طرح «خاورميانهء بزرگ و نوين»!
بنا به اظهار برخی صاحبنظران که از آنها
دربارهء اين مقاله پرسيده ايم محتوای اين مقاله مورد توافق همهء زمامداران
آمريکا و حتی مورد توافق همهء نومحافظه کاران دولت بوش نيست. سايت
منتشرکننده هم ظاهراً رسانه ای خصوصی ست و مسؤوليت مقالات به عهدهء
نويسندگان است. اما به گمان ما همين که «کسی» به خود اجازه می دهد
که چنين طرحی برای بخشی وسيع از مردم جهان بريزد، حاکی از ذهنيت امپرياليست
های آمريکايی دائر بر حق مالکيت مطلق شان بر جهانيان و مقدرات آنها
ست. باری، خواندنی و تأمل کردنی ست به ويژه که در مواردی (از جمله
عراق) شاهد پياده شدنش هم هستيم... !
(انديشه و پيکار)
- - - - - - - - - -
مرزهای خون
يک خاورميانهء بهتر چه شکلی خواهد داشت؟
از رالف پيترز
Ralph Peters
منتشر شده در سايت نيروهای مسلح آمريکا، ژوئن ۲۰۰۶
برگرفته از
http://www.armedforcesjournal.com/2006/06/1833899
مرزهای بين المللی هرگز به طور کامل عادلانه
نيستند. اما درجهء بيعدالتی ای که آنها بر کسانی تحميل می کنند که
در درون مرزها مجبورند باهم يا جدا از هم به سر برند بسيار متفاوت
است ـ تفاوتی که غالباً بين آزادی و سرکوب، بين تحمل يکديگر و اعمال
خشونت، بين حکومت قانون و تروريسم يا حتی بين صلح و جنگ می توان ديد.
خودسرانه ترين و تحريف شده ترين مرزهای جهان در آفريقا و خاورميانه
است. اين مرزها را اروپائيان صرفاً بر پايهء منافع خويش ترسيم کرده
اند، درحالی که خود برای تعيين مرزهاشان کم دچار دردسر نبودند. مرزهای
آفريقا هنوز هم مرگ ميليونها نفر از اهالی را باعث می شود. اما به
تعبير چرچيل، مرزهای ناعادلانهء خاورميانه آشفتگی هايی را بر می انگيزند
که از طاقت محلی فراتر می رود.
درحالی که مسائل و مشکلات خاورميانه بيش از آن است که صرفاً از ناکارآمدی
مرزها نشأت گرفته باشد ــ از رکود فرهنگی گرفته تا نابرابری فاحش و
افراط گرايی مذهبی مرگبار ــ، اما بزرگترين ترين مانع در تلاش برای
فهم شکست و ناتوانی فراگير منطقه، نه اسلام، بلکه مرزهای بين المللی
دردناک و تقدس يافته ای ست که ديپلمات های خود ما تا حد پرستش آنها
را رعايت می کنند.
شک نيست که هيچ تعديلی در مرزها، هراندازه هم سترگ باشد، نمی تواند
تمام اقليت های خاورميانه را خشنود کند. در مواردی گروه های قومی و
مذهبی با يکديگر درهم آميخته و بين شان ازدواج صورت گرفته است. در
مواردی ديگر، اتحادهايی که بر اساس خون و نژاد يا اعتقادات مذهبی پديد
آمده، ممکن است آنطور که مدافعان شان انتظار دارند رضايت بخش نباشد.
مرزهايی که در نقشهء ضميمهء اين مقاله پيشنهاد شده خطاهايی را که به
"فريب خورده" ترين و ستمديده ترين جمعيت ها يعنی کردها،
بلوچ ها، اعراب شيعه تحميل شده و رنج آنان را باعث گشته است جبران
می کند، اما نمی تواند آنطور که شايسته است وضع مسيحيان خاورميانه،
بهايی ها، اسماعيلی ها، نقشبندی ها و بسياری از اقليت های کم شمارتر
را در نظر بگيرد. چنان که يک خطای فراموش نشدنی هم هست، يعنی قتل عام
ارمنيان به دست امپراتوری عثمانی، که هرگز با دادن سرزمين نمی تواند
جبران گردد.
با وجود اين، به رغم همهء اين بی عدالتی ها که در طرح ما حل ناشده
باقی می ماند، بدون تجديد نظرهای مهم مرزی، ما هرگز خاورميانه ای که
در آن صلح حاکم باشد نخواهيم ديد.
حتی کسانی که از عنوان تغيير مرزها بيزارند به سودشان است که در اين
تلاش گام نهند تا اصلاحات عادلانه تری هرچند ناکامل را برای مرزهای
ملی از تنگهء بسفر تا هندوستان پيشنهاد کنند. با پذيرش اين نکته که
نظام زمامداری بين المللی هرگز ابزارهای مؤثری ـ به جز جنگ ـ برای
تصحيح مرزهای غلط فراهم نکرده است به لزوم تلاشی ذهنی برای دست يافتن
به مرزهای "ارگانيک" در خاورميانه پی خواهيم برد که دست
کم می تواند ما را ياری دهد تا دامنهء دشواری هايی را که اکنون و نيز
در آينده با آن روبروييم درک کنيم. ما با نادرستی ها و کژی هايی بزرگ
و مصنوعی سر و کار داريم که بی وقفه کينه و خشونت برخواهند انگيخت
تا زمانی که تصحيح شوند.
به کسانی که حاضر نيستند دربارهء "ناانديشيدنی انديشه" کنند
و می گويند "مرزها را نبايد تغيير داد، همين است که هست"
می ارزد يادآوری کنيم که مرزها هرگز طی قرن ها از تغيير در امان نبوده
اند. مرزها هرگز ايستا نبوده اند و بسياری مرزها از کنگو گرفته تا
کوسوو و قفقاز امروز هم دارند تغيير می کنند (هرچند سفرا و نمايندگان
ويژه چشم بر آن می بندند).
بنگريد به يک راز کوچک پليد که طی ۵ هزار سال تاريخ رخ داده است: پاکسازی
قومی.
اينک به يک مسألهء مرزی بپردازيم که خوانندگان آمريکايی دربارهء آن
بسيار حساس اند: برای اسرائيل هرگونه اميد به زيستن در صلحی معقول
با همسايگانش الزاماً به بازگشت به مرزهای پيش از سال ۱۹۶۷ مربوط می
شود ــ همراه با تعديل های محلی اساسی در آنچه به تضمين امنيت مشروعش
بر می گردد. اما حل مسألهء سرزمين هايی که بيت المقدس را دربر می گيرد،
يعنی شهری که به لکهء هزاران سال خون آغشته است، ممکن است عمر ما کفاف
آن را ندهد. جايی که همهء طرف های درگير از خدای خود ارباب مستغلات
ساخته اند و نبردهايی که بر سر ملک و زمين صورت می گيرد چنان سمج و
ديرپا ست که حرص صرف بر سر ثروت نفتی يا مشاجرات قومی را يارای رقابت
با آنها نيست. پس، اجازه بدهيد اين مسأله را که بيش از حد مورد مطالعه
قرار گرفته کنار بگذاريم و به مسائلی بپردازيم که آگاهانه به فراموشی
سپرده شده است.
خيره کننده ترين بی عدالتی در اين سرزمين های آشکارا فاقد عدالت که
از کوههای بالکان تا هيماليا گسترده است همانا محروميت کردها از يک
دولت مستقل است. بين ۲۷ تا ۳۶ ميليون کرد در مناطق به هم پيوستهء خاورميانه
بسر می برند (آمارها دقيق نيست زيرا هيچ دولتی اجازهء يک آمارگيری
قابل اطمينان نداده است). جمعيت کردها از کل جمعيت عراق امروز بيشتر
است و حتی کمترين رقم ذکر شده نشان می دهد که آنان بزرگ ترين گروه
قومی هستند که از داشتن دولت محروم اند. اضافه کنيم که کردها از عهد
گزنفون [قرن پنجم و چهارم ق. م.] تا امروز مورد ستم هر دولتی بوده
اند که کوهستان های محل اقامت آنان را تحت کنترل خويش داشته است.
ايالات متحده و نيروهای ائتلاف، پس از سقوط بغداد، عالی ترين فرصت
را برای تصحيح اين بی عدالتی از کف دادند. غول وحشتناک دولت و کشوری
که از بخش های ناهمگن به هم بافته شده بود، يعنی عراق، بايد فوراً
به سه دولت کوچک تقسيم می شد. ما به خاطر جبن و بصيرت اندک خود کردها
را وادار کرديم از دولت جديد عراق پشتيبانی کنند و آنهابا تأسف و به
جبران خيرخواهی ما انجام می دهند. اما اگر يک نظرخواهی آزاد انجام
شود جای ترديد باقی نمی گذارد که تقريباً صد در صد کردهای عراق طرفدار
استقلال اند.
همين طور است وضع کردهای ترکيه که ساليان دراز است رنج می برند و ده
ها سال سرکوب خشونت آميز نظامی را تحمل کرده اند و مدت های دراز از
سرِ تحقير بدانها "ترک های کوهی" لقب داده شده تا هويتشان
محو گردد. با اينکه مصيبت کردها طی ده سال گذشته تا حدی کاهش يافته
بود، سرکوب اخيراً باز تشديد شده و يک پنجم خاک ترکيه را که در شرق
اين کشور (يعنی منطقهء کردی) قرار دارد بايد همچون سرزمينی اشغال شده
تلقی کرد. کردهای ترکيه نيز مانند کردهای سوريه و ايران، اگر بتوانند،
به کردستان مستقل خواهند پيوست. اينکه دموکراسی های مشروع جهان حاضر
نيستند از استقلال کردها پشتيبانی کنند خود ناديده گرفتن حقوق بشر،
بل از آنهم زشت تر است، بسيار زشت تر از موارد کوچکی که رسانه های
گروهی ما را به هيجان می آورد. اضافه کنيم که يک کردستان آزاد که از
ديار بکر تا تبريز را دربر می گيرد قاعدتاً بيش از هر کشور ديگری،
که در فاصله بين بلغارستان تا ژاپن قرار گرفته، طرفدار غرب خواهد بود.
ساماندهی عادلانهء منطقه سه استان سنی نشين عراق را (که خود تجزيه
شده باشد) سرانجام به اتحاد با سوريه ـ که سواحل شرقی مديترانه ای
اش را به سود يک لبنان بزرگ از دست داده ـ خواهد کشاند و بدين ترتيب
فنيقيه از نو تولد خواهد يافت. جنوب عراق قديم که شيعه است به تشکيل
دولتی شيعه دست خواهد زد که بخش اعظم ساحل خليج فارس را در بر خواهد
گرفت. اردن قلمرو کنونی اش را حفظ خواهد کرد و کمی به سمت جنوب گسترش
پيدا کرده، مناطقی از عربستان سعودی بدان ملحق خواهد شد. کشور غير
طبيعی عربستان سعودی هم مانند پاکستان دچار تجزيه ای بزرگ خواهد گشت.
علت ريشه ای رکود وسيع در جهان اسلام خانوادهء سعودی ست که از مکه
و مدينه مرکزی برای اعمال قدرت خويش ساخته اند. سعودی ها که با اعمال
حاکميت پليسی بر مقدس ترين اماکن اسلامی، يکی از متحجرترين و سرکوبگرترين
رژيم های جهان را مجسم می کنند و رژيم شان بر ثروت نفتی وسيع و بادآورده
ای فرمان می راند، توانسته اند بينش وهابی سازمان يافته و نابردبار
عقيدتی خويش را به مناطقی بسيار فراتر از مرزهای خود گسترش دهند. دستيابی
سعودی ها به ثروت و در نتيجه به نفوذ [در جاهای ديگر] بدترين امری
ست که از زمان پيامبر تا امروز در دنيای اسلام، و نيز از زمان فتح
عثمانی (اگر نگوييم از زمان مغول) تا کنون برای اعراب پيش آمده است.
در حالی که غير مسلمانان نمی توانند تغييری در کنترل شهرهای مقدس اسلام
پديد آورند چقدر برای دنيای اسلام بهتر خواهد شد اگر مکه و مدينه به
دست شورايی ادواری از نمايندگان مکاتب و جنبش های مسلمان، به عنوان
دولتی مقدس ــ از نوع واتيکان ــ اداره شود و در آن آيندهء يک دين
بزرگ به جای آنکه صرفاً با فرمان تعيين گردد، با بحث و گفتگو حل و
فصل شود. عدالت حقيقی ــ که ممکن است ما دوست نداشته باشيم ــ ايجاب
می کند که مناطق نفتخيز ساحلی عربستان سعودی به شيعيان عرب واگذار
شود که در آن منطقهء فرعی سکونت دارند، در حالی که ربع جنوب شرقی آن
به يمن الحاق خواهد شد. خاندان سعود که در "قلمرو مستقل ميهن
سعودی" در حوالی شهر رياض محصور و محدود شده باشند، مسلماً با
شرارت بسيار کمتری به اسلام و جهان زيان خواهند رساند.
ايران با مرزهای احمقانه اش بخش مهمی از قلمرو خود را به آذربايجان
متحد، به کردستان آزاد، به دولت شيعهء عربی و بلوچستان آزاد خواهد
داد ولی ايالت های حول و حوش هرات را که امروز در افغانستان است و
دارای خويشاوندی تاريخی و زبانی با پارس می باشد ضميمهء خويش خواهد
نمود. ايران در واقع، همان دولت قوم پارس خواهد شد با اين پرسش بسيار
دشوار که آيا بندر عباس را حفظ خواهد کرد يا آن را به دولت شيعهء عربی
تسليم خواهد نمود؟
آنچه افغانستان در غرب خود به سود پارس از دست خواهد داد می تواند
در شرق به دست آورد و قبايل ساکن در مرزهای شمال غربی پاکستان با برادران
افغانی خود متحد می گردند (نکته ای که در اين اقدام بايد درنظر داشت
اين است که ممکن است نقشهء مرزها آنطور که ما دوست داريم پياده نشود
و لذا بايد به اهالی محل امکان داده شود که خود هرطور ترجيح می دهند
عمل کنند). پاکستان که يک دولت غير طبيعی ديگر است منطقهء بلوچستانش
را به سود بلوچستان آزاد از دست خواهد داد. پاکستان "طبيعی"
که باقی می ماند کاملاً در شرق هندوستان قرار می گيرد، به استثنای
باريکه ای فرعی به سمت غرب نزديک کراچی.
دولت ـ شهرهای امارات متحدهء عربی سرنوشت درهم آميخته ای خواهند داشت
چنان که در واقع چه بسا خواست خودشان نيز همين باشد. برخی شايد ضميمهء
دولت شيعهء عربی شوند که بخش مهمی از خليج فارس را دربر می گيرد (دولتی
که بيشتر وزنهء متقابلی دربرابر پارس ـ ايران خواهد بود تا متحد آن).
از آنجا که همهء فرهنگ های خشکه مقدس رياکارانه اند، دبی ضرورتا، وضع
کنونی خود را که محيط مناسبی برای ثروتمندان است حفظ خواهد کرد. کويت
در مرزهای کنونی اش باقی خواهد ماند و همين طور عمان.
درهرحال، اين ترسيم فرضی و مجدد مرزها خويشاوندی ها و علايق قومی يا
جماعت گرايی های مذهبی و در مواردی هردو را بازتاب می دهد. مسلماً
اگر عصای سحرآميزی در دست می داشتيم و می توانستيم مرزها را از طريق
بحث و مذاکره تغيير دهيم آن را ترجيح می داديم. باوجود اين، اگر نقشهء
بازبينی شده را مطالعه کنيم خواهيم ديد که بر خلاف نقشهء کنونی، خطاهای
بزرگی را به ما نشان خواهد داد که فرانسوی ها و انگليسی ها در قرن
بيستم مرتکب شدند و منطقه
ای را که می کوشيد از تحقيرها و شکست های قرن نوزدهم رهايی يابد گرفتار
کردند.
تصحيح مرزها آنطور که مردم می خواهند شايد امکان نداشته باشد. در حال
حاضر. اما با گذشت زمان و خونريزی های اجتناب ناپذيری که در راه است،
مرزهای نوين و طبيعی سر بر خواهد آورد. بابل بارها سقوط کرده است.
در حال حاضر، نظاميان ما از مرد و زن، در راه ايجاد امنيت در مقابل
تروريسم، در تدارک دموکراسی و دستيابی به ذخيره های نفتی در منطقه
ای به جنگ خود ادامه می دهند که سرنوشتش اين است که با خود بجنگد.
تقسيمات انسانی کنونی و اتحادهای اجباری بين آنکارا و کراچی که هردو
به غم ها و گرفتاری های منطقه دچارند زمينهء رشد افراط گرايی های مذهبی،
فرهنگ گناه و پيوستن به گروه های تروريستی را کاملاً فراهم می نمايند
که بر همگان واضح است. هرجا که مردان و زنان با حسرت به مرزهاشان نگاه
کنند مشتاقانه به جستجوی دشمن برخواهند آمد.
با توجه به اينکه جهان از يک سو بيش از حد تروريست دارد و از سوی ديگر
دچار کمبود ذخاير انرژی ست، می توان ديد که نادرستی های کنونی مرزهای
خاورميانه نه تنها وضعيت بهتری را نويد نمی دهد بلکه در آينده اوضاع
وخامت بيشتری خواهد يافت. در منطقه ای که فقط بدترين جنبه های ناسيوناليسم
اخذ شده و اين تهديد وجود دارد که جنبه های بی پايهء مذهب بر نوميدان
مسلط شود، ايالات متحده، متحدانش و فراتر از همه نيروهای مسلح ما ممکن
است در جستجوی بحران هايی بی پايان باشند. در حالی که عراق ــ اگر
پيش از موعد آنجا را ترک نکنيم ــ می تواند "نمونهء مخالف"
اميد بخشی باشد، اما بقيهء اين منطقهء وسيع مسائل وخامتباری را تقريباً
در کليهء جبهه ها پديد می آورند.
اگر مرزهای يک خاورميانهء بزرگ نتوانند تغيير داده شوند تا پيوندهای
طبيعی خون و ايمان را بازتاب دهند اما بايد بپذيريم که بخشی از خونريزی
و کشتار در منطقه شامل حال ما نيز خواهد ماند.
ترجمه برای انديشه و پيکار
پايان اوت ۲۰۰۶
|