images_2.jpg

گفت‌و‌گویی در بارۀ اوضاع زنان در افغانستان

 *زن افغان، ذبیح تاریخ*

 

 ای رنجبر، ای کاری تو سازندۀ دوران
دوران ز تو و قدرت جاوید تو بالید

اکنون اما؛ شهر در اسارتِ سکوت تندروهای مسلمان است، کافه‌ها و انتشاراتی‌ها، هرچه که بویی از فرهنگ و تمدن بُرده است را تعطیل کرده‌اند، در کوچه‌ها سرود میهنی "احمد ظاهر" دیگر شنیده نمی‌شود و طنز نظر محمد، شاعر معروف به "خاشه" در هیچ شب شعری، شنیده نمی‌شود. این خالیِ مرگبار تنها گهگاهی با آوای خوشحالی برخی مردم در همراهی جشن پیروزی طالب‌ها شکسته می‌شود.


می‌گوید: حتی یک قطره خون هم ریخته نشد، آن‌ها دو دستی "هرات" را تقدیم‌شان کردند، چون دست همه در یک کاسه است.
جهان ما را فروخت. شهر(هرات) سقوط کرد! [کابل نیز]



"خیل عظیم جمعیتی به سفارت‌خانه‌ها هجوم بُرده‌اند بعد از هرات، آشفتگی و هراس به شهر بزرگِ کابل، پایتخت افغانستان رسیده است.
آنان که دست‌شان به دهان‌شان می‌رسد به سفارت‌خانه‌ها مراجعه می‌کنند و می‌روند و رفته‌اند،
اما آنان، فرودستانِ بی‌پناه، سنگ‌های آسیاب و قربانیان‌ تاریخ‌اند که جایی برای رفتن ندارند و در زیر سایۀ شوم چه طالبان و چه پاسداران نفس می‌کشند."

"در اتاق دکتر نشسته بودم، هوا بسیار گرم بود، برقعه (برقع) را از صورتم کنار کشیدم که نفسی تازه کنم، به ناگهان؛ طالبِ جوانی داخل اتاق آمد و مرا تا آنجا که می‌شد کتک زد و با الفاظ رکیک و زشت مورد خطاب قرار داد که چادر از چهره برندارم..." حالا بیست سال از دور اول حضورِ "طالبان" می‌گذرد و دوباره این ترس به جان و تن‌اش افتاده است که آن‌ها هجوم آورده‌اند و شهر تسلیم شده است".
هفده ولایت افغانستان تحتِ کنترل و یورشِ طالبان درآمده است. پنج‌شنبه شب، در تابستان آگوست، طالب‌ها در ارگان‌های دولتی و خیابان‌های هرات آغاز به کار کردند.
[دانشجوها می‌توانند درس بخوانند. استادها و زن‎های معلم اما به خانه برمی‌گردند، کارمندها به خانه می‌روند تا دوباره آن‌ها را احضار کنند و دکترها می‌توانند به شغل‌شان ادامه بدهند.
نسخۀ زندگی ما در فاصله‌ یک غروب تا طلوع تعیین شد و اگر تن ندهیم ما را "محاکمه صحرایی" می‌کنند.
همچون:" فرخنده ملک‌زاده". که جلوی چشم جهانیان، تکه تکه‌اش کردند!
همین شب پیش، خودشان می‌گویند: دو دزد را دستگیر کرده‌اند، در محاکمه خیابانی صورت‌شان را سیاه‌رنگ کرده‌اند، طنابی بر گردنشان آویخته‌اند و در ملا عام به نمایش‌ گذاشته‌اند. چه جوری؟ دزد، دزد رو محاکمه می‌کنه؟ همون شبی که هرات رو تسخیر کردن، درهای زندان رو باز کردن و سه هزار طالب رو آزاد کردن! آدم‌کُش‌ها رو رها کردن! فاسدها رو رها کردن... حالا دزد، دزد رو محاکمه می‌کنه... و احتمالا تا الان کُشته باشن یا دست‌های هر دو رو قطع کرده باشن...آره اون‌ها عین وحشی‌گری رو انجام میدن...]



حقوق زنان، نخستین چیزهایی ست که نادیده گرفته می شود، سیاست همه چیز است.
[فوزیه کوفی-عضو پارلمان کابل-۷ جون ۲۰۰۹]
"در اردوگاهِ عسگرآباد شهر تهران، پلیس نیروی انتطامی، یک زن افغانستان را به حقیرترین شکل ممکن مورد ضرب وشتم قرار داد، چون در پی فرزند دستگیرشده‌اش بود، از ایران تا افغانستان مقام زن، هیچ اهمیتی ندارد. طالب‌ها آمده‌اند و برای همۀ شهر، "عفو نامه" صادر می‌کنند، می‌گویند: "ما مردم را می‌بخشیم!".
مگر ما چه کرده‌ایم؟! که حالا مورد لطف این‌ها قرار بگیریم و بخشیده شویم؟ زندگی و زن بودن اینجا گناه است.
دیگر کسی بی‌چادر و برقعه نمی‌‌تواند از خانه خارج شود، گفته‌اند: "زن باید برای کار ضروری آن هم با یک مرد مَحرم‌شده، طبق قوانین اسلام و شرع به خیابان بیاید".
[دیگه شال و مقنعه تمام شده، از این به بعد همه باید چادر-برقعه بپوشن، توی یکی از منطقه‌های هرات، طالب‌ها یک زنی را دستگیر کرده بودن و تذکر دادن: که با چادرِنماز و بی روپوش صورت و بی‌دلیل موجه حق بیرون اومدن از خونه ‌رو نداری...!]
زنِ افغان سال‌ها تلاش کرد، از انزوای اجباری بپرهیزد، که خود را به جهان بزرگتری پیوند بزند و همه زنجیرهای مردسالارانه و متحجرِ دینی را پاره کند، ما نمی‌توانیم سرخم کنیم، جهان با ما نباشد، این عقدۀ بدخیم گریبان همه را خواهد گرفت.

فرو کاستن وعادی‌سازی نامِ گروه بنیادگرای اسلامی طالبان افغانستان به "امارت اسلامی" توسطِ قدرت‌های همسایه، این چماقی‌ست برای کوفتن برسر ما.
زنان ساکن در هرات و دیگر ولایت‌ها، نگرانِ تعلیق و منع شدن ورودشان به دانشگاه‌ها هستند، بعد از دو دهه فعالیت و تلاش مستمر مبارزات زنان، جنگِ شبانه‌روزی نمایندگان در مجلس دولت و شکل‌گیری جنبش‌های مترقی زنان برای برابری و عدالت. برای مقابله با آپارتاید جنسیتی و جهان پدرسالارانه...
اکنون اما؛ دوباره به پلۀ اول بازگشته‌ایم. نیمی از جامعه یعنی؛ زنان. در انتظار بازپس‌گیری حقوق اولیه و انسانی‌شان هستند که به‌عنوان کارمند به دفاتر خصوصی و دولتی خود برگردند که تنها شاغل بمانند.
کارگرهای زن شهرنشین و روستاها، نان‌آورانِ خانواده که در خیاطی‌ها، پارچه‌بافی‌ها و... ساعت‌ها کار می‌کردند و دست‌مزد کم‌تر از مردان شامل‌شان می‌شد تا خرج تحصیل فرزندان و گذران زندگی را تامین کنند، به خانه بازگشته‌اند و از توحش طالب‌ها بیرون نمی‌آیند. این‌جا خاورمیانه است و جان آدمیزاد چون رویاهایش حراج و زنان در اسارتِ اسلام و مردسالاری مانده‌اند.
[من دارم خفه میشم، ما تو خفقانیم، طالبان یه کابوسِ بی‌ انتهاست. آیا کسی می‌فهمه؟
کارم، تجارتم، زندگی و زن بودنم رو از دست دادم. دفتر انتشاراتی و هفته‌نامه...همه‌اش تعطیل شد، زن‌های کارمند و مستقل دیگه نمی‌تونن کار کنن، دیگه نمی‌تونن آینده‌یی داشته باشن، جامعۀ جهانی ما رو رها کرد، حالا بیانیه‌ها میدن که مهاجرهای افغان رو قبول می‌کنن، ایران ما رو پس می‌زنه، پاکستان با طالبان همکاری می‌کنه، نیروهای نظامی آمریکا اینجا رو ترک می‌کنند، ما زندانی شدیم توی شهری که یه روزی متعلق به ما بود...]
مذاکرات صلح گروه طالبان افغانستان، ما را به این‌ نقطۀ تاریخ رسانده است، ما در توافق قدرت‌های جهان با طالبان گُم و فراموش شده‌ایم، پدران به پسران آغوش می‌دهند و دختران کودکِ دوازده ساله، آن تازه به بلوغ رسیده‌ها، توسط طالبان برای نکاح اجباری گروگان گرفته می‌شوند و یا به کشور پاکستان، دوستان و همراهان طالب‌ها فروخته می‌شوند.
شهر با توافق در اسارت طالبان است.
-احمد ظاهر: آواز خوان برجستۀ افغانستان در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ خورشیدی بود. از احمد ظاهر با عنوان "محبوب‌ترین خواننده تاریخ افغانستان" یاد می‌شود. وی در عمر کوتاه خود بیشتر از سی‌وسه آلبوم منتشر کرد و درست در سال‌روز تولد ۳۳ سالگی‌اش در سانحهٔ "مشکوک سقوط اتومبیل در درۀ سالنگ، درگذشت. هنوز عامل مرگ او روشن نشده‌است.
-خاشه: یک کمدین طنزپرداز مشهور ولایت کندهار یا قندهار بود. او بیش از شصت سال عمر داشت و چهل سال می‌شد که به طنزپردازی و طنز نویسی می‌پرداخت. او در پی تسخیر قندهار توسط گروه طالبان، تحقیر و بعد به غیرانسانی‌ترین شکل ممکن کُشته شد.
-فرخنده ملکزاده: که معمولاً فرخنده نامیده می‌شود، زنی ۲۷ ساله بود که در تاریخ (۱۹ مارس ۲۰۱۵) توسط صدها تن از مردان خشمگین طالب و مسلمان، در کابل پایتخت افغانستان سنگسار شد.
​گفت‌و‌گو با دوستی از افغانستان