www.peykarandeesh.org

از پوران بازرگان و در بارهء او
انتشارات اندیشه و پیکار

در اينجا بر خود لازم می‌دانيم از راديو برابری، راديو همبستگی، راديو پژواک ونکوور- کانادا، رايو صدای زنان، سايت و پالتاک اتحاد سوسياليست‌ها، و دوستان ديگری که در کپنهاگ - دانمارک، استکهلم - سوئد، تورنتو- کانادا، سيدنی - استراليا و فرانکفورت - آلمان مراسم يادمان برگزار کردند، و نيز کليهء عزيزانی که زندگی مبارزاتی و انسانی پوران بازرگان را محترم شمردند سپاسگزاری کنيم.
انديشه و پيکار

* * * * * * *

به یاد پوران بازرگان
پوران بازرگان هم از ميان ما رفت

در آستانه ۸ مارس، روز جهانی زن، يکی از زنان مبارز و رزمنده ميهنمان، پوران بازرگان، از ميان ما رفت.
پوران بازرگان از جمله زنان رزمنده ای بود که بيش از چهار دهه از زندگی اش را وقف مبارزه برای بهبود زندگی فرودستان جامعه کرد. او به جهانی ديگر، باور داشت. جهانی که در آن، آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی، در پی رزم مشترک همه آزاديخواهان، دست يافتنی است. جهانی عاری از جور و ستم و تبعيض، که در آن، انسان ها قادرند با صلح و دوستی و در رفاه زندگی کنند.
پوران بی وقفه عليه هر دو رژيم مستبد شاه و شيخ رزميد. دفاع از فرودستان برايش مرزی نداشت. از همين رو بود که ساليانی دراز از زندگی اش را با تلاش مبارزان فلسطينی گره زد.
در تبعيد ناخواسته، به رغم همه مشکلات، لحظه ای از مبارزه باز نايستاد. حضورش در حرکات ترقيخواهانه خارج کشور، در دفاع از کارگران، زنان، زندانيان سياسی و دانشجويان ملموس و قابل رويت بود.
امسال و همه سال های بودن ما، حضورش در هر کجا که مبارزه ای باشد، با ما خواهد بود.
ما درگذشت پوران را به خانواده، دوستان و ياران و به ويژه به همراه و همرزم و شريک زندگی ساليان دراز او، تراب حق شناس، تسليت گفته خود را در اين اندوه سهيم می دانيم.

ثريا عليمحمدی، رضا کعبی، فاطمه يوری، ناصر رحيم خانی، نسيم خاکسار، فرزانه عظيمی، مسعود فتحی، رئوف کعبی، نسرين سلمان مظفر، پرويز نويدی، ژينوس پزشکی، فلور پزشکی، فخری ذرشکه، محمد اعظمی، حيدر تبريزی، نسرين رضائی، سهيل رسولی، مهناز متين، ناصر مهاجر، حميد نوذری، مهران پاينده، ميهن روستا، هايده ترابی، سعيد يوسف، پرويز قليچ خانی، مهدی اصلانی، بهروز خسروی، مصطفی مدنی، مريم اسکندانی، احمد اسکندانی، سيروس کسرائيان، سودابه کسرائيان، بهمن امينی، مليحه فرهنگ، مقصود کاسبی، خاطره معينی، رحمان ساکی، اکبر سوری، شکر فلاح، حماد شيبانی، ايران انصاری، بهروز نوائی، منصور انصاری، فرهمند رکنی، رضا اکرمی، سيروس جاويدی، اقدس جاويدی، منيژه تام، تقی تام، شهلا شفيق، رضا ناصحی، بيژن حقيقی، لعيا حقيقی، زری تاثريان، صادق اميدی، شهره محمود، باقر مرتضوی، محمد پزشکی، بهمن سياوشان، اکبر سيف، شهرام قنبری، مادر فاطمه شايگان، زهره ستوده، هوشنگ کشاورز صدر، ناصر پاکدامن، حسن حسام، ابراهيم آوخ، فريبا ثابت، شهاب لبيب، بيژن سعيدپور، ژيلا معظمی، بهروز معظمی، ارگون ايديانگلو، هدايت متين دفتری، مريم متين دفتری، عليرضا نديمی، کامران صادقی، ناصر جوهری، زين العابدين حقانی، حسن عزيزی، محمد رضا شالگونی، روبن مارکاريان

*   *   *   *   *   *   *   *  

اطلاعيه راديو پژواک - ونکوور کانادا

درگذشت مبارز خستگی ناپذير رفيق پوران بازرگان را به تراب حق‌شناس و همه ياران و عدالت خواهان تسليت می‌گوئيم. پوران معلمی حق‌طلب و چهره‌ای فراموش نشدنی برای جنبش ترقی خواهی ايران در دهه‌های اخير است. يادش را گرامی می‌داريم و برنامهء راديويی دوشنبه ۱۲ مارس ۲۰۰۷ را به معرفی زندگی پوران اختصاص خواهيم داد که با جنبش عدالت‌خواهی ايران پيوند خورده است. راديو پژواک دوشنبه ها ساعت ۹ تا ۱۰ شب بوقت غرب کانادا پخش می‌شود. همچنين می‌توانيد صدای راديو پژواک را روی سايت اينترنتی راديو کئوپراتيو ونکوور www.coopradio.org بطور زنده هر دوشنبه ساعت ۹ تا ۱۰ شب بشنويد.

*   *   *   *   *   *   *   *  

پوران بازرگان مبارز انقلابی درگذشت

با کمال تاسف از خبر ناگوار مرگ خانم پوران بازرگان در آستانه روز جھانی زن اطلاع يافتيم. از اين طريق درگذشت اين شخصيت انقلابی و مبارز را به تمامی انسانھای شريف و آزاد ه، رفقا و دوستان و بازماندگان ايشان تسليت ميگوييم.

خانم پوران بازرگان ازنخستين مبارزين نستوه زنان ايران بود که تلاشھای مبارزه جويانه خود را از دهه چھل با پيوستن به سازمان مجاهدين خلق ايران آغاز کرد. وی اولين زن عضو اين سازمان بود. همسرش محمد حنيف نژاد که از بنيانگذاران سازمان مجاهدين بود در سال ۱۳۵۲ شمسی به وسيله سازمان امنيت و اطلاعات شاه اعدام گرديد.

وی بعدها به بخش مارکسيستی منشعب از اين سازمان ملحق شد و يکی از کادرهای برجسته اين سازمان بود. پوران بازرگان در هر دو رژيم شاه و جمھوری اسلامی به دليل فعاليت های موثر و آگاه کنند هاش به اعدام محکوم شد. اما در هر دو دوره موفق گرديد که با روی آوری به تبعيد از چنگال مرگ بگريزد.

پوران بازرگان چھر های شناخته شده و محبوب در جنبش چپ و سوسياليستی ايران، زنی مبارز و باشھامت در عرصه مبارزه نظری و روشنفکری بود. با جنب شهای فلسطين و ظفار همکاری ميکرد. در اعتراضات و مبارزه سياسيون تبعيدی طی دو دهه گذشته مشارکت فعال داشت. علاوه بر تمامی اين وجوه مبارزاتی او زنی آزاده و برابری طلب در جنبش فمنيستی زنان ايران بود و در سمينارها و گردهمايی های مربوط به سرنوشت زنان در خارج کشور حضور فعال داشت. وی اندوخت های از چھل و پنج سال تجرب هی فعاليت، فداکاری و تلاش برای آزادی و عدالت اجتماعی بود.

پوران بازرگان سرانجام در سن هفتاد سالگی در روز ششم مارس ۲۰۰۷ بر اثر بيماری در ديار تبعيد درگذشت. يادش گرامی باد.


سازمان زنان کومه له
مارس ۲۰۰۷

*   *   *   *   *   *   *   *  

درگذشت کمونيست پيگير، پوران بازرگان

روزهای فرارسيدن ۸ مارس ۱۳۸۵ و فعاليتهای وسيع زنان مبارز و معلمان کشور، با از دست دادن يک زن پيشتاز در مبارزه انقلابی و از الگوهای پايداری در تاريخ جنبش کارگری- کمونيستی نوين ايران، همراه گرديد. پوران بازرگان در سن ۷۰ سالگی، پس از يک سال مقاومت در برابر مرگ، روز ۶ مارس در تبعيد و در عشق به مردم و سعادت آنها، با قلبی از باور عميق به آزادی و سوسياليسم درگذشت. يادش گرامی باد!

پوران بازرگان اولين عضو زن در سازمان مجاهدين خلق ايران، در آغاز دهه ۵۰ خورشيدی بود. او که در محيطی مذهبی رشد کرده، پا به ميدان مبارزه گذارده بود، بتدريج با جذب آگاهانه دستاوردهای علمی بشريت پيشرو، با اوهامات مذهبی وداع گفته، راه انقلاب اجتماعی، و طريق رهايی انسان از برده گی طبقات ستمگر را در پيش گرفت. پوران بازرگان در سال ۱۳۵۴ به بخش غير مذهبی سازمان مجاهدين خلق پيوسته، هدف آگاهگری در ميان کارگران و زحمتکشان و تغيير شرايط غيرانسانی حاکم بر زندگی آنها را برگزيد. پوران بازرگان بعنوان يکی از زنان پيشتاز در فعاليتهای سياسی در کشوری اختناق زده، با انتخاب جهان بينی مارکسيسم- لنينيسم، در عين حال، گرايشی از پيشروان اسيرشده در چنبره تلقيات مذهبی را بازتاب ميداد، که نه فقط برای خلاصی جامعه از جهنم سرکوب و فقر، بلکه برای رهايی خود از قفس تصورات بيگانه با ارزشهای انسانی نيز، دست به مبارزه ميزدند. نگاهی به ادبيات ارتجاعی- مذهبی سازمان مجاهدين خلق در قرن بيست و يکم، و تبليغات تماماً ضد علمی و ضد دموکراتيک آن، ميزان پيشروی و خلاقيت پوران بازرگان را، آنهم بيش از سه دهه پيش از اين، به صراحت عيان ميسازد.

پوران بازرگان با نزديک به نيم قرن مبارزه برای برافکندن هيولای اختناق و برده گی، يکی از ارزشمندترين چهره های چپ انقلابی و شاهدی زنده از تاريخ جديد جامعه ايران بود. نه فقط شاهد دورانی تلخ، اما سراسر اميد و شور و حماسه، بلکه خود از پيشروترين انقلابيون کمونيست و نقش آفرينان اصلی پيکاری بزرگ بود، که هم اينک نيز در اشکالی عالی تر ادامه دارد؛ تلاشی که وابستگی به آن و شرکت در آن، مفهوم زندگی هر انسان آگاه اين کشور را ميسازد.

قدردانی از رزم پيگيرانه پوران بازرگان، همچنين فرصتی برای تجليل از جانبازيها و جسارت انقلابی همه جانباختگان مقاوم " سازمان پيکار در راه آزادی طبقه کارگر ايران" محسوب ميگردد، که پوران بازرگان، خود، شهامت و تعهد کمونيستی آنان را منعکس ميساخت. اميد که نسل جوان بويژه زنان کشور، زندگی سياسی کنونی خود را هرچه بيشتر با تاريخ حقيقی چپ انقلابی و سازنده گان ديروز آن، پيوند بزنند.

سايت ای رفیقان http://eyrafighan.blogfa.com

*   *   *   *   *   *   *   *  

اين متن در جلسه بزرگداشت پوران که در تاريخ ۲۸ آوريل ۲۰۰۷ در فرانکفورت برگزار شد، قرائت گرديد

نام بعضی نفرات

ياد بعضی نفرات
روشنم می دارد
قوتم می بخشد
ره می اندازد
و اجاق کهن سرد سرايم
گرم می آيد از گرمی عالی دمشان.

نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است،
وقت هر دلتنگی
سويشان دارم دست

جرأتم می بخشد
روشنم می دارد.

ياد بعضی نفرات
زنده ام می دارد
نيما ۱۱ ارديبهشت ۱۳۲۷

پوران بازرگان هم از ميان ما رفت. او که شيفته زندگی بود و با عشق به انسان و رهايياش به صف فريادگران بر عليه استشمار پيوسته بود.
دوستان، رفقا!
ما در اينجا گرد آمدهايم، تا ياد اين زن را گرامی بداريم، زنی که زندگی را به بهترين وجه آن درک می کرد، و برای آن به تلاش پرداخت. تلاش او اما نه از راه عافيت انديشی، که مبارزه در راه کسب آن برای خود و کل جامعه از طريق محو جامعه طبقاتی سرمايهداری بود. او انتخاب کرد، انتخابی سخت و دشوار، در جامعه و زمانی که اين انتخاب مايهای در حد جان طلب می کرد، چرا که سيستم پليسی حکومت شاه نيز در آن زمان به خشونت بارترين شيوهها، هر گونهای از مبارزه را سرکوب می نمود. انتخاب او، در همين حال يک انتخاب تاريخی بود، و توان و تقاضای جامعه ما را برای پايان دادن به سيستمی نشان می داد، که تار و پود جامعه را در بر گرفته و از طريق استثمار کارمزدی در جامعه، خود را بر پا داشته بود. ورود پوران و ديگر زنان به عرصۀ مبارزۀ اجتماعی در آن زمان، بويژه دليل مضاعفی بر اشباع جامعه از فرهنگ و ستم طبقاتی- سرمايهداری بود.
او پابپای بسياری از دلاورانِ زن و مردِ هم نسل خود برخاست، تا رويارويی در جامعه طبقاتی را بگونهای که خود آن زمان انديشيده بودند، تجربه کند.
بدين سان او هم برگی از دفتر عشق تاريخ ما بود، همچون ديگر شمعهايی که نور خود را افشانده و رفتند.
يکی از نکاتی که می توان درباره پوران بر زبان آورد اين است که خوشبختانه او قهرمان نماند، اگرچه تاريخ ما در زمانی که او پا به عرصۀ مبارزه گذاشت، هنوز تاريخ قهرمان باوری و پرورش قهرمان بود، و کار و راهی را نيز که آنان انتخاب نمودند، بواقع هم چيزی کمتر از آن نمی توان نام گذاشت، اما او نيز مثل ما لااقل تا اين زمان زنده ماند، تا سپری شدن تاريخ قهرمانی و واگذاری رهايی واقعی از استثمار طبقاتی بدستِ خودِِ رهايی خواهانِِ تاريخ را درک و دريافت کند. به اين ترتيب پوران بازرگان در تاريخ ۴۵ ساله زندگی مبارزاتی خود سه دوره را تجربه نمود.

دوره اول با فعاليتها و اقداماتی نظير راه اندازی انجمنهای زنان آغاز می شود و با ورود به مبارزه سياسی- تشکيلاتی با سازمان مجاهدين خلق با ايدئولوژی مذهبی ، در سال ۱۳۴۸ به اوج خود رسيده و تا سال ۱۳۵۴ با پشت سرگذاشتن ايدئولوژی اسلامی تداوم می يابد. در طول اين دوره، مخصوصاً در جريان فعاليت سازمانی، پوران در کنار مجموعۀ وسيعی از ديگر همرزمان خود در می يابد که با سلاح مذهب نمی توان به سوی آينده نوينی که آنان انديشيده بودند پيش رفت. بويژه آنکه سازمان آنها حتا در همين دوران بوی ايده ها و افکار نوين ديگری را نيز شنيده و درک کرده و حتا تا حدودی خود را بدان نيز نزديک کرده بودند.

دوره دوم از سال ۱۳۵۴، زمان اعلام تغييرات ايدئولوژيک، رسماً آغاز می گردد و تا سال ۱۳۵۷ با نام مجاهدين بخش م- ل به کار و فعاليت خود ادامه می دهد و سپس با قيام بهمن ۱۳۵۷ و سرنگونی رژيم سطنتی در "سازمان پيکار در راه آرادی طبقه کارگر" تشخص سازمانی جديدی می يابد که تا سال ۱۳۶۱ ادامه داشته است. نقطه پايان اين دوره، ضربات وحشيانه رژيم سرمايه داری جمهوری اسلامی به تمامی شرايط آزاد فراهم آمده بعد از سرنگونی حکومت پهلوی و از جمله در هم شکستن سازمان های سياسی بود. در اين ميان سازمان پيکار يکی از مهلک ترين ضربات را خورده و بحران نظری درونی و تشتت تشکيلاتی، کار چنين ضربه زدنی را توسط رژيم بويژه آسانتر نمود. در اين شرايط پوران نيز دچار همان سرنوشتی گرديد، که در مورد ساير اعضاء پيکار و ديگر جريانات سياسی در جامعه با زندان، کشتار و آوارگی و پناهندگی رقم خورده است.

دوره سوم از سال ۱۳۶۱ با خروج از ايران آغاز و تا پايان زندگی در پاريس ۱۶ اسفند ۱۳۸۵ ( ۶ مارس ۲۰۰۷ ) ادامه می يابد.

در اين دوره پوران همراه با تنی چند از همرزمان خود در پاريس و ديگر شهرها و کشورهای جهان اگرچه ناخواسته، اما ناگزير به يک باز انديشی عميق ديگر در چند و چون تاريخ خود و آنچه پشت سرگذاشته شده بودند، می شود. اين باز انديشی اما تنها به سرنوشت سازمان پيکار محدود نمی ماند و خوشبختانه دامنه آن کل جنبش همعصر آنها را نيز در بر می گيرد. بخشی از اين باز انديشی خود را در اين واقعيت به نمايش می گذارد که او و ديگر همراهان، راه را در بازسازیِ سهل انگارانه همان سازمان و همان ساختار نظری و عملی گذشته نمی بينند. اين بار ملاحظات ديگری در کار است. اين يک شکست بوده است، شکستی اما نه در آن حد که تنها يک تشکيلات را به نابودی بکشاند، که با اين حساب کار ساده و راه حل بسيار ساده تر از آن می بود. اين بار شکست در ارکان فکر و تئوری افتاده است و ذهن را فعال تر از پيش می خواست. در اينجا بايستی به چالشی تاريخی تن سپرد.

بدان زمان که تيره شود روزگار پدر سراب و هستو روشن شود به پيش نظر مرا بجان تو از ديرباز می ديدم که روز تجربه از ياد می بری يکسر تو راه راحت جان گير و من طريق خطر تو جای امن و امان گير و من مقام مصاف

و پوران خوشبختانه از آن دست رهروانی بود، تا تن به سراب و هستو- هستی حقير شده- ندهد، در ميدان بماند، تا راهی را که بسيار پيش از اينها آغاز کرده بود، به نتيجه برساند. اگرچه در اين راه، طبيعتِ هستی، کار خود را زودتر از آنچه او خود در سر و در دل داشت، با او کرد. اما به راستی که عرصه انديشه ورزی و راه بردن به دلايل شکستِ نه تنها خود، بلکه مجموعه جهانيئی که تو با آنان همراه بوده ای، کار چندان ساده و خمره رنگ رزی نبوده است. و تا کنون نيز تاريخ درگير اين واقعيت است. پوران نيز چون قهرمان نبود، به اين واقعيت دست يافت که همراه جهان کارگران بايستی به آينده به گونه ديگری راه برد، راهی که اما نه بسان گذشته می توانست باشد و نه اينکه کاری يک تنه بود. در هر صورت يک چيز در تمامی اين سه دوره، چه آن زمان که هنوزاو متاثر از مذهب بود، و چه آن زمان که از قيد آن تا آخرين روزهای زندگی رها گشته بود، پوران را در يک راستا نشان می دهد و آن واقعيت خواست و تمايل زمينی او به رهايی از قيد جهان ظلم و ستمی بود، که بويژه در دوران پس از تغيير ايدئولوژی مذهبی به تعريف يکدست تر و روشن تری از آن دست يافت. او بواقع هماره در راستا و در کنار کارگران و زحمتکشان تاريخ ايستاد، چنانکه در خطابه تدفين هم گزارشگونه از واقعيت زندگی او گفته شده، او خود نيز تا زمان بازنشستگی، انسانی زحمتکش و مزد بگير بوده است.

او در تمام اين سالهای دوره سوم هم، صدای اعتراض خود را همواره در صف معترضين به سرمايه داری بلند نمود. او هرگز فراموش نکرده بود که به هر گونه ای که ممکن باشد بايستی عليه جانيان حکومت اسلامی در ايران، به اعتراض برخيزد و در اين راه هر کوششی را که ممکن بود انجام داد. او کوشش کرد تا به يارانی که در ايران باقی ماندند و در اين سال های سياه و تيره، فشارهای بسياری را پابپای تمامی کارگران و توده های زحمتکش در ايران تحمل کردند، يادآوری کند، که اگرچه او نيز بسان بسياری از مبارزان، ناگزير از تبعيد اجباری بوده است، اما قلبش هماره در همراهی با آنان، با کارگران و توده های زحمتکش طپيده است. تا واپسين روزهای زندگی به شرايط غير انسانی جهان که همچنان در چنگال سرمايه داری مانده است، اعتراض نمود، تا پيمانی را که با زنده يادانی که در راه دفاع از سوسياليسم به تاريخ پيوستند، به ساير همرزمان بازمانده و برای از پای ننشستن آنان ياد آوری نمايد. پوران به سهم خود در جنبش طبقاتی کارگران و به خواست زنان برای رهايی کامل از قيد هرگونه ستمی، چه طبفاتی و چه جنسی وفادار ماند.

دوستان، رفقا!
لازم است اين گفتهها را با نکتهای در اينجا به پايان رسانيم و آن اين است که:
در زندگی و فعاليت اجتماعی دو چيز شهامت می خواهد:
اول انتقاد کردن به خود و دوم شهامت در تقدير و تشکر از همراه و همرزمی که سالها در صف کارگران و زحمتکشان بوده، و از نزديک شاهد راه و رفتار او بودهايم. که اين گاهی دشوارتر از اولی است. از اين رو ما امروز رفيق کارگران و زحمتکشان را تقدير می کنيم.
۷۰ سال زيستن و شايسته زيستن، و برای انسان و ببوی انسانيت زيستن اين شايستگی را داشت، اين شايستگی را دارد تا بار ديگر چشمهای خود را باز کنيم و به ياد پوران، و پورانها، و همه کمونيستها، برای همه زيبايی خواهان آينده بشريت، بشريتی فارغ از هرگونه کار مزدی و مالکيت خصوصی و دولتی سرمايه داری ادای احترام کنيم و دست بزنيم.

*   *   *   *   *   *   *   *  

نشريهء «سن سونتله»، چاپ مکزيک
شماره ۳۹، آوريل ۲۰۰۷
http://www.elzenzontle.org

*   *   *   *   *   *   *   *  

«گوشه‌یِ آفتابگيرِ کوهِ زيتونِ خويش» - يادی از پوران بازرگان

همنشين بهار

سایت دیدگاه‌ها

آمد سحری ندا ز ميخانه ی ما
کای رند خراباتی ديوانه ی ما
برخيز که پُر کنيم پيمانه ز می
زان پيش که پُر کنند پيمانه ی ما
***
خانم پوران بازرگان (سعيده - عزيز)، که بی اختيار مرا به ياد ظلم شاه و بيداد شيخ، و به ياد حنيف نژاد، فاطمه امينی، منصور بازرگان، مدرسه رفاه و سال های پُرابتلای پيش از انقلاب می اندازد، پس از ربع قرن زندگی در غربت، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۵ در سن هفتاد سالگی به ميهمانی خاک رفت.
خمسه سنين ماته سنين يمر مثل الطير
سياکلهم الزمان، زمان الذی ياکل کلس الحصان
بس شئی الذی يبقی و اوحده يبقی ، شرف الوقف الصرخه بوجه الظلم
پنج سال يا صد سال همچون پرکشيدن پرنده ای می گذرد.
زمان سال ها را خواهد خورد، چونانکه دندان های اسب را می خورد.
آنچه می ماند و تنها چيزی که می ماند، شرف پايداری، غرشی در برابر (متجاوز) و فريادی در برابر ستم است.
بخشی از اُپرای زنوبيا

***
در آدرس زیر
http://www.peykarandeesh.org/article/Pouran-Bazargan.html

و نیز مجله " آرش" شماره ۲۵ـ۲۶ (اسفند ـ فروردين ۷۲ )
گفتگوی خوبی از ایشان موجود است با این عنوان:
خاطره من از مشارکت زنان در بخشی از
جنبش مسلحانه دو دهه ۱۳۴۰ و ۵۰

***
صادقانه بگویم که من داوری ایشان را در مورد رهبری مجاهدین و آنچه او و آقای حق شناس، "بن بست رجوی..." نامیدند، (و بازجویان از این سلول به آن سلول به رُخ برخی زندانیان می کشیدند) ـــ نمی پذیرم اما، نمی توانم یاد این بانوی مبارز و رنج دیده را گرامی ندارم...
روزی می رسد که من و تو نیز، باید به قول نیچه، به گوشه‌يِ آفتابگيرِ کوهِ زيتونِ خويش پناه ببریم!

-------------------------------



نظر دیگران در پیوند با این مطلب:


[تاريخ ارسال: ۰۸ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: شهرام فاضل]
يادش گرامی باد! بيش از چهار دهه مبارزه او برای پايان دادن به استبداد و برقراری عدالت اجتماعی افتخاری بزرگ است در تاريخ مبارزات زنان ايران. دورود بر او که با دو رژيم جنايتکار سرمايه داران ايران به مبارزه ای نابرابر پرداخت و تا پايان وفادار به آرمان کارگران و زحمتکشان ماند! او زندگی خود را در راه رهايی محرومترين طبقات ايران سپری کرد. او اولين عضو زن مجاهدين خلق بود که با تکامل فکری و دانش انقلابی رفيق و يار هميشگی کارگران ايران ماند و تا پايان زحمتکشان را فراموش نکرد. نام رفيق پوران بازرگان در تاريخ مبارزات انقلابی ايران به نيکی خواهد ماند!


[تاريخ ارسال: ۰۸ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: يک ايرانی]
من هم به عنوان زنی که در نخستين سالهای جوانی ام به جرم هواداری از مجاهدين ، سالهايی از عمرم را در زندانهای جمهوری اسلامی سپری کردم درگذشت خانم پوران بازرگان و زنانی از اين دست که الگوی مبارزه زن ايرانی در آن سالهای اختناق شاهنشاهی را تعريفی ديگر کردند ، مايه اندوهم شد ؛ آن هم در اين روزگار که هر از راه رسيده ايی بر خود نام "‌قهرمان " مينهد و بر تارک خود تاج افتخار ميگذارد.


[تاريخ ارسال: ۰۸ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: فرزانه مانی]
در کمال فروتنی از همنشين بهار سپاسگزارم که از فقدان شادروان پوران بازرگان ، اين شخصيت پی گير و مبارز را مطلع کرد.برای من او و تمام انسان ها با هر عقيده و مرام که صادقانه از نعمات زندگی موجود می گذرند تا شرائط زندگی را برای مردم بهبود بخشند قابل احترام هستند. متاسفم که هنوز امکان نيافته ايم که با احترام متقابل و رقابت های درست در سازمانهای راست و چپ و ميانه در ميهن عزيزمان برای زندگی بهتر از تمام امکانات مادی و معنوی حويش برای آزادی بيشتر ، سازندگی و رفاه و عدالت بهره جوئيم تا بوده وهست تماميت خواهان درباری و روحانی و بازاری و وابسته به امپرياليسم سرنوشت مردم و ميهن را دستخوش منافع کثيف خود نموده اند.به اميد روزی که آزاديخواهان و ميهن پرستان ايران منافع گروهی و ملی را به نحو درستی تنظيم نمايند تا مردم و ميهن ما در جايگاه شايسته يخود قرار گيرند.درود بر تمام شهدا و بارزان راه آزادی و عدالت اجتماعی .


[تاريخ ارسال: ۰۹ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: مينا]
در تظاهرات بلژيک يکی از دوستانم گفت: شنيدی که پوران بازرگان هم فوت کرد؟ گفتم: خواهر منصور بازرگان که در فروغ جاويدان به شهادت رسيد و پيش تر همسر محمد حنيف نژاد بوده؟ گفت: بله . پرسيدم از کجا چنين خيری را ميگی؟ گفت: از سايت ديدگاه و مطلب کوتاهی از همنشين بهار عکس جوانی و پيری پوران هم در ديدگاه بود.
خيلی ناراحت شدم.
دراين ميان خانمی اظهار داشت: فکرنکنم خبر واقعی باشه چون اصلا سايت ديدگاه تعطيل شده...گفتم نه بابا قراره از عيد به بعد تعطيل شه... و بعد اين بحث داغ شد. همه بدون استثناء خواهان ادامه کار ديدگاه بودند. سر ميز کتاب هم که آقای اسماعيل يغمايی ، بيژن نيابتی، دکتر روحانی (و يک افغانی و خانمش که می گفتند ديدگاه را می بينند)، جمع بودند باز بحث ديدگاه به گوش می رسيد . گويی همه نگران تعطيلی ديدگاه بودند. من راستش فکر نمی کردم اينقدر ديدگاه خواهان داشته باشه. دوستی که از مرگ پوران بازرگان خبر داد گفت: ميدونی چيه بايد به آقای ناظر بگيم شما چه حقی دارين که ديدگاه را ببندين؟ ديدگاه مال همه است و همه چنين تصميمی نگرفته اند. يکی ديگه گفت: من حاضرم قسم بخورم که آب از آب تکون نمی خوره و مدير ديدگاه را نميشه روی حرفاش حساب کرد. تعطيلی چی؟ ديدگاه را علی ناظر تعطيل کنه؟ دلت خوشه ها...او امروز يه تصميم می گيره بعداز ظهرش عوض می کنه...
خانمی اظهار داشت:
بايد ديدگاه را شورايی کرد چون شب می خوابيم صبح بلند ميشيم آقای ناظر يه ايده تازه ای ميده. والله اگه ديدگاه نباشه همه چيز سوت و کور ميشه. همين فوت خانم بازرگان يک نمونه است. کدام سايت مربوط به مجاهدين از فوت اولين عضو زن مجاهدين اسم بردند يا تسليت گفتند؟ گيريم پوران بعد از رفتن به سمت پيکار و...راه و روشی غير مجاهدين برگزيد. آيا آنقدر ارزش نداشت که حتی از او ياد بکنند؟ پس ببين نقش ديدگاه واقعا نمونه است.


[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: حميد چاووش]
با سلام . من اين مطلب را امروز درسايت طليعه سپيده دمان http://www.talieh-sepidedaman.com
ديدم . خوبست نويسنده( همنشين بهار) که درآن سالها بوده است جوابی هم به سئوال نويسنده اين مطلب بدهد. آن مطلب را درپائين کپی ميکنم


درگذشت پوران بازرگان – نقبی به خاطرات
معصومه - م
گويا اوايل سال ۵۴ بود يک روز دوستانم گفتند در دانشکده فنی اطلاعيه عجيبی را به در و ديوار زده اند. به اسم جزوه سبز. دسته جمعی به آنجا رفتيم. ما هواداران سازمان مجاهدين خلق بوديم. با روياها و اميدها و تلاش هايمان . خيلی جوان بوديم و خيلی پرانرژی و سرشار از احساسات. رفتيم ببينم چه خبر است . اطلاعيه ها همينطور بديوار بودند . عجيب بود که گاردها که هميشه حضور داشتند و دراين مواقع هراطلاعيه و هرخبری را بسرعت از ديوارها محو و نابود ميکردند آنجا نبودند. صف طويل دانشجويان از همه دانشکده ها آمده بودند و اطلاعيه را ميخواندند: تغيير ايدئولورژی سازمان مجاهدين خلق ايران. اطلاعيه آرم مجاهدين را داشت بدون آيه قرآن اطلاع ميداد که مجاهدين درتکامل ايدئولوژيک خود مارکسيست شده اند.
شوکی دردناک بود. وحشتناک بود. و غير قابل تصور وباور. هرکس بديگری نگاه ميکرد. هرکس ميخواست بداند که آنچه او فکر ميکند ديگری هم به همين صورت می انديشد. هرکس ميخواست باورکند که اطلاعيه دروغ است . که چنين چيزی تنها ميتواند ساخته ساواک باشد وبرای ضربه زدن به مجاهدين . و با اين پندار خوش بينانه از دانشکده فنی درآمديم. با تعدادی از بچه های دانشکده اقتصاد ارتباط داشتيم . آنها به نظر ميرسيد که نزديک تر از ما باشند و بيشتر بدانند. بايد آنها را ميديديم . خبرآمد که يکی را برده اند. و چند نفر ديگر مخفی شده اند. و بعد خبرآمد که خيلی های ديگر هم دستگير شده اند. بعد محسن خاموشی و وحيد افراخته به تلويزيون آمدند . اطلاعيه را تائيد کردند . و معلوم شد که درجريان تغيير ايدئولورژی دو تن از مجاهدين را هم کشته اند و جسدشان را درقبرستان مسگر آباد سوزانده اند. مجيد شريف واقفی و مرتضی صمديه لباف را
داستان درست بود. تعدادی از افراد مارکسيست شده بودند و به جای جدا شدن از سازمان اصلی که مسلمان بود کل سازمان را قبضه کرده بودند و آنهايی را که مقاومت کرده بودند کشته بودند. عده ای را بيرون کرده بودند و تعداد زيادی را لو داده بودند . کادرهای سمپات و نزديکان سازمان همه دستگير شدند . عده ای مخفی شدند. و سازمان مجاهدين دربيرون زندان کاملا از هم پاشيد.
مذهبی ها دچار سردرگمی بدی بودند. يک عده از دوستانمان به کلاس های تفسير قرآن و فلسفه رفتند . يک عده گروه های کوچک مسلحی را تشکيل دادند که بشدت مذهبی بودند. چپ های دانشگاه خوشحال بودند . مرتب به سراغمان می آمدند تا ما را عضو گيری کنند. ترس و وحشت از دستگيريها و لورفتن ها توسط اپورتونيست ها همه را گرفته بود. چه بايد ميکرديم. عده ای اززندان آزاد شدند. می گفتند فعلا بايد زندگی کرد و منتظر بود. جنبش مسلحانه ضربه شديدی خورده بود. و پاسيويسم و گردش به راست بسرعت دامنگير نيروهای مذهبی شد.
برای جوانان سياسی مذهبی بدترين دوران بود.
امروز خبر درگذشت توران بازرگان را دريکی از سايت های وزارت اطلاعات ديدم. درنوشته های ديگری هم ديدم که پوران بازرگان عضو سازمان پيکار بوده است و درخارج از ايران
درگذ شته است . و عده ای هم از او تقدير کرده بودند. که برای سوسياليسم سالها جنگيده است .
خود من آمدن خمينی و تسلط آخوندها را بر تقدير مردم ايران نتيجه ضربه اپورتونيستی ميدانم . آن ضربه روشنفکران را بسرعت به سمت آخوندها و تفکرات راست و ارتجاعی کشيد. مبارزه مسلحانه را دچار ضربه بزرگی کرد. توران بازرگان درآن موقع فعال بود و شايد هم عضو سازمان اپورتونيست ها بود
من به عنوان کسی که از نزديک با جرياناتی که بعداز ضربه اپورتونيستی اتقاق افتاد درگير بودم. فراری بودم و هرروز يکی از دوستانم را دستگير ميکردند. ( خاموشی و افراخته تا آخرين نفراز هوادارن سازمان را لو داده بودند) از خودم سئوال ميکنم . پوران بازرگان درآن حوادث چه تاثيری داشت؟ به عنوان يک روشنفکر و يک مبارز که هرحرکت و هرموضع گيريش ميتوانست در سير جريانات اثر بگذارد درآن اوضاع و احوال چه ميکرد؟
ديدم که کسانی از مجاهدين انتقاد کرده اند که چرا اسمی از او که همسر محمد حنيف نژاد بود و اولين زن عضو مجاهدين نامی نمی برند ؟ من مجاهد نيستم و به جای مجاهدين حرفی نمی زنم . من به جای خودم و هزاران نفری که درسال های۴ ۵ به بعد آواره شدند و دستگير شدند و ضربه خوردند می پرسم . توران بازرگان دران شرايط چه ميکرد؟ چه موضعی درقبال قتل مجيد شريف واقفی و مرتضی صمديه لباف گرفت؟ چه انتقادی به اپورتونيست ها داشت ؟
اين سئوال فر د من است . ديگران را نميدانم.


[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: اسماعيل وفا يغمائی]
خانم پوران بازرگان به عنوان يک تبعيدی و پناهنده نامدارايرانی تا پايان عمر درمقابل جمهوری اسلامی استوار ايستاد و در افشای ظلم و ستمی که بر مردم ايران رفت و ميرود کوتاهی روا نداشت.ما می توانيم با هم اختلاف نظر داشته باشيم و درنقطه نظرات سياسی و اجتماعی و فرهنگی مخالف هم باشيم و حتی در داوری در باره يکديگر اشتباه بکنيم ولی می توان اين باور را از ابهام بيرون آورد و به تماشا نشست که پس از اين همه سال تمام ما در صفوفی که با اين همه رنجهای تلخ غربت و عمرهائی که در تبعيد به پايان می رسد در مقابل جمهوری جهل و سياهروزی يک ملت سر تسليم فرد نمی آورد در کنار هم هستيم.انچه ما را در شرايط کنونی به هم نزديک می کند و يا بايد به هم نزديک بکند دشمن مشترکی است که خصم ملت ماست و خاموش شدن شمع حيات هر مبارز اندوه مشترک ماست.در گذشت بانوی مبارز پوران بازرگان را به آقای تراب حقشناس و خانواده و دوستان و ياران خانم بازرگان تسليت می گويم.


[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: حسن]
درگذشت اين زن بزرگ بر مبارزان تسليت.و می خواستم در رابطه با حرفهای اقای چاووش بگويم بس کنيد دوست عزيز اين حرفها را.اگر اطلاعيه را در دوران شاه به ديوار زده بودند و يا وزارت اطلاعات در گذشت اين زن را اطلاع داده تقصيری متوجه خانم بازرگان نيست که شما می خواهيد اين را بگوئيد.خانم بازرگان و در کل سازمان پيکار در پايه قربانی تناقضات ايدئولوژيکی بودند که از همان دوران بنيانگذاری در ماهيت سازمان مجاهدين و جود داشت.در ايدئولوزی سازمان مجاهدين عناصری وجود داشت که بزودی خودش را نشان داد و موجب ان کشتار شد. البته کشتار درست نبود و بايد مجاهدين انشعاب می کردند ولی متاسفانه با کشتن کارها به نفع رژيم شاه و ملا شد ولی تا حالا درست به اين تناقض از نظر تئوريک پرداخته نشده است و در سالهای بعد آقای مسعود رجوی در سال ۱۳۶۴ با گردش به طرف اسلامی قضيه سعی کرد سرپوشی روی اين تناقض بگذارد و اسم آن را انقلاب در ايدئولوژی گذاشتند که خود آن تناقضات بيشتری را بوجود آورده است که الان بيست سال است دارد خودش را نشان می دهد بنابراين شما بجای اينکه سعی کنيد با شيوه های کهنه خانم پوران بازرگان را مورد سئوال قرار بدهيد بايد به اين توجه کنيد که تناقضات يک ايدئولوژی کهنه که خودش رانوک پيکان تکامل در دنيای معاصر ميداند جه می تواند باشد و چه مشکلاتی ايجاد می کند.اگر به اين سئوال پاسخ بدهيد چهره واقعی زنی مبارز و بزرگ را می توانيد ببينيد.


[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: سهيلا صادقپور]
به عنوان يک زن پناهنده به تمام مبارزان راه آزادی بخصوص زنان تبعيدی و مبارز تسليت می گويم.او گوشه ای از تاريخ مبارزات زنان ايران برای آزادی است.


[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: نصرت شيرازی]
خدا خانم پوران بازرگان را رحمتش کند و يادش گرامی باشد.من بعد از خواندن نظر آقای چاووش رفتم و اصل مقاله خانم معصومه م را خواندم برای من عجيب است که چرا اين خانماينقدر وسط مجلس سوگ يک تبعيدی مبارز دارد ماجراهای سی سال قبل را زنده می کند؟اين چه نوع کينه ورزی است.همانطوری که آقای حسن نوشته اند با محکوم کردن قتل مجاهد شريف واقفی و دوستان امثال او بايد اصل قضيه وتناقض درون ايدئولوژی مذهبی را ديد. سازمان مجاهدين در هر حال انشعاب می شد و اين تقصير خانم بازرگان نبود در ضمن بايد گفت اغراق هم حدی دارد! سازمان مجاهدين در موقع آن ماجراها صدها نفر هم نبود! که هزاران نفر آواره شوند!! که پس از چهل سال بعد از آن ماجرا هم امروز تعداد اعضای مجاهدين چهار پنجهزار نفر است چه برسد به سر فصل پنجاه و چهار که مجموع اعضا دويست نفر هم نبود اما متاسفانه حرفهای گنده زدن واغراق کردن از بس در اين سالها تکرار شده همه به آن عادت کرده اند.در ضمن اگر در آن سالهاهزاران نفر آواره شدند!! ولی به طور واقعی بيشا از هزار نفر از مبارزان پيکار و گروهی که خانم بازرگان هم جزو آنان بود به دست جمهوری اسلامی تير باران و شکنجه شدند که کسی به آن توجهی ندارد. من نمدانم اين نوع فکر وقتی هنوز حاکم نيست اينقدر کينه ورز است اگر روزی حاکم بشود حتما بعضی از مرده ها و کشته ها را هم از گور بيرون خواهد کشيد.خانم ! آقا ! بعد از سی و يکسال دشمن ما خانم پوران بازرگان و حتی بهرام آرام و محسن خاموشی نيست!اينها هم قرار نيست حاکم بشوند دشمن آخوندها هستند عزيزم اميدوارم اين را خوب خوب بفهميد.


[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: فرح بهيار]
متاسفانه او هم با تمام فراز و نشيبها به سفر رفت. در گذشتش مرا اندوهگين کرد. به خانواده و دوستانش تسليت می گويم.


[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: ابراهيم]
من فقط می خواهم توجه شما را به کتاب نگاهی از درون خاطرات دکتر محمد مهدی جعفری که دکتری مسلمان و مرتجع هستند در باره خانم پوران جلب کنم او می نويسد: سرنوشت پوران بازرگان چه شد ؟
پوران بازرگان بعدها ، به قول خودشان به رويزيونيست ها و اپورتونيست ها پيوست ، مدتی بعد از اين جريان نيز با تراب حق شناس ازدواج کرد و هر دو از منحرفينی شدند که از اسلام و مسلمانی خارج شده و مارکسيست شدند ، در سال های اخير نيز در پاريس زندگی می کردند ، از سرنوشت آنها در حال حاضر اطلاعی ندارم. دکتر محمد مهدی جعفری اسلامپناه آخوند خانم پوران بازگان را منحرف و ريويزيونيست و اپورتونيست می داند! و باعث تاسف است که بعضيها در دفاع مثلا از مجاهدين با اين نوع مرتجعين هم نظرند.درود بر خانواده بازرگان از پوران بازرگان تا منصور بازرگان.


[تاريخ ارسال: ۱۰ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: محمددريايی]
آقای همنشين بهار قلب فراخ و بخشنده ای دارند. ايشان همه را می بخشند از بهرام آرام و تقی شهرام گرفته تا فريبا هشترودی و اپورتونيست ها را هم. ولی متاسفانه نه تاريخ و نه محاهدينی که درسال ۵۴ با ضربه اپورتونيستی بهرام آرام ، تقی شهرام، وحيد افراخته و محسن خاموشی و ساير همفکرانشان سازمانی را که يک عده بچه مسلمان با ايدئولوژی مشخص و با خون و رنج خودشان ايجاد کرده بودند و جامعه روشنفکر مسلمان را به سمت رويارويی قهر آميز بارژيم شاه آماده ميکردند از آنها دزديدند. راه کمک های مالی مذهبی ها را برويشان بستند . آنها را از خانه های تيمی بيرون کردند و حتی لو دادند . باعث دستگيريهای وسيع شدند و يک سازمان بسيار محبوب را کاملا متلاشی کردند و باعث شدند که آخوندها حتی درزندان فتوی دهند که مجاهدين کافرند و آنها را زير ضربه های ساواک و شنکنجه گران با توجيهات فقهيشان تنها گذاشتند. و دست ارتجاع مذهبی را برای کوبيدن هرچه بيشتر آنها و فتوای قتلشان باز گذاشتند و هنوز که هنوز است رژيم ارتجاع دارد نان ضربه اپورتونيستی را ميخورد و حتی همين مهدی جعفری آخوند دارد از همان ضربه برای کوبيدن مجاهدين وکافر قلمداد کردن آنها استفاده ميکند. آيا تاريخ می بخشد و فراموش ميکند؟ مثل آقای همنشين بهار و ديگر دوستانشان دراين نظرخواهی ؟ آيا محمد-د که زير شکنجه شهيد شد و درآن شرايط و بدست اپورتونيست ها لو داده شده بود و ديگرانی مثل او فراموش ميکنند. فکر نمی کنم. آقای همنشين بهار که همچون گنجی هميشه معتقد است که بايد بخشيد و فراموش کرد خودشان درآن شرايط دربيرون از زندان بوده اند. اگر بودند به اينصورت قضاوت نميکردند و به اين سادگی عاملان ضربه اپورتونيستی سال ۵۴ و يعنی عاملان رشد زود رس ارتجاع را و حاکميت ارتجاع را نمی بخشيد ند. اما بقول ايشان که بشکل اديبانه ای هميشه ميگويند - گذشته چراغ راه آينده است . تاريخ حقايق را به شکل ديگری خواهد نوشت. دراين شکی نيست


[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: ربابه جمالزاده]
درگذشت اين زن رنجديده و مبارز را به خانواده محترم و دوستان او تسليت می گويم.او مانند لاپاسيوناريا سمبلی از مبارزه عليه ارتجاع و فاشيسم سلطنت و مذهب بود .جدا متاسف شدم.


[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: محمد صحرائی]
واقعا بسيار جالب است يکنفر زن تبعيدی که اگر دست آخوندها به او می رسيد اعدامش می کردند بعد از بيست و چند سال در غربت فوت کرده است.حالا يک عده جمع شده اند و طلبهای گذشته خود را از اين مرحوم دارند. جناب محمد دريائی!گناه پوران بازرگان چه بوده است؟او نيز مثل صديقه رضائی و سرور آلاد پوش و مجتبی آلاد پوش و محبوبه متحدين و دهها نفر ديگر با ايمان به مبارزه وارد ميدان شد ولی اين بچه مسلمانهای مظلوم در اصل قربانی تناقض و تضاد درون ايدئولوژی شدند که شما اصلن علاقه نداريد وارد آن شويد.شما لطفن مقداری مشکلتان را روشن کنيد اگر با همنشين بهار مشکل داريد لطفا افشايش کنيد!! اگر با تقی شهرام و بهرام آرام داريد توضيح بدهيد! اگر فکر می کنيد پوران بازرگان الان مورد غضب خدا قرار گرفته اعلام بکنيد ولی با همه اينها خيلی آموزنده است و من فکر می کنم تمام دشمنان پس از مرگ مرحومه پوران از موضعگيريهای سال ۱۳۶۳ او هنوز هم خشمگين هستند اگر اين هست لطفن همين را شرح بدهيد و واقعن اين اولين بار هست که در خارج کشور عليه يک فرد از دنيا رفته اين همه کينه ورزی ميشود.


[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: هادی اسماعيلی]
اميدوارم که خدا بچه مسلمانهای بيگناه را هم از خطر ارتجاع چپ!! و هم ارتجاع راست!! محفوظشان بدارد.


[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: موسی]
اسمهای تعدادی از شهيدانی که به دست حکومت شاه شهيد شدند وتغير ايدئولوزی داشتند و انتقادها عليه خانم پوران بازرگان اين فکر را به ذهنم آورد که شهيد نرگس عضدانلو قاجار خواهر مبارز خانم مريم عضدانلو(رجوی) هم مثل شهيدان سرور و مجتبا آلاد پوش و صديقه رضائی و محبوبه متحدين و افراد زياد ديگر از جمله کسانی بود که تغير فکر داده بود و به دست شاه شهيد شدند.ايا قضاوت آقای محمد دريائی در باره خانم نرگس هم مثل خانم پوران است و هر دوی آنها را علت شکست مجاهدين ميداند يا اين که نه.


[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: مهرانگيز اسدی]
درود خلق ايران
به پوران بازرگان
ياد تمام مبارزان و مجاهدان و تمام کسانی که تسليم ارتجاع اسلامی نشدند گرامی باشد.



[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: پروين کردستانی]
ای دوست بر جنازه دشمن چو بگذری
شادی مکن که بر سرت اين ماجرا رود
روح شادروان پوران بازرگان غرقه در آرامش باشد. تسليت به همه کسانی که رنج غربت و تبعيد را از دست استبداد اسلامی می کشند.ممنون از آقای بهار که با ياداشت خودشان از در گذشت اين زن مبارز خوانندگان ديدگاه را با خبر نمودند.


[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: شيخ جعفر قندی شهديقی]
خداوند متعال او را غرق در رحمت و لطف خود بفرمايد. اين زن که در سن هفتاد با دردها و الام و مصائب غربت از دنيا رخت بر بست در پناه لطف و محبت خداوند خواهد بود. او مخلوقی از مخلوقات خالق متعال بود و آنچنان که مشيت الهی رقم زده بود در مابين اختيار و جبر روزگاری را به سر آورد و رفت.کينه ورزی ننمائيم و نسبت به يکديگر محبت داشته باشيم که مولانا در ديوان کبير فرموده است: به روز مرگ چو تابوت من روان باشد گمان مبر که مرا غم اين جهان باشد
جنازه ام چو ببينی مگو فراق فراق مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو وداع وداع که گور پرده ی جمعيت جنان باشد
فرو شدن چو بديدی بر آمدن بنگر غروب شمس و قمر را چرا زيان باشد؟
کدام دانه فرو رفت در زمين که نرست چرا به دانه ی انسانيت اين گمان باشد؟
در مرگ اين بانوی مبارز دست به دعا برداريم و فارغ از هر حقد و کينه از خداوند سعادت و رستگاری او را طلب بنمائيم که:
إنا لله وانا اليه راجعون .اللهم وسع له فی قبره واجعله روض من رياض الجنة .اللهم الهم أهله الصبر والسلوان. اللهم اغفر لها وارحمها واعفوا عنها واغسلها بالماء والثلج والبرد ونقها من الخطاياء کما ينقی الثوب الابيض من الدنس اللهم جازها بالحسنات احسانا وبالسيئات عفوا وغفرانا
اللهم اونس وحشتها اللهم ارزقها دار خير من دارها وزوجا خير من زوجها واهل خير من اهلها
اللهم اجعل فی قبرها نورا
اللهم اغفر لها وارحمها واجعل الفردوس الاعلی منزلا لها واجبر مصاب أهليهم يارب العالمين
اللهم انقلها من مراتع الدود الی جنات النعيم
اللهم اغفر لمن مات معها وارحمهم واعفوا عنهم اللهم اربط علی قلب اخونا وحبيبنا صنيتان اللهم اغفر له وارحمه اللهم انزل عليه سکينتک اللهم انک انت الروف الرحيم فارحم عبدک صنيتان اللهم أرحم موتناوموتاالمـسـلمين .سبحان الله العظيم سبحان الله وبحمده.
خداوند تمام رفتگان را بيامرزد وانشالله سقوط جمهوری خبيث اسلامی را به دست ملت ايران و فرزدانش نزديک کند تا دوران رنجها تمام گشته و دوران وفاق و محبت برسد. شيخ جعفر قندی شهديقی.


[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: مهران . ص]
پوران بازرگان رفت. يادش زنده باد!او با قوتها و ضعفهای خودش در صفوف کار و زحمتکشان گوشه ای از آن رادر مقابل ارتجاع و سرمايه داشت. همين کافی است. در مرگ او به صورت هم چنگ نکشيم.در باره مجاهدين تا جائی که به مجاهدين مربوط است آنها حتی خواهان آزادی تقی شهرام و لغو تيرباران او بودند و در نتيجه نبايد نسبت به پوران مشکلی داشته باشند. به عنوان يک سوسياليست که اعتقاد دارد راه نجات بشريت تنها در آرمان سوسياليسم است به ياد پوران سرود انتر ناسيونال را می خوانم.رفيق پوران درود بر تو که تا پايان عمر با شرافت و عزت ماندی.درود بر تو. برخيز ای داغ لعنت خورده
دنيای فقر و بندگی
شوريده خاطر ما را برده
به جنگ مرگ و زندگی.
بايد از ريشه براندازيم
کهنه جهان جور و بند
آنگه نوين جهانی سازيم
هيچ بودگان هر چيز گردند.
( روز قطعی جدال است... آخرين رزم ما
انترناسيونال است........ نجات انسانها. ) ۲
بر ما نبخشد فتح و شادی
نه شه ، نه بت ، نه آسمان
با دست خود گيريم آزادی
در پيکارهای بی امان
تا ظلم از عالم بروبيم
نعمت خود آريم به دست
دميم آتش را و بکوبيم
تا وقتی آهن گرم است
(روز قطعی جدال است... آخرين رزم ما
انترناسيونال است........ نجات انسانها.) ۲
تنها ما توده ی جهانی
اردوی بيشمار کار
داريم حقوق جهانبانی
نه که خونخواران غدار
غرد وقتی رعد مرگ آور
بر دژخيمان و رهزنان
در اين عالم بر ما سراسر
تابد خورشيد نورافشان
(روز قطعی جدال است... آخرين رزم ما
انترناسيونال است........ نجات انسانها.)



[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: شصت و دو ساله]
يادپوران بازرگان در جنبش مردم ايران از يادها نخواهد رفت. او اولين زن مجاهد و همسر بنياد گذار محمد حنيف نژاد بود و جهل سال عمر خودش را در مبارزه گذراند. ماجرای سال ۱۳۵۴ و قتل ناجوانمردانه مجيد شريف واقفی و تعدادی ديگر نظير ترور صمديه لباف و ليلا زمرديان نبايد سايه بر جانفشانيهای نسلی بياندازد که به ميدان مبارزه آمد ولی نه فقط به دليل اشکالات خود بلکه به علت تناقضات دستگاه ايدئولوزيکی و بن بستهايی که دچارش شده بودند در گردابهای خون کشته شدند و يک نفر و دو نفر هم نبودند بلکه يک جريان عريض و طويل بود که هنوز هم در باره آن به طور کافی صحبت نشده است تا تجربه اندوخته بشود.دهها نفر در اين ماجرا تغيير ايدئولوزی دادند از جمله اينها مجاهد رفعت افراز و خواهرش محبوبه که الی درآذر ماه ۱۳۵۴ ظفار به دليل بيماری و دومی در پاريس به دليل فشار روانی در سال ۱۳۵۷ خود کشی کرد گوشه ای از اين پرونده است.در سال هزار سيصد و پنجاه و پنج حوری بازرگان خواهر پوران به همراه مرتضی خاموشی در بازگشت به ايران مفقود الاثر شده و بعدها معلوم شد موقع دستگيری خودکشی نموده اند.حوری مدتها در عدن فعاليت می کرد و نيز در اردوگاههای صبر و شتيلا به فلسطينی ها کمک می کرد .او از فعالان راديو ميهن پرستان بود و مسافرتی هم به آمريکا داشت و تغيير ايدئولوزی داده بود. او ابتدا همسر لطف الله ميثمی بود و بعد از دستگيری آقای ميثمی با مرتضی خاموشی ازدواج نمود و هر دو با هم مفقود شدند.پوران بازرگان در سال پنجاه و چهار تغيير ايدئولوزی داد و ليلا زمرديان که همسر مجيد شريف واقفی بود در همان سال تغيير ايدئولوزی داد و با اينکه تغيير ايدئولوزی داده بود در جريات ترورها ترور شد.در همين کشاکشها اکبر نبوی نوری همسر شهيد اشرف ربيعی تلاش کرد يک جريان مستقل از هر دو گروه ايجاد کند. اشرف ربيعی در اين موقع در زندان بود.صديقه رضائی در همين دوران در حاليکه تغيير ايدئولوزی داده بود بر سر قرار با يک خانم لو رفته وسيانور می خورد و خودش را می کشد. او اولين زن شهيد در سازمان مجاهدين بود.محبوبه متحدين همسر مجاهد حسن آلاد پوش پس از شهادت حسن در سال ۱۳۵۵ تغيير ايدئولوژی داد و با تقی شهرام ازدواج کرد و در يازده بهمن ۱۳۵۵ در شميران در درگيری با گشتی های ساواک کشته شد.طاهره اشرف زاده کرمانی و وحيده سجادی دو تن از زنانی بودند که در جريانات سال ۵۴ تغيير ايدئولوژی داده و دستگير شدند و با و حيد افراخته و محسن خاموشی و تعدادی ديگر تير باران شدند.سيمين صالحی همسر بهرام آرام از زنان ديگری بود که مارکسيست شده بود . طاهره ميرزا جعفر علاف همسر محسن فاضل و همسر دوم تقی شهرام است .فاطمه فرتوک زاده از ديگر زنهائی بود که تغيير ايدئولوزی داده بود و سر انجام به خودکشی با نارنجک در خيابان انوشيروان به زندگی خودش پايان داد. خيليهای ديگر هم بودند ومنظور از گفتن اينها اين است که بجای اين که روی يکنفر حساس باشيم و او را نقد کنيم يا تشويقش بکنيم به علتهای واقعی جريان توجه بکنيم تا امکان انوختن تجربه باشد.اينها همه فرزندان مردم بودند که بانيت خوب از جان خودشان گذشتند و به گردابهای خطر افتادند و خيلی ها به تلخی جانشان را دادند و درست نيست که عناد داشته باشيم .


[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: فرهاد فتحی]
چقدر ساده و راحت اينجا هرکس ماله ای برداشته است و برروی حقايق تاريخی گل ميمالد!!!لابد اگر کيانوری و ديگر دار ودسته حزب خيانتکار توده هم درغربت مرده بودند يک عده همين دسته ها و تعزيه ها و عزاداريها را برپا ميکردندو از حيب خلايق ( می بخشيدند وفراموش ميکردند)!! درهرصورت اگرروزی تازيخ ايران خيانت حزب توده درزمان مصدق را توانست ( ببخشد وفراموش کند!!) خيانت اپورتونيست های چپ نما درسال ۵۴ راهم خواهد بخشيد. اگر مجاهدين درزمان جمهوری اسلامی و تا همين حالا هم بدليل دست بستگی هايشان پرونده خائنان چپ نما را رو نکرد ه اند مسلما بعداز سرنگونی آخوندها اينکاررا خواهند کرد و حقيقت درپرده نخواهد ماند. درود شريف واقفی و ديگر شهدای خيانت اپورتونيستی سال ۱۳۵۴ که ناجوانمردانه برسرقرارشان بردند و آنها را کشتند و سوزاندند. زنده باد حقيقت . مرگ بردروغ و دغل


[تاريخ ارسال: ۱۱ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: مرتضی - الف]
اقای فرهاد فتحی. اگر بخواهند ماله کشها بر روی حقايق را بگيرند فقط ماله کشی حزب توده و اپورتونيستهای چپ نما را نبايد بگيرند ماله کشهای ديگری هم هستند که در طی ساليان با بهانه های مختلف بر روی خيلی از حقايق ماله کشيده و صدای هزاران نفر را با ماله کشی خفه کرده اند متاسفانه کارهائی کرده اند که روی کله انسان چغندر در می آيد لطفا به اين هم توجه داشته باشيد. ضمنا خاطره پوران بازرگان گرامی باشد و اين خاطره ای است که نبايد روی آن ماله کشيد.


[تاريخ ارسال: ۱۲ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: مهناز]
از خبر فوت ايشان متاسف شدم ولی
در شهر اگر که مست گيرند
بايد که هر انچه هست گيرند
در شهر اگر که اپورتونيست گيرند بايد که هر آنچه هست گيرند.درود بر مصدق و راه مصدق و سرنوشت ايران به دست ميهن پرستان از داخل ايران رقم خواهد خورد. اخوندها اگر مانده اند به دليل وجود اينهمه اپورتونيست مانده اند و ادمهای خود بين و خود خدا بين!!!


[تاريخ ارسال: ۱۲ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: مهران طباطبائی]
با درود به خاطره پوران بازرگان و تمام کشتگان راه آزادی خانواده شريف بازرگان.من نظرم اين است که بله! بله! بله! حتی اگر امثال کيانوری هم مثل پوران بازرگان درخارج و به عنوان يک پناهنده سياسی و در مخالفت با جمهوری اسلامی مرده بودند قابل احترام بودند.خيالتان راحت باشد قابل احترام بودند. دوران فتوا دادنهای ملا وار تشکيلاتی آنچنانی تمام شده است و مقايسه پوران بازرگان با کيانوری درست نيست. پوران بازرگان مثل بعضی از نفرات مورد مثال شما هيچوقت از شدت استيصال در خارج نماند و از اينجا قربان و صدقه ملاها نرفت. او در طول مدت تبعيدش تا جائی که رمق داشت عليه جمهوری اسلامی ايستاد. اودرود بر او باد.


[تاريخ ارسال: ۱۲ مارس ۲۰۰۷] [ارسال‌کننده: محمود سجادی]
خاطره پوران بازرگان در جنبش مردم ايران گرامی باد. زنی که تنها و با پيکری زخم خورده از راهها و کوره راهها گذشت و به استقلال در انديشه احترام گذاشت و سر انجام پس از چهلسال رنج بی هيچ ادعائی چشمانش را بست و بر آبرو و حيثِت تمام پناهندگان سياسی مقاوم افزوده نمود.اميدوارم روز تدفين او اعلام شود تا بتوانيم بر مزارش نسبت به او ادای احترام کنيم.


*   *   *   *   *   *   *   *  

ماهنامهء «آفريک آزی»، چاپ پاريس
آوريل ۲۰۰۷


*   *   *   *   *   *   *   *  

او را فراموش نکرده ام

تابستان سال ۴۵ اولين بار بود که پوران خانم را در تهران منزل اقای ... ديدم. با خانم ... که معلم من و همکار پوران خانم بود به آنجا آمده بودند . خانم ... که او را از قبل می شناختم، پوران خانم را به من معرفی کرد. دانستم که پوران خانم هم ليسانس و فرهنگی هستند. دراولين ديداراو را خيلی قابل احترام ديدم. نخست به خاطراينکه فکر می کردم او توانسته است خانواده اش را راضی کند که تحصيل کرده و به دانشگاه برود. ( آن زمان در خانواده های مذهبی سنتی ، مدرسه رفتن برای دختران ، بيشتر از سواد خواندن و نوشتن جايز نبود. ) احساسی که از آن ديدار دارم نهايت ادب و احترامی است که برای شخصيت او بر ذهنم نقش بسته است. او با وجود جدی بودن و ابهتی که داشت بسيار مهربان وصميمی بود. پس از اين ديدارکه من خاطره بيشتری از آن ندارم ، اين شخصيت جدی ولی مهربان برای هميشه در ذهن من باقی ماند. دو سال بعد برای دومين باراو را ديدم. اين باردفترچه ای با آرم مجتمع فرهنگی رفاه برايم آورده بود ، به اين ترتيب من با نام مدرسه رفاه آشنا شدم. اين ديدار نيز مانند ديدار قبلی در محيطی آکنده از لطف و مهربانی او و متقابلا احترام من نسبت به اين شخصيت دوست داشتنی و در عين حال با ابهت گذشت. با آشنايی که نسبت به مدرسه رفاه وشخصيت پوران خانم پيدا کردم علاقمند شدم که در اين مدرسه اسلامی که با نگاهی جديد و ابتکاری به مذهب مينگريست درس بخوانم. به دنبال حوادث سال ۵۰ من درجمعی قرار گرفتم که پوران خانم يکی از افراد پر نفوذ آن به حساب می آمد. همه جا اثری از او به چشم می خورد. اين جمع از خانواده های زندانيان سياسی تشکيل می شد که برای آزادی زندانيان و کمک به خانواده های زندانيان سياسی فعاليت می کرد. برنامه هايی هم برای ديدار از جاهای فقير نشين تهران و لمس فقر ودرد ومحروميت آنها داشتيم. ملاقات با زندانيان سياسی ، اطلاع از وضعيت آنان و انتقال مطا لب شفاهی يا نوشتاری زندانيان به خارج از زندان و تکثير و توزيع آن ، بخصوص در جريان بيدادگاه شهيد مجاهد خلق مهدی رضايی، از کارهای اصلی اين جمع بود. در تمامی اين فعاليت ها نقش پوران خانم با توجه به توانائی هايش ونيزهمسری او با شهيد بنيانگذار مجاهد خلق ، محمد حنيف نژاد ، در کنار مادر رضايی های شهيد و شهيد فاطمه امينی بسيارچشم گير بود. در اين زمان من در مدرسه رفاه درس می خواندم و پوران خانم مديريت آنرا به عهده داشت. مدرسه ای که همکاران او در هر رشته و درهر درس به دقت بر اساس توان علمی و سياسی شان انتخاب شده بودند. بچه های مدرسه رفاه که از بدو تاسيس آمده بودند ، احساس عميقا عاطفی به همه پرسنل و بخصوص او داشتند. اين اولين دبيرستان اسلامی بود که برای دختران ، رشته رياضی دائر کرده بود و عده ای از دانش آموزان علاقمند به اين رشته، از جاهای ديگر هم آمده بودند. اولين چيزی که توجه مرا در مدرسه به خود جلب کرده بود روحيه شاد و سرزندگی و حتی شيطنت آنها بود. يادم هست يکی از دانش آموزان، دو صندلی تا شو را مانند چوبدستی به دست می گرفت و با اتکا به پايه های صندلی راه می رفت ، اين نوع بازی را معمولا پسرها انجام می دادند! برف بازی نيز سرگرمی رايج در روزهائی بود که به دليل نامساعد بودن هوا امکان ورزش وجود نداشت. مسئولان مدرسه نه تنها مخالفتی نمی کردند بلکه خودشان هم همراه می شدند. بچه ها ياد گرفته بودند که کاملا صادق باشند. روزی معاون مدرسه برای دادن نمره انضباط به کلاس آمد و گفت می خواهم امروز نمره انضباط بدهم اما تعجب نکنيد که چرا در دفتر مدرسه اين کار را نکرده ام، زيرا می خواهم خودتان در اين امر مشارکت کنيد و به خودتان نمره بدهيد. به اين ترتيب حسابرسی وانتقاد از خود را به دانش آموزان می آموختند. بچه ها شروع کردند : ۱۴و۱۲و۱۷و۱۸و۱۰ و حتی بعضی ها نمره تک هم گرفتند.اما هيچ کس به خودش ۲۰ نداد. مفهومش اين بود که هيچ کس خودش را بدون ايراد نمی دانست. به هر حال اوضاع چنان شد که دفتر تصميم به تجديد نظر گرفت و نمرات را مطابق نظر خود و طبق روال معمول رد کرد. کلاس انشا کلاسی بود که بسيار فعال برگزار می شد. داستان نويسی را من در آنجا تجربه کردم. يادم هست يکی از دانش آموزان در قالب يک داستان رضاشاه را به عنوان يک آفت اجتماعی معرفی کرده بود. خواندن کتاب در زمان کوتاه نيز از مواردی بود که رائج بود و تعجب من را بر می انگيخت. فعاليت های ورزشی در همه زمينه ها کاملا جدی گرفته می شد. اردوهای تفريحی در باغهای کرج، فرا گيری شنا و تشکيل گروه های تئاتر و سرود (مثل "مرغ سحر ناله سر کن" که توسط دانشجويان رشته هنر ترتيب داده می شد) هم ازديگر فعاليت های مدرسه رفاه بود ، که با هدف رشد دادن دانش آموزان دنبال می گرديد. در يکی از همين اردوها بود که پوران خانم ، ما چند تن از دختران وابسته به خانوادهء زندانيان سياسی راصدا کرد و گفت : "اگر شما در اين راهی که مبارزان آزادی و عدالت برای آن به زندان افتاده اند نباشيد ، اصلا خودتان را بستگان آنها معرفی نکنيد " . بدينوسيله می خواست در ما انگيزه تلاش بيشتر را ايجاد کند. در عين حال از تلاش های تحصيلی هم غافل نبود. من در يک کوئيز فيزيک، نمره ۱۴ گرفتم . پس از ديدن نمرات، او که مدير مدرسه بود برای جبران اين ضعف به کمک ديگر دوستانش ترتيبی داد که يک دانشجوی فيزيک با من کارکند. می خواهم بگويم با احساس مسئوليت بی مانندی به انجام وظيفه شغلی اش می پرداخت. او عليرغم همه مسائل و مصائبی که در آن روزها به او هجوم آورده بودند، اين را مد نظر داشت و به خوبی انجام وظيفه می کرد. در اوج فعاليتهای حسينيه ارشاد و سخنرانی های دکترشريعتی، دانش آموزان می خواستند که جلسه ای برگزار شود و اين موضوع مورد بحث و بررسی قرار گيرد. او که در آن شرايط پرداختن به اينگونه بحث ها را صلاح نمی ديد ، مترصد بود که به نوعی بچه ها را راضی نگه دارد و در ضمن صراحتا هم اظهار نظر نکند. پيشنهاد يکی از دانش آموزان را مبنی بر خواندن خطبه همام از نهج البلاغه که با تفسير آن همان روزها به خوبی ياد گرفته بود، پذيرفت وجالب اينکه زنگ خورد و راجع به آن مسئله گفتگوئی به ميان نيامد. در زنگ تفريح چند تا از بچه ها که قانع نشده بودند ، ضمن تقدير ازآن دوست دانش آموز، اظهار می کردند که جواب سؤالات خود را نيافته اند، اما همه به صداقت او ايمان داشته و به تصميمش احترام می گذاشتند. اواسط سال تحصيلی ۵۲-۵۱ مدير پرتلاش وفداکار مدرسه رفاه که پيوسته تحت تعقيب ساواک رژيم پهلوی بود، ناگزير شد به زندگی مخفی روی آورد. در نتيجه مدرسه رفاه و دانش آموزان آن از مربی دلسوز و ساعی محروم شدند. گرچه مدرسه با مديريت جديد تا پايان سال تحصيلی به فعاليت ادامه داد ولی هيچگاه جای خالی پوران خانم در مدرسه پر نگرديد و اين کاملا برای همه دانش آموزان محسوس بود. مدرسه رفاه نيز در پايان سال تحصيلی بالاجبار تعطيل گرديد. گرچه مدرسه رفاه بسته شد ولی ثمره کار و تلاش دست اندرکاران مدرسه و به طور خاص پوران خانم که صدها دانش آموز آگاه وفعال تعليم ديده بود، تاثير خود را در سرنوشت مردم ايران بر جا گذاشت . از اين مدرسه دهها زن مبارز به صفوف مبارزه حرفه ای در کنار مردان پيوستند و خون خود را برای عدالت و آزادی نثار کردند. با سرنگونی رژيم پهلوی، گرچه اميدها و آرمان های پيشتازان مبارزه عدالت خواهی و آزادی طلبی مردم ايران به دلايلی که دراين نوشته مجال بحثش نيست، ثمره مطلوب خود را حاصل نکرد، ولی اين جنبش با وجود نشيب و فرازها وعليرغم مشکلات فراوانی که در مسير تحقق اهداف خود داشته است، از رشد و تکامل باز نايستاده و در مدارهای بس بالاتری از تکامل در حال گسترش می باشد. اينک گرچه مدير پرتلاش ما ديگر در بين ما نيست، ولی آرمان هايی چون انساندوستی، عدالت خواهی و رفع تبعيض های نژادی ، جنسيتی ، قومی ومذهبی که او به خاطرش مبارزه می کرد، درمقابل ماست. اميد آنکه بتوانيم صادقانه و پرتلاش برای تحقق اين آرمانها بکوشيم. خاطره اش گرامی و يادش به خيرباد.

يکی از شاگردانش.



*   *   *   *   *   *   *   *  

پيام تسليت به خانواده وبستگان پوران بازرگان


با کمال تاسف و تاثر عميق از درگذشت پوران بازرگان باخبر شديم. زن مبارزی که نزديک به پنج دهه در دفاع از حقوق کارگران و زنان ايران عليه ديکتاتوری شاه و استبداد جمهوری اسلامی مبارزه کرد و سرانجام بعد از يک عمر تلاش و جانفشانی بی‌دريغ در راه آرمان‌های انسانی، با آرزوی ايجاد ايرانی آباد، آزاد و سوسياليستی نقاب در چهره خاک کشيد و از ميان ما رفت. هيات سياسی اجرائی سازمان فدائيان خلق ايران در گذشت پوران بازرگان را به خانواده، بستگان و همه مبارزان آزاديخواه کشور وبه رفيق تراب حق‌شناس تسليت می‌گويد و خود را در اندوه فقدان آن زنده‌ياد شريک می‌داند.
هيات سياسی-اجرائی فدائيان خلق ايران - اکثريت
پنجشنبه ١۷ اسفند ٨۵

*   *   *   *   *   *   *   *  

وداع با پوران بازرگان
منيره برادران



٨ مارس هر سال پوران و تراب به من پيام تبريک می فرستادند. پيشترها تلفنی يا با پست و از چند سال پيش ايميل می کردند. امسال يک روز مانده به ٨ مارس پيامی آمد با عنوانی درشت، که نسل ما پيرچشمها بتوانيم خوب بخوانيمش: پوران بازرگان درگذشت.

پوران را از سال ٥٠ شناختم جلوی زندان قزل قلعه. نه اينکه او را ديده باشم، نه، نامش بر سر زبانها بود: همسر و همرزم محمد حنيف نژاد. نقشی از او در ذهنم شکل گرفت گيراتر از حنيف نژاد و ديگران. من در الگوهايم از شجاعان، دنبال زنان شجاع می گشتم.

آن زمان من ١٦ ساله بودم و داشتم می فهميدم که زندگيم جور ديگری خواهد بود. چه جوری؟ نمی دانستم. هنوز هم نمی دانم. اما می توانم از توصيف مهرانگيز کار کمک بگيرم در توصيف پروين اردلان گفته، زندگی ی که «پر از چال و چوله» خواهد بود. اينها هم، شيفتگی داشت و هم هراس برانگيز بود. برای روبرو شدن با ترسهايم من نياز به نمونه های زنان بی باک داشتم. پوران بازرگان اولين نمونه از اين نوع بود برای من.

چند ماه بعد از انقلاب ٥٧، او را برای اولين بار ديدم. ظهر يک جمعه بهاری بود. ميزبانان، دوستان برادرم بودند. تازه عروس و دامادی بودند که به تازگی از زندان آزاد شده بودند. برادرم، مهدی، هنوز دو سال و چند ماهی وقت داشت تا اعدامش کنند. همه شاد بودند. «بهار آزادی» بود و هنوز وقت داشتيم. پوران رها بود و بی تکلف. دامنی چين دار با رنگهای شاد به تن داشت. بعدها در زندان، از يک دوست همبندی پيکاری سراغش را گرفتم. گفت دستگير نشده و زنده است. پوران را می شناخت گويا مدتی با هم در يک بخش کار کرده بودند. گفت «پوران با همه مهربان بود مثل مادرها بود.» و باز تکرار کرد «مثل مادر بود». دوست همبندی ام مادرش را در ١١سالگی از دست داده بود.

پوران را در پاريس هم ديدم. دوستان پاريسی او را مادام می ناميدند. بار اول فکر کردم صحبت از يک زن فرانسوی است. ديگر دامن چين دار نمی پوشيد. بار اول در يک سيزده بدر او را ديدم با کت و دامنی تيره رنگ و يک شال پر از رنگ به گردن. يک روز آفتابی بود و دوستان بيرون زده بودند. مادر شايگان هم بود بازو در بازوی پوران

من چشمهای سرخ و پف کرده پوران را هم ديده ام. در مراسم خاکسپاری محبوبه نوشکفته ابدی بود. لباس سياه ش را هيچ دستمال رنگينی تزئين نکرده بود. در مراسم وداع پدر فضيلت کلام هم پوران را ديدم سياه پوش.

نمی دانم چرا اين خاطره ها اينجا سرازير شدند. هر کسی لباسی می پوشد به مدل دلخواه خودش و متفاوت با ديگری. در اين امر همه ويژه هستند. اما من می خواستم چيز ديگری بنويسم: از نقش تاريخی پوران بازرگان در جنبش زنان. فردا ٨ مارس است. زنان در ايران به خيابان خواهند آمد. در جلوی مجلس جمع خواهند شد. خوشحال و هيجان زده هستيم خيلی هامان. در ٢٨ سال گذشته حرکت زنان چنين ابعادی نداشته است. نگران هم هستيم. از چند روز پيش ٣٤ نفر از اين زنان فعال را دستگير کرده و به اوين برده اند. ٨ نفر را آزاد کرده اند و بقيه اعتصاب غذا کرده اند.

نمی دانم پوران با اين حرکتها خود را همراه می ديد يا نه. شايد هم اصلا در ماههای گذشته بيماری برايش توانی نگذاشته بود که اين اخبار را دنبال کند. اما پوران چه بخواهد چه نخواهد رد پای خود را در جنبش زنان ايران گذاشته است. اگر مبدا حرکت زنان را در ايران از قره العين فرض کنيم، از حدود ١٣٠ سال پيش، زنان بسياری ردی از خود بر اين سير تاريخ گذاشته اند. پوران در جايگاهی مساوی با مردان در عرصه مبارزه سياسی ظاهر شد. در اين جايگاه پوران البته پيشکسوت نبود. اما تعداد آنها آنقدر اندک بود که هنوز نتوانسته بودند تلنگری باشند بر اين درک، که مبارزه سياسی تنها حوزه مردها است. زنی که تابوئی را در هر حوزه ای می شکند، غير از تاثير عمل خود، فضاهائی هم برای زنان ديگر ايجاد می کند. در سنتها را پشت سر خود می بندد و در ديگری را می گشايد. به قول ويدا حاجبی در مقاله جديدش، آنها «ميراثی تاريخی از خود بجای گذاشتند». البته پوران و آن ديگران می دانستند که اين جايگاه برابر به معنی خطر برابر هم هست و بهائی سنگين می طلبد چه بسا سنگين تر از مردها.

و پوران حداقل ٣٥ سال از زندگی خود را در مخفی گاهها، دربدريها و تبعيدها گذراند.

*   *   *   *   *   *   *   *  

جنبش کارگری ايران پوران بازرگان را از دست داد.

در نخستين ساعات بامداد چهارشنبه هفتم مارس ۲۰۰۷، برابر با شانزدهم اسفند ۱۳۸۵، مبارز سوساليست و يار پيکارجوی کارگران ايران و جهان، پوران بازرگان درسن هفتاد سالگی دريکی از بيمارستان های حومه پاريس چشم از جهان فروبست.
پوران بازرگان از اعضای اوليه سازمان مجاهدين خلق ايران، بخش منشعب از آن سازمان و سپس سازمان پيکار در راه آزادی طبقه کارگر بود. قلب او برای طبقه کارگر و زحمتکشان ايران و جهان می طپيد. او يار وفادار همه ستمديدگان جهان، خلق های تحت ستم و بويژه خلق های مبارز منطقه و يار هميشگی خلق فلسطين بود. فقدان او برای جنبش ضدامپرياليستی و آزاديخواهانه ايران و بويژه برای جنبش سوسياليستی ايران، جبران ناپذير است.
زندگی پوران بازرگان در مبارزه برای عدالت اجتماعی و رهائی زحمتکشان و ايران خلاصه ميشد. او از فعالان خستگی ناپذير جنبش رهائی زنان بود.
همبستگی سوسباليستی با کارگران ايران، يکی از ياران و پايه گذاران مبارز و خلاق خود و جنبش کارگری ايران يکی از مدافعين پرشورش را از دست داد.
ما با همدردی با خانواده او و بويژه همسر مبارزش تراب حق شناس، اين سوگ بزرگ را به همه مبارزان راه آزادی، سوسياليسم، دموکراسی و استقلال ايران تسليت ميگوئيم.
راهش ادامه دارد....

پاريس، ۷ مارس ۲۰۰۷
همبستگی سوسياليستی با کارگران ايران

*   *   *   *   *   *   *   *  

در فقدان رفيق پوران بازرگان

با کمال تاسف مطلع شديم که رفيق پوران بازرگان در تاريخ ۱۶ اسفند ماه امسال (۶ مارس ۲۰۰۷)، در سن ۷۰ سالگی در پاريس زندگی را به درود گفته است. پوران بازرگان از زمره زنان مبارز و رزمنده ای بود که قريب به ۴۵ سال از عمر خود را در داخل و خارج ايران در راه مبارزه با رژيمهای وابسته به امپرياليسم پهلوی و جمهوری اسلامی و برای رسيدن به آزادی و برقراری جامعه ای عاری از ظلم وستم صرف کرد. پوران از زمره زنان انقلابی بود که در دهه ۵۰ در صفوف سازمان مجاهدين خلق ايران لحظه ای از مبارزه بر عليه ديکتاتوری سلطنت پهلوی باز نايستاد. او بعد ها مبارزه خود را در چارچوب سازمان پيکار برای آزادی طبقه کارگر پی گرفت.
چريکهای فدائی خلق ضمن تسليت به خانواده و بازماندگان و رفقای همفکر پوران اميدوارند که نسل جوان با درس گيری از مبارزات اوکه تجربه مبارزه با دو رژيم جنايتکار را بر دوش می کشيد ياد اين زن مبارز و خاطره تلاش های خستگی ناپذير اش جهت سرنگونی رژيم های ديکتاتوری و از جمله رژيم ضد مردمی جمهوری اسلامی را همواره پاس دارند.
با ايمان به پيروزی راهمان
چريکهای فدائی خلق ايران
۱۹ اسفند ۱۳۸۵ - ۱۰مارس ۲۰۰۷

*   *   *   *   *   *   *   *  

پوران بازرگان در گذشت

نيمه های شب سه شنبه شانزدهم اسفند ماه برابر ششم مارس ۲۰۰۷، رفيق ارجمند، پوران بازرگان، پس از نزديک ۴۵ سال مبارزه عليه ستم و استبداد، در بيمارستان "هانری من دو" شهر کرتی، در اطراف پاريس، در پی چندين ماه جدال با بيماری، درگذشت.
پوران بازرگان از نخستين زنان مبارز و اولين عضو زن سازمان مجاهدين خلق ايران بود که در صفوف اين جريان به مبارزه عليه ديکتاتوری و اختناق شاهنشاهی روی آورد. در جريان اولين تهاجم گسترده ساواک شاه به سازمان مجاهدين در سال ۱۳۵۰ و دستگيری همسرش، زنده ياد محمد حنيف نژاد، فعاليت تشکيلاتی اش تشديد شد و در سازماندهی مبارزه زنان نقش برجسته ای ايفا نمود. در سال ۱۳۵۳ از ايران خارج و در بافت تشکيلات برون مرزی مجاهدين، در تماس و همکاری با جنبش مقاومت فلسطين و ظفار به مبارزه ادامه داد. در جريان تغيير و تحولات نظری در سازمان مجاهدين خلق، با بخش مارکسيست آن فعاليت نموده و پس از بازگشت به ايران و اعلام موجوديت سازمان پيکار در راه آزادی طبقه کارگر، يکی از کادرهای فعال اين جريان شد و در بخش های کارگری آن از کلاس های سواد آموزی کارگران گرفته تا شرکت در مبارزات روزمزه آنان، تلاش های بس ارزنده ای نمود.
در جريان تهاجم رژيم به جريانات چپ و ترقی خواه، برای دومين بار به اجبار، به ترک خانه و کاشانه و کشور خود وادار شد و از آن پس تا کنون که سر بر آستانه خاک نهاده است، دمی از تلاش و مبارزه نياسوده است. او در تمامی اين سال های تبعيد، در عموم حرکات اعتراضی شرکت کرده و در سازماندهی جلسات پيشقدم بود. برای تقويت مبارزات خانواده های زندانيان سياسی از هيچ کوششی فرو گذار نمی کرد. در اغلب تشکل های دموکراتيک که در ارتباط با تقويت و حمايت از مبارزات زنان، کارگران، زندانيان سياسی قرار داشت، حضورش چشم گير بود.
پوران بازرگان هم، چون بسياری از ياران ديگر، که انسان و رهائی مردم را در مرکز توجه مبارزه خود داشتند، از زمانی که خود را يافت برای داد مبارزه کرد و بر هر آنچه بيداد می پنداشت، شوريد. سخت کوشی او در مبارزه به خاطر آرمانهای انسانی چپ، يادگار گرانقدری است که از او يرای همه ما باقی مانده است. او از جمله آرمانخواهان صادقی بود که زندگی خود را وقف رهائی مردم کرد و در آرزوی ايرانی آزاد، آباد، دمکراتيک و سوسياليستی، از هيچ تلاش و کوششی دريغ نورزيد.
کميته مرکزی سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران در گذشت پوران بازرگان، يار ثابت قدم کارگران و زحمتکشان را به خانواده، دوستان و آشنايان و همه مبارزان راه آزادی و بهروزی مردم ايران و به ويژه به رفيق مبارزمان تراب حق شناس، عميقا تسليت می گويد و خود را در اين غم و اندوه بزرگ شريک می داند.
ياد ش گرامی باد
کميته مرکزی سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران
۵ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۵ برابر با هشتم مارس ۲۰۰۷

*   *   *   *   *   *   *   *  

به ياد پوران بازرگان

خبر دردناک است. پوران بازرگان از زنان انقلابی و چپ و از پيشکسوتان جنبش انقلابی و کمونيستی ايران شب گذشته در پی يک بيماری درگذشت. مرگ او مانند کوهی بر قلب ما نسلی از زنان که مبارزات او به ما جسارت و الهام بخشيد، سنگينی می کند.
اگرچه امروز در آستانه روز جهانی زن او در ميان ما نيست تا با خبر مبارزات ما لبخندی از رضايت و غرور بر لبش نشيند. اما بدون شک نام او در تاريخ مبارزات انقلابی مردم ايران عليه رژيم شاه و جمهوری اسلامی ماندگار است. نسل های پس از او بويژه زنان راديکال و انقلابی ياد او را چون مرواريدی کمياب در اقيانوس مبارزات انقلابی برای ساختن جهانی عاری از هرگونه ستم و استثمار پاس خواهند داشت.
هرزه گويی های جمهوری اسلامی حتی در اين روزها عليه او بار ديگر تاکيدی است که او نگين درخشان نسلی است که رژيم سلطنتی را سرنگون کرد و تجارب مبارزاتی اش ستون فقرات مبارزات امروز ما عليه مرتجعين جمهوری اسلامی است.
يادش گرامی باد
نامش زنده
راهش پر رهرو
کارزار عليه کليه قوانين نابرابر و مجازات های اسلامی عليه زنان
۷ مارس ۲۰۰۷

*   *   *   *   *   *   *   *  

به ياد رفيق پوران بازرگان


رفيق تراب حق شناس
خبر دردناک سفر ابدی همسر و رفيق هميشه همراه شرايط سخت مبارزاتی و زندگی سياسی تان از جمله ی اخبار تاسف باری است که به سوگمان نشانده است . جامعه ی جهانی در طول تاريخ شاهد حضور زنان مبارز و خستگی ناپذيری در مبارزه ی طبقاتی بوده که هر کدامشان در شرايطی متفاوت پا به ميدان نهادند ودر دفاع و حمايت از طبقه کارگر و ايجاد زندگی انسانی تا حد هزينه کردن حيات خويش تلاش کرده واز همه چيز گذشتند .
رفيق پوران بازرگان از جمله مبارزانی بودند که طی چند دهه با حضورفعال در سخت ترين شرايط اختناق و سرکوب از پای ننشستند و لحظه ای درنگ به خود راه ندادند ودر ستيز با سرمايه و دفاع از بقه ، مرزی نمی شناختند . بی شک شرايط سخت چريکی سپری شده در فلسطين ، ظفار و حاشيه امنيتی ايجاد نموده برای شما طی دو دهه ی اخير که در حقيقت هموار کردن راه سوسياليسم بود ، آينه ای است که هميشه اوقات در نظرتان قرار دارد . بی ترديد يادآوری اين همه وقايع بگذشته که خود کتاب قطوری از تاريخ همين مملکت است ، خلاء پر ناشدنی است که متفاوت خواهد بود با تالمات حاصل از به خاک و خون کشيدن پاک ترين و صادق ترين رفقايی ه طی اين اعصار از دست داده ايد. او در کنج هر مکان مشترک ، در متن هر نوشته و سرود ودر صف هر مبارزه ی در راه سوسياليسم در ذهن تان متبادر است که هيچ کلام و هيچ قلمی گويای آن خواهد بود.
ترديدی نيست که رادمردی چون شما می بايست بزرگ زنی چون رفيق پوران همراهيش کرده باشد . باور داريم که نبود فيزيکيش را با حضور پر رنگی که طی اين دوران در تمامی عرصه ها از خود رجای گذاشته اند ، لمس و تحمل خواهيد کرد که اين سرشت مبارزان خستگی ناپذيری چون شماست که در صف مقدم ودرپی اهداف بزرگ گام بر می دارند.
راهتان جاويد - صبرتان پايدار
همراه با بيست امضا.

*   *   *   *   *   *   *   *  

ماهنامه راه آينده، چاپ تهران
شماره ۵، ارديبهشت ۱۳۸۶
raheaiande@yahoo.com


*   *   *   *   *   *   *   *  

ياد بانوی آزاده و مبارز، پوران بازرگان هميشه زنده باد!

همسفر همه مبارزان راه رهائی ، که نزديک به نيم قرن از عمر خود را به جنگ با سياهی ها و با آرزوی سپيده دم های تابناک تری برای زحمتکشان و آزادگان ايران و جهان گذرانيد، ديگر در ميان ما نيست.
پوران بازرگان ، بانوی فريادهای عاصی، ياد و ياور همه آزاديخواهان، در روز ۱۶ اسفند ۱۳۸۵، بدنبال پيکاری نابرابر با بيماری جانکاه چشم از جهان فرو بست.
يوران بازرگان، رهرو مبارزه ای طولانی، چه در سال های سيه ستم شاهی، چه در بيست وهفت سال حکومت خونين جمهوری اسلامی، در همه صفوف مبارزات عليه ستم و بيداد، استبداد و امپرياليسم، بيعدالتی و نابرابری حضور داشت.
در سال های ۱۳۵۰، نقش او در سازماندهی اعتراض و مبارزه خانواده های زندانيان سياسی رژيم شاه، در حفظ ارتباط زندانيان سياسی با خارج از زندان، انتقال خبر زندانها به خارج و ... از اهميت برجسته ای برخوردار بود. هنگامی که به مبارزه مخفی پبوست، پيکار با ديکتاتوری و استبداد، با امپرياليسم و دست نشاندگانش را در جبهه های ديگری ادامه داد.
همزمان با سرنگونی رژيم شاه، به ميهن بازگشت و بازهم در کنار مبارزه انقلابی، زندانيان سياسی و خانواده شهيدان راه آزادی را نيز از ياد نبرد. پس از تبعيد اجباری در فرانسه، پوران بازرگان همواره در صفوف مبارزان راه آزادی، در صفوف زنان مبار برای کسب حقوق عادلانه شان، در دفاع از زندانيان سياسی و همبستگی با خانواده زندانيان و شهيدان راه آزادی حضوری فعال و رزمجويانه داشت.
انجمن دفاع از زندانيان سياسی و عقيدتی در ايران، از بدو تاسيس، از همياری و همکاری، از تلاش و تجربه های او در تمام فعاليت ها برخوردار بود. پوران بازرگان، در تطاهرات برای آزادی زندانيان سياسی- عقيدتی ايران، در سرما و گرما حضوری خلاق داشت. پوران بازرگان يکی از همراهان شب های يادبود کشتارهای تابستان ۱۳۶۷ بود. همکاری او در شب های يادبود قتل های زنجيره ای بسيار الهام بخش بود.
هر جا که مبارزه بود، پوران بازرگان نيز حضور داشت.
در گذشت او، فقدان بزرگی برای جنيش آزاديخواهانه و عدالت خواهانه مردم ايران است. ترديدی نيست که راه پرشور او، همچنان ادامه خواهد داشت.
يادش گرامی، راهش پايدار باد!
چهار شنبه ۱۴ مارس ۲۰۰۷ – پاريس
انجمن دفاع از زندانيان ساسی عقيدتی در ايران - پاريس

*   *   *   *   *   *   *   *  

بولتن انجمن دوستداران کمون پاريس ۱۸۷۱، «لا کمون»
شماره ۳۱، بهار- تابستان ۲۰۰۷
http://www.commune1871.org



*   *   *   *   *   *   *   *  

پوران بازرگان، اولين زن چريک

شهرزاد نيوز
۱۳۸۶-۰۲-۱۲

شهرزاد نيوز: "دو چيز هميشه مرا آزار ميداد. يکی اين که از بچگی هر وقت ميخواستيم در کوچه و باغ بازی کنم، مرا از بسياری کارها منع ميکردند؛ نبايد بالای درخت ميرفتم چون دختر بودم، نبايد از جوی ميپريدم، چون دختر بودم، نبايد شنا ميکردم چون کار پسرها بود. دوم مسئله ادامه تحصيلم بود. آن وقتها فکر ميکردند که دختر بايد بنشيند تو خانه تا سه چهار زن بيايند به خواستگاری و آيا تو را بپسندند يا نپسندند. از اين مسئله احساس خفت ميکردم. به نظرم ترتيبات عقد و جهاز هم خفت زن بود. چون بايد همراه با زن مقداری هم جهاز بدهند تا قبول بشود. ميگفتم روزی ميشود که دختر برود خواستگاری مرد؟ که برای همين مسخرهام ميکردند. از زندگی سنتی و بعد برو تو زندگی و بعد برو کفش مادرشوهر را جفت کن، رنج ميبردم."

اين بخشی از اتوبيوگرافی پوران بازرگان از فعالين جنبش سوسياليستی بود که در مراسم يادبودش در فرانکفورت با صدای وی پخش شد. پوران بازرگان روز ۶ مارس سال جاری درگذشت. جمع ۱۲۰- ۱۳۰ نفره يارانش که از دور و نزديک در فرانکفورت گردهم آمده بودند، يادش را با بيان خاطرات، دکلمه اشعاری که دوست می داشت و با خواندن نامه ها و سرود و ترانه گرامی داشتند.

يارانش معرفی او را با اين جمله آغاز کردند: "او قهرمان نبود، گرچه دوران او، دوران قهرمان و قهرمانپروری بود." پوران بازرگان اولين زنی بود که در سال ۱۳۴۸ و در دوران سلطنت پهلوی به مجاهدين پيوست. از همين رو او اولين چريک زن ايرانی محسوب می شود. در اين بيوگرافی زندگی پوران به سه دوره تقسيم شده بود: " دوره اول، راه اندازی انجمنهای زنان؛ دوره دوم، پيوستن به مجاهدين به عنوان اولين زن مجاهد در سال ۱۳۴۸ و همراهی با اين سازمان تا سال ۱۳۵۴،يعنی زمانی که تغيير ايدئولوژی داد زيرا که دريافت با سلاح مذهب نميتوان به آينده نوينی دست يافت. وی پس از انقلاب تا سال ۶۱ و تا هنگام سرکوب سال های ۶۰ به فعاليت های خود با سازمان کمونيستی "پيکار در راه آزادی طبقه کارگر" ادامه داد. دوره سوم زندگی پوران بازرگان، از سرکوب سال ۶۱ و پناهندگی به خارج از کشور تا پايان عمرش در ۶ مارس ۲۰۰۷را در بر ميگيرد."

پس از قرائت متن زندگينامه اش، اتوبيوگرافی او با لهجه مشهدی از طريق نوار پخش شد. او ضمن معرفی خود، به موانعی که به عنوان يک زن با آن مواجه بوده است اشاره کرد: "چون دختر بودم نتوانستم تا کلاس نهم دبيرستان بيشتر درس بخوانم. مدرک نهم را هم نداشتم، چون در امتحانات نهايی شرکت نکرده بودم. بعد از مدتی ترک تحصيل تصميم به ادامه تحصيل گرفتم و در دوره های شبانه ثبت نام کردم. با اين که خيلی دوست داشتم در رشته طبيعی درس بخوانم، اما چون از پس هزينه آن برنميآمدم، رشته ادبی را انتخاب کردم. چون ميتوانستم جزوهها و کتابها را در خانه بخوانم و در امتحانات متفرقه شرکت کنم. در آن سال يک کلاس فوقالعاده تشکيل شده بود که اسمم را در آن نوشتم، و با اين که فقط از اسفند تا خرداد به کلاس می رفتم در امتحانات نهايی در ميان دختران مشهد رتبه اول را کسب کردم. پس از آن کلاسهای دهم، يازدهم و دوازدهم را در خانه خواندم و در امتحانات متفرقه شرکت کردم که باز نفر اول شدم و ديپلم ادبی گرفتم. با گرفتن ديپلم، خانواده ام اصرار کردند که معلم بشودم، اما چون تصميم داشتم ليسانس هم بگيردم، در دانشگاه مشهد به تحصيل ادامه دادم تا اين که ليسانس ام را هم گرفتم."

پوران بازرگان به گفته پروانه يکی از يارانش "به نسلی از زنان تعلق داشت که دورهای از تاريخ ما را محک زدند. زنانی که مرزهايی را شکستند و بندهايی را گسستند." او متعلق به نسلی از زنان پيشتاز بود که عليرغم محدويتهای خانوادگی و اجتماعی، از چالش عليه سنتها و پيشداوريها نهراسيدند. عليه قيد و بندها شجاعانه ايستادند و زندگی و مبارزه شان در عرصه های مختلف اجتماعی، فرهنگی و سياسی، آن هم در جامعه و در زمانه مردسالار، الگويی برای مبارزان بود.

*   *   *   *   *   *   *   *  

درگذشت پوران بازرگان
من و پالتاک
سربلند هفتم مارس ۲۰۰۷

خبر تاسف بار درگذشت خانم " پوران بازرگان" را شنيديم . چند اطلاعيه را در اين ارتباط خوانديم. متاسفانه در اطلاعيه هايی که به اين مناسبت صادر شده فرض را بر اين گذاشته اند که همه خوانندگان با پيشينه سياسی زنده ياد بازرگان اشنا هستند که متاسفانه اينطور نيست. دليل اينکه چرا اطلاعيه دهندگان علاقمند نيستند در اين مواقع به جستارهايی از زندگی سياسی آنان بپردازند شايد به اين برگردد که برگ زدن تاريخ سياسی ايران شايد سبب دردسر برای برخی فعالين قديمی امروز شود که همواره علاقمندند کمتر وارد بررسی زوايای آن شوند. و شايد باز هم به بهانه جلوگيری از سواستفاده دشمن !!!
از همين رو ضمن تسليت به خانواده و ياران آن زنده ياد ؛ خلاصه ای از زندگی سياسی او را هم مينويسم.
از زمان تاسيس سازمان مجاهدين تا سال ۱۳۴۸ آن سازمان عملا يک جريان سياسی " مذکر" بود و هيچ زنی در آن شرکت نداشت که يکی از مهمترين دليلش ساختار مذهبی سازمان بود و مضافا بر آن تفکر غالب بر تشکيلات " ازدواج " را مانعی در راه مبارزه ميدانستند . اما تعقيب های ساواک و شدت گيری مبارزه مجاهدين بر عليه حکومت شاه عملا نياز به حضور زنان به عنوان يک پوشش مناسب مبارزاتی را برجسته کرد که همان سبب تاسيس " گروه زنان " مجاهدين شد که مسئوليت آن هم بر عهده " منصور بازرگان" گذاشته شده بود. بدين ترتيب پوران بازرگان ( خواهر منصور ) و ليلا زمرديان ( خواهر عليرضا) اولين زنانی بودند که به عضويت سارمان مجاهدين درآمدند.
حضور زنان در مجاهدين اولين ازدواج های درون سازمانی را باعث شد که در همين راستا پوران بازرگان به ازدواج " محمد حنيف نژاد" از بنيانگذاران سازمان مجاهدين در آمد. در مورد ازدواج ايشان با حنيف نژاد روايت های متعددی ارائه شده که غالب آنها بر " ازدواج ايدئولوژيکی" تکيه دارند.
پوران بازرگان پس از انشعاب درون سازمان مجاهدين خلق به گروه سازمان مجاهدين خلق مارکسيست که بعدها نام خود را به " سازمان پيکار در راه ازادی طبقه کارگر" تغيير داد پيوست و عملا به مارکسيسم گرويد. پيوستن پوران بازرگان به جناح مارکسيست مجاهدين از آن رو بسيار مهم جلوه ميکرد که او همسر بنيانگذار مجاهدين بود و به همين خاطر پيوستن او به جناح مارکسيست عملا يکی از مهمترين وزنه های آن جناح در آن دوران بشمار ميرفت.
روند تشکيل سازمان پيکار خود حديث مفصلی است که کتابها و مقالات زيادی در آن ارتباط منتشر شده که هر کدام از زاويه ای به آن پرداخته اند. اما با تمام اينها برای نسل جوان هنوز نکات ناروشنی از روند آن انشعاب ؛ حوادث خونين دنبال آن و سرنوشت سازمان پيکار وجود دارد.
سازمان پيکار در حالی که هنوز لکه تصفيه حساب خونين انشعاب ( ترور مجيد شريف واقفی ) را بردوش ميکشيد با بر عرصه نوينی از مبارزه گذاشت و يکی از مطرح ترين سازمانهای چپ و کمونيست پس از قيام ۱۳۵۷ شد که اعضا و هواداران پرشماری را بدور خود جمع کرد.
بدنبال هجوم ارتجاع به دست آوردهای قيام ۵۷ و حمله به تمامی نيروهای ازاديخواه و کمونيست آن دوران ، سازمان پيکار هم از اين حملات مصون نماند و اکثريت رهبری آن توسط رژيم اسلامی دستگير شدند که همين سراغاز بنمايش گذاردن يکی از ننگين ترين سرفصل های تاريخ سازمان پيکار شد . " حسين روحانی" که عنوان رهبری و بنيانگذار تشکيلات پيکار را بدوش ميکشيد تن به خيانت داد و به همکاری با جمهوری اسلامی پرداخت و هر آنکس که از زير تيغ رژيم مصون مانده بود را به جلادان خمينی معرفی کرد. حسين روحانی يکی از شرم آور ترين برگ های تاريخ چپ و کمونيست را در ايران رقم زد. او در حالی خودش سرانجام به جوخه تيرباران سپرده شد که مسئول دستگيری و اعدام صدها نفر از اعضا و هواداران پيکار بود.
سازمان پيکار از آن پس بکل متلاشی شد و چند تن از اعضای آن در خارج از کشور محفلی با عنوان " انديشه و پيکار" را در هيبت يک سايت اينترنتی براه انداختند که در اين مدت بجز چند ترجمه و مقاله ، هيچ موضع سياسی مشخصی را در قبال تحولات دو دهه اخير منتشر نکرده اند.
زنده ياد " پوران بازرگان"‌در خارج از کشور با " تراب حق شناس" ( يکی از اعضای کميته رهبری سازمان پيکار) ازدواج کرد .
پوران بازرگان تا هنگام مرگ از معتقدين به مارکسيسم و سوسياليسم باقی ماند و هرگز به راهی که برگزيده بود خيانت نکرد. او سربلند و استوار و با نگاه به افق های روشن
سوسياليسم چشمش را از جهان فروبست.
يادش گرامی و راهش پررهرو باد
در پايان جا دارد بارديگر ياد همه هواداران و اعضای صديق سازمان پيکار که در مقابل رژيم ارتجاعی جمهوری اسلامی سرفرود نياورده و با افتخار جان خود را فدای خلق خود کردند گرامی را بداريم

بالای صفحه