ويرايش دوم همراه با چند مطلب جديد

در اين ستون مطالب زير آمده است: در سوگ ژرژ لابيكا از تراب حق شناس/ نكاتى از زندگى نامۀ او از اومانيته/ ما همرزمى بزرگ را از دست داديم از انجمن اوروپالستين/ درسى كه لابيكا از استقامت ماركسيستى به ما آموخت از آندره توزل/ انديشۀ ماركس سوگوار است از لوسيان سِو/ ميراث انقلاب ها از دومينيكو لوسوردو/ فرهمندى و جذِبۀ پيشگامان از ژاك بيده/ حقيقتِ آن روشنفكر رزمنده از استاتيس كوولاكيس/ مانيفست و سرنوشت آن از ژرژ لابيكا. جديد

 پرسش‌هاى اكتبر
آيا انقلاب روسيه كودتا بوده؟ و آيا از ابتدا محكوم بوده است و زودرس؟

سخنرانى دانيل بن‌سعيد
ترجمه: تراب حق‌شناس


در «سامان نو» شماره‌ى ۴ كه به مناسبت نودمين سالگرد انقلاب روسيه منتشر شد، كوشش ورزيده شد كه از زواياى گوناگون به تجربه‌ى انقلاب روسيه پرداخته شود. در ادامه‌ى اين مبحث، دست به انتشار نوشتارى از دانيل بن‌سعيد زده‌ايم. وى اين نوشتار را يازده سال پيش و در اوج مباحث پيرامون فروپاشى شوروى و در هشتادمين سالگرد انقلاب اكتبر نوشته است. بى‌شك نقد، پژوهش و بازنگرى تجربه‌ى انقلاب اكتبر از مهم‌ترين وظايف جنبش سوسياليستى است. بدين سان، و از آنجا كه دانيل بن‌سعيد در اين نوشتار، نكات تازه و مهمى را درباره‌ى انقلاب اكتبر مطرح كرده است، به انتشار «پرسش‌هاى اكتبر» كه تبديل به يك سند مهم تاريخى شده است، روى آورده‌ايم.


۱

رژيم سرمايه و جهل و خرافات مذهبى در چند هفتۀ گذشته آنچه را كه از سالها پيش در نظر داشت باز پيش كشيده است: تخريب مزارآباد خاوران.
چرا؟ چون مى بيند كسانى كه آنها را به اعدام، يعنى به نيستى، محكوم كرده بود، از طريق نماد خاوران نيز به حيات و بسيج و مبارزۀ خود ادامه مى دهند. گمان رژيم بر اين است كه خاوران آخرين بقاياى جريان هاى اجتماعى و سياسى راديكالى ست كه كل نظام سرمايه دارى و تعصب مذهبى را نه فقط زير سؤال مى بردند بلكه آنها را نقض و نفى و انكار مى كردند و بنابر اين بايد از حافظۀ تاريخى جامعۀ ما زدوده شوند.
ياد مخالفان و خاطرۀ زنده و فعال «شكست خوردگانِ» براى هررژيمى كه خود را بر اكثريت جامعه تحميل كرده باشد منشأ خطر است. براى تثبيت يك حاكميت ظالمانه نه تنها مخالفان را اعدام يعنى به «ديار نيستى» مى فرستند، بلكه وقتى به تعبير ويكتورهوگو «پيكرها برخاك، و ايده ها برپا است» مواظب هستند مبادا بذر آن ايده ها كه همه جا پراكنده شده از زير خاك دوباره جوانه بزند و قدرت سياسى آنان را تهديد كند.
كتاب ها، فيلم ها، ترانه ها، شهادت دادن ها و مقالاتى كه در سى سال گذشته از جنايات و خلافكارى هاى رژيم سلطنتى و جمهورى اسلامى نوشته و تهيه شده اهميت شان در همين است. خوشبختانه كم نيست خاطراتى كه به نگارش درآمده و به تاريخ سپرده شده است و چه بجا ست كه اين تلاش لازم پى گرفته شود. همين جا ياد كنيم از «خوب گوش كنيد راستكى ست» نوشتۀ پروانۀ على زاده و «حقيقت ساده» م. رها، «يادداشت هاى زندان» محسن فاضل، «نبردى نابرابر» نيما پرورش، «يادهاى زندان» فريبا ثابت، «يادنگاره هاى زندان» سودابۀ اردوان، «گريز ناگزير» كار جمعى ناصر مهاجر و همكاران، و كتاب ها و مقالات متعدد ... و همچنين فيلم هايى مانند «درختى كه به ياد مى آورد» كار مسعود رئوف، «براى يك لحظه آزادى» كار آرش رياحى، چند مستند كار جمشيد گلمكانى و بسيارى ديگر كه جاى برشمردن آنها نيست.
در اعتراض به تخريب خاوران، خانواده ها و دوستان شهدا طى سى سال گذشته، رفتن به «سرِ خاك» را با قبول خطرات و به رغم سياست سركوبگرانۀ رژيم ادامه داده اند. چنان كه مخالفين رژيم در خارج از كشور نيز هركس به اندازۀ توانايى اش تلاش كرده و فرياد زده و در بسيج عليه اين اقدام رژيم به هر وسيلۀ ممكن فعال بوده است. هيچ فرياد و امضا و حضورى قابل چشم پوشى نيست. اين فعاليت ها همه لازم است و نبايد آنها را دست كم گرفت، حتى اگر مثل بسيارى از موارد ديگر مانع اقدامات رژيم نگردد. مبارزه براى آزادى و برابرى و دفاع از دستاوردهاى جنبش هاى حق طلبانه به هيچ رو شكل واحدى ندارد. بر دشمن از همۀ راهها بايد تاخت، دربرابرش ايستاد و او را از دستبرد به حقوق اجتماعى و فردى ستمديدگان باز داشت.

۲

اما نكتۀ مهم اين است كه نبايد پنداشت كه گويا اين رژيم استثنا است. ناديده گرفتنِ مخالف و تلاش براى انكار موجوديت و محو هر خاطره اى از او در تاريخ بشر سابقه اى طولانى دارد و حتى به پيش از تاريخ هم مى رسد. براى مثال:
اقوامى كه از شبه قارۀ هند به فلات ايران رسيدند و آنجا را به عنوان مسكن خويش اشغال كردند، اهالى پيشين فلات ايران را تار و مار كردند و براى آنكه هيچ اثرى از آنان، جز نامى بد و نفرت انگيز، نماند، آنها را ديو ناميدند. ديو سفيد اهالى شمال ايران كنونى و ديو سياه اهالى جنوب آن بودند (رك. به درس هاى دكتر محمد جعفر محجوب از شاهنامه، كاست اول، روى ب.)
اروپايى ها هم كه پس از «كشف» آمريكا بدانجا رفتند بوميان را پس از انكار انسان بودن شان نابود كردند و بعدها آنان را در فيلم هاى وسترن به عنوان وحشى و مزاحم و شرور نشان دادند؛ دستگاه ايدئولوژيك دولتى را براى توجيه جنايات و جا انداختن دولتشان ــ كه بعدها دموكراتيكش ناميدند ــ به كار گرفتند و تا همين امروز آن را به كار مى گيرند. بوميان آمريكا و كانادا(Amèrindiens) و سوئد(Sami) و استراليا(Aborigènes) و غيره امروز چه وضعى دارند؟
در عرصۀ مشخص تر سياسى و اجتماعى هم همين طور است. از قربانيان انكيزيسيون و كشتار زنان هوشمند به عنوان ساحره كه تاريخش وحشت انگيز است و قربانيان جنگ هاى صليبى چه كسى خبر دارد؟ آيا محكومان و قربانيان دادگاه هاى اشعرى ها و معتزله در تاريخ و ذهن مورخان دنياى مسلمان جايى دارند؟ دستگاه خلافت امويان و عباسيان مخالفان خود را كه شيعيان بودند چنان تارومار كردند كه يك نمونه اش داستان كربلا است كه امروز با «عتبات مقدسه» اش و سينه زنى و قمه زنى بنا به مصلحت حكومت ها يادشان زنده نگه داشته مى شود. آنها تا چند قرن به كلى فراموش شده بودند و قبرشان را به آب بسته بودند. اما بعدها بنا به مصالح سياسى و حكومتى، يعنى از دورۀ ديلميان يادشان را با روضه خوانى ها زنده كردند و برايشان قبر و اصل و نسب و هزار افسانه ساختند چون براى حكومت طبقات غالب لازم بود. آيا يهوديان و كوليان و كمونيست ها در رژيم نازى، مخالفان در نظام استالين، بهائيان در دورۀ مشروطه و نيز پس از روى كار آمدن رژيم كنونى، و نيز مخالفانى كه در دورۀ هر دو پهلوى تارومار و نابود شدند همين سرنوشت را نداشته اند؟ آيا امروز كسى مى داند بر سرِ ستمديدگان ويتنامى، عراقى، افغانى و فلسطينى و... چه آمده و مى آيد؟ آيا عموماً روايت فاتحان را تكرار نمى كنند؟ و آيا همين ها تاريخ نخواهد شد؟ از كشتار مزدكيان و سپس قرمطيان گرفته تا برسيم به يك ميليون كشته از حزب كمونيست در اندونزى توسط كودتاى آمريكايى ـ اروپايى ژنرال سوهارتو كسى آمارى دارد؟
در همه جا، اين جابجايى حاكمان و مصالح سياسى ست كه يادها را از زير آوار بيرون مى كشد، آنها را با حقيقت و افسانه بازسازى مى كند و باز براى پرداختِ حكومتى ديگر به كار مى گيرد. اگر كسى نمى داند كه قربانيان جنايات صدام حسين چه كسانى و چه چيزهايى هستند، قربانيان تجاوز بوش پدر و پسر هم كسى به درستى نمى داند و اگر بداند دربرابرمصالح اقتصادى و سياسى سرماىۀ جهانى كه آمريكا سركردگى اش را دارد به چيزى محسوب نمى شود و حتى يك سطر را در تاريخ منطقۀ ما به خود اختصاص نمى دهد. آيا از كشتار كارگران و زحمتكشان آفريقا و آمريكاى جنوبى كه از صدها سال پيش تا همين امروز به دست ديكتاتورهاى نظامى و غير نظامىِ مورد حمايت و دست نشاندۀ آمريكاى شمالى انجام مى شود آمارى وجود دارد؟ مغلوبان وقتى هم زنده باشند حقى ندارند تا چه رسد به مرده شان. آيا در زمان شاه نام مخالفين (از مصدقى و توده اى و سازمان هاى فدايى و مجاهد و قوميت هاى حق طلب...) در رسانه هاى رسمى چيزى جز به نفرت و خرابكارى و افترا برده مى شد؟


بارى، نماد خاوران و ياد كسانى كه با انديشه ها و آرزوهاى راديكال و شعار مرگ بر سرمايه دارى و زنده باد كمونيسم، فريادشان به ضرب گلوله در گلو خفه شد براى اين رژيم زيانبار است. جمهورى اسلامى از روزى كه بر سرِ كار آمد هركسى غير از خمينى و همدستانش را بر باطل و كشته شدنى و تهمت زدنى و لجن مال كردنى تلقى كرد. كتاب هاى متعددى كه با تيراژهاى بالا عليه مخالفين و گذشته و آينده شان چاپ مى شود و مجانى در مساجد و محافل وابسته به رژيم پخش مى گردد همه همين هدف را دنبال مى كنند... بارى، نابود كردن مخالف و از بين بردن حتى اسم و رسم و نقش او تا برسد به قبرش اصلاً تازگى ندارد. اين رژيم كه تعبير ددمنش دربارۀ او رسا نيست پا جاى پاى اسلاف خويش مى گذارد تا باز هم به سود طبقات استثمارگر، حاكميت خويش را بر اكثريت جامعه كه همانا كارگران و زحمتكشان هستند تحميل كند. كارگران و زحمتكشانى كه مى خواهند براى ادامۀ حيات خود و احقاق حقوق انسانى شان نظامى عادلانه برپا دارند.
يكى از حوادث مهم فرانسه در قرن نوزدهم كمون پاريس است كه لرزه بر اندام بورژوازى فرانسه و اروپا انداخت و به بركت اوست كه نظام جمهورى در فرانسه تثبيت شد. كمون بر آرمان آزادى، برابرى، برادرى برپا شد و نخستين حكومت كارگرى لقب گرفت و مصوباتش طى ۷۰ روز كه برپا بود منشأ بسيارى از دستاوردهاى اكثريت مردم يعنى دموكراسى شد كه هنوز هم زحمتكشان فرانسه با چنگ و دندان مى كوشند آنها را حفظ كنند و از تهى شدن آنها از محتوا جلوگيرى كنند. اما اگر نامى از كمون هست، اگر ديوارى كه آخرين كمونارها را پاى آن به گلوله بستند هنوز مورد تجليل و بازديد علاقه مندان است نه خواستِ بورژوازى فرانسه و «دموكراسى و پلوراليسم اش»، بلكه به اعتبار نيرويى ست كه در جامعۀ فرانسه وجود دارد و كوشيده و توانسته است آن ياد را و آن آرمان ها را زنده نگه دارد. وگرنه در كتاب هاى درسى مدارس فرانسه تجليلى و حتى تحليل درستى از كمون نيست، بلكه اغتشاشى معرفى مى شود كه فرو خوابانده شد. در دهۀ ۱۹۵۰ حتى آثار اقتصادى ماركس در دانشگاه هاى فرانسه تدريس نمى شد.

۳

مزار آباد خاوران نمادى ست يادآور كمونيسم، راديكاليسم، دست بردن به ريشه ها، طرد خرافات مذهبى، حكومت لائيك و جمهورى مردمى. نماد آرزوهاى تحقق نيافتۀ چندين نسل است كه شجاعانه دربرابر موجى ارتجاعى كه به لحاظ طبقاتى و تاريخى قوى تر از او بود برخاست. تخريب خاوران تخريب خاك و آجرى ست كه نماد آن ايده ها هستند. اما آن ايده ها نه فقط از سوى جمهورى اسلامى، بلكه به دست توابان واقعى، يعنى توابان خارج از زندان نيز تخريب شده و مى شود. بيش از ۲۵ سال است كه برخى در همين خارج از كشور كه بدون ترس از رژيم مى توان نظرى را بيان كرد، اگر گاهى خواسته اند به ياد آن كشته ها سخن بگويند آنان را مثل خودشان پشيمان و منفعل و وارفته فرض كرده اند. در برخى مقالات و كتاب ها كه پيرامون آن سركوب ها نوشته شده از آن كشتگان تنها به عنوان «آزاديخواه» نام مى برند كه آبكى بودن اين آزاديخواهى بسته به مزاج كسى ست كه آن را مى نويسد. آرى زمانه است. كسانى هستند كه در دورۀ جوانى شان و طبق آب و هواى آن زمان، خود را كمونيست مى دانستند، از تغيير مناسبات طبقاتى و برقرارى جامعه اى آزاد و برابر سخن مى گفتند. امروز نظر پيشين خود را احمقانه ارزيابى مى كنند. در اين تغيير موضع ايرادى نيست. خودشان مسؤول نظر و عمل خويش اند. ولى اينكه نظر خود را عطف به ماسبق كرده، كشته ها را با خودشان تواب مى كنند غير قابل تحمل است. چطور قدر كسانى را كه در حكم اعدام شان نوشته شده: «به خاطر الحاد و دفاع از كمونيسم و عضويت در سازمان... بايد اعدام شود» مى توان به خيال «آزادى» گدايى شده از آمريكا تقليل داد؟! آيا تهى كردن مبارزۀ شهدا از محتوايش چيزى از تخريب خاوران كم دارد؟ آيا حتى بدتر نيست؟
دربرابر جنايت رژيم بايد مقاومت كرد. بسيج همه جانبه و مردمى برپا كرد. بايد نيرو داشت تا صدايمان را بشنوند. در عرصۀ سياسى تنها نيرو ست كه به حساب مى آيد. رحم و اخلاق را نبايد از دشمن طبقاتى انتظار داشت. اگر در فرانسه ياد كمون و نمادهاى مقاومت ضد فاشيستى زنده است، اگر دستاوردهاى دموكراتيك هنوز تا حدى حضور دارد ناشى از نيرويى مردمى و اجتماعى ست كه فعالانه از آنها دفاع مى كند.
با حفظ ايده هاى راديكال و ضد سرمايه دارى و حمايت از آرمان هاى شهدا و نقد و تكامل ايده هاست كه ياد آنان به بهترين وجه زنده مى ماند و با بهبود زندگى و شادى زحمتكشان همراه مى شود و نمادها، ستون هاى يادبود و مزارها برپا و الهام بخش باقى مى مانند. تا مردم مبارز وجود دارند خاوران ويران نخواهد شد و نماد جنايتى باقى خواهد ماند كه رژيم جمهورى اسلامى براى دفاع از مصالح بورژوازى ايران و با تأييد ضمنى و سكوت وقيحانۀ او مرتكب شد. مبارزه براى آزادى ـ برابرى ادامه خواهد يافت و رژيم از به توبره كشيدن خاك خاوران و از تلاش براى پنهان كردن يادها طرفى برنخواهد بست.
طبيعى ست كه ما تلاش رژيم را در تخريب خاوران كه از عمق كينه اش به انقلاب توده ها، به آزادى ستمديدگان بر مى خيزد محكوم مى كنيم و با خانواده هاى داغدارى كه كسى نمى تواند ادعا كند، چنان كه بايد و شايد، رنجشان را درك كرده است همصدا هستيم و ابراز همبستگى مى كنيم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

* تعبيرى ست كه از يك شعر محمود درويش:

بر اين سرزمين چيزى هست كه شايستۀ زيستن است
ترديد ارديبهشت/ عطر نان در بامداد/ آراء زنى دربارۀ مردان/ نوشته هاى اِسخيلوس/ آغاز عشق/ گياهى بر سنگ/ مادرانى برپا ايستاده بر ريسمان آواى نى/ و خوف مهاجمان از يادها. (...)
http://aliradboy.blogspot.com/2009/01/blog-post.html

در تكميل بحث تبعيد و تبعيديان در شمارهء ۱۰۰ آرش
(جاى خالى انترناسيوناليسم و انديشهء چپ)

نگارنده در شمارهء ۸۵ (اوت ـ سپتامبر ۲۰۰۳) به مناسبت دوازدهمين سال آرش تحت عنوان "دريچه اى كه نبايد بسته شود" نوشته بود: "آرش افت و خيزها، دردها و آرزوها، ترديدها و ناكامى ها و استقامت جامعهء تبعيدى چپ را در طيف وسيع و رنگين كمانى خود بازتاب داده و دريچه اى ست از ارتباط و ديالوگ كه به روى اين جامعهء تبعيدى و "اتميزه" گشوده شده است و اگر از آن نسيم بهارى و اميد و مبارزه و آگاهى و نقد بوزد يا بوى نفرت انگيز تسليم و ساده انديشى و انحراف به راست و ارتجاع به مشام برسد، شك نيست كه از همين جامعه برخاسته است".
آرش شمارهء ۱۰۰ با حجمى سترگ كه همت، كار و وقت فراوانى صرف آن شده، چنان كه ديده ايم، به فعاليت و نقش تبعيديان پرداخته است. اما در اين گزارش مفصل و لازم به برخى از جنبه هاى فعاليت جامعهء تبعيدى ايرانى كمتر پرداخته شده يا اصلاً نامى از آنها به ميان نيامده است. از آنجا كه آرش عمدتاً از جملهء نشريات تبعيديان چپ، هرچه هستيم، بوده و هست، بجاست كه براى تكميل آن گزارشِ در حد خود سترگ به نكات زير هم فهرست وار اشاره شود:
تبعيد دركنار رنج ها و مصيبت هايش، اوضاعى فراهم مى كند كه تبعيديان، اگر بخواهند، مى توانند از غلاف و پيلهء خود بيرون آيند، ديگر خود را محور عالم نپندارند، با دردها و مقاومت ها و راه حل هاى ديگر ملت ها آشنا شوند تا بعد، تجربهء ويژهء خود را بيافرينند. به ارزش هاى انسانى، فكرى و فرهنگى ديگران و خودشان پى ببرند و دربرابر دشمن مشترك (چه عقب ماندگى ها و ندانم كارى هاى خودشان باشد، چه رژيم حاكم بر ايران و چه مناسبات طبقاتى ظالمانه حاكم بر جهان)، در عين توجه به ويژگى هاى خويش، راه هاى مبارزهء مشترك را بجويند و بپويند. با شناخت و پيوستن به انترناسيوناليسم، از محدودهء خفه كنندهء ناسيوناليسم (و از آن بدتر شووينيسم) خارج شوند. خوشبختانه اين هشيارى و توجه كه به طور نسبى در جامعهء تبعيدى ايرانى وجود داشته (و آرزد مىكنيم كه با گذشت زمان تقويت شود) تا حد قابل توجهى در شماره هاى آرش بازتاب يافته است. تلاش براى شناخت حوادث سياسى و اجتماعى در كشورهاى ديگر و همبستگى با مبارزات زحمتكشان و ستمديدگان آنها به صورت گزارش، مقاله، مصاحبه، شعر و غيره در آرش آمده كه متأسفانه در گزارش شمارهء ۱۰۰ به كلى از قلم افتاده است. آيا اين صرفاً ناشى از غفلت و نبود امكانات است يا اينكه نوعى "ايرانـمحورى" (به قياس اروپاـمحورى) است؟
همچنين پرداختن به تئورى راهنماى جنبش چپ ايران با درك هاى مختلف از ماركسيسم كه بيش از صد سال از آشنايى ايرانيان با آن مى گذرد و منشأ طرح و اشاعهء انديشه هاى مترقى و مبارزات پيگير و دشوار در راه آزادى و برابرى و مدرنيته بوده بارها در آرش مورد بررسى، نقد يا تأييد قرار گرفته است. لازم به يادآورى نيست كه غير از نشريات وابسته به سازمان هاى سياسى كه به نحوى فعاليت دوران قيام بهمن را در تبعيد ادامه دادند، و كارنامهء انتشاراتى قابل توجهى دارند، نشريات فراوانى در تبعيد بوده يا هستند كه به موضوعاتى كه گفتيم پرداخته اند. هرچند بايد اعتراف كرد كه آنچه انجام شده ناچيز است و از سطح مورد نياز تحول اجتماعى ايران بسيار پايينتر.
بارى در آرش ۱۰۰ اين توجه ضرورى و واقعى جامعهء تبعيدى ايرانى به جوامع انسانى ديگر، به ملت هاى ديگر، به انترناسيوناليسم، به انديشه و تجربهء عظيم ماركسيسم و سوسياليسم متأسفانه به حساب نيامده و گزارشى از آن تدوين نشده است.
فقط براى نمونه، در خود آرش، از آغاز تا كنون، آنطور كه من در يك مراجعهء سريع برداشت كرده ام، بيش از سيصد (۳۰۰) مقاله سياسى، اقتصادى، تئوريك، تجربهء رزمندهء عملى در موضوعات زير مىتوان يافت:
ــ گذشته و حال جنبش چپ و دموكراتيك (از زمان مشروطيت و اجتماعيون عاميون تا امروز)؛
ــ جنبش كارگرى، كمونيستى و ضد سرمايه دارى در ايران و جهان از ديدها و برخوردهاى مختلف، و تجربه هاى موفق و ناموفق؛
ــ وضع در "جهان سوم" و تلاش هاى خروج از چارچوب عقب ماندگى ناشى از ارتجاع داخلى و استعمار؛
ــ مبارزات در آمريكاى لاتين كه به حق آزمايشگاه مبارزاتى خلق هاى ستمديده براى ارائهء بديل در جهت رهايى از يوغ استعمار و امپرياليسم به شمار مىرود؛ نمونه هاى كوبا، زاپاتيست ها در مكزيك، آرژانتين، گواتمالا، نيكاراگوئه و...
ــ مبارزه با تبعيض نژادى در آمريكا و آفريقا؛
ــ مبارزه با جنگ امپرياليستى بوش و تجاوز آمريكا به عراق و افغانستان
ــ مبارزه با استعمار و اشغالگرى در فلسطين و ابعاد گوناگون مبارزهء عادلانهء مردم آن كه در دهها مقاله و مصاحبه و گزارش بازتاب يافته است (آرش در اين باره سرآمد تمام نشريات تبعيدى ست)؛
ــ مبارزه با خرافات و تاريك انديشى هاى دينى (اسلامى، مسيحى و يهودى و...) كه در عرصهء سياسى بسيار فعال شده و چهرهء ديگرى از توحش سرمايه دارى و فاشيسم را به نمايش مىگذارد؛
ــ تحقيقات فلسفى، سياسى و اقتصادى و تاريخى كه در كنگره بين المللى ماركس و سمينارهاى مشابه مطرح شده و دهها مقالهء ماندگار از آنها در آرش بازتاب يافته است.
ــ مبارزه با به اصطلاح "جهانى شدن" و فعاليت "طرفداران دنيايى ديگر" در سمينارها، تظاهرات و گردهم آيى ها در داووس، جنوا، گوتنبرگ، پورتوآلگره و ...
به گمان من، منتخبى از اين گونه مقالات مى تواند به صورت چند جلد كتاب مفيد، پس از ويراستارى لازم، منتشر شود.
اين كارنامه مى تواند انجام بخشى از وظايفى محسوب شود كه ما به عنوان تبعيديان چپ و "سر موضعى" بر عهده داريم.
مه ۲۰۰۸
(منتشر شده در آرش ۱۰۱ ژوئيه ۲۰۰۸)

 

زیر مجموعه ها