نشست درباره جنبش کارگری ایران با میثم آل‌مهدی

image_3.png

روز ۱۷ دسامبر ۲۰۲۲ این موقعیت نصیب‌مان شد که پذیرای یکی از دست‌اندر‌کاران جنبش کارگری ایران، میثم آل‌مهدی، کارگر سابق فولاد اهواز باشیم.

این نشست به همت رفقای Bund Der Kommunist*innen در برلین برگزار شد، ما فکر کردیم ارائه متن صحبت‌های نشست برای درک بهتر جنبش کنونی ایران و رابطه آن با جنبش کارگری مفید باشد.

اندیشه و پیکار

۱۰ ژانویه ۲۰۲۳

 

نشست عمومی با میثم آل‌مهدی در برلین

۱۷ دسامبر ۲۰۲۲

در ابتدا یکی از رفقای زن  به معرفی میثم آل‌مهدی پرداخت:

"کارگران فولاد اهواز با علاقه فراوان به تجربه مبارزات سایر کارگران ایران توجه دارند و به‌خوبی می‌دانند که مانند همه جای دنیا، این سرمایه‌داری است که دشمن مشترک آنهاست. کارگران فولاد اهواز نیز مانند کارگران هفت تپه از سابقه مبارزاتی پرشکوهی برخوردارند. این کارگران بارها دستگیر و شکنجه شده‌اند. نماینده آنها برای اعترافات اجباری علیه خود و همکارانش مقابل دوربین‌های تلویزیون قرار گرفت. سخنگوها به خاطر ارعاب کارگران دیگر اخراج شدند، اما کارگران فولاد اهواز با یکدیگر همبسته بوده، در آتش مبارزه و کوره‌های کارخانه آبدیده و خودشان از فولاد شده‌اند. آنها نشان داده‌اند که آماده مبارزه برای زنده نگه داشتن شعله مبارزه طبقاتی هستند.

ما بسیار خوشحالیم که این فرصت پیشامد که در عین قدردانی از یک کارگر، مستقیماً از زبان خود او وضعیت قیام کنونی را بشنویم. ما معتقدیم که کارگران، بدون دخالت احزاب سیاسی از هر گرایشی که معتقدند کارگران منتظر دستورات و رهبری آنها هستند، کاملاً قادرند  پاسخگوی الزامات مبارزات خود باشند. کارگران فولاد اهواز هرگز منتظر منجی نبوده‌اند و همواره خود سرنوشت خویش را به دست گرفته‌اند."

پس از این مقدمه کوتاه، رفیق به‌طور خلاصه گروه صنعتی فولاد اهواز را معرفی نمود:

"این مجموعه در سال ۱۳۴۲ افتتاح شد و در زمان خصوصی‌سازی در ایران به آقای امیرمنصور آریا واگذار گردید.

در همین روند خصوصی‌سازی است که ما شاهد هستیم که تعداد کارگران از ۷۰۰۰ به ۴۰۰۰ رسیده است. به عبارت دیگر نرخ استثمار تقریبا دو برابر شد. کارگران این کارخانه از سال ۱۳۹۲ مرتباً برای احقاق حقوق خود در مبارزه بوده‌اند".

میثم آل‌مهدی یکی از کارگران شناخته شده فولادسازی ملی اهواز است زیرا در اوج نهضت، سخنگوی آنها بود.

او کار خود را در این مجموعه در سال ۱۳۸۶ به‌عنوان کارمند خدمات روزانه (در غذاخوری) آغاز کرد و سپس به‌عنوان کارگری با قراردادهای موقت در بخش تولیدی آغاز به کار نمود و تا سال ۲۰۱۸ میلادی در آنجا مشغول به کار بود. او پس از چند بار دستگیری به‌عنوان سخنگوی کارگران به زندان افتاد؛ پس از مدتی زندان، مجبور به مخفی‌شدن و عاقبت به ترک کشور شد.

ما بسیار خوشحالیم که این فرصت را داریم که به جای خواندن و شنیدن اعلامیه‌های احزاب و سازمان‌هایی که خود را جایگزین کارگران می‌سازند، مستقیماً صدای یک کارگر را بشنویم. فقط می‌ماند که به میثم خوش‌آمد بگویم و رشته سخن را به او واگذار کنم."

پس از تشكر از حضار و برگزارکنندگان ميثم سخنان خود را اين‌گونه آغاز کرد:

"در ابتدا باید روشن کنم که خیزش کنونی در ایران خیزشی زنانه است. این زنان هستند که پرچم این جنبش را بر دوش دارند و من از این فرصت استفاده می‌کنم تا درود بفرستم به همه رفقای زنم، همه کسانی که امروز در اسارت هستند و در زندان‌های جمهوری اسلامی رنج می‌کشند. آنها در زندان هستند و من به خودم اجازه نمی‌دهم از طرف آنها صحبت کنم. من احتمالاً می‌توانم در مورد درد مشترک میان من و آنها صحبت کنم، اما فقط به‌عنوان یک کارگر عرب، به این عنوان می‌توانم رنج مشترکی را احساس کنم.

برای اینکه بتوانیم بفهمیم در‌حال‌حاضر در ایران چه می‌گذرد، باید به تظاهرات‌هایی که در سال‌های اخیر در خیابان‌ها رخ داده است، برگردیم. ما باید به اعتراضات به آن نحوی که در خیابان‌ها به راستی می‌گذرد بنگریم که از آنچه در رسانه‌ها منعکس می‌شود بسیار متفاوت است. رسانه‌ها همیشه با کارگران به‌عنوان سیاهی لشکر انقلاب برخورد می‌کنند، در‌حالی‌که ما انقلابیون حقیقی هستیم.

برای درک و بررسی شرایط فعلی نیاز داریم به گذشته نزدیک رجوع کنیم؛ نقطه شروع تحلیل ما رویدادهای سال ۱۳۸۸ و تظاهرات‌های آن سال خواهد بود.

به یاد داریم که این تظاهرات اعتراضی مربوط به انتخابات ریاست جمهوری ایران و کاندیداتوری میرحسین موسوی اصلاح‌‍طلب می‌شد. همانطور که می‌دانید این تظاهرات سرکوب شد و پس از به حاشیه راندن میرحسین موسوی و در حصر خانگی قرار گرفتنش، جریان اصلاح‌طلب عقب‌نشینی کرد و آن حرکت خوابید. پس از این وقایع بود که رفته‌رفته شاهد ظهور تظاهراتی بودیم که می‌توانستیم این بار آنها را «طبقاتی» ارزیابی کنیم. در این فاصله، ما همیشه با جنبش کارگری‌ای روبه‌رو بودیم که فعال بود و در خیابان‌ها حضور داشت و به اعتراضات خود علیه همه بی‌عدالتی‌ها و ستمی که متحمل می‌شد ادامه می‌داد. مهم‌ترین فایده این جنبش‌ها قطعاً اعتماد‌به‌نفسی بود که مردم در این تظاهرات به‌دست آوردند. بنابراین، کسانی که از ساختار سیاسی- اقتصادی-اجتماعی کشور حذف شده‌ بودند، دریافتند که می‌توانند با بسیج خود وزنه‌ای در معادله قدرت باشند.

رسانه‌ها در گفتمان‌شان همیشه از کارگران با عبارات تحقیر‌آمیز صحبت می‌کردند. اگر من اینجا هستم برای این هم هست که برای شما توضیح دهم که ما «کارگران فقیر» نبودیم، ما مردمی بودیم مبارز و با مطالبات. حرکات فقرا و بدبختان حرکاتی است که در مقابل  حاکمان کرنش می‌کنند و از آنها خیرخواهی و صدقه می‌طلبند [کف زدن حضار]. ما در تلاش بودیم تا واژگان و ادبیات طبقه خود را در خیابان رقم بزنیم و همچنین ساختار سازماندهی خود را ابداع کنیم. یعنی ایجاد یک سازمان افقی، بدون هیچ‌گونه تلاشی برای برپایی یک فرد یا گروهی به مقام رهبری که دیگران باید از او اطاعت کنند. البته تمام این تلاش‌ها سرکوب شد اما ما از این سرکوب‌ها درس گرفتیم و خود را ترمیم و تقویت کردیم.

چرا امروز این استناد را می‌کنیم و می‌گوییم که از دیدگاه ما، تظاهرات در طول ۵ سال گذشته رنگی آشکارا "طبقاتی" به خود گرفته است؟ تظاهراتی که در خیابان‌ها می‌دیدیم بیشتر‌و‌بیشتر خیابانی، معترض با گفتمان و سازماندهی «طبقاتی» بودند. علاوه‌بر‌این، ما در حضور یک جنبش کارگری بودیم که مدام در حال افزایش بود. ما پیش‌تر دیدیم که تظاهرات سه روزه و در همه جای کشور، تبدیل به تظاهرات پنج روزه شد و احساس کردیم که این شعور، این خودباوری به‌تدریج در حرکت‌ها و در خیابان تولید می‌شود.

اگر به آمار بازداشت‌ها در سه ماه گذشته نگاه کنیم، می‌بینیم که افراد زیادی در جنبش دانشجویی، در جنبش زنان و همچنین در میان کارگران دستگیر شده‌اند. این حرکتی است که تداوم پیدا می‌کند، حرکتی بدون رهبر، بدون لیدر که در حال پیشرفت است و نه جنبشی نردبانی یا اهرمی. این دقیقاً همان ادبیات و گفتمان و ساختاری است که ما سعی کرده بودیم در جنبش جا‌بیاندازیم. وقتی نگرش افرادی که در جنبش هستند را در سطح خیابان مشاهده می‌کنیم، احساس می‌کنیم که دیگر مانند گذشته و در دید رسانه‌ها از جنبش عمومی حذف یا در آن حل نشده‌ایم.

زمانی بود که  از کمیته‌های کارگری یا شوراهای کارگری صحبت می‌کردیم و سعی می‌کردیم به‌صورت افقی جنبشی را تشکیل دهیم که نیازی به رهبر و رئیس نداشته باشد؛ اما سرکوب و دستگیر شدیم. ما همراهان، یعنی ۴۱ نفر کارگر بازداشت شدیم. مزیت این روش این بود که دستگیری یک یا چند نفر، غیرممکن بود  کل حرکت را متوقف کند. در دوران حبس ما، سیل بسیار شدیدی در اهواز آمد. کمیته‌های مردمی برای کمک به اهالی ایجاد شد و ما در این شرایط بود که متوجه شدیم خودمان در زندان به‌سر‌می‌بریم اما تفکرات‌مان در خیابان است.

پس از آزادی به کمیته‌های مردمی پیوستیم و آن‌وقت بود که کارگران کارخانه فولاد اهواز دست به اعتصاب غذا زدند تا بتوانند تمام غذاهایی را که در کارخانه تهیه می‌شد و برای کارگران در نظر گرفته شده بود، برای اهالی نیازمند سیل‌زده بفرستند. حتی امروز می‌توان این نوع سازماندهی افقی را در کمیته‌های محلات مشاهده کرد. این امر گواه این است که گفتمان ما به خیابان‌ها رسیده است. وقتی از "ما" صحبت می‌کنیم، از یک طبقه صحبت می‌کنیم و نه از یک شخص یا مقام. وقتی از اعتراضات و تداوم این اعتراضات صحبت می‌کنیم، شک ندارم که صحبت از اعتراضات طبقاتی است. این منطق ما در برخورد به حرکاتی است که در خیابان روی می‌دهد. در آغاز یک جنبش اعتراضی، در روزهای اول، می‌توان افرادی را دید که تحت تأثیر هیجان و شور خود وارد اعتراضات شده‌اند. اما تداوم این اعتراضات فقط می‌تواند توسط مردمی باشد که چیزی برای از دست دادن ندارند... و هیچ سرمایه‌داری نمی‌تواند سه ماه در خیابان بماند تا اعتراض کند زیرا همیشه می‌ترسد همه چیز را از دست بدهد. [کف زدن حضار] پس از همین‌جاست که می‌توان نتیجه گرفت اعتراضات کنونی در واقع اعتراضاتی طبقاتی هستند.

اجازه بدهید نکته بسیار مهم دیگری را مطرح کنم. این در مورد تلاش غرب برای لیدر‌سازی برای جنبش ایران است. آنها از طریق رسانه‌های خود هر تلاشی را به‌کار می‌برند تا برای ما رهبرسازی بکنند. ما این رهبران خودخوانده یا کسانی را که پارلمان‌های غربی سعی می‌کنند برای ما تهیه کنند، به‌خوبی می‌شناسیم. ما با تاریخ ناتو در منطقه آشنا هستیم. دغدغه آنها به‌هیچ‌وجه آزادی زنان یا حقوق بشر در کشورهای ما نیست، بلکه دغدغه آنها منابع و سرمایه ایران است.

بیایید نگاهی به چند هفته گذشته بیندازیم و عملکرد این رهبران خودخوانده را ببینیم.

طی دو هفته گذشته، خانم علینژاد و همچنین خانواده پهلوی، اولی در فرانسه توسط رئیس جمهور مکرون و دومی توسط نمایندگان پارلمان فرانسه مورد استقبال قرار‌گرفتند. پس از این سفرها بود که رئیس جمهور مکرون به آمریکا سفر کرد و به همراه بایدن بیانیه‌ای برای ادای احترام به شجاعت زنان ایرانی ارائه نمود. آنها در همان حال گفتند ما از طرف خود، همیشه آماده مذاکره با جمهوری اسلامی هستیم. اما بدیهی است که غربی‌ها سعی دارند از خون ما و شهدای ما در ایران به‌عنوان ابزاری برای مذاکره با رهبران ایران استفاده کنند. ما اجازه نمی‌دهیم که جنبش کارگری به‌عنوان یک ورقِ بازی تلقی شود، زیرا ما بر اساس اراده خود و نه بر اساس خواسته‌های کشورهای غربی در حال مبارزه هستیم. ما امروز می‌بینیم که این انسان‌ها و جریانات آنها، تا چه اندازه متعلق به ضد‌انقلاب هستند. مردم ایران که چهل‌و‌اندی سال، زیر یوغ جمهوری اسلامی زندگی کرده‌اند به‌تدریج مبارزه خود را ساخته‌اند: آنها به تدریج وارد اعتراض شدند، این فرایندی بود که جنبش زنان، جنبش دانشجویی و جنبش کارگری را گرد هم آورد. ما اکنون در تظاهرات خود در خیابان‌ها شعارهای «طبقاتی» می‌شنویم. این شعارها ظلم را به هر شکلی هدف قرار می‌دهند. می‌شنویم "مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر!"

اما رسانه‌ها در داخل کشور با رهبر مصاحبه می‌کنند و در خارج از کشور با پهلوی مصاحبه می‌کنند. این‌گونه است که مسخره‌بازی و جوک رسانه‌ها ادامه می‌یابد. آنها هر کاری می‌کنند تا نبینند که بحث، طبقاتی است و می‌خواهند از ما به‌عنوان ابزار، به‌عنوان سیاهی‌لشکر استفاده کنند. آنها دست به‌ هر کاری می‌زنند تا ما و گفتمان ما را از روند حوادث حذف کنند. برای قربانی کردن ما و نادیده‌گرفتن مبارزه ما، در حالی که هر فردی که امروز در خیابان‌ها علیه رژیم تظاهرات می‌کند، اعتقادی تزلزل‌ناپذیر به آرمان خود دارد و در مبارزه با سیستم است؛  او آنجاست تا واقعا چیزی را تغییر دهد. اما از طرف دیگر رسانه‌ها چگونه به مسئله توجه می‌کنند؟ رسانه‌ها سعی می‌کنند از واژگان و ادبیات دیگری بهره‌کشی کنند. آنها مفاهیم طبقاتی- انقلابی ما را به مفاهیمی مستهلک تبدیل می‌کنند، از آنها سلب معنا کرده، آنها را بی‌اهمیت جلوه داده و مانند یک کالای مبتذل تحقیر می‌کنند. آنها کلمه اعتصاب را به شکل یک ابزار بی‌اهمیت مرتب تکرار می‌کنند. حتی زمانی که در برخی شهرها اعتصابی وجود ندارد، آنها سعی می‌کنند اخبار جعلی ساخته و از اعتصاب حرف بزنند.

کارگران وقتی اعتصاب را سازماندهی می‌کنند، به خوبی می‌دانند که دارند چه می‌کنند، آنها به کارشان باور دارند. اما رسانه‌ها چون آگاهی طبقاتی و فهم ما را به‌رسمیت نمی‌شناسند، فکر می‌کنند که با تکرار "اعتصاب اعتصاب"، کارگران کورکورانه وارد اعتصاب می‌شوند. در واقع ذهنیت ما را نادیده می‌گیرند، فکر می‌کنند که ما به‌خاطر فقرِ آگاهی دست به اعتصاب می‌زنیم. آنها ما را انسان‌های ناآگاهی تلقی می‌کنند که تحت تأثیر احساسات قرار داشته و ناآگاهانه جوگیر شده و به خیابان هُل داده می‌شویم.

رسانه‌ها مدام در تلاشند تا ادبیات و کلمات ما را  مستهلک کرده و در انحصار خود درآورند و با تکرار مثلاً «انقلاب انقلاب» آن‌ها را بی‌اهمیت جلوه دهند... گویی ما نمی‌دانیم که انقلاب یک فرآیند است، از بالا به پایین دیکته نمی‌شود، بلکه برعکس، حرکتی است که از پایین به سمت بالا می‌رود. انقلاب دیکته‌ای از پایین به بالا است.

این استهلاک و وارونه‌کردن معنایی که می‌خواهند به ما بقبولانند، وجود ما را نادیده می‌گیرد تا از ما  قربانی بسازند، تا قدرت‌ها را متقاعد به جنگ با جمهوری اسلامی کنند. این جنگ‌ها خودِ ضد‌انقلاب خواهد بود.

به‌خوبی به یاد داریم آن زمانی‌که از زنان ایرانی خواستند در پس دیوارها، روسری‌های‌شان را بردارند ولی هرگز جرئت ابراز علنی آن را نداشته باشند تا از آنان زنان قربانی بسازند و آنها را متقاعد کنند که جنبش را به این موضوع حجاب محدود سازند، اما امروز زنان در ایران در خیابان‌ها هستند و روسری‌های خود را آتش می‌زنند و در‌عین‌حال کل نظام را زیر سوال می‌برند. رسانه‌ها دوست ندارند درباره اینکه زنان در نظام ایران کاملاً از ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور حذف‌شده هستند صحبت کنند.

رسانه‌ها با محدود‌کردن خیزش زنان به مسئله حجاب، نوعی اسلام‌هراسی ایجاد می‌کنند، در‌حالی‌که ما معتقد به آزادی انسان هستیم و نه به اینکه از قدرتمندان دستور بگیریم که به چه چیز باید اعتقاد داشته باشیم.

امروز مبارزه زنان در ایران، مکتب مبارزه زنانِ جنوبیِ جهان است. این فقط یک ادعا نیست. همه می‌توانستند تصاویر[زنده‌ی]  زنان ایرانی را روی سقف ماشین‌ها ببینند که روسری‌های خود را تکان داده و می‌سوزانند. ما قبلاً صحنه‌های مشابهی را در سودان دیده بودیم، زمانی که آلاء صالح برای خواندن سرودهای انقلابی از ماشین بالا‌ رفت. ما این صحنه را هزاران بار در خیابان‌های ایران دیده‌ایم. ما شاهد مبارزات زنان افغانستان با شعارهای خود (نان، کار آزادی) بودیم، شعارهایی که در خیابان‌های ایران تکرار می‌شود. شعار زنان کُرد «زن، زندگی، آزادی» را دیدیم که در ایران مکرر تکرار می‌شود. به‌همین‌دلیل است که فکر می‌کنم مبارزه زنان در ایران، مدرسه و مجموعه‌ای از مبارزه همه زنانِ جنوب است. وقتی زنان ایرانی شعارهای زنان افغانستان را برمی‌گزینند، به‌خوبی می‌دانند که پس از خروج نیروهای آمریکایی و به‌دست گرفتن قدرت توسط طالبان در افغانستان، چه گذشت. آنها به‌خوبی می‌بینند که چه اتفاقی برای زنان در عراق و سوریه می‌افتد... بنابراین کسانی که امروز در کنگره آمریکا نشسته‌اند و می‌خواهند زنان ایرانی را متقاعد کنند که قصد دارند آنها را آزاد کنند، بهتر است افکار خودشان را آزاد کنند؛ من فکر می‌کنم ما داریم بر درد خود غلبه می‌کنیم و به نقطه اصلی یعنی انقلاب می‌رسیم و انقلاب را رقم می‌زنیم.

علاوه بر این، من مطلقاً کسی نیستم که در مورد انقلاب توهم داشته باشم. ما در ۱۵-۱۰ سال گذشته راه درازی را پیموده‌ایم. زمانی‌که ما در خیابان، اما با تعداد بسیار کمی بودیم، زمانی که ما سعی می‌کردیم خودمان را در کارخانه سازماندهی کنیم، اما به سختی از چند نفر فراتر می‌رفتیم... و امروز می‌بینیم که چگونه ما، واژگان ما، ادبیات ما توسط خیابان گرفته شده و تکرار می‌شود. این انقلاب ماست. [کف زدن حضار]

این انقلاب ماست و ما آن را به کسی نمی‌سپاریم! انقلابی که امروز در خیابان‌های ایران در حال رخ دادن است، درد مردمی است که حذف‌ شده، طرد‌ شده و به‌حاشیه‌ رانده‌ شده‌اند. این درد بلوچ‌هاست، درد کردهاست، درد عرب‌هاست، درد همه کسانی است که به جرم زبان‌شان، به خاطر رنگ‌پوست‌شان از این ساختار کنار گذاشته شده‌اند. ما دیگر قربانی هیچ سیستمی نیستیم زیرا تصمیم گرفته‌ایم به جلو برویم و مبارزه کنیم. اگر امروز اینجا هستم، برای توضیح ادبیات طبقه‌مان است، واژگان و ادبیاتی که تلاش می‌کنند آن را حذف کنند. از زنان ما در مبارزه قربانی بسازند. آنها فکر می‌کنند که ما به‌دلیل ناآگاهی در خیابان هستیم، اما ما قطعاً مردمی هستیم که در مبارزه هستیم، آن را زندگی می‌کنیم و زنان ایرانی این مقاومت را در زندگی خود تجربه کرده‌اند. [کف زدن حضار]

ما زندگی را می‌شناسیم، مقاومت را با درد رفقای‌مان می‌شناسیم. از درد رفقای زن‌مان. از درد لیلا [حسین زاده] که امروز در زندان است. وقتی در خیابان بودیم و سعی می‌کردیم خودمان را سازماندهی کنیم، در همبستگی با خود، صدای واحدی را شنیدیم که از یک دانشگاه بلند شد. دانشگاهی بود که لیلا در آن درس می‌خواند و امروز او و رفقایش در زندان هستند. اما زمان تغییر کرده است. امروز هزاران دانشجو در صدها دانشگاه از ادبیات و واژگان آنها استفاده می‌کنند. ما را به زندان می‌اندازند، علیه ما پرونده‌سازی می‌کنند، علیه ما مستندهای دروغین می‌سازند، اما ادبیات ما و مبارزه ما در خیابان است، ما رهبری نداریم، رهبر ما خیابان است.

سپاس

[کف‌زدن حضار]

رفیق برگزارکننده:

خیلی ممنون، حالا رفقایی که سئوال یا نکته‌ای دارند را یادداشت می‌کنیم و هر کس تا جای ممکن صحبت کند. لطفا سعی کنید از دو دقیقه بیشتر نباشد تا همه بتوانند مطلب‌شان را مطرح سازند.

سئوال (به زبان آلمانی): چه انتظاری از گروه‌ها و سازمان‌های خارج از کشور برای حمایت از قیام در ایران دارید؟

 پاسخ میثم: ما در خارج از کشور، می‌گویم «ما» چون من هم خودم امروز در خارج از کشور هستم، در شرایطی هستیم که آزادی بیان وجود دارد، فضای بیشتری وجود دارد که مسائل را مطرح کنیم. جدی‌ترین مسئله‌ای که باید خیلی روشن و واضح از آن صحبت کنیم این است:

اینجا دیگر مستقیماً با جمهوری اسلامی و سرکوب آن سروکار نداریم. هرچند که، بین خودمان باشد، سرکوب به شکل دیگری وجود دارد. در اینجا باید خیلی واضح و بدون تردید صحبت کنیم. دیگر نمی‌شود وسط ایستاد؛ این کار یک جنایت است.

وقتی می‌بینیم یک کودک در تظاهرات شرکت می‌کند و در مقابل گلوله‌ای می‌ایستد، کمترین کاری که می‌توانیم بکنیم این است که به اندازه او صداقت و شفافیت داشته باشیم. ما باید حضور داشته باشیم تا در همبستگی با جنبش بتوانیم ادبیات خیابان را تکرار کنیم. ما باید بتوانیم همه ظرفیت‌ها و امکاناتی که از ما در جایی دیگر سلب شده، اینجا و اکنون، در مکانی دیگر خودمان تولید کنیم. بیایید در همبستگی عمل کنیم و بتوانیم واژگان و ادبیات طبقه خود را تکرار کنیم.

باید بتوانیم در مقابل جریانات اصلی (جمهوری اسلامی و راست جانبدارغرب)، تفکر انتقادی و روشنی داشته‌ باشیم.

و اگر ارزیابی ما این است که با یک انقلاب زنانه سروکار داریم، باید بر اساس آن عمل کنیم و آن را به طور واضح نامگذاری کرده، هویت آن را بشناسیم زیرا وقتی جنبشی را به رسمیت شناختیم، نامگذاری و شناسایی کردیم، می‌توانیم از همه ظرفیت‌های آن هم استفاده کنیم.

ما باید طرز‌فکری را که کارگر را فقط مرد می‌بیند و زن را فردی ضعیف، حذف کنیم. باید به‌صراحت گفت که امروز این زنان هستند که پتانسیل تشکیلاتی و سازماندهی دارند و این کاری است که انجام می‌دهند. باید کتف‌به‌کتف یکدیگر عمل کنیم، ما باید ادبیات خیابان را بپذیریم حتی اگر با مزاج ما جور نباشد و همخوانی نداشته باشد. یا باید در خانه بنشینیم یا موظف هستیم آن را تکرار کنیم. بی‌شک در همبستگی ما، در شانه‌به‌شانه قدم‌گذاردن ماست که ایده‌ها به گردش درآمده و واژگان انقلاب تولید می‌شود و در راستای خیابان حرکت می‌کند. آنها نباید ما را ناامید کنند و ما را متقاعد سازند که هیچ نقشی در انقلاب کشورمان نداریم. نباید بگذاریم این ادبیات تحقیر در تبعید، بر ما چیره شود.

من مطمئن هستم که در بحث‌های آینده می‌توانیم ایده‌هایمان را به اشتراک گذاشته و به جلو برویم. مطمئنم اگر دوشادوش هم جلو برویم، ایده سومی هم تولید خواهد شد.

سئوال (به فارسی): می‌توانید چند کلمه در مورد سندیکاها و تشکل‌های صنفی در ایران به ما بگویید. من سال‌ها پیش عضو یک سندیکای فلزکار مکانیک بودم و در ایران کار می‌کردم. وضعیت اتحادیه‌های کارگری و سندیکاها امروز در ایران کلاً چگونه است؟

پاسخ: ابتدا باید بدانید که تشکل‌های کارگری در ایران چه ساختاری دارند. در اینجا، متوجه شدم که تشکل‌های کارگری به‌رسمیت‌شناخته‌شده اساساً سندیکاهای کارگری هستند و نه چیز دیگری. در ایران باید گفت که ما یک سازماندهیِ تشکل‌های کارگری داریم اما هرگز نمی‌توانیم اعلام وجود کنیم. کافی است که ایجاد چنین چیزی را اعلام کنیم تا فوراً ممنوع شود و خود را تحت موج سرکوب قرار دهیم. البته سه چهار سندیکا وجود دارد که در یک دوره خاص، در دوره‌ای که اصلاح‌طلبان کم‌و‌بیش در قدرت بودند، ایجاد شد. دولت البته از مقاصد پوپولیستی پیروی می‌کرد. کارگران حتی در درون این اتحادیه‌ها سعی کردند از ظرفیت‌های خود برای تغییر اوضاع و تغییر معادله بین دولت و جنبش کارگری استفاده کنند. ما رویکرد دیگری را به تشکل‌های کارگری می‌شناسیم که شوراها هستند که نیروی رادیکال‌تر و پیشرو‌‌تری را نمایندگی می‌کنند و درک عمیق‌تری از جامعه خویش دارند. این نوع سازمان عموماً مخفی یا نیمه‌مخفی است. به‌همین‌دلیل بود که در ابتدای بحث اصرار داشتم که باید توجه خود را بر خیابان و تکرار ادبیات طبقه خود در خیابان، متمرکز کنیم. باید درک کرد که برای کارگران پیشتاز بسیار دشوار است که هم فعالیت خود را ادامه دهند و هم در این فضای سرکوب در‌عین‌حال امنیت خود و خانواده‌های‌شان را حفظ کنند.

اما باز هم به این موضوع به گونه‌ای متوهم نگاه نمی‌کنم که باعث شود به این نتیجه برسم و ادعا کنم که همه کارگران ایران سازمان‌‌یافته‌اند. در آنجا حرکت‌های مهمی، تلاش‌های مهمی می‌کنند تا این گفتمان سازماندهی، گفتمان شوراها بتواند نفوذ بیشتری پیدا کند و در آینده بتواند اعتصابات را سازماندهی کند. تا جنبش کارگری بتواند اعتصابات آینده را سازماندهی کند.

همچنین می‌توان به اعتصاباتی که در اعتراضات کنونی شاهد آنها بودیم اشاره کرد. باید به اولین و پرشورترین اعتصابی که از آغاز قیام روی داده است اشاره کرد.

اعتصاب کارگران « پروژه‌ای» صنعت نفت که با شعار «مرگ بر دیکتاتور» اعتصاب خود را آغاز کردند. همچنین اعتصاب کارگران ذوب‌آهن اصفهان و همچنین اعتصابات شهرک صنعتی قزوین بود.

در تمام این موارد نگاه تحقیرآمیز رسانه‌ها به این اعتصابات و مطالبات آنها را نیز دیده‌ایم. آنها تحقیر شدند که چرا هميشه صرفاً برای مطالبات صنفی یا اقتصادی اعتصاب می‌کنند.

آنها نمی‌دانند که ظرفیت‌های خاصی در درون کارخانه‌ها وجود دارد و باید با هوشمندی از آنها استفاده کرد. وقتی این اعتصابات به دنبال اعتراضات می‌آید، یعنی تدبیری عقلی در پس خود دارد؛ وقتی می‌بینیم که این اعتصابات همزمان با تجمعات و تظاهرات صورت می‌گیرد، باید فهمید که پشت کار آنها آگاهی و عمدی نهفته است و اینها اتفاقی نیست.

باز هم می‌گویم که من نگاه متوهمی به انقلاب ندارم، فقط باید تمام تلاش خود را در این راستا انجام دهیم.

سئوال (به آلمانی): نقش کمیته‌های محله در خیزش کنونی چیست؟

پاسخ: قبل از خیزش کنونی هیچ کمیته محلی وجود نداشت. البته ما در تاریخ خود، این کمیته‌ها را داشتیم اما چیزی به این نام در زمان فعلی وجود نداشت.

به‌طور‌کلی دو نوع رویکرد مختلف به کمیته محلات وجود دارد. کمیته‌هایی که برای رفع مشکلات مادی که در محلات وجود دارد درست می‌شوند و سپس کمیته‌هایی  که می‌توان آن‌ها را انقلابی دانست.

من در حال حاضر، اطلاعات دقیقی از عملکرد این کمیته‌ها ندارم، اما با توجه به رفتار و عملکرد آنها در خیابان، می توان تحلیل خاصی در مورد آنها داشت. برای این کار باید گفته‌ها و فراخوان‌هایی که آنها دادند را با عملکرد واقعی آنها در محله‌ها یا شهرهایی که در آن حضور دارند مقایسه کرد. می‌بینیم که در محله‌ها یا شهرهایی که تحت پوشش کمیته‌ها هستند، روند اعتراضات و نحوه واکنش تظاهرکنندگان نسبت به نیروهای سرکوب، بسیار منظم‌تر و سازماندهی‌شده‌تر است.

این نظم و انضباطی که در این محله‌ها یا به‌طور خاص در این شهرها می‌بینیم، نشان‌دهنده کارآمدی این کمیته‌ها و اثبات واقعیت ادعای آنهاست.

من اجازه ندارم بیشتر بگویم، زیرا ممکن است برخی مسائل امنیتی مطرح شود که بهتر است در مورد آنها سکوت کنم.

سئوال (به زبان آلمانی): در تظاهرات همبستگی که در خارج از کشور، به‌ویژه در آلمان برگزار می‌شود، دیده‌ایم که نیروهای چپی وجود دارند که می‌پذیرند در تظاهراتی که توسط سلطنت‌طلبان ایران ترتیب داده شده، شرکت کنند. این شعار معروف "ما همه با هم هستیم!" است که این سردرگمی را ایجاد می‌کند و به دولت‌های غربی، مثلاً دولت آلمان، اجازه می‌دهد تا جریان انقلابی را که می‌تواند در این جنبش وجود داشته باشد، حذف کرده و از‌بین‌ببرند. در این باره چه فکر می‌کنید؟

پاسخ: اساساً آیا چیزی وجود دارد که بتوان در رابطه با آن از «ما همه با هم هستیم» صحبت کرد؟ مثلاً امروز به این رفیق زن که روبه‌روی من است نگاه کنیم. اگر تا فردا صبح فریاد بزنم و تکرار کنم "ما همه با هم هستیم" ، "ما همه با هم هستیم" آیا او واقعاً باور می‌کند که همه با هم هستیم؟

یک پیش‌فرض وجود دارد که سیستم در درون خود حمل می‌کند، امکاناتی که فقط به این دلیل که من یک مرد هستم به من می‌دهد. بنابراین، من از ظرفیت‌ها، مزیت‌ها و امتیازات معینی بهره می‌برم. می‌توانم اینجا بایستم و فریاد بزنم که "ما همه با هم هستیم". واضح است که این امری واقعی نیست.

حال به آنچه در جامعه ایران می‌گذرد فکر کنیم. من از خودم شروع می‌کنم، من یک کارگر عرب هستم، این ویژگیِ من کافی است که مرا حتی قادر به فکر و اندیشه ندانند. [خنده حضار]. نفس عرب بودن، باعث می‌شود شما را به‌عنوان فردی که می‌تواند فکر کند به رسميت نشناسند. یک فرد بلوچ حتی شناسنامه ندارد. این فقط مربوط به رژیم فعلی و حال حاضر نیست، بلکه برخوردی است که از زمان رژیم قدیم وجود داشته است، این یک رویکرد سیستماتیک است که حتی در رژیم شاه نیز وجود داشته است. مرا به‌عنوان یک عرب، یا  یک کرد را به‌عنوان یک کرد، همیشه خطرناک می‌دانستند.

من اکنون برای شما توضیح می‌دهم که چرا سلطنت‌طلبان امروز به یاد آورده‌اند که "ما همه با هم هستیم". زیرا این ما هستیم که معترض هستیم، این ما هستیم که در شرایط طبقاتی و در درد زندگی می‌کنیم، این ما هستیم که تجربیاتی پر از رنج داریم. وقتی به خیابان آمدیم یادشان افتاد که «ما همه با هم هستیم».

زمین های کشاورزی مردم در رژیم شاه مصادره می‌شد، هنوز هم در رژیم جمهوری اسلامی مصادره می‌شود.

من نمی فهمم چرا فکر می‌کنند ما احمق هستیم و همه چیز را فراموش کرده‌ایم. اگر امروز یک نیروی چپ در کنار یک جريان سیاسی قرار‌بگیرد که پرچمی آغشته به خون رفقای خود را حمل می‌کند، آن نیرو در واقع یک نیروی دست‌راستی است که خجالت می‌کشد به آن اعتراف کند. [تشویق حضار]

اینها در واقع همان نیروهای «چپی» هستند که جمهوری اسلامی را ضد‌امپریالیست می‌دانند. آنها هنوز نفهمیده‌اند که نیروهای چپ به مردم فرودست متکی هستند نه به پارلمان‌ها. من می‌خواهم در دو کلمه به آنها بگویم که این رژیم چقدر ضد‌امپریالیست است. با تانک‌های آمریکایی وارد عراق شدند، امروزه در لبنان و سوریه هستند و از طالبان حمایت می‌کنند و این طبقه کارگر است که در همه جا قربانی آنها می‌شود. این افراد واقعا خجالت می‌کشند که به صراحت بگویند دست‌راستی هستند. [تشویق و کف‌زدن حضار]

امیدوارم جواب سئوال شما را داده باشم چون واقعا درد بزرگی برای ماست.

سئوال: (به زبان آلمانی): اولاً، آیا در مبارزاتی که امروز در ایران می‌بینیم، اشاراتی تاریخی به سنت‌هایی می‌بینید که مردم در مبارزات‌شان به آنها رجوع داده و به کارشان می‌گیرند؟

و سوال دوم: در چشم‌انداز آینده، بهترین سناریویی که می‌توانید تصور کنید در ایران اتفاق بیفتد و همچنین بدترین آن چه خواهد بود؟

پاسخ: ما در مورد ایرانی صحبت می‌کنیم که در تاریخ اخیر خود سابقه یک انقلاب دارد. در آن انقلاب یک سازماندهی بسیار بزرگ و کارآمد وجود داشت که منجر به انقلاب شد. کمیته‌های محلات، کمیته‌های کارخانه‌ها و شوراهای کارخانه‌ها در آن زمان قدرت زیادی داشتند، اگرچه طبقات حاکم و متحدان آن‌ها توانستند، یک بار دیگر، برای‌‌مان لیدر و رهبر بسازند و انقلاب ما را بربایند و قدرت را به اسلام گرایان بسپارند؛ زیرا در آن زمان اوضاع منطقه مستلزم ظهور اسلام افراطی بود.

امروز در ایران با سه نسل روبه‌رو هستیم. نسل اول کسانی هستند که در انقلاب ۵۷ شرکت کردند. دوم فرزندان آنها، نسل خود ما که انقلاب را تجربه نکردند اما داستان آنرا از پدر و مادرشان شنیدند و سوم فرزندان [دو دهه اخیر] که به عنوان یک نیروی رادیکال در حال انباشت تجربیات مبارزاتی هستند، همان‌هایی که امروزه رسانه ها در موردشان مرتب تکرار می‌کنند نسل جدید، نسل جدید و با آنها به‌عنوان انقلابیون تلفن‌های همراه و شبکه‌های اجتماعی برخورد می‌کنند. این گفتار بدی است که می‌خواهد دقیقا ما فراموش کنیم که انقلاب کرده‌ایم. می‌خواهد طوری وانمود کند که گویی این نسل جدید می‌خواهد در تلفن انقلاب کند. آنها می‌خواهند نسل جدید و همچنین نسل‌های قبلی را تحقیر کرده تا بتواند از آنها قربانی بسازند.

در مورد خوش‌بینانه‌ترین و بدبینانه‌ترین وضعیت که شما اشاره کردید، باید بگویم که برای ما به‌عنوان یک مردم، بدترین سناریویی وجود ندارد، زیرا سعی می‌کنیم از دردهای خود درس بگیریم و مبارزه آگاهانه‌تری بسازیم، ما شکست نمی‌خوریم، فقط باتجربه‌تر می‌شویم. چون از هر شکستی یاد‌ می‌گیریم و این تجربه است که انباشته می‌شود. [کف‌زدن حضار] این سیستم‌ها هستند که شکست خواهند خورد. با‌این‌حال، نمای دیگری هم از آن‌طرف وجود دارد که احتمالاً بهترین سناریو خواهد بود، یعنی اگر وضعیت در جهت درستی پیش رفت، بهترین سناریو به‌قول شما.

اگر ما موفق شدیم و واقعاً در ایران یک انقلاب مردمی صورت بگیرد، اگر تفکرهای مردمی که امروز خود را نشان می‌دهد بتواند انقلاب خود را با در‌نظر‌گرفتن موقعیت جغرافیایی ایران، موقعیت آن نسبت به شرق متوسط [خاور میانه] و وضعیت خاورمیانه انجام دهد، می‌توانیم شاهد یک اتفاق مهم باشیم. ما قبلاً در بهار عربی دیده‌ایم که چگونه تقریباً همه انقلاب‌ها را سرکوب کردند یا سعی کردند آن‌ها را مصادره کنند. ما همچنین شاهد عادی‌سازی استثمار کارگران ارزان و کم‌دستمزد در شرق هستیم، منظورم در هند، اندونزی و مالزی است... با انقلاب مردمی در ایران، من فکر می‌کنم که معادله در منطقه می‌تواند تغییر کند.

اما در بدترین حالت، فکر می‌کنم ما باید در کوه‌ها پارتیزان شویم!

[خنده و تشویق حضار]

سئوال (به زبان فارسی): از صحبت‌های شما بسیار سپاسگزارم. من صمیمانه معتقدم که اگر شما تکثیر می‌شدید، دنیا بسیار قشنگ‌تر می‌شد.

اما، من یک سوال دارم: آیا تجربه‌ یا اطلاعاتی از یک حرکت افقی در جهان آنطور که توصیف می‌کنید، سراغ دارید؟ آیا نمونه‌هایی از این نوع رهبری وجود دارد؟

سوال دوم من این است:

جایی خوانده بودم که انقلاب در خیابان اتفاق می‌افتد و نیرویی که پیروز می‌شود نیرویی است که بتواند آن را در دست بگیرد. ما تجربه سال ۵۷ را زندگی کرده‌ایم که در آن کسانی که بهترین سازماندهی را داشتند، آن را تصاحب کردند. به نظر شما چه چیزی می‌تواند تضمین کند که انقلاب کنونی، با وجود خون‌هایی که مردم ریخته‌اند، با همه فداکاری‌ها و نیرویی که برایش وقف شده است، بار دیگر ربوده نشود؟

پاسخ: وقتی روبه‌روی یک سازماندهی مردمی، یک سازماندهی افقی و بدون رهبری، قرار می‌گیریم، گویی در برابر امواج خروشان و وحشی اقیانوس ایستاده‌ایم. تا آنجا که ما می‌دانیم، امروز هیچ قدرتی در جهان وجود ندارد که با اتکا به چنین نیرویی حکومت کند. اگر چنین بود، وضعیت کلی جهان آنطور که دیده می‌شود نبود. اما البته این بدان معنا نیست که اگر به یک تشکل مردمی و افقی فکر می‌کنیم، اشتباه کرده و در خطا هستیم; ما موظف هستیم تمام تلاش خود را برای دستیابی به آنچه که به آن اعتقاد داریم و نشان‌دهنده برابری مردم است، انجام دهیم.

تنها به لطف چنین تشکل مردمی است که می‌توانیم ادعا کنیم که همه با هم برابر هستیم، مخصوصاً وقتی صحبت از جامعه ایرانی و همه اقوام موجود در آن باشد. هر نیروی دولتی ایرانی که قدرت را در دست بگیرد، قومی را زیر پای خود له خواهد کرد. این معادله قدرت است. به‌عبارت‌دیگر، حتی اگر امروز مردم عرب قدرت را در دست بگیرند، شاید غیر از این عمل نکنند. تنها در یک ساختار افقی است که می‌توانیم به قدرتی برسیم که حقوق همه را رعایت کرده و به همه احترام بگذارد. چنین ساختاری است که تضمینی برای برابری آینده ما است. مطمئناً همه مانند ما فکر نمی‌کنند، اما هیچ چیز ما را از تلاش مشترک برای رسیدن به آنچه که همه به آن اعتقاد داریم باز‌نمی‌دارد. این یک حرف مجرد نیست، ما شاهد مبارزات در خیابان‌ها هستیم، اتحادهایی که تاکنون در آنجا ایجاد شده بود کمرنگ بود، اما امروز می‌بینیم که آنها هر روز پر‌رنگ‌تر و قوی‌تر می‌شوند. این پتانسیل، این همبستگی است که هر روز بیشتر می‌شود؛ بدون در‌نظر‌گرفتن عقاید، رنگ پوست، گروه قومی، منشاء...

باز هم می‌گویم که من نگاه متوهمی به وضعیت ندارم، اما این چیزی است که می‌توانید در روندهای مبارزه در واقعیت خیابان ببینید، باید با دقت و جدیت به آنها نگاه کنید.

زمانی بود که اعتراضات در ایران مختص عده کمی بود و هیچکس درگیر نمی‌شد. آنها هیچ انعکاسی در میان سایر دسته‌های جمعیت پیدا نمی‌کردند. قبل از قیام کنونی، مهسا امینی‌های بسیاری کشته شدند. اما این ژینا امینی بود که آتش به خرمن زد. نوری بود که به مردم و جنبش اجازه داد تا حامل انگیزه اعتراضی جدیدی شوند. فراموش نکنیم که او یک زن کرد بود، این نکته مهمی است. ما به سمتی می‌رویم که به نظر من پر از امید است.

امیدوارم توانسته باشم به سئوال شما پاسخ بدهم، با اینکه [در چهره شما] می‌بینم که چندان راضی به‌نظر نمی‌رسید. می‌فهمم، دردها بسیار زیاد است.

سئوال (به فارسی): من ترانس و همجنس‌گرا هستم. تحت جمهوری اسلامی در ایران، بدیهی است که من هرگز نمی‌توانستم همراهانی به‌صورت تشکل پیدا‌ کنم، یا در یک سازمان باشم، یا اگر گروهی وجود داشت، مثل خودمان که در کمد بودیم تشکلات‌مان هم در کمد و همیشه به صورت مخفیانه بود. ما در کارخانه یا داخل دانشگاه نیستیم که تشکل‌‌های مشترک داشته باشیم. اگر ما فرصت حضور در خیابان را داشتیم، قبل از اینکه جمهوری اسلامی ما را بکشد، خانواده خودمان ما را می‌کشتند. شما در سخنان خود تاکید زیادی بر خیابان و مبارزاتی که در آنجا انجام می‌شود دارید. من با آن موافقم، اما می‌خواهم بدانم که آیا انقلاب را فقط به خیابان محدود می‌کنید یا فضاهای دیگری وجود دارد که انقلاب بتواند در آنجا وجود داشته باشد؟ آیا خیابان برای همه جا دارد؟

من یک سوال دیگر دارم که بیشتر به کنجکاوی خودم مربوط می‌‌شود زیرا همبستگی را به شکل دیگری می‌یابم. شما گفتید که سازماندهی بین کارگران به صورت افقی انجام می‌شود. آیا می‌توانید یک مثال خاص از این نوع سازماندهی برای ما ارائه دهید؟

پاسخ: من آرزو می‌کردم که مجبور نباشم با رفقای همجنس‌گرا یا دگرباش جنسی ملاقات کنم زیرا شرمنده آنها می‌شوم و آنجاست که باید بگوییم حق با شماست، خیابان مال همه نیست، رفیق جان! آنچه شما می‌گویید درست است، واقعاً.

ما می‌دانیم که شما از چه دردی صحبت می‌کنید و آن را خوب می‌فهمیم، زیرا ما نیز چنین احساسی داریم. درد یک فرد حذف‌‌شده را فقط یک فرد حذف‌شده می‌تواند درک کند. تک‌تک شما به ما آموختید و خودتان را به ما تحمیل کردید. شما به ما آموختید که چه هستید، چه می‌گویید، و این مبارزه شماست که ما را قادر ساخته تا وضعیت شما را درک کنیم. حتی اگر امروز، ما از ادعای درک آن فاصله داریم، چون جمهوری اسلامی ما را اینگونه تربیت کرد. او همه ما را تحقیر کرد، تک‌تک افراد را تحقیر کرد حتی اگر قطعاً به آن درجه از سختی که شما متحمل شده‌اید و احساس می‌کنید، نمی‌رسیم.

ما موظف هستیم آنقدر واژگان و کلمات افراد حذف‌شده را تکرار و تکرار کنیم که بتوانند در کله ما حسابی فرو بروند. تا بتوانیم بفهمیم این افراد حذف‌شده چه کسانی هستند. تا زمانی برسد که بتوانیم ادبیات این افراد حذف‌شده را به این ساختارها تحمیل کنیم، تا در آنها ادغام شود، باید به بحث درباره سازماندهی ادامه دهیم. و قطعاً شیوه‌های سازماندهی که در ایران پیدا کرده‌اید یا خواهید کرد، از منحصربه‌فرد‌ترین و استثنایی‌ترین ساختارهای سازماندهی هستند و خواهند بود، زیرا در شرایط دیکتاتوری، یافتن فردی که همان دردها را داشته باشد، کار هر کس نیست. باید درباره این سازماندهی افقی بسیار صحبت کنیم.

بسیار خوشحالم که با شما آشنا شدم رفیق و علاقه‌مند به بحثی هستم که بتوانیم نظرات خود را در آن به اشتراک بگذاریم.

ممنونم که آمدید.

[تشویق و تمجید]

گرداننده جلسه: با توجه به اینکه دیگر سئوالی ندارید، همین‌جا به جلسه پایان می‌دهیم.

شعار شرکت کنندگان:

زن، زندگی، آزادی!

پایان.