در غزه، زمانی فرا رسیده است که واژهِی امید چیزی تجملیست
واژهی زندگی ثروت است
خوشبختی گنج است
و لبخند متعلق به گذشتههای دور.
غم و اندوه واقعیت مطلق است
یک لیوان آب معجزه است
و یک دارو، سکهای نادر
یک تکه نان مسرتبخش است
یک دقیقه برق مالومنال
یک ارتباط اینترنتی، حتی محدود،
بختی عظیم.
دو ساعت در روز خوابیدن زیر بمبها
یک امتیاز است
کمی طعام به دست آوردن چالش است
از خانواده خود خبر گرفتن، شقالقمر
به دوستان خبر سلامت دادن، یک تحقق
در این زمین سوخته پناهگاهی یافتن، رویایی تحققناپذیر است
در برابر توحش ایستادگی کردن، به عرش رسیدن است
و در میانه جهنم دوام آوردن، پیروزی محض.
زمانی که مرگ روزمرگی شود،
به خاک سپردن، امری پیشپاافتاده،
نابودی وسیع یک منطقه زیبا، واقعیت
جنون وحشیانه، قانون
قتلعام مکرر، مرام
فاجعه انسانی، تقدیر
تنبیه دستهجمعی، اصل
بیعدالتی، نظام
بیمجازاتی، امری مشروع
حقوق بینالملل، دروغ و فریب
درد و رنج، روالی روزمره
اینجا تنها چیز بیارزش، خونی است که روز و شب در غزه روان است.
شعر از شاعر فلسطینی در غزه: زیاد مدوخ
ترجمه: حبیب ساعی