جنبشهای اجتماعی
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: جنبشهای اجتماعی
فراخوان: کارزار جهانی همبستگی با کارگران سراميک زنون در نئوکن - آرژانتين
زنون چهار سال تحت کنترل کارگری!
در پيامی که از نئوکن آرژانتين به دستمان رسيد، رفقای کارگر زنون ما را از کارزاری که در سطح ملی و بين المللی آغاز شده مطلع نمودند. اين کارزار به منظور رسميت بخشيدن به مصادرهء کارخانه تحت کنترل کارگری ست.
هم اکنون چهار سال است که مبارزات کارگران زنون ادامه دارد، چهار سال مبارزهء مسئولانه ای که در آن کل طبقهء کارگر نئوکن (آرژانتين) سهيم بوده است. کارگران به مقاومت عليه به حال خود رها کردن کارخانه ياری رساندند و در سخت ترين شرايط توانستند با جلب کمک مالی مبارزه را حفظ کنند.
امروزه کارگران زنون با افتخار اعلام می کنند که دستاوردهايشان، از ايجاد ۲۱۰ شغل جديد گرفته تا ساختمان يک مرکز بهداشتی برای جامعه، دستاوردهای کل طبقه کارگراند. ولی در عين حال هشدار می دهند که هنوز هيچ چيز قطعی نيست و خطر اخراج و تخليهء کارگران از کارخانه همچنان وجود دارد.
در حال حاضر قاضی پرونده، کنترل کارگران بر کارخانه را فقط به مدت يک سال به رسميت شناخته است. به گفتهء خود قاضی، دليل اصلی وی برای برسميت شناختن کئوپراتيو «فاسينپا»، گزارش پليس نئوکن است که در آن عيناً آمده:
«امروزه به دليل تأثيرات اجتماعی ای که در نتيجهء تخليهء کارخانه جهت مزايده و فروش آن به قيمت نازل، به وجود خواهد آمد، نمی توان دست به اين کار زد.»
روشن است که قاضی هنوز به خاطر ترسی که از واکنش کارگران نئوکن دارد، دستور تخليهء کارگران را صادر نکرده است اما معلوم نيست که پس از به سر رسيدن دورهء يک ساله ای که ادامهء کار کارخانه مجاز است، يعنی در ماه اکتبر، قاضی دستور تخليهء آن را صادر نکند.
در چنين شرايطی در شهر نئوکن يک کارزار همبستگی با کارگران زنون براه افتاده که بايد به تمام گوشه و کنار جهان نيز گسترش يابد تا کنترل کارگران زنون، از طريق کئوپراتيو «فاسينپات» "کارخانهء بدون کارفرما" يکبار برای هميشه به رسميت شناخته شود و اين کارخانه در خدمت جامعه کار کند، در خدمت طرح های اجتماعی، برای توليد مسکن توده ای، بيمارستان، مدرسه، و غيره اختصاص يابد.
اين کارزار شامل جمع آوری امضا است جهت مطالبه از دولت آرژانتين تا هرچه زودتر کارخانه را رسماً مصادره کرده، کنترل کارگران بر آن همچنان ادامه داشته باشد.
قرار است که رفقا در روز اول ماه مه تمام اين امضاهای همبستگی را که تا تاريخ ۳۰ آوريل بدستشان برسد، به مجلس ايالتی نئوکن تحويل دهند.
مصادره و دولتی کردن کارخانهء زنون تحت کنترل کارگری!
زنون متعلق به خلق است، به مبارزه اش ياری برسان!
حمايت سنديکا و سازمان خود را به «فاسيناپتا» فکس کنيد:
تلفن: ۰۰۵۴۲۹۹۴۴۱۳۰۶۳ ۰۰۵۴۲۹۹۴۴۱۳۰۶۳
ترجمهء متنی که در کادر زير ملاحظه می کنيد:
درخواست مصادرهء زنون
امضا کنندگان زير، به نام سازمانی که نمايندگی می کنيم، از مجلس نئوکن خواستار رسيدگی و استفاده از قانون مصادره در مورد سراميک زنون هستيم تا اين کارخانه همچنان تحت کنترل کارگری اداره شود.
نام ................................. نام خانوادگی .........................
سازمان ............................ کشور .................................
امضاء يا مهر .......................
اين جا اصل اسپانيائی متنی که بايد فکس شود می آيد:
PETICIÓN POR LA EXPROPIACIÓN DE ZANONEl abajo firmante, en nombre de la organización que representamos, exigimos a la Legislatura de Neuquén el tratamiento y sanción de la ley de expropiación de Cerámica Zanon para que continúe bajo administración obrera.
nombre ........................................ apellidos ........................................
organizacion ............................... pais .................................................
firma y/o sello ................................
----------------------------------------------------------------------
توجه: حمايت خود از کارگران مبارز زنون را می توانيد مستقيماً به آنها فاکس کنيد يا به پست الکترونی انتشارات انديشه و پيکار این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید بفرستيد تا برای آنها فاکس شود. يا طريقی ديگر.
۲۳ آوريل ۲۰۰۶
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: جنبشهای اجتماعی
فدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری
فدراسيون بين المللی کارگران بخش حمل و نقل
شکايت اتحاديه های جهانی به سازمان ملل درخصوص سرکوب کارگران در ايران
بروکسل ۲۵ ژوئيه ۲۰۰۶
اتحاديه جهانی ITF و هيئت اتحاديه بين المللی ICFTU امروز رسماً عليه ايران به تشکيلات کارگری بين المللی ( (ILOشکايت کرد. اين شکايت در پی بکار گيری مستمر روشهای تهديد آميز عليه يکی از اعضاء اتحاديهITF صورت گرفت. امروز هيئتهای صنفی پرونده ای مفصل حاکی از تهديد مستمر عليه سنديکای کارگری شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه ( شرکت واحد ) ارائه داد. اين تهديدات نه تنها بر خلاف تمام معيارهای عدالت و حقوق بشر است بلکه ناقض کليه اصولی است که جمهوری اسلامی ايران هنگام الحاق به ILO پذيرفته است.
اين سنديکا که در سال ۱۳۸۴ به عنوان يک اتحاديه کارگری مستقل تشکيل شده و به عضويت ITF پيوسته است، دائماً در معرض آزار، دستگيری و ضرب و شتم قرار داشته است. از جمله اين اعمال، بازداشت منصور اصانلو رئيس اتحاديه ميباشد. گای رايدر دبير کل ICFTU اظهار داشت اگر حکومت ايران فکر ميکند ميتواند کارگران شرکت واحد را با تهديدات بی وقفه از مبارزه برای دست يابی به حداقل حقوق خود برای پيوستن به اتحاديه دلخواه و منتخب خود منصرف سازد و يا جنبش اتحاديه کارگری بين المللی از حمايت آنان در اين مبارزه دست برميدارد در اشتباه است . ما همچنان وضعيت دشوار اين کارگران را به گوش مراجع مربوط خواهيم رساند و در صورت امکان با اعمال فشار بر حکومت ايران، آنان را متقاعد خواهيم ساخت تا به حقوق کارگران احترام گذارد.
مک اوراتا دبير بخش حمل و نقل داخلی ITF گفت : درخواست هزاران کارگر شرکت اتوبوسرانی که خواهان حق بيان خواسته هايشان بودند با چوب و چماق پاسخ داده شد. اين اتحاديه در داخل و خارج از ايران به چراغ هشدار دهنده ای تبديل شده است. شايد به همين دليل است که حکومت و کارگران دست نشانده و تشکيلات خودی آن مصمم اند تا آن را نابود سازند. آنان فراموش ميکنند که چشمان کارگران سراسر جهان نظاره گر آنها است.
ما قصد داريم روشهای تهديد آميز آنان را تا زمان آزادی منصور اصانلو و تا زمان دست يابی کارگران به آزادی گرد هم آئی، ( که ايران به واسطه عضويت در ILO به حمايت از آن سوگند ياد کرده است) بر ملا سازيم.
ترجمه و تکثير: اتحاد بين المللی در حمايت از کارگران در ايران
www.etehadbinalmelali.com
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری
فدراسيون بين المللی کارگران حمل و نقل
آقای خوان سوماويا،
دبير کل سازمان جهانی کار
ژنو، سوئيس
فاکس: ۴۱۲۲۷۹۹۷۶۷۰
۲۵ ژوئيه ۲۰۰۶
موضوع: آزادی تشکل ها: ايران – سرکوب سنديکای کارگران اتوبوسرانی تهران و حومه (شرکت واحد)جناب آقای سوماويا،
بدين وسيله کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری و فدراسيون بين المللی کارگران حمل و نقل شکايت مشترکی عليه دولت جمهوری اسلامی ايران در مورد خشونتهای اعمال شده در اصول آزادی تشکلها، حمايت از حق سازماندهی و پيمان های دسته جمعی خدمتتان تقديم می کند .اين شکايت به سازمان جهانی کار با توجه به سرکوب مداوم فعاليتهای به حق و قانونی اتحاديه کارگری سنديکای کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه (شرکت واحد) توسط دولت و عوامل آن و همچنين شرکت واحد تنظيم شده است.
سنديکای کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه (شرکت واحد) که منبعد "اتحاديه" ناميده می شود، از وابستگان رسمی فدراسيون بين المللی کارگران حمل و نقل است. هئيت مديره فدراسيون بين المللی کارگران حمل و نقل در جلسه ساليانه ماه آوريل ۲۰۰۶ خود به اتفاق آرا تقاضای عضويت اين اتحاديه را پذيرفت و بدنبال آن همه تشريفات رسمی شدن در اول ماه مه ۲۰۰۶ تکميل شد.
سابقه شکل گيری اتحاديه
اين اتحاديه در سال ۲۰۰۵ پس از سالها کارآماده سازی توسط کارکنان شرکت واحد مجددا تاسيس شد. اين اتحاديه در اصل در سال ۱۹۶۸ شکل گرفته بود اما بعدها توسط دولت منحل شد و شورای اسلامی کار در شرکت به کمک خانه کارگر جايگزين اتحاديه شد.
از سال ۱۹۹۷، زمان وقوع انقلاب اسلامی در ايران دولت به اتحاديه های مستقل کارگری اجازه موجوديت نداده است. تنها تشکل "کارگری" که مقامات دولتی اجازه فعاليت به آن داده اند خانه کارگر است. قانون کار ۱۹۹۰ در ايران تصريح می کند که "کارگران... می توانند انجمنها و اجتماعات اسلامی" در محل کار تشکيل دهند. اين انجمنها و اجتماعات اسلامی شورای اسلامی ناميده می شوند و در محيط های کار صنعتی، کشاورزی و سازمانهای خدماتی با بيش از ۳۵ نفر کارگر، شورای اسلامی کار می تواند تشکيل شود. اين شورا متشکل از نمايندگان سازمان کارگران و نماينده مديريت است. زمانی که اين گروهها شکل می گيرند هيچ تشکل کارگری ديگری نمی تواند تشکيل شود. اين شوراهای اسلامی توسط خانه کارگر نظارت می شوند. خانه کارگر در اصل يک کانال دولتی برای کنترل کارگران است و عليرغم اينکه گاهی مسائل کارگری از قبيل دستمزدهای معوقه و يا سازماندهی تظاهرات اول ماه مه در سال ۲۰۰۶ را مورد توجه قرار می دهد اما بنظر می رسد که پشت اين فعاليتها هيچ موجوديت واقعی وجود ندارد. اين فعاليتها صرفا برای مهار و کنترل نارضايتی کارگران صورت می گيرد. هر موقعی که کارگران بخاطر تلاش برای سازماندهی يا پيمان دسته جمعی مورد آزار و اديت قرار می گيرند و يا اعتصابات آنها حتی بطور وحشيانه ای سرکوب می شود هيچ مداخله جانبدارانه ای از کارگران از سوی خانه کارگر صورت نمی گيرد. بندرت خانه کارگر کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری را از اعتراضاتش عليه دولت بخاطرزندانی کردن کارگران مطلع کرده است. با اين همه عليرغم اينکه کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری بارها تقاضای شواهدی مبنی بر نمايندگی آنها در امور کارگری کرده است اما آنهانتوانستند که شواهد مربوطه را تسليم اين کنفدراسيون کنند. نه اين کنفدراسيون و نه فدراسيون بين المللی کارگران حمل و نقل هيچ مدرکی مبنی بر تلاشهای خانه کارگر و يا شوراهای اسلامی کار برای مذاکره با کارفرمايان در باره شرايط کارگران و يا پيمان های دسته جمعی در دست ندارند.
کارکنان شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه (شرکت واحد) مدتهای طولانی از اينکه" تشکلهای کارگری" موجود در سازمان موضوعات محيط کار را مورد توجه قرار نمی دادند دمغ بودند.مسائل محيط کار شامل دستمزهای پائين و ساعات طولانی کار، استفاده از اتوبوسهای از دور خارج شده، خستگی مفرط رانندگان بخاطر ترافيک سنگين، زيادی پرسنل اداری و فساد مديريت بودند. بنا براين طبيعی بود که کارگران در شرکت واحد داوطلبانه تصميم بگيرند تا ادبيات سازمان جهانی کار در مورد اتحاديه های کارگری و حقوق بشر را با آموزشهای منظم دوره ای مطالعه کنند. پس از چند سال، اين جريان نهايتا منجر به تصميم آنها برای سازماندهی نيروهای کارگران شد تا بتوانند نيازها و خواسته های کارگران در شرکت را نمايندگی کنند.
درطول سال ۲۰۰۵ حوادث مربوط به تلاشهای مکرر در سازماندهی يک اتحاديه مستقل کارگری _همان سنديکا در زبان فارسی_ در شرکت واحد هم در داخل ايران و هم در خارج از ايران از نزديک پيگيری می شد. تلاشهای بی وقفه کارگران در شکل دهی اين اتحاديه با سرکوبهای مصممانه و غالبا بطور افراطی سبعانه ای از سوی کارفرمايان، نيروهای امنيتی و تشکل های رسمی کارگری مواجه می شد. قبل ازتشکيل جلسه افتتاحيه مجدد اتحاديه، همچنين درطول برگزاری اين جلسه و حتی بعد ازآن کارگران و حاميان آنها مورد حملات وحشيانه و دستگيريهای غير قانونی قرار گرفتند. از ميان عوامل دو عامل علت شناخته شده توسط هم ايرانيان و هم فعالان اتحاديه های کارگری در خا ج از ايران است: اول تعداد کارگرانی که در اين جلسه شرکت کردند (در يک نقطه بيش از نيمی از ۱۶۰۰۰ کارگر شرکت در فعاليتهای سازماندهی اتحاديه مشارکت کردند) و همچنين واکنش سيستم سياسی و قضايی. مديريت همچنين بطور مداوم ثابت کرده است که عليه تلاشهای کارگران برای سازماندهی است. مدير شرکت، مصطفی نوريان و معاون ايشان آقای تيموری گفته می شود که بطور خاص در سرکوب فعاليتهای سازماندهی کارگران مداخله داشته اند.
اولين آزار و اذيت فعالان اتحاديه در شرکت واحد
اولين سرکوب تلاشهای کارگران شرکت واحد به اوايل سال ۲۰۰۵ بر می گردد زمانی که تعدادی از فعالان بخاطر فعاليتهای کارگری شان مورد آزار و اذيت قرار گرفتند. علی رفيعی بطورمرتب از يک واحد به واحد ديگر منتقل می شد و پرويز فمينبار نه تنها اجبارا منتقل می شد بلکه مکررا برای بازجويی فراخوانده می شد. او همچنين در خانه اش تلفنی تهديد می شد. موسی پيکيارکه بالاچبار منتقل شد با حذف پرداخت اضافه کاری و احضار به اداره حراست شرکت برای سوال و جواب های بی ربط مواجه شد.
طی ماههای مارس و ژوئن سال ۲۰۰۵ هفت نفر مورد حمله قرار گرفتند و اخراج شدند. قبل ازاينکه کارشان را از دست بدهند اجبارا منتقل شدند، تنزل گروه و مقام دادند، اضافه کاريشان قطع شد، حقوقشان قطع شد واز ترفيع گروه محروم شدند. چند نفر از آنان به اداره حراست شرکت بدون حکم رسمی و به خارج از ساختمان شرکت فراخوانده شدند و مورد بازجويی قرار گرفتند. اين کارگران به اين نامها بودند: عبداله حاجی رمانان، عبدالرضا ترازی، احمد فرشی، عليرضا زاد حسينی، آيت جديدی، ابراهيم مددی و منصور اسانلو. اسانلو از کارکنان ۲۰ ساله شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه (شرکت واحد) هدف مشخص در اين آزار و اذيت ها بود. او عضو هئيت موسس اتحاديه بود که به رياست هئيت مديره اتحاديه برگزيده شده بود.
ده نفر از کارگران به نامهای ذيل به همين دليل اخراج شدند: عباس نژدی کودکی، علی اکبر پير هادی، امير تاخيری، عطا بابا خانی، حسن کريمی، حسن محمدی، محمود هژبری، ناصر غلامی، رضا نعمتی پور و سيد بهروز حسينی
.
حمله وحشيانه به جلسه افتتاحيه اتحاديه
در تاريخ نهم ماه مه فراخون برگزاری جلسه بازگشايی رسمی اتحاديه مستقل در شرکت اتوبوسرانی واحد درمحل ساختمان انجمن کارگران نانوايی داده شد. انجمن صنفی نانوايان يک سازمان مستقل کارگری است که ساختمانش را در اختيار کارگران شرکت واحد قرارداده بود . جلسه با خشونت توسط تعداد زيادی از اعضای سازمانهای رسمی کارگران، خانه کارگر، و شورای اسلامی شرکت واحد به هم خورد.
اين حمله در ساعت ۲ بعد ازظهربا ورود حدود ۳۰۰چماقدار به محل ساختمان انجمن صنفی نانوايان اتفاق افتاد که شروع کردند به شکستن درو پنجره ها، پاره کردن اسناد و داغان کردن کتابهای کتابخانه. آنها همچنين به ۱۰ نفر از اعضای کميته افتتاح کننده حمله ور شدند.
در اين حمله، منصور اسانلو مورد ضربات چاقو قرار گرفت. برخی منابع مدعی شده اند که جلال سيد منش عضو شورای اسلامی شرکت واحد که گفته بود قصد بريدن زبان و جدا کردن سر از بدن اسانلو را دارد مقصر اصلی است. طبق گزارشها دستهای اسانلو توسط حسن صادقی رئيس شورای عالی هماهنگ کننده شوراهای اسلامی از پشت بسته شده بود. در اثر اين حمله، منصور اسانلو برای بخيه زبان و پشت گردن در بيمارستان بستری شد . ابراهيم مددی کارگر فنی که با اقدامات تنبيهی مواجه شده بود به همراه چند نفر ديگر از فعالان اتحاديه در اين حمله کتک خوردند.
نيروهای امنيتی حاضر در صحنه هيچ مداخله ای نکردندوحوادث را ثبت کردند. آنها دوربين ها و نوارهای ضبط شده را ازآژانس های خبری و گزارشگران روزنامه ها مصادره کردند.
اجتماع عمومی اتحاديه در دو نوبت بعدی بطور خشونتباری منحل شد
در تاريخ ۱۳ ماه مه زمانی که کارگران شرکت واحد تلاش کردند تا جلسه عمومی برگزار کنند نيروهای امنيتی با همراهی اعضای خانه کارکر دوباره به جلسه حمله ور شدند.
در اول ماه ژوئن در جريان سومين تلاش کارگران اتوبوسرانی تهران و حومه شرکت واحد برای برگزاری جلسه عمومی در ساختمان انجمن صنفی نانوايان، جلسه آنها با کوکتل مولوتف (يا مواد مشابه آتش زا) مورد حمله قرار گرفت و ساختمان تخريب شد. جلسه عمومی سرانجام در سوم ماه ژوئن برگزار شد. طبق گزارشها حدود ۸۰۰۰ نفر از ۱۶۰۰۰ کارگر شرکت واحد در اين جلسه شرکت کردند و تصميم گرفتند که به اتحاديه ملحق شوند.
اولين موج بازداشتهای فعالان و اعضای اتحاديه
در هفتم سپتامبر، نيروهای امنيتی تعدادی از اعضای اتحاديه را در جريان اعتراض به دستمزدهای معوقه بازداشت کردند. دستگيرشدگان منصور اسانلو، ابراهيم مددی نائب رئيس هئيت مديره اتحاديه، عباس نژدی کودکی، ناصرغلامی، داوود نوروزی، حسن حاج عليوند و نعمت اميرخانی بودند. در روز هشتم سپتامبر آنها به دادگاه برده شدند و بخاطر "برهم زدن نظم عمومی" متهم شدند. آنها بطور موقت در روزهای بعد آزاد شدند.
دومين سری دستگيريهای فعالان اتحاديه شرکت واحد
در بيست و دوم ماه دسامبر، سيزده تن از رهبران اتحاديه توسط عاملين وزارت اطلاعات دستگير شده و به زندان اوين در تهران، زندانی که به محل بازداشت و شکنجه زندانيان سياسی معروف است برده شدند.اتهام آنها "فعاليتهای اتحاديه کارگری غيرقانونی" بود. بازداشت شدگان عبارت بودند از: منصور حيات غيبی، عباس نژدی کودکی، عبدالرضا ترازی، علی زاده حسينی؛ غلامرضا ميرزايی، اکبر يعقوبی، رضا بور بور، حميد رضا رضايی فر، سيد جواد سيدانی و مرتضی کامساری.
شانزده نفر از فعالان اتحاديه در اين زمان بازداشت شدند که ناصر غلامی، داوود رضوی، سعيد ترابی و يعقوب سليمياز اعضای هئيت مديره و بقيه از اعضای اتحاديه بودند به نامهای: رضا شهابی، امير تاخيری، صادق قندان، علی ابراهيمی، صادق ممدی، حميد زندی، علی قربانيان، ارسلان زربارنيا، حسين مهديخانی، حسين جوادی، مجيد طلايی و اکبری.
بدنبال اعتصاب عمومی توسط رانندگان شرکت اتوبوسرانی تهران در ۲۵ دسامبر همه بازداشت شدگان ازاد شدند بجز منصور اسانلو.
در پايان سال ۲۰۰۵ ۶ تن از بازداشت شدگان به نامهای منصور حيات غيبی، ابراهيم مددی، عبدالرضا ترازی، غلامرضا ميرزايی، عباس نژدی کودکی و علی زادحسينی به دادگاه فراخوانده شدند و در ژانويه ۲۰۰۶ متهم به "اختلال در نظم عمومی" شدند.
منصوراسانلو متهم به تحريک برای شورش مسلحانه شد
در پايان سسال، منصور اسانلو بدون دسترسی به وکيل مواجه با اتهاماتی شد از جمله تماس با گروههای ايرانی مخالف در خارج از کشور و تحريک به شورش مسلحانه عليه مقامات شد.
از آن به بعد، برای مدت ۶ ماه تا زمان تحويل اين شکوائيه، منصور اسانلو در زندان اوين در بازداشت بسر می برد. در بيشتر مواقع از دسترسی به وکيل، ديدار با اعضای خانواده و همکاران محروم بوده است. قبل از اين دستگيری، او تحت مداوای چشم که احتمالا به جراحات ناشی از درگيری نهم ماه مه ۲۰۰۵ مربوط می شود قرار داشت. سلامتی او بطور روزافزونی به يک مسئله جدی تبديل شده است.
در اين ميان اتحاديه برای آزادی فوری و بدون قيد و شرط اسانلو فعاليت می کرد. علاوه بر اين اتحاديه از دولت و شرکت واحد خواستار به رسميت شناختن اتحاديه و در نتيجه انعقاد پيمان دسته جمعی با شرکت بود. هيچيک از اين خواسته های بحق اتحاديه تامين نشد. در مقابل دولت و عاملين او با همکاری شرکت به مقابله بافعاليتهای بحق اتحاديه همچون اعتصاب و برگزاری جشن اول ماه مه ۲۰۰۶ ادامه دادند. از آن به بعد يورشها و دستگيريهاافزايش يافت.
دستگيری توده واری در پايان ماه ژانويه ۲۰۰۶ صورت گرفت که اتحاديه های کارگری در سراسر جهان در دو دهه اخير شاهد چنين حجم دستگيری نبوده اند. در اوج دستگيريها، بيش از ۱۰۰۰ نفر بخاطر برنامه ر يزی برای اعتصاب يک روزه بازداشت شدند. بعدها شرکت واحد کارگرانی را که با اتحاديه همراهی کرده بودند به اخراج و يا بيکاری چند ماهه تهديد کرد.
حمايت ملی و بين المللی از اتحاديه
در اين ميان حمايت از اتحاديه وسعت گرفت و منسجم شد. نه تنها کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری و فدراسيون بين المللی کارگران حمل و نقل از اتحاديه پشتيبانی کردند بلکه وابستگان اين دو سازمان در پشتيبانی از کارگران اتوبوسرانی شرکت واحد تهران تظاهرات بر پا کردند. بسياری از اين اقدامات در همبستگی بين المللی بطور جزئی در گاهشماری وقايع در ذيل آورده شده است.
گاهشماری وقايع عمده از ژانويه ۲۰۰۶ به بعد
اوايل ژانويه
در اول و دوم ژانويه کارگران اتوبوسرانی برای آزادی بدون قيد و شرط منطور اسانلو تظاهراتی را سازماندهی کردند. اتحاديه برای اعتصاب يک روزه در ۲۸ ژانويه فراخوان داد.
۲۶ – ۲۹ ژانويه
در حاليکه زمان اعتصاب برنامه ريزی شده نزديک می شد، ۸ نفر از اعبضای هئيت مديره اتحاديه به دادگاه فراخوانده شدند و بدنبال ان از خروج آنها از ساختمان دادگاه ممانعت بعمل آمد. شهر دار تهران که قبلا به اتحاديه قولهايی داده بود، اتحاديه را غير قانونی اعلام کرد و گفت که مانع اعتصاب خواهد شد. دولت و نيروهای امنيتی به همراه شرکت واحد ناوگانی از اتوبوس و رانندگان جديدی برای شکستن اعتصاب به صحنه آوردند. آنها اتحاديه را به جمعی از "خرابکاران" و "شورشيان" متهم کردند. حدود يکصد نفر از اعضای اتحاديه در ۲۷ ژانويه دستگيرشدند.
روز بعد نيروهای امنيت و اعضای شرکت واحد رانندگان را کتک زده و وادار کردند که اتوبوسها را به راه اندازند. صدها راننده و زنان انها و حتی کودکانشان به زندان اوين منتقل شدند. دختر ۱۲ ساله يکی از اعضای اتحاديه که کتک خورده بود و دستگير شده بود شبانه به داخل ماشين پليس پرت شده بود.نيروهای امنيتی برای شکستن اعتصاب از گاز اشک آور، باتون و تهديد به تيراندازی به اعتصاب کنندگان استفاده کردند. روز بعد از اعتصاب همچنان بيش از ۷۰۰ نفر از اعضای اتحاديه و تعدادی از حمايت کنندگان از آنها در بازداشت بسر می بردند. چندين گزارش مدعی شده اند که بيش از ۱۰۰۰ نفر در روز اعتصاب بازداشت شدند. حدود سی نفر از کارگران بازداشت شده بطور جدی مجروح شده و به مداوای فوری نياز پيدا کردند.
۳۰ ژانويه – ۴ فوريه
اتحاديه ها و سازمانهای غير دولتی در سراسر جهان با رانندگان اتوبوسرانی اعلام همبستگی کردند. کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری و فدراسيون بين المللی کارگران حمل و نقل و تعدادی از اتحاديه های وابسته به آنها در ژاپن، استراليا، لوگزامبورگ، نروز، کنيا، انگلستان و آرژانتين آزادی کارگران بازداشت شده را خواستار شدند. تظاهرات اعتراضی در اتاوا و لندن بر پا شد. امنستی بين الملل نيز به اين اعتراض پيوست. گروهی از خانواده اعضای اتحاديه و همسران کارگران بازداشت شده در تهران تظاهرات کردند."اتحاديه های جهانی" تحت هدايت کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری و فدراسيون بين المللی کارگران حمل و نقل در يک حرکت متشکلانه اعلام کردند که روز بين المللی اعتراض اتحاديه های کارگری در ۱۵ فوريه برگزار خواهند کرد.
۶-۱۳ فوريه
در روز ششم فوريه، حزب اصلاح طلبان ايران، جبهه مشارکت اعتراضی را طرح کرد.
مقامات شروع کردند به آزاد کردن کارگران از زندان و همچنان ۱۵ بازداشتی در بازداشت موقت بسر می بردند. در حالی که بازداشتهای جديدی نيز در اين دوره صورت می گرفت. حدود يکصد نفر از کارگران در مقابل وزارت کار در تهراناعتراضی را برای دو روز پياپی سازماندهی کردند.
آژانس رسمی دولتی"خبرگزاری کار ايران" (ايلنا) در ۱۱ فوريه گزارش کرد که "کميته دفاع از سازمانهای آزاد کارگران در ايران" بيانيه ای منتشر کرده و خاستار آزادی بدون قيد و شرط همه کارگران اتوبوسرانی در تهران شده است. اين کميته مرکب از ۱۴ اتحاديه "سنتی" (بشرح ذيل) بودند. بيانيه به وزير دادگستری، رئيس جمهور ايران، رئيس مجلس شورای اسلامی، اعضای کميسيون کار و امور اجتماعی مجلس، وزير کار و رفاه اجتماعی، شهردار تهران و همه آزانس های خبری و روزنامه های داخلی ايرانی ارسال شد. سازمانهای ذيل طبق گزارش ايلنا امضاء کننده اين بيانيه بودند.
انجمن صنفی آموزش رانندگی ايران، انجمن صنفی رانندگان اتوبوسرانی شهری ايران، انجمن صنفی رانندگان اتوبوسرانی شهری کرمان، انجمن صنفی معلمان آموزش رانندگی تهران، مشهد، اراک، اصفهان، انجمن صنفی روزنامه نگاران تهران، اتحاديه نقاشان تهران، انجمن صنفی کارکنان بيمارستان خاتم الانبياء،انجمن صنفی معلمان آموزش رانندگی خرم آباد، شورای اسلامی کار شرکت تهران شيمی، انجمن صنفی کارکنان بيمارستان مهراد
۱۴ – ۱۷ فورثه
در روز۱۵ فوريه روز اقدام اتحاديه های بين المللی برای ايران اقدامات اعتراضی وسيعی صورت گرفت. اين ابتکار عمل با استقبال و مشارکت بسياری از اتحاديه ها در سطح وسيع جهانی از جمله اتحاديه ها در منطقه خاورميانه روبرو شد. اتحاديه ها با نمايندگان سياسی ايرانی در ژنو،توکيو، بانکوک، مامبايی و ولينگتون ديدار کردند. عمليات اعتراضی در مقابل سفارتخانه ها در استراليا، فيليپين، نروژ، انگلستان و کانادا صورت گرفت. اتحاديه ها در بنگلادش، اتريش، ايالات متحده امريکا و همچنين در مصر، عراق، تونس و مراکش، و اردن تظاهرات اعتراضی برپا کردند. اتحاديه ها در استراليا، کاناداف کره، روسيه، ترکيه و زلاند نو و بسياری ديگر از کشور نامه های اعتراضی به دولت ايران ارسال کردند..
اتحاديه اتوبوسرانی تهران بيانيه ای در "حمايت و همبستگی بين المللی کارگران" در روز ۱۶ فوريه صادر کرد. اين بيانيه برملا کننده اطلاعيه مقامات ايرانی بود مبنی بر اينکه بازداشت شدگان بشرطی آزاد می شوند که تعهد نامه عدم مشارکت در فعاليتهای اتحاديه ای امضاء کنند. ظاهرا مقامات دولتی همچنين گفته بودند که "الان زمان مناسب برای اجازه به سازماندهی اتحاديه های کارگری در کشور نيست و هر کسی تصميم بگيرد که در فعاليتهای اتحاديه ای مشارکت کند بعنوان مخالف نظام جمهوری اسلامی تحت تعقيب قرار می گيرد".
۱۷-۲۲ فوريه
همه بازداشت شدگان بجز هفت عضو هئيت مديره (منصور اسانلو، ابراهيم مددی، منصور حيات غيبی، يوسف مرادی، يعقوب سليمی، علی زاد حسينی، محمد ابراهيم نوروزی گهری) آزاد شدند. وزير دادگستری؟ حمال کريمی راد اذعان کرد که همه اين افراد بخاطر "عمليات غير قانونی" بازداشت شده اند ولی مشخص نکرد که اتهامات انها چيست. مقامات و روزنامه های رسمی در اين مورد سکوت اختيار کردند. کارگران اتوبوسرانی با برپايی تظاهرات اعتراضی در مقابل وزات کار در روز ۲۲ فوريه خواستار بازگشت بر سر کار خود شدند.
۴ مارس
سخنگوی اتحاديه غلامرضا ميرزايی در تهران دستگير شد.
۱۳- ۱۵ مارس
حدود۱۲۰ نفر از کارگران بار ديگر در مقابل ادارات دولتی متعدد و دفتر شرکت واحد اتوبوسرانی در اعتراض به تداوم جدا کردن حدود ۱۰۰۰نفر از رانندگان اتوبوس از کار که حدود ۶ هفته حقوقشان پرداخت نشده بود اجتماع کردند. در اين ميان ليست ۴۶ نفر از کارگرانی که قراردادهايشان به اتمام رسيده بود توسط شرکت واحد (به ليست ذيل مراجعه کنيد) منتشرشد. اين ليست شامل ۵ عضو هئيت مديره اتحاديه بود که هنوز در زندان بودند (با ستاره در ليست ذيل مشخص شده اند). شرکت اعلام کرد که اين دستوی است از مقامات امنيتی رژيم.
اسامی کارگران اخراجی به شرح ذيل است:
محمد ابراهيم نوروزی گهر*، حسن کريمی، غلامرضا خوش مرام، هادی کبيری، محمد اسلاميان، غلامرضا فضلی، عباس نژدی کودکی، مسعود علی بابايی نهاوندی، حسن ميرزايی، سيد بهروز حسينی، عبدالرضا ترازی، غلامرضا ميرزايی*، نعمت اله امير خانی، حسين کريمی سبزوار، يعقوب سليمی*، حبيب شمعی نژاد، حسن محمدی، حسن کريمی، محمد نعمتی پور، سلطان علی شکری، عطا باباخانی، فض اله مظاهری، احمد مرادوند، علی اکبر پيرهادی، وهاب محمدی زارنکش، داوود نوروزی، سعيد ترابيان، امير قانعی، محمد هژبری، آيت جديدی، علی زاد حسينی، غلامرضا غلامحسينی، سيد رضا نعمتی پور، غلامرضا خانی، امير تاخيری، ابراهيم غلامی، سيد داوود رضوی، سيدمحمد حسين دادخواه، مسعود فروغی نژاد، محمد صادق خندان، جميل بهادری، منصور حيات غيبی*، ابراهيم مددی*، سيد حسين رخشت، ناصر غلامی، رضا شهابی دکاربار.
۱۸ مارس – ۱۰ آوريل
همه بازداشت شدگان بجز منصور اسانلو ازاد شدند. هر جند منصور حيات غيبی محددا بعد از ۲۴ ساعت پس از آزادی اش دستگير شد و باز هم آزاد شد.
۲۷ آوريل
هئيت مديره فدراسيون بين المللی کارگران حمل و نقل به اتفاق آرا تقاضای وابستگی اتحاديه را پذيرفت.
۱ مه
۱۰۰۰ پليس و نيروی امنيتی ۲۵۰ نفر از کارگران اتوبوسرانی را که در مقابل شرکت واحد اتوبوسرانی تهران برای برگزاری تظاهرات اول ماه مه جمع شده بودند محاصره کردند و سيزده نفر از اعضای اتحاديه را دستگير کردند. دستگيرشدگان عبارت بودند از عباس نزند کودکی، يعقوب سليميم، محمد هژبری، غلامرضا غلامحسينی، غلامرضا ميرزايی، حسن دهقان غلامرضا خانی، فاضلی و ابراهيم مددی نائب رئيس اتحاديه.
۶ مه
۱۳ عضودستگيرشده اتحاديه بخاطر شرکت در تظاهرات اول ماه مه آزاد شدند. منصور اسانلو همچنان در زندان بسر می برد.
۱۵- ۱۹ ژوئيه
هشت عضو اتحاديه در جريان تظاهرات مسالمت آميز در مقابل وزارت کار دستگير شدند. دستگيرشدگان عبارت بودند از ابراهيم مددی، سيد داوود رضوی، يعقوب سليمی، عطا باباخانی، ناصر غلامی، سيد رضا نعمتی پور، منوجهر مهدوی تبار و ابراهيم نوروزی گهری. نامه های اعتراضی توسط کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری، فدراسيون بين المللی کارگران حمل و نقل و اتحاديه کارگران آلمان وردی ارسال شد. همه بازداشت شدگان با وثيقه در روز چهارم آزاد شدند. منصور اسانلو اما آزاد نشد.
مذاکرات بين دولت ايران و کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری
همانگونه که در قسمتهای فوقانی گزارش شد، کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری و فدراسيون بين المللی کارگران حمل و نقل و همچنين تعداد بسياری از وابستگان اين اتحاديه ها بطور مستمر از دسامبر سال ۲۰۰۵ برای آزادی منصور اسانلو، به رسميت شناختن اتحاديه در شرکت واحد و حق اتحاديه در مذاکره و پيمان دسته جمعی با شرکت واحد فعاليت کرده اند. در سه چهار ماه گذشته، دولت ايران از طريق وزارت کار و رفاه اجتماعی در زمانهای متعدد ضمانتهای بسيار محکم و قاطعانه هم بصورت شفاهی و هم مکتوب داده است که در حال انجام همه اقدامات لازم برای آزادی مسلم منصور اسانلوست. تماس های مستقيمی بين نمايندگان ارشد وزارت کار و دبير کل کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری در ژنو در جلسه ماه مارس ۲۰۰۶ هئيت اداره کننده سازمان جهانی کاربرقرار شد. تماسهای بعدی بلافاصله قبل و بعد از روز جهانی کار (اول ماه مه ۲۰۰۶) بشرح ماوقع فوق الذکر و بدنبال آن در طی جلسات نودوپنجمين کنفرانس بين المللی کار در ماه ژوئن ۲۰۰۶ برقرار شد. در اواسط ماه مه بخصوص وزارت کار و رفاه اجتماعی حداقل به سه مناسبت به کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری نوشت که بطور فعال بدنبال ازادی منصور اسانلو ست وابراز اميد واری کرد که اين تلاشها "به زودی به ثمر بنشيند" و اعلام کرد که " اخبار خوبی به زودی به کنفدراسيون خواهد رسيد". درطول نود و پنجمين کنفرانس بين المللی کار توسط نماينده وزارت کار و رفاه اجتماعی اطمينان مشابهی به مقام رسمی کنفدراسيون داده شد. بايد متذکر شويم که چندين نامه وزارت کار و رفاه اجتماعی به کنفدراسيون در اواسط ماه مه ۲۰۰۶ به دبير کل سازمان جهانی کار و همچنين مقامات ارشد اين سازمان رونوشت شده است.
موانع احتمالی آزادی اسانلو
هر چند همزمان بايد يادآور شويم که وزارت کار و رفاه اجتماعی مکررا اشاره کرده است که مشکل آزادی اسانلو به وزارت کار بر نمی گردد بلکه به دستگاههای قضايی جمهوری اسلامی ايران و بطور خاص به وزارت اطلاعات مربوط است که وزارت کار چندين جلسه در سطح بسيار ارشد با آنها داشته است. در حالی که وزارت کار و رفاه اجتماعی اذعان کرد که اين تلاش ها تاکنون موفق نبوده است، به برخی عوامل نامعلوم در پرونده اسانلو اشاره کرد که از اين منظر تمايل داشت نشان دهد که بازداشت او به فعاليتهای مرتبط با اتحاديه کارگری بر نمی گردد بلکه به اتهامات نامشخص ديگری مربوط است. . نماينده وزارت همجنين دعوت قبلی از هئيت کنفدراسيون را برای سفر به کشور تکرار کرد و اينکه اطمينان می دهد که اين هئيت اجازه ملاقات با آقای اسانلو را در خارج و يا داخل زندان خواهد داشت و زندانی در آن زمان به کنفدراسيون اطمينان خواهد داد که اوهر گونه فعاليت اتحاديه ای را کنار گذاشته و ديگر خود را فعال اتحاديه کارگری نمی داند. اين بخشهای اخير بويژه، در حدی که آنها توصيف کرده اند سايه تهديد آميزی مبنی بر انسجام روانی و فيزيکی فعلی منصور اسانلو و منشاء نگرانی های بيش از حد اين کنفدراسيون و فدراسيون بين المللی کارگران حمل و نقل است.
به هر مناسبتی کنفدراسيون به روشنی اعلام کرده است که نمی تواند رفتارش را در اين مورد بسيار مهم بر عوامل مشخص نشده تعيين کند و اينکه اگر دولت عوامل ديگری عليه اسانلو بغير از تعهد او به فعاليت اتحاديه کارگری و مشارکتش در ان وفعاليتهای رهبری بحق اتحاديه کارگری دارد بايد زندانی را به صحن علنی دادگاه بيآورد، رسما اورا محاکمه کند و در عين حال اجازه دسترسی نامحدود به وکيل مدافع را به او بدهد. با حداکثر شناختی که کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری و فدراسيون بين المللی کارگران حمل و نقل دارند تا لحظه نگارش اين متن اين اتفاق نيفتاده است.
ملاقات وکلای اسانلوبا موکل
در حقيقت اولين ملاقات بين آقای اسانلو و وکلای او طبق اطلاعات ما همين اواخر صورت گرفت در سوم تيرماه ۱۳۸۵ (حدود ۲۴ ژوئن ۲۰۰۶). در اين تاريخ طبق خبر خبرگزاری رسمی دولتی دانشجويان ايرانی (ايسنا) وکلای او آقايان يوسف مولايی و خورشيد با اسانلو در اوين ديدار کردند.آنها مکررا نگرانيشان را از سلامتی ايشان بويژه وضعيت چشمهايش ابراز داشتند. آنها همچنين چندين بار تاکيد کردند که تقاضای انتقال پرونده ايشان را از اوين به دادگاه انقلاب داشتند اما تاکنون ناموفق بوده اند. طبق استباط شاکی، اين تقاضا با تمايل وکيل مدافع بوجود آمده است تا مورد قانونی ايشان از نظارت وزارت اطلاعات( امنيتی يا جاسوسی) به سيستم قضايی منتقل شود.
از نظر وخامت رويدادهايی که در بالا تشريح شد و تداوم بازداشت رهبراتحاديه، منصوراسانلو، کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری و فدراسيون بين المللی کارگران حمل و نقل تقاضا دارند که جنابعالی اين شکايت را در کميته آزادی انجمنها بعنوان يک شکايت اصلی عليه دولت جمهوری اسلامی ايران مورد رسيدگی قراردهيد.
ارادتمند
گای رايدر
دبير کل کنفدراسيون بين المللی اتحاديه های آزاد کارگری
ديويد کاکرافت
دبير کل فدراسيون بين المللی کارگران حمل و نقل
- توضیحات
- نوشته شده توسط پائولا ميرندا
- دسته: جنبشهای اجتماعی
تهاجم دوجانبهء اسرائيل به لبنان و فلسطين
از چهارشنبه گذشته[۱۲ ژوئيه ۲۰۰۶] ارتش اسرائيل به بهانه کشته شدن هفت تن از سربازانش و ربوده شدن دو تن ديگر از آنها توسط يک واحد کماندوئی حزب الله لبنان، بمباران و محاصره اين کشور را آغاز کرد. واکنش اسرائيل قابل پيش بينی بود، حتی نامتناسب بودن آن. به نظر شما چه انگيزه های سياسی و استراتژيکی می تواند در پس اين اقدام حزب الله ديده شود؟
توضيحاتی که حزب الله حول اقدام خود ارائه داده بسيار است. دليل اول اين است که زمينه های درخواست آزادی زندانيان را فراهم کند – باور عمومی بر اين است که تعداد زيادی لبنانی در زندانهای اسرائيل در بازداشت بسر می برند، هرچند فقط دو نفر به طور رسمی توسط اسرائيل بازداشت شده اند (علاوه بر اين نزديک به ده هزار فلسطينی سالها ست که در زندان اند) – ديگر اينکه اين اقدامی است در همبستگی با مبارزات حماس در فلسطين، جريانی که ازهمان روحيه ای الهام می گيرد که حزب الله، و بالاخره دليل ديگر اينکه اين عمل، واکنشی است به تهاجم اسرائيل که هم اکنون در غزه ادامه دارد. البته، با توجه به واکنش سختی که اسرائيل، در مقابل ربودن سرباز ديگرش در فلسطين انجام داد، می توان انتظار داشت که واکنش تلافی جويانهء اسرائيل دربرابر اقدام حزب الله شديد باشد.
در اين بحران ابعاد مختلفی وجود دارد که دخالت دارند: ناظران بين المللی به نقش احتمالی سوريه و مخصوصأ ايران در اتفاقات جاری اشاره می کنند. محاسباتی در رابطه با موضوع موازنه قدرت در منطقه وجود دارد. تهران که رابطه اش با حزب الله مشابه رابطه مسکو با احزاب کمونيستی در دوران " جنبش بين المللی کمونيستی" است، مدتی است که درگير يک بازی ضد اسرائيلی و در رقابت با دولتهای رقيب عرب است تا افکار عمومی مسلمانان سنی را به نفع خود کسب کند. اظهارات تحريک کننده ء احمدی نژاد رئيس جمهوری ايران بعد از روی کار آمدن در سال گذشته بخشی از اين بازی بود، که با استراتژی رويارويی ايران با امريکا، در زمانی که فشارهای امريکا حول مسآله هسته ای به اوج خود رسيده، همخوانی دارد. اما، جدای از اين مسأله، می توان گفت آنچه حزب الله انجام داد به فرايند يک زورآزمايی قدرت سرعت بخشيده است و اين خطر را دارد که آنها بهای يک معامله بزرگ را بپردازند، بهايی که پيشاپيش تمام لبنان دارد آن را می پردازد.
کدام زورآزمايی؟ عليه اسرائيل يا در داخل لبنان؟
در وهلهء اول زورآزمايی عليه اسرائيل، چرا که اسرائيل با اقدامات خود هم در لبنان و هم در فلسطين تلاش می کند تا جنبش مقاومت را در هم بشکند. اسرائيل رويدادهای جديد را بهانه ای قرار داد تا حزب الله و حماس را درهم بکوبد، از اين روست که بايد تجاوز خشونتبار نظامی اسرائيل را در چنين زمينه ای بررسی کرد. اسرائيل کل يک ملت را به گروگان می گيرد؛ اين کار را بر سر مردم فلسطين آورده است و الأن همين کار را با مردم لبنان انجام می دهد. فرودگاه بيروت را بمباران کرده و لبنان را به محاصره در آورده است: همه اين اقدامات در پاسخ به اقدامی است که از جانب يک گروه لبنانی انجام گرفته است نه از طرف دولت لبنان. در حقيقت، قصد اسرائيل اين است تا زير پای مخالفين اش را خالی کند يا نيروهای محلی را عليه آنها بشوراند. اما اين نوع محاسبات می تواند نتايج معکوس داشته باشد و امکان دارد که عملبات نظامی با اين وسعت به ضد خود تبديل شود و مردم را هرچه بيشتر عليه خود اسرائيل راديکاليزه کند تا عليه حزب الله. وحشيگری و واکنش جنايتکارانه اسرائيل، بستن فرودگاه و محاصره دريايی لبنان و همه اين اعمال مردم را در يک شورش ضد اسرائيلی بيشتر متحد خواهد کرد.
من دقيقأ مطمئن نيستم که محاسبه سياسی واقعی حزب الله چه بوده است، اما مسلم است که آنها واکنشی در ابعاد گسترده از طرف اسرائيل انتظار داشته اند. لبنان قبلأ نيز بارها مورد تاخت و تاز اسرائيل قرار گرفته بوده است. به همين دليل من فکر می کنم که اقدام حزب الله عنصر مهمی از "ماجراجويی" را در خود دارد و فرا تر از آن، ريسکی که آنها پذيرفته اند، مردم را نيز در بر می گيرد. در حقيقت، آنها با پيشقدم شدن در حمله به اسرائيل و با آگاهی به وحشيگری و قدرت نظامی گسترده اين کشور، ريسک بزرگی را قبول کرده اند. و ممکن است که مردم مسئوليت يک جنگ و حمله ء جديد را به عهده آنها بگذارند، جنگی که هزينه ء آن را مردم لبنان خواهند پرداخت.
اما بر اساس آنچه گفته شد، لازم است روی اين نکته تأکيد شود که مسئوليت اصلی بدتر شدن کل اوضاع به عهدهء اسرائيل است. در اين اواخر، بخصوص اگر اوضاع غزه را در نظر بگيريم، رفتارهای عصيانزده به اوج تازه ای رسيده است. بعد از ربودن يک سرباز اسرائيلی بوسيله يک گروه فلسطينی، ارتش اسرائيل دهها و صدها تن از مردم عادی فلسطين را به قتل رسانده است. اسرائيل اجازه دارد غير نظاميان فلسطينی را با مصونيت مطلق از مجازات، بربايد و دستگير کند و به قتل برساند، اما اگر يک فلسطينی يک سرباز اسرائيلی را به منظور مبادله زندانيان به گروگان بگيرد، اسرائيل به خشونت نامحدود متوسل خواهد شد، تمام يک خلق را به گروگان خواهد گرفت و در ميان بی تفاوتی جهانيان، منطقه پرجمعيت غزه را هدف بمباران قرار می دهد. اين اعمال اسرائيل است که منبع دائمی خشونت و بی ثباتی منطقه است – رفتارهای متکبرانه اسرائيل وخشونتی که اعمال می کند، با خشونت و رفتارهای متکبرانه ای که ايالات متحده در عراق انجام می دهد کاملاً همآهنگ است.
موضع حکومت لبنان در مقابل اين اقدام حزب الله چيست؟ اسرائيل مسئوليت اين اقدام را به عهده کل دولت لبنان می داند، هرچند که نخست وزير لبنان اين امر را تکذيب می کند.
چنانکه گفته شد سياست اسرائيل دقيقأ به گروگان گرفتن همه مردم است. در مورد فلسطينيان نيز همين شيوه را به کار می برد. در مورد لبنان اين امر بيشتر آشکار است، زيرا به رغم اينکه حزب الله بخشی از دولت است، (هرچند با مشارکت محدود و در موضع اپوزيسيون) حکومت لبنان تحت سلطه جناح اکثريتی است که متحد دولت امريکاست، که الأن می تواند زير فشار زياد سياست رياکارانهء دستگاه دولتی بوش قرار گيرد که مدعی دفاع از سرنوشت مردم لبنان است به خصوص زمانی که مسأله ضديت با سوريه در ميان باشد. انداختن مسئوليت اقدام حزب الله به گردن دولت کنونی لبنان، حتی بعد از آنکه دولت لبنان به طور رسمی از اين اقدام فاصله گرفته است، از يک سو دليلی است بر سياست آمرانه اسرائيل، و از سوی ديگر نشان می دهد که اسرائيل مصمم است تا يک جنگ داخلی را به مردم لبنان تحميل کند، همانطور که قصد دارد اين کار را با فلسطينيان انجام دهد. در هر کدام از اين موارد اسرائيل می خواهد يکی از طرفهای محلی را – يعنی فتح را در فلسطين و اکثريت حکومتی را در لبنان – مجبور کند تا دشمنان اسرائيل را که به زعم اسرائيل، تنها حماس و حزب الله هستند، نابود کنند ويا اينکه خود همديگر را از بين ببرند.
چه رابطه ای بين جنبش های حماس و حزب الله وجود دارد؟
آنها دارای ايدئولوژی مشابهی هستند و در برابر اسرائيل موضعی راديکال دارند. حماس از مسلمانان سنی است در حالی که حزب الله شيعی است، ولی هر دو جريان متحدين سوريه و ايران هستند. اين رابطه يک نوع ائتلاف منطقه ای ضد اسرائيلی را تشکيل می دهد. حزب الله بعد از حمله اسرائيل در سال ۱۹۸۲ به لبنان، متولد شد و حماس در سالهای ۸۸- ۱۹۸۷ يعنی همزمان با اولين انتفاضه ء فلسطينيان شکل گرفت. دليل بنيادين موجوديت اين دو جريان مخالفت با اسرائيل است، و مبارزه ملی با اشغالگران در سرزمين های اشغالی، مبارزه عليه دشمن مشترک که اسرائيل نام دارد، و همينطور عليه امريکا که هميشه حامی اصلی اين رژيم بوده است.
اختلاف بين شيعه و سنی در عراق از عوامل خاص داخلی اين کشور ناشی می شود، که در کل منطقه اهميت چندانی ندارد، در سال گذشته اين نوع اختلافات در لبنان نيز پديدار شد، اگر چه زياد کينه جويانه نبود، يعنی زمانی که اکثريت جامعه سنی ها به رهبری حريری که متحد عربستان سعودی و امريکا است، در برابر اکثريت شيعه به رهبری حزب الله که متحد سوريه است، خود را در موقعيت اپوزيسيون يافت. اما اين اختلافات در کشورهايی که وجود اين دو طايفه (شيعه و سنی)، به اهميت عراق و لبنان نيست، به سختی می تواند به فاکتورهای مهمی تبديل شود. در فلسطين به زحمت شيعه ای يافت می شود.
حزب الله آن نوع رابطه و همبستگی ای را که با حماس دارد، هيچگاه با سازمان آزادی بخش فلسطين و با دولت خودگردان وقت تحت رهبری عرفات نداشته است. حزب الله هرگز نسبت به عرفات سمپاتی نداشته است، به محمود عباس هم ندارد، حزب الله راديکاليسمی را که در حماس می بيند در محمود عباس سراغ ندارد ولی او را هم به خيانت به قضيه فلسطين متهم نمی کند. برآمد نفوذ حماس در فلسطين از جانب حزب الله و ايران به عنوان پيروزی تلقی گشت، و زمانی که غرب، امريکا و اتحاديه اروپا کمک های مالی خود را به فلسطينيان قطع کردند، ايران اولين کشوری بود که اعلام کرد کمبود مالی فلسطينی ها را جبران خواهد کرد.
واکنش مردم لبنان در مقابل اتفاقات جاری چه می تواند باشد؟ آيا حزب الله همبستگی آنها را بدست می آورد و يا اينکه مسئول مصيبت های آنان تلقی خواهد شد؟
پايه های مردمی حزب الله شيعيان هستند، و البته(شيعيان بزرگترين اقليت را در بين طوايف لبنان تشکيل می دهند، البته هيچ کدام از اينها در اکثريت نيستند). اما مسلمأ بسياری هستند در بين اقليت سنی که اقدام حزب الله را به عنوان ژست همبستگی با حماس و فلسطينيان می پسندند، و در عين حال واکنش جنايتکارانه اسرائيل اين همبستگی را افزايش خواهد داد. از طرف ديگر، اين احتمال وجود دارد که دشمنی با حزب الله در بين بخشهای زيادی از ديگر اقليت های لبنانی، – مثل مسيحيان مارونی، سنی ها، دروزی ها و غيره – تقويت شود، برای اين که آنها احساس می کنند که با گزينه های يکجانبه حزب الله در معرض خطر قرار گرفته اند و فکر می کنند که آنها بايد هزينه اين گزينه را بپردازند. مسلمأ اين خطر نيز وجود دارد اختلافات فرقه ای در لبنان عميق تر شود و اين امر احتمالأ به يک جنگ داخلی جديد منجر شود. طبعأ اين سئوال هم مطرح می شود که آيا اکثريت حکومتی لبنان در مقابل رفتار آمرانه اسرائيل تسليم خواهد شد و حاضر خواهد بود که بهای يک جنگ داخلی جديد را بپردازد و يا تصميم خواهد گرفت در برابر تهاجم اسرائيل بايستد و از وحدت کشور دفاع کند. تا اين لحظه به نظر می رسد که انتخاب دوم دست بالا را دارد و بايد اميدوار بود که به همين شکل باقی بماند. اعتراضات بين المللی عليه تهاجم دو جانبه اسرائيل به فلسطين و لبنان می تواند قویأ به حق انتخاب مقاومت مشترک مدد رساند.
http://electronicintifada.net/v2/article5031.shtml
- - - - - - - - - -
توضيحات:
ـ اين مصاحبه توسط پائولا ميرندا در ۱۵ ژوئيه ۲۰۰۶ برای روزنامه ايتاليايی ليبراسيون (Liberazione) روزنامهء "حزب بازسازی کمونيستی" تنظيم شده است.
ـ ژيلبر آشکار نويسنده لبنانی تبار در دانشگاه "پاريس ۸" علوم سياسی تدريس می کند. از آثار او می توان از جمله به جدال دو توحش، و نيز مصاحبه با نوام چامسکی اشاره کرد.
- توضیحات
- نوشته شده توسط اومانيته ديمانش
- دسته: جنبشهای اجتماعی
حوادث خونبار خاورميانه: علل و پيآمدها
از هفته نامهء «اومانيته ديمانش» نزديک به حزب کمونيست فرانسه، ۲۷ ژوئيه ۲۰۰۶
ترجمه بهروز عارفی
از زمان عقب نشينی نيروهای اسرائيل از جنوب لبنان در بهار ۲۰۰۰، درگيری های بسياری در مرزهای دو کشور رخ داده است. چرا به نظر شما، امروز اين در گيری ها به جنگ عريان تبديل گشته است؟
- ابعاد تهاجم اسرائيل نشان ميدهد که آنچه با آن مواجهيم، از يک واکنش «عادی» به يک درگيری فراتر ميرود. همان طور که از سال ۲۰۰۰ به اين سو مرتبا در جنگ فرسايشی ميان حزب اله و ارتش اسرائيل شاهدش هستيم. پيداست که عمليات جاری از مدت ها پيش برنامه ريزی شده بوده، حتی اگر مشکلات غير مترقبه ای پيش آمده که ژنرال های اسرائيلی را وادار به تجديد نظر در نقشه هايشان کرده باشد. هدف اين عمليات در چشم اندازی کلی جای ميگيرد. از سال ۲۰۰۴، آمريکائی ها با حمايت ژاک شيراک کارزاری در لبنان براه انداخته اند. اين کارزار در بستر کشمکش آن ها با دشمن اصلی منطقه ای شان صورت ميگيرد. اين دشمن، ائتلافی است که از حماس فلسطينی تا حزب الله لبنان ، سوريه، ايران و نيز متحدين شيعه حکومت تهران در عراق را دربر ميگيرد. علاوه بر اين، اسرائيل استراتژی «راه حل يک جانبه» خود را به اجرا در می آورد که هدف اش تحميل "ديکتات" خود بر همه همسايگان خويش است.
برای اسرائيل، ظاهرا استراتژی عقب نشينی يک جانبه ، نظير غزه در سال ۲۰۰۵، با تقويت نيروی بازدارنده اش همسوئی دارد. آيا تاوانی را که مردم لبنان می پردازند نبايد ناشی از اين سياست ديد؟ مردمی که گروگان درگيری ميان حزب الله و اسرائيل اند؟
- برای دولت های غربی، حزب الله گروهی «تروريست» است. در لبنان، اگرچه به يقين اجماعی در باره حزب اله وجود ندارد، باوجود اين، جنبش نامبرده بمنزله جريانی مشروع تلقی ميشود – جنبشی توده ای که دارای جناحی در پارلمان و دو وزيردر دولت است. حزب اله مشروعيت خود را پيش از همه مديون اين است که مقاومت مسلحانه را به تنهائی رهبری کرده است. مقاومتی که قادر شد عقب نشينی بی قيد و شرط ارتش اسرائيل را ميسر سازد. برای ارتش اسرائيل، اين هتک حرمتی است که بايد شسته شود و در واقع برای اينکه از فرسايش فزايندهء نيروی بازدارنده اش جلوگيری کند. اما اين اسرائيل است که مردم لبنان را به گروگان گرفته است. اسرائيل با نابودساختن زيرساخت کشور و محاصره نظامی آن ميخواهد لبنانی ها را مجبور کند که حزب الله را به کناری بزنند. تازه بايد نابودی گسترده مناطق مسکونی و مرگ صدها غيرنظامی را نيز بر آن افزود.
خلع سلاح حزب اله تنها مطالبات اسرائيل يا آمريکا نيست. سعد حريری پسر نخست وزير پيشين مقتول نيز به يک «راه حل کلی» کشمکش فراخوان ميدهد که خلع سلاح حزب الله را نيز در بر ميگيرد. دامنه عمل دولت لبنان چه اندازه است؟
مسئله خلع سلاح حزب الله بايد در چارچوب يک راه حل سياسی کلی قرار گيرد که کليد آن در دست اسرائيل است . و اين بويژه عبارتست از استرداد مزارع شبعا – سرزمينی لبنانی به وسعت ۴۵ کيلومتر مربع و چسبيده به جولان سوريه که از سال ۱۹۶۷ در اشغال اسرائيل قرار دارد- ، آزادی لبنانی های اسير در اسرائيل و متوقف ساختن تجاوزات مکرر به حاکميت لبنان و ازجمله قلمرو هوائی آن. اين ها پيش شرط هائی است که با تحقق آن، لبنان ميتواند به چشم پوشی ميليشيای شيعه از اسلحه يا ادغام آن در ارتش لبنان، همان طور که پيش از اين صحبتش بود، اميدوار گردد. زيرا، امروز، آمريکا خواهان راه حلی از طريق مذاکره نيست. از نگاه آنان خلع سلاح حزب الله بايد به دستور و زير نظر دولت لبنان باشد، حتی اگر توسل به زور را الزامی سازد. ولی چنين روشی به معنی سوق دادن لبنان به سوی يک جنگ جديد داخلی است. همان طور که جنگ داخلی که در سال ۱۹۷۵ آغاز شد، در اثر تحريکات شديد آمريکا صورت گرفت.
جامعه بين المللی در واکنش نشان دادن درنگ می کند. هنگامی که حرکتی ميکند، فلج به نظر می آيد. فرانسه اولين کشوری بود که خواستار ايجاد يک نيروی ميانجی برای تحميل راه حلی جهت فيصلهء مناقشه شد. آيا به عقيده شما، چنين راه حلی ميتواند به نتيجه برسد؟
استقرار يک نيروی ميانجی تحت فرماندهی سازمان ملل متحد با هدف حفاظت از لبنانی ها در برابر تاخت و تازهای گوناگون اسرائيلی ها و همزمان با آن تضمين امنيت شمال اسرائيل ميتواند در چارچوب راه حلی سياسی قرار بگيرد. ولی آن چه مورد نظر آمريکا و اسرائيل است، استقرار نيروهای ضربتی ناتو – با يا بدون شرکت ماموران سازمان ملل- ميباشد. اين راه حل را کسی نخواهد پذيرفت. زيرا نيروهای اروپائی درون ناتو به منزله زائده ای از ارتش آمريکا محسوب ميشوند. برای من پذيرفتن اين امر مشکل است که نظاميان اروپائی چگونه ميتوانند بدون عقد پيمانی سياسی از جمله با حزب الله، در جنوب لبنان مستقر شوند. من فکر نميکنم که خصومت ها بسرعت متوقف شود. من حتی برای آينده همه خاورميانه بسيار بدبين هستم. دولت بوش و حکومت اسرائيل لحظه ای از شعله ور کردن آتشی که هم اکنون اين منطقه جهان را می سوزاند، دست برنميدارند. آتش سوزی اين منطقه مهار نشده است. يازده سپتامبر ۲۰۰۱ و سپس سوء قصدهای مادريد و لندن بطور دردناکی آن را به نمايش گذارده است. و بيم آن ميرود که اين ها سرآغاز فاجعه های وخيم تری باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ژيلبر آشکار، لبنانی تبار و استاد رشته علوم سياسی در دانشگاه پاريس -۸ است. جديدترين آثار او «جدال دو توحش» (انتشارات ۱۸/۱۰، پاريس، چاپ دوم ۲۰۰۴) [اين کتاب به ترجمه حسن مرتضوی در تهران انتشار يافته است] و Le Dilemme israélien (« اسرائيل بر سر دوراهی»، انتشارات page deux، لوزان، ۲۰۰۶) ميباشد.
- توضیحات
- نوشته شده توسط سايت العرب
- دسته: جنبشهای اجتماعی
۲۰ ژوئيه ۲۰۰۶
ترجمهء مصطفی ناصر
تجاوز مستمر اسرائيل به لبنان و سرزمين های فلسطينی نتيجه مستقيم به فراموشی سپردن فرايند صلح خاورميانه در پرتو آتش جنگ در عراق طی متجاوز سه سال گذشته است. يعنی از هنگامی که آمريکا اين سرزمين عربی بسيار مهم را به اشغال خود درآورد.
بوش رئيس جمهوری امريکا برای وارد شدن به منطقه، عبور از دروازه های عراق را انتخاب کرد. نقشهء سرنگون کردن دولت سابق عراق، تلاشی بود به منظور برپائی يک "خاورميانه بزرگ" که در درياچه ای امريکائی - اسرائيلی شنا کند با اين هدف که نقش اول را به دولت يهود بسپارد، و نيز ترسيم مجدد نقشه منطقه بر پايه ای متناسب با نقش اين دولت. اما ايالات متحده امريکا چنان در باتلاق عراق فرو رفته است که نه بوش و نه "نو محافظه کاران" نمی دانند چگونه از آن خارج شوند، در همين حال تمام ادعاهای حول "گسترش دمکراسی" با سوق دادن عراق به سمت جنگ داخلی بر باد رفته است و اينها همه در چارچوب نقشهء اسرائيل جهت تجزيه مناطق عربی صورت می گيرد.
بدين ترتيب، وارد شدن بوش به منطقه به بهانهء گسترش دمکراسی با شکست مواجه شده و نتيجهء آن برای کل منطقه فاجعه بار بوده است. بنا براين بوش با غرق شدن در باتلاق عراق، برای شارون، و بعد از او برای ايهود اولمرت، گزينه های مشخصی باقی گذاشت که دست اسرائيل را باز می گذارد تا يکجانبه به ترسيم مرزهايش بپردازد، و باز هم يکجانبه آن را به فلسطينيان و اعراب تحميل کند. و بر همين اساس، از فرايند صلح که در سال ۱۹۹۱ در مادريد شروع شد و بعد قرادادهای اسلو ناشی از آن طفره رود. علاوه بر آن دو مسألهء ديگر [در همين فرآيند صلح] يعنی لبنان و سوريه را نيز ناديده بگيرد.
به رغم اين که اسرائيل به شکل يکجانبه و با اعمال زور گامهای خود را نقويت کرده است، اما قادر نيست خود را از تنش هايی که با آنها روبرو است مصون نگهدارد. آنچه امروز در غزه جريان دارد گواه اين امر است. در عين حال اسرائيل به دنبال عقب نشينی از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ مسائل حل ناشده ای برجا گذاشته بود، که امروز با جنبش مقاومت لبنان وضعی انفجاری به خود گرفته است.
علاوه بر اينکه بوش در باتلاق عراق فرو رفته، در پرونده هسته ای ايران نيز غرق شده است. چرا که بوش تمام ارادهء خود را به کار گرفته است تا تهران را از دستيابی به تکنولوژی هسته ای باز دارد و يا بر سر اين موضوع، در مقابل تلاشهای ايران به منظور عادی ساختن اوضاع عراق، با ايران معامله کند. به همين دلايل تمام سياست خارجی امريکا در خاورميانه در گرو ناکامی هايی است که اين کشور در عراق با آن در گير است.
آتش جنگی که اسرائيل در لبنان و فلسطين برافروخته و نيز عراق که روزانه از آن خون جاری است، همگی جزئی است از خطاهای استراتژيکی که محصول تصميم به اشغال عراق و بعد غرق شدن در باتلاق آن بوده است. کشمکش اعراب - اسرائيل يکی از مراحل بسيار دشوار خود را می گذراند، لبنان بار ديگر به چنبره آشوب باز گشته است و اوضاع حاضر عراق به رغم خوش بينی های زياد، آينده بهتری را نويد نمی دهد.
آتشی که امروز از غزه تا ايران مشتعل است و از سوريه نيز می گذرد، انعکاسی از زلزله سال ۲۰۰۳ عراق و ترکشهای انفجار بزرگ اين کشور است. اما فقط لبنان و فلسطين و سوريه و ايران نيستند که از ارتعاش زلزله عراق تأثير پذيرفته اند، بلکه تمام همسايه های عراق به لرزه در آمده و به خشونت مذهبی که در اين سرزمين عربی وزيدن گرفته است، با ترس و نگرانی می نگرند.
هيچ نشانه ای حاکی از رو به بهبود گذاشتن اوضاع عراق وجود ندارد، در منطقه همه در انتظار بدترين گزينه ها هستند و تلاش می کنند خود را از تأثيرات اوضاع کنونی اين کشور دور نگهدارند. اما ايالات متحده، تا قبل از انتخابات مجلس نمايندگان کنگره و ثلث اعضای مجلس سنا در نوامبر سال جاری، در جستجوی راه خروج آبرومندانه ای است تا برای جمهوريخواهان حيثيتی دست و پا کند.
امريکا که در عراق زير فشار است سعی می کند از افتادن در درگيريهای سياسی در جاهای ديگر منطقه احتراز کند، اما از آنجا که اسرائيل به شکل افراطی بر ضد فلسطينيان و لبنان به زور متوسل می شود و به تهديد سوريه و ايران نيز می پردازد، خاورميانه منبع آشوب های ديگری خواهد بود و تا زمانی که اسرائيل حقوق و عهد نامه های بين المللی را رعايت نکرده و به اشغال پايان ندهد و برای حفظ امنيت خود از زور به عنوان تنها ابزار استفاده کند و هيچ ضوابطی هم که اين دولت را از اعمالش منع کند، وجود نداشته باشد، احتمال انفجار وسيع منطقه ای وجود دارد.
از اظهار نظر های دولت امريکا به وضوح پيدا است که دستگاه دولتی بوش تلاش می کند تا از جنگ عليه لبنان به منظور تصفيه حسابهای خود با حزب الله و سوريه و ايران نهايت استفاده را ببرد. در همين رابطه بوش اجلاس سران هشت کشور صنعتی در سن پترزبورگ را به خدمت گرفت تا منطق خود را بر اين اجلاس تحميل کند. سران اين کشورها با صدور بيانيه ای رسمی با ناديده گرفتن مسئوليت اسرائيل در آغاز کردن جنگ و دامن زدن به آن با استفاده از تمام وسايل نابود کننده ای که از امريکا دريافت می کند، طرف های ديگر را مقصر وضعيت پيش آمده دانسته و نوشته اند : "افراط گرايان و کسانی که از ايشان حمايت می کنند، نبايد اجازه يابند که منطقه خاورميانه را بی ثبات کنند و آن را به آشوب بکشند".
از سوی ديگرکاندوليزا رايس که موضع دولت امريکا را بيان می کند سياست های اسرائيل را مبنی بر "تهاجم عليه لبنان به منظور نابود کردن تهديد حزب الله" توجيه کرده و حمايت امريکا را از ادامه جنگ ويرانگر عليه لبنان تا نابودکردن تمام توانمنديهای حزب الله و هر آنچه با اين حزب در ارتباط است از جمله "توان گروگان گيری و پرتاب موشک به سمت اسرائيل" اعلام می دارد و تأکيد می کند که نتايجی کمتر از اين را نمی پذيرد.
استمرار عمليات نظامی بين اسرائيل و حزب الله، تمرکز اسرائيل بر ضربه زدن به زيرساختهای اساسی و دستگاه رهبری و فرماندهی حزب الله و وسايل تبليغاتی اين حزب و پاسخ حزب الله از طريق پرتاب موشک به حيفا و مکانهای ديگر در عمق اسرائيل نشان می دهد که جنگ درازمدت خواهد بود و اسرائيل با بکارگيری افراطی نيروی نظامی، نخواهد توانست آنچه را که اهداف خود می نامد تحقق بخشد. از سوی ديگر از سخنان سيد حسن نصرالله چنين بر می آيد که حزب الله اراده و وسايل نظامی کافی برای به پيش بردن يک جنگ طولانی را دارد و اسرائيل بايد در انتظار اقدامات غافلگيرکننده بيشتری باشد.
آنچه امروز اسرائيل به آن دست می زند از حد اقدام برای آزاد کردن سربازهای اسيرش در غزه و لبنان بسيار فراتر می رود. اين شيوه دائمی دولتی است که اسير منطق زور است، نه منطق حق، زوری که اين دولت بر اساس آن برپا شده است.
http://www.alarab.co.uk
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: جنبشهای اجتماعی
در برابر تجاوزهای اسرائيل، بيطرفی محال است
ما ايرانيان متعهد به آزادی، عدالت اجتماعی، دموکراسی و حقوق برابر ملتها،
مراتب خشم و نفرت خود را از کشتار و نابودسازی مردم فلسطين و لبنان که اسرائيل با حمايت وقيح و بی قيد و شرط ايالات متحده مرتکب می شود و حق حاکميت و حتی موجوديت آنان را لگد مال و سرزمين شان را اشغال و غصب می کند ابراز می داريم. ما سياست تجاوزگرانهء حاکم بر عرصهء جهانی را محکوم می کنيم و معتقديم که تا منطق زور و اهداف استعماری و سياست مبنی بر غارت ملتها در جهان وجود دارد، تا زمانی که اسرائيل و هر دولت نيرومند ديگر از اجرای قوانين بين المللی معاف و از مجازات مصون باشد، خاورميانه رنگ صلح نخواهد ديد و طبيعی ست که حق هر فرد و هر ملت ستمديده است که دربرابر ستم و تجاوز با هر وسيلهء مادی و معنوی که دارد به مقاومت عادلانه بپردازد.
ما سکوت به اصطلاح "جامعهء بين المللی" و عجز سازمان ملل در مهار زدن به ياغيگری های اسرائيل و آمريکا و نيز کرنش و تبعيت اروپا از آنان، و همچنين بازی های سياسی و سوء استفاده های مذهبی و اشک تمساح رژيم های ديکتاتوری منطقه مانند ايران را محکوم می کنيم. در برابر دروغ گوبلزی "استقرار دموکراسی در خاورميانه" و "حق اسرائيل در دفاع از خود"، در برابر تروريسم وسيع دولتی در کل منطقه، راهی جز قيام و مقاومت همه جانبهء نيروهای مختلف و متعدد مردمی باقی نمی ماند.
ما به دور از سکوت و نظاره گری شرم آور رايج، به دور از ترديد و اما و اگرهای غيرمسؤولانه، بل با پيوند سرنوشت سازی که بين انسانهای باوجدان وجود دارد با مردم ستمديده و مقاوم فلسطين و لبنان ابراز همبستگی می کنيم. زخم خونچکان آنها زخم ما ست. ما بيطرف نيستيم، بيطرفی جرم است!
اول اوت ۲۰۰۶ بيستمين روز بمباران لبنان
امضاها:
حميد آذر، ابراهيم آوخ، بهروز ارژنگ، خشايار استوانی، محمد اسکندری، جواد اسکويی، پروين افتخاری، پريسا امجدی، صادق اندواری، شعله ايرانی، جواد باج اوغلی، پوران بازرگان، مليحه باقری، منصور بيات زاده، نادر پاکدامن، حسن پويا، اميرسعيد پورمند، هايده ترابی، فريبا ثابت، بهروز جليليان، رامين جوان، امير جواهری لنگرودی، گيلک جواهری لنگرودی، ناصر جوهری، رضا چيت ساز، علی اصغر حاج سيد جوادی، حسن حسام، حميد حسينی، تراب حق شناس، کريم حقی، ايرج حيدری، نسيم خاکسار، لاله خليلی، شهريار دادور، يوسف دانش، مهری دانش، داريوش دانش، محمد دشتی، ابراهيم دين خواه، رضا رحيم پور، بيژن رستگار، فرهمند رکنی (اخوی)، تقی روزبه، پيام روزبه، مجيد زربخش، عباس زرندی، جاويد ساعدی، حبيب ساعی، سعيد سالک، مجيد سپاسی، زهره ستوده، شهزاد سرمدی، بيژن سعيدپور، بهروز سيمايی، محمد رضا شالگونی، اکبر شقايق، فريبا صالح زاده، منوچهر صالحی، جواد صنم راد، احمد صوابی، مجتبی طالقانی، بهروز عارفی، حسن عزيزی، اکبر عزيزی، مريم عظيمی، حسين غزنوی، بهروز فراهانی، حميد فرخنده، منصور فرهنگ، جواد قاسم زاده، بهرام قديمی، شهرام کشاورز، ارژنگ کشاورزيان، مهدی کيا، کورش کيان، رفعت لنگرودی، روبن ماکاريان، آذر محلوجی، مليحه محمدی، رضا مرزبان، اکبر معصوم بيگی، امير معصومی، بهروز معظمی، محمد منتظری، اردشير مهرداد، منوچهر ميثاقيان، ياسمين ميظر، مصطفی ناصر، جميله ندائی، علی رضا نديمی، احمد نوين، کامران نيری، آرزو نيلی، شهرام وفائی، پرين هدايتی، بابک يزدی، مهدی يوسفی.
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: جنبشهای اجتماعی
بيانيهء گروه وسيعی از نويسندگان و هنرمندان جهانی در همبستگی با مردم لبنان و فلسطين
۱۲ اوت ۲۰۰۶
حملهء اسرائيل به لبنان که با پشتيبانی آمريکا همراه بوده لبنان را در کرختی، سوختن و دود شدن و خشم فرو برده است. کشتار در قانا و تلفات جانی امری صرفاً بی تناسب و خارج از اندازه نيست، بلکه بنا بر قوانين بين المللی موجود، جنايت جنگی ست.
نابودی عمدی و سيستماتيک زيرساخت های اجتماعی لبنان توسط نيروی هوايی اسرائيل نيز جنايت جنگی ست و هدف از آن فروکاستن اين کشور تا حد يک تحت الحمايهء اسرائيل - آمريکا ست.
اين تلاش نتيجهء عکس داده و مردم در سراسر جهان، بهت زده شاهد آن اند. در خود لبنان، ۸۷ درصد از جمعيت، در حال حاضر، از مقاومت حزب الله پشتيبانی می کنند، از جمله ۸۰ درصد مسيحيان و درزی ها و ۸۹ درصد از مسلمانان سنی. ۸ درصد هم معتقدند که آمريکا از لبنان حمايت می کند.
اما اين اقدامات اسرائيل در هيچ دادگاهی که جامعهء بين المللی برپا کرده باشد مورد بررسی و داوری قرار نمی گيرد زيرا ايالات متحده و همپيمانانش که مرتکب اين جنايات وحشتناک می شوند يا در آن دست دارند اجازهء برپايی چنين دادگاهی نمی دهند.
حالا ديگر آشکارشده است که حمله به لبنان را برای نابودی حزب الله از مدتها پيش تدارک ديده بوده اند. اين جنايت ها با چراغ سبز آمريکا صورت گرفته و به رغم مخالفت های چشمگيری که حکومت تونی بلر در کشور خود با آنها روبرو ست، انگليس نيز با آن موافقت داشته است.
صلح کوتاه مدتی که لبنان [از پايان جنگ داخلی ۱۵ ساله در ۱۹۹۰ تا کنون] از آن برخوردار بود به پايان رسيده و اين کشورِ فلج شده ناگزير است گذشته ای را به ياد بياورد که اميدوار بود آن را فراموش کند. وحشت و ارعاب دولتی که بر لبنان تحميل شده در غزه نيز تکرار می گردد و جامعهء بين المللی خاموش به نظاره ايستاده است. و اين در حالی ست که با مشارکت مستقيم آمريکا و تأييد ضمنی همپيمانانش بقيهء فلسطين را يا به اسرائيل الحاق يا آن را نابود می کنند.
ما با قربانيان اين وحشيگری ابراز همبستگی کرده از آنها و از کسانی که دربرابر اين درنده خويی مقاومت می کنند پشتيبانی می کنيم. ما به نوبهء خود کليه امکاناتی را که در اختيار داريم به کار می بريم تا همدستی حکومت های خودمان را با تجاوزگران افشا کنيم. تا زمانی که فلسطين و عراق در اشغال، و لبنان زير بمباران باشد، هيچ صلحی در خاور ميانه وجود نخواهد داشت.
نخستين امضاها:
طارق علی [نويسنده پاکستانی تبار انگليس]، جان برگر [نويسندهء متعهد، رمان نويس و ناقد هنری انگليسی مقيم فرانسه]، نوام چامسکی [استاد و تئوريسين زبانشناسی آمريکا و مبارز خستگی ناپذير آرمانهای عادلانهء جهان امروز]، ادواردو گاليانو [نويسنده بزرگ آمريکای لاتين]، کِن لاوچ [سينماگر متعهد انگليسی]، آروندهاتی روی [نويسندهء جسور هندی که با جانبداران «دنيای ديگر» همکاری دارد] و هوارد زين [استاد و نويسندهء آمريکايی، نويسندهء کتاب «تاريخ مردمی ايالات متحده»، «بيطرفی ناممکن»، «مارکس و بازگشت او»...]
متن فوق را بيش از صد تن ديگر از نويسندگان و هنرمندان از بسياری کشورها منجمله اسرائيل و نيز يهودی تباران امضا کرده اند:
از اسرائيل: گادی الگادی، عزمی بشاره (نماينده در پارلمان)، اورلی لوبين، انات مطر، ايلان پاپه (استاد دانشگاه و از «مورخين جديد»)، تانيا راينهارت، داليا ساکس، هانا سفران، رونر شامير، ايال سيوان (سينماگر)، لينا تسمل، راشل گيورا، ايزاک لاور، ميشل ورشوفسکی و...
از جاهای ديگر: دانيل بن سعيد فيلسوف فرانسوی)، هارولد پينتر (انگليسی و برندهء نوبل در ادبيات، محمود درويش (شاعر فلسينی)، مارسل فرانسيس کان (پزشک فرانسوی)، ژيلبر آشکار، آلن کريوين (رهبر حزب اتحاد کمونيستی انقلابی در فرانسه)، ...
برگرفته از:
http://www.zmag.org/content/showarticle.cfm?ItemID=10752
- توضیحات
- نوشته شده توسط Super User
- دسته: جنبشهای اجتماعی
فراخوان: کنفرانس بين المللی در راه برچيدن پايگاه های نظامی خارجی
از ۵ تا ۹ مارس ۲۰۰۷ - کيتو و مانتا ( اکوادور )
در حمايت از کميته های بين المللی و اکوادوری که برای تدارک نخستين کنفرانس در راه ايجاد شبکهء برچيدن پايگاه های نظامی خارجی تلاش می کنند، ما از شما دعوت می کنيم که در اين کنفرانس عمومی مهم که در شهر کيتو و مانتا در اکوادور در تاريخ ۵ تا ۹ مارس ۲۰۰۷ برپا می شود شرکت کنيد.
هدف کنفرانس اين است که هم بر پی آمدهای سياسی، اجتماعی، زيست محيطی و اقتصادی پايگاه های نظامی خارجی و جنبش های توده ای که با آنها مخالف اند تأکيد کند و هم رسماً به ايجاد شبکه ای در مخالفت با پايگاهها، به تعيين استراتژی های اين شبکه و طرح های مربوط به ترکيب و عمل آن بپردازد.
ما شاهد بوده ايم که پايگاه های نظامی خارجی و ديگر اشکال حضور نظامی بدين منظور برپا می شوند و به کار می روند تا به زيان دموکراسی، عدالت، حق حاکميت و استقلال [ملت ها] منافع اقليتی را تأمين کنند. اما اين پايگاه ها و آثار ويرانگر آنها با مخالفت نيرومند توده ای در ویِک (Vieques)، اوکيناوا، بريتانيا، گوام، در خود ايالات متحده و بسياری از کشورها رو به رو ست. همين جنبش ها هستند که ما می خواهيم اهميت شان را نشان دهيم و آنها را به منظور دست يافتن به حمايت ها و استراتژی های متقابل گرد هم آوريم.
طی دو سال گذشته، جنبش های صلح خواهی و عدالت طلبی شبکه ای بين المللی جهت کوشش در راه برچيدن پايگاه های نظامی خارجی در سراسر جهان پديد آورده اند. گام بعدی در تحکيم اين شبکه عبارت است از کنفرانس بين المللی برای برچيدن پايگاه های نظامی خارجی ست. ما اميدواريم که اين بزرگ ترين همآيشی باشد که فعالان ضد پايگاه های خارجی تا کنون داشته اند. اينک اهداف کنفرانس:
• تحليل نقش پايگاه های نظامی خارجی و ديگر اشکال حضور نظامی در استراتژی سلطهء فراگير [امپرياليستی] و پيآمدهای آن ها روی اهالی محل و محيط زيست.
• نشان دادن اهميت موضوع، انتقال تجارب، و همبستگی با مبارزه و مقاومت عليه پايگاه های نظامی خارجی در جهان.
• رسيدن به اتفاق نظر دربارهء اهداف، طرح های عملی، همآهنگی، ارتباط و ساز و کارهای تصميم گيری در يک شبکهء جهانی سراسری به منظور برچيدن پايگاه های نظامی خارجی و ديگر اشکال حضور نظامی.
• استقرار مبارزات فراگير جهانی و طرح های عملی که مبارزات محلی و ملی و همآهنگی بين آنها را تقويت کند.
کنفرانس ۵ روز طول خواهد کشيد. روز اول، دوشنبه ۵ مارس به معرفی و شناخت کارگاه هايی (workshops) اختصاص خواهد داشت که زمينهء ژئو استراتژيک پايگاه های نظامی خارجی و ديگر اشکال حضور نظامی را روشن خواهند کرد و نقش آنها را در هدف های امپرياليستی و نيز آثار گوناگون پايگاه های نظامی و همچنين جنبش هايی را که برای برچيدن آنها مبارزه می کنند به بحث خواهند گذاشت.
در روز دوم و سوم، کنفرانس دو رشته فعاليت را پی خواهد گرفت: يکی آشنا کردن تعداد هرچه بيشتری از شرکت کنندگان با فعاليت های کنفرانس و کارگاه ها و فيلم های مربوط به پايگاه های نظامی خارجی و جنبش های مخالف آنها. برخی از اين فعاليت ها را خود شرکت کنندگان و برخی ديگر را برگزارکنندگان کنفرانس سازماندهی می کنند. رشتهء ديگر از فعاليت ها طی اين دو روز مصروف ايجاد شبکه های رسمی مبارزه با پايگاه های نظامی خارجی خواهد شد.
روز چهارم مصادف خواهد بود با روز جهانی زن و سرپرستی فعاليت های کنفرانس با گروههای زنان اکوادور که با پايگاههای نظامی خارجی مخالف اند. ما با کاروان از کيتو به بندر مانتا خواهيم رفت و سر راه نزد اهالی توقف خواهيم کرد. در روز پنجم، کنفرانس به اقدامات مشترک شرکت کنندگان اکوادوری و بين المللی اختصاص خواهد داشت و بحث ها بر پايگاه های نظامی آمريکايی در مانتا متمرکز خواهد بود.
علاوه بر اينها، همهء روزها، سرشب، فعاليت های فرهنگی ارائه خواهد شد و ما اميدواريم که نه تنها از اکوادوری ها بلکه از ديگر فرهنگ ها که نمايندگانشان حضور دارند نيز برنامه داشته باشيم. مبارزان شرکت کننده با دستهايی پر از طرح های مشترک، افکار، تماس ها، همبستگی و الهام از مبارزات يکديگر و حمايت از مبارزه ای که خود در کشور خويش با پايگاه های نظامی خارجی به پيش می برند به خانه بازخواهند گشت.
در ماه اکتبر ما فرم نام نويسی را روی سايت www.no-bases.net می گذاريم. می توانيد روی همين سايت ثبت نام کنيد تا اخبار جديد کنفرانس برايتان ارسال شود. در حال حاضر شما را فرا می خوانيم که برای شرکت در کنفرانس برنامه ريزی کنيد.
به اميد ديدار با شما در اکوادور
[امضا کنندگان اين فراخوان حدود ۳۰ سازمان و گروه اند که برای برچيدن پايگاه های نظامی خارجی در کشور و منطقهء خويش مبارزه می کنند. برای اطلاع بيشتر به سايت ياد شده رجوع شود.]
(ترجمه برای انديشه و پيکار اوايل نوامبر ۲۰۰۶)
- توضیحات
- نوشته شده توسط بهرام قديمی
- دسته: جنبشهای اجتماعی
نفت، حقوق بشر و جبران خسارت
برگزار کنندگان: ديدبانان نفت، پيکار زيست محيطی، و بسياری از سازمان های بومی و توده ای اکوادر.
(۲۰ تا ۲۲ اکتبر ۲۰۰۶ - شهر کوکو، اکوادر - آمريکای لاتين)
و
مجمع عمومی «ديدبانان نفت» Oilwach
۲۲ تا ۲۵ اکتبر ۲۰۰۶- در شهرهای کوکو و کيتو، اکوادر
شهر کوچک کوکو Coco (که در عين حال فرانسيسکو دِ اورييانا Francisco de Orellana نام دارد) در منطقهء آمازون در کشور اکوادر واقع شده است. اين منطقه به خاطر وجود منابع نفتی اهميت بيشتری يافته و درست به همين علت با مشکلات عديده ای در زمينهء بهداشت و کوچ اجباری روبروست. کوکو در روزهای ۲۰ تا ۲۲ اکتبر ميهماندار بيش از ۴۰۰ نفر از نمايندگان و فعالين حقوق بشر، بهداشت، محيط زيست، تغذيه، بوميان و گروه های سياسی بود.
هدف از اين فوروم گشايش فضائی بود برای قربانيان فعاليت های نفتی در کشورهای مختلف تا در مورد تأثير فعاليت های اين صنعت بر حقوق بشر و محيط زيست، و امکان طرح فعاليت های مشترک جهت دستيابی به جبران خسارات اجتماعی و زيست محيطی معلول آن بود.
در اين نشست بيش از چهارصد نفر از خود منطقه کشور اکوادر، و نمايندگانی از ۳۶ کشور جهان شرکت داشتند.
برنامهء همايش
روز ۲۰ اکتبر: گردش يا تور سمّی. ديدار از منطقهء نفتی و چاه های نفت، آلودگی های حاصل از آن، و گفت و گو با ساکنين محل و آسيب ديدگان از فعاليت های نفتی.
ساعت ۱۷: راه پيمائی در دفاع از محيط زيست.
ساعت ۱۹: مراسم افتتاحيه فوروم
ساعت ۱۹،۳۰: تريبونال خلقی عليه شرکت چند مليتی شورون - تکزاکو
روز ۲۱ اکتبر:
۱- شهادت از تجاوز به حقوق مردم در منطقهء نفتی - شبکهء آنخل شينگره (اکوادر)
۲- شرکت های چند مليتی و تجاوز به حقوق بشر - ميشائيل کِانيا کريکپو (نيجريه)
۳- نفت و درگيری های نظامی در خاور ميانه - بهرام قديمی (ايران)
۴- ميليتاريزم و کنترل منابع - جنبش گاز شوو - (بيرمانی)
۵- عدالت زيست محيطی - خوان آلمندراس (هندوراس)
۶- حقوق بشر و طرح کلمبيا - ديانا مورسيا (کلمبيا)
۷- کنترل منطقه: مورد آياک (آلاسکا)
۸- پروسهء سرکوب - جبههء دفاع از آمازون
۹- جبران خسارات وارده به محيط زيست: تجربهء شرکت اکسون بالدز
۱۰- بازسازی بافت اجتماعی - کارلوس برينشتين (سرزمين باسک)
۱۱- بازستانی منابع: مورد بوليوی - پابلو وييگاس (بوليوی)
۱۲- چشم انداز جنسيت ها و گوناگونی، خشونت عليه زنان و جبران خسارت - (ونزوئلا)
و دست اخر برنامهء فرهنگی
روز ۲۲ اکتبر: کارگاه های مختلف بحث و گفت و شنود با تم های زير:
- کنفرانس منطقه ای مدافعين حقوق بشر
- جبران همه جانبهء خسارات (پيکار زيست محيطی)
- استراتژی نظامی گری جهانی و تأثير آن بر حقوق بشر [در اين بخش در مورد شرايط نظامی و مقاومت کارگران نفت بصره نيز گزارشی داده شد]
- حقوق زنان و فعاليت های نفتی
- منطقهء بومی، همه پرسی و خود مختاری (کنفدراسيون ملی بوميان - اکوادر)
- آيا واقعاً انرژی آلترناتيو، آلترناتيو است؟ (مهندسين بدون مرز و کوبا سولار)
- خلق های بدون ارتباط [منظور بوميانی ست که در آمازون با جامعهء خارج از جنگل ارتباطی ندارند]
- منطقه، خدمات زيست محيطی، بازار کربن [ذغال سنگ] و آب
در کنار اين دو روز سخنرانی، بحث و گفت و گو، نمايشگاه های مختلفی نيز در محل همايش برگزار شده بود:
- نمايشگاه بذر [بذرهای آلوده نشده به تغييرات ژنتيکی]
- نمايشگاه صنايع دستی
- انرژی های بديل و راه های ديگر
- نمايشگاه کتاب
محورهای اصلی اين فوروم:
تجاوز به حقوق بشر توسط فعاليت های نفتی
- حملات عليه فعالين حقوق بشر
- جبران خسارات اجتماعی، زيست محيطی و اقتصادی
- بديل های همه جانبه
فضای جمع و جور اين همايش که خود به نزديکی هرچه بيشتر شرکت کنندگان و سهيم شدن درصد بيشتری از شرکت کنندگان می شد، يکی از مزايای اين همايش بود. ولی مهمترين دستاورد آن شرکت سازمان های توده ای، به خصوص بوميان اکوادری که تجربهء طولانی مبارزه عليه شرکت تکزاکو را دارند، در کنار روشنفکران و دانشگاهيان متعهد و کوشش در جهت تلفيق مبارزهء عملی و روزمره با فعاليت های آکادميک بود.
برای من که برای اولين بار به اکوادر رفته بودم و فقط دورادور از مبارزات بوميان متشکل در کنفدراسيون ملی بوميان CONAI شنيده بودم، ديدار با فعالين سياسی و مبارزين بومی بسيار آموزنده بود. اما جالبتر از آن کار ارزندهء محققينی بود که هر کدام به شيوه و در حوزه ی خاص خود، پرچم مبارزه را عليه سرکوب و کارخانه های تحميق شرکت های چند مليتی برافراشته اند. از جمله بحث تکان دهندهء دکتر آدولفو مالدونادو در مورد سمپاشی های مناطق مرزی کلمبيا و اکوادر بود. وی همراه با فعالين ديگر «پيکار زيست محيطی» با بررسی بيماری های مختلف در طول مرز و در فواصل پنج و ده و بيست کيلومتری از آن، به روشنی ثابت کرد که سم پاشی های هوائی تنها باعث از بين رفتن گياهان نمی شود، بلکه تأثير منفی آن روی انسان و حيوانات را می توان با تأثيرات بمب اتمی مقايسه نمود.
از سوی ديگر وی با نمايش دادن نقاشی کودکان در مدارس مناطقی که عمليات نظامی طرح کلمبيا در آن پيش برده می شود، پريشانی روحی آنان را نيز اثبات نمود.
سخنان وی همان دردها و رنج هائی را بازگو می کرد که هيئت های آفريقائی از مناطق معدنی و نفتی افريقا شهادت می دادند.
بحث جبران خسارات، شايد برای ما ايرانيان هنوز بحث روز نيست. چرا که ما حتی در موقعيتی نيستيم که بخواهيم از آن سخن بگوئيم، اما اين بحث در آينده، نه تنها برای خانواده های ناپديد شدگان و اعدامی ها، بلکه برای کل جامعه در ايران، از جمله برای آسيب ديدگان از فعاليت نفتی، نيز مطرح خواهد بود. همين يک هفته پيش با نشت نفت از پالايشگاه نفت در تهران، تعداد زيادی از ساکنين اطراف آن بر اثر مواد سمی، به سوختگی پوست، و به احتمال زياد بيماری های ديگری دچار شدند. اين افراد نياز به درمان دارند. چه کسی مسئوليت چنين جناياتی را می پذيرد؟ چه کسی را بايد به محاکمه کشيد؟ و مهمترين سؤال اين است که آيا امکان دارد در آينده جلوی چنين تصادفاتی را گرفت؟
در اين فوروم کوشش شد برای اين سؤالات و سؤالات بسيار ديگری پاسخ مناسب يافت. با اين حال تجربهء کستاريکا (بر اثر مبارزات مردم، استخراج نفت در کستاريکا ممنوع شد. آگر چه رئيس جمهور فعلی اين کشور با کمک شرکت نفتی برزيل، پتروبراس می کوشد تا اين قانون را از پيش پا بردارد) نشان داد که فقط و فقط با مبارزات مستقيم مردم می توان جلوی شرکت های چند مليتی ايستاد.
* * * * * * * * *
مجمع عمومی ديدبانان نفت
ديد بانان نفت چتری ست که در آن سازمان ها و گروه های مختلفی از کشورهای «جنوب» می کوشند مبارزات مختلف عليه شرکت های چند مليتی و ملی نفت را به اشکال مختلف به پيش ببرند. بسياری از اعضای اين ائتلاف معتقدند که در يک پروسه، بايد به جای استفاده از انرژی فسيلی، از انرژی های بديل سود برد. اين بحث اگر چه ديرزمانی ست که جريان دارد، اما با اسرار کارتل های نفتی، به چالش چپ بدل شده است. با توجه به سود سرشار هيدروکربورها و مواد مختلفی ثانوی حاصل از آن، تمام تبليغات اين شرکت ها و دول وابسته به آن بر اين اساس استوار است که توده های مردم را تحميق کنند مبنی بر اينکه هيچ راه حل ديگری وجود ندارد. آنان ويرانی محيط زيست را «پيشرفت» می نامند و خصوصی کردن منابع طبيعی را «دمکراسی». در چنين شرايطی ست که پروراندن رؤيا، گام نخست می شود.
ده سال پيش با شرکت نمايندگانی از کامرون، گابُن، نيجريه، آفريقای جنوبی، تايلند، مکزيک، گواتمالا، کلمبيا، اکوادر، و پرو شبکه ای به منظور مقاومت عليه فعاليت های نفتی در شهر کيتو، در اکوادر تأسيس شد.
اين شبکه با هدف دستيابی به استراتژی های بين المللی برای جوامع آسيب ديده از فعاليت های نفتی و کمک به پروسه های مقاومت و مبارزه عليه اين فعاليت ها بوجود آمد.
از ده سال پيش تا کنون «ديدبانان نفت» توانسته اند در مواردی نيز به کسب موفقيت نائل آيند. و در کنار فعاليت های اگاه گرانه به انتشار آثاری چون: اطلس جهانی نفت (انگليسی و اسپانيائی)، جزوهء آموزشی نظارت بر نفت (اسپانيائی)، صدای مقاومت، استخراج نفت در کشورهای مناطق حاره (آنگليسی، اسپانيائی، فرانسه)، شيوهء غربی استخراج نفت در کلمبيا، اکوادر و پرو (اسپانيائی)، و... آخرين کتاب ديدبانان نفت «بين رؤيا و حافظه: ده سال مبارزه، ده سال مقاومت» نام دارد که در اکتبر ۲۰۰۶ انتشار يافته است.
ديدبانان نفت تأسيس شده است تا برای جبران خسارات اجتماعی و زيست محيطی حاصل از فعاليت های نفتی مبارزه کند. اين تشکل برای اعادهء حقوق اساسی خلق ها و جوامعی که بر اثر فعاليت های نفتی آسيب ديده اند، در سطوح محلی، منطقه ای و جهانی فعاليت دارد و به استقلال در انرژی معتقد است، از همين روست که انرژی بديل را مورد تأکيد و تبليغ قرار می دهد.
ارگان اصلی اويل واچ «بولتن مقاومت» نام دارد. اين بولتن داخلی ست و تا به حال ۱۶ شماره از آن منتشر شده است. کار اين بولتن تجزيه و تحليل اتفاقات، مبادلهء عقايد و اطلاعات و نشريات منطقه ای ست.
ديدبانان نفت مانند همهء «سازمان های غير دولتی» از طريق کمک های مالی مخارج خود را تأمين می کنند. يکی از پرنسيپ های آن عدم پذيرش پول از سوی دولت آمريکا، US-AID و سازمان های وابسته به آن و GTZ آلمانی ست. بدين ترتيب ديدبانان نفت می کوشند از فشار قدرتمندترين کشورها و سازمان هايشان مصون بمانند. اين که اين مصونيت تا چه حد به کار مستقل آن ياری می رساند و يا به آن ضربه می زند، امری ست که با گذشت زمان روشن خواهد شد. اما وقتی به تجربهء بسياری از «سازمان های غير دولتی» رجوع کنيم، خواهيم ديد که اين کوشش به خودی خود ارزشمند و آموزنده است.
خانم اسپرنزا مارتينز، در گزارش خود از وضع مالی ديدبانان نفت تعريف کرد که يکی از «سازمان های غير دولتی اروپا که سال ها به آنان ياری می رساند، به علت آن که ديدبانان نفت حاضر نشدند نکتهء مورد نظر آنان را به فعاليت هايشان بيفزايند، کمک های خود را قطع کرده است. استقلال سياسی هدف ديدبانان نفت است.
مجمع عمومی:
گروه های مختلف متشکل در ديدبانان نفت از کشورهای خود گزارش دادند. برای من گزارش های دوستانی که از آفريقا آمده بودند، بخصوص از نيجريه بسيار تکان دهنده بود. اما جالبترين بخش آن مربوط می شد به شيوهء کار کشورهای جنوب آمريکا که دولت هايشان خود را چپ می نامند. برای مثال: برزيل و ونزوئلا که هر دو می خواهند توليد نفت خام را بالا ببرند، به همين منظور تبادل تجربه را در دستور کار خود قرار داده اند. پتروبراس (برزيلی) با فشار به دولت بوليوی می کوشد از پروسهء ملی شدن هيدروکربورها در اين کشور پيشگيری کند.
در عين حال ونزوئلا قصد دارد با کشيدن يک لولهء نفت به آمريکای مرکزی و يکی به آمريکای جنوبی حوزهء فعاليت های خود را گسترش دهد. اين گسترش فعاليت در عين حال به مفهوم مصادرهء اراضی بوميانی ست که در مسير اين لوله ها ساکن اند. هيچ کدام از اين کشورها برای مردم فقير منطقه ارزش قائل نيستند و لوله های نفت، اگر برای بخش کوچکی از جامعه «پيشرفت» باشد، برای اين مردم به معنی فقر و نابودی ست.
اعتراض فعالين ديدبان نفت از جمله بر اين امر استوار است که هيچ کدام از اين دول «چپ» چشم اندازی در مورد توليد انرژی بديل ندارند و اين امر اصولاً برايشان مطرح نيست.
نکتهء ديگری که در بحث ها چشمگير بود، موضوع «استقلال تغذيه» بود. از مدتی پيش بحث محافل امپرياليستی، بخصوص بانک چهانی و صندوق بين المللی پول در مورد توليد سوخت اتومبيل توسط گياهان، بخصوص سويا (سوجا) است. آنان در کشورهای مختلف، از جمله آرژانتين و اروگوئه مناطق وسيعی را به کشت سويای ترانس ژنتيک اختصاص داده اند. از اين طريق هم توليدات محلی سويا را آلوده به بذر ترانس ژنتيکی می کنند و هم بخش وسيعی از اراضی حاصلخيز را که مورد نياز توليدات کشاورزی به منظور مصرف داخلی ست، به خود اختصاص می دهند. جای خالی اين توليدات را فقط می توان از طريق واردات پر کرد. وارد کردن مواد غذائی به مفهوم وابستگی اين کشورها به توليد کنندگان آن، بخصوص ايالات متحده است.
به طور کلی می توان نکاتی را که در مجمع عمومی ديدبانان نفت بحث شد اين گونه بر شمرد:
۱- توليدات هيدروکربور و به طور کلی انرژی وابسته به مواد فسيلی به هر حال روزی به پايان خواهند رسيد. از همين رو جستجوی بديل برای بشريت الزامی ست و به هيچ عنوان نمی توان آن را به فراموشی سپرد.
۲- خروج از استفاده از انرژی فسيل امری نيست که بتوان آن را يک روزه به عمل در آورد. برای اين هدف بايد بودجه های تحقيقاتی در نظر گرفت. اما شرکت های نفتی به خاطر از دست ندادن سود سرشارشان حاضر نيستند چنين امری در چشم انداز قرار گيرد. از همين رو با استفاده از تبليغات گسترده می کوشند آن را از اذهان توده های مردم بزدايند.
۳- استفاده از توليدات کشاورزی به منظور تبديل آن به سوخت، باعث از ميان رفتن «استقلال غذائی» در کشورهای پيرامونی ست. شرکت های چند مليتی نفتی و مهندسی ژنتيک برندگان اصلی اين عدم استقلال خواهند بود.
۴- برای استفاده از انرژی خورشيدی هنوز به اندازهء کافی تحقيق انجام نگرفته است. عدم تخصيص بودجه های تحقيقاتی در اين مورد را نيز بايد به حساب فشارهای شرکت های نفتی روی سياستمداران گذاشت.
۵- ملی شدن نفت را نبايد با استفادهء اجتماعی از آن يکی دانست. با اين حال اگر چه کنترل دولتی نفت هم به مفهوم استفاده از آن در همان چار چوب سرمايه داری ست، اما حتی اگر ملی شدن آن فقط به مفهوم ضربه زدن به قدرقدرتی شرکت های چند مليتی باشد، بايد از آن استقبال نمود. در کنار آن با توجه به تجربه از کشورهائی که در آن نفت ملی شده و مقايسهء آن با کشورهائی که در آن نفت در اختيار شرکت های خصوصی قرار دارد، می توان مدعی بود که کارگران در کشورهائی که در آن نفت ملی شده است، عموماً از امکانات بيشتری برخوردارند. در مورد محيط زيست اين موضوع عموميت ندارد. اما باز هم بر اساس تجربه می توان گفت که شرکت های چند مليتی معمولاً می خواهند با حداکثر سرعت توليد کنند. به همين علت شدت تأثيرات منفی اين توليد بر محيط زيست نيز بالاتر است.
شرکت های نفتی معمولاً ابتدا فقط به نام استخراج وارد کشورها می شوند، اما پس از مدت کوتاهی، با گسترش فساد مالی، کنترل مطبوعات و سياستمداران را در دست خود می گيرند. نمونهء بوليوی تنها مورد نيست. در همان حال وقتی از ملی شدن حرف می زنيم، به معنی بيرون کشيدن کنترل کشور از دست شرکت های چند مليتی نيز هست.
۶- امنيت فعالين ديدبان نفت. تشکيل يک سيستم خبری برای ياری رساندن به افرادی که در کشورهای خود تحت فشار قرار دارند، و يا به خاطر فعاليت هايشان دستگير می شوند. بخصوص در مورد افريقا اين امر بسيار جدی ست. نمايندهء ديدبانان نفت در نيجريه تازه يک هفته پيش از جلسه از زندان آزاد شده بود.
۷- بقيهء بحث ها به امور تشکيلاتی و سازماندهی ديدبانان نفت اختصاص داشت. در اين مجمع از جمله تصميم گرفته شد تا دفتر مرکزی ديدبانان نفت از کيتو (اکوادر) به آفريقا انتقال يابد.
۳۰ اکتبر ۲۰۰۶