مصاحبه با نيما رها
(ساکن بيروت)
در مورد وضعيت بيروت و ساير مناطق لبنان

۲۵ ژوئيهء ۲۰۰۶ (راديو صدای نو، سيدنی استراليا)

مصاحبه با تراب حق شناس
در مورد بحران کنونی خاور ميانه

۲۵ ژوئيهء ۲۰۰۶ (راديو صدای نو، سيدنی استراليا)

در همبستگى با مادران ايران

انجمن مادران ميدان مه [آرژانتین] با مادران عزادار در ايران همبستگى مى كند. اين مادران با سركوب دولت احمدى نژاد مواجه اند، دولتى كه جان ۵۷ نفر را گرفته و بيش از چهار هزار نفر را زندانى كرده است. مادران ايرانى كه براى نخستين با در ۲۸ ژوئيه ۲۰۰۹ در تهران گرد هم آمده اند، شنبه ها، لباس سياه برتن، با مطالبهء آزادى تمام زندانيان سياسى و خواست محاكمه تمام كسانى كه مسئول سركوب هستند تظاهرات مى كنند.

 

كشتار عام انقلابيون در تابستان ۱۳۶۷ ويژگى متفاوتى از ديگر جنايات رژيم سرمايه دارى جمهورى اسلامى ندارد، آن را بايد در شرايط زمانى و بحران هاى فزاينده رژيم بررسى كرد. غير از اين كه رژيم در يك اقدام مخفيانه، نهايت تلاشش را براى پنهان نگاه داشتن آن از ديد مردم داشت و چند هزار نفر از اسيران سياسى در يك مدت كوتاه كشتار كرد، مى توان رسوايىِ اين تراژدى سياسى و انسانى را در افكار عمومى ديد. اين رسوايى گاه در اعدام فاجعه آميز چندين هزار نفردر زندان ها و گاه با قتل در خيابان نمايان است، كه طى اتفاقات اواخر خرداد ماه شاهدش بوديم.
در مقدمه سوال هاى آرش، آورده شده است: " با نگاهى به تاريخ سى سال رژيم جمهورى اسلامى ايران مى بينيم كه استقرار روحانيت شيعه با اعمال انواع خشونت از جمله زندان، شكنجه، كشتار و قتل عام همراه بوده است. كشتارهاى بزرگ اين دين سالاران به قدرت رسيده طى سى سال گذشته، جلوه اى از جنايات اين دارو دسته، عليه بشريت بوده است." اين پيش فرض را قبول ندارم، چنين خشونتى تنها مرتبط با روحانيت شيعه نيست و اساس اين استدلال نادرست است. در پيش از بهمن ۱۳۵۷ كه حكومت جمهورى اسلامى برقرار نبود نيز جنايت هاى بسيار فجيعى صورت گرفته بود. اساسا ارتكاب اين فجايع بزرگ انسانى توسط حكومت ها كاملا و حتما مربوط به شكل و شمايل مذهبى و غيره آن نيست. اين نبرد نابرابر فرادستان عليه فرودستان است. اين جنگ سرمايه دارى عليه كارگران و زحمتكشان جامعه است. مبارزه يك مقوله طبقاتى است. حاكمان رژيم جمهورى اسلامى سرمايه سالار هستند، دين و مذهب، رنگ و جلاى اين جنايات روزمره است.
فعالين سياسى، فعالين حقوق بشرى وحتى افراد عادى، كشتار سال ۱۳۶۷ را صرفا از ديد انسان گرايانه و جريحه دار شدن احساسات ناب انسانى مى نگرند، نه تاثيرى كه بر روى جامعه از نظر سياسى و اجتماعى گذاشته است. بيشتر اين افراد اين كشتار فجيع را بى سابقه و حيرت انگيز مى دانند چه بخاطر انبوه زندانيان اعدام شده و چه به خاطر روند اين قتل عام. اين البته حيرت انگيز است، اما در حقيقت عمق مسئله را نشان نمى دهد. در بسيارى از مقالات به بيگناهى اين زندانيان اشاره مى كنند و حتى مثال مى آورند كه بسيارى از آنها، حكم زندانشان پايان يافته بوده، با اين حال، اعدام شده اند، گوىى از رژيم جمهورى اسلامى غير از اين انتظار دارند. كم اهميت دادن به جنايات ديگر رژيم در برابر اين فاجعه نادرست و حتى مغرضانه است كه در زير توضيح خواهم داد.

سال ۱۳۶۰ يكى از مهمترين و تلخ ترين درس ها در جنبش انقلابى ايران است. اگر آن همه انسانهاى شريف و پاك باخته كه چيزى جز رهايى انسانها و فردايى بهتر براى كارگران و زحمتكشان نمى خواستند، امروزه بودند و اگر تمام آن نيروها و انرژى ها به سلامت از بحران آن سال مى گذشتند، امروزه ما شايد در شرايط بهترى بوديم. در هر حال هيچ گاه زمانه به عقب بر نمى گردد، تا ما امكان تصحيح اشتباه هايمان را داشته باشيم. در آن سال ها تمامى سازمان هاى انقلابى كه رودر روى حاكميت ايستاده بودند در ترسيم ماهيت واقعى رژيم و اندازه جنون آن دچار كاستى هاى بسيارى شدند و نتوانستند بدرستى راه حلى براى گريز از اين تنگنا و يا حداقل حفظ نيروها بكنند. تقريبا اغلب سازمان ها ضربات سهمگينى خوردند، در نتيجه از توان آنها كاسته شد و خفقان سركوب رژيم پيشتر و پيشتر آمد. اگرچه تمامى آن سازمان هاى سياسى و انقلابى ظرفيت مبارزه در همان زمان و دوران خاص را دارا بودند، اما همانگونه كه زمان ايستا نيست جنبش انقلابى ايران نيز در همانجا نايستاده، پس از ركودى خونين در زمانى ديگر و مكانى ديگر سر برخواهد آورد .

جمهورى اسلامى با نيل به نابودى حتمى سازمان هاى انقلابى در اواخر سال ۱۳۶۰ با تغيير تاكتيك از كميت اعدام ها نسبت به اوايل سال كاست و به روش موسوم به "زدن سر مار" روى آورد و تا آنجا كه مى توانست سران و رهبران بسيارى از سازمانهاى سياسى را يافت و اعدام كرد. رژيم خونخوار جمهورى اسلامى در تابستان سال ۱۳۶۰ بطور متوسط ۱۰۰ نفر را در هر روز اعدام مى كرد، بسيارى را حتى بدون دانستن نام و يا نام واقعى و بدون محاكمه تيرباران مى كردند. در آن دوران جنون آدم كشى، مهمترين وسيله كشتن بيشتر و ايجاد ترس در بقيه بود.
اوج گرفتن اختلافات جناح هاى درونى رژيم ( بر خلاف اعتقاد بعضى از نيروهاى اوپوزيسيون ) و حتى مخالفتهاى علنى سازمان مجاهدين خلق و تظاهرات بزرگ ۳۰ خرداد بهانه شروع اين دوران وحشت و قتل عام نبود، دير يا زود رژيم به تقابل با كمونيست ها و ديگر مبارزين كشيده مى شد. همانطور كه تاريخچه پر از خون اين حكومت از همان روزهاى بعد از بهمن ۱۳۵۷ نشان مى دهد، حكومت اسلامى دست به كشتار توده هاى مردم و مبارزين در گوشه و كنار كشور در كردستان، تركمن صحرا، خوزستان و در بستن دانشگاه ها زد. بطور پراكنده مبارزين و كمونيست ها را تك به تك شكار و ترور مى كرد، اما سال ۱۳۶۰ سال تعيين و تكليف با مخالفينش بود بيش از اين نمى توانست جلو برود، اين شيوه را چند سال بعد در ۱۳۶۷ و در ابعاد كوچكتر انجام داد و همچنان هم ادامه مى دهد.
اين كشتار پس از قبول آتش بس در جنگ با عراق و به بهانه و در زير پوشش جنجال خبرى حمله نظامى سازمان مجاهدين خلق با حمايت ارتش عراق به مناطق غربى كشور صورت گرفت. رژيم هميشه در صدد تعيين تكليف زندانيان سياسى مخالف خود بود. همانگونه كه از خاطرات زندانيان از مرگ رسته اين سال ها قابل پيگيرى است. تقابل زندانيان و زندانبانان بر خلاف سال هاى گذشته بسود زندانيان تغيير كرده بود. سال هاى پيشتر، دوره يكه تازى توابان و بريدگان زير شكنجه، عليه زندانيان مقاوم بود و در سال هاى پايانى منتهى به تابستان ۱۳۶۷ ، تواب ها اين قربانيان مفلوك رژيم، حضور كمترى داشتند كه زندان در زندان ديگرى به وجود آورند. رژيم در عرصه داخلى و جهانى با شكست مواجه شده بود و براى رهاىى از بحران هاى فزاينده محتاج ترميم زخم هاى خود و از جمله رها شدن از شر زندانيان سياسى بود. در سال هاى ابتداىى دهه ۱۳۶۰ رژيم كه با شمار بسيار و ده ها هزار نفرى زندانيان سياسى و خانواده هايشان مواجه بود، قادر به كشتن همه آنها نبود. اين موضوع مى توانست به معضلى مهم برايش منجر شود، با كشتار هر روزه، سعى در تداوم وحشت در همه آن سال ها داشت. در تابستان ۱۳۶۷ تعيين تكليف با چند هزار زندانى سياسى باقيمانده برايش آسان تر بود و با توجه به رويدادهاى بحرانى در مرزها و عوام فريبى بسيار از به خطر افتادن كل حاكميت ايران در رسانه ها و حتى تعطيل كردن مجلس، به كارزار هراس و نگرانى مردم افزود. كشتار زندانيان سياسى در تابستان ۱۳۶۷ بهترين فرصت رژيم براى خلاصى از دست مخالفين اسير خود در لابلاى آن همه خبر هاى نگران كننده براى مردم بود. از سوى ديگر از نظر روانشناسى اجتماعى مردم تا آن زمان به كشتار و قتل هاى بسيارى در جبهه هاى جنگ عادت كرده بودند. به قول ميشل فوكو در كتاب، " تنبيه و انضباط"، " زندان و شكنجه، عدالت را دوباره برقرار نمى كند بلكه قدرت را دوباره فعال مى نمايد. اين نوع تنبيه نه به جاى مانده از دوره بربريت و نه نتيجه پذيرفتن كوركورانه قانون، بلكه معلول نوعى سازوكار قدرت است كه شورش ها و جنگ هاى داخلى را كنترل مى كرده است." ۱
يكى از مهمترين اثرات اين فاجعه دردناك، احساس همدردى با شهدا و زندانيان و كسانى بود كه آن جنايت را محكوم مى كردند. اين همدردى بقدرى بزرگ است كه به اجبار بسيارى را به سكوت وا مى دارد تا آن را بزرگترين جنايت رژيم بشناسند و از سوى ديگر به بى رحمى و يا بى احساسى متهم نشوند. جمهورى اسلامى پيش و پس از سال ۱۳۶۰ و پس از آن كه شمشيرش را براى سركوب هر عدالت خواهى از رو بسته بود، به كشتار و قتل عام دست زده بود.
از مهمترين ويژگى هاى كشتار سال ۱۳۶۷ تبليغ صرفاً روى فاجعهء اين سال توسط دو گروه عمده، سازمان فداييان اكثريت و حزب توده است كه بيشترين افراد را در ميان اعدام شدگان غير مجاهد اين سال دارند. هر دو اين جريان ها با فرصت طلبى بسيار آن را در تبليغات خود " فاجعه ملى" مى نامند، گوىى هيچ كدام از جنايات ديگر رژيم فاجعه ملى نبوده است. اين امر بدين دليل است كه هر دوى اينها در سال هاى ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳ كاملا و با پشتكار بسيار از رژيم و جنايت هاى آن حمايت مى كردند و در واقع شريك جرم رژيم در قتل عام هاى اين سال ها بودند. اين دو جريان بويژه با عمده كردن قتل عام انقلابيون در تابستان ۱۳۶۷ ، عملا بر روى سال هاى پيشتر خط بطلان كشيده اند. هر دو فرصت طلبانه در تمام تبليغات احساسات برانگيز خود، تنها و تنها از اين كشتار سخن مى گويند. نگارنده بر اين باور است كه اگر رژيم دست به كشتار زندانيان چپ و آن جان هاى شيفته، چه وابسته به حزب توده و يا فداييان اكثريت و چه ساير نيروهاى كمونيست نمى زد، هيچ گاه اين دو گروه از كشتار عزيزان و دلاوران مجاهد به عنوان فاجعه ملى نام نمى بردند و از سوى ديگر در برپاىى هر گونه يادآورى آن نيز كارشكنى مى نمودند. مى توان به برگزارى چند گانه با جمع هاى كوچك در شهر هاى مختلف در خارج از كشور اشاره كرد، كه گاه در يك زمان و در يك شهر دو برنامه با يك مضمون برگذار مى شود، كه حتما يك سر آن از افراد اين دو جريان هستند، كه در تقابل با افراد ديگر و يا ديگران با آنها دست به برگزارى اين مراسم مى زنند.

۳۰ سال گذشته و نسل ديگرى از نيرو هاى جوان بدنيا آمده اند. اينان بهمراه نسل پيش بزرگترين خطر براى جمهورى اسلاميند. متاسفانه همان گونه كه در ديگر كتابها و مقالات در مورد رويدادهاى تاريخى نوشته شده بسيارى همچون اصلاح طلبان حكومتى و هوادارانشان در خارج از كشور درتلاشند كه كشتار سال ۱۳۶۰ را از ياد مردم پاك كنند. تمامى افرادى كه امروزه در حاكميت خود را اصلاح طلب و طرفدار دموكراسى مى دانند، در آن سال ها در كنار جناح رقيب از عوامل اصلى كشتار، شكنجه، اطلاعات كميته و سپاه، دولت، مجلس و شوراى امنيت ملى بودند. آنها در پشت تريبون ها گفتند و يا در روزنامه ها مصاحبه كرده و حتى مقاله نوشتند و تيرباران فرزندان مردم را با وقاحت تمام تاييد مى كردند. براى كسب ثواب بيشتر در اعدام مبارزين حتى از هم سبقت مى گرفتند. اگر بخشى از اينها هم اكنون مورد غضب جناح ديگر شده و در همان زندان هاى مخوف سال ۱۳۶۰ افتاده اند، و سازمان هايى در به اصطلاح اپوزيسيون خارج از كشور به گزارش لحظه به لحظه دوران حبس آنها مى پردازند، چيزى جز اختلافات درونى بر سر كسب قدرت و منافع جناحى نيست. اينان در زندان روزنامه، موبايل، و امكان نامه نوشتن داشته اند، روزنامه هاى داخلى در باره وضعيتشان قلم فرسايى مى كنند. اما رفقاى ما در سال هاى دهه ۱۳۶۰ حتى فرصت گفتن نامشان را نداشتند و بسيارى ساعاتى چند پس از دستگيرى در خيابان در برابر جوخه هاى اعدام قرار مى گرفتند و تيرباران مى شدند و در گورهايى گمنام و كم عمق دفن مى شدند و گاه روزنامه ها خبر اعدام آنها را مى نوشتند.
در سال هاى اخير، افرادى همچون اكبر گنجى و يا حميد رضا جلالى پور و حتى از دفتر تحكيم وحدت، كه به گونه اى اپوزيسيون مدنى!! رژيم هستند نيز به كشتار ۱۳۶۷، اشاره كرده و آن را محكوم مى كنند، اما با حرامزادگى عقيدتى اشان به ديگر جنايت ها در سال هاى پيش از آن حتى نظرى هم ندارند. در ايران متاسفانه حتى در كمپين هاى انتخابات رياست جمهورى، دانشجويان از مير حسين موسوى درباره كشتار سال ۱۳۶۷ مى پرسند و نه آن همه كشتار و وحشت سال ۱۳۶۰ به بعد كه وى نخست وزيرش بود. در دوران وى بود كه وزارت اطلاعات با همفكرى و سازماندهى سعيد حجاريان بنيان گذاشته شد كه يكى از مخوف ترين و جانى ترين پليس سياسى از نوع خود بشود. جالب اين جاست كه آقاى گنجى، سعيد حجاريان را كه در جريان دستگيرى هاى اخير، به زندان افتاده است را، نماد زندانيان مى نامد. فاجعه بار تر از اين چيست كه برخى از فعالين سياسى و به اصطلاح اپوزيسيون اين رژيم، خود، قاتلين و جنايت كارانى را كه فرزندانشان را به مسلخ برده اند را ستايش مى كنند.

فاجعه سال ۱۳۶۰ آنقدر عظيم و وحشيانه بود كه توصيفش براى مردمى كه در آن دوران زندگى مى كردند نيز دشوار و باور نكردنى است. اما بايد گفت و فرياد زد كه جمهورى پليد اسلامى چنان از فرزندان مبارز اين كشور قتل عام كرد كه در تاريخ معاصر ايران نمونه است. همچنان كه هر كدام از ما ياد رفقاى بسيارى را بر دوش مى كشيم.
تنها شناساىى ميزان جنايتبارى كشتارهاى رژيم در طول سى سال پس از انقلاب بهمن مسئله ما نيست، برگزارى تكرارى و اسفبار يادمان زندانيان سياسى كه هر سال با همان تعداد افراد هميشگى و با سخنان و يادهاى تكراى برگزار مى شود نيز، دور باطل فرسودگى ما در خارج از كشور است. اين كه كشتار زندانيان سياسى در سال ۱۳۶۷، آيا مهمترين آن بوده و يا پرداختن بيش از حد به آن باعث كم رنگ شدن ديگر جنايت ها مى شود، نمى تواند ما را به جاىى ببرد. قتل و كشتن به ناحق، حتى يك نفر، جنايتى نا بخشودنى است. در اين دوره، سو استفاده از شهداى سياسى سازمان و گروه ها براى اعتبار بخشيدن به خود، متاسفانه اوج رذالت است. تعيين روزى نادرست و ناعادلانه براى يادمان اين كشتارها و پيش بردن اهداف سياسى، در واقع اوج سياسى كارى است.
در اين جا مى خواهم به همين نام گذارى و تعيين روز مشخصى براى يادمان اين كشتار بپردازم. همان طور كه اغلب ما در خارج از ايران مطلعيم، روز دهم شهريور را به اين عنوان برگزيده اند، با وجود گرامى داشتن ياد آن همه عزيزان دلاور كه جان خود را در راه آزادى فشاندند، تعيين اين روز كاملا غير منصفانه و خطى است. رژيم به كشتار اعضا و هواداران سازمان مجاهدين از يك ماه پيشتر اقدام كرده بود و تا پايان مرداد ماه اين جنايت را به سرانجام رساند، پس از آن بود كه به كشتار زندانيان چپ پرداخت كه در شهريورماه صورت گرفت. براى چه و بر چه اساسى نيروهاى سياسى به گرامى داشت دهم شهريور و نه روزى در مرداد ماه مى پردازند. احتمالا خون شهداى چپ رنگين تر از مجاهدين دلاور است. باز هم مى توان يادآورى كرد كه هياهو براى تعيين روز نيز براى اولين بار در ادبيات سازمان فداييان اكثريت آمد، كه به بهانه گرامى داشت اين روز توسط خانواده هاى زندانيان شهيد در ايران كه خود پيشنهاد دهنده آن بودند ، مرتب و سيستماتيك اين روز را تبليغ مى كردند. اين نام گذارى و تعيين روز اساسا براى خانواده هاى زندانيان سياسى در ايران بى معنى است، آنها اين رنج و غم را زندگى مى كنند. به اعتقاد من برگذارى هر ساله اين مراسم تكرارى، بدين شكل بى فايده و غير منطقى است. اغلب سازمان هاى چپ و مجاهدين در آن دوران در ماتم از دست دادن رفقاى خود و بهت زده از آن همه جنايت رژيم با سكوت خود، آب به آسياب تبليغات فرصت طلبانه حزب توده و سازمان فداييان اكثريت ريختند.
رژيم جمهورى اسلامى از ۱۳۶۰ تا پايان ۱۳۶۴ كه آمار آن توسط سازمان مجاهدين خلق در نشريه اى ويژه منتشر شده، بيش از ده هزار زندانى سياسى را به قتل رسانده بود.۲ و اين تنها آمارى بود كه در آن سال ها وحشت قابل جمع آورى بوده، وگرنه اين بسيار بيشتر از آن است. اوج اين قتل عام ها در سال ۱۳۶۰، سال آغازين وحشت و كشتار عام رژيم از انقلابيون است. رژيم وقيحانه بسيارى از اين اعدام ها را در دسته هاى چند صد نفرى و حداقل در تهران، در روزنامه ها منتشر مى كرد. آيا كسى مى تواند اين قتل عام هاى روزانه را كمتر و يا كم اهميت تر و يا با اهميت تر از كشتار تابستان ۱۳۶۷ ، قتل هاى زنجيره اى، كشتار سيستماتيك مردم كرد و يا مرگ زندانيان سياسى سال هاى اخير بداند؟ در سال هاى ابتداىى دهه ۱۳۶۰، تنها اعدام آن جان هاى شيفته، قرار ما را آشفته نمى كرد، فرار، يورش به خانه ها، ايجاد وحشت در دل خانواده ها، بى خانمانى بسيارى از فعالين سياسى به همراه خانواده هايشان، جداىى فرزندان از والدين و تاثيرات وحشتناك آن همه فرار و واهمه كشتارها، آن دوران را بسيار فاجعه آميز تر مى كرد و زخم بزرگى بر پيكر تاريخ معاصر اين ملت بوجود آورده است. در طى بيش از بيست سال از كشتار زندانيان سياسى در سال ۱۳۶۷، نبرد نابرابر زندانيان سياسى در رژيم جمهورى اسلامى شكل و رنگ ديگرى به خود گرفته و زنان و مردان بسيارى را قربانى خود ساخته است، چه مرگ جنايت بار يك نفر همچون زهرا كاظمى و يا اعدام حجت زمانى و چه صدها نفر ديگر، كه گاه ناشناخته به قتل گاه برده شده اند. به هيچ وجه نمى توان اين كشتارها را با هم مقايسه كرد و يكى را مهمتر از ديگرى دانست.
در زمانى كه آرش به زير چاپ مى رود، ما با هزاران زندانى مواجه هستيم كه در تظاهرات اخير دستگير شده اند و با شكنجه، زندان طولانى مدت و حتى قتل عام روبرو هستند. ده ها نفر تا به حال كشته شده اند و به احتمال بسيار، تعداد بسيارى از اين زندانيان به قتل خواهند رسيد. اين مردم از هيچ گروه و سازمان سياسى نيستند و برايشان كمتر مرثيه خوانى غير از خانواده هايشان وجود نخواهد داشت. آيا اين ها كم اهميت تر و يا مهم تر از كشتارهاى ديگر رژيم خواهند بود؟
خانواده زندانيان سياسى و شهدا در ايران از همان اوايل سال ۱۳۶۰ همراهى و همدردى خود را با ديگر خانواده ها داشتند، براى اين بازماندگان عزيز، اختلافات سياسى فرزندان شهيدشان هيچ اهميتى نداشته، حاضر به پاشيدن نمكى بر زخم بزرگشان نيستند. من در ميان آن خانواده ها بوده ام، ميزان فاجعه بقدرى بزرگ است كه هيچ قلب و احساسى نمى تواند جاىى براى اختلافاتى از قبيل ميزان اهميت كشتار تابستان ۱۳۶۷ و سال هاى پيش و پس از آن بگذارد. برخى از فعالين سياسى هستند كه با تعيين مراسم متفاوت با يكديگر و بميان آوردن باورهاى سياسى و ايدئولوژيك در اين مراسم ها، در صدد ربودن اين افتخارات هستند. فرصت طلبى متاسفانه هزاران شكل و قيافه به خود گرفته است.
در جنبش آزاديخواهى اخير مردم ايران، ما شاهد فرصت طلبى ذاتى، سازمان فداييان اكثريت و حزب توده در انحراف مجدد جنبش مردم هستيم. اين دو جريان، مجددا به حمايت از مير حسين موسوى و مهدى كروبى، دو تن از مهمترين مهره هاى رژيم در قتل عام زندانيان سياسى در سال هاى ۱۳۶۰دست زده اند. آنها به عمد با عدم يادآورى آن همه جنايت كه خود از ياوران آن بودند، خاك در چشم همه ما مى پاشند. البته هيچ اعتقادى ندارم كه كسى بخاطر اين دو گروه سياسى به خيابان ها آمده باشد.
خانواده هاى شهدا و زندانيان سياسى همه اين سال ها، شاهدند كه مسئولين و جانيان اين رژيم پليد كه تمام وجودشان در آن قتل عام هاى پيش از تابستان ۱۳۶۷ آغشته بوده است از حاميان دو آتشه نخست وزير سابق دولت وحشت، مير حسين موسوى، هستند و در چند ساله اخير به «بركت» جريان هاى فداييان اكثريت و حزب توده به عنوان جناح اصلاح طلب به مردم معرفى مى شوند. اين امر دقيقا بخاطر آن است كه دو جريان فرصت طلب مزبور، كشتارهاى سال ۱۳۶۰ را به حساب نمى آورند. از حاميان مير حسين موسوى مى توان از عاملين اصلى قتل عام هاى سال هاى ۱۳۶۰ نام برد، اعضا و هواداران اين دو جريان به عنوان نمونه، ترور سعيد حجاريان از بنيان گذاران وزارت اطلاعات و يكى از پست ترين جانيان رژيم را تقبيح كرده و سلامتى هر چه زودتر وى را آرزو مى كرده اند. هم اكنون نيز كه وى مورد غضب رژيم قرار گرفته براى سلامتى شكننده وى نگرانند. از جمله مى توان از هادى خامنه اى برادر رهبر جمهورى اسلامى، هادى غفارى ديوانه و خونخوار كه در آن سال ها همواره با كلتى در دست در تلويزيون و روزنامه ها ظاهر مى شد و قسم به ريختن خون هر كافر ضد انقلابى خورده بود، آيت الله سيد حسين موسوى تبريزى كه فرمان كشتن زخمى ها در تظاهرات ضدرژيم در سال هاى ۱۳۶۰ را صادر كرد و در روزنامه هاى آن زمان نيز منتشر شد و امروزه از برخورد شديد رژيم با مردم گلايه مى كند، از هواداران پرو پا قرص مير حسين موسوى است، يوسف صانعى دادستان كل كشور در آن دوران و سيد محمد خويينى ها نماينده ويژه خمينى در بسيارى از نهاد هاى حساس رژيم از متفكرين و حاميان سياسى عقيدتى موسوى هستند. به اعتقاد نگارنده، برجسته كردن كشتار زندانيان سياسى و دلاور در تابستان ۱۳۶۷ جداى از اين تفكر بشدت انحرافى نيست كه تمامى آن همه جنايت و جانيان آن را با آب پاكى شسته و افتخار ببخشند. دو جريان فرصت طلب فداييان اكثريت و حزب توده، همواره با بزرگ نماىى بيش از حد كشتار زندانيان سياسى در سال ۱۳۶۷، عامدانه در صدد گمراه كردن افكار عمومى از آن همه جناياتى است كه در سال هاى ابتداىى دهه ۱۳۶۰ با همراهى با رژيمى كه بسيارى از دست انداركارانش هم اكنون از اصلاح طلبان مورد حمايت آنها هستند، شريك جرم اين رژيم پليد بودند.
متاسفانه ما هيچ گاه روز مشخصى براى گرامى داشت كليت شهداى جنبش مبارزاتى ايران نداشته ايم. يكى از مهمترين آنها تنوع بسيار سازمان هاى سياسى و تعلقات سازمانى و سياسى اين شهدا بدان ها بوده است. عملا، انتخاب روزى براى اين گرامى داشت بخاطر اينكه، تعيين اين روز ممكن است تبليغى براى سازمان و يا حزبى گردد كه بسيارى ديگر نخواهند پذيرفت، غير ممكن شده است. جايگاه كنايه وار اين واقعيت اين است كه براى همه باز ماندگان جريان هاى سياسى، خون شهداى متعلق به جريان خودشان از بقيه رنگين تر است، اما حاضر به اعتراف به آن نيستند. امروزه ما براى آزادى زندانيان سياسى و عقيدتى فرياد سر مى دهيم، اما در پس پشت افكار بسيارى از فعالين سياسى، آزادى زندانيان سياسى با تعلق فكرى نزديك به خودشان در اولويت قرار دارد و مثلا هيچ گاه از زندانيان، اقليت هاى دينى و يا قومى كه تنها بخاطر تعلق خاطر مذهبى و يا قومى خود به زندان افتاده و اعدام شده اند، يادى نمى كنيم. واقعيت اين است كه كمتر در تمام سال هاىى كه براى شهدا و زندانيان سياسى برنامه برگذار شده از اعدام شدگان بهاىى نامى نبرده ايم.
برجسته كردن يك جنايت بر ديگرى، انگاره اى نادرست و فرصت طلبانه و از سوى ديگر كاهش دادن اثرات جنايات بعدى است. رژيم جمهورى اسلامى در تمام سال هاى حكومتش، عليه بشريت جنايت كرده است و بخاطر ماهيت پليد سرمايه سالارى اش، به آن ادامه خواهد داد، كه در اين روزها شاهد حى و حاضرش هستيم. متاسفانه فعالين سياسى ما با زمان به پيش نمى روند، در بسيارى از گره گاه هاى سياسى همواره چشم به گذشته دارند و آينده رو به جلو را نمى بينند و يا نمى خواهند كه شاهدش باشند. سازمان ها و احزاب سياسى از شهداى خود به عنوان سرمايه هاى معنوى خود در كشاكش هاى سياسى استفاده مى كنند و به همين دليل است به يك دوره خاص بر ديگرى اهميت مى دهند. از سوى ديگر جريان هاى ضد مردمى و ضد انقلابى مانند فداييان اكثريت و حزب توده، از اين تفاوت گذارى براى اهداف سياسى خاص خود سود مى برند تا منافع جنبش مردم. كشتار مردم در چند هفته پس از انتخابات نمايشى رژيم، دستگيرى هاى بسيار، ايجاد وحشت و هراس بسيار در قيام اخير مردم ايران، آيا كمتر ارزش تر و يا كم اهميت تر از كشتار هاى عام انقلابيون در سال هاى ۱۳۶۰ و يا تابستان ۱۳۶۷ است؟
جنايت از كشتن يك نفر و يا صد ها نفر و يا بى خانمانى، از هم پاشاندن خانواده ها، كشتن والدين فرزندان، تبعيد از خانه و كاشانه و تعلقات فرهنگى و اجتماعى، بيكارى و اخراج، فقر و بى حرمتى به انسان ها و بسيارى بى عدالتى هاى ديگر كه توسط رژيم سرمايه دارى ايران صورت گرفته و خواهد گرفت در قلب و روح قربانيان آن است. كشتار تابستان ۱۳۶۷ به هيچ وجه مهمتر وتاثير گذار تر از كشتار عام انقلابيون در سال هاى اوليه دهه ۱۳۶۰ نيست و هيچكدام براى نسلى كه آن را زندگى و تجربه كرده است فجيع تر نمى باشد. براى مردم امروز ما قتل جنايت بار يك دختر در خيابان هاى تهران كه فيلمش بارها و بارها مشاهده شد، بدترين فجايع است، و اميدوارند در آينده شاهد يكى ديگر نباشند.
متاسفانه كمترين برخورد جامعه شناختى با پديده زندان سياسى در دوران جمهورى اسلامى و يا حتى دوران رژيم شاه نشده است. در كمتر جاىى به زندانى به عنوان يك قربانى و اسير در يك نبرد نابرابر، پرداخته شده است. براى مردم و حتى بسيارى از فعالين سياسى، زندانى سياسى يك قهرمان و يا بشرى از نوع ديگر است. به اين افراد و شرايطى كه در آن قرار گرفته اند بصورت، علمى نگاه نمى شود. همان گونه كه تحسين ما از زندانيان مقاوم به معنى پذيرش خط و روش سياسى و ايدئولوژيك آنها نيست، نمى بايستى فروپاشى و بريدن زير شكنجه و زندان برخى از زندانيان را موجب فراموشى همه گذشته فداكارانه و مبارزه اين افراد دانست. اين نكته نشانى از پيچيدگى نبرد در اين مبارزه نابرابر است. به گفتهء تراب حق شناس در مقدمه جزوه "بازنده"، "شدت شكنجه با حدت مبارزه طبقاتى و ميزان ثبات رژيم سياسى حاكم ارتباط دارد." ۳
اگر كشورى همچون ايران كه از نظر اقتصادى و پيشرفت صنعتى و تكنولوژى از كشورهاى پيشرفته سرمايه دارى عقب تر است، در بكاربردن، شكنجه، زندان و سركوب مردم اما، از آنها پيشرفته تر و جلو دار تر مى باشد. مبارزينى كه شكنجه مى شوند از يك حد مقاومت برخوردار نيستند، نقطه ضعف و قوت ها با هم فرق مى كند و اگر ضعفى نباشد، دشمن به هيچ وجه نمى تواند هيچ مبارزى را بشكند. تمام زندانيان سياسى از افرادى كه مقاومت كردند، زندانى كشيدند و يا اعدام شدند و يا حتى افرادى كه در زير فشارها و شكنجه هاى وحشيانه، بريدند و به همكارى پرداختند، پيش از آن، خواستار براندازى و عليه رژيم بوده اند. در دوران اين كشاكش طولانى و نابرابر، جنگى براى " هست و نيست"، در ابعادى طبقاتى و فرهنگى، تاريخى در جريان بوده، كه در مرحله اى يكى بر ديگرى غلبه كرده است و با مرثيه خوانى تنها براى آن دلاوران بخاك افتاده نمى توان به اين پيكار ادامه داد.
مبارزه انقلابى اساسا طبقاتى است و به فرد و گروهى تعلق ندارد. مقاومت فرد در برابر شكنجه محدود است و نمى بايست از هيچكس انتظارِ مقاومت نامحدود داشت. هميشه مى بايستى جهت محكوميت بسوى رژيم و زندانبانان باشد و نه قربانيان آن، كه متاسفانه بر اساس يك تفكر سنتى و و نادرست، پس از بريدن و وادادن فرد زير شكنجه، تمام مبارزات و ارزش هاى وى فراموش مى شود و تنها وا پسين دوران حيات سياسى و يا مبارزاتى وى را در نظر مى گيرند. زندان، ويرانگر جمهورى اسلامى در دهه ۱۳۶۰، افرادى را در نظام مخوف خود، له و مچاله كرد، واقعيت ها را وارونه جلوه داد و از اين افراد، آدم هاى ديگرى ساخت، كه گاه باز شناسى آنها سخت و محال شده بود. هيچ اعترافى در زندان اعتبار ندارد و همواره بايستى سابقه مبارزات اين قربانيان شكنجه را محترم شمرد و بياد آورد. مبارزه و همه تبعات آن از سربلندى و پيروزى و ياس و شكست، بخشى از نبرد طبقاتى فرودستان عليه فرادستان است. بايستى بياد داشت كه در اين مبارزه طبقاتى، انسان ها به جنگ هم مى روند و همه آنها داراى محدوديت هاىى در مقاومت و پايدارى هستند. بايستى با همه امكانات عليه شكنجه، زندان و اعدام، اقدام و از شرف و حيثيت انسانى زندانيان دفاع كرد. در اين مبارزه، تنها احساسات و شور انسانى تحت عنوان حقوق بشر به هيچ وجه جوابگو و پاسخى براى مبارزه طبقاتى نيست، در اين كشاكش، مرگ و زندگى، جاىى براى تعارف و مرثيه خوانى نمى ماند.
در پايان، نگارنده معتقد است كه، اهميت هر واقعه و يا جنايت عليه بشريت در دوران و وضعيت مشخص خاص خودش قابل بررسى است. قتل هاى موسوم به زنجيره اى كه باعث قتل بسيارى از نويسندگان و روشنفكران ما شد آيا به اعتقاد مسئولان محترم مجله آرش، مهمتر از جنايت بزرگ رژيم در واقعه ۱۸ تير سال ۱۳۷۸ است؟ آيا تداوم اين جنايات كه ناشى از ماهيت فاسد و سرمايه دارى رژيم از افتادن در بحران هاى متعدد بوده نيست؟ رژيم جمهورى اسلامى قادر به كنترل و تداوم حياتش براى مدت چندان ديگرى نيست بحران پس از بحرانى ديگر، گريبانش را مى گرد.
انقلاب همچون زايمان است، از دوران كشتار ها و جنگ نابرابر انقلابيون در سال هاى ابتداىى پس از بهمن ۱۳۵۷ و دهه ۱۳۶۰، تا كشتار تابستان ۱۳۶۷ و فجايع انسانى بعدى و تا به امروز ما شاهد اين جنايات و كشتارها بوده ايم. فاصله درد هاى زايمان در روزها و ساعت هاى پايانى كوتاه و كوتاه تر و فاصله بحران هاى رژيم نيز كوتاه تر و كوتاه تر مى گردد. ما به انقلاب نزديك تر مى شويم و ياد رفقايمان همواره با ماست در تمام اين سال هاى طولانى، يادشان هميشه شعله ور عشق ما به آرمان آنها از دنياىى بهتر و زيباتر براى همگان است.
ژوئیه ۲۰۰۹

منابع:
۱- Michel Foucault, Discipline and Punish, Translator Alan Sheridan, ۱۹۷۵, ۱۹۷۷ in English.
اين كتاب با عنوان: "مقررات و تنبيه" توسط افشين جهانديده و نيكو سرخوش به فارسى ترجمه شده و نشر نى در سال ۱۳۸۷ آن را منتشر كرده است.
۲ – ضميمه مجاهد شماره ۲۱۹، اسامى و مشخصات بخشى (۱۰۲۳۱ تن) از شهدا، شهريور ۱۳۶۳.
۳- بازنده، اتحاديه دانشجويان ايرانى در سوئد (هواداران سابق سازمان پيكار)، مقدمه تراب حقشناس، اسفند ۱۳۶۳.
اين مقاله در مجله آرش، شماره ۱۰۳، مرداد ماه ۱۳۸۸، منتشر شده است.

«استقلال عمل خود را در برابر لولا حفظ کنيم»
مصاحبهء اومانيته با خوانو پدرو استديل، مؤسس جنبش دهقانان بدون زمين
(MST - جنبش کارگران روستائی بدون زمين)
ترجمه ی بهزاد مالکی

خوائوپدرو استديل مؤسس و رئيس اين سازمان، هم اکنون يکی از مهم ترين جنبش های اجتماعی برزيل و آمريکای جنوبی را رهبری می کند. از سال ۱۹۸۴ که اين جنبش به وجود آمده، اقدام تهاجمی دهقانان بی زمين برای انجام اصلاحات ارضی، به رغم سرکوبی که همواره با آن رو برو بوده سرمشق جنبش های متعدد به ويژه جنبش های شهری بوده و در انتخاب لولا به عنوان رئيس جمهوری برزيل نقش مهمی ايفا کرده است. اما از ديد اين جنبش مبارزه ادامه دارد...
در زير مصاحبه ی اومانيته را با استديل می آوريم (۱۶ نوامبر ۲۰۰۴)

پرسش: جنبش دهقانان بی زمين، امسال بيستمين سال تأسيس خود را جشن می گيرد. شما چه معنای ويژه ای برای اين سالگرد قائليد؟
استديل: جنبش دهقانان بی زمين جنبشی اجتماعی ست که پيوسته در تحول است. اين جنبش طی اين سالها توانسته خود را چون جنبشی نوين تثبيت نمايد و در عين حال، داشتن مشخصه ی مردمی و خصلت سنديکايی و سياسی خود را حفظ کند. بدين معنا که تمام اعضايش در فعاليتهای آن شرکت کرده، مبارزه ی اقتصادی، اجتماعی و سياسی را با توجه به تعهدی که برای تغيير جامعه دارند، دنبال می نمايند. از سال ۱۹۸۴ در چشم اندازی که ما برای اصلاحات ارضی داشتيم، اشکال گوناگونی از مبارزه و پيروزی را از سر گذرانده ايم. فراسوی اين مسايل، بيست سال حضور ما در صحنه، به خودی خود پيروزی مهمی ست. شما بايد بدانيد که که در تمام تاريخ برزيل، بورژوازی اين کشور به هيچ جنبش دهقانی مجال نداده بود که تا اين مدت دوام بياورد. اگر شما مايليد بدانيد که در اين مدت چه موفقيت هايی نصيب ما گرديده، بايد بگوييم غير از زمين هايی که از لاتيفوندياها مصادره کرده ايم و تعاونی ها و مدارسی که ساخته ايم، مهم ترين دستاورد ما منزلت بازيافته ی دهقانان است. دهقانی که به جنبش ما وارد می شود شروع به ايستادن روی پای خودش کرده، ياد می گيرد که چگونه با انديشه ی خودش به سازمانش بنگرد. ارزش های واقعی جنبش ما رهاندن فقرا از شرايط زيستی شان و بيدار ساختن وجدان ها و روح انتقادی در آنها ست تا مسبب بدبختی های شان و ماهيت جامعه ای را که در آن زندگی می کنند، دريابند.

پرسش: جنبش شما در انتخاب لولا به عنوان رياست جمهوری سهم داشته است. آيا امروزه اين جنبش جزئی از ساختار حکومتی به شمار می رود؟
استديل: خير. ما به او ياری داديم که انتخاب شود و از حکومت او پشتيبانی می کنيم. پيروزی او بيان توازن نيروهای گوناگونی ست که در مبارزه برای اصلاحات ارضی شرکت کرده اند، اما ما کاملا خود مختاريم و به راهمان ادامه می دهيم. نقش ما دادن آگاهی به تهيدستان روستاها و سازماندهی و بسيج آنان برای کسب حقوق شان است. نقش حکومت پياده کردن اصلاحات ارضی و خلع مالکيت از لاتيفوندياها و اعطای زمين های آنان به دهقانان است. اگر در راه تحقق اين هدف، به تعهداتش عمل نکند، ما حضور خود را اعلام می کنيم زيرا می دانيم تمام دستاوردهای اجتماعی در تاريخ بشريت، محصول بسيج و سازماندهی توده ای ست، مسئله ای که رابطه ی ما را با حکومت لولا تعريف می کند.

پرسش: دهقانان بدون زمين فشار خود را هرگز قطع نکرده و آن را ادامه خواهند داد. در حال حاضر اين فشار در چه جهت معينی اعمال می شود؟
استديل: درست است. فشار قطع نشده و جنبش ادامه دارد. در حکومت پيشين به رياست فرناندو انريکو کاردوزو، مجموعه ی نيروهای ضد اصلاحات ارضی عبارت بودند از لاتيفوندياها، دولت، شرکت های چند مليتی، رسانه های گروهی و حکومت. اما نيروهای طرفدار اصلاحات متشکل بودند از کليسا، جنبش های کارگری و بخشی از جامعه ی مدنی. ولی حال که حکومت طرفدار اصلاحات ارضی ست توازن قوا عوض شده است. با وجود اين، لاتيفونديا و رسانه های گروهی و دولت [يعنی کل نظام حاکميت] هنوز در طرف مخالف هستند و برای مبارزه با آنها بسيج دهقانان ادامه خواهد داشت. طرح هايی که اين شرکت ها دنبال می کنند ادامه و گسترش صادرات دانه های محصولات کشاورزی ست، نه توليد غلات برای تأمين احتياجات غذائی. از اين رو مبارزه با لاتيفوندياهای بزرگ نزد ما از ارجحيت برخوردار است و ما به تصرف زمين های آنها ادامه خواهيم داد. اين مبارزه ای ست با مدل کشاورزی کنونی و دولت بايد با موضع گيری به نفع دهقانان فقير، دست از حمايت از امتيازات ثروتمندان بردارد.

پرسش: در عرض اين دو سال، آيا داده های گذشته با انجام اصلاحات ارضی عوض گرديده و به نتايج ملموسی رسيده است؟
استديل: بدبختانه، درگيری های درون حکومت به اصلاحات آسيب فراوانی رسانده است. لولا در شرايطی انتخابات را برد که جنبش توده ای در حال عقب نشينی بود و مبارزات انتخاباتی بدون بحث جدی بر روی اصلاحات به پايان رسيد. در حقيقت، برنده شدن لولا در گرو زد و بندهايی بود که وی با گروه های مسلط منعقد کرد و نتيجه ی کلی آن، تشکيل حکومتی بود که بيشتر در خط ميانه قرار داشت و دارای ترکيبی ملی بود. بخش های مهم اقتصادی و کشاورزی در دست همان ها که بود باقی ماند و بنابر اين، سال اول حکومت لولا بيشتر به کشمکش های داخلی جناح های مختلف حکومت گذشت.
از يک سو ليبرال ها بودند که مخالف اصلاحات ارضی بودند و طرحی پيشنهاد می کردند که جز هشتاد هزار خانواده را در بر نمی گرفت. از سوی ديگر وزير کشاورزی از جناح چپ، خواستار اجرای طرحی بود که يک ميليون فاميل را دربر می گرفت. موضع لولا در وسط قرار داشت و ما در نوامبر ۲۰۰۳ با برپايی يک راهپيمايی بزرگ، با حدود صد هزار نفر در طول مسيری سيصد کيلومتری به سمت برازيليا سعی کرديم به لولا کمک کنيم تا بتواند تصميم بگيرد.
بالاخره با پيمان قراردادی بين جنبش دهقانان بی زمين و حکومت قرار شد که ۴۰۰ هزار خانواده طی سه سال بر روی زمين های خودشان مستقر گردند. به رغم محدود بودن اين طرح، ما آن را جشن گرفتيم، زيرا آنچه را که ما در آن به دست آورديم معادل چيزی بود که توانسته بوديم طی بيست سال کسب کنيم. با وجود اين، مبارزه ی ما برای آن که حکومت به تعهداتش عمل کند ادامه دارد. وزير اقتصاد فقط به فکر صادرات است و ما به نحوی خشونت بار مورد حمله قرار گرفتيم و انجام اصلاحات به حال تعليق درآمد. بين ماه نوامبر۲۰۰۳ و مارس ۲۰۰۴ عملا کاری از پيش نرفت و ما مجبور شديم در آوريل، روزی را به مبارزه ی ملی اختصاص دهيم که به آوريل سرخ معروف گرديد و در آن صدها «هاسينداس» را اشغال کرديم.

پرسش: آيا می توان از نوعی وقفه در کارها صحبت کرد؟ پروژه ی توسعه ی اقتصادی و ارضی حکومت را چگونه ارزيابی می کنيد؟
استديل: درست است. بحرانی که در سال های ۸۰ در مدل اقتصادی کشور ما به وجود آمده بود و به «صنعتی شدن وابسته» معروف گرديده، عمق مشکل برزيل را نشان می دهد. در سال های ۹۰ مدل جديدی با سياست نوليبراليسم بر ما تحميل شد که به معنای آزادی کامل سرمايه ی بين المللی بود. با وجود اين، نه تنها بحران حل نگرديد، بلکه اوضاع وخيم تر شد. به موازات اين شرايط بحرانی، جنبشی توده ای از سال ۱۹۸۹ پديدار گرديد. اولا در اين شرايط، رياست جمهوری برگزيده شد بدون آنکه راهی درست برای خروج از بحران را ارائه دهد. در مقطعی که ما امروز قرار گرفته ايم می توان ازبحران پروژه در برزيل صحبت کرد. نخستين گامی که می توان و بايد برداشت برپايی گفتگوی وسيعی بين نيروهای مردمی جهت دست يافتن به بديلی واقعی ست. من هنوز از سوسياليسم حرف نمی زنم، اما از استقلال ملی و مسائل اساسی مردم يعنی کار، زمين، آموزش، مسکن و دمکراتيک کردن رسانه های گروهی صحبت می کنم. دومين راه خروج را من در مبارزه ی اجتماعی می بينم که راهی گريز ناپذير برای تغيير دادن توازن قوا ست تا بدين وسيله حکومت را به چپ رانده و تغيير سياست اقتصادی و برقراری پروژه ی توسعه را تضمين نماييم. بالاخره سومين راه، خروج حکومت از اين بی تحرکی ست که بدان دچار شده. ما نبايد به توهم وحدت های پارلمانی دل خوش کنيم. نيروی حکومت بايد بر مبنای شرکت مردم استوار گردد و اين به عهده ی حکومت است که اين مشارکت را تشويق و تحريک کند.

پرسش: آيا در عرصه ی کشاورزی نيست که تنش بين واقعيت اجتماعی و اقدامات حکومتی به بالاترين حد خود رسيده است؟
استديل: نه. من چنين عقيده ای ندارم. مسئله ی اساسی در جامعه ی ما ادامه ی سياست نوليبرالی ست که مسائل اجتماعی را حادتر می سازد. در درجه ی اول، مسائلی چون سطح بالای بيکاری، کمبود سرمايه گذاری در بخش هايی که به زندگی مردم مربوط است، خرابی بيش از اندازه در خدمات عمومی بهداشت و آموزش و تمرکز ثروت و درآمد که سطح فقر را در برزيل بالا برده است. سطح بيکاری تا ۲۰ درصد رسيده و در برخی نواحی ما با رقم ۶۰ درصد بيکاری و به ويژه با نسبت های بالا بين جوانان روبرو هستيم. بحران اجتماعی ناشی از اين اوضاع باعث شيوع خشونت های فردی در بين فقرا جهت گذران زندگی گشته است. پيشنهادی برای خروج آنان از بن بست وجود ندارد و در وضعيت بی سازمانی، آنها قادر به وارد آوردن فشار بر قدرت های حاکم نيستند. اما در روستاها، به رغم فقر و مشکلات زياد، از آنجا که جنبش های اجتماعی سازمان يافته فعال اند، طغيان های توده ای محتوای سياسی به خود می گيرند و برای حکومت، گفتگو کردن با اينها و يافتن راه حل، به نوعی ساده تر است.

پرسش: لولا، چند هفته بعد از انتخابات، برنامه ای در مبارزه با گرسنگی اعلام کرد بدين هدف که يک وعده غذا را روزانه برای ميليونها برزيلی تضمين نمايد. شما درباره ی اين طرح «پايان گرسنگی» نظرتان چيست؟
استديل: اين شکستی شرم آور است. در آغاز، حزب کارگران در طرحی موسوم به «مبارزه با گرسنگی» راه حل هايی برای تغيير بنيادی ارائه داده بود مانند اصلاحات ارضی، توزيع مجدد ثروت، افزايش حد اقل دستمزدها، اصلاح خدمات بيمه های اجتماعی و اقداماتی عاجل چون توزيع مواد غذائی. می دانيد چه بر سر اين برنامه آمد؟ حتی برای آن هيچ تقدمی در برنامه های حکومتی قائل نشدند. مهم اين بود که همه ی وزارتخانه ها برای اجرای برنامه ی «پايان گرسنگی» بسيج شوند، ولی آنها ترجيح دادند تنها برای آن وزارتخانه ای درست کنند و همه ی کاسه و کوزه ها را بر سر آن بشکنند. هيچ اقدام ساختاری انجام نشد. فقط به اين اکتفا کردند که مقداری آذوقه بين فقرا تقسيم نمايند. مردم خيلی زود متوجه شدند که هيچ چيز تغيير نکرده است. حتی فقرا می دانند که نمی توانند زندگی شان را برای دريافت آذوقه از دولت تلف نمايند، امری که به هرحال تحقيرآميز است. برعکس، فقرا خواهان کار و زمين هستند. مضافا بر توزيع مواد غذائی، مهم تر از هرچيز در اين برهه ی مشخص، افزايش حقوق حداقل بود. حکومت شجاعت انجام اين عمل را نداشت. ما هم اکنون، با معادل ۸۰ دلار حداقل حقوق، در پايين ترين مرتبه در آمريکای لاتين قرار داريم. اين شرم آور است. در پاراگوئه اين مبلغ حد اقل ۳۰۰ دلار است. توليد ناخالص داخلی سرانه در برزيل ۳۰۰۰ دلار است. بنابراين، دولت در خودداری از افزايش دستمزدها هيچ گونه توجيه اقتصادی ندارد.

پرسش: آيا در همين رابطه است که شما خواستار حاکميت و خودکفائی غذائی هستيد؟
استديل: نظريه ی خودکفائی غذائی با لزوم طرح مدلی ديگر برای توسعه ی کشاورزی در پيوند است. به نحوی شماتيک، می توان گفت که چهار رده ی اجتماعی در برزيل وجود دارد:
در رده ی يکم لاتيفوندياهای غير مولد قرار دارند که عملا در خدمت بورس بازی و حفظ ذخاير ارزش های بورس اند. ما زمين های آن ها را به تصرف در می آوريم.
در رده ی دوم حدود ۳۰۰ هزار هاسيندا وجود دارد که به کشاورزی نوع سرمايه داری تعلق دارند و سمتگيری شان صادراتی ست.
در رده ی سوم حدود ۵ ميليون خرده مالکی هستند که در خدمت توليد برای تغذيه ی عمومی اند، و بالاخره ما هستيم، کاست پنج ميليونی «نجس ها»، فقرائی که همچون جذاميان اند و کسی نبايد آنها را لمس کند.
هدف اصلاحات ارضی توزيع يک درصد زمينها بين فقرا ست و خودکفائی غذائی بدين معنا ست که مدل کشاورزی بايد آنچنان عوض شود که ۵ ميليون نفری که هر روز گرسنه اند به حد اقل مواد غذائی دسترسی پيدا کنند. صادرات مواد اضافی موکول به تأمين مواد غذائی لازم برای مصرف داخلی ست. بايد بدانيد که در حال حاضر بهترين زمين های کشاورزی به توليد شکر، قهوه، سوژا، پرتقال و پنبه صرفا در جهت صادرات اختصاص يافته است.

پرسش: آيا شما با سياست کمک های کشاورزی برای توسعه ی بازار موافقيد؟
استديل: در جنبش ما و جنبش بين المللی Via Campesina نظر بر اين است که بايد استقلال خود را در زمينه ی کمک به توليد کشاورزی داخلی حفظ نماييم. هر حکومتی حق دارد سياست کشاورزی خودش را به منظور تضمين خودکفايی غذائی، حتی به صورت کمک های رايانه ای (سوبسيد) انتخاب نمايد. هر حکومتی مجبور است رايانه های لازم را برای نگه داشتن مردم در روستاها به کار گيرد. مشکل اينجا ست که برعکس، وقتی حکومتی در عوض ياری دادن به تأمين مواد غذائی، به صادر کنندگان کمک می رساند مسئله بيشتر قابل اعتراض است چرا که اين امر می تواند به کشاورزی ساير کشورها لطمه وارد آورده و موجبات يک رقابت ناسالم را بين آنها به وجود آورد. برای مثال، صادرات سوژای برزيلی با کمک حکومت صورت می گيرد با تقريبا ۱۵ درصد ماليات.

پرسش: پس اين سياست بين المللی بطور وسيعی وابسته به کنترل چند مليتی ها بر روی کشاورزی ست...
استديل: بله همين طور است. مهم ترين مسئله اين است که نوليبراليسم که سرمايه ی مالی آن را نمايندگی می کند، در يک مؤسسه ی فرامليتی، بخش های گوناگون توليدی را که با کشاورزی در ارتباط اند جمع کرده است. تا اين زمان، چند مليتی ها سعی در کنترل زمين و تجارت داشتند، ولی از اين به بعد، توانايی کنترل بذرهای کشاورزی، تمام خط تکنولوژی را در اختيار آنها قرار داده است. به همين جهت ما با تهاجم برای تحميل بذرهايی که در آنها تغييرات ژنتيکی انجام شده روبرو هستيم. برای مثال، مؤسسه ی La Monsanto تجارت کشاورزی را تحت کنترل داشته و صاحب کارخانه های مواد غذائی و مواد شيميائی کشاورزی و آزمايشگاه های دارويی و بذرهای تغيير يافته ی ژنتيکی می باشد. اين مؤسسات يک قدرت انحصاری در کف دارند که از اين طريق منافع بی حسابی عايدشان می شود. آنها از کشاورزان در همه ی مراحل بهره کشی می کنند. اين سؤال مطرح است که چرا کمپانی های فرامليتی بذرهايی را که به طور ژنتيکی تغيير يافته اند به کشاورزان تحميل می کنند؟ جواب اين است که سازمان جهانی تجارت، با اعطای حق مالکيت معنوی به آنها، به ويژه بر روی دانه ها و بذرهای نباتی، امکان منفعت های کلان در شکل عوارض (Taxes)، در بخش های کشاورزی و تجارت را فراهم آورده است. به همين دليل ما با توليد اين بذرهای تغيير يافته مخالفيم. علاوه بر اين می توان به خطراتی که برای سلامت و حفظ محيط زيست به همراه دارد اشاره کرد. اين نمايشی ست از قدرت انحصاری شرکت های فرامليتی و خطری که از اين رهگذر برای خودکفايی غذايی در تمام کشورها ايجاد شده. اين وضع واقعا خطرناک است.

پرسش: روزنامه ی اومانيته که شما آنرا به خوبی می شناسيد امسال [۲۰۰۴] صدمين سال تأسيس خود را جشن می گيرد. چه پيامی برای خوانندگان آن داريد؟
استديل: می خواهم بگويم که ما جنبش دهقانان بی زمين M S T و اومانيته هردو طالب اجتماعی عادلانه تر و دموکراتيک تر هستيم. برای ما مبارزه برای تقسيم زمين و آموزش و پرورش وسايلی هستند برای نيل به دموکراسی. روزنامه ی شما در تمام تاريخش، برای برپايی جامعه ای بدون فقر و نابرابری مبارزه کرده است. فقط به همين دليل هم شده ما رفيق و همراه در يک مبارزه هستيم. اميدوارم جنبش دهقانان بی زمين صد سال منتظر نشود ولی ما برای اومانيته آرزو می کنيم که صد سال ديگر عمر کند.

مصاحبه کننده: Bernard Duraud در روزنامه ی اومانيته ۱۶ نوامبر ۲۰۰۴

يادداشت مترجم:
Via Campesina جنبشی بين المللی ست که از سال ۱۹۹۳ سازمان های دهقانی ملی و محلی را همآهنگ می کند. کنفدراسيون دهقانان فرانسه يکی از اعضای اين سازمان است.
Latifondia, Hacinda مزارع بزرگ کشاورزی در آمريکای لاتين که اولی بيشتر به بهره برداری های شرکتهای بين المللی اختصاص دارد و دومی زمينهای اربابی که در دوران جديد به کشت سرمايه دارانه اختصاص داده شده اند.
يک عمر در خدمت دهقانان بی زمين
استديل ۵۰ ساله، يکی از رهبران برجسته دهقانان بی زمين است. وی فرزند يک پرورش دهنده ی تاکستان ايتاليايی تبار و اهل منطقه ای به نام «کاکسياس» در جنوب برزيل می باشد، منطقه ای ويژه بهره برداری های متوسط خانوادگی (کشت مواد غذائی، پرورش حيوانات و مزارع انگور) که امروزه نمونه ايست از مدل بحران زده ی کشاورزی نوليبرالی، يعنی تجزيه و قطعه قطعه شدن مزارع کشاورزی، خفه شدن روستائيان زير بار قرض، حذف يارانه های عمومی همراه با گسترش و دست اندازی شرکت های بين المللی کشاورزی ـ صنعتی.
اين منطقه ی جنوبی که در گذشته پيشرفته بوده، از اين به بعد خاستگاه بخش عمده ی بی زمين ها ست که ناگزيرند به کار فصلی روی زمين های بزرگ بپردازند يا به کلنی هايی بپيوندند که با ريشه کن کردن درختهای آمازون به وجود می آيد.
استديل بعد از تحصيل در رشته ی اقتصاد در زمان حکومت ديکتاتوری، کارمند وزارت کشاورزی و مسؤول کمک به سنديکاهای روستايی گرديد. او که يک مبارز چپ گرا بود، مخفيانه با کشيش های مترقی که کميسيونهايی برای [مصادره ی] زمين تشکيل داده بودند تماس گرفت. از اين طريق بود که به نخستين تجارب خويش در مصادره ی زمين دست يافت. به ويژه يکی از مهمترين اين اقدامات که در پايان سال ۱۹۷۸ رخ داد مربوط بود به بوميان کايگانگو که استديل در آن درگير شد. با استقرار دموکراسی [سقوط حکومت نظاميان]، استديل به تشکيلات نوين سنديکای مرکزی پيوست که توسط لولا پايه گذاری شده بود. از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۴ مصادره ی زمين ها چند برابر شد که خود تحت تأثير شرکت اعضای سنديکاها و شمار زيادی از مبارزين وابسته به کليسا در اين امر بود.
در اين ميان استديل از وزارت کشاورزی اخراج شد. در ۱۹۸۴ از پايه گذاران جنبش دهقانان بی زمين بود که زمين و اصلاحات ارضی را مطالبه ی اصلی خود قرار داده بودند. جنبش دهقانان بی زمين کاملا از سنديکاها و کليسا مستقل است و از نظر مالی و ارگان های قدرت، متمرکز نيست و تمامی راز اين جنبش در اين نهفته است. مصادره ی زمين ها ادامه دارد و روز بروزگسترده تر می شود.
(ب. د.)

مصاحبه با يوری فرناندِز
از رهبران کارگران لباسدوزی بروکمن ــ آرژانتين
۹‮ ‬فوريهء‮ ‬۲۰۰۵‮ - ‬بوئنوس آيرس،‮ ‬آرژانتين‮

نوليبراليسم و تسليم دربرابر آن حکم قضا و قدر نيست. می توان دربرابر آن مقاومت کرد و دست کم در مواردی از پيشروی آن جلوگيری نمود يا آن را به عقب نشينی هايی واداشت. چنانکه می توان و بايد به راه حل های نو در پيکار مقاومت انديشيد. آمريکای لاتين آزمايشگاه انواع مقاومت ها و طرح بديل ها ست. مصاحبهء زير که در کارخانهء بروکمن و با حضور چند تن از کارگران صورت گرفته گوشه ای از مقاومت و ابتکار کارگری را نشان می دهد و شايد بتواند برای کارگران ايران نيز به عنوان يکی از اشکال مبارزاتی مطرح باشد. ارائهء اينگونه تجربيات که جنبهء تهاجمی مبارزهء کارگری را در آرژانتين بازتاب می دهد، شايد بتواند به مبارزهء دشوار کارگران ايران که مبارزه شان هنوز عمدتا تدافعی ست ياری رساند.
باری، شرکت بروکمن، از سال های ۱۹۵۰ لباس مردانه و زنانه توليد می کند. اين کارخانه با رشد کمی و کيفی خود بسيار معروف و معتبر بود. صاحبان اصلی کارخانه، سه برادر بودند به نام بروکمن. در سال های ۱۹۹۶ و ۱۹۹۷ کارخانه با مشکلات مالی شديدی مواجه شد. وقتی وضع کارخانه خوب بود حدود ۳۵۰ کارگر در آن اشتغال داشتند. بحران کارخانه در سال ۲۰۰۰ شدت گرفت. صاحبان کارخانه ماه ها حقوق کارگران را نپرداختند و اين امر باعث درگرفتن بحث و جدل در ميان کارگران نيز شد. حاصل بحث ها و چاره انديشی ها عبارت بود از اشغال کارخانه و تأسيس تعاونی که در حال حاضر کنترل کل فعاليت کارخانه را در دست دارد.
بروکمن تنها کارخانه ی اشغال شده در آرژانتين نيست، تعداد آنها به حدود ۲۰۰ کارگاه و کارخانه می رسد. فيلم «اشغال» (The Take) ساختهء نوامی کلاين و آوی لويس می تواند مرجع مناسبی برای آشنائی بيشتر با اين جنبش باشد.
ترويه، قديمی

- - - - - - - - - -

سؤال: از چه زمانی بحران کارخانه آغاز شد و عکس العمل کارگران چه بود؟
يوری فرناندِز: اين بحران از سال ۹۶ آغاز شد و در سال ۲۰۰۰ بسيار شدت پيدا کرد. در اواخر سال ۲۰۰۰، در ماه نوامبر ما از اوضاع کارخانه با خبر شديم. کارخانه مقروض بود و اوضاع داشت به جائی می کشيد که آنرا به طلبکاران واگذار کنند.
در آن زمان کارخانه را برای ۱۵ روز تعطيل کردند. بعد صاحب جديدی پيدا کرد به نام سرژ. کارخانه را دوباره گشودند. پس از آن تمام سال را کار کرديم. در سال ۲۰۰۱ متأسفانه شرايط ديگر به هيچ وجه مناسب نبود، بسياری را اخراج کرده بودند. ۱۱۵ کارگر بوديم که همچنان تا ۱۸ دسامبر کار می کرديم.
کارخانه بين ماه های ژوئن و ژوئيه ۲۰۰۱ به لحاظ اقتصادی سقوط کرد. قبل از آن هم شرکت حقوقمان را نمی پرداخت. به ما مقروض بود، عيدی و حق فرزند نمی پرداختند، مزايای اجتماعی ديگر وجود نداشت. به جای پول به ما هر هفته ۱۵۰ پزو کوپن می دادند، همين هم به تدريج کم شد، اول ۸۰ بعد ۷۰ پزو، ۵۰ پزو، ۳۰ پزو و تا به حد تحقيرآميز ۲ پزو در هفته رسيد. وضع واقعاً تحقيرآميز بود. اين قضيه در آخرين هفتهء قبل از ۱۸ دسامبر اتفاق افتاد. به ما ۲ پزو کوپن دادند. جمعه بود، به ما گفتند که سه شنبه برگرديم تا به ما کوپن بيشتری بدهند. ولی اين حالت پيش نيامد. دوشنبه کسی کار نکرد. سه شنبه به اين اميد رفتيم تا چند پزوئی به خانه ببريم. اين طور نشد. وقتی وضع انفجاری شد، صاحبان کارخانه پيداشان نشد. درست همين روز بود. کارگران را در فقر رها کردند. بدجور بدهی بار آورده بودند، نه تنها به کارگران، بلکه همچنين به بانک ها و نهادهای مالی مختلف. کارخانه ديگر ورشکسته بود و در اختيار طلبکاران قرار داشت. خودتان بهتر می دانيد که سرمايه داران در اين اوضاع چطور عمل می کنند.
خب، اين شرايط پيش آمد و ما آن روز در کارخانه مانديم. در انتظار آن که صاحبان کارخانه بيايند و بدهی شان را به ما بپردازند. نيامدند. در آن روز داستان ديگری شروع شد. داستانی که به واقعيت پيوست. داستانی که ديگر بسياری با آن آشنا هستند. ولی لحظات بسيار سختی داشتيم، بار بحران اقتصادی بر دوشمان بود، گرسنگی کشيديم، بيمار شديم و خيلی بلاهای ديگر.
اواخر سال ۲۰۰۱ بود و دو روز قبل از سقوط دِ لا روآ. ما هم بخشی از اين تغيير سياسی در کشور بوديم. سال ۲۰۰۱ اينطور به آخر رسيد. سال ۲۰۰۲ در حالی آغاز شد که درهای کارخانه بسته بود. کارگران بدون پول. تنها کاری که از دستمان بر می آمد کارزار تبليغی بود. ابتدا در پايتخت، بعد گام به گام در سراسر کشور، و تا جائی که به سطح بين المللی رسيد. تنها راه خروج از اين شرايط، کارکردن بود. می بايستی کارخانه را به راه می انداختيم و پس از يکماه تعطيل، راه اندازی مجدد کارخانه عمل بسيار دشواری بود. مجمع عمومی برگزار کرديم و در آن بحث های زيادی شد. بسياری از رفقا نظرشان اين بود که کارخانه را به راه بيندازيم و برخی هم مخالف بودند. می گفتند سخت است، و از اين بابت می ترسيدند، و از طرف ديگر برای مالکيت خصوصی احترام قائل بودند. اين موضوع بحث ما بود و دست آخر شروع کرديم به توليد. از نو همهء افراد باقی مانده را سازمان داديم. کميسيون های مختلف تشکيل داديم، يک کميسيون برای توليد، يک کميسيون برای ايمنی و حفاظت، يک کميسيون برای فروش و يک کميسيون اقتصادی که تمام دخل و خرج را کنترل می کرد. اين طور کار را شروع کرديم. وقتی کارخانه به راه افتاد، مشکلات مالی خانواده ها را برطرف کرديم. حتی۷۰۰۰ پزو بدهی کارخانه به شرکت برق و گاز را هم پرداخت کرديم. چرا می بايستی می پرداختيم؟ چون می خواستيم برق داشته باشيم تا بتوانيم توليد کنيم. با تمام افرادی که باقی مانده بودند کار کرديم. روشن است که بسياری با ما نماندند. ۵۰٪ بيرون رفتند. از ۱۱۵ نفر حدود ۵۰ نفر باقی مانده بوديم، بقيه رفتند چون با اشغال کارخانه موافق نبودند. آن ها با مبارزه ای که پيش می برديم موافقت نداشتند و به همين دليل هرگز با ما همراه نشدند.
آن ها که ماندند، مبارزه کردند و رنج کشيدند. شرايط سختی را پشت سر گذاشتيم و گام به گام به اين جا رسيديم. مهمترين نکته برايمان حفظ کارمان بود، مبارزه ای برای حيثيت انسانی مان. با آن که آرژانتين در شرايط بسيار سختی بسر می برد، برای ما داشتن کار و از اين طريق پيش بردن زندگی، امری حياتی بود.

سؤال: لطفاً برای مان کمی از بحث هايتان بگوئيد، چطور کارخانه را اشغال کرديد و دلايل اشغال کردن يا نکردن کارخانه که مطرح می شد چه بود؟
يوری فرناندِز: در دسامبر ۲۰۰۱ من در رابطه با سنديکا ونيز کارگران و صاحبان کارخانه نمايندهء کارگران بودم و چون کارخانه نه به ما عيدی می داد و نه حق مرخصی و نه چيز ديگر، و همچنين به علت مطالبات مربوط به دستمزد و غيره، با رئيس بخش پرسنل و صاحبان کارخانه و حتی سنديکا درگيری داشتم. می رفتم سنديکا و از شرايط اين جا شکايت می کردم، ولی هيچگاه سنديکا کمکی به ما نداد. سنديکا عملاٌ به اربابان تعلق داشت، نه به کارگران. از سوی ديگر ما در جلسات کوچک مان نمی دانستيم با کارخانه و با "قرض و قوله" های آن چکار کنيم.
نتيجه گيری ما اين بود که بايد مبارزه کنيم تا بدهکاريشان را به ما بپردازند. آن گاه همراه با رفقائی که از همان اول به من، به عنوان نمايندهء کارگران، ياری رساندند به اين ايده رسيديم که صاحبان کارخانه را از عاقبت کارشان بترسانيم و آنها را همه جور تحت فشار قرار دهيم. اين همان زمانی ست که صاحبان کارخانه، آن را به حال خود رها کردند، ولی ما نمی توانستيم بی برنامه کارخانه را ول کنيم. در چنين حالتی بود که بحث با رفقا در مورد اين که کارخانه را به کار بيندازيم شروع شد. ما می گفتيم اين تنها شکلی ست که می توانيم زندگی مان را پيش ببريم، در غير اينصورت خواهيم مرد. اما برخی ازرفقا می گفتند: "کارخانه مال ما نيست، هيچ حکمی از قاضی دريافت نکرده ايم، کارمان غيرقانونی ست، پليس می آيد و بيرونمان می کند، نمی توانيم توليداتمان را بفروش برسانيم، و ....". بيش از هرچيز از صاحبان کارخانه می ترسيدند. ولی بقيه می گفتيم اين طور نيست. می گفتيم از گرسنگی خواهيم مرد، ما خانواده داريم، تازه اربابان به ما بدهکارند و حق داريم کنترل کارخانه را بدست گرفته، کار کنيم. سرآخر در رأی گيری اکثريت آورديم و با اين تصميم کار را شروع کرديم.

سؤال: وقتی کارخانه اشغال و توليد آغاز شد، عکس العمل سنديکا و دولت در مقابلتان چه بود؟
يوری فرناندِز: سنديکا هرگز اينجا خودش را نشان نداد. از همان لحظهء اولی که از اشغال کارخانه باخبر شدند، تا زمانی که وزارت کار احضارمان کرد، آقايان رؤسای سنديکا در وزارت کار حضور داشتند، ولی هرگز به ما کمکی نکردند. آمدنشان به هيچ دردی نمی خورد، از همان زمان ما راه مان را از سنديکا جدا کرديم. ما ديگر به سنديکا وابسته نيستيم.
در رابطه با دولت...، سه بار از اينجا بيرون مان کردند، در سه مرحله. پليس همراه پياده نظام و سرباز آمد. باز برگشتيم. کار درست ما وصل شدن با رفقای ديگری بود که مانند خود ما مبارزه می کردند: رفقائی مانند بيکاران، شوراهای توده ای، دانشجويان، و.... بنا بر اين با کمک همهء اين رفقا مجدداً کارخانه را پس گرفتيم.

سؤال: احزاب سياسی چطور؟
يوری فرناندِز: روشن است احزاب سياسی چپ هستند که با چنين مبارزاتی ابراز همبستگی می کنند و به لحاظ اقتصادی هم ياری می رسانند. آنها خود را با ما همبسته می دانند، برای مان کارزار تبليغاتی راه انداختند. آن ها تنها احزابی بودند که به کمک ما آمدند.

سؤال: در حال حاضر چند نفر در کارخانه کار می کنند؟
يوری فرناندِز: در حال حاضر تعاونی ما ۶۲ عضو دارد.

سؤال: چه تعدادی زن و چه تعدادی مرد هستند؟
يوری فرناندِز: اکثريت با زنان است، آنان حدود ۸۰٪ می شوند.

سؤال: به لحاظ قانونی وضعيت شما چيست؟
يوری فرنندِز: ما چند تعاونی هستيم. پس از سه سال در مجلس به مصادره رأی دادند. در پايتخت پس از بحران سال ۲۰۰۱ پنج يا شش کارخانه وجود داشت که به حال خود رها شده بود، ما با پيگيری بيشتری برخورد کرديم. در مبارزه در سطح ملی و بين المللی نمونه شديم، اولين گروهی بوديم که لايحهء قانون مصادره را تقديم مجلس کرديم. اول قبول نمی کردند، ولی بعد به خاطر اينکه افکار عمومی از ما حمايت می کرد اين قانون به تصويب رسيد که بر اساس آن محل کارخانه، خود کارخانه و ماشين آلات آن به عنوان رهن به مدت دوسال در اختيار ما قرار دارد. به خاطر همين قانون تعاونی تشکيل داديم.

سؤال: پس از طی اين دوسال تکليف کارخانه چيست؟
يوری فرناندِز: دقيقاً اواخر سال گذشته بود... همان طور که گفتم پنج شش تعاونی بوديم که اين قانون شامل حالمان می شد. طرح ديگری نيز وجود داشت که سالهای بيشتری را برای کمک به کارخانه های جبران و ترميم شده [recuperado اصطلاحی ست که در مورد کارخانه های اشغال شده توسط کارگران و مجدداً راه اندازی شده به کار می رود- م] در نظر می گرفت.
بر اساس اين قانون با پرداخت اقساط معقول و سبک، کارخانه پس از بيست سال به ما تعلق خواهد داشت. کارخانه را ارزش گذاری می کنند و بهای آن به اقساط ۲۰ ساله تقسيم می شود.

سؤال: آيا کوششی برای ايجاد تفرقه و انشعاب هم بين شما صورت گرفت؟
يوری فرناندِز: ايدئولوژی يا سياستهای مان گاه با هم فرق دارد که بر سر آنها بحث می کنيم. گاهی هم در عدم حضور آقا بالا سر با هم خوب راه می آئيم. متفقاً و در اتحاد با هم کار می کنيم. چطور بگويم، هرچه برق می زند که البته طلا نيست. گاهی مشکلات کوچکی هم با هم داريم، ولی در مجمع عمومی رويش بحث می کنيم. مسئلهء اصلی ما پيشبرد وضعيت کارخانه است، می دانيم با توليد، بهسازی کيفيت، و کار مسئولانه تر می توانيم به هدف برسيم. در اين مسير گام بر می داريم. هدف ما اين است که کارخانه به حداکثر توان توليدی اش برسد. روشن است که با سازماندهی مناسب می توانيم به آن برسيم.
در اوايل، قبل از آن که کارمان شکلی قانونی بيابد، وقتی درگيری به دادگاه کشيد، از سوئی اربابان بودند و وکلايشان که برای باز پس گرفتن کارخانه می جنگيدند، و از سوی ديگر ما بوديم که برای ادامهء کار کارخانه مبارزه می کرديم. اقدامات غيرقانونی صاحبان کارخانه، يعنی شيوهء مديريت نادرست آن ها، به نفع ما شد.
آن ها به بانک و دولت بدهکار بودند. از سوی ديگر قانون حسابرسی معين می کند که هر دوسال يک بار بايد دفاتر حساب و کتاب کارخانه به حسابدار نشان داده شود، و آن ها سال ها بود که اين کار را نمی کردند. ما يک تيم وکالت داريم که برای کارکردن با ما آمدند. اين زمانی بود که وکلای ديگر گوششان را می گرفتند تا صدايمان را نشنوند. به نفع ما و به ضرر صاحبان کارخانه اتفاقات زيادی افتاد. به خاطر همهء اين ها بود که به ورشکستگی کارخانه رأی دادند. با ورشکستگی، پيش نويس لايحهء قانون مصادره تقديم مجلس شد. بنا بر اين کارها گام به گام پيش رفت. پس از آخرين باری که از کارخانه بيرون مان ريختند، يعنی از ۲۱ آوريل ۲۰۰۳ در ميدانچهء مقابل کارخانه چادر زديم. هشت ماه در خيابان بسر برديم و در تمام اين مدت با دولت مذاکره می کرديم. به عبارت ديگر در دوران دوالدِه (رئيس جمهور سابق) بيرون مان ريختند و در دورهء کرشنِر (رئيس جمهور جديد) کارخانه را بازپس گرفتيم. بعد با نمايندهء دولت کرشنر صحبت کرديم. دلايل مبارزه مان را با آنان درميان گذاشتيم. در آن لحظه نمايندگان دولت طرف اربابان را نمی گرفتند. وسط بودند و به لحاظ سياسی می ترسيدند. درگيری ما پيش درآمد گام های بزرگتری بود، مبارزه تا آخرين نتايجش. ما راه پيمائی و تظاهرات راه انداختيم، راه بندان بوجود آورديم، به سمت مجلس راه پيمائی کرديم، به دادگاه عالی رفتيم و به ميدان مه، و دوبار به "کاخ صورتی" رفتيم تا با رئيس جمهور حرف بزنيم. برای بازستاندن کارخانه همه کاری کرديم. اين همان چيزی ست که دولت و رژيم از آن می ترسند. بر اثر مبارزات ما ديگران هم جان می گرفتند. قاضی به نفع ما نبود، بلکه گام های قانونی ما کار را به اين جا کشاند.

سؤال: رابطهء کارگران کارخانه های ديگر با شما چگونه است؟
يوری فرناندِز: طی مبارزه مان، با همهء اقشاری که مبارزه می کردند رابطهء بسيار خوبی داشتيم. نه فقط با کارگران کارخانه های اشغال شده، بلکه با دانشجويان، بيکاران، «پيکه تهِ رو» ها که آن ها هم در حال حاضر بيکارند [نگاه کنيد به مصاحبه با لوئيز آنخل دليا در سايت www.peykarandeesh.org]. اينجا دو بار همايشی با کارگران کارخانه های اشغال شده برگزار کرديم، يکی هم در شهر رزاريو داشتيم. هميشه با کارگران ديگر رابطه ای بسيار خوب داشتيم، زيرا می دانيم هم طبقه ای های خود ما هستند.
امروزه وقتی به کارخانه نظر می کنيم، متوجه می شويم که به خاطر شيوه ای که کارها را پيش برده ايم، وضع عوض شده و بخشی از کارگران کارخانه آگاهی طبقاتی بيشتری به دست آورده اند و به همين دليل به افرادی که مبارزه شان را ادامه می دهند، ياری می رسانيم: به کارگران قطار زيرزمينی که با صاحبکارشان درگيرند، به کارگران تلفن که اخيراً در مبارزه عليه دولت پيروز شدند، همچنين به کارگران راه آهن، و از اين طريق به تمام بخش هائی که همچنان دارند مبارزه می کنند. به آن ها کمک می کنيم، چون آن ها هم به همين شکل با ما رفتار کردند.
ــ از شما بسيار سپاسگزاريم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آدرس يوری فرناندز را برای علاقه مندانی که مايل به تماس با وی باشند در اينجا می آوريم:

Yuri Fernandez
Bruckman
Calle Jujuy #554
Buenos Aires, Argentina

- - - - - - - - - -
Entrevista de Bahram Ghadimi y Felicitas Treue con Yuri Fernandez

از: کميته پيگيری ايجاد تشکلهای آزاد کارگری در ايران
به: سازمان جهانی کار و همه سازمانهای کارگری در سراسر جهان
موضوع:
جلب توجه و رسيدگی به نقض گسترده حقوق پايه ای کارگران در ايران
۱/۹/۱۳۸۴

با درودهای فراوان
همانگونه که اطلاع داريد طی سالهای گذشته در مجامع بين المللی کارگری، کشور ايران به دفعات به عنوان يکی از کشورهای ناقض حقوق کارگران شناخته شده و بارها دولت جمهوری اسلامی ايران مورد اعتراض سازمانهای کارگری واقع شده است. با اينحال در طول دو سال گذشته نه تنها هيچ بهبودی در رعايت حقوق کارگران ايران صورت نگرفته، بلکه عمق و دامنه نقض حقوق پايه ای کارگران به نحو دهشتناک و بی سابقه ای گسترش يافته است. از جمله نقض آشکار و انکار نا پذير حقوق پايه ای کارگران در سطحی گسترده، که روز بروز بر شدت و دامنه آنها افزوده ميشود به موارد زير ميتوان اشاره کرد:
۱- تبديل قراردادهای موقت کار (در موارد زيادی با برگه های سفيد امضا ) به تنها نرم بکار گيری کارگران.
۲- قطعه قطعه کردن مراکز بزرگ کارگری مثل صنايع خود روسازی و صنايع نفتی از جمله پتروشيمی ماهشهر و ميدانهای نفتی عسلويه و غيره، و واگذاری آنها به پيمانکاران مختلف با سياست بکارگيری کارگران در گروههای کم تعداد، جهت تحميل هر چه بيشتر بی حقوقی مطلق بر کارگران. تحت اين سياست در کارهای با ماهيت دائمی کارگران پيمانکاری در دسته های کم تعداد با قراردادهای موقت در کارخانه های بزرگ با يک پيمانکار قرارداد بسته و کارفرمای آن مرکز صنعتی در قبال مسائل و خواستهای کارگران مسئوليتی بعهده نميگيرد و آنها را به پيمانکاران احاله ميدهد.
۳- بيکار سازيهای اجباری در ابعاد وسيع و وجود ميليونها کارگر بيکار، بدون پرداخت بيمه بيکاری. اين بيکار سازيها در شرايطی صورت ميگيرد که در مراکزی مثل ايران خودرو در طی يک سال گذشته سه نفر از کارگران اين شرکت بر اثر اضافه کاری اجباری و شدت کار، جان باخته اند.
۴- عدم دخالت نماينده های واقعی کارگران در تعيين دستمزدها و به اين ترتيب تحميل دستمزدهای زير خط فقر به کارگران، بطوری که حداقل دستمزدها در سال ۸۴ ، ۱۲۲۵۰۰ تومان به تصويب رسيده و خط فقر از طرف خود ارگانهای رسمی دولتی ۲۵۰۰۰۰ تومان و در مواردی ۳۰۰۰۰۰ تومان اعلام شده است.
۵- عدم پرداخت به موقع همين دستمزدهای زير خط فقر و تبديل آن به نرم پرداخت دستمزد کارگران و وقيحانه تر اينکه، امروزه در برخی مراکز توليدی و بويژه در بخش خدمات که ميليونها کارگر در آن مشغول به کار هستند کارگران را به شرطی بکار ميگيرند که پيشاپيش ، پرداخت هر چند ماه يکبار دستمزد از طرف کارگر پذيرفته شود. در بسياری از موارد دستمزد کارگران در مدت بيش از يک سال پرداخت نشده و دولت اعتراضات کارگران در اين رابطه را سرکوب ميکند.
اين در شرايطی است که از يک طرف تاکنون هيچ کارفرمايی به دليل عدم پرداخت به موقع دستمزد کارگران محاکمه و يا مورد مواخذه قرار نگرفته و اما از سوی ديگر کارگران معترض به اين وضعيت را بارها مورد هجوم قرار داده و به نهادهای امنيتی فرا خوانده و بازداشت کرده اند. يکی از نمونه های اخير چنين برخوردهايی فراخواندن مکررخالد سواری و فرشيد بهشتی زاده از نماينده های کارگران کارخانه نساجی شاهو و نساجی کردستان به نهادهای امنيتی و حمله به کارگران شرکت فرش البرز و ضرب و شتم آنان ميباشد که در اعتراض به ۸ ماه عدم پرداخت دستمزدهايشان به همراه خانواده های خود راهپيمايی کرده بودند. اين مسئله امروزه در ايران چنان حاد و فراگير شده است که در مواردی برخی از کارگران به علت فقر و تنگدستی ناشی از عدم پرداخت به موقع دستمزدهايشان دست به خودکشی ميزنند. ليست شرکتها و کارخانجات با مدت تاخير در پرداخت دستمزد کارگران از اول سال ۸۴ تا آخر مهر ماه همين سال که تا کنون در يکی از روزنامه های رسمی منتشر شده و در صد کمی از اينگونه موارد ميباشد ضميمه اين نامه است.
۶- ممنوعيت حق بی قيد و شرط اعتصاب و تشکل برای کارگران و متقابلا بر پايی نهادهای امنيتی (تحت عنوان حراست) بويژه در مراکز بزرگ توليدی و بازجويی و تهديد مکرر کارگران به اخراج و دستگيری و زندان.
۷- سرکوب اعتراضات کارگری و در مواردی کشتار آنان، مانند کشتار کارگران شهر بابک که خواهان ابقا در کارهايشان بودند.
۸- دستگيری و محاکمه کارگرانی که در سال ۸۳ در شهر سقز اقدام به برگزاری مراسم اول مه کرده بودند. اخيرا حکم محمود صالحی به مدت ۵ سال زندان و سه سال تبعيد ، جلال حسينی به مدت سه سال زندان و محمد عبدی پور، محسن حکيمی و جلال حسينی هر کدام ۲ سال زندان به آنان ابلاغ شده است.
۹- حمله به سنديکای در حال تاسيس کارگران شرکت واحد و اقدام به ضرب و شتم و بريدن زبان منصور اصانلو از فعالين اين سنديکا از طرف کسانی که به عنوان نماينده کارگران ايران از جانب دولت جمهوری اسلامی در اجلاسهای جهانی نهادهای کارگری شرکت ميکنند.
۱۰- عدم رعايت بهداشت و مسائل ايمنی در محيطهای کار که منجر به تلفات جانی کارگران ميشود. مانند فلج شدن ۱۵ کودک و نوجوان شاغل در يک کارگاه کفاشی بر اثر استنشاق گازهای متصاعد از چسبهای صنعتی و کشته شدن ۱۱ کارگر معدن باب نيزو که در هر دو مورد، علت حادثه عدم نصب دستگاههای تهويه هوا بوده است.
به اعتقاد ما موارد فوق ((که سازمانهای بزرگ کارگری از آن مطلع بوده اند)) نشان دهنده نقض آشکار حقوق بديهی و از نظر بين المللی برسميت شناخته شده کارگران در ايران است. از اين رو ما همه سازمانهای بين المللی را به اعتراض به نقض حقوق کارگران در ايران و افشای شرايط کارگران ايران در سطح بين المللی فرا خوانده و خواهان اين هستيم که اعتراض به موارد فوق به عنوان شکايت رسمی کارگران ايران از دولت جمهوری اسلامی در سازمان جهانی کار مورد بررسی قرار گيرد.
کميته پيگيری ايجاد تشکلهای آزاد کارگری در ايران، ضمن قدردانی از يکايک سازمانهای کارگری در سراسر جهان که تاکنون از مطالبات بر حق کارگران ايران و فعاليتهای اين کميته، پيگيرانه حمايت کرده اند، به همه آنان صميمانه درود فرستاده و از اين سازمانها و ديگر سازمانهای کارگری ميخواهد ضمن اعتراض شديد و يکپارچه به نقض حقوق پايه ای کارگران در ايران، از مطالبه بر حق ما جهت رسيدگی فوری به شکايت اين کميته ، مبنی بر نقض مسلم حقوق پايه ای کارگران ايران، در نهادهای مسئول بين المللی منجمله در سازمان جهانی کار حمايت نموده و از تحقق مطالبات زير برای کارگران ايران پشتيبانی کنند. بی شک اراده شما دوستان در سازمانهای کارگری برای حمايت وسيع و متحدانه از طرح و رسيدگی فوری به شکايت ما ، ميتواند گامی موثر در پايان دادن به وضعيت مشقت باری باشد که بر کارگران ايران تحميل شده است.
۱- پرداخت فوری دستمزدهای معوقه کارگران و جبران خسارتهای وارده به کارگرانی که دستمزدهای آنان به تعويق افتاده است.
۲- اعزام هياتی جهت بازرسی محيطهای کار و شرايط نا امن کار کارگران در ايران.
۳- لغو قراردادهای موقت و سفيد امضا و رسمی شدن کارگران قراردادی با پيمانهای دسته جمعی.
۴- بکار گيری کارگران با قراردادهای سفيد امضا بايستی جرم تلقی شده و فورا اجرايی شود.
۵ـ متوقف شدن فشارهای امنيتی و پليسی به فعالين و رهبران کارگری و لغو فوری احکام صادره در باره محمود صالحی، محمد عبدی پور، جلال حسينی ، برهان ديوارگر و محسن حکيمی.
۶- شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر نماينده واقعی کارگران ايران نبوده و خود از عوامل حمله به سنديکای کارگران شرکت واحد تهران ميباشند. ما توافقات تا کنونی سازمانهای کارگری و سازمان جهانی کار را با شوراهای اسلامی و خانه کارگر فاقد اعتبار دانسته و خواهان اخراج آنها از سازمان بين المللی کار و به رسميت شناخته شدن نماينده های منتخب کارگران ايران از طريق رای مستقيم کارگران در مجامع عمومی کارگری هستيم.

کميته پيگيری ايجاد تشکلهای آزاد کارگری در ايران ۱/۹/۱۳۸۴



اسامی شرکتها و کارخانه هايی که از اول سال ۱۳۸۴ تا آخر مهر ماه حقوق کارگران را به موقع پرداخت نکرده اند.
رديف نام کارخانه تعداد ماههای عدم پرداخت حقوق تاريخ کسب خبر
۱ فومهای بسته بندی کرمان ۴ ماه ۱۵/۱/۱۳۸۴
۲ ايران ايما کرج ۴ ۲۹/۱
۳ کارخانه آجر و ماسه آهکی ايرانشهر ۳ ۱/۲
۴ ايران شعله نيشابور ۴ ۱/۲
۵ ناز نخ قزوين ۱۹ ۱۵/۲
۶ شهرداری گرگان ۳ ۲۰/۲
۷ نساجی بهشهر ۳۶ ۲۷/۲
۸ آسانسور سازی شيندلر قزوين ۶ ۲۷/۲
۹ ذوب رکورد مشهد ۳ ۱/۳
۱۰ شيرين نگار غرب ۲ ۲/۳
۱۱ نساجی فومنات ۸ ۳/۳
۱۲ ايران ترمه ۱۲ ۳/۳
۱۳ پوشينه بافت قزوين ۲ ۲۳/۳
۱۴ کاشی سمند ۴ ۶/۴
۱۵ بيمارستان راضيه فيروز کرمان ۵ ۹/۴
۱۶ نخ رنگ همدان ۳ ۱۲/۴
۱۷ بهکف بيرجند ۶ ۱۲/۴
۱۸ کشت و صنعت مغان ۱۲ ۲۱/۴
۱۹ کشت و صنعت گوهر کوه خاش ۴ ۲۷/۴
۲۰ توسعه منابع آبهای برازجان ۳ ۲۷/۴
۲۱ مرغداری جلالی قزوين ۶ ۲۹/۴
۲۲ نساجی کاشان ۱۴ ۲۹/۴
۲۳ شيشه ميرال ساوه ۵ ۲۹/۴
۲۴ کشباف صفا ۳ ۳۰/۴
۲۵ مرغداری درافشان قزوين ۵ ۱/۵
۲۶ پارس شيما ۵ ۴/۵
۲۷ پشم بافی آسيا (کرمان) ؟ ۶/۵
۲۸ جهان وحدت(سازمان آب) ۶ ۶/۵
۲۹ معدن قلعه رزی بيرجند ۱۷ ۸/۵
۳۰ راه سازی ماتارا(طبس) ۴ ۸/۴
۳۱ شرکت پيمانکاری شهرداری بانه ۳ ۸/۵
۳۲ شرکت خدماتی سبزشه ۸ ۸/۵
۳۳ Mt بتن شهريار ۳ ۱۶/۵
۳۴ بيمارستان مهديه کرمانشاه ۸ ۱۶/۵
۳۵ سد سميره ۸ ۱۷/۵
۳۶ ذوب فلزات خرمدره ۴ ۱۷/۵
۳۷ لامپ فارس ۳ ۱۷/۵
۳۸ ۱۵ شرکت پيمانکاری مستقر در طبس ۳ ۱۷/۵
۳۹ شرکتهای سد سازی ايلام ۵ ۲۶/۵
۴۰ شرکت نخ ايلام ۶ ۲۶/۵
۴۱ شرکت فراورده های گوشتی سالم ايلام ۸ ۲۹/۵
۴۲ کارخانه نوشين صنعت نيشابور ۵ ۲۹/۵
۴۳ شرکت سازمايه ۶ ۳۰/۵
۴۴ شرکت خدمات شهری ناحيه ۱، منطقه ۶ تهران ۲ ۳۱/۵
۴۵ شرکت سد سازی گذار خوش ايام ۳ ۳/۶/۱۳۸۴
۴۶ شرکت تهران نوآور ۳ ۳/۶
۴۷ گونی بافی اروميه ۲ ۷/۶
۴۸ کارخانه فرش راوند چندين ماه ۸/۶
۴۹ ناز نخ قزوين ۴ ۶/۸
۵۰ نخيلات آبادان ۵ ۱۰/۶
۵۱ کارخانه نساجی شاهو ۱۰ ۱۲/۶
۵۲ کارخانجات پوشينه بافت ۵ ۱۳/۶
۵۳ شرکت پيمانکاری خادم کيوان- نيروگاه بوشهر ۲ ۱۳/۶
۵۴ کارخانه نساجی سراب ۴ ۱۴/۶
۵۵ شرکت لوله سازی خوزستان ۲ ۱۵/۶
۵۶ کارخانه قند بردسير ۵/۲ ۱۵/۶
۵۷ شرکت فروغ قدير نيشابور ۲ ۱۹/۶
۵۸ لاستيک خوزستان چندين ماه ۱۹/۶
۵۹ کارخانه قند دزفول ۱۵ ۲۰/۶
۶۰ کارخانه نوشين صنعت نيشابور ۸ ۲۰/۶
۶۱ کارخانه نساجی بارش ۳ ۲۱/۶
۶۲ پروژه سد سميره ۵ ۲۲/۶
۶۳ شرکت حوله لاله چندين ماه ۳۱/۶
۶۴ شرکت سازمايه ۶ ۲/۷/۱۳۸۴
۶۵ شرکت ايرانيت ؟ ۵/۷
۶۶ ايران ترمه ۴ ۵/۷
۶۷ تهران پتو ۴ ۵/۷
۶۸ کارگاه آبدشت شرکت معادن کروميت ۵ ۵/۷
۶۹ شرکت توزيع نيروی آب استان گلستان ۶ ۶/۷
۷۰ شرکت راه و ساختمان ايول ۴ ۶/۷
۷۱ نساجی کاشان ۹ ۶/۷
۷۲ شرکت پيمانکاری ساختمان دی ۳ ۱۱/۷
۷۳ يخچال سازی لرستان ۸ ۱۲/۷
۷۴ شرکت پيمانکاری فضای سبز دزفول ۲ ۱۲/۷
۷۵ شرکت پيمانکاری خدماتی شهرداری ناحيه ۴ منطقه ۱۲ تهران ۱ ۱۲/۷
۷۶ شرکت واحد آبادان ۱ ۱۳/۷
۷۷ شهرداری اروميه ؟ ۱۳/۷
۷۸ نوشين صنعت نيشابور ۹ ۱۷/۷
۷۹ شيشه ميرال ۷ ۱۸/۷
۸۰ بيمارستان مهديه کرمانشاه ۱۰ ۱۸/۷
۸۱ شرکت بهکف ۵ ۱۸/۷
۸۲ شرکت پيمانکاری فضای سبز ناحيه ۵ منطقه ۵ تهران ۱ ۱۸/۷
۸۳ پوشينه بافت قزوين ۵ ۱۹/۷
۸۴ معدن سنگرود البرز غربی ۹ ۱۹/۷
۸۵ نساجی غرب ۳ ۱۹/۷
۸۶ ايران برک گيلان ۸ ۲۰/۷
۸۷ شرکت پيمانکاری ناحيه ۱ منطقه ۶ تهران ۳ ۲۴/۷
۸۸ نساجی کاشان ۹ ۲۶/۷
۸۹ فرش راوند کاشان چندين ماه ۲۶/۷
۹۰ کارخانه يخدان کار ۸ ۲۷/۷
۹۱ ناز نخ قزوين ۲۵ ۲۷/۷
۹۲ شرکت پيمانکاری خدماتی شهرداری ناحيه ۲ منطقه ۵ تهران ۲ ۳۰/۷

مصاحبه با چهار تن از کارگران کارخانهء سرامیک زانون در نئوکِن‮- ‬آرژانتین
عمر وییابلانکا‮ (‬کارگر کارخانهء سرامیک زانون‮)‬
کارلوس اَکونیا‮ (‬کارگر کارخانهء سرامیک زانون و دبیر سندیکای کارگران سرامیک زانون‮)‬
خانم ائوخِنیا اِچه ورییا‮ (‬کارگر کارخانهء سرامیک زانون‮)‬
ماریو بالکاسا‮ (‬کارگر کارخانهء سرامیک زانون و دبیر علی البدل سندیکای کارگران سرامیک زانون‮)‬
‮ ‬۸‮ ‬ فوریهء‮ ‬۲۰۰۵‮ - ‬بوئنوس آیرس،‮ ‬آرژانتین

یادداشت‮:‬
سرامیک سازی زانون بی شک یکی از معروفترین نمونه های مقاومت کارگران در مقابل بی کاری و فقر در آمریکای لاتین است‮. ‬به مناسبتی با تنی چند از کارگران این کارخانه در شهر بوئنوس آیرس آشنا شدیم‮. ‬با آنها قرار گذاشتیم در یکی از سالن های هتل بائور ملاقات کنیم‮. ‬این هتل نیز از مدت ها پیش توسط کارگران آن اشغال شده و تحت کنترل کارگری ست و به عنوان همبستگی با کارگران دیگر،‮ ‬در صورت لزوم اطاق و سالن برای برپایی جلسات در اختیارشان قرار می دهد‮. ‬وقتی به هتل بائور وارد میشوم،‮ ‬حضور تعداد زیادی خبرنگار توجهم را جلب می کند‮. ‬به من می گویند کارگران مترو جلسه دارند و قرار است تصمیم بگیرند که دست به اعتصاب بزنند یا نه‮. ‬کارگران مترو خواهان بیش از ۵۰٪ ‬افزایش حقوق اند و شرکت فرانسوی مترو تا امروز حاضر شده است تنها‬ ۷٪ حقوق ها را افزایش دهد‮ (‬این اعتصاب به علت عقب نشینی کارفرما در همان شب،‮ ‬عملی نشد‮).‬
باری،‮ ‬کارخانهء‭ ‬زانون در سال های‮ ‬۱۹۸۰‮ ‬توسط خانواده ای ایتالیائی به نام زانون در شهر نئوکِن‮ ‬تأسیس شد‮. ‬این شهر در‮ ‬۱۱۸۰‮ ‬کیلومتری بوئنوس آیرس در شمال شرقی پتاگونیا،‮ ‬مرکز استانی به همین نام است و حدود‮ ‬۳۶۰‮ ‬هزار نفر جمعیت دارد‮. ‬روز‮ ‬۲۹‮ ‬سپتامبر‮ ‬۲۰۰۱‮ ‬کارفرما با ارسال تلگرام تمام کارگران را اخراج کرد و دو روز بعد یعنی اول اکتبر،‮ ‬کارخانه به اشغال کارگران در آمد و در ماه مارس‮ ‬۲۰۰۲‮ ‬اولین خط تولیدی را تحت کنترل کارگری به کار انداختند‮. ‬در آرژانتین به این کارخانه به عنوان سمبل مبارزات کارگران نگاه می کنند‮.‬
در پاسخ به سؤال من در مورد دلایل ایجاد این کارخانه در نئوکن،‮ ‬کارگران زانون پاسخ می دهند که‮ «‬اراضی مورد نیاز کارخانه از طرف دیکتاتوری نظامی همان سالها به خانوادهء زانون هدیه شد‮. ‬به آن ها برای برق و گاز سوبسید تعلق گرفت و وام دولتی نیز در اختیارشان بود‮.» ‬دیکتاتوری نظامی در آرژانتین با سر به نیست کردن بیش از‮ ‬۳۵‮ ‬هزار نفر،‮ ‬پروژهء خصوصی سازی را در این کشور به پیش برد‮. ‬
از آنجا که نظیر این پروژه ها در جاهای دیگر از جمله ایران هم پیاده شده و می شود،‮ ‬درک شرایط آرژانتین و آشنائی با مبارزات گوناگونی که آنجا جریان دارد،‮ ‬می تواند در شرایط امروز ایران،‮ ‬نکات آموزنده ای در بر داشته باشد‮. ‬طبیعی ست که به هیچ عنوان هدف ما از معرفی این جنبش ها،‮ ‬تبلیغ‮ ‬کپی برداری از آن ها نیست‮. ‬شیوهء مبارزه و گام های لازم در آن را تنها خود نقش آفرینانِ‮ ‬هر مبارزه ای می توانند تعیین کنند‮. ‬به همین دلیل دفاع از استقلال مبارزاتی کارگران و دیگر اقشار در ایران امری حیاتی ست‮.‬
کارگران زانون همراه با چند سازمان توده ای نشریه ای منتشر می کنند به نام‮ «‬نبرد ما‮» ‬و در عین حال یک سایت انترنتی نیز در اختیار دارند به نام‮ «‬کارگر زانون‮».‬
مجمع عمومی بالاترین مرجع تصمیم گیری در زانون است‮. ‬یک روز در ماه درهای کارخانه بسته می ماند و مجمع عمومی برگزار می شود‮. ‬در این مجمع عمومی کارگران راجع به هرچه لازم باشد بحث می کنند‮.‬
ب‮. ‬ق‮.‬

‮------------------------------------‬

سؤال‮: ‬می توانید کمی در مورد شروع درگیری کارگران با مدیریت کارخانه توضیح دهید؟‮ ‬
کارلوس اَکونیا‮: ‬از آن جا که مدیریت کارخانه از سوی دولت به اشکال مختلف حمایت می شد،‮ ‬شکایات ما متوجه دولت ایالتی و مرکزی نیز بود‮. ‬به وزارت کار شکایت می کردیم،‮ ‬از شرایط نامناسب ایمنی کار و مسائل بهداشتی شکایت می کردیم‮. ‬اما صاحبان کارخانه گوش شنوا نداشتند‮. ‬حتی بوروکراسی سندیکائی هم اهمیتی به قضیه نمی داد‮. ‬اما در خود کارخانه موضوع مهمی مطرح بود‮. ‬رفقای زیادی بودند که به خاطر‮ ‬انعطاف پذیری کار‮ ‬با حقوق‮ ‬۶۵۰‮ ‬پزویی کار می کردند،‮ ‬درحالی که رفقای قدیمی تر حقوق شان بسیار بالاتر بود‮. ‬در آن زمان بوروکراسی سندیکا به کارگران قدیمی می گفت که جدیدی ها کارشان را از دست آنها در خواهند آورد‮. ‬بدین وسیله در بین کارگران تفرقه انداختند،‮ ‬شرایطی بوجود آوردند که هیچ کس چشم نداشت دیگری را ببیند،‮ ‬یک طرف کارگران جدید و طرف دیگر کارگران قدیمی‮. ‬این کار سندیکا بود،‮ ‬و ما به عنوان کمیتهء کارخانه می بایستی علیه این سیاست مبارزه می کردیم‮. ‬تا زمانی که در درون کارخانه کار سندیکائی علیه کارفرمایان و بوروکرات های سندیکا شروع شد‮. ‬در آن روزها خواست های زیادی در درون کارخانه مطرح بود که به محیط کارِ‮ ‬کارخانه محدود می شد‮. ‬برای مثال در آن زمان کسی که نمایندهء کارگران بود،‮ ‬امتیازات ویژه ای داشت،‮ ‬از جمله،‮ ‬حقوقش بسیار بالاتر از یک کارگر معمولی بود‮. ‬آن زمان کمیتهء کارخانه قرار گذاشت که هیچ یک از اعضای کمیته حق ندارد از این امتیازات استفاده کند‮. ‬بلکه قبل از هرچیز بایستی از امتیازاتش چشم بپوشد‮. ‬این کار باعث کسب اعتماد رفقای دیگر نسبت به کمیتهء کارخانه شد‮. ‬و از همان زمان شروع کردیم در مورد مشکلات در مجامع عمومی بحث کنیم‮. ‬باید دمکراسی بوجود می آوردیم تا بتوانیم به رهبران مان و خودمان اعتماد داشته باشیم که قادریم برای حقوق مان مبارزه کنیم‮. ‬در این راه مبارزات زیادی داشتیم،‮ ‬تا آنکه پس از چند اعتصاب موفق شدیم سندیکا را ترمیم کنیم‮. ‬مبارزات حقوقی مان در مورد اساسنامه‮ ‬مربوط بود به‮ ‬انعطاف پذیری کار‮ ‬در کلیهء جوانب آن‮. ‬و کار به جائی رسید که طرح پیش گیری از بحران در کارخانه را به اجرا درآوردند،‮ ‬چون می دیدند که نمی شود همین طور بی دلیل رفقا را اخراج کرد‮. ‬در چنین شرایطی آن ها اعلام کردند که کارخانه هیچ درآمدی ندارد و مجبور است صد کارگر را اخراج کرده،‮ ‬تعداد کارگران را به یک سوم برسانند‮. ‬ما مخالفت کردیم و کار مورچه وار آغاز شد تا استراتژی شرکت را نقش بر آب کنیم‮.‬

سؤال‮: ‬تعداد کارگران کارخانه چقدر بود؟
کارلوس اَکونیا‮: ‬در این کارخانه تا‮ ‬۶۸۰‮ ‬نفر شاغل بودند‮. ‬چه کارگران قدیمی و چه جدید‮. ‬بعد تعدادمان به‮ ‬۴۰۰‮ ‬کارگر رسید و بر اثر آن کار ما بر سر بحرانی که کارخانه برای اخراج صد نفر کارگر مطرح می کرد به درگیری کشید‮. ‬آن ها مطرح می کردند که می خواهند صد نفر را اخراج کنند و‮ ‬۲۸۰‮ ‬تا‮ ‬۳۰۰‮ ‬کارگر را در کل بخش های تولیدی زانون نگه دارند‮. ‬اما ما گفتیم که بحران واقعی نیست‮. ‬و‮ ‬اگر راست می گویند که بحران دارند،‮ ‬دفاتر حساب و کتاب کارخانه را علنی کنند‮. ‬اگر شرکت واقعاً‮ ‬دچار بحران باشد،‮ ‬ما هر کاری که لازم باشد می کنیم تا سقوط نکند‮. ‬با چنین دیدی می خواستیم آن ها را وادار کنیم تا دفاترشان را علنی کنند،‮ ‬هرگز چنین کاری نکردند‮. ‬با سرشماری از کامیون هائی که با کالاهای از پیش به فروش رفته کارخانه را ترک می کردند،‮ ‬نشان دادیم که بحرانی در کار نیست‮. ‬حساب کردیم که با پنج روز فروش،‮ ‬حقوق همهء کارگران و بهای مواد اولیه را می شد پرداخت،‮ ‬و باقی سود خالص بود‮. ‬این بدون در نظر گرفتن سوبسید دولت مرکزی بود،‮ ‬که آن را هم باید به سود افزود‮. ‬بدین شکل،‮ ‬کارگران برای اعتراض اعتماد به نفس پیدا کردند‮. ‬همهء این کارها جهت مبارزه بر سر انتخابات سندیکا بود‮. ‬انتخابات سندیکا را ما برنده شدیم‮. ‬امروزه سندیکای سرامیک زانون چهار کارخانه را در بر می گیرد‮: «‬سرامیک دِل بییه‮»‬،‮ «‬سرامیک نئوکن‮»‬،‮ «‬سرامیک استپار‮» ‬و‮ «‬سرامیک زانون‮».‬
صاحب شرکت و نیز دولت نمی توانستند به سادگی شاهد باشند که در سرامیک زانون کارگران این گونه متحدند‮. ‬بنا بر این دست به یک حمله می زنند و در را بروی کارگران می بندند‮. ‬آن ها سرویس‮ ‬غذاخوری و خدمات بهداشتی را حذف می کنند‮. ‬تا آن زمان ما برای حقوق مان مبارزه می کردیم‮. ‬حالا خود کارفرما باعث اعتصاب شد‮. ‬حتی دادگاه آن را به عنوان‮ ‬‮«‬بستن‮ ‬غیرقانونی درب کارخانه به روی کارگران‮»‬‮ ‬محکوم کرد‮. ‬در مبارزات کارگران آرژانتین این تنها نمونه است‮. ‬

بنا بر این تصمیم گرفتیم بیرون کارخانه چادر بزنیم‮. ‬آن ها در روز‮ ‬۲۹‮ ‬نوامبر‮ ‬۲۰۰۱‮ ‬با یک تلگراف همهء کارگران سرامیک زانون را اخراج کردند‮. ‬در پاسخ این عمل،‮ ‬ما دست به یک راه پیمائی زده همهء تلگراف های اخراج را به معنی عدم قبول آن،‮ ‬در یک آکسیون سیاسی،‮ ‬در مقابل شهرداری نئوکن آتش زدیم‮. ‬اینجا بود که برای اولین بار سرکوب مان کردند‮. ‬پلیس در سراسر نئوکن ما را دواند‮. ‬آن ها هرکسی را که لباس کار کارگران سرامیک زانون را به تن داشت شکار می کردند‮. ‬آن روز‮ ‬۱۹‮ ‬کارگر زانون را دستگیر کردند‮. ‬بعد از ظهر آن روز یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار کردیم‮. ‬فعالیت های مختلفی داشتیم از جمله یک راه پیمائی بزرگ برای آزادی دستگیر شدگان‮. ‬چهارهزار نفر به خیابان ریختند‮. ‬چهار هزار نفر در یک شهرستان کوچک مثل نئوکن کار ساده ای نیست‮. ‬بدین وسیله توانستیم دولت و قضات را تحت فشار قرار دهیم تا رفقا را آزاد کنند‮. ‬ولی در پی آن،‮ ‬مرحلهء‭ ‬تعیین کننده ای را در پیش داشتیم که طی آن کارخانه را اشغال کرده،‮ ‬آن را دوباره به کار انداختیم‮.‬

ماریو بالکاسا‮: ‬در حقیقت این مرحله ای بسیار طولانی بود‮. ‬کارلوس یادش رفت بگوید که برای مثال،‮ ‬همزمان با طرح پیشگیری از بحران،‮ ‬کارخانه مرکز خود را نیز به بوئنوس آیرس منتقل کرد تا در صورت درگیری،‮ ‬رسیدگی به آن در دست دادگاه های بوئنوس آیرس باشد‮. ‬در همین رابطه وقتی ما موفق شدیم اعتماد توده های کارگر را به کمیتهء کارخانه جلب کنیم،‮ ‬این اعتماد شامل حال سندیکا نمی شد که در همان زمان هم فعال بود‮. ‬یکی از دستاوردهای مهم ما این بود که کارگران رأی بر این دادند که هر نوع قرارداد سندیکا با صاحبکار که بدون مشارکت کمیتهء کارخانه بسته شده باشد،‮ ‬معتبر نخواهد بود‮. ‬این تصمیم را تک تک کارگران امضاء کردند و این کار به کمیتهء کارخانه اعتبار بخشید‮. ‬رفقا به بوئنوس آیرس رفتند تا در جلسات وزارت کار و مدیریت کارخانه شرکت کنند‮. ‬کارکنان وزارتخانه می گفتند که هرگز سابقه نداشته که یک کمیتهء کارخانه به جای سندیکا در مذاکرات شرکت کند‮. ‬این جا بود که جلوی هرگونه زد و بند سندیکا با صاحبکاران گرفته شد‮. ‬مدیران کارخانه هرگز دفاتر کارخانه را به ما نشان ندادند،‮ ‬چون دروغ‮ ‬می گفتند‮. ‬بنا بر این همان طور که کارلوس گفت مبارزه ادامه یافت‮. ‬
قبل از بستن کارخانه بعضی از رفقا به مدارس می رفتند و برای دانش آموزان ابتدائی و دبیرستانی سخنرانی می کردند‮. ‬این زمانی بود که دیگر می دیدیم که می خواهند کارخانه را تعطیل کنند‮. ‬بنا بر این از مدارس اجازه گرفتند تا برای دانش آموزان حرف زده،‮ ‬بگویند که معنی از دست دادن کار چیست تا جامعه آگاه شود‮. ‬این دستاورد رفقائی بود که همراه همسرانشان برای سخنرانی می رفتند‮. ‬برای ما این کاری حیاتی بود،‮ ‬چون توانستیم در درون جامعه کسب اعتماد کنیم.‮ ‬٪۷۰‮ ‬کارگران زانون در شهر سنتناریو در‮ ‬۷‮ ‬کیلومتری محل کارخانه زندگی می کنند ۳۰٪ بقیه در نئوکن که حدوداً‮ ‬همین قدر با کارخانه فاصله دارد ساکن اند‮. ‬
وقتی در مقابل کارخانه چادر زدیم،‮ ‬بیکار بودیم و در انتظار عاقبت کار‮. ‬در چنین شرایطی مردم برایمان با کیسه‮ ‬غذا و میوه می آوردند،‮ ‬تا استوار بمانیم و تسلیم نشویم‮. ‬این حمایت به ما نیرو می بخشید،‮ ‬به علاوه صندوق اعتصاب تشکیل دادیم‮. ‬برای این صندوق در سراسر کشور،‮ ‬رفقائی از مشاغل مختلف و از سازمان های مختلف پول جمع می کردند و به نئوکن می فرستادند‮. ‬با این پول ما مثلاً‮ ‬برای رفقای بیمار و یا اعضای خانواده شان دارو می خریدیم‮. ‬حتی گاهی برای نوزادان مان پوشک می آوردند‮. ‬آن قدر کمک جمع شد که مجبور شدیم برای آن تریلی قرض کنیم‮. ‬در این تریلی در طول هفته کمک ها را جمع آوری می کردیم و آخر هفته هر رفیقی یک کیسه با خود به خانه می برد‮. ‬کمک ها را کم یا بیش به اندازهء‭ ‬مساوی تقسیم می کردیم،‮ ‬و به این ترتیب همه چیزی برای خوردن داشتیم‮.‬
سه ماه این گونه مبارزه کردیم‮. ‬در حالی که‮ ‬۲۴‮ ‬ساعته کشیک داشتیم‮. ‬اوائل نمی توانستیم به خانه هایمان برویم،‮ ‬رفقائی بودند که دو‮ - ‬سه روز در چادر می ماندند‮. ‬بعد به نوبت آن جا می ماندیم‮. ‬آن چه به ما نیرو می داد این بود که مردم آگاه شدند که معنی بیکار شدن چیست‮. ‬در آرژانتین چندین هزار کارگاه و کارخانه را تعطیل کردند و هیچ کس کاری نکرد‮. ‬سندیکائی که در آن زمان کارگران را نمایندگی می کرد،‮ ‬از آن ها دفاع نکرد‮. ‬رفقائی با سابقه کار ۲۰ - ۳۰ ساله بیکار شدند،‮ ‬چون صاحبکاران کارخانه را جمع می کردند و می رفتند‮. ‬این همان بلائی بود که آقای زانون با همکاری دولت وقت و سندیکای آن زمان قصد داشت بر سرِ‮ ‬ما بیاورد‮. ‬جالب این جاست که وقتی ما در انتخابات کارگران پیروز می شویم و کارخانه را اشغال می کنیم،‮ ‬سندیکا به بهانهء بوجود آمدن خلأ از آن حمایت نمی کند و می رود‮. ‬حدود سی نفر از رفقای کارگر عضو سندیکا بودند و تعدادی هم دنباله رو های آنان بودند،‮ ‬جمعاِ‮ ‬حدود‮ ‬۸۰‮ ‬نفر می شدند‮. ‬آن ها هرگز نمی خواستند مبارزه کنند،‮ ‬به همین علت رفتند‮. ‬ما به مبارزه ادامه دادیم‮. ‬مسئلهء اساسی این بود که ما هر روز مجمع عمومی تشکیل می دادیم‮. ‬در این جلسات هر کس که بیشتر رأی می آورد عضو کمیتهء کارخانه می شد و در مورد آکسیون ها هم همه با هم تصمیم می گرفتیم،‮ ‬نه آن که سندیکا تعیین کند که چه کار بکنیم یا چه کار نکنیم‮. ‬آن قدر این طور پیش رفتیم تا در یکی از جلسات تصمیم گرفته شد که کارخانه را اشغال کرده،‮ ‬تولید را شروع کنیم‮. ‬عده ای از رفقا یک ماه حقوق عقب افتاده طلبکار بودند‮. از طریق وکیل سندیکا از شرکت شکایت کردند‮. ‬ضابط دادگستری آمد و ۰۴٪ تولیداتی را که در انبار بود به نفع کارگران مصادره کرد‮. ‬آن ها را به انباری منتقل کردیم که یک نفر در اختیارمان قرار داد‮. ‬آن ها را به فروش رساندیم‮.‬‮ ‬هر روز رفقائی به عنوان مسئول فروش حضور داشتند‮. ‬حدود یک ماه و نیم طول کشید تا همه را به فروش رساندیم‮. ‬هر هفته سهم هر کدام از رفقا داده می شد‮. ‬وقتی همه را بفروش رساندیم،‮ ‬از خود پرسیدیم‮: ‬حالا چکار کنیم؟ برای ماهی ۱۵۰ ‬پزو راه بندان کنیم یا طرحی برای بیکاران بریزیم؟ گفتیم که چرا راه بندان بوجود بیاوریم،‮ ‬کارخانه این جاست و ما کار بلدیم‮. ‬خب،‮ ‬در مجمع عمومی تصمیم بر این شد که وارد کارخانه شویم و تولید را براه بیاندازیم‮. ‬اول دو خط از‮ ‬خط تولیدی را براه انداختیم‮. ‬چون مواد اولیه نداشتیم‮. ‬تا زمانی که موفق شدیم کارها را بهتر سازماندهی کنیم‮. ‬در ماه اول‮ ‬۲۰‮ ‬هزار متر تولید داشتیم،‮ ‬در حال حاضر‮ ‬۳۰۰‮ ‬هزار متر تولید می کنیم‮.‬

سؤال‮: ‬استراتژی مدیریت کارخانه در آن لحظه چه بود؟
عمر وییا بلانکا‮: ‬آن ها ما را به حال خود رها کردند تا بعد از چهار‮ - ‬پنج ماه از گرسنگی بمیریم‮. ‬اگر به خانه هامان بر می گشتیم،‮ ‬آن ها کارخانه را مجدداً‮ ‬می گرفتند و کارگرانی را که می گفتند لازم خواهند داشت،‮ ‬و عضو سندیکا‮ ‬و هوادارانشان بودند،‮ ‬به کار می گماردند‮. ‬بر اساس همین دیدگاه بود که مصمم شدیم از کارخانه مواظبت کنیم،‮ ‬چادرها را بر پا نگه داریم،‮ ‬و کریسمس و سال نو را در آن جا بسر ببریم،‮ ‬که بسیار دشوار بود‮. ‬کار ساده ای نبود که آنجا بمانیم،‮ ‬در جامعه و انجمن ها کار کنیم تا سر پا بمانیم‮. ‬وقتی فروش آن چه دادگاه به ما واگذار کرده بود به پایان رسید،‮ ‬می بایستی آن تصمیم اصلی را می گرفتیم‮. ‬یا باید برای بدست آوردن‮ ‬۱۵۰‮ ‬پزو جاده را می بستیم،‮ ‬و‮ ‬یا به هرقیمتی که باشد،‮ ‬کارخانه را اشغال کرده،‮ ‬تولید کنیم‮.‬‮ ‬حتی خودمان هم نمی دانستیم که آیا توان تولید خواهیم داشت،‮ ‬یا نه‮. ‬برای همهء رفقا قدم بزرگی بود‮. ‬و همه با هم این تصمیم بزرگ را با همهء پیامدهایش اتخاذ کردیم‮. ‬این است که می گوئیم این بهترین تصمیمی بود که چه به عنوان سندیکالیست و چه به عنوان کارگر سرامیک زانون می توانستیم اتخاذ کنیم‮. ‬با این گام،‮ ‬نه تنها از محل کارمان دفاع می کردیم،‮ ‬بلکه بیش از آن،‮ ‬ما نیاز داشتیم به چنین مرحله ای برسیم‮. ‬امروز از این عمل تعبیر دیگری می شود،‮ ‬یک تجربهء کم نظیر‮. ‬
با چنین دیدی در روز‮ ‬۲‮ ‬مارس‮ ‬۲۰۰۲‮ ‬کارخانه را به راه انداختیم‮. ‬و توانستیم در‮ ‬۲‮ ‬خط، ‮ ‬۲۰ هزار متر تولید کنیم‮. ‬امروزه بیش از‮ ‬۳۰۰‮ ‬هزار متر با تمام حول و حوش آن تولید داریم‮. ‬در آن مجمع عمومی تصمیم گرفتیم که همه حقوق برابر دریافت کنیم‮. ‬از باغبان گرفته تا کسی که بیشترین مسؤلیت ها را داشته باشد،‮ ‬هر کدام‮ ‬۸۰۰‮ ‬پزو‮. ‬حتی نمی دانستیم که می توانیم چنین حقوقی دریافت کنیم،‮ ‬نکتهء مثبت آن بود که این حقوق برای همه در نظر گرفته شد‮. ‬موفق شدیم مواد اولیه بخریم،‮ ‬در حال حاضر پول برق و گاز پرداخت می شود و هر کداممان‮ ‬۸۰۰‮ ‬پزو،‮ ‬دریافت می کنیم‮. ‬تهیهء مواد اولیه سخت ترین بخش کار بود‮. ‬تهیهء آن توسط صاحب شرکت با تهیهء آن تحت کنترل کارگری فرق می کند‮. ‬وقتی برای خرید می رفتیم،‮ ‬از ما می پرسیدند‮: «‬شما دیگر کیستید؟‮»‬
در ضمن رأی دادگاه به نفع ما دلیل آن نیست که عدالت در آرژانتین وجود دارد‮. ‬فشاری بود که ما هر روز در خیابان ها اعمال می کردیم،‮ ‬در شهر نئوکن راه بندان می کردیم،‮ ‬پل ها را می بستیم‮.‬
همیشه گفته ایم که ما روی دو ستون اصلی ایستاده ایم،‮ ‬یکی تولید در کارخانه است و دیگری مبارزهء اجتماعی‮ - ‬سیاسی‮. ‬اگر یکی از این دو ستون بیفتد،‮ ‬مبارزه را می بازیم،‮ ‬همه چیز را خواهیم باخت‮. ‬این موضوع را همیشه تا حد امکان واقعی در نظر گرفتیم،‮ ‬چون ادامهء حیات مان در کارخانه به این موضوع بستگی دارد‮. ‬بنا بر این وقتی شعارمان را سردادیم،‮ ‬با جامعه نشان دادیم که امکان کار وجود دارد و به کارگران دیگر،‮ ‬به بخش های دیگر،‮ ‬و به رفقای دیگری که مبارزه می کنند،‮ ‬نشان دادیم که می توان متحد شد‮. ‬و هیچکس،‮ ‬هیچ دولتی،‮ ‬هیچ بوروکراسی سندیکائی نمی تواند جلویش را بگیرد‮.‬
برای ما این موضوع مهمی بود،‮ ‬چرا که شروع کردیم فکر کنیم که ما صرفاً‮ ‬با حفظ شغل مان،‮ ‬قادر نخواهیم بود خودمان را نجات دهیم‮. ‬بنا بر این جامعه را تشویق کردیم تا از محل کار ما دفاع کند‮. ‬با بیکاران همکاری کردیم و‮...‬
ما‮ ‬۲۶۰‮ ‬نفر از کارگران زانون کارخانه را اشغال کردیم‮. ‬بعد تعداد بیشتری از رفقا به ما پیوستند،‮ ‬چون ما شروع کردیم به عنوان حرکتی علیه دولت به رفقای بیکار کار بدهیم‮. ‬این رفقا دقیقاً‮ ‬با شرایطی برابر با وضعیتی که ما کارگران زانون در آن روزها داشتیم شروع به کار کردند‮. ‬در حال حاضر‮ ‬۴۵۰‮ ‬نفریم که در کارخانه کار می کنیم‮. ‬وقتی سه سال پیش شروع کردیم،‮ ‬۲۶۰‮ ‬نفر بودیم و امروزه‮ ‬۴۵۰‮ ‬نفریم و داریم بیش از‮ ‬۳۰۰‮ ‬هزار متر تولید می کنیم‮. ‬این همان میزانی است که زانون وقتی تعطیل می شد،‮ ‬تولید می کرد‮. ‬بنا بر این به اندازهء کافی درآمد داریم که حقوق ها را بپردازیم،‮ ‬مواد اولیه بخریم،‮ ‬تازه حالا راحت تر از قبل می توانیم جنس بخریم،‮ ‬و پول گاز و برق و مالیات بپردازیم‮. ‬
جمعاً‮ ‬ما‮ ‬۴۵۰‮ ‬نفریم و همه مثل هم فکر نمی کنیم،‮ ‬با هم اختلاف نظر داریم،‮ ‬اما یک هدف مشترک هم داریم،‮ ‬این هدف حفظ شغل ترمیم شده مان‮ ‬است‮. ‬این همان چیزی ست که ما برایش در هر بحثی با کارگران چه در خارج و چه در داخل کارخانه اولویت قائلیم‮. ‬می توانیم با هم هزار اختلاف داشته باشیم،‮ ‬اما این هدف حفظ محل کار را نمی توان از من گرفت‮.‬
سازماندهی درونی کارخانه اوائل بسیار بد بود،‮ ‬اما با گذشت زمان بهتر شد‮. ‬در حال حاضر کارخانه بخش های مختلفی دارد و در هر بخشی کارگران همان بخش یک مسئول هماهنگی انتخاب می کنند‮.‬
نمی گوئیم کار ساده ای ست،‮ ‬کار بسیار سختی ست که کارخانه ای را اشغال کنی و کارش را سازمان بدهی‮. ‬به زیرکی رفقای بسیاری بستگی دارد و نه فقط به هوش و ذکاوت رهبران‮.‬
در حال حاضر شرکت دارد مراحل قانونی ورشکستگی را می گذراند و ما یک اتحادیهء تعاونی از کارگران تشکیل دادیم به نام‮ «‬فسینپات ‮» ‬FASINPAT‮ [‬Fabrica Sin Patron‮ ‬یعنی کارخانهء‭ ‬بدون کارفرما‮] ‬که از طرف قاضی حکم دارد که کارخانه را اداره کند‮. ‬بدین ترتیب به لحاظ حقوقی،‮ ‬قانونی هستیم‮. ‬از نظر دولت،‮ ‬ما یک نمونهء‭ ‬بد به حساب می آئیم،‮ ‬چون اگر بپذیرند که ما یک تعاونی هستیم،‮ ‬یا با کنترل کارگری کارخانه را اداره می کنیم،‮ ‬ممکن است کارگران کارخانه های دیگر دست به کار مشابهی بزنند‮. ‬کاری که می توانند آنرا سوسیالیسم تفسیر کنند،‮ ‬یا انقلاب و یا هرچیز دیگری‮. ‬اما برای ما که دست به این کار زدیم،‮ ‬به معنی حفظ محل کارمان و ادامهء حیات است‮. ‬این یک مبارزهء‭ ‬سیاسی روزمره است‮.‬
باوجود این ما هزاران مشکل از سر گذرانده ایم‮.‬

ماریو بالکاسا‮: ‬یک چیز دیگر را هم اضافه کنیم،‮ ‬ما در حال حاضر ماهانه‮ ‬۳۰۰‮ ‬متر از تولیدات مان را به مدارس،‮ ‬مهدکودک و‮ ‬غذاخوری های مختلف هدیه می کنیم‮. ‬این را وظیفهء‭ ‬خودمان قرار داده ایم و مدارس،‮ ‬کلیساها و‮ ‬غیره به نوبت می توانند از ما تقاضا کنند‮. ‬هیئت هماهنگی تقاضا را بررسی کرده،‮ ‬برای تحویل کالا وقت تعیین می کند‮. ‬شرکت زانون هرگز چنین کاری را نکرده بود‮. ‬از خدمات دیگری که انجام داده ایم بنای یک مرکز بهداشتی در محله ی روبروی کارخانه است،‮ ‬محله ای فقیر که از چهل سال پیش از دولت تقاضای یک مرکز بهداشتی کرده‮. ‬این مرکز بهداشتی را با تمام اکیپ مورد نیاز به مردم محله تحویل دادیم‮. ‬بنا بر این تنها کاری که می ماند این است که دولت به آن ها دکتر و پرستار بدهد‮.‬

سؤال از خانم اچه ورییا‮: ‬برای رفقای زن وضع چگونه بود؟ آیا به همین سادگی می گفتید که میروید کارخانه رااشغال کنید؟ آیا این امر مشکلی در رابطه با فرزندان و یا با شوهران بوجود نمی آورد؟
ائوخِنیا اِچه ورییا‮: ‬وقتی قرار شد همه را اخراج کنند،‮ ‬هر کدام از ما می بایستی فکر کند چکار می خواهد بکند‮. ‬آزاد بودیم تصمیم بگیریم که می خواهیم بمانیم یا برویم‮. ‬من رفتم منزل و با دخترم در میان گذاشتم‮. ‬گفت‮: «‬روی چه چیزی می خواهی فکر کنی؟ می خواهی درِ‮ ‬خانهء‭ ‬چه کسی را بزنی تا لقمه نانی به تو بدهد؟ از رفقایت خواهی خواست یا از کارفرمایت؟‮»‬

اینجا بود که عوض شدم‮. ‬حرف زدیم و هر دو گریه مان گرفت‮. ‬چون می دانستیم که روزگار سختی را در پیش خواهیم داشت‮. ‬نمی دانستیم که آیا موفقیتی در کار خواهد بود،‮ ‬یا نه‮. ‬و اگر آری چقدر طول خواهد کشید‮. ‬آن چه فکرم را به خود مشغول می کرد ادامهء تحصیل دخترم بود و آسایش او‮. ‬می دانستم که باید این گام را برداشت‮. ‬این گام یا جستجوی شغل دیگری بود و یا ماندن در کارخانه و مبارزه برای حیثیت انسانی ام‮. ‬تصمیم گرفتم از حیثیتم دفاع کنم،‮ ‬چون من همه چیزم را به کارخانه داده بودم،‮ ‬ساعت های بسیاری را اضافه کاری کرده بودیم،‮ ‬چون از ما این طور می خواستند‮. ‬من این ساعات را از خانواده ام می ربودم تا اخراجم نکنند‮. ‬تا بتوانم وقتی یکی از فرزندانم مریض شد در کنارش باشم،‮ ‬چون حتی تحمل این که ما زنان این بار را نیز باید به دوش بکشیم نداشتند‮. ‬زنان را اخراج و به جای آنها مردان را استخدام می کردند‮. ‬چون می گفتند زنان برایشان خرج به بار می آورند‮. ‬بنا بر این همان تعداد اندکی از زنان که باقی مانده بودیم،‮ ‬تصمیم گرفتیم که بمانیم‮. ‬سخت بود‮. ‬

در مورد خانواده ام،‮ ‬فشار مضاعف بر من وارد می آمد‮. ‬پدرم برای کارخانه خاک رُس تأمین می کرد‮. ‬و دار و ندارش را با بسته شدن کارخانه از دست داد‮. ‬فقط به ما کارگران آسیب وارد نشد،‮ ‬بلکه همچنین آن ها که مواد خام برای کارخانه می آوردند ضرر بسیار دیدند،‮ ‬و نیز تمام آن هائی که حول و حوش کارخانه مشغول بودند‮.‬
این وضع خانوادهء من بود که در خیابان رها شد‮. ‬پدرم کامیونش را از دست داد،‮ ‬همه چیز را از دست داد‮. ‬تنها چیزی که ماند منزل مان بود‮. ‬بقیه را از دست داد‮. ‬حالا او بیکاری است که با مغازهء بقالی کوچکی روزگار می گذراند‮. ‬بنا بر این فشار بر من مضاعف بود‮. ‬با این حال بسیاری چیزها آموختم که پیش از آن برایم روشن نبود‮. ‬بر من همان گذشت که بر همکارم عمر‮. ‬به سندیکا هیچ اعتمادی نداشتم‮. ‬اگر با آن ها بودی،‮ ‬وضعت خوب بود،‮ ‬اگر نبودی،‮ ‬نه‮. ‬آن چه مرا عصبانی می کرد این بود که آن ها هرگز مبارزه نکردند،‮ ‬گاهی یک ماه کامل سر و کله شان پیدا نمی شد‮. ‬بنا بر این چطوری می خواستند ما را نمایندگی کنند وقتی با ما همراه نبودند‮. ‬روزی که وارد کارخانه شدیم تا آن را برای تولید تمیز کنیم،‮ ‬وقتی سرو صدای ماشین آلات را دوباره شنیدیم،‮ ‬برای بسیاری از ما موسیقی ای بود که انتظارش را می کشیدیم‮. ‬که ارزش آن را داشت که هر روز برایش خطر کنیم و مبارزه کنیم‮. ‬اما آگاه بودم که توانش را داریم‮. ‬در گذشته ناظر و کارفرمایی بود که می آمد و به آدم می گفت که چه کار بکند و چه کار نکند،‮ ‬و ما انجام میدادیم‮. ‬بنا بر این آیا ما کار‮ ‬بلد بودیم؟ معلوم است که بلد بودیم و به همه نشان دادیم،‮ ‬به جامعه،‮ ‬به دولت،‮ ‬و به همهء دنیا نشان دادیم که توان کار را داریم‮. ‬نیرنگ و فریبکاری دولت را هم نشان دادیم‮.‬
سازماندهی کارخانه کار ساده ای نبود،‮ ‬چرا که آماده نبودیم‮. ‬ذره ذره سازماندهی کردیم‮. ‬گروه های کاری تشکیل دادیم،‮ ‬و هماهنگ کنندگان انتخاب شدند‮. ‬
بعد ها رفقای زن دیگری هم به ما پیوستند‮. ‬آن ها از بخش های دیگری برای کار آمدند و در آشپزخانه،‮ ‬لابراتوار و بخش های دیگری که در این اواخر امکان کار در آن برای ما زنان نبود‮. ‬برای مثال در مجمع عمومی و با رأی رفقا من در فوروم اجتماعی جهانی گذشته در پورتو آلگره‮ (‬برزیل‮) ‬رفقا را نمایندگی کردم‮.‬

سؤال‮: ‬حدود دویست سال پیش کارگران انگلیس در اعتراض به سرمایه داران،‮ ‬ماشین آلاتشان را داغان می کردند،‮ ‬حالا شما برعکس کوشش می کنید آن ها را حفظ کرده،‮ ‬به راه بیندازید‮. ‬البته تخریب ماشین آلات بعدها به درستی مورد انتقاد جنبش انقلابی کارگری قرار گرفت‮. ‬اما شما بر اساس چه بحثی به چنین نتیجه ای رسیدید؟ آیا کسی از بیرون به شما چنین پیشنهادی داد؟

ائوخِنیا اِچه ورییا‮: ‬موضوع از این قرار است که کارخانه دار داشت تظاهر می کرد که کارخانه سودی نمی دهد،‮ ‬که فروش ندارد،‮ ‬که بازار بد است،‮ ‬و ما می خواستیم نشان دهیم که دروغ‮ ‬است‮.‬

عمر وییابلانکا‮: ‬مسئلهء امنیت شغلی ست،‮ ‬یعنی اگر یکی از ماشین ها از کار بیفتند،‮ ‬تو بیکار می شوی‮. ‬موضوع روشنی ست،‮ ‬اگر ماشین از کار بیفتد،‮ ‬تو برای فرزندانت نان نداری‮.‬

کارلوس اَکونیا‮: ‬برای ما روشن است که تمام این مبارزه برای آیندهء‭ ‬فرزندانمان است‮. ‬امروزه حفظ کارخانه به مفهوم اندیشیدن به آینده است‮. ‬توان تولید بیشتر به معنی آن است که رفقای بیشتری می توانند مشغول به کار شوند،‮ ‬به معنی دفاع از کارخانه است‮. ‬تا به حال دادگاه چهار بار حکم تخلیهء کارخانه را صادر کرده،‮ ‬آخرین بار چهار هزار نفر بیرون کارخانه در دفاع از ما تجمع کردند‮.‬‮ ‬بنا بر این دولت نمی تواند به همین سادگی پلیس بفرستد‮. ‬چون اول باید از روی جسد مردم بگذرد،‮ ‬تا بعد بتواند سراغ‮ ‬کارگران زانون بیاید‮. ‬ما مصمم هستیم به هر قیمتی که باشد از کارخانه دفاع کنیم‮. ‬آیندهء فرزندان همهء رفقای کارگری که این جا ایستاده اند و شانه به شانه نهاده اند،‮ ‬به مبارزهء ما بستگی دارد‮.‬
ما به خوبی آگاهیم،‮ ‬از نظر دولت ما کَر هستیم،‮ ‬کمونیستیم‮. ‬ولی برای خود ما وضع بسیار روشن است‮: ‬ما می خواهیم شغلمان را حفظ کنیم،‮ ‬برای این امر مبارزه خواهیم کرد،‮ ‬بهایش هرچه می خواهد باشد‮.‬

بیرون از این جا به عمل نجات کارخانه به عنوان نمونه می نگرند‮. ‬روزی که ما تصمیم گرفتیم کارخانه را اشغال کنیم،‮ ‬برای مان روز خاصی بود‮. ‬اما متوجه شدیم که باید آن را حفظ کرده،‮ ‬از دست ندهیم‮. ‬و این مبارزهء ای ست بزرگ‮. ‬نه تنها مجبوریم کارخانه را حفظ کنیم،‮ ‬بلکه در همان حال باید علیه دولت مبارزه کنیم،‮ ‬علیه وزارت دادگستری،‮ ‬و علیه بروکراسی سندیکا‮.‬
در خود کارخانه کارها خوب پیش می روند،‮ ‬بنا بر این باید از کارخانه پا را فراتر بگذاریم،‮ ‬به جامعه رجوع کنیم‮. ‬امروزه با دانشگاه بوئنوس آیرس،‮ ‬دانشگاه کوماهو،‮ ‬و دانشگاه مادران میدان مه قرارداد متقابل بسته ایم تا کارخانه را رشد داده تولید را ادامه دهیم‮. ‬این قرارداد فقط برای تولید کارخانه نیست،‮ ‬بلکه قراردادی سیاسی ست در دفاع از حقوق کارگران‮. ‬امروزه اگر می خواستیم می توانستیم کارخانه را پر کنیم،‮ ‬یک کارگر زانون می تواند بنا بر معیار عمومی،‮ ‬امروزه حقوق خیلی بالاتری بگیرد‮. ‬ولی ما معتقدیم که می خواهیم همچنان کارگر بمانیم و حقوقی در خور و مناسب داشته باشیم و بقیهء درآمد کارخانه متعلق است به جامعه و باید به همان جا برسد‮.‬
ما تا بوئنوس آیرس می آئیم تا در درگیری ها و انواع تظاهرات شرکت کنیم‮. ‬در کنار همهء اقشار هستیم تا کارمان را حفظ کنیم‮. ‬امیدواریم که در همهء آرژانتین و سراسر جهان هزارها زانون دیگر بوجود بیایند تا بتوان محل کار میلیون ها کارگر را تأمین کرد‮. ‬به خوبی آگاهیم که اگر مانند جزیره ای بمانیم،‮ ‬زانون به تنهائی نمی تواند خود را حفظ کند،‮ ‬بلکه باید بیرون برویم و با کارگران دیگر حرف بزنیم،‮ ‬با جدیت مبارزه کنیم،‮ ‬و هماهنگ شویم‮. ‬در سه سال گذشته به خوبی نشان دادیم که به دلیل رشد طبقهء کارگر‮ ‬آرژانتین ما سال های زیادی ادامه خواهیم داد‮. ‬به نظر شخصی من بسیاری از رهبران اشتباه کردند،‮ ‬باید همان جا که مبارزه جریان دارد،‮ ‬همهء کارگران در تصمیم گیری شرکت داشته باشند،‮ ‬نمی شود فقط رهبران تصمیم گیری کنند،‮ ‬همهء کارگران باید با هم تصمیم گیری کنیم‮.‬‮ ‬اگر اشتباه کنیم،‮ ‬همه اشتباه می کنیم،‮ ‬و اگر تصمیم درستی باشد،‮ ‬تصمیم همه است،‮ ‬زیرا نتایجش هم برای همه است‮.‬

سؤال‮: ‬این کارخانه متعلق به کیست؟
کارلوس اَکونیا‮: ‬متعلق به کارگران زانون‮ [‬همه می خندند‮!]. ‬تا امروز عملاً‮ ‬متعلق به ماست‮. ‬دولت و دادگاه تا به حال هیچ حکمی صادر نکرده اند که معلوم کند کارخانه متعلق به کیست‮.‬

سؤال‮: ‬شما چه ساختار قانونی ای دارید که کارخانه بتواند بر اساس آن بچرخد؟
کارلوس اَکونیا‮: ‬یک تعاونی تشکیل داده ایم،‮ ‬اما تا به امروز دولت آن را به رسمیت نشناخته است‮.‬

سؤال‮: ‬خُب،‮ ‬اما آیا شما می خواهید که کارخانه قانوناً‮ ‬متعلق به کئوپراتیو باشد؟
عمر وییابلانکا‮: ‬بیرون کارخانه روی پارچهء بزرگی که آویزان است نوشته ایم‮: «‬کارخانهء بدون کارفرما‮». ‬کارخانه متعلق به خلق است‮. ‬ما نمی خواهیم که مال ما باشد‮.‬
کارلوس اَکونیا‮: ‬از نظر قانونی در حال حاضر کارخانه به هیچ کسی تعلق ندارد‮. ‬ما آن را اشغال کرده ایم و در آن تولید می کنیم‮. ‬به همین دلیل می گوییم که عملاً‮ ‬مال ماست‮. ‬و این مبارزه ای سیاسی ست که کارخانه متعلق به ما باشد‮.‬

سؤال‮: ‬در خانه تان از شما نمی پرسند برای چه کسی کار می کنید؟
ائوخِنیا اِچه ورییا‮: ‬برای خودمان و برای جامعه‮.‬

سؤال‮: ‬و شما هم میزان مشخصی از تولیدتان را به اصطلاح به عنوان مالیات به جامعه می دهید؟
کارلوس اَکونیا‮: ‬در حقیقت آری‮. ‬کمک های جنسی ما مستقیماً‮ ‬به جامعه داده می شود‮. ‬میزان مشخصی تعیین نشده،‮ ‬اما کمک می دهیم‮. ‬مرکز بهداشتی را بنا کردیم،‮ ‬طرح های مشابه دیگری هم وجود دارد،‮ ‬اما این به مفهوم فراموش کردن نیازهای خود کارخانه نیست‮. ‬برای مثال بیش از یک میلیون پزو برای حفظ و نگهداری و رسیدگی به ماشین آلات کارخانه خرج کرده ایم‮. ‬رسیدگی به نیازهای جامعه و پرداخت آنچه حق مردم و حق همه ما ست به جامعه امری ست که در آینده بیشتر به آن توجه خواهد شد‮.‬
ماریو بالکاسا‮: ‬ولی با این حال،‮ ‬روزمره کمک می کنیم‮. ‬برای مثال وقتی از یک گروه موسیقی دعوت می کنیم که در کارخانه کنسرت بگذارد،‮ ‬گاهی تمام درآمد آن به کودکی تعلق دارد که بیمار است‮.‬

از شما به خاطر این گفت و گو بسیار سپاسگزارم‮.‬
کارلوس اَکونیا‮: ‬ما از شما سپاسگزاریم‮. ‬برای ما پخش خبر در مورد کارمان همیشه کمک بوده است‮.‬

- - - - - - - - - -

آدرس سایت انترنتی کارگران زانون‮:‬
http://www.obrerosdezanon.org

آدرس تماس با کارگران زانون:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به‮:‬
http://www.thetake.org/zanon.php
‮ ‬
‭*‬‮ ‬‭*‬‮ ‬‭*‬‮ ‬‭*‬‮ ‬‭*‬‮ ‬‭*‬‮ ‬‭*‬‮ ‬‭*‬‮ ‬‭*‬‮ ‬‭*‬‮ ‬‭*‬


Entrevista de Bahram Ghadimi con obreros de Zanon:
Omar Villablanca, Carlos Acuña, Eugenia Echeverria , Mario Balcazza

ترجمهء اميد مهری

شورای اروپا تصميم گرفته است تاريخ را عوض کند. اين نهاد قصد دارد اقدام خود را با يکی کردن متجاوزان و قربانيان، قهرمانان و جنايتکاران، رهايی‎بخشان و يورش‎آوران، کمونيست‎ها و نازی‎ها انجام دهد.
شورای اروپا معتقد است که اصلی‎ترين دشمنان نازيسم، يعنی کمونيست‎ها، جنايتکارانی‎اند که هم‎تراز نازی‎ها هستند. شورای اروپا امروز نگران و معترض است، در حالی که جامعه جهانی هيتلری‎ها را محکوم نمود، چنين محکوميتی هنوز نصيب کمونيست‎ها نشده است. به همين خاطر شورای اروپا پيشنهاد می‎کند که در اجلاس وسيع خود از ۲۴ تا ۲۷ ژانويه (۴ تا ۷ بهمن) چنين محکوميتی صورت بگيرد.

شورای اروپا گفته است که «آگاهی عمومی از جنايات رژيم‎های کمونيستی بسيار پايين است» و از اين موضوع اظهار نگرانی کرده است که هنوز «احزاب کمونيست در برخی کشورها قانونی‎اند و برخی‎‎اشان از جنايات اظهار ندامت نکرده‎اند.»
به عبارت ديگر، شورای اروپا پيشاپيش زير فشار قرار دادن کمونيست‎های اروپا را که هنوز توبه نکرده‎اند، اعلام می‎نمايد، همانگونه که جلادان گشتاپو و شکنجه‎گران در ماکرونيسوس (*) از کمونيست‎ها می‎خواستند توبه کنند.
سردمداران اتحاديه اروپا شايد به زودی تصميم بگيرند که احزاب کمونيست را غيرقانونی اعلام نمايند و درها را به روی امثال هيتلر و هيملر بگشايند. ما خوب می‎دانيم که اين دو هم با ممنوع کردن احزاب کمونيست و زندانی کردن کمونيست‎ها آغاز کردند.
اما نازی‎ها سرانجام در خون قربانيان خود غرق شدند و در ميان اين قربانيان ۲۰ ميليون نفر از جمعيت اتحاد شوروی سوسياليستی و صدها هزار کمونيست بودند که رهبری جنبش‎های مقاومت ملی را در يونان و تمام اروپا به دست گرفتند.
باری، آقايان مسئول در شورای اروپا برای تجديد روش‎هايی که تاريخ و مردم محکوم کرده‎اند دارند دير می‎جنبند، چرا که برادر بزرگشان که ايالات متحده باشد به طرق هيتلری مردم کشورها را و از جمله عراق را قتل‎عام می‎کند، کشوری که به ويرانه‎ای تبديل شده و زندان‎های آمريکايی در آن بی‎شمارند، زندانی‎هايی که هر روز هزاران بی‎گناه را به بدترين وجهی شکنجه می‎کنند.
جالب است که شورای اروپا هيچ چيز برای گفتن در رابطه با جنايات عليه بشريت آمريکا در عراق و زندان‎های هيتلری‎اش مانند گوانتانامو ندارد.

چگونه می‎توان باور کرد که شورای اروپای از سويی خود را مدافع حقوق بشر بداند و از سوی ديگر به هواپيماهای «سيا» اجازه ‎دهد تا انسان‎های محروم از هر گونه حقی را برای شکنجه به زندان‎های ويژه در اروپا بياورد؟
شورای اروپا نمی‎تواند از نقض حقوق بشر شکايت کند در حالی که در خاک خود تأسيس زندان‎های ويژه و شکنجه‎ی انسان‎های بی‎حقوق را تحمل می‎کند. دادگاه عدالت تاريخ روزی جنايات بی‎شمار برادر بزرگ را، از ويتنام تا شيلی و از آمريکای جنوبی تا عراق، به قضاوت خواهد نشست و در چنين روزی آقايان شورای اروپا به عنوان همدستان وی در آن حضور خواهند داشت.
من امروز متأسفانه وادار شده‎ام که بيش‎تر به نام مردگان حرف بزنم تا زندگان. پس به نام رفقای کمونيستم، به نام آنانی که گشتاپو به اردوگاه‎های مرگ فرستاد، به نام آنانی که به جوخه‎های اعدام سپرده شدند تا نازيسم درهم‎کوبيده شود و آزادی به کف آيد، من فقط يک کلمه خطاب به اين «آقايان» دارم: شرمتان‎باد!

ميکيس تئودوراکيس

آتن – ۲۶ دسامبر ۲۰۰۵


* ماکرونيسوس نام جزيره‎‎ای يونانی‎‎ست که کمونيست‎‎ها و اعضای جنبش مقاومت ضدهيلتری را در آن حبس کرده بودند.

۲۶ دسامبر ۲۰۰۵ برابر با ۵ دی ۲۰۰۵

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منبع : سايت گزارشگران