اشاره ای کوتاه به جغرافيا و تاريخ افغانستان
(برگرفته از فرهنگ فرانسوی روبر - برای سايت انديشه و پيکار)
کشوری در آسيای مرکزی، با مساحت ۶۲۵۰۸۸ کيلومتر مربع و حدود ۱۶ ميليون نفر جمعيت - از جمله ۱ ميليون نفر که چادرنشين اند (افغان ها) و ۵ ميليون پناهنده در ايران و پاکستان -.
زبان: پشتو و دری (فارسیِ شرق)، ازبکی، ترکمنی، قرقيزی و بلوچی.
دين: اسلام سنی (اکثريت) و شيعه يعنی هزاره ای ها (اقليت) و هندو.
پايتخت: کابل، رژيم: جمهوری اسلامی.
اقتصاد کشور اساساً کشاورزی ست و محصول عمده گندم است که خوراک اصلی ست. همين طور پنبه و انگور و ميوه های فصلی. دامداری چه بين جمعيت اسکان يافته و چه چادر نشينان رواج دارد.
منابع زير زمينی: کمی نفت و گاز و نيز سنگ های قيمتی که از عهد باستان استخراج می شده و معروف است (لعل بدخشان). مس و آهن هم هست ولی استخراج نشده.
صنايع ابتدائی: عمدتاً بافندگی، پنبه و پشم، سيمان و کود. فقط در کابل است که صنايع متنوع وجود دارد.
بخش صنايع دستی فعال است، فرش و چوب و چرم.
راه آهن وجود ندارد. شبکهء راه های شوسه هم ناتمام است. يک خط هوايی کابل را با شهرهای ديگر مربوط می کند. مبادلات تجاری عمدتاً با جمهوری های سابق شوروی و نيز هند است. قاچاق در مرزهای ايران و پاکستان رواج دارد. [داستان توليد ترياک و هروئين هم معروف تر از آن است که تکرار کنيم].
تاريخ:
تاريخ افغانستان با دوره های متناوب وحدت سياسی و تجزيه رقم خورده است. از دورهء وحدت سياسی و حتی لشکرکشی امپراتوری آن به شمال هند گرفته تا دوره هايی که جزئی از امپراتوری هخامنشی يا زير نفوذ جانشينان اسکندر مقدونی بوده يا زمان هايی که در دورهء اسلامی، سلسله های غزنويان و صفويه بر آن فرمان می رانده اند. از اين ها می گذريم و از ۱۷۴۷ شروع می کنيم که به دنبال شورش پشتوها در جنوب کشور، وحدت در افغانستان دوباره برقرار شد. يک امپراتوری موقتی به رياست احمد شاه دُرّانی به وجود آمد ولی طولی نکشيد که در نتيجهء اختلافات درونی دربار و نيز قدرت گرفتنِ امپراتوری های رقيب (سيک ها) در شمال هند، و سپس انگليس ها، اين امپراتوری در هم شکست.
با وجود اين، انگليس ها به رغم دو جنگ استعماری (يکی از ۱۸۳۹ تا ۱۸۴۲ و ديگری از ۱۸۷۸ تا ۱۸۸۱) نتوانستند افغانستان رابه طور کامل زير يوغ خود بگيرند، اما رژيمی تقريباً تحت الحمايه در آن برپا کردند که تنها از خودشان حرف شنوی داشته باشد ولی بتواند امور را در درون مرزهای خود کنترل کند. از اين به بعد است که افغانستان چارچوب جغرافيايی کنونی اش را پيدا کرد و به صورت دولتی حايل بين امپراتوری هند و امپراتوری تزار درآمد.
در داخل کشور امير عبد الرحمان خان پايه های مديريتی متمرکز را ريخت و جانشينان اش آن را تقويت کردند. تنها در ۱۹۱۹ يعنی در پايان سومين جنگ انگلستان ـ افغانستان بود که اين کشور توانست زمام سياست خارجی، يعنی استقلال کامل خود را به دست آورد.
امان الله خان ۱۹۶۰ تا ۱۸۹۲ (پادشاه وقت) به اصلاحاتی وسيع برای نزديک کردن کشور به اروپا و اجرای سياست غربی کردن کشور از طريق اجبار و اعمال زور دست زد ولی با مقاومت مردم که به شدت سنتی باقی مانده اند مواجه گرديد.
يک شورش توده ای او را سرنگون کرد و به جايش مردی عامی از اهالی تاجيک معروف به »بچه سقا« بر تخت نشست ولی طولی نکشيد که سرنگون شد و بازماندگان سلسلهء محمد زای (که بعداً نادر شاه و محمد ظاهر شاه لقب گرفتند) به ترتيب جای او نشستند.
سلطنت محمد ظاهر شاه در ۱۹۷۳ با کودتای محمد داود به پايان رسيد و روند تحولات سياسی فاجعه بارتر از پيش آغاز شد.
جمهوری اول با کودتای محمد داود و با پشتيبانی احزاب چپ برپا گرديد ولی رئيس جمهوری مايل به برقراری مجدد روابط با غرب يا حفظ آن نيز بود. اين بار نوبت داود بود که در يک کودتای نظامی به رهبری سران احزاب چپ سرنگون شود (۱۹۷۸).
نور محمد تره کی رئيس جمهوری شد و حفيض الله امين وزير خارجه. امين در ۱۹۷۹ تره کی را کنار زد و خود رئيس شد ولی در دسامبر همانسال، در آغاز اشغال افغانستان توسط نيروهای شوروی کشته شد و يکی ديگر از سران احزاب چپ به نام ببرک کارمل به جای او نشست. تره کی و امين با تصويبنامه های دولتی رفرم هايی را به طور يکجانبه و اجباری به اجرا گذاردند (از جمله اصلاحات ارضی، حق زن در اموال شوهر متوفی، مبارزه با بيسوادی ...) که با مخالفت و شورش توده ای که اسلام گرايان و با پشتيبانی همه جانبهء آمريکا رهبری می شد مواجه گرديدند. جنگ داخلی بين اسلام گرايان و نيروهای حکومتی رژيم را متزلزل کرد و شوروی برای حفظ رژيم مداخله نمود (۱۹۷۹).. جنگ افغانستان که آميزه ای از لشکرکشی استعماری و جنگ چريک های اسلامگرا بود ده سال طول کشيد تا سرانجام نيروهای شوروی که ديگر قدرت کنترل کشور را نداشتند يک طرفه از آنجا عقب نشينی کردند (۱۹۸۹). از اين جنگ ها ۹۰۰ هزار کشته بر جای ماند و شمار پناهندگان به کشورهای همسايه ۵ برابر گرديد. با وجود اين، جمهوری دوم (رژيم تره کی و دکتر نجيب الله) تا ۱۹۹۲ که »مجاهدين« کابل را تصرف کردند دوام آورد.
از اين به بعد، جمهوری سوم افغانستان شروع می شود که گروه های مجاهدين به جنگ داخلی مشغول اند. فاتحان جنگ با شوروی يعنی احمد شاه مسعود، گلبدين حکمتيار و ربانی و نيز رشيد دوستم و اسماعيل خان ... در عين حال که در يک دولت وزير بودند به جان يکديگر می افتند. اختلافات قومی (پشتو - تاجيک و ...) و طائفه ای (سنی ، شيعه) که در زمان جنگ با شوروی تحت الشعاع قرار گرفته بود دوباره سر بر می آورد.
بعد طالبان آمدند و فجايعی به بار آوردند که به خاطر داريم و بودند تا زمانی که آمريکا پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ افغانستان را با بمباران های وحشتناک طالبان را از حکومت راند و حامد کرزای را بر جای آن ها نشاند.
[تحليل، چرايی و چگونگی اين تحولات را در جاهای ديگر بايد دنبال کرد نه در اين يادآوری کوتاه تاريخی].
|