سخنرانى در نخستين فستيوال خشم شرافتمندانه
ترجمه بهرام قديمی

خواهران و برادران، رفقاى زن و مرد
براى من فرصت شركت در اين مكان، با شما و در اين منطقهء گندم گون شريف، مانند مردمانش، امتياز و افتخار عظيمى‌ست.
اين امتياز و افتخار بدون كوشش غولآسا، شرافتمندانه، خشماگين و جمعى هزاران مرد، زن، جوان، كودك و سالمندِ خلق‌ من و خلق ما امكانپذير نمى‌شد. اين ها هستند كه نه تنها تاريخ واقعى‌مان را مى‌سازند، بلكه همچنين كل تاريخ‌مان را مى‌سازند. بدون جهد و كوشش برادران و خواهران بومى‌مان، برادران و خواهران‌مان در شهرها، و برادران و خواهران‌مان در مكزيك، نه حضور در اين مكان امكانپذير مى‌شد، و نه ارتش زاپاتيستى آزاديبخش ملى مى‌توانست به عنوان نمونهء شأن انسانى و اميد به چشم بيايد و محسوس شود.
شايد به همين دليل است كه امروز من احساس مى‌كنم كه به ناحق اينجا همراه شما، با شما هستم.
به همين خاطر مى‌خواهم اداى احترام كنم نسبت به اين مردان و زنان، جوانان، كودكان و سالمندانى كه طى پيكارمان مورد هتك حرمت قرارگرفتند، غصب شدند، زخمى شدند و به قتل رسيدند تا زندگى بازتوليد شود، تا ما همچنين زندگى كنيم.
اگر ما، تمام كسانى كه اينجا، در اين همايش گرد هم آمديم چيز مشتركى را حس كرده، زيسته ايم و تاب آورديم، ترس وحشت است،، تبعيض، نژادپرستى، فراموشى ست، و بيش از فراموشى، شايد، ناديده گرفته شدن.
اما به همين نحو توانستيم خشمگين شويم، خود را باز يابيم، متشكل شويم، حرف بزنيم، بسيج شويم، شادى كنيم، گريه كنيم، بخنديم، عشق بورزيم، متنفر شويم، توانمان را ترميم كنيم، به نيروى‌مان اعتماد كنيم، صداى‌مان را باز بيابيم، كلام‌مان را، ولى بيش از هر چيز ديگرى توان‌مان را براى تصميم‌گيرى.
اين گونه بود كه در آوريل ۲۰۰۰، هشت سال پيش، فقط متكى به نيروى خودمان، با بحثِ رو در رو، با به رسميت شناختن يكديگر به عنوان همپا و همتا، با به هم پيوستن نقاط قوت و ضعف‌هاى‌مان، با قابل رؤيت شدن‌مان در مقابل ثروتمندان و قدرتمندان، كسانى كه سال‌هاى متمادى ميهن‌مان را، ارضى‌مان را، مناطق‌مان را، شركت‌هاى‌مان را، و مردم‌مان را در اختيار شركت‌هاى چند مليتى قرار داده بودند، و آن‌چه مادرِ زمين، «پاچاماما»٢ ى ما آن همه سخاوتمندانه در اختيارمان قرار داده تا كسانى كه در اين خاك زندگى مى‌كنيم بتوانيم با شرافت، در عدالت و رفاه زندگى كنيم، همان طور كه پدران و پدربزرگان‌مان مى‌زيستند، همان‌طور كه بايد فرزندان و نوه‌هاى ما زندگى كنند، را وقيحانه و بيشرمانه، تحقير و به غارت كردند.
اين كسانى كه مدعى‌ِ حاكم بودن‌اند و اداره كنندگان دولت، آب را خصوصى كردند، و كار را با افراط بسيار به آب باران نيز كشاندند.
كارى كه همهء مردان و زنان با هم انجام داديم، در برابر اين همه سال ديكتاتورى سرمايهء چند مليتى، در برابر ديكتاتورى احزاب سياسى، در برابر سركردگانى كه نوكر بانك جهانى بودند و در برابر صندوق بين المللى پول، اين بود كه با مبارزه‌ء مان، به قول شما برادران و خواهران، دولت‌هاى بد را ترمز كنيم. و توانستيم توسط صدها راهبندان در شهر و خارج از شهر، يكى از حريص‌ترين شركت چند مليتى، يعنى شركت چند مليتى بچتل را بيرون كنيم. و توسط قانونى كه بر شانه‌هاى مردم بنا شده بود، تمام آن چيزهائى را كه مصادره و كالا ساختن آب معنى مى‌داد نيست و نابود كنيم. و خودمان راه خود- رهائى auto-emancipación خويش را بنا كنيم.٣
بنا بر مفهوم كلاسيك كلمه، رهائى خويش به معنى «دست قىّم را از سرِ خود كوتاه كردن» است. تمام مردان و زنانى كه در [جمعيت] «هماهنگى براى دفاع از آب و زندگى» متشكل بوديم اين كار را انجام داديم: شروع كرديم يوغ سرمايهء چند مليتى را از گردن مان برداشتن، سرنوشت تحقير و فقر را كه چند تن قدرتمند طراحى كرده بودند تا به ما به عنوان تنها واقعيت ممكن تحميل كنند شكستيم. با اين كار ياد گرفتيم كه مى‌توانيم خود، خويش را رهبرى كنيم، احتمال داديم كه مى‌توان، معنى آنچه را كه از سياست فهميده مى‌شود عوض كرد، با اصلاح آن به نفع خودمان، به صورت جمعى، در مجامع عمومى، در گفت و گوى چشم در چشم، تصميم گيرى در مورد مهمترين سؤال‌هائى كه به همه مربوط مى‌شود: ديگر تصميم گيرى در مورد مسائل عمومى از حالت شغل و كار متخصصين و سياستمداران درآمد. و جمعى صدا را ترميم كرديم، كلام را و تصميم را، يعنى نه فقط توانستيم آب‌مان را غير- خصوصى٤ كنيم، بلكه همچنين موفق شديم سياست را غير- خصوصى كنيم. من به شكلى بسيار ساده اين موضوع را «شيوهء خود- سازماندهىِ كردن زندگى جمعى، گفت و گو، مقابله كردن، تصميم گرفتن و عمل كردن» مى‌دانم.
آن روزها روى پاهاى خودمان بلند شديم، همه به چشم‌هاى يكديگر نگاه گرديم، بارها در مورد آن‌چه مناسب است با هم مشورت كرديم؛ به توافق رسيديم و آن را به عمل در آورديم، اين كارى بود كه ما كرديم، اين كارى بود كه شما در اول ژانويهء ۱۹۹۴ كرديد. اين نيروى ما بود، اين بايد بار ديگر به نيروى ما بدل شود، اين بايد هميشه نيروى ما باشد.
در مبارزهء طولانى براى بازپس گرفتن حقوق‌مان، براى بازپس گرفتن آن‌چه به غارت رفته بود، براى آن كه همهء آنچه در منطقهء ما است در اختيار خود ما مردان و زنان باشد، ما، در كوچابامبا، بوليوى، با آن‌چه «جنگ آب» ناميده شد، پيشتاز بوديم، روشنائى بوديم، اما فرمان نمى‌داديم. اين چيزى بود كه مى‌خواستيم، اين چيزى بود كه بوديم.
از آن چه اتفاق افتاد هشت سال مى‌گذرد، مبارزات ديگرى درگرفت: مبارزه براى كوكا [منظور كشت درخت كوكا است و آزاد بودن خريد و فروش برگ آن، كه در بليوى، پرو، كلمبيا، اكوادر و... در ميان بوميان نه تنها استفاده‌هاى داروئى دارد، بلكه همچنين در مراسم و مذاهب آنان از پايه‌هاى با اهميت سنتى برخوردار است. مبارزه‌ با ممنوعيت كشت كوكا و آزاد بودن خريد و فروش برگ آن در كشورهاى حوزهء آمازون از سال‌ها پيش يكى از مهمترين مبارزات عليه طرح‌هاى امپرياليستى است. م.] براى گاز و نفت. از زمانى كه برخى رفقا، برادران و خواهران ما در مبارزه، مسئوليت‌هاى دولتى پذيرفته‌اند چند سالى مى‌گذرد. سه سال از زمانى مى‌گذرد كه اِوو مورالِس٥ كه از طريق اين مبازات و توسط مردمى ساده و كارگر، از روستا و شهر، به پست دولت گماشته شده، نه براى آن‌كه آن را اداره كنند، بلكه براى تغيير آن، و تا به امروز آن را تغيير نداده است.
از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵، پنج سال مبارزه جريان داشت براى بازيافتن توان‌مان براى خشمگين شدن، براى شورش كردن، براى اشغال فضاى منطقه‌اى، به شكلى افقى، با شفافيت، با احترام، با تبادل نظر، با همبستگى، با برابرى، بدون سلسله مراتب، بدون سركرده و ارباب.
اين مبارزات گوناگون، بزرگ و كوچك، در سطح ملى و روزمره، فضاهائى بودند كه در آن دمكراسى واقعى را تمرين كرديم، همان كه مجامع عمومى و انجمن‌ها را در ميدان ها، در خيابان‌ها، و در جاده‌ها امكانپذير كرد، فضاهائى كه در آن وظايف‌مان را تعيين مى‌كرديم. همان وظايفى كه با شناخت و تعهد مطلق به اجرا در‌آورديم، زيرا «وظيفهء ما» بود، از سوى هيچ كسى «از بالا» به ما تحميل نشده بود، از پائين آمده بود.
امروز، پس از اين مدت، بايد سؤالات مختلفى را از خودمان بپرسيم:
آيا اين دولت‌ها به وظايفى اساسى‌اى كه توده‌ها به روشنى كامل پيش پايشان قرار داده بود عمل كردند؟ اين بلوك متحد اجتماعىِ متحد و مستحكم با يك چشم انداز جمعى مطلقاً روشنى كه شامل پس گرفتن يا تصاحبِ اجتماعىِ مجددِ تمامى ميراث‌مان - ميراثى كه از مبارزات و كوشش‌هاى پدران و پدربزرگان‌مان ارث رسيده‌اند -، استوار بر هيدروكربورها [مواد خام نفتى]، آب، شركت‌هاى توليدى و خدماتى، و گوناگونى بيولوژيكى استوار است. يعنى پس گرفتن منطقه‌ مان، نه تنها به عنوان يك فضاى فيزيكى، بلكه قبل از هرچيزى به عنوان يك فضاى زندگى مشترك اجتماعى بين ما زنان و مردان. منطقه‌اى كه در آن زندگى مشتركى را به شيوه‌اى هماهنگ پيش ببريم، به عنوان بخشى از طبيعت و «پاچاماما».
وظيفهء ديگر بناساختن و بازسازى يك «قانونگرائى نوين» بود، بر پايهء «سنن و عادات» خودمان، در پروژه‌‌هاى جامعه‌اى كه پيشينيان مان رؤيايش را در سر مى‌پروراندند، يعنى آموزگاران و دانايانى كه براى‌مان ساختن حال حاضرمان و آينده‌مان را ممكن مى‌كنند.
راه‌كارهائى كه اين دولت‌ها در پيش گرفتند، اگرچه كوشش مهمى بود در پس گرفتن توان استقلال دولت‌هاى كشورهاى ما در مقابل سرمايه‌دارى، اما در عمل كارش برقرار كردن قوائد جديد بازى بود تا اين امكان را فراهم سازند كه درآمد بيشترى از نفت در اختيار اين دولت‌ها قرار گيرد، و يا به دولت توان مديريت «ملى» شركت‌هاى «ملى شده» را بازگرداند، بدون آن كه ذره‌اى شيوهء ادارى بودن دولتى را تغيير دهند، همان ادارى بودنى كه مشوق فساد، ولخرجى حاصل از عدم كنترل و عدم شراكت اجتماعى در تصميم‌گيرى‌هاى اين شركت‌ها است.
فراخوان «مجلس مؤسسان» و انتخابات فرمانداران خطاهاى عمدهء اين دولت بودند به نفع يك فرايند جهتِ تعريفِ مجددِ اليگارشى راست، فاشيست، زميندار، كارخانه‌دار و حزبى.
يك سرى همه پرسى، رفرندوم و اشكال ديگر «دمكراسى» باعث شدند كه شرايط وخيم اقتصادى مردم، محصول بحران جهانى آذوغه و بحران‌هاى اقتصادى سرمايه‌دارى، از ديده محو شود و ناشناخته بماند. به نظر مى‌رسد كه امروزه اعداد و ارقام از بازگرداندن شأن انسانى و رفاه مردم مهمتر است!
در مجموع هيچ «ملى كردنى» يا پس‌گرفتن اجتماعى آن چه مصادره شده در كار نبود، چنان چه اين مجلس مؤسسان نيز آن طورى كه در سال ۲۰۰۰ مدعى بودند، «بدون ميانجى گرى احزاب براى بنا كردن يك كشور از پائين» تشكيل نشد.
مشكلات ديگر، از بين بسيارى ديگر، از اين قبيل اند:
جذب جنبش‌هاى اجتماعى اصلى و تابع كردن آن‌ها نسبت به سياست دولتى.
از دست دادن توان طرح ريزى يك طرح كار روزانهء مستقل از دولت، مانند سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵، براى آن كه نشان دهد كه اين ساختار دولتى تنبل‌ها، دزدها و دروغگوها را به فرماندار بدل مى‌كند، همان چيزهائى كه اهداف اصلى مبارزات‌مان بود، همان چيزهائى كه به بسيج‌هاى ما در اين دوره اعتبار بخشيده‌اند، مبارزاتى كه در آن بسيارى از افرادى كه امروز در دولت‌اند، شركت داشتند.
ولى با درك مردم عادى برخى اقشار اجتماعى، بخصوص در شهرها، مانند كارگران زن و مرد و طبقهء متوسط، آن چه بيش از همه نگران كننده است، اين است كه آن‌چه دولت از دست داده است، فروتنى‌‌ست، تبادل نظر، و تواضع كه ارزش‌هاى پايه‌اى بوميان در اعمال روزمره اند. بسيارى از اين اقشار كه همراه با دهقانان و بوميان مبارزه مى‌كنند، به حساب آورده نمى‌شوند و ما احساس مى‌كنيم كه از اين فرايند محروميم.
فرايندى كه در آن همهء مردان و زنان به حساب نمى‌آيند، غم انگيز است و باعث ىأس و عجز مى شود، ولى در همان‌حال به روشنى كامل به ما نشان داد كه شكل «كار سياسى»‌ تغيير نكرده است. رابطهء زنجيره اىِ فرمانده، فرمانبر عوض نشده و برخى كه از «فرمانبر فرمان دادن» حرف مى‌زدند، امروزه كه در قدرت‌ اند از افقى كردن قدرت و از باز گرداندن قدرت به دست صاحب مشروع آن كه خلق است، وحشت دارند. زيرا مى‌دانند كه اگر اين كار را انجام دهند، از امتيازاتى كه قدرت در اختيارشان قرار مى‌دهد، محروم خواهند شد، نه تنها امتيازات مادى، بلكه بيش از هرچيز، توان ادامهء فرمان دادن.
منتقد بودن و يا پيشنهاددهنده بودن جهت يارى رساندن به تعميق اين فرايند، همانند ديروز، باعث آن مى‌شود كه دولت پاداشمان را با صفت هائى مثل راديكال، يا كسانى كه دست راستى‌ها خرجشان را مى‌دهند بدهد! همانطور كه حاكمان ديروز جنبش‌هاى اجتماعى را قاچاقچى و تروريست توصيف مى‌كردند.
اما امروز نيز مانند ديروز، با وجود پراكندگى كوشش‌ها و مبارزات، با وجود احساسات و اندوه‌ها، باز هم داريم در جلسات يكديگر را باز - مى‌يابيم، مى‌كوشيم، البته با مشكلات فراوان، فضاى همايش و مشورت خودمان را باز سازى كنيم، تا برنامهء كارمان را از پائين باز - سازى كنيم، تا صدايمان را پس بگيريم، تا هيچ كس، يك بار ديگر، به نام ما، به نام جنبش‌هاى اجتماعى، تعيين نكند كه چه بايد بگوئيم و يا انجام بدهيم.
به همين علت در مبارزاتِ ماه‌هاى گذشته عليه راستِ گستاخ، نژادپرست و انتقامجو، باز يكديگر را در خيابان‌ها يافتيم، در جاده‌ها، در تظاهرات. بسيارى در اين مبارزات كشته شدند، يك بار ديگر، در سكوتى تقريباً اجبارى، در ضعف، مشكلات و در نااميدى متوجهء نكات مختلفى شديم:
و آن اين كه خلق‌هاى ما نه حاضرند از مبارزه صرف نظر كنند، و نه تحمل خواهند كرد كه اغفال‌شان كنند و يا به آن‌ها خيانت شود. ومصمم‌اند خودمختارى‌شان را ترميم كنند: براى مبارزه عليه شركت‌هاى چند مليتى، عليه قدرت سرمايه كه همچنان در ميهن ما پابرجاست، عليه نژادپرستى، عليه سياست‌هاى نئوليبرال اين دولت و دولت‌هاى ديگرى كه همچنان ما را به هيچ مى‌پندارند، و ما را بدست فراموشى مى‌سپارند، و همچنان از گفتمان انقلابى استفاده مى‌كنند، در حالى‌كه خودشان اين‌طور نيستند، زيرا انقلاب يعنى تغيير و نه رفرميسم.
بسيارى به شيوه‌اى سخاوتمندانه و ساده زندگى‌شان را براى زندگى دادند. ما زياد كشته داديم.
اين انديشه و اين عمل ستون فقرات شورشگرى ماست، كه نه تنها از آن كاسته نمى‌شود، آن گونه كه بسيارى گمان مى‌كنند براى ادارهء دستگاه دولتى، براى ادارهء سفيدها به دست بوميان؛ براى اداره كردن يك شركت، اموال عمومى، مانند هيدروكربورها؛ مبارزه‌اى براى عملى كردنِ استقلال، يا / و «ملى كردن»، براى «پيشرفت». نه، فقط همين نيست، مبارزه‌ها به خاطر زندگى‌ست و براى زندگى، عليه مرگ، زيرا ما علاقه‌اى به اين نداريم كه مانند ديگر كشورهاى «پيشرفته» باشيم.
مبارزهء ما براى رسيدن با ارقام بالاى مصرف نيست، كه به خرج ما ساكنين كشورهاى «بسيار شمالِ شمال» دارند؛ مبارزهء ما براى آن است كه بشريت ادامهء حيات بدهد؛ براى آن كه پسران و دختران ما، نوه‌هاى مان تنها ادامهء جسم مان نباشند، بلكه بيش از هر چيزى ديگرى ادامهء رؤياها و اميدهاى‌مان باشند... و در اين جا، با پذيرش اين تصميم تزلزل ناپذير، زندگى نكردن مانند يك برده، يعنى همان چيزى كه انگيزه‌ى‌ پيش رفتن ماست، و همان گه ما را متعهد مى‌كند، يعنى ادامهء حيات‌مان.
هيچكس نمى‌تواند شكست‌مان بدهد، زيرا امكان تغيير شرايط زندگى‌مان را تجربه كرديم، به خاطر آكسيون‌ها و اراده‌هاى جمعى و شرافتمندانهء خلق‌هايمان، مردم‌مان.
امروز، در اين روزها، كه شايد آنقدر هم شورشگرى در كار نباشد، بلكه بيش از هرچيز، اميد باشد، عملكرد بالائى‌ها تقريباً مانند هميشه‌ است: مى‌كوشند راه‌مان را ببندند.
در همان حال نمى‌توانيم از گوش سپردن به مردم‌مان دست برداريم، نمى‌توانيم شرايط محروميت‌شان، مبارزه براى ادامهء حيات، توان بالاى‌شان در خود- سازماندهى، و خشم آنا را آنگاه كه مسئلهء دفاع از حقوق‌شان مطرح باشد نبينيم. خوب فهميديم كه بايد با پايه‌ها ماند و شانه به شانهء آنان كار كرد.
اگر متشكل نشويم، اگر بسيج نشويم، وجود خارجى نداريم.
براى استقلال‌مان، براى آن‌كه به عنوان يك جنبش اجتماعى، سرنوشتمان به دست خودمان باشد.
بدون سركرده و ارباب، براى آن كه به قدرتمندان و حاكمان بگوئيم كه ما وجود داريم و براى همين همچنان زنده‌ايم. و تا زمانى كه زنده‌ايم، نمى‌توانيم از مبارزه براى خودمان، چه مرد و چه زن، براى بشريت، براى تحقق رؤياهاى‌مان دست بكشيم.
مبارزات ما بايد با شادى همراه باشد، شفافيت داشته باشد و در حركت باشد، مانند آب، مانند زندگى.
سن كريستوبال، ۳ ژانويهء ۲۰۰۹
پانزدهمين سال قيام زاپاتيستى

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
١. Oscar Olivera Foronda اسكار اليورا فورندا: كارگر صنعتى، دبير اول سنديكاى كارگاران كارخانه اى در كوچابامبا، و سخنگوى جمعيت «هماهنگى براى دفاع از آب و زندگى» كه در سال ۲۰۰۰ موفق شد پس از مبارزات طولانى و جنگ خيابانى شركت چند مليتى «بچتل» را از كوچابامبا اخراج كرده آب را (به قول خودشان) «غير خصوصى» كند. اين اولين بارى بود كه در آمريكاى جنوبى چنين مبارزه اى، با چنين وسعتى عليه خصوصى سازى آب در گرفت. و مهمتر از آن موفق به در دست گرفتن گنترل آب توسط مردم شد.
٢. Pachmama = مادر زمين، در زبان هاى آيمارا و كيچوا. واژهء پاچاماما در خود نه تنها مفهوم زمين و مام وطن را بيان مى كند، بلكه شامل ارزش هاى معنوى و احترام به طبيعت نيز هست. از اين رو پاچاماما شايد به معنى كامل ترين تعريف احترام به محيط زيست و همزيستى با طبيعت نيز هست. م.
٣. براى اطلاع بيشتر ن.ك. به:
Cochabamba! Water War in Bolivia¡ ، نوشتهء اسكار اليورا، ترجمه به انگليسى از Tom Lewis
٤. «غير خصوصى كردن» را ما معادل des-privatización قرار داديم. اسكار اليورا و بسيارى ديگر از فعالين جنبش هاى گارگرى و اجتماعى با استفاده از اين واژه در واقع تفاوت ديدگاهى خود را با آن شيوه از «ملى كردن» كه در آن صنعت، يا اراضى «ملى» شده توسط دولت كنترل مى شود، نشان مى دهند. ديدگاه جنبش نوين اجتماعى در آمريكاى لاتين از «غير خصوصى كردن»، كنترل كارگران، و توده هاى مردم را در نظر دارد. م.
٥. Evo Morales رياست جمهورى بوليوى از ۲۲ ژانويهء ۲۰۰۶.

همين مطلب به زبان
اسپانيائى:
http://www.ubnoticias.org/es/article/palabras-en-el-segundo-viento
انگليسى:
http://www.ubnoticias.org/en/article/words-in-the-second-wind
سخنرانى اسكار اليورا در نخستين فستيوال جهانى خشم شرافتمندانه با صداى خودش:

http://enlacezapatista.ezln.org.mx/varios/1229

- - - - - - - - - -
Ponencia para el Primer Festival Mundial de la Digna Rabia
Oscar Olivera Foronda
En Farsi: Bahram Ghadimi