ارتش زاپاتيستی آزايبخش ملی، مکزيک ۱۷ فوريهء ۲۰۰۶
ترجمهء بهرام قديمی

همين متن با صدای خود معاون فرمانده شورشی مارکوس


پس از يک روز کامل شرکت در جلسهء مقدماتی کارزاری ديگر (سپتامبر بود، سحرگاه، از ابری که از دوردست ها می آمد باران می باريد.) داشتيم به سوی کلبه ای می رفتيم که وسائل مان در آن بود، که ناگهان يک شهروند خوب و درجه يک جلوی مرا گرفت: «گوش کن معاون! زاپاتيست ها پيشنهادشان چيست؟» بدون آن که حتی بايستم پاسخ دادم: «تغيير جهان.» به کلبه رسيديم و شروع کرديم وسائل مان را برای حرکت جمع و جور کردن. اريکای شورشگر منتظر ماند تا من تنها شوم، نزديک شد و گفت: «هی معاون، اما دنيا خيلی بزرگه ها!» انگار موضوع بر سر اين بود که من متوجه شوم پيشنهادی که داده ام حماقت بزرگی ست. در واقع هم وقتی آن حرف را زدم نمی دانستم چه می گويم. به رسم پاسخ يک سؤال با سؤال ديگر، جواب دادم: «چقدر بزرگ است؟»
همان طور به من خيره ماند و تقريباً با ترحم پاسخ داد: «خيلی بزرگ».
من پافشاری کردم: «آره، اما چقدر بزرگ؟»
لحظه ای فکر کرد و گفت: «خيلی بزرگتر از چياپاس».
در همين موقع به ما خبر دادند که بايد فوراً راه بيفتيم. وقتی برگشتيم به پايگاه و پنگوئين(۱) را سرجايش گذاشتم، اريکا در حالی که يک کُره [نقشهء زمين]، از همان هائی که در مدارس ابتدائی دارند، دستش بود، به آنجائی که من بودم آمد. آن را روی زمين گذاشت و به من گفت: «ببين معاون! اينجا، اين تيکهء ‌کوچولو چياپاس است، و تمااااااام آن دنياست.» و در همان حال که اين را می گفت، بادستش انگار کره را نوازش می کرد.
برای آن که وقت بدست بياورم، پيپم را روشن کردم و در همان حال گفتم: «اهوم».
اريکا پافشاری کرد: «حالا ديدی که خيلی بزرگه؟»
«آری، اما ما به تنهائی که آن را عوض نخواهيم کرد، بلکه به همراه رفقای زيادی از همه جا اين کار را می کنيم.» در همين موقع رفيق نگهبان را صدا کردند. او در حالی که نشان می داد که ياد گرفته، قبل از رفتنش سؤالی حواله ام کرد: «و با چند نفر رفيق؟»
دنيا چقدر بزرگ است؟
در درهء تهوآکان، در سياه کوه، در کوهستان های شمالی در منطقهء خارج از محدودهء پوئبلا و از گوشه و کنار به غايت فراموش شدهء پوئبلای [کارزاری] ديگر پاسخ هائی می رسد:
در آتِپِکسی زن جوانی چنين پاسخ می دهد: بيش از ۱۲ ساعت کار روزانه در مکيلا [مانوفاکتورِ مناطق آزاد تجاری]، کار کردن در روزهای تعطيل، بدون مزايا، بدون بيمه، بدون عيدی و چيزهای ضروری ديگر، قلدر منشی و بد رفتاری رئيس و يا سرکارگر، وقتی هم که بيمار شدم، بدون حقوق جريمه ام کردند و اسمم را در يک ليست سياه ديدم که طبق آن هيچ مکيلای ديگری به من کار ندهد. اگر دست به حرکتی بزنيم، ارباب کارخانه را می بندد و آن را به منطقهء ديگری منتقل می کند. وضع حمل و نقل بسيار بد است و خيلی دير به خانه ای که در آن زندگی می کنم می رسم، و فاکتور برق، آب و ماليات مسکن را می بينم. حساب و کتاب که می کنی، می بينی کافی نيست، متوجه می شوی که حتی آب نوشيدنی نداری، فاضل آب خراب است، و خيابان را آلودگی گرفته. و روز بعد، با بيخوابی و شکم خالی باز بايد سر کارت برگردی.
دنيا به بزرگی خشمی ست که از همهء اين ها به من دست می دهد.
يک دختر جوان بومی ميستِک: پدرم ۱۲ سال پيش به ايالات متحده رفت. مادرم کارش دوختن توپ است. بابت هر توپ به او ۱۰ پزو [در حال حاضر حدود ۹۰ سنت] می دهند. اگر يک توپ خوب نباشد، از او ۴۰ پزو می گيرند. حقوق شان را همان موقع نمی دهند، بلکه زمانی می دهند که آن شخصی که آن ها را استخدام کرده، به روستا بيايد. برادرم هم دارد وسائلش را برای رفتن جمع می کند. ما زنان برای پيشبرد وضع خانواده، زمين، و کار تنهائيم. بنا بر اين بار پيشبرد مبارزه هم روی دوش ما ست.
دنيا به بزرگی غضبی ست که از اين ظلم به من دست می دهد. آن قدر بزرگ است که خونم را به جوش می آورد.
در سن ميگل تيساناکاپان، يک زوج سن و سالدار به يکديگر نگاه می کنند و تقريباً يک صدا پاسخ می دهند: دنيا به اندازهء آرزوی ما برای تغييرش بزرگ است.
يک دهقان بومی اهل سياه کوه که در اخراج شدن بسيار با سابقه است، مگر اخراج از تاريخ، می گويد: دنيا بايد خيلی بزرگ باشد، به همين دليل بايد سازمان مان را بزرگ کنيم.
در ايزتِپِک، کوهستان شمالی: دنيا به اندازهء بی شرمی دولتمردانِ بد و رذالت باند «مشعل دهقانان» [يک سازمان دهقانی چماقدار ساخته و پرداختهء حزب انقلاب اداری شده] است که فقط پيش فرض های منفی عليه دهقانان ببار می آورد و زمين را مسموم می کند.
در هوئيزيلتِپِک، از يک مدرسهء کوچک خود مختار شورشی، سخنی حقيقی از طريق راديو پخش می شود: دنيا به همان اندازه ای بزرگ است که تاريخ روستا و کوشش و مبارزه اش برای آن که عالمی همچنان با شأن و منزلت پديدار شود.
خانمی، بومی و سازنده صنايع دستی از همان تراش فرمانده رامونای فقيد با صدای خاموشی اضافه می کند: «دنيا همانقدر بزرگ است که ظلمی که از پرداختن دستمزد بخور و نميرمان حس می کنيم و از ديدن نيازهايمان که آن ها را فقط در حال عبور می بينيم، چون پول مان برای خريدشان کافی نيست.»
در اجاره نشين گرانخا: «دنيا نمی تواند خيلی بزرگ باشد، چون به نظر می رسد که ما کودکان فقير در آن، جا نمی شويم، فقط کلاه سرمان می گذارند، تعقيب مان می کنند و می زنند، و می بينيم فقط داريم زور می زنيم تا نان بخور و نميری گيرمان بيايد.
در کورونانگو: دنيا هرچقدر هم بزرگ باشد، اما زمين، آب و هوا از آلودگی نئوليبراليسم جهانی در حال مرگ اند. دنيا دارد خراب می شود، چون پدربزرگ های ما اينطور می گويند که وقتی روستا خراب شود، جهان خراب می شود.
در سن ماتياس کوکويوتلا: دنيا همان قدر بزرگ است که پدرسوختگیِ دولتی که هرچه ما کارگران می سازيم، او فقط خراب می کند. حالا بايد متشکل شويم تا از خود در مقابل دولت دفاع کنيم. همان دولتی که مثلاً برای خدمت به ما ست. حالا می بينيد که چقدر پدر سوخته است.
در پوئبلا، ولی در پوئبلای ديگر [کارزاری ديگر]: دنيا آن قدر هم بزرگ نيست، زيرا پولدارها آنچه دارند برايشان کافی نيست و حالا همين اندکی را هم که ما فقرا داريم می خواهند از ما بگيرند.
يک بار ديگر، يک پوئبلای ديگر، يک زن جوان: دنيا خيلی بزرگ است، به گونه ای که با تعدادی اندک نمی توانيم آن را عوض کنيم. بايد همه با هم يکی شويم تا بتوانيم عوضش کنيم، زيرا در غير اين صورت نمی شود. خُب آدم خسته می شود.
يک دختر جوان هنرمند: بزرگ است ولی به فساد آلوده است. آن را بزور از ما می گيرند. در اين جهان جوان بودن جرم است.
يک نفر اهل محله: هر چقدر هم که بزرگ باشد، انگار برای پولدارها کوچک است، چون دارند اراضی عمومی را اشغال می کنند، اراضی مشاع و محله های توده ای را. انگار ديگر در مراکز تجاری و لوکس شان جا نمی شوند و وارد زمين ما می شوند. فکر می کنم کسی که جا نمی شود، مائيم، انسان های اعماق.
يک کارگر: دنيا به اندازهء وقاحت رهبران هوچی [سنديکاها] بزرگ است. و هنوز مدعی اند که از ما کارگران دفاع می کنند. مقامات و هوچيان هر چقدر مدعی باشند که کارشان نو و تازه است، اما نگاهشان به آن بالاها ست، يعنی به اربابان. بايد يکی از اين پروژه هائی که برای پر کردن چاه فاضلاب و يا جمع آوری آشغال است راه می انداختند و همهء آن ها را با هم در آن خالی می کردند. يا بهتر بگويم، نه. بهتر که نه، چون مطمئناً همه چيز را آلوده خواهند کرد. و بعد اگر به زندان شان بيندازيم، مجرمين شورش خواهند کرد، چون حتی آن ها هم حاضر به زندگی با اين بزمجه ها نيستند.
در اين پوئبلای ديگر که همچنان در هر گامی که بر خاکش ميگذاريم، متحيرمان می کند، ديگر دارد سحر می شود. همين حالا غذايمان را خورديم و فکر می کنم که اين بار، ديگر چه خواهم گفت. ناگهان، از زير در کيف کوچکی ظاهر می شود که در شکاف آن گير می کند. بزور می شود صدای نفس زدن کسی را شنيد که دارد از آن طرف هُل می دهد. دست آخر کيف کوچک رد می شود و در پی آن چيزی لنگ لنگان ظاهر می شود که فوق العاده به يک [حشره] سرگين غلطان شباهت دارد. اگر نمی دانستم که در پوئبلا هستم، يعنی در پوئبلای [کارزاری] ديگر، و نه در کوهستان های جنوب شرقی مکزيک، تقريباً می توانستم قسم بخورم که طرف دوريتو است. انگار می خواهم افکار بد را کنار بگذارم، سراغ دفترچه ای می روم که سؤال اصلی اين امتحان غافلگيرکننده در آن نوشته است. باز کوشش می کنم بنويسم، ولی هيچ فکر با ارزشی به کله ام نمی زند. مشغول اين کارم، و يا دارم کله شقی می کنم که يکهو حس می کنم يک چيزی روی شانه ام هست. تازه می خواهم با حرکت دست بيندازمش که می شنوم:
- توتون داری؟
فکر می کنم: «اين صدای نازک، اين صدای نازک».
صدای اعتراض دوريتو بلند می شود:
- کدام صدای نازک؟ می دانم که به صدای مردانه و فريبنده ام رشک می بری.
ديگر شکی برايم نماند، با حالتی که بيشتر به تسليم شبيه بود تا به شوق و ذوق گفتم:
- دوريتو...!
- دوريتو بی دوريتو! منم بزرگترين منجی عالم، ياور به حال خود رها شدگان، تسلی خاطر تسليم شدگان، اميد ضعفا، آرزوی دست نيافتنی زنان، پوستر مورد علاقهء کودکان، رشک اجتناب ناپذير مردان، ....
در حالی که سعی می کردم حرفش را قطع کنم، به دوريتو گفتم:
- وايستا ببينم، وايستا ببينم! عين کانديداهای انتخاباتی حرف می زنی.
ولی همانطور که معلوم است، فايده ای نداشت. چون او همچنان ادامه داد:
- جسورترين انسانی که به سوارکاران سرگردان پيوست: دون دوريتوی لاکندونا، صاحب شرکت سهامی سرمايه های متحرک با مسئوليت محدود و دارای مجوز رسمی از شورای دولت خوب.
دوريتو همان طور که حرف می زند، پلاکی که روی "لاک" اش نصب شده را نشان می دهد. روی پلاک نوشته شده: دارای مجوز از شورای دولت خوب. بخشداری خود مختار شورشی زاپاتيستی «چارلی پارکر».
با حواس پرتی می گويم: «چارلی پارکر»؟ نمی دانستم که ما يک بخشداری خودمختار شورشی زاپاتيستی به اين نام داريم، حداقل تا روزی که من از منطقه خارج شدم نداشتيم.
دوريتو می گويد: - روشن است. چون قبل از آن که برای کمک به تو بيايم آنرا تأسيس کرده ام.
به اعتراض پاسخ دادم: - من تقاضای توتون کرده بودم، نه اين که برايم سرگين غلطان بفرستند.
- سرگين غلطان نيستم. من شواليهء سوارکاری ام که آمده تا تو را از اين دردسری که خودت را گيرش انداختی در بياورم.
- من؟ دردسر؟
- آری، خودت را درگير «قهرمان زيبا» ماريو مارين و نوار ضبط شدهء مکالمه اش که چهرهء واقعی ارزش اخلاقی اش را برملا کرده نکن (۲). اين درد سر نيست؟
- خُب، درد، سر... شايد بشود آنرا دردسر ناميد، اما... آری، توی دردسر افتادم.
- ديدی؟ می خواهی بگوئی آرزو نمی کردی که من، بهترين شواليهء سوارکار سرگردان به کمکت بيايم!
فقط لحظه ای می انديشم و پاسخ می دهم:
- خُب، راستش را بخواهی، نه.
- دست بردار، اين همه خوشبختی و شادی و هيجان لبريز شده ات را به خاطر ديدار مجددم پنهان نکن.
با حالت تسليم گفتم: - ترجيح می دهم پنهانش کنم.
- خُب، خُب، ديگر جشن و آتش بازیِ پيشوازی کافی ست. آن رقيب بدخواهی که بايد با دستی که در پائين و سمت چپ دارم شکستش بدهم کيست؟ آن آت و آشغال های ديگر مثل کامل ناصيف(۳)، سورکار کوری و بی شخصيت های ديگر کجا هستند؟
- نه بدخواهی در کار است، و نه هيچ چيزی که به اين نژاد بی شرمان ربطی داشته باشد. بايد به يک سؤال پاسخ داد.
دوريتو بی صبری می کند: - دِ بنجنب.
به او می گويم: - دنيا چقدر بزرگ است؟
- خُب، پاسخ هم روايت کوتاه دارد، و هم روايت بلند. کدامش را می خواهی؟
به ساعت نگاه می کنم. سه بعد از نيمه شب است و پِلک ها و کلاهم دارند روی چشم هايم می افتند، بنا بر اين بدون ترديد می گويم: - روايت کوتاه.
- روايت کوتاه يعنی چه؟ فکر می کنی جای پايت را در هشت استان جمهوری مکزيک تعقيب کرده ام تا روايت کوتاه را عرضه کنم؟ نا، نی، نع، نَکمِه، پاسخ منفی ست، رد می کنم، نه.
تسليم شده، می گويم: - خيلی خُب، روايت بلند را بگو.
- آها، اين شد! دماغ گندهء پدر سوخته! بنويس....
مداد و دفترچه را دستم می گيرم. دوريتو می گويد:
- اگر به بالا نگاه کنی، دنيا کوچک است و به رنگ سبز دلار. دقيقاً در يافتهای آماری، بها و قيمت گذاری های يک بازار بورس در ميزان سود يک شرکت چند مليتی جای می گيرد. در همه پرسی های قبل از انتخاباتِ آن کشوری که شأن و منزلتش را ربوده اند، در ماشين حساب سياست جهانی، در مغز بسيار کوچک جورج دابليو بوش و در چشم کوته بين سرمايه داری وحشی بدقوارهء ملبس به ليبراليسم، سرمايه جمع می شود و جان انسان، کوه، رودخانه، دريا، چشمه، تاريخ، تمدن های کامل تفريق. با نگاه از بالا، دنيا خيلی کوچک است، زيرا افراد کنار گذاشته شده اند و جايشان يک حساب بانکی قرار دارد که تنها کارش دخل و سود است.
ولی اگر از پائين بنگری، دنيا آنقدر وسيع می شود که نمی توان آن را در يک نگاه ديد، بلکه نظرهای متعددی لازم است تا کامل شود. با نگاه از پائين، دنيا، دنياهای فراوان می شود، تقريباً همه به رنگ محروميت، فقر، نا اميدی، و مرگ. دنيا از پائين به اطراف رشد می کند، به خصوص به طرف چپ، و رنگ های بسياری دارد، تقريباً به اندازهء ‌افراد و تاريخ ها. و به عقب رشد می کند و امتداد می يابد، به سوی تاريخی که دنيای پائين را بوجود آورده و در خود رشد می کند، آری با مبارزاتی که می درخشند حتی اگر نور بالائی ها آنها را خاموش کنند، مبارزاتی که صدا دارند حتی اگر سکوت بالايی ها آنها را لِه کند. دنيايی که به جلو رشد می کند و هر قلبی پيش گوئی می کند که دنيا دارد به سوی فردائی گام برمی دارد که همان انسانهای اعماق آن را خواهند زائيد.
با نگاه از پائين، دنيا آنقدر بزرگ است که در آن دنياهای بسياری می گنجد و با اين حال برای، مثلاً يک زندان، جا می ماند.
يعنی، مجموعاً، با نگاه از بالا دنيا آب می رود و بی عدالتی همه جا فرا می گيرد و جا برای چيزی ديگر پيدا نمی شود. و با نگاه از پائين، دنيا آنقدر جادار است که هم برای شادی جا دارد، هم برای موسيقی، آواز، رقص، کار شايستهء انسان، عدالت، و عقيده و نظر همگان، بی آنکه ميزان اختلافشان با يکديگر اهميتی داشته باشد، اگر از پائين باشند.
بزور توانستم يادداشت بردارم. پاسخ دوريتو را مجدداً می خوانم و از او می پرسم:
- روايت کوتاه چيست؟
- روايت کوتاه اين است: دنيا به اندازهء ‌قلبی بزرگ است که اول دردش می آيد و بعد برايش مبارزه می کند، همراه با همهء‌ آن ها که از اعماق هستند و از چپ.
دوريتو می رود. من همچنان می نويسم، در حالی که در آسمان، ماه با نوازش هرزهء شب فرسايش می يابد.....

....

فقط می خواستم پاسخی به او داده باشم. و به تصور اين که به او بفهمانم که دنيا به اندازهء عطشی که از وجودش دارم بزرگ است، با دست موی سر و آرزويش را می شکافم، حسرت بر گوشش می آويزم، و لبانم بر برجستگی هايش بالا و پائين می روند.
يا اگر با نزاکت تر شوم بايد بکوشم تا بگويم که دنيا به اندازهء نشئهء انجام کار «ديگری» ست، به اندازهء گوشی ست برای دربرگرفتن تمام صداهائی که از اعماق می آيند، به اندازهء اين کوشش جهت متحد کردن شورشگری در پائين به منظور شنا کردن بر خلاف جريان، در حالی که در آن بالاها تنهائی جدائی می آفريند.
دنيا به اندازهء بوتهء خاردار خشمی ست که بر می افروزيم، آگاه که از آن گُل فردا زاده خواهد شد. و در آن فردا دانشگاه ايبروآمريکا، دانشگاهی همگانی، مجانی، و لائيک خواهد شد، و در راهروها و سالن هايش کارگران، دهقانان، بوميان و ديگرانی که امروز بيرون مانده اند، حضور خواهند داشت.
همين. پاسخ تان را بايد در روز ۳۰ فوريه!(۴) در سه کپی تحويل دهيد؛ يکی برای وجدانتان، يکی برای کارزاری ديگر، و ديگری که در سرلوحهء آن به نحوی خوانا نوشته باشد: ‌Warning [اخطار] برای آن هائی که در آن بالا ساده لوحانه گمان می کنند جاودانه اند.
از پوئبلای ديگر [کارزاری ديگر]
معاون مارکوس
کميسيون ششمين بيانيهء ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی
مکزيک، فوريهء ۲۰۰۶

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -


يادداشت ها:
متن سخنرانی معاون فرمانده شورشی مارکوس در دانشگاه ايبرو آمريکا. اين دانشگاه، ژزوئيت و يکی از دانشگاه های گران مکزيک است.
(۱) خروسی ست که مارکوس از آن به عنوان پنگوئين زاپاتيستی ياد می کند و آن را به عنوان سمبل کارزاری ديگر بکار می برد. خروسی که پنگوئين است، و مثل خود زاپاتيست ها غير معمولی ست.
(۲) ماريو مارين فرماندار ايالت پوئبلا از حزب انقلاب اداری شده است. از اوائل ماه فوريه از طريق روزنامهء لاخورنادا و يک گويندهء معتبر راديوئی به نام کارمن اريستِگی نوار مکالمهء تلفنی ماريو مارين با کامل ناصيف سرمايه دار (معروف به سلطان جين) علنی شد. در اين مکالمه ناصيف از مارين به خاطر مجازات خانم ليديا کاچو خبرنگاری که پرده از يک باند بچه بازی و پورنوگرافی کودکان متشکل از سرمايه داران و سياستمداران مکزيکی، پرده برداشته بود. وی در کنکون دستگير شد و با تقاضای مارين به پوئبلا منتقل شده به جرايم مختلف از جمله اهانت و پاپوش دوزی، زندانی و شکنجه شد، تشکر کرده به او می گويد که به عنوان تشکر برايش دو دختربچهء خوشگل خواهد فرستاد. انتشار اين مکالمهء ‌تلفنی باعث جار و جنجال زيادی شد. با اين حال اين جار و جنجال به هيچ عنوان به معنی مجازات عاملين و حتی استعفای فرماندار پوئبلا نيست.
(۳) خوان سورکارکوری از دوستان نزدیک کامل ناصیف و در حال حاضر به جرم داشتن شبکهء پورنوگرافی کودکان در آمريکا زندانی ست.
(۴) ماه فوريه هرگز سی روز ندارد.
- - - - - - -
و توضيحاتی چند:
دون دوريتوی لا کندونا Don Durito de La Lacandona
دون دوريتو در کنار «آنتونيوی پير» و «پدريتو» يکی ديگر از چهره های داستان های مارکوس است. مارکوس آن را از نام شخصيت معروف سروانتس، دون کيشوت، الهام گرفته است و به همين دليل قهرمان مارکوس نامش، مانند قهرمان سروانتس، همراه با پسوند محلی ست که از آنجا می آيد. اگر قهرمان کتاب سروانتس اهل کوهستان های مانژ است، دون کيشوتِ لا مانژ Don Quijote de la Mancha نام دارد (در اصل اسپانيائی کتاب)، و خود دون کيشوت نيز خودش را همه جا اينگونه معرفی می کند. قهرمان مارکوس هم، که سوارکاری ست مانند دون کيشوت آواره و سرگردان، چون از جنگل لاکندونا می آید، خود را دون دوريتوی لاکندونا می نامد. خوزه ساراماگو در مقدمهء کتابی به همين نام (دون دوريتوی لاکندونا)، که مجموعهء داستان های کوتاهی ست به قلم مارکوس، می نويسد: «اگر سروانتس می تواند از «هيچ» دون کيشوت بسازد، چرا مارکوس نتواند از حشره ای کوچک مانند جُعَل (يا سرگين غلطان) دون دوريتو بسازد.» (نقل به معنی).
اما ساختار نام دون دوريتو بر اساس چند عنصر زير است:
- دون، صفتی ست مانند شواليه، يا دوک که در اروپای کهن به افراد بلند پايه اطلاق می شده.
- خود نام Durito، بنا شده از Duro به معنی سخت، مستحکم، خشن، قوی، و درشت، و پسوند ito که مانند پسوند های «ک» و «چه» در فارسی برای تصغير و تحبيب است. (مثل: آدمک، پسرک، دفترچه، بیلچه و غيره)
- و استفادهء مارکوس از حشره ای بی ارزش مانند سرگين غلطان به عنوان کسی که دانا و هوشمند است نيز، مقابله با پيش داوری های معمول در جامعه ای ست که در آن فقط «ممتازان» Elite از حق آگاه بودن و دانستن برخوردارند.
- - - - - - -
فهرست اسامی:
اريکا Erica
درهء تهوآکان Valle de Tehuacan
آتپسکی Altepexi
بومی ميستک indígena mixteca
سن کيگل تيساناکاپان San Miguel Tzinacapan
سياه کوه Sierra Negra
ايزتپک Ixtepec
هوئيزتپک Huitziltepec
کارانخا Granja
کورونانگو Coronango
سن ماتياس کوکويوتلا San Matías Cocoyotla
پوئبلا (در مکزيک هم يک شهر به اين نام وجود دارد و هم يک ايالت) Puebla
ماريو مارين ( فرماندار ايالت پوئبلا) Mario Marin
کامل ناصيف Kamel Nacif
سورکار کوری Surcar Kuri

¿QUÉ TAN GRANDE ES EL MUNDO?
Discurso del Subcomandante Marcos en la Universidad Iberoamericana de Puebla, 17 de febrero 2006. En el idioma Farsi (Persa) por Bahram Ghadimi

ترجمهء مصطفی ناصر

اول ژانويه ۱۹۹۴، نخستين روز اجرای معاهده تجارت آزاد آمريکای شمالی (نفتا، NAFTA)، زاپاتيستها ــ گروهی از بوميان مايا در مکزيک ــ، در چياپاس يکی از فقيرترين مناطق کشور دست به شورش زدند و خواستار حق خودمختاری شدند. جنبش زاپاتيستی در ۱۱ سال گذشته، جان تازه ای به جنبشهای ضد سيستمی در سراسر دنيا بخشيده است. اعتراضات عليه نشست سازمان تجارت جهانی در سياتل در سال ۱۹۹۹، همچنين راه پيمايی های اعتراضی مشابه در جنوا، کبک ـ سيتی و گلن ايگلز، کم از جنبش زاپاتيستی الهام نمی گرفتند. به هر حال، ماه گذشته [ژوئن ۲۰۰۵] زاپاتيستها در بيانيه ای اعلام کردند که مبارزه آنها به مرحله جديدی وارد شده است، مرحله ای که سياسی و فراگير است و نظامی نخواهد بود. امانوئل والرشتاين معتقد است که اين بيانيه نيز همانند شورش ۹۴ آنها يک بار ديگر بارومتر و اخگری است که تحولی را در حال و هوای زمانه در سطح بين المللی نشان می دهد. اگرچه هنوز برخی از جزئيات بايد روشن شود، نويسنده اظهار می دارد که ابتکار جديد زاپاتيستها می تواند برای ارزيابی مجدد جنبشهای مشابه در گوشه و کنار جهان الهام بخش باشد.
سايت اينتر اکتيويست

- - - - - - -
از سال ۱۹۹۴ به بعد شورش زاپاتيستی در چياپاس مهم ترين جنبش اجتماعی در جهان بوده است، بارومتر و اخگر جنبشهای ضد سيستمی در سراسر دنيا.
چگونه است که يک جنبش کوچک از خلقهای بومی مايا، در يکی از فقيرترين مناطق مکزيک، توانسته است چنين اهميتی پيدا کند؟
برای پاسخ دادن به اين سؤال بايد به ۱۹۴۵ برگرديم و وضعيت جنبشهای ضد سيستمی نظام جهانی را در آن دوران بررسی کنيم.
از آن سال تا دست کم اواسط دهه شصت قرن گذشته ما شاهد برآمد جنبشهای ضد سيستمی (و يا چپ قديم) يعنی احزاب کمونيستی، احزاب سوسيال دمکرات و جنبشهای آزاديبخش ملی، در سراسر جهان بوديم که در موارد متعددی اين احزاب در طيف وسيعی از کشورها نيز به حکومت رسيدند. اين جنبشها به سرعت در حال گسترش بودند. اما زمانی که به نظر می رسيد اين جنبشها در آستانهء پيروزی جهانی قرار دارند با دو مانع عمده برخورد کردند: انقلاب جهانی سال ۱۹۶۸ و احياء جريان راست جهانی.
قدر مسلم اين که انقلابيون جهان در سال ۱۹۶۸ عليه امپرياليسم آمريکا در همه جا به مخالفت برمی خاستند اما در عين حال مخالف جنبشهای ملهم از چپ سنتی نيز بودند. از نظردانشجويان و کارگرانی که در جنبشهای ۶۸ مشارکت داشتند جنبش های چپ قديم به قدرت دست يافته بودند اما به وعده های خود مبنی بر تغيير جهان به سمتی که بيشتر به دمکراسی و برابری طلبی نزديک باشد عمل نکرده بودند. بعدها اين جنبشها خود ضعيف شدند. فعالين ۱۹۶۸ در ساختن جنبشهای جديد (سبزها ، جنبش فمينيستی ، جنبشهای هويت) موفق بودند اما هيچيک از آنها نتوانستند آن نوع حمايت توده ای را بسيج کنند که جنبشهای سنتی پس از ۱۹۴۵ از آن برخودار بودند.
علاوه براين، در پی رکود بزرگ اقتصاد جهانی، جريان راست جهانی نفس تازه کرد و اعتماد به نفس خود را باز يافت. حکومتهای تاچر و ريگان دو نمونه برجسته اند که می توان از آنها نام برد. اما مسألهء مهمتر توانايی صندوق بين المللی پول و خزانه داری فدرال آمريکا بود که سياستهای خود را براغلب دولتهايی که چپ سنتی هنوز در آنها در قدرت بود تحميل کردند و آنها را وادار نمودند تا به عقب نشينی مهمی از سياست های اقتصادی خود دست زنند و به جای «سياست توسعه مبنی بر جايگزينی واردات»، به «سياست رشد مبنی بر سمتگيری صادراتی» روی آورند.
هنگامی که آخرين حکومتهای چپ قديم و قويترين آنها يعنی رژيمهای کمونيستی اتحاد شوروی و اقمار آن در اروپای شرقی و مرکزی، بين سالهای ۹۱ - ۱۹۸۹ سقوط کردند، آشفتگی فزاينده جنبشهای ضد سيستمی (هم چپ قديم و هم چپ جديد) در رابطه با توانايی شان برای دگرگون کردن جهان به اوج دلسردی و نوميدی تبديل شد.
اما در اواسط دهه ۹۰ درست زمانی که به نظر می رسيد جريان ايدئولوژی نوليبرالی به نقطه اوج خود رسيده است، اين موج شروع به عقب نشينی کرد. نقطه عطف همانا شورش زاپاتيستها بود که در اول ژانويه ۱۹۹۴ شروع شد. زاپاتيستها پرچم ستمديده ترين مردمان کره زمين را که خلقهای بومی اند به اهتزاز درآوردند و حق آنها را برای خودمختاری و رفاه مطالبه کردند. وانگهی زاپاتيستها اين کار را نه از طريق خواستِ کسب قدرت در دولت مکزيک، بلکه جستجوی کسب خودمختاری جماعت های بومی انجام دادند و از دولت مکزيک خواستند اين حق را به رسميت بشناسد.
وقتی که وجه نظامی شورش آنها به سرعت به يک آتش بس منتهی شد آنها به لحاظ سياسی با «جامعه مدنی» مکزيک و سپس با سراسر دنيا در ارتباط قرار گرفتند. زاپاتيستها همايش های «انترگلاکتيک» [intergalactic] را در جنگلهای چياپاس منعقد کردند و موفق شدند جمع کثيری از مبارزان و روشنفکران با نفوذ سراسر دنيا را به دور هم گرد آورند. در سال ۲۰۰۰ با روی کار آمدن رئيس جمهوری جديد مکزيک (که انتخاب او به حکومت ۷۰ ساله حزب فرتوت « انقلاب اداری شده» پايان داد)، جنبش زاپاتيستی به سمت مکزيکوسيتی راه پيمايی کرد تا از دولت مکزيک بخواهد معاهده صلح (معروف به قراردادهای سن آندرس) را که در سال ۱۹۹۶ منعقد گرديده بود بالاخره به اجرا در آورد. به رغم حمايت وسيع «جامعه مدنی» از جنبش زاپاتيستی، پارلمان مکزيک از به رسميت شناختن حقوق و فرهنگ بوميان سرباز زد. زاپاتيستها به روستاهای خود بازگشتند و يکطرفه شروع کردند به ساختن مناطق خودمختار و ايجاد بخشداريهای دمکراتيک (اگر نه قانونی، اما در عمل، يعنی به صورت دوفاکتو)، برپايی مدرسه های و مؤسسه های بهداشتی خودشان. اما ارتش مکزيک همچون تهديدی بالقوه در اطراف مناطق آنها به حالت آماده باش باقی ماند تا در صورت دريافت فرمان به انهدام اين ساختار دوفاکتو اقدام کند.
اهميت زاپاتيستها از محدودهء کوچک چياپاس و حتی مکزيک بسيار فراتر می رود. آنها به سرمشقی ممکن برای ديگران در سراسر دنيا تبديل شده اند. اگر در اين پنج سال اخير، اغلب کشورهای آمريکای جنوبی حکومتهای چپ يا پوپوليستی را به قدرت رسانده اند، به اين دليل است که نمونهء زاپاتيستها بخشی از نيروهای شعله ور کنندهء جنبش بوده اند. اگر معترضين سياتل توان آن را داشتند تا نشست سازمان تجارت جهانی را در سال ۱۹۹۹ برهم زنند، و اگر راهپيمايی های اعتراضی مشابه در جنوا، کبک سيتی، و جاهای ديگر و همين امسال (۲۰۰۵) در گلن ايگلز توانست ادامه يابد، معترضين از جنبش زاپاتيستی کم الهام نگرفته بودند. همچنين زمانی که فوروم اجتماعی جهانی در سال ۲۰۰۱ نشان داد که جنبشهای ضدسيستمی جان تازه ای گرفته اند، جنبش زاپاتيستی برای آنها سرمشقی قهرمانانه بود.
اما حالا، در ژوئن ۲۰۰۵ زاپاتيستها به ناگهان حالت آماده باش سرخ اعلام کرده اند و همه جوامع بومی را فرا خوانده اند که روستاها را ترک کنند و به منظور يک «مشورت» توده ای به مناطق جنگلی بيايند. به چه منظور؟ برای آنکه ديگر نمی توانند بيش از اين در انتظار بمانند و شاهد باشند که دولت مکزيک وعده هايی را که بيش از يک دهه است در قراردادهای آتش بس موقت تصويب شده است زير پا بگذارد. آنها اعلام کردند که خودشان آماده اند با «به خطر انداختن برخی از دستاوردهای کوچک شان» (همان خودگردانی محدود و دوفاکتوی مناطق زاپاتيستی که در واقع، پايه حقوقی نيز ندارد) برای تحقق چيزی جديد تلاش کنند. زاپاتيستها اعلام کردند که مرحله اول مبارزه شان پايان يافته و اکنون زمان آن فرا رسيده است تا به مرحله دوم وارد شوند. آنها اضافه کردند گامی که بايد برداشت سياسی است و نه نظامی.
در بخش سوم و آخر «ششمين بيانيه از جنگل لاکندونا» (۱) که در ۳۰ ژوئن ۲۰۰۵ صادر شد، زاپاتيستها خطوط سياسی ای را که از آن طرفداری می کنند به روشنی برای ما توضيح می دهند. اين خط سياسی به معنای ايجاد حزبی سياسی نيست نه در مکزيک و نه در هيچ جای ديگر. آنها به همه انسانهايی که در هرکجا برای حقوق خود مبارزه می کنند، و به همه آنهايی که در چپ سياسی قرار می گيرند، می گويند که زاپاتيستها در کنار آنها هستند. آنها از ايجاد يک ائتلاف وسيع سياسی در مکزيک حرف می زنند. می گويند ما بومی هستيم و اما مکزيکی نيز هستيم. آنها از ايجاد يک ائتلاف وسيع سياسی در سطح جهان حرف می زنند. با وجود اينکه سخن آنها خطاب به همگان است و همهء اقشار و جميع خلقها و فراتر از همه، کل ستمديدگان را دربر می گيرد، اما اين ائتلاف قاطعانه چپ است، ولی نه الزامأ وابسته به حزبی از احزاب.
اما به نظر من آنچه اين ابتکار عمل سياسی را از اهميت خاصی برخوردار می کند موقعيت زمانی آن است. ۱۱ سال از زمانی که موج ضديت با نوليراليسم و امپرياليسم آغاز شد می گذرد. از نظر جنبش زاپاتيستی اين مبارزات به اندازه کافی موفق نبوده اند. و من احساس می کنم که فقط آنها نيستند که اينطور فکر می کنند. به نظر من همين احساس در تمام آمريکای لاتين به ويژه در کشورهايی که گروه های چپ و پوپوليستی به قدرت رسيده اند وجود دارد که اين مبارزات کافی نبوده اند، و اينکه اين حکومتها بيش از حد به سازش دست زده اند و اين باعث به تحليل رفتن شور مبارزه در مردم اين مناطق شده است. مبارزان و معترضان فوروم اجتماعی جهانی نيز احساس می کنند آنچه از آغاز کار در سال ۲۰۰۱ به دست آورده اند هر چند چشمگير بوده اما کافی نيست و ديگر نمی توان همچنان به تکرار سادهء اقدامات گذشته ادامه داد. به نظر می رسد در عراق و خاورميانه نيز اين احساس وجود دارد که اگر چه مقاومت عليه مداخله گری متکبرانهء ايالات متحده به نحو شگفت انگيزی نيرومند بوده اما کافی نيست.
در سال ۱۹۹۴ شورش زاپاتيستی بارومتری بود که روحيه نوميدانه ای را که می رفت تا بر جنبشهای ضد سيستمی غلبه کند پس زد و خود مشعلی برای شکل گرفتن ابتکارهای ديگر گشت. امروز نيز وقتی که زاپاتيستها به ما می گويند که مرحله اول جنبش آنها به پايان رسيده است و توقف در آن مرحله، ديگر ممکن نيست، باز هم به نظر می رسد که اين جنبش بار ديگر بارومتری ست که تحول احساسات و برداشتها را در همه جا نشان می دهد. زاپاتيستها می خواهند به مرحله دوم يعنی سياسی و فراگير گام بگذارند، اما تا اين لحظه جزئيات هدفهای خود را توضيح نداده اند. آيا اکنون اين جنبش الهام بخش ارزيابی مجدد مشابهی در آمريکای لاتين، فوروم اجتماعی جهانی و ساير جنبشهای ضد سيستمی در سراسر دنيا خواهد شد؟ و بالاخره هدفهای تفصيلی مرحله بعدی چه خواهد بود؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*امانوئل والرشتاين Emanuel Wallerstine: مورخ، اقتصاددان و پژوهشگر اجتماعی معروف، متولد ۱۹۳۰. وی مدير مرکز تحقيقاتی فرناند برودل در دانشگاه دولتی نيويورک و صاحب تأليفات فراوان از جمله: نظام کنونی جهانی در سه جلد؛ آفريقا و استقلال؛ اقتصاد ـ جهانِ سرمايه داری؛ بحران: کدام بحران؟؛ سرمايه داری تاريخی؛ آشوب: جنبش های اجتماعی در اقتصاد ـ جهان (با سمير امين)؛ نژاد، طبقه، ملت (با اتی ين باليبار)؛ پساليبراليسم؛ گرايش آرمانشهری (اوتوپيک).

۱) رک. به سايت انديشه و پيکار فصل جنبش زاپاتيستی به هر سه قسمت بيانيهء

لاکندونا (م.)http://www.kefaya.org/05znet/051005wallerstein.htm
http://info.interactivist.net/article.pl?sid=05/07/22/1556236

استرتژی زاپاتيستها: اتحاد نيروهای ضد سرمايه داری

در آستانهء انتخابات مکزيک و گرايش به قدرت سياسی چپ که در چند کشور آمريکای لاتين آشکارا ديده می شود، ما شاهد دگرگونی های جديد در جنبش کارگری اين کشورها هستيم. هم مرز بودن مکزيک با ايالات متحده و حضور صدها هزار مکزيکی مهاجر در آمريکا (که در جنبش اخير "لاتينو ـ اسپانيش ها" بسيار فعال بودند) و پيوندهای اقتصادی، سياسی، نظامی و امنيتی مکزيک با ايالات متحده، به جنب و جوش های اخير اين کشور اهميت زيادی می بخشد. آماده شدن احزاب "چپ" رفرميست برای به دست گرفتن قدرت و مخالفت سازمان ها و سنديکاهای چپ و حضور سه جنبش چريکی با اهميت در اينجا، حساسيت مسأله را به خوبی نشان می دهد. حضور نمايندگان جنبش زاپاتيستی و در رأس آنها معاون فرمانده مارکوس در مکزيکوسيتی، به دنبال تغيير و تحولاتی که در استراتژی آنها، پس از چند سال رکود و انزوا، به وجود آمده، نشان بارزی از اين وضعيت ويژه است.
۱۲ سال از شروع شورش بوميان مايا در چياپاس مکزيک در اول ژانويه ۱۹۹۴ و پايه گذاری «ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی» می گذرد. در اين مدت، اين جنبش مراحل چندی را پشت سر گذارده است. از تعرض مسلحانه و جنگ پارتيزانی با نيروهای نظامی و انتظامی مکزيک و تصرف شهر "سن کريستوبال" گرفته تا بستن قرارداد صلح ۱۹۹۶ معروف به قراردادهای "سن آندرسن" که در آن حکومت مکزيک وعده های زيادی برای تحقق خواست های بوميان داد. در سال ۲۰۰۰ در آستانهء انتخابات رياست جمهوری و پايان حکومت ۷۰ سالهء حزب "انقلاب اداری شده"، زاپاتيست ها با سازماندهی يک راهپيمايی طولانی به سمت مکزيکوسيتی و مطالبهء اجرای "قرارداد سن آندرسن" گامی جديد در تعرض سياسی خويش برداشتند.
با پاسخ ردی که پارلمان به خواست های آنها داد، زاپاتيست ها به مناطق خويش باز گشته و دورهء جديدی را آغاز کردند که در آن با ادامهء مصادرهء زمين های بزرگ و تقسيم آن بين دهقانان و ايجاد مجتمع های خودمختار و بخشداری های دموکراتيک و ادارهء اين بخشداری ها توسط خود مردم با انتخابات دوره ای، عملاً دولت خودمختاری را در مناطق تحت کنترل خويش به وجود آورده اند که در اصطلاح به آن "دولت خوب" می گويند، در تقابل با "دولت های بد" حاکمان مکزيک و حاميان امپرياليست آنها.
زاپاتيست ها در اين مرحله از فعاليت خويش، با حمله به نوليبراليسم و جهانی شدن سرمايه داری و ارتباط وسيع با آنچه خودشان "جامعهء مدنی جهانی" مينامند محبوبيت وسيعی بين روشنفکران و جنبش های چپ جديد و مخالفان نوليبراليسم و جهانی شدن به دست آوردند و الهام بخش فوروم اجتماعی جهانی و اعتراض های سياتل ـ جنوا، کبِک سيتی و غيره گرديدند. اما محدود ماندن مبارزهء زاپاتيست ها در حوزهء بوميان مکزيکی و محاصرهء آن توسط ارتش دولتی و جدايی شان از ساير جنبش های شهری کارگری و دموکراتيک مکزيک، به نوعی در سالهای اخير به دور شدن آنها از بطن مبارزات عمومی مکزيک و ايزوله شدن آنها منجر گرديده است. شايد به همين دليل و نير به علت اينکه مطالبات آنان از سوی دولت بی پاسخ مانده است، آنها استراتژی جديدشان را طرح کرده اند، که در واقع، پاسخی ست به پويايی مبارزه و ديالکتيک آن.
در ژوئن ۲۰۰۵، با اعلام "آماده باش سرخ"، زاپاتيست ها برای مشورت و نظرخواهی روی طرح جديد، همهء نيروی خود را به داخل مراکز و جنگل های منطقهء نفوذ خويش فراخواندند و اعلام کردند که می خواهند برای قبولاندن خواست های خود به دولت مکزيک دست به تعرض جديد سياسی بزنند و ائتلافی وسيع با همهء جنبش های چپ سياسی به وجود آورند. در "ششمين بيانيه از جنگل لاکندونا" و گردهم آيی" کارزاری ديگر" در ژانويهء ۲۰۰۶ در شهر سن کريستوبال، مارکوس اعلام کرد: "جنبش زاپاتيستی بايد خود را چپ و ضد سرمايه داری تعريف کند نه سانتريست، نه نيمه سانتريست، نه راست ميانه، نه چپ منطقی و قانونی ... بلکه چپ". در اين بيانيه اعلام گرديد که در مبارزهء بوميان، گام برداشتن به پيش تنها در صورتی امکان پذير است که انسان بومی با کارگر، دهقان، دانشجو، معلم، کارمند، به عبارت ديگر با کارگران شهر و روستا متحد گردد".
"آنچه ما در مکزيک می خواهيم انجام دهيم اين است که با افراد و سازمان های واقعاً چپ به يک توافق دست يابيم. زيرا فکر می کنيم که در چپ سياسی ست که ايدهء مقاومت دربرابر جهانی شدن نوليبرالی وجود دارد. هدف اين است که کشوری بسازيم که در آن برای همگان عدالت، دموکراسی و آزادی وجود داشته باشد".
نمايندگان زاپاتيست ها به مدت ۶ ماه با همهء مخاطرات در سراسر مکزيک، با بوميان، کارگران، دهقانان و بقيهء نيروهای مردمی نشست خواهند داشت. هدف از اين بيانات و برنامهء "کارزاری ديگر" توافق با همهء نيروهای چپ است که دست رد بر سينهء انتخابات رسمی می زنند. همآهنگ کردن مبارزات پراکنده و دست يافتن به برنامه و نيز طرحی برای پياده کردن آن، مضمون کوشش مشترکی ست که "برنامهء سراسری مبارزه" نام گرفته است.
از اواخر آوريل تا ۵ شنبه ۴ مه، کاروان زاپاتيست ها پايتخت بزرگ مکزيک را درنورديد تا با دانشگاهيان، کارمندان، کارگران معادن، کارگران شيشه گری و کارگران لاستيک ساز، روسپيان [کارگران جنسی] و کارگرانی که به بيگاری کشيده می شوند، کارگران صنعتی و پيشه وران و صنعتگران خرد که فروشگاه های بزرگ زنجيره ای آنها را به ورشکستگی کشانده و نيز تمام آنهايی که از جنوب شرقی مکزيک، از "تی جوانا" و ساير ولايات و شهرها به پايتخت آمده اند ملاقات نمايند.
گردهمايی مهمی در ميدان تلاتلولکو به اين منظور پيش بينی شده بود. اين مکان نمادين، صحنهء نبرد دانشجويان و کارگران در دوم اکتبر ۱۹۶۸ با ارتش دولت "گوستاو دياز" بوده که در آن بيش از ۴۰۰ نفر کشته و صدها نفر زخمی گرديدند بی آنکه مرتکبين اين جنايت ها مورد مؤاخذه و مجازات قرار گيرند. در مکزيکوسيتی در روز شنبه ۲۹ آوريل، معاون فرمانده مارکوس به عنوان يک دادستان و مدافع حقوق اجتماعی، در متنی که در واقع، يک "ادعانامه" است، از کارگران و رهبران آنها خواست که ريزه خواری سفرهء سرمايه داران را که رهبران رفرميست به آنان وعده می دهند فراموش کرده و با ترک اين سفره، دورهء نوينی را آغاز نمايند.
در سالن مرکزی سنديکای "يونی رويال"، مارکوس در مقابل بيش از هزار نفر سخنرانی کرد و به سخنان بيش از ۱۰۰ نفر از آنان تک تک گوش فرا داد. در پياده روها بروشورهای سياسی و تی شرت هايی با علامت EZLN (ارتش آزاديبخش ملی زاپاتيستی) می فروختند و پلاکاردهايی با شعار "رأی ندهيد، مبارزه کنيد و خود راسازمان دهيد" به چشم می خورد.
آنهايی که اينجا هستند کمونيستها، آنارشيست ها، تروتسکيست ها و غيره از هر سنی و دسته ای هيچ انتظاری از انتخابات رياست جمهوری که در ۲ ژوئيه برگزار می شود ندارند. حزب انقلاب دموکراتيک (چپ PRD) از نظر آنها بهتر از رقيب دست راستی اش حزب اقدام ملی (PAN) که درقدرت است، نيست. آنها در اين باره که چگونه جنبش کارگری را از پايين به سوی نيرويی ضدسرمايه داری متوجه کنند به بحث می پرداختند. در اين باره سخنگوی زاپاتيست ها می گفت:
"گرچه مبارزه با بازار و کسب حقوق و دستمزد منصفانه اساسی ست، اما اين کافی نيست. ما از شما در اين ميتينگ با کمال احترام می خواهيم که برای جنگ در راه نابودی سرمايه داری و بازستانی آنچه متعلق به خودمان است با ما همراه شويد. اين حرفی توخالی نيست که رهبری جنبش آزاديبخش ملی زاپاتيست ها بيان کرده است. ما از زمان شورش ۱۹۹۴ درعمل، در سرزمين مان به اين اقدام دست زده ايم و زمين های اربابان را که مصادره شده به مالکيت جمعی آنهايی که روی آنها کار می کنند درآورده ايم. بوميان شورشی اربابان و مباشران آنها را نه تنمها از زمين هايشان، بلکه از همهء عرصه های زندگی روزانه شان بيرون رانده اند. بوميان طی ۱۲ سال، بدون دريافت پشيزی از دولت، سيستم آموزشی و بهداشتی خودشان را سازمان داده اند. آنها اين عمل را تحت نظارت حکومت های محلی خودشان، فارغ از مداخلهء احزاب سياسی يا کارمندان مزدور به انجام رسانده اند، امری که ۱۲ سال پيش غير ممکن می نمود و هنوز هم از نظر مطبوعات تجاری غيرممکن می نمايد و بدين دليل از آن هيچ صحبتی نمی شود".
خوزه لويی روجاس، دبير کل سنديکای پارچه بافان "کِرِتورو" که کارخانه اش از ۹ آوريل در اعتصاب به سر می برد می گويد "نه، من نمی روم رأی بدهم". او همانند ديگر سخنرانان که طی ۸ ساعت پی در پی پشت تريبون رفتند به ناچيز بودن حقوق کارگران، به خودداری اربابان از پرداخت سهم بيمه های اجتماعی و نيز به سرکوب خشن دولتی اعتراض کرد و عملکرد سنديکاهای خودفروخته را که مانع برپايی سنديکاهای مستقل هستند افشا نمود. يکی از کارگران قديمی "يونی رويال" با گلويی فشرده تعريف می کرد که چگونه ۵ مرد مسلح به يکی از اجتماعات آنها حمله کردند. وی نوميد از آنکه کار ثابتی نيافته و ناگزير است با قرارداد موقت ۲۸ روزه کار نمايد می گفت: "می خواستم شانس خود را برای مهاجرت به آمريکا امتحان کنم ولی موفق نشدم از مرز عبور کنم". کارگران کارخانه های انتقالی دم مرزی (ماکيلادورا) از فشار مستمر بر روی زنان کارگر صحبت می کردند و اينکه کارفرمايان، آنها را از آبستن شدن منع می کنند. مارکوس در حالی که به پيپ خود پک می زد و يادداشت بر می داشت به سخن آنها گوش می داد و هنگامی که با آنان صحبت می کرد همان واژگان ساده ای را به کار می برد که در گفتگو با بوميان چياپاس و بوميان کوهستانهای "گِرِرو" و دشت های يوکاتان استفاده می کند.
مارکوس در مقام دادستان پايينی ها "ادعانامه" ای عليه سرمايه داری و رژيم های آن صادر کرد. در سرزمين مکزيک، جايی که مردم شاهد جنايات سازمان يافته و اجرای فساد انگيز قوانين هستند، جايی که ميلياردرها هرآنچه بخواهند، هر وقت که بخواهند، از هرکس که باشد حتی بينواترين افراد، بی هيچ هراسی از کيفر به دست می آورند. هيچ توهمی نسبت به آنچه "سيستم عدالت" يا "حکومت قانون" ناميده می شود و درست را غلط جلوه می دهد وجود ندارد. او در مقابل هیأت منصفه و قضاتی که همانا کارگران شهری بودند از "ادعانامه اش دفاع کرد" و برای سيستم سرمايه داری "تقاضای مرگ " کرد. سپس حکمی مبتنی بر "سلب مالکيت شخصی بر ابزار توليد" صادر گرديد، درست همان طور که بوميان و دهقانان چياپاس در مقابل زمين های مالکان بزرگ انجام داده بودند. او در ادامه می گويد: جنبش "کارزاری ديگر" که زاپاتيست ها اعلام کرده اند وقتی با جنبش کارگران وحدت يابد واقعاً ضد سرمايه داری خواهد بود".
مارکوس تا آخر ماه ژوئن، سفر خود را در بين ويرانه هايی که نوليبراليسم برجا گذاشته ادامه خواهد داد و بذر اميد و خشم و شورش را در آنها خواهد کاشت.
باری، دستی که جنبش زاپاتيستی برای اتحاد با جنبش چپ و کارگری مکزيک دراز کرده اگر پاسخ مثبت بگيرد و از آن به خوبی استقبال شود می تواند در شرايط مطلوب کنونی در آمريکای لاتين به نقطه عطفی برای جنبش انقلابی چپ مکزيک تبديل شود. چنانکه برنامه و ائتلاف نوين اگر به نتيجه برسد گريزگاهی ست از يک سو برای خروج زاپاتيست ها از انزوا و محدوديت منطقه ای و سياسی و مشارکت شان در ايجاد بديل قدرت، و از سوی ديگر حيثيت و پشتيبانی بين المللی زاپاتيست ها و تجربهء عظيم آنها در بسيج و سازماندهی توده ای و ادارهء امور، می تواند برای جنبش چپ و کارگری مکزيک کمک بزرگی باشد در جهت گسست از سبک کارهای سکتاريستی و حرکت به سمت ايجاد يک آلترناتيو انقلابی...

- - - - - - - - - -

يادداشت:
مطالب برگرفته از لوموند مورخ ۴ مه ۲۰۰۶ و سايت www.narconews.com است.



Ante las elecciones en Mexico

La estrategia Zapatista: La unidad de las fuerzas anticapitalistas

por Behzad Maleki

۱۴مه ۲۰۰۶
در روزهای سوم و چهارم ماه مه، دولت مکزيک چهرهء واقعی خود را با سرکوب دست فروشان تِکسکوکو (واقع در ايالت مکزيک حدود ۳۰ کيلومتری مکزيکو سيتی) و ساکنين روستاهای سن سالوادر آتنکو به نمايش گذاشت. گروهی از زنان دست فروش توسط پليس محلی و ايالتی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. در واکنش به آن، عده ای از اعضای «جبههء مردمی برای دفاع از زمين» در همبستگی به محل کار دستفروشان می روند و جاده تکسکوکو به شهر مکزيک را مسدود می کنند. اين بار پليس با خشونت بيشتری به سرکوب معترضين می پردازد. به بهانهء برقراری قانون، هزاران نفر پليس به سن سالوادر آتنکو حمله می برند.
رفتار نيروهای پليس نشان می داد که هدف صرفاً اين نيست که بر سن سالوادر آتنکو مسلط شوند و آن را کاملاً کنترل کنند. آنها هرکس به دستشان می افتاد لت و پار می کردند. تا اين لحظه ما از شش مورد تجاوز به دختران و زنان توسط پليس اطمينان داريم. دو دختر اسپانيائی که همراه با تعداد ديگری از زنان دستگير شده بودند همان روز از مکزيک اخراج شدند. آنها در مصاحبه ای که در اسپانيا داشتند شرح دادند که وقتی دستگيرشان کردند ابتدا در وانت های پليس روی سرشان گونی کشيدند و بعد افراد با پائين کشيدن شلوارشان دست در آلت تناسلی شان می کردند. يک دختر دانشجوی شيليائی را نيز پس از آن که مورد تجاوز قرار دادند، از مکزيک اخراج کردند. وی از طريق وزارت خارجهء شيلی از پليس مکزيک شکايت کرده است. شکنجهء جنسی فقط در مورد اين سه دختر و پنج زن ديگر اعمال نشده. از سرنوشت ايگناسيو دلبييه، رهبر «جبههء مردمی برای دفاع از زمين» کسی خبر ندارد. عکس هائی که از صحنه های مختلف دستگيری و حمل زندانيان به بيرون درز کرده، دست کمی از صحنه های ابوغريب ندارد. تنها با کوشش بسيار يکی از اعضای «جمعيت مبارزه با شکنجه و بی کيفری» موفق شد با يکی از زندانيان در بيمارستان ديدار کند. وضع روحی و جسمی زندانيان بسيار وخيم تر از آن است که بتوان با کلمات آن را شرح داد.
فرمانده مارکوس، سخنکوی ارتش زاپاتيستی آزديبخش ملی در مصاحبه ای با تلوزيون سی ان ان (چهار شنبه ۱۰ مه ۲۰۰۶) اظهار داشت: «طبق اطلاعات رسيده به زاپاتيست ها، افراد پليس با خود کاپوت آورده بودند تا وقتی به زنان تجاوز می کنند، اثری از خود به جای نگذارند که باعث شناسائی شان شود.» اين امر نشان دهندهء اين است که تصميم به اعمال خشونت و تجاوز به زنان از قبل اتخاذ شده بود.
يکی از زندانيان سياسی معروف در مکزيک، خانم گلوريا آرناس آگيس در همبستگی با دستگيرشدگان آتنکو دست به اعتصاب غذا زده است. اما او تنها نيست، بيش از صد نفر از دستگير شدگان در حال حاضر در اعتصاب غذا بسر می برند. آيندهء زندانيان هنوز معلوم نيست. نمايندگان دولت می گويند که نيروهای انتظامی "کمی زياده روی کرده اند" و مردم شکنجه را افشا می کنند و می گويند شکنجه پاسخ دولت است به مبارزات و مقاومت مردمی.
همبستگی نيروهای چپ و سازمان های توده ای به سرعت خود را به نمايش گذاشت. تعداد زيادی از دانشجويان در مقابل درِ زندان چادر زده اند. و از سحرگاه دوشنبه ۳۰۰ نفر از نمايندگان چهارمين کنگرهء ملی بوميان و زنان بومی مساگوا نيز به جمع شان پيوسته اند.
خبرنگاران بنگاه های دروغپراکنی، بخصوص «تله آزتکا» علناً به عنوان نيروهای پليس و خبر چين کار می کردند. تنفر مردم از آن ها به حق، شدت يافته است.

موضوع از چه قرار است؟

زمينه های تاريخی:
با انتخاب ويسنته فوکس به عنوان رئيس جمهور مکزيک، از اوخر سال ۲۰۰۱ وی نياز به يک فرودگاه جديد در اين ناحيه را به عنوان يکی از طرحهای اصلی دولت خود اعلام کرد. اين فرودگاه که قرار بود در شهر تکسکوکو در حدود ۳۰ کيلومتری پايتخت مکزيک ساخته شود، می توانست شمالی ترين نقطهء طرح عظيم پوئبلا به پاناما باشد که با آن کل آمريکای مرکزی، به عنوان بازار کار ارزان در اختيار سرمايه گذاران قرار می گرفت. طرح پوئبلا به پاناما و ايجاد مناطق آزاد صنعتی و تجاری در وسعت مورد نظر، کوچ اجباری صدها هزار نفر و از بين رفتن عملی کشاورزی در مکزيک را باعث می شد. طرح پانصد ميليون دلاری فرودگاه، که يکی از اولين برنامه های دولت فوکس در خدمت طرح پوئبلا - پاناما بود، با مقاومت ساکنين روستاهائی که بدين خاطر اراضی خود را از دست می دادند روبرو شد. بار اصلی مقاومت بر دوش دهقانان مشاع روستای سن سالوادر آتنکو و «جبههء مردمی برای دفاع از زمين» بود. مبارزهء خستگی ناپذير آنان امروزه در مکزيک ديگر به سمبلی بدل شده است.
ابتدا دولت اعلام کرد که در دو منطقه که در آن امکان ساختمان وجود دارد تحقيقات کافی انجام گرفته، در يکی از آنها که مناسب تر باشد، يعنی در «تِکسکوکو» فرودگاه ساخته خواهد شد. شکست اين پروژه در واقع اولين شکست اين طرح عظيم نئوليبراليستی در مکزيک است.
اولين اعتراضات را گروه های دانشگاهی دفاع از محيط زيست راه انداختند: «ساختمان يک فرودگاه در اين منطقه باعث نابودی بقايای محيط طبيعی زيست خواهد شد». ولی بزودی قربانيان فرودگاه، يعنی بوميان منطقه سر برمی افرازند و با اولين راه پيمائی خود به شکلی سمبليک، نشان می دهند که: «به هر قيمتی که باشد، حاضر نيستند از اراضی خود دست بردارند». فوکس دستور «سلب مالکيت» را امضاء می کند. بنا بر اين قانوناً دهقانان منطقه هيچ حقی ندارند و بايد اراضی خود را به قيمتی که دولت تعيين می کند، برای ساختمان فرودگاه واگذار کنند. روستائيان «سن سالوادر آتنکو» مانند ده روستای ديگری که قربانی اين طرح می شوند، جلسات محلی خود را تشکيل می دهند و اين بار، ماچت (قمه، ابزار کار دهقانان در آمريکای مرکزی ست)‌ در دست به شهر مکزيک راه پيمائی می کنند. فرياد «زاپاتا زنده است، مبارزه ادامه دارد!» از آن روز ديگر به شعار هميشگی روستائيان آتنکو بدل شد. تا بيست و يکم جولای دولت از طرفی کوشيد تا با تبليغات، زحمتکشان آتنکو را يک مشت عربده جوی چماق به دست معرفی کند و از طرف ديگر با تهديد و ارعاب و وانمود کردن به مذاکره کوشيد آن ها را ساکت کند. مردم سن سالوادر آتنکو در ماه ژوئن دست به بستن جاده زدند. روز ۲۱ جولای چند صد نفر پليس و نيروهای ديگر «انتظامی» کوشيدند تا با حمله به مردم، به اصطلاح خودشان نظم عمومی را باز برقرار کنند. اين حمله که طی آن از هر دو طرف تعداد زيادی زخمی شدند، به نوعی ياد آور درگيری های روز ۲۵ آوريل است که مردم پليس را خلع سلاح کرده، اتومبيل هايشان را به آتش کشيدند، دولت شروع به تشديد تهديدهايش و دستگيری عده ای و اعلام حکم جلب عليه عده ای ديگر کرد. بر اثر کتک های پليس، يکی از ساکنين "سن سالوادر آتنکو" دو روز بعد در بيمارستان جان سپرد. پزشکی قانونی علت مرگ را بالا بودن قند اعلام کرد. ادعائی که تنها چند لحظه پس از اعلامش زير سؤال رفت.
نمايندگان آتنکو در نشستی با نمايندگان دولت اعلام کردند که حاضرند مذاکره کنند، اما زمين هايشان را نخواهند فروخت! نمايندگان دولت روز بعد سر قرار مذاکره نرفتند. چند روز بعد سفر پاپ به مکزيک انجام شد و در بعد از ظهر روز پنج شنبه اول اوت، پاپ ژان پل دوم اين کشور را ترک کرد. چند ساعت بعد، سخنگوی دولت اعلام نمود که: «فوکس دستور مصادرهء زمين را برای ساختمان فرودگاه پس گرفت».
در آن روزها هيئت حاکمه مکزيک وحدت نداشت. دهقانان متشکل در «جبههء متحده روستاهای ضد فرودگاه» FUCCA به دادگاه عالی قانون اساسی رجوع کرده بودند و ادعا داشتند که دستور رئيس جمهور غير قانونی ست. دولت تنها با خونريزی بسيار می توانست دهقانان سن سالوادر آتنکو را از سر راه بردارد. و دست آخر فوکس نتوانست بقيهء احزاب را به اجرای خشونت آميز طرح فرودگاه قانع کند.
در ژوئن سال ۲۰۰۵، ارتش زاپاتيستی آزديبخش ملی «ششمين بيانيه از جنگل لاکندونا» را منتشر ساخت. سازمان ها و گروه های مختلفی به اين بيانيه پيوستند و دست آخر در اول ژانويهء ۲۰۰۶، «کارزاری ديگر» آغاز شد. هدف از اين کارزار بحث و گفتگو با نيروهای چپ و ضد سرمايه داری به منظور طرح يک برنامهء مبارزاتی ملی است. در اولين حرکت کارزاری ديگر، معاون فرمانده شورشی مارکوس به عنوان «نمايندهء شماره صفر» به گوشه و کنار مکزيک می رود تا با شنيدن مطالبات و مبارزات کارگران، زحمتکشان، و بوميان، اين تجربيات را به نقاط ديگر مکزيک منتقل کند.
از روز ۱۵ تا ۲۰ آوريل، کاروان کارزار در ايالت گرررو بود. اين ايالت منطقهء اصلی فعاليت «ارتش انقلابی خلق شورشگر» ERPI است. با هر نشستی سخنان مارکوس با راديکاليسم بيشتری همراه بود. برخی مطبوعات و آگاهان سياسی از پيشرفت اين نشست ها به عنوان نزديکی زاپاتيست ها با ERPI سخن گفتند. پس از آن نوبت به ايالت مکزيک رسيد. در اين ايالت وظيفهء سازماندهی، در کنار گروه های ديگر، بخصوص بر دوش «جبههء مردمی برای دفاع از زمين» بود. تقريباً همه روزه وظيفهء انتظامات بر عهدهء اين تشکل و اعضای آن بود که با «ماچت» (يا قمه) در دست در نشست ها و ميتينگ ها گرداگرد مارکوس بودند.
در روز ۲۵ آوريل ۲۰۰۶ در مقابل زندان «چيکونائوتلا» در «اِکاته پک» ميتينگ بزرگی در همبستگی با خانم گلوريا آرناس آگيس (کلنل آئورورا)، زندانی سياسی و عضو ارتش انقلابی خلق شورشگر ERPI، برگزار می شود. اين بار اعضای «جبههء مردمی برای دفاع از زمين» فرياد «زنده باد گلوريا!» و «زنده بار ERPI!» سر می دهند. با آن که مارکوس و همراهانش در وارد شدن به زندان و ملاقات با کلنل آئورورا موفقيتی نداشتند، اما خود ميتينگ مشت به هم فشرده ای بود که فرياد «زندانی سياسی آزاد بايد گردد!» از آن بگوش می رسيد.
اول ماه مه ۲۰۰۶، کارزاری ديگر «اول ماه مه ديگری» را در مقابل سفارت آمريکا آغاز می کند. با سخنرانی آتشين فرمانده مارکوس و حملهء شديدش به سرمايه داران آمريکائی و دولت مکزيک، در کنار اعلام همبستگی کارزاری ديگر با مبارزين آمريکای شمالی، از جمله موميا ابوجمال، تظاهرات به سوی ميدان اصلی شهر مکزيک، زوکلو براه می افتد. مارکوس در ميان حفاظی از فعالين سن سالوادر آتنکو، اعضای «جبههء مردمی برای دفاع از زمين» با سد خبرنگارانی روبرو می شود که به اشکال مختلف پرووکاسيون می کنند تا درگيری بوجود بيايد. با اين حال تظاهرات به آرامی حرکتش را ادامه می دهد. هر لحظه به تعداد شرکت کنندگان افزوده می شود. وقتی تظاهرات به زوکلو می رسد، ديگر ده ها هزار نفرند که شعار می دهند: «زنده باد کارزاری ديگر!». گسترهء اين تظاهرات از کارگران و سنديکاهای مستقل کارگری تا بوميان، جنبش توده ای شهرها و سازمان های توده ای شهری و دهقانی، دانشجويان و دانش آموزان، گروه های فمينيستی، همجنس گرايان و محرومين ديگر را در بر می گرفت.

درگيری از چه زمانی آغاز شد؟
چهارشنبهء هفتهء‌ گذشته، سوم ماه مه، دستفروشانی که طبق قرار قبلی با دولت شهر تکسکوکو، برای فروش گل هايشان آمده بودند (قبل از آن، شهرداری تکسکوکو آن ها را از خيان ها جمع می کرد، اما پس از نشست نمايندگان دستفروشان با شهرداری به آن ها گفتند که از روز سوم ماه مه می توانند باز به کارشان ادامه دهند)، مورد حملهء پليس قرار می گيرند. در همبستگی با اين دستفروشان، اعضای «جبههء مردمی برای دفاع از زمين» به محل در گيری می آيند. پليس با شدت بيشتری حمله می کند. و دستفروشان به برخی خانه ای عقب نشينی کرده، در آن مخفی می شوند. بعد، اهالی «سن سالوادر آتنکو» در اعتراض به حملهء پليس جادهء تکسکوکو به شهر مکزيک را می بندند. در همان شب، پليس از طرفی به خانه ايی که دستفروشان و حاميان آن پناه گرفته بودند حمله می برند و از طرف ديگر به باريکادی که جاده را مسدود می کرد.
در اين درگيری چندين نفر زخمی شده، يک پسر بچهء ۱۴ ساله با گلولهء ‌پليس به قتل می رسد. چند پليس به دست ساکنين آتنکو اسير می شوند.
شب، گروه های زيادی به ياری ساکنين آتنکو می روند.
صبح روز بعد، چهارم ماه مه، بيش از دوهزار پليس، و ارتشی به شيوهء وحشيانه ای به «سن سالوادر آتنکو» هجوم می برند. درهای منازل را از جا می کنند، خانه های مردم و اثاثه و محتويات آنها را داغان می کنند، و تعداد زيادی از اعضای «جبههء مردمی برای دفاع از زمين» را دستگير می نمايند.
در همان روز در ميتينگی در ميدان «سه فرهنگ» (همان جا که در سال ۱۹۶۸ بيش از ۴۰۰ نفر در حملهء نيروهای امنيتی به قتل رسيدند و يا مفقود الاثر شدند)، معاون فرمانده شورشی مارکوس به همهء نيروهای ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی دستور می دهد که به حالت آماده باش کامل در آيند. «حلزون» های زاپاتيستی، بخشداری های خود مختار و ديگر مناطق زاپاتيستی به روی افراد غير خودی بسته می شوند. نيروهای غير نظامی زاپاتيست همبستگی خود را با «جبههء مردمی برای دفاع از زمين» و همهء زندانيان آتنکو اعلام می کنند. مارکوس می گويد زاپاتيست ها به هر تصميمی که مبارزين آتنکو بگيرند می پيوندند. و در عين حال خود وی برای پی گيری وضع زندانيان، تا مدت نامحدودی در شهر مکزيک خواهد ماند.
در روز ششم ماه مه ۲۰۰۶ ارتش انقلابی خلق شورشگر ERPI در يک اطلاعيهء‌ کوتاه به نيروهای نظامی و هواداران خود دستور آماده باش می دهد. اين نيرو نيز مانند ارتش زاپاتيستی خواهان آزادی تمامی زندانيان سياسی ست.
روز ۱۰ ماه مه با فشار افکار عمومی، ۱۴۵ نفر از زندانيان با قيد وثيقه آزاد می شوند. بقيهء زندانيان همچنان در اعتصاب غذا بوده و از داشتن پزشک مورد اعتماد خود محرومند.
دلايل حمله به سن سالوادر آتنکو:
نظر به شيوهء حمله و يکدست بودن هر سه حزب بزرگ در سرکوب زحمتکشان منطقه (همکاری شهردار تکسکوکو از حزب انقلاب دمکراتيک PRD، فرماندار ايالت مکزيک از حزب انقلاب اداری شده PRI و دولت فدرال از حزب عمل ملی PAN که نشان دهندهء همدستی احزاب حاکم ست) يکی از احتمالات زير يا مجموعه ای از آنها را پيش روی ما می گذارد:
- انتقام گرفتن از ساکنين آتنکو، بخصوص از جبههء مردمی برای دفاع از زمين به خاطر جلوگيری از ساختمان ۵۰۰ ميليون دلاری فرودگاه.
- پاک سازی تکسکوکو از دست فروشان و آماده کردن آن برای ساختمان يک فروشگاه زنجيره ایِ «وال مارت»
- جلو گيری از رشد کارزاری ديگر از جمله از طريق تحريک گروه های مختلف به دست زدن به آکسيون های زودرس
- ايجاد رعب و وحشت در ميان مردم با هدف جلوگيری از پيوستن آن ها به جنبش های توده ای، بخصوص به کارزاری ديگر و از اين طريق، پيشگيری از شکل گيری يک بديل مستقل از احزاب رسمی.

سخن آخر:
جنبش چپ در مکزيک باز در بوتهء‌ آزمايش قرار گرفته است. با هو شياری نيروهای چپ، شايد اين سرکوب خود به ابزاری در جهت رشد و سازماندهی نيرومندتر جنبش درآيد. همبستگی ما با زندانيان سياسی و «کارزاری ديگر» در مکزيک می تواند به دولت مکزيک فشار بياورد و از سوی ديگر به اين زندانيان روحيه ببخشد. شايد اين همبستگی بتواند سنگريزه ای باشد در بنای عظيم اين جنبش....

- - - - - - - - - -

برای اطلاع بيشتر رجوع کنيد به:
به فارسی:
http://www.peykarandeesh.org/ezlnIndex.html
به انگليسی:
http://www.narconews.com/
به اسپانيائی:
http://zeztainternazional.ezln.org.mx/
نامه های همبستگی خود را، به هر زبانی که باشد، به آدرس زير ارسال داريد:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

- - - - - - - - - -

Reprecion Policiaco Contra pobladores de San Salvador Atenco y la Otra Campaña
Bahram Ghadimi

 

ديروز، ۲۷ اکتبر ۲۰۰۶ شبه نظاميان وابسته به دولت، در ايالت چياپاس مسلحانه به آموزگاران اعتصابی حمله کردند. روزنامهء لاخورنادا از قتل چهار نفر گزارش می دهد. يکی از مقتولين معلم و ديگری يک خبرنگار مستقل و سازندهء فيلم های مستند، اهل آمريکاست. تعداد کشته شدگان هر ساعت افزايش می يابد. در عين حال همين امروز، ارتش مکزيک ۶۰۰ نفر از نيروهايش را به شهر اوآخاکا، مرکز استان اوآخاکا (حدود ۴۰۰ کيلومتری جنوب شهر مکزيک) اعزام داشت تا عليه معلمان وارد عمل شوند. ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی، طی اطلاعيه ای خواستار کمک به معلمين اعتصابی و «شورای خلقی مردم اوآخاکا» APPO (که سازمانده حرکات اعتراضی توده ای در شهر اوآخاکا طی بيش از شش ماه گذشته است) شد.
در ادامه، و در همبستگی با مبارزات توده ای در مکزيک، نظرتان را به اطلاعيهء ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی جلب می کنيم:

امروز، ۲۷ اکتبر، ششلول بندان اوليسس لوئيز Ulises Ruiz [فرماندار ايالت اوآخاکا]، به سنگرهای شورای خلقی مردم اوآخاکا، در خيابان راه آهنِ سنتالوسيا دِل کامينو، و ادارهء بخشداری کويوته پک، حومهء‌ شهر اوآخاکا، يورش بردند. در يکی از اين حملات بردلی ويل Bradley Will آمريکائی تبار، خبرگزار و عضو اينديمديا Indymedia را به قتل رساندند و بيش از شش نفر از رفقا را زخمی کردند. در عين حال شورای خلقی مردم اوآخاکا، در راديو اونيورسيداد [دانشگاه] از قتل يک معلم ديگر و زخمی شدن حدود بيست نفر توسط گلوله و سلاح سرد خبر داد.
اين خشونت های رزيلانه و مسلح عليه مردم اوآخاکا شکی به جای نمی گذارد که اوليسس روئيز جنايتکار بايد فوراً‌ استعفا کند. هيچ راه خروج و بهانهء قابل توجيهی ديگری وجود ندارد.
کميسيون ششم [ششمين بيانيه از جنگل لاکندونا] ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی از تمام کسانی که به ششمين بيانيه پيوسته اند، هواداران «کارزاری ديگر»، و فعالين بين المللی ششمين بيانيه می خواهد تا با هر وسيله ای، و هر کجا که باشند، در دفاع از «شورای خلقی مردم اوآخاکا» با خواست استعفای فوری اوليسس روئيز جنايتکار موضع گيری کرده خواستار مجازات وی و آدمکشانش شوند.
منبع: سايت زاپاتيستها
http://enlacezapatista.ezln.org.mx/la-otra-campana/528

* * * * *

انديشه و پيکار اين جنايات را محکوم می کند و خود را با زاپاتيستها و کارگران و زحمتکشان و توده های مکزيک در يک سنگر می داند و افراد و نيروهای مترقی ايرانی را به حمايت از مبارزهء جاری در مکزيک فرا می خواند.

- - - - -

برای اطلاع بيشتر نگاه کنيد به «نارکو نيوز» به زبان انگليسی:

http://www.narconews.com/Issue43/article2223.html
روزنامهء لاخورنادا به زبان اسپانيائی:

http://www.jornada.unam.mx/2006/10/28/index.php


- - - - - - - - - -
LLamado urgente de la Comisión Sexta del EZLN

«همايش خلق‌های بومی آمريکا»
از ۱۲ تا ۱۴ اکتبر ۲۰۰۷
و
« همايش زنان زاپاتيست با زنان جهان»
از ۲۸ دسامبر ۲۰۰۷ تا ۱ ژانويهء ۲۰۰۸

با انتشار ششمین بیانیه از جنگل لاکندونا، در ژوئن ۲۰۰۵، زاپاتیست‌ها در راستای استراتژی سیاسی خود یعنی مبارزه علیه سرمایه‌داری، همهء نیروهای سیاسی ضد سرمایه‌داری مکزیک را به تشکیل یک سازمان سیاسی سراسری فراخواندند (ن.ک. به:استراتژی جديد زاپاتيست ها برای تدوين و اجرای يک برنامهء مبارزه سراسری ملی- ششمین بیانیه از جنگل لاکندونا در بخش جنبش زاپاتیستی سایت انتشارات اندیشه و پیکار). در ادامهء همین سیاست در پایان یک دوره بحث و گفتگو با نیروهای مختلف، در روز ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۵ در روستای لاگرروچا در چیاپاس، «کارزاری دیگر» رسماً تولد یافت. (ن.ک. به: «‬کارزاری ديگر‮» ‮(‬گزارشی از يک اجلاس عمومی زاپاتيستی‮) در بخش جنبش زاپاتیستی سایت انتشارات اندیشه و پیکار) همان‌جا معاون‌فرمانده شورشی مارکوس اعلام کرد که برای شنیدن نظرات و پیشنهادات دیگران هیئتی به سراسر مکزیک سفر خواهد نمود. خود وی به عنوان «نمایندهء شماره صفر»، اولین فرماندهء زاپاتیستی بود که از شمال تا جنوب مکزیک را پیمود و با افراد و گروه‌های سیاسی مختلف به بحث و گفت و گو نشست. سفر شش ماههء فرمانده مارکوس که از روز اول ژانویهء ۲۰۰۶ آغاز شده بود با سفر یک هیئت ۱۱ نفره متشکل از فرماندهان مرد و زن زاپاتیست، به عنوان دومین دور «کارزاری دیگر» ادامه یافت.
در عرصهء بين‌المللی نيز زاپاتيست‌ها نيروهای ضد سرمايه‌داری را به همکاری فراخواندند. حاصل اين فراخوان تا به امروز دونشست تحت عنوان «همايش خلق‌های زاپاتيست با خلق‌های جهان‌» بود (اولی از ۳۰ دسامبر ۲۰۰۶ تا ۲ ژانويهء ۲۰۰۷ با شرکت بيش از ۳ هزار نفر از چهل کشور، و دومين همايش از ۲۰ تا ۲۸ ژوئيه سال ۲۰۰۷ برگزار شد که در آن در پاسخ به دعوت کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل جنبش زاپاتيستی، از جمله نمايندگان نيروهای زير حضور داشتند: جنبش کارگران روستائی بدون زمين MST- برزيل، ليگ (اتحاديه) دهقانان کُره، فدراسيون سنديکای کشاورزان اندونزی، کنفدراسيون ملی زنان دهقان- بوليوی، سنديکای دهقانان سرزمين باسک، ارگان هماهنگی سازمان‌های روستائی آمريکای لاتين، فدراسيون ملی زنان روستائی- جمهوری دومينيکن، راه دهقانی- آمريکای مرکزی، اتحاديهء دهقانان پارتيا کيسن- هندوستان، شبکهء دهقانان شمال تايلند، شورای فقرای تايلند، کارگران کشاورزی منطقهء مرزی- ايالات متحدهء آمريکا و مکزيک، اتحاديهء دهقانان کبک- کانادا کارگران روستائی).
نشست بعدی «همايش خلق‌های بومی آمريکا» است که از تاريخ ۱۲ تا ۱۴ ماه اکتبر ۲۰۰۷ در ويکام، در شمال مکزيک خواهد بود. در همايشی که زاپاتيست‌ها، مسئولين بوميان ياکی و «کنگرهء ملی بوميان» مشترکاً فراخوانده‌اند، محور اصلی بحث وضعيت بوميان‌ خواهد بود.

در در ادامهء همين سياست است که زاپاتيست‌ها فضای خاصی را برای زنان در نظر گرفته‌اند. به گمان ما اين فضا مناسب‌ترين مکان برای آشنائی با جنبش زنان بومی چياپاس و رشد آنان است. خانم اِوِريلدا، کانديد عضو کميتهء مخفی انقلابی بوميان - فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزديبخش ملی که در روز ۲۸ ژوئيه ۲۰۰۷ طی دومين همايش زاپاتيست‌ها با خلق‌های جهان برای اين همايش فراخوان داد، تأکيد کرد که «موضوع اصلی، و يگانهء اين همايش، زنان زاپاتيست خواهد بود. به ويژه به اين منظور که ما زنان روستا‌های زاپاتيست با رفقای زن چه از مکزيک و چه از سراسر جهان، گرد هم آئيم.»
وی گفت زنان زاپاتيست با رفقای زن مکزيک و جهان سخن خواهند گفت، و اين همايش امکانی‌ست برای گفت و شنود در مورد سازماندهی زنان زاپاتيست.
سومين همايش خلق‌های زاپاتيست در روزهای آخر دسامبر ۲۰۰۷ برگزار می‌شود.

برای اطلاع بيشتر ن. ک. به:
اسپانيائی:
http://zeztainternazional.ezln.org.mx
انگليسی:
http://www.narconews.com/otroperiodismo/en.html
فرانسه:
http://www.narconews.com/otroperiodismo/fr.html
آلمانی:
http://www.narconews.com/otroperiodismo/de.html
http://chiapas.ch
فارسی:
http://www.peykarandeesh.org/ezlnIndex.html

اطلاعيهء كميتهء مخفى انقلابى بوميان- فرماندهى كل ارتش زاپاتيستى آزاديبخش ملى.
كميسيون ششمين [بيانيه] - كميسيون انترگلاكتيك EZLN.
۱۵ و ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۸
نخستين فستيوال جهانى خشم شرافتمندانه
ترجمه بهرام قديمی

خطاب به آن ها كه به ششمين بيانيه [جنگل لاكندونا] و كارزارى ديگر پيوسته اند:
به آن ها كه به «ششمين بين الملل» پيوسته اند:
به خلق هاى مكزيك:
به خلق هاى جهان:

رفقاى زن و مرد:
برادران و خواهران؛

اينك بار ديگر كلام ما
اينك آنچه مى بينيم و آنچه ملاحظه مى كنيم
اينك آنچه به گوش مان مى رسد، آنچه به قلب خاكى مان مى رسد.

I
آن بالايى ها مى خواهند تاريخشان را تكرار كنند.
مى خواهند تقويم مرگ شان را به ما تحميل كنند و جغرافياى ويرانگرشان را.
وقتى نمى توانند ما را از ريشه ها مان خلع كنند، آنها را نابود مى كنند.
كار را از ما مى دزدند، نيروى مان را.
دنياى مان، زمين را، آب هايش و گنج هايش را، از انسان ، از زندگى محروم مى كنند.
شهرها ما را تعقيب مى كنند، و از خويش مى رانند.
روستاهامان مى ميرند و ما را مى كشند.
دروغ به دولت بدل مى شود و سلب مالكيت ارتش و پليس شان را مسلح مى كند.
در جهان، ماييم غير قانونى، بى شناسنامه، نامطلوب.
ماييم تحت پيگرد.
زنان، جوانان، كودكان، و سالمندان در مرگ مى ميرند، در زندگى مى ميرند.
و بالايى ها براى پائينى ها موعظه مى كنند، تسليم را، شكست را، وا دادن و رها كردن را.
در اين پائين ما فاقد هرچيز مى مانيم.
جزخشم.
و جز شأن انسانى.
براى دردمان گوش شنوائى نيست مگر از سوى ديگرانى كه همچون خودمان اند.
ما كسى نيستيم، ما را به چيزى نمى گيرند.
ما تنهائيم و ديگر چيزى برايمان نمانده جز شأن انسانى مان و خشم مان.
خشم و شأن انسانى پل هاى ما هستند، زبان گوياى ما هستند.
پس به يكديگر گوش بسپاريم، هم را بشناسيم.
بگذار جرأت و همت مان رشد كند و به اميد بدل شود.
بگذار شأن انسانى ى نخستين دوباره يافت شود و جهانى ديگر بر آيد.
ديديم و گوش سپرديم.
صداى مان كوتاه است تا پژواك اين كلام شود، و نگاه مان قاصر است تا اين انبوه خشم، خشمى چنين شرافتمندانه را بازتاب دهد.
ما نيازمنديم يكديگر را ببينيم، به يكديگر نگاه كنيم، با يكديگر سخن گوييم، به يكديگرگوش بسپاريم.
مردان ديگر، زنان ديگر هستيم، همان ديگرى.
اگر جهان جائى براى ما ندارد، پس آشكار است كه جهان ديگرى بايد ساخت.
بى هيچ ابزارى جز خشم، بى هيچ مصالحى جز شأن انسانى.
نياز داريم يكديگر را بيابيم، به شناخت از يكديگر نيازمنديم.
بايد همان كنيم كه بايد كرد...

II
سه سال پس از انتشار ششمين بيانيه از جنگل لاكندونا، ارتش زاپاتيستى آزاديبخش ملى به يك ارزيابى جمعى دست زد كه از چشم انداز گسترده ترى تغذيه مى كرد كه رفقاى مان در كارزارى ديگر در مكزيك، و در ششمين بين الملل Zezta Internacional در جهان به ما هديه دادند.

نمى توان دست كم گرفت آنجه را كه از زنان ديگر، از مردان ديگر گاه مستقيم و گاه در نگاه و كلام شان ديديم و شنيديم.

خشمى كه احساس كرديم چنان ژرف بود و شأنى كه يافتيم چنان عظيم، كه فكر مى كنيم هنوز كوچكتر از آنى هستيم كه گمان مى كرديم.

در مكزيك و در پنج قاره همان چيزى را يافتيم كه به هنگام آغاز اين ششمين گام كشف كرديم: اينكه دنياى ديگرى وجود دارد، مسيرِ ديگرى هست.

اگر مى توان از فاجعه اى كه در راه است جلوگيرى كرد و بشريت مى تواند فرصت ديگرى داشته باشد، به خاطر اين ديگرانى است كه، در پائين و در چپ، نه تنها مقاومت مى كنند، بلكه درافكندن طرحى نو را ترسيم مى كنند.

چيزى ديگر كه با آن چه در بالا تصور مى كنند فرق دارد.

در هندسهء ناممكن قدرت سياسى انواع بنيادگرائى به گونه اى منصفانه قسمت مى شود: راست ها به راست افراطى بدل مى شوند و چپ هاى قانونى به راستِ روشن بين ناممكن نقل مكان مى كنند. كسانى كه در مطبوعات مترقى شكايت مى كنند كه متعصبين نشريات طرف مقابل، رهبرشان را سانسور و تحريف مى كنند و به او بهتان مى زنند، خود به نوبۀ خويش با هر جنبش ديگرى كه در مقابل دستورات رهبرى سر تعظيم فرود نياورده مقابله مى كنند، سانسور مى كنند، تحريف مى كنند و بهتان مى زنند و بر اساس ميزان استقبال از رسانه هاى خبرى شان بدون شرم حكم صادر مى كنند. شخصيت هاى خيالى اين طرف و نيز طرف ديگر در بافتن دروغ هائى كه به لباس حقيقت درآمده با هم رقابت مى كنند و ارزش جنايات يا زمانى تعيين مى شود كه در اخبار به آن اختصاص مى يابد. ولى همهء اين ها چيزى نيست مگر انعكاس رنگ پريدهء آن چه در سياست مى گذرد.

انزجار از وقاحت و بى صلاحيتى طبقهء سياسى سنتى، تدريجاً به خشم بدل گشته است. گاهى اين خشم هنوز راه اميد به تغيير از طرق هميشگى را مى پيمايد و به سرخوردگى فلج كننده اى بر مى خورد و يا به نيروى خودكامه اى كه آن را مطيع مى كند. شمال متلاطم و خشن به راه آزمودهء رفته باز مى گردد. وقتى از تقلب هاى انتخاباتى حمايت نكند (مثلاً در مكزيك)، كودتا را ترويج و تحريك مى كند، و آن را تأمين مالى مى كند (همان طور كه حالا در بوليوى و ونزوئلا در اين راه مى كوشد). جنگ همچنان ممتازترين ديپلماسى جهانى او ست: عراق و افغانستان در آتش مى سوزند، هرچند برخلاف ميل بالايى ها از پا در نمى آيند.

ارادۀ تحميل سلطه گرى و تسلط در سطح جهانى، در كشورها، منطقه ها و ناحيه ها، همواره جادوگرانى ناشى را مى يابد كه بازگشت غيرممكن تاريخى به گذشته اى را تمرين مى كنند كه در آن تعصب، قانون بود و دگم علم. در همين حال، اقشار سياسى حاكم در جهانِِ معركه گيرى لباسِ مبدلِِ مناسبى يافتند براى سرپوش گذاشتن بر شركت تمام و كمال خود در محفل جنايتكارى هاى سازمان يافته.

بيزار از اين همه لئامت و پستى، سيارۀ ما حسابرسى از بدهى هاى غيرقابل پرداخت ويرانگرى هايشان را آغاز كرده است. ولى فجايع «طبيعى» هم طبقاتى اند و به خصوص كسانى آثار ويرانگر آن را حس مى كنند كه هيچ ندارند و هيچ كسى نيستند. در برابر اين واقعيت، حماقتِ قدرت حد و مرز ندارد: ميليون ها و ميليون ها دلار خرج توليد سلاح هاى جديد و ايجاد پايگاه هاى نظامى مى شود. قدرت سرمايه به جاى آن كه خودش را سرگرم تربيت معلم، دكتر و مهندس كند، سرباز تربيت مى كند. به جاى آماده كردن سازنده، ويرانگر مى پرورد.

و هركس كه با آن مخالفت كند تحت تعقيب قرار مى گيرد، زندانى مى شود، و به قتل مى رسد.

در مكزيك دهقانانى كه از زمين شان دفاع كرده اند زندانى اند (مثلاً در سن سالوادر آتنكو)؛ در ايتاليا كسانى كه با پايگاه هاى نظامى مخالفت مى كنند تحت تعقيب قرار مى گيرند و با آنان مانند تروريست رفتار مى شود؛ در فرانسه ى «آزادى، برابرى، و برادرى»، انسان ها فقط وقتى مدرك داشته باشند، آزادند، برابرند، و برادرند؛ در يونان، جوانى همانا عيب و نقصى ست كه بايد از آن را از ميان بُرد. بازهم در مكزيك، اما اين بار در پايتخت، جوانان از زن و مرد، جنايتكار قلمداد مى شوند و به قتل مى رسند، و هيچ اتفاقى نمى افتد زيرا در دستور كارى كه بالائى هاى اين باند و آن ديگرى ديكته مى كنند قرار ندارد، در همان حال يك همه پرسى مشروع، به نحوى شرم آور به وسيله اى بدل مى شود كه با آن فرماندار قاتلى دست هايش را بشويد؛ در اسپانياى اتحاديهء مدرن اروپا روزنامه هايى ها را تعطيل مى كنند و يك زبان، يعنى اويسكِرا [زبان اهالى باسك] را جنايت آميز قلمداد مى كنند، با اين پندار كه با قتل كلام ، كسى را به قتل مى رسانند كه آن كلام را بر مى افرازد؛ در آسيا كه اين قدر [به ما] نزديك است، به مطالبات دهقانان با ياوه هاى مجهز به سلاح پاسخ مى دهند؛ در ايالات متحدۀ متكبرآمريكا كه از خون مهاجرين زاده شده، رنگ هاى ديگرى را كه در آن كار مى كنند تحت تعقيب قرار مى دهند و به قتل مى رسانند؛ در اين رنج كهنسالى كه آمريكاى لاتين مى نامندش، خون خاكى رنگى را كه باعث ادامۀ حياتش بوده خوار و تحقير مى كنند؛ در كارائيب شورشى، يك خلق، خلق كوبا، بايد علاوه بر فاجعهء طبيعى، بلاى يك محاصرهء امپرياليستى را نيز كه جز جنايتى بدون مكافات نيست، متحمل شود.

و در تمام گوشه و كنارهاى جغرافياى جهان، و در تمام روزهاى تقويم آن، كسانى كه زحمت مى كشند، كسانى كه چرخ كارها را به گردش در مى آورند، غارت مى شوند ومورد تحقير، استثمار و سركوب قرار دارند.

با وجود اين، فرصت هايى هست، فراوان، كه لبخند بر لبهامان مى نشاند، فرصت هايى كه در آنها خشم ها راه خويش را مى گشايند، راه هائى نوين، راه هائى ديگر. و آن «نه» اى كه در اين فرصت ها فواره مى زند، ديگر به مقاومت صرف بسنده نمى كند، بلكه پيشنهاد دادن و داوطلب شدن را آغازيده است .

از روز علنى شدن مان، در تقريباً ۱۵ سال پيش، هدف ما اين بود كه به پلى تبديل شويم تا شورشگرى ها بتوانند از يك سوى آن به سوى ديگرش گام بردارند.

گاهى موفق شديم، گاهى نه.

حالا مى بينيم و احساس مى كنيم كه فقط مقاومت شورشگر نيست، كه به سان برادر و رفيق در كنارمان مانده و به ما جسارت و نيرو مى بخشد.
هم اكنون چيزى وجود دارد كه قبلاً‌نبود، و يا اين كه ما قادر نبوديم آن را ببينيم.

اكنون خشمى وجود دارد خلاق.

خشمى كه ديگر رنگ خويش را به همۀ راه هاى اعماق، راه هاى چپ در هر پنج قاره... بخشيده است.


III
به خاطر همهء اين دلايل و به عنوان بخشى از مراسم بيست و پنجمين سالگرد تأسيس ارتش زاپاتيستى آزاديبخش ملى، پانزدهمين سالگرد آغاز جنگ عليه فراموشى، پنجمين سالگرد شوراهاى دولت خوب، و سومين سالگرد كارزارى ديگر و ششمين بين الملل، ما مردان، زنان، كودكان و سالمندان ارتش زاپاتيستى آزاديبخش ملى از تمام شورشگران مكزيك و جهان دعوت مى كنيم به برگزارى

نخستين فستيوال جهانى خشم شرافتمندانه

با موضوع:

جهانى ديگر، راهى ديگر: از اعماق و از چپ


كه در مكان ها و روزهاى زير برگزار مى شود:
شهر مكزيك ديگر، استان مركزى، در روزهاى ۲۶، ۲۷، ۲۸، و ۲۹ دسامبر ۲۰۰۸. در «لينسو چاررو» متعلق به انجمن لوس چارروس رييس در ايستاپالاپا LOS CHARROS REYES DE IZTAPALAPA، متعلق به جبهه خلقى فرانسيسكو ويلا- مستقل UNOPII
Avenida Guelatao # ۵۰, Colonia Álvaro Obregón, Delegación Iztapalapa, مترو Guelatao
كه در آن نمايشگاه برگزار خواهد شد. و در دفتر تشكل اونيوس UNÍOS واقع در
Calle Dr. Carmona y Valle #۳۲, Colonia Doctores, در نزديكى ايستگاه مترو Cuauhtemoc كه در آن فعاليت هاى ديگرى در جريان خواهد بود.

حلزون اونتيك OVENTIK در چياپاس، مركز شوراى دولت خوب «قلب مركزى زاپاتيست ها در مقابل جهان»، در روزهاى ۳۱ دسامبر ۲۰۰۸ و اول ژانويهء ۲۰۰۹.

شهر سن كريستوبال دِ لاس كازاس، چياپاس، روزهاى ۲ و ۳ و ۴ ژانويهء ۲۰۰۹. در محل CIDECI واقع در
Camino Real de San Juan Chamula s/n, Colonia Nueva Maravilla.

برخى از موضوعات جانبى اين فستيوال به قرار زير خواهند بود:

ــ روستائى ديگر،
ــ سياستى ديگر،
ــ شهرى ديگر،
ــ جنبش اجتماعى ى ديگر،
ــ ارتباط جمعى ديگر،
ــ تاريخى ديگر،
ــ هنرى ديگر و فرهنگى ديگر،
ــ جنسيتى ديگر.

۱- در محل برگزارى شهر مكزيك يك نمايشگاه عظيم كشورى و بين المللى بر پا خواهد شد كه در آن هر مبارزه اى، هر تجربه اى، هر خشمى فضائى خواهد داشت كه غرفۀ خود را برپا كند تا مبارزه و خشم خودش را نشان دهد.
تا همه آن را ببينيم، به آن گوش فرا دهيم، و آن را بشناسيم.

۲- در محل برگزارى منطقهء زاپاتيستى، شأن انسانى و خشم تبديل به هنر مى شوند و فرهنگ، موسيقى و ترانه، زيرا شورشگرى را هم مى رقصند. و با كلام درد اميد مى شود.


۳- در محل برگزارى سن كريستوبال دِ لاس كازاس، چياپاس، كلام ميرود و مى آيد تا كلام بيشترى زاده شود و به خشم نيرو و دليل داده شود.


۴- گروه ها، جمع ها و سازمان هاى كشورى و بين المللى كه در فستيوال شركت مى كنند، تنها آن هائى اند كه به اين مراسم دعوت شده باشند. به همين منظور كميسيون ششمين ارتش زاپاتيستى آزاديبخش ملى يك همه پرسى را از سازمان هاى سياسى و اجتماعى آغاز كرده است، همين طور از جمع ها و گروه هاى آنارشيستى و رهائيطلب libertario، ارتباطات جمعى بديل، هنر و فرهنگى ديگر، مدافعان حقوق بشر، كارگران جنسى از مرد و زن، روشنفكران فعال اجتماعى، زندانيان سياسى سابق، همه از كسانى كه به ششمين بيانيه پيوسته اند؛ و گروه ها، جمع ها و سازمان هاى كشورهاى ديگر كه همگى بخشى از ششمين بين الملل هستند. پس از اين همه پرسى شرايط لازم براى دعوت و شرايط شركت در اين فستيوال تعيين خواهد شد.

۵- براى ميزگردها و كنفرانس ها ارتش زاپاتيستى آزاديبخش ملى از سازمان هاى اجتماعى، متفكرين، رهبران پروژه هاى ضد سرمايه دارى مكزيك و جهان دعوت به عمل خواهد آورد.

۶- در مورد اين كه چگونه فكر مى كنيم كه اين فستيوال خشم شايان برگزار شود، به موقع خود(و يا به عبارت ديگر، وقتى كه ايدهء بيشترى در مورد مشكلى كه خودمان و شما را در آن وارد كرده ايم، داشتيم) اطلاعات بيشترى داده خواهد شد.

فعلاً همين و بس.

آزادى و عدالت براى آتنكور!

از كوهستان هاى جنوب شرقى مكزيك.
از طرف كميتهء مخفى انقلابى بومى - فرماندهى كل ارتش زاپاتيستى آزاديبخش ملى

معاون فرمانده شورشى ماركوس
مكزيك، سپتامبر ۲۰۰۸



همين اطلاعيه

انگليسى: http://enlacezapatista.ezln.org.mx/varios/995

اسپانیائی: http://enlacezapatista.ezln.org.mx/la-otra-campana/993

آلمانی: http://www.chiapas98.de/news.php?id=4139

COMUNICADO DEL COMITÉ CLANDESTINO REVOLUCIONARIO INDÍGENA-COMANDANCIA GENERAL DEL EJÉRCITO ZAPATISTA DE LIBERACIÓN NACIONAL.
COMISIÓN SEXTA-COMISIÓN INTERGALÁCTICA DEL EZLN.
15 Y 16 DE SEPTIEMBRE DEL 2008.
en el idíoma Farsi

اطلاعيهء كميتهء مخفى انقلابى بوميان- فرماندهى كل ارتش زاپاتيستى آزاديبخش ملى.
كميسيون ششمين [بيانيه] - كميسيون انترگلاكتيك EZLN.
۲۶ نوامبر ۲۰۰۸

نخستين فستيوال جهانى خشم شرافتمندانه

ترجمه بهرام قديمی

خطاب به آن ها كه به ششمين بيانيهء جنگل لاكندونا در مکزیک و جهان پیوسته‌اند:
خطاب به آن ها که به نخستین فستیوال خشم شرافتمندانه دعوت شده‌اند:
به خلق مكزيك:
به خلق هاى جهان:

رفقاى زن و مرد:
برادران و خواهران؛

در این فرصت با شما در بارهء پیشرفت‌های کار برگزاری نخستین فستیوال خشم شرافتمندانه سخن می‌گوئیم.

اول - تا به امروز شرکت افراد، گروه‌ها، جمع‌ها، و سازمان‌ها به غیر از مکزیک از کشورهای زیر تأئید شده است:
ایران
سرزمین باسک
آرژانتین
کوبا
ایتالیا
شیلی
فرانسه
انگلستان
ایالات متحده [آمریکا]
استرالیا
برزیل
ونزوئلا
سوئد
بلژیک
کستاریکا
آلمان
اسپانیا
نروژ
سوئیس
یونان.

دوم - از کشور ما مکزیک، رفقای زن و مرد کارزاری دیگر، از ایالات مختلف کشور شرکت خواهند داشت که مبارزاتشان را در زمینه های زیر پیش می ‌برند: ارتباط جمعی بدیل، در دفاع از حقوق بشر، در مدارس و دانشگاه‌ها، علیه سرکوب، برای بازگشت مفقودالاثر شدگان و آزادی زندانیان، در سازمان‌های اجتماعی و سیاسی، از طریق هنر و فرهنگ، در سندیکاها، در مبارزات زنان، همراه با کارگران مکیلاها [مانوفاکتورهای مناطق آزاد تجاری] در گوشه‌ و کنار شمال مکزیک، در مبارزه برای محیط زیست، در روستاها، همراه با کارگران جنسی [تن فروشان]، و در مبارزاتِ ممتازِ کنگرهء ملیِ بومی.

سوم - برای روزهای ۲۶، ۲۷، ۲۸، و ۲۹ دسامبر ۲۰۰۸، که در آن فستیوال در شهر مکزیک برگزار می‌شود، برخی از فعالیت‌های برنامه ریزی شده از این قرار است:

۲۶ دسامبر ۲۰۰۸
ساعت ۱۰.۰۰ افتتاحیه

ساعت ۱۱.۰۰. چهار چرخ سرمایه‌داری: استثمار. فورومِ باز با شرکت کارگران صنعت مکیلا [مانوفاکتور] در کالیفرنیای سفلیِ جنوبی و در تمائولیپا، کنفدراسیون عمومی کارگران CGT (اسپانیا)، کارگران سولانو (آرژانتین) و کارگران خاور میانه (ایران)، همین طور کارگران دیگری که می‌خواهند شرکت کنند و از قبل اطلاع ‌دهند.
گردانندهء جلسه: مرکز تحقیقات حرف چندجانبه Multidiciplinario دانشگاه ملیِ خودمختارِ مکزیک UNAM (مکزیک).


ساعت ۱۷.۰۰. راه‌های دیگر: شهری دیگر. فورومِ باز با شرکت اتحادیهء ملی سازمان‌های مردمی چپ مستقل ‌ UNOPII (مکزیک)، اتحاد کارگری و سوسیالیستی UNIOS (مکزیک)، جوانان و جمع‌های آنارشیستی، پانک، و رهائی‌طلب (مکزیک)، بریگاد خیابانی (مکزیک)، همین‌طور کسان دیگری که در شهرها مبارزه می‌کنند، که می خواهند در آن شرکت داشته باشند و از قبل اطلاع دهند.

گردانندهء برنامه: UNIOPII (مکزیک)

۲۷ دسامبر ۲۰۰۸
ساعت ۱۱.۰۰. چهار چرخ سرمایه‌داری: محرومیت. فوروم باز با شرکت کنگرهء ملی بومی‌ (مکزیک)، مهاجرین زن و مرد لاس لوماس دِ پولِه‌و [تپه‌های پوئله‌و] (سیوداد خوارِز) (مکزیک)، کانون انجمن‌ شهرهای بومیان کائوکا (کلمبیا)، همینطور کسان دیگری که در مورد تحقیر سرمایه‌داری حرفی برای زدن داشته باشد، و می‌خواهند در آن شرکت کند و از قبل اطلاع دهند.

گردانندهء برنامه: باربارا سامورا (مکزیک)

ساعت ۱۷.۰۰. چهار چرخ سرمایه‌داری: جنبش‌های اجتماعی دیگر. فوروم باز با شرکت CUNC- تلاکسکالا (مکزیک)، نیروی بومی چینانته‌کا (مکزیک)، جبههء خلق (مکزیک)، محلهء بلانکا نویداد در شهر نوئِولارِدو (مکزیک)، جبههء خلقی فرانسیسکو ویلا مستقل (مکزیک)، کاکتو- اوآخاکا (مکزیک).
گردانندهء برنامه: کنگرهء ملی بومی (مکزیک).


۲۸ دسامبر ۲۰۰۸
ساعت ۱۱.۰۰. چهار چرخ سرمایه‌داری: سرکوب. فوروم باز با شرکت بانوان سینالوآ و چیهواهوا (مکزیک)، پیام زندانیان سیاسی آتنکو (مکزیک)، پیام ضبط شدهء گلوریا آرِناس، زندانی سیاسی (مکزیک)، جمع همه زندانی هستیم (مکزیک)، شبکهء ملی علیه سرکوب و به نفع همبستگی (مکزیک)، و باربارا سامورا (مکزیک).
گردانندهء برنامه: اتحاد کارگری و سوسیالیستی (مکزیک).

ساعت ۱۷.۰۰. راه‌های دیگر: سیاستی دیگر، تاریخی دیگر. میزگرد باز با شرکت جان هالوی، فلیپه اِچه‌نیک (مکزیک)، فرانسیسکو پینِدا (مکزیک)، رائول سیبِچی (اروگوئه)، اولیویر باساسه‌نو (فرانسه)، مونیکا بالتودانو (نیکاراگوئه)، سرخیو رودریگِز لاسکانو (مکزیک).
گردانندهء برنامه: نشریهء ربلدییا (مکزیک)


۲۹ دسامبر ۲۰۰۸
ساعت ۱۱.۰۰. چهار چرخ سرمایه‌داری: تحقیر. فورومِ باز با شرکت جمع آنارکو پانکِ لاکوروا (مکزیک)، کنگرهء ملی بومی (مکزیک)، مجلس ملی براسهِ‌رو [کسانی که کار یدی می‌کنند. منظور کارگران مکزیکی است که در آمریکا کار می کردند و بخشی از حقوق‌شان به دولت مکزیک پرداخت می‌شد تا به عنوان بازنشستگی بدانان بازپرداخت شود. دولت مکزیک هرگز حقوق این کارگران را که از آمریکا به میهنشان برگشته‌اند به آنان نداد- م.] (مکزیک)، مرسدس اولیوِرا (مکزیک).
گردانندهء برنامه: کنگرهء ملی بومی (مکزیک)


چهارم - برای سلسله کنفرانس‌های آموزشی magisteral که در سن کریستوبال دِ لاس‌کازاس، از دوم تا پنجم ژانویهء ۲۰۰۹ برگزار خواهد شد، افراد زیر شرکت خود را تأیید کرده‌اند:
آدولفو جیلی (مکزیک)، آرونداتی روی (هندوستان) (بحث خود را ارسال خواهد کرد)، پابلو گونزالِس کازانوا (مکزیک)، مونیکا بالتودانو (نیکاراگوئه)، کارلوس آگیررِ روخاس (مکزیک)، وییورو (مکزیک)، رائول سیبه‌چی (اروگوئه)، اسکار الیوِرا (بولیوی)، کارلوس گونزالِس - کنگرهء ملی بومی (مکزیک)، والتر میگنولو (آرژانتین)، جان برگر (انگلستان) (بحث خود را ارسال خواهد کرد)، پیر لوجی سولو (ایتالیا)، الیور بنساسِنوت (فرانسه)، سیلوا مارکوس (مکزیک)، خیمه پاستور (اسپانیا)، خوتشه ایراته (سرزمین باسک)، جنبش بدون زمین‌ها (برزیل)، پائولینا فرناندِز (مکزیک)، سرخیو رودریگز لاسکانو (مکزیک)، مارکوس رویتمن (شیلی - اسپانیا)، ویا کامپِسینا [راه دهقانی] (انترناسیونال)، گوستاوو اِستِوا (سوئیس).

پنجم - از سوی ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی، رفقای زیر شرکت خود را به عنوان گردانندهء برنامه و یا شرکت کننده در آن، تأیید کرده‌اند:
فرمانده سوزانا، فرمانده تاچو، فرمانده میریام، فرمانده گییرمو، فرمانده اوتِنیاس، سروان کلنل شورشگر مویسس، فرمانده فلورنسیا، کاپیتان شورشگر اِلِنا، فرمانده اِوِریلدا، دختربچه لوپیتا، فرمانده داوید، دختربچه تونیتا، فرمانده سِبِدِئو.

ششم - برای دعوت‌نامه‌ها از اطلاعاتی که کسانی که به ششمین بیانیه پیوسته بودند داشتیم استفاده کردیم، از روابطی که در سفر کارزاری دیگر، و از لیست شرکت کنندگان در فعالیت‌های مختلف علنی ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی. اگر فردی، گروهی، جمعی و یا سازمانی از مکزیک و جهان دعوت نشده است، مطمئناً به این دلیل است که مشخصاتش را نداشتیم. پس از شما درخواست می‌کنیم که ناتوانی‌مان را ببخشید و با صفحهء انترنتی ارتباط زاپاتیستی، در بخش مربوط به فستیوال جهانی خشم شرافتمندانه تماس بگیرید.

هفتم - روشن می‌سازیم که دعوت‌نامه‌ها برای شرکت به عنوان سخنران است، ورود به تمام برنامه‌های فستیوال برای تمام کسانی که بخواهند در آن شرکت کنند و خشم شرافتمندانه‌ای را که در مکزیک و جهان سازمان داده می‌شود بشناسند، مجانی‌ و آزاد است.

برخی اطلاعات تکنیکی و عملی توسط کمیتهء یاری سازماندهی فستیوال، در صفحهء الکترونیکی ارتباط زاپاتیستی، در بخش مربوط به فستیوال جهانی خشم شرافتمندانه، به اطلاع عموم خواهد رسید.

فعلاً همین و بس، شما را در جریان امور قرار خواهیم داد.

آزادی و عدالت برای آتنکو!

از کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک.

معاون فرمانده شورشى ماركوس سروان کلنل شورشگر مویسس
کمیسیون ششمین بیانیهء EZLN کمیسیون بین سیاره‌ای EZLN
مكزيك، نوامبر ۲۰۰۸
ترجمهء بهرام قدیمی





همين اطلاعيه
انگليسى:
http://enlacezapatista.ezln.org.mx/comision-sexta/1128

اسپانیائی:
http://enlacezapatista.ezln.org.mx/comision-sexta/1126

آلمانی:
http://enlacezapatista.ezln.org.mx/comision-sexta/1144
فرانسه:
http://enlacezapatista.ezln.org.mx/comision-sexta/1132


برگرفته از سایت رسمی ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی
http://enlacezapatista.ezln.org.mx/comision-sexta/1187


COMUNICADO DEL COMITÉ CLANDESTINO REVOLUCIONARIO INDÍGENA-COMANDANCIA GENERAL DEL EJÉRCITO ZAPATISTA DE LIBERACIÓN NACIONAL.
COMISIÓN SEXTA-COMISIÓN INTERGALÁCTICA DEL EZLN.
26 de DENoviembre DEL 2008. en el idíoma Farsi

در بخش صبحگاهى ۴ ژانويهء ۲۰۰۹
ترجمهء بهرام قديمى

شايد آنچه مى خواهم بگويم ربطى به موضوع اصلى اين ميزگرد نداشته باشد، شايد هم داشته باشد.
دو روز پيش، در همان زمانى كه ما از خشونت سخن ميگفتيم، كوندوليزا رايسِ توصيف ناپذير، كارگزار دولت آمريكاى شمالى اعلام كرد كه آنچه در غزه ميگذرد، تقصير فلسطينيهاست به علت طبيعت خشونتطلبشان.

ممكن است جغرافياى رودخانههاى زير زمينياى كه جهان را درمينوردند عوض شود، ولى همه، آهنگِ يك ترانهء را مينوازند.

نه خيلى دور از اينجا، در محلى به نام غزه، در فلسطين، در خاور ميانه، در همين نزديكيها، ارتشى تا دندان مسلح، ارتش دولت اسرائيل، دارد در مرگ و ويرانگرى پيشروى ميكند.

گامهائى كه اين ارتش تا كنون برداشته، گامهاى يك جنگ نظامى كلاسيك به قصد تسخير است: ابتدا يك بمباران شديد و سنگين براى ويران كردن مراكز «حساس» نظامى (جزوات آموزشى نظامى در اين موارد چنين اصطلاحاتى را به كار ميبرند)، و براى «نرم كردن» دژهاى مقاومت؛ بعد كنترل آهنين اطلاعات: هرآنچه توسط «دنياى خارج»، يعنى خارج از صحنهء عمليات، شنيده و ديده مى شود، بايد با نورمهاى نظامى منطبق شود؛ بعد توپخانه عليه توپخانهء دشمن آتش ميگشايد تا از پيشروى نيروها به سوى مواضع جديد حمايت كند؛ بعد محاصره و حكومت نظامى براى تضعيف نيروهاى كمكى دشمن؛ بعد يورش براى تصرف مواضع و نابود كردن دشمن، بعد «پاكسازىِ هستههاى مقاومت» احتمالى.

جزوهء مدرن آموزش جنگ با برخى تغييرات و اضافات، همچنان گام به گام توسط نيروهاى اشغالگر به كار گرفته ميشود.

ما البته از اين چيزها زياد بلد نيستيم، و مسلماً متخصصينى در مورد به اصطلاح «كشمكش خاور ميانه» وجود دارند، اما از اين گوشهء دنيا هم چيزى براى گفتن داريم:

بر اساس عكسهاى آژانسهاى خبرى، نقاط «حساس» ويران شده توسط هواپيماهاى دولت اسرائيل، خانههاى مسكونياند، كلبه ها و ساختمانهاى غيرنظامى. ما در ميان ويرانهها نه هيچ پناگاهى ديديم، نه هيچ پادگان، يا فرودگاه نظامى، يا توپ توپخانه. بنا بر اين ما ــ نادانيمان را ببخشيد ــ فكر مى كنيم كه يا توپخانههاى هواپيماها نشانهگيرى شان بد است، و يا در غزه چنين نقاط نظامى «حساس» وجود ندارد.

ما افتخار شناختن فلسطين را نداشتيم، ولى فرض ميكنيم كه در اين خانهها، كلبهها و ساختمانها مردم زندگى ميكنند، مردان، زنان، كودكان و سالمندان، و نه سربازان.

دژِمقاومتى هم نديديم، تنها ويرانه ديديم.

آرى ديديم، كوشش تا به حال بى ثمرى براى برقرارى محاصرهء خبرى را ديديم و ديديم دولتهاى مختلف را كه شك دارند خود را به بى خبرى بزنند و يا اشغال را تشويق كنند؛ و يك سازمان ملل را، آرى سازمانى كه از مدتها پيش بى عرضه است و فقط بولتنهاى مطبوعاتى ولرم صادر مى كند.

ولى صبر كنيد. حالا به سرمان زد كه شايد براى دولت اسرائيل اين مردان، زنان، كودكان و سالمندان سربازان دشمن اند، و به همين سبب كلبهها، خانه ها، و ساختمانهائى كه در آن سكونت دارند پادگانهائى هستند كه بايد ويران كرد.

بنا بر اين حتماً آتش توپخانههائى كه سحرگاه امروز بر سر غزه فرو ريختند، و پيشرفت سواره نظام ارتش اسرائيل براى حفظ اسرائيل از اين مردان، زنان، كودكان و سالمندان بود.

و نیروهاى كمكى دشمن هم كه می‌خواهند توسط محاصره و حكومت نظامىِ غزه آن‌ها را تضعیف كنند، چیز دیگرى نیست مگر ساكنین فلسطینى آن. و هدف این یورش نابودى همین ساكنین است. پس از این یورش نیز كه پیش بینى میشود خونین خواهد بود، هر مرد، زن، كودك و یا سالمندى كه مخفى شده، موفق به فرار شود، بعداً «شكار می‌شود» تا پاكسازى كامل گردد و فرمانده نظامى عملیات بتواند به بالائىِ خود گزارش كند «مأموریت انجام شد».

بازهم نادانى ما را ببخشید، شاید آنچه می‌گوئیم، این مورد، یا چیز، بسته به شرایط، پیش نیاید. و شاید ما به عنوان بومى و جنگجو، به جاى آن كه ما جنایتى را كه دارد انجام میشود رد یا محكوم كنیم، باید در مورد «صهیونیسم» و یا «آنتى سمى‌تیسم» بحث كنیم و موضع بگیریم، و یا در این مورد كه اول بمب‌هاى حماس فرو ریختند یا نه.

شايد انديشهء ما بسيار ساده است، و به اندازهء كافى داراى داده ها، جزئيات و سايه روشنهاى به حد كافى مهم براى تحليل نيستيم، اما از نظر ما، زنان و مردان زاپاتيست، يك ارتش حرفهاى در غزه دارد يك جمعيت بى دفاع را به قتل ميرساند.

چه كسى كه در چپ و در پائين است مى تواند سكوتش را حفظ كند؟

آيا گفتن چيزى به درد كسى ميخورد؟ آيا فرياد ما جلوى بمبى را ميگيرد؟ آيا كلاممان زندگى هيچ كودك فلسطينى را نجات ميدهد؟

ما فكر مى كنيم كه آرى، شايد نه جلوى بمبى را بگيريم، و نه كلاممان به سپرى بدل شود تا جلوى اين گلولهء كاليبر ۵/۵۶ ميليمترى يا ۹ ميليمترى، كه حروف “IMI”، «صنايع نظامى اسرائيل» بر ته آن حك شده را كه مى رود تا به سينهء دختربچه و يا پسربچهاى بنشيند را بگيرد، ولى شايد كلام ما بتواند با كلامهاى ديگرى در مكزيك و جهان وحدت كند، و شايد ابتدا به پچ پچ بدل شود، بعد به صدائى و بعد به فريادى كه در غزه به گوش برسد.

ما از شما خبر نداريم، ولى ما زاپاتيستهاى ارتش زاپاتيستى آزاديبخش ملى ميدانيم كه در ترس از ويرانى و مرگ، شنيدن چند كلمهء آرامش بخش چه اهميتى دارد.

نميدانم چگونه برايتان توضيح دهم، اما واقعيت اين است كه كلامى كه از دور مى آيد، شايد نتواند جلوى يك بمب را بگيرد، ولى مانند اين است كه اطاق تاريك مرگ ترك ميخورد و نور باريكى به درون جارى ميشود.

بقيه، همان طور كه بايد بشود، ميشود. دولت اسرائيل اعلام خواهد كرد كه ضربهء سختى به تروريسم وارد آورده است، از مردم خودش وسعت قتل عام را پنهان خواهد كرد، به توليد كنندگان سلاح، نفس اقتصادى دميده ميشود تا با بحران مقابله كنند و با «افكار جمعى جهانى»، اين جماعت نَرم و قابل تغيير و هميشه مد روز، سرش را برخواهد گرداند تا به سوى ديگرى بنگرد.

ولى اين تنها اتفاقى نيست كه خواهد افتاد. در عين حال اين طور هم خواهد شد كه خلق فلسطين مقاومت كند و زنده بماند و مبارزهاش را ادامه دهد، و سمپاتى انسانهاى اعماق را براى قضيهاش داشته باشد.

و شايد، پسر بچهاى و يا دختر بچهاى از غزه زنده بماند. شايد رشد كند، و همراه با او شجاعت، غضب، و خشم او. شايد سربازى شود، يا ميليشيائى از يكى از گروههائى كه در فلسطين مبارزه ميكنند. شايد در اسرائيل نبرد كند. شايد سلاحى شليك كند. شايد با بستن كمربندى از ديناميت خود را به آتش بكشد.

و آن گاه، آن بالاها، در مورد طبيعت خشونتگراى فلسطينيان خواهند نوشت و بيانيههائى در محكوميت اين خشونت صادر خواهند كرد و بازهم در مورد صهيونيسم يا آنتى سمى تيسم بحث در خواهد گرفت.

و آنگاه هيچ كس سؤال نخواهد كرد: هر كسى آن درَوَد عاقبت كار كه كِشت.


از سوى مردان، زنان، كودكان و بزرگسالان ارتش زاپاتيستى آزاديبخش ملى
معاون فرمانده شورشى ماركوس
مكزيك، ۴ ژانويهء ۲۰۰۹

De siembras y cosechas.
INTERVENCIÓN DEL SUBCOMANDANTE MARCOS EN LA SESIÓN MATUTINA DEL 4 DE ENERO DEL 2009.
Sobre la GUERRA DEL ESTADO DE ISRAEL CONTRA EL PUEBLO PALESTINO
en el idiama Farsi por Bahram Ghadimi