«چپ» و زمينهء پيدائی آن در افغانستان
لطيف پدرام
به هيچ وجه منظور ما نوشتنِ تاريخ جنبش «چپ» که علی الاطلاق حرکت های مارکسيستی ـ لنينيستی و «مائوتسه دون انديشه» (انديشه های مائوتسه دون) را افاده ميدارد نيست. دست زدن به چنين نوشتار، به معنای «تحرير» تاريخ جنبش کمونيستی افغانستان است. طبعاً و به همين دليل، تأمل عميق و فرصت بسيار می طلبد. در نتيجه، آنچه در اختيار قرار داده می شود، اشاره های اجمالی و قطعاً فشرده در اين باب است.
از دههء ۵۰ و ۶۰ نيمهء دوم سدهء بيستم ميلادی، گامهای نسبتاً قابل ملاحظه، در جهت رشد اقتصادی، سياسی افغانستان برداشته شد. نخستين پلان های پنجساله که در دوران حکومت محمد داود و دکتر محمد يوسف تطبيق گرديدند ساختار اقتصادی و مناسبات توليدی را به چالش های نوين فراخواندند. در زمينه های صنعتی و کشاورزی سرمايه گذاری های جديد صورت گرفت که طبعاً به رشد سرمايه داری دولتی و کلاً رشد نسبی بورژوازی منجر شد. سرمايه گذاری ها و برنامه ريزی در عرصهء صنايع، حمل و نقل، کشاورزی و امور ساختمانی زمينه های رشد کمی و کيفیِ طبقهء کارگر افغانستان را نيز اندکی فراهم کرد. در سال ۱۹۶۳ در پروژه های صنعتی، خانه سازی، راه سازی و حمل و نقل ۱۸۰ هزار کارگر مشغول کار بودند که سطح رشد قابل ملاحظه ای را نسبت به سال های قبل نشان می دهد. از جملهء ۱۸۰ هزار تن کارگر، ۵۰ هزار نفر دارای تجربه، آگاهی و تخصص کاری بودند.
تحولات در اين زمينه باعث به وجود آمدن نسل جديدی از روشنفکران ميهن ما گرديد. حجاب اجباری برای زنان ممنوع اعلام شد. مؤسسات آموزشی منجمله دانشکدهء حقوق و علوم سياسی به مرکز تجمع روشنفکران مبارز، عدالت طلب و آزادی خواه تبديل شدند. در دههء پنجاه (۵۰) و اوايل دههء شصت (۶۰) آثار مارکسيستی هرچند اندک، به زبان فارسی به افغانستان از ايران می رسيدند و طبيعتاً بحث ها و آرمان های نوين مطرح می گرديد. بحث های مارکسيستی ـ لنينيستیِ اين سال ها به طور کلی در دفاع ازشوروی و چين متمرکز می شدند. يکی ديگری را به پيروی از «سوسيال ـ امپرياليسم شوروی» و ديگری را به «ماجراجو» و آوانتوريست و «مائوئيست» متهم می کردند. انديشه های ناشی از جنبش مشروطه خواهی، که از زمان امير امان الله و محمد ولی خان بدخشی به ميراث مانده بودند نيز هواخواهان و طرفدارانی داشتند. جنبش «جوانان مسلمان» خود يک جنبش قدرتمند به حساب می آمد و دارای تشکيلات علنی و زيرزمينی بود.
به هرانجام، ظاهر شاه در سال ۱۹۶۳ دکتر محمد يوسف را موظف ساخت حکومت جديد تشکيل بدهد. در شانزدهم ماه مارچ ۱۹۶۳ محمد يوسف خط مشی حکومت جديد را اعلام کرد. سياست بی طرفی مثبت و فعال به عنوان اصل سياست خارجی افغانستان و اصل اقتصادِ رهبری شدهء دولتی به مثابهء دو اصل برای سياست خارجی و اقتصاد صراحت داده شدند. در سال ۱۹۶۴ اين حکومت مسودّهء قانون اساسی افغانستان را آماده و تقديم ظاهر شاه نمود. شاه در اول اکتبر سال ۱۹۶۴ قانون اساسی را توشيح کرد. اعلام حد اقل دموکراسی از طرف حکومت دکتر يوسف اين امکان را مساعد ساخت که روشنفکران از وضعيت استفاده نموده احزاب، گروه ها و سازمان های خويش را ايجاد نمايند.
در سال ۱۹۶۳ برای نخستين بار شش تن از روشنفکران چپ، مارکسيت و ملی گرا کميتهء تدارکی را برای ايجاد حزب سياسی نوين تشکيل دادند. اين کميته متشکل بود از ببرک کارمل، ميرغلام محمد غبار، مير اکبر خيبر، نور محمد تره کی، علی محمد زهما و صديق روحی. نيز محمد طاهر بدخشی يکی از با استعدادترين و با نفوذترين جوانان جنبش چپ به جمع «کميتهء تدارک» پيوست. به اثر مساعی کميتهء تدارک در اول ژانويهء سال ۱۹۶۵ کنگرهء مؤسس دائر شد و «حزب دموکراتيک خلق افغانستان» را بنياد گذاشت.
«حزب دموکراتيک خلق افغانستان» به زودی به صورت حزب وابسته به شوروی، عامل بيگانه و غيرملی استحاله يافت. اين وابستگی بدون قيد و شرط به شوروی موجب آن شد که شخصيت های ملی و مبارزی مثل زنده ياد ميرغلام محمد غبار واسطهء خود را با آن کاملاً قطع کند. شماری از مبارزان چپ از همان آغاز رابطه ای با آن حزب نداشتند. شماری به زودی از اين حزب بريدند و راه مستقل خود را پيش گرفتند. عده ای گروه ها و احزاب مستقلِ خود را ايجاد کردند. جوانانی که با رويکرد به انقلاب چين و انديشه های مائوتسه دون (صدر مائو) وارد مبارزه شده بودند «حزب دموکراتيک نوين» را تشکيل دادند. اين جريان نشريه ای به نام «شعلهء جاويد» منتشر می نمود که بر همان اساس «شعله ای ها» معروف شدند. اين جريان طرفدار مبارزهء توده ای طولانی و محاصرهء شهرها از طريق دهات بود.
دو سال بعد از تشکيل کنگرهء مؤسس، «حزب دموکراتيک خلق» به دو شاخهء «خلقی» و «پرچمی» منشعب شد (۱۹۶۷). جناحی که جريدهء «خلق» (ارگان نشراتی همان حزب) را منتشر می کرد به «خلقی ها» معروف شدند. جناحی که جريدهء «پرچم» را منتشر می کرد «پرچمی ها» خوانده شدند. البته شکی نيست که هر دو جناح نوکر سرسپردهء شوروی بودند و استقلال عمل نداشتند. اختلاف و انشعاب آن ها دليل اصولی نداشت. مخالفت ها برخاسته از اختلاف سليقه و خودخواهی ببرک کارمل و تره کی بر سر غصب رهبری حزب بود و جلب «محبت» های شوروی.
به هرحال، به علت سلطهء سياست های شووينيستی بر حزب دموکراتيک خلق و تعميق شدن هرچه بيشتر وابستگی، نيز گسترش سياست های ضد ملی و به ويژه فارسی زدائی، محمد طاهر بدخشی در سال ۱۹۶۸ از حزب دموکراتيک افغانستان انشعاب کرد و «سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان» (سازا) را بنياد گذارد. «سازا» يک سازمان مارکسيست ـ لنينيست و مستقل بود و به طور کلی حزب کمونيست چين را برحزب کمونيست شوروی ترجيح می داد بی آنکه مثل «شعلهء جاويد» در دفاع از چين کمونيست مبالغه کند. «سازا» سياستی مطرح کرد به نام «سياست هوسمن ـ کاسترو». معنای اين سياست اين بود : مثل ويتنام در برخورد با چين و شوروی می بايد مستقل ماند و هر دو سيستم را نقد کرد. اتکاء به مردم محور اساسی هر عمل سياسی ست، اما الزام ندارد حتماً از طريق «جنگ توده ای طولانی» انقلاب به پيروزی برسد. کانون های چريکی مثل مدل انقلاب کوبا می توانند با استفاده از موقعيت کوهستانی افغانستان جنگ های چريکی را آغاز نمايند. اين سازمان از اين جهت، شيفتگی و تمايل عظيم و رمانتيک به چه گوارا و شيوه های مبارزاتی او داشت. اين سازمان با جبههء خلق برای آزادی فلسطين (به رهبری جرج حبش) روابط نزديک داشت. اين سازمان سعی کرد با نيروهای چپ ايران «مانند] سازمان چريک های فدائی خلق ايران و پيکار و وحدت کمونيستی، رابطه های کاری - منطقوی برای آموزش نظامی و تيوريک کادرهای خويش فراهم کند، اما با شروع سرکوب اين سازمان ها بعد از پيروزی انقلاب ايران به وسيلهء رژيم جمهوری اسلامی و قتل عام کادرها و رهبران برجستهء خودِ «سازا» در افغانستان، روابط نتوانست از حد تماس های محدود شماری از کادرهای مهاجرِ اين سازمان در ايران فراتر رشد کند. سازمان «سازا» بعد از کودتای «حزب دموکراتيک خلق» (وابسته به شوروی) درآوريل ۱۹۷۸ به صورت بيرحمانه ای سرکوب شد. چيزی حدود ۴ هزار تن از اعضا و هواداران آن به وسيلهء «کمونيست» های وابسته به شوروی به جوخه های اعدام سپرده شدند. از دست رفتنِ بخش اعظم کادرهای حرفه ای و درجهء يک اين سازمان موجب آن شد که عده ای از کادرهای جوان انشعاب کنند. از اين انشعاب «سازمان فدائی زحمتکشان افغانستان» (سفزا) به وجود آمد که باز معتقد به مشی مبارزهء مسلحانه بود. «سفزا» در نخستين روزهای کودتای روسی در افغانستان در چند ولايت مهم شمال و شمال شرق افغانستان عليه رژيم وابسته به شورویِ کابل دست به نبردهای مسلحانه زد. دراين نبردها شماری از مهم ترين پادگان های نظامی رژيم را به کنترل خود درآوردند و چند شهر را آزاد کردند. شرايط جنگ سرد و استقلال عمل اين چريک ها موجب آن شد که هم نيروهای اخوان المسلمين آن ها را در کوهستان ها مورد پيگرد قرار دهند و هم عوامل رژيم کمونيستی. در نتيجه، آن جنبش مسلحانه به شکست مواجه شد و بار ديگر کادر نظامی سازمان (سفزا) و شمار زيادی از رهبران سياسی آن يا در زندان های رژيم «خلقی» ها يا در ميدان های نبرد مسلحانه در جنگ های رو در روی به قتل رسيدند.
«حزب دموکراتيک خلق» گرفتار انشعاب های ديگری هم شد. در سال ۱۹۸۸ چند تن از اعضای برجستهء حزب خلق (غلام دستگير پنجشيری، شرعی جوزجانی و شهر الله شهپر) انشعاب کردند و گروهی تشکيل دادند به نام «خلق کارگر». عده ای ديگر، عمدتاً از کادرهای جوان ديگری از«حزب دموکراتيک خلق» باز انشعاب نمودند و گروه هايی به نام های «جمعيت انقلابی زحمتکشان افغانستان» (کجا) و «گروه کار» ايجاد کردند. اين سه گروه منشعب از حزب دموکراتيک خلق با خود و با «حزب مادر» !! اختلافات جدی نداشته و همهء آم ها آخر کار به حزب کمونيست شوروی و KGB وصل می شدند.
«حزب دموکراتيک نوين» يا همان «شعلهء جاويد» نيز گرفتار چندين انشعاب جدی گرديد. در نتيجه «گروه انقلابی خلق های افغانستان» (به رهبری دکتر فيض) تشکيل گرديد و «سازمان آزادی بخش مردم افغانستان » (ساما) به وجود آمد. گروه های ديگری هم به نام «اخگر» (طرفدار خط انور خوجه) تشکيل گرديدند که در واقع از بدنهء «شعلهء جاويد» جدا شده بودند. به روی هم رفته شاخه های مختلف «شعلهء جاويد»، «سازا» ، «سفزا» و اخگر قرابت ها و شباهت هايی به هم داشتند. همهء آن ها نيز همزمان با کودتای روسی مورد حمله و کشتار شوروی ها و عوامل داخلی آن ها قرار گرفتند. در ميان گروه های منشعب از شعلهء جاويد، «ساما» به رهبری مجيد کلکانی يکی از بنيانگذاران برجستهء جنگ های چريکی شهری، خوشنام ترين، مستقل ترين و مبارزترين آن ها بود. دريغ که مجيد کلکانی هم مثل محمد طاهر بدخشی دانشمند، اديب و مبارز برجستهء جنبش چپ افغانستان به دست «حزب دموکراتيک خلق افغانستان» و با نظارت مستقيم مشاوران امنيتی ـ سياسی شوروی در کابل اعدام گرديد.
-----------
* لطيف پدرام، شاعر و سخنگوی کنگرهء ملی افغانستان.
|