مصاحبه لوموند ۲ با روزنامه نگار آمريكایى، جان دينگز،نويسندهء كتاب «سالهاى كندور»

شما در فاصله سالهاى ۱۹۷۲ و ۱۹۷۸ در شيلى بوديد چه خاطره اى از آن سالها و تروريسم دولتى اى كه توسط ژنرال پينوشه پس از كودتاى ۱۱ سپتامبر۱۹۷۳ بر قرار شد داريد؟
- پس از ده ماه كار بعنوان خبرنگار در شيلى، در سال ۱۹۷۳ براى بدست آوردن اقامت دائمى در آنجا معلم انگيسى شدم. سه هفته پس از كودتاى پينوشه، ويزا بدون حادثه اى مهم صادر گرديد. بنابراين ميتوانستم حوادث را زير پوشش يك نام مستعار گزارش كنم، اما عليرغم تمام احتياط ها چندين دفعه بازداشت شدم. فرداى كودتا بخاطر آنكه يك ساك پر از كتابهايى در باره تاريخ چپ در دست داشتم مرا گرفتند. محل سكونتم دو روز بعد بازرسى شد و پليس در باره پينوشه از من بازجويى كرد. يكبار ديگر هم در ۱۹۷۵دستگير شدم و سپس در ۱۹۷۷ در پىِ ارسال مقاله اى به مجله تايم كه وضع مفقودين را مطرح ميكرد لو رفتم . باند حاكم نظاميان ۷۲ ساعت به من وقت داد تا كشور را ترك كنم، اما دستور اخراج در نتيجه فشار وزارت خارجه آمريكا لغو شد، علت اين بود كه جيمى كارتر تازه به كاخ سفيد راه يافته بود.

پينوشه متهم است كه در عمليات «كندور» مسؤوليت هاىى داشته است، آيا نقش او تعيين كننده بود؟
- بله كاملا تعيين كننده. اگوستو پينوشه مدل جديدى از ديكتاتورى در امريكاى لاتين بود. زمانيكه او قدرت را بدست ميگيرد، پاراگوئه براى مثال، تجسم مدل يك ديكتاتورى پير و فرسوده با سركوب آشكار وعلنى بود (پاراگوئه بعداً عضو شبكه «كندور» شد) پينوشه هم همين اشتباه را با دستگيرى هاى انبوه در سانتياگو مرتكب ميشود امابعدآ مى فهمد كه سركوب بايد در خفا انجام شود. اصالت طرح «كندور» در همين مخفى عمل كردن آن است. «كندور» اعمال شكنجه، آدم ربايى، بر پايى اردوگاههاى باز داشت جمعى و غيره را كه در سرىّت كامل انجام مى شد در سطح منطقه آمريكاى لاتين نهادينه كرد كه در آغاز امر شامل شيلى، بوليوى، و برزيل ميشد. منظور از اين نقشهء وحشتناك كه محصول دوره جنگ سرد است مبارزه با كمونيسم جهانى بود كه خصلت ديگرى از نقشه «كندور» محسوب مى شود. سازندگان اين طرح ترديدى نمى كردند كه هدف ها يعنى قربانيان خود را خارج از مرزهاى آمريكاى لاتين حتى در اروپا نيز تعقيب كنند.

عمليات «كندور» چه موقع شروع شد و كى پايان يافت ؟
- اولين عمليات مهم «كندور» در تاريخِ ۱۶ماه مه ۱۹۷۵ انجام شد كه منجر به دستگيرى اميلكار سانتوچو آرژانتينى و خورخه فوئنتس شيليايى دو عضو هيات هم آهنگى انقلابى (JCR) گرديد كه از ائتلاف جنبش هاى چپ عليه رژيم هاى ديكتاتورى تشكيل شده بود. از چند ماه پيش آنها در تور پليسى بودند، و سرانجام در اين تاريخ، نقشه عملى گرديد. توضيح اينكه سه كشور بين خود، جهت دستگيرى، بازجوئى و تحويل دادن افرادى كه خطرناك تلقى مى شدند همآهنگى ايجاد كردند. ميتوان دو تاريخ براى پايان طرح «كندور» در نظر گرفت. در دسامبر ۱۹۷۶ مأموريت هاى به اصطلاح مرحله اى قتل هاى سياسى خارج از آمريكاى لاتين لغو شد. در ژوئن ۱۹۸۰ آخرين عمليات معروف به دستگيرى هاى انبوه مخالفان رخ داد يعنى زمانى كه يك گروه شبه نظامى آرژانتينى راه را بر مبارزان مونتونرو كه يك جنبش پرونيست چپ بود بست.

چپ انقلابى متشكل از مونتونرو يا ERP درآرژانتين، مير در شيلى، توپاماروها در اروگوئه و ELN در بوليوى آيا واقعآ باندهاى نظامى حاكم را تهديد ميكرد يا اينكه چپ بهانه اى بود براى نابودى هر گونه هوس مخالفت؟
- ما خوب ميدانيم كه اتهام چپ بودن به هيجوجه نميتواند سركوبى را كه در سالهاى ۱۹۷۰آمريكاى لاتين را در بر گرفت، توجيه كند. اما جنبش هاى چريكى شيلى، آرژانتين، اروگوئه، و بوليوى واقعآ كوشيدند تا كانون هاى شورشى را دامن بزنند، با اين فكر كه سراسر قاره را به آتش بكشند. JCR از طريق ربودن كارفرمايان ۲۰ميليون دولار بدست آورده بود. JPR كاميون و مخفى گاه حتى يك كارگاه اسلحه سازى داشت، با نگاه به گذشته، من معتقدم كه JPR قبل از آنكه توسط «كندور» قتل عام شود، از قدرت واقعى خود خبر نداشت.

اسناد متعددى كه شما بخش هائى از آنها را منتشر ميكنيد حاكى از تماس هاى منظم بين سرويس هاى مخفى رژيم هاى ديكتاتورى و سيا و ا ف بى آى است. نقش واشنگتن در قبال افراط كارى هائى كه در اين كشور هاى جنوب قاره آمريكا رخ داده چه بوده است ؟
- ديدار هنرى كيسينجر وزير خارجه ايالات متحده از شيلى در ژوئن ۱۹۷۶ تصوير خوبى است از ابهام و گنگى ايالات متحده در اعتراض به نقض حقوق بشر كه رژيم پينوشه مرتكب ميشود، تصويرى بسيار قوى. كيسينجر در ديدار رسمى اش از سانتياگو تصميم ميگيرد در باره اين موضوع نطقى ايراد كند. اما در جريان گفتگوى سرى اش با پينوشه قبل از سخنرانى، وى را از پشتيبانى ايالات متحده مطمئن مى سازد. واشنگتن با اين حال ميداند و دهها سند اين نكته را تأييد ميكند كه شيلى مخالفين را به قتل ميرساند و طرح سركوب موسوم به «كندور» را به اجرا گذاشته است. اين را من درست، سياست يكى به نعل و يكى به ميخ زدن مينامم، چراغ سبز، گفتگوى سرى بين كيسينجر و پينوشه است، و چراغ قرمز، سخنرانى عمومى وزير خارجهء آمريكا ست كه بعد از آن ايراد ميكند، و جايگاه مهمى در سياست آمريكا در رابطه با حقوق بشر دارد. يك هفته بعد از اقامت كيسينجردر شيلى گرد هم آئى مهمى در باره طرح «كندور» در سانتياگو بر گزار ميشود و طى آن تصميم گرفته شد مأمورينى را به اروپا بفرستند براى اينكه افراد مورد نظر طرح «كندور» را به قتل برسانند. بنابراين چند روز بعد پينوشه طرح قتل «اورلاندو له ته لير» وزير خارجه سالوادرآلنده را كه در واشنگتن پناهنده بود تأييد كرد. گستاخى ديكتاتورشيلى باور نكردنى ست، و نشان ميدهد كه پينوشه براى دست زدن به چنين اعمالى چقدر به پشتيبانى ايالات متحده دلگرم بوده است.

واكنش ايالات متحده در قبال قتل «اورلاندو له ته لير» چه بود؟
- واكنش خشونت آميز بود، هر چند در ابتداى امر بر آن سرپوش گذاشتند؛ اما اين قتل رابطه ديپلماتيك بين ايالات متحده و شيلى راتا سال۱۹۹۰ يعنى تا پايان رياست جمهورى پينوشه تيره كرد.

در طى تحقيق تان آيا به رد پائى از مداخله فرانسه در طرح «كندور» بر خورديد؟
- تا آنجا كه معلوم است، در بين نخستين كسانى كه در چارچوب سركوب عمومى، دست به شكنجه مى زدند وافسرانى را در آمريكاى لاتين آموزش ميدادند برخى نظاميان فرانسوى وجود داشته اند. اما اين خطرناك و غير عادلانه است كه مسئوليت دهها هزار مفقود آرژانتينى، شيليائى و يا اروگوئه اى را به عهده افسران فرانسوى يا مآمورين CIA بيندازيم. روش هاى سركوبگرانه اين رژيم هاى ديكتاتورى بدون شك الهام گرفته از جنگ الجزاير و ويتنام بوده ولى ايده آدم ربائى هاى انبوه ايده اى ست خاص رژيم هاى تروريستى آمريكاى جنوبى.
مسئولين طرح «كندور» در برابر دادگاه از خود دفاع ميكنند كه عمل آنها براى رودرروئى با (تهديد تروريستى) بوده كه بقول آنها چپ انقلابى بر همه جا حكم فرما كرده بود.

هم اكنون، تهديد تروريستى ديگرى كره زمين را مى لرزاند آيا ميتوانيم اين دو وضعيت را با هم مقايسه كنيم؟
- اگر تروريسم امروز هيچ ربطى به جنبش هاى چريكى كه در سالهاى ۱۹۷۰، آمريكاى لاتين را به خشونت كشيده بود ندارد، در عوض توجيه كردن عمليات «كندور» و برخى از روش هاى آن نزديك به روش هائى است كه امروز ايالات متحده در عراق بكار مى برد. مى گويند جنگ با تروريسم روش هائى متفاوت با آنچه در يك كشمكش سنتى رايج بوده ايجاب ميكند. اما نه، در هيچ حالتى رجوع به شكنجه توجيه پذير نيست. طرح «كندور» گسست كامل از دولت قانون بود و بدين معنا اين يك نمونه وحشتناك است اما نمونه اى كه بدان بايد انديشيد.

ترجمه براى انديشه و پيكار
از لوموند ۲ مورخ ۹ آوريل ۲۰۰۵

كارلوس فاسيو
ترجمهء بهرام قديمى

سالروز ۱۱ سپتامبر را پشت سر گذاشتيم، همه از تروريست‌هاى ۱۱ سپتامبر در آمريكا حرف مى‌زنند، اما از تروريست‌هاى ۱۱ سپتامبر در شيلى، يعنى كودتاى سيا و پينوشه، و مبارزانى كه به خاك افتادند هيچ سخنى در ميان نيست؛
از سوى ديگر سالروز به خاك افتادن ارنستو چه گوارا و ميگل انريكز (انقلابى شيليائى) نزديك مى‌شود و در بسيارى از كشورهاى جهان از آن‌ها بزرگداشت به عمل مى‌آيد، متن سخنان كارلوس فاسيو، روزنامه نگار معروف مكزيكى را ترجمه كنيم، با ياد آنان، و رزمندگان ايرانى‌اى كه به فلسطين، عمان، و ديگر نقاط خاور ميانه رفتند تا در كورهء مبارزهء دشوار ستمديدگان آبديده شوند و بذر انترناسيوناليسم بپراكنند.
* * * * * * *

ميز گرد «نگاه به اميد»
در بزرگداشت ارنستو چه گوارا و ميگل انريكز.
كازا لام، ۸ اكتبر ۲۰۰۴ - شهر مكزيك

از حافظه و شورشگرى

۱- اولين گروه از افراد سازماندهى شدهء توپاماروها۲ در اكتبر ۱۹۷۰، چند روز بعد از قتل رنه اشنايدر فرمانده كل ارتش شيلى به پوداهوئل رسيد. سالوادر آلنده در سپتامبر انتخابات را برده و سه روز مانده بود تا كنگره [مجلس قانونگذارى] وى را رئيس جمهور بنامد.
آن‌ها شش نفر توپامارو بودند؛ هيچ كس در انتظارشان نبود. همه از زندانيان سابق «پونتا كاررتاس»۳ در مونته‌ويدئو. در دورانى كه پاچه‌كاتو۴ كاملاً حكمفرما بود، اروگوئه طبق اقدامات شديد امنيتى اداره مى‌شد. اين امر به قوهء مجريه امكان مى‌داد تا اشخاص را با يك دستور به مدت نامحدودى در بازداشت نگه دارد؛ اين افراد بازداشت شدگانى بودند، كه توانستند، قانوناً [بين زندان يا تبعيد]‌ تبعيد را برگزينند. پيروزى اتحاد خلق [روى كار آمدن آلنده] مهمان‌خانه‌ و پناهگاه نزديكى برايشان شد.

مانند هر مبارزه اى، جنبش رهائيبخش ملى توپاماروها نيز، هم به پيروزى‌هائى نائل آمده و هم طعم شكست را چشيده بود. اعدام يكى از جاسوسان آمريكا دان ميتريونه و دستگير شدن سه نفر كادر رهبرى جنبش رهائيبخش ملى، همه چيز را در اروگوئه برملا كرد. كوستا كاوراس ، سينماگر معروف يونانى مقيم فرانسه از مونته ويدئو ديدار كرد تا اطلاعات مورد نيازش را براى فيلمى كه بعدها در شيلى تهيه كرد، بدست آورد؛ فيلمى كه در سراسر جهان به نمايش در آمد به نام: حكومت نظامى.

بسيارى از ما اهالى اروگوئه‌ خيلى پيشتر از ناقوس‌هاى رسمى پيروزمندانهء چهارم سپتامبر فهميده بوديم كه بايد خواهان سالوادر آلنده باشيم. دولت اتحاد خلق اولين دولت آمريكاى لاتين بود كه از راه مسالمت‌آميز و از طريق پيروزى در انتخابات واقعاً قصد داشت سوسياليسم را در شيلى مستقر كند. مخروط جنوب [كونوسور متشكل از آرژانتين، شيلى، اروگوئه. پاراگوئه، بوليوى، جنوب برزيل و جنوب پرو. م] در غليان بود. در بوليوى خوان خوزه تورس يك حكومت نظامى چپ را رهبرى مى‌كرد و اين موضوع خود پاراديگمى بود براى كشورى كه در آن، سه سال پيش‌تر، يك عده مزدور و جاسوس سيا چه [گوارا] را در مدرسه‌اى كوچك در ايگه‌را به قتل رساندند. در پرو، بلاسكو آلوارادو فرايند ايجاد ارتش «مترقى» را رهبرى مى‌كرد. در اين اكتبر كه نشان تجربهء پيروزمند اتحاد ملى را با خود داشت، ابتكار تشكيل «جبههء گسترده» [در اروگوئه. م] آغاز شده بود. در امپراتورى ايالات متحده زنگ خطر به صدا در آمده بود، و همراهِ با نظاميان حلقه به گوش منطقه، در حال تهيهء نقشهء عمليات براى بى‌ثبات كردن سراسر نيم‌ قاره و قتل عام مردم آن بودند.

بزودى شش رفيق توپامارو كه در اكتبر سال ۱۹۷۰، تابعيت كشور از آنان سلب شده بود به شيلى آمدند، از همبستگى عظيم شيليائيان برخوردار شدند. ولى در كشورى كه مشخصه‌اش حدت مبارزهء طبقاتى بود و در مرز جنگ داخلى قرار داشت، نخستين چيزى كه احساسش كرده بودند عظمت سلسله جبال آند بود و برف پا نخورده و زمين لرزه‌‌هائى كه هميشه پيشگوئى مى‌شود. اگرچه مى‌خواستند براى سازمان خود، MLN فعاليت كنند، ولى در عين حال به قول چيچو آلنده [نوعى خودمانى خواندن سالوادر آلنده. م.]، به «انقلاب كلوچه و شراب قرمز» نيز پيوستند.
لئوناردو به GAP (گروه دوستان رئيس جمهور) وصل شد و كارش را در كارگاه مكانيكى اتومبيل‌هاى رياست جمهورى آغاز كرد. به عنوان عضو MLN به درست كردن جاسازى در قصر مونِدا۵، «اقامتگاه توماس مور» و در «آرايان» كمك كرد. در مونته‌ويدئو وى متخصص اين‌گونه جاسازى‌ها براى «لحظات دشوار» شده بود. همان «جاسازى‌هاى» معروف.
توپاماروها كارگاه مخصوص به خود داشتند. لئوناردو كه مكانيك خوبى بود، در اتومبيل ها براى حمل اسلحه و امكانات ديگر از مسير آرژانتين به اروگوئه جاسازى درست مى‌كرد. در كارگاه ديگرى، كارگاه متعلق به رياست جمهورى شيلى، كارش بر عكس بود يعنى كنترل مى‌كرد كه اتومبيل‌هاى آلنده و همكارانش با دام‌هاى انفجارى به اصطلاح «مسموم» نشده باشند. همان «مسموميت» هائى كه چند سال بعد در بوئنوس‌آيرس به قيمت جان ژنرال كارلوس پتراس، و در واشنگتن به قيمت جان وزير سابق امور خارجه، «اورلاندو له ته لير» تمام شد. لئوناردو همراه با رفيق‌اش لوسيا كه يك دختر شيليائى عضو MIR بود، يادگرفت علاوه بر از حفظ كردن سخنان ميگل اِنريكز، نور در حال احتضار عصرهاى تپهء سنتا لوسيا را به ذهن بسپارد، و حومهء ماپوچو و كوچه پس كوچه هاى محلى را، قبل از رسيدن به محلهء پولدارها مثل كف دستش بشناسد.
كارلوس كه با ترجيح تبعيد به زندان به شيلى رفته بود، با همسرش در مركز سانتياگو زندگى مى‌كرد. وى موفق شد محمل مناسبى براى خود بسازد تا از هر نوع شكى مصون بماند. در محلى ديگر، در حومهء ماپوچو، بازهم با محملى مطمئن، در ساختن بزرگترين «جاسازى» اى كه تا آن زمان ديده بود همكارى كرد. اين مكان به عنوان پناهگاه آلنده در شرايط حاد در نظر گرفته شده بود. اين پناهگاه بخشى از نقشهء مقاومت بود. هرگز از آن استفاده نشد. ولى در اين مكان بزرگ توليد يك مسلسل نيمه خودكار به نام T-۱ توسط متخصصين MLN آغاز شد. نمونهء آن كه درست شده بود، رضايت‌بخش ارزيابى شد و آماده بود سرى‌‌سازى شود.
توپاماروى ديگرى كه در سال ۱۹۷۱ از تونل پونتا كاررِتا (فرار معروف ۱۰۷ نفر از رفقا از زندان) بيرون آمده بود، با پاسپورت آرژانتينى‌اى كه MLN برايش در بوئنوس آيرس درست كرده بود به شيلى آمد. آن‌ها كه آن مدرك را درست كرده بودند. آن قدر «خلاقيت» داشتند كه نامش را برناردو اوهيگنيس۶ بگذارند! اين كار احمقانه برايش حسابى دردسر شده بود. قبل از كودتا عبورش از مرز توسط ژاندارم‌ها و ادارهء تحقيق شيلى ثبت شده بود. در سانتياگو ارتباطش عوض شد و براى مبارزه به محل جديدى رفت، به پوئرتو مونت۷.
در اروگوئه يازده سپتامبرى در كار نبود. پس از شكست MLN در سال ۱۹۷۲ بود كه كودتا شد. سپتامبر آن سال، با به خاك افتادن رائول سنديك، با فرياد معروفش: «من «روفو» هستم و تسليم هم نمى‌شوم»، نقطهء پايانى بود بر محتواى نظامى جنبش.
براى نظاميان و متحدين غيرنظامى‌شان راه باز شد. همراه با حكومت نظامى در جنگ داخلى، شكنجهء وسيع و تروريسم دولتى از راه رسيد. مهاجرت به شيلى كه ابتدا به شكل محدود و متشكل انجام مى‌پذيرفت، به سيل مهاجرت بدل شد. ظرفيتى كه MLN براى پذيرش رفقا پيش‌بينى كرده بود، سرريز شد. خانواده‌هاى كامل به حساب خودشان و بدون برنامه به شيلى مى‌رسيدند و پناهندگى مى‌طلبيدند.
بسيارى معتقد بودند كه انقلاب در اروگوئه بزودى فراخواهد رسيد. آن‌ها به عنوان محلى گذرا به شيلى مى‌آمدند. بسيارى به ‌MIR مى‌پيوستند و هر روز براى فعاليت به «آبادى» ديگرى مى‌رفتند. برخى به گارد دفاعى سالوادر آلنده پيوستند. اروگوئه‌اى‌ها حتى به كاخون دِ مايپو۸ هم رفته بودند. آن‌ها در لا اوبرا۹ انجام وظيفه مى‌كردند، و در كوهپايه فوتبال بازى. برخى ديگر در محافظت شبانهء سان بورخا، در كمربند صنعتى ويكونيا مِكِنا۱۰ شركت داشتند. در كوير آتاكاما در چِكى‌كاماتا، در كوهپايه‌هاى كويرى، پزشك، تكنسين و پرستار اروگوئه‌اى در بيمارستان‌هاى پورِاييوس و السالوادر كار مى‌كردند.
سال ۱۹۷۳ يك لحظهء تاريخى بود، سال جنگ مصر و اسرائيل، بحران انرژى در خاور ميانه، سال واترگيت، و سال «رها كردن» ويتنام توسط ايالات متحدهء آمريكا. در ماه فوريه فرماندهان ارتش اروگوئه اطلاعيه‌اى صادر كردند كه زمينهء كودتاى نظامى ماريا بوردابررى شد. در ماه مارس، هكتور جى كامپورا برندهء انتخابات در آرژانتين مى‌شد. مخروط جنوب [كونو سور] در هر سويش در آتش بود. كودتاى اروگوئه در رابطه بود با كودتائى كه در آيندهء نزديك در شيلى رخ مى‌داد و مى‌شد پيش‌بينى كرد كه آن را در آرژانتين نيز جلو انداخت. فرايند پرونيسم به روش كامپورا‌ در مسيرى مخالف پروژهء امپراتورى ايالات متحده پيش مى رفت، از جمله با عفو زندانيان سياسى و برقرارى مجدد رابطه با كوبا. كامپورا در ۲۵ ماه مه رئيس جمهور شد. يك ماه بعد، در ۲۷ ژوئن، بُردابِررى در ارووگوئه كودتا كرد. تازه ۴۸ ساعت گذشته بود كه، Tacnazo در شيلى به وقوع پيوست۱۱، كه آخرين تمرينِ تراژدى ۱۱ سپتامبر بود. حالا ديگر بانزِر در بوليوى بر سر كار بود؛ گارراستازو مِديسى و لُژ نظامى در برزيل؛ و اِستروسنِر در پاراگوئه. چندى بعد در پرو هم يك كودتاى ديگر در راه بود. ميليتاريسم جديدى داشت سايهء خود را بر منطقه مى‌گُستراند. از آستين دكترين امنيت ملى، «توطئه كمونيستم» در‌ آمد و به دشمن داخلى بدل شد. مدرسهء شيكاگو با خون و آتش، مقدمه‌ نئوليبراليسم را در منطقه مى‌چيد. [مدرسهء‌ شيكاگو معروف به «مدرسهء آمريكاها» همان مدرسه‌اى‌ست كه بدون استثنا تمام ديكتاتورهاى نظامى آمريكاى جنوبى، شكنجه‌گران و سركوبگران ارتش‌هاى گوناگون در اين شبه قاره در آن تربيت شداه‌اند. م.] در آيندهء نزديك عمليات كُندور۱۲ سر مى‌رسيد.
در فوريهء ۱۹۷۳، توپاماروهاى اروگوئه، آرژانتين و شيلى در «ونيا دِل مار» نشستى برگزار كردند. آن را «سمپوزيوم» ناميدند. در همان نشست، آن‌ها براى اولين بار به شكلى كم يا بيش ارگانيك، به خاطر شكست نظامى سال ۱۹۷۲ به «انتقاد از خود» پرداختند. از آن روز اتميزه شدن گرايشات، گروه‌ها، و سكت‌هاى گوناگون درون MLN آغاز شد. اما اين‌جا، جاى بحث در اين مورد نيست. چندى بعد ارگان هماهنگى انقلابى بين MIR شيلى، ارتش آزاديبخش ملى ELN بوليوى، حزب انقلابى كارگران PRT آرژانتين و جنبش رهائيبخش ملى MLN اروگوئه‌اى تشكيل مى‌شود۱۳.
در شيلى شايعهء كودتا هر روز تشديد مى شد. نقشهء نيروى راست شيلى را مى شد به عنوان يك عمل ضدانقلابى «خواند». حزب ملى، فاشيست‌هاى ميهن و آزادى، موميائى‌هاى دمكرات مسيحى، قوهء قضائيه، پارلمان، ادارهء دارائى، قدرت‌هاى اقتصادى و مالى بورژوازى بزرگ، روزنامهء «اِل مِركورى» و شركت‌ها و آژانس‌هاى دولتى ايالت متحده [آمريكا]، در اتحاد با كودتاچيان درون ارتش، نيروى زمينى و هوائى همه يك نقشهء تضيف و بر هم زدن نظم و امنيت desestablizacion را طرح مى‌ريختند. سوگند خورده بودند آلندهء «حرامزاده» را شكست دهند. و به همين منظور «قابلمه زن»‌هاى لاس كُندِس۱۴ را به خيابان‌ها كشاندند، با اعتصاب صاحبان كاميون كشور را فلج كردند، و در چارچوبى كه آنان «جنگ ميهنى عليه دشمن خارجى» ناميدند، باعث روان‌پريشى عمومى شدند.
از سوى «جاسوسان شيطانى»‌ شان، تبليغات «صليبى» براى نجات شيلى از «اشغال خارجيان» آغاز شد. نوك تيز حمله، شوروى‌ها، كوبائى‌ها، كرهء‌ شمالى‌ها، و... و توپاماروها را هدف قرار داده بود. از ماه اوت ديوارهاى سانتياگو وقتى بامداد سر ‌مى‌رسيد پر بود از يك كلمه: جاكارتا۱۵. توطئه‌چينان كودتا نقشهء حمام خون را كشيده بودند؛ بعد‌ها پينوشه گفت اين عملى بود به منظور «ديناميزه كردن دمكراسى».
حدس زده مى شود كه در سال ۱۹۷۳ در شيلى بيش از ۲۰۰۰ پناهندهء سياسى اروگوئه‌اى وجود داشتند. اكثر آن‌ها توپامارو بودند. در ماه مارس، رهبرى MLN تصميم گرفت تا حد امكان رفقا را به كوبا منتقل كند. رئيس جمهور آلنده و سفارت كوبا به عمليات انتقال كمك كردند. يك گروه ديگر دستچين شده نيز توسط رهبرى MLN به آرژانتين فرستاده شد، با اين چشم‌انداز كه مخفيانه به اروگوئه بازگردند. بسيارى از آن‌ها كه كشور را ترك كردند، بهاى همراهى با مردم فقير در اروگوئه، آرژانتين، كلمبيا، موزامبيك، آنگولا، نيكاراگوئه، السالوادر، هندوراس، و … را با فداكردن جان و خونشان پرداختند.
برخى ديگر از فعالين توپامارو تصميم گرفتند در شيلى بمانند و مبارزه كنند. در روزهاى حمله به قصر مونِدا، آن‌ها در كارخانه‌ها در كنار كارگران بودند، در پس باريكادها در «آبادى‌ها»، و همراه با دهقانان در اراضى كشاورزى. براى دفاع در برابر فاشيسم جهنمى فقط تعداد كمى سلاح وجود داشت. بعد ارتباط‌شان با MIR قطع شد و كوشيدند مانند هزاران نفر شليليائى روزها غير قابل رؤيت شوند و شب‌ها هرجا كه ممكن باشد، مخفى.
شش سال قبل در ۲۰ ماه مه ۱۹۶۶، در برابر هزاران شيليائى، پنيارول۱۶ كار عظيم شكست ريور پلاتا۱۷ در آرژانتين را در استاديوم ملى سانتياگو نشان داد. پس از كودتا، گروهى از اروگوئه‌اى ها به همراه هزاران شيليائى در همين استاديوم محبوس شده بودند. و مانند بقيه از گزمه‌ها كتك خوردند و شكنجه شدند. برخى تيرباران شدند. برخى ديگر را مفقودالاثر كردند، مانند نِلسا گادِآ، انريكه پاگاردوى، آريل آركوس، خوان پاواشوك، خوان سِدان، آلبرتو فونتِلا، آرازاتى لوپز، و خوليو فرناندز. هنوز در جستجوى آنان هستيم.
دانيل فررريا، مبارز توپاماروئى در چند كشور، در سال ۱۹۸۵ در اروگوئه بود. او كه در عين حال در MIR هم متشكل بود، از جنگ نيكاراگوئه باز مى‌گشت. MIR او را به شيلى فرستاد، ولى ترجيح داد قبل از آن از مونته‌ ويدئو عبور كند و به رفقايش در ‌MLN كه به تازگى آزاد شده بودند، گزارش بدهد و از آن‌ها اجازه بگيرد. او با رهبرى به طور گسترده‌اى حرف زد. و پيامى داد: گمان مى‌كرد كودتاچيان او را خواهند كشت. دلشوره‌اش درست از آب درآمد: «فليپه» [نام مستعار دانيل] در شيلى در حال نبرد به خاك افتاد.

۲- اكتبر ۱۹۷۴. در دفتر MLN در بوئنوس آيرس بودم كه خبر شديم ميگل انريكز در نبرد كشته شده است.
ادواردو گاليانو مى‌گويد «هركس به همان شكلى مى‌ميرد كه دوست دارد». برخى در سكوت، در حالى كه نوك پا راه مى‌روند؛ برخى در حال عقب نشينى؛ و برخى ديگر در حالى كه عفو مى طلبند يا اجازه. كسانى هستند كه در حال بحث كردن مى‌ميرند، و يا در حالى كه توضيح مى‌خواهند، و كسانى هم هستند كه راه خود را به سوى مرگ با مشت و ناسزا مى‌گشايند. كسانى هستند كه مرگ را به آغوش مى‌كشند، كسانى هستند كه چشم‌شان را مى‌بندند، و كسانى كه مى‌گريند.
ميگل با گلولهء تميز به مرگ پيوست. از زمان آتش زدن موندا و قربانى شدن آلنده، رهبر MIR به سد بزرگى بدل شد در برابر «كارگاه مغزها»۱۸، و نيز در برابر كلنل ساديست، مانوئل كنترراس كه مريد پينوشه بود. مانوئل كنترراس سر ميگل را مى‌خواست و به همين منظور غلامان حلقه به گوش دينا [سازمان جاسوسى شيلى] را دنبالش فرستاد. دينائى كه از بدو تشكيلش روى حذف جنبش چپ انقلابى متمركز شده بود. از آن زمان شكار هم فشرده‌تر و هم خشونت‌بار تر شده بود.
سالوادر آلنده در حالى كه در كاخ موندا در حال نبرد بود، به دخترش به‌آتريس گفت «حالا نوبت ميگل است». تاتى [مخفف به‌آتريس] پيغام رئيس جمهور را به انريكز رساند. MIR از ماه ژوئيه در حال آماده‌باش بسر مى‌برد. براى سازماندهى مقاومت به اندازهء كافى اسلحه نداشت. در روز توطئهء فاشيستى، در ساعت هفت صبح، دفتر سياسى در سان ميگل جلسه كرد تا تصميم بگيرند كه چه كنند. حدود ساعت ۱۰ در يك معدن فلز در كمربند صنعتى ويكونيا مِكِنا، انريكز، آندرس پاسكال آلنده۱۹، نلسون گوتيررز۲۰، و بائوچى فون شوئووِن۲۱ با رهبر سوسياليست‌ها كارلوس آلتاميرانو جلسه كردند. گروهان‌هاى عملياتى و نيروهاى مركزى احزاب متشكل در «اتحاد خلق» موفق نشده بودند به موقع خود را آماده كنند. انبارهاى سلاح دور از هم بودند. همه جا پر از سرباز بود و امكان پخش سلاح در توده هاى مردم نبود.
نلسون و آندرس موفق شدند مقدارى آكا-۴۷ [كلاشنيكف] بين فعالين كمربندهاى صنعتى پخش كنند. يكى از افراد ‌GAP موفق شد از «اقامتگاه توماس مور» مقدارى سلاح خارج كند. در بين آن‌ها چند قبضه نيمه مسلسل T-۱، دست‌ساز توپاماروها بود، همان سلاحى كه قرار بود در آن «جاسازى» بزرگ در كوهپايه‌هاى ماپوچو سرى سازى شود.
شروع كردند با تونيو سوتومايور، فرمانده افراد MIR در GAP، ارتباط برقرار كنند تا تشكل منطقه‌اى و جبهه‌ها را بازسازى كنند و كار در شرايط مخفى را آموزش دهند. تفنگ‌هاى كوتاه و برخى سلاح سبك را براى خودشان نگه داشتند. بقيه را دفن كردند. فرمان اين بود: «MIR پناهنده نمى‌شود».
قبل از كودتا، فعالين ‌مير كارخانه و زمين اشغال مى‌كردند، چون مى‌دانستند كه براى شيلى راهى بدون هزينهء اجتماعى به سوى سوسياليسم و انقلاب وجود ندارد. آن‌ها به اصلاحات ارضى از سوى پولدارها اعتقاد نداشتند چنان‌كه به نظاميان «قانونگرا» بى‌اعتماد بودند. اما همان‌طور كه بوچى گفت، رفرميسم از مبارزه براى بدست گرفتن قدرت وداع كرده بود. شيلى يك جاكارتاى جديد شد. در بخش نظامى‌، ژنرال پالاسيو۲۲ ‌ تأكيد مى‌كرد: «وظيفه پايان يافت، موندا اشغال شد. رئيس‌جمهور به قتل رسيد». ادواردو فرى به روزنامهء مادريدى ABC اعلام كرد: «نظاميان كشور را نجات دادند». فاشيسم در ميهن كائوپوليكان۲۳ زاد و ولد كرد، آرى در ميهن مانوئل رودريگز، گابريل ميسترال و پابلو نرودا.
در چهارم اكتبر ۱۹۷۴، انريكز از دامى كه «دينا» برايش گذاشته بود با تيراندازى جان سالم بدر برد. يك روز بعد، كاپيتان كارازنوف به همراهى پانصد نفر از گروه‌هاى آلكون يك و آلكون دو، در حالى كه تا به دندان مسلح بودند به پناهگاه انريكز و كارمن كاستيو۲۴ در يك كمون در سان ميگل حمله كرد. كارمن، همسر ميگل انريكز كه حامله بود، زخمى شد. ميگل دو ساعت مقاومت كرد. خود كلنل كنترراس به محل واقعه آمد، به همان جائى كه ميگل غربال شده بود.

امروز هشتم اكتبر، روز چريك قهرمان است. چه گوارا فراتر از حرف، مهر خود را روى همه چيز زد، مطلقاً روى همه چيز. آلنده هم همين‌طور. به همان اندازه ميگل انريكز و رزمندگان «خارجى‌ِ» مغلوبِ «اتوپياى» خود، كه براى قارهء آمريكاى فقير مردند.
همان طور كه به تازگى‌ كارمن كاستيو در مصاحبه‌اى با هوگو گوسمان [روزنامه نگار شيليائى] گفت نبايد به «مرده‌پرستى» دچار شويم. باشد. به سادگى پيش مى آيد كه چهره‌هائى مانند آلندهء دولتمرد و انقلابيونى مانند ميگل انريكز در شيلى، و يا رائول سنديكِ توپامارو در اروگوئه در حافظهء اجتماعى و جمعى زنده بمانند. آن‌‌ها بخشى از حافظهء زندهء خلقى‌اند. و امروزه از آن ها، كسانى سيراب مى شوند كه در ميهن‌هاى ما كه قربانىِ غارت و چپاولِ نواستعمارى و باج‌گيرانهء امپرياليسم‌اند، در برابر سياست‌هاى واشنگتن و رژيم‌هاى تسليم‌طلب محلى مقاومت كرده، اشكال جديد سازماندهى و تفكر را ابداع مى‌كنند. كسانى كه مى‌رزمند تا شهروندان نوينى بسازند، بدون دگماتيسم و با ايده‌هاى جديد، زيرا جهان تغيير كرده است.
كارمن [كاستيو] مى‌گويد امروز، در شيلى، نوعى «فرهنگ MIR» وجود دارد. همان‌گونه كه يك «فرهنگ توپاماروئى» در اروگوئه وجود دارد. و مطمئناً صحت دارد اگر بگوئيم هر دوى آن‌ها مربوط‌ند به زاپاتيسمى۲۵ كه در جنوب شرقى مكزيك مقاومت مى‌كند، با شعار «ديگر بس است!» سال ۱۹۹۴. با آن «غير اصولى» بودن و طنز مخصوص بوميانِ جنگل لاكندونا، با ديدگاه‌ مخصوص ارتش زاپاتيستى آزاديبخش ملى و شيوهء نوين آن در مبارزه، چيره‌شدگان بر رخوت. با شورشگرى خود براى ايجاد خودمختارى و بناى قدرت خلق، بدون دنباله روى در هر شكل آن.
امروز هم مانند ديروز انقلاب كردن به معنى تغيير واقعيت موجود است.
اما مبارز بودن به معنى داشتن حافظهء فيل است. به همين علت دوم اكتبر را فراموش نمى كنيم۲۶. همان گونه كه نه چه را فراموش مى‌كنيم، و نه تانيا۲۷ را، نه ميگل، نه سنتوچو۲۸، نه اينتى پِرِدو۲۹، نه ببه سنديك، و نه هيچ كدام از ديگر رفقائى را كه در مبارزهء رهائيبخش ملى به خاك افتاده‌اند.
اما غمگين نيستيم، زيرا شادى بيش از اندوه تهور و شهامت مى خواهد. آخر به اندوه خو گرفته‌ايم، رفقا.


* همهء پاورقى‌‌ها از مترجم است.
----
۱ - كارلوس فاسيو، شهروند مكزيك، متولد مونته‌ويدئو در اروگوئه است. او خبرنگار حرفه‌اى‌ست. در دانشكدهء علوم سياسى دانشگاه خودمختار مكزيك ‌UNAM تدريس مى‌كند و استاد محقق در دانشگاه خود مختار شهر مكزيك UACM است. وى با روزنامهء مكزيكى لاخورنادا و نشريهء اروگوئه‌اى بِرچا در مونته‌ويدئو همكارى دارد. او از جملهء نويسندهء كتاب‌هاى زير است: صليب و چكش: بيوگرافى سياسىِ اسقف سِرخيو مِنِندِز؛ رابط سوم: از تئورى هرج و مرج تا نظامى‌گرى در مكزيك؛ ساموئل رويز: رهرو؛ ژان پل دوم: جنگجوى خدا؛ و به نام پدر: سوء استفاده‌هاى جنسى در كليسا.
۲ - جنبش آزاديبخش ملى توپامارو در اروگوئه نام خود را در بزرگداشت از رهبر بوميان اينكا در پروى بلند [بوليوى امروز] در مبارزه عليه اشغالگران اسپانيائى، توپاك آمارو Tupac Amarú برگزيده است. براى اطلاع بيشتر نك. به: http://rouzaneha.org/fereydoun/Parakandeh/Topamaro1.pdf
۳ - زندان پونتا كاررتاس در پايتخت اروگوئه، اولين اردوگاهى كه در آن زندانيان سياسى توپامارو را محبوس كردند. توپا ماروها دو بار از اين زندان دسته‌جمعى فرار كردند.
۴ - Pachcato پاچه‌كاتو اصطلاحى‌ست عاميانه در مورد دوران حكومت خورخه پاچه‌كو آرِكو (۱۹۶۷ تا ۱۹۷۱) كه با اتخاذ شيوه‌هاى استثنائى آغاز فرايند پنهانى گسترش فاشيسم، به عنوان پيش‌درآمد كودتاى نظامى سال ۱۹۷۳ در اروگوئه عمل مى‌كرد.
۵ - كاخ رياست جمهورى شيلى. موندا در ابتداى كودتاى ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ بمباران شد و سالوادر آلنده در آن، در حال مقاومت در برابر كودتا به قتل رسيد.
۶ - سياستمدار ايرلندى‌ تبار شيلى كه شخصيتى برجسته در جنگ استقلال شيلى بود و فرماندهء كل قواى شيلى شد.
۷ - شهرى در جنوب شيلى و مركز استان يانكى‌هو.
۸ - محلى در ۲۹ كيلومترى سانتياگو در كوهپايهء آند.
۹ - از اولين آبادى‌هاى كرانهء رودخانهء مايپو.
۱۰ - منطقهء صنعتى و پرولترى حومهء سانتياگو
۱۱ - تكناسو، رزمايش تصرف گردان توپخانه، كه در شيلى به عنوان تمرينى براى كودتاى نظامى مورد استفاده قرار گرفت.
۱۲ - عمليات كُندور در مورد هماهنگ سازى ديكتاتورهاى نظامى اروگوئه، آرژانتين، شيلى، برزيل، پاراگوئه، و بوليوى در اوائل سال‌هاى هفتاد در «مخروط جنوبى» آمريكاى لاتين به كار برده مى‌شود. هدف اين عمليات دستگيرى، خنثى كردن و از بين بردن اپوزيسيون بود و طى آن نظاميان اين كشورها اطلاعات و امكانات‌شان را در اختيار يكديگر قرار مى‌دادند.
۱۳ - بد نيست ياد آورى كنيم كه اين اعلاميه همراه با بحثى پيرامون آن در ضميمهء كتاب «بيانيهء اعلام مواضع ايدئولوژيك سازمان مجاهدين خلق ايران» (بخش م ل) آمده است. رجوع شود به: http://www.peykarandeesh.org/PeykarArchive/pdf/bayaniyeh-1354-5.pdf
۱۴ - Las Condes محله‌اى‌ست در سانتياگو، پايگاه اليگارشى طرفدار كودتا.
۱۵ - عمليات جاكارتا، اشاره است به سركوب نظامى در اندونزى در دوران رژيم ژنرال سوهارتو.
۱۶ - تيم فوتبال محبوب اروگوئه‌اى
۱۷ - تيم فوتبال آرژانتينى
۱۸ - لقب فرمانده ادگار سبايوس جونز دومين فرد در سرويس اطلاعاتى نيروى هوائى SIFA.
۱۹ - عضو دفتر سياسى مير در روزهاى قبل از كودتا.
۲۰ - از اعضاى رهبرى مير
۲۱ - از اعضاى رهبرى مير
۲۲ - ژنرال پالاسيو يكى از فرماندهان نظامى ارتش در عمليات حمله به كاخ موندا در روز كودتا بود.
۲۳ - رهبر بوميان آراكانو در جنگ عليه اسپانيائى‌ها كه توسط آنان در سال ۱۵۵۸ به قتل رسيد.
۲۴ - رزمندهء عضو مير، سينماگر و همسر ميگل انريكز
۲۵ - EZLN در اول ژانويهء ۱۹۹۴ مسلحانه عليه دولت مكزيك قيام كرد. نك. به www.peykarandeesh.org/ezlnIndex.html
۲۶ - روز سركوب جنبش دانشجوئى در ميدان «سه فرهنگ» در منطقهء تلاتلولكو در شهر مكزيك توسط ارتش اين كشور و به دستور دولت گوستاوو دياز. در اين روز حدود ۵۰۰ نفر به قتل رسيدند. در مكزيك از ۳۹ سال پيش تحت شعار «۲ اكتبر فراموش نمى‌شود» خاطرهء جان دادگان اين روز را گرامى مى‌دارند.
۲۷ - از مبارزين همراه با چه‌گوارا در بوليوى.
۲۸ - رهبر ارتش انقلابى خلق ERP در آرژانتين.
۲۹ - رهبر مير در بوليوى كه از همرزمان چه‌گوارا بود
Sobre memoria y rebeldías, Carlos Fazio, en el idioma Farsi por Bahram Ghadimi


بيانيه "انجمن فرهنگيان آزاد" در محکوميت انحلال کانون صنفی معلمان کرمانشاه

سلام دمکرات
يکشنبه ۹ سپتامبر ۲۰۰۷, بوسيله ی دياکو

پيرو اطلاعيه ی کانون صنفی معلمان کرمانشاه در مورد انحلال اين کانون توسط فرمانداری کرمانشاه، جامعه ی فرهنگيان کشور به حرکت در آمده و وبلاگ های ايشان از اعلام انزجار نسبت به اين حکم ناعادلانه و تداوم سرکوب مبارزات صنفی معلمان ايران سرشار گشته است.
در همين رابطه، انجمن فرهنگيان آزاد بيانيه ای را در محکوميت اين اقدام صادر کرده است که متن کامل آن را در زير می خوانيد:
انجمن فرهنگيان آزاد حکم انحلال کانون صنفی کرمانشاه را محکوم ميکند
دوستان و همکاران گرامی،
در آستانه سال تحصيلی جديد و همراه با بازگشايی مدارس با موج گسترده ای از احکام صادر شده برای معلمان مواجه هستيم, اين احکام حتی تا سطح آموزش عالی نيز گسترش پيدا کرده و در ماههای اخير بسياری از اساتيد دانشگاههای مختلف نيز به بهانه هايی نظير بازنشستگی پيش از موعد از کار بر کنار گرديدند.
در واقع جامعه فرهنگی ايران روزهای بسيار سختی را پشت سر ميگذارد, از احکام صادر شده برای همکارانمان, از تبعيد و انفصال گرفته تا بازنشستگی و اخراج و از هر چه بگوييم, دردهايی هست که برای همه آشنا و ملموس است.
خبر غير قانونی اعلام شدن کانون صنفی کرمانشاه توسط فرمانداری نيز در ادامه همين وقايع نشان دهنده موج رو به گسترش اعمال محدوديتها عليه فرهنگيان, اين پيام آوران شرافت و انسانيت, ميباشد.
از آنجا که حرکت های نمادين معلمين برای مطالبات حق وحقوق خود در سال گذشته , از مهمترين حرکتها به شمار ميرود, ناگفته پيداست که اين قبيل اقدامات و محدوديتها, برای جلوگيری از تکرار چنين حرکتهايی درست و بحق , می باشد.
انجمن فرهنگيان آزاد, با محکوم کردن اين اعمال, خواستار لغو تمام اين محدوديتها ميباشد و تمامی همکاران کشور را به اتحاد و همکاری مشترک فرا ميخواند تا در شرايط سياسی, اجتماعی و فرهنگی کشور زيبايمان نقش موثر داشته باشيم.
انجمن فرهنگيان آزاد
۱۸شهريور۱۳۸۶

گزارش تظاهرات در سيدنی - استراليا عليه نشست آپک APEC و حضور بوش در آن
کميته همبستگی با کارگران ايران _ استراليا  ۸/۹/۲۰۰۷

روز ۸/۹/۲۰۰۷ سيدنی استراليا شاهد تظاهرات هزاران نفر در اعتراض به اجلاس اپک (سازمان همکاری اقتصادی آسيا و کشورهای سواحل اقيانوس آرام) به ويژه حضور رئيس جمهور آمريکا جورج دبليو بوش بود. اين اجلاس که با حضور ۲۱ کشور در سيدنی برگزار شد از روزاول تشکيل آن با مخالفت اقشار وسيعی از مردم و تظاهرات در شهر سيدنی - استراليا همراه بود. تظاهرات امروز در واقع در ادامه تظاهرات قبلی و سومين روز خود را پشت سر می گذاشت.

تظاهرات از ساعت ۱۰ صبح از مرکز شهر و جلوی ساختمان تاون هال شروع شد . پليس استراليا با خرج ميليونها دلار بزرگترين کمربند امنيتی را برای کنترل تظاهرات امروز و با کمک گيری از واحدهای ديگر شهرها سازماندهی کرده و اعلام کرده بود که اجازه راهپيمائی به تظاهر کنندگان نخواهد داد. به همين دليل در شروع تظاهرات پليس فقط اجازه تردد به افراد در پياده رو ها را ميداد ولی تظاهرکنندگان ناگهان به وسط خيابان ريختند و پليس را در حالت انفعال نگه داشتند. پليس تحت فشار تظاهر کنندگان مجبور شد که عقب نشسته و برای کنترل تظاهرات از اتوبوسهايی که قبلا برای دستگيری مردم پنجره هايش آهن کشی شده بود استفاده کرد و تمام جاده های منتهی به شمال مرکز شهر را بست.

در اين تظاهرات نيروها، افراد، گروه های مختلف اجتماعی با انگيزه های متفاوت شرکت کرده بودند. شعار ها و سخنرانيها بيشتر حول اعتراض به ادامه حضور سربازان استراليائی در عراق، حضور جورج بوش در استراليا و در اين اجلاس، اعتراض به آلودگی آب و هوا توسط اعضاء آپک، فروش اورانيوم استراليا به خارج، پيمان امنيتی بين ژاپن و آمريکا و استراليا و نيز اعتراض به قوانين جديد کارگری بود.

پليس با اعمال خشونت آميز و تحريک تظاهر کنندگان سعی داشت که تظاهرات را به درگيری بکشاند و با هجوم بی دليل دهها نفر را دستگير کرد. تظاهرات تا پاسی از بعد از ظهر و به طور پراکنده در درگيری با پليس ادامه داشت. هنوز از آمار دقيقی از تعداد دستگير شدگان در دست نيست. کميته همبستگی در اطلاعيه ای از فراخوان برگزارکنندگان تظاهرات پشتيبانی کرده و خواهان شرکت وسيع همه آزاديخواهان ونيروهای راديکال در آن شده بود. در تظاهرات امروز، کميته علاوه بر شرکت فعال با پخش اعلاميه دست به افشاء سياستهای آپک و نتايج آن زد.

کميته همبستگی با کارگران ايران _ استراليا
۸/۹/۲۰۰۷

مردم آزاديخواه
همانطور که می دانيد اجلاس سران آپک (سازمان همکاری اقتصادی آسيا و سواحل اقيانوس آرام) در حال برگزاری در سيدنی استراليا است. نتايج اين نشست ها بر اساس تجربه تاريخی هميشه عليه اکثريت مردم اين کشورها و به نفع طبقات حاکم آنها بوده است. در واقع اين اجلاسها مکان هماهنگی سياستهای اين دولتها عليه مردم شان است .

به همين دليل امسال هم مردم استراليا با برگزاری اين اجلاس در استراليا مخالف بودند!! علاوه بر اين، امسال اجلاس با حضور کسی همچون جورج دبليو بوش رئيس جمهور امريکا برگزار ميشود که با همکاری هيئت حاکمه استراليا، استراليا را وارد جنگ عراق کرد و باعث شد که مردم سرتاسر جهان به آن به مثابه دولتی تجاوزگر و خون ريزو آلت دست بنگرند. ولی مردم استراليا با پرداخت مالياتهای کمر شکن، هدر دادن ميليونها دلار و از دست دادن فرزندان خود در اين جنگ نا خواسته، به اين سياستها دست رد نشان داده اند. بازتاب های ديگر اين اجلاس، اتخاذ قوانين ضد کارگری دولت استراليا است که بيشتر به قوانين برده داری نزديک است تا معيار شناخته شده کارگری در جهان امروز.

امروز بوش سردسته امپرياليست های جهان با حضور در اين اجلاس به دنبال توطئه بيشتر عليه کارگران و زحمتکشان جهان و ازجمله کارگران و زحمتکشان استراليا است. آنها صحبت از دمکراسی می کنند ولی به شيوه های مخفی و علنی مشغول توطئه عليه دمکراسی درسرتاسر کشورهای جهان هستند.

آنها از مبارزه عليه تروريسم سخن می گويند ولی خود با کمک به گلوباليزاسيون و گسترش فقر باعث رشد تروريسم در جهان شده اند. برخی از کشورهای عضو آپک خود بزرگترين نوع تروريسم دولتی را سازماندهی کرده و يا از ان پشتيبانی می کنند. آنها شعار توسعه اقتصادی را ميدهند اما اين سرپوشی است برای ثروتمند تر شدن ثروتمندان و فقير تر شدن فقيران.

عامل اصلی تغييرات آب و هوای کره زمين و ايجاد گازهای گلخانه ای، ناشی از رقابت افسار گسيخته سرمايه داری جهانی و رشد توليد بر اساس سود و استفاده بی حساب از انرژی می باشد. اما جلسه آپک بدون اشاره به اين عامل اصلی خواهان متوقف کردن اين آلودگی است.

آنها در پشت شعارهای فريبکارانه اهداف ضد کارگری و ضد زحمتکشان را در پوشش صلح و توسعه و دمکراسی مخفی می کنند. بايد اهداف واقعی آپک را به مردم شناساند. ما از همه انسان های آزاديخواه و انقلابی دعوت می کنيم که به اين اجلاس و اهداف ارتجاعی آن اعتراض کننند .

کميته همبستگی با کارگران ايران – استراليا
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

۷/۰۹/۲۰۰۷

وقتی روسای کانون صنفی دربند هستند وظيفه ماست که اطلاع رسانی کنيم
شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگيان سراسر کشور

ماده ی ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران حقوق شهروندی مبنی بر تشکيل انجمن های حرفه ای و تخصصی را تضمين می کند. ماده ی ۲۷ قانون اساسی ايران اظهار می دارد که تجمعات مسالمت آميز می تواند به صورت آزاد برگزار شود.
لطفا بيانيه را تکثير کرده و به اطلاع همکاران برسانيد .
فرهنگيان عزيز
سلام بر شما فرهنگيان عزيز که نماد واقعی مظلوميت در دوره ای به شمار می رويد که بيشترين شعارها را در مورد عدالت شاهديم ، و معلم نيز اين مهرورزی و عدالت را چشيد و شب عيد را در زندان دور از خانواده گذراند.
لقب های زيادی به ما معلمان داده اند ازجمله «دلاور » در زمان جنگ ، « قانع » در زمان سازندگی، « نجيب » در زمان گفتگوی تمدنها، و حالا ... عناوين مختلفی برايمان تراشيده اند : معلم نما... !!! ، اخلالگر ... !!! ، مهره اسرييل و آمريکا...!!! ، ضد انقلاب ...!!! و ...
و اما عدالت : به نحو احسن برقرار است چون هيچ معلمی را نمی توان يافت که آسوده خاطر باشد و فکر معيشت و گذران زندگی او را از پای نينداخته باشد ، هيچ معلمی نيست که شرمنده ی زن و بچه و پدر و مادر و.... نباشد، فرزند معلمی را پيدا نميکنی در ايام تعطيل که همه به مسافرتهای آنچنانی جزاير و کشورهای دور و نزديک ميروند، رفته باشد و غم از چشمانش نبارد، و دردهای زياد ديگری که اظهرمن الشمس است. آری عدالت است که همه ی « معلمان» بالسویّه در دردها مشترکند.
يک نکته ی جالب اين که فقط معلم است که بايد صبر کند و ديگران صبر ندارند، معلم به قول آقايان مصرف کننده است و ديگران توليد کننده، سواد آقايان را در جاهای ديگری به جز مدرسه توليد کردهاند که نمی توانند خط معلم را خوانده و درد او را بفهمند.
آقايان مسئول :
متشکريم که سکوت کرده ايد تا در هرکوی و برزن، پير و جوان و خرد و کلان به ما طعنه بزنند که: " معلمان مگر چکار ميکنند، ۱۵ روز که ايام عيد تعطيل هستند، سه ماه تابستان هم تعطيل می باشند، در کلاس هم که درس نمی دهند... پس غلط بيجا هم ميکنند که توقع حقوق بيشتر دارند"
متشکريم که سکوت کرده ايد تا آقايان با معلمانی که تقاضای ايجاد برابری دارند (و نه بيشتر) مثل شهرام جزايری به عنوان زياده خواه و دزد بيت المال و اخلالگر برخورد کنند و باتوم بر سر معلمان خود فرود آورند.
متشکريم که سکوت کرده ايد تا نيروهای امنيتی که بايد حافظ امنيت و مجری قانون در جامعه باشند، با بی قانونی معلم را در کلاس درس، در مقابل چشمان اشک آلود و وحشت زده دانش آموزان بازداشت کنند.
از شما ممنونيم که سکوت کرده ايد که هر مرجعی که دستی بر آتش بيت المال دارد، اول برای کارمندانش پاداش های مصوب داخلی بگيرد و در نهايت پس مانده ها را به معلمان و وزارت بهداشت و از اين جور سازمان های به ظاهر بی اهميت مملکت بدهد.
ما از شما متشکريم که سکوت کرده ايد تا در رسانه ی درخشان ملی (بخوانيد خصوصی) هر روز در بوق و کرنا کنند که پاداش پايان سال همه ی کارمندان دولت ۱۷۵۰۰۰ تومان است اما اعلام نکنند که پاداشهای درون سازمانی ميليونی در وزارت نفت، نيرو، دارايی، و. . . از کجا تأمين می شوند و به چه کسانی داده ميشود.
آقايان مسئول! از شما متشکريم که به جای گوش کردن به درد دل معلمان زحمتکش و پاسخگويی به آنان و حل مشکلات، با ايجاد رعب و وحشت و دستگيری و بازداشت غيرقانونی همکارانمان و فيلترينگ، سعی در خاموش کردن فرياد عدالتخواهی معلمان داريد و اين کار را تا جايی ادامه داديد که مجامع بين المللی از جمله فدراسيون جهانی اتحاديه های معلمين(EI)، کنوانسيون بين المللی حقوق مدنی و سياسی (ICCPR)و سازمان ديده بان حقوق بشر (ITUC) برای چندمين بار اعتراض نامه های شديداللحنی را خطاب به شما مسئولين ناشنوايمان صادر نمايند.
از شما متشکريم که سکوت کرده ايد با اين که می بينيد درسؤالات آزمون استخدامی سال ۸۵ بانک ملت اين سؤال را برای ايجاد فرهنگ معلم ستيزی مطرح ميکنند که: ((معلمان همواره نسبت به حقوق خود معترضند اما به نظر من معلمان بيش از حق خود حقوق دريافت ميکنند. بلی - خير )). لابد فرهنگ معلم ستيزی در بانک هايی که به اسم اين ملت و با پول اين مردم فربه شده اند مرسوم می باشد.
از شما متشکريم که به جای رفع مشکلات و تسريع در رسيدگی به حقوق حقه ما معلمين با پخش اخبارهای نادرست، و وعده های توخالی، در صدد تخريب افکار عمومی جامعه بر عليه معلمان برآمده ايد و در اين راستا سازمان بی مديريت و برنامه ريزی با ارائه آمارهای حقوقی غيرواقعی و کذب، سعی شما را در اين زمينه کامل کرده است.
باز هم از شما متشکريم که همه ی اين موارد را می بينيد و باز هم سکوت ميکنيد.
آقايان ممکن است بتوانيد در کوتاه مدت افکار عمومی مردم را تخريب کنيد ولی اين را هم بدانيد که مغزهای فهيم پانزده ميليون جوان و نوجوان، و عملا هفتاد ميليون ملت ايران در اختيار ماست،(چون هر خانواده حداقل يک دانش آموز در کلاس درس ما دارد) وای از روزی که ما دهان باز شود و روشنگری کنيم و از بی عدالتيها و ظلمها و رانتخواريها و ... بگوييم.
آقای رئيس جمهور در شعارهای تبليغاتی خود بيان کرده بوديد که اگر بنده به عنوان رياست جمهوری انتخاب شوم تا دو سال بيشترين هم و غم خودم را در امر آموزش و پرورش صرف می نمايم، گفته بوديد که بايد مدارس را زيبا کنيم تا برای دانش آموزان جذاب باشد، گفته بوديد که معلم بايد بدون هيچ دغدغه ای وارد کلاس درس شود، پس چه شد اين وعده ها؟! اکنون که با اين برخوردها روز به روز بر دغدغه ها می افزاييد!!!
ما يعنی من و تو ای معلم : تا به کی بايد دم نزنيم ؟ زمان سکوت گذشته بايد کاری کرد کارستان ، هماهنگ و يکدست. بالاتر از سياهی رنگی نيست.
من اگر برخيزم، تو اگر برخيزی، همه برميخيزند ... ! من اگر بنشينم، تو اگر بنشينی، چه کسی برخيزد ... ؟
... و ندايی که به من می گويد: گرچه شب تاريک است دل قوی دار سحرنزديک است .
بيانيه کانون صنفی معلمان برای ادامه راه:
۱- در اعتراض به برخوردهای غير قانونی نهادهای امنيتی و انتظامی با فرهنگيان در مقابل مجلس و بازداشت معلمان تهران و کرمانشاه ؛ در روزهای يکشنبه و دوشنبه ۲۶ و ۲۷ فروردين ۸۶، در اکثر مدارس کشور تحصن هايی در دفتر مدارس برگزار گرديد و تومارهای اعتراض آميزی که اهم خواسته های معلمين در آن درج شده بود خطاب به مسئولين آموزش و پرورش، مجلس و رياست جمهوری صادر گرديد .
۲ - برابر بيانيه ی پايانی جلسه ی شورای هماهنگی کانون های صنفی فرهنگيان چون مسئولين امر هيچگونه پاسخی به درخواستهای صنفی و قانونی ما ندادند، در روز يکشنبه ۹/۲/۸۶ ، ضمن حضور در مدارس از حضور در کلاس های درس خودداری می نماييم ؛ و همچنين روز چهارشنبه ۱۲/۲/۸۶ در شهرستان ها در محل ادارات آموزش پرورش ، و در مراکز استان ها در محل سازمان های آموزش و پرورش از ساعت۹ تا ۱۲ اقدام به تجمع اعتراض آميز خواهيم نمود
۳- در صورت عدم تحقق خواسته های صنفی فرهنگيان دال بر رفع تبعيض در بين کارکنان دولت و عدم اجرای نظام هماهنگ حقوق کارکنان دولت به صورت کامل و جامع ، در روز سه شنبه ۱۸/۲/۸۶ از ساعت ۱۳ تا ۱۷ ما معلمان سراسر کشور در مقابل مجلس شورای اسلامی اقدام به تجمع گسترده ی کشوری خواهيم نمود.
کانون صنفی معلمان ايران - کانون صنفی فرهنگيان خراسان - کانون صنفی معلمان ابهر- کانون معلمان اروميه- کانون فرهنگيان استان اصفهان- کانون صنفی معلمان ايلام - کانون صنفی معلمان اردبيل - اتحاديه ی صنفی فرهنگيان اهواز - کانون صنفی فرهنگيان آبادان - کانون مستقل فرهنگيان استان آذربايجان شرقی - کانون صنفی معلمان تبريز- کانون صنفی فرهنگيان خمينی شهر- کانون صنفی معلمان کرمانشاه - کانون صنفی معلمان گيلان ( رشت) - کانون صنفی معلمان زنجان- کانون صنفی معلمان شهرری - کانون صنفی معلمان سبزوار- کانون صنفی معلمان شيراز - کانون صنفی فرهنگيان شهرضا - کانون صنفی معلمان استان چهارمحال و بختياری- کانون صنفی فرهنگيان استان قزوين - کانون صنفی معلمان قم - کانون صنفی معلمان کرج - انجمن صنفی معلمان استان کردستان - کانون صنفی معلمان کرمانشاه- کانون صنفی معلمان مازندران - کانون صنفی معلمان همدان - کانون صنفی معلمان يزد
(منبع: گچ و دل فرهنگيان)

 

اجلاس دو روزه وزيران اقتصاد و رؤسای بانکهای مرکزی کشورهای عضو گروه بيست (جی ۲۰) در روزهای ۱۸ و ۱۹ نوامبر در حالی در ملبورن استراليا برگزار شد که فعالين جنبش ضد جهانی شدن نوليبرالی نيز در محل حاضر بودند.
در اين گردهمايی رئيس صندوق بين المللی پول و پل ولفوويتز رئيس بانک جهانی نيز حضور داشتند.
رهبران مالی جهان در اين جلسه موضوع های مختلفی از نرخ مبادلات ارزی، قيمت نفت، تجارت آزاد گرفته تا موضوع هسته ای کره شمالی و بازار محصولات کشاورزی را، در کارنامه يکساله خود برای بحث و بررسی مد نظر قرار داده بودند.
متقابلأ، معترضين اين اجلاس کارنامه خونين و بيلان جنايتهای ناشی از سياستهای اين گروه را به چالش گرفتند.
" در طی اين دو روز گردهمايی گروه بيست، بيش از ۵۰ هزار کودک بر اثر بيماری های قابل درمان خواهند مرد، ۲۸۰۰ زن بر اثر حاملگی و يا در هنگام زايمان جان خود را از دست خواهند داد و بيش از ۱۶ هزار نفر بر اثر بيماری ايدز. اين کشتار دستجمعی ناشی از فقر در سياستهای اين گروه منشاء دارد". (۱)
سياستهايی همچون بازار آزاد و خصوصی سازی، حرکت آزاد سرمايه، مصالح بازار بورس، نابودی محيط زيست و در يک کلام جهانی شدن ليبرالی که در خدمت تأمين حداکثر سود برای سرمايه و رهبران مالی جهانی قرار دارد. از طرف ديگر اين سياستهای نوليبرالی اين هدف را دنبال می کنند که تمام کارگران، دهقانان، دانشجويان، زنان، خلقهای بومی، و اکثريت خلقهای جهان را، که خواهان تغيير جهان اند، به انقياد بکشانند.
" برای روشن ساختن اين مسأله که در پس دستهای نامرئی بازار، مشت آهنين نظاميگری امپرياليستی پنهان است، بانک جهانی مثال خوبی است. رئيس آن پل ولفوويتز است، يکی از طراحان جنگ عراق و مغز متفکر قتلهای دستجمعی. می دانيم که حمله به عراق تا کنون به قيمت جان بيش از نيم ميليون از مردم اين کشور تمام شده است". (۲)
" عامل اصلی مرگ و مير کودکان بيماری هايی است قابل درمان. هنوز فقدان آب آشاميدنی سالم سبب مرگ ومير بيش از يک و نيم ميليون کودک در سال می شود. گروه بيست چه راه حلهايی پيشنهاد می کند؟ خصوصی سازی آب آشاميدنی در جهت تأمين حداکثر سود برای شرکتهای چند مليتی که مردم را از دسترسی به آب سالم محروم می کند. بازار آزاد اصطلاحی فريبنده است. آزادی چند مليتی ها در استثمار تمام منابع انسانی و طبيعی و سلب آزادی از انسان. کنگوی دمکراتيک دارای يکی از غنی ترين منابع طبيعی جهان است و در عين حال يکی از فقيرترين کشورهای دنيا. دليل اين فقر گسترده دست اندازی ۳۲ شرکت سرمايه داری غربی بر ثروتهای طبيعی اين مردم است". (۳)
گروه ۲۰ شامل اتحاديه اورپا، اعضای گروه ۸ (جی ۸) و چين، هند، آرژانتين، استراليا، برزيل، اندونزی، عربستان سعودی، آفريقای جنوبی، مکزيک، کره جنوبی، ترکيه است.
اجلاسيه اين گروه يک بار ديگر فرصتی ايجاد کرد تا جريان های مختلف جنبش ضد جهانی شدن نوليبرالی، اگر چه در سطح محدود، دور هم گرد آيند و عليه سياستهای گروه ۲۰ و عليه جنگ و سياستهای ميليتاريستی سرمايه داری جهانی به مخالفت و اعتراض دست زنند. با اين حال گروههای مختلفی از جنبشهای اجتماعی اندونزی، برزيل، آرژانتين، هند، مکزيک، آفريقای جنوبی و جنوب شرق آسيا توانستند به ملبورن بروند و به تظاهرات دست بزنند.
پيتر کاستلو وزير خزانه داری استراليا که کشورش ميزبانی نشست گروه ۲۰ را به عهده دارد در يک کنفرانس مطبوعاتی گفت: "اين را درک نمی کند که چرا مردم بر ضد گروه ۲۰ تظاهرات می کنند. اگر مردم نگران فقر و ايدز هستند اين نشستی است که بايد برای برگزاری آن تبليغ کرد".
او افزود: " در بين معترضين يک هسته ميليتانتی (مبارز) و عنصری از خشونت وجود دارد که تلاش می کنند تا خيابانهای ملبورن را به لجن بکشند و آبرو و حيثيت استراليا را ببرند".
متقابلأ معترضين با پرتاب بطری و سنگ به طرف پليس و واژگون کردن يک خودروی نظامی و همچنين تصاحب يک موتورسيکلت پليس قصد داشتند به هتل محل اقامت پل ولفوويتز حمله کرده و او را دستگير کنند.
آنها شعار می دادند پل ولفوويتز يک جنايتکار جنگی است که بايد دستگير شده و به خاطر جنايتهايش در عراق محاکمه شود. اين همان موضوعی است که وزير خزانه داری استراليا، پيتر کاستلو نمی تواند آن را درک کند يا بهتر است بگوييم که درک اين مطلب سودی به خزانه وزير اضافه نمی کند.
به هر حال ملبورن صحنه تظاهرات و درگيری های شديدی بين پليس و مخالفان گروه ۲۰ بود. پليس با بر پا کردن موانع در اطراف محل برگزاری نشست و با استفاده از اسب و باتون در مقابل معترضين صف آرايی کرد و معترضين نيز به نوبه خود با پرتاب قوطی های دودزا و پرتاب سنگ، بطری و زباله به سمت پليس و سگهای نگهبان آنها (که به لباس خبرنگار در آمده بودند) به دفاع از خود پرداختند. بعد از اعتراضات خشونت آميزی که در سال ۲۰۰۰ ميلادی در جريان نشست مجمع جهانی اقتصاد در ملبورن روی داد، خشونتهای اين دو روز بی سابقه بوده است.
در اين تظاهرات بار ديگر ما شاهد بازگشت جريان های راديکال درون جنبش ضد جهانی شدن نوليبرالی بوديم. گروههای نقاب دار و سفيد پوشان (White Overall) که با دستمال های سرخ چهره های خود را پوشانده بودند در صف مقدم رويارويی با پليس قرار داشتند. در جريان درگيری ها چند پليس و خبرنگار زخمی شدند و تعدادی از مخالفان نشست نيز دستگير يا زخمی گرديدند.
گردهمايی ملبورن نشان می دهد هر زمان که نشستهای سران مالی جهانی، فوروم اقتصادی داوس، گروه ۸ و بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی در هر کشوری برگزار شود، فعالين جنبش ضد جهانی شدن نو ليبرالی آنها را تعقيب خواهند کرد و فرياد اعتراض اکثريت عظيم مردم دنيا را عليه ستمکاری نظام سرمايه داری پژواک خواهند داد.

منابع:

http://www.greenleft.org.au/
http://melbourne.indymedia.org/index.php
http://www.melbourneglobe.com/
http://www.khaleejtimes.com/Index00.asp

فراخوان: کنفرانس بين المللی در راه برچيدن پايگاه های نظامی خارجی
از ۵ تا ۹ مارس ۲۰۰۷ - کيتو و مانتا ( اکوادور )

در حمايت از کميته های بين المللی و اکوادوری که برای تدارک نخستين کنفرانس در راه ايجاد شبکهء برچيدن پايگاه های نظامی خارجی تلاش می کنند، ما از شما دعوت می کنيم که در اين کنفرانس عمومی مهم که در شهر کيتو و مانتا در اکوادور در تاريخ ۵ تا ۹ مارس ۲۰۰۷ برپا می شود شرکت کنيد.
هدف کنفرانس اين است که هم بر پی آمدهای سياسی، اجتماعی، زيست محيطی و اقتصادی پايگاه های نظامی خارجی و جنبش های توده ای که با آنها مخالف اند تأکيد کند و هم رسماً به ايجاد شبکه ای در مخالفت با پايگاهها، به تعيين استراتژی های اين شبکه و طرح های مربوط به ترکيب و عمل آن بپردازد.
ما شاهد بوده ايم که پايگاه های نظامی خارجی و ديگر اشکال حضور نظامی بدين منظور برپا می شوند و به کار می روند تا به زيان دموکراسی، عدالت، حق حاکميت و استقلال [ملت ها] منافع اقليتی را تأمين کنند. اما اين پايگاه ها و آثار ويرانگر آنها با مخالفت نيرومند توده ای در ویِک (Vieques)، اوکيناوا، بريتانيا، گوام، در خود ايالات متحده و بسياری از کشورها رو به رو ست. همين جنبش ها هستند که ما می خواهيم اهميت شان را نشان دهيم و آنها را به منظور دست يافتن به حمايت ها و استراتژی های متقابل گرد هم آوريم.
طی دو سال گذشته، جنبش های صلح خواهی و عدالت طلبی شبکه ای بين المللی جهت کوشش در راه برچيدن پايگاه های نظامی خارجی در سراسر جهان پديد آورده اند. گام بعدی در تحکيم اين شبکه عبارت است از کنفرانس بين المللی برای برچيدن پايگاه های نظامی خارجی ست. ما اميدواريم که اين بزرگ ترين همآيشی باشد که فعالان ضد پايگاه های خارجی تا کنون داشته اند. اينک اهداف کنفرانس:
• تحليل نقش پايگاه های نظامی خارجی و ديگر اشکال حضور نظامی در استراتژی سلطهء فراگير [امپرياليستی] و پيآمدهای آن ها روی اهالی محل و محيط زيست.
• نشان دادن اهميت موضوع، انتقال تجارب، و همبستگی با مبارزه و مقاومت عليه پايگاه های نظامی خارجی در جهان.
• رسيدن به اتفاق نظر دربارهء اهداف، طرح های عملی، همآهنگی، ارتباط و ساز و کارهای تصميم گيری در يک شبکهء جهانی سراسری به منظور برچيدن پايگاه های نظامی خارجی و ديگر اشکال حضور نظامی.
• استقرار مبارزات فراگير جهانی و طرح های عملی که مبارزات محلی و ملی و همآهنگی بين آنها را تقويت کند.
کنفرانس ۵ روز طول خواهد کشيد. روز اول، دوشنبه ۵ مارس به معرفی و شناخت کارگاه هايی (workshops) اختصاص خواهد داشت که زمينهء ژئو استراتژيک پايگاه های نظامی خارجی و ديگر اشکال حضور نظامی را روشن خواهند کرد و نقش آنها را در هدف های امپرياليستی و نيز آثار گوناگون پايگاه های نظامی و همچنين جنبش هايی را که برای برچيدن آنها مبارزه می کنند به بحث خواهند گذاشت.
در روز دوم و سوم، کنفرانس دو رشته فعاليت را پی خواهد گرفت: يکی آشنا کردن تعداد هرچه بيشتری از شرکت کنندگان با فعاليت های کنفرانس و کارگاه ها و فيلم های مربوط به پايگاه های نظامی خارجی و جنبش های مخالف آنها. برخی از اين فعاليت ها را خود شرکت کنندگان و برخی ديگر را برگزارکنندگان کنفرانس سازماندهی می کنند. رشتهء ديگر از فعاليت ها طی اين دو روز مصروف ايجاد شبکه های رسمی مبارزه با پايگاه های نظامی خارجی خواهد شد.
روز چهارم مصادف خواهد بود با روز جهانی زن و سرپرستی فعاليت های کنفرانس با گروههای زنان اکوادور که با پايگاههای نظامی خارجی مخالف اند. ما با کاروان از کيتو به بندر مانتا خواهيم رفت و سر راه نزد اهالی توقف خواهيم کرد. در روز پنجم، کنفرانس به اقدامات مشترک شرکت کنندگان اکوادوری و بين المللی اختصاص خواهد داشت و بحث ها بر پايگاه های نظامی آمريکايی در مانتا متمرکز خواهد بود.
علاوه بر اينها، همهء روزها، سرشب، فعاليت های فرهنگی ارائه خواهد شد و ما اميدواريم که نه تنها از اکوادوری ها بلکه از ديگر فرهنگ ها که نمايندگانشان حضور دارند نيز برنامه داشته باشيم. مبارزان شرکت کننده با دستهايی پر از طرح های مشترک، افکار، تماس ها، همبستگی و الهام از مبارزات يکديگر و حمايت از مبارزه ای که خود در کشور خويش با پايگاه های نظامی خارجی به پيش می برند به خانه بازخواهند گشت.
در ماه اکتبر ما فرم نام نويسی را روی سايت www.no-bases.net می گذاريم. می توانيد روی همين سايت ثبت نام کنيد تا اخبار جديد کنفرانس برايتان ارسال شود. در حال حاضر شما را فرا می خوانيم که برای شرکت در کنفرانس برنامه ريزی کنيد.

به اميد ديدار با شما در اکوادور

[امضا کنندگان اين فراخوان حدود ۳۰ سازمان و گروه اند که برای برچيدن پايگاه های نظامی خارجی در کشور و منطقهء خويش مبارزه می کنند. برای اطلاع بيشتر به سايت ياد شده رجوع شود.]

(ترجمه برای انديشه و پيکار اوايل نوامبر ۲۰۰۶)

نفت، حقوق بشر و جبران خسارت
برگزار کنندگان: ديدبانان نفت، پيکار زيست محيطی، و بسياری از سازمان های بومی و توده ای اکوادر.
(۲۰ تا ۲۲ اکتبر ۲۰۰۶ - شهر کوکو، اکوادر - آمريکای لاتين)
و
مجمع عمومی «ديدبانان نفت» Oilwach
۲۲ تا ۲۵ اکتبر ۲۰۰۶- در شهرهای کوکو و کيتو، اکوادر

شهر کوچک کوکو Coco (که در عين حال فرانسيسکو دِ اورييانا Francisco de Orellana نام دارد) در منطقهء آمازون در کشور اکوادر واقع شده است. اين منطقه به خاطر وجود منابع نفتی اهميت بيشتری يافته و درست به همين علت با مشکلات عديده ای در زمينهء‌ بهداشت و کوچ اجباری روبروست. کوکو در روزهای ۲۰ تا ۲۲ اکتبر ميهماندار بيش از ۴۰۰ نفر از نمايندگان و فعالين حقوق بشر، بهداشت، محيط زيست، تغذيه، بوميان و گروه های سياسی بود.
هدف از اين فوروم گشايش فضائی بود برای قربانيان فعاليت های نفتی در کشورهای مختلف تا در مورد تأثير فعاليت های اين صنعت بر حقوق بشر و محيط زيست، و امکان طرح فعاليت های مشترک جهت دستيابی به جبران خسارات اجتماعی و زيست محيطی معلول آن بود.
در اين نشست بيش از چهارصد نفر از خود منطقه کشور اکوادر، و نمايندگانی از ۳۶ کشور جهان شرکت داشتند.
برنامهء همايش
روز ۲۰ اکتبر: گردش يا تور سمّی. ديدار از منطقهء نفتی و چاه های نفت، آلودگی های حاصل از آن، و گفت و گو با ساکنين محل و آسيب ديدگان از فعاليت های نفتی.
ساعت ۱۷: راه پيمائی در دفاع از محيط زيست.
ساعت ۱۹: مراسم افتتاحيه فوروم
ساعت ۱۹،۳۰: تريبونال خلقی عليه شرکت چند مليتی شورون - تکزاکو
روز ۲۱ اکتبر:
۱- شهادت از تجاوز به حقوق مردم در منطقهء‌ نفتی - شبکهء آنخل شينگره (اکوادر)
۲- شرکت های چند مليتی و تجاوز به حقوق بشر - ميشائيل کِانيا کريکپو (نيجريه)
۳- نفت و درگيری های نظامی در خاور ميانه - بهرام قديمی (ايران)
۴- ميليتاريزم و کنترل منابع - جنبش گاز شوو - (بيرمانی)
۵- عدالت زيست محيطی - خوان آلمندراس (هندوراس)
۶- حقوق بشر و طرح کلمبيا - ديانا مورسيا (کلمبيا)
۷- کنترل منطقه: مورد آياک (آلاسکا)
۸- پروسهء سرکوب - جبههء دفاع از آمازون
۹- جبران خسارات وارده به محيط زيست: تجربهء شرکت اکسون بالدز
۱۰- بازسازی بافت اجتماعی - کارلوس برينشتين (سرزمين باسک)
۱۱- بازستانی منابع: مورد بوليوی - پابلو وييگاس (بوليوی)
۱۲- چشم انداز جنسيت ها و گوناگونی، خشونت عليه زنان و جبران خسارت - (ونزوئلا)
و دست اخر برنامهء فرهنگی
روز ۲۲ اکتبر: کارگاه های مختلف بحث و گفت و شنود با تم های زير:
- کنفرانس منطقه ای مدافعين حقوق بشر
- جبران همه جانبهء خسارات (پيکار زيست محيطی)
- استراتژی نظامی گری جهانی و تأثير آن بر حقوق بشر [در اين بخش در مورد شرايط نظامی و مقاومت کارگران نفت بصره نيز گزارشی داده شد]
- حقوق زنان و فعاليت های نفتی
- منطقهء بومی، همه پرسی و خود مختاری (کنفدراسيون ملی بوميان - اکوادر)
- آيا واقعاً انرژی آلترناتيو، آلترناتيو است؟ (مهندسين بدون مرز و کوبا سولار)
- خلق های بدون ارتباط [منظور بوميانی ست که در آمازون با جامعهء خارج از جنگل ارتباطی ندارند]
- منطقه، خدمات زيست محيطی، بازار کربن [ذغال سنگ] و آب
در کنار اين دو روز سخنرانی، بحث و گفت و گو، نمايشگاه های مختلفی نيز در محل همايش برگزار شده بود:
- نمايشگاه بذر [بذرهای آلوده نشده به تغييرات ژنتيکی]
- نمايشگاه صنايع دستی
- انرژی های بديل و راه های ديگر
- نمايشگاه کتاب
محورهای اصلی اين فوروم:
تجاوز به حقوق بشر توسط فعاليت های نفتی
- حملات عليه فعالين حقوق بشر
- جبران خسارات اجتماعی، زيست محيطی و اقتصادی
- بديل های همه جانبه


فضای جمع و جور اين همايش که خود به نزديکی هرچه بيشتر شرکت کنندگان و سهيم شدن درصد بيشتری از شرکت کنندگان می شد، يکی از مزايای اين همايش بود. ولی مهمترين دستاورد آن شرکت سازمان های توده ای، به خصوص بوميان اکوادری که تجربهء طولانی مبارزه عليه شرکت تکزاکو را دارند، در کنار روشنفکران و دانشگاهيان متعهد و کوشش در جهت تلفيق مبارزهء عملی و روزمره با فعاليت های آکادميک بود.
برای من که برای اولين بار به اکوادر رفته بودم و فقط دورادور از مبارزات بوميان متشکل در کنفدراسيون ملی بوميان CONAI شنيده بودم، ديدار با فعالين سياسی و مبارزين بومی بسيار آموزنده بود. اما جالبتر از آن کار ارزندهء محققينی بود که هر کدام به شيوه و در حوزه ی خاص خود، پرچم مبارزه را عليه سرکوب و کارخانه های تحميق شرکت های چند مليتی برافراشته اند. از جمله بحث تکان دهندهء دکتر آدولفو مالدونادو در مورد سمپاشی های مناطق مرزی کلمبيا و اکوادر بود. وی همراه با فعالين ديگر «پيکار زيست محيطی» با بررسی بيماری های مختلف در طول مرز و در فواصل پنج و ده و بيست کيلومتری از آن، به روشنی ثابت کرد که سم پاشی های هوائی تنها باعث از بين رفتن گياهان نمی شود، بلکه تأثير منفی آن روی انسان و حيوانات را می توان با تأثيرات بمب اتمی مقايسه نمود.
از سوی ديگر وی با نمايش دادن نقاشی کودکان در مدارس مناطقی که عمليات نظامی طرح کلمبيا در آن پيش برده می شود، پريشانی روحی آنان را نيز اثبات نمود.
سخنان وی همان دردها و رنج هائی را بازگو می کرد که هيئت های آفريقائی از مناطق معدنی و نفتی افريقا شهادت می دادند.
بحث جبران خسارات، شايد برای ما ايرانيان هنوز بحث روز نيست. چرا که ما حتی در موقعيتی نيستيم که بخواهيم از آن سخن بگوئيم، اما اين بحث در آينده، نه تنها برای خانواده های ناپديد شدگان و اعدامی ها، بلکه برای کل جامعه در ايران، از جمله برای آسيب ديدگان از فعاليت نفتی، نيز مطرح خواهد بود. همين يک هفته پيش با نشت نفت از پالايشگاه نفت در تهران، تعداد زيادی از ساکنين اطراف آن بر اثر مواد سمی، به سوختگی پوست، و به احتمال زياد بيماری های ديگری دچار شدند. اين افراد نياز به درمان دارند. چه کسی مسئوليت چنين جناياتی را می پذيرد؟ چه کسی را بايد به محاکمه کشيد؟ و مهمترين سؤال اين است که آيا امکان دارد در آينده جلوی چنين تصادفاتی را گرفت؟
در اين فوروم کوشش شد برای اين سؤالات و سؤالات بسيار ديگری پاسخ مناسب يافت. با اين حال تجربهء کستاريکا (بر اثر مبارزات مردم، استخراج نفت در کستاريکا ممنوع شد. آگر چه رئيس جمهور فعلی اين کشور با کمک شرکت نفتی برزيل، پتروبراس می کوشد تا اين قانون را از پيش پا بردارد) نشان داد که فقط و فقط با مبارزات مستقيم مردم می توان جلوی شرکت های چند مليتی ايستاد.
* * * * * * * * *
مجمع عمومی ديدبانان نفت


ديد بانان نفت چتری ست که در آن سازمان ها و گروه های مختلفی از کشورهای «جنوب» می کوشند مبارزات مختلف عليه شرکت های چند مليتی و ملی نفت را به اشکال مختلف به پيش ببرند. بسياری از اعضای اين ائتلاف معتقدند که در يک پروسه، بايد به جای استفاده از انرژی فسيلی، از انرژی های بديل سود برد. اين بحث اگر چه ديرزمانی ست که جريان دارد، اما با اسرار کارتل های نفتی، به چالش چپ بدل شده است. با توجه به سود سرشار هيدروکربورها و مواد مختلفی ثانوی حاصل از آن، تمام تبليغات اين شرکت ها و دول وابسته به آن بر اين اساس استوار است که توده های مردم را تحميق کنند مبنی بر اينکه هيچ راه حل ديگری وجود ندارد. آنان ويرانی محيط زيست را «پيشرفت» می نامند و خصوصی کردن منابع طبيعی را «دمکراسی». در چنين شرايطی ست که پروراندن رؤيا، گام نخست می شود.
ده سال پيش با شرکت نمايندگانی از کامرون، گابُن، نيجريه، آفريقای جنوبی، تايلند، مکزيک، گواتمالا، کلمبيا، اکوادر، و پرو شبکه ای به منظور مقاومت عليه فعاليت های نفتی در شهر کيتو، در اکوادر تأسيس شد.
اين شبکه با هدف دستيابی به استراتژی های بين المللی برای جوامع آسيب ديده از فعاليت های نفتی و کمک به پروسه های مقاومت و مبارزه عليه اين فعاليت ها بوجود آمد.
از ده سال پيش تا کنون «ديدبانان نفت» توانسته اند در مواردی نيز به کسب موفقيت نائل آيند. و در کنار فعاليت های اگاه گرانه به انتشار آثاری چون: اطلس جهانی نفت (انگليسی و اسپانيائی)، جزوهء آموزشی نظارت بر نفت (اسپانيائی)، صدای مقاومت، استخراج نفت در کشورهای مناطق حاره (آنگليسی، اسپانيائی، فرانسه)، شيوهء‌ غربی استخراج نفت در کلمبيا، اکوادر و پرو (اسپانيائی)، و... آخرين کتاب ديدبانان نفت «بين رؤيا و حافظه: ده سال مبارزه، ده سال مقاومت» نام دارد که در اکتبر ۲۰۰۶ انتشار يافته است.
ديدبانان نفت تأسيس شده است تا برای جبران خسارات اجتماعی و زيست محيطی حاصل از فعاليت های نفتی مبارزه کند. اين تشکل برای اعادهء حقوق اساسی خلق ها و جوامعی که بر اثر فعاليت های نفتی آسيب ديده اند، در سطوح محلی، منطقه ای و جهانی فعاليت دارد و به استقلال در انرژی معتقد است، از همين روست که انرژی بديل را مورد تأکيد و تبليغ قرار می دهد.
ارگان اصلی اويل واچ «بولتن مقاومت» نام دارد. اين بولتن داخلی ست و تا به حال ۱۶ شماره از آن منتشر شده است. کار اين بولتن تجزيه و تحليل اتفاقات، مبادلهء عقايد و اطلاعات و نشريات منطقه ای ست.
ديدبانان نفت مانند همهء «سازمان های غير دولتی» از طريق کمک های مالی مخارج خود را تأمين می کنند. يکی از پرنسيپ های آن عدم پذيرش پول از سوی دولت آمريکا، US-AID و سازمان های وابسته به آن و GTZ آلمانی ست. بدين ترتيب ديدبانان نفت می کوشند از فشار قدرتمندترين کشورها و سازمان هايشان مصون بمانند. اين که اين مصونيت تا چه حد به کار مستقل آن ياری می رساند و يا به آن ضربه می زند، امری ست که با گذشت زمان روشن خواهد شد. اما وقتی به تجربهء‌ بسياری از «سازمان های غير دولتی» رجوع کنيم، خواهيم ديد که اين کوشش به خودی خود ارزشمند و آموزنده است.
خانم اسپرنزا مارتينز، در گزارش خود از وضع مالی ديدبانان نفت تعريف کرد که يکی از «سازمان های غير دولتی اروپا که سال ها به آنان ياری می رساند، به علت آن که ديدبانان نفت حاضر نشدند نکتهء‌ مورد نظر آنان را به فعاليت هايشان بيفزايند، کمک های خود را قطع کرده است. استقلال سياسی هدف ديدبانان نفت است.
مجمع عمومی:
گروه های مختلف متشکل در ديدبانان نفت از کشورهای خود گزارش دادند. برای من گزارش های دوستانی که از آفريقا آمده بودند، بخصوص از نيجريه بسيار تکان دهنده بود. اما جالبترين بخش آن مربوط می شد به شيوهء کار کشورهای جنوب آمريکا که دولت هايشان خود را چپ می نامند. برای مثال: برزيل و ونزوئلا که هر دو می خواهند توليد نفت خام را بالا ببرند، به همين منظور تبادل تجربه را در دستور کار خود قرار داده اند. پتروبراس (برزيلی) با فشار به دولت بوليوی می کوشد از پروسهء ملی شدن هيدروکربورها در اين کشور پيشگيری کند.
در عين حال ونزوئلا قصد دارد با کشيدن يک لولهء‌ نفت به آمريکای مرکزی و يکی به آمريکای جنوبی حوزهء فعاليت های خود را گسترش دهد. اين گسترش فعاليت در عين حال به مفهوم مصادرهء اراضی بوميانی ست که در مسير اين لوله ها ساکن اند. هيچ کدام از اين کشورها برای مردم فقير منطقه ارزش قائل نيستند و لوله های نفت، اگر برای بخش کوچکی از جامعه «پيشرفت» باشد، برای اين مردم به معنی فقر و نابودی ست.
اعتراض فعالين ديدبان نفت از جمله بر اين امر استوار است که هيچ کدام از اين دول «چپ» چشم اندازی در مورد توليد انرژی بديل ندارند و اين امر اصولاً‌ برايشان مطرح نيست.
نکتهء ديگری که در بحث ها چشمگير بود، موضوع «استقلال تغذيه» بود. از مدتی پيش بحث محافل امپرياليستی، بخصوص بانک چهانی و صندوق بين المللی پول در مورد توليد سوخت اتومبيل توسط گياهان، بخصوص سويا (سوجا) است. آنان در کشورهای مختلف، از جمله آرژانتين و اروگوئه مناطق وسيعی را به کشت سويای ترانس ژنتيک اختصاص داده اند. از اين طريق هم توليدات محلی سويا را آلوده به بذر ترانس ژنتيکی می کنند و هم بخش وسيعی از اراضی حاصلخيز را که مورد نياز توليدات کشاورزی به منظور مصرف داخلی ست، به خود اختصاص می دهند. جای خالی اين توليدات را فقط می توان از طريق واردات پر کرد. وارد کردن مواد غذائی به مفهوم وابستگی اين کشورها به توليد کنندگان آن، بخصوص ايالات متحده است.
به طور کلی می توان نکاتی را که در مجمع عمومی ديدبانان نفت بحث شد اين گونه بر شمرد:
۱- توليدات هيدروکربور و به طور کلی انرژی وابسته به مواد فسيلی به هر حال روزی به پايان خواهند رسيد. از همين رو جستجوی بديل برای بشريت الزامی ست و به هيچ عنوان نمی توان آن را به فراموشی سپرد.
۲- خروج از استفاده از انرژی فسيل امری نيست که بتوان آن را يک روزه به عمل در آورد. برای اين هدف بايد بودجه های تحقيقاتی در نظر گرفت. اما شرکت های نفتی به خاطر از دست ندادن سود سرشارشان حاضر نيستند چنين امری در چشم انداز قرار گيرد. از همين رو با استفاده از تبليغات گسترده می کوشند آن را از اذهان توده های مردم بزدايند.
۳- استفاده از توليدات کشاورزی به منظور تبديل آن به سوخت، باعث از ميان رفتن «استقلال غذائی» در کشورهای پيرامونی ست. شرکت های چند مليتی نفتی و مهندسی ژنتيک برندگان اصلی اين عدم استقلال خواهند بود.
۴- برای استفاده از انرژی خورشيدی هنوز به اندازهء کافی تحقيق انجام نگرفته است. عدم تخصيص بودجه های تحقيقاتی در اين مورد را نيز بايد به حساب فشارهای شرکت های نفتی روی سياستمداران گذاشت.
۵- ملی شدن نفت را نبايد با استفادهء اجتماعی از آن يکی دانست. با اين حال اگر چه کنترل دولتی نفت هم به مفهوم استفاده از آن در همان چار چوب سرمايه داری ست، اما حتی اگر ملی شدن آن فقط به مفهوم ضربه زدن به قدرقدرتی شرکت های چند مليتی باشد، بايد از آن استقبال نمود. در کنار آن با توجه به تجربه از کشورهائی که در آن نفت ملی شده و مقايسهء آن با کشورهائی که در آن نفت در اختيار شرکت های خصوصی قرار دارد، می توان مدعی بود که کارگران در کشورهائی که در آن نفت ملی شده است، عموماً از امکانات بيشتری برخوردارند. در مورد محيط زيست اين موضوع عموميت ندارد. اما باز هم بر اساس تجربه می توان گفت که شرکت های چند مليتی معمولاً‌ می خواهند با حداکثر سرعت توليد کنند. به همين علت شدت تأثيرات منفی اين توليد بر محيط زيست نيز بالاتر است.
شرکت های نفتی معمولاً ابتدا فقط به نام استخراج وارد کشورها می شوند، اما پس از مدت کوتاهی، با گسترش فساد مالی، کنترل مطبوعات و سياستمداران را در دست خود می گيرند. نمونهء بوليوی تنها مورد نيست. در همان حال وقتی از ملی شدن حرف می زنيم، به معنی بيرون کشيدن کنترل کشور از دست شرکت های چند مليتی نيز هست.
۶- امنيت فعالين ديدبان نفت. تشکيل يک سيستم خبری برای ياری رساندن به افرادی که در کشورهای خود تحت فشار قرار دارند، و يا به خاطر فعاليت هايشان دستگير می شوند. بخصوص در مورد افريقا اين امر بسيار جدی ست. نمايندهء ديدبانان نفت در نيجريه تازه يک هفته پيش از جلسه از زندان آزاد شده بود.
۷- بقيهء بحث ها به امور تشکيلاتی و سازماندهی ديدبانان نفت اختصاص داشت. در اين مجمع از جمله تصميم گرفته شد تا دفتر مرکزی ديدبانان نفت از کيتو (اکوادر) به آفريقا انتقال يابد.
۳۰ اکتبر ۲۰۰۶

بيانيهء گروه وسيعی از نويسندگان و هنرمندان جهانی در همبستگی با مردم لبنان و فلسطين
۱۲ اوت ۲۰۰۶

حملهء اسرائيل به لبنان که با پشتيبانی آمريکا همراه بوده لبنان را در کرختی، سوختن و دود شدن و خشم فرو برده است. کشتار در قانا و تلفات جانی امری صرفاً بی تناسب و خارج از اندازه نيست، بلکه بنا بر قوانين بين المللی موجود، جنايت جنگی ست.
نابودی عمدی و سيستماتيک زيرساخت های اجتماعی لبنان توسط نيروی هوايی اسرائيل نيز جنايت جنگی ست و هدف از آن فروکاستن اين کشور تا حد يک تحت الحمايهء اسرائيل - آمريکا ست.
اين تلاش نتيجهء عکس داده و مردم در سراسر جهان، بهت زده شاهد آن اند. در خود لبنان، ۸۷ درصد از جمعيت، در حال حاضر، از مقاومت حزب الله پشتيبانی می کنند، از جمله ۸۰ درصد مسيحيان و درزی ها و ۸۹ درصد از مسلمانان سنی. ۸ درصد هم معتقدند که آمريکا از لبنان حمايت می کند.
اما اين اقدامات اسرائيل در هيچ دادگاهی که جامعهء بين المللی برپا کرده باشد مورد بررسی و داوری قرار نمی گيرد زيرا ايالات متحده و همپيمانانش که مرتکب اين جنايات وحشتناک می شوند يا در آن دست دارند اجازهء برپايی چنين دادگاهی نمی دهند.
حالا ديگر آشکارشده است که حمله به لبنان را برای نابودی حزب الله از مدتها پيش تدارک ديده بوده اند. اين جنايت ها با چراغ سبز آمريکا صورت گرفته و به رغم مخالفت های چشمگيری که حکومت تونی بلر در کشور خود با آنها روبرو ست، انگليس نيز با آن موافقت داشته است.
صلح کوتاه مدتی که لبنان [از پايان جنگ داخلی ۱۵ ساله در ۱۹۹۰ تا کنون] از آن برخوردار بود به پايان رسيده و اين کشورِ فلج شده ناگزير است گذشته ای را به ياد بياورد که اميدوار بود آن را فراموش کند. وحشت و ارعاب دولتی که بر لبنان تحميل شده در غزه نيز تکرار می گردد و جامعهء بين المللی خاموش به نظاره ايستاده است. و اين در حالی ست که با مشارکت مستقيم آمريکا و تأييد ضمنی همپيمانانش بقيهء فلسطين را يا به اسرائيل الحاق يا آن را نابود می کنند.
ما با قربانيان اين وحشيگری ابراز همبستگی کرده از آنها و از کسانی که دربرابر اين درنده خويی مقاومت می کنند پشتيبانی می کنيم. ما به نوبهء خود کليه امکاناتی را که در اختيار داريم به کار می بريم تا همدستی حکومت های خودمان را با تجاوزگران افشا کنيم. تا زمانی که فلسطين و عراق در اشغال، و لبنان زير بمباران باشد، هيچ صلحی در خاور ميانه وجود نخواهد داشت.


نخستين امضاها:

طارق علی [نويسنده پاکستانی تبار انگليس]، جان برگر [نويسندهء متعهد، رمان نويس و ناقد هنری انگليسی مقيم فرانسه]، نوام چامسکی [استاد و تئوريسين زبانشناسی آمريکا و مبارز خستگی ناپذير آرمانهای عادلانهء جهان امروز]، ادواردو گاليانو [نويسنده بزرگ آمريکای لاتين]، کِن لاوچ [سينماگر متعهد انگليسی]، آروندهاتی روی [نويسندهء جسور هندی که با جانبداران «دنيای ديگر» همکاری دارد] و هوارد زين [استاد و نويسندهء آمريکايی، نويسندهء کتاب «تاريخ مردمی ايالات متحده»، «بيطرفی ناممکن»، «مارکس و بازگشت او»...]

متن فوق را بيش از صد تن ديگر از نويسندگان و هنرمندان از بسياری کشورها منجمله اسرائيل و نيز يهودی تباران امضا کرده اند:
از اسرائيل: گادی الگادی، عزمی بشاره (نماينده در پارلمان)، اورلی لوبين، انات مطر، ايلان پاپه (استاد دانشگاه و از «مورخين جديد»)، تانيا راينهارت، داليا ساکس، هانا سفران، رونر شامير، ايال سيوان (سينماگر)، لينا تسمل، راشل گيورا، ايزاک لاور، ميشل ورشوفسکی و...
از جاهای ديگر: دانيل بن سعيد فيلسوف فرانسوی)، هارولد پينتر (انگليسی و برندهء نوبل در ادبيات، محمود درويش (شاعر فلسينی)، مارسل فرانسيس کان (پزشک فرانسوی)، ژيلبر آشکار، آلن کريوين (رهبر حزب اتحاد کمونيستی انقلابی در فرانسه)، ...


برگرفته از:
http://www.zmag.org/content/showarticle.cfm?ItemID=10752