۲۰ ژوئيه ۲۰۰۶
ترجمهء مصطفی ناصر

تجاوز مستمر اسرائيل به لبنان و سرزمين های فلسطينی نتيجه مستقيم به فراموشی سپردن فرايند صلح خاورميانه در پرتو آتش جنگ در عراق طی متجاوز سه سال گذشته است. يعنی از هنگامی که آمريکا اين سرزمين عربی بسيار مهم را به اشغال خود درآورد.
بوش رئيس جمهوری امريکا برای وارد شدن به منطقه، عبور از دروازه های عراق را انتخاب کرد. نقشهء سرنگون کردن دولت سابق عراق، تلاشی بود به منظور برپائی يک "خاورميانه بزرگ" که در درياچه ای امريکائی - اسرائيلی شنا کند با اين هدف که نقش اول را به دولت يهود بسپارد، و نيز ترسيم مجدد نقشه منطقه بر پايه ای متناسب با نقش اين دولت. اما ايالات متحده امريکا چنان در باتلاق عراق فرو رفته است که نه بوش و نه "نو محافظه کاران" نمی دانند چگونه از آن خارج شوند، در همين حال تمام ادعاهای حول "گسترش دمکراسی" با سوق دادن عراق به سمت جنگ داخلی بر باد رفته است و اينها همه در چارچوب نقشهء اسرائيل جهت تجزيه مناطق عربی صورت می گيرد.
بدين ترتيب، وارد شدن بوش به منطقه به بهانهء گسترش دمکراسی با شکست مواجه شده و نتيجهء آن برای کل منطقه فاجعه بار بوده است. بنا براين بوش با غرق شدن در باتلاق عراق، برای شارون، و بعد از او برای ايهود اولمرت، گزينه های مشخصی باقی گذاشت که دست اسرائيل را باز می گذارد تا يکجانبه به ترسيم مرزهايش بپردازد، و باز هم يکجانبه آن را به فلسطينيان و اعراب تحميل کند. و بر همين اساس، از فرايند صلح که در سال ۱۹۹۱ در مادريد شروع شد و بعد قرادادهای اسلو ناشی از آن طفره رود. علاوه بر آن دو مسألهء ديگر [در همين فرآيند صلح] يعنی لبنان و سوريه را نيز ناديده بگيرد.
به رغم اين که اسرائيل به شکل يکجانبه و با اعمال زور گامهای خود را نقويت کرده است، اما قادر نيست خود را از تنش هايی که با آنها روبرو است مصون نگهدارد. آنچه امروز در غزه جريان دارد گواه اين امر است. در عين حال اسرائيل به دنبال عقب نشينی از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ مسائل حل ناشده ای برجا گذاشته بود، که امروز با جنبش مقاومت لبنان وضعی انفجاری به خود گرفته است.
علاوه بر اينکه بوش در باتلاق عراق فرو رفته، در پرونده هسته ای ايران نيز غرق شده است. چرا که بوش تمام ارادهء خود را به کار گرفته است تا تهران را از دستيابی به تکنولوژی هسته ای باز دارد و يا بر سر اين موضوع، در مقابل تلاشهای ايران به منظور عادی ساختن اوضاع عراق، با ايران معامله کند. به همين دلايل تمام سياست خارجی امريکا در خاورميانه در گرو ناکامی هايی است که اين کشور در عراق با آن در گير است.
آتش جنگی که اسرائيل در لبنان و فلسطين برافروخته و نيز عراق که روزانه از آن خون جاری است، همگی جزئی است از خطاهای استراتژيکی که محصول تصميم به اشغال عراق و بعد غرق شدن در باتلاق آن بوده است. کشمکش اعراب - اسرائيل يکی از مراحل بسيار دشوار خود را می گذراند، لبنان بار ديگر به چنبره آشوب باز گشته است و اوضاع حاضر عراق به رغم خوش بينی های زياد، آينده بهتری را نويد نمی دهد.
آتشی که امروز از غزه تا ايران مشتعل است و از سوريه نيز می گذرد، انعکاسی از زلزله سال ۲۰۰۳ عراق و ترکشهای انفجار بزرگ اين کشور است. اما فقط لبنان و فلسطين و سوريه و ايران نيستند که از ارتعاش زلزله عراق تأثير پذيرفته اند، بلکه تمام همسايه های عراق به لرزه در آمده و به خشونت مذهبی که در اين سرزمين عربی وزيدن گرفته است، با ترس و نگرانی می نگرند.
هيچ نشانه ای حاکی از رو به بهبود گذاشتن اوضاع عراق وجود ندارد، در منطقه همه در انتظار بدترين گزينه ها هستند و تلاش می کنند خود را از تأثيرات اوضاع کنونی اين کشور دور نگهدارند. اما ايالات متحده، تا قبل از انتخابات مجلس نمايندگان کنگره و ثلث اعضای مجلس سنا در نوامبر سال جاری، در جستجوی راه خروج آبرومندانه ای است تا برای جمهوريخواهان حيثيتی دست و پا کند.
امريکا که در عراق زير فشار است سعی می کند از افتادن در درگيريهای سياسی در جاهای ديگر منطقه احتراز کند، اما از آنجا که اسرائيل به شکل افراطی بر ضد فلسطينيان و لبنان به زور متوسل می شود و به تهديد سوريه و ايران نيز می پردازد، خاورميانه منبع آشوب های ديگری خواهد بود و تا زمانی که اسرائيل حقوق و عهد نامه های بين المللی را رعايت نکرده و به اشغال پايان ندهد و برای حفظ امنيت خود از زور به عنوان تنها ابزار استفاده کند و هيچ ضوابطی هم که اين دولت را از اعمالش منع کند، وجود نداشته باشد، احتمال انفجار وسيع منطقه ای وجود دارد.
از اظهار نظر های دولت امريکا به وضوح پيدا است که دستگاه دولتی بوش تلاش می کند تا از جنگ عليه لبنان به منظور تصفيه حسابهای خود با حزب الله و سوريه و ايران نهايت استفاده را ببرد. در همين رابطه بوش اجلاس سران هشت کشور صنعتی در سن پترزبورگ را به خدمت گرفت تا منطق خود را بر اين اجلاس تحميل کند. سران اين کشورها با صدور بيانيه ای رسمی با ناديده گرفتن مسئوليت اسرائيل در آغاز کردن جنگ و دامن زدن به آن با استفاده از تمام وسايل نابود کننده ای که از امريکا دريافت می کند، طرف های ديگر را مقصر وضعيت پيش آمده دانسته و نوشته اند : "افراط گرايان و کسانی که از ايشان حمايت می کنند، نبايد اجازه يابند که منطقه خاورميانه را بی ثبات کنند و آن را به آشوب بکشند".
از سوی ديگرکاندوليزا رايس که موضع دولت امريکا را بيان می کند سياست های اسرائيل را مبنی بر "تهاجم عليه لبنان به منظور نابود کردن تهديد حزب الله" توجيه کرده و حمايت امريکا را از ادامه جنگ ويرانگر عليه لبنان تا نابودکردن تمام توانمنديهای حزب الله و هر آنچه با اين حزب در ارتباط است از جمله "توان گروگان گيری و پرتاب موشک به سمت اسرائيل" اعلام می دارد و تأکيد می کند که نتايجی کمتر از اين را نمی پذيرد.
استمرار عمليات نظامی بين اسرائيل و حزب الله، تمرکز اسرائيل بر ضربه زدن به زيرساختهای اساسی و دستگاه رهبری و فرماندهی حزب الله و وسايل تبليغاتی اين حزب و پاسخ حزب الله از طريق پرتاب موشک به حيفا و مکانهای ديگر در عمق اسرائيل نشان می دهد که جنگ درازمدت خواهد بود و اسرائيل با بکارگيری افراطی نيروی نظامی، نخواهد توانست آنچه را که اهداف خود می نامد تحقق بخشد. از سوی ديگر از سخنان سيد حسن نصرالله چنين بر می آيد که حزب الله اراده و وسايل نظامی کافی برای به پيش بردن يک جنگ طولانی را دارد و اسرائيل بايد در انتظار اقدامات غافلگيرکننده بيشتری باشد.
آنچه امروز اسرائيل به آن دست می زند از حد اقدام برای آزاد کردن سربازهای اسيرش در غزه و لبنان بسيار فراتر می رود. اين شيوه دائمی دولتی است که اسير منطق زور است، نه منطق حق، زوری که اين دولت بر اساس آن برپا شده است.


http://www.alarab.co.uk