جنبشهای اجتماعی
- توضیحات
- نوشته شده توسط تراب حق شناس
- دسته: فلسطین
اسرائيل تنها كشورى ست در جهان كه از هرگونه مجازاتى دربرابر هرجنايتى معاف است. تجربهء ۶۱ سال موجوديت اسرائيل اين وضع ظالمانه را گواهى مى دهد. آمريكا و اروپا در امور خاور ميانه، بدون موافقت اسرائيل، آب نمى خورند. آنچه به اصطلاح به آن «جامعهء بين المللى» مى گويند به اسرائيل فقط باج مى دهد، از باج مالى تا سياسى و ديپلوماتيك. اگر عرفات حاضر به فروش كامل وطنش نشود در پيش چشم جهانيان، با اينكه صد كشور او را به عنوان رئيس منتخب مردمش به رسميت مى شناسند، زندانيش مى كنند و سپس مى كشندش و آب از آب تكان نمى خورد. اگر كسى از اسرائيل انتقاد كند (۱) متهم به يهودستيزى مى شود و به دادگاه مى كشانندش (نمونه ها در فرانسه بسيار است.). اگر فاشيست ها در اتريش بر سرِ كار آيند (يورگ هايدر در چند سال پيش)، جنجال برپا مى شود و حتى صحبت از اخراج آن كشور از اروپا مطرح مى گردد، اما اگر در اسرائيل بر سر كار آيند (مانند دولت كنونى و وزير خارجه اش ليبرمن)، هيچ كشورى و حتى ملل متحد حق ندارد از او استقبال نكند. اسرائيل هر روز شرايط تازه اى بر فلسطينى ها تحميل مى كند مثلاً از فلسطينى ها مى خواهد كه شرط «ادامهء مذاكرات صلح» (كدام صلح ؟!) اين است كه آن را به عنوان دولت يهودى به رسميت بشناسند و يكى هم نمى گويد دولت مبنى بر نژاد و مذهب با «دموكراسى» سازگارى ندارد. اسرائيل بهانه ها پيش مى كشد تا وقت بيشترى به دست آورد و فلسطين را به طور كامل ببلعد چنان كه تا حد زيادى با استفاده از ضعف و فساد جبههء اعراب و حمايت سرمايهء جهانى و اشغال خزنده در اين امر موفق شده است. چيزى كه تا كنون نتوانسته ببلعد ملت زحمتكش و ستمديدهء فلسطين است كه با مقاومت جسورانه و پيگير خود چون خار در گلوى اشغالگر حريص گير كرده است. اتحاديهء اروپا در سال گذشته، به رغم ۶۰ سال تجاوز و اشغال و زيرپا گذاردن قطعنامه هاى ملل متحد ــ كه براى ديگر كشورها مانند عراق، بايكوت و حمله نظامى به بار مى آورد ــ درست يك هفته قبل از تجاوز ويرانگر عليه غزه كه از پيش برنامه ريزى شده بود، اسرائيل را به سطح يك كشور اروپايى ارتقا داد با اينكه هيچ يك از شروط روابط دوجانبه بين اروپا و اسرائيل (از جمله حقوق بشر) را مراعات نكرده بود و امروز ۲۷ اكتبر ۲۰۰۹ خاوير سولانا نمايندهء سياسى اتحاديهء اروپا، اسرائيل را عضو اين اتحاديه ناميد. توجه كنيم كه فرستادهء ملل متحد ريچارد گلد استون براى تحقيق دربارهء تجاوز اسرائيل به غزه، طى گزارشى از جنايات جنگى اسرائيل سخن مى گويد و هنوز بحث دربارهء گزارش وى به درستى آغاز نشده، اروپا به جنايتكار پاداش مى دهد. راستى با چنين توازن قوايى چرا بايد اسرائيل از اشغال و جنايت دست بردارد؟ اوباما وانمود مى كرد يا مى خواست اسرائيل را در چارچوبى قانونى محدود كند، اما دربرابر آن زانو زد و حرف هاى كهنهء تكرارى استقرار صلح و «دولت فلسطين» را عملاً پس گرفت.
از انكار هويت فلسطينى ها و آنها را «مادون انسان» بشمار آوردن (از اين فاشيستى تر هست؟) و مصادرهء مستمر اراضى و اخراج آنان از سرزمين شان بگذريم به اين خبر كه اين روزها در گوشه و كنار شنيده مى شود يعنى مصادره و دزدى آب فلسطين توجه كنيد:
امنستى انترناسيونال ديروز ۲۷ اكتبر ۲۰۰۹ طى اطلاعيه اى اعلام كرد كه اسرائيل فلسطينى ها را از آب محروم مى كند و با كنترل كامل منابع عمومى آب و اعمال سياست تبعيض نژادى دسترسى فلسطينى ها را به آب در سرزمين خودشان شديداً محدود كرده است. در همان حال دست كولون ها (مستعمره نشينان مهاجر يهودى) را براى استفادهء «تقريباً نامحدود از آب» باز گذاشته است. بنا براين گزارش، اسرائيلى ها ۴ برابر فلسطينى ها آب مصرف مى كنند. اين «نابرابرى» در برخى مناطق ساحل غربى بسيار بيشتر است به طورى كه مستعمرات يهودى گاه ۲۰ برابر فلسطينى هايى كه در روستا يا شهرهاى مجاور به سر مى برند آب مصرف مى كنند. «استخر، چمن هاى آب داده و زمين هاى كشاورزى آبيارى شدهء متعلق به مستعمرات درست در نقطهء مقابل دهكده هاى فلسطينى نيازمند آب قرار دارند». وزارت خارجهء اسرائيل اظهار مى دارد كه اين كشور منابع طبيعى آب را منصفانه با فلسطينى ها قسمت مى كند، اما امنستى مى گويد كه فلسطينى ها نه مجاز به حفر چاه آب هستند ونه حق دارند چاه قديمى را تعمير كرده آن را قابل استفاده كنند؛ زيرا هر دو موكول به اجازهء مقامات اسرائيلى ست. علاوه بر اين جاده هاى بسيارى يا بسته شده يا عبور و مرور در آنها بسيار محدود است و اين وضع تانكرهاى آب را مجبور مى كند جاده هايى را دور بزنند تا به دهكده هايى برسند كه در شبكهء توزيع آب قرار ندارند. امنستى تعداد فلسطينى هايى را كه در ساحل غربى به آب لوله كشى دسترسى ندارند به ۱۸۰ تا ۲۰۰ هزار نفر تخمين مى زند.
اما در نوار غزه، تهاجم اسرائيل در زمستان گذشته باعث وارد آمدن آسيب هاى زيادى به مخازن آب، چاهها، فاضل آب و مراكز پمپاژ آب شده و اين، علاوه بر بسته بودن مرزهاى غزه با اسرائيل و مصر، خود خسارت ديگرى ست. سيستم كاناليزه كردن آبهاى مصرف شده و فاضل آب و شبكه هاى آن به ويژه آسيب سخت ديده و وارد كردن لوله و ديگر وسايل فلزى هم ممنوع است «مبادا در ساختن خمپاره هاى دست ساز به كار گرفته شود» (۲). در سواحل غزه دريا و پلاژها آلوده به مواد فاضل آب هستند.
امنستى از اسراائيل مى خواهد كه به اين سياست تبعيض آميز پايان دهد و فوراً كليهء محدوديت هايى را كه به فلسطينى ها تحميل شده لغو كند تا آنها بتوانند منصفانه به آب دسترسى داشته باشند.
(برگرفته از سايت www.france-palestine.org)
از طرف ديگر، عبدالرحمان تميمى كارشناس و مسؤول امور آب در ساحل غربى در اين باره مى گويد:
مشكل آب در فلسطين به لحاظ سياسى، اقتصادى و فنى مربوط است به اشغال. اسرائيل يك رشته فرمان نظامى صادر كرده كه امور آب را تحت كنترل فرماندهى ارتش گذاشته و سپس به شركت اسرائيلى مكاروت واگذار شده است. وضعيت هرچه وخيم تر شده و مى شود زيرا نياز بيشتر مى گردد و منابع آب هرچه كمتر. سياست اسرائيل دائر بر گسترش مستعمرات مقادير هنگفتى آب را به كولون ها اختصاص مى دهد. ديوار جداسازى تبعيض نژادى هم كه در فلسطين كشيده چشمه ها و منابع متعددى از آب را غصب كرده است.
هم اكنون هر كولون (مهاجر يهودى) ۶ برابر فرد فلسطينى مصرف آب دارد يعنى فرد فلسطينى در سال ۱۲۰ متر مكعب آب مصرف مى كند و هر كولون بين ۵۰۰ تا ۶۰۰ متر مكعب. اما اوضاع در غزه فاجعه بار است. مى توان گفت كه اسرائيل سفرهء آبهاى زير زمينى را مانند كودكى مرده رها كرده و فلسطينى ها چاره اى ندارند جز آنكه با همين كودك مرده سر كنند.
در ساحل غربى پمپ هاى آب كولونى ها (مستعمرات) ۳۰ درصد آبهاى زير زمينى را مى مكند و ۵۰ درصد آبها هم مستقيماً زير نظر اسرائيل است يعنى ۸۰ درصد آبهاى زير زمينى تحت كنترل اسرائيل است وتقريباً ۱۵ درصد (يا كمى بيشتر) از آب به فلسطينى ها مى رسد بدين معنا كه ۲۰۰ هزار مهاجر اسرائيلى معادل ۲ ميليون فلسطينى آب مصرف مى كنند. دربارهء تأثير ديوار بر آب هاى فلسطين بايد گفت بيش از ۲۰ چاه عميق كه براى كشت و زرع مورد استفاده قرار مى گرفته با كشيدن ديوار از كنترل فلسطينى ها خارج شده و به علاوه، آب آشاميدنى ۳۰ هزار شهروند فلسطينى هم از همين چاهها بوده است. ديوار تعداد زيادى چشمه را نيز از دسترس فلسطينى ها خارج كرده است.
متأسفانه در مذاكرات بين اسرائيل و تشكيلات خودمختار هيچ خط استراتژيك واحد يا آينده نگرى وجود ندارد و حذف مسألهء آب هم از مذاكرات در چنين چارچوبى ست. اسرائيل هم از تفرقه اى كه بين فلسطينى ها وجود دارد بيشترين سوء استفاده را مى كند. (برگرفته از راديو اوريان www. Radioorient.com ــ ۲۸ اكتبر ۲۰۰۹)
دفاع از مبارزهء عادلانهء فلسطين از مبارزه براى آزادى ـ برابرى در ايران و در ديگر مناطق جهان جدا نيست.
- - - - - - - - - - - - -
۱ـ نك به كتاب «آيا مى توان از اسرائيل انتقاد كرد؟» نوشتهء پاسكال بونيفاس
Est-il permis de critiquer Israël ?
Pascal Boniface, Paris 2003.
۲ـ اين هم بهانهء ديگرى ست كه اسرائيل براى مجبور كردن فلسطينى ها به ترك سرزمين شان مطرح مى كند. سازمان هاى رسمى مدافع حقوق بشر اشغالگر و اشغال شده، جنايكار و قربانى را با يك ميزان مى سنجند! تا نشان دهند «بى طرف» اند (م.)
- توضیحات
- نوشته شده توسط آرش شماره ۱۰۳
- دسته: فلسطین
ديوار ننگ
مجموعه مقالات
برگرفته از آرش شماره ۱۰۳ (مرداد ۱۳۸۸ / اوت ۲۰۰۹)
ديوار آپارتايد و پيآمدهاى فاجعه بار آن براى ملت فلسطين
بهروز عارفى
هنگامى كه در ۹ نوامبر ۱۹۸۹، ديوار برلين فروريخت،جهانيان هورا كشيدند و جشن گرفتند. فروپاشى اين ديوار زمينه هاى اتحاد دو آلمان را فراهم كرد. ديوار برلين كه در سال ۱۹۶۱ ميلادى كشيده شد، دو نيمه شرقى و غربى شهر برلين را از هم جدا مى كرد و نيمهء غربى را چون جزيره اى دربر مى گرفت. ديوار ۱/۴۳ كيلومتر طول داشت و ارتفاع آن به سه متر مى رسيد. ساختمان اين ديوار كه در چارچوب «جنگ سرد» مى گنجيد، اعتراض ها و نفرت هاى فراوانى برانگيخت و «جهان آزاد» را سخت بر آشفت. هنگام فروپاشى ديوار برلين، كمتر كسى تصور مى كرد كه با گذشت زمانى نه چندان دراز، دولتى جرات كند كه ديوارى بلند تر، طولانى تر، مجهز به همه ابزار مدرن كنترل و با برج و باروهاى فراوان در وسط سرزمين ديگران بكشد و با اين اقدام، بخش بزرگى از خاك آنان را نيز غصب كند، اما آب از آب تكان نخورد!
چنين رخدادى با پيشنهاد اهود باراك (نخست وزير پيشين اسرائيل) و تصميم آريل شارون نخست وزير جنايتكار اسرائيل در ژوئن سال ۲۰۰۲ انجام شد. ساختمان ديوارى به طول ۷۰۹ كيلومتر (و شايد كمى هم بيشتر) و با بودجه ى ۲ ميليارد يوروئى آغاز شد كه سرزمين هاى كرانه باخترى را از هم گسسته و زندگى روزمره فلسطينيان را تيره و تار ساخت و اما همان «جهان آزاد» يا به زبان رايج روز، «جامعه بين المللى» فقط به موضع گيرى هاى توخالى و اعتراضات بى آب و رنگ بسنده كرد. اين دو برخورد متناقض نسبت به دو پديده مشابه، نمونه بارز وجود سياست يك بام و دوهوا در سطح جهان است.
پس از آن كه دولت هاى پى در پى اسرائيل، «روند صلح اسلو» را به شكست كشانيدند، گسترش شهرك هاى استعمارى (كولونى ها) را در كرانه باخترى رود اردن و منطقه بيت المقدس تشديد كردند، بارها به سرزمين هاى فلسطينى لشكركشى كردند و فاجعه هائى چون كشتار جنين بوجود آوردند، انزوا و قتل ياسر عرفات را تدارك ديدند، نوميدى و ياس جاى اميد به آينده را در دل تك تك فلسطينى ها و بويژه جوانان گرفت و روزگار تاريك ترى براى فلسطينيان آفريد كه به از سرگيرى انتفاضه دوم منجر شد و در پى آن بر تعداد عمليات انتحارى نيز در اسرائيل افزوده شد. دولت اسرائيل كه در تمام دوران مذاكرات، از «امنيت اسرائيل» همچون شمشير داموكلس بر فراز سر فلسطينى ها استفاده مى كرد، به بهانه پيشگيرى از «عبور تروريست هاى فلسطينى» طرح ساختمان ديوار را به اجرا گذاشت.
ساختمان ديوار «حائل» يا «جدائى» كه فلسطينيان نام «ديوار ننگ» بر آن نهادند، از شمال كرانه باخترى و دهكده سلم مجاور جنين شروع شد و به سوى جنوب كشيده شد. با تغيير مسير ديوار بدستور شارون، ديوار كه در شش كيلومترى داخل سرزمين هاى فلسطينى كشيده مى شد در نزديكى هاى قلقيليا تا ۲۲ كيلومتر وارد كرانه باخترى مى شد. اين ديوار ۴۷ شهرك استعمارى مهاجرنشين را كه بر روى زمين هاى غصب شده بنا شده اند، دور مى زند. در شمال فلسطين، بويژه در جنين، تولكرم و قلقيليا تا ۵۰ درصد زمين هاى فلسطين به اسرائيل الحاق مى شود. زندگى ۸۵۰ هزار نفر مستقيما مختل شده و امكان رفت و آمد (از آزادى تردد سخن نمى گوييم!) را از دست داده اند. از ژوئن ۲۰۰۲ تا پايان سال ۲۰۰۳، ۱۴۰۲ خانوار از زمين هاى خود اخراج شدند و در حدود ۲۶۳ هزار نفر – دو هزار خانوار- ساكن ۴۲ دهكده در محاصره قرار گرفته اند. ۱۱۵ هزار فلسطينى ميان ديوار و مرز سال ۱۹۶۷ محبوس شده اند.
در قلقيليا در اطراف «خط سبز»، ۵۰ هزار نفر زندگى مى كنند كه ۸۰ درصدشان پناهنده اند. زمين هاى اين محل بسيار حاصلخيز است. اسرائيلى ها در ابتدا، در سال ۱۹۹۶ سى هكتار از زمين ها را براى ايجاد جاده امنيتى غصب كردند. در سال ۱۹۹۷، ده هكتار ديگر براى تاسيس يك اردوگاه نظامى غصب شد. در سال ۲۰۰۲ با ايجاد منطقه «واسط» از دسترسى زارعان قلقيليا به مزرعه هايشان جلوگيرى كردند. از ۶۷ روستاى واقع در شمال فلسطين، دست كم ۱۵ روستا ميان خط سبز و ديوار زندانى شده اند.
از كل ۷۰۹ كيلومتر ديوار فقط ۱۵ درصد بر روى مرزسبز (خط آتش بس ۱۹۴۷) قرار دارد و بر طبق نقشه «دفتر هماهنگى امور انسانى سازمان ملل (OCHA)»، اسرائيل ۵/۹ درصد از سرزمين هاى فلسطينى (از ۲۲ درصد سرزمين تاريخى فلسطين كه به فلسطينى ها وعده داده اند) را با تمام منابعش به خود ضميمه مى كند. اين ديوار مانع دسترسى بخش هاى بزرگى از كرانه باخترى به منابع آب نيز مى گردد. دره رود اردن نيز از دسترسى فلسطينيان خارج مى شود.
وجود پاسگاه هاى نظامى كه به چك پوينت شهرت دارند، ارتباط اهالى را با يكديگر قطع كرده است. و چون اين پاسگاه ها به هنگام شب بسته اند، دسترسى اهالى به پزشك و بيمارستان كاملا غير ممكن است. تازه هنگام روز نيز، هميشه باز نيستند و براى گذر از آنان، فلسطينيان بدترين بى حرمتى ها و توهين ها و استهزاها را تحمل مى كنند و اغلب نيز مجبور به بازگشت مى شوند. گذر از آنان كارى شاق است.
اين ديوار علاوه بر الحاق سرزمين هاى فلسطينى، گاه روستاها را نيز به دونيم تقسيم مى كند. براى ساختمان آن، مزارع فلسطينيان را در هم كوبيدند، درختان زيتون را از ريشه كندند، از دسترسى زارعان به آب جلوگيرى كردند تا آنان را وادار به تسليم كنند ولى فلسطنيان با دستان خالى مقاومت كردند و زمين هاى خود را رها نكردند. ديوار با تكه تكه كردن سرزمين هاى فلسطينى، آن ها را محبوس كرده و از آنچه از فلسطين تاريخى بجا مانده، تكه هائى از بانتوستان هاى جدا از هم مى سازد. و به همين دليل است كه آن را ديوار آپارتايد يا تبعيض نژادى نيز مى خوانند. تنها فلسطينى ها و پشتيبانان خستگى ناپذير هميشگى آنان نيستند كه ديوار را محكوم كرده اند. كم نبودند شخصيت هاى مشهور غربى كه فلسطين را با بانتوستان هاى آفريقاى جنوبى دوران آپارتايد مقايسه كرده اند. براى نمونه ميتوان از جيمز كارتر رئيس جمهورى پيشين آمريكا نام برد.
هرچند، مراجع بين المللى به موضعگيرى هاى صورى بسنده كردند ولى افكار عمومى جهان و بويژه نيروهاى مترقى در چهارگوشه جهان به نكوهش از ديوار برآمدند و در اين مبازره نابرابر فلسطينان را تنها نگذاشتند.
در درون اسرائيل نيز، به رغم پشتيبانى اكثريت مردم از طرح دولت اسرائيل، با اين گمان نادرست كه ديوار موجب توقف سوءقصدها مى شود و براى آنان «امنيت» مى آورد، انجمن ها و سازمان هاى طرفدار حقوق بشر و صلح طلبان اين كشور براى يارى مردم فلسطين در مبارزه با ديوار در كنار آنان قرار گرفتند.
در اين مبارزه، يكى از روستاها با مبارزه اى بى پايان و بدون توسل به خشونت زبانزد شد. روستاى بلعين واقع در نزديكى رام الله با كشيدن ديوار، تكه تكه شده است و روستائيان قادر به رفتن به مزرعه و حتى ديدار همديگر نيستند. ديوار ۶۰ در صد از اراضى دهكده را به اسرائيل ضميمه كرده است. روستائيان با يارى تشكلاتى نظير «گوش شالوم» (مجموعه صلح به رهبرى اورى آونرى)، «آنارشيست ها عليه ديوار»، «انجمن بلعين» و ... چندين سال است كه با اشغالگران اسرائيل به پيكار برخاسته اند و در اين راه شهيد هم داده اند. تا كنون ۱۶ فلسطينى و از جمله ۱۱ كودك در تظاهرات عليه ديوار آپارتايد با گلوله سربازان اسرائيلى كشته شده اند. آخرين آن ها ابراهيم ابورحمه از اهالى بلعين بود كه جمعه ۱۷ مارس ۲۰۰۹ به قتل رسيد.
براى پشتيبانى از مردم بلعين در مبازره با ديوار، كنفرانسى بين المللى بوجود آمده كه دومين آن از ۱۸ تا ۲۰ اوريل ۲۰۰۷ در همان روستا برگزار گرديد. در اين كنفرانس شخصيت هائى چون دكتر عزمى بشاره (فلسطينى-اسرائيل و نماينده پيشين مجلس)، ماريد كوريگان ماگوير (برنده جايزه صلح نوبل- ايرلندى)، دكتر ايلان پاپه (از جريان مورخين جديد اسرائيل و نويسنده كتاب «پاكسازى قومى در فلسطين»)، لوئيزا مورگانتينى (ايتاليائى- عضو پارلمان اروپا)، استفان اسل (يكى از دو نويسنده منشور حقوق بشر سازمان ملل، مبارز خستگى ناپذير صلح عادلانه)، اميره هس (روزنامه نگار مترقى اسرائيلى)، ژان كلود لوفور (نماينده مجلس از فرانسه) و نماينده كميته مردمى بلعين شركت داشتند.
در سال گذشته، سومين كنفرانس با پيام جيمى كارتر آغاز شد. امسال نيز كنفرانس بين المللى بلعين در روزهاى ۲۲ تا ۲۴ آوريل ۲۰۰۹ برگزار شد. در قطع نامه پايانى كنفرانس خواسته شده است : HYPERLINK "http://www.bilin-village.org/francais/decouvrir-bilin) " http://www.bilin-village.org/francais/decouvrir-bilin) (
* محصولا ت اسرائيل بايكوت، سرمايه گذارى در اين كشور متوقف و مجازات هائى عليه آن تعين و عملى شود
* جنايات اسرائيل در فلسطين به عنوان جنايت جنگى شناخته شوند
* مقاومت بدون خشونت مردمى گسترش يافته و از آن پشتيبانى گردد
* ايجاد جنبش بين المللى همبستگى با فلسطين
از نهادهائى كه عليه ديوار به مبارزه برخاسته، دادگاه راسل در مورد فلسطين است. در نشست اين دادگاه، در روز چارشنبه چهارم مارس ۲۰۰۹، استفن اسل چنين گفت:
«دادگاه راسل در مورد فلسطين قصد دارد بر تقدم حقوق بين المللى به عنوان ركن راه حل مناقشه اسرائيل- فلسطين تاكيد كند... ديوان داورى بين المللى در ابراز نظر درمورد پيامدهاى كشيدن ديوار در سرزمين هاى اشغالى فلسطين، مواد مناسب حقوق بين المللى بشردوستانه و نيز حقوق بشر از منظر حقوق بين المللى و ده ها قطع نامه بين المللى را در مورد فلسطين چنين تحليل مى كند: وظيفه اين ديوان، توجه به عدم اجراى حقوق است در حالى كه اين مسئله بوضوح به اثبات رسيده است. كار ما از آن جا شروع مى شود كه ديوان داورى بين الملى متوقف شده است: تاكيد بر مسئوليتى كه حقوق بين الملل تعيين مى كند، از جمله مسئوليت جامعه يبن المللى. اين جامعه نمى تواند همچنان از وظايفش شانه خالى كند. (...)
حقوق بين المللى نبايد ملعبه دست سياست يك بام و دو هوا شود. ...
نكوهش از نقض حقوق بشر كافى نيست، بايد براى پايان بخشيدن به آن تلاش كرد. در حالى كه دولت هاى ما، نه فقط با بى عملى خود دچار خطا مى شوند، بلكه همچنين گاهى با كمك مستقيم يا غير مستقيم به ثبات بى عدالتى ها نيز چنين خطائى مرتكب مى شوند. لذا، بسيج ما براى وادشتن اين دولت ها براى اتخاذ تصميم هاى ضرورى، امرى اساسى است. (...)
ادامه مصونيت از مجازات، ادامه اشغال را تشويق مى كند، چشم انداز ايجاد دولت فلسطين پايدار را نابود ساخته، بى عدالتى را دائمى مى كند و ستمديدگان را ناگزير به خشونت سوق مى دهد. با برخاستن و اعتراض عليه اين مصونيت از مجازات، كه شصت سال است ادامه دارد، ما ميخواهيم كه اين منطقه سرنوشت ديگرى بيابد....»
دولت اسرائيل به موازات ساختمان ديوار، تلاش به عربى زدائى شهر بيت المقدس كرده و تلاش مى كند كه به اين شهر، كه براى سه مذهب يكتاپرست «مقدس» بشمار مى آيد، هويتى يهودى بدهد. در كنار ديوار، با گسترش شهرك هاى استعمارى، دويست هزار نفر را در اين شهر اسكان داده اند تا بازگشت به شرايط پيشين بيش از پيش دشوار و يا حتى غير ممكن گردد. دولت اسرائيل با همدستى شركت هاى فرانسوى و از جمله آلستوم در حال ساختن تراموائى در اين شهر است كه با جداكردن كامل مناطق فلسطينى نشين و يهودى نشين، زمين هاى بيشترى از فلسطينى ها را غصب كرده و در واقع شهر بيت المقدس را مصادره مى كند.
ديوار آپارتايد علاوه بر غصب زمين هاى فلسطينى، ناممكن ساختن زندگى روزمره فلسطينى ها، امكان ايجاد هر دولت پايدار و قابل دوامى را براى فلسطينى ها ناممكن مى سازد. هدف اصلى اسرائيل از ساختن ديوار، علاوه بر كنترل فلسطينى ها در دو سوى ديوار، زدن ضربه كارى به ايجاد هر دولت مستقل و پايدار فلسطينى است. اسرائيل با محبوس كردن فلسطينى ها در آن سوى ديوار، در واقع اسرائيلى ها را نيز زندانى مى كند.
سيلوان سيپل، كه دوازده سال خبرنگار لوموند در اسرائيل بود، در كتابى با عنوان «زندانى ها، جامعه اسرائيل در بن بست» تصوير بسيار درستى از جامعه اسرائيل بدست مى دهد و نشان مى دهد كه اين جامعه با سياست دولت هاى اسرائيل در واقع خود را «محبوس» ساخته است. او تلاش كرده تا اسرائيل را از نگاه «پائينى هاى» جامعه بررسى كند. در يك سوم از كتاب، رودرروئى جامعه اسرائيل با تاريخ خودش مورد بررسى قرار مى گيرد. «ماجراى تانتورا و فراتر از آن، تكان حاصل از پژوهش هاى «مورخين جديد» اسرائيلى در مورد اخراج فلسطينى ها. گفتار سنتى نفى و خودخواهى، برداشت هاى امنيتى از محيط زيست، شرق شناسى اسرائيلى، تحول بنى موريس مورخ «نمونه»، محتواى كتاب هاى درسى ديروز و امروز ...» . سپس نويسنده از فسادى سخن مى گويد كه جامعه اسرائيل را فراگرفته است...
آنچه سيلوان سيپل از عوارض فساد توضيح مى دهد ، براى تكان دادن انسان ها كافى است. تأثير فساد برروحيه مردم ، تجاوز به آزادى ها و مك كارتيسم ، استعمارگرائى جامعه اسرائيل ، خشونت بار شدن آن، تيز تر شدن ناسيوناليسم ، آن جامعه را تا سرحد جنگ داخلى و حتى كودتاى نظامى پيش برده است (همانطوريكه واكنش ها در رابطه با عقب نشينى از غزه نشان ميدهد ) به يقين اكثريت اسرائيلى ها خواهان پايان كشمكش هستند و اقليتى از آنان شجاعانه براى رسيدن به آن مبارزه مى كنند. اما آن ها بيش از آن «زندانى» خويش اند كه بتوانند پيروز شوند؟»
ديوار ننگ، فقط فلسطينى ها را از اسرائيلى ها جدا نمى كند، اين ديوار بويژه فلسطينى ها را از فلسطينى ها جدا كرده، روابط اقتصادى، اجتماعى و حتى خانوادگى جامعه فلسطين را بر هم زده، كشاورزى و تجارت آن را داغان كرده و بر فقر آنان مى افزايد. يكى از اهداف ساختمان ديوار، نابودى شالوده اجتماعى – اقتصادى فلسطين است.
اين ديوار، اسرائيلى ها را نيز در زندانى كه خودشان ساخته اند«زندانى» مى كند.
با اين كه دولت كنونى اسرائيل، راست ترين دولت تاريخ شصت ساله اين كشور است و وزير امورخارجه آن، آويگدور ليبرمن دست كمى از نئو فاشيست هاى اروپائى ندارد و در سر، فكر اخراج همه فلسطينى ها را از سرزمين آباء و اجدادى شان مى پروراند. دو واقعه تاثير تعيين كننده اى در چشم انداز سياسى منطقه خاورميانه و خصوصا كشمكش فلسطين- اسرائيل دارد. موضوع مهم، تجاوز اسرائيل به غزه در زمستان سال گذشته است كه جهانيان را عليه اين كشور و سياست هاى استعمارى و تجاوزكارانه آن بر انگيخت. سازمان ملل اسرائيل را به ارتكاب جنايت هاى جنگى متهم كرد.عامل ديگر انتخاب اوباما و تغيير سياست دولت او در قبال اسرائيل در مقايسه با سياست رئيس جمهور پيشين امريكاست. براى نخستين بار، به نظر مى رسد كه ايالات متحده تمايل ندارد دنباله رو كور سياست هاى دولت اسرائيل باشد. آمريكا مهم ترين منبع مالى و تسليحاتى اسرائيل و نزديك ترين متحد آن است ولى اين بار تمايل دارد به فكر حفظ منافع خود در اين منطقه حساس و نفت خيز و رابطه با كشورهاى عربى و جهان اسلام نيز باشد.
«ايالات متحده، فرانسه، اتحاديه اروپا و روسيه از دولت اسرائيل خواستند تا به مستعمره سازى در فلسطين خاتمه دهد». دانى آيالون معاون وزارت خارجه اسرائيل در اطلاعيه اى چنين واكنش نشان داد: «اسرائيل بر حسب منافع ملى و بويژه در امورى كه به بيت المقدس مربوط مى شود، عمل كرده و خواهد كرد. نمى توان حق اسرائيل را بر بيت المقدس و توسعه آن ناديده گرفت.» (لوموند، ۲۱ ژوئيه ۲۰۰۹)
همان طورى كه اشاره شد، شرايط تا حدى تغيير كرده است:
بمناسبت پنجمين سالگرد اعلام نظر مشورتى ديوان داورى بين المللى كه ديوارى را كه اسرائيل براى جدا كردن آن كشور از كرانه باخترى كشيده، غيرقانونى خواند، دفتر هماهنگى امور انسانى سازمان ملل روز چهارشنبه ۸ ژوئيه چگونگى وضعيت فلسطين را منتشر كرد و نوشت: «اين حصار ابزارى براى محدود كردن رفت و آمد و زندگى فلسطينى هاست». «اين ديوار بخشى از نظم عمومى بن بستى است ... كه بر تحرك فلسطينى ها تاثير گذاشته و فضاى آنان را محدود تر كرده و بر قطعه قطعه شدن كرانه باخترى رود اردن مى افزايد. ...» (لوموند، ۸ ژوئيه ۲۰۰۹) آيا، اين همه اسرائيل را وادار به عقب نشينى خواهد كرد؟ نبايد زياد خوش بين بود. از حوادث شصت سال گذشته، چنين چيزى بر نمى آيد.
آيا زمان آن فرا نرسيده كه بر بى قانونى بين المللى در اين سرزمين كوچك نقطهء پايانى گذارده شود؟ با توجه به پراكندگى سياسى در درون فلسطين، و بويژه توازن نيرو در منطقه و جهان، نمى توان در مورد آينده كشمكش فلسطين-اسرائيل خوش بين بود. ولى روزنه هايى به چشم مى خورد كه هر چند ناچيز، خبر از آرزوى جهان دگرى مى دهد. آيا شرايط اجازه خواهد داد كه رنج مردم فلسطين نيز نقطه پايانى بر خود ببيند؟ اين را مبارزه ملت ها به ويژه خود اعراب و در نتيجه، تغيير در توازن قواى بين المللى تعيين خواهد كرد.
۲۵ ژوئيه ۲۰۰۹
شرم آوراست
تعصب دينى براسراييل مسلط شده است
شولاميت آلونى *
ترجمهى محمد ربوبى
مدت زيادى ازسخنرانى هاى نژادپرستانه ى رابين ، ماير كانان ، سپرى نشده بود كه از نويسنده و روزنامه نگار فقيد، آموس الون، رونوشت نامه اى را كه لرد روتشيلد، در اوت ۱۹۰۲ به هرتسل [ بنيان گذار صيهونيسم و سازمان دهنده نخستين كنگره صيهونيستى در سويس ] نوشته بود دريافت كردم . در اين نامه، روتشيلد توضيح داده است كه چرا از تاسيس دولت اسراييل در اين سرزمين پشنيبانى نمى كند. او در اين نامه نوشته است :
« تصور تاسيس يك مستعمره يهودى برايم دهشتناك است . ايجاد اين مستعمره، دولتى خواهد بود در داخل دولت . دولت كوچكى خواهد بود، ارتودوكس و كوته بين كه مسيحى ها و غير يهودى ها را محروم مى كند ».
بااين وجود وعليرعم پديده هايى مانند كانان ، ساليانى در اين سرزمين اميد وار بوديم كه پيش بينى روتشيلد تحقق نخواهد يافت . اميدوار بوديم كه اسراييل واقعا « حقوق اجتماعى و سياسى همه شهروندانش را ، صرفنظر از دين و مذهب شان ، نژادشان ، و جنسيت شان تضمين مى كند.» و نيز « آزادى دين و مذهب، معتقدات ، زبان، آمورش و فرهنگ همه شهروندانش را تضمين مى كند. » همان طور كه در اعلاميه استفلال اسراييل ذكر شده است .
سال ها سپرى شده و كانان جانشين هايى داشته است . نه تنها در بين جمعى آدم هاى حريص و بى پروا ، بلكه حتى در بين « نمايندگان منتخب درمجلس ( كنست ) » و دربين گروه كوچكى در درون حكومت .
حال اين گروه كوچك، دست اندركاراست، قوانين آشكارا نژادپرستانه اى وضع كند و دستجات پليس را روانه كند تا جلسات فرهنگى بين المللى را كه فلسطينى ها سازمان داده اند برهم زنند. زيرا، به نظر اين حكومت، فلسطينى هاى بومى اين كشور ، شهروندان درجه دوم محسوب مى شوند . وضع كنندگان اين قوانين معتقد نيستند كه حقوق بشر شامل اعراب نيز مى شود. از حقوق فرهنگى آنها ، از حق مسكن ، و حتى از حق داشتن زمين نيز صرفنظر كنيم . چرا چنين است ؟ چون، گويا چند هزارسال پيش، خداوند ، مالكيت اين سرزمين را به قوم برگزيده ى يهود و فرزندان آنها وعده داده است !
جاى بسى تاسف وشرم آوراست ، آن چه روتشيلد پيش بينى كرده بود، دراين ميان به وقوع پيوسته است . پس از مبارزات به خاطر تاسيس دولت ، حتى در خطيرترين لحظات زندگى و در تيره و تارترين خواب و خيالات خود ، نمى توانسنيم تصور كنيم طرفداران ياكونسكى در صددند با وضع قوانين نژاد پرستانه ترس و وحشت ايجاد كنند .
ما هرگز نمى توانستيم تصور كنيم، اينان ازطريق دست كارى در نظام قضايى، تلاش مى كنند عدالت اجتماعى و حقوق بشر را از بين ببرند ـ ارزش هايى كه ضرورترين مبانى و اصول جامعه دمكراتيك هستند و همه مردان و زنان و كودكان ، صرفنظر از نژاد و كيان ، دين و مذهب يا جنسيت، از آن ها برخوردارند.
چهل و دوسال است در سرزمينى كه به ما تعلق ندارد، اشغالگر و سركوب كننده شده ايم. آيا واقعا بايستى قزاق هاى چپاوگرى شويم كه مزارع و باغستان ها را نابود كنيم ، زنان و كودكان و كهنسال ها را زجر دهيم ؟
در ترانه اى چنين سروده شده :
« ما مالك اين سرزمين هستيم ، اين سرزمين ازآن ماست »
اما اين ترانه مى بايست چنين سروده شود:
« ما صاحب قدرت هستيم ، قدرت از آن ماست . ما پول داريم ، پول از آن ماست . ما مجازيم هركارى بكنيم . »
يعنى: قومى را از گرسنگى از پا درآوريم ، زندانى كنيم ، و سرانجام با بمباران هوايى ، با پرناب بمب هاى خوشه اى و فسفرسفيد نابودشان كنيم . چون، ما صاحب و حاكم اين سرزمين هستيم و خداوند ما را برگزيده است! . سلطه ى تعصب دينى بر اسراييل شرم آوراست .
* Shulami Aloni، در سال ۱۹۲۸ در تل آويو متولد شد ه است. در جوانى به سازمان دفاع از خود ( هاگانا ) پيوست و در جنگ هاى استفلال طلبانه شركت كرد . در كابينه رابين وزير آمورش و پرورش بود . آلونى كه در رشته حقوق تحصيل كرده است ، از سال ۱۹۹۶ براى بازگردانيدن زمين هاى اشغالى به فلسطينى ها و دولتى سكولار مبارزه مى كند .
برگرفته از روزنامه هارتس ، تل آويو، ترجمه از متن آلمانى در فرانكفورتر روند شو ، شماره ۱۳۴ ، ژوئن ۲۰۰۹
«ديوار ننگ» و گفته هايى در باره ى آن
نوآم چامسكى
«چيزى كه در بحث مربوط به شهرك هاى استعمارى (مهاجرنشين هاى يهودى) فراموش مى كنند، اين است كه حتى اگر اسرائيل مرحله نخست «نقشه راه» را هم بپذيرد، كليه طرحهاى مستعمره سازى كه با بهره گيرى از پشتييبانى ايالات متحده، گسترش يافته است، همچنان باقى خواهد ماند. از اين طريق اسرائيل زمين هاى حاصلخيزى را كه در نتيجهء اين ديوار غير قانونى جداسازى به اسرائيل الحاق شده (از جمله منابع آب منطقه، و نيز دره رود اردن كه بخاطر گسترش مستعمره ها بسوى شرق، تكه تكه شده) همه را از آنِ خود مى كند.»
سازمان ملل متحد و«ديوار جداسازى»
از سال ۱۹۹۶، دولت اسرائيل طرحى را براى جلوگيرى از ورود غير مجاز به اسرائيل از نواحى مركزى، و شمالى كرانه باخترى مورد بررسى قرار داد.
در بهار ۲۰۰۲، شوراى وزيران اسرائيل به بهانهء عمليات مقومت و نفوذ مبارزان فلسطينى به داخل اسرائيل طرح ايجاد يك ديوار «پيوسته» در برخى نقاط كرانه باخترى و يبت المقدس را به تصويب رساند.
مجمع عمومى سازمان ملل در ۲۱ اكتبر ۲۰۰۳، اعمال خشونت بار، تروريسم و تخريب را محكوم كرده، و چون اين خطر وجود دارد كه مسيرديوارى كه اسرائيل در سرزمين هاى اشغالى فلسطين از جمله بيت المقدس شرقى و اطراف آن مى سازد، در مذاكرات آينده اخلال ايجاد كرده و عملا راه حل دو دولت را غير ممكن سازد، ابراز نگرانى كرد [توجه شود كه مقاومت مبارزان فلسطينى همه تروريسم است و بايد محكوم شود؛ اما تروريسم دولتى اسرائيل كه تمام حقوق و معيشت و حتى هستى يك ملت را دارد به نابودى مى كشد فقط ابراز نگرانى «جامعهء بين المللى را بر مى انگيزد. م.]. مجمع عمومى از اسرائيل خواست تا كارهاى مربوط به ساختمان ديوار را متوقف كرده و نسبت به انهدام اين ديوار كه از خط ترك مخاصمه ۱۹۴۹ فاصله گرفته و با حقوق بين المللى در تناقض است، اقدام كند [البته اسرائيل به اين توصيه نيز مثل همهء توصيه هاى ديگر كوچكترين اعتنائى نكرده است و همه اينها بدون كوچكترين مجازات و حتى سرزنشى. م.].
نظر مشورتى ديوان داورى بين المللى
در نوامبر ۲۰۰۳، مجمع عمومى سازمان ملل از ديوان داورى بين المللى (دادگاه لاهه) خواست در مورد پى آمدهاى كشيدن ديوار از منظر حقوق بين المللى نظر مشورتى فورى بدهد.
اين دادگاه در ۹ ژوئيه ۲۰۰۴ اعلام كرد:
ساختمان ديوارى كه اسرائيل، نيروى اشغالگر در سرزمين هاى اشغالى فلسطين مى سازد و از جمله در داخل و پيرامون بيت المقدس شرقى، ووضعيتى كه ساختمان اين ديوار به وجود مى آورد، خلاف قانون بين المللى است.
ديوان مزبور سپس ادامه مى دهد:
«اسرائيل موظف است كليه خسارت هائى كه ساختمان ديوار در سرزمين هاى اشغالى فلسطين و از جمله در داخل و پيرامون بيت المقدس شرقى وارد آورده، جبران كند.» [معلوم نيست چرا رأى دادگاه لاهه وقتى به اسرائيل مربوط مى شود معناى توصيه به خود مى گيرد. چرا درباره ميلوزويچ لازم الاجرا بود ولى براى اسرائيل چنين نيست. «سياست يك بام و دو هوا» هر مفهومى را از عدالت بين المللى بى اعتبار كرده است. م.]
اتى ين باليبار (فيلسوف و استاد داتشگاه پاريس) و هانرى كورن (زيست شناس و عضو آكادمى علوم فرانسه) در بيانيه اى با عنوان «بايد ديوار آپارتايد را در فلسطين نابود ساخت» (لوموند، ۹ اوت ۲۰۰۲) مى نويسند:
...
«اين ديوار، يا مستقيما جمعيت را جا بجا مى كند يا بطور غيرمستقيم با جلوگيرى از دسترسى مردم به امكانات زندگى، آنان را از سرزمين شان بيرون مى راند، بطورى كه اهالى مجبور به ترك روستاها و نهايتا كشورشان شوند، چنان كه برخى در اسرائيل علنا آن را بر زبان مى آورند.
براى فراهم كردن زمينه ساخت اين ديوار و براى ساختن آن، خانه ها را ويران، جاده ها را بسته، درختان را قطع و زمين ها و منابع آب را غصب مى كنند. با ساختمان ديوار، كودكان نمى توانند به مدرسه بروند، مردم بيكار مى شوند و خانواده ها بى خانمان مى گردند. تخمين زده مى شود كه بين نود تا دويست و ده هزار تن از اهالى كرانه باخترى هم اكنون از ديوار صدمه ديده اند....
اين ديوار، وجود مستعمره ها را هميشگى مى كند . يادآورى كنيم كه اين شهرك ها از نگاه حقوق بين المللى غيرقانونى اند... با منزوى ساختن بيت المقدس شرقى، ديوار الحاق آن را به اسرائيل تدارك مى بيند.... با وجود ديوار ارتباط ميان فلسطينيان غير ممكن مى گردد....
اين ديوار بتونى با تمام تجهيزات، برج هاى ديده بانى، نگهبانان و لوازم الكترونيكى مراقبت، فلسطينى ها را زندانى مى كند، فلسطينيانى كه دوام آورده و موفق شده اند تا بر روى تكه زمين ناچيزى در سرزمين خودشان ، مقاومت كنند. ديوار باعث اسارت يك خلق است. از پيامدهاى آن، كه طعنه تلخى است زاييدهء طرح فتوحات و سيطره اسرائيل، اين است كه مردم اسرائيل را با همه «نيروهاى دفاعى» اش ، به زندانبانان يك اردوگاه تبديل مى كند. به همين جهت درك اين موضوع ساده است كه چرا شمار قابل توجهى از جوانان اسرائيل زندان را بر خدمت سربازى ترجيح مى دهند. ...
با دوره جديدى از فاجعهء فلسطين، يعنى با «النكبه» جديدى روبرو هستيم. بجاى «دولت فلسطنيى پايدار» كه جامعه بين المللى وعده اش را داده بود .... وصله پينه هائى از بانتوستان و اردوگاه هاى پناهندگان خواهيم داشت. نه تنها چنين «دولتى» از نظر اقتصادى، فرهنگى و ادارى قابل دوام نمى باشد، بلكه از نظر انسانى نيز قابل زندگى نخواهد بود. ضربه اى كه از نقطه نظر موجوديت به خلق عرب فلسطين وارد مى شود، با ابعاد اخراج سال ۱۹۴۸ و اشغال ۱۹۶۷ قابل مقايسه است. لابد، براى از پا درآوردن خلقى كه نمى خواهد از ميان برود، بايد به شديدترين شيوه ها متوسل شد...
شاهديم كه چه براى حال و چه آينده، ديوار آبستن چيزى نيست جز فقر و اخراج فلسطينى ها از ميهنشان، وحشت وترور و جنگ بى پايان.
در مقابل اين فاجعه چه خواهيم كرد؟ به بهانه اصل عدم مداخله، تماشاگر بى عملى خواهيم ماند تا بعد ها بگوئيم كه شاهد عينى جنايت عليه بشريت بوديم.. اين ننگ است...
... بايد سياست تخريب و الحاقى كه اسرائيل دنبال مى كند، متوقف شود... سياست هاى دولت شارون وضع را وخيم تر نيز كرده است»
پاپ و «ديوار جداسازى»
پاپ بنديكت شانردهم، در سفر به سرزمين هاى اشغالى فلسطين (ماه مه ۲۰۰۹) ، از ديوار آپارتايدى كه اسرائيل در فلسطين مى كشد، ديدن كرد و با اهالى اردوگاه «عيده» گفتگو كرد و گفت «روايت انان از شرايط زندگى شان در كرانه باخترى و غزه، تكان دهنده است.» او افزود «با نگرانى خاطر شاهد زندگى پناهندگانى بودم كه چون خاندان مقدس مجبور به فرار از خانه و كاشانه شان شدند.» . ... «نزديك اردوگاه و در بخشى برآمده از بيت لحم، من همچنين ديوار را ديدم كه به سرزمين هاى شما تجاوز كرده، همسايگان را از هم جدا و خانواده ها را از هم رانده است»
پاپ پس از بازديد ازديوار، ضمن پشتيبانى از ايجاد دولت مستقل فلسطين، گفت «مى توان ديوار ها را ويران ساخت» و از جمله «اين ديوار تراژيك را».
«ديوار» و اسرائيلى ها
گوشه اى از گفته هاى اسرائيليان طرفدار صلح
اورى آونرى، ۲۵ اوت ۲۰۰۷
... سال هاست كه سازمان ملل متحد طرح تقسيم فلسطين را تصويب كرده است. در اولين طرح سال ۱۹۴۷ ، بخش بزرگترى براى فلسطينى ها در نظر گرفته شده بود كه در طرح هاى بعدى بين المللى كمتر و كمتر شد.. راه حل دو دولت كه در اوايل سال هاى دهه ۱۹۹۰ مورد توافق واقع شد تا كنون به جائى نرسيده است... آخرين فصل از غصب فلسطين به دست اسرائيل كشيدن ديوارى است كه در مناطقى از كرانه غربى رود اردن در اعماق سرزمين هاى فلسطينى پيش مى رود و بيت المقدس شرقى را كاملا از فلسطين جدا مى كند.
در چنين شرايطى نه امكان دارد يك دولت فلسطينى با برخوردارى از حقوق برابر در كنار اسرائيل ايجاد شود و نه زمينه هاى مذهبى اختلاف در اين منطقه از بين خواهد رقت.
اگر روزى دولت مستقل فلسطين در بخشى از سرزمين تاريخى فلسطين ايجاد شود، اين دولت كوچك دقيقا در ميان ديوار ها محصور خواهد بود و از لحاظ اقتصادى به هيچ وجه دوام نخواهد يافت و زندانى اسرائيل و كشور هاى عربى مجاورخواهد بود. ...
و از مقاله اى تحت عنوان ديوار شيطان، ۳ مه ۲۰۰۳:
«افكار عمومى بدون اين كه بدانند، از «ديوار جداسازى» پشتيبانى مى كنند.... بايد بدون هيچ ابهامى گفت كه اين ديوار هيچ ربطى به امنيت ندارد.
ديوار شيطان تنها وسيله اى براى پراكنده ساختن فلسطينى هاست... اين ديوار، بيش از همه، مانعى براى اسرائيل است. ديوارى در مقابل صلح آينده، امنيت و رفاه. »
بخش هائى از مقاله ديوار ننگ،
نوشته ماتيو بروباچر (لوموند دپيماتيك، نوامبر ۲۰۰۲)
«ديوار امنيتى» كه دولت اسرائيل گرداگرد سرزمين هاى كرانه باخترى رود اردن و بيت المقدس مى كشد چشم انداز جغرافيائى و سياسى خاورميانه را از اساس تغيير خواهد داد. اسرائيل با كشيدن حصارى كه ارتفاعش سه برابر ديوار برلين و پهنايش دو برابر آن است (ديوار برلين را آلمان شرقى «ديوارصلح» مى ناميد و آلمان غربى ديوار ننگ) به طور يك جانبه بخش قابل توجهى از ساحل غربى را به خود ملحق كرده و موانع نظامى دور شهرهاى فلسطينى را تنگ تر ساخته و در نتيجه اهالى را كاملا محبوس كرده است.
فلسطينيان كرانه باخترى به سرنوشت فلسطينى هاى غزه دچار خواهند شد. هدف اولين مرحلهء اين طرح جدا سازى اسرائيل از بخش اعظم شمال سرزمين هاى كرانه باخترى ست... [با اين ديوار مناطق متعددى از همين ۲۲ در صد از خاك فلسطين تاريخى را ــ كه گفته اند قرار است «دولت فلسطين» در آن برپا شود ــ غصب مى شود] نواحى فلسطينى مانند دهكدهء كفين از ٦٠ درصد از اراضى كشاورزى خود محروم شده و نواحى ديگرى مانند شهر قلقيليا نه تنها زمين هاى كشاورزى خود را از دست ميدهد، بلكه به خاطر وجود اين حصارها ارتباطش هم از سرزمين هاى ساحل غربى و هم از اسرائيل قطع مى گردد. هر كيلومتر از ديوار اين بخش، براى دولت اسرائيل يك ميليون دلار تمام مى شود. اين ديوار توسط جدارهاى بتونى ٨ مترى و برج هاى ديدبانى در فاصلهء هر ٣٠٠ متر و نيز با خندق هايى با عمق ٢ متر، سيم هاى خاردار و جاده هاى انشعابى (كه محلات فلسطينى را دور مى زند) تقويت مى گردد.
اولين قسمت ديوار (ازشمال) به طول ٩٥ كيلومتر از سلم تا كفرقاسم كشيده شده و ٦/١ درصد از اراضى كرانه باخترى را عملا به اسرائيل الحاق مى كند كه شامل ١١ مستعمره (كولونى) اسرائيلى ست و ١٠ هزار فلسطينى. دولت يهود در نظر دارد اين ناحيه را به گونه اى به اسرائيل ملحق كند كه هنگام از سرگيرى مذاكرات بر سر وضعيت نهائى فلسطين، بازگشت به عقب آن چنان از نظر سياسى گران تمام شود كه اين الحاق غيرقابل برگشت تلقى گردد. اينجاست كه با استراتژى تغيير مكان خط سبز (مرزهاى ١٩٦٧) روبرو هستيم.
دولت يهود براى تحكيم كنترل بيت المقدس بزرگ برنامهء ساختمان سازى را در اين منطقه متمركز ساخته است. در «نقشهءتوسعهء اورشليم» كه در آغاز سال به تأييد شارون رسيده است، ديوار بر اساس محدوده اى از بيت المقدس كشيده ميشود كه اسرائيلى ها آن را پس از الحاق بيت المقدس شرقى در ١٩٦٧ تعيين كرده اند و علاوه بر آن دو ناحيهء بزرگ مجتمع استعمارى گيوون و معال آدوميم را بيرون از منطقه الحاقى قرار دارند دربر مى گيرد.
آن چه را كه ساخته شده براى خود حفظ خواهيم كرد
در حال حاضر، توجه اسرائيل متمركز است بر ساختن موانعى كه مناطق اسرائيلى را از اهالى فلسطينى جدا مى كند. در شمال، اسرائيل ديوارى ساخته است كه از منقطهء قلنديه مى گذرد، به منظور آن كه بيت المقدس را از رام الله جدا سازد. در شرق، به موازات جبل الزيتون يك ديوارهء بتونى ساخته شده تا مناطق فلسطينى ابوديس و عزاريه را از بيت المقدس جدا سازد. در جنوب، يك ديوار و خندق، بيت اللحم را از بيت المقدس جدا مى كند و علاوه بر آن بخش قابل ملاحظه اى از زمين هاى شهرى فلسطينى را به اسرائيل ملحق مى سازد. بدين ترتيب، اسرائيل محوطه اى را كه به مقبرهء راشل معروف است – و هم براى يهوديان و هم براى مسلمانان مقدس به شمار مى رود – به خود الحاق مى كند، در حالى كه اين ناحيه كاملا در داخل بيت اللحم و در حاشيهء اردوگاه پناهندگان قرار دارد.
با پايان ساختمان ديوار از شمال ساحل غربى تا بيت المقدس، دولت يهود ٧ درصد از اراضى ساحل غربى را به خود ملحق مى سازد كه ٣٩ مستعمره (كولونى) و تقريبا ٢٩٠ هزار فلسطينى را دربر مى گيرد. از اين عده هفتاد هزار نفر به طور رسمى، حق اقامت در اسرائيل نداشته و لذا حق سفر يا استفاده از خدمات اجتماعى اسرائيلى را ندارند. آن هم در حالى كه اسرائيل امكان زيست آنان را در سرزمين هاى كرانه باخترى به كلى از بين برده است. شرايطى كه اين ٧٠ هزار نفر در آن بسر مى برند فوق العاده آسيب پذير است و شك نيست كه آنان به تدريج مجبور به مهاجرت خواهند شد. اگر ديوار به سمت جنوب تا الخليل (هبرون) ادامه يابد، تخمين زده مى شود كه اسرائيل ٣ درصد ديگر از اراضى را نيز به خود ضميمه كند.
دولت اسرائيل بنا بر اين اصل كه مى گويد :« هرآنچه را كه امروز ساخته شود، فردا براى خود حفظ خواهيم كرد » ساختمان ديوار و گسترش كولونى ها را عملى مى سازد. هر چند اين اعمال برخلاف قوانين بين المللى و از جمله ده ها قطعنامهء سازمان ملل متحد است، اما در قطعنامه ها هيچگونه ساز و كارى براى جلوگيرى از اين خلاف قانون ها وجود ندارد. اگر پارامترهاى پيشنهادى پرزيدنت كلينتون را در دسامبر ٢٠٠٠ به خاطر بياوريم كه مى گفت «هر آن چه در بيت المقدس يهودى ست اسرائيلى خواهد شد و آن چه عربى ست فلسطينى»، خواهيم ديد كه چرا گسترش و تقويت مستعمره ها موجب مى شود كه برچيدن آن ها گران تر و بازهم دشوارتر گردد.
گرد آورى و ترجمه : بهروز عارفى
اسناد و مراجعى در مورد ديوار آپارتايد:
نقشه ها:
نقشه ديوار جداسازى ميان اسرائيل و فلسطين (از سازمان حقوق بشرى اسرائيل بت سلم)
http://www.populationdata.net/images/cartes/asie/proche-orient/israel/palestine_israel_mur_octobre_2003.jpg
نقشه ديوار جدائى در بيت المقدس شرقى (لوموند ديپلماتيك)
http://www.populationdata.net/images/cartes/actus/palestine-jerusalem-est-fev07.jpg
فلسطين: مظهر تمام عيار بى عدالتى غرب و اسرائيل
مصاحبهى مجله آرش با آلن گرش
عضو تحريريه ماهنامهء لوموند ديپلماتيك
- ميخواستم نظر شما را در مورد تحولات اوضاع فلسطين و بويژه در رابطه با «ديوار امنيتى» به گفتهء اسرائيل يا «ديوار تبعيض نژادى» به گفتهء فلسطينى ها كه در سرزمين هاى اشغالى كشيده شده بدانم. آيا هدف اصلى اسرائيل اين نيست كه نخستين بار مرزى براى خودش درست كند؟
* بايد در ابتدا گفت كه ديوار بر روى «مرزى» كه منطبق بر خط آتش بس ۴ ژوئن ۱۹۶۷ باشد، قرار ندارد. طول اين «مرز» ۳۵۰ كيلومتر است در حالى كه طول ديوار به ۷۰۰ كيلومتر مى رسد. ديوار كاملا در داخل خاك فلسطين قرار دارد و بخشى از سرزمين هاى فلسطينى را در بر مى گيرد. به عقيده من خط جديد مرزى را ترسيم نمى كند. بنظر من اين ايده كه گويا اسرائيل مى خواهد بر سر مرز جديدى مذاكره كند، درست نيست. براى اسرائيل، ديوار يكى از راه هاى كنترل سرزمين هاى فلسطين و تقسيم آن سرزمين هاست. اصلا به اين معنى نيست كه آن چه در شرق ديوار قرار دارد از كنترل اسرائيل خارج است. زيرا در اين منطقه، اسرائيل به ساختمان شهرك هاى استعمارى ادامه مى دهد، ايجاد جاده ها و شبكه بندى استراتژيكى سرزمين ها ادامه دارد. در ساختارى قرار داريم كه عمل انجام شده را تثبيت و هرگونه ايجاد دولت فلسطين مستقل، منسجم و پايدار را بيش از اندازه غيرقابل تصور مى كند.
- نخستين هدف اسرائيل در ساختمان ديوار، زير سوال بردن ايجاد فلسطين نبود؟
* ابتدا استدلال امنيتى را بكار بردند يعنى ديوار مانع گذر به اسرائيل مى شود. اسرائيل مى گويد، خوب نگاه كنيد سوءقصدها كمتر شده است. ولى اين ادعا درست نيست، دليل اين امر، نابودى سازمان هاى فلسطينى در كرانه باخترى است. نقش ديوار، اعمال سياست سركوب است . و يكى از دلايل هم سياست تشكيلات خودمختار است كه كم كم منسجم مى شود و براى كنترل سرزمين ها، با كمك آمريكاا، و نيز اسرائيل و اردن نيروى پليس ايجاد مى كند. اسرائيل هميشه استدلال امنيتى را بزرگ جلوه داده است. استدلال امنيتى يك استدلال تبليغاتى است. مردم اسرائيل آن را باور دارند به اين معنى كه معتقدند از آنان حفاظت مى كند. اگر ديوار بر روى مرز قرار داشت، اين استدلال منطقى بود ولى بر روى مرز [۴ ژوئن ۱۹۶۷] نيست. اثر عينى كشيدن ديوار نفوذ در عمق سرزمين هاى فلسطينى و دشوار تر كردن ايجاد دولت فلسطين است. موضع اسرائيل نسبت به فلسطينى ها دو پهلو و اساسا گنگ است . از يك طرف الحاق همه سرزمين هاى فلسطينى را در مد نظر دارد، كرانه باخترى رود اردن را «ارض اسرائيل» مى داند، و از سوى ديگر نمى تواند جمعيت فلسطين را به خود ضميمه كند. زيرا از به هم خوردن تناسب جمعيت هراس دارد كه به سود اعراب است. اين تضاد، از يك طرف از ايجاد دولت فلسطين جلوگيرى مى كند و از طرف ديگر مى خواهد از دست فلسطينى ها خلاص شود. چند امكان وجود دارد. تا قبل از تشكيل دولت فعلى نتانياهو، حكومت هاى پى در پى اسرائيل، ايجاد دولت فلسطين را مى پذيرفتند، گرچه هيچ اثر مشخصى در عمل نداشت. مى خواستند از دست مردم فلسطين خلاص شوند ولى هيچ قدمى در راه ايجاد دولت فلسطين بر نمى داشتند. امروز گفتمان تغيير يافته است و منسجم تر است. نتانياهو مى گويد كه ايجاد دولت فلسطين را نمى پذيرد و ساختمان شهرك هاى استعمارى را ادامه مى دهد. البته در گذشته هم ديده ايم كه نتانياهو موضعش را تغيير داده است. الان مى گويد كه در شرايطى مشخص، ايجاد دولت كاملا غير نظامى را مى پذيرد. اما اساسا اين پذيرش صورى هيچ مفهومى ندارد. اگر امروز صحبت از شناسائى دولت فلسطين بدون مرز هاى معين است، به اين دليل است كه وضعى ايجاد كنند كه فلسطينى ها نتوانند درخواست مليت اسرائيلى بكنند، يعنى اگر بگويند، خوب، امكان تشكيل دولت فلسطين وجود ندارد، پس ايجاد دولتى دموكراتيك مورد نظر است كه مسلمانان، يهوديان و مسيحيان بتوانند در كنار هم زندگى كنند.
- آيا اين نظر شانسى دارد كه عملى شود؟
* ببينيد، شانسى ندارد زيرا كه نه در ميان فلسطينى ها و نه در ميان اسرائيلى ها انعكاسى ندارد. در محل، هيچ حركت واقعى ومعينى براى تحقق آن وجود ندارد. اين ديدگاه بخت زيادى ندارد. نظريه اى كه روشنفكران فلسطينى نيز طرح كرده اند، اگر دولتى دموكراتيك نظير آن چه در افريقاى جنوبى رخ داد، مى خواهيد، به مبارزره مشترك يهوديان، مسلمانان و مسيحيان نياز است. آن چه «كنگره ملى آفريقا» موفق شد در آفريقاى جنوبى عملى كند، نبرد سياهان عليه سفيدپوستان نبود، با اين كه تناسب جمعيت سياهان نسبت به سفيد پوستان، ۶ يا ۷ بر يك بود، بلكه نبرد مشترك سياهان و سفيد پوستان نفش اساسى را ايفا كرد كه سفيدپوستان نيز نقشى به عهده گرفتند . امروزه اين امر امكان پذير نيست، يعنى براى ايجاد دولتى دموكراتيك، نبرد مشترك يهودى، مسيحى و مسلمان ضرورى است. شايد سؤال ابلهانه اى باشد، ولى اين مسئله پيش مى آيد كه آيا اين دولت مى تواند عضو جامعه عرب گردد يا نه؟ ايده جذابى است. اينجا در اروپا، ايده يك كشور با همه شهروندانش، جذاب است ولى بطور روشن، ايده اى نيست كه بتوان پياده اش كرد. كسانى كه از ديدگاه دولت واحد دفاع مى كنند، مى گويند كه نظريه دو دولت نيز قانع كننده نيست. گرايش من اين است كه فكر كنم كه ايجاد دولت فلسطينى بيش از پيش دشوار شده است. ولى ، استدلال برخى اين است كه شايد وجود دولت اوباما آخرين بخت باشد. و شايد هنوز بتوان دولت فلسطين را ايجاد كرد. وزراى پيشين امورخارجه آمريكا چنين عقيده اى دارند و وزراى خارجه پيشين اروپائى نظير اوبر ودرين، (وزير خارجه پيشين فرانسه) نيز از آن حمايت مى كنند . آنان مى گويند كه اين آخرين فرصت است است ولى به هر حال اگر اوباما سريعا به راه حلى نرسد، با بن بست مواجه خواهيم شد، آن هم براى مدتى طولانى و حتى بر روى بخشى از سرزمين تاريخى فلسطين نيز دولت فلسطين تشكيل نخواهد شد.
- براى اجراى چنين طرحى نظر مساعد اسرائيلى ها ضرورى است، آيا فكر مى كنيد در شرايط موجود چنين امكانى وجود دارد؟
* فكر مى كنم كه بزرگترين اشتباه استراتژيكى رهبران فلسطين در سى سال گذشته اين بود كه ارزيابى نادرست كردند. آنان درك نكردند كه كليد حل مسئله در دست مردم اسرائيل است و نه در واشينگتن بجز زمان كنفرانس اسلو، تلاش واقعى وجود نداشت كه مسئولان فلسطينى بجاى مذاكره مستقيم با دولت اسرائيل، مستقيما مردم اسرائيل را خطاب قرار دهند. يعنى اكثر فلسطينى ها كه به صلح تمايل داشتند مى بايست تلاش مى كردند كه روى چند دستگى جامعه اسرائيل حساب كنند.مطلبى كه ويتنامى ها زود درك كردند. پيروزى ويتنامى ها به اين دليل نبود كه از نظر نظامى نيرومند تر بودند بلكه انان توانستند ميان امريكائيان شكاف بيندازند.اين امر در مورد الجزاير هم صادق است. آنان نيز به همين دليل پيروز شدند. در سال ۱۹۶۰، الجزايرى ها از نقطه نظر نظامى در درون كشورنابود شده بودند و فقط در طول مزرهاى مراكش و تونس حضور داشتند. آنان از نظر نظامى فروپاشيدند. براى حفظ موقعيت، فرانسه مجبور بود نيم ميليون نظامى را بسيج كند ولى بدلايل مسائل داخلى فرانسه، قادر به اين كار نبود. البته شرايط يكسان نيست، بشرطى به راه حلى خواهيم رسيد كه فلسطينى ها بتوانند گفتمان وعملكرد ديگرى در قبال اسرائيلى ها داشته باشند كه اين اتحاد را تقويت كند. درست است كه سوءقصدها اسرائيلى ها را يك پارچه كرد و آنان را حول دولت اسرائيل متحد كرد. هنگامى كه «كنگره ملى آفريقا» مبارزه مسلحانه را شروع كرد، خواستند از سلاح تروريسم هم استفاده كنند، ولى ديدند كه بر ضد هدف هاى خودشان عمل خواهد كرد كه مى خواستند بخشى از اهالى سفيد پوست آفريقاى جنوبى را با خود همراه كنند.
- به عقيده شما اگر فلسطينى ها يك جانبه دولت فلسطين را اعلام مى كردند، به رغم مخالفت اسرائيل و آمريكا مى توانستند تاييد مردم اسرائيل را بدست آورند و نتيجه اى بدهد؟ آيا اين عمل درست بود يا آن كه جرات نكردند؟
* آن ها جرات نكردند. اين يك حركت سياسى قوى بود. در سال ۲۰۰۰ - ۱۹۹۹ مى توانست اهميت داشته باشد. ولى امروز بى معنى است. يكى اين كه تشكيلات خود مختار را تغيير شكل خواهد داد كه هم اكنون نيز چندان قدرتى ندارد. اگر اين تشكيلات به يك دولت در تبعيد تبديل شود و دولت فلسطين بدون مرزهاى معين اعلام شود، خطرناك است. دولت بدون مرز و ارجاع تعيين آن به آينده نامعلوم بى معنى است. آنچه اهميت دارد و تعيين كننده است، مسئله مستعمره سازى و گسترش آن است. هم اكنون نيم ميليون مهاجر يهودى در اين شهرك ها ساكنند، ۲۰۰ هزار در بيت المقدس، ۳۰۰ هزار در كرانه باخترى و بر تعداد آنان دائما افزوده مى شود. اين مشكل غير قابل برگشت بنظر مى رسد. در غزه كه ۶ هزار مهاجر زندگى مى كرد، اين كار را كردند ولى در بعضى جاها نميتوان اين كار را كرد. هيچ دولت اسرائيلى ۳۰۰ هزار كولونى كرانه باخترى را اخراج نخواهد كرد تازه صحبتى از ۲۰۰ هزار مهاجر مقيم بيت المقدس نمى كنيم.
- تخريب ديوار، توقف مستعمره سازى،مسئله پناهندگان و پذيرفتن بيت المقدس شرقى به عنوان پايتخت از شرايط اوليه تشكيل دولت فلسطين است، سران اسرائيل هميشه گفته اند، آنچه را مى سازيم، حفظ مى كنيم. بنظر شما اين وضع برگشت پذير است؟ اسرائيل با زمان بازى نمى كند؟
* بايد اذعان كنم كه با انتخاب اوباما شرايط ويژه اى ايجاد شده است. پس از مدت ها، براى نخستين بار دولتى در امريكا بر سر كار است كه به بيانيه هاى دولت اسرائيل اكتفا نكرده و عمل مى خواهد. از مدت هاى مديد، چنين فشارى واقعى بر روى اسرائيل نيامده بود. دولت آمريكا معتقد است كه مناقشه اسرائيل- فلسطين مسئله مركزى خاورميانه است و از نگاه كل سياست آمريكا، حل اين مناقشه حتى نسبت به ايران و سوريه و غيره اهميت بسيارى دارد. پيش بينى تحولات اوضاع دشوار است. آنچه را مى خواهند واقعا نشان نمى دهند. آيا براى نيل به صلح كفايت خواهد كرد. دولت اسرائيل وضعيت محكمى ندارد، اكثريت شكننده اى دارند، آلترناتيو هم وجود دارد كه يكى، ائتلاف كاديما – حزب كار است. شايد. نميدانم در ماه هاى آينده چه پيش آيد. هيچ نيروى سياسى مايل نيست در مقابل اوباما بايستد. دولت او در داخل آمريكا محبوبيت زيادى دارد . فشار هاى لابى طرفدار اسرائيل كمى سبك تر شده است.او در منطقه هم محبوب است زيرا گفتار جديدى دارد.
- با اين كه دولت اسرائيل، از زمان روى كارآمدن اوباما، با پيش كشيدن خطر ايران و طرح هسته اى اين كشور، مى خواهد مسئله فلسطين را در درجه دوم اهميت قرار دهد.
* بله، بله، اما اين گفتمان كارائى ندارد، شايد مسئله انتخابات ايران تغييرى بوجود آورد. ولى عمدتا اين گفتمان بى اثر است حتى در امريكا، جريان بسيار محدودى آن را مى پذيرند. و از بمباران ايران توسط اسرائيل حمايت نمى كنند. جان بولتن (سفير پيپشين امريكا در سازمان ملل) از اسرائيل خواسته بود تا ايران را بمباران كند ولى اين نظريه بسيار محدود است. اين همان خط استراتژيكى است كه به آمريكا بقبولاند كه فلسطين اهميت زيادى ندارد و بايد به ايران حمله كرد. خط اروپا و امريكا اين است كه اگر ميخواهيم در مواجهه با ايران موضع بهترى داشته باشيم بايد در مسئله فلسطين-اسرائيل به پيشرفت هائى برسيم. در آنصورت دولت احمدى نژاد نمى تواند به عنوان مدافع فلسطين ظاهر شود اگر روند صلح در جريان باشد.
- تغييرات دولت اسرائيل چه تاثيرى در اوضاع به نفع يكى از دو طرف مخاصمه مى تواند داشته باشد؟
* به نفع كى، ايران؟
- نه اسرائيل
* دولت اسرائيل مخالف صلح است، راست ترين حكومت اسرائيل را در تاريخ آن كشور داريم.
- با وجود شكاف درجامعه اسرائيل، اكثريت جمعيت با فلسطينى ها مخالف است
.
* مشكل اينجاست كه نه فلسطينى ها و نه اسرائيلى ها، البته نه به دليل مشابه، به صلح اعتقادى ندارند. عملا هيچ نتيجه اى نمى بينند. ميگويند كه هيچ راهى وجود ندارد. به همين جهت استراتژى اوباما مبنى است بر لزوم تغيير وضع در صحنهء واقعيت. از جمله رفع محاصره غزه، حذف پاسگاه هاى كنترل (چك پوينت ها) و توقف مستعمره سازى. و نيز تشكيلات خود مختار نشان بدهد كه قادر به تامين امنيت شهرها و جلوگيرى از سوءقصد هاست . ايجاد جوى جديد براى ايجاد پويائى (ديناميك) صلح نيز از همين شروط است.
- آن چه «جامعه بين المللى» ناميده مى شود، همواره به سود اسرائيل عمل كرده، شايد تهاجم به غزه وضع را تغيير داده باشد، ولى فكر نمى كنيد كه «جامعه بين المللى» در وخيم تر شدن وضع مسئوليتى دارد؟
* البته، به يقين. بطور كلى، از يك تا دو سال پس از انتقاضه دوم، «جامعه بين المللى» و عمدتا اتحاديه اروپا و ايالات متحده، نه چين و نه روسيه، از دولت اسرائيل پشتيبانى كرده و دولت بوش با پشتيبانى از شارون، سياست نابودى فلسطين و انزواى ياسر عرفات و عدم مذاكره با وى را در پيش گرفت. در ادامه سياست شارون در منزوى كردن ابو مازن و قطع مذاكرات، «جامعه بين المللى» مسئوليت مهمى دارد. چيزى كه تغيير يافت موضع اروپا بود و گرنه آمريكا همان سياست پيشين را ادامه داد. قبلا، اروپا در مورد خاورميانه، موضع سنتى حفظ توازن ميان اعراب و اسرائيل را داشت. به دو دليل اين سياست به سود طرفدارى از اسرائيل تغيير كرد. ورود كشورهاى اروپاى شرقى در اتحاديه اروپا موجب اتخاذ سياستى نزديك تر به اسرائيل شد. قبلا سياست مشابه در مورد ايران داشتند. آنان گفتند كه چون دولت هاى قبلى كه ما درقدرت شريك نبوديم، طرفدار فلسطين بودند ما از اسرائيل طرفدارى مى كنيم. سياست فرانسه هم تغيير كرد. غزه چيز مهمى را تغيير داد. اين تغيير در افكار عمومى بيشتر از دولت هاست. آن چه در مورد دولت ها تغيير كرده است، دولت اوباماست. آن چه حيرت آور است ، نقشى است كه دولت هاى اروپائى پشت سر اوباما قرار گرفته اند، بويژه در مورد فلسطينى ها.
در مورد ديوار، اقليتى از اسرائيلى ها در كنار فلسطينى ها قرار دارند. در صحنه سياسى كدام يك از دو حالت زير مى تواند وضع را بطور موثر تغيير دهد: افزايش همبستگى اسرائيلى ها يا سياست هاى بين المللى؟
* هر دو باهم، آنها را نمى توان از هم جدا كرد. آنهائى كه فكر مى كنند صلح را مى شود تحميل كرد، تا حدودى حق داشتند . بايد بر اسرائيل فشار آورد و حتى مجازات هائى عليه سياستش تعيين كرد. ديديم كه گزارش عفو بين المللى در مورد غزه اسرائيل را بخاطر تجاوز متعدد به حقوق بشرمحكوم كرد و اين كشور بايد بخاطر اين اعمال مجازات شود. اما اين فشار ها بايد با درون جامعه هم آهنگ باشند.
بار ديگراشاره كنم كه نمونه آفريقاى جنوبى اهميت بسيار دارد. مواضع بين المللى مهم بودند ولى اگر از درون كشور تقويت نمى شد، نمى توانست اثربخش باشد. بايد بصورتى قرارداهاى اسلو را ورق زد و شكست ها را فراموش كرد. و همچنين آن چه را كه بر مردم سنگينى كرد، براى ساختن چيزى از نو تغيير داد. فكر مى كنم كه بايد در اين زمينه جنبشى ايجاد شود. كار مشترك اسرائيلى ها و فلسطينى ها بر روى موارد مشخص، اهميت بسيار دارد.
نقش مخرب ديوار را همه مى دانيم. بنظر شما پشتيبانان فلسطين بايد مسئله ديوار را جداگانه طرح كرده و نابودى آن را بخواهند يا اين كه مسئله در روند صلحى كلى حل خواهد شد؟
* نه با دو مسأله روبروئيم. يكى همبستگى با فلسطينى ها در مورد تجاوزى كه به حقوقشان به عنوان بشر صورت مى گيرد و ديگرى مسئله ديوار. بايد به مبارزه براى نابودى ديوار مستقلا و بموازات تلاش هاى ديگر ادامه داد. بايد مبارزه سياسى را ادامه داد. مبارزه عليه ديوار اهميت بسيارى دارد. بوِيژه با توجه به نظر ديوان داورى بين المللى (دادگاه لاهه) كه ارگان قضائى سازمان ملل متحد است و دال بر اين است كه ديوار غير قانونى است، بايد اين حكم را به اجرا درآورد.
- مطلب ديگرى داريد بيفزاييد ؟
* اگر مناقشه اسرائيل- فلسطين را از نظر تعداد كشته ها (در مقايسه با عراق و افغانستان) بررسى كنيم، منافشه كوچكى است، پايگاهى وجود ندارد، نفت وجود ندارد ولى در عين حال اين مناقشه، كشمكش نمادين بسيار مهمى است كه نه تنها براى جهان عرب و اسلامى اهميت دارد بلكه امروز، سرخ پوستان آمريكاى مركزى يا نقاط ديگر تظاهرات مى كنند در پشتيبانى از فلسطين، در اروپا به حمايت از فلسطين تظاهرات مى كنند. فلسطين مناقشه اى است كه مظهر تمام عيار بى عدالتى در اين منطقه است. نظير آفريقاى جنوبى و ويتنام در گذشته . مسأله اى است نمادين از بسيارى جهات و بويژه كه در برابرش، گفتمان يك بام و دوهواى غرب را داريم . اگر گفته مى شود كه اسرائيل وجود دارد، ولى به هر حال بر بى عدالتى ايجاد شده است با غصب زمين هاى ديگرى و استعمار به معنى سنتى واژه. امروز اين امر نمادين شده است. حل آن اوضاع منطقه را تغيير خواهد داد. وضعى كه پنجاه سال است دچار بن بست است. در جهان عرب، همان حكومت ها راداريم . رؤساى جمهورى داريم كه پسرشان جايگزين شان مى شود يا پادشاهانى كه پسرانشان قدرت را در دست مى گيرند. و همه در نظام هاى مسدود حكومت مى كنند. هيچ منطقه اى مثل جهان عرب مسدود نيست. و اثرات اين ها نقش منفى دارد.
بايد سياست جهانى دنبال راه حلى كلى با دربرگرفتن سوريه و كشورهاى ديگر عربى، چيزى شبيه طرح پادشاه عربستان يا راه جداگانه بگردد. واقعا بهتر است راه حلى كلى يافت. فلسطين است و سوريه، در مورد لبنان اختلاف اساسى وجود ندارد، جز مسئله كوچك مزارع شبعا. بايد همزمان مسئله فلسطين –اسرائيل و سوريه –اسرائيل را حل كرد. علاوه بر آن، براى مردم اسرائيل اهميت دارد كه در مقابل صلح با فلسطين، صلح با كشورهاى ديگر عربى تامين شود. در آن صورت همسايه در حال جنگ وجود نداشته و تضمينى روانى وجود خواهد داشت.
- شما فكر نمى كنيد كه دولت اسرائيل خواهان صلح نيست. حتى بن گوريون مى گفت، كه قرادادهاى آتش بس براى ما كافى است...
* آرى، ولى من ميان دولت هاى اسرائيل و مردم اسرائيل تفاوت قائلم. دولت ها از يك ترس واقعى مردم اسرائيل براى پيشبرد سياست ماجراجويانه خودشان سود مى برند. فكر مى كنم بيشتر مردم اسرائيل تمايل به صلح دارند و اين تمايل را بايد عليه دولت اسرائيل بكار برد.
- با ديوار، دولت اسرائيل، اسرائيلى ها را نيز محبوس كرده است.
* البته، البته!
- بسيار سپاسگزارم
مصاحبه كننده بهروز عارفى - دوم ژوئيه ۲۰۰۹
بايكوت فرآورده هاى اسرائيلى
نمونه هايى از اقدامات مبارزاتى جهانى
عليه رژيم نژادپرست و اشغالگر اسرائيل
پيش از اين ليستى از اين اقدام مردمى و جهانى تهيه شده كه همزمان روى سايت راه كارگر و انديشه و پيكار منتشر شده است.
http://www.rahekargar.de/temp/۲۰۰۹۰۳۱۶-۰۱-temp.htm
http://www.peykarandeesh.org/jonbesh/Akhbare-Boyxott-e-Israel.html
ليست زير ادامهء آن ليست است براى درج در آرش ۱۰۳.
۱۷ مارس ۲۰۰۹ـ شومن معروف كانال يك تلويزيون فرانسه، آرتور، با بى اعتنايى تماشاگران روبرو شد
وى كه به حمايت از اسرائيل معروف است و هرسال براى كمك به ارتش اسرائيل با اجراى «شو» كمك جمع آورى مى كند، بنا به نوشتهء روزنامهء La Voix du Nord (صداى شمال) مورخ ۱۶ مارس ۲۰۰۹ آرتور ديروز نتوانست بيش از ۳۰۰ نفر در سالن Loos-Haubourdin تماشاچى داشته باشد، حال آنكه نمايش هاى او معمولا تا ۱۰۰ هزار نفر را به خود جلب مى كرد. روزنامهء ياد شده نوشته است كه طرفداران بايكوت اسرائيل تراكت هايى در جلوى محل نمايش پخش كرده بودند كه حمايت آرتور را از اسرائيل نشان مى داد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۲۴
۱۸ مارس ۲۰۰۹ـ نامه به مارتين اوبرى، دبير كل حزب سوسياليست فرانسه و شهردار شهر ليل در اعتراض به همكارى بين شهر ليل و حيفا (اسرائيل)
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۲۵
۲۱ مارس ۲۰۰۹ـ اسرائيل جشن هاى فرهنگى فلسطينى را ممنوع كرد. بازهم براى بايكوت اسرائيل دليل ديگرى مى جوييد؟
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۳۵
۲۱ مارس ۲۰۰۹ـ بر «تى شرت» سربازان اسرائيل عكس اجساد فلسطينى ها نقش بسته است
عكس هايى از اجساد بچه هاى فلسطينى، از مادرانى كه بر گور فرزندان از دست رفته شان مى گريند، از مسجدهايى كه به خاكستر بدل شده «دكور» تى شرت هاى سربازان ارتش اسرائيل است كه يك شركت توليد تى شرت در تل آويو با فروش آنها پول به جيب مى زند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۳۷
۲۴ مارس ۲۰۰۹ـ شركت اسرائيلى TEVA داروهاى ژنريك توليد مى كند. اسرائيل با بمب هاى فسفرى فلسطينى ها را بمباران كرده است. به داروخانه اى كه اين داروها را عرضه كند مى توانيد بگوييد: TEVA نمى خواهم.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۴۲
۲۵ مارس ۲۰۰۹ـ قرار بود در چارچوب همكارى شهر فرانسوى ليل و شهر حيفا در اسرائيل هىأتى اسرائيلى از ليل ديدن كنند. در پى اعتراض به شهردار ليل (از حزب سوسياليست) اين ديدار لغو شد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۴۵
۲۶ مارس ۲۰۰۹ـ شركت فرانسوى آلستوم از يك صندوق بازنشستگى سوئدى اخراج شد، زيرا در اشغال سرزمين هاى فلسطينى با اشغالگران همكارى دارد.
كارزار خوددارى از سرمايه گذارى در اسرائيل در اروپا شدت پيدا كرده است. صندوق بازنشستگى سوئدى AP۷ آخرين مؤسسه اى ست كه...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۴۷
۲۷ مارس ۲۰۰۹ ـ ليست تظاهرات فردا ۲۸ مارس در شهرهاى مختلف فرانسه براى پخش تراكت هاى بايكوت.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۵۰
۳۰ مارس ۲۰۰۹ ـ نامهء دو اسرائيلى كه از اقدام بايكوت پشتيبانى كرده اند
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۵۷
۳۰ مارس ۲۰۰۹ ـ آرى، بايكوت اسرائيل كارآيى دارد.
تارنماى اتاق بازرگانى فرانسه ـ اسرائيل در ستون «بايكوت» (آرى!) خود روز سه شنبه تيتر زده است: «اسرائيل، بايكوت و كسب و كار: در سال ۲۰۰۹ صادرات اسرائيل ۱۰ درصد كاهش مى يابد. صادر كنندگان بايد خود را آماده كنند تا با كارزار بين المللى ضد اسرائيلى مقابله كنند».
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۵۹
۳۱ مارس ۲۰۰۹ ـ رم (ايتاليا) بايكوت فرآورده هاى اسرائيلى
بايكوت گسترش مى يابد: كسانى كه در چارچوب فوروم فلسطين مبارزه مى كنند روز شنبه عليه فروشگاه بزرگ زنجيره اى Auchan كه شعبه اى در حومهء شرقى رم دارد دست به آكسيون زدند...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۶۰
۳۱ مارس ۲۰۰۹ ـ مديريت فروشگاه هاى زنجيره اى تقريباً در سراسر فرانسه بايد مسؤوليت خود را بر عهده بگيرند.
در شهرهاى بوردو، مونتروى، ليون... و در بسيارى از نقاط فرانسه مبارزانى كه براى تأمين حقوق فلسطينيان و اجراى عدالت فعاليت مى كنند مديريت فروشگاه هاى بزرگ را به پرسش گرفته اند تا در رابطه با كالاهايى كه از كشورى مى آيد كه ۶۰ سال است مردم فلسطين را از خانه و سرزمين شان طرد مى كند توضيح بخواهند...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۶۱
۱ آوريل ۲۰۰۹ ـ شهر بيل بائو (ايالت باسك اسپانيا): بزرگداشت «روز زمين» (در فلسطين ۳۰ مارس) با شعار بايكوت:
كارگران باسك مدتها است كه در جنبش هميستگى با آرمان فلسطين پيشگام هستند. در زير برخى از آكسيون هايى كه سندكاى LAB در بيل بائو در رابطهبا فراخوان بايكوت انجام داده مى يابيد
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۶۶
۲ آوريل ۲۰۰۹ ـ ويدئوى تظاهرات ۲۸ مارس در پاريس را براى بايكوت ببينيد
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۶۴
۲ آوريل ۲۰۰۹ ـ ويدئوى جديد بايكوت در شهر ميلان ايتاليا: تلاش براى آگاه كردن خريداران يك فروشگاه بزرگ كه خريد كالاهاى اسرائيلى كمك مالى به جنگ با مردم فلسطين است....
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۷۰
۴ آوريل ۲۰۰۹ ـ در دفاع از Hermann Dierkes سنديكاليست آلمانى كه به خاطر حمايت از بايكوت اسرائيل، متهم به يهود ستيزى شده جمعى از مبارزان يهودى تبار با كسانى كه مدعى سخن گفتن به نام تمام يهوديان هستند مخالفت كرده تأكيد نموده اند كه اين كسان از اتهام يهودستيزى سوء استفاده مى كنند تا صداى اعتراض هاى مشروع و محقانه را خفه كنند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۷۱
۶ آوريل ۲۰۰۹ ـ پژوهشگر اسرائيلى راحله ميزراهى، كارشناس امور فرهنگى خواستار بايكوت اسرائيل و اخراج آن از عضويت يونسكو شده است. يك متن نمونه...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۷۴
۷ آوريل ۲۰۰۹ ـ فروشگاه كورا رميرمون عليه يك مشترى كه طى نامه اى مؤدبانه از او خواسته بود محصولات اسرائيلى در مغازهء خود عرضه نكند به پليس شكايت كرد
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۷۶
۹ آوريل ۲۰۰۹ ـ بايكوت بانك دكسيا Dexia به علت دست داشتن در تأمين مالى مستعمره سازى در سرزمين هاى فلسطينى.
۹ آوريل در حالى كه نمايندگان منتخب شهردارى هاى استان پاريس در پارك فلورال ونسن اجتماع كرده بودند تا تأمين مالى پروژه هاى شهردارى ها را بررسى كنند. از آنجا كه از نمايندگان بانك دكسيا هم براى مشاركت در اين امر دعوت شده بود، فعالان كارزار بايكوت اسرائيل دست به يك آكسيون افشاگرى عليه بانك دكسيا زدند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۸۲
۱۱ آوريل ۲۰۰۹ ـ نامه اى به مارتين اوبرى، شهردار شهر ليل در شمال فرانسه و خواست الغاء همكارى بين اين شهر و شهر حيفا در اسرائيل. نامه را در زير مى خوانيد...
۱۳ آوريل ۲۰۰۹ ـ روشنفكر اسرائيلى آبراهام يهوشوا كه در خدمت تبليغات جنايتكارانهء اسزائيل قلم مى زند روز ۴ آوريل در شهر تورن ايتاليا سخنرانى داشت. دوستان ما در فوروم فلسطين دست به افشاگرى عليه وى زدند و در نتيجه استقبال از وى به هم خورد (ويدئو را تماشا كنيد). اين مبارزان همچنين خواستار شده اند كه در نمايشگاه كتاب اين شهر در ماه مه، كه مصر به عنوان مهمان ويژه دعوت شده است، عليه همكارى مصر و اسرائيل دست به افشاگرى بزنند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۹۳
۱۵ آوريل ۲۰۰۹ ـ شركت فرانسوى وئوليا كه براى ساختن يك ترامواى كه بيت المقدس را به مستعمرات اسرائيلى وصل مى كند با اسرائيل همكارى دارد، به خاطر افشاگرى هايى كه عليه آن صورت گرفته يك مناقصهء مهم ۷۵۰ ميليون يورويى را در شهر بوردو (فرانسه) از دست داد و قرارداد با شركت كئوليس بسته شد...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۳۹۹۹
(مقالهء لوموند ۵ ژوئن ۲۰۰۹ را در اين باره در همين شمارهء آرش مى خوانيد)
۱۷ آوريل ۲۰۰۹ ـ
دو روز پيش از تشكيل كنفرانس ضد تبعيض نژادى ملل متحد در سويس، كنفرانس ديگرى برپا مى شود تا معافيت اسرائيل از مجازات در قبال جناياتى كه مرتكب مى شود مورد بررسى قرار گيرد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۲۶
۲۰ آوريل ۲۰۰۹ ـ ارتش اسرائيل مى خواست در لندن برقصد.
روزنامهء گاردين خبر مى دهد كه برنامهء رقص و آواز ارتش اسرائيل كه قرار بود در لندن برپا شود به دليل اعتراضات فراوانى كه صورت گرفت لغو شد...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۳۹
۲۲ آوريل ۲۰۰۹ ـ رائول ژنار كانديداى انتخابات پارلمان اروپا از «حزب نوين ضد سرمايه دارى» (NPA) در ناحيهء جنوب شرقى پاريس در كارزار انتخاباتى خود موضع خويش را به نفع فلسطين صريحاً بيان كرد. مصاحبه اى را با او در زير ملاحظه مى كنيد...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۴۸
۲۲ آوريل ۲۰۰۹ ـ كنگرهء سنديكاهاى اسكاتلند منعقد در شهر Perth بايكوت اسرائيل، خوددارى از سرمايه گذارى، و مجازات آن را تصويب كرد...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۴۹
۲۵ آوريل ۲۰۰۹ ـ عجيب ولى راست!
شهردار وين ـ اتريش به اتاق تجارت اسرائيل اجازه داده است كه در ساحل دانوب، به مناسبت صدمين سال تل آويو، يك پلاژ به نام «تل آويو بيچ» برپا كند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۵۱
۸ مه ۲۰۰۹ ـ فروشگاه زنجيره اى كارفور به خاطر ۲۵۰۰ مورد نقض قانون و فريب خريداران كه در شش شعبهء آن در ناحيهء پاريس صورت گرفته دربرابر دادگاه پليس اِورى (Evry) حاضر شد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۷۸
۹ مه ۲۰۰۹ ـ شركت وئوليا در جستجوى كسى كه مديريت ترامواى قدس را برعهده بگيرد.
در مجمع عمومى سالانهء شركت، رئيس هيئت مديره، هانرى پروگليو براى تعيين مدير آيندهء تراموايى كه بايد قدس را به مستعمرات اسرائيلى وصل كند كاملاٌ در مخمصه قرار داشت...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۸۳
۱۱ مه ۲۰۰۹ ـ بايكوت كالاهاى اسرائيلى در وال دواز (استان پاريس).
در زير مقاله اى از روزنامهء پاريزين مورخ ۱۱ مه را ملاحظه مى كنيد كه گزارشى از افشاگرى و بسيج جهت بايكوت محصولات اسرائيلى را چاپ كرده است.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۹۰
۱۳ مه ۲۰۰۹ ـ نيس، اسرائيل، كنيسه: همدستى با تروريسم دولتى اسرائيل و خَلط مبحث هاى زيانبار
«كريستيان استروزى وكيل مجلس و شهردار نيس و نيز اريك سيوتى وكيل مجلس و رئيس استاندارى آلپ ماريتيم جشن ملى اسرائيل را فردا پنجشنبه ۱۴ مه برگزار مى كنند و كنيسهء بزرگ خيابان دولوا سرود ملى اسرائيل و سپس سرود ملى فرانسه را خواهد نواخت».
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۰۹۲
۱۵ مه ۲۰۰۹ ـ سازمانهاى اسرائيلى كه از نروژ مى خواهند در اسرائيل سرمايه گذارى نكند.
بيست سازمان اسرائيلى از مردم نروژ خواسته اند كه صندوق هاى بازنشستگى ملى نروژ خود را از كليهء شركت هاى اسرائيلى كه در اشغال سرزمين هاى فلسطينى دست دارند كنار بكشند.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۰۰
۱۵ مه ۲۰۰۹ ـ بايكوت اسرائيل پيش مى رود!
در پى كارزارى كه در آمريكا براى بايكوت اسرائيل جريان دارد، شركت موتورولا خود را از اسرائيل رها كرد. مقالهء PAJU «اتحاد فلسطينى و يهودى ـ مونتريال» را در زير بخوانيد...
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۰۲
۱۵ مه ۲۰۰۹ ـ مديريت جشنوارهء فيلم ادينبورگ (انگلستان) وجهى را كه سفارت اسرائيل به عنوان كمك به اين جشنواره كرده بود برگرداند زيرا اعتراضات فراوانى به اين رابطهء ناسالم برپا http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۰۳
۱۵ مه ۲۰۰۹ ـ ششمين كنگرهء ملى سنديكاى سراسرى مديريت مدارس، دانشگاهها و كتابخانه ها ـ فدراسيون سنديكايى متحد (SNASUB-FSU) كه در تمام اين هفته اجلاس داشت، به كار خود پايان داد و پيشنهاد بايكوت اسرائيل را تصويب كرد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۰۴
۱۵ مه ۲۰۰۹ ـ بانك دكسيا اعلام كرد كه ديگر به مستعمرات اسرائيلى وام نخواهد داد
پس از آنكه دوستان بلژيكى ما، در بروكسل، از بانك فرانسوى ـ بلژيكى دكسيا خواسته بودند دربارهء تأمين مالى شهرك سازى هاى اسرائيلى در سرزمين هاى اشغالى حساب پس بدهد، ديروز دهها نفر از فعالين كارزار بايكوت به «لادفانس»، محلى كه مجمع عمومى سهامداران بانك در آنجا برپا بود، رفتند تا در آنجا دست به اعتراض بزنند... (ويدئو و اطلاعيهء مربوطه را ملاحظه كنيد).
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۰۵
۲۲ مه ۲۰۰۹ ـ دولت هاى عرب همدست اسرائيل!
نه جديد است، نه شگفت انگيز، اما تكان دهنده است كه دولت هاى عرب كه ادعا مى كنند رابطه اى با اسرائيل ندارند، بگذارند الماس فروش اسرائيلى، Leviev، از موقعيت مرفه و كاملاً ممتازى برخوردار باشد:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۲۱
۲۴ مه ۲۰۰۹ ـ بايكوت محصولات اسرائيلى: وزير كشور [فرانسه] لابى اسرائيل را سرجاى خود نشاند
ميشل آليو مارى پاسخى مفصل و رضايت بخش به اريك رائو و دوستانش در حزب UMP داد. آنها از وى در مجلس ملى خواستند كه عليه شهروندانى كه براى بايكوت كالاهاى اسرائيلى در فروشگاه هاى بزرگ فعاليت مى كنند اقدام نمايد:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۲۷
۲۵ مه ۲۰۰۹ ـ جورج فرِش قصد دارد يك شركت اسرائيلى صادرات ـ واردات را در Agrexco ايجاد كند.
دوستان ما در شهر مون پوليه (فرانسه) شوراى استاندارى «لانگدوك روسيون» را برحذر داشته اند كه مبادا به يك شركت صادرات ـ واردات اسرائيلى ميوه و سبزيجات در بندر سِت (Sète) پروانهء كار بدهد. استاندارى براى اين شركت تبليغات مى كند كه ۲۰۰ شغل ايجاد خواهد كرد. اما اين شركت «آگركسكو» كيست و چه كاسه اى زير نيم كاسه پنهان است؟
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۳۳
۲۵ مه ۲۰۰۹ ـ بس كنيد! اسرائيل ما را ابداً به خنده نمى اندازد!
همان طور كه همه مى دانند اسرائيل در اروپا ست. به اين دليل است كه ژان ميشل برانكار، مدير «مركز اروپايى هنرهاى تفريحى اروپا» امسال از يك گروه سيرك اسرائيلى دعوت كرده است:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۳۵
[براى تظاهرات اعتراضى روز ۲۹ مه جلوى تئاتر تعيين شده است]
۲۵ مه ۲۰۰۹ ـ تبليغات براى توريسم اسرائيل دئر متروهاى لندن بايد برچيده شود
كارزار اعتراضى براى برچيدن تبليغات توريستى اسرائيل در متروهاى لندن باعث شده كه مديريت مترو اين تبليعات را حذف كند. فعالين بايكوت با ارسال نامه، با تلفن مراتب اعتراض خود را نشان دادند. در فرانسه هم بايد همين كار كرد. در متروى پاريس تبليغات توريستى براى كشورى صورت مى گيرد كه تروريسم را در گسترده ترين سطح اعمال مى كند:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۳۷
۲۹ مه ۲۰۰۹ ـ گاردين مقالهء «دكتر امجد برهم» رئيس اتحاديهء فلسطينى استادان شاغل در دانشگاه را چاپ كرده است. نامهء او بر پايهء تصميمى ست كه كنگرهء دانشگاهيان انگليسى در اين هفته گرفته كه اسرائيل بايد مشمول بايكوت شود:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۴۴
۳۰ مه ۲۰۰۹ ـ هشتمين كنگرهء ناحيه اى سنديكاى ث. ژ. ت. كاركنان آموزش و پرورش شمال فرانسه كه در روزهاى ۲۵ و ۲۶ جلسه داشت به بايكوت اسرائيل در زمينه هاى اقتصادى، دانشگاهى، فرهنگى ورزشى و سرمايه گذارى رأى موافق داد. كنگره از ث. ژ. ت. مى خواهد تا زمانى كه سنديكاى كارگران اسرائيلى (هستدروت) سياست استعمارى اسرائيل را محكوم نكرده رابطهء خود را با آن قطع كند و با سنديكاهاى فلسطينى رابطه برقرار نمايد.
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۴۹
۲ ژوئن ۲۰۰۹ ـ عمر برغوثى: «بايكوت بيش از پيش توجه مردم را به خود جلب مى كند»
عمر برغوثى يكى از بنيانگذاران كارزار بايكوت آكادميك و فرهنگى اسرائيل در يك مصاحبه به سخنانى از اين گونه كه گاه شنيده مى شود: «سياست را نبايد با فرهنگ قاطى كرد» يا «ورزش و سياست با هم ربطى ندارند پاسخ مى گويد:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۵۰
۳ ژوئن ۲۰۰۹ ـ شركت متروى پاريس دربرابر اعتراضات حساس است.
به اعتراضات با نامه، تلفن ادامه دهيد:
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۵۶
۵ ژوئن ۲۰۰۹ ـ مصاحبه با ليزا تراكى استاد دانشگاه در بيرزيت (فلسطين):«اگر توليدكنندگان گوجه فرنگى اسرائيلى نبايد از بايكوت معاف باشند چرا دانشگاهيان اسرائيلى بايد استثنا بمانند؟
http://www.europalestine.com/spip.php?article۴۱۶۳
كارزار بايكوت عليه رژيم نژادپرست، تروريست و اشغالگر اسرائيل ادامه دارد...
شركت فرانسوى وئوليا
و تاوان مداخله اش در ترامواى اورشليم
كارزار جنبش هاى جانبدار فلسطين براى بايكوت اسرائيل گسترش مى ياب
از لوموند ۵ ژوئن ۲۰۰۹
درحالى كه ساختمان ترامواى بيت المقدس با نصب ريل در خيابان ها ادامه دارد فشار بر دو شركت فرانسوى سازندهء اين خط يعنى آلستوم و وئوليا تشديد شده است. هستند كسانى كه با اين طرح به مخالفت برخاسته اند. ۱۵ آوريل گذشته دادگاه شهرستان نانتر (حومهء پاريس) خود را براى رسيدگى به پروندهء شكايتى كه انجمن همبستگى فرانسه ـ فلسطين (AFPS) به اين دادگاه ارائه كرده صالح اعلام كرد. انجمن مزبور قرارداد ساختن اين ترامواى را «مخالف قانون» دانسته و خواستار لغو آن شده است زيرا هدف از اين خط، وصل كردن مركز بيت المقدس به كلونى هاى يهودى ست كه در محله هاى فلسطينى اشغال شده توسط اسرائيل برپا شده است. انجمن همبستگى فرانسه ـ فلسطين شكايت خود را برپايهء مصوبات چهارمين كنفرانس ژنو تنظيم كرده كه ساختن مستعمرات (شهرك هاى مسكونى) در يك سرزمين اشغال شده را امرى غير قانونى به شمار مى آورد.
آلستوم و وئوليا به ترتيب، تأمين واگون هاى ترامواى و سپس بهره بردارى از آن را بر عهده دارند. وئوليا روى سايت اينترنتى خود ابراز تأسف مى كند كه تشكيلات خودمختار فلسطين مخالفت خود را با اين طرح چهار سال پس از آنكه قرارداد واگذار شده ارائه كرده است. نظر دادگاه اين است كه اسرائيل به عنوان كشورى بيگانه نمى تواند از شموليت حكم دادگاه معاف باشد «زيرا واقعيت اين است كه اسرائيل قدرتى ست كه بخشى از ساحل غربى را كه ترامواى مورد اختلاف از آن مى گذرد در اشغال خود دارد». آلستوم و وئوليا خواستار تجديد نظر شده اند.
اين تصميم دادگاه كه عواقب سنگينى را بالقوه با خود به همراه مى آورد در حالى رخ مى دهد كه جنبش بايكوت آلستوم و وئوليا تحت تأثير ائتلافى از جنبش هاى جانبدار فلسطين گسترش مى يابد. وئوليا كه در ساحل غربى يك خط اتوبوس و جمع آورى آشغال را اداره مى كند ــ كه دو سرمايه گذارى به سود شهرك هاى يهودى ست ــ به صورت هدف سرزنش ها و حملات مبارزان درآمده است. آنها شعار مى دهند «وئوليا را از خط خارج كنيم». در آغاز امسال اين شركت چند مليتى فرانسوى قرارداد آب و نان دارمديريت متروى استكهلم را كه تا آن زمان برعهده داشت و بالغ بر يك ميليارد و ۹۰۰ ميليون يورو مى شد از دست داد. هرچند نمايندگان مجلس (سوئد) اطمينان مى دهند كه تصميم شان ناشى از ملاحظات تجارى ست، اما تأثير گروه فشار NGO ى سوئدى Diakonia حتماً تأثير جدى داشته است.
در نيمهء ماه مارس، شهر ساندويل در انگلستان (با ۳۰۰ هزار جمعيت) نام وئوليا را از مناقصهء جمع آورى آشغال كه مبلغ اش به يك ميليارد و ۶۰۰ ميليونى مى رسيد حذف كرد. يك ماه بعد، شوراى شهردارى مالواى، سومين شهر بزرگ ايرلند توصيه كرد كه قرارداد توزيع آب را كه تا آن زمان در اختيار وئوليا بود تمديد نكنند. بازهم در آوريل گذشته، شعبهء حمل و نقل اين شركت فرانسوى يك بازار ۶۵۰ ميليون يورويى را از دست داد. در تماسى تلفنى كه با يكى از مسؤولين وئوليا گرفته شد، وى تأثير فعاليت طرفداران بايكوت را در اين مورد كم اهميت تلقى كرد و گفت: «در جريان فعاليت يك شركت، امرى عادى ست كه بازارى را از دست بدهد. در بوردو مقامات محلى فقط كوشيده اند با تأمين كنندهء ديگرى معامله كنند.» وى اعتراف كرد كه در «اسكانديناوى و انگلستان، فعاليت طرفداران بايكوت براى ما گران تمام شده است». اين اعتراف براى عمر برغوثى كه يكى از گردانندگان كارزار بايكوت عليه وئوليا است تعجب آور نيست. وى مى گويد: «از آغاز امسال، وئوليا ۷ ميليارد دلار [چهار و نه دهم ميليارد يورو] از بازار بالقوهء خود را از دست داده است. چنين نيست كه مديران وئوليا ناگهان تبديل به مديران بد شده باشند، بلكه بديهى ست كه قضيهء ترامواى بيت المقدس چهرهء اين شركت را لكه دار كرده است.
وئوليا كه مى داند اين استدلال ها چندان بردى ندارد روى تارنماى خود ستونى باز كرده است براى پاسخگويى به انتقادات. مسأله به صورت امرى عاجل درآمده است. برخى مؤسسات مالى به گردونهء كارزار بايكوت پيوسته اند مانند بانك هولندى ASN و صندوق بازنشستگى سوئد AP۷ كه يكى از مهمترين سرمايه گزاران اين كشور است. انجمن هاى جانبدار فلسطين كه به خاطر اين پيروزى هاى نخستين به شور و شوق آمده اند بر گسترهء حملات خود را افزوده اند. شركت مهندسى Egis Rail ليون (فرانسه) هدف بعدى آنها است. عمر برغوثى مى گويد: «كارزار ما با شتابى كه پيش بينى نكرده بوديم گسترش مى يابد. حال كه كشورهاى غربى ترجيح مى دهند چشمان خود را ببندند بر ما، جامعهء مدنى، است كه كارى كنيم كه اسرائيل قوانين بين المللى را رعايت كند». (نويسندهء مقاله: بنيامين بارت)
- توضیحات
- نوشته شده توسط عبدالكريم سماره
- دسته: فلسطین
گزارش عبدالكريم سماره از بيت المقدس
۲۶ فوريه ۲۰۰۹، راديو شرق ـ پاريس
فقدان آشكار مواد غذائى و داروئى، و ويرانى غزه در پى تجاوز و بمباران اسرائيل، باعث شده كه هىأت هاى نمايندگى رسمى و غير رسمى از سراسر جهان از نوار غزه ديدن كنند. اخيراً جان كرى، كانديداى اسبق رياست جمهورى آمريكا و رئيس كميتۀ روابط خارجى مجلس نمايندگان اين كشور از غزه ديدن كرد. حادثۀ تأسفبار و مضحكى كه به هنگام رسيدن او به «مرز غزه» [مرزى وجود دارد؟] رخ داد جالب توجه است و نشان مى دهد كه اسرائيل تا چه حد زورگويى مى كند. وى در يك اتومبيل متعلق به ملل متحد به دروازۀ اصلى غزه مى رسد و دهها كاميون را مشاهده مى كند كه هفته ها ست منتظرند و به آنها اجازۀ ورود داده نشده است. از محمولۀ كاميونها كه مى پرسد، معلوم مى شود ماكارونى ست. ناراحت مى شود و از وزير دفاع اسرائيل، ايهود باراك كه او را همراهى مى كرده علت نگه داشتنِ كاميونها را مى پرسد. باراك كه نمى دانسته چه جواب دهد، علت را از مأمورين اسرائيلى جويا مى شود. آنها جواب مى دهند كه تعريف «نيازهاى انسانى» كه در دستورات دولتى آمده شامل برنج مى شود نه ماكارونى! باراك كه در توجيه اين رفتار با بن بست روبرو مى شود فوراً دستور مى دهد به كاميون ها اجازۀ ورود بدهند.
- توضیحات
- نوشته شده توسط Administrator
- دسته: جنبش زاپاتیستی
انسانهایی از این دست…
۲ اکتبر ۲۰۲۴
در گوشه و کنار جهان، در همه جای این سیاره، عموماً اتفاق میافتد که انسانهایی از این دست وجود دارند …افرادی که:
وقتی دیگران با بیتفاوتی تسلیم میشوند و میپذیرند، آنها «نه» میگویند.
وقتی اکثر مردم سر خم میکند، آنها سرشان را بالا میگیرند.
وقتی دستور حکومتی بر اکثریت تحمیل میشود، آنها زیر بار نمیروند.
وقتی اکثر مردم بهانهتراشی میکند، آنها به اصولشان پایبندند.
وقتی اکثریت راه گم میکند، آنها در جستجوی حقیقت و عدالت هستند.
وقتی اکثر مردم منتظر نشستهاند، آنها در راه یافتن [پاسخ] گام برمیدارند.
وقتی اکثریت تسلیم میشود، آنها مبارزه میکنند.
وقتی اکثر مردم تنها حرفهای دیگران را تکرار میکند، آنها حرفی برای گفتن دارند.
گرچه اکثریت خواهان ذوب کردن همهی آدمها در خود است، آنها در آینه، خویشتنشان را مییابند.
حتی اگر اکثریت در خواب باشد، آنها بیدارند.
آنجا که اکثر آدمها حساب و کتاب میکند، آنها خود را خالصانه وقف میکنند.
وقتی اکثریت اطاعت میکند، آنها نافرمانی میکنند.
وقتی اکثر آدمها شبیه یکدیگرند، آنها متفاوتند.
گرچه اکثریت تنها غوغای دروغین گذشته را میشنود، آنها امروز به صدای محزون فردا گوش میسپارند.
وقتی اکثریت گردن مینهد، آنها اعتراض میکنند.
گرچه اکثر مردم چشمپوشی میکند، آنها با چشم باز مینگرند.
وقتی گوش اکثریت از شعار کر شده، آنها فریاد برمیآورند.
آنگاه که اکثریت در مسیر عمومی دروغ سکوت میکند، آنها از میان آوار، خون، استخوان، لجن و کثافت راه دیگری میگشایند.
گرچه اکثریت مومن به مذهب بیخیالی است، آنها نه میبخشند و نه فراموش میکنند.
وقتی اکثر مردم به تعصب رایج رجوع میکند، آنها تفکر انتقادی دارند.
آنهایی که مبارزه را وظیفهی خود میدانند، نه وسیلهای برای پیوستن به اکثریت.
و وقتی اکثر مردم دیوار میشود، آنها شکافی هستند هرچند کوچک.
این افراد هرچند کوچک، هرچند مختلف، هرچند متفاوت، هر چند در اقلیت، چقدر ضروریاند!
این افراد همینجا هستند، حتی اگر از آنها نامی برده نشود، حتی اگر نگاه قدرت آنها را نادیده بگیرد، حتی اگر صدایشان آن بالا شنیده نشود، حتی اگر در آمار و ارقام به حساب نیایند.
این انسانها…
پیشکش آنها باد، قلب ما.
گوش ما شنوای نگاهشان.
کلام ما در جستجویشان.
از آنِ ایشان باد آغوش اشتراکی ما، در هر زمان و مکانی که باشند.
برای آنها و در کنارشان، جشن دیدارهای دوباره…
از کوهستانهای جنوب شرقی مکزیک
کاپیتان مارکوس
مکزیک، اکتبر ۲۰۲۴
- توضیحات
- نوشته شده توسط Administrator
- دسته: جنبش زاپاتیستی
امثال و حِکمَ
بیایید با چند کلام قصار از چند دهه پیش شروع کنیم. آن وقت شما ببینید آیا آنچه در آن زمان مورد اشاره واقع شده به درک آنچه اکنون اتفاق میافتد کمک میکند یا نه.
۱
هدفِ تفکر انتقادی، یافتن حقیقت (و در نتیجه ابداع یک محمل جدید برای بوالهوسیهای تازه ظهور) نیست، بلکه زیر سوال بردن «حقایق»، مقابله با آنها، عریان ساختن و نشان دادن ماهیت واقعیشان است: عقاید احمقانهی یک یا چند احمق (البته این یک یا چند احمق هم مرد هستند و هم زن: برابری جنسیتی فراموش نشود!) با تعداد زیادی فالوور. تفکر انتقادی فقط یک موضع نظری نیست؛ بیش از هر چیز، یک موضع اخلاقی در رابطه با شناخت و واقعیت است.
۲
آنچه «تاریخ» نامیده میشود (همینطوری با فونت بولد) فقط جسدی است که توسط سیاستمداران و کاتبان آنها به طرز ناشیانهای بزک شده است. با این حال، سر سفره سیاستمداری که در قدرت است، اسکلت نمینشیند. شاید تنها آینهای. قابش را می توان زیبا کرد، اما آینه همچنان روند تخریب واقعیت را منعکس میکند. تفاوت بین تابوتها از شباهت محتویات آنها نمیکاهد. وقتی دولتها آینه را به دلیل مقعر بودنش، به تغییر شکل و زشت جلوه دادن واقعیت متهم میکنند، سعی دارند این امر را که دیدگاهشان منکر واقعیت این زشتیهاست پنهان کنند. همان دیدگاهی که از منظر آن تنها «دولت» است که همه چیز را روشن و رنگآمیزی میکند.
تاریخ گذشته، که با فونت بولد نوشته نمیشود، چیزی نیست جز پیشینهی کابوس کنونی. مرگ و ویرانی فردا همین امروز رقم میخورد.
۳
ایده بر ماده مقدم نیست؛ بلکه برعکس. مبدأ سرمایهداری و مراحل مختلف آن بهعنوان یک سیستم مسلط، یک نظریه اجتماعی یا فلسفی نیست. نظریه اجتماعی قفسه عظیمی از ایدههاست که پیشنهادهای سیاسی مختلف در جستجوی دلایلی برای معنا بخشدین به آنچه بیمعنیست، به سمت آن میروند. نظامهای مسلط چیزی جز یک بدن با لباسهای در ظاهر متفاوت نیستند، لباسهایی که همگی در ماهیت ریاکارانهشان یکسانند.
یک نظریه اجتماعی مد روز در لحظهای خاص یک کالای پرفروش است در سطح تئوری های خوددرمانی و دوست یابی (که امروزه به آن «فالوور» گفته میشود) که در کنار استدلالهایی قرار میگیرد که در آنها، بسته به محافظهکاری یا ترقیگرایی (که چیزی جز محافظهکاری نرم نیست)، هدف به گونههای مختلف وسیله را توجیه میکند.
آنچه سرمایهداری را بهوجود میآورد جنایت است. و هر مرحله از پیشرفت آن شبیه به اقدامات یک قاتل زنجیرهای است که هر بار تجربیات بیشتری کسب میکند. کار نظریهپردازان حکومتی این است که این جنایت را با کمی رمانتیسم، ماجراجویی و البته سبکسری بزک کنند.
در تئوری اجتماعی، بیشتر اوقات هدف این نیست که چیزی را بفهمیم تا انقلاب کنیم، یعنی مبانی مادی یک سیستم را تغییر دهیم. آنچه «تئوریسینها»ی سابقاً در اپوزیسیون و امروز حامی دولت به دنبال آن هستند، جایگزینی افراد در حلقه قدرت است. به همین دلیل است که به ظاهر حامیان دیروز، کاریکاتوریستهای امروزهستند. نامها و مشاغل تغییر میکند، اما تملقگوییها همان است که بود و البته دستمزد هم. عکسالعمل روشنفکران راستگرا، عکسالعمل معشوقی فریبخورده است، خشمگین از اینکه اشخاص دیگری جایش را گرفتهاند. و این دیگران، آرزویشان اشغال کردن جای متنعمان دیروزاست. همگی آنها کمخونی فکری یکسانی دارند، بنابراین مشکلی نیست.
مورخ امروزی تاریخنگاری را طبق سلیقهی حاکم تنظیم میکند. به قفسه ایدهها میرود تا به دنبال شخصیتها بگردد، چه برای ساختن شخصیتهای شرور و چه برای ساختن قهرمانان. اینکه اکنون زنان شرور و قهرمان نیز در تاریخ گنجانده شدهاند، به مثابه امتیاز دادنی خیرخواهانه به فمینیسمی است که به کم یا حتی هیچ رضایت میدهد. امروزه بزرگترین ترس یک مورخ این است که دریابد مسئولیت رویدادهای یک دوره تاریخی بر گردن گروهها، جمعها یا کل مردم آن دوره است. آخر زندگینامهای را که فردی نیست چه کسی میخرد؟ چون این به معنای در نظر گرفتن جامعه است.
مورخ امروزی محمل میفروشد، آنچه را که پشتوانهی تبلیغاتی تاریخ مقوایی قدرت است. تاریخ برای او فقط پسزمینهای است که اکنونِ درخشان او را مزین میکند. معادل ادبی میزانسنهای فاخر درباره مردم بومی، زندگینامهها و تحقیقاتی است که در محافل قدرت پرورانده میشود. بدین ترتیب، تقویمها به دلخواه تنظیم شده و شکستهای یک امپراتوری در برابر امپراتوری دیگر به پیروزی تبدیل میشود.
سردرگمی بهحدی است که کسانی فکر، پافشاری و استدلال میکنند که امپراتوری آزتک، درمان درد مردم بومی قبل از تسخیرمکزیک توسط اسپانیا بود، که روسیه همان اتحاد جماهیر شوروی است و چین جغرافیایی است که نظام کمونیسم بر آن مسلط است؛ که اگر مردم به لولا، کیرشنر، PSOE [حزب سوسیالیست کارگران اسپانیا]، مکرون و هریس رأی دهند، عاقل هستند، و نادان اگر به بولسونارو، لوپن، میلی یا ترامپ رای دهند. کمتر چیزی به اندازه «دموکراسی» به فحشا کشانده شده، اما هیچ چیز به اندازهی آن پرهزینه نیست.
در تاریخ ناشناختهی تسلیم، کسانی که سکوت میکنند تا بالغ شوند (در مدرسه کادر حزب، اینگونه به ایشان آموزش داده میشود)، به قفسه ایدهها میروند تا چیزی بخرند که برایشان مفید باشد. بیفایده است: خیانت به اصول و اعتقادات عین وادادن است، حتی اگر خود را زیر عقاید پولانزاس پنهان کند. نام مستعار «چپگرا» جوهر یک واقعیت را تغییر نمیدهد: این همدستی با بدترین جنایتها است: جنایت یک سیستم علیه بشریت.
۴
در سیاست مرده وجود ندارد، تنها با اجسادی روبرو هستیم که به تکرار جرم مشغولند.
همانطور که پدرو اینفانته [خوانندهی پر آوازه مکزیکی-ـ م] میگفت: PRI [حزب انقلاب نهادینه شده قدیمیترین حزب مکزیک که هفتاد سال در قدرت بود. م] نمرده است، بلکه در قلب همه احزاب سیاسی زندگی میکند. به همین دلیل است که سیاستمداران حرفهای کلمات اختصاری احزابشان را مثل زیرشلواری، بدون مشکل عوض میکنند. هر چند که حتی لباس زیرشان را هم به زور میشویند... یا شاید هم نمیشویند!
هیچ تفاوتی بین سیاستمداران ترقیگرا و راستگرا وجود ندارد، همانطور که هیچ تفاوت اساسی بین اربابان خوب و بد وجود ندارد. کار هر دو، مدیریت اموال سلب مالکیت شده است.
گزینههای سیاسی نه در اهداف خود (داشتن دولت) تفاوت دارند و نه در وظایفشان (خدمت به قدرت اقتصادی). فقط از محملهای متفاوتی استفاده میکنند.
۵
این سیستم در مرحله کنونی خود، جنگ جدیدی را برای فتح سرزمینها انجام میدهد و هدف آن تخریب/بازسازی، کوچاندن اجباری جمعیت/استقرارجمعیت جدید است. نابودی/کاهش جمعیت و بازسازی/سازماندهی مجدد یک منطقه، مقصد این جنگ است.
دولت اسرائیل انتقام حملات حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ را نمیگیرد، بلکه در حال ویران کردن یک سرزمین و خالی کردن آن از سکنه است. پول فقط از تخریب و کشتار جمعی به دست نمیآید، بلکه بازسازی و سازماندهی مجدد نیز درآمدزاست. همدستی آشکار دولتهای ملی جهان نیز از همین روست. وقتی «ملتها» تدارکات نظامی به اسرائیل میفرستند، نه تنها از نسلکشی علیه مردم فلسطین حمایت میکنند، بلکه روی این جنایت سرمایهگذاری نیز میکنند. سود حاصل از این تجارت بعدها به دست خواهد آمد.
۶
تخریب «خوب» یا «بد» وجود ندارد. بهانهها و رنگهای تخریب تغییر میکند، اما نتیجه یکسان است. بین قطار گلوگاه خاکی پورفیریو دیاز[1]، طرح پوئبلا-پانامای فوکس[2] و کریدور ترانس ایستمیکو[3] مورنا[4] هیچ تفاوت اساسی وجود ندارد. برخی شکست خوردند و برخی دیگر نیز شکست خواهند خورد. هدف آنها نه رفاه است (مگر رفاه سرمایههای بزرگ)، و نه نوسازی سلب مالکیت به سبک پورفیریو: تنها بهمثابه مرزی دیگرند در میان مرزهایی که در حال حاضر وجود دارد. و مانند همنوعان خود، آنها نیز نفوذپذیر خواهند بود. نه به خاطر هزاران مهاجری که از آنها خواهند گذشت، بلکه به دلیل فساد و بیشرمی بردهداران نوین امروزی که قرنها بعد فاش خواهد شد: قاچاق انسان تجارتی است دارای منبع عظیمی از مواد خام (که از طریق جنگها و سیاستهای دولتهای مختلف به دست میآید)، که محتاج سرمایهگذاری بسیار ناچیزی است: فقط به بوروکراسی، ظلم و بیشرمی نیاز دارد. و البته این چیزها در صاحبان سرمایه و دولت بهوفور یافت میشود.
آنچه بهاصطلاح کلانپروژه مینامند، منجر به توسعه نمیشود. این پروژهها تنها بهمثابه کریدورهای تجارت آزاد هستند برای اینکه جرایم سازمانیافته، بازارهای جدیدی داشته باشند. مناقشه بین کارتلهای رقیب تنها بر سر قاچاق انسان و مواد مخدر نیست، بلکه بیش از هر چیز بر سر انحصار باجگیریهایی است که به اشتباه «قطار مایا» و «کریدور ترانسایستمیکو» نامیده میشود. از درختان و حیوانات نمیتوان باج گرفت، اما از همبودها و شرکتهایی که در این مرزِ بیفایدهی دیگر، در جنوب شرقی مکزیک مستقر میشوند، چرا.
بدین ترتیب، رشد جنگ برسر کنترل سرزمین تضمین میشود، جنگهایی که در آن هولوگرام دولت-ملت حضور ندارد.
این فرضیه که خشونت بهاصطلاح «جرایم سازمانیافته» از ناهنجاریهای سیستم است، نه تنها نادرست است، بلکه ما را از درک آنچه در حال وقوع است (و عمل کردن براساس آن) باز میدارد. خشونت یک پدیدهی غیرطبیعی نیست، بلکه نتیجه وجود این سیستم است.
بر سر هدف توافق شده است: دولت خواهان یک بازار آزاد (عاری از مزاحمین، یعنی مردم بومی) و بقیه، خواهان کنترل یک سرزمین هستند.
درست شبیه آنچه سرمایهداری انحصاری دولتی نامیده میشد، که در آن سرمایه از دولت انتظار دارد که شرایط را برای اجرا و توسعهی سرمایه ایجاد کند، اکنون صحبت از چیزی است که ارتش آن را «مانور انحصاری» مینامد: هم دولت و هم جرایم سازمانیافته، یک سرزمین را تصرف، تخریب و از سکنه خالی میکنند و سپس سرمایه بزرگ برای بازسازی و نظم دادن مجدد به آن وارد میشود.
کسانی که میگویند دولتها و جرایم سازمانیافته متحد یکدیگرند، دروغ میگویند. همانطور که هیچ اتحادی بین یک شرکت و مشتریانش وجود ندارد. مسأله، یک عملیات تجاری ساده - هرچند پرهزینه - است: دولت غیبت خود را به فروش میگذارد و کارتل مورد نظر این غیبت را «میخرد» و جای خالی حضور دولت را در یک محله، منطقه، روستا یا کشور پر میکند. فروشنده و خریدار هر دو سودی یکسان میبرند و ضرر متوجه کسانی میشود که در آن سرزمینها بهسختی به گذران زندگی مشغولند. «آن که پول یا وام میدهد، حکومت میکند»؛ این همان جمله قصاری است که تحلیلگران و «دانشمندان علوم اجتماعی» فراموش میکنند.
در مورد آنچه «جرایم سازمانیافته» نامیده میشود، دولت و سرمایه (مثل همیشه) یک محاسبه اشتباه انجام میدهند: آنها فرض میکنند که کارگران به آنچه توافق شده پایبند خواهند بود و قرار نیست مستقلا عمل کنند.
این همان اتفاقی است که در مورد تشویق و ایجاد گروههای شبهنظامی افتاد: آنها چون از افراد بومی تشکیل شده بودند، تصور میشد که میتوان کنترلشان کرد، زیرا بههرحال بومیان افرادی نادان و قابل فریفتن هستند. و آن وقت کشتار آکتهآل اتفاق افتاد. گروه «زنبورها»[5] درست میگوید، قتلعام آکتهآل در سال ۱۹۹۷، با آن همه ظلم و معافیت از مجازات، تنها مقدمهای برای کابوس فعلی بود. دولت فکر میکند که آدمهای بهاصطلاح جرایم سازمانیافته نوکران او هستند، و طبق آنچه به آنها گفته یا تحمیل شود، میآیند و میروند. به دلیل همین باور غلط است که دولتها اینگونه غافلگیر میشوند.
حالا سعی کنید به این سوال پاسخ دهید: چرا در یک دولت فدرال که ۳۰ سال است نظامی شده، کارتلها و درگیریهای آنها اکنون با تایید دولت شکوفا میشود و کسانی که به ایالت چیاپاس در جنوب شرقی مکزیک حمله کردند، ادعا میکنند که از این طریق از «بالکانیزه» شدن کشور جلوگیری میکنند؟ بله، به نظر میرسد که سرزمین مکزیک بیش از هر زمان دیگری تکه تکه شده است.
(ادامه دارد)
از کوهستانهای جنوب شرقی مکزیک
کاپیتان -آگوست ۲۰۲۴
[1] از رئیس جمهورهای مکزیک که دوره حکومتیاش بسیار به رضاشاه شباهت دارد. م
[2] اشاره به ویسنته فوکس، یکی از رئیس جمهورهای مکزیک. م
[3] Tren Maya قطار مایا -کریدور بین خلیج مکزیک و اقیانوس اطلس Corredor Transístmico
[4] حزب رؤسای جمهور کنونی مکزیک، آندرس مانوئل لوپز اوبرادور. م
[5] جامعه مدنی زنبورها، گروهی از بومیان مایا-تسوتسیل است که هدف آنها ترویج صلح، عدالت و مبارزه با نئولیبرالیسم است. م
- توضیحات
- نوشته شده توسط Administrator
- دسته: جنبش زاپاتیستی
گزارش دوم از استقبال از زاپاتیستها
در کوچه پس کوچههای شهر قدیمی ویگو، هنوز آثار آنچه از بیش از هزار سال پیش رُمیها بنا نهادهاند به چشم میآید. هنوز میتوان تصور داشت که «اینجا آخر دنیا است» (آنطور که در امپراتوری رُم باور داشتند). ساختمانهای بنا شده با سنگهای رسوبی که شلاق باد و نمک تأثیر خود را بر آنها بهجا گذاشته است، از تاریخی ثروتمند حکایت میکند. در خیابانهای تمیز مرکز خرید، فروشگاهای شیک و گران قیمت که بهتدریج سیطرهی خود را بر ساختار سنتی تحمیل کردهاند، گویای حضور یک قشر متمول است که بر مناطق فقیرنشین و ساختمانهای صنعتی و انبارهای بندر حکومت میکند. از سوی دیگر مغازهها و فروشگاههای تعصیلشدهای که بر آنها تابلوی «برای فروش» نظر را جلب میکند، حاکی از بحرانیست که ویروس کرونا فقط آن را تشدید کرده است. طبق قوانین اسپانیا، در حالی که در رستورانها و بارهای کوچک و بزرگ میتوان کنار هم نشست و مصرف کرد، در خیابانها و حتی در سواحل زیبا و بادخیز، استفاده از ماسک اجباریست و هیچکس حقندارد هرچند تنهای تنها، بدون ماسک آمد و شد کند.
از روزهای نخست ماه ژوئن چند نفر از رفقا از کشورهای مختلف برای کمک رساندن به سازماندهی «اشغال» اروپا توسط بومیان چیاپاس به این شهر آمدهاند. در منازل خصوصی و چند مرکز فرهنگی امکان خواب و استراحت فراهم شده است. جمع پنج نفرهی ما نیز به یکی از این مراکز فرهنگی در فقیرترین محلهی شهر هدایت میشود. بر در و دیوار آن پوسترهای مبارزاتی و همبستگی با خلق فلسطین، صحرا و چیاپاس نصب شده است و همچنین عکس زندانیان سیاسی گالیسیا. اینان که در زندانهای دور، در تبعید محبوساند تا برای خانوادههایشان دیدار از آنان تا حد ممکن، دشوار باشد. عکسها گویای مبارزهای هستند که دوستان ما آنرا «مبارزه رهاییبخش ملی» معرفی میکنند. آنان برای ما از زبان گالیسی میگویند و این که این زبان در گذشتهای بسیار دور، یا پرتغالی بوده و یا به زبان پرتغالی بسیار نزدیک و پس از اشغال گالیسیا (که دولتی مستقل داشته است) ممنوع شده و زبان اسپانیایی را جایگزین آن کردهاند. نزدیکیهای قوم گالیسیا را که میگویند از اقوام کِلت است، هنوز در البسه و موسیقی سنتی آن میتوان دید.
از نشستهای اینترنتی و سراسری اروپا آگاه بودیم که در شهرهای بسیاری فعالین سیاسی، کمیتههای تدارکات برای استقبال از زاپاتیستها را تشکیل دادهاند.
جمع پنج نفرۀ ما در مسیر ویگو، شبی در شهر سنسباستیان (به زبان باسکی: دونوستیا) میهمان زوج جوان و جانبدار زاپاتیستها بود و از تجربیات و مبارزات مردم سرزمین باسک و ایران حرف زدیم. عصر ۱۲ ژوئن به بندر ویگو رسیدیم.
در همان اولین دقایق به ما خبر دادند که در یکی از مراکز فرهنگی کنسرتی برای جمعآوری کمک مالی به منظور تأمین مخارج سفر «لشکر ۴۲۱» زاپاتیستی برگزار میشود. ما نیز برای کمک عازم آن محل شدیم.
«آس پدرینیاس» یک مرکز فرهنگیست که در اراضی اشغال شدهای بنا شده و به صورت جمعی و خودمختار با درآمد حاصل از فروش چوب و دیگر تولیدات اداره میشود و عضو تشکل انجمنهای اراضی خودگردانی است که در مبارزه علیه زمینخواران و شرکتهای عظیمی شکل گرفتهاند که قصد داشتهاند این منطقهی کوهستانی و جنگلی را به زمین گلف تبدیل کنند. ایجاد زمین گلف به معنی خصوصیسازی مراتع و جنگلها و از بین رفتن آبهای زیر زمینی است.
وقتی به آنجا رسیدیم صحنۀ کنسرت با یک بنر تبلیغی برای زاپاتیستها تزیین شده بود. قبل از شروع کنسرت فراخوانی برای شرکت در جشن ورود زاپاتیستها را قرائت کردند. در آغاز کنسرت خوانندۀ گروه اعلام کرد که این گروه تا آنجا که در توان دارد از حضور زاپاتیستها در اروپا حمایت خواهد کرد.
در روزهای بعد بهتدریج تعداد کسانی که از شهرها و کشورهای مختلف برای پیشواز از زاپاتیستها میآمدند بیشتر و بیشتر شد و همراه با این رفقا در خیابانها و نقاط مختلف شهر با یک عروسک غولآسا و پخش موسیقی و خواندن متونی در بارۀ علت سفر زاپاتیستها، اعلامیههایی در این مورد پخش میشد.
https://www.youtube.com/watch?v=oI-V2-r31yA
بهعلاوه در جلسات مختلف با رفقای محلی و آنها که از کشورهای دیگر به این بندر آمده بودند، در مورد چند و چون سازماندهی اقامت زاپاتیستها در ویگو و نیازهای لجیستیک آن بحث و گفتوگو برقرار بود.
روز بعد از ورودمان به جلسهی کمیتهی هماهنگی ویگور رفتیم تا اعلام کنیم که برای یاری رساندن و شریک شدن در کار سازماندهی آمادهایم.
یکی از مشکلات مهم سفر زاپاتیستها، برخورد با بیماری کرونا و شیوههای مراقبت از میهمانان و میزبانان بوده که احتمالا در ماههای آینده نیز ادامه خواهد داشت.
در یکی از جلسات تصمیم به تهیه پرچم و پوسترهایی برای تزیین مراسم ورود زاپاتیستها گرفته شد و هر رفیقی هر کاری که از دستش بر میآمد به عهده گرفت.
https://www.youtube.com/watch?v=dsFQr5dVyH0&t=8s
بیشک برای ما ارتباط رفیقانه با کسانی که برای نخستین بار با آنها آشنا میشدیم و گفت و شنود در بارۀ اوضاع سیاسیِ کشورهای مختلف از جمله ایران جزو زیباترین بخشهای این سفر به یادگار خواهد ماند.
عصر روز ۲۱ ژوئن باخبر شدیم که کشتی بادبانی حامل «لشکر ۴۲۱»، معروف به «کوه»، به سواحل نزدیک به بندر ویگو رسیده است. ناگهان از گوشه و کنار شهر گروههای کوچک و بزرگی از رفقا به راه افتادند تا هرچه زودتر شاهد رسیدن زاپاتیستها باشند.
پس از پنجاه روز سفر در اقیانوس، و رسیدن «کوه» به سواحل بیونا، یکی دو قایق کوچک به استقبال آن رفتند.
https://www.farodevigo.es/gran-vigo/2021/06/21/zapatistas-culminan-baiona-50-dias-54000588.html)
اطراف فانوس دریایی بیونا را جمع کثیری از رفقا از کشورهای مختلف احاطه کردند که فقط از فاصلۀ یک سنگ انداختن (اصطلاح خود زاپاتیستها در اعلامیههایشان) از ساحل توانستند به آنها خوشآمد بگویند. جوان و پیر فریاد شادی و «زنده باد زاپاتا!» سر داده بودند. با چشم غیرمسلح هم میشد دید که مسافرین کشتی نیز با تکان دادن دست درود میفرستادند.
از صبح روز ۲۲ ژوئن پیامهای تلفنی، خبر ورود کشتی حامل زاپاتیستها به بندر ویگو را پخش میکرد. با توجه به روند اداری ورود به کشور و پیاده شدن از کشتی، قرار بر این شد که مراسم پیشواز از زاپاتیستها از ساعت پنج بعد از ظهر در «ساحل کارریل» Praia de Carril برگزار شود.
از هیئت استقبال، جمع منتخب خوشآمدگویی (یکی از رفقای ما نیز در جمع خوشآمدگویی شرکت داشت) و کسانی که امنیت مراسم را به عهده داشتند، توسط اکیپ پزشکی، تست کوید 19 گرفته شده بود. همزمان تمام ساحل را با پرچمها و بنرهایی به زبانهای مختلف تزئین کردند.
بالاخره هفت رفیقی که «لشکر ۴۲۱»، یعنی اولین هیئت زاپاتیستی را تشکیل می دهند، با قایق کوچکی حدود ساعت شش بعدازظهر به ساحل رسیدند و طبق برنامهی از قبل پیش بینی شده، رفیق ماری خوزه، به عنوان نخستین زاپاتیستی که بر خاک اروپا گام مینهد، در مقابل تعداد معدودی از استقبال کنندگان که میتوانستند در اسلکه جمع بشوند با صدایی رسا فریاد برآورد:
”به نام زنان، کودکان، مردان، بزرگسالان و، روشن است، دگرجنسیتیهای زاپاتیست اعلام میکنم که نام این سرزمین، همان که ساکنین اصلیاش آن را ”اروپا“ می نامند، از این به بعد سلومیل کاآخشمکاوپ، یعنی ”سرزمین سرکش“ خواهد بود. یا ”سرزمینی که تمکین نمیکند، که ضعف نشان نمیدهد.“ و تا زمانی که اینجا کسی باشد که نه تسلیم بشود، نه خودش را بفروشد و نه وابدهد، توسط خودی و غیر خودی به این نام شناخته خواهد شد.“
سپس هیئت زاپاتیستی در کنار گروهی از رفقا در میان حلقهای از زنان برای جلوگیری از انتقال ویروس کووید، با حفظ فاصله، راهی ساحل شدند. یک گروه موسیقی سنتی با لباسهای زیبای محلی در فضایی گرم و دلانگیز هیئت زاپاتیستی را تا ساحل همراهی کرد.
https://www.youtube.com/watch?v=A3qjpcO16mo
در کنار هر یک از اعضای هیئت، یک مرد و یک زن به عنوان «آیینه» به ساحل رفتند تا هرکدامشان که گویای یکی از مبارزات بود، پیام خوشآمدش را به هیئت زاپاتیستی برساند. به این ترتیب هر «آیینه» با تکیه بر تمثیلسازیهای زاپاتیستی، گویای آن بود که بذری که مبارزهی زاپاتیستها میپاشد، در آیینهی مبارزات دیگر انعکاس خواهد یافت.
https://www.youtube.com/watch?v=9W-yzadC48I
بعد از مراسم خوشآمدگوییِ «آیینهها»، اعضای هیئت بر روی صحنه رفتند تا به زبان بومی خود، خودشان را معرفی کنند و سپس برنامه هنری آغاز شد.
https://www.facebook.com/watch/?v=986040008801906&extid=NS-UNK-UNK-UNK-AN_GK0T-GK1C
در میان شعر و موسیقی، گردانندگان برنامه پیامهایی را قرائت کردند.
در روز ۲۴ ژوئن جمعی از جوانانی که از آلمان به پیشواز زاپاتیستها آمده بود، به دیدار هیئت زاپاتیستی رفت تا از محکوم شدن یک زن جوان در بیدادگاهی در فرانکفورت حرف بزند و خواهان پیامی از زاپاتیستها در دفاع از او باشد.
رفیق اِلا که به عنوان «فرد ناشناس - شماره ۱» از نوامبر سال ۲۰۲۰ به خاطر اعتراض به ساختمان یک اتوبان در «جنگل دنن رود» (در ایالت هسن) در بازداشت به سر میبرد، در روز ۲۳ ژوئن، به جرم «مجروح سازی خطرناک» و «حملهی بدنی» به پلیس به ۲۷ ماه (دو سال و سه ماه) زندان محکوم شد. او متهم شده بود که بر فراز یک درخت در ارتفاع ۱۵ متری، علیه پایین کشیده شدن توسط پلیس، وقتی پایش را میکشیدند، مقاومت کرده است. او قصد داشت با اشغال درخت علیه قطع درختان جنگل به منظور ساخت اتوبان A-49 اعتراض کند.
برای محکوم کردن او، دولت و پلیس تمام قوانین رسمی را زیر پا گذاشتند. در دادگاه افراد پلیس بدون دادن اسم و مشخصات و با چهرههای کاملا پوشیده شهادت میدادند و با وجود تضادهای زیاد اظهارات پلیس و فیلمهای زیادی که به نفع زندانی بود، دادگاه خواست دادستان را اجرا کرد و اِلا محکوم شد.
با شنیدن این خبر، به درخواست فعالین محیط زیست، «لشکر ۴۲۱ زاپاتیستی» در همبستگی با این زندانی سیاسی، پیامی برای او ارسال کرد.
https://vimeo.com/567581257
در روز ۲۵ ژوئن، خاویر الوریگا که به عنوان مسئول کمیته کمک به هیئت زاپاتیستی آنان را همراهی میکند، در نشستی در محل «آس پدیرناس» اعلام کرد که یک گروه دیگر، متشکل از ۱۵۰ نفر زاپاتیست تا ۱۵ روز دیگر به پاریس خواهد آمد تا اعضای آن از آنجا عازم کشورهای مختلف اروپا بشوند و در جلسات مختلف به تبادل نظر و تجربه با نیروهای دیگر بپردازند.
جمع ما نیز در پاریس در استقبال از این ابتکار شرکت خواهد داشت.
http://enlacezapatista.ezln.org.mx/
- توضیحات
- نوشته شده توسط Administrator
- دسته: جنبش زاپاتیستی
قسمت چهاردهم و هشدار دوم درباره آنچه قریبالوقوع است:
اصل (دیگر) طرد شق ثالث
نوامبر ۲۰۲۳
جلسه یک سال پیش بود. یک صبح زود در ماه نوامبر. سرد بود. معاون فرمانده شورشی مویسس به مقر کاپیتان رسید (بله، اشتباه نمیکنید، در آن زمان معاون فرمانده گالئانو دیگر مرده بود، اما مرگ او علنی نشده بود). جلسه با زنان و مردان رئیس دیرتمام شده بود و معاون فرمانده مویسس وقت گذاشت تا از من بپرسد در تحلیلی که باید روز بعد در مجمع ارائه میشد تا چه اندازه پیش رفتهام. ماه با تنبلی به سمت تربیع اول خود در حرکت بود و جمعیت جهان داشت به ۸ میلیارد نفر میرسید. در دفترچه من سه یادداشت به چشم میخورد:
کارلوس اسلیم، ثروتمندترین مرد مکزیک، خطاب به گروهی از دانشجویان: «اکنون آنچه من میبینم، مکزیکی سرزنده با رشد پایدار برای همه شماست، با فرصتهای فراوان برای ایجاد شغل و فعالیتهای اقتصادی» (۱۰ نوامبر ۲۰۲۲). (نکته: شاید جرایم سازمان یافته را بهعنوان یک فعالیت اقتصادی که باعث اشتغالزایی میشود تلقی میکند؛ آن هم با کالاهای صادراتی).
« (…)تعداد افرادی که درحالحاضر در مکزیک مفقودالاثر گزارش شدهاند، از سال ۱۹۶۴ تا کنون، به ۱۰۷۲۰۱ نفر میرسد. یعنی ۷هزار نفر بیشتر از اردیبهشتماه گذشته، وقتی از آستانه ۱۰۰هزار نفر فراتر رفت. (۷ نوامبر ۲۰۲۲)». (يادآوری: به دنبال جستجوگران بگرد).
بر اساس رپرتاژ گزارشگر ویژه در مورد وضعیت حقوقبشر در سرزمین فلسطین اشغالی، از سال ۱۹۶۷ سازمان ملل تعداد اسرای فلسطینی را حدود ۵۰۰۰ نفر، از جمله ۱۶۰ کودک اعلام کرده است. نتانیاهو برای بار سوم ریاست دولت را برعهده گرفت (نوامبر ۲۰۲۲). (نکته: کسی که باد میکارد طوفان درو میکند).
-*****-
یک شکاف بهعنوان پروژه
اولین بار نبود که در مورد این موضوع بحث میکردیم. باری، در چند ماه گذشته موضوع ثابت همین بود: تشخیصی که میتوانست به شورا کمک کند تا درباره اینکه «قدم بعدی چیست» تصمیم بگیرد. ماهها بود که در مورد این موضوع بحث کرده بودند، اما ایده- پیشنهاد معاون فرمانده مویسس سامان و تبیین نمییافت. هنوز تنها یک جور شهود بود.
سخن آغاز کردم: «اینطور نیست که همه درها بسته باشد؛ چون اصلا دری وجود ندارد. همه درهایی که «واقعی» به نظر میرسد، به جایی جز به نقطه شروع منتهی نمیشود. هر مسیری که بخواهید امتحان کنید تنها سفری خواهد بود از خلال هزارتویی که در بهترین حالت شما را به ابتدای مسیر میبرد. و در بدترین حالت، به سوی ناپدید شدن قهری.
معاون فرمانده مویسس در حالی که چندمین سیگارش را روشن میکرد پرسید:
-خب فکر کنم حق با توست، تنها راهی که باقی میماند، باز کردن یک شکاف است. دیگر نباید به دنبال دری در جای دیگری گشت. باید یک در ساخت. زمان میبرد، بله. و هزینه زیادی خواهد داشت. اما آری، امکانپذیر است. گرچه نه هر دری. آنچه بعضیها در سر میپرورانند هرگز! هیچ کس!
اشاره کردم: «خود من حتی فکر نمیکردم روزی چنین چیزی را بشنوم».
معاون فرمانده مویسس مدتی متفکر ماند و به کف کومه نگاه کرد که پر از ته سیگار، بقایای تنباکوی پیپ، کبریت سوخته، گل خیس و چند شاخه شکسته بود.
بعد بلند شد و به سمت در رفت و فقط گفت: «خب، چاره چیست، باید ببینیم… شب دراز است و قلندر بیدار».
-*****-
شکست به عنوان هدف
برای درک معنای آن گفتوگوی کوتاه، باید بخشی از کارم بهعنوان کاپیتان را توضیح دهم. کاری که از مرحوم معاون فرمانده گالئانو به ارث بردم، که به نوبه خود آن را از مرحوم معاون فرمانده مارکوس دریافت کرده بود.
یک کار بیپاداش، ظلمانی و دردناک: پیشبینی شکست زاپاتیستها.
وقتی به یک ابتکار فکر میکنیم، من به دنبال هر چیزی هستم که میتواند باعث شکست آن شود، یا حداقل، تاثیر آن را کاهش دهد. به دنبال مخالف متناقض آن هستم. میشود مرا چیزی شبیه، مارکوس «تناقضزاده» نامید. بنابراین من برترین و تنها نمایندهی «جناح بدبین» زاپاتیسم هستم.
هدف، حمله با انواع مخالفتها به تمام ابتکارات از لحظه شروع آنهاست. فرض ما بر این است که این باعث میشود تا این پیشنهاد، چه سازمانی-داخلی، چه ابتکار خارجی و چه ترکیبی از این دو باشد، پالایش و تحکیم شود.
به بیانی صریح: زاپاتیسم خود را برای شکست آماده میکند. یعنی بدترین سناریو را تصور میکند. با در نظر داشتن چنین چشماندازی، برنامهها ترسیم میشود و پیشنهادات به تفصیل میرسد.
برای تصور این «شکستهای آینده»، از علومی که در اختیار داریم استفاده میشود. باید در همه جا جستجو کرد (و وقتی میگویم «همه جا» منظورم همه جا است، از جمله شبکههای اجتماعی و مزارع رباتسازی آنها، اخبار جعلی و ترفندهایی که برای بهدستآوردن «فالوور» زده میشود)، بیشترین حجم دادهها و اطلاعات را به دست آورد، آنها را مقایسه کرد و به این ترتیب تشخیص داد که طوفان در بدترین حالتش چگونه است و نتیجه آن چیست.
آنها باید سعی کنند بفهمند که مسئله نه ایجاد یک قطعیت، بلکه پروراندن یک فرضیه وحشتناک است. به قول آن مرحوم: «فرض کنید همه چیز بهدرک واصل شود». برخلاف تصور، این فاجعه شامل ناپدید شدن ما نمیشود، بلکه چیزی بدتر از آن را آبستن است: انقراض نوع بشر، دستکم آنطور که ما امروز تصورش میکنیم.
فاجعه تصور میشود و ما شروع به جستجوی دادههایی میکنیم که آن را تأیید میکند. دادههای واقعی، نه پیشگوییهای نوستراداموس یا وقایع آخرالزمانی کتاب مقدس و امثالهم. یعنی دادههای علمی. سپس به انتشارات علمی، دادههای مالی، گرایشها، سوابق حقایق و بسیاری دیگر از نشریات مراجعه میشود.
از این آینده فرضی، عقربههای ساعت بهصورت معکوس شروع به حرکت میکند.
-*****-
اصل طرد شق ثالث
با پیشرو داشتن تصویر فروپاشی و درک اجتنابناپذیر بودن آن، اصل طرد شق ثالث اعمال میشود.
نه، منظور آن اصل شناختهشده نیست. این اختراع معاون فرمانده مرحوم مارکوس است. آن وقتها که او ستوان بود، میگفت که در صورت عدم موفقیت در کاری، اول راه حلی جستجو میشد. دومین قدم، تصحیح اشتباه بود؛ و سومی، چون سومی وجود نداشت، به حالت «چارهای نیست» باقی میماند. او بعدا آن قاعده را اصلاح کرد تا به آن چیزی رسید که اکنون برای شما توضیح میدهم: هرگاه فرضیهای را بر اساس دادههای واقعی و تحلیل علمی استوار کردیم، باید به دنبال دو عنصر بود که با ماهیت فرضیه فوقالذکر مغایرت داشته باشند. اگر این دو عنصر پیدا شد، دیگر به دنبال سومی نمیگردیم: یا باید در فرضیه تجدید نظر کرد و یا آن را با سختگیرترین قاضی روبهرو نمود: واقعیت.
لازم به توضیح است که وقتی زاپاتیستها از«واقعیت» صحبت میکنند، کنش خود را نیز در آن واقعیت گنجاندهاند. چیزی که شما آن را «عمل» مینامید.
اکنون همین قانون را اعمال میکنم. اگر حداقل ۲ عنصر پیدا کنم که با فرضیه من در تضاد باشد، جستجو را رها میکنم، آن فرضیه را کنار میگذارم و به دنبال فرضیه دیگری میگردم.
فرضیه پیچیده
فرضیه من این است: هیچ راهحلی وجود ندارد.
یادداشت:
همزیستی متعادل بین انسان و طبیعت اکنون غیرممکن است. در تقابل این دو با یکدیگر، آن که بیشترین زمان را در اختیار داشته باشد پیروز میشود: طبیعت. سرمایه رابطه انسان با طبیعت را به تقابل و جنگ و غارت و ویرانگری تبدیل کرده است. هدف این جنگ، نابودی حریف، یعنی طبیعت است (که شامل انسانها نیز میشود). با معیار «منسوخیت برنامهریزی شده؟» (یا «انقضای موعود»)، «انسان» بهعنوان کالا در هر جنگ منقضی میشود.
منطق سرمایه، سود بیشتر با حداکثر سرعت است. این باعث میشود که این سیستم به یک ماشین زبالهساز غولپیکر تبدیل شود که از جمله انسان را نیز دور میریزد. در طوفان، روابط اجتماعی مختل میشود و سرمایههای غیرمولد میلیونها نفر را به بیکاری و از آنجا به «اشتغالِ جایگزین» در جنایت و مهاجرت سوق میدهند. تخریب سرزمینها، خالی شدن آنها از سکنه را در بر دارد. «پدیده» مهاجرت مقدمه فاجعه نیست، تأیید آن است. اثر مهاجرت ایجاد «ملتهایی در درون ملتها» است، کاروانهای بزرگ مهاجری که با دیوارهای سیمانی، پلیسی، نظامی، جنایی، بوروکراتیک، نژادی و اقتصادی برخورد میکنند.
وقتی از مهاجرت صحبت می کنیم، مهاجرتهای دیگری را که پیش از واقعه کنونی رخ داده فراموش میکنیم: مهاجرت جمعیت بومی در درون قلمروهای خود، قلمرویی که اکنون به کالا تبدیل شده است. آیا مردم فلسطین تبدیل به مهاجرانی نشدهاند که باید از سرزمینهایشان اخراج شوند؟ آیا همین اتفاق در مورد مردم بومی جهان نمیافتد؟
برای مثال، در مکزیک، جوامع بومی «دشمنان غریبی» هستند که به خود جرأت میدهند به خاک مزرعه سیستم که بین رودخانههای براوو و سوشیاته قرار دارد، «بی حرمتی» کند. برای مبارزه با این «دشمن» هزاران سرباز و پلیس، پروژه های بزرگ، خرید وجدان، سرکوب، ناپدیدسازی قهری، قتل و یک کارخانه واقعی تولید افرادِ گناهکار وجود دارد (ر.ک. به https://frayba.org.mx/). قتل برادر سامیر فلورس سوبرانس و دهها نفر دیگر از محافظان طبیعت، مبین پروژه فعلی دولت است.
«ترس از دیگری» به درجات پارانویای آشکار رسیده است. مسئولیت کمبود، فقر، بدبختی و جنایت با سیستم است، اما اکنون تقصیر به گردن مهاجری گذاشته میشود که باید تا نابودی با او مبارزه کرد.
در «سیاست» گزینهها و پیشنهادهایی ارائه میشود که یکی از دیگری نادرستتر است؛ فرقههای جدید، ناسیونالیسمهای جدید، قدیمی یا بازیافتی، دین نوین شبکههای اجتماعی و پیامبران جدید آن: «اینفلوئنسرها»… و جنگ، همیشه جنگ.
بحران سیاست، بحران، یافتن جایگزینی برای هرجومرج است. توالی دیوانهوار دولتهای راست، راست افراطی، میانهگراهای ناموجود، و آنها که متکبرانه خود را «چپ» مینامند، تنها بازتابی از یک بازار متغیر است: وقتی مدلهای جدیدی از تلفنهای همراه وجود دارد، چرا گزینههای سیاسی «جدید» نداشته باشیم؟
دولت-ملتها به هیأت مامورین گمرک سرمایه درمیآیند. هیچ دولتی وجود ندارد، همگی یک گشت مرزبانی واحد هستند با رنگها و پرچمهای مختلف. مناقشه بین «دولت فربه» و «دولت گرسنه» تنها به مثابه پنهان کردن ناموفق ماهیت اصلی آنها است: سرکوب.
سرمایه در شمایل یک بهانهی نظری-ایدئولوژیک جایگزین نئولیبرالیسم میشود و پیامد منطقی آن نئومالتوسیانیسم است. یعنی جنگی برای نابودی جمعیتهای بزرگ که هدف آن رسیدن به سعادت در جامعه مدرن است. جنگ حاصل کارکرد غلط دستگاه نیست، بلکه به منزلهی «تعمیر و نگهداری منظم» آن است تا کاربری و عمر طولانیاش را تضمین کند: کاهش شدید تقاضا برای جبران محدودیتهای عرضه.
مسئله تنها نئوداروینیسم اجتماعی (افراد قوی و ثروتمند، قویتر و ثروتمندتر میشوند و افراد ضعیف و فقیر، ضعیفتر و فقیرتر) یا «اصلاح نژادی» که یکی از حقایق ایدئولوژیک جنگ نازیها برای نابودی یهودیان بود، نیست. این یک کمپین جهانی برای از بین بردن اکثریت جمعیت در جهان است: محرومان؛ یعنی محروم کردن آنها از زندگی نیز. اگر منابع کره زمین کافی نیست و سیاره جایگزینی وجود ندارد (یا هنوز پیدا نشده است، اگرچه دارند روی آن کار میکنند)، پس باید به شدت جمعیت را کاهش داد. مسئله بر سر کوچک کردن سیاره از طریق کاهش جمعیت و سازماندهی مجدد است، نه تنها در برخی مناطق، بلکه در کل جهان: نکبتی برای تمام سیاره.
اگر خانه را دیگر نمیتوان گسترش داد و یا امکان افزودن طبقات بیشتر وجود ندارد، اگر ساکنان زیرزمین میخواهند به طبقه همکف بیایند، به انبار دستبرد بزنند و لعنتیها دست از تولید مثل هم برنمیدارند، اگر «بهشتهای زیستمحیطی» یا «خودپایدار» (که در واقع فقط «اتاقهای وحشت» سرمایه هستند) کافی نیست، اگر کسانی که در طبقه اول هستند اتاقهای طبقه دوم را میخواهند و غیره… بهطور خلاصه، اگر «تمدن مدرن» و هسته اصلی آن (مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، توزیع و مصرف) در خطر است، خب، پس باید مستاجران را بیرون کرد –و از کسانی که در زیرزمین هستند شروع کرد– تا «تعادل» برقرار شود.
اگر این کره دارد از منابع و سرزمین تهی میگردد، نوعی «رژیم غذایی» برای کاهش چاقی سیاره دنبال میشود. جستوجوی سیارهای دیگر با مشکلات پیشبینینشدهای همراه بوده است. یک مسابقه فضایی قابل پیشبینی است، اما موفقیت آن هنوز امری بسیار ناشناخته است. در عوض، جنگها «اثربخشی» خود را نشان دادهاند.
تسخیر سرزمینها، رشد تصاعدی «مازادها»، «حذفشدگان» یا «بیمصرفها« را به همراه داشت. جنگ بر سر تقسیم دارایی ادامه دارد. جنگها درعینحال دو مزیت دارند: تولید جنگافزار و شرکتهای تابعه آن را احیا میکنند و آنچه اضافه است را به شیوهای سریع و برگشتناپذیر از بین میبرند.
ناسیونالیسمها نه تنها دوباره ظهور خواهند کرد یا نفس تازهای به آنها دمیده خواهند شد (و آمدوشد پیشنهادهای سیاسی راست افراطی از همینرو در جریان است)، بلکه پایه معنوی لازم برای جنگ هستند. «آنکه مسئول کاستیهای توست، همان کسی است که در کنارت است. بههمیندلیل است که تیم شما میبازد». این است منطق «میلهها»، «باتومها» و «چماقداران» –ملی، نژادی، مذهبی، سیاسی، عقیدتی، جنسیتی– که مشوق جنگهای متوسط، بزرگ و کوچکی هستند که با وجود تفاوت در ابعادشان همگی هدف پاکسازی را دنبال میکنند.
بنابراین: سرمایهداری منقضی نمیشود، بلکه فقط دگرگون میشود.
دولت-ملتها مدتهاست از ایفای نقش خود بهعنوان یک سرزمین-حکومت-جمعیتی با ویژگیهای مشترک (زبان، پول، نظام حقوقی، فرهنگ و غیره) دست برداشته اند. دولتهای ملی اکنون مواضع نظامی یک ارتش واحد هستند: ارتش کارتل سرمایه. در این سیستم جرایم جهانی، دولتها «رئیسهای محلی» هستند که کنترل یک سرزمین را حفظ میکنند. دعواهای سیاسی، انتخاباتی یا غیرانتخاباتی، بر سر این است که چه کسی به مقام ریاست ارتقا مییابد. «باجگیری» از طریق مالیات برای تامین بودجه کارزارهای انتخاباتی و روند انتخابات انجام میشود. جرایم سازمان نیافته بدین ترتیب بازتولید خود را تأمین مالی میکنند، اگرچه ناتوانی آنها در تضمین امنیت و عدالت برای آدمهایشان بهطور فزایندهای مشهود است. در سیاست مدرن، سران کارتلهای ملی با انتخابات تعیین میشوند.
از این مجموعه تضادها جامعه جدیدی پدید نمیآید. فاجعه، پایان نظام سرمایهداری را به همراه ندارد، بلکه شکل دیگری از خصلت غارتگرانه آن است. آیندهی سرمایه همان گذشته و حال مردسالارانهاش است: استثمار، سرکوب، سلب مالکیت و تحقیر. سیستم برای حل هر بحرانی، همیشه جنگی دم دست دارد. بنابراین نمیتوانیم برای فروپاشی جایگزینی فراتراز بقای خودمان بهعنوان جوامع بومی ترسیم کنیم یا بسازیم.
اکثریت مردم فاجعه ممکن را نمیبینند یا باور نمیکنند. سرمایه توانسته است سمبلکاری و انکارگرایی را به کدهای فرهنگی اساسی فرودستان القا کند.
بهجز برخی جوامع بومی، مردم در حال مقاومت و برخی جمعها و گروهها، نمیتوان جایگزینی ساخت که فراتر از حداقلهای محلی باشد.
رواج مفهوم دولت-ملت در مخیله فرودستان به منزلهی مانعی است که مبارزات را جدا، منزوی و پراکنده نگه میدارد. مرزهایی که آنها را از هم جدا میکند فقط جغرافیایی نیست.
-*****-
تضادها
یادداشت:
سری اول تناقضات:
مبارزه برادران منطقه چولوتکا علیه شرکت بونافونت، در پوئبلا، مکزیک (۲۰۲۱ـ۲۰۲۲). وقتی ساکنان منطقه دیدند چشمههایشان در حال خشک شدن است، سرشان را برگرداندند و به مسئولش نگاه کردند: شرکت بونافونت، متعلق به دانونه. آنها خودشان را سازماندهی کرده و کارخانهای را که بطریهای آب را تولید میکرد اشغال کردند. چشمهها جانی تازه یافت و آب و حیات به سرزمینهایشان بازگشت. طبیعت به این ترتیب به اقدام مدافعان خود پاسخ داد و گفته دهقانان را تأیید کرد: آن شرکت داشت آب را میدرید. نیروی سرکوبی که آنها را بیرون کرد، پس از مدتی نتوانست واقعیت را پنهان کند: مردم از زندگی دفاع کردند و شرکت و دولت از مرگ. مادر زمین به سوال اینگونه پاسخ داد: بله، چاره وجود دارد، من به کسانی که از وجود من دفاع میکنند زندگی میبخشم؛ اگر به یکدیگر احترام بگذاریم و اهمیت دهیم، میتوانیم با هم زندگی کنیم.
پاندمی (۲۰۲۰). حیوانات موقعیت خود را در برخی از مناطق شهری متروکه بازیافتند، اگرچه این امر موقت بود. آب، هوا، گیاهان و جانوران مهلتی یافتند و خود را بازسازی کردند، اگرچه در مدت کوتاهی دوباره تحت سلطه درآمدند. بدین صورت آنها نشان دادند که مهاجم کیست.
سفر برای زندگی (۲۰۲۱). در شرق، یعنی در اروپا، نمونههایی از مقاومت در برابر ویرانی، بهویژه ایجاد رابطهای دیگر با مادر زمین وجود دارد. گزارشها، داستانها و حکایتهای مربوطه آنقدر زیاد است که در این یادداشتها نمیگنجد، اما همگی دال بر این است که واقعیت آنجا فقط بیگانههراسی و حماقت و تکبر دولتها نیست. امیدواریم بتوانیم تلاشهای مشابهی را در سایر مناطق جغرافیایی پیدا کنیم.
بنابراین: همزیستی متوازن با طبیعت امکانپذیر است. باید نمونههای بیشتری از این دست وجود داشته باشد. توجه: باید به دنبال دادههای بیشتر بود، گزارشهای هیئت «نابهنگام» پس از بازگشت از سفر برای زندگی ـ فصل اروپا را دوباره مرور کرد، یعنی آنچه را که دیدند و آموختند، و اقدامات CNI و سایر سازمانها و جنبشهای خواهران و برادران بومی ما در جهان را دنبال کرد؛ و به گزینههای جایگزین در مناطق شهری توجه خاص نمود.
نتیجهگیری جزئی: تضادهای شناسایی شده یکی از ارکان فرضیه پیچیده ما را دستخوش بحران میکند، اما ماهیت آن را هنوز نه. «سرمایهداری بهاصطلاح سبز» بهخوبی میتواند این مقاومتها را جذب یا جایگزین کند.
سری دوم تناقضات:
وجود و تداوم ششمین بیانیه از جنگل لاکاندون، و مردم، جمعها، گروهها، تیمها، سازمانها و جنبشهایی که در اعلامیه برای زندگی تجسم یافتند و بسیاری افراد دیگر در خیلی جاهای دیگر. کسانی هستند که مقاومت و عصیان میکنند و سعی دارند خودشان را پیدا کنند. اما باید جستجو کرد. و این همان چیزی است که جستجوگران به ما میآموزند: جستجو یک مبارزه ضروری، فوری و حیاتی است. گرچه همه چیز علیه ایشان است، آنها حتی کوچکترین روزنه امید را رها نمیکنند.
نتیجهگیری جزئی: احتمال همزمانی مقاومت و شورش، حتی اگر احتمالی خفیف، حداقل، و یا به طرز مضحکی غیرمحتمل باشد، ماشین را به لغزش وامیدارد. که البته به معنای تخریب آن نیست. نه هنوز. نقش جادوگران سرخ تعیینکننده خواهد بود.
بله، درصد احتمال پیروزی زندگی بر مرگ مضحک است. پس گزینههایی وجود دارد: تسلیم شدن، بیشرمی و مذهبِ هرچه پیشآید خوش آید (یا «چو فردا شود فکر فردا کنیم» بهعنوان فلسفه زندگی).
و با این حال، کسانی هستند که از دیوارها، مرزها، مقررات… و قانون احتمالات سرپیچی میکنند.
سری سوم تناقضات: لازم نیست. اصل طرد شق ثالث اعمال میشود.
نتیجهگیری کلی: بنابراین باید فرضیه دیگری مطرح شود.
-*****-
آها! آیا فکر میکردید ابتکار یا قدمی که زاپاتیستها اعلام کردند، ناپدید شدن MAREZ و JBGها، وارونه شدن هرم و تولد GAL ها بود؟
خب متاسفم که آرامشتان را برهم میزنم…اینطور نیست. به قبل از بهاصطلاح «قسمت اول» و بحث در مورد انگیزههای گرگها و چوپانها برگردید. خب برگشتید؟ حالا این چند خط را آنجا بیافزایید:
«با اذن و لطف مافوقهایمان، مناظر شگفتانگیز و وحشتناکی را که چشمانم در این سرزمینها دیده است برایتان وصف میکنم. در سیامین سال مقاومت و با اولین روشنایی روز، چشمانم تصاویری را دید و صداهایی را شنید که تا به حال ندیده و نشنیده بود و با این حال همیشه کلمات مرا نیز زیر نظر داشت. قلب دیکته میکند و دست مینویسد: سپیدهدم بود و آن بالاها بود، جیرجیرکها و ستارهها برای زمین مبارزه میکردند…».
کاپیتان
این نوشته در آن زمان ظاهر نشد زیرا شما نه از مرگ معاون فرمانده گالئانو اطلاع داشتید و نه از سایر مرگهای ضروری. اما ما زاپاتیستها اینگونه هستیم: همیشه بیش از آنچه میگوییم سکوت میکنیم. انگار مصمم باشیم پازلی را طراحی کنیم که همیشه ناتمام است و یک قطعه کم دارد، همیشه با این سوال نابهنگام: خود شما چطور؟
از کوهستانهای جنوب شرقی مکزیک
کاپیتان
۱، ۲، ۱۰، ۲۰، ۳۰، ۴۰ سال بعد.
بعدالتحریر- پس گفتی چقدر مانده؟ خب دیگر… شب دراز است و قلندر بیدار.
- توضیحات
- نوشته شده توسط Administrator
- دسته: جنبش زاپاتیستی
زنده باد اشتراک!
گزارش جمعی از مراسم سیامین سالگرد قیام زاپاتیستها در چیاپاس
(قیام ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی در اول ژانویه ۱۹۹۴)
اکتبر ۲۰۲۳، ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی با شعر «انگیزههای گرگ» از شاعر نیکاراگوئهای، روبن داریو آغاز به نشر بیست اطلاعیه [1]کرد که در آنها نه تنها از مرگ شوراهای دولت خوب صحبت به میان آمده بلکه تغییر ساختار تشکیلات مدنی مناطق زاپاتیستی نیز شرح داده شده. در یکی از این اطلاعیهها، زاپاتیستها از تمامی افراد و تشکلهایی که بیانیهی «برای زندگی» را امضاء کردهاند دعوت میکند تا با وجود خطرات موجود در چیاپاس، برای شرکت در جشن سیامین سالگرد «جنگ علیه فراموشی» (اول ژانویه ۱۹۹۴) به چیاپاس بروند.
از همان نخستین روز انتشار دعوتنامه، گروههایی که در سازماندهی سفر زاپایستها به اروپا (۲۰۲۱) فعالیت داشتند، هماهنگی کاروانی از اروپاییان را به منظور شرکت در این جشن در دستور کار خود قرار دادند.
در روز ۱۷ دسامبر ۲۰۲۳، اولین گروه کاروان وارد شهر مکزیکو شد تا در ساختمانی متعلق به ارتش زاپاتیستی، میهمان «گروه کمک رسانی» باشد که در فرودگاه این شهر در انتظار رفقا بودند.
در روز ۲۵ دسامبر اولین اتوبوس از جمله با ۲۶ نفر از دوستان و رفقای اروپایی، به سوی سن کریستوبال د لاس کازاس به راه افتاد . رفقا در یکی از مراکز متلق به ارتش زاپاتیستی (CIDECI) اسکان گزیدند تا سپس با در نظر گرفتن شرایط امنیتی عازم محل برگزاری مراسم بشوند.
۲۷ دسامبر، اتوبوس ما پس از شش ساعت که توسط موتورسواران زاپاتیست اسکورت میشد به روستای «دولورِس ایدالگو و سپس به «حلزون نئووا خِروزالِن» (اورشلیم نو) رسیدیم. رفقای زاپاتیست که در انتظار ما بودند، بعد از تعیین محل خواب، از ما با لوبیا و ترتیا (نان ذرت) پذیرایی کردند.
روز ۲۹ دسامبر در میان تشویق حاضرینی که هم میلیشیا و هم پایههای مردمی زاپاتیستها بودند، وارد «حلزون دولورِس ایدالگو» شدیم. همه چیز بوی جشن میداد، اما نه جشنی برای سی سال گذشته، که جشنی برای آینده. در گوشه و کنار محل تجمع، رفقایی از چیاپاس و دیگر مناطق مکزیک دور هم جمع بودند و با والیبال، بسکتبال و فوتبال شادی و انتظار را با هم شریک میشدند. بعد، موسیقی و سپس یک غذای گرم و خوشمزه.
۳۰ دسامبر باز با وانتهایی که رفقای زاپاتیست در اختیارمان قرارداده بودند به دولورس ایدالگو بازگشتیم. آنجا گروههای مختلف جوانان در حال اجرای تئاتر بودند. تدارکات جشن عبارت بود از چهار قطعه نمایشی که توسط رفقای جوان از حلزونهای مختلف اجرا شد، نمایشنامه را جوانان روستاهای مختلف زاپاتیستی در بارهی تاریخچهی رنجها و مبارزات بومیان از زمان فئودالی تا امروز نوشته بودند، موسیقی و مراسم آیینی که توسط شرکتکنندگان به اجرا درآمد و نیز حضور گروههای محلی که موسیقی مخصوص رقص مینواختند. همزمان، بازیهای دوستانه ورزشی (والیبال، فوتبال و بسکتبال) بین تیمهای رفقای جوان زاپاتیست و رفقای شرکت کنندهی غیرزاپاتیست در تمام طول روز در جریان بود.
دور تا دور میدان، دوچرخههایی که روی آنها پلاستیک مشکی کشیده بودند نظرها را جلب میکرد، این دوچرخهها را در کارگاههای زاپاتیستی برقی کرده بودند تا به گفتهی خود زاپاتیستها به گوشه و کنار همبودها برسند.
۳۱ دسامبر، جشن و سرور همچنان ادامه داشت. آسمان رو به تاریکی میرفت که مراسم شکل دیگری به خود گرفت: گروهی از زنان میلیشا در حال شکلگیری و ایستادن در موضع خود بودند که گروه بزرگتری از مردان در انتهای پشتی میدان پدیدار گشت .اولین رژه نظامی توسط زنان میلیشیا همراه با ضربآهنگ ترانهای با ریتم کومبیا انجام شد که موضوع آن عشق اول میان زن و مردی جوان است. وقتی زنان در میانه میدان متوقف شدند، رژه مردان با ترانه دیگری شروع شد که ریتمی مشابه داشت اما بدون خواننده. زنان و مردان میلیشیا چوبهای بلند یکی از سلاحهای خود را بر هم میکوبیدند تا آن را به سازی بدل کنند که نوایش، همراه با صدای چکمههایشان بر زمین، پژواک تپش قلب مبارزی است که به ضربآهنگ عشق و زندگی گام برمیدارد.
پس از برداشتن کلاه از سر و سلام دادن، ترانهی عاشقانه دیگری با مضمون "عشقی که هرگز فراموش نمیشود" با رقص زنان میلیشیا همراه شد و بعد، به فرمان معاون فرمانده مویسس زنان و مردان میلیشیا سپری انسانی در اطراف میدان درست کردند تا همه شرکتکنندگان در پناه آن بایستند –به سان کمونی که همه را دربرمیگیرد- و به سخنان او گوش فرا دهند.
زنده باد اشتراک!
مویسس ابتدا به زبان بومیان منطقه یعنی به زبان تسلتال و بعد به اسپانیایی رو به پایههای کمک رسانی زاپاتیستی سخن میگوید.
جلوی صحنه، پیش از صف فرماندهان زاپاتیست، چند صندلی خالی برای «غایبین» گذاشته شده است: «مفقودالاثر شدگان»، «زندانیان سیاسی»، «مادران جستجوگر»، «کودکان، زنان و مردان به قتل رسیده» که همزمان مبارزان همیشه حاضر برای زندگی هستند. وجود همین صندلیهای خالی گویای این امر است که زاپاتیستها برای غایبین، فاعلیت قائلند و آنان را در مبارزهی روزمرهی خود دخیل میدانند..
سخنرانی با اشاره به همین غایبین حاضر آغاز میشود.
فرمانده مویسس میگوید: اینجا نیامدهایم تا یاد به خاک افتادگانمان را در موزها به فراموشی بسپاریم و نیز نیامدهایم سی سال گذشته را جشن بگیریم. اگر اینجا هستیم، معنایش این است که مبارزه در جریان است و باید راه آنان را ادامه بدهیم. هرچند که در تنهایی مطلق باشد.
پس از اشارهی مویسس به «اشتراکی کردن ابزار تولید» و تغییر ساختار خودمختاری، زاپاتیستها کلامشان را تنها با یک شعار به آخر رساندند: «زنده باد اشتراک!».
این شعار، نشانگر این است که ایدهی اشتراک زائیدهی بحثهای درونی پایههای مردمی زاپاتیست است.
روز اول ژانویه ۲۰۲۴
مراسم با اجرای برنامههای هنری و مسابقات دوستانهی ورزشی ادامه یافت. گروهی از طرفداران جنبش کردستان و روژاوا بهعنوان همبستگی، یک رقص کردی اجرا کردند. از بلندگو اعلام شد: رژهی شبِ پیشِ میلیشیا دوباره تکرار خواهد شد. بخشی از فرماندهی زاپاتیستها، از جمله کاپیتان مارکوس، به روی سن آمدند و با پخش موسیقی کومبیا رژه آغاز شد.
در تمام طول رژه، دختر بچهای هفت - هشت ساله، در روی سن، مقابل فرماندهان دایرهوار دوچرخه میراند. دختر بچهای که یادآور دِنیست، سمبل نسلهای آینده که قرار است ۱۲۰ سال دیگر به دنیا بیاید و پس از بارها زمین خوردن و برخاستن، در آزادی تصمیم بگیرد که چه میخواهد و مسئولیت آن را نیز به عهده بگیرد.[2] و دایرهای که نماد چرخش زمان، ادامهی زندگی و انتقال مبارزه از نسلی به نسل دیگر است.
بعدازظهر، در گوشهای دنج، گروه کوچکی از ما زیر سایهی درختی روی نیمکتهای چوبی مینشینیم تا در میان طعم چای، دود سیگار و خندههای گاه و بیگاه و رفیقانه دربارهی برداشتمان از مراسم سال نو گفتوگو کنیم..
سخن از سمبلیسم زاپاتیستها به میان میآید و از این که در این منطقه، مبارزه همان زندگی روزمره است. یکی از رفقا معتقد بود، در حالی که دولت کنونی مکزیک با پروژهی «کاشت زندگی» دهقانان را از زمین جدا کرده و آنان را به کارگر تبدیل میکند، زاپاتیستها با اشتراکی کردن اراضی تحت کنترل خود، باعث میشوند دهقانی که با «زمینش» تعریف میشود، از چهارچوب مفهوم دهقان پا را فراتر بگذارد. کار اشتراکی حتی دهقانی را که زاپاتیست نیست، به یک فرد مبارز بدل میکند. بدین ترتیب، اگر سلب مالکیت از طرف دولت موجب از خودبیگانگی دهقان میشود، اشتراکی کردن اراضی با ایجاد فضای همکاری جمعی، دهقان را به بافت اجتماعی و سیاسی جدید و وسیعتری پیوند میزند؛ با «کاشت زندگی» دهقان هرچه بیشتر به سوی ایزوله شدن و وابستگی رانده میشود در حالی که با سازماندهی کاراشتراکی در «نامِلک»، افراد در جمع تعریف شده، استقلال و قدرت بیشتری را تجربه خواهند کرد. بومی غیرزاپاتیست دیگر حاضر نخواهد بود تحت فرمان شبهنظامیان، به خاطر کار روی یک تکه زمین، به برادران خود حمله کند. بدین ترتیب دفاع از «مادر-زمین» کاری خواهد بود همگانی، فراتر از گرایشهای سیاسی.
در بحثها صحبت از این شد که با توجه به بیست اطلاعیهی اخیر زاپاتیستها، به نظر میرسد که آنها با ایجاد «دولت خودمختار محلی » GAL، همانطور که تمام قدرت تصمیمگیری را به پایههای مردمی منتقل کردهاند، مسئولیت دفاع از اراضی را نیز به دوش آنها گذاشتهاند و چهبسا دعوت از رفقایی از نقاط دیگر جهان برای کار در «نامِلک»های اشتراکی، میتواند به نوعی برای کمک به تضمین امنیت بیشتر همبودها باشد. بدین ترتیب نیروهای نظامی زاپاتیست (شورشگران) میتوانند در پایگاههایشان، خود را بازسازی و احتمالا برای درگیریهای آینده آماده کنند. از اینجاست که تغییر درجه نظامی مارکوس به کاپیتان، میتواند سمبل بازگشت به سالهای قبل از قیام ۱۹۹۴ باشد که در آن آمادهسازی نظامی اهمیت بهسزایی داشت.
دوم ژانویه ۲۰۲۴
در حلزون «اورشلیم نو»، بیش از پنجاه نفر از اعضای کاروان اروپایی و تنی چند از انترناسیونالیستهای دیگر که از پیش اجازه گرفته بودیم تا مدت بیشتری در روستاهای زاپاتیست بمانیم و با نمایندگان «دولت خودمختار محلی» به گفتوشنود بنشینیم، گرد هم حلقه زدیم تا راجعبه چندوچون سوالهایمان تصمیم بگیریم.
سوم ژانویه ۲۰۲۴
بعدازظهر گروههای کوچک در مورد تجربیات روزهای گذشته به بحث و گفتوگو نشستند.
چهارم ژانویه ۲۰۲۴
صبح زود خبر دادند برای حرکت به سوی «حلزون دولورس ایدالگو» آماده شویم.
دقایقی چند پس از رسیدن به محل به سالن اجتماعات فراخوانده شدیم. دهها نفر از اعضای «کمیتهی مخفی انقلابی بومیان» در انتظار نشسته بودند. در مقابل آنان برای ما نیز نیمکتهایی چیده بودندم. مویسس، که در کنار دیواری بین آنها و ما ایستاده بود، خوشآمد گفت و از ما دعوت کرد تا هر سوالی داریم، بپرسیم. سوالها را گاهی خود او و گاهی اعضای دیگر کمیته، اما همیشه با سخاوت و بردباری پاسخ میدادند تا آنجا که دیگر سوالی باقی نماند.
در بحث و گفتوگویی که بیش از شش ساعت به طول انجامید، از جمله نکات زیر مطرح شد:
۱- چه امری موجب فکر کردن به لزوم تغییر شد؟
با روی کار آمدن آندرس مانوئل لوپز ابرادور (رئیس جمهور کنونی مکزیک) و ادعای تغییر جامعه توسط او، زاپاتیستها با توجه به این ادعای توخالی، از خودشان پرسیدند که آیا ایدهشان برای تغییر به همان اندازه تو خالیست یا سخن از تغییری واقعی در میان است؟ در پاسخ به این سوال در همبودهای مختلف زاپاتیستی بحث و گفتوگو درگرفت و به تشکیل ساختاری جدید انجامید که در آینده کارکردش را نشان خواهد داد.
۲- مشکلات ساختار قدیمی «شوراهای دولت خوب» و عللی که منجر به تغییرات کنونی شد: دور شدن مسئولین و مقامات از تودههای مردم که خود محصول آموزش تنها تعدادی از رفقا بود که در نتیجهی آن دانش در انحصار یک عدهی محدود باقی میماند؛ ایجاد بوروکراسی؛ تصمیمگیریهای خودسرانه مقامات شوراها؛ ایجاد خلل در روند انتقال اطلاعات در جامعه.
۳- در ساختار شوراهای دولت خوب، ما به نوعی همان ساختارهای دولتی را کپی کرده بودیم. بعد متوجه شدیم که در چنین ساختاری باز هم مردم بهتدریج کنار گذاشته میشوند. با برعکس کردن هرم، روشن شد که باز هم بخشی از همان مشکلات قدیمی تکرار خواهد شد، اطلاعاتی که میبایست از مجمع عمومی روستاها به شوراها انتقال مییافت و اطلاعاتی که از شوراها به روستاها بر میگشت هم به همین ترتیب.
۴- بعد از بازگشت هیئت زاپاتیستی از اروپا، کار بازبینی انتقادی از خودمان را آغاز کردیم و متوجه شدیم که ساختاری که داشتیم، تنها در برهههای خاص زمانی نتایج مثبتی داشته است و نکات منفی در آن میچربیده است. تغییر کنونی که محصول یک روند تاریخی است، فقط در لحظه کنونی امکانپذیر بود، زیرا تنها محصول آموزههای همین روند تاریخی است.
۵- در ساختار جدید خودمختاری، تمام قدرت حکومتی به دست «دولت خودمختار محلی» GAL است. یعنی در سطح مناطق و نواحی، حکومتی وجود ندارد. کار «شوراهای دولت خودمختار زاپاتیستی» CGAZ و «مجمع شوراهای خودمختار زاپاتیستی» ACGAZ تنها هماهنگی شوراها با هم است. به غیر از این آنان هیچ مسئولیتی ندارند. همه مردم باید یاد بگیرند که خودشان حکومت کنند. «هر گندی که خود مردم بزنند، باید خودشان تمیز کنند!» به عبارت دیگر هر آزادیِعملی با مسئولیت همراه است.
در هر GAL زنان و مردانی هستند که «کمیسرها» Comisariados و «کاردارها» Agentes نام دارند و تعدادشان میتواند تا ده نفر برسد. اگر در روستایی مشکلی بوجود بیاید، کوشش بر این است که مقامات خود شوراهای روستا این مشکلات را حل کنند و چنانچه موفق نشوند، «شوراهای دولت خودمختار زاپاتیستی» مجامع عمومی محلی را فرا میخوانند و در صورتی که آنها نیز نتوانند پاسخی بدهند، «مجمع شوراهای خودمختار زاپاتیستی» تشکیل میشود.
اگر در دوران گذشته ابتکار عملی قرار بود پیشنهاد شود، از طریق شوراهای دولت خوب به روستاها مطرح میشد. حال آنکه در ساختار جدید، هر فردی میتواند آن را به «دولت خودمختار محلی» پیشنهاد بدهد و بعد از بحث به مراجع بالاتر برده میشود. بنابراین ابتکارعملها از پایین و از طریق پایههای مردمی آغاز میشود و به بالا میرسد. بهعبارتی، دمکراسی به تصمیمگیری در مورد پیشنهادات خلاصه نمیشود، بلکه طرح ابتکار عملها را نیز دربرمیگیرد.
۶- در مورد کار مشترک در اراضی «هیچکس» یا «کمون» یا در «نامِلکها» ابتدا جوامع زاپاتیست تصمیم میگیرند و بعد آن را با «برادران و خواهران» غیرزاپاتیست در میان میگذارند. اگر آنان پیشنهاد سازندهای داشته باشند و ما را در بحث قانع کنند، طبیعیست که آن را میپذیریم.
۷- درباره تغییر نسل و انتقال تجربیات به جوانترها:
مبارزه هر نسلی محصول شرایط اجتماعی، سیاسی و تاریخی خاص خود است. تجربه مبارزات در چارچوب سه اصل به نسل بعدی منتقل میشود: «خودت را نفروش، تسلیم نشو و به بیراهه نرو!» یعنی هر نسلی مبارزه خاص خودش را دارد، اما از نسل پیش این سه پرنسیپ را میآموزد.
انتقال تجربیات به نسلهای جوانتر به شیوههای مختلفی صورت میپذیرد: در خانوادهها، در حین کار اشتراکی، در جلسات آموزشی با کمیتههای جوانان در سطوح منطقهای.
۸- در پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان از خارج از منطقه زاپاتیستی برای کار در اراضی اشتراکی آمد، گفته شد که مهمترین موضوع درک این مسئله است که همه چیز زنده است (خود زمین، گیاهان و موجودات رو و زیر زمین) و زنده بودن فقط به انسانها خلاصه نمیشود. بعد از درک این اصل و اطمینان از اینکه مصمم هستید از تمام اشکال حیات دفاع کنید متشکل شوید.
۹- در مورد این که زمین متعلق به هیچکس نیست، رفقای زاپاتیست اذعان کردند که «نامِلک» بودن زمین امری بدیهیست، زیرا هیچ فردی عمری به درازای میلیونها سال نداشته است که بتواند مدعی باشد که مالک این زمینیست که این همه عمر دارد.
۱۰- کسانی که حق کار در اراضی اشتراکی را ندارند عبارتند از: شبهنظامیان، افرادی که به نوعی با مواد مخدر سروکار دارند (کشت، فروش، انتقال و مصرف) و کسانی که پیش از این زمینهای خودشان را فروخته باشند. محصول اراضی و کار مشترک، به تساوی بین کسانی که در کار شرکت داشتهاند، تقسیم میشود.
۱۱- ما قصد نداریم کسی را قانع کنیم که زاپاتیست بشود، میخواهیم در عمل دانستههایمان را با آنان شریک شویم. نه تنها در سطح تئوریک بلکه در عمل و با حل مشکلات و پرداختن به علل رنج مشترکمان.
۱۲- درباره مشارکت زنان در مبارزات، زاپاتیستها معتقدند که باید زن و مرد دوشادوش علیه سرمایهداری مبارزه کنند و راه این مشارکت گفتوگوی بسیار بین زن و مرد است تا هم مردان در کارهای خانگی شرکت کنند و هم زنان در فعالیتهای اجتماعی. زنان از همان چهل سال پیش شرکت در فعالیتهای «سنتاً مردانه» را آغاز کردهاند.
پنجم ژانویه ۲۰۲۴
گروهی که در «حلزون اورشلیم نو» سکونت داشت به چند دسته تقسیم شد تا در روستاهای مختلف با مردم و «دولت خودمختار محلی» گفتوگو کند.
در قسمت عقب چند وانت، در روی جادهای سخت و ناهموار، کاروان ما راهی بازدید از دو روستا شد تا با پایههای مردمی مشارکتکننده در تصمیمات و مدیریت امور یعنی «دولت خودمختار محلی» دیدار کند.
رفقایی که در حلزون/کاراکل، محل اقامتمان میزبانمان بودند این بار با سخاوت همیشگی و خستگیناپذیرشان همراه و راهنمای ما شدند.
آنچه در این ساختار جدید برجسته و آشکار بود ادارهی جمعی امور آموزش و سلامت و حل اختلاف و ساماندهی امور توسط همبودهای محلی بود.
در GAL نه با «مسئولین» سلامت و آموزش بلکه با «ترویجگران» سلامت و آموزش برخورد داریم و البته با شوراهای متشکل از این ترویجگران که همبسته و پیوسته با یکدیگر در این نشست حاضر بودند و از کار خود سخن میگفتند.
مسئله منطقهای حائل با حفظ حمایت و برادری/خواهری بین روستاهای زاپاتیستی و غیرزاپاتیستی در ساختارهای مدنی هم مشهود بود.
برای نمونه، غیرزاپاتیستها نیز میتوانستند از امکانات پزشکی و بهداشتیِ روستاهای زاپاتیستی استفاده کنند. البته، برخلاف ساکنین روستاهای زاپاتیستی، این استفاده در ازای پرداخت مبلغی که برای تامین نیازهای خدمات بهداشتی و درمانی لازم است میسر میشود، اما شاید نکته مهمتر این است که این مراکز به روی برادران و خواهران غیرزاپاتیست گشوده میماند و انحصاری نیست. برداشت ما این بود که این نیز جزیی از ترویج علنی دستاوردهای زیست اشتراکیست برای آنان که هنوز به امکانهای تازه این ساختار باور ندارند (هرچند در عمل باید دید این تمایز چگونه بیشتر به همبستگی میانجامد و نه به یادآوری گسستها).
در بازدید از مراکز آموزشی، به نظام آموزش بدیل پی بردیم که در آن نمرهدهی و رتبهبندی جای خود را به تشریک مساعی معلم و دانشآموز در شکلدادن به یادگیری و تفکر انتقادی داده است. در این نظام آموزشی کارکرد و ترکیب کلاس درس به این صورت بود: کلاسها به سه دوره تقسیم میشوند و اصولا مهم نیست که فرد به چه مدت زمان نیاز دارد. مهم این است که به این نتیجه برسد که میتواند در دوره بالاتر شرکت کند. در این روند آموزشی، هم معلمان و هم دانشآموزان به این باور دارند که آنچه میآموزند، باید در خدمت خودمختاریشان باشد. دانشآموزانی که با آنها صحبت کردیم نیز به این امر اذعان داشتند.
پس از این بازدید و دریافتنِ این که دانشِ سلامت و آموزش چون مشعلی از نسلی از ترویجگران به دست نسلی دیگر میرسد و درک این که این نگاهِ طبیعی به یادگیری، باطلالسحرِ نگاه کالایی و مصرفگرا و ویرانگر رایج در جهان سرمایهداریست.
زمان استراحت و غدا رسید. غذایی که گشادهدستی مردمی را نشان میداد که سازندگان فروتن آیندهاند و در قالب ممارست یک زیستِ جماعتمحور و جمعگرا عمل میکنند.
زیر سایه گیاهان استوایی برای آنهایی که فرسوده از راه و بیماری بودند فرصتی برای استراحت و تأمل فراهم شد و برای رفقایی که همچنان پرتوان در جستجوی کشفهای جدید بودند، دیدار از مزارع آناناس و موز و ذرت انتظار میکشید.
جز یادگیری این بدیل اجتماعی، سوغاتی که بسیاری از رفقا از خاک سرشار این روستای زاپاتیستی آوردند گلها و ساقههای گیاهان استوایی بود که نمیشد چشم از زیبایی آنها برگرفت، از جمله گل سرخی همچون شعله آتش که اینجا و آنجا بیپروا بر شاخههای درختان گوناگون روییده بود...
گزارش از کاروانی از اروپا- ژانویه ۲۰۲۴
[1] برای اطلاع بیشتر از مضمون بیانیهها ن.ک به:
https://peykarandeesh.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1526-2023-11-28-15-27-44
[2]. ن. ک. به: قسمت سوم بیانیهها:
- توضیحات
- نوشته شده توسط Administrator
- دسته: جنبش زاپاتیستی
قسمت دوازدهم: بخشهایی از یک نامه
بخشهایی از نامهای که چند ماه پیش از طرف معاون فرمانده شورشی مویسس به جغرافیایی دور، از نظر مسافت اما نزدیک از نظر فکری فرستاده شد:
«کمیسیون ششمین [بیانی] زاپاتیستی
مکزیک.- آوریل ۲۰۲۳
(…)
زیرا در آن صورت مثل این خواهد بود که در مواجهه با طوفان وحشتناکی که در حال حاضر هر گوشهی این سیاره را، حتی آنهایی را که فکر میکردند از هر شری در امان میمانند زیر تازیانهی خود گرفته، ما طوفان را نبینیم.
منظورم این است که ما نه تنها طوفان، ویرانی، مرگ و درد ناشی از آن را میبینیم، بلکه آنچه را که پس از آن خواهد آمد نیز میبینیم. ما میخواهیم بذر ریشهای باشیم که نخواهیم دید؛ ریشهای که به نوبهی خود سبزهای از آن خواهد رست، سبزهای که باز هم نخواهیم دید.
بنابراین اگر بخواهیم یک تعریف مختصر و مفید ارائه دهیم، باید بگوییم مسلک زاپاتیستی «بذر خوب بودن» است.
ما قصد نداریم جهانبینی خود را برای نسلهای بعدی به میراث بگذاریم. نمیخواهیم وارث بدبختیها، کینهها، دردها، ترسها یا علایق ما باشند. و نیز نمیخواهیم آینهای باشند که تصویری کم و بیش تقریبی از آنچه ما خوب یا بد میپنداریم را منعکس میکند.
آنچه ما میخواهیم این است که زندگی را برایشان به میراث بگذاریم. آنچه نسلهای دیگر با این میراث انجام میدهند، تصمیم خود آنها و مهمتر از همه مسئولیت خودشان خواهد بود. همانطور که ما زندگی را از اجدادمان به ارث بردیم، آنچه را که ارزشمند میدانستیم برداشتیم و برای خود وظیفهای تعیین کردیم. و روشن است که مسئولیتِ تصمیمی که میگیریم، کاری که برای انجام آن تعهد میدهیم و عواقب اعمال و کوتاهیهایمان را میپذیریم.
وقتی میگوییم «تسخیر جهان لازم نیست، کافیست آن را از نو بسازیم»، بهطور قطعی و بازگشتناپذیر از مفاهیم سیاسی فعلی و قبلی فاصله میگیریم. جهانی که ما تصور میکنیم بیعیب و نقص نیست، حتی از دور؛ اما بدون شک بهتر است. دنیایی که در آن همه همانی باشند که هستند، بدون شرم، آزار، مثله شدن، زندانی شدن، به قتل رسیدن، به حاشیه رانده شدن، سرکوب شدن.
اسم آن دنیا چیست؟ چه سیستمی از آن پشتیبانی میکند یا بر آن غالب است؟ خب، این را کسانی که در آن زندگی میکنند، تصمیم خواهند گرفت، اگر بخواهند.
دنیایی که در آن کسانی که میل به سلطه و همگنسازی دارند، از آنچه این تفکر اکنون و در زمانهای دیگر به بار آورده است درس بگیرند و در آن دنیای آینده شکست بخورند.
دنیایی که در آن بشریت نه با برابری (که تنها جدایی کسانی را که «برابر نیستند» پنهان میکند) بلکه با تفاوت تعریف میشود.
جهانی که در آن تفاوت موجب آزار و اذیت نیست، بلکه از آن استقبال میشود. دنیایی که در آن داستانهایی که تعریف میشود مربوط به کسانی نیست که برنده میشوند، زیرا هیچکس برنده نمیشود.
دنیایی که در آن داستانهایی که تعریف میشود، چه در فضای خصوصی و چه در هنر و فرهنگ، مانند قصههایی است که مادربزرگها و پدربزرگهایمان برای ما میگفتند: قصههایی که به ما یاد نمیدهند چه کسی برنده میشود، زیرا هیچکس نمیبرد و بنابراین، هیچکس نمیبازد.
داستانهایی که به ما اجازه دادند در میان قطرات باران، بوی پختن ذرت و عطر قهوه و تنباکو، چیزهای وحشتناک و شگفتانگیزی را تصور کنیم، و دنیایی ناکامل را، دنیایی شاید دست و پا چلفتی، اما بسیار بهتر از دنیایی که اجداد و معاصران ما از آن رنج کشیدهاند و میکشند را.
ما قصد نداریم قوانین، دستورالعملها، جهانبینیها، تعلیماتدینی، مقررات، مسیرها، مقصدها، گاها و همراهان خویش را به میراث بگذاریم؛ یعنی آنچه را که تقریباً همه طرحهای سیاسی آرزویش را دارند.
هدف ما سادهتر و بسیار دشوارتر است: به میراث گذاشتن زندگی.
(…)
زیرا میبینیم که این طوفانِ مهیب که نخستین تندبادها و رگبارهایش هم اکنون کل سیاره را درمینوردد، با سرعت و شدت بسیار به ما نزدیک میشود. بنابراین ما تنها آنچه را که جلوی چشممان است نمیبینیم. یا اگر میبینیم، با توجه به آنچه در دراز مدت میآید به آن مینگریم. واقعیت بلافصل ما با دو واقعیت تعریف شده یا مطابق با آن است: یکی مرگ و نابودی که بدترین جنبههای انسانها را فاش میکند، صرف نظر از طبقه اجتماعی، رنگ، نژاد، فرهنگ، جغرافیا، زبان و اندازه آنها؛ و دیگری شروعی دوباره بر روی آوار سیستمی که بهترین کاری را که میتوانست، انجام داد: نابود کردن.
چرا میگوییم این کابوسی که اکنون تجربه میکنیم و بدتر هم خواهد شد، بیداری را به دنبال خواهد داشت؟ خب، زیرا کسانی هستند، مانند خود ما، مصمم به دیدن این امکان، گرچه امکانی بسیار کوچک باشد. اما هر روز و در هر ساعت و در همه جا مبارزه میکنیم تا این حداقل امکان، هرچند کوچک و بیاهمیت –مثل دانهای ریز –رشد کند و روزی به درخت زندگی بدل شود، درختی که اگر هست، از همه رنگهاست.
ما تنها نیستیم. در این ۳۰ سال به دنیاهای زیادی سرک کشیدهایم؛ دنیاهایی متفاوت در راه و روش، زمان، جغرافیا، داستانها و تقویمشان. اما برابر در تلاش و چشم دوختنی به نظر بیهوده به زمانی نابهنگام که خواهد آمد، نه از روی تقدیر، نه با طرح الهی، نه به این دلیل که کسی ببازد تا کسی برنده شود. نه، به این دلیل که ما روی آن کار میکنیم، برایش میجنگیم، زندگی میکنیم و برای آن میمیریم.
و سبزهزاری خواهد بود با گلها و درختان و رودخانهها و انواع حیوانات. و اگر سبزه هست از این روست که ریشهای دارد. و یک دختر، یک پسر و یک دختر/پسر زنده خواهند بود. و روزی فرا میرسد که باید مسئولیت تصمیمی را بپذیرند که در مواجهه با این زندگی میگیرند.
آیا این آزادی نیست؟
(…)
و داستان یک زن بومی ۴۰ سال به بالا و از ریشه مایا را برای شما تعریف میکنیم، که در حین یادگیری دوچرخهسواری با دوچرخه سایز ۲۰، دهها بار زمین خورد؛ اما به تعداد همان دفعات از زمین برخاست و حالا یک دوچرخه سایز ۲۴ یا ۲۶ سوار میشود و با آن به دورههای آموزشی گیاهان دارویی میرود.
از مروج بهداشتی سخن میگوییم که به یک همبود دورافتاده بدون جاده آسفالته میرود، و بهموقع میرسد تا به مرد مسنی که مورد حمله افعی نایاکا قرار گرفته است سرم پادزهر تجویزکند.
و از زنی بومی از مقامات خودمختار که با دامن ناگوا و کوله پشتیاش، بهموقع به مجمع «زنانی که هستیم» میرسد و میتواند در مورد بهداشت زنانه صحبت کند.
و از اینکه وقتی وسیله نقلیه، بنزین، راننده یا جاده قابل عبوری نباشد، سلامتی در چهارچوب توسعه و امکانات ما چطور به کومهای در گوشهای از جنگل لاکاندون خواهد رسید.
کومهای که در آن، دور یک اجاق، زیر باران و بدون برق، مروج آموزش و پرورش با دوچرخه از راه میرسد و در میان بوی ذرت پخته، قهوه و تنباکو، از زبان زنی سالخورده داستان وحشتناک و شگفتانگیزی را میشنود؛ داستانی درباره وتان که نه مرد بود نه زن و نه چیز دیگری. و یکی نبود، بلکه بسیار بود. و خواهد شنید که میگوید: «ما نیز همین هستیم: وتان، نگهبان و قلب خلق».
و اینکه آن مروج آموزش در مدرسه این داستان را برای دختران و پسران زاپاتیست تعریف خواهد کرد. البته بهتر است بگوییم نسخهای از آن را که از شنیدههایش به یاد میآورد، زیرا به دلیل سر و صدای باران و صدای خفهی زنی که قصه را تعریف میکرد، نتوانسته آن را درست بشنود.
و درباره «کومبیای دوچرخه» که گروهی از جوانان موسیقیدان خواهد ساخت و همهی ما را از اینکه «کومبیای قورباغه» را برای چندمین بار بشنویم، نجات خواهد داد.
و مردگان ما که عزت و جان خود را مدیون آنها هستیم، شاید بگویند: «خب بالاخره وارد عصر چرخ شدیم». و در شبهای بدون ابر وقتی به آسمان پر ستاره نگاه میکنند، خواهند گفت: «دوچرخه! بعد از آن نوبت سفینههای فضایی است»؛ و خواهند خندید، میدانم. و یکی از زندگان ضبطصوتی را روشن خواهد کرد و صدای کومبیایی به گوش خواهد رسید که همه ما، زنده و مرده، امیدواریم کومبیای «روبان قرمزی» نباشد.
(…)
از کوهستانهای جنوب شرقی مکزیک
به نام پسران، دختران، مردان، زنان و دگرباشان زاپاتیست.
معاون فرمانده شورشی مویسس.
مدیر هماهنگی «سفر برای زندگی».
مکزیک، آوریل ۲۰۲۳».
برگرفته از اصل نامه و با اجازهی فرستنده و گیرنده.
گواهی میدهم.
کاپیتان - نوامبر ۲۰۲۳