Apenas-50Aanos.jpgدرست ۵۰۰ سال بعد

 

سخنانی از خلق‌های زاپاتیست
۱۳ اوت ۲۰۲۱

خواهران، برادران، خواهربرادران
رفقای زن، مرد و دگرباش

با صدای ما همبودهای زاپاتیست با شما سخن می‌گویند.

نخست می‌خواهیم سپاسگزاری کنیم.
از اینکه ما را دعوت کردید.
از اینکه ما را پذیرا شدید.

از اینکه ما را اسکان‌دادید.

ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی

سفر برای زندگی: به دنبال چه هستیم؟
ژوئن ۲۰۲۱

قبل از هرچیز باید یک نکته را یادآور شویم: اغلب اوقات، وقتی از واژه "زاپاتیست‌ها" [مذکر] استفاده می‌کنیم، منظورمان مردان نیستند، بلکه مقصودْ خلق های زاپاتیست است؛ و هنگامی که "زاپاتیستها" [مونث] را استفاده می‌کنیم، زنان را توصیف نمی‌کنیم،

گزارش از رسیدن زاپاتیست‌ها به بندر ویگو در اسپانیا


در کوچه پس کوچه‌های شهر قدیمی ویگو، هنوز آثار آنچه از بیش از هزار سال پیش رُمی‌ها بنا نهاده‌اند به چشم می‌آید. هنوز می‌توان تصور داشت که «این‌جا آخر دنیا است» (آنطور که در امپراتوری رُم باور داشتند). ساختمان‌های بنا شده با سنگ‌های رسوبی که شلاق باد و نمک تأثیر خود را بر آنها به‌جا گذاشته است، از تاریخی ثروتمند حکایت می‌کند. در خیابان‌های تمیز مرکز خرید، فروشگاهای شیک و گران قیمت که به‌تدریج سیطره‌ی خود را بر ساختار سنتی تحمیل کرده‌اند، گویای حضور یک قشر متمول است که بر مناطق فقیرنشین و ساختمان‌های صنعتی و انبارهای بندر حکومت می‌کند. از سوی دیگر مغازه‌ها و فروشگاه‌های تعصیل‌شده‌ای که بر آن‌ها تابلوی «برای فروش» نظر را جلب می‌کند، حاکی از بحرانی‌ست که ویروس کرونا فقط آن را تشدید کرده است. طبق قوانین اسپانیا، در حالی که در رستوران‌ها و بارهای کوچک و بزرگ می‌توان کنار هم نشست و مصرف کرد، در خیابان‌ها و حتی در سواحل زیبا و بادخیز، استفاده از ماسک اجباری‌ست و هیچ‌کس حق‌ندارد هرچند تنهای تنها، بدون ماسک آمد و شد کند.


از روزهای نخست ماه ژوئن چند نفر از رفقا از کشورهای مختلف برای کمک رساندن به سازماندهی «اشغال» اروپا توسط بومیان چیاپاس به این شهر آمده‌اند. در منازل خصوصی و چند مرکز فرهنگی امکان خواب و استراحت فراهم شده است. جمع پنج نفره‌ی ما نیز به یکی از این مراکز فرهنگی در فقیرترین محله‌ی شهر هدایت می‌شود. بر در و دیوار آن پوسترهای مبارزاتی و همبستگی با خلق فلسطین، صحرا و چیاپاس نصب شده است و همچنین عکس زندانیان سیاسی گالیسیا. اینان که در زندان‌های دور، در تبعید محبوس‌اند تا برای خانواده‌هایشان دیدار از آنان تا حد ممکن، دشوار باشد. عکس‌ها گویای مبارزه‌ای هستند که دوستان ما آن‌را «مبارزه رهایی‌بخش ملی» معرفی می‌کنند. آنان برای ما از زبان گالیسی می‌گویند و این که این زبان در گذشته‌ای بسیار دور، یا پرتغالی بوده و یا به زبان پرتغالی بسیار نزدیک و پس از اشغال گالیسیا (که دولتی مستقل داشته است) ممنوع شده و زبان اسپانیایی را جایگزین آن کرده‌اند. نزدیکی‌های قوم گالیسیا را که می‌گویند از اقوام کِلت است، هنوز در البسه‌ و موسیقی سنتی آن می‌توان دید.

از نشست‌های اینترنتی و سراسری اروپا آگاه بودیم که در شهر‌های بسیاری فعالین سیاسی، کمیته‌های تدارکات برای استقبال از زاپاتیست‌ها را تشکیل داده‌اند.
جمع پنج نفرۀ ما در مسیر ویگو، شبی در شهر سن‌سباستیان (به زبان باسکی: دونوستیا) میهمان زوج جوان و جانبدار زاپاتیست‌ها بود و از تجربیات و مبارزات مردم سرزمین باسک و ایران حرف زدیم. عصر ۱۲ ژوئن به بندر ویگو رسیدیم.


در همان اولین دقایق به ما خبر دادند که در یکی از مراکز فرهنگی کنسرتی برای جمع‌آوری کمک مالی به منظور تأمین مخارج سفر «لشکر ۴۲۱» زاپاتیستی برگزار می‌شود. ما نیز برای کمک عازم آن محل شدیم.


«آس پدرینیاس» یک مرکز فرهنگی‌ست که در اراضی اشغال شده‌ای بنا شده و به صورت جمعی و خودمختار با درآمد حاصل از فروش چوب و دیگر تولیدات اداره می‌شود و عضو تشکل انجمن‌های اراضی خودگردانی است که در مبارزه علیه زمین‌خواران و شرکت‌های عظیمی شکل گرفته‌اند که قصد داشته‌اند این منطقه‌ی کوهستانی و جنگلی را به زمین گلف تبدیل کنند. ایجاد زمین گلف به معنی خصوصی‌سازی مراتع و جنگل‌ها و از بین رفتن آب‌های زیر زمینی است.


وقتی به آنجا رسیدیم صحنۀ کنسرت با یک بنر تبلیغی برای زاپاتیست‌ها تزیین شده بود. قبل از شروع کنسرت فراخوانی برای شرکت در جشن ورود زاپاتیست‌ها را قرائت کردند. در آغاز کنسرت خوانندۀ گروه اعلام کرد که این گروه تا آنجا که در توان دارد از حضور زاپاتیست‌ها در اروپا حمایت خواهد کرد.


در روزهای بعد به‌تدریج تعداد کسانی که از شهرها و کشورهای مختلف برای پیشواز از زاپاتیست‌ها می‌آمدند بیشتر و بیشتر شد و همراه با این رفقا در خیابان‌ها و نقاط مختلف شهر با یک عروسک غول‌آسا و پخش موسیقی و خواندن متونی در بارۀ علت سفر زاپاتیست‌ها، اعلامیه‌هایی در این مورد پخش می‌شد.
https://www.youtube.com/watch?v=oI-V2-r31yA

به‌علاوه در جلسات مختلف با رفقای محلی و آنها که از کشورهای دیگر به این بندر آمده بودند، در مورد چند و چون سازماندهی اقامت زاپاتیست‌ها در ویگو و نیازهای لجیستیک آن بحث و گفت‌و‌گو برقرار بود.

روز بعد از ورودمان به جلسه‌ی کمیته‌ی هماهنگی ویگور رفتیم تا اعلام کنیم که برای یاری رساندن و شریک شدن در کار سازماندهی آماده‌ایم.
یکی از مشکلات مهم سفر زاپاتیست‌ها، برخورد با بیماری کرونا و شیوه‌های مراقبت از میهمانان و میزبانان بوده که احتمالا در ماه‌های آینده نیز ادامه خواهد داشت.
در یکی از جلسات تصمیم به تهیه پرچم و پوسترهایی برای تزیین مراسم ورود زاپاتیست‌ها گرفته شد و هر رفیقی هر کاری که از دستش بر می‌آمد به عهده گرفت.
https://www.youtube.com/watch?v=dsFQr5dVyH0&t=8s

بی‌شک برای ما ارتباط رفیقانه با کسانی که برای نخستین بار با آن‌ها آشنا می‌شدیم و گفت و شنود در بارۀ اوضاع سیاسیِ کشورهای مختلف از جمله ایران جزو زیباترین بخش‌های این سفر به یادگار خواهد ماند.


عصر روز ۲۱ ژوئن باخبر شدیم که کشتی بادبانی حامل «لشکر ۴۲۱»، معروف به «کوه»، به سواحل نزدیک به بندر ویگو رسیده است. ناگهان از گوشه و کنار شهر گروه‌های کوچک و بزرگی از رفقا به راه افتادند تا هرچه زودتر شاهد رسیدن زاپاتیست‌ها باشند.


پس از پنجاه روز سفر در اقیانوس، و رسیدن «کوه» به سواحل بیونا، یکی دو قایق کوچک به استقبال آن رفتند.
https://www.farodevigo.es/gran-vigo/2021/06/21/zapatistas-culminan-baiona-50-dias-54000588.html)

اطراف فانوس دریایی بیونا را جمع کثیری از رفقا از کشورهای مختلف احاطه کردند که فقط از فاصلۀ یک سنگ انداختن (اصطلاح خود زاپاتیست‌ها در اعلامیه‌هایشان) از ساحل توانستند به آنها خوش‌آمد بگویند. جوان و پیر فریاد شادی و «زنده باد زاپاتا!» سر داده بودند. با چشم غیرمسلح هم می‌شد دید که مسافرین کشتی نیز با تکان دادن دست درود می‌فرستادند.
از صبح روز ۲۲ ژوئن پیام‌های تلفنی، خبر ورود کشتی حامل زاپاتیست‌ها به بندر ویگو را می‌کرد. با توجه به روند اداری ورود به کشور و پیاده شدن از کشتی، قرار بر این شد که مراسم پیشواز از زاپاتیست‌ها از ساعت پنج بعد از ظهر در «ساحل کارریل» Praia de Carril برگزار شود.


از هیئت استقبال، جمع منتخب خوش‌آمدگویی (یکی از رفقای ما نیز در جمع خوش‌آمدگویی شرکت داشت) و کسانی که امنیت مراسم را به عهده داشتند، توسط اکیپ پزشکی، تست کوید ۱۹ گرفته شده بود. همزمان تمام ساحل را با پرچم‌ها و بنرهایی به زبان‌های مختلف تزئین کردند.


بالاخره هفت رفیقی که «لشکر ۴۲۱»، یعنی اولین هیئت زاپاتیستی را تشکیل می دهند، با قایق کوچکی حدود ساعت شش بعدازظهر به ساحل رسیدند و طبق برنامه‌ی از قبل پیش بینی شده، رفیق ماری خوزه، به عنوان نخستین زاپاتیستی که بر خاک اروپا گام می‌نهد، در مقابل تعداد معدودی از استقبال کنندگان که می‌توانستند در اسلکه جمع بشوند با صدایی رسا فریاد برآورد:
”به نام زنان، کودکان، مردان، بزرگسالان و، روشن است، دگرجنسیتی‌های زاپاتیست اعلام می‌کنم که نام این سرزمین، همان که ساکنین اصلی‌اش آن را ”اروپا“ می نامند، از این به بعد سلومیل کاآخشمک‌اوپ، یعنی ”سرزمین سرکش“ خواهد بود. یا ”سرزمینی که تمکین نمی‌کند، که ضعف نشان نمی‌دهد.“ و تا زمانی که اینجا کسی باشد که نه تسلیم بشود، نه خودش را بفروشد و نه وابدهد، توسط خودی و غیر خودی به این نام شناخته خواهد شد.“

سپس هیئت زاپاتیستی در کنار گروهی از رفقا در میان حلقه‌ای از زنان برای جلوگیری از انتقال ویروس کووید، با حفظ فاصله‌، راهی ساحل شدند. یک گروه موسیقی سنتی با لباس‌های زیبای محلی در فضایی گرم و دل‌انگیز هیئت زاپاتیستی را تا ساحل همراهی کرد.
https://www.youtube.com/watch?v=A3qjpcO16mo

در کنار هر یک از اعضای هیئت، یک مرد و یک زن به عنوان «آیینه» به ساحل رفتند تا هرکدامشان که گویای یکی از مبارزات بود، پیام خوش‌آمدش را به هیئت زاپاتیستی برساند. به این ترتیب هر «آیینه» با تکیه بر تمثیل‌سازی‌های زاپاتیستی، گویای آن بود که بذری که مبارزه‌ی زاپاتیست‌ها می‌پاشد، در آیینه‌ی مبارزات دیگر انعکاس خواهد یافت.
https://www.youtube.com/watch?v=9W-yzadC48I

بعد از مراسم خوش‌آمدگوییِ «آیینه‌ها»، اعضای هیئت بر روی صحنه‌ رفتند تا به زبان بومی خود، خودشان را معرفی کنند و سپس برنامه هنری آغاز شد.
https://www.facebook.com/watch/?v=986040008801906&extid=NS-UNK-UNK-UNK-AN_GK0T-GK1C
در میان شعر و موسیقی، گردانندگان برنامه پیام‌هایی را قرائت کردند.


در روز ۲۴ ژوئن جمعی از جوانانی که از آلمان به پیشواز زاپاتیست‌ها آمده بود، به دیدار هیئت زاپاتیستی رفت تا از محکوم شدن یک زن جوان در بیدادگاهی در فرانکفورت حرف بزند و خواهان پیامی از زاپاتیست‌ها در دفاع از او باشد.

رفیق اِلا که به عنوان «فرد ناشناس - شماره ۱» از نوامبر سال ۲۰۲۰ به خاطر اعتراض به ساختمان یک اتوبان در «جنگل دنن رود» (در ایالت هسن) در بازداشت به سر می‌برد، در روز ۲۳ ژوئن، به جرم «مجروح سازی خطرناک» و «حمله‌ی بدنی» به پلیس به ۲۷ ماه (دو سال و سه ماه) زندان محکوم شد. او متهم شده بود که بر فراز یک درخت در ارتفاع ۱۵ متری، علیه پایین کشیده شدن توسط پلیس، وقتی پایش را می‌کشیدند، مقاومت کرده است. او قصد داشت با اشغال درخت علیه قطع درختان جنگل به منظور ساخت اتوبان A-49 اعتراض کند.
برای محکوم کردن او، دولت و پلیس تمام قوانین رسمی را زیر پا گذاشتند. در دادگاه افراد پلیس بدون دادن اسم و مشخصات و با چهره‌های کاملا پوشیده شهادت می‌دادند و با وجود تضادهای زیاد اظهارات پلیس و فیلم‌های زیادی که به نفع زندانی بود، دادگاه خواست دادستان را اجرا کرد و اِلا محکوم شد.
با شنیدن این خبر، به درخواست فعالین محیط زیست، «لشکر ۴۲۱ زاپاتیستی» در همبستگی با این زندانی سیاسی، پیامی برای او ارسال کرد.
https://vimeo.com/567581257

در روز ۲۵ ژوئن، خاویر الوریگا که به عنوان مسئول کمیته کمک به هیئت زاپاتیستی آنان را همراهی می‌کند، در نشستی در محل «آس پدیرناس» اعلام کرد که یک گروه دیگر، متشکل از ۱۵۰ نفر زاپاتیست‌ تا ۱۵ روز دیگر به پاریس خواهد آمد تا اعضای آن از آنجا عازم کشورهای مختلف اروپا بشوند و در جلسات مختلف به تبادل نظر و تجربه با نیروهای دیگر بپردازند.
جمع ما نیز در پاریس در استقبال از این ابتکار شرکت خواهد داشت.
http://enlacezapatista.ezln.org.mx/

Isisi-zapatistas.jpgپانصد سال پس از اشغال و استعمار مکزیک
گزارشی از بندر ویگو در گالیسیا، اسپانیا

Escuadron241.jpg

گردان ۴۲۱

 (هیئت دریایی زاپاتیست)
آوریل

۲۰۲۱

تاریخ؟ یکی از سحرگاه‌های ماه چهارم. جغرافیا؟ کوهستان‌های جنوب‌شرقی مکزیک. ناگهان سکوتی بر جیرجیرک‌ها حاکم می‌شود، بر واق واق‌های پراکندﮤ سگ‌ها از دوردست‌‌ها و بر پژواک آهنگی که با ماریمبا نواخته می‌شود.

این‌جا در آٌغاز دامنﮤ تپه‌ها پچ‌پچی ست، و نه یک خُرناسه. اگر این‌جایی که هستیم نمی‌بودیم، ممکن بود فکر کرد که صدای امواج دریایی بیکران است؛ نه امواجی که بر کرانه می‌شکنند، بر ساحل یا صخره‌ای بریده شده با ساطور بولهوسی امواج. نه، چیز دیگری. و آنگاه… ناله‌ای دراز و زمین‌لرزه‌ای نابه‌هنگام، مختصر.

 

کوه سینه سپر می‌کند. با تواضع کمی دامنش را مرتب می‌کند. با زحمت پاهایش را از زمین رها می‌کند. از نخستین گام باچهره‌ای در هم کشیده از درد. اکنون از کف‌پاهای این کوه کوچک، دور از نقشه‌ها، دور از مقاصد توریستی و دور از فجایع، خون می‌چکد. اما این‌جا همه چیز همراه است، به این ترتیب بارانی نابه‌هنگام پاهایش را می‌شوید و با گل و لای زخم‌هایش را التیام می‌بخشد.

سیبای مادر [درخت Ceiba] به او می‌گوید ”مواظب خودت باش دخترم“. هواپک [درخت huapác] انگار با خودش حرف بزند می‌گوید ”شهامت داشته باش“. پرندﮤ راه‌پوش Tapacaminas راه را نشانش می‌دهد و در حالی‌که از سویی به سوی دیگری می‌پرد می‌گوید ”به سوی شرق دوست من، به سوی شرق“.

کوه ملبس به درختان، پرندگان و سنگ‌ها گام برمی‌دارد؛ و در مسیرش مردان، زنان و آنها که نه این هستند و نه آن و کودکان دختر و پسر خواب‌آلود حاشیﮤ دامانش را می‌گیرند. از بلوزش بالا می‌خزند و بر قلﮤ پستانش تاج‌ می‌گذارند؛ به شانه‌هایش می‌گذرند و بر بلندای انبوه گیسوانش بیدار می‌شوند.

خورشید که تازه دارد در شرق بر افق روشنایی می‌پراکند، کمی از گردش لجوجانه و روزمرﮤ خود دست می‌کشد. به نظرش می‌آید که کوهی با تاجی از انسان‌ گام برمی‌دارد. ولی ورای خورشید و چند لکه ابر خاکستری که شب فراموش‌شان کرده بود، این‌جا هیچ کس متعجب به نظر نمی‌رسد.

آنتونیوی پیر در حالی‌که قداره دولبه‌اش را تیز می‌کند، می‌گوید ”در واقع همین‌ طور نوشته شده بود“. بانو خوانیتا با آهِ حسرتی آن را تأیید می‌کند.

روی اجاق بوی قهوه و ذرت پخته شده می‌آید. از رادیوی مردمی صدای یک کومبیا [نوعی موسیقی کارائیبی] به گوش می‌رسد. ترانه از یک افسانﮤ غیرممکن حرف می‌زند: کوهی که خلاف سیر طبیعی‌اش دریانوردی می‌کند.

- ❊ -
هفت نفر، هفت زاپاتیست که فراکسیون دریاییِ هیئتی که از اروپا دیدار خواهد کرد را تشکیل می‌دهند. چهار زن، دو مرد و یک دگرجنسیتی. ۱،۲،۴. در حال حاضر لشکر ۴۲۱ حالا دیگر مستقر شده است در مکانی که آن را «مرکز تعلیم دریایی-زمینی زاپاتیستی» می‌نامند در بذرگاه فرمانده رامونا Semillero Comandanta Ramona در منطقﮤ سوتس چوخ Tzotz Choj.

ساده نبود. بیشتر عذاب‌آور بود. برای رسیدن به این تاریخ باید با محظورات دست و پنجه نرم می‌کردیم، با اندرزها، یأس‌، دعوت به متانت و احتیاط، اخلال‌های آشکار، دروغ‌ها، بدگویی‌ها، شمارش مکرر ریز مشکلات، غیبت‌ها، اهانت‌ها و یک جملﮤ تا به حد تهوع تکراری: ”این کاری که در پیش دارید، بسیار دشوار است، برای آن که نگوییم ممکن“. و البته در عین گفتن، به ما دستور می‌دادند چه کاری باید بکنیم و چه کار نه. تمام این‌ها هم در این طرف و هم آن طرف اقیانوس.

روشن است که البته بدون برشمردن بوروکراسی‌ جاهلانه‌، ابلهانه و نژادپرستانﮤ دولت والا را به حساب نیاورده‌ایم.

ولی تمام این‌ها را در فرصت دیگری برایتان تعریف خواهم کرد. حالا باید برایتان کمی از هیئت درخشان زاپاتیست دریانورد بگویم.

این چهار زن، دو مرد و یک دگرجنسیتی انسان هستند. آنان را تستِ تور [مسافرتی] کردند، با برخی تغییراتی که لازم دانستم تا این امکان را کنار بگذارم که یکی از آن‌ها یا همه ارگانیسمی فرازمینی باشند، مثلا رُباتی که قادر است کومبیای سپتیمو را با گام‌های کاملا غلط برقصد. معهذا، هر هفت نفر به نژاد بشر تعلق دارند.

هر هفت نفر در قاره‌ای به دنیا آمده‌اند که ”آمریکا“ نامیده می‌شود و این که شریک درد و خشم خلق‌های اولیﮤ این سوی اقیانوس هستند، آنها را آمریکای‌لاتینی می‌کند. آنها مکزیکی متولد شده‌اند، اولاد خلق‌های نخستینِ مایا، تا آنجا که خانواده‌هایشان، همسایگان و آشنایان‌شان شهادت داده‌اند، آنها زاپاتیست هم هستند، با تأییدیﮤ بخشداری‌های خودمختار و شورای دولت خوب. جرمی که بشود علیه آنان ثابت کرد مرتکب نشده‌اند و یا جرمی که به وقت خودش به خاطر آن مجازات نشده باشند. زندگی می‌کنند، کار می‌کنند، بیمار می‌شوند، درمان می‌شوند، عاشق می‌شوند، دلزده می‌شوند، می‌خندند، می‌گریند، به یادمی‌آورند، از خاطر می‌برند، بازی می‌کنند، جدی می‌شوند، یادداشت برمی‌دارند و توجیه می‌کنند، خلاصه ساکن کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک هستند، در چیاپاس، در مکزیک در آمریکای لاتین، در آمریکا، در کره زمین و الی‌آخر.

این هفت نفر علاوه بر این، داوطلب شدند تا از طریق دریا سفر کنند -امری که در میان گونه‌های گستردﮤ زاپاتیست در سنین مختلف، خیلی هم شور و شوق ایجاد نمی‌کند-. یا یعنی، برای آن که برایتان روشن باشد، هیچ کس نمی‌خواهد با کشتی سفر کند. تا چه حد اسپرانزا و تمام باند دفاع زاپاتیستی در به‌راه افتادن این کارزارِ ترور، که در الگوریتم معروف ”همگی بی‌نوایانه خواهند مُرد“ خلاصه می‌شود، نقش داشتند؟ نمی‌دانم. اما امر شکست دادن شبکه‌های اجتماعی، از جمله واتس‌آپ، بدون داشتن هیچ امتیاز تکنولوژیکی (تازه، حتی بدون آنتن روستایی تلفن همراه)، مرا ترغیب کرد تا خودم هم به اندازﮤ یک دانﮤ ماسﮤ لب دریا قاطی بشوم.

به این ترتیب به خاطر علاقه‌ای که به باند دفاع زاپاتیستی دارم، از معاون موی [معاون فرمانده شورشی، مویسس] اجازه گرفتم تا با هیئتی حرف بزنم که در میان جیغ و داد، گریه‌ها و خنده‌های بچه‌ها خودش را آماده می‌کند برای اشغالی که اشغال نیست… خُب، هست، اما باید بگوییم، یک جورهایی با توافق. چیزی مانند یک انترناسیونالیسم سادیسم-خودآزار که طبعاً آن اورتودوکسی‌ای که لباس پیشتاز به تن دارد، از آن خوشش نمی‌آید، که همان‌طور که باید باشد، آن‌قدر جلو می‌رود که دیگر دیده نمی‌شود.

در جلسه حاضر شدم و با بهترین ادای مصیبت‌بار برایشان از اتفاقات وحشتناک دریا بیکران تعریف کردم: ”استفراغ‌های“ ‌بی‌پایان؛ وسعت یک نواخت افق؛ آذوغﮤ تقریباً بدون ذرت، بدون چُسِ فیل، و -چه وحشتناک!- بدون سُسِ والنتینا؛ هفته‌ها با افراد دیگر بسر آوردن -با کسانی که در ساعات اول با هم لبخند و توجه رد و بدل می کنی و کمی بعد نگاه‌های چپ‌-چپی کُشنده-؛ همین‌طور با جزئیات دقیق از طوفان‌های وحشتناک و تهدید‌های ناشناخته حرف زدم؛ به کراکِن اشاره کردم، به خاطر یکی از این همین عادات بد ادبی، برایشان از یک نهنگ غول‌آسای سفید حرف زدم که خشمگینانه در جستجوی کسی‌ست تا پایش را قطع کند که نقش شایستﮤ قربانی را در یک کومبیای بسیار آهسته باطل می‌کند. بی فایده بود. و باید اعتراف کنم، نه آن که بدونِ فخرِ جنسیتیِ به شدت زخم خورده‌ام، بلکه به این علت که وقتی به آنان امکان سفر از طریق دریا یا هوا را معرفی کردند، بیشتر زنان بودند که گفتند: ”در کشتی“.

این طور شد که نه هفت نفر، نه ده نفر، نه پانزده نفر، بلکه بیش از ۲۰ نفر نام نویسی کردند. حتی ورونیکای کوچولو هم که ۳ سال دارد، وقتی داستان نهنگ سفید را شنید، ثبت نام کرد. آری، باورکردنی نیست. اما وقتی با او آشنا شوید (با دختر بچه، نه با نهنگ) دلتان برایش خواهد سوخت. می‌خواهم بگویم، دلتان برای موبی دیک خواهد سوخت.

پس چرا فقط ۷ نفر؟ خُب، میتوانم برایتان از ۷ جهت‌اصلی حرف بزنم (جلو، عقب، یک طرف، آن طرف دیگر، مرکز، بالا و پایین)، از ۷ خدای نخستین، همان‌ها که جهان را زائیدند و غیره. اما حقیقت این است که، جدای سمبل‌ها و تمثیل‌ها، این تعداد به خاطر آن است که اکثراً هنوز نتوانستند پاسپورت بگیرند و هنوز دارند زور می‌زنند تا بگیرند. بعداً در این باره تعریف می‌کنم.

خُب، شما مطمئناً علاقه‌ای به این مشکلات ندارید. شما می‌خواهید بدانید چه کسانی در ”کوه“ دریانوردی خواهند کرد، از اقیانوس آتلانتیک عبور می‌کنند و اروپا را اشغال… اوه، می‌خواستم بگویم بازدید خواهند کرد. به این علت برایتان عکس‌شان را می‌گذارم و یک معرفی کوچک:

- ❊ -
لوپیتا. ۱۹ ساله. مکزیکی متولد شده است. تسوتسیل از بلندی‌های چیاپاس. به زبان مادریش، تسوتسیل، حرف می‌زند و اسپانیایی را روان حرف میزند. خواندن و نوشتن بلد است. مسئول هماهنگی جوانان منطقه بود و دفتردار محلی کار جمعی. موسیقی مورد علاقه: پاپ، رومانتیک، کومبیا، بالادا، الکترونیک، رپ، هیپ‌هاپ، موسیقی آندی، موسیقی چینی، انقلابی، کلاسیک، راک دهه ۸۰ (اینجور گفتند)، ماریاچی، موسیقی سنتی روستای خودشان… و رکه‌تون (یادداشت ویراستار: آری این ”جهانی که در آن جهان‌های زیادی بگنجد“ نیست. نمی‌دانم چه چیزی باشد. پایان یادداشت). رنگ‌های مورد علاقه: سیاه، سرخ، آلبالویی و قهوه‌ای. تجربﮤ دریایی: وقتی بچه بود، با قایق سفر کرد. او طی شش ماه خودش را آماده کرد تا نماینده بشود. داوطلب شد با کشتی به اروپا سفر کند. طی گذر از دریا نقش گزارشگر [رفقای جوانی که گزارش تهیه می‌کنند: Tercia Compa] را به عهده خواهد گرفت.

- ❊ -
کارولینا. ۲۶ ساله. مکزیکی متولد شده است. در اصل تسوتسیل از بلندی‌های چیاپاس، الان تسلتالِ جنگل لاکندونا. به زبان مادریش، تسوتسیل حرف می‌زند و به علاوه تسلتال و اسپانیایی را روان حرف میزند. خواندن و نوشتن بلد است. مادر سرپرست خانواده با یک دختر ۶ ساله. مادرش در مواظبت از بچه به او کمک می‌کند. هماهنگ کنندﮤ جوانان بود و در حال حاضر فرمانده رهبری سیاسی‌-تشکیلاتی زاپاتیستی است. موسیقی مورد علاقه: کومبیا، تروپیکال، رومانتیک، انقلابی، راک دهه ۸۰ (اینجور گفتند)، الکترونیک و رانچِرو. رنگ‌های مورد علاقه: نخودی، سیاه و آلبالویی. تجربﮤ دریایی: یک بار قایق. او طی شش ماه خودش آماده کرد تا نماینده بشود. داوطلب شد با کشتی به اروپا سفر کند.

- ❊ -
خیمنا. ۲۵ ساله. مکزیکی متولد شده است. چول از شمال چیاپاس. زبان مادریش، چول و اسپانیایی را روان حرف میزند. خواندن و نوشتن بلد است. مادر مجرد با یک دختر ۶ ساله. مادرش در مواظبت از بچه به او کمک می‌کند. او هماهنگ کنندﮤ جوانان بود و در حال حاضر فرمانده رهبری سیاسی‌-تشکیلاتی زاپاتیستی است. موسیقی مورد علاقه: کومبیا، تروپیکال، رومانتیک،، انقلابی، راک دهه ۸۰ (اینجور گفتند)،الکترونیک و رنچرا. رنگ‌های مورد علاقه: بنفش، سیاه و سرخ. تجربﮤ دریایی: یک بار قایق. او طی شش ماه خودش آماده کرد تا نماینده بشود. داوطلب شد با کشتی به اروپا سفر کند. فرمانده دوم هیئت نمایندگی دریایی، بعد از داریو.

- ❊ -
یولی. ۳۷ ساله. در ماه مه، در دریای بیکران ۳۸ ساله خواهد شد. در اصل توخولابال از [منطقﮤ] جنگل مرزی است، در حال حاضر تسلتال در جنگل لاکندونا. اسپانیایی را روان حرف میزند. خواندن و نوشتن بلد است. مادر دو بچه است: یک دختر ۱۲ ساله و یک پسر ۶ ساله. همسرش در مواظبت از بچه‌ها به او کمک میی‌کند. همسر او تسلتال است، یکدیگر را دوست دارند، با هم دعوا می‌کنند و دوباره همدیگر را به زبان اسپانیایی دوست دارند. او مروج آموزش و پرورش بود، تعلیم دهندﮤ آموزش و پرورش (به مروجین آموزش و پرورش تعلیم می‌دهند) و هماهنگ کنندﮤ جمع محلی. موسیقی مورد علاقه: رومانتیک، گروهی، کومبیا، باییه‌ناتو، انقلابی، تروپیکال، پاپ، ماریمبا، رانچِرا، راک دهه ۸۰ (اینجور گفتند). رنگ‌های مورد علاقه: سیاه، قهوه‌ای و قرمز. تجربﮤ دریایی: صفر. او طی شش ماه خودش آماده کرد تا نماینده بشود. داوطلب شد با کشتی به اروپا سفر کند.

 

- ❊ -
بِرنال. ۵۷ ساله. توخولابال از بخش جنگل مرزی. به زبان مادری، توخولابال حرف میزند و اسپانیایی را روان حرف میزند. خواندن و نوشتن بلد است. پدر ۱۱ فرزند است: بزرگترینشان ۳۰ ساله و کوچکترین‌شان ۶ ساله است. خانواده‌اش در مواظبت از بچه‌ها به او کمک می‌کند. او میلیشیا بود، مسئول محلی، معلم مدرسﮤ کوچک زاپاتیستی و عضو شورای دولت خوب. موسیقی مورد علاقه: رانچِرا، کومبیا، هویچولِ موزیکال، ماریمبا، انقلابی. رنگ‌های مورد علاقه: آبی، سیاه، خاکستری و قهوه‌ای. تجربﮤ دریایی: کانوا و قایق. او طی شش ماه خودش آماده کرد تا نماینده بشود. داوطلب شد با کشتی به اروپا سفر کند.

- ❊ -
داریو. ۴۷ ساله. چول از شمال چیاپاس. به زبان مادری، چول حرف میزند و اسپانیایی را روان حرف میزند. خواندن و نوشتن بلد است. پدر ۳ فرزند است: یک پسر ۲۲ ساله، یکی دیگر ۹ ساله و کوچکترین‌شان یک دختر ۳ ساله. یک پسر و دخترش با مادرشان در ماه ژوئیه با هواپیما به اروپا می‌روند. او میلیشیا بود، مسئول محلی، مسئول منطقه‌ای، در حال حاضر فرمانده رهبری سیاسی‌-تشکیلاتی زاپاتیستی است. موسیقی مورد علاقه: رانچِرا از برتین و لالو، تروپیکال، ماریمبا، موسیقی محلی و انقلابی. رنگ‌های مورد علاقه: سیاه و خاکستری. تجربﮤ دریایی: کانوا. او طی شش ماه خودش آماده کرد تا نماینده بشود. داوطلب شد با کشتی به اروپا سفر کند. او هماهنگ کنندﮤ هیئت دریایی زاپاتیست خواهد بود.

 

- ❊ -
ماری‌خوزه. ۳۹ ساله. توخولابال از بخش جنگل مرزی. اسپانیایی را روان حرف میزند. خواندن و نوشتن بلد است. او میلیشیا بود و مروج بهداشت و تعلیم دهندﮤ آموزش و پرورش [برای تأکید در مورد این که او نه زن است و نه مرد، همه جا در اطلاعیﮤ اسپانیایی برای او از حرف تعریف دگرجنسیتی استفاده می‌شود. - م.]. موسیقی مورد علاقه: کومبیا، رومانتیک، رانچِرا، پاپ، الکترونیک، راک دهه ۸۰ (اینجور گفتند)، ماریمبا و انقلابی. رنگ‌های مورد علاقه: سیاه و آبی و سرخ. تجربﮤ دریایی: کانوا و قایق. او طی شش ماه خودش آماده کرد تا نماینده بشود. داوطلب شد با کشتی به اروپا سفر کند. او برگزیده شده است به عنوان نخستین زاپاتیست پیاده شود و با او اشغال... باشد، دیدار از اروپا آغاز می‌شود.

- ❊ -
بدین ترتیب اولین پایی که بر زمین اروپا نهاده خواهد شد (روشن است که اگر به ما اجازه بدهند پیاده شویم) نه پای یک مرد خواهد بود، و نه پای یک زن. پای یک دگر جنسیتی خواهد بود.

چیزی که معاون فرمانده فقید مارکوس به عنوان یک ”سیلی آتشین برای تمام چپ هترومردسالار“ ارزیابی می‌کرد. تصمیم گرفته شد نخستین کسی که از کشتی پیاده می‌شود، ماری‌خوزه باشد.

وقتی هر دو پایش را بر قلمرو اروپا بگذارد و از حالت تهوع بهبود یابد، ماری‌خوزه فریاد خواهد زد:
”تسلیم شوید رنگ‌پریده چهرگانِ هترو مردسالار که دیگرگونه‌ها را عذاب می‌دهید!“

نه بابا، شوخی است. اما، راستش را بگویید، جالب نیست که چنین چیزی بگوید؟

نه، وقتی ماری‌خوزه، رفیق زاپاتیست دگرجنسیتی روی زمین پا بگذارد، با صدایی موقرانه خواهد گفت:
”به نام زنان، کودکان، مردان، بزرگسالان و، روشن است، دگرجنسیتی‌های زاپاتیست اعلام می‌کنم که نام این سرزمین، همان که ساکنین اصلی‌اش آن را ”اروپا“ می نامند، از این به بعد سلومیل کاآخشمک‌اوپ، یعنی ”سرزمین سرکش“ خواهد بود. یا ”سرزمینی که تمکین نمی‌کند، که ضعف نشان نمی‌دهد.“ و توسط خودی و غیر خودی، تا زمانی که اینجا کسی باشد که نه تسلیم بشود، نه خودش را بفروشد و نه وابدهد، به این نام شناخته خواهد شد.“

- ❊ -
پس این طور مقرر شد.
معاون گاله‌آنو
آوریل ۲۰۲۱

(ادامه خواهد داشت…)

 

برگرفته از:
http://enlacezapatista.ezln.org.mx/2021/04/17/escuadron-421/

کمیسیون ششمین [بیانیه‌ از جنگل لاکندونا]
مکزیک

۱۰ آوریل ۲۰۲۱ camino-a-europa.jpg

خطاب به افراد، گروه‌ها، جمع‌ها، سازمان‌ها، جنبش‌ها و خلق‌های اولیه‌ی اروپا که در انتظار دیدار ما هستند؛
به حامیان ششمین‌ [بیانیه از جنگل لاکندونا] در سطح کشوری و بین‌المللی؛
به شبکه‌های مقاومت و شورشگری؛

به کنگره ملی بومی؛
به خلق‌های جهان:

Escuadron241.jpg

 گردان ۴۲۱

 (هیئت دریایی زاپاتیست)
۲۰۲۱ آوریل

 

210101-EZLN-Declaracion_conjunto_de_la_Europea_de_abajo-EZLN_2.jpg

بیانیه مشترک بخشی از اروپای از پایین با

ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی