www.peykarandeesh.org
جنبشهای اجتماعی و مردمی
انتشارات اندیشه و پیکار

از حافظه و شورشگرى

كارلوس فاسيو
ترجمهء بهرام قديمى


سالروز ۱۱ سپتامبر را پشت سر گذاشتيم، همه از تروريست‌هاى ۱۱ سپتامبر در آمريكا حرف مى‌زنند، اما از تروريست‌هاى ۱۱ سپتامبر در شيلى، يعنى كودتاى سيا و پينوشه، و مبارزانى كه به خاك افتادند هيچ سخنى در ميان نيست؛
از سوى ديگر سالروز به خاك افتادن ارنستو چه گوارا و ميگل انريكز (انقلابى شيليائى) نزديك مى‌شود و در بسيارى از كشورهاى جهان از آن‌ها بزرگداشت به عمل مى‌آيد، متن سخنان كارلوس فاسيو، روزنامه نگار معروف مكزيكى را ترجمه كنيم، با ياد آنان، و رزمندگان ايرانى‌اى كه به فلسطين، عمان، و ديگر نقاط خاور ميانه رفتند تا در كورهء مبارزهء دشوار ستمديدگان آبديده شوند و بذر انترناسيوناليسم بپراكنند.



* * * * * * *

ميز گرد «نگاه به اميد»
در بزرگداشت ارنستو چه گوارا و ميگل انريكز.
كازا لام، ۸ اكتبر ۲۰۰۴ - شهر مكزيك

از حافظه و شورشگرى

۱- اولين گروه از افراد سازماندهى شدهء توپاماروها۲ در اكتبر ۱۹۷۰، چند روز بعد از قتل رنه اشنايدر فرمانده كل ارتش شيلى به پوداهوئل رسيد. سالوادر آلنده در سپتامبر انتخابات را برده و سه روز مانده بود تا كنگره [مجلس قانونگذارى] وى را رئيس جمهور بنامد.
آن‌ها شش نفر توپامارو بودند؛ هيچ كس در انتظارشان نبود. همه از زندانيان سابق «پونتا كاررتاس»۳ در مونته‌ويدئو. در دورانى كه پاچه‌كاتو۴ كاملاً حكمفرما بود، اروگوئه طبق اقدامات شديد امنيتى اداره مى‌شد. اين امر به قوهء مجريه امكان مى‌داد تا اشخاص را با يك دستور به مدت نامحدودى در بازداشت نگه دارد؛ اين افراد بازداشت شدگانى بودند، كه توانستند، قانوناً [بين زندان يا تبعيد]‌ تبعيد را برگزينند. پيروزى اتحاد خلق [روى كار آمدن آلنده] مهمان‌خانه‌ و پناهگاه نزديكى برايشان شد.

مانند هر مبارزه اى، جنبش رهائيبخش ملى توپاماروها نيز، هم به پيروزى‌هائى نائل آمده و هم طعم شكست را چشيده بود. اعدام يكى از جاسوسان آمريكا دان ميتريونه و دستگير شدن سه نفر كادر رهبرى جنبش رهائيبخش ملى، همه چيز را در اروگوئه برملا كرد. كوستا كاوراس ، سينماگر معروف يونانى مقيم فرانسه از مونته ويدئو ديدار كرد تا اطلاعات مورد نيازش را براى فيلمى كه بعدها در شيلى تهيه كرد، بدست آورد؛ فيلمى كه در سراسر جهان به نمايش در آمد به نام: حكومت نظامى.

بسيارى از ما اهالى اروگوئه‌ خيلى پيشتر از ناقوس‌هاى رسمى پيروزمندانهء چهارم سپتامبر فهميده بوديم كه بايد خواهان سالوادر آلنده باشيم. دولت اتحاد خلق اولين دولت آمريكاى لاتين بود كه از راه مسالمت‌آميز و از طريق پيروزى در انتخابات واقعاً قصد داشت سوسياليسم را در شيلى مستقر كند. مخروط جنوب [كونوسور متشكل از آرژانتين، شيلى، اروگوئه. پاراگوئه، بوليوى، جنوب برزيل و جنوب پرو. م] در غليان بود. در بوليوى خوان خوزه تورس يك حكومت نظامى چپ را رهبرى مى‌كرد و اين موضوع خود پاراديگمى بود براى كشورى كه در آن، سه سال پيش‌تر، يك عده مزدور و جاسوس سيا چه [گوارا] را در مدرسه‌اى كوچك در ايگه‌را به قتل رساندند. در پرو، بلاسكو آلوارادو فرايند ايجاد ارتش «مترقى» را رهبرى مى‌كرد. در اين اكتبر كه نشان تجربهء پيروزمند اتحاد ملى را با خود داشت، ابتكار تشكيل «جبههء گسترده» [در اروگوئه. م] آغاز شده بود. در امپراتورى ايالات متحده زنگ خطر به صدا در آمده بود، و همراهِ با نظاميان حلقه به گوش منطقه، در حال تهيهء نقشهء عمليات براى بى‌ثبات كردن سراسر نيم‌ قاره و قتل عام مردم آن بودند.

بزودى شش رفيق توپامارو كه در اكتبر سال ۱۹۷۰، تابعيت كشور از آنان سلب شده بود به شيلى آمدند، از همبستگى عظيم شيليائيان برخوردار شدند. ولى در كشورى كه مشخصه‌اش حدت مبارزهء طبقاتى بود و در مرز جنگ داخلى قرار داشت، نخستين چيزى كه احساسش كرده بودند عظمت سلسله جبال آند بود و برف پا نخورده و زمين لرزه‌‌هائى كه هميشه پيشگوئى مى‌شود. اگرچه مى‌خواستند براى سازمان خود، MLN فعاليت كنند، ولى در عين حال به قول چيچو آلنده [نوعى خودمانى خواندن سالوادر آلنده. م.]، به «انقلاب كلوچه و شراب قرمز» نيز پيوستند.
لئوناردو به GAP (گروه دوستان رئيس جمهور) وصل شد و كارش را در كارگاه مكانيكى اتومبيل‌هاى رياست جمهورى آغاز كرد. به عنوان عضو MLN به درست كردن جاسازى در قصر مونِدا۵، «اقامتگاه توماس مور» و در «آرايان» كمك كرد. در مونته‌ويدئو وى متخصص اين‌گونه جاسازى‌ها براى «لحظات دشوار» شده بود. همان «جاسازى‌هاى» معروف.
توپاماروها كارگاه مخصوص به خود داشتند. لئوناردو كه مكانيك خوبى بود، در اتومبيل ها براى حمل اسلحه و امكانات ديگر از مسير آرژانتين به اروگوئه جاسازى درست مى‌كرد. در كارگاه ديگرى، كارگاه متعلق به رياست جمهورى شيلى، كارش بر عكس بود يعنى كنترل مى‌كرد كه اتومبيل‌هاى آلنده و همكارانش با دام‌هاى انفجارى به اصطلاح «مسموم» نشده باشند. همان «مسموميت» هائى كه چند سال بعد در بوئنوس‌آيرس به قيمت جان ژنرال كارلوس پتراس، و در واشنگتن به قيمت جان وزير سابق امور خارجه، «اورلاندو له ته لير» تمام شد. لئوناردو همراه با رفيق‌اش لوسيا كه يك دختر شيليائى عضو MIR بود، يادگرفت علاوه بر از حفظ كردن سخنان ميگل اِنريكز، نور در حال احتضار عصرهاى تپهء سنتا لوسيا را به ذهن بسپارد، و حومهء ماپوچو و كوچه پس كوچه هاى محلى را، قبل از رسيدن به محلهء پولدارها مثل كف دستش بشناسد.
كارلوس كه با ترجيح تبعيد به زندان به شيلى رفته بود، با همسرش در مركز سانتياگو زندگى مى‌كرد. وى موفق شد محمل مناسبى براى خود بسازد تا از هر نوع شكى مصون بماند. در محلى ديگر، در حومهء ماپوچو، بازهم با محملى مطمئن، در ساختن بزرگترين «جاسازى» اى كه تا آن زمان ديده بود همكارى كرد. اين مكان به عنوان پناهگاه آلنده در شرايط حاد در نظر گرفته شده بود. اين پناهگاه بخشى از نقشهء مقاومت بود. هرگز از آن استفاده نشد. ولى در اين مكان بزرگ توليد يك مسلسل نيمه خودكار به نام T-۱ توسط متخصصين MLN آغاز شد. نمونهء آن كه درست شده بود، رضايت‌بخش ارزيابى شد و آماده بود سرى‌‌سازى شود.
توپاماروى ديگرى كه در سال ۱۹۷۱ از تونل پونتا كاررِتا (فرار معروف ۱۰۷ نفر از رفقا از زندان) بيرون آمده بود، با پاسپورت آرژانتينى‌اى كه MLN برايش در بوئنوس آيرس درست كرده بود به شيلى آمد. آن‌ها كه آن مدرك را درست كرده بودند. آن قدر «خلاقيت» داشتند كه نامش را برناردو اوهيگنيس۶ بگذارند! اين كار احمقانه برايش حسابى دردسر شده بود. قبل از كودتا عبورش از مرز توسط ژاندارم‌ها و ادارهء تحقيق شيلى ثبت شده بود. در سانتياگو ارتباطش عوض شد و براى مبارزه به محل جديدى رفت، به پوئرتو مونت۷.
در اروگوئه يازده سپتامبرى در كار نبود. پس از شكست MLN در سال ۱۹۷۲ بود كه كودتا شد. سپتامبر آن سال، با به خاك افتادن رائول سنديك، با فرياد معروفش: «من «روفو» هستم و تسليم هم نمى‌شوم»، نقطهء پايانى بود بر محتواى نظامى جنبش.
براى نظاميان و متحدين غيرنظامى‌شان راه باز شد. همراه با حكومت نظامى در جنگ داخلى، شكنجهء وسيع و تروريسم دولتى از راه رسيد. مهاجرت به شيلى كه ابتدا به شكل محدود و متشكل انجام مى‌پذيرفت، به سيل مهاجرت بدل شد. ظرفيتى كه MLN براى پذيرش رفقا پيش‌بينى كرده بود، سرريز شد. خانواده‌هاى كامل به حساب خودشان و بدون برنامه به شيلى مى‌رسيدند و پناهندگى مى‌طلبيدند.
بسيارى معتقد بودند كه انقلاب در اروگوئه بزودى فراخواهد رسيد. آن‌ها به عنوان محلى گذرا به شيلى مى‌آمدند. بسيارى به ‌MIR مى‌پيوستند و هر روز براى فعاليت به «آبادى» ديگرى مى‌رفتند. برخى به گارد دفاعى سالوادر آلنده پيوستند. اروگوئه‌اى‌ها حتى به كاخون دِ مايپو۸ هم رفته بودند. آن‌ها در لا اوبرا۹ انجام وظيفه مى‌كردند، و در كوهپايه فوتبال بازى. برخى ديگر در محافظت شبانهء سان بورخا، در كمربند صنعتى ويكونيا مِكِنا۱۰ شركت داشتند. در كوير آتاكاما در چِكى‌كاماتا، در كوهپايه‌هاى كويرى، پزشك، تكنسين و پرستار اروگوئه‌اى در بيمارستان‌هاى پورِاييوس و السالوادر كار مى‌كردند.
سال ۱۹۷۳ يك لحظهء تاريخى بود، سال جنگ مصر و اسرائيل، بحران انرژى در خاور ميانه، سال واترگيت، و سال «رها كردن» ويتنام توسط ايالات متحدهء آمريكا. در ماه فوريه فرماندهان ارتش اروگوئه اطلاعيه‌اى صادر كردند كه زمينهء كودتاى نظامى ماريا بوردابررى شد. در ماه مارس، هكتور جى كامپورا برندهء انتخابات در آرژانتين مى‌شد. مخروط جنوب [كونو سور] در هر سويش در آتش بود. كودتاى اروگوئه در رابطه بود با كودتائى كه در آيندهء نزديك در شيلى رخ مى‌داد و مى‌شد پيش‌بينى كرد كه آن را در آرژانتين نيز جلو انداخت. فرايند پرونيسم به روش كامپورا‌ در مسيرى مخالف پروژهء امپراتورى ايالات متحده پيش مى رفت، از جمله با عفو زندانيان سياسى و برقرارى مجدد رابطه با كوبا. كامپورا در ۲۵ ماه مه رئيس جمهور شد. يك ماه بعد، در ۲۷ ژوئن، بُردابِررى در ارووگوئه كودتا كرد. تازه ۴۸ ساعت گذشته بود كه، Tacnazo در شيلى به وقوع پيوست۱۱، كه آخرين تمرينِ تراژدى ۱۱ سپتامبر بود. حالا ديگر بانزِر در بوليوى بر سر كار بود؛ گارراستازو مِديسى و لُژ نظامى در برزيل؛ و اِستروسنِر در پاراگوئه. چندى بعد در پرو هم يك كودتاى ديگر در راه بود. ميليتاريسم جديدى داشت سايهء خود را بر منطقه مى‌گُستراند. از آستين دكترين امنيت ملى، «توطئه كمونيستم» در‌ آمد و به دشمن داخلى بدل شد. مدرسهء شيكاگو با خون و آتش، مقدمه‌ نئوليبراليسم را در منطقه مى‌چيد. [مدرسهء‌ شيكاگو معروف به «مدرسهء آمريكاها» همان مدرسه‌اى‌ست كه بدون استثنا تمام ديكتاتورهاى نظامى آمريكاى جنوبى، شكنجه‌گران و سركوبگران ارتش‌هاى گوناگون در اين شبه قاره در آن تربيت شداه‌اند. م.] در آيندهء نزديك عمليات كُندور۱۲ سر مى‌رسيد.
در فوريهء ۱۹۷۳، توپاماروهاى اروگوئه، آرژانتين و شيلى در «ونيا دِل مار» نشستى برگزار كردند. آن را «سمپوزيوم» ناميدند. در همان نشست، آن‌ها براى اولين بار به شكلى كم يا بيش ارگانيك، به خاطر شكست نظامى سال ۱۹۷۲ به «انتقاد از خود» پرداختند. از آن روز اتميزه شدن گرايشات، گروه‌ها، و سكت‌هاى گوناگون درون MLN آغاز شد. اما اين‌جا، جاى بحث در اين مورد نيست. چندى بعد ارگان هماهنگى انقلابى بين MIR شيلى، ارتش آزاديبخش ملى ELN بوليوى، حزب انقلابى كارگران PRT آرژانتين و جنبش رهائيبخش ملى MLN اروگوئه‌اى تشكيل مى‌شود۱۳.
در شيلى شايعهء كودتا هر روز تشديد مى شد. نقشهء نيروى راست شيلى را مى شد به عنوان يك عمل ضدانقلابى «خواند». حزب ملى، فاشيست‌هاى ميهن و آزادى، موميائى‌هاى دمكرات مسيحى، قوهء قضائيه، پارلمان، ادارهء دارائى، قدرت‌هاى اقتصادى و مالى بورژوازى بزرگ، روزنامهء «اِل مِركورى» و شركت‌ها و آژانس‌هاى دولتى ايالت متحده [آمريكا]، در اتحاد با كودتاچيان درون ارتش، نيروى زمينى و هوائى همه يك نقشهء تضيف و بر هم زدن نظم و امنيت desestablizacion را طرح مى‌ريختند. سوگند خورده بودند آلندهء «حرامزاده» را شكست دهند. و به همين منظور «قابلمه زن»‌هاى لاس كُندِس۱۴ را به خيابان‌ها كشاندند، با اعتصاب صاحبان كاميون كشور را فلج كردند، و در چارچوبى كه آنان «جنگ ميهنى عليه دشمن خارجى» ناميدند، باعث روان‌پريشى عمومى شدند.
از سوى «جاسوسان شيطانى»‌ شان، تبليغات «صليبى» براى نجات شيلى از «اشغال خارجيان» آغاز شد. نوك تيز حمله، شوروى‌ها، كوبائى‌ها، كرهء‌ شمالى‌ها، و... و توپاماروها را هدف قرار داده بود. از ماه اوت ديوارهاى سانتياگو وقتى بامداد سر ‌مى‌رسيد پر بود از يك كلمه: جاكارتا۱۵. توطئه‌چينان كودتا نقشهء حمام خون را كشيده بودند؛ بعد‌ها پينوشه گفت اين عملى بود به منظور «ديناميزه كردن دمكراسى».
حدس زده مى شود كه در سال ۱۹۷۳ در شيلى بيش از ۲۰۰۰ پناهندهء سياسى اروگوئه‌اى وجود داشتند. اكثر آن‌ها توپامارو بودند. در ماه مارس، رهبرى MLN تصميم گرفت تا حد امكان رفقا را به كوبا منتقل كند. رئيس جمهور آلنده و سفارت كوبا به عمليات انتقال كمك كردند. يك گروه ديگر دستچين شده نيز توسط رهبرى MLN به آرژانتين فرستاده شد، با اين چشم‌انداز كه مخفيانه به اروگوئه بازگردند. بسيارى از آن‌ها كه كشور را ترك كردند، بهاى همراهى با مردم فقير در اروگوئه، آرژانتين، كلمبيا، موزامبيك، آنگولا، نيكاراگوئه، السالوادر، هندوراس، و … را با فداكردن جان و خونشان پرداختند.
برخى ديگر از فعالين توپامارو تصميم گرفتند در شيلى بمانند و مبارزه كنند. در روزهاى حمله به قصر مونِدا، آن‌ها در كارخانه‌ها در كنار كارگران بودند، در پس باريكادها در «آبادى‌ها»، و همراه با دهقانان در اراضى كشاورزى. براى دفاع در برابر فاشيسم جهنمى فقط تعداد كمى سلاح وجود داشت. بعد ارتباط‌شان با MIR قطع شد و كوشيدند مانند هزاران نفر شليليائى روزها غير قابل رؤيت شوند و شب‌ها هرجا كه ممكن باشد، مخفى.
شش سال قبل در ۲۰ ماه مه ۱۹۶۶، در برابر هزاران شيليائى، پنيارول۱۶ كار عظيم شكست ريور پلاتا۱۷ در آرژانتين را در استاديوم ملى سانتياگو نشان داد. پس از كودتا، گروهى از اروگوئه‌اى ها به همراه هزاران شيليائى در همين استاديوم محبوس شده بودند. و مانند بقيه از گزمه‌ها كتك خوردند و شكنجه شدند. برخى تيرباران شدند. برخى ديگر را مفقودالاثر كردند، مانند نِلسا گادِآ، انريكه پاگاردوى، آريل آركوس، خوان پاواشوك، خوان سِدان، آلبرتو فونتِلا، آرازاتى لوپز، و خوليو فرناندز. هنوز در جستجوى آنان هستيم.
دانيل فررريا، مبارز توپاماروئى در چند كشور، در سال ۱۹۸۵ در اروگوئه بود. او كه در عين حال در MIR هم متشكل بود، از جنگ نيكاراگوئه باز مى‌گشت. MIR او را به شيلى فرستاد، ولى ترجيح داد قبل از آن از مونته‌ ويدئو عبور كند و به رفقايش در ‌MLN كه به تازگى آزاد شده بودند، گزارش بدهد و از آن‌ها اجازه بگيرد. او با رهبرى به طور گسترده‌اى حرف زد. و پيامى داد: گمان مى‌كرد كودتاچيان او را خواهند كشت. دلشوره‌اش درست از آب درآمد: «فليپه» [نام مستعار دانيل] در شيلى در حال نبرد به خاك افتاد.

۲- اكتبر ۱۹۷۴. در دفتر MLN در بوئنوس آيرس بودم كه خبر شديم ميگل انريكز در نبرد كشته شده است.
ادواردو گاليانو مى‌گويد «هركس به همان شكلى مى‌ميرد كه دوست دارد». برخى در سكوت، در حالى كه نوك پا راه مى‌روند؛ برخى در حال عقب نشينى؛ و برخى ديگر در حالى كه عفو مى طلبند يا اجازه. كسانى هستند كه در حال بحث كردن مى‌ميرند، و يا در حالى كه توضيح مى‌خواهند، و كسانى هم هستند كه راه خود را به سوى مرگ با مشت و ناسزا مى‌گشايند. كسانى هستند كه مرگ را به آغوش مى‌كشند، كسانى هستند كه چشم‌شان را مى‌بندند، و كسانى كه مى‌گريند.
ميگل با گلولهء تميز به مرگ پيوست. از زمان آتش زدن موندا و قربانى شدن آلنده، رهبر MIR به سد بزرگى بدل شد در برابر «كارگاه مغزها»۱۸، و نيز در برابر كلنل ساديست، مانوئل كنترراس كه مريد پينوشه بود. مانوئل كنترراس سر ميگل را مى‌خواست و به همين منظور غلامان حلقه به گوش دينا [سازمان جاسوسى شيلى] را دنبالش فرستاد. دينائى كه از بدو تشكيلش روى حذف جنبش چپ انقلابى متمركز شده بود. از آن زمان شكار هم فشرده‌تر و هم خشونت‌بار تر شده بود.
سالوادر آلنده در حالى كه در كاخ موندا در حال نبرد بود، به دخترش به‌آتريس گفت «حالا نوبت ميگل است». تاتى [مخفف به‌آتريس] پيغام رئيس جمهور را به انريكز رساند. MIR از ماه ژوئيه در حال آماده‌باش بسر مى‌برد. براى سازماندهى مقاومت به اندازهء كافى اسلحه نداشت. در روز توطئهء فاشيستى، در ساعت هفت صبح، دفتر سياسى در سان ميگل جلسه كرد تا تصميم بگيرند كه چه كنند. حدود ساعت ۱۰ در يك معدن فلز در كمربند صنعتى ويكونيا مِكِنا، انريكز، آندرس پاسكال آلنده۱۹، نلسون گوتيررز۲۰، و بائوچى فون شوئووِن۲۱ با رهبر سوسياليست‌ها كارلوس آلتاميرانو جلسه كردند. گروهان‌هاى عملياتى و نيروهاى مركزى احزاب متشكل در «اتحاد خلق» موفق نشده بودند به موقع خود را آماده كنند. انبارهاى سلاح دور از هم بودند. همه جا پر از سرباز بود و امكان پخش سلاح در توده هاى مردم نبود.
نلسون و آندرس موفق شدند مقدارى آكا-۴۷ [كلاشنيكف] بين فعالين كمربندهاى صنعتى پخش كنند. يكى از افراد ‌GAP موفق شد از «اقامتگاه توماس مور» مقدارى سلاح خارج كند. در بين آن‌ها چند قبضه نيمه مسلسل T-۱، دست‌ساز توپاماروها بود، همان سلاحى كه قرار بود در آن «جاسازى» بزرگ در كوهپايه‌هاى ماپوچو سرى سازى شود.
شروع كردند با تونيو سوتومايور، فرمانده افراد MIR در GAP، ارتباط برقرار كنند تا تشكل منطقه‌اى و جبهه‌ها را بازسازى كنند و كار در شرايط مخفى را آموزش دهند. تفنگ‌هاى كوتاه و برخى سلاح سبك را براى خودشان نگه داشتند. بقيه را دفن كردند. فرمان اين بود: «MIR پناهنده نمى‌شود».
قبل از كودتا، فعالين ‌مير كارخانه و زمين اشغال مى‌كردند، چون مى‌دانستند كه براى شيلى راهى بدون هزينهء اجتماعى به سوى سوسياليسم و انقلاب وجود ندارد. آن‌ها به اصلاحات ارضى از سوى پولدارها اعتقاد نداشتند چنان‌كه به نظاميان «قانونگرا» بى‌اعتماد بودند. اما همان‌طور كه بوچى گفت، رفرميسم از مبارزه براى بدست گرفتن قدرت وداع كرده بود. شيلى يك جاكارتاى جديد شد. در بخش نظامى‌، ژنرال پالاسيو۲۲ ‌ تأكيد مى‌كرد: «وظيفه پايان يافت، موندا اشغال شد. رئيس‌جمهور به قتل رسيد». ادواردو فرى به روزنامهء مادريدى ABC اعلام كرد: «نظاميان كشور را نجات دادند». فاشيسم در ميهن كائوپوليكان۲۳ زاد و ولد كرد، آرى در ميهن مانوئل رودريگز، گابريل ميسترال و پابلو نرودا.
در چهارم اكتبر ۱۹۷۴، انريكز از دامى كه «دينا» برايش گذاشته بود با تيراندازى جان سالم بدر برد. يك روز بعد، كاپيتان كارازنوف به همراهى پانصد نفر از گروه‌هاى آلكون يك و آلكون دو، در حالى كه تا به دندان مسلح بودند به پناهگاه انريكز و كارمن كاستيو۲۴ در يك كمون در سان ميگل حمله كرد. كارمن، همسر ميگل انريكز كه حامله بود، زخمى شد. ميگل دو ساعت مقاومت كرد. خود كلنل كنترراس به محل واقعه آمد، به همان جائى كه ميگل غربال شده بود.

امروز هشتم اكتبر، روز چريك قهرمان است. چه گوارا فراتر از حرف، مهر خود را روى همه چيز زد، مطلقاً روى همه چيز. آلنده هم همين‌طور. به همان اندازه ميگل انريكز و رزمندگان «خارجى‌ِ» مغلوبِ «اتوپياى» خود، كه براى قارهء آمريكاى فقير مردند.
همان طور كه به تازگى‌ كارمن كاستيو در مصاحبه‌اى با هوگو گوسمان [روزنامه نگار شيليائى] گفت نبايد به «مرده‌پرستى» دچار شويم. باشد. به سادگى پيش مى آيد كه چهره‌هائى مانند آلندهء دولتمرد و انقلابيونى مانند ميگل انريكز در شيلى، و يا رائول سنديكِ توپامارو در اروگوئه در حافظهء اجتماعى و جمعى زنده بمانند. آن‌‌ها بخشى از حافظهء زندهء خلقى‌اند. و امروزه از آن ها، كسانى سيراب مى شوند كه در ميهن‌هاى ما كه قربانىِ غارت و چپاولِ نواستعمارى و باج‌گيرانهء امپرياليسم‌اند، در برابر سياست‌هاى واشنگتن و رژيم‌هاى تسليم‌طلب محلى مقاومت كرده، اشكال جديد سازماندهى و تفكر را ابداع مى‌كنند. كسانى كه مى‌رزمند تا شهروندان نوينى بسازند، بدون دگماتيسم و با ايده‌هاى جديد، زيرا جهان تغيير كرده است.
كارمن [كاستيو] مى‌گويد امروز، در شيلى، نوعى «فرهنگ MIR» وجود دارد. همان‌گونه كه يك «فرهنگ توپاماروئى» در اروگوئه وجود دارد. و مطمئناً صحت دارد اگر بگوئيم هر دوى آن‌ها مربوط‌ند به زاپاتيسمى۲۵ كه در جنوب شرقى مكزيك مقاومت مى‌كند، با شعار «ديگر بس است!» سال ۱۹۹۴. با آن «غير اصولى» بودن و طنز مخصوص بوميانِ جنگل لاكندونا، با ديدگاه‌ مخصوص ارتش زاپاتيستى آزاديبخش ملى و شيوهء نوين آن در مبارزه، چيره‌شدگان بر رخوت. با شورشگرى خود براى ايجاد خودمختارى و بناى قدرت خلق، بدون دنباله روى در هر شكل آن.
امروز هم مانند ديروز انقلاب كردن به معنى تغيير واقعيت موجود است.
اما مبارز بودن به معنى داشتن حافظهء فيل است. به همين علت دوم اكتبر را فراموش نمى كنيم۲۶. همان گونه كه نه چه را فراموش مى‌كنيم، و نه تانيا۲۷ را، نه ميگل، نه سنتوچو۲۸، نه اينتى پِرِدو۲۹، نه ببه سنديك، و نه هيچ كدام از ديگر رفقائى را كه در مبارزهء رهائيبخش ملى به خاك افتاده‌اند.
اما غمگين نيستيم، زيرا شادى بيش از اندوه تهور و شهامت مى خواهد. آخر به اندوه خو گرفته‌ايم، رفقا.


* همهء پاورقى‌‌ها از مترجم است.
----
۱ - كارلوس فاسيو، شهروند مكزيك، متولد مونته‌ويدئو در اروگوئه است. او خبرنگار حرفه‌اى‌ست. در دانشكدهء علوم سياسى دانشگاه خودمختار مكزيك ‌UNAM تدريس مى‌كند و استاد محقق در دانشگاه خود مختار شهر مكزيك UACM است. وى با روزنامهء مكزيكى لاخورنادا و نشريهء اروگوئه‌اى بِرچا در مونته‌ويدئو همكارى دارد. او از جملهء نويسندهء كتاب‌هاى زير است: صليب و چكش: بيوگرافى سياسىِ اسقف سِرخيو مِنِندِز؛ رابط سوم: از تئورى هرج و مرج تا نظامى‌گرى در مكزيك؛ ساموئل رويز: رهرو؛ ژان پل دوم: جنگجوى خدا؛ و به نام پدر: سوء استفاده‌هاى جنسى در كليسا.
۲ - جنبش آزاديبخش ملى توپامارو در اروگوئه نام خود را در بزرگداشت از رهبر بوميان اينكا در پروى بلند [بوليوى امروز] در مبارزه عليه اشغالگران اسپانيائى، توپاك آمارو Tupac Amarú برگزيده است. براى اطلاع بيشتر نك. به: http://rouzaneha.org/fereydoun/Parakandeh/Topamaro1.pdf
۳ - زندان پونتا كاررتاس در پايتخت اروگوئه، اولين اردوگاهى كه در آن زندانيان سياسى توپامارو را محبوس كردند. توپا ماروها دو بار از اين زندان دسته‌جمعى فرار كردند.
۴ - Pachcato پاچه‌كاتو اصطلاحى‌ست عاميانه در مورد دوران حكومت خورخه پاچه‌كو آرِكو (۱۹۶۷ تا ۱۹۷۱) كه با اتخاذ شيوه‌هاى استثنائى آغاز فرايند پنهانى گسترش فاشيسم، به عنوان پيش‌درآمد كودتاى نظامى سال ۱۹۷۳ در اروگوئه عمل مى‌كرد.
۵ - كاخ رياست جمهورى شيلى. موندا در ابتداى كودتاى ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ بمباران شد و سالوادر آلنده در آن، در حال مقاومت در برابر كودتا به قتل رسيد.
۶ - سياستمدار ايرلندى‌ تبار شيلى كه شخصيتى برجسته در جنگ استقلال شيلى بود و فرماندهء كل قواى شيلى شد.
۷ - شهرى در جنوب شيلى و مركز استان يانكى‌هو.
۸ - محلى در ۲۹ كيلومترى سانتياگو در كوهپايهء آند.
۹ - از اولين آبادى‌هاى كرانهء رودخانهء مايپو.
۱۰ - منطقهء صنعتى و پرولترى حومهء سانتياگو
۱۱ - تكناسو، رزمايش تصرف گردان توپخانه، كه در شيلى به عنوان تمرينى براى كودتاى نظامى مورد استفاده قرار گرفت.
۱۲ - عمليات كُندور در مورد هماهنگ سازى ديكتاتورهاى نظامى اروگوئه، آرژانتين، شيلى، برزيل، پاراگوئه، و بوليوى در اوائل سال‌هاى هفتاد در «مخروط جنوبى» آمريكاى لاتين به كار برده مى‌شود. هدف اين عمليات دستگيرى، خنثى كردن و از بين بردن اپوزيسيون بود و طى آن نظاميان اين كشورها اطلاعات و امكانات‌شان را در اختيار يكديگر قرار مى‌دادند.
۱۳ - بد نيست ياد آورى كنيم كه اين اعلاميه همراه با بحثى پيرامون آن در ضميمهء كتاب «بيانيهء اعلام مواضع ايدئولوژيك سازمان مجاهدين خلق ايران» (بخش م ل) آمده است. رجوع شود به: http://www.peykarandeesh.org/PeykarArchive/pdf/bayaniyeh-1354-5.pdf
۱۴ - Las Condes محله‌اى‌ست در سانتياگو، پايگاه اليگارشى طرفدار كودتا.
۱۵ - عمليات جاكارتا، اشاره است به سركوب نظامى در اندونزى در دوران رژيم ژنرال سوهارتو.
۱۶ - تيم فوتبال محبوب اروگوئه‌اى
۱۷ - تيم فوتبال آرژانتينى
۱۸ - لقب فرمانده ادگار سبايوس جونز دومين فرد در سرويس اطلاعاتى نيروى هوائى SIFA.
۱۹ - عضو دفتر سياسى مير در روزهاى قبل از كودتا.
۲۰ - از اعضاى رهبرى مير
۲۱ - از اعضاى رهبرى مير
۲۲ - ژنرال پالاسيو يكى از فرماندهان نظامى ارتش در عمليات حمله به كاخ موندا در روز كودتا بود.
۲۳ - رهبر بوميان آراكانو در جنگ عليه اسپانيائى‌ها كه توسط آنان در سال ۱۵۵۸ به قتل رسيد.
۲۴ - رزمندهء عضو مير، سينماگر و همسر ميگل انريكز
۲۵ - EZLN در اول ژانويهء ۱۹۹۴ مسلحانه عليه دولت مكزيك قيام كرد. نك. به www.peykarandeesh.org/ezlnIndex.html
۲۶ - روز سركوب جنبش دانشجوئى در ميدان «سه فرهنگ» در منطقهء تلاتلولكو در شهر مكزيك توسط ارتش اين كشور و به دستور دولت گوستاوو دياز. در اين روز حدود ۵۰۰ نفر به قتل رسيدند. در مكزيك از ۳۹ سال پيش تحت شعار «۲ اكتبر فراموش نمى‌شود» خاطرهء جان دادگان اين روز را گرامى مى‌دارند.
۲۷ - از مبارزين همراه با چه‌گوارا در بوليوى.
۲۸ - رهبر ارتش انقلابى خلق ERP در آرژانتين.
۲۹ - رهبر مير در بوليوى كه از همرزمان چه‌گوارا بود
Sobre memoria y rebeldías, Carlos Fazio, en el idioma Farsi por Bahram Ghadimi


 

بالای صفحه