزيد.
. پوران تا زمانی که روی پايش ايستاده بود، با بسياری از خانواده های شهدا و زندانيان رابطه داشت و آنان را مورد تقدير و ستايش قرار می داد.
در پی دستگيری های سال ۱۳۵۰ پوران اعتراضات خانواده های زندانی را سازمان داد .وی کارگردان برنامه بيست روز تحصن در خانه آيت الله شريعتمداری در قم بود. اين تحصن که در آن بيش از صد نفر از بانوان معترض شرکت کرده بودند، اولين حرکت دسته جمعی و سياسی زنان در تاريخ معاصر کشور ما و نيز اولين تظاهرات سياسی علنی پس از ۲۸ مرداد بشمار می رفت. هدف از اين تجمع اعتراضی اين بود که روحانيت را زير فشار بگذارد تا بنوبه خود برای نجات جان دستگير شدگان از چنگال رژيم شاه بکوشند و يا بی تفاوتی و بی خاصيتی خود را به همگان نشان دهند.
وقتی رزمندگان عاليقدری مانند احمدزاده ها اعدام شده بودند، پوران و چند تن ديگر از فعالان سازمان مجاهدين تراکت هائی پيرامون اين جنايت رژيم شاه تهيه و پخش کردند . در حسينه ارشاد نيز در هنگام سخنرانی دکتر شريعتی دوستان او تراکت هائی با مضمون "ديگر بس است" در انتقاد به موعظه های مذهبی سر گرم کننده، پخش کرده بودند که بسيار مورد توجه و گاه تأييد محافل پيرامون شريعتی قرار گرفت.
سر انجام، فعاليت های علنی پوران او را مورد تعقيب ساواک قرار داد. در ۱۱ ارديبهشت سال ۱۳۵۲ ماموران ساواک به دبيرستان رفاه يورش بردند تا پوران را دستگير کنند. اما وی هشيارانه از محل کار خود گريخت و به مدت يک سال در خانه های تيمی به فعاليت زير زمينی پرداخت. يک سال بعد پوران که عضوی شناخته شده و تحت پيگرد بود از راه افغانستان از ايران خارج شد و به عراق و سوريه رفت.
پوران در سال ۱۳۵۳ با هم رزم و هم پيمان خود ، تراب حقشناس ازدواج کرد. پيوندی که تا بهنگام مرگ به آن وفادار ماند.
در مدت اقامت دوساله اش در عراق، سوريه و لبنان، علاوه بر وظائف تشکيلاتی به عنوان مدد کار در بيمارستانهای فلسطينی به کار پرداخت. پوران در بغداد مدتی با راديو ميهن پرستان که توسط نيروهای فعال سياسی خارج از کشور و از جمله مجاهدين اداره می شد فعاليت کرد. مدتی نيز عازم ظفار شد. در آن هنگام که انقلابيون ظفار با همکاری نيروهای پيشرو در يمن جنوبی عليه حکومت سلطان قابوس می جنگيدند، پوران همکاری نزديکی با خانواده های نيروهای مبارز در پشت جبهه داشت و به کار آموزشی برای آنها مبادرت کرد. وی همزمان در برنامه فارسی راديو صدای انقلاب عمان ، که صدای انقلابيون منطقه از جمله سازمان مجاهدين بود فعاليت می کرد.
در بهار انقلاب ايران در فروردين ۱۳۵۸ پوران به ايران بازگشت. فردی که تحت پيگرد ساواک بود و بخاطر ادامه فعاليت خود ناگزير از ايران خارج شده بود اکنون در فضای انقلاب وارد ايران شده بود. انقلابی رخ داده بود، دگرديسی در رژيم حاکم صورت گرفته بود . اما فضای سياسی جامعه همچنان مسموم بود. بگونه ای که اين بانوی پر شور سياسی از حضور علنی در سطح جامعه محروم بود. پوران که در محافل روشنفکری مذهبی به عنوان يک مبارز مذهبی وابسته به سازمان مجاهدين خلق شناخته می شد ، اکنون با گرايش به مارکسيسم ، با انگيزه دفاع از حقوق طبقات محروم جامعه بويژه کارگران و زحمت کشان فعاليت می کرد. تحول ايدئولوژيک او از دو سو مورد حمله بود. يکی با چماق تکفير از سوی قشرهای مذهبی حاکم و ديگری با اتهام اپورتونيسم چپروانه (به سازمانی که او در آن فعاليت می کرد يعنی پيکار) از سوی مجاهدين و برخی جريانها نظير حزب توده . اما پوران در جايگاه خود با استواری به راهش ادامه داد. بازهم زندگی مخفی و فعاليت زير زمينی نصيب پوران بود. او در چند برهه کوتاه با نام خودش در متينگ های سازمان پيکار پشت تريبون رفت و به افشا گری دشمنان مردم و دفاع از سازمان پيکار پرداخت. پوران در زندگی مخفی خود در دوران جمهوری اسلامی به فعاليت روشنگرانه در محافل کارگری و در ميان زحمتکشان ادامه داد. او با يک شناسنامه جعلی در کلاسهائی که کميته های انقلاب برای تربيت سواد آموزان ترتيب داده بودند شرکت کرد و گواهينامه ويژه ای دريافت کرد که از آن پس آزادانه می توانست برای بزرگسالان کلاس سواد آموزی داير کند. پوران از راه آموزش در کلاسهای مبارزه با بی سوادی، در محافل کارگری، در کارگاهها و کارخانه ها و نيز در مناطق محروم به روشنگری می پرداخت. از مهمترين آنها می توان فعاليت او را در بين دهقانان ورامين و نيز کارگران جاده کرج نام برد.
در سال ۱۳۶۱ پس از يورش نيروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی به سازمان پيکار و دستگيری بسياری از اعضا و طرفداران آن سازمان، فضا چنان بر پوران و ساير افراد باقی مانده آن سازمان تنگ شد که بار ديگر بناچار راه تبعيد در پيش گرفت و در خارج از کشور مستقر شد.
پوران در طی ۲۵ سال زندگی در تبعيد نيز همچنان به تلاش خود در راه دستيابی به دموکراسی و ازادی ادامه داد و علی رغم بيماری فرساينده ای که در دوران اخير بر او چيره شده بود هرگز از پای ننشست. پوران که از آغاز زندگی، تحقيررا به جرم جنسيت و زن بودن در محيط خانوادگی و در سطح جامعه لمس کرده بود همواره برای رسيدن به جامعه ای که زنان و مردان از حقوق برابر بر خوردار باشند، کوشا بود. وی سهم خود را برای بيداری توان خلاقانه زنان که نيمی از جمعيت جهان و از جمله ايران را تشکيل می دهند بخوبی ادا کرد. از جمله می توان نقش او را در طی چند سال گذشته برای بر گزاری پنج جلسه با شکوه در دفاع از حقوق زنان به مناسبت ۸ مارس در پاريس نام برد.
پوران علاوه بر فعاليت های پيگير خود در دفاع از زندانيان سياسی، برای بزرگداشت قربانيان کشتارهای دستجمعی در زندانهای جمهوری اسلامی در سال ۶۷ و افشای عاملان اين جنايت بزرگ و نيز افشای عاملان قتلهای زنجيره ای کوشش فراوان کرد.
پوران با علاقمندی فراوان همواره رابطه خود را با مردم ستمديده فلسطين و مبارزه حق طلبانه آنها حفظ کرد و در راه ياری دادن به آنها از هيچ کوششی فروگزار نکرد. از چند سال پيش او سرپرستی دو کودک فلسطينی را نيز به عهده داشت.
برای سپاس از اين رزمنده بزرگوار، پوران بازرگان، بر ماست که از شهامت و پايداری او بياموزيم و با پرهيز از سکتاريسم، در ترويج همبستگی برای دموکراسی و آزادی کوشا باشيم و بدينوسيله يادش را زنده و گرامی داريم.
--------------------------------
از فعاليت های رفقا و دوستان مقيم سوئد که به احترام شخصيت پوران و آرمان و مبارزهء مشترکشان با او، گردهم آمده بودند يکی هم اين بود که دفتر يادمانی برای امضا در اختيار شرکت کنندگان قرار داده بودند. روی جلد اين دفتر مزين به عکسی از پوران است و برخی از دوستان احساس و برداشت بالبداههء خود را بر سينه خاطرهء جمعی همهء ما حک کرده اند. از آنجا که ما برای انتشار، امکان اجازه گرفتن از آنان را نداشتيم، غالب امضاها را تنها با نام کوچک شان آورده ايم. همراه با تشکر فراوان از دوستان گرامی که اين مراسم را برگزار کردند و در آن حضور يافتند.
اينک سطور زير را از دفتر يادمان نقل می کنيم:
* پس از سال های سال، به سازمان پيکار فکر می کنم، به اوج و حضيض يک سازمان. پيکار هم مرا به ياد جانفشانی ها می اندازد، هم به ضعف و ناتوانی ها. افرادی در اين سازمان حضور داشتند که سر از پا نشناخته می دويدند تا خود را معنا کنند. قدم در راه گذاشته بودند تا راه را جستجو کنند. می دويدند تا از خاکسترِ تلِ آتش شعله برافروزند. از آن زمان سالها گذشته است. ما هم فراکسيون [جناح] انقلابی را پشت سر گذاشته ايم، هم کميسيون گرايشی را. از سازمان پيکار هم غرور را تجربه کرده ايم و هم از ضعف ها به [فکر و] تعمق افتاده ايم. امروز پس از سال های سال ما کجا ايستاده ايم و چگونه دنيا را می بينيم؟
از نزديک او را نديده بودم اما جای ايستادن او را می بينم. نوع نگاه مهم نيست. مکان ايستادن مهم است. نگاه ها در تغيير هستند. مکان ايستادن پوران عزيز و دوست داشتنی بود.
فرزين
* هرکجا که مبارزه باشد تو هم هستی
هرکجا که انسانيت باشد تو هم هستی
کاکو
* پوران جان
يادت گرامی باد. نامت را شنيده بودم و کوتاه ترا در کنفرانس بنياد [پژوهش های زنان] ديدم... يادت گرامی باد.
ماريا
* من نمی شناسمت. ولی می گويند از جنسی بودی که بر گرده ات پيکار بی امانی را هميشهء زمان کشيده ای. ای کاش می ماندی تا سنگينی و سختی راه را بر شانه هايمان بيشتر حس نکنيم. گرامی باد يادت و راهت.
فراز
* ما ياد پوران عزيز و مبارز را گرامی می داريم و هم مثل شما کمبود ايشان حس می کنيم.
غلامرضا
* ياد رفيق پوران بازرگان
مرا در غم از دست دادن اين رفيق شفيق شريک بدانيد.
علی
* ضمن گراميداشت ياد رفيق پوران،
برگزاری ياد پوران، يک بار ديگر رفقای قديمی را دور هم جمع کرد. ياد رفيق پوران را گرامی می داريم.
خسرو از فعالين سابق پيکار
* شب گراميداشت پوران يادی است از يک زندگی، گراميداشتی از يک عمر پربار. گرامی باد ياد پوران و با تسليت به تراب عزيز، همسر و همرزم آن زنده ياد.
نادر
* يک دفتر با ارزش، يک حکايت واقعی از روزهای پربار زنی بسته شد ولی نام او هميشه زنده خواهد ماند. مرگ اين زن مبارز را به همرزم و رفيق گرامی تسليت می گويم.
مهرنوش
* راه دشوار مبارزه نيم قرن زندگی پوران را ساخت و پوران زندگی را برای آزادی و دمکراسی زيست. نامش و يادش همواره در خاطره ها و کتاب های نوشته و نانوشته زنده خواهد ماند.
پوران زنی بود با ارزش های والای انسانی. تاريخ مبارزات زنان ايران و جهان در دورهء معاصر نامش را فراموش نخواهد کرد.
فريده
* زنان بسياری آمدند و رفتند. من پوران را شخصاً نمی شناختم ولی خوشحالم [که] زنانی مانند او ديده به جهان میگشايند و می توانند با قدرت و خواست خود اثری از خود بر جای بگذارند. او به عنوان يک زن درخشيد و از درخشيدن خود جهان تاريکی را روشن کرد. يادش شاد.
نسرين.
* به پاس پنجاه سال مبارزه خستگی ناپذير اين زن و مقاومتش در راه آزادی انسان سر تعظيم فرود می آورم و مصمم تر به راه انسانی او همراه ديگر رفقا ادامه خواهم داد.
کامبيز
* برای پوران بازرگان
شعری از شهريار دادور
ما با عشق آغاز کرده ايم و تو
با عشق به پايان برده ای!
تمنای داشتن همه ی هستی را
در انتظارِ هميشه ی برآورده شدن
در لحظه لحظه ی زيست بودگیِ خويش غافل نبوده ايم.
جان را به ورطه ی فنا
کشتی شکسته ی دريا
پنداشته بوديم و از خويش
تخته پاره ای
بر ساحل نجات انگاشته ايم.
گيرم که خود به ساحل امن
راه نبرده ايم...
فانوس راه که بوده ايم
در سرگشتگیِ مسافرانِ بلم های در شبِ طوفان.
هيچت
اگر به ساحل اميد
نبود...
چه باک؟
راه های ناآشنا
به پای خسته ی تو
هنوز
در انتظار پاهای در آغاز
نفس
تازه می کنند...
ما با عشق آغاز کرده ايم و تو
با عشق به پايان برده ای
دريغ اما به من
اگر که با عشق... نميرم
- توضیحات
- نوشته شده توسط پوران بازرگان
- دسته: یادبود پوران بازرگان
پاريس. هشت مارس ۲۰۰۳
کميتهء ضد سنگسار امسال نيز به مناسبت ۸ مارس، مراسمی برپا داشت که درآن پوران بازرگان تحت عنوان «مبارزهی زنان امری جهانیست. امسال از مبارزه ی زنان فلسطين ياد کنيم» سخنانی ايراد کرد که در زير می آوريم. سپس زيبا کرباسی که از لندن آمده بود برخی از آثارش را که در دفتر چهارم شعرش منتشر شده قرائت کرد. پس از آنتراکت، زهره ستوده در بارهء جنبشی که اخيراً در فرانسه در دفاع از حيثيت و آزادی و امنيت زنان به ويژه در حومهء شهرهای بزرگ درگرفته و هزاران تن از مردم به خصوص زنان از شهری به شهر ديگر راه پيمايی کرده و روز ۸ مارس به پاريس رسيدند مطالبی بيان داشت. سخنران بعدی آذر درخشان از سازمان زنان هشت مارس (ايرانی ـ افغانستانی) بود که در بارهء «اوضاع ايران و موقعيت جنبش زنان» صحبت کرد. پس از پرسش و پاسخ، با نواختن قطعاتی از موسيقی ايرانی توسط چند تن از دوستان هنرمند ايرانی و فرانسوی، مراسم به پايان رسيد.
گفتنیست که مقالاتی از قديم و جديد پيرامون برخی مسائل زنان و نيز تحولات جاری در فلسطين و «جنگ آمريکا با عراق» و همچنين در معرفی انجمن های غير دولتی فلسطينی و راه های کمک و همبستگی عملی با مردم به خصوص زنان فلسطين اسنادی تکثير شده بود که در اختيار علاقمندان قرار داشت.
سخنان پوران بازرگان:
روز جهانی رهايی زن، هشتِ مارس با مبارزهء زحمتکشان و ستمديدگان جهان پيوند دارد و جلوه ای درخشان از اين مبارزهء انسانی و اجتماعیست. از اين لحاظ برای ما افتخاریست که اين روز را با ياد مبارزات مردم فلسطين، به ويژه زنان فلسطينی همراه کنيم. اگر در سال گذشته اين جشن و ياد و تعهد را با زنان افغانستان و کل مردم زحمتکش و ستمديدهء آن سامان سهيم شديم امسال اين مراسم و جشن را با ابراز همبستگی با مبارزهء زنان فلسطينی پيوند میدهيم تا به آن ها بگوييم که قلب ما نيز برای آزادی ملت فلسطين از اشغال استعماری اسرائيل میتپد.
برای من و نسل ما، اگر در دوران جوانی و تحصيل نام جميله بوپاشا و جميله بوحيرد به عنوان سمبلهای مبارزهء مردم، به ويژه زنان الجزاير، زبانزد ما بود و دفاع شجاعانهء زنانی چون سيمون دوبوار و ژيزل حليمی را از آنها میخوانديم و ستايش میکرديم، در سالهای بعد نام زنان و مردان فلسطينی و مقاومت روزمرهء آن ها الهام بخش مبارزهء ما بود و با مبارزهء جسورانهء انقلابيون ايران عليه رژيم شاه در هم میآميخت. مقاومت مردم فلسطين عليه اشغال از يک قرن پيش همچنان ادامه دارد و آرزوی ما اين است که سرانجام حقوق ملی و تاريخی اين خلق بتواند تحقق يابد.
من از اوسط دههء ۱۳۵۰ تا زمان قيام که به ايران برگشتم با زندگی و مبارزهء فلسطينی ها به ويژه زنان تماس نزديک داشتم. در اردوگاه صبرا و شاتيلا در غرب بيروت اقامت داشتم و در يک بيمارستان وابسته به هلال احمر فلسطين به نام بيمارستان غزه خدماتی انجام میدادم. مدتی هم خواهرم حوری بازرگان پيش از آنکه برای يک مأموريت سازمانی به عدن در يمن جنوبی برود در آنجا بود. سال های جنگ داخلی لبنان بود که عمدتاً به خاطر مخالفت احزاب دست راستیِ با حضور فلسطينیها در لبنان برپا شده بود و سرانجام با حملهء اسرائيل به لبنان، اشغال بيروت در سال ۱۹۸۲ فلسطينی ها از آنجا نيز رانده شدند. در همين صبرا و شاتيلا بود که وقتی اردوگاه تل الزعتر زير بمباران ارتش سوريه قرار گرفت از آوارگان اين اردوگاه که از کشتار جان به در برده بودند استقبال کرديم و فاجعهای فراموش نشدنی را که بارها بر اين مردم روا داشته شده به چشم ديديم. و باز در همين صبرا و شاتيلا بود که نيروهای حزب فاشيستی کتائب با موافقت ارتش اسرائيل زير نظر شارون به قتل عام مشهور فلسطينيانِ اين اردوگاه دست زدند.
زنان فلسطينی که با آن ها حشر و نشر داشتيم سياسی بودند و به قول خودشان «ملتی که هرروزه در معرض مرگ قرار دارد از خود میپرسد که چرا میميرد و همين پرسش او را به سياست میکشاند». شرکت در مبارزهء سياسی در هر سطحی که باشد، برای زنان فلسطينی جزئی از زندگیست. زندگی و جنگ با هم پيوندی تنگاتنگ دارند. جدايی ايندو آنطور که در سازمانهای سياسی و عمدتاً روشنفکری ما درزمان شاه و در دورهء بعد وجود داشت ديده نمیشد. مبارزه در حاشيهء زندگی قرار نداشت. دختری جوان به نام «دلال المغربی» را میشناختم که به زيبايی و آرايش و حتی تفريح خود توجه خاص داشت و اگر او را بيرون از محيط فلسطينیها می ديدی گمان نمیبردی که اهل مبارزهای چنان دشوار باشد. او را در بيمارستان بين کارکنان و داوطلبان ديده بودم. روزی که خبر کشته شدن او را در درگيری با ارتش اسرائيل در سرزمين های اشغالی شنيدم و پوسترش را بر ديوار ديدم فهميدم که او چگونه زندگی و مبارزه اش را با هم درآميخته بوده است.
زنان فلسطينی مثل زنان در همهء جوامع حافظ زبان و خاطرهء جمعی و ادامهء حيات و تجسم مهر و عواطف انسانیاند. از آن ها بود که میشنيديم در سال ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ بر آن ها چه رفته و چگونه دار و ندار و اطفال خود را در آغوش گرفته از نابودی و جنگ نجات داده و به سرزمين همسايه پناه آوردهاند و زندگی در اردوگاه های موقتی و زاغهها و حلبیآبادها را به اميد روزی که به وطن خويش بازگردند ادامه میدهند. سرزمين غصب شده را چنان مانند بهشت توصيف میکردند که فرزندان در آرزوی بازگشت به آن ازهيچ خطری نمیهراسند. زنان فلسطينی مايهء روشنی شعلهء مقاومتی هستند که بيش از ۵۰ سال است ملتی را برپا نگاه داشته است. همين طور است نقش زنان در عرصهء دفاع از زندانيان، حمايت از کودکان، در تحصيل و آموزش فرزندان از دختر و پسر، و برپايیِ انجمنهای مردمی.
ملت فلسطين زير ضربات دشمن اشغالگر و سرکوب رژيم های استبدادی عرب به شدت با پراکندگی و تلفات جانی و مالی و زندان و تبعيد و انواع محروميتها رو برو بوده و زنان فلسطينی بار ستمی دوگانه را بردوش کشيدهاند، هم به عنوان فردی از آن ملت و هم به عنوان زن در جامعهای سنتی و مرد سالار. مشارکت زنان چه در ادارهء امور خانواده که غالباً به خاطر از بين رفتن مردان مسؤوليت را کاملاً به دوش گرفتهاند و چه در مبارزهء سياسی و نظامی و اجتماعی هرچند باعث شل شدن برخی قيود سنتی گرديده ولی سنتهای مردسالارانه همچنان جان سختی میکند و نياز به مبارزه ای وسيع و عميق همزمان با مبارزهء آزاديبخش احساس میشود. برای آنها امروز آشکار است که نمی توان به اين دل خوش داشت که با حل مسألهء ملی و کسب استقلال، حقوق زنان تأمين خواهد شد. نمونهء الجزاير را نشان میدهند که چگونه عليرغم مشارکت فعالانه و درخشان زنان در مرحلهء مبارزهء ملی، پس از استقلال، زنان را دوباره به خانه بازگرداندند و دست و پای آنان را با قانون اساسی مردسالارانه شان بستند. زنان فلسطينی در عين شرکت در انتفاضه و به زندان رفتن و به عهده گرفتن مشکلاتِ مبارزه با اشغالگران، اين هشياری را دارند که سنت های مردسالار حتی در درون سازمان های مبارز ريشه دارتر از آن است که خود به خود از بين برود و جايگاه واقعیِ زنان را به عنوان انسان های برابر در کليهء عرصه های زندگی به رسميت بشناسد. خانم سحر خليفه رمان نويس فلسطينی که مجله ای به نام «زن» در شهر رام الله منتشر می کند در سال ۱۹۹۲ در مصاحبه ای می گويد:
«انتفاضه نقش های جديدی به عهدهء زنان گذارده است. زن ها حالا به سوی دشمن سنگ میاندازند، در اداره و بهبود اوضاع تعاونیها مشارکت دارند، جمعيتهای فرهنگی و سياسی را رهبری میکنند. زن فلسطينی در انتفاضه قادر است هرکاری را که مردها میکنند انجام دهد. از صحنه کنار رفتنِ مرد چه به خاطر زندان و چه به خاطر کار در خارج از کشور، به زنان نقش و مسؤوليت واقعی را محول کرده است. تصميم گيری چه در منزل و چه در خارج منزل به عهدهء اوست. انتفاضه تجربهء نوينی ست که او را به کشف خويش و قدرت توليدی اش واقف ساخته و امروز احساس میکند که در توليد و کار با مرد برابری میکند. بدين ترتيب است که خواستار حقوق خود و مساوات با مرد شده است. زن فلسطينی احساس میکند که منزلتی کمتر از مرد ندارد زيرا همان مسؤوليتهايی را در بر میگيرد که سابقاً درانحصار مردان بود».
و در جای ديگر میگويد: «وقتی من در رمان «گل آفتابگردان» مسألهء زن را با جسارت و وضوح طرح کردم، مورد حملههای مردسالارانه قرار گرفتم، به خصوص از طرف سازمانهايی که خود را چپ معرفی میکردند. آنها معتقد بودند که با استقرار يک نظام سوسياليستی مسألهء زن نيز همراه با انواع ستمهای ديگر حل خواهد شد. اما تجربهء شخصی من و تجارب زنان ديگر عکس اين مسأله را ثابت کرده است. آخر رابطهء بين مرد و زن حتی در درون سازمان های چپ، غير از رابطهء تسلط مرد و نفوذ مردسالارانه و سلطه جويانهء او نيست. پس چطور می توانم ادعای مردی را که مدعی انقلابيگریست ولی خود در رابطه با زن رفتاری عقب مانده و سنتی را اعمال میکند باور کنم؟ ما چه زن و چه مرد بارِ سنگين رسوبهای گذشته را در مورد تبعيض جنسی به دوش میکشيم» (به نقل از آرش شمارهء ۱۴ مارس ۹۲).
همچنين شاعر برجسته فلسطينی خانم فدوه توقان، خانم ليانا بدر رمان نويس و سينماگر، خانم حنان عشراوی استاد دانشگاه و وزير دولت خودمختار، خانم ليلا خالد چريک مشهور سال های ۱۹۷۰ در آثار خود دائماً بر ضرورتِ پرداختن به امر رهايی زنان حتی در همين مرحله از مبارزهء سراسری ملی پای میفشارند. توجه به اين مسأله برای مبارزهء ما ايرانی ها نيز اهميت داشته و دارد که در عين مبارزهء دموکراتيک يا طبقاتی با رژيم های حاکم بايد با فرهنگ مردسالار هم که در ذهنيت همهء ما از زن و مرد وجود داشته و دارد مبارزه کرد. به نظر من روحيهء مردسالار را که در خود ما زنان هم وجود دارد با نقد خردمندانه و سعهء صدر و شکيبايی می توان از بين برد نه با روحيهء نفرت و طردِ جنس مرد و با درک عاميانهای از فمينيسم. برخی از زنان که برای رهايی زن می خواهند مبارزه کنند گاه چنان دچار احساسات و برخورد واکنشی می شوند که برخوردشان در نفی و طردِ طرف مقابل فرقی با سرکوب های مردسالارانه ندارد.
در سال های اخير در نتيجهء عوامل متعدد از جمله شکست راه حلهای به اصطلاح سوسياليستی و نيز ملیگرايانه و بحرانی که در دست يافتن به بيرون کردن اشغالگران و برپايی دولت فلسطين پديد آمده بخشی ازمردم فلسطين برای مقابله با سرکوبگری های اسرائيل و سکوت جامعهء بينالمللی به سازمان های اسلامی حماس و جهاد اسلامی روی آوردهاند. اين بخش از مردم مثل غريقی هستند که به هر خس و خاشاکی چنگ میزند تا نجات يابد. متأسفانه برخی افراد لائيک که از دست رژيم جمهوری اسلامی به ستوه آمدهاند گاه در حمايت از مردم فلسطين ابراز ترديد میکنند و خود را از صف کنار میکشند. در حالی که حمايت از حقوق انسانی آن ها در مبارزه با اشغالگران و در راه حق تعيين سرنوشت مستلزم احترام به آنان است. به گفتهء خانم ژيزل حليمی وکيل مدافع برجسته و يهودی تبار فرانسوی که در سال های ۱۹۶۰ دفاع از انقلابيون الجزاير و جميله بوپاشا را بر عهده داشت و امروز وکيل مروان برغوتی ست: «برای آنکه از حقوق انسانی فلسطينی ها دفاع کنی لازم نيست حتماً چپ باشی، تنها کافیست دمکرات باشی» يکجانبه نگریِ برخی از افراد لاييک و شرط گذاشتن برای حمايت از مردم فلسطين مرا به ياد شيخی می اندازد که در پاسخ به گرسنه ای که از او نان می خواست، می گفت اول بايد مسأله دينی را جواب بدهی وگرنه به تو نان نخواهم داد!
به نقش مخرب رژيم جموری اسلامی ايران هم اشاره ای می کنم و آن اينکه اين رژيم در تخريب جنبش مقاومت فلسطين همان نقشی را بازی کرده که اسرائيل می خواسته است. اسرائيل سالها برای تضعيف سازمان آزادی بخش فلسطين که نهادی لائيک و مورد احترام جهانیست مستقيم و غير مستقيم به تقويت اسلامگرايان (از جمله حماس که همان اخوان المسلمين شعبهء فلسطين است) پرداخت. جمهوری اسلامی مردم فلسطين را «ملت مسلمان فلسطين» مینامد تا مسيحيان را طرد کند و تفرقه ايجاد نمايد. رژيم ايران، فلسطين را مستعمرهء خود میخواهد، همان کاری که رژيم های عرب سالها کوشيده بودند انجام دهند. رژيم ايران با غوغای بيهودهای که ظاهراً به حمايت از فلسطين و در واقع، برای تبديل مبارزهء فلسطين به جنگ مذهبی بين يهودی ـ مسلمان به راه انداخت، موجب شد که برخی از مردم که به حقيقت قضايا پی نبرده اند آرمان فلسطين را همدست و همکاسهء رژيم ايران تصور کنند. جريانهای دست راستی سلطنت طلب هم که همکاری شان با نژادپرستان اسرائيلی از دورهء شاه معروف همگان است از اين موقعيت بل گرفته عليه آرمان فلسطين و در جهتِ دامن زدن به خصومت با ملت های ستمديدهء عرب تبليغات میکنند. يکی از سردمداران جريان ارتجاعی سلطنت طلب در مصاحبه با راديوی فارسی فرانسه RFI بارها از موضع شوينيستی ايرانی سخنانی گفته و به رژيم ايران توصيه کرده است که خود را به مسألهء فلسطين آلوده نکند. در صورتی که مردم ايران هر زمان که آزاد و آگاه بودهاند همبستگی خود را با همزنجيران خود، يعنی ستمديدگان جهان از ويتنام تا الجزاير و فلسطين و عراق اعلام کردهاند. به رغم خواست ارتجاعيون مذهبی و غيرمذهبی نيروهای مترقی و دمکرات و زحمتکشان ايرانی حمايت از فلسطين را وظيفه و مايهء شرافت خود میدانند.
ما با زنان فلسطينی که در سخت ترين شرايط اشغال و سرکوب چه در فلسطين اشغالی و چه در اوضاع فاجعه آميز اردوگاه های کشورهای همجوار (لبنان، سوريه و اردن) بسر میبرند در يک سنگر قرار داريم، سنگر مبارزه با ارتجاع سياسی، اقتصادی و فرهنگی و چه بهتر که نه تنها در حرف و موضع گيری، بلکه در عمل نيز با آنان ابراز همبستگی کنيم. به همين منظور به مناسبت ۸ مارس کوشيدهایم پيشنهادهايی در جهت کمک به زن فلسطينی به شما ارائه کنيم. بروشورها را می توانيد از ميز کتاب برداريد. ما اميدواريم همبستگی خود را عملاً نشان دهيم.
- توضیحات
- نوشته شده توسط تراب حق شناس
- دسته: یادبود پوران بازرگان
از طرف همکاران انديشه و پيکار، تراب حق شناس
سلام به حضار گرامی در همايش بزرگداشت پوران بازرگان ــ فرانکفورت
همايش امشب ۲۸ آوريل، قريب دو ماه پس از درگذشت پوران بازرگان، ادامهء يادمان های متعدد و افتخارآميزی ست که در تهران (از جمله در گورستان خاوران در کنار مزار رفيق علی رضا سپاسی) و نيز در خارج از کشور: در استکهلم، کوپنهاگ، استراليا، تورنتو و پاريس و نيز در چندين راديو (از جمله صدای زنان و برابری در سوئد، پژواک در کانادا) صورت گرفته، و به گمان ما تنها يک خط مشترک وجود دارد که همهء آنها را به هم پيوند میدهد و آن احترام و ارجگذاری به روحيهء مبارز و پيگير اوست. در اينجا ضمن سپاس از همهء شما، میکوشيم اين روحيهء شورشیِ فعال و رزمنده و شجاع، اين روحيه را که به نظر ما ستودنی ست و دليل حيات و تأثير وی در زمانهء خويش است، اين روحيه را که میتواند مهمترين چيزی باشد که از او برجای میماند در جوانبی از پراتيک سالهای عمر او نشان دهيم:
ــ آنجا که در آغاز نوجوانی با تبعيض سنتی و ديرين جامعهء مردسالار بين دختر و پسر روبرو میشود و از ادامهء تحصيل (که کمتر کسی حق دختران می دانست) محروم میگردد، بر اين موقعيت تحميلی میشورد. پوران پيش خود درس میخواند و در امتحانات داوطلبان شرکت می کند و سرانجام به دانشگاه می رسد و سرنوشت خويش را خود رقم میزند.
ــ آنجا که به فعالين سياسی آن روز در جنبش دانشجويی دانشگاه مشهد میپيوندد، در تظاهرات سخنرانی میکند و به عنوان يک فعال شناخته شدهء سياسی مورد پيگرد ساواک قرار میگيرد. به خانه اش میريزند و اوراقی را از او مصادره میکنند، به طوری که حالا پس از قريب ۵۰ سال، در اسناد و مدارک ساواک که اخيراً چاپ شده نمونه ای از آنها را
می بينيم با اين يادداشت ساواک که اينها «از خانهء پوراندخت بازرگان به دست آمد».
ــ آنجا که به تدريس در مدارس دخترانه همت میگمارد، موانعی را که بر سرِ راهش میتراشند عقب میزند و با شور و اشتياق به آموزش دختران مشغول میشود. پوران بازرگان معلم بود و نه تنها درد شاگردان، بلکه درد هم حرفه ای های خود را که قشری زحمتکش اند و کمتر حق شان به رسميت شناخته شده است خوب درک میکرد. چند تن از شاگردان قديم او خاطراتی جالب نوشته و فرستاده اند. همينجا از شاگردانش که در داخل کشور يا در خارج بسر میبرند خواهش میکنيم اگر موافق اند خاطره شان را بلند يا کوتاه بنويسند و برای ما بفرستند. اين روزها که مبارزهء معلمان کشور، اين پرولترهای شريف در ايران جريان دارد، شناساندن اين معلم جدی، مبارز و صميمی ارزش ديگری دارد.
ــ آنجا که در نتيجهء آشنايی اوليه اش با کسانی که سازمان مجاهدين خلق ايران را بنيان گذاشتند به اين سازمان پيوست و نخستين عضو زن در اين سازمان بود. مشارکت در فعاليت های آموزشی و تشکيلاتیِ يک سازمان انقلابیِ مخفی را برای تدارک قيام مسلحانه با صميميت و فروتنی ادامه داد و از امکانات حرفه ای خود که مديريت دبيرستان دخترانهء رفاه و ارتباط با شاگردان و خانواده ها بود پشت جبهه ای ارزشمند برای سازمان خود ساخت.
در درون سازمان مجاهدين هم، در عين رعايت انضباط ضروری ای که لازمهء کار انقلابیِ جمعی ست برخورد مستقل خود را فراموش نمی کرد. ابهامات و سؤالات خود را حتی اگر به مقدسات ايدئولوژيک سازمان مربوط میشد مطرح میکرد و از تملق و اطاعت کورکورانه بدور بود. میدانيم که اين روش را همگان ندارند.
ــ آنجا که سازمان مجاهدين در شهريور ماه ۱۳۵۰ ضربه خورد، بر ترس و رعبی که ساواک جهنمی شاه بر جامعه حکمفرما کرده بود فائق آمد. برای آزادی زندانيان سياسی و جلوگيری از اعدام محکوم شدگان به بسيج کم سابقه ای در بين خانواده های زندانيان سياسی دست زد، و همراه با دختران و زنان ديگر به اقدامی توده ای همت گماشت که نظيرش از سالها پيش رخ نداده بود، اقدامی افشاگرانه عليه رژيم شاه با ابعاد حقوقی و اجتماعی آن به ويژه از نظر مشارکت زنان به طور مستقل و مستقيم در فعاليت سياسیِ اعتراضی.
ــ آنجا که در ارديبهشت ۱۳۵۲ به ناگزير به زندگی مخفی پيوست و از دست مأموران ساواک فرار کرد، در خانه های تيمی در کنار مجاهدين ديگر مسلح شد و وظايف دشوار ادامهء مبارزه را با کمال ميل و درايت پذيرفت و در عين حال که فردی بسيار منضبط و مقرراتی بود از طرح انتقاد به مسؤولين هم ابا نداشت و نادرستی و بی مسؤوليتی را هرجا که میديد گوشزد میکرد حتی اگر حرفش را به گوش نگيرند.
ــ آنجا که در پاييز سال ۱۳۵۳ به خارج کشور فرستاده شد تا از دستگيری و زندان بدور باشد، بازهم راه شورشی خود را در اشکال ديگر ادامه داد و وظايف سازمانی را با آگاهی و برخورد مستقل پيش می برد. هيچوقت متعصب نبود، کوته نظری و سکتاريسم و تعصب را حتی اگر در قبال سازمان انقلابيش بود هميشه محکوم می کرد.
ــ آنجا که سازمان بحران درونی داشت و مسألهء تغيير ايدئولوژی در ميان بود، نه تنها اعصابش را از دست نداد، نه تنها فرصت طلبانه به تأييد و توجيه و اطاعت کورکورانه نپرداخت بلکه با تحمل دشواری های مناسبات تشکيلاتیِ آن روز و با تأمل و شکيبايی، پايهء جهان بينی تازه ای برای خود برگزيد که تا آخرين دم حيات با استواری و افتخار بر آن ايستاد و مبارزه اش را بر اساس آن سامان داد. در سال ۵۵ و ۵۶ وظايف دشوار زندگی مخفی، عبور غيرقانونی از مرز چند کشور و گاه با حمل اسلحه، کار در کارگاه سری دوزی و کارگری در هتل در ترکيه برای تأمين معاش، در عين حفظ ارتباط سازمانی و آموزشی و غيره، همه را با جان و دل پی میگرفت.
ــ آنجا که در چارچوب روابط سازمان خود با جنبش های انقلابی منطقه از فلسطين تا ظفار به رغم خطرات جنگ داخلی در لبنان، روابط گرم و صميمی و رفيقانه با توده های مبارز منطقه برقرار میکرد، آنها را میشناخت و بدانان عشق میورزيد و تا آخر عمر اين احساس احترام آميز و خواهرانه را با آنان حفظ کرد.
ــ آنجا که بلافاصله پس از قيام ۱۳۵۷ به ايران بازگشت و باز به فعاليت بين زحمتکشان از کارگر و دهقان به ويژه در بين زنان پرداخت، به سازماندهی مبارزهء خانواده های شهدا و زندانيان مشغول شد و به اعتبار حيثيتی که داشت هرچه سازمان (يعنی پيکار) از او خواست: از سخنرانی در مراسم رسمی گرفته تا سفر به آذربايجان و کردستان و ايجاد ارتباط با عناصر مبارز پراکنده ای که می توانستند جذب سازمان شوند انجام میداد. هرگز برايش کار کوچک يا بزرگ مطرح نبود و با فروتنی، آنچه را که وظيفهء خود میدانست در پيشبرد امر مبارزهء انقلابی برعهده میگرفت و در عين حال، حساسيت ها و دردهای روحی دوستان و رفقايش را با موهبتی که ويژهء زنانی چون او ست به بهترين وجه تا آخر عمر پی گرفت، زيرا به نظر او مبارزهء انقلابی و کمونيستی فقط يک بُعد خشک سازمانی نداشت. مهر ورزيدن به امر مبارزه و سرنوشت مبارزان چنان با جانش درآميخته بود که میتوان آن را چنين توصيف کرد: مِهر نشسته بر دل، بيرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران!
آنجا که در ۱۳۶۱ پس از مشقات فراوان به تبعيدگاه خود رسيد، طی ۲۵ سال هرگز مأيوس نشد، راه عافيت و فراموشیِ مسؤوليت ها نپيمود. قبل از هرچيز، از نخستين ماه های ورود به فرانسه کار کرد، از نيازمندِ اين و آن شدن هراس داشت، بايد برپای خود میايستاد و با صرفه جويی قابل تحسينی راه ادامهء مبارزه را برای خود و رفقای معدودش آسانتر ساخت، برای کارِ کارگریِ خود، هرچند هم به اصطلاح پايين بود ارزش قائل بود، آن را مثل برخی ديگر پنهان نمی کرد، از آن شرم و گله ای نداشت، بلکه بدان افتخار مینمود. «انديشه و پيکار»، اين شمعی که به رغم طوفان حوادث در چهارراه تسليم طلبی ها و غرزدنها و فرار از مبارزه همچنان میسوزد و روشن مانده است بدون وجود سرشار از انرژی پوران نمیتوانست پا بگيرد.
پوران طاقت تحمل نابکاری و ستم از هيچ نيرو و از هيچ کسی ولو نزديکترين کسانش باشد نداشت. صريح بود. نمی ترسيد. محافظه کاری نداشت. موضعگيری هايش حتی اگر غريزی بود صميمی بود. از رژيم جمهوری اسلامی نفرت داشت و با هرفرياد جدی که عليه رژيم سرمايه و خرافات و شلاق و سنگسار بلند میشد همصدا میگشت. همدرد تمام عيار فلسطينی ها بود. خود را فلسطينی، لبنانی، افغانی، آفريقايی و مکزيکی می دانست. تا آخرين روزهای زندگی، پيش از آنکه به اغمای مصنوعی برود از اخبار مبارزات ايران و جهان میپرسيد. دوستی فلسطينی را که به عيادتش آمده بود چنان در آغوش گرفته بود و می گريست که گويی عزيزترين فرد خانوادهء اوست و راست اين است که او را عزيزتر از خانواده میدانست. برای او چهل سال بود که شعاع خانواده از محدودهء سنتی درگذشته بود و هر انسان رنجديده را دربر میگرفت. او يک انترناسيوناليست، يک «مبارز بدون مرز» بود.
او ستم بر زنان و تحقير و تبعيض عليه آنان را بر نمیتافت. مردسالاری را چه در پوشش مذهب و چه در هر لباس ديگر مورد انتقاد و اعتراض قرار میداد و با آن مبارزه میکرد. نمیتوانست تحمل کند که در سازمان های کمونيستی هم حق زنان رعايت نشود. تاب آن نداشت که فعالين سابق سياسی چپ از زن و مرد که در تبعيد بسر می برند و ۲۰ سال است ادای فمينيسم در میآورند همان ذهنيتی را نسبت به زن داشته باشند که پدربزرگ هاشان. وقتی در کنفرانس برلين خانمی هنرمند، پروانه حميدی، اعتراض خود را به رژيم جلاد و زن ستيز ايران به شيوه ای تئاتری، با تقريباً لخت شدن خود بيان کرد، پوران بود که برخلاف خيل نکوهشگران «چپ» از وی حمايت کرد و چند ماه بعد او را برای اجرای برنامه ای به پاريس دعوت نمود.
درک او از فمينيسم که شخصيت مبارز، توده ای و راديکال پوران در آن انعکاس داشت از انواع درک های فمينيستی رايج متمايز بود. اين تمايز را می توان در ويژگی های زير ديد:
نخست اينکه درک عميقاً انترناسيوناليستی او ابداً حالت فرماليستی و ديپلوماتيک نداشت، او عميقاً از وضعيت زنان در فلسطين و عراق و افغانستان و جاهای ديگر همانند وضعيت زنان ايران رنج میبرد و به طرق گوناگون میکوشيد درمبارزهء آنها سهيم باشد.
دوم اينکه برخلاف بسياری از فمينيست های غيرچپ، محور ديدگاهش محدود به اقشار متوسط و مدرن نبود، بلکه به خصوص وضعيت زنان و دختران اقشار زحمتکش و ستمديده برايش بسيار مهم بود. همچنين برخلاف بسياری از فمينيست های چپ، برای او مقولهء زحمتکشان، امری انتزاعی و استنتاج شده از مفاهيم عام ايدئولوژيک نبود. هرگاه از کارگران و زحمتکشان صحبت میکرد، شنونده بیاختيار در ذهنش آدمهای ملموس، واقعی، مشخص را با زندگی پر از درد و رنج شان متصور میشد.
سومين ويژگی، درک وی از مناسبات مردسالاری بود که آن را به هيچ رو صرفاً در جمهوری اسلامی، يا مذهب يا مردان خلاصه نمی کرد. او پيچيدگی مسأله را در سنت های رايج و ديرينه که عميقاً در خود زنان نيز حاکم است می ديد و به قول خودش «عقب ماندگی تاريخی ما زنان را هم بايد در نظر داشت». او معتقد بود که دشواری مبارزهء زنان در اين است که صِرف مبارزهء جمعی زنان عليه مناسبات مردسالارانه به هيچ رو کافی نيست، بلکه مبارزهء فردی هر زنی را نيز میطلبد که به رغم همهء موانع ناشی از مناسبات حاکم، شايستگی و لياقت خود را در فعاليت های اجتماعی نشان دهند.
پوران با همکاری دوستانی که هريک را به گونه ای با خود همراه کرده بود چندين بار مراسم ۸ مارس در پاريس برپا کرد. محتوای پرمغز اين جلسات می تواند سرمشق باشد. نخستين مراسم که وسيع تر از همه برگزار شد در سال ۹۸ بود. در اين مراسم به مناسبت هشتادمين سال قتل روزا لوکزامبورگ، به مناسبت پنجاهمين سال انتشار کتاب جنس دوم اثر سيمون دوبوار، به مناسبت گذشتِ ۷۰ سال از شرکت يک زن کمونيست ايرانی (خانم ايران ارانی، خواهر دکتر تقی ارانی) در يک کنگرهء بين المللی زنان، مقالات مناسب عرضه شد، يک خانم فيلسوف فمينيست فرانسوی (ژانويو فرِس Jenviève Fraisse) سخنرانی کرد و تدارکات لازم با پوستر و غيره فراهم شد و مراسم سال های بعد، به زنان افغان، به زنان فلسطين و به زنان عراق تقديم شد و خودش در يکی دوتا از آنها سخن گفت.
در سالگرد کشتارهای جنايتکارانه ای که رژيم جمهوری اسلامی در سال های ۱۳۶۰ و ۶۷ مرتکب شده؛ به خاطر جلوگيری از فراموش شدن قتل های سياسی زنجيره ای؛ به منظور حمايت از کارگران ايران که جهت ايجاد تشکل های حق طلب و رزمندهء کارگری مبارزه می کنند؛ در برگزاری هرسالهء اول ماه مه؛ برای پشتيبانی از مبارزهء فلسطينی ها و لبنانی ها... در تظاهرات متعدد شرکت میکرد، پای ثابت همهء اين فعاليت ها بود و از اينکه گاه قدرش را ندانند عقب نمینشست. هرجا مبارزه ای با سرمايه و ستم امپرياليستی در جريان بود پوران بی برو و برگرد حضور داشت و نقش راديکال خود را بر آن میزد. هرجا مبارزه ای با دروغ و خيمه شب بازی «انتخابات» در ايران يا فريبکاری های به اصطلاح اپوزيسيون وجود داشت، پوران حاضر بود. وقتی اصلاح طلبان داخل و خارج که به اميد مداخلهء بوش «فيل آقای گنجی» را هوا کرده و جلسه ای را ظاهراً به دفاع از زندانيان و باطناً به حمايت از «آلترناتيو» گنجی برپا کرده بودند، از بين دهها نفر که در جلسه حاضر شده بودند تنها پوران بود که برخاست و گفت: «امضای مرا پای اعلاميه تان نگذاريد... من برای آزادی همهء زندانيان سياسی آمده ام نه فقط گنجی!»
اين روحيهء شورشی فعال و نه منفعل، اين آمادگی مطلق برای مبارزه حتی در بيمارستان هم دارا بود، اخبار را دنبال میکرد و از ديدار دوستان دور و نزديکی که به پاريس میآمدند بسيار خوشحال میشد. در برابر بيماری هم می کوشيد تسليم نشود.
پوران خود را جزئی از يک مبارزهء فراگير می دانست. بيمه های اجتماعی را که در بيمارستان از آن برخوردار بود ناشی از يک قرن مبارزات کارگران و زحمتکشان و نيروهای مترقی و رزمندهء فرانسه و جهان میشمرد و بارها میگفت من خود را مديون همهء مبارزاتی میدانم که اين دستاوردهای اجتماعی را برای همگان فراهم کرده اند؛ دستاوردهايی که بايد با مبارزه حفظ شود.
پوران زنی مهربان با قلبی بزرگ بود. فروتن بود، اهل هياهو نبود. قدر دوستی را می دانست و دستی را که برای دوستی فشرده بود با انگيزه های حقيرِ رايج رها نمیکرد.
او مبارز بود. کمونيست بود. زن به تمام معنی کلمه بود. خود ساخته بود. پيشکسوت بود. انسان بود. افتخار ما بود. ققنوسی بود که از خاکسترش ققنوس ها برخواهند خاست.
نه، او نمرده است.
* * * * *
در پايان لازم می دانيم از کليهء دوستان و رفقايی که در ماه های بيماری پوران با محبت فراوان از راه های دور و نزديک از او احوالپرسی کردند و او را با ديدارهای خود تنها نگذاشتند، کسانی که برای عيادت از او به پاريس سفر کردند و او را با محبت و احترام دلگرمی بخشيدند، کسانی که در بزرگداشت او نوشتند، پيام دادند، سخن گفتند، امضا کردند، از طريق اينترنت، چنين وسيع، اطلاع رسانی کردند و موضع گرفتند، خاطره و خاکسترش را گلباران کردند، با شرکت در مراسم يادمان او در پاريس و در کشورهای ديگر نشان دادند که قدر مبارزه و شخصيت او را می دانند و باعث تسلی و دلگرمی ما شدند سپاسگزاری می کنيم.
از طرف همکاران انديشه و پيکار، تراب حق شناس
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: یادبود پوران بازرگان
کمیتهء برگزارکنندهء مراسم بزرگداشت پوران بازرگان در فرانکفورت
نام بعضی نفرات
ياد بعضی نفرات
روشنم می دارد
قوتم می بخشد
ره می اندازد
و اجاق کهن سرد سرايم
گرم می آيد از گرمی عالی دمشان.
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است،
وقت هر دلتنگی
سويشان دارم دست
جرأتم می بخشد
روشنم می دارد.
ياد بعضی نفرات
زنده ام می دارد
(نيما یوشیج ۱۱ ارديبهشت ۱۳۲۷)
- - - - - - - - - -
پوران بازرگان هم از ميان ما رفت. او که شيفته زندگی بود و با عشق به انسان و رهايی اش به صف فريادگران بر عليه استشمار پيوسته بود.
دوستان، رفقا!
ما در اينجا گرد آمده ايم، تا ياد اين زن را گرامی بداريم، زنی که زندگی را به بهترين وجه آن درک می کرد، و برای آن به تلاش پرداخت. تلاش او اما نه از راه عافيت انديشی، که مبارزه در راه کسب آن برای خود و کل جامعه از طريق محو جامعه طبقاتی سرمايه داری بود.
او انتخاب کرد، انتخابی سخت و دشوار، در جامعه و زمانی که اين انتخاب مايه ای در حد جان طلب می کرد، چرا که سيستم پليسی حکومت شاه نيز در آن زمان به خشونت بارترين شيوه ها، هر گونه ای از مبارزه را سرکوب می نمود. انتخاب او، در همين حال يک انتخاب تاريخی بود، و توان و تقاضای جامعه ما را برای پايان دادن به سيستمی نشان می داد، که تار و پود جامعه را در بر گرفته و از طريق استثمار کارمزدی در جامعه، خود را بر پا داشته بود.
ورود پوران و ديگر زنان به عرصۀ مبارزۀ اجتماعی در آن زمان، بويژه دليل مضاعفی بر اشباع جامعه از فرهنگ و ستم طبقاتی- سرمايه داری بود.
او پابپای بسياری از دلاورانِ زن و مردِ هم نسل خود برخاست، تا رويارويی در جامعه طبقاتی را بگونه ای که خود آن زمان انديشيده بودند، تجربه کند.
بدين سان او هم برگی از دفتر عشق تاريخ ما بود، همچون ديگر شمع هايی که نور خود را افشانده و رفتند.
يکی از نکاتی که می توان درباره پوران بر زبان آورد اين است که خوشبختانه او قهرمان نماند، اگرچه تاريخ ما در زمانی که او پا به عرصۀ مبارزه گذاشت، هنوز تاريخ قهرمان باوری و پرورش قهرمان بود، و کار و راهی را نيز که آنان انتخاب نمودند، بواقع هم چيزی کمتر از آن نمی توان نام گذاشت، اما او نيز مثل ما لااقل تا اين زمان زنده ماند، تا سپری شدن تاريخ قهرمانی و واگذاری رهايی واقعی از استثمار طبقاتی بدستِ خودِِ رهايی خواهانِِ تاريخ را درک و دريافت کند.
به اين ترتيب پوران بازرگان در تاريخ ۴۵ ساله زندگی مبارزاتی خود سه دوره را تجربه نمود.
دوره اول با فعاليت ها و اقداماتی نظير راه اندازی انجمن های زنان آغاز می شود و با ورود به مبارزه سياسی- تشکيلاتی با سازمان مجاهدين خلق با ايدئولوژی مذهبی ، در سال ۱۳۴۸ به اوج خود رسيده و تا سال ۱۳۵۴ با پشت سرگذاشتن ايدئولوژی اسلامی تداوم می يابد.
در طول اين دوره، مخصوصاً در جريان فعاليت سازمانی، پوران در کنار مجموعۀ وسيعی از ديگر همرزمان خود در می يابد که با سلاح مذهب نمی توان به سوی آينده نوينی که آنان انديشيده بودند پيش رفت. بويژه آنکه سازمان آنها حتا در همين دوران بوی ايده ها و افکار نوين ديگری را نيز شنيده و درک کرده و حتا تا حدودی خود را بدان نيز نزديک کرده بودند.
دوره دوم از سال ۱۳۵۴، زمان اعلام تغييرات ايدئولوژيک، رسماً آغاز می گردد و تا سال ۱۳۵۷ با نام مجاهدين بخش م- ل به کار و فعاليت خود ادامه می دهد و سپس با قيام بهمن ۱۳۵۷ و سرنگونی رژيم سطنتی در "سازمان پيکار در راه آرادی طبقه کارگر" تشخص سازمانی جديدی می يابد که تا سال ۱۳۶۱ ادامه داشته است.
نقطه پايان اين دوره، ضربات وحشيانه رژيم سرمايه داری جمهوری اسلامی به تمامی شرايط آزاد فراهم آمده بعد از سرنگونی حکومت پهلوی و از جمله در هم شکستن سازمان های سياسی بود. در اين ميان سازمان پيکار يکی از مهلک ترين ضربات را خورده و بحران نظری درونی و تشتت تشکيلاتی، کار چنين ضربه زدنی را توسط رژيم بويژه آسانتر نمود.
در اين شرايط پوران نيز دچار همان سرنوشتی گرديد، که در مورد ساير اعضاء پيکار و ديگر جريانات سياسی در جامعه با زندان، کشتار و آوارگی و پناهندگی رقم خورده است.
دوره سوم از سال ۱۳۶۱ با خروج از ايران آغاز و تا پايان زندگی در پاريس ۱۶ اسفند ۱۳۸۵ ( ۶ مارس ۲۰۰۷ ) ادامه می يابد.
در اين دوره پوران همراه با تنی چند از همرزمان خود در پاريس و ديگر شهرها و کشورهای جهان اگرچه ناخواسته، اما ناگزير به يک باز انديشی عميق ديگر در چند و چون تاريخ خود و آنچه پشت سرگذاشته شده بودند، می شود. اين باز انديشی اما تنها به سرنوشت سازمان پيکار محدود نمی ماند و خوشبختانه دامنه آن کل جنبش همعصر آنها را نيز در بر می گيرد.
بخشی از اين باز انديشی خود را در اين واقعيت به نمايش می گذارد که او و ديگر همراهان، راه را در بازسازیِ سهل انگارانه همان سازمان و همان ساختار نظری و عملی گذشته نمی بينند.
اين بار ملاحظات ديگری در کار است. اين يک شکست بوده است، شکستی اما نه در آن حد که تنها يک تشکيلات را به نابودی بکشاند، که با اين حساب کار ساده و راه حل بسيار ساده تر از آن می بود. اين بار شکست در ارکان فکر و تئوری افتاده است و ذهن را فعال تر از پيش می خواست. در اينجا بايستی به چالشی تاريخی تن سپرد.
بدان زمان که تيره شود روزگار پدر
سراب و هستو روشن شود به پيش نظر
مرا بجان تو از ديرباز می ديدم
که روز تجربه از ياد می بری يکسر
تو راه راحت جان گير و من طريق خطر
تو جای امن و امان گير و من مقام مصاف
و پوران خوشبختانه از آن دست رهروانی بود، تا تن به سراب و هستو- هستی حقير شده- ندهد، در ميدان بماند، تا راهی را که بسيار پيش از اينها آغاز کرده بود، به نتيجه برساند. اگرچه در اين راه، طبيعتِ هستی، کار خود را زودتر از آنچه او خود در سر و در دل داشت، با او کرد.
اما به راستی که عرصه انديشه ورزی و راه بردن به دلايل شکستِ نه تنها خود، بلکه مجموعه جهانی ئی که تو با آنان همراه بوده ای، کار چندان ساده و خمره رنگ رزی نبوده است. و تا کنون نيز تاريخ درگير اين واقعيت است.
پوران نيز چون قهرمان نبود، به اين واقعيت دست يافت که همراه جهان کارگران بايستی به آينده به گونه ديگری راه برد، راهی که اما نه بسان گذشته می توانست باشد و نه اينکه کاری يک تنه بود.
در هر صورت يک چيز در تمامی اين سه دوره، چه آن زمان که هنوزاو متاثر از مذهب بود، و چه آن زمان که از قيد آن تا آخرين روزهای زندگی رها گشته بود، پوران را در يک راستا نشان می دهد و آن واقعيت خواست و تمايل زمينی او به رهايی از قيد جهان ظلم و ستمی بود، که بويژه در دوران پس از تغيير ايدئولوژی مذهبی به تعريف يکدست تر و روشن تری از آن دست يافت. او بواقع هماره در راستا و در کنار کارگران و زحمتکشان
تاريخ ايستاد، چنانکه در خطابه تدفين هم گزارشگونه از واقعيت زندگی او گفته شده، او خود نيز تا زمان بازنشستگی ، انسانی زحمتکش و مزد بگير بوده است.
او در تمام اين سال های دوره سوم هم، صدای اعتراض خود را همواره در صف معترضين به سرمايه داری بلند نمود. او هرگز فراموش نکرده بود که به هر گونه ای که ممکن باشد بايستی عليه جانيان حکومت اسلامی در ايران، به اعتراض برخيزد و در اين راه هر کوششی را که ممکن بود انجام داد. او کوشش کرد تا به يارانی که در ايران باقی ماندند و در اين سال های سياه و تيره، فشارهای بسياری را پابپای تمامی کارگران و توده های زحمتکش در ايران تحمل کردند، يادآوری کند، که اگرچه او نيز بسان بسياری از مبارزان، ناگزير از تبعيد اجباری بوده است، اما قلبش هماره در همراهی با آنان، با کارگران و توده های زحمتکش طپيده است. تا واپسين روزهای زندگی به شرايط غير انسانی جهان که همچنان در چنگال سرمايه داری مانده است، اعتراض نمود، تا پيمانی را که با زنده يادانی که در راه دفاع از سوسياليسم به تاريخ پيوستند، به ساير همرزمان بازمانده و برای از پای ننشستن آنان ياد آوری نمايد. پوران به سهم خود در جنبش طبقاتی کارگران و به خواست زنان برای رهايی کامل از قيد هرگونه ستمی، چه طبفاتی و چه جنسی وفادار ماند.
دوستان، رفقا!
لازم است اين گفته ها را با نکته ای در اينجا به پايان رسانيم و آن اين است که:
در زندگی و فعاليت اجتماعی دو چيز شهامت می خواهد:
اول انتقاد کردن به خود و دوم شهامت در تقدير و تشکر از همراه و همرزمی که سال ها در صف کارگران و زحمتکشان بوده، و از نزديک شاهد راه و رفتار او بوده ايم. که اين گاهی دشوارتر از اولی است. از اين رو ما امروز رفيق کارگران و زحمتکشان را تقدير می کنيم.
۷۰ سال زيستن و شايسته زيستن، و برای انسان و ببوی انسانيت زيستن اين شايستگی را داشت، اين شايستگی را دارد تا بار ديگر چشم های خود را باز کنيم و به ياد پوران، و پوران ها، و همه کمونيست ها، برای همه زيبايی خواهان آينده بشريت، بشريتی فارغ از هرگونه کار مزدی و مالکيت خصوصی و دولتی سرمايه داری ادای احترام کنيم و دست بزنيم.
فرانکفورت - ۲۸ آوریل ۲۰۰۷
زیر مجموعه ها
یادبود پوران بازرگان
یادبود پوران بازرگان