گروهی از فعالان سياسی و اجتماعی، دانشگاهيان، نويسندگان و روزنامه‌نگاران ايران در محکوميت برخوردهای اخير دولت با مهاجران افغان، بيانيه ای صادر کردند . متن اين بيانيه و امضاها به اين شرح است:

از نيمه سال گذشته خورشيدی که سياست‌های اعلام شده دولت ايران برای اخراج کارگران ومهاجران افغانی مقيم ايران به اجرا گذاشته شد، روز به روز گزارش‌های تاسف‌آورتری در اين‌باره به گوش می‌رسد. به‌ويژه آن‌چه بسيار مايه نگرانی شده است، گزارش‌هايی است که اخيراً از به‌کارگيری قوه قهريه و اعمال خشونت پليس در برخورد با کارگران و مهاجران افغان منتشر می‌شود. بر اين اساس ما امضا کنندگان اين نامه يادآوری نکات زير را به طراحان و مجريان اين سياست‌ها لازم می‌دانيم:
۱.اخراج مهاجران افغان در شرايطی که هنوز کشورشان دست‌خوش ناآرامی‌‌های پيامد جنگ‌های اخير است، و در شرايطی که هنوز معيارهای حداقلی زندگی و امنيت در بسياری از مناطق اين کشور متزلزل و دور از دست‌رس است، سياستی غير انسانی و ناپذيرفتنی است.
۲.توجيه چنين سياستی با توسل به اين استدلال که «نيروی کار افغان فرصت اشتغال بی‌کاران ايرانی را گرفته‌اند»، به اندازه خود اين سياست غير قابل قبول است. نه تنها شواهدی چون لايه‌بندی طبقاتی و تحصيلی بی‌کاران ايرانی در مقايسه با نوع مشاغلی که مهاجران در آن مشغول به‌کار هستند، و نيز شواهدی که از سياست‌های کلان‌تر اقتصادی برمی‌آيد، نشان از سستی اصل اين استدلال دارد، بلکه بايد گفت حتی در صورت صحت چنين استدلالی، راه حل در پيش گرفته شده باز هم غير انسانی و محکوم است. به علاوه، در شرايطی که دولت اجازه تحقق ساده‌ترين خواست‌های نيروی کار داخلی همچون شمول فراگير قانون کار و بيمه‌های تامينی، و حق داشتن سنديکاهای مستقل کارگری را برای تامين امنيت کار و جلوگيری از بی‌کاری نمی‌دهد، توسل به استدلال‌هايی از آن دست که در بالا آمد بيشتر پرسش برانگيز است.
۳.اجرای سياست‌ اخراج مهاجران افغان با اعمال محدوديت‌های اجتماعی گسترده‌ای بر ايشان همراه بوده است. از جمله اين محدوديت‌ها می‌توان به محروميت غير انسانی اعمال شده بر کودکان افغان برای تحصيل در ايران اشاره کرد که مدت‌هاست به انحاء گوناگون پی‌گيری می‌شود.همچنين گزارش‌های تاسف‌آوری درباره محدوديت ارائه خدمات درمانی به مهاجران نيز وجود دارد (و اين‌ها همه سوای محدوديت‌هايی مانند عدم امکان برخورداری از هرگونه بيمه‌ کاری و درمانی است که مهاجران افغان از آغاز مهاجرت‌شان در دهه‌های گذشته با آن روبه‌رو بوده‌اند). ما قوياً به‌کارگيری چنين ابزارهايی را در اجرای هر نوع سياستی درباره مهاجران محکوم می‌دانيم.
۴.از زمان اعلام سياست‌های ياد شده متاسفانه رسانه‌های وابسته به دولت به پراکندن نوعی از ادبيات نفرت عليه مهاجران پرداخته‌اند که عمدتاً متضمن استدلالی است که در بند ۲ به آن اشاره شد. گويندگان اين گفتارها اغلب با اشاره‌هايی ناسزا‌گونه افغان‌ها را عامل جرم و جنايت در ايران می‌دانند؛ يا با سوگيری‌هايی دور از ادب به نرخ بالای زاد و لد در ميان آن‌ها اشاره می‌کنند؛ يا به اشاره‌های تاريخی مغشوشی درباره دوران سقوط سلسله صفويان می‌پردازندومی‌خواهند از اين راه تاريخی مجعول از دشمنی ميان افغان‌ها و ايرانی‌ها بسازند. توسل به چنين ادبيات مشمئز کننده‌ای نه تنها بسيار غير انسانی، مذموم و محکوم است، بلکه مايه شگفتی است که چگونه برای رسيدن به اهدافی مقطعی و نامعلوم عده‌ای اجازه می‌يابند به تبليغ چنين گفتارهای خطرناکی بپردازند. ما ضمن محکوميت چنين تبليغاتی که متضمن نفی اصل برابری انسان‌هاست، نسبت به عواقب پيامدهای احتمالی وخيم آن‌ها بر روابط ميان دو ملت ايران و افغانستان نيز هشدار می‌دهيم.
با توجه به همه موارد بالا، ما امضا کنندگان اين نامه خواهان توقف طرح اخراج مهاجران افغان و رفع محدوديت‌ها و محروميت‌هايی هستيم که در راستای اجرای اين طرح اعمال می‌شوند. ما به مجريان و طراحان سياست‌های مورد بحث هشدار می‌دهيم که اعمال آنان می‌تواند سوای همه سويه‌های غير انسانی و غير اخلاقی‌اش، پيامدهای جبران‌ناپذيری بر روابط ما با همسايگان افغان‌مان داشته باشد. ما خواهان رفتاری برابر و انسانی با مهاجران هستيم و بهترين سياست را در مورد آن‌ها سياستی می‌دانيم که برپايه اصول برابری همه انسان‌ها و ملاحظه حسن همجواری با ملت افغانستان طرح شده باشد.
۱.پيام ابوطالبی
۲.بهمن احمدی امويی
۳.نوشين احمدی خراسانی
۴.علی اخوان
۵.طيبه اخوان‌مقدم
۶.منصور اسانلو
۷.محسن اسدالهی
۸.نادر اسدالهی
۹.نازی اسکويی
۱۰.بهزاد اسلامی مسلم
۱۱.رشيد اسماعيلی
۱۲.ناصر اشجاری
۱۳.مسعود اعتصامی
۱۴.اميرحسين اعتمادی
۱۵.سيد‌رضاافراز
۱۶.روحی افسر
۱۷.مريم افشار
۱۸.نسرين افضلی
۱۹.نيما اکبرپور
۲۰.حسين اکبری
۲۱.سيف‌الله اکبری
۲۲.فاطمه اله‌وردی
۲۳.آسيه امينی
۲۴.سيد علی‌النقی امينی
۲۵.علی امينی
۲۶.ستار امينی
۲۷.سيامک امينی
۲۸.شهلا انتصاری
۲۹.نيلوفر انسان
۳۰.الناز انصاری
۳۱.يونس اورنگ خديوی
۳۲.ابوالقاسم ايرانی
۳۳.محمد آشور
۳۴.سهيل آصفی
۳۵.آفام
۳۶.فرزانه آقايی‌پور
۳۷.بکتاش بابادی
۳۸.خسرو باقری
۳۹.ايران باقری(آزاده)
۴۰.فلامک بردايی
۴۱.مهردادبزرگ
۴۲.ژيلا بشيری
۴۳.حمدعلی بنی‌حسن
۴۴.ژيلا بنی‌يعقوب
۴۵.ترانه بنی‌يعقوب
۴۶.سيمين بهبهانی
۴۷.ياسر بهرامی
۴۸.بهکش بهزادی
۴۹.مسعود بهنود
۵۰.منصوره بهکيش
۵۱.کاوه بويری
۵۲.فريبرز بيانی
۵۳.حميد بی‌آزار
۵۴.بابک پاکزاد
۵۵.ايران پرورش
۵۶.داوود پزشک
۵۷.نورالدين پزشکی
۵۸.يوسف پژوم
۵۹.هژير پلاسچی
۶۰.وحيد پوراستاد
۶۱.حسين پوررضا
۶۲.مصطفی تنها
۶۳.فرهاد توانا
۶۴.ناهيد توسلی
۶۵.مجيد تولّايی
۶۶.سروش ثابت
۶۷.جاويد جاويدان
۶۸.حسين جاويد
۶۹.رضی جعفرزاده
۷۰.ناهيد جعفری
۷۱.پروين جلايی
۷۲.ايلناز جمشيدی
۷۳.نرگس جودکی
۷۴.اقدس چرونده
۷۵.محمد حاجی‌زاده
۷۶.نزهت حافظی
۷۷.همت حافظی
۷۸.منيژه حبشی
۷۹.حسين حردانی
۸۰.سهراب حسنی
۸۱.حسن حسين‌پور
۸۲.محبوبه حسين‌زاده
۸۳.عباس حسينی
۸۴.محسن حکيمی
۸۵.بهمن حميدی
۸۶.منصور حيات‌غيبی
۸۷.انور خامه‌ای
۸۸.پژمان خرسند
۸۹.بهروز خوشباف
۹۰.بهنام دارايی‌زاده
۹۱.دارين داريوش
۹۲.مزدک دانشور
۹۳.فرهاد داوودی
۹۴.منصور درياباری
۹۵.بهرام دزکی
۹۶.پرستو دوکوهکی
۹۷.احسان دولتشاه
۹۸.صنم دولتشاهی
۹۹.فرزانه راجی
۱۰۰.ترانه راد
۱۰۱.مسعود رجايی
۱۰۲.ولی رحيم‌زاده
۱۰۳.نجف رحيمی
۱۰۴.محمدرضا رحيمی‌راد
۱۰۵.محمد رضوانيان
۱۰۶.احسان رمضانيان
۱۰۷.فريبرز رييس‌دانا
۱۰۸.البرز زاهدی
۱۰۹.ناصر زرافشان
۱۱۰.مجيد زربخش
۱۱۱.سيامند زند
۱۱۲.سحر سجادی
۱۱۳.حسين سرحدی‌زاده
۱۱۴.زهرا سرحدی‌زاده
۱۱۵.فاطمه سرحدی‌زاده
۱۱۶.مينا سری
۱۱۷.آيدا سعادت
۱۱۸.سياوش سعادتيان
۱۱۹.آصف سلطان‌زاده
۱۲۰.محمد سليمانی
۱۲۱.زهره سليمانی
۱۲۲.نياز سليمی
۱۲۳.علی سنبلی
۱۲۴.فرناز سيفی
۱۲۵.منصوره شجاعی
۱۲۶.عمر شريفی
۱۲۷.اسد شقاقی
۱۲۸.شايا شهوق
۱۲۹.شهرام شيدايی
۱۳۰.عالمتاج شيرازی
۱۳۱.زهرا صادقی
۱۳۲.اسماعيل صادقی
۱۳۳.سيد علی صالحی
۱۳۴.شادی صدر
۱۳۵.زهرا صفازاده
۱۳۶.ناهيد صفايی
۱۳۷.کيوان صميمی
۱۳۸.احسان صيامی
۱۳۹.رحيم صيامی
۱۴۰.زهره صيامی
۱۴۱.نسرين طاعتيان
۱۴۲.فرزانه طاهری
۱۴۳.سيامک طاهری
۱۴۴.کاظم طاهری
۱۴۵.فريدون طاهری
۱۴۶.مصطفی طاهری
۱۴۷.رضا عابد
۱۴۸.عيسی عادلی
۱۴۹.مسعود عاشوری
۱۵۰.آرش عاشوری‌نيا
۱۵۱.پوريا عالمی
۱۵۲.فرناز عالی‌نسب
۱۵۳.آذر عباسی
۱۵۴.باقر عباسی
۱۵۵.عبداله عرفان‌طلب
۱۵۶.حميدرضا عسگری‌نژاد
۱۵۷.احمد عشقيار
۱۵۸.مهدی عقدايی
۱۵۹.دلارام علی
۱۶۰.کافيه عليمرادی
۱۶۱.محمدعلی عمويی
۱۶۲.ليونا عيسی قليان
۱۶۳.سونيا غفاری
۱۶۴.علی فايض‌پور
۱۶۵.آرش فتاحی
۱۶۶.نادر فتوره‌چی
۱۶۷.حسين فراستخواه
۱۶۸.کاظم فرج‌الهی
۱۶۹.فرزاد فرحبخش
۱۷۰.حبيب فرحزادی
۱۷۱.ليلی فرهادپور
۱۷۲.فرهاد فرهادی
۱۷۳.صادق فقيرزاده
۱۷۴.ابوالفضل فلاح
۱۷۵.فرح قادرنيا
۱۷۶.سيامک قاسمی
۱۷۷.سعيد قاسمی‌نژاد
۱۷۸.حسين قاضيان
۱۷۹.لاله قدک‌پور
۱۸۰.فرشين کاظمی‌نيا
۱۸۱.پريسا کاکايی
۱۸۲.عليرضا کرمانی
۱۸۳.روزبه کريمی‌زاده
۱۸۴.نوشين کشاورزنيا
۱۸۵.ايرج کيا
۱۸۶.منيژه گازرانی
۱۸۷.گلبرگ طريقت صابر
۱۸۸.نيلوفر گلکار
۱۸۹.جواد لگزيان
۱۹۰.محسن مالجو
۱۹۱.احسان محبوب
۱۹۲.عفت محبوب
۱۹۳.مريم محبوب
۱۹۴.امير حسين محمدی‌فرد
۱۹۵.عباس مخبر
۱۹۶.ياسر مختاری
۱۹۷.ابراهيم مددی
۱۹۸.مجيد مددی
۱۹۹.رضا مرادی‌اسپيلی
۲۰۰.حسن مرتضوی
۲۰۱.حنيف مزروعی
۲۰۲.علی معظمی
۲۰۳.مجيد ملکی
۲۰۴.جواد موسوی خوزستانی
۲۰۵.بيژن موميوند
۲۰۶.ناهيد ميرحاج
۲۰۷.جادی ميرميرانی
۲۰۸.الناز ناطقی
۲۰۹.آرش ناطقی
۲۱۰.نيما نامداری
۲۱۱. تارا نجد احمدی
۲۱۲.يداله نجفی
۲۱۳.فرشيده نسرين
۲۱۴.ناصر نصرالهی
۲۱۵.ارشيا نوری
۲۱۶.حسن نيکبخت
۲۱۷.سعيد نيکويی
۲۱۸.مريم وزيری پاشکام
۲۱۹.ميرمحمود يگانلی
۲۲۰.مهرزاد غنی پور
۲۲۱.محمد رضا حدادی
۲۲۲.ايمان پاک نهاد
۲۲۳.سحر افاضلی

بار دیگر، خشم حومه‌هاخشم_حومه.png

این چندمین باری است که حومه‌های شهرهای بزرگ و کوچک در فرانسه به شورش کشیده می‌شوند. شاید مورخین روزی در شرح این ماجرا یادآوری کنند که اولین طغیان حومه‌ها از سال ۱۹۷۹ آغاز شده است، اما بی‌تردید شورش ۲۰۰۵ و شورش ۲۰۲۳ لحظات درخشان این تاریخ خواهند بود.

 

بیش از یک ماه پیش، ۱۰۰ نفر از متخصصین امور شهرداری‌ها و ماموران تامین اجتماعی در خطابه‌ای در روزنامه لوموند هشدار داده بودند که حومه‌ها در شرف انفجارند، اما دولت مکرون به‌سبیل همیشگی خود، با این زنگ خطر متکبرانه برخورد کرد. همه‌ی هم‌و‌غم او متوجه خوش‌رقصی برای جلب‌کردن سرمایه‌های خارجی است که گویا قرار است مثل یک کیمیا همه‌ی اقشار اجتماعی را از برکت جاری‌شدن سودِ خود بهره‌مند سازد. او با زیر‌ضرب‌گرفتن تمام دستاوردهای جنبش‌های اجتماعی که در سال‌های "رونق" سرمایه‌داری به‌دست آمده بود، با د‌رهم‌شکستن قراردادهای اجتماعی و مصوبات مربوط به حقوق بیکاری و بازنشستگی و با بی‌تفاوتی نسبت به اعتراضاتی که این همه به‌دنبال داشته است تلاش دارد که فرانسه را به بهشت سرمایه‌گذاری اروپا تبدیل سازد.

او در شور‌و‌شوق به‌ثمر‌ رساندن خواسته‌های رویایی بورژوازی فرانسه حتی متوجه نیست که چگونه دموکراسی و تمام کبکبه و دبدبه‌ی احزاب و واسطه‌های اجتماعی آن را از محتوا تهی کرده است. او آنچنان نسبت به خواسته‌های جنبش جلیقه‌زرد‌ها و بیکاران و بازنشستگان که مجموعاً چندین سال به طول انجامید بی‌تفاوت باقی ماند که حتی تعجب سندیکای کارفرمایان را برانگیخت. او گویی متوجه نیست که این دموکراسی که مثلاً قرار بود تضادهای طبقاتی را به‌نحوی تنظیم و آرام کرده و آنها را در جایی به مصالحه بکشاند، دیرگاهی است که کارکرد خود را از دست داده و به موتوری می‌ماند که در خلأ می‌چرخد و دیگر اقشار و طبقاتِ در تضاد با یکدیگر را در یک تقابل و کشمکشی که باید در پویایی "دموکراسی" تنظیم شود با خود نمی‌کشد و به حرکت نمی‌اندازد. این امر خود، به واسطه‌ی تغییراتی ممکن گردیده که پس از بازسازی سال‌های ۸۰ -۷۰ ممکن شده است، یعنی با پشت‌سر‌گذاشته‌شدن دورانی که رابطهٔ مستقیم کار و سرمایه در سطح کارخانه‌ها و مؤسسات تولیدی یک کشور به‌طور مستقیم برقرار بود و طرفین رابطه نسبت به هر تغییر و تحولی در دیگری عکس‌العمل نشان می‌دادند؛ رابطه‌ای که به‌واسطه عملکرد سندیکاها و احزاب و نهاد‌های واسطه‌ای تنظیم شده و بنا‌بر کارکرد دموکراسی بورژوایی در قوانین کشور انعکاس پیدا می‌کرد. با بازسازی سرمایه‌داری در سال‌های ۸۰ -۷۰ میان بازتولید نیروی کار و ارزش‌یابی سرمایه گسستی دوگانه و اساسی پیش آمده است به‌نحوی که دیگر سرمایهْ نه نگران قدرت خرید و مصرف کارگران خودی است (زیرا تحقق کالا و انباشتْ دیگر صرفاً تابع حوزه ملی نیست) و نه بازتولید نیروی کار مستقیماً وابسته به دستمزد است (زیرا از طریق رواج یافتن سیستم اعتبارات و سرمایه مالیْ کارگران نیروی کارِ آتی‌شان را پیشاپیش به فروش می‌رسانند)‌. این شکل جدید رابطه‌ی کار و سرمایه، معادله‌ی ایجابی میان این‌ دو را هرچه گسترده‌تر، شُل‌تر و باز‌تر کرده است به‌طوری که دیگر کل فرایند بازتولید و توزیع اجتماعی را در بر می‌گیرد. کلیه جنبش‌های اجتماعی اخیر بیان این توازن جدید مناسبات طبقاتی است. دیگر سرمایه‌داری به یک طبقه کارگر ثابت و یکدست نیاز مبرم ندارد و ترجیحاً تلاش دارد فقط بخش کوچکی از کارگران را که در قلب تولید او هستند راضی نگه دارد و مابقی کارگران را به بی‌کاری، بی‌ثباتی مطلق و فاقد از هرگونه حق‌و‌حقوقی حواله می‌دهد؛ در درون کارگران تا جایی که بتواند بر تمایزات عینی‌شان اتکا ‌کرده و در میان آنان پراکندگی ایجاد می‌کند و قطعه‌ای‌شدن آنها را با بهانه‌های نژاد، مذهب، ملیت، قومیت و غیره گسترش می‌دهد تا بتواند از هر ویژگی خاصی در جهت پست‌تر شمردن آن گروهْ سود جسته و ارزش نیروی کار آنان را تقلیل دهد.

سرمایه اکنون با رایج کردن و دامن‌زدن هرچه بیشتر به نژادپرستی عمومی در سطح جامعه برای خود ارتش ذخیره‌ی نژادی‌شده‌ای با حق‌و‌حقوقی ناچیز در گتوهایی ایجاد کرده که باید در آنها برای به‌دست‌آوردن یک تکه نان به هر نوع بزهکاری و قاچاقی دست زد. سرمایه تا زمانی که قطعاً سودآوری تضمین شده‌ای در دورنما دارد، این نیروی کار را برای مدتی معین به کار گرفته و پس از استفاده به بیرون پرتاب می‌کند. به این ترتیب باز‌تولید این نیروی کار را به‌عهده اجتماع می‌اندازد. تمام سود سرمایه برای او و بهشت‌های مالیاتی‌اش، تمام هزینه‌ی بازتولید کارگران به‌عهده جامعه یعنی باز بر دوش زحمتکشان.

مکرون نماینده‌ی به اصطلاح زیرک این کارکرد سرمایه است. او از فردای به‌قدرت‌ رسیدن خود تمام آنچه دولت‌های پیشین برای خواباندن و آرام کردن جنبش حومه‌ها رشته بودند پنبه کرد و برنامه‌ای را که به طرح بورلو (وزیر سابق شهر) معروف بود به زباله‌دان انداخت.

از شب سوم شورش‌های اخیر پلیس ۴۵ هزار نیروی خود را بسیج کرده، چنانکه همگان می‌پرسند اگر شلوغی‌ها بیشتر شود دیگر چه می‌توان کرد؟! طبعاً راست افراطی طرفدار ورود ارتش برای خواباندن جنبش است و احزاب راست سنتی صحبت از مسئولیت خانواده‌ها می‌کنند و جرائمی که برای آنها در قانون در نظر گرفته‌شده یعنی دو سال زندان و ۳۰ هزار یورو جریمه را پیش می‌کشند. همین جریانات دوباره از سبد پیشنهادات ارتجاعی خود، قطع کمک‌هزینه‌های اجتماعی به والدین بی‌توجه را بیرون می‌کشند؛ همه جا صحبت از حکومت نظامی، ممنوعیت تردد و غیره می‌شود تا شاید بتوانند این انفجار جوانان حومه را به‌نحوی آرام کنند.

روزنامه‌نگارانِ سردر‌آخور‌فرو‌بردهْ با نشان دادن تصاویر شهرداری‌ها، مدارس، اتوبوس‌ها، اموال دولتی، اتومبیل‌های به آتش کشیده‌شده و غیره از خود و دیگران می‌پرسند آخر چرا؟ چرا اموال خودشان را در محله‌های خودشان به آتش می‌کشند؟ این نوعی خودسوزی است! و همگی در این تشخیص تأسف‌بار فرو رفته و سکوت می‌کنند. گویی طرفشان به جنون گرفتار است.

زمانی می‌توان از جنون صحبت کرد که این یک فردِ تک‌افتاده باشد اما آیا می‌توان تصور کرد که جوانان حومه‌های یک کشور ناگهان همگی دیوانه شده باشند؟

بله! این نوعی خودسوزی است اما چرا جنبشی، در مرحله‌ی خاصی از مبارزه‌ی طبقات به خودسوزی روی می‌آورد و این خودسوزی بیان چیست؟

رفیق عزیزی می‌گفت:

"در عمل، تمام آمار و داده‌های عینی و توضیح‌دهنده در شکل احساسات وجود داشته و به احساسات تبدیل می‌شوند: از نفرت و انتقام، تا بازی و جشن و تصویر تخیلی زیبایی که در آنْ فرد برای لحظه‌ای کنترل زندگی‌اش را به‌دست می‌آورد".

بله این جوانان کتاب و مقاله نمی‌خوانند و تز دکترا نمی‌نویسند. در میز‌گردهای رسانه‌ای حضوری ندارند، اما این زیستهٔ واقعی آنهاست که در احساسات‌شان و در نهایت در این کنش جمعی فوران می‌کند. آنها در پایان زنجیره‌ای از استثمار و تحقیر پدران و مادران‌شان، پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های‌شان، تمام رنج و تبعیضات تلنبارشده‌ی دو، سه نسل را بر دوش می‌کشند. خودْ هر روز در مراکز "آموزشی"، "تربیتی" و "کارآموزی" که قرار است آنها را در بهترین حالت و اگر شانس بیاورند و مطیع و درس‌خوان و حرف‌گوش‌کن باشند به شغل شریف عملگی، نگهبانی، یا رانندگی… رهنمون شود، آنهم با قراردادهای قیمه‌قیمه‌شده‌ی کار و تناوب مسلسل‌وار کار و بیکاری و آموزش و… تا زندگی را در فقر و محرومیت بسر برند. آنها با این خودسوزی به دنیا می‌گویند که "نخواستیم این دنیای جهنمی‌تان را، ما هرچه هست را در آتش خشم خود خواهیم سوزاند. ما انتقام می‌گیریم، از هرچه هست و هرچه نیست".

دیگر قتل شنیع نائل اصلاً مطرح نیست و هیچکس نمی‌پرسد که تکلیف مامور پلیسی که او را هدف گلوله قرار داده است چه خواهد شد؟ همه می‌دانند که او هم مثل ۱۳ پلیسی که در سال گذشته جوانان را به گلوله بسته‌اند، پس از یکی دو هفته زندان آزاد خواهد شد و پس از چند هفته به سر کار باز می‌گردد. از سال ۲۰۱۷ در بحبوحه‌ی‌ حمله طرفداران داعش به مردم در فرانسه و ترورهای آن زمان، قانونی تصویب شده که به پلیس‌ اجازه می‌دهد به ماشین‌هایی در حال حرکت‌ شلیک کند، از آن زمان آمار جوانان کشته‌شده در خودروها جهشی خیره‌کننده دارد. پلیس رسماً اجازه دارد، وقتی به یک ماشین فرمان ایست داد و به هر دلیلی راننده فوراً از این فرمان اطاعت نکرد، او را هدف گلوله قرار دهد.

مکرون برای بی‌ربط نشان دادن این جنبش و تحقیر آن، ریشه‌ی خشونت جوانان را در بازی‌های ویدیویی پیدا کرد. گویا این مردک نمی‌فهمد که همه‌ی ما در لابه‌لای ارجاع‌ها و نمادها زندگی می‌کنیم؛ خود شخص او نه فقط در مقابل دوربین‌های تلویزیونی نقش بازی می‌کند، (صبح با صدایی مغموم به خانوادهٔ نائل تسلیت می‌گوید و همان شب با بانو یواشکی به کنسرت اِلتون جان می‌رود) بلکه در درون خودش هم، خود را با زیورهای طبقات بالای جامعه و آداب‌و‌رسوم آنها یکی تصور می‌کند تا بتواند کنش سیاسی خود را پیرو بهترین منافع آنها تنظیم سازد. هیچکس زندگی خود را مثل «گوشت لُخم» نمی‌بیند… وگرنه از فقر زندگی هر لحظه خود را بدار می‌آویختیم. هر کدام چهره‌ی خود را بزک کرده و دلپذیر نشان می‌دهیم، نه برای دیگران، که برای خودمان و این همان کارکرد ایدئولوژی است که نه مستقیماً رابطه‌مان با تولید و جایگاه‌مان نسبت به آن، بلکه رابطه هر کدام‌مان با روابط تولید و بازتولید است. این رابطه‌ای واسطه‌دار با روابط تولید است که در آن هر کس خود را مخاطب قرار داده و "سوژه"‌ی یک کنش می‌کند. این داده‌های عینی و علمی یا آمار و ارقام اقتصادی نیستند که مردم را به خیابان‌ها می‌کشند بلکه این جاری‌شده و تغییر و تحول‌پیداکرده‌ی مناسباتی است که خود را در شکل زیسته‌ی افراد به کنش سوق می‌دهد.

هنوز یک هفته از داستان نگذشته که راویان ایرانی ماجرا - که در خارج از کشور کم نیستند - چوب تکفیر بلند کرده‌اند که از این آتش‌سوزی‌ها چه سود؟ بدون آلترناتیو سیاسی چه می‌توان کرد؟ تا زمانی که این جنبش خود را با جنبش‌های کارگری، فمینیستی، اکولوژیک و غیره پیوند نزند چه می‌توان کرد؟

آنها از دریچه‌ی سنتیِ تاریخِ تکراریِ حک‌شده‌ی خود که مثل سرنوشت در برابرشان گسترده است سخن می‌گویند؛ و از آنجا که دنیا را به احزاب و سندیکاها و سیاست و وساطت‌های آن محصور می‌کنند درک نمی‌کنند که چطور این موج عظیم آتش‌افروز، بدون رهبری و هدایت احزاب اصلاً می‌تواند وجودی داشته باشد. این دوستان متوجه نیستند که هر لحظه از مبارزه طبقات بدیع است و اشکال جدیدی از مبارزه را تعریف می‌کند. مبارزات اجتماعی پیرو پیچیدگی‌های تولید و بازتولید سرمایه‌داری امروز، اشکال پیچیده‌ای به خود گرفته‌اند که دیگر با طرح‌های سنتی مبارزه‌ی طبقات که پیش از سال‌های ۸۰ – ۷۰ و بازسازی سرمایه‌داری رایج بود خوانایی ندارند.

این جوانان که سن‌شان ۱۲ تا ۱۸ سال بیشتر نیست، ممکن است که هنوز مستقیماً با تضاد کار و سرمایه و مناسبات کار، سر و کار نداشته باشند، هنوز استثمار و تحقیر روزمره‌ی سرکارگر و کارفرما را نچشیده باشند، برای ۱۰ دقیقه دیر رسیدن مورد مؤاخذه و توبیخ قرار نگرفته باشد اما آنها از طریق والدین‌شان با این مناسبات کاری در ارتباطند، از طریق آن چند یورویی که مادر در جیب‌شان می‌گذارد تا غذایی بخورند، از طریق پرخاش پدر که وقتی به خانه می‌رسد با اخم بر سر او فریاد می‌زند و تمام تحقیر روزمره خود را با ناسزایی نامنصفانه بارش می‌کند، از طریق خجالتی که بابت نداشتن یک لباس نو، یک کفش نو و مناسب در روز بازگشایی مدارس احساس می‌کند، از زبان فصیح معلم که واژه‌های فرانسوی را به زیبایی تلفظ می‌کند و او نمی‌تواند لهجه‌ی خود (که دیگر هیچ ربطی به زبان و لهجه‌ی سرزمین مادری ندارد و لهجه‌ی مختص حومه‌هاست) را در آن پنهان سازد…

احساسات او، خشم و نفرت او، اگر نه بیان مستقیم شرایط تولید جامعه، بلکه گویای رابطه او با این شرایط است. هر لحظه از زندگی او از رابطه‌اش با روابط تولید و بازتولید سرمایه‌داری سرشار است. درواقع او خود را تفاله‌ای از این مناسبات می‌بیند. سرمایه پس از بلعیدن خانواده‌اش، پس از جویدن و هضم کردن آنها، او را مثل یک زباله به بیرون از شهرها، در گتوهایی که فقط گهگاه دولت باتومی حواله‌اش می‌کند، پرتاب کرده است.

او با به آتش‌کشیدن دنیا فریاد می‌زند که "من اینم و منزجرم از هرآنچه برایم تدارک دیده‌اید!".

رابطه ایجابی کار و سرمایهْ امروز این مسیر بغرنج را طی می‌کند، این صورت‌مسئله‌ی جدیدی در مبارزه‌ی طبقات است که باید آن را جدی گرفت.

حبیب ساعی

اندیشه و پیکار

۴ ژوئیه ۲۰۲۳

 

Fulad-ahvaz-1.jpg

مصاحبه با میثم آل‌مهدی

کارگر و از سازمان‌دهندگان اعتراضات کارگران فولاد اهواز

بهرام قدیمی

کرانه‌های اهواز: فقر مهلک بر دریایی از ثروت8c6c718f-9d6e-4b08-aa34-ffddde718d0c.jpg

گزارش توصیفی از "نثار" پیرامونِ کِناره‌نشین‌های شهر اهواز

 

["آلودگی هوا به سطح بالایی رسیده و برای گروه‌های حساس ناسالم است. در صورت دچار شدن به مشکل تنفس یا ناراحتی گلو، مدت فعالیت در محیط باز را کاهش دهید.

این حرف، خیلی طنزه، می‌خندد و می‌گوید: این هوا برای سالم‌ترین آدم روی کُره زمین هم، بیماری ناشناخته روانی و جسمی تولید می‌کنه، دوره‌ اینجور تیترها تمام شده، ما فهمیدیم، شما دروغ‌گو هستید و مردم بومی را در طوفان بیماری و خاک رها کردید.

شما از ما فقط کارگری پتروشیمی‌ها و کارخونه‌هاتون رو می‌خواید!

نام او "نبی"‌ست، کمک کارگر بناست، او در جایی زندگی می‌کند که نامش این است: "کوچه پُشتی!" جایی در زیر بیسیم و کنار کوه‌های محله‌ی حاشیه‌نشین: کوی الصافی.

گوئی وجود ندارند و بر نقشه "نیست" شده‌اند"].

یک:

[سعدون، گریه می‌کند. چرا که؛ مادرش گریه می‌کند، چرا که؛ پدرش همیشه ساکت است!

می‌گویم: چرا سعدون، چرا گریه می‌کنی؟

-مادرم یک گاو داشت، از [فرط] تشنگی مُرد].

چهل‌و‌هشت ساعت بی‌آبی، در شهریورماه، یعنی مرگ تدریجی.

[برق قطع می‌شه، گاهی مامورهای برق، کابل‌های برق صلواتی رو مستقیم از ترانس جدا می‌کنن و میگن:دفعه بعد جریمه می‌کنیم.

برق قطع می‌شه، بعد پمپ آب قطع می‌شه، بعد کولر نداریم، بعد می‌ریم توی یخچال آبی بنوشیم، آب خنک و یخ نداریم، بعد از فرط حرارتِ زیادِ گرما از داخل خونه می‌ریم توی حیاط، هوایی تازه کنیم، می‌بینیم هوا نداریم، رود نداریم، زمین نداریم، زندگی نداریم و آسمون نداریم. ما فقط خط انتقال و اتصال لوله‌ نفت داریم].

دو:

گرد و غبار نارنجی رنگی، از پنجره‌های خانه‌های ما تو می‌زند، چرا که ما، در خانه‌های اجاره‌ای یا چیزی شبیه به کَپَر زندگی می‌کنیم و خانه‌های ما در و پنجره‌های دوجداره ندارد، خاک می‌آید روی همه اسباب و وسایل خانه می‌نشیند و همه چیز در زیر لایه‌های غبار در حال دفن شدن است. ما در خانه هم آرامش و امنیت نداریم.

یک هفته از طوفان خاک در شهرهای خوزستان می‌گذرد.

شهر در سکوت و سایه‌ی مرگ درحال سقوط است. تنها صدای سرفه‌های خشکِ گاه و بیگاه کسانی به گوش می‌رسد.

گاهی شیون و بعد خاموشی.

"توی خونه، ماسک فیلتردار استفاده می‌کنیم! به پوزخند می‌گوید: هم این گزینه کم مونده، که ماسک ضد شیمیایی بخریم و در طول خواب هم استفاده ‌کنیم...".

این‌ شهر در شرایط جنگی به سر می‌بره...

تنها جاهایی که در این شهر، خالی از تولید و بازتولید نیست، گورستان و بیمارستان است.

بیماری‌های تنفسی، حساسیت‌ پوستی و خارش سطح پوست که منجر به اگزمای شدید می‌شود، انواع غده و سرطان... جدا از مشکلات معیشتی و بیکاری. چیزی‌ست که مثل هوا برای‌مان عادی شده‌ است مرگ است، اهواز آلوده‌ترین شهر جهان با شاخص آلودگی پانصد درصد بالاتر از حد مجاز. جایی‌ست که ما در آن به دنیا آمدیم و رشد کردیم.

[ما آدمیم، ما بُشکه نفت نیستیم، ما لوله گاز نیستیم، ما رودخونه کارون و هورالعظیم نیستیم که از ریشه خشک‌ (مون) کنید.

خاک بر مژه‌های سیاه و بلند آن زن نشسته است و در حالی که مُدام بزاق دهانش را قورت می‌دهد و گویی دهانش از فرط  هوای غبارآلود، خشک شده است. در ادامه می‌گوید: ما از این شهر نمی‌ریم، ما توی شهر خودمون می‌میریم. کور خوندید، ما از این شهر مهاجرت نمی‌کنیم].

اهواز با تمامی مناطق اعیان‌نشین و حاشیه‌نشین و همه‌ی اختلاف‎هایش در انبوه طوفان ناآرام و گاه آرام فرو رفته است.

بوی لاشه‌ی مُرده‌ی حیوانی بخشی از ساحل رودخانه کارون را دربرگرفته است. چند مرد عرب‌زبان و کهنه‌پوش که زیرلب جملاتی نامفهوم می‌گویند، سعی می‌کنند سنگینی گاو را بر شانه‌هایشان تحمل کنند و به پشت وانت قدیمی‌ای بگذارند.

گاو مُرده است و در ادامه‌اش اعضای خانواده‌ خواهند مُرد. چرا که گاوداری یا داشتنِ حداقل یک گاو منبع درآمد اکثر ساکنان حواشی‌نشین اهواز است.

سه:

برق تمامی شهر اهواز قطع شده است. بعد از یک هفته گرد و غبار، باران باریده است و بر سیم‌ها و ترانس‌ها گل‌و‌لای نشسته است، شهر در خاموشی و خاکِ مرگ سر در گریبان فرو بُرده است.

[جمیله می‌گوید: ما دو روز برق نداشتیم، یک روز بیشتر از شما، چون اینجا حاشیه شهره... ما رو دیرتر به یاد میارن... ما دیرتر، موردِ اورژانسی به حساب میایم، حتی ممکنه خونه‌مون آتیش بگیره، آتش‌نشانی دیرتر بیاد اینجا!

مرگ در زیتون کارگری و کارمندی (نام دو محله) متفاوته، ما در زیتون کارگری، زندگی نمی‌کنیم و می‌میریم و اما در زیتون کارمندی و کیان‌پارس، زندگی می‌کنن و بعد سرفرصت می‌میرن...].

چهار:

عصر مردادماه اهواز است، در محله‌ی فقیرنشینِ پایین تپه‌های حاشیه‌ی شهر اهواز، همه‌گیری ویروس کرونا و گرد‌و‌غبار، توامان شهر را اسیر کرده است.

از این کوچه و خیابان شاید چند نفر ماسک تمیز و قابل استقاده‌ای برصورت داشته باشند. تا چشم کار می‌کند غبار مه ‌مانندی بر شانه‌ها و خانه‌های کلنگی آن محله نشسته است.

طوفانِ خاک باعث نشده است کسی از خانه‌ی دلگیر و بی‌امکانات‌اش بیرون نیاید، تفریح اینجا یعنی: "نشستن در سکوت و آرام مُردن".

پیرمرد عرب‌زبانی در‌حالی‌که چفیه‌ کهنه‌اش را بر دهان گرفته است، بر سکوی سیمانیِ داغِ از آفتاب سوزان، جلوی خانه نشسته است و یک پارچ استیل از آب که بدنه‌اش از فرط خنکی عرق کرده است و دو لیوان در کنارش دارد، در‌حالی‌که به دوردستیِ تپه‌ها و غباری که به چشمش می‌پاشد می‌گوید: "کارخونه یخِ بازارچه رو تعطیل کردن! اونا که فریزر ندارن چه کار کنن؟ آب و یخ از کجا بخورن؟ جهنمم شبیه زندگی ما نیست! یخچال چیه؟ ما نداریم، هنوز کسایی اینجا هستن، توی این گرما، کولر آبی استفاده میکنن، حیوون هم با این شرجی از کولر آبی فرار میکنه، چه برسه آدمیزاد!".

پنج:

گرد‌و‌غبار،

کرونا و گرمای طاقت‌فرسا.

[برقِ شهر در طولِ یک روز، سه دفعه قطع شد. وسایل برقی خونه که به هزار قسط خریده بودیم، همه سوختن! بله همه با هم سوختند؛ ما هیچی نبودیم، چون هیچی نداشتیم جز یک فرش و یک گاو.

از اداره بهزیستی منطقه اومدن به خونه‌ی ما،

گفتن: "اسباب و اثاثیه شما زمان گارانتی‌شون- تمام شده، ما نمی‌تونیم بهتون کمک کنیم!...".

چهره‌اش از فرط سوء‌تغذیه رو به زردی رفته است، زیر چشم‌های غمگینش گود رفته است و شانه هایش از فقر خود و محیط، خم گشته است؛او یکی از میلیون‌ها حاشیه‌نشین خوزستانی‌ست که فراموش شده است].

شش:

وارد جایی می‌شویم که به‌طرزغریب و غمگینی نام "رسمی" ندارد، حتی روی نقشه پیدا نیست!d5aa9c3d-8361-473f-b5e7-13efb9e577cb.jpg

هر کدام از محلی‌ها، یک اسم می‌گوید. جایی میان محله‌ی، کوی طالقانی و بیست‌متری شهرداری، کوچه‌های سخت باریک و تاریک، با خانه‌های نُقلی بلوکی که بیشتر درهای ورودی خانه‌ها شکلی از پارچه و گونی دارد.

به محض ورود به محله، بوی لجن و زباله زیر دماغ می‌زند، گرد‌و‌غبار اینجا غلیظ‌‌تر است و تپه‌ها خاک را به صورت رهگذران، گویی به حرص می‌پاشد.

اینجا تن و مواد می فروشند...، ارزان،

[شهردار شهرعوض می‍شه میگن: می‌تونید فعالیت کنید، استاندارعوض میشه، با ماشین "بلدوزر" تهدید میکنن که خونه‌هاتون رو خراب می‌کنیم. آخه ما که خونه نداریم، کَپَر رو همیشه میشه از اول ساخت!

به آلونک‌ها هجوم میارن، وسایل و مایحتاج ما رو می‌دزدن و "پول"‌ها رو به زور اسلحه می‌گیرن...

"من اینجا تنم رو می‌فروشم"].

لب‌هایش، بنفش پُررنگ است و قوز در خود نشسته است، لباس‌هایش از فرط آلودگی، همچون چوب، خشک وسخت بر تن وارفته‌اش نشسته است. اطرافش، پُر است از سرنگ‌های استفاده شده و چشم‌های خماری دارد. نام او "الهام" است، ساعت و زمان برای او معنایی ندارد، سه بامداد یا ساعت سه ظهر، زمان، زمان تن‌فروشی است برای خاطر یک سرنگ مواد مخدر یا یک نان و بطری آب...98554bd8-caac-46e2-8183-03ed217ef1d4.jpg

ساکنان آن نزدیکی‌ها می‌گویند، او بیشتر شب‌ها در پارک علامه می‌خوابد، جایی که طعم تجاوز را می‌چشد و یا باید تن بفروشد برای خاطر ده یا صد هزار تومان.

[بسیج مسجد محله اومده تاب زنجیری و اسباب‌بازی‌های زنگارگرفته‌ی پارک رو از بیخ درآورده و بعد میگن: "معتادها دزدیدن!". پاسدارا به پارک هجوم میارن... همه رو دستگیر میکنن، توی کلانتری دو روز خماری تحمل میکنن و بعد دوباره به پارک برمی‌گردن و پتوهای پاره و کهنه‌ی قبلی رو هم  توی همین فاصله از دست دادن.

می‌دونی کمد من کجاست؟ یه چاله دارم زیر یک درخت، وسایلم رو می‌گذارم اونجا، پتو و پناهی هم که ندارم،

فقیرا و تن‌فروش‌ها نمی‌خوابن، اونا باید بیست‌و‌چهار ساعت بیدار باشن که درد رو کامل بفهمن!...].

الهام، در زیر یک درخت، می‌شاشد.

در زیر یک درخت، دراز به دراز می‌افتد.

در زیر یک درخت، تن می‌دهد و یک بطری آب تصفیه‌شده می‌خرد.

در زیر یک درخت، تزریق می‌کند.

در زیر یک درخت، دندان‌های افتاده‌ی پوسیده‌اش را می‌شمارد.‌

کالبد او گویی تغییر شکل داده است، او نه مرد است،e056bdae-fb34-4903-b962-fc8ff96cf12e.jpg

نه زن،

نه انسان... او یک قربانی مجسم است.

او "هیچی" است در کوهپایه‌های مابین بیست‌متری و چهارصد دستگاه شهر اهواز.

در پارک علامه، به جای چمنزار، سرنگ‌های کهنه‌ی تزریق‌کننده‌های مواد مخدر رُشد می‌کند.

چهارصد دستگاه:

"ما هم می‌خواستیم شرکتِ نفت استخدام بشیم، توی این دریای میدونِ نفتی، یه جا نیست ما رو استخدام کنن، یه نفر اومد اینجا [به قصد مصاحبه] پرسید: "هدفت چیه؟". گفتم: "تهیه سه وعده غذا" در روز، سه وعده غذا بخوریم، دستگاه تصفیه‌کن خانگی آب داشته باشیم... سه وعده یه خواسته رویایی‌ست واسه ما.

چهارصد دستگاه در جنوب شرقی شهر اهواز؛ یکی از فقیرترین محله‌های حاشیه‌ی اهواز است در جوار محله‌ی "منبع آب و آسیه‌آباد"؛

جایی که کودکان یا در لجن‌زار غرق می‌شوند یا در زیر ریزش کوه، کُشته می‌شوند؛

جایی که هنوز بعضی کوچه‌ها گازکشی نشده‌اند و مردم به سبک‌و‌سیاق گذشته، از سیلندر گاز استفاده می‌کنند؛

جایی که بدترین و کهنه‌ترین ناوگان اتوبوس‌های شهری را دارد؛

جایی که طوفان‌ خاک هم، کارگران روزمُزد فلکه "زیتون کارگری" را از رفتن به خانه باز نمی‌دارد.

[ما با کمچه‌ و

شاقول و قلم‌های رنگ

به جنگ گرسنگی می‌رویم

از پنج صبح تا دوازده شب، ما می‌جنگیم، تا بخوریم و نمیریم. از صدا و سیمای خوزستان به اینجا میان، یه گزارشی می‌گیرن و یه سری خَیِّر هم دو تا دیگ غذا پشت ماشین‌هاشون می‌گذارن و خیرات می‌دن! ما "گدا" نیستیم که تیکه‌ی نون رو به لطف و منت جلومون بندازن... ما هم سهمی از زندگی میخوایم...4d872e0d-cc72-4ce2-aab9-769fdf7849dc.jpg

وقتی در ماشین رو می‌بندن و به کاخ‌هاشون میرن، چه حسی داره؟ سالی یه بار به حاشیه‌ها و به اونهایی که در فقر نگهشون داشتن، توجه کردن... چه حسی داره؟

ما زندگی می‌خوایم نه یک خط در میون انتظارِ مرگِ لبه‌ی پرتگاه...

با دوربین‌هاشون میان اینجا، با ما مثِ حیوون خونگی برخورد میکنن، اینجا باغ‌وحش نیست، مردم حاشیه‌ی شهرها، تابلو‌های جالب‌توجه گالری‌های پُرزرق و برق شما نیستن...

اونها مثِ تعجبِ نگاه به یه شی تازه و عجیب، به سخت‌جونی و جون کَندَنِ ما نگاه می‌کنن، اونها با دوربین و کفش وارد خونه‌های کوچیک ما میشن و سوژه‌های خبری پیدا میکنن و فرداها یادشون میره.

اردیبهشت ۱۴۰۱- مه ۲۰۲۲

بررسی فاجعه انقلاب خونین فرهنگی و پیامدهای آنhgf.jpg

صحبت‌های رفیق احمد از "اندیشه و پیکار" در جلسه رفقای جمع "ساچمه‌های تبعیدی"

 

با سلام به دوستان و رفقا و به یاد شهدای جنبش کمونیستی و عدالت‌خواهانه ایران و جهان و همچنین با یاد رفقایی که پس از گذشت چندین دهه هنوز آثار یکی از جنایات هولناک جمهوری اسلامی را در پوست و گوشت خویش حمل می‌کنند.

اجازه دهید قبل از هر چیز از رفقای جمع ساچمه‌های تبعیدی تشکر کنم که چنین موقعیتی را فراهم آوردند تا با کمک یکدیگرمانع از آن شویم که یکی از جنایات فجیع جمهوری اسلامی، به‌خصوص در یکی از تندپیچ‌هایی که نقش مهمی در سرکوب موج انقلاب و تثبیت جمهوری اسلامی داشت فراموش شود.

ضرب‌المثلی هست که می‌گوید: تا زمانی که خرگوش‌ها مورخین خود را نداشته باشند تاریخ را شکارچیان خواهند نوشت. به‌عبارت‌دیگر تاریخ، تاریخ فاتحان خواهد بود. ضرورت فراهم آوردن شرایطی برای حفظ حافظه جمعی به‌خصوص در جوامعی چون ایران که تحت سلطه توحش عریان سرمایه به‌سر می‌برند از امور بسیار مهم و از جمله وظایف کمونیست‌ها می‌باشد.از این‌رو می‌باید در حد امکان جهت سندیت بخشیدن به وقایع "دوران‌ساز" کوشید. حقیقت این است که تمام دولت‌ها به طرق گوناگون تلاش می‌کنند تا با مخدوش کردن "حافظه جمعی" امکان بازنویسی تاریخ و تحریف آن را فراهم کنند. آنها برای انجام این کار از حربه‌های کوناگونی استفاده می‌کنند. ابتدا با استفاده از آنچه مجموعا "دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت" نامیده می‌شود یعنی رسانه‌ها، سیستم آموزشی، مدارج اداری، مذهبی، فرهنگی، هنری و... و با اعمال سانسور و ممیزی در همه عرصه‌ها وارد عمل می‌شوند و اگر نتوانستند از این طرق به اهداف خویش برسند، آنگاه چهره واقعی و کریه خویش را با توسل به دستگاه سرکوب، شکنجه و کشتار به نمایش می‌گذارند. حتی در کشورهایی که خود را مهد "دمکراسی " و "حقوق بشر" می‌دانند می‌توان مثال‌های متعددی در این مورد برشمرد، کافی‌ست به فرانسه بنگریم و سرکوب وحشیانه جنبش "جلیقه زردها" را به یاد آوریم. لاجرم ما باید تلاش کنیم تا در حد امکان اسناد " تاریخ از پایین" و همچنین تحلیل آن را در اختیار نسل‌های آتی مبارزان و مورخین قرار دهیم. چرا که از یک سو با این عمل می‌توان در حد امکان مانع از آن شد که دیگران راه رفته را دوباره طی کنند یا مرتکب همان خطاها شوند و چه بسا بعضا از توهمات ما نیز درس بگیرند و از سوی دیگر با نگارش تاریخ توسط کسانی که آن را زندگی کرده‌اند یعنی شاهدان عینی آن، اجازه نداد که "جانیان"دیروز خود را در میان "قربانیان" امروز پنهان کرده و معصوم و منزه دوباره عرض‌اندام کنند. آنها دوباره به میدان می‌آیند تا باردیگر جنبش‌های اصیل را به بیراهه بکشند. اجازه ندهیم که با مخدوش کردن حافظه جمعی و تحریف تاریخ، خود را ازقضاوت  آن نجات دهند.

از بدو به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی شاهد بودیم که چگونه حاکمیت جدید تلاش می‌کرد خود را تـثبیت کرده و در مقابل حرکت و خواسته‌های برخاسته از قیام بایستد. کافی‌ست سرکوب خلق کرد، خلق ترکمن، خلق عرب، شورا‌های برخاسته از قیام و مبارزات کارگری را به یاد آوریم و البته سرکوب مبارزات زنان که متاسفانه از طرف چپ مورد توجه لازم قرار نگرفت.

درست چند ماه پس از خیمه‌شب‌بازی اشغال سفارت آمریکا که طی آن رژیم نفسی تازه کرده و با ماسک "ضد امپریالیستی" توانسته بود تا حدودی حیثیت از دست‌رفته را بازیابد تصمیم بر سرکوب جنبش دانشجویی گرفت.

اگر چه روحانیت از دیرباز در فکر اسلامی کردن دانشگاه‌ها و پیوستن آنها به حوزه بود. شخص خمینی در سال ۱۳۴۰ در دیداری با علی امینی، نخست وزیر وقت، از اسلامی نبودن دانشگاه‌ها گله می‌کند و از وی می‌خواهد که در این راه بکوشد. این را شاید بتوان جنبه "فرهنگی" داستان دانست، اما جنبه مهم و اصل داستان همانا وجه سیاسی آن بود یعنی سرکوب نیروهای چپ وانقلابی. بر سر این سرکوب نه تنها تمامی جناح‌های نظام حاکم بلکه بسیاری از دیگر نیروهای سیاسی نیز در توافق بودند؛ همگی به این ضرورت سیاسی پی‌برده بودند که بدون سرکوب جنبش دانشجویی، سرکوب دیگر جنبش‌ها میسر نخواهد بود. جمهوری اسلامی که از تمامی تجربیات رژیم شاه استفاده می‌کرد، به‌خوبی می‌دانست که این جنبش از دیرباز در ایران قلب تپنده انقلاب بوده[1] و سرکوب آن کار آسانی نیست. فراموش نکنیم که اکثریت قریب به اتفاق بنیانگذاران و اعضا سازمان‌های جنبش مسلحانه و مبارز در زمان شاه از قلب همین جنبش دانشجویی بیرون آمده بودند. به‌صراحت می‌توان گفت که سرکوب جنبش دانشجویی یکی از مهم‌ترین شروط تثبیت رژیم محسوب می‌شد.

درواقع ما از سال ۱۳۵۷ تا ۶۰ شاهد کشمکش‌های جناح‌های مختلف رژیم بودیم که هر یک به نوع خویش تلاش می‌کرد تا هژمونی خود را بر دیگری تحمیل کند و از این طریق شکل خاصی از مناسبات سرمایه‌داری را به جامعه تحمیل سازد. اما این جناح‌ها همیشه در یک چیز توافق داشتند و آن تقابل با روند انقلاب، با مبارزات کارگری، دانشجویی ,مبارزات زنان و همچنین با مبارزات خلق‌ها بود. به جرأت می‌توان گفت که طی آن سه سال ما شاهد حادترین لحظات مبارزه طبقات در ایران بوده‌ایم. کشمکشی که با آغاز جنگ ایران و عراق و کشتار سال شصت به‌نحو درازمدتی دورنمای جامعه ایران را ترسیم نمود. این امر از دید مرتجعین منطقه هم پنهان نمانده بود. احمد زکی‌یمانی وزیر نفت عربستان در مصاحبه‌ای به تاریخ ۳۱ فروردین ۱۳۵۹ با روزنامه السیاسیه چاپ کویت چنین می‌گوید: "به رژیم ایران مهلت دهید که جنگ آینده‌اش با چپ ایران است و امید می‌رود که بدون کمک خارجی بتواند چپ را سرکوب کند".

بنابراین برای رژیم حیاتی بود که سرکوب در سطح کل جامعه با سرکوب دانشگاه تکمیل شده و او را یک قدم به تثبیت خود نزدیک‌تر سازد، چرا که درواقع دانشگاه‌ها سنگر تمام مبارزات جاری در سطح جامعه بودند. در دانشگاه بود که تمام افشاگری‌ها، اطلاع‌رسانی‌ها، ارتباط‌گیری‌ها بین مردم و نیروهای انقلابی صورت می‌گرفت. دانشگاه مقر سازماندهی جنبش انقلابی و به‌خصوص نیروهای چپ و کمونیست بود. وجود چنین مقری از مقاومت و مبارزه برای رژیمی که به هر قیمت می‌خواست خود را تثبیت کرده و چرخه‌های سرمایه‌داری ایران را در نقش جهانی‌اش به‌عنوان تامین‌کننده نفت دوباره به حرکت درآورد غیرقابل تحمل بود.

به این ترتیب خمینی در نطقی در فروردین ۱۳۵۹ فرمان حمله و کشتار را با این کلمات صادر کرد: "ضربات مهلكی كه به اين اجتماع خورده است از دست اكثر همين گروه روشنفكران دانشگاه‌رفته‌اى‌ست كه هميشه خود را بزرگ مى‌ديدند و مى‌بينند... طلاب علوم دينى و دانشجويان دانشگاه‌ها بايد در روى مبانى اسلامى مطالعه كنند و شعارهاى گروه‌هاى منحرف را كنار بگذارند و اسلام راستين را جايگزين تمام انديشه‌ها نمايند... دانشجويان عزيز، راه اشتباه روشنفكران دانشگاهى غيرمتعهد [را] نرويد و خود را از مردم جدا نسازيد...»[2]. و یا در نطقی دیگر می‌گوید: "خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه‌ای بیشتر است". و یا همچنین "دانشگاه بدترین مرکزی‌ست که ما را به تباهی بکشد".

در تاريخ ۲۶ فروردین همان سال یعنی چند روز قبل از حمله، رفسنجانی در دانشگاه تبريز حضور پیدا کرد و نهایتا با هو شدن توسط دانشجویان مجبور به فرار شد. در پی این حادثه حدود صد نفر از دانشجویان حزب‌الهی که به‌دليل تعداد کم‌شان به ناچار بعضی از کارمندان و عده‌ای چماقدار را نیز از بیرون به درون محوطه آورده بودند، دانشگاه را اشغال کردند. اشغال دانشگاه بلافاصله از طرف ریاست دانشگاه محکوم شد. این آغاز به‌اصطلاح انقلاب فرهنگی بود.

خبر اشغال دانشگاه تبریز به سرعت پخش شد و از آنجا که دانشجویان هوادار نیروهای انقلابی بیم آن داشتند که این تهاجم سراسری شود، کمیته‌ای به نام "کمیته دفاع از آزادی دانشگاه" تشکیل دادند. این کمیته عمدتا شامل دانشجویان پیشگام، هواداران سازمان راه کارگر و سازمان پیکار و اعضای انجمن دانشجویان مسلمان از هواداران مجاهدین می‌شد. درگیری‌ها رفته‌رفته به تمام دانشگاه‌ها و نهایتا به سراسر کشور کشیده شد. پنج‌شنبه ۲۸ فروردین دانشکده ارتباطات اجتماعی به تصرف انجمن اسلامی درآمد. پلی‌تکنیک سرسختانه مقاومت کرد و مانع اشغال شد. دانشگاه ملی نیز مقاومت جانانه‌ای از خود نشان داد و اعضای "کمیته دفاع از آزادی" مستقر در دانشگاه تصمیم گرفتند تا در مقابل حملات چماقداران بایستند؛ اما در صورت حمله مردم از درگیری اجتناب کنند. دانشجویان مقاوم در دانشگاه ملی غالبا از هواداران مجاهدین، دانشجویان پیشگام و دانشجویان مبارز، موسوم به "خط سه" بودند. این درگیری‌ها به‌ناچار و به‌طور اجتناب‌ناپذیری به دانشگاه‌های سراسر کشور کشیده شد.

در ۲۹ فروردین بنی‌صدر و اعضای شورای انقلاب پس از دیداری با خمینی اطلاعیه‌ای منتشر کردند که در آن بر ضرورت تغییر‌و‌تحول بنیادین در سیستم آموزشی پافشاری ‌کرده و نیز تاکید داشتند که دانشگاه محل فعالیت ستادهای نیروهای سیاسی نیست؛ سپس اعلام کردند که این دفاتر باید سه روزه تخلیه شوند، در غیراین‌صورت رئیس جمهور و اعضای شورای انقلاب همراه مردم به دانشگاه رفته و بساط نیروهای سیاسی را جمع خواهند کرد. ساعاتی پس از پخش این اطلاعیه، دانشگاه پلی‌تکنیک به دست حزب‌الله افتاد. در اکثر شهرها مهاجمین و چماقداران پس از تحریکات و دروغ افکنی‌های امام جمعه‌ها |و خلخالی در تهران| تحت حمایت نیروهای مسلح، یورش وحشیانه خود را شروع کردند. به‌عنوان مثال در اهواز شاهد کشتاری تمام عیار بودیم که به شهادت چندین دانشجو و زخمی شدن تعداد وسیعی از انقلابیون منجر شد. امام جمعه آنجا حجت‌الاسلام جنتی در سخنانی که از رادیو هم پخش شد وقیحانه اعلام کرد که دانشجویان بر بام دانشگاه تیربار نصب کرده و قصد حمله به مردم را دارند. سخنان او نهایتا به کشته شدن ۸ نفر و زخمی شدن بیش از ۳۰ نفر انجامید. برخی از این رفقا در تالار شهرداری، هنگامی که در بازداشت بودند مورد اصابت گلوله قرار گرفتند. جسد چند رفیق دختر نیز در رود کارون پیدا شد.

متاسفانه فرصت آن نیست تا جزئیات کل وقایع و آنچه در دانشگاه‌های کشور اتفاق افتاد را بیان کنیم؛ فقط به بیان دردناک این واقعیت بسنده می‌کنیم که در پایان این فاجعه حدود ۴۰ نفر جان خود را از دست دادند؛ تعداد زیادی دستگیر که برخی از آنها اعدام شده و هزاران نفر مجروح شدند. یاد همه این عزیزان گرامی باد[3].

تعداد دانشجویان کشور در سال ۱۳۵۹، صدوهفتادوچهار هزار نفر و در سال ۱۳۶۱ به هنگام بازگشایی دانشگاه‌ها صدوهفده هزار نفر اعلام شد، به‌عبارت دیگر پنجاه‌وهفت هزار دانشجو تصفیه یا فراری شدند. اگر چه با توجه به نام‌نویسی دانشجویان جدید ‌می‌توان تصور کرد که تعداد دانشجویان تصفیه‌شده بیش از اینها باشد. تعداد اساتید و کادر علمی در سال ۱۳۵۹ شانزده هزار و هشت‌صد نفر بود که در زمان بازگشایی به هشت هزار نفر تقلیل یافته بود، یعنی در واقع بیش از پنجاه درصد کاهش[4].

این بود جنایتی که تمامی جناح‌های جمهوری جهل و سرمایه و بخشی از نیروهای سیاسی، در آن مقطع تاریخی مرتکب شدند. جا دارد که اکنون به نقش آنانی بپردازیم که هر یک به‌نوعی دست‌اندرکار این واقعه بوده و در آن نقشی ایفا کردند.

ظاهرا بین اعضای هیئت حاکمه در مورد چگونگی عملی کردن نقشه سرکوب اختلافاتی وجود داشته است. این اختلافات به نحوه‌ای مربوط می‌شود که دو جناح طبقه حاکم که خود در حال شکل‌گیری و در تلاش تثبیت بود، استمرار و بازتولید شیوه تولید سرمایه‌داری را در آن مقطع می‌فهمیدند. بورژوازی لیبرال، آگاه به نیاز تولید و بازتولید کادرهای آتی شیوه تولید ترجیح می‌داد که دانشگاه‌ها بسته نشوند و در خیال یک دانشگاه متعارف و رام‌شده بود. جناح دیگر بدون هیچ‌گونه اعتقادی به وجود چنین سیستمی در درجه اول، دیگر تاب دخالت‌های غیرمکتبی مارکسیست‌ها را نداشت و نفس وجود آنها خاری بود در چشمش که تثبیت او را مدام به خطر می‌انداخت؛ اما نه سیاست‌بازی لیبرال‌ها و نه "انحصارطلبی" حزب جمهوری اسلامی نتوانست بدون دردسر و بدون ایجاد بحرانی اساسی که منجر به بسته شدن چندساله دانشگاه‌ها شود به اهداف خود برسند. مبارزه طبقاتی و مقاومت ناشی از آن حادتر و آتشین‌تر از آن بود که دو جناح با سازش میان خود به آن فیصله دهند و ما شاهد مبارزه و مقاومتی شدیم که تمام کشور را به التهاب کشاند. امر مسلم این است که کل دستگاه حاکمیت و همینطوربرخی نیروهای سیاسی همگی در این جنایت دست داشته و مسئولیت این سرکوب را برعهده دارند، هر چند هم که این افراد پس از گذشت زمان دائما تلاش کنند نقش خویش را کمرنگ کرده و به فراموشی بسپارند.

بنی‌صدر که مدام از طرف جناح حزب جمهوری اسلامی مورد انتقاد قرار می‌گرفت، با به دست گرفتن ابتکارعمل تلاش کرد تا با سوار شدن بر موج سرکوب انقلاب، قاطعیت خویش را در به اجرا گذاشتن آنچه "برقراری حاکمیت ملی" می‌نامید به نمایش بگذارد. ایشان سال‌ها بعد در تبعید، حتی ادعا کرد که انقلاب فرهنگی درواقع کودتایی بود که حزب جمهوری اسلامی و شخص حسن آیت یا همان تئوریسین اصل ولایت فقیه و اشخاصی چون احمدی‌نژاد برعلیه او به راه انداخته بودند. ایشان حتی مدعی شد که در مخالفت با انقلاب فرهنگی تهدید به استعفا کرده که از طرف خمینی مورد قبول قرار نگرفته است. متاسفانه وی دیگر در قید حیات نیستند تا به این سوال پاسخگو باشند: آقای بنی‌صدر شما مخالف بودید و چنین کردید؟ اگر موافق بودید چه می‌کردید؟ شما مخالف این طرح بودید و خود را سردمدار آنانی قرار دادید که دانشگاه را به خون کشیدند و در رأس صف آنها به دانشگاه آمده، برقراری حاکمیت ملی را اعلام نمودید؟ آقای بنی‌صدر مگر شما نبودید که گفتید: "ما این سنگرها که در برابر ملت ما ساخته شده را سنگرهای شیطان تلقی می‌کنیم و بدون کمترین ترحم آنها را درهم می‌کوبیم"[5]. حاکمیت ملی شما معنایی جز خاموشی هر آنچه مخالف شما بود نداشت.

بودند اشخاص دیگری که اگر چه بعدها و در پی درگیری‌های جناح‌های مختلف و پیروزی حزب جمهوری اسلامی به مخالفت با آن پرداختند، اما در آن تندپیچ تاریخ با کل نظام همگام بودند.

پس مشاهده کردیم که بورژوازی لیبرال ایران نه تنها مخالفتی با سرکوب جنبش دانشجویی نداشت بلکه آن را شرط حاکمیت ملی قلمداد می‌کرد. این آقایان هنگامی که از آزادی حرف می‌زدند فقط و فقط نگران آزادی و سهم خویش از قدرت سیاسی بودند.

جا دارد در اینجا یادی هم از اصلاح‌طلبان و مخالفین امروز یا به‌اصطلاح اپوزیسیون نظام بکنیم که در آن دوران از طرفداران پرشور انقلاب فرهنگی بودند، از جمله آقایان عباس عبدی، محمود احمدی‌نژاد و محسن میردامادی که هر سه از فعالین دانشجویان خط امام بودند. گمان نمی‌کنیم که نیازی باشد به نقش امثال سروش در اسلامی شدن و تصفیه هزاران دانشجو و استاد از دانشگاه‌ها بپردازیم. آقای سروش بارها مدعی شده‌اند که انقلاب فرهنگی را خود دانشجویان به راه انداختند. البته ایشان فراموش می‌کنند که در آخرین رای‌گیری جهت انتخاب شورا‌ها، انجمن‌های اسلامی فقط ده درصد از آراء را به دست آوردند. آقای زیبا‌کلام هم که اگر چه بعدها ابراز پشیمانی کرد اما در آن دوران از موافقین اجرای این طرح بود. شخص میرحسین موسوی نیز در یکی از جلسات ستاد انقلاب فرهنگی فرمودند: "یک راه حل دیگر، آمدن مردم به دانشگاه است. نماز جمعه نیرویی خردکننده برای مارکسیست‌ها است؛ فعالیت ایدئولوژیک، انقلاب فرهنگی و دانشگاه خالی از توده نباشد درگیری حل می‌شود"[6]. ایشان که به حکم خمینی رئیس ستاد انقلاب فرهنگی شده بود همیشه از بازگویی نقش خود در انقلاب فرهنگی طفره رفته و منکر آن می‌شود.

فرصت آن رسیده است که موضع‌گیری سازمان‌های سیاسی آن دوران را در حد امکان بررسی کنیم: حزب توده ایران این فرصت را هم مغتنم شمرده و بار دیگر سرسپردگی خود به نظام و همچنین ضدیتش با هرآنچه انقلابی و چپ می‌بود آشکارا به نمایش گذاشت. نیروی سیاسی دیگری که در این مقطع خیانت‌پیشه‌گی خود را بار دیگر آشکار کرد حزب رنجبران بود. کمیته مرکزی این حزب در اطلاعیه‌ای به تاریخ ۳۱ فروردین ۱۳۵۹ علاوه بر تاختن به نیروهای "چپ نما" بر حمایت وقیحانه خود از جناح بنی‌صدر در مقابل جناح تندرو پافشاری می‌کند.

سازمان مجاهدین خلق هم که از آغاز قیام همواره در تضادی لاینحل به سر می‌برد از طرفی تلاش می‌کرد با روند انقلاب همگام شود، از طرف دیگر با توهماتی که به جناح بنی‌صدر داشت مصمم بود تا فعالیتش را در چارچوب "قانون" به پیش برد. نهایتا سازمان مجاهدین پس از درگیری‌هایی که حول دفترشان در مشهد پیش‌آمد تلگرامی فوری به بنی‌صدر فرستاده[7]، خواهان دخالت رئیس جمهور شدند و صحنه مبارزه را ترک گفتند.  تاریخ معاصر ایران نشان داد که توهم مجاهدین به لیبرال‌ها که از ماهیت طبقاتی آنها نشأت می‌گرفت این سازمان را به کجا کشانید. شکی نیست که عدم حضور دانشجویان هوادار سازمان مجاهدین و سکوت این سازمان در هنگام برآمد بحران ضربه انکارناپذیری بر مقاومت کل دانشجویان ایران زد.

دانشجویان پیشگام اگر چه در ابتدا به‌طور فعال و شجاعانه در مقاومت شرکت کردند اما نهایتا در پیروی از رهنمود سازمانی، نیمه‌شب سه‌شنبه دوم اردیبهشت ستاد دانشجویان پیشگام را واگذار کرده و شروع به تخلیه کردند. من که خود تا آن لحظه از هواداران فداییان خلق بودم و مخالف پایان دادن به مقاومت، از آنان جدا شده و چند روز بعد به تشکیلات هواداران پیکار پیوستم.

به‌سرعت روشن شد که سازمان چریک‌ها این تصمیم را بعد از مذاکره با بنی‌صدر و به امید قرارومدارهایی که با او گذاشته بودند اتخاذ کرده‌اند[8]. مشکل اما این بود که فداییان بدون توجه به دیگر نیروها و هماهنگی که از ابتدا برقرار شده بود یک طرفه دست به این عمل زدند. تخلیه دانشگاه از طرف فداییان خلق ضربه جبران‌ناپذیری بر این جنبش وارد کرد و نهایتا نیروهای باقی‌مانده که عمدتا شامل هواداران سازمان پیکار و رزمندگان بودند با توجه به توازن قوا دیگر چا‌ره‌ای جز ترک صحنه نداشتند.

در پایان اضافه کنیم که موضوع انقلاب فرهنگی از جمله موضوعاتی است که باید بیش از این مورد توجه مورخین و صاحبنظران قرار بگیرد تا این جنایت هولناک را سندی کنند برای نسل‌های آینده. در عین حال باید تلاش کنیم تا نگاه ما فقط معطوف به گذشته نباشد و مبارزات جاری دانشجویان را نیز مد نظر قرار دهیم[9].

من شاهدی بیش نبودم...

پیروز باشید! احمد ۲۴-آوریل-۲۰۲۲

 

1-رجوع کنید به: "تجربه فعالیت در تشکل دانشجویان مبارز" نوشته حمید آشوریان، متن اینترنتی، در آدرس: https://mobarez1357.wordpress.com/

[2] کیهان 6 فروردین 1359.

3-برای نام شهدا رجوع شود به مقاله ناصر مهاجر "انقلاب فرهنگی سال 1359 " برگرفته از کتاب "گریز ناگزیر...". در سایت اندیشه و پیکار:

http://peykarandeesh.org/PeykarArchive/Peykar/Enghelabe-Farhangi-1359/Enghelabe-Farhangi.html

[4] آمار رسمی مندرج در ویکی‌پدیا.

5-رجوع کنید به ضمیمه نشریه پیکار شماره 52 مندرج در سایت اندیشه و پیکار.

6-رجوع کنید به نامه عبدالکریم سروش به میرحسین موسوی مندرج در سایت تابناک.

[7] رجوع کنید به ضمیمه نشریه پیکار شماره 52.

[8] ضمیمه پیکار 52.

[9] رجوع کنید به گفت‌و‌گوی رفقای منجنیق با پدارم پذیره، مندرج در صفحه فیسبوک منجنیق.

مصاحبه با علی نجاتیAli-Nejati.jpg

کارگر بازنشسته و از بنیانگذاران سندیکای کارگران نیشکر هفتتپه

۲۲ اسفند ۱۴۰۰ برابر با ۱۳ مارس ۲۰۲۲

بهرام قدیمی

 

از سال‌ها پیش و در مقاطع مختلفی شاهد اوج گیری مبارزات کارگران و زحمتکشان در اقصی‌نقاط کشور هستیم؛ اگر روزی کارگران خاتون‌آباد خشم خود را به خیابان‌ها می‌کشانند، روزی دیگر زحمتکشان بلوچ علیه ظلم و استثمار به خیابان سرازیر می‌شوند؛ اگر روزی در اصفهان کشاورزان و دهقانان فقیر علیه بی‌آبی مصنوعی که خود محصول سد سازی‌های بی‌رویه است، مصب رودخانه را اشغال می‌کنند، اگر سیل کارگران و زحمتکشان عرب، محله کوچ‌عبدالله را سرریز می‌کند؛ اگر روزی کارگران معادن همراه با خانواده‌هایشان جاده‌ای را سد می‌کنند تا صدایشان به گوش برسد و معلمان مدارس کشور، صدای آنان را در اعتراضات خود انعکاس می‌دهند؛ اگر مال‌باختگان بانک‌های سرمایه‌داران وابسته به رژیم در مقابل در مجلس تحصن می‌کنند و رانندگان اتوبوس‌های شهری در اشکال مختلف با آنان همدردی نشان می‌دهند… اما آن مبارزه‌ای که مانند ترجیع‌بند یک شعر بلند از سال‌ها پیش حضورش را به طور مداوم ابراز می‌کند؛ مبارزه‌ای که چشم به آینده دارد، از آن کارگران نیشکر هفت‌تپه است…

اعتصابات کارگران هفت‌تپه نخستین بار در  ۱۳۸۵ در مبارزه با عقب‌افتادنِ پرداخت دستمزدها شروع شد. طی همین مبارزات است که کارگران سندیکا تشکیل دادند، تشکلی که به آنها امکان داد به صورتی سازماندهی شده‌تر مبارزاتشان را به پیش برند. طی این سال‌ها بسیاری از اعضای سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه با سرکوب و شکنجه و زندان رو‌به‌رو شده‌اند. با این‌حال آنها قادر شدند با همبستگی و مبارزات خود، برای نخستین بار دولت جمهوری اسلامی را وادار کنند تا طرح خصوصی‌سازی هفت‌تپه را مجددا بررسی کرده، شرکت را از دست کسانی که خود آن‌ها را برگزیده بود، پس بگیرد، این امر هنوز به آن معنی نیست که خصوصی‌سازی شرکت منتفی شده باشد، اما نفس بازپس‌گیری آن از سرمایه‌دارانی که در ارتباط تنگاتنگ با مسئولین رژیم هستند، در جمهوری اسلامی یک پیروزی استثنایی به حساب می‌آید که می‌تواند برای طبقه کارگر درس‌آموز باشد.

مصاحبه‌ای که ملاحظه می‌کنید، به خوبی گویای تسلسل مبارزاتیِ کارگران هفت‌تپه است، همان‌ها که همراه با کارگران فولاد اهواز، نشان دادند که افسونِ خصوصی‌سازی، به‌عنوان ناجی بحران سرمایه‌داری چیزی نیست مگر افسانه‌ای دروغین که تنها حاصل آن فقر بیشتر کارگران و زحمتکشان و نابودی محیط زیست و طبیعت است…

این مصاحبه در ادامه‌ی همان تلاش‌هایی‌ست که از سال‌ها پیش برای انتقال تجارب کارگران امریکای لاتین، به‌خصوص آرژانتین به کارگران ایران انتشار یافته؛ با این تفاوت که این‌بار هدف، انتقال تجارب کارگران ایران به کارگران دیگر کشورهاست.

ب. ق.

برگرفته از:

https://rebelion.org/muchos-de-los-miembros-del-sindicato-de-los-obreros-de-haft-tappeh-han-enfrentado-represion-tortura-y-encarcelamiento

 

سوال: هفتتپه در چه شرایط اقلیمی و جغرافیایی قرار دارد؟ وجه مشخصه آن چیست؟

جواب: هفت‌تپه در استان خوزستان واقع شده است. در شمال غربی شهرستان اهواز که مرکز استان خوزستان است. شرایط آب و هوایی خوزستان چنان که می‌دانید تقریبا خشک است، البته کل این منطقه خشک و نیمه‌خشک است. به‌خاطر شرایط جغرافیایی منطقه که زمینِ هموار و مسطحی دارد، و رودخانه‌هایی که از طرف کوه‌های زردکوه، چارمحال بختیاری یا از طرف استان لرستان، خرم‌آباد و دورود سرازیر می‌شوند، آب‌های زیادی به سمت خوزستان می‌آید. مثلا سد دِز در اندیمشک، سد عباسپور، سد گتوند و خلاصه چندین سد هستند که از دامنه‌های زاگرس سیراب می‌شوند و به جلگه‌های خوزستان می‌ریزند البته تا چند سال پیش آب زیادی از رود کارون و رود کرخه به جلگه خوزستان سرازیر می‌شد ولی الان دو سالی است که با شرایطی که پیش آورده‌اند، یعنی تغییر مسیر آب از طرف چارمحال بختیاری و اطراف یزد و قم، آب خوزستان را متأسفانه با مشکل مواجه کرده است. از سمت غرب خوزستان سد و رود کرخه را داریم که این هم سرچشمه‌اش از لرستان است، از رودهای سیمره و کشکان که رود سیمره از دو طرف آب داخلش می‌آید، هم از استان لرستان و هم از سمت غرب یعنی کرمانشاه و ایلام که در نهایت وارد رود و سد کرخه می‌شوند. در غرب استان خوزستان، طرف عراق منطقه بسیار وسیعی است به نام دشت‌عباس که متأسفانه به‌خاطر چاه‌های بسیاری که به‌خصوص در زمان احمدی‌نژاد در آن حفر کرده‌اند، آب‌های زیرزمینی با مشکل مواجه شده‌اند.

هفت‌تپه در شمال غرب خوزستان واقع شده، از سمت غرب به شهر شوش، از طرف شمال به شهر اندیمشک، از طرف شمال شرقی به شهرستان دزفول، از طرف شرق به شهرستان شوشتر و مسجدسلیمان و از جنوب به شهر اهواز که مرکز استان خوزستان است متصل است.

سوال: آیا سدسازیها تاثیری  بر حقآبه و آبیاری داشته است؟

جواب: سد کرخه یک سد آبیاری است ولی سد دز که بالای اندیمشک قرار دارد به‌خاطر این که هم سد آبیاری است و هم سد تولید برق، از شرایط خاصی برخودار است. حق‌آبه خوزستان از این سدها تامین می‌شود و در این چند ساله به علت شرایطی که به‌وجود آورده‌اند، مثل صنایع فولاد و دیگر صنایعی که در مرکز ایران، در یزد و قم و دیگر شهرها زده‌اند و انتقال آبها به آن سمت ، آب خوزستان متأسفانه کم شده است و حق‌آبه خوزستان کمتر و کمتر می‌شود. به‌خصوص که امسال ما واقعا خشکسالی شدیدی داشته‌ایم و به اندازه کافی بارندگی نداشته‌ایم.

سوال: تأثیر بیآبی و خشکسالی بر کشت و صنعت هفتتپه چگونه بوده است؟

جواب: شما شاید بدانید، نیشکر گیاهی است که به آب فراوانی نیاز دارد. با شرایطی که امسال داریم و اخباری که می‌شنویم، به احتمال خیلی زیاد با مشکل شدید کم‌آبی مواجه خواهیم شد، نه تنها در بخش نیشکر بلکه همین‌طور در سایر بخش‌ها. در خوزستان گذشته از کشت نیشکر (چند شرکت هستند که نیشکر کاشت می‌کنند)، اراضی بسیار زیادی زیر کشت گندم، ذرت، کَلزا، چغندر و انواع و اقسام صیفی و سبزیجات، و مرکبات از قبیل پرتقال، نارنج و لیمو قرار دارند. با این وضعیتی که داریم تمام این کشت و محصولات با مشکل آب مواجه خواهند شد. این روزها همه راجع به کشت پاییز امسال مرتب تذکر می‌دهند.

سوال: ساختار اقتصادی جامعه در این منطقه چگونه است؟

جواب: اگر همین هفت‌تپه را در نظر بگیریم، بخشی از آن کارخانه است که بخش صنعتی به حساب می‌آید، و بخش کشاورزی است که در مجموع می‌شود کشت و صنعت هفت‌تپه و مکمل یک‌دیگر هستند. همان‌طور که گفتم به‌خاطر آب‌های فراوان و ارضی وسیع خوزستان، می‌توان گفت نسبت به خیلی از استان‌های دیگر از نظر درآمد وضع بسیار خوبی دارد. ولی این درآمد در خوزستان نمی‌ماند و از آن خارج می‌شود. نه تنها در بخش کشاورزی بلکه در بخش صنعت نفت و گاز هم درآمد فوق‌العاده است. بیشترین مخازن زیرزمینی نفت و چاه‌های گاز در خوزستان قرار دارد. از همین شوش خودمان گرفته تا اهواز و آبادان و ماهشهر و گچساران و رامهرمز و طرف مسجدسلیمان (که اولین چاه نفت در آن حفر شد). به‌هرحال از نظر درآمد خوزستان سرآمد تمام استان‌ها است، ولی چنان‌که گفتم، درآمد حاصل از خوزستان متأسفانه از استان خارج و روز به روز وضعیت معیشت مردم با مشکل مواجه می‌شود. طبق آماری که خودشان ارائه می‌کنند، بیکاری در خوزستان در ردیف دوم سوم کشور است. در خوزستانی که منبع درآمد تمام کشور است بیکاری فوق‌العاده است و غوغا می‌کند و بیشتر و بیشتر هم می‌شود.

سوال: لطفاً مختصری از تاریخچه مجتمع کشت و صنعت هفتتپه برای ما بگویید؟ چند هکتار زمین زیر کشت دارد؟ حجم تولید چقدر است؟

جواب: هفت‌تپه سال ۱۳۳۷ استارتش زده و پایه‌ریزی شد. طی سه سال هم‌زمان با ساخت کارخانه که شرکت‌های آمریکای، هلندی، ایتالیایی و از کوبا هم در آ نقش داشتند، اراضی کشاورزی را هم برای کشت نی تقسیم می‌کردند و از نظر مهندسی شرایط را مهیا می‌کردند. در طی این سه سال کارخانه آماده تحویل نیشکر شد. سال ۴۱ -۱۳۴۰ اولین تولید نیشکر از هفت‌تپه استارت خورد و هم‌زمان در دو بخش هم شکر زرد یعنی شکر خام و هم شکر سفید تولید می‌شد. در آن سال اولین کشت‌آن بود. من الان آمار دقیقی از تولید آن زمان ندارم، ولی آرام آرام زمین‌های بیشتری مسطح و زیر کشت رفت تا سال ۱۳۵۲ که یک آسیاب دیگر اضافه کردند. تا قبل از آن ما فقط یک آسیاب الف یا آسیاب اولیه داشتیم. در حال حاضر نیشکر هفت‌تپه حدود ۲۰ تا ۲۴ هزار هکتار زمین دارد که ۱۵ هزار هکتار آماده و قابل کشت است. در آن شرایطی که ما بودیم و هفت‌تپه حالت نرمالی داشت، نزدیک به ۱۰ هزار هکتار زمین زیر کشت نیشکر می‌رفت و ۳ تا ۴ هزار هکتار آماده کشت بعدی می‌شد یعنی جوانه نیشکر می‌کاشتند برای سال بعد. زمانی که من آنجا کار می‌کردم بین ۱۱۷ تا ۱۲۰ هزار تن شکر سفید تولید می‌کرد ولی در حال حاضر تولید بسیار افت کرده است و روز به روز رو به پایین می‌رود.

سوال: در هفتتپه تا چه حدی از ماشینآلات صنعتی استفاده میشود؟ وضعیت آنها چطور است؟

جواب: گفتم، هفت‌تپه از دو بخش تشکیل شده است: کشت و صنعت. کشت همان کشاورزی است و صنعت هم همان کارخانه است. کارخانه دارای چند بخش است، دو آسیاب هست که نی‌های بریده شده با سنگ‌های مخصوص آسیاب می‌شوند و تفاله‌ها یا همان باگاس جدا می‌شود و شربتش هم در نهایت طی فرایندی شکر زرد می‌شود. از تفاله نیشکر چندین محصول به دست می‌آید که برای تولید ام.دی.اف و کاغذ استفاده می‌شود. با استفاده از خلاء با لوله‌ها مستقیما این تفاله‌ها از هفت‌تپه به عنوان یکی از مواد اولیه کاغذ، به کارخانه کاغذسازی پارس می‌رود.

سوال: یعنی در نیشکر هفتتپه، به جز شکر محصول دیگری هم تولید میشود؟

جواب: تفاله نیشکر یا باگاس به شرکت کاغذپارس منتقل می‌شود و کاغذپارس آنرا از هفت‌تپه می‌خرد و کاغد تولید می‌کند. شرکت کاغذپارس برای خودش یک مجموعه صنعتی و مستقل است با ماشین‌آلاتی که با آنها خمیر درست می‌کند و حاصل این خمیر می‌شود کاغذ. در گذشته کاغذ در سایزهای مختلف با بهترین کیفیت تولید می‌کردند ولی الان همه چیز بد شده است.

از تفاله نیشکر برای خوراک دام هم استفاده می‌شود. تفاله نیشکر را با ملاس یا اوره نیشکر، جو و دانه‌های ذرت قاطی کرده، خوراک دام و طیور تولید می‌کنند. در کنار این‌ها در گذشته از ملاس بهترین شراب و عرق را درست می‌کردند و می‌فروختند. الان چند سالی است که از نظر شرعی دیگر مشکلی نیست و در خود هفت‌تپه الکل درست می‌کنند.

کارخانه ام.دی.اف هم هست ولی این کارخانه قبلا وجود نداشت. کارخانه کاغذپارس از همان اوایل تاسیس هفت‌تپه تاسیس شد. روزانه در حالت نرمال اگر مشکلی نبود نزدیک صد تا دویست هزار تن نیشکر وارد کارخانه می‌شد و با تفاله آن باید کاری می‌کردند تا کار ادامه پیدا کند برای همین کارخانه کاغذپارس را درست کردند. به‌خاطر شرایطی که به‌وجود آوردند و با کم کردن ماشین‌آلات کاغذپارس در این ده، دوازده ساله کارخانه ام.د.اف را هم در هفت‌تپه تاسیس کردند و اسمش را گذاشته‌اند پاک‌چوب.

سوال: چند نفر کارگر و در چه بخشهایی از هفتتپه کار میکنند؟

جواب: از سال ۱۳۶۰ به بعد هفت‌تپه حدود ۶۰۰۰ تا ۶۵۰۰ کارگر و پرسنل داشت که مستقیم زیر نظر شرکت بودند. زمان بهره‌برداری نیشکر حدود ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰ نفر را استخدام می‌کردند برای نی‌بُری. نی‌بُرها کارگران فصلی هستند. به‌طور معمول بهره‌بردای مردادماه شروع می‌شد، البته بستگی داشت به مقدار محصولی که آن زمان کشت شده بود و مقدار زمینی که زیر کشت رفته بود. هر چه زمین بیشتری زیر کشت می‌رفت، زمان بیشتری نی‌بُرها کار می‌کردند، مثلا ۵ تا ۷ ماه. در کنار این‌ها شرایط جوی هم دخیل بود. بارندگی اگر داشتیم گاهی تا یک ماه، چهل روز نیشکر به کارخانه حمل نمی‌شد چون زمین گل بود و ماشین‌هایی که باید نیشکر را به داخل تراکتورها حمل می‌کردند در گل و لای گیر می‌کردند. با توجه به تمام شرایط، نُرم و میانگین کار نی‌بُرها بین ۶ تا ۷ ماه بود.

سوال: آیا کارگران زن هم در هفتتپه کار میکنند و نسبت کارگران زن به مرد چگونه است؟

جواب: درصد زنان کارگر به کارگران مرد خیلی کم است، اصلا قابل قیاس نیست. در بخش کشاورزی و آبیاری با توجه به آب و هوای گرم منطقه و شرایط سخت اقلیمی، زنان نمی‌توانند آن کارها را انجام بدهند. کارگران در این قسمت‌ها تمامی مرد هستند. در بخش صنعت هم همه مرد هستند، منتها در آزمایشگاه و همین‌طور به‌عنوان منشی در دفاتر مدیران کارکنان زن داریم. اگر دو هزار مرد باشد شاید بیست نفر زن باشند.

سوال: آیا کارکنان زن حقوقشان برابر کارگران مرد است؟

جواب: بله. حقوقشان کاملا برابر بود. هیچ فرقی نداشت. بستگی داشت به سابقه کاری، نوع تحصیلات و غیره. هرکس بنابه شرایطی کاری که داشت میزان حقوقش متفاوت بود، ولی چون همه زیر نظر قانون کار و قانون حقوق هماهنگ بودند، کسی که استخدامی بود حقوقش بنابه قوانین کار و شرایط کاری برابر بود.

سوال :آیا کارگران ردهبندی شغلی دارند؟ آیا حقوقشان هم براساس همین ردهبندی تعیین میشود؟

جواب: بله. کارگر ساده، کارگر درجه یک و درجه دو و استاد کار و... داریم.

من خودم زمانی که استخدام شدم، حقوقم یک میزانی بود و هر سال که به سابقه کاریم اضافه می‌شد، به‌عنوان سابقه کاری به حقوقم هم اضافه می‌شد. قطعا براساس تخصصِ کاری، حقوق‌ها هم تغییر می‌کرد. مثلا اوپراتور یک دستگاه که هم مسئولیت دستگاه را دارد و هم تخصص آن کار را دارد با کسی که کمکی او است و هم از نظر سابقه کاری و هم از نظر تخصص پایینتر، قطعا حقوقش هم پایینتر است.

سوال: میتوانید بهطور مختصر از روند خصوصیسازی در هفتتپه و تأثیرش روی زندگی کارگران هفتتپه و بهطور کلی مردم منطقه برایمان توضیح بدهید؟

جواب: هفت‌تپه یک شرکت صددرصد دولتی بود، ولی بعد از تصویب اصل ۴۴ قانون اساسی، بسیاری از شرکت‌های دولتی را خصوصی کردند. هفت‌تپه هم بعد از یک سری تغییر و تحولات در سال ۱۳۹۴ به بخش خصوصی واگذار شد. بخش خصوصی به این صورت نبود که براساس تخصصی که داشتند این شرکت به آنها واگذار شده باشد. این واگذاری براساس تخصص و یا یک قرارداد منطقی و اصولی نبود. بخش خصوصی به‌صورت خصولتی و آشنابازی به یاران و افرادی داده شد که واقعا هیچ‌گونه تخصص و اطلاعی در رابطه با محصول نیشکر و صنعت آن نداشتند. این مسئله باعث شد که نه تنها به رشد کار و روند معیشت مردم کمکی نشود بلکه بدتر هم شد. زمانی که هفت‌تپه به بخش خصوصی یا همان خوصولتی واگذار شد، ما با مشکلات عدیده‌ای مواجه شدیم، به‌طوری که هفت‌تپه‌ای که حداقل صد هزار تن تولید شکر داشت، طبق آماری که چند روز پیش دوستان به من دادند، حدود ۵۰ درصد از کشت نیشکر برداشت شده و حدود هشت تا نه هزار تن شکر تولید کرده‌اند. آن هم نه شکر سفید بلکه شکر زرد یا همان شکر خام. اگر بخواهند شکر خام را به شکر سفید تبدیل بکنند، طبق آمار حداقل در هر ده هزار تن، ده تن افت دارد، یعنی ۱۰ درصد افت. بعد از واگذاری به بخش خصوصی وضعیت بسیار بغرنج بود و شرایطی ایجاد کرد که منطقه و به‌خصوص کارگران هفت‌تپه با مشکلات زیادی مواجه شدند. می‌دانیم اعتصابات و اعتراضات از همان اوایل سال واگذاری شرکت به بخش خصوصی شروع شد تا به امروز که بعد از یک سری اعتراضات و تلاش کارگران فعلا شرکت به قول معروف به حالت نرمالی رسیده است.

شرکت از بخش خصوصی پس گرفته شده، منتها این‌طور نیست که شرکت دوباره به دولت برگردانده شده باشد بلکه زیر نظر دو بانک است ولی هنوز هیچ چیز معلوم نیست. تنها چیزی که مشخص است این است که شرکت تقریبا حالت نیمه نرمالی دارد و حقوق کارگران پرداخت می‌شود ولی تولید مؤثری متأسفانه ندارد.

سوال: بعضی افراد و جریانات سعی میکنند با طرح موضوع قومیت، کارگران هفتتپه را از هم جدا کنند. میتوانید شرح بدهید که کارگران از چه قومیتهایی هستند؟

جواب: کارگران اینجا لر و عرب‌اند و اکثریت با اعراب است. من خودم بچه این منطقه هستم و اینجا بزرگ شده‌ام، ما هیچ زمانی این بحث قومیتی را نداشتیم. مثلا همین سندیکایی که در سال ۱۳۸۷ تشکیل دادیم یا شکل گرفت، علیرغم این که کارگران هفت‌تپه اکثرا عرب بودند (۶۰ درصد عرب، ۴۰ درصد لر و دیگر اقوام) از سی چهل نفری که کاندید شده بودند نزیک به ۱۵-۱۴ نفرشان عرب بودند و همین اندازه غیر عرب، در این انتخابات که نه نفر را برای هیئت مدیره انتخاب کردیم هشت نفرشان لر یا غیر عرب بودند و فقط یک نفر عرب داشتیم.

سوال: آیا قومیت کارگران تأثیری در روند و نوع استخدام آنان دارد؟

جواب: از نظر قومی نه، ولی همیشه روابط بر ضوابط ارجعیت داشته است. شرایط الان خیلی فرق کرده است. زمانی که خودم سر کار بودم بیشتر کارگران کشاورزی عرب بودند، شاید به‌خاطر تخصص یا نوع کاری که انجام می‌دادند نسبت به کارگران دیگر در بخش صنعت کمتر بودند. در بخش کارخانه ما ۶۰۰-۵۰۰ نفر بودیم که تعداد کمی عرب بودند. این که کسی عرب باشد یا نباشد در استخدام تأثیری نداشت، ولی الان متأسفانه شرایط مقداری فرق کرده و قومیت در استخدام تأثیر گذاشته است. از زمانی که شرکت دارد شکل نرمالتری به خود می‌گیرد این مسئله هم به حاشیه رانده می‌شود.

سوال: سندیکای کارگران نیشکر هفتتپه چگونه شکل گرفت و آیا برای کارگران دستآوردی داشته است؟

جواب: سندیکا به‌خاطر اعتصاباتی که از سال‌های ۸۶-۱۳۸۵ داشتیم شکل گرفت. از سال ۱۳۸۵ وضعیت شرکت کمی خراب شده بود و مشکل دستمزد و پرداخت حقوق‌ها پیش آمد که کم‌کم اعتراضات چند ساعته و چند روزه شروع شد تا سال ۸۶. اگر کارگرانی به‌عنوان نمایندگان "شورای اسلامی کارگران" صحبت می‌کردند، چون در بین کارگران هیچ وجهای نداشتند برخوردهای بسیار بدی با آنها می‌شد و شورای اسلامی را اصلا تحویل نمیگرفتند. ما هنوز خودمان شورا نداشتیم. در طی این اعتراضات کارگران فعال یکییکی دور هم جمع شدیم. هر وقت راجع به یک موضوعی با مدیران گفتمان داشتیم و چانه‌زنی می‌کردیم، می‌گفتند که شما نماینده نیستید و باید به‌عنوان نماینده معرفی بشوید. شورای اسلامی کار را که کسی نمی‌خواست. ما نامه‌ای نوشتیم به اداره کار که کارگران شورای اسلامی کار را نمی‌خواهند و یک تشکل دیگر می‌خواهند. طبق قانون کار ما نماینده کارگر، انجمن صنفی یا شورا می‌خواهیم. نزدیک به سه هزار امضا بردیم اداره کار استان و آنقدر ادامه دادیم تا در اعتراضات و اعتصابات توانستیم سندیکا را احیا بکنیم و به رای‌گیری بگذاریم و صندوق درست کنیم و نه نفر را به‌عنوان هیئت مدیره انتخاب کنیم.

دست‌آوردهای سندیکا حداقل در هفت هشت سالی که از سال ۱۳۸۰ گذشته بود: چون شرکت کارگران را استخدام رسمی نمی‌کرد، در سندیکا یکی از خواستهای ما این بود که کارگران باید حتما با قرارداد رسمی استخدام بشوند و قرارداد موقت معنی ندارد. در همان زمان توانستیم نزدیک به ۷۰ هزار تومان که در آن سال مقدار زیادی بود، به حقوق کارگران اضافه کنیم. حق همسر، حق اولاد، بدی آب و هوا، حق ایاب و ذهاب، حق مسکن و غیره را توانستیم حساب کنیم که مجموعا می‌شد ۷۰ هزار تومان. تعدادی از بچه‌ها بودند که مشکلاتی داشتند، اخراج شده بودند و از ورودشان به محل کار جلوگیری می‌کردند، رفتیم و با چانه‌زنی و مدارا توانستیم آن کارگران را بیاوریم سرکار. این‌ها بیشتر کمک‌های معیشتی بود و در کنار این‌ها با گرفتن حق عضویت از کارگران (هر چند محدود چون کارگران را سه ماه و چهار ماه بازداشت یا از کار اخراج می‌کردند) توانستیم بروشورهایی چاپ کنیم تحت عنوان "آنچه کارگر باید بداند" که شامل آموزشهای کارگری در مورد حقوق کارگر و غیره بود.

سوال: میدانیم که بسیاری از کارگران هفتتپه دستگیر شدند و تحت فشار قرار گرفتند، آیا خود شما هم دستگیر شدهاید؟ آیا کسان دیگری غیر از خود کارگران هم دستگیر شدند؟

جواب: با حرف زدن چیزی به دست نیامد. ما شش نفر از اعضای هیئت مدیره از کار اخراج شدیم. اولین نفر که اخراج شد من بودم. سال ۱۳۸۷ همه هیئت مدیره را بازداشت کردند، مرا به‌عنوان رئیس هیئت مدیره نگه داشتند و بقیه را بعد از سه چهار روز آزاد کردند. در زندان اهواز و اداره اطلاعات نزدیک دو ماه انفرادی بودم که سلامتی‌ام را از دست دادم، نارحتی قلبی‌ام شروع شد و چندین بار بعد از آن دوره، قلبم را عمل کردم و هنوز بعد از ده دوازده سال دارو مصرف می‌کنم. از انفرادی که آزاد شدم از ورودم به کار و کارخانه جلوگیری کردند، ولی بقیه دوستانی که در بازداشت بودند برگشتند سر کار ولی باز سال ۱۳۸۸ پنج نفر و من (که از یک سال قبل اخراج شده بودم) به شش ماه زندان محکوم شدیم. بعد از آن دوره از زندان دوباره در سال ۱۳۹۰ به یک سال زندان محکوم شدم و پنج نفر دیگر هم از کار اخراج شدند و بعد از دو سال یکی‌یکی برگشتند سر کار ولی به من بعد از پایان محکومیتم، اجازه بازگشت به کار ندادند. هر چه به اداره کار، دیوان عدالت اداری و جاهای دیگر شکایت قانونی کردم، آنها به اخراجم رای دادند. این ارگان‌ها درواقع رای خودشان نبود، این رای از طرف اداره اطلاعات به آنها ابلاغ شده بود و گفته بودند که او به هیچ‌وجه نباید به سر کار برگردد. سال ۱۳۹۴ به‌خاطر فعالیت کارگری همراه تعداد دیگری از دوستان توسط اطلاعات سپاه بازداشت شدیم. شش ماه حکم داشتیم که یک ماه و اندی در اداره اطلاعات بودیم. سِری بعد که همراه کارگران هفت‌تپه بازداشت شدم سال ۱۳۹۷ بود. اسماعیل بخشی و سپیده قلیان هم بودند. در این سال‌های اخیر به‌خاطر فعالیت کارگری که داریم و به‌عنوان کسی که در جامعه زندگی می‌کند، دچار مشکلات معیشتی هم هستیم. الان هم پنج سال حکم دارم که معلوم نیست وضعیت آن چه خواهد شد.

سوال: دولت ظاهراً کارخانه را از «صاحبان» قبلی، یعنی همان کسانی که خودش در روند خصوصیسازی کارخانه را در اختیارشان گذاشته بود، پس گرفته است. آیا کارگران هیچگونه مشورتی در مورد ادامه کار آن داشتهاند؟

جواب: بعد از طی فرایندی که همه در جریانش هستند یعنی اعتراضات و اعتصابات و غیره، کارخانه از آن بخش خصوصی که دولت به آنها واگذار کرده بود، پس گرفته شد. یک سری دعواهای جناحی [بین کسانی که در قدرت هستند] و باندبازی و حالت مافیایی که رانت است هم در پس‌گرفتن کارخانه بی‌تأثیر نبود. الان کارخانه حالت نرمالی دارد و به‌خاطر شرایطی که موجود است و کارگران حقوق خود را می‌گیرند اعتراضی به آن صورت نیست، هر چند مثلا نی‌بُرها و کارگرانِ دیگر چند وقت پیش چند بار اعتراض کردند چون بخشی از اضافه حقوق‌ها را کم کرده بودند. حالا باید دید در ادامه سال آینده با وضعیت موجود هفت‌تپه که هیچ‌گونه تولیدی ندارد و وضعیت کم‌آبی هم بسیار جدی است چه پیش خواهد آمد. الان نمی‌شود منفی یا مثبت نگاه کرد. امیدواریم که مثبت باشد و کارگران مشکلی نداشته باشند. هر چند واقعیت چیز دیگری است.

سوال: شما گفتید که کارگران زیادی را اخراج کردهاند. بهانه دولت الان برای اخراج این کارگران چیست؟

جواب: مثلا اسماعیل بخشی را به‌خاطر فعالیت‌هایش اخراج کردند. درواقع کارگران زیادی را اخراج نکرده‌اند، آنها الان سر کار هستند. تعدادی که اعتراض می‌کنند مثل نی‌بُرها، می‌گویند حالا که شرکت به دولت واگذار شده است یا از بخش خصوصی پس گرفته شده (می‌گویند به دولت واگذار شده ولی درواقع معلوم نیست) چرا هنوز پیمانکار با ما قرارداد می‌بندد، چرا مستقیما با خود شرکت قرارداد نبندیم.

سوال: یادم است که وقتی کارگران هفتتپه در آخرین مراحل مبارزاتشان طرح اشغال کارخانه و خودگردانی را مطرح کردند، بحثهای زیادی درگرفته بود. آیا این بحثها به تجربیات کارگران کشورهای دیگر هم مربوط بود یا آنکه آنها را در این بحثها مدنظر میگرفتند؟

جواب: نمی‌شود قطعا گفت که تجربیات کشورهای دیگر بوده یا نبوده. به‌طور ضمنی این بحث‌ها بود که کارگران خودشان توانایی اداره کارخانه را دارند. من هم بارها در مورد این موضوع گفته‌ام که واقعا کارگران خودشان می‌توانند کارخانه را از نظر فنی اداره بکنند ولی از نظر شرایطی که هست و سیستم سرمایه‌داری که نه در ایران بلکه در دنیا حاکم است، کارگران هفت‌تپه اگر بتوانند کارخانه را خودشان به دست بگیرند، آیا می‌توانند با سیستمی که حاکم است رقابت بکنند؟ مثلا کارخانه الان در دست کارگران است و می‌خواهند شکر تولید شده را بفروشند، سرمایه‌دار شکرش را از جای دیگری می‌خرد کیلویی ده هزار تومان و شکر کارخانه مثلا هست کیلوی بیست هزار تومان. آیا کارگران می‌توانند با این ده هزار تومانی که شکر را فروخته‌اند دوباره کارخانه را احیا بکنند. با مشکلاتی از این قبیل آیا می‌توانند وسایل مورد نیاز کارخانه را تامین بکنند. واقعا اگر به‌طور عقلانی به موضوع نگاه بکنیم، در حقیقت این یک شعار است. یک کارخانه را با این شرایطی که حاکم است، اگر بخواهند به دست بگیرند، آیا می‌توانند استقلال خود را نگه دارند؟ چون شرایط این اجازه را نمیدهد و نمی‌توان با دیگران رقابت داشت.

سوال: چشمانداز شما بهطور کلی برای نیشکر هفتتپه چیست؟

جواب: اگر فرض کنید فقط هفت‌تپه را تنها در نظر بگیریم، از نظر آب و هوایی و وضعیت آب که باید تامین کننده اصلی باشد، من چشم‌انداز مثبتی برای هفت‌تپه نمی‌بینم. به‌خاطر این که هفت‌تپه به آب نیاز دارد و حداقل در سال آینده (از سال‌های آتی کسی خبری ندارد که چه پیش خواهد آمد) من چشم‌انداز مثبتی نسبت به رشد تولید در هفت‌تپه نمی‌بینم. نه این که کارگران هفت‌تپه با مشکل دستمزد و غیره مواجه بشوند، چرا این را می‌گویم، به‌خاطر این که ما در منطقه‌ای هستیم که در بخش کشاورزی و بخش صنعت با منابع زیرزمینی، نفت و گاز سرآمد است. بگویم حتی اگر فضای تحریم و غیره هم باشد، به‌خاطر این که منطقه امنیتی نشود و تحت کنترل باشد قطعا این‌ها هزینه و دستمزدها را تامین می‌کنند. به قول معروف بالا و پایین می‌تواند داشته باشد ولی این که بخواهند قیچی بکنند، گمان نمی‌کنم. البته این‌ها باز هم نظریه است، معلوم نیست در آینده چه پیش خواهد آمد. شاید هم هیچ چیزی ندهند. شاید هیچ چیز تغییر نکند. شاید بدتر هم بشود. شاید اصلا تعطیل بشود یا نشود. این نظریه‌ها را براساس واقعیت‌هایی که در جامعه می‌بینیم می‌گوییم. من در چشم‌انداز آینده حقیقتا چیز مثبتی نمی‌بینم، به‌خاطر شرایط آب و هوایی که در منطقه هست و نیاز اولیه تولید نیشکر و این امر که قطعا با کمبود آب مواجه خواهیم شد.

سوال: آیا با توجه به آنچه میگویید، شما مشکلات اقلیمی و سد سازی و درواقع دست بردن در طبیعت را یکی از علل بدون آینده بودن هفتتپه میدانید؟

جواب: سدسازی‌ها و دست بردن در طبیعت و اقلیم بحث جدایی است، منتها به‌خاطر شرایط آب و هوایی و کمبود بارندگی‌ای که امسال داشتیم و دست بردن در حرکت عادی طبیعت، قطعا مشکلاتی برای نه تنها هفت‌تپه بلکه خوزستان ایجاد خواهد شد و من از این بابت جدا نگرانم. هیچ شکی هم نیست.

سوال: آیا شما از کارگران دیگری که امکان دارد این مصاحبه را در کشور دیگری بخوانند، انتظار کمک و همبستگی دارید؟

جواب: قطعا. قطعا ما کارگران، مبارزه‌مان و نگاه‌مان نگاه طبقاتی است و مبارزه و نگاه طبقاتی مرز نمی‌شناسد. مشخصا مربوط به یک اقلیم و یا یک کشور خاصی نیست. کارگر در تمام دنیا با آن وابستگی‌های طبقاتی و نگاه‌هایی که به همدیگر دارند، قطعا نیاز دارند که در کنار هم باشند و از همدیگر حمایت بکنند. چون کارگر یک طبقه‌ای است که در مقابل یک سیستم سرمایه‌داری بین‌المللی می‌جنگد. این سیستم هیچ مرز مشخصی ندارد یعنی سرکوبش، استثمارش و شرایط بد معیشتی که برای کارگر به‌وجود می‌آورد مرز نمی‌شناسد. پس این مبارزه یک مبارزه طبقاتی و در سطح بین‌المللی است. این همان بحث انترناسیونال است. کارگران ایران به‌خاطر شرایطی که برایشان به‌وجود آمده از همه کارگران دنیا انتظار دارند، از همه نظر در کنارشان باشند و از آنها حمایت بکنند. مبارزه با دنیای سرمایه‌داری است.

سوال: شما کارگران هفتتپه یا کارگران دیگری که در خوزستان مبارزه میکنند مانند کارگران فولاد اهواز و غیره، آیا صندوق اعتصاب دارید، وقتی اعتصاب میکنید زندگی خود را چگونه تامین میکنید؟

جواب: واقعا ما اینجا به‌خاطر شرایطی که داریم متأسفانه صندوق اعتصاب نمی‌توانیم داشته باشیم. یک نمونه بگویم، زمان اعتصابات خودمان در هفت‌تپه در سال‌های ۱۳۷۶ یا ۷۷ برای صندوق اعتصاب یا صندوق مالی اقدام کردیم که با بدترین وجهی با ما برخورد شد. ما برگه‌های تعرفه‌ای داشتیم که هر کارگری هزار تومان، پانصد تومان یا هر مقدار که می‌توانست حق عضویت بدهد. ولی به ما اجازه ندادند این کار را انجام بدهیم. حتی در آن زمان از امور مالی درخواست کردیم که این کار را برای ما انجام بدهند، ما را تهدید کردند و گفتند که به هیچ عنوان شما حق ندارید این کار را انجام بدهید. به‌خاطر شرایطی که الان کارگران ایران دارند، در اکثر کارخانجات و مناطقی که کارگران کار می‌کنند، هیچ فرقی نمی‌کند شهرداری باشد، نفت باشد، بخش کشاورزی، معادن، بخش خدماتی یا هرجای دیگری باشد، به جرات می‌توانم بگویم که کارگران با عدم پرداخت به موقع دستمزد مواجه هستند. دو ماه و سه ماه حقوق‌ها پرداخت نمی‌شود. برای کارگری که دو ماه سه ماه حقوقش را پرداخت نمی‌کنند واقعا گذاشتن صندوق اعتصاب یا مالی برای آن شرایطی که زمانی در اعتصاب باشند یا کارگری دچار مشکل خاصی بشود، واقعا امکان‌پذیر نیست. صندوق اعتصاب در حالتی ممکن است که شما از نظر امنیتی مشکلی برایت درست نشود و یا از نظر دریافت دستمزد هیچ‌گونه مشکلی نداشته باشی. ما هم از نظر امنیتی و هم از نظر دریافت دستمزد برای ایجاد صندوق اعتصاب یا مالی واقعا شرایطش را نداریم.

سوال: شما از دستگیر شدن کارگران وسرکوب قانونی کارگران صحبت کردید، آیا وکلای شما هم دچار مشکلی شدهاند؟

جواب: اتفاقا به مورد بسیار خوبی اشاره کردید و من سپاسگزارم از شما که لااقل فرزانه زیلابی را که من یکی از موکلینش هستم و فراموش کرده بودم به یادم آوردید. فرزانه زیلابی به‌عنوان یک وکیل همیشه در کنار کارگران نیشکر هفت‌تپه، کارگران فولاد و فعالین اجتماعی در عرصه محیط زیست، معلمان و روزنامه‌نگاران و غیره بوده و وکالت‌شان را بدون هیچ‌گونه چشمداشتی یا بدون درخواست هیچ‌گونه وجهی پذیرفته. به‌طور مشخص این را می‌توانم بگویم که فرزانه زیلابی نمونه یک انسان بسیار شایسته و دغدغه‌مند نسبت به مسائل جامعه خود است، به‌خصوص نسبت به طبقه کارگر که می‌داند کارگر واقعا هیچ سرپناهی ندارد، هیچ فریادرسی ندارد. او در کنار کارگران بود و وکالت‌شان را در طی این سه چهار سالی که مشکلاتی برایشان به‌وجود آمده بود قبول کرد. در این میان خودش متأسفانه به‌خاطر همین فعالیت‌ها و دفاع از مطالبات کارگری با پرونده‌سازی مواجه شده و تا آنجا که اطلاع دارم در اردیبهشتماه سال ۱۴۰۱ به‌خاطر دفاع از کارگران هفت‌تپه دادگاهی خواهد شد. من واقعا نمی‌توانم هیچ کلامی پیدا کنم تا از زحماتی که ایشان کشیدند و خدمات و تلاش‌هایی که برای کارگران هفت‌تپه انجام دادند تشکر و تقدیر کرده باشم. فقط همین را می‌توانم بگویم که بسیار بانوی بزرگوار و قابل ارزشی هستند. من همیشه به‌عنوان موکلش و کارگری که از کار اخراج شده و الان هم بازنشسته است، سپاسگزار ایشان هستم.

سوال: آیا به جز خانم فرزانه زیلابی کسان دیگری هم هستند که در حمایت از کارگران هفتتپه دستگیر شده و کارشان به زندان کشیده شده باشد؟

جواب: بله. خانم سپیده قلیان به‌عنوان کسی که در کنار کارگران هفت‌تپه بود و به‌خاطر همین تلاش‌ها و همین مبارزاتی که داشت در همان سال بازداشت شد و الان در زندان است و ۵ سال حبس و زندان گرفته است. طبق آخرین گزارشاتی که از طرف خانواده‌اش شنیده‌ایم و در شبکه‌های اجتماعی دیده‌ایم خانم قلیان در حال حاضر دچار ناراحتی گوارشی شده و مشکوک به اومکرون (کرونا) است. متأسفانه با مرخصی پزشکی او تا کنون موافقت نکرده‌اند. خانم سپیده قلیان دانشجویی است که می‌گفت: "فرزند کارگرانیم و در کنارشان می‌مانیم".

سوال: آیا شما برای کارگران دیگری که ممکن است این مصاحبه را بخوانند پیامی دارید؟

جواب: چاره کارگران، در سطح بین‌المللی اتحاد و همبستگی است. اتحاد و همبستگی به چه صورت شکل می‌گیرد؟! با داشتن تشکل‌های محیط کار. ما باید تلاش کنیم تشکل‌های محیط کار خودمان را ایجاد کنیم. تشکل‌های محیط کار می‌تواند ارتباط ارگانیک را بین سایر کارخانجات و شرکت‌ها برقرار بکند و یک اتحاد عمل بسیار وسیعی بین کارگران به‌وجود بیاورد. ولی به‌خاطر شرایطی که در ایران داریم برای ما این کار بسیار مشکل است. در کل این نیاز برای کارگران هست و اگر کارگران می‌خواهند از این ستمی که به آنها روا می‌شود و استثمار روزانه‌ای که می‌شوند رها شوند و حاصل نیروی کارشان حداقل به جیب خودشان برود، بایستی که در تشکل‌های مستقل محیط کار خود متشکل بشوند.

سوال: سپاسگزارم و امیدوارم وضع آنقدر که شما پیشبینی میکنید بد نباشد.

علی نجاتی: من هم سپاسگزارم. درواقع براساس واقعیاتی که در جامعه موجود است این نگاه و نظریه را دارم و این صحبت را می‌کنم، نه به‌خاطر نگاه خاصی. امیدوارم که واقعا این نظریه اشتباه باشد. امیدوارم اشتباه باشد و دنیا گل و بلبل باشد.

001-34.gif

سرکوب کشاورزان و مردم اصفهان، تعرض به آزادی و حقوق همه مردم است

30-11-2021

دستاورد چهار دهه پیشبرد سیاست‌ها و مدیریت آبی نادرست چیزی جز اختصاص غیر اصولی و کارشناسی آب زاینده رود به مصارف صنعتی و مناطق دیگر و در نتیجه خشک شدن این رود، نادیده گرفتن منافع کشاورزان و دیگر ساکنان منطقه، عدم اختصاص حق آبه و تخریب محیط زیست نبوده است. کشاورزان و مردمان آسیب دیده و معترض به این وضعیت، پس از نتیجه نگرفتن از پیگیری‌های طولانی از کانال‌های حقوقی و قانونی و اعتراض‌های مکرر خیابانی، ناگزیر در بستر خشک شده‌ی زاینده رود گردهم آمده و چادر زدند. این گردهمائی به صورت شبانه‌روزی همراه با شعارهای اعتراضی و بیان محکم و قاطع خواسته‌های تظاهر کنندگان ادامه یافت. نیروهای انتظامی و امنیتی این تجمع اعتراضی و بحق مردم را تحمل نکردند و از ساعت سه بامداد روز پنج‌شنبه تا نیمه‌های شب جمعه پنجم آذر با گسیل نیروهای بسیج و پلیس مردم را با سلاح گرم و گاز اشک آور سرکوب، زخمی و دستگیر کردند و پس از به آتش کشیدن چادرهای معترضین به ضرب و شتم و متفرق کردن آنان پرداختند. مردم معترض با صفوف متحد و جسارت تمام، مقاومت و ایستادگی کردند و نشان دادند که خشونت و بازداشت نمی‌تواند پاسخگوی خواسته‌های به حق مردم زحمتکش باشد.

مسئولان فریبکار طبق معمول، بی‌لیاقتی و ناکاِرآمدی خود را به قهر طبیعت و عذاب الهی نسبت دادند و فساد خود را با توسل به موهومات، لاپوشانی کردند. مسئولان تلاش می‌کنند با اعمال خشونت و سرکوب سازمان یافته و استفاده از زور سلاح، مردمانی را که از این سیاست‌های مخرب و ضدمردمی رویگردان شده‌اند به تبعیت و اطاعت از خود وادار کنند.

تخریب محیط زیست، اقتصاد ورشکسته و سیاست‌های نادرست آینۀ تمام نمای ساختار ِبیمار و چاره ناپذیر کنونی است. شرایط مساعد برای کار و زندگی کشاورزان، کارگران و دیگر بخش‌های مردم زحمتکش تنها با تغییرات بنیادی جامعه امکان پذیر است.

طی دهه‌های گذشته شاهد تخریب مستمر منابع طبیعی و آب، خاک و محیط زیست، تخصیص نادرست منابع و تشدید ناهماهنگی مناطق مختلف کشور به بهانه‌ی صنعتی کردن استان‌های اصفهان، خوزستان، چهار محال بختیاری و غیره بوده‌ایم. آثار مخرب این سیاست سال‌هاست در آلودگی بیشتر هوا، خاک، کمبود آب در مناطق مختلف این سرزمین، تخریب جنگل‌ها و تاثیر شدید آن بر نابودی کشاورزی و خانه خرابی‌کشاورزان و زندگی میلیون‌ها نفر مشاهده شده و تا سال‌های طولانی نیز ادامه خواهد داشت. این اعتراض‌ها بیان رسا و قاطع مطالبه‌هائی است که سال‌هاست از سوی حاکمیت نادیده گرفته شده و پاسخ حکومت به آنها سکوت و خشونت و سرکوب بوده است. اما خشونت و سرکوب و بازداشت در مقابل طلب حق طبیعی مردم زحمتکشی که سال‌ها محرومیت و نابرابری را با گوشت و پوست خود لمس کرده‌اند، پاسخی کار ساز نخواهد بود. اکنون کارگران، معلمان، بازنشستگان، زنان و جوانان این سرزمین با کشاورزان زحمتکش استان اصفهان همدل و همگام شده‌اند. جنبش کارگری و دیگر جنبش‌های اجتماعی پیشرو ضمن مخالفت با اقدامات مخرب زیست محیطی، پشتیبان کشاورزان زحمتکش هستند و از خواسته‌های آنان دفاع می کنند. ما سرکوب کشاورزان و مردم معترض اصفهان را محکوم می‌کنیم و خواهان مجازات سرکوب گران و آزادی بی قید و شرط همۀ دستگیر شدگان هستیم.

۸ آذر ۱۴۰۰

– سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
– سندیکای کارگران نیشکر هفت‌تپه
– کانون صنفی فرهنگیان اسلامشهر
– گروه اتحاد بازنشستگان
– انجمن صنفی روزنامه نگاران آزاد تهران
– کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری
– اتحاد بازنشستگان
– کمیته پیگیری ایجاد تشکل‌های کارگری ایران

بیانیه شماره ٨:

چرا طرح گروه پایپینگ باعنوان “پیگیری مطالبه گرایی در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی ایران” را نمی‌پذیریم


در حالیکه اعتصاب سراسری کارگران پروژه ای پیمانی نفت ادامه دارد و تجمعاتی از سوی همکاران ما در جاهای مختلف با تاکید بر ادامه اعتصاب تا رسیدن به مطالبات خود برگزار میشود،