در باره ی اينکه ما دنيا را چگونه می بينيم

حالا برايتان شرح خواهيم داد که ما، زاپاتيست ها، رويدادهای جهان را چگونه می بينيم. خب، به نظر ما سرمايه داری در حال حاضر نيرومندترين قدرت است. سرمايه داری نظامی اجتماعی ست يعنی شکلی ست که بر اساس آن اشياء و اشخاص در درون يک جامعه سازماندهی می شوند، برخی اشخاص چيزهايی را مالک اند و برخی هيچ ندارند. برخی فرمان می رانند و برخی فرمان می برند. در سرمايه داری کسانی هستند که پول يعنی سرمايه و کارخانه و تجارت و مزارع و بسياری چيزهای ديگر دارند و نيز کسانی ديگر که هيچ ندارند جز نيرو و دانش و کاردانی برای کار کردن. چنان که در سرمايه داری، آنان که پول و ساير چيزها دارند فرمان می رانند و آنها که چيزی جز قدرت کار کردن ندارند فرمان می برند.

بدين ترتيب، سرمايه داری بدين معنا ست که معدودی صاحب ثروتهای کلان اند نه بدين علت که جايزه نصيبشان شده يا گنج پيدا کرده اند يا به آنها ارث پدر و مادر رسيده است، بلکه بدين علت که اين ثروتها را با استثمار شمار زيادی از انسانها به دست آورده اند. به عبارت ديگر، سرمايه داری متکی به استثمار کارگران است. بدين معنا که کارگران را «می چلاند» و آنچه را که می تواند برای آنان منفعتی داشته باشد از آنها می ستاند. اين عمل همراه با بيعدالتی صورت می گيرد زيرا سرمايه دار آنچه را که کارگر بدان نيازمند است به او نمی پردازد، بلکه دستمزدی را به او می دهد تا بتواند به زور چيزی بخورد و کمی بياسايد و روز بعد، سرِ کارِ خود برای استثمار شدن برگردد، چه در روستا باشد و چه در شهر.

بدين ترتيب است که سرمايه داری با محروم کردن ديگران يعنی دزدی ثروتمند می شود زيرا آنچه را که می خواهد مثلا زمين و ثروت های طبيعی را از ديگران می گيرد. به عبارت ديگر، سرمايه داری نظامی ست که در آن دزدها آزادند، مورد تحسين قرار می گيرند و به عنوان نمونه از آنها ياد می شود.

علاوه بر استثمار و محروم کردن ديگران، سرمايه داری به سرکوب هم می پردازد يعنی کسانی را که عليه بيعدالتی می شورند به زندان می اندازد يا به قتل می رساند.

آنچه بيش از هرچيز مورد توجه سرمايه داری ست کالاها ست زيرا وقتی کالاها را می خرد و می فروشد بر ثروتش افزوده می شود. بنابراين، سرمايه داری هرچيزی را به کالا بدل می کند: اشخاص، طبيعت، فرهنگ، تاريخ، وجدان. در نظر سرمايه داری همه چيز بايد بتواند خريد و فروش شود. سرمايه داری هرچيزی را پشت کالا پنهان می کند تا ما نتوانيم استثمار را ببينيم. در اين حالت است که کالاها در بازار خريد و فروش می شوند. واضح است که بازار علاوه بر اينکه در خدمت خريد و فروش کالاها ست برای پنهان کردن استثمار کارگران نيز به کار می آيد. برای مثال، در بازار قهوه را که به خوبی در کيسه ای يا شيشه ای بسيار زيبا بسته بندی شده می بينيم ولی دهقانی را که برای چيدن آن رنج برده نمی بينيم، چنان که استثمارگری را که دستمزد وی را به درستی نپرداخته نمی بينيم همان طور که کارگران مؤسسات بزرگ را که بی هيچ وقفه ای قهوه را بسته بندی می کنند نمی بينيم. يا مثلا دستگاهی را که می توان با آن به موسيقی گوش داد می بينيم که آن را طبق سليقه ی هرکسی درست کرده اند و موسيقی به خوبی از آن به گوش می رسد، اما آن زن کارگر را نمی بينيم که در کارخانه ساعتها جان کنده تا سيمها را به ديگر بخش های دستگاه لحيم کند و در برابر کارش جز مزدی ناچيز دريافت نکرده و چون خانه اش هم دور از محل کارش است بايد برای بازگشت به خانه پول گزافی بپردازد و علاوه بر اين ها، با اين خطر روبرو ست که او را بربايند و مورد تجاوز قرار دهند همان طور که در «سيوداد خوارس» مکزيک روی می دهد.

به عبارت ديگر، در بازار کالاها را می بينيم اما استثماری که کالاها را با آن درست کرده اند نمی بينيم. لذا سرمايه داری نيازمند بازارهای فراوانی ست، بازاری بزرگ، بازار جهانی.

نتيجه اينکه سرمايه داری امروز با سرمايه داری دوره ی پيش که سرمايه داران به استثمار کشور خود بسنده می کردند فرق دارد زيرا هم اکنون در مرحله ای ست که آن را جهانی شدن نوليبرالی می خوانند. منظور از اين جهانی شدن اين است که سرمايه داران نه تنها در يک يا چند کشور بر کارگران تسلط دارند بلکه به هر وسيله ای می کوشند بر سراسر جهان تسلط يابند. جهان يعنی زمين، کره ی زمين، و به همين دليل است که از «جهانی شدن» يعنی تمام جهان حرف می زنند.

نوليبيراليسم يعنی اين ايده که سرمايه داری آزاد است تا بر کل جهان تسلط يابد و از اين بدتر اينکه دربرابرش بايد تسليم شد، خود را با آن انطباق داد و دست به اعتراض نزد يعنی نبايد بر آن شوريد. درواقع، نوليبراليسم حکم تئوری و نقشه ی جهانی شدن سرمايه داری را دارد. نوليبراليسم دارای طرح های اقتصادی، سياسی، نظامی و فرهنگی ست. در همه ی اين نقشه ها مسأله بر سرِ سلطه بر جهان است و اينکه هرکس اطاعت نکند بايد سرکوب يا طرد شود تا ايده های شورش را به ديگران سرايت ندهد. بنا بر اين، در جهانی شدن نوليبرالی، سرمايه داران کلان که در کشورهای قدرتمند مانند ايالات متحده ی آمريکا بسر می برند خواستشان اين است که سراسر دنيا به يک شرکت بزرگ که کالا توليد می کند، به نوعی بازار بزرگ بدل شود. بازاری جهانی، بازاری برای خريد و فروش هرچيز و پنهان کردن استثمار از ديد همگان. اينجا ست که سرمايه داران جهانی شده در همه چيز دخالت می کنند، به عبارت ديگر به همه ی کشورهای دنيا می روند تا معاملات عظيم يعنی بهره کشی هاشان را به انجام رسانند. آنها هيچ چيزی را رعايت نمی کنند و هرجا بخواهند خيمه می زنند و بارگاه می سازند. در واقع، رفتار آنها به تسخير کشورهای ديگر شبيه است. به اين دليل است که ما زاپاتيست ها می گوييم جهانی شدن نوليبرالی جنگی ست برای تسخير جهان، جنگی جهانی، جنگی که سرمايه داری بدان دست می يازد تا بر جهان تسلط يابد. چنين است که گاه اين تسخير توسط ارتش هايی صورت می گيرد که به يک کشور حمله می برند و آن را با اعمال زور تسخير می کنند. اما مواردی هم هست که توسط اقتصاد صورت می گيرد: سرمايه داران بزرگ پول خود را در کشوری ديگر سرمايه گذاری می کنند يا به آن کشور قرض می دهند به اين شرط که هرچه به آن می گويند اطاعت کند. آنها نيز همراه با ايده هاشان وارد کشوری می شوند يعنی با فرهنگ سرمايه داری که فرهنگ کالاها ست و فرهنگ کسب امتياز، فرهنگ بازار.

بنابراين، آنکه تسخير می کند، يعنی سرمايه داری، تسخير را آنطور که خود می خواهد انجام می دهد. آنچه را که از آن خوشش نمی آيد ويران می کند و تغيير می دهد و آنچه را که برايش مزاحمت پديد می آورد نابود می کند مثلا کسانی که کالاهای دستاورد مدرنيته را نه توليد می کنند، نه می خرند و نه می فروشند يا کسانی را که بر اين نظم می شورند و برايش مزاحمت ايجاد می کنند. اينها را که به هيچ کاری نمی آيند او طرد می کند. به اين دليل است که بوميان [چياپاس و امثال آنان] برای جهانی شدنِ نوليبرالی مزاحم تلقی می شوند، بی ارزش به حساب می آيند و بايد آنها را نابود کرد. سرمايه داری نوليبرالی قوانينی را نيز که مانع بهره کشی های بسيار سودآورش هستند ملغی می کند. مثلا قانونی را به همگان تحميل می کند که بر اساس آن بتوان هرچيزی را فروخت و هرچيزی را خريد و چون سرمايه داری پول فراوان دارد هرچيزی را می خرد. بر اين اساس، به نظر می رسد که سرمايه داری می خواهد کشورهايی را که از طريق جهانی شدن نوليبرالی تصاحب می کند ويران نمايد. چنان که به نظر می رسد می خواهد هرچيزی را بر طبق قاعده ی مورد نظر خودش و به سبک خودش سامان دهد يعنی از آنها سود ببرد بی آنکه مزاحمش شوند. نتيجه اينکه جهانی شدن نوليبرالی يا سرمايه داری آنچه را که در اين کشورها يافت می شود ويران می کند، فرهنگشان، زبانشان، نظام اقتصادی شان، نظام سياسی شان و حتی شيوه ی مناسبات موجود بين کسانی که در اين کشور زيست می کنند. به عبارت ديگر هرچيزی که يک کشور را کشور می کند ويران می گردد.

بنابراين، جهانی شدن نوليبرالی می خواهد ملت های جهان را نابود کند تا تنها يک ملت يا يک کشور باقی بماند: کشور پول، کشور سرمايه. سرمايه داری می خواهد هرچيزی آنطور باشد که او می خواهد، به سبک خودش، و آنچه را که از نوع ديگری ست و خوش آيند او نيست مورد پيگرد قرار می دهد، به او حمله می برد يا در گوشه ای منزوی می سازد به طوری که بود و نبودش يکسان باشد.

خلاصه اينکه همانطور که می گويند سرمايه داریِ جهانی شدنِ نوليبرالی مبتنی بر استثمار، غارت، تحقير و سرکوب عليه کسانی ست که مقاومت می کنند يعنی حالا هم مانند گذشته عمل می کند اما اکنون به نحو فراگير و جهانی.

اما قضيه آنقدرها هم برای جهانی شدن نوليبرالی ساده نيست زيرا استثمارشدگان هر کشور مقاومت می کنند و تسليم نمی شوند، بلکه دست به شورش می زنند، چنانکه هستند برخی که واقعا مزاحمِ [سرمايه داری] اند و بيش از حد مقاوم اند و مانع از آن می شوند که نابودشان کنند. به اين دليل است که در سراسر جهان کسانی را می توان ديد تهيدست که برای آنکه تسليم نشوند مقاومت می کنند و می شورند، نه تنها در يک کشور بلکه در همه جا. و بدين نحو، همان طور که جهانی شدن نوليبرالی وجود دارد، جهانی شدن شورش نيز هست.

در اين جهانی شدن شورش، تنها کارگران شهرها و روستاها نيستند که فعال اند، بلکه اشخاص بسيار ديگری نيز وجود دارند که در معرض تعقيب و تحقير اند زيرا آنها نيز در برابر سلطه ی نوليبرالی سر تسليم فرود نمی آورند مانند زنان، جوانان، بوميان، همجنس گرايان مرد يا زن، مهاجران و گروه های بسيار ديگر در سراسر جهان که ما حضور آنها را تنها زمانی احساس می کنيم که فرياد بر می آورند: تحقير ما بس است. همينها هستند که بپا می خيزند و آنوقت ما آنها را می بينيم، صدايشان را می شنويم و آنها را می شناسيم.

آنگاه است که همه ی اين گروه های انسانی را می بينيم که با نوليبراليسم مبارزه می کنند يعنی عليه طرح جهانی شدن سرمايه دارانه و به نفع انسانيت می رزمند. اينها همه وحشت عظيمی در ما بر می انگيزد وقتی حماقت طرفداران نوليبراليسم را می بينيم که می خواهند با جنگها و استثمارگری شان کل انسانيت را ويران سازند. اما در همان حال، رضايت خاطر عظيمی نيز ما را فرا می گيرد آنگاه که می بينيم مقاومت و شورش در همه جا هست مانند شورش ما که هرچند نسبتاً کوچک است اما حضورمان قابل انکار نيست. چنين وضعی را ما در سراسر جهان می يابيم. اينها به ما می آموزد که ما تنها نيستيم.

۴- درباره ی اينکه ما کشورمان مکزيک را چگونه می بينيم

حالا می پردازيم به اينکه وضع مکزيک خودمان را چگونه می بينيم. خب، ما می بينيم که بر کشورمان نوليبرالها حکومت می کنند، يعنی همانطور که گفتيم، رهبران ما دارند ملت ما، ميهن ما مکزيک را ويران می کنند. هدف اين رهبرانِ بد نه بهبود زندگی توده های مردم، بلکه فقط روبراه کردن وضع سرمايه داران است. برای مثال، آنها قانونی مثل «قرارداد مبادله ی آزاد» وضع می کنند که بسياری از مردم مکزيک را به فلاکت می اندازد از دهقانان گرفته تا توليد کنندگان خرد، چرا که شرکت های بزرگ کشاورزی صنعتی اين اقشار را «می خورند» چنان که کارگران و مؤسسات کوچک را نابود می کنند زيرا اينها نمی توانند با شرکتهای بزرگ چند مليتی رقابت کنند. اين شرکتها می توانند به راحتی در کشور ما مستقر شوند بی آنکه کسی بتواند به آنها بگويد بالای چشمتان ابرو ست، بلکه از آنها خيلی هم ممنون بود. آنها حقوق و دستمزدهای خيلی پايين مورد نظرشان و نيز قيمت بالای کالاهايشان را به همگان تحميل می کنند. در واقع، همان طور که می گويند برخی از مبانی اقتصادی کشور ما مکزيک که عبارت بود از کشاورزی، صنعت و بازرگانی ملی ويران شده و تنها مواردی چند باقی مانده که مطمئناً به فروش خواهند رفت.

اينهاست آفت های بزرگ ميهن ما، چرا که در روستاها ديگر خواربار توليد نمی کنند، بلکه تنها چيزهايی که سرمايه داران بزرگ می فروشند توليد می شود و زمين های حاصلخيز هم با پشتيبانی سياستمداران با زرنگی تمام دزديده شده است. بنابر اين آنچه در روستاها می گذرد همان چيزی ست که در دوره ی پورفيريسمو می گذشت، با اين تفاوت که به جای هاسيانداس، امروز شرکت های خارجی هستند که روستاها را در فلاکت نگاه می دارند و جاهايی که اعتباراتی وجود داشت و از فرآورده های داخلی حمايت می شد، ديگر چيزی جز صدقه وجود ندارد، گاه همين هم نيست.

از نظر وضع کارگران در شهرها بايد گفت که با بستن کارخانه ها کارگران را بيکار رها می کنند يا چيزهايی به نام «مکيلادوراس» باز می کنند که خارجی اند و برای ساعتها کار، مزدی ناچيز می پردازند. اينکه قيمت محصولات مورد نياز ملت چه باشد اهميتی ندارد زيرا چه گران و چه ارزان، هيچ کس قدرت خريد آنها را ندارد. و اگر کسی در يک شرکت کوچک يا متوسط کار می کرده ديگر حالا چنين وضعی ندارد زيرا آن شرکت بسته شده يا اينکه يک شرکت بين المللی بزرگ آن را خريده است. و اگر کسی يک مغازه ی کوچک داشته او نيز ناپديد شده يا اينکه خود تبديل به کارگری قاچاقی برای شرکت های بزرگ شده که او را با خشونت هرچه تمامتر استثمار می کنند و حتی کودکان را به کار می کشند. و اگر کارگر عضو سنديکايی بوده تا حقوقش را به طور قانونی مطالبه کند باز بی نتيجه است. امروز حتی سنديکا به او می گويد که دستمزد بايد کاهش يابد يا امتيازها بايد حذف گردد، در غير اين صورت شرکت درهای خود را بسته به کشور ديگری عزيمت خواهد کرد. بعد از اينها «دکه ی کوچک يا بساط» هم هست که خود به گونه ای همان برنامه ی اقتصادی دولت است برای اينکه کارگرانِ شهر حاضر باشند در گوشه ی خيابان آدامس و کارت تلفن بفروشند. به عبارت ديگر در شهر هم جز ويرانی اقتصادی وجود ندارد.

بنابر اين وضع از اين قرار است، از آنجا که وضع اقتصادی مردم چه در شهر و چه در روستا رقت انگيز است بسياری از زنان و مردان مکزيکی ناگزيرند ميهن و سرزمين مکزيک را ترک کنند و در کشوری ديگر يعنی ايالات متحده به جستجوی کار بر می آيند. در آنجا با آنها بدرفتاری می شود و مورد استثمار قرار می گيرند، مورد پيگرد و تحقير قرار می گيرند و حتی احياناً آنها را می کشند.

نوليبراليسمی که دولت های بد بر ما تحميل می کنند نه تنها وضع اقتصادی را بهبود نبخشيده، بلکه برعکس، در روستا فقر و فاقه حاکم است و در شهرها هم کار پيدا نمی شود و وضع طوری ست که مکزيک به مکانی بدل شده است که در آن افراد به دنيا می آيند، مدتی زنده می مانند و سپس می ميرند تا برای توليد ثروتِ خارجی ها، عمدتاً ثروتمندان gringos [يانکی، آمريکايی]، کار کنند. به اين دليل است که می گوييم مکزيک تحت سلطه ی ايالات متحده است.

خب، اين همه ی ماجرا نيست. نوليبراليسم طبقه ی سياسی را، و بهتر بگوييم سياسيون مکزيک را تغيير داده است چرا که آنها به نوعی کارکنان مغازه بدل شده اند که بايد هرکاری از دستشان بر می آيد انجام دهند تا هرچيزی را آنهم ارزان به فروش برسانند. علاوه بر اين، آنها قانون را نيز تغيير داده اند تا با لغو ماده ی ۲۷ قانون اساسی، اراضی مشاع ejidales نيز زمين های متعلق به شهرها را بتوان فروخت. چنين بود «ساليناس دی گورتاری». او و همدستانش می گفتند که اقدام آنان به سود روستاها و دهقانان است و اينکه کار دهقانان رونق خواهد گرفت و آنها زندگی بهتری خواهند داشت. آيا چنين چيزی راست است؟ وضع روستاهای مکزيک از هر زمان ديگر بدتر است و دهقانان با فلاکت بيشتری دست به گريبانند تا دوره ی پورفيريو دياز. آنها همچنين گفته اند که قصد دارند به خصوصی کردن دست بزنند يعنی شرکت های دولتی را به قول خودشان به خاطر منافع اهالی کشور به خارجی ها بفروشند زيرا شرکتهای مزبور خوب کار نمی کنند و بايد آنها را مدرن کرد و فروش آنها مقرون به صرفه است. اما به جای پيشرفت کردن، آن دسته از حقوق اجتماعی را که دستاورد انقلاب ۱۹۱۰ بود امروز لگدمال ميکنند به طوری که آدم را به خشم می آورد. آنها همچنين گفته اند که بايد مرزها را برای ورود سرمايه ی خارجی باز کرد و بدين ترتيب است که کارفرماهای مکزيکی شتابزده خواهند کوشيد امور را بهبود بخشند. اما امروز می بينيم که ديگر شرکت و مؤسسه ی ملی وجود ندارد، خارجی ها همه چيز را بلعيده اند و آنچه می فروشند بدتر از آن چيزی ست که در مکزيک رايج بود.

باری، سياستمداران مکزيک می خواهند Pemex يعنی نفت را هم که متعلق به مکزيکی ها ست بفروشند، و تنها فرق اين است که برخی می گويند همه و هرچيزی را خواهند فروخت و برخی ديگر می گويند فقط بخشی را خواهند فروخت. آنها همچنين می خواهند بيمه های اجتماعی، برق، آب، جنگلها و همه چيز را خصوصی کنند، تا آنجا که ديگر چيزی از مکزيک باقی نماند و کشور ما چيزی نباشد جز خرابه ای يا جايی برای تفريح و سرگرمی ثروتمندان جهان، و ما مردان و زنان مکزيکی خدمه ی آنان خواهيم شد که تنها در فکر آن خواهيم بود که چه به آنان تقديم کنيم در حالی که خود در نوعی زندگی سگی بسر بريم، بی ريشه، بی فرهنگ، بی وطن.

به عبارت ديگر، طرفداران نوليبراليسم می خواهند مکزيک، ميهن ما را نابود کنند. احزاب سياسی انتخاباتچی نه فقط به دفاع از مکزيک نمی پردازند، بلکه خود، قبل از هرکس ديگر، کمر به خدمت بيگانگان عمدتاً ايالات متحده می بندند و کارشان اين است که ما را فريب دهند و کاری کنند که وقتی هرچيزی را به فروش می گذارند و سود به جيب می زنند ما حواسمان متوجه جای ديگری باشد. تمام احزاب سياسی انتخاباتچی که امروز وجود دارند همين طور اند و اين فقط وضع برخی از آنها نيست. اگر درباره ی اينکه آيا آنها کار خوبی هم کرده اند يا نه تأمل کنيد خواهيد ديد که کاری جز دزدی و فريبکاری نکرده اند. آشکارا می بينيد که احزاب سياسی انتخاباتچی هميشه خانه های زيبايشان را دارا بوده اند و نيز اتومبيل های زيبا و تجملاتشان را. تازه از ما انتظار دارند از آنها ممنون باشيم و باز هم به آنها رأی بدهيم. راستش، همان طور که خودشان بعضی وقتها می گويند شرم ندارند [در متن اصلی «مادر ندارند»]، ندارند برای اينکه ميهن ندارند. چيزی که دارند فقط حسابهای بانکی ست.

اين را هم به چشم می بينيم که قاچاق مواد مخدر و انواع جرايم رو به افزايش است. گاه فکر می کنيم که بزهکاران همان طورند که در آوازها و فيلم ها به ما معرفی می کنند. شايد هم بعضی همين طور باشند ولی اينها سرکرده ی واقعی باندهای بزهکاری نيستند. سرکرده های واقعی لباس خيلی خوب می پوشند، در خارجه درس خوانده اند، شيک پوش اند، از ديده ها خود را پنهان نمی دارند، بلکه در رستوران های معروف غذا می خورند و عکس شان را در روزنامه ها می بينيم که خوش تيپ و خوش لباس در جشن هاشان شرکت دارند. اينها همان طور که گفته می شود «آدم های خوبی» هستند و برخی از آنها حتی رهبر، نماينده ی مجلس، سناتور، وزير خارجه، کارفرمای موفق، فرمانده پليس و ژنرال هستند.

آيا با اين حرف ها می خواهيم بگوييم که سياست به هيچ دردی نمی خورد؟ خير، چيزی که ما می خواهيم بگوييم اين است که اين سياست به هيچ دردی نمی خورد، زيرا مسأله اش مردم نيست، به آنها گوش نمی دهد، به کار آنها نمی پردازد، تنها در موقع انتخابات به سراغ مردم می رود. حتی به رأی آنها هم ديگر نياز ندارد. نظرخواهی ها برای نشان دادن اينکه چه کسی برنده شده کافی ست. فقط وعده می ماند که ما چنين و چنان خواهيم کرد و بعد خدا حافظ. ديگر پيدايشان نمی شود. فقط در اخبار اسم شان را می شنويم که آنها پول زيادی بلند کرده اند و دچار هيچ مشکلی هم نشده اند زيرا قانونی که خودشان تصويب کرده اند آنها را از هر خطری محافظت می کند.

چون مسأله از اين قرار است می بينييم که قانون اساسی را تحريف کرده اند و تغيير داده اند. اين قانون اساسی، ديگر قانون حقوق و آزادی های توده ی رنجبر نيست، بلکه حقوق و آزاديهای طرفداران نوليبراليسم است برای آنکه به سودهای کلانشان دست يابند. خاصيت قاضی ها هم اين است که به همين طرفداران نوليبراليسم خدمت کنند و از همينجا ست که هميشه از نوليبرال ها دفاع می کنند. آنها که ثروتی ندارند نصيب شان هميشه بی عدالتی ست، زندان است و گورستان.

خب، با وجود اين همه مغلطه که نوليبرال ها بر همه جا حاکم کرده اند مکزيکی هايی از زن و مرد هستند که متشکل می شوند، مبارزه و مقاومت می کنند.

از اين طريق بود که ما فهميديم در اينجا بوميانی وجود دارند که سرزمين شان از اينجا، از چياپاس، دور است و اينکه آنها خودمختار اند و از فرهنگ خود دفاع می کنند و زمين شان را آباد می کنند، از جنگل ها و آبهاشان حراست می کنند.

زحمتکشان روستاها هم هستند، يعنی دهقانان که متشکل می شوند و دست به تظاهرات و بسيج می زنند تا برای کشاورزی اعتبار و حمايت به دست آورند.

زحمتکشان شهر هم هستند که اجازه نمی دهند حقوق شان را از آنان بازپس گيرند يا کارشان را خصوصی کنند، بلکه علاوه بر اين، دست به اعتراض و تظاهرات می زنند تا همين اندکی را هم که دارند از آنها باز نگيرند و آنچه را که واقعاً متعلق به کشور است مانند برق، نفت، بيمه های اجتماعی، آموزش و پرورش از آنها پس نگيرند.

دانشجويان هم هستند که اجازه نمی دهند آموزش خصوصی شود و مبارزه می کنند تا رايگان، مردمی و علمی باشد يعنی پولی نباشد، همه بتوانند دانش فراگيرند و اينکه مدارس درس حماقت و کودنی ندهند.

زنان هم هستند که اجازه نمی دهند با آنان چون شيئ رفتار شود يا آنان را تحقير و توهين کنند فقط به اين خاطر که زن اند، بلکه متشکل می شوند و مبارزه می کنند تا احترام و شأنی را که به عنوان زن شايسته اش هستند به دست آورند.

جوانان هم هستند که حاضر نيستند آنها را با مواد مخدر گيج و منگ کنند و از پا بيندازند يا به خاطر سبک و رفتار زندگی شان کسی بتواند مزاحمشان شود، بلکه با موزيک شان، با فرهنگ شان و در واقع با شورش خود، به آگاهی بيشتر دست می يابند.

همجنس گرايان مرد و زن و زن نمايان و کسانی ديگر با رفتارهای جنسی ديگر هم هستند که اجازه نمی دهند کسی آنان را به مسخره بگيرد و مورد تحقير و بدرفتاری قرار دهد و احياناً آنها را بکشد به اين جرم که رفتاری مغاير ديگران دارند يا آنان را غيرعادی و بزهکار تلقی کند، بلکه متشکل می شوند تا از حق خود برای تفاوت داشتن با ديگران دفاع کنند.

کشيشان و خواهران مقدس و همچنين کسانی که آنها را عرفی می نامند نيز وجود دارند که نه جانبدار ثروتمندان اند، نه به دعا بسنده می کنند، بلکه متشکل می شوند تا با مبارزه ی مردم همراهی کنند.

کسانی هم هستند که به آنها فعالين اجتماعی می گويند. اينها مردان و زنانی هستند که تمام عمرشان را صرف مبارزه برای مردم کرده اند و همين ها هستند که در اعتصاب های بزرگ و آکسيون های کارگری، در بسيج وسيع شهروندان، در جنبش های بزرگ دهقانان شرکت دارند و در معرض سرکوب های بزرگ بوده اند و در هر وضعی باشند به رغم آنکه برخی پير شده اند از راه خود رويگردان نمی شوند و در جستجوی مبارزه، تشکيلات، عدالت به هر گوشه ای سر می زنند و سازمان های چپ، سازمان های غير دولتی، سازمان های حقوق بشر، سازمان های دفاع از زندانيان سياسی و کوشش برای بازگشت مفقودين، انتشارات چپ، سازمان های معلمين يا دانشجويان را بر پا می دارند. به عبارت ديگر، مبارزه ی اجتماعی و حتی سازمان های سياسی ـ نظامی به وجود می آورند. آنها هرگز از رفتن باز نمی مانند و بسيار چيزها می دانند زيرا ديده اند، شنبده اند، زيسته اند و رزميده اند.

بدين ترتيب کلاً می بينيم که در کشور خودمان که مکزيک نام دارد، فراوان اند کسانی که ساکت نمی نشينند، که تسليم نمی شوند، که فروخته نمی شوند. به بيان ديگر، آنها آدم هايی هستند شايسته. ما خوشوقتيم زيرا با وجود چنين انسانهايی، طرفداران نوليبراليسم به آسانی چيره نخواهند شد. شايد هم موفق شويم ميهن مان را از دزدی ها و ويرانی های بزرگ که نوليبرال ها به بار می آورند برهانيم و اميدواريم اين «ما» که می گوييم روزی بتواند همه ی اين شورشيان را يکجا دربر گيرد.

از کوهستانهای جنوب شرقی مکزيک

کميته ی مخفی انقلابی بوميان، فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی

مکزيک، ششمين ماه سال ۲۰۰۵

Sexta Declaración de la Selva Lacandona , II

en idioma Farsi (Persa) por Andeesheh va Peykar Publications