قسمت سوم : سه شانه
ترجمهء بیتا منصوری و مصطفی ناصر

کمترازیک لحظه، ماه برشانه های شب نمایان شد. ابرها ازهم پراکنده شدند، بسان پرده ای که کنارکشیده می شود، وسپس رد نورانی جسمی شبگرد برپهنه شب خرامیدن آغازکرد. آری، بسان داغی که دندانی برشانه می نشاند. به هنگامی که، دراوج آرزوها نمی دانی که فرو می افتی یا بالا می روی.
بیست سال پیش، درکشاکش بالا خزیدن ازاولین تپه ها به هوای بالا رفتن از کوهستان های جنوب شرقی مکزیک، درپیچ وخم جاده ای نشستم. ساعت؟ دقیقآ به یاد نمی آورم، اما گویی زمانی بود که شب لبریزاز صدای جیرجیرکها ندا می داد: بهترآن است بروم بخوابم، چنان خوابی که هیچ خورشیدی توان بیدارکردن کسی را نداشته باشد. شاید هم سحربود وآغازسپیده دم.
وقتی که می کوشیدم نفسی تازه کنم وتپش های قلب ام را آرام سازم، دراین فکربودم که آیا انتخابی کاری بی هیاهو آرام ترنخواهد بود؟ با این همه، این کوهستانها تا اکنون که پای من بدانها رسیده بدون من به خوبی روزگار گذرانده اند. از نبودنم هم دلتنگ نخواهند شد.
تا یادم نرفته باید بگویم که هنوزچپق ام را روشن نکرده بودم. درحقیقت، حتی ازجایم هم نجنبیدم. نه به خاطرمراعات دیسیپلین نظامی، بلکه ازاین جهت که تمام وجودم و هیکل زیبای آن زمانم درد می کرد. با شروع ضوابط جدید (و خود انضباطی پولادین) که تا همین امروزنیزدرمن باقی مانده است شروع کردم به لعن ونفرین استعدادم در به زحمت ودردسرانداختن خودم.
درحالی که مشغول تمرین نق نق زدن سرخودم بودم، آدم شریفی را دیدم که با کیسه ای ذرت بردوش ازتپه بالا می رفت. کیسه سنگین به نظر می رسید، و آن مرد با کمری خم شده راه می رفت. همراهان درنیمه های سربالائی تپه بارم را ازمن گرفته بودند تا از راهپیمایی عقب نیفتنم. اما آنچه سنگینی می کرد، بار زندگی بود، نه کوله پشتی. به هرصورت نمی دانم برای چه مدتی آنجا نشسته بودم که مدتی بعد آن مرد دوباره رد شد، این بار ازتپه پایین می رفت و بار نداشت. اما بازهم آن مرد شریف خمیده خمیده راه می رفت. فکرکردم «عجب!» (این تنها کاری بود که می توانستم انجام دهم بدون آن که سراپایم به درد آید)، «با گذشت زمان این طور خواهم شد، رفتارمردانه ام ازدست خواهد رفت و آینده ام همچونتصویر بمب جاذبهء جنسی به انتخابات شباهت پیدا خواهد کرد، یعنی دوز و کلک».
ودقیقآ همانطورکه انتظارمی رفت درعرض چند ماه، هنوزهیچ نشده مثل یک علامت سئوال راه می رفتم. اما نه به خاطرسنگینی کوله پشتی ام، بلکه به این دلیل که نمی خواستم دماغم در قلاب شاخه ها و پیچک ها گیر کند.
حدود یک سال بعد آنتونیوی پیررا دیدم. سحرگاهی به کلبه اش رفتم تا برایش ترتیای تست شده و «پینوله» ببرم [ذرت را اول تست کرده، بعد آردش می کنند. گاهی اوقات آن را با شکر شیرین کرده، به آن کاکائو، رازیانه و دارچین نیز می زنند. در گذشته خوردن این آرد تنها در میان بومیان شمال مکزیک مرسوم بود.- مترجم] . آنموقع ما ازآفتابی شدن بین اهالی روستاها خودداری می کردیم و فقط تعداد بسیاراندکی ازبومیان از ما خبر داشتند. آنتونیوی پیرتعارف کرد که تا اردوگاه همراهیم کند، وسپس او محموله را به دولنگه بارتقسیم کرد و کیسهء خودش را به پیشانی بندش آویخت. من بار وبندیل ام را درکوله پشتی چپاندم، چون نمی توانستم از پیشانی بند استفاره کنم. مدتی را به کمک نورچراغ قوه طی کردیم تا لب چراگاه رسیدیم، آن جا که درختها شروع می شد. کنار جویباری توقف کردیم ودرانتظارماندیم تا سپیده بدمد.
دقیقآ به یاد ندارم که چه حرف هایی بین من و آنتونیوی پیرردوبدل شد، اما آنتونیوی پیربرایم تعریف کرد که بومیان همیشه به حالت خمیده راه می روند حتی اگرباری بردوش حمل نکنند، زیرا که آنها بار دیگران را برشانه می کشند.
پرسیدم یعنی چه؟ آنتونیوی پیرگفت که نخستین خدایان، آن ها که جهان را زائیده اند، مردان و زنان را ازذرت درست کردند، این است که آنها همیشه جمعی گام برمیدارند. و ادامه داد که راه رفتن کلکتیو، یعنی اندیشیدن به دیگران، به رفیق. ». آنتونیوی پیرادامه داد: «به همین خاطراست که بومیان خمیده – خمیده راه می روند ، زیرا قلب خود و قلب های همه را برشانه هاشان حمل می کنند».
ازهمین رو فکرکردم که برای حمل چنین باری دوشانه کافی نخواهد بود.
زمان گذشت، و با آن، گذشت آنچه گذشت. ما برای پیکار آماده شدیم و اولین شکستمان هنگامی بود که با این بومیان روبرو شدیم. آنها وما خمیده راه می رفتیم، ولی این کارما ازسرغروربود ومباهات، درحالی که آنها به این خاطر که ما را حمل می کردند (اگرچه حالیمان نبود). بعد، به آنها بدل شدیم، و آن ها به ما بدل گشتند. شروع کردیم خمیده راه رفتن، خمیده ولی آگاه از این که برای این همه باردو شانه کافی نخواهد بود. پس ما دریک اول ژانویه در سال 1994 دست به قیام مسلحانه زدیم... تا شانه ی دیگری بیابیم که درگام برداشتن، یعنی در به انجام کار، یاری مان دهد.

شانه سوم
همچنان که پیرامون منشاء ملت مکزیک سخنان زیادی گفته می شود، تأسیس روستاهای بومی زاپاتیستی نیزدر تاریخ معاصر، افسانه های خود را دارد: ساکنین این خاک اکنون سه شانه دارند. درمقایسه با آدم های معمولی که دوشانه بیشترندارند، زاپاتیست ها شانه ی سومی را به آن افزوده اند: شانهء «جامعه مدنی» داخلی وبین المللی را.
دریکی ازقسمت های بعدی این ویدیوی «عجیب وغریب» از پیشرفت هایی که برای روستاهای زاپاتیستی بدست آمده صحبت خواهم کرد. پس خواهید دید که چه دستاوردهای عظیمی هستند، عظیم ترازآنچه ما رؤیایش را درسرمی پروراندیم.
اما حالا می خواهم برایتان تعریف کنم که این امرمقدورشد چون «کسی» شانه اش را به ما داد.
معتقدیم که بخت یارمان بود. ازهمان روزی که جنبش مان آغازگشت ازسراسر پنچ قاره جهان صدها هزارنفرازما حمایت کردند وبرای مان مایه دلگرمی فراهم کردند. به رغم همه محدودیت هایی که وجود دارد هنوزهم این جانبداری ازما ولطفی که وجود دارد فروکش نکرده است، محدودیت هایی که مربوط می شود به دوری ومسافت، تفاوت های فرهنگی و زبانی، مرزها و گذرنامه ها، اختلاف نظرهای سیاسی، مانع هایی که دولت های فدرال و ایالتی ایجاد می کنند، پست های بازرسی نظامی، اذیت و آزار و خشونت، تهدید وحملات گروه های شبه نظامی، بدگمانی ها وسوء ظن خودمان، بی ادبی ما، عدم درک دیگران توسط ما، ونیز ازناشیگری وشلختگی مان.
نه، با وجود همه این محدودیت ها (وهمه آن چیزهای دیگری که می دانیم) «جامعه مدنی» مکزیکی و بین المللی هرچه ازدستشان برآمده، برای ما وبا ما انجام داده اند.
اقداماتی که آنها انجام داده اند نه ازسردلسوزی وترحم بوده، نه ازسرنیکوکاری، نه سیاست مد روز، ونه ازسرسودای تبلیغاتی، بلکه به این دلیل که آنها به این یا آن شکل قضیه ای را از آن خود کرده اند که که برای ما به تنهائی بزرگ است: بنای دنیایی که در آن همهء دنیا ها بگنجند. یعنی جهانی که قلب همهء انسان ها را حمل کند.
دراین یک سال افراد ویا سازمانهایی دست کم ازچهل و سه کشور و نیزازسرزمین خودمان مکزیک، ازگوشه وکنارهای بسیار دورافتاده مکزیک و جهان، از جزایری کوچکی که با وجود توفان های نئولیبرال خود را حفظ کرده اند، آمدند تا ازحلزون های زاپاتیستی دیدارکنند و با شورای دولت خوب حرف بزنند (چه درمورد پروژه ها باشد، یا اهدای کمک، یا برای گفتگو و تبادل نظر، و یا صرفآ به منظور آشنا شدن با پروسه خودمختاری).
مردان و زنان بسیاری به شکل منفرد یا به عنوان سازمان ازکشورهای اسپانیا، آلمان، سرزمین باسک، اسلوانی، ایتالیا، سویس، اسکاتلند، ایالات متحده آمریکا، دانمارک، بلژیک، فنلاند، استرالیا، آرژانتین، فرانسه، کانادا، لهستان، سوئد، هلند، نروژ، برزیل، گواتمالا، ترکیه، شیلی، کلمبیا، السالوادور، پرو، یونان، پرتغال، ژاپن، افریقای شمالی (براساس آنچه درگزارش آمده، نمی دانم دقیقآ ازکدام کشور)، نیکاراگوئه، انگلستان، اروگوئه، بولیوی، اتریش، زلاند نو، اسرائیل، ایران، جمهوری چک و همه ایالت های جمهوری مکزیک. همگی شانه هایشان را به دو شانهء روستاهای ما داده اند تا ازاین طریق شرایط زندگی بومیان زاپاتیست را به شکلی رادیکال بهبود بخشند.
بنابراین، درعرض یکسال هزاران نفربه شکل منفرد یا سازمانهای توده ای، سازمانهای غیردولتی، سازمانهای امدادرسانی انساندوستانه، سازمانهای مدافع حقوق بشر، شرکت تعاونی، مقامات بخشداری در ایالتهای دیگر مکزیک و گوشه وکنار دنیا، هیئت های دیپلماتیک دیگرملتها، محققان دانش وفن، هنرپیشه، موسیقی دان، روشنفکر، مذهبی، صاحب مغازه و کارگاه کوچک، کارمند، کارگر، زن و «مرد» خانه دار، کارگر مرد و زن صنعت سکس، کسبه، فروشنده دوره گرد، فوتبالیست، دانش آموز، معلم، دکتر، پرستار، صاحب شرکت، پیمانکار، مقامات ایالتی و ازاین قبیل به حلزون ها و شوراهای دولت خوب سفر کرده اند ( گاهی با طرح های تولیدی، گاهی با کمک مالی، گاهی با گوش شنوا و با احترام تمام، گاهی با کلام برادرانه، گاهی ازسرکنجکاوی، گاهی با حمایت علمی، گاهی با امید به حل وفصل مسائل توسط گفتگوهای محترمانه و قرارداد بین طرفین برابر).
فقط از حلزون «اوونتیک» Oventic گزارش رسیده که درطی یکسال آنها با 2921 نفر ازکشورهای دیگر و 1537 نفر ازمکزیک نشست داشته اند، بدون به حساب آوردن رفقای پایه های کمک رسانی زاپاتیستی اعم از زن و مرد که به منظور حل وفصل مشکلاتشان به شورای دولت خوب مراجعه کرده اند.
شانه سوم مبارزهء زاپاتیستی رنگهای بسیار دارد، به زبانهای متعددی حرف می زند، با نگاه های گوناگونی می بیند. وهمراه با بسیاری گام بر می دارند.
با همه آنها حرف می زنیم و دوستشان داریم، می خواهیم از آنان قدردانی کنیم با سپاس.

حساب مالی
خوب، وقت حسابرسی ست. خواهش می کنم حوصله داشته باشید، زیرا بررسی حساب و کتاب همه شوراها به گردن من افتاده ، تا این گزارش را تهیه کنم. هر کدام از این شوراها «شیوه» خاص خودش را دارد که چه چیزی در جدول «دریافتها» و«پرداختها» بگذارد. به هر حال این مسألهء ساده ای نبود ولی همهء جزئیات آن را می توانید از تاریخ 16 سپتامبر همین سال از هریک از حلزون های مربوطه بخواهید.
در مجموع، پنج شورای دولت خوب که در مناطق زاپاتیستی عمل می کنند، گزارش می دهند که تقریبا دوازه میلیون و نیم پزو وارد صندوق شده است، هزینه ها و مخارج تقریباً ده میلیون، و تتمه آن حدود دو میلیون ونیم پزو است.
درهر یک از موارد مشخص اختلافات قابل ملاحظه ای در گزارش حسابرسی امور مالی شورای دولت خوب مشاهده میشود. به این دلیل است که بعضی از شوراها تمام پولی که از آن مطلع شدند گزارش کردند، یعنی، شامل حساب هایی میشود که یا آنها مستقیما دریافت میکنند و یا آن مبالغی که بخشداری های خود مختار شورشگر زاپاتیستی طبق مصوبه های شورای دولت خوب دریافت کرده اند.
گزارش شورای دولت خوب دیگر مناطق شامل آن چیز هایی است که خود آن ها مستقیما در دست داشتند، بدون حساب آن کمکهایی که بخشداری های خود مختار شورشگر زاپاتیستی دریافت کرده اند.
هم چنین اختلافات قابل ملاحظه ای در رابطه بادرآمدهای شورای دولت خوب هم وجود دارد، ودر حقیقت این امر به خاطر گستردگی شورای دولت خوب این مناطق است (مثل منطقهء لوس آلتوس و منطقه جنگل- مرز) که قلمرو وسیعی را در بر میگیرد؛ در موارد دیگر به خاطر آن است که این شوراها توسط «جامعه مدنی» بخوبی شناخته شده اند (مثل اوونتیک و لا رئالیداد)، و در برخی موارد دیگراین تفاوت ها بر میگردد به رشد و گسترش سازمانی در آن مناطق که هنوز چشمگیر و آشکار است.
با این حال به شکل تقریبی آمار و ارقام (اینجا سرراست و روند شده است، زیرا رفقا حتی یک شاهی را هم گزارش کرده اند)، این برخی اطلاعات است که در گزارش هر یک از شوراها در عملکرد یکسال شان آمده:
شورای دولت خوب دریافت سالانه پرداخت سالانه
آر. باریوس Roberto Barrios یک میلیون و ششصد هزار پزو یک میلیون پزو
مورلیا Morelia یک میلیون و پنجاه هزار پزو نهصدهزار پزو
لا گاروچا La Garrucha ششصد هزار پزو سیصد هزار پزو
اوونتیک Oventic چهارونیم میلیون پزو سه و نیم میلیون پزو
لا رئالیداد La Realidad پنج میلیون پزو چهار میلیون پزو

با این پول چه کرده اند؟ خوب، زمان حساب پس دادن می رسد. الان اجازه بدهید از پیش بگویم که هیچ بخشی از این پولها برای استفاده شخصی مصرف نشده است.
احتیاجات شخصی مسئولین حکومت خود مختاریعنی کسانی که به نوبت دولت شورای خوب را هدایت میکنند، روزهائی که در حلزون ها مشغولند، توسط روستاها و یا ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی برآورده می شود. برای مثال میانگین مخارج روزانه (بدون حساب کردن حمل و نقل و یا رفت و برگشت از روستاهای محل اقامت تا بخشداری خود مختار) یک عضوشورای دولت خوب لاگاروچا کمتراز هشت پزو است (در دیگر مناطق مقداری بیشتر می شود). در مورد اوونتیک این مخارج صفر پزو است، بخاطر اینکه مسئولین امورترتیای تست شده، لوبیا و قهوهء خود را با خودشان همراه دمی آورند، البته اگر داشته باشند(اگر هم که نداشته باشند، خوب، علف دم کرده می خورند).
شما این موضوع را مثلاً با آن چه رئیس IMSS [انستیتوی مکزیکی بیمه های اجتماعی] درمکزیک در می آورد مقایسه کنید (که مزدش را برای ازمیان بردن دستاوردهای کارگران این انستیتو می گیرد)، و یا بعنوان مثال قیمت چند حوله در اقامتگاه ریاست جمهوری کشورمان [نشریات مکزیک پرده از خرید حوله به مبلغ دو میلیون دلاربرای اقامتگاه رئیس جمهور برداشته اند- مترجم]، یا برای نمونه آنچه که پرداخت میشود برای چند تشک خانهء یک کارمندان دولت فوکس در خارج [یکی دیگر از موضوعاتی که سر و صدا راه انداخت، خرید تشک های چند هزار دلاری برای اقامتگاه نمایندهء دولت مکزیک در یکی از ارگان های اروپا در پاریس بود - مترجم]، و یا در مقایسه با حقوق نمایندگان و سناتورهای دولتی.
مثل روز روشن است که مسئولین بخشداریهای خودمختارنه محافظ شخصی دارند و نه چیزی به مشاورین پرداخت می کنند، نه هر سال ماشین های نو می خرند، نه در رستوران های شیک وپر زرق و برق غذا می خورند، و نه اعضای خانوادهء خود را در لیست حقوقی وارد می کنند.
به عبارتی تجمل وزرق وبرق از ملزومات حکومت کردن نیست.

شانهء کسی که اکنون جشن تولدش برپا ست

تجلیل از«شانهء سوم» مستلزم نام بردن از کسانی است که، به رغم سکوت ما که میتوانست دلیلی بر بیراهه رفتن، ناپدید شدن، درگیری های داخلی، غیبت ، و یا شایعاتی که در این روزها مد است باشد، هشیارانه و مصمم کوشیده اند تا هدف مبارزه ای را که اینجا در جریان است درک کنند (و شیوه ها و شرایط زمانی ای که در آن مبارزه می شود را).
گوش سپردن به آن چه آن دیگری می گوید، و بخصوص به آن چه درباره اش سکوت می کند، تنها از طریق کسانی ممکن بوده است که در مسیر مشترک با ما همراه اند و گاهیبار آن را به دوش می کشند.
اشاره من به همه آنهایی است که مسلمآ کارهای مهمتری دارند، و با این همه با دقت فراوان فرصت می کنند که ببینند و گوش بسپارند به کسانی که معمولاٌ نادیده گرفته می شوند و کسی صدای شان را نمی شنود (مگر آنگاه که رویداد های «مهمی» اتفاق بیفتد).
از کسانی حرف می زنم که مثل خود ما دراین ماه سپتامبر بیست ساله می شوند. در بخش اول فقط به شکلی گذرا از آن ها نام برده ام، زیرا برای ما آن ها فقط یک وسیلهء ارتباط جمعی نبوده اند. پس می دانید که از کسانی حرف می زنم و در باره شان می اندیشم که روزنامهء مکزیکی «لاخورنادا» را هدایت، یا در آن کار می کنند.
همچون بسیاری مردان و زنانی که از مبارزات خلق های بومی حمایت می کنند (و حمایت شان از زاپاتیستها به همین دلیل است) این «خورنالِه رو» [«آفتاب نشینان» در زبان اسپانیائی Jornamerol برابر است با آفتاب نشین، و Jornaleo به مفهوم شخصی ست که به «خورنادا»، و یا روزنامهء «لاخورنادا» تعلق داشته باشد. مارکوس با این شیوهء بازی با کلمه، در واقع کنایه به آن دارد که دست اندرکاران این روزنامهء، مانند کارگران آفتاب نشین از فردای خود با خبر نیستند.- مترجم] به خاطر مد روز، یا منفعت جوئی به توده های زاپاتیست نمی نگرند و یا به حرف هایشان گوش نمی سپارند. راه و روش آنها چیزی فراتراز کار صرفآ روزنامه نگاری است، قضیه برمیگردد به آنچه بعضی ها آن را «تعهد اخلاقی» می نامند، مسأله برسر زنده نگهداشتن خواست وآرزوی تغییری واقعی وعادلانه است، ونه صرفآ اشتیاق منفعت طلبی های مادی یا سیاسی یا هردو. نمی خواهم با گفتنن وقتی می گویم «خورنالِه رو» قصد ندارم بی عدالتی کرده، بگویم فقط آن ها دست و دلباز بوده اند، برعکس منظورم این است که آنها پیگیرند، ونظیراین آدمها زیاد نیستند ، تعداد افرادی که بتوانند این گونه حرف بزنند، و بیست سال کلامشان را حفظ کنند خیلی کم است.
شاید کمی تعجیل کردم، اما مطمئنآ آن روز، روز جشن تولد، وقتی که روزنامه «لاخورنادا» اززیرچاپ بیرون آید پرخواهد بود ازپیامهای تبریک به مناسبت بیستمین جشن تولدش، آنقدرکه پیدا کردن یک جای خالی برای چاپ پیام تبریکی که ما، کوچکترین برادرهایتان برایتان می فرستیم مشکل باشد.
هم ازاین رو ما زمان را جلوترمی اندازیم و پیشا پیش دراین روز«نه ـ جشن تولد» همگی تان را درآغوش می فشاریم. فقط یکبار، اما یکبار از آن نوعی که فقط بین برادران وجود دارد، که با آن به یکدیگر چیزهائی را می گویند که نمی توان با زبان گفت. به همان اندازه نیزامیدوارم قادر باشم خالصانه ترین آرزوی قلبی ام را (نه بعد ازمرگ) که رودرو به یکایک شما، وابستگان «خورنادا» تقدیم کنم.
و همان طور که «سیلی نقد به ازحلوای نسیه» است (آیا اینطوری نیست؟ ببخشید، پرت و پلا گوییهای کابینه دولت واگیردار است)، ما هم وقت کیک بریدن سهم مان را می خواهیم، البته می دانیم کیک هراندازه هم که بزرگ باشد، هرگز به اندازه قلبی که شما درسینه دارید نخواهد بود.
دست آخر آرزو داریم که جشن تولدتان به خوشی وسعادت برگزار شود (خودتان را زیاد خسته نکنید، چون اتفاقات زیادی خواهدافتاد که برای دیدن و شنیدن شان، به انسان های صادق نیاز خواهد بود).
به همه افراد «جامعه مدنی» تولد حلزونها وشوراهای دولت خوب را تبریک می گوئیم، و از بابت شانه سوم سپاسگزاریم.
بله، بدرود، و اگر چهرهء «پینیاتا»[Piñata عروسکی ست کاغذی که آن را با آب نبات و شیرینی جات دیگر پر می کنند. در مراسم مختلف، بخصوص در جشن های تولد، آن را با طناب آویزان می کنند و بعد به نوبت، چشمان افراد را بسته، آن ها را چند دور به گرد خود می چرخانند. بعد او باید با چوب به این عروسک آویخته بزند. آنقدر افراد عوض می شوند تا این عروسک بر اثر ضربه های چوب دستی از هم بپاشد و شیرینی های درونش روی زمین بپاشد. در اصل این سنت را اسپانیائی ها به مکزیک آوردند. در آن دوره به جای عروسک، ستاره ای با هفت شاخک، به عنوان هفت گناه کبیره آویزان می کردند. امروزه آن را به شکل افراد و یا حیوانات، می سازند.- مترجم] شبیه به بوش بود، از شما خواهم خواست دستی برسانید.

از کوهستانهای جنوب شرقی مکزیک
معاون فرمانده شورشی مارکوس
مکزیک، اوت 2004 ، 10 و 20

بعدالتحریر:
جشن تولد من آسانتر خواهد بود. کمی پوسول تلخ [نوشیدنی ست که با ذرت و شکر درست می کنند. و روستائیان آن را به عنوان غذا با خود به مزارع می برند. طبیعی ست که در صورت فقر، این پوسول یا با مقدار کمی شکر، و یا بدون آن تهیه شود. – مترجم] خواهیم خورد، نه به خاطراینکه من آن را دوست دارم، بلکه به این خاطرکه دهن بچه ها را ببندم.

مکزيک ۲۰ ژوئن ۲۰۰۵
ترجمهء بهرام قديمی

به خلق مکزيک:
به خلق های جهان:
برادران و خواهران:

اولين و تنها نکته: به اطلاعتان می رسانيم که از اواسط سال ۲۰۰۲ ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی وارد فرايندی جهت سازماندهی مجددِ ساختار سياسی - نظامی خود گشت. اين سازماندهی مجدد داخلی ديگر به پايان رسيده است.
ما در مقابل يک حمله و يا عملياتی از دشمن که باعث از ميان رفتن رهبری فعلی مان شود، و يا بخواهد ما را بطور کامل از ميان بردارد، از شرايط لازم برای ادامهء حيات برخورداريم. رده های فرماندهی و توالی مسئوليت ها به روشنی مستقر شده اند. به همين شکل، در صورت حملهء نيروهای دولتی و شبه نظاميان به ما، گام هائی که بايد برداشت روشن گشته است.
کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی به اطلاع می رساند که از شرايط رهبری مبارزهء زاپاتيستی برخوردار است، حتا اگر به دليل زندان، مرگ، و يا مفقودالاثر شدن، يک بخش از رهبری فعلی و شناخته شده خود و يا کل آن را از دست بدهد.
فقط همين.

دمکراسی !
آزادی!
عدالت!
از کوهستان های جنوب شرقی مکزيک
از سوی کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی.
معاون فرمانده شورشی مارکوس
مکزيک، ماه ششم سال ۲۰۰۵

Comunicados del EZLN - 20.06.2005 , en el idioma Farsi (Persa) por Bahram Ghadimi

مکزيک ۲۰ ژوئن ۲۰۰۵
ترجمهء بهرام قديمی

به خلق مکزيک:
به خلق های جهان:
برادران و خواهران:

نخست - همان طور که به اطلاع رسانديم، از روز ۱۹ ژوئن ۲۰۰۵ ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی حالت آماده باش سرخ عمومی را در مناطق شورشی برقرار کرد.
دليل اين آماده باش سرخ عمومی اين است که کميتهء مخفی انقلابی بوميان - فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی تمام نيروهای شورشگر، فرماندهان، مسئولين محلی و منطقه ای و پايه های کمک رسانی اش را به مشورت فراخوانده است.
اين آماده باش سرخ ابزار دفاعی احتياطی ست. همان گونه که به خاطر داريد، در فوريهء ۱۹۹۵ در حالی که ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی داشت يک نظرخواهی درونی به پيش می برد، از سوی نيروهای دولتی مورد حمله قرار گرفت. در آن مورد عوامل خيانت ارنستو زدييو پونسه دِ لئون (در آنزمان رئيس جمهوری و امروز کارمند شرکت های چند مليتی) و موکتسوما بررَگان (آنزمان وزير دولت و امروز کارمند سليناس پليه گو) بودند.

دوم - رهبری ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی از فداکاری، استعداد و قهرمانی های پايه های کمک رسانی، مسئولين، ميليشيا و شورشگرانش به خاطر اين جنگ و مقاومت تقريباً ۱۲ ساله قدردانی می کند. هر عمل خوبی که انجام داديم و دستاوردهای مان نتيجهء تلاش آنان بود. مسئوليت همهء اشتباهات فقط بر عهدهء رهبری زاپاتيستی ست.
کميتهء مخفی انقلابی بوميان - فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی بيلانی از مرحله ای که سازمان ما در آن بسر می برد همراه با تجزيه و تحليلی از شرايط فعلی کشور را به نيروهای شورشگر ارائه می دهد. به علاوه به پايه های کمک رسانی يعنی همان ها که فرماندهی عالی جنبش ما را تشکيل می دهند، گام جديدی را برای مبارزه پيشنهاد می کند. گامی که از جمله به معنی به خطر انداختن برخی ازدستاورد های کوچک و يا بزرگ مان و تشديد تهديد و تعقيب عليه روستاهای زاپاتيست است.
به همين دليل وقتی با ساکنين شان حرف زديم، ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی رشتهء کلام را همان گونه که از اول ژانويهء ۱۹۹۴ به آن متعهد شده، به خود آن ها باز گرداند. حالا همهء زاپاتيست ها اخلاقاً آزادند که در گام بعدی، اگر اين گام در همه پرسی توسط اکثريت پذيرفته شود، همراهی با ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی را ادامه دهند، يا نه.

سوم - وقتی اين همه پرسی به اتمام رسيد، نتيجه اش را به اطلاع افکار عمومی ملی و جهانی خواهيم رساند.

دمکراسی !
آزادی!
عدالت!
از کوهستان های جنوب شرقی مکزيک
از سوی کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی.
معاون فرمانده شورشی مارکوس
مکزيک، ماه ششم سال ۲۰۰۵

- - - - - - - - - -
Ernesto Zedillo Ponce de León
Mocteyuma Barragán
Salinas Pliego

Comunicados del EZLN - 20.06.2005 , en el idioma Farsi (Persa) por Bahram Ghadimi

۹ مارس ۲۰۲۲DOMINGO-13.jpg

یکشنبه سیزدهم

خطاب به ششمین کنگره ملی و بین‌المللی:

خطاب به امضا کنندگانِ بیانیه برای زندگی:

خطاب به مردمان شرافتمندِ سراسر جهان:

در توافق با افراد، گروه‌ها، سازمان‌ها و جنبش‌های SLUMIL K'AJXEMK'OP [سرزمین نافرمان - این نامی‌ست که زاپاتیست‌ها روی اروپا گذاشته‌اند]، همبود‌های زاپاتیست موافقت کرده‌اند که برای بسیج و تظاهرات علیه تمام جنگ‌های سرمایه‌داری که در حال حاضر در گوشه‌ و کنار کره زمین در جریان است، فراخوان دهند. این جنگ فقط در اوکراین نیست؛ در فلسطین، کردستان، سوریه، سرزمین‌های مردم ماپوچه و خلق‌های بومی در سراسر کره زمین نیز در جریان است، و بسیار هستند جنبش‌های آزادی‌خواهانه‌ای که مورد حمله، آزار و اذیت، قتل، خاموش شدن و تحریف قرار می‌گیرند.

در پاسخ به فراخوان مذکور، قرار گذاشتیم در بسیج روز یکشنبه ۱۳ مارس ۲۰۲۲ شرکت کنیم و بدین ترتیب به آکسیون‌های مختلف علیه جنگ‌هایی که سیستم در سراسر جهان به راه انداخته، ادامه دهیم.

بنابراین، ما راه‌اندازی یک کارزار جهانی علیه جنگ‌های سرمایه را پیشنهاد می‌کنیم؛ از هر نوعی و در هر جغرافیایی که می‌خواهد باشد. سازماندهی انواع کنسرت‌ها، همایش‌ها، جشنواره‌ها، جلسات و غیره. خلاصه، هنر علیه جنگ.

از همه انسان‌های شریف، گروه‌ها، جمع‌ها، سازمان‌ها و جنبش‌های درون مکزیک و جهان می‌خواهیم تا مطابق با زمان و روش خود - و با حفظ استقلال و خودمختاری خود - از روز یکشنبه ۱۳ مارس به فعالیت‌هایی که هدف‌شان مطالبه اتمام جنگ‌هاست بپیوندند.

همبودهای زاپاتیست هم به نوبه خود، در روز یکشنبه ۱۳ مارس ۲۰۲۲ در حلزون‌های خود، در سرفرمانداری‌های سن‌کریستوبال دِلاس کازاس، یاخالون، پالنکه، اوکوسینگو، لاس مارگاریتاس، آلتامیرانو و در روستاهای سر جاده‌ها، با چند هزار زاپاتیست دست به تظاهرات بزنند.

علیه همه جنگ‌ها: تمام هنرها، تمام مقاومت‌ها، تمام شورش‌ها!

از کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک.

ششمین کمیسیون زاپاتیستی

مکزیک مارس ۲۰۲۲

۱۹ ژوئن ۲۰۰۵
ترجمهء بهرام قديمی

به خلق مکزيک:
به خلق های جهان:
برادران و خواهران:
امروز ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی به تمام نيروهای اين ارتش شورشگر فرمان زير را صادر می کند:
آماده باش عمومی سرخ

بر اين اساس به اطلاعتان می رسانيم:

۱- در اين لحظات درحال تعطيل کردن حلزون ها و دفاتر شوراهای دولت خوب، واقع در روستاهای زاپاتيستی اونتيک، لارئاليداد، لاگاروچا، مورليا و روبرتو برريو هستيم. در مورد مراکز بخشداری های مختلف خود مختار شورشی زاپاتيستی نيز وضع بر همين منوال است.
۲- همچنين در حال ارزيابی شرايط اعضای شوراهای دولت خوب و ديگر ارگان های خود مختار هستيم تا بتوانيم امنيت شان را تضمين کنيم. اين افراد از امروز و برای مدتی نامعلومی به شکل مخفی و با تعويض مکان انجام وظيفه خواهند نمود. اگرچه شرايط با آن چه تا به حال بوده، تغيير کرده، با اين حال هم کار پروژه ها به پيش برده خواهد شد و هم دولت خود مختار کارش را ادامه خواهد داد.
۳- در حلزون های مختلف خدمات اوليهء بهداشتی در خدمت مردم کارشان را ادامه خواهند داد. مديريت اين کار به دست افراد غير نظامی ست که کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی نسبت به آن ها از هرگونه عملياتی در آينده، رفع مسئوليت می کند. و از نيروهای دولتی می خواهيم با ايشان به عنوان غيرنظامی رفتار کرده و به جان، آزادی و اموالشان احترام بگذارند.
۴- از همهء عناصر ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی که به خدمات اجتماعی در روستاهای زاپاتيستی مشغولند می خواهيم تا در صفوف خود متشکل شده، در اردوگاه های نيروهای منظم مان متمرکز گردند. در همان حال تمام برنامه های راديو شورشگر »صدای بی صدايان« بر روی امواج متوسط و کوتاه برای مدت نامعلومی قطع می گردد.
۵- همزمان با انتشار اين اطلاعيه، افراد وابسته به جامعهء مدنی ملی و بين المللی را که در اردوگاه های صلح و پروژه های مختلف در روستاها مشغول به کارند، فرا می خوانيم که مناطق شورشی را ترک کنند. و اگر تصميم آزادانه و داوطلبانهء خودشان بر ماندن باشد، با قبول خطر در چهار ديواری حلزون ها بمانند. در مورد افراد کم سن و سال خروج از مناطق زاپاتيستی اجباری ست.
۶- ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی اعلام می کند که »مرکز اطلاعات زاپاتيستی « CIS تعطيل می شود. ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی از افراد جامعهء مدنی که از روز تشکيل آن تا به حال در آن فعاليتی داشتند، سپاسگزاری می کند. کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی رسماً از آن ها نسبت به عمليات آتیِ ارتش زاپاتيستی آزديبخش ملی رفع مسئوليت می کند.
۷ـ ارتش زاپاتيستی آزديبخش ملی از هر فرد و سازمان جامعهء مدنی ، سازمان های سياسی، فرهنگی، شهروندی، سازمان های غير دولتی، کميته های همبستگی و گروه های ياری دهنده ای که از سال ۱۹۹۴ به آن [ارتش زاپاتيستی] نزديک شده اند، از هر نوع عملياتی که در آينده داشته باشيم رفع مسئوليت می کند. ما از همهء اين افرادی که با صداقت و درستکاری در اين تقريباً دوازده سال به مبارزات مسالمت آميز و صلح آميز بوميان زاپاتيست جهت رسميت يافتن قانونی حقوق و فرهنگ بوميان ياری رسانده اند، سپاسگذاريم.

. دمکراسی !
آزادی!
عدالت!

از کوهستان های جنوب شرقی مکزيک
از سوی کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی.
معاون فرمانده شورشی مارکوس
مکزيک، ماه ششم سال ۲۰۰۵

- - - - - -
Oventik, La Realidad, La Garrucha, Morelia, Roberto Barrios
Radio Insurgente “La Voz De Los Sin Voz”
Comunicados del EZLN- 19.06.2005- en el idioma Farsi (persa) por Bahram Ghadimi

ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی مکزيک
۲۱ ژوئن ۲۰۰۵
ترجمهء بهرام قديمی

خطاب به جامعهء مدنی ملی و بين المللی:
خانم، دوشيزه، آقا، جوان، پسر، دختر:

اين يک نامهء بدرود نيست. گاه اين طور به نظر می رسد که چنين است، که اين يک نامهء بدرود است.
اما نه. اين نامه ای توضيحی ست. باری، کوششی ست که خواهيم کرد. محتوای اين نامه بايد در اصل به صورت يک اطلاعيه می آمد، ولی ما اين شيوه را برگزيده ايم. خوب يا بد، هروقت با شما سخن گفته ايم، تقريباً هميشه خودمانی ترين لحن را به کار برده ايم.
ما مردان، زنان، کودکان و سالمندان ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی هستيم. شايد ما را به خاطر داشته باشيد. ما در اول ژانويهء ۱۹۹۴ مسلحانه قيام کرديم. و از همان زمان تا به حال جنگ ما عليه فراموشی ادامه دارد ، مقاومت ما عليه جنگ نابود کننده ای که دولت های مختلف، بدون موفقيت، بر ضد ما آغاز کردند ادامه دارد.
ما در گوشه ای دوردست از کشوری که مکزيک اش می نامند بسر می بريم، گوشه ای که بدان »روستاهای بومی« می گويند، آری، همين طور به صورت جمع. زيرا به دلايلی که اين جا نمی آوريم، در اين گوشه از دنيا برای همه چيز از صيغهء جمع استفاده می شود: ما رنج می کشيم، ما می ميريم، ما می رزميم، ما مقاومت می کنيم.
خوب، همان گونه که به خوبی آگاهيد از همان سحرگاه آغازين ۱۹۹۴ پيکار و پشتکار، زندگی و مرگ مان را ابتدا با آتش و سپس فقط و فقط با کلام، وقف خلق های بومی مکزيک، و رسميت يافتن حقوق و فرهنگ شان کرديم. منطقی ست که ما زاپاتيست ها آشکارا بومی باشيم. برای آن که دقيق تر گفته باشيم، بوميان مايا. اما با وجود آن که بوميان اين کشور پايه های تغييرات بزرگ اين ملت بوده اند، همچنان قشری اجتماعی را تشکيل می دهند که بيش از همه مورد تهاجم و استثمار قرار می گيرد. اگر به کسی جنگ های نظامی، جنگ هايی که »پوشش سياسی« به آنها داده شده، جنگ های فرسايشی، تسخير و اشغال، نابود سازی، به حاشيه راندن، و اشاعهء جهل را نشان داده باشند، به ما بوميان است که نشان داده اند. جنگ عليه ما آنقدر گسترده و وحشيانه بود که اين ديد عموميت يافته است که بوميان تنها زمانی از شرايط حاشيه نشينی و فقر رها می شوند که بومی بودن خود را کنار بگذارند. ما برای نمردن و دست بر نداشتن از بومی بودنمان مبارزه کرده ايم، برای آن که بخشی از اين ملتی باشيم که بر شانه هايمان برخاست؛ ملتی که ما حکم پاهايش را داشتيم (تقريباً هميشه پا برهنه)، پائی که با آن در لحظات سرنوشت سازش گام برداشته؛ ملتی که بازوان و دستانش بوديم، که با آن زمين را به ثمربخش بودن رساند و بناها، برج ها، کليساها، و قصرهای عظيمی بپا کرد که صاحبان همه چيز با آنان فخر می فروشند؛ ملتی که ريشهء کلام، نگاه و شيوهء زندگی، يعنی فرهنگ اش هستيم.
آيا ما »به بدترشدن اوضاع دامن می زنيم«؟ شايد به اين دليل که ماه ژوئن، ششمين ماه سال است. خوب، تنها می خواستيم نشان دهيم که آغاز قيام مان فقط اين نبود که بگوييم »ما هم وجود داريم« و اين را به گوش ملتی برسانيم که از دست استبداد بالائی ها کر و لال شده بود. در عين حال به اين معنی هم بود که ما »اين هستيم و خواهيم بود... اما حالا ديگر، با شأن انسانی، با دمکراسی، با عدالت و با آزادی«. شما اين موضوع را به خوبی می دانيد، از جمله به خاطر آن که از همان زمان همراهيمان کرديد.
متأسفانه با گذشت بيش از ۷ سال تعهد در اين راه، در آوريل ۲۰۰۱، احزاب سياسی (بخصوص PRI، PAN، و PRD)(۱) و »سه قوای کشوری« ی خود گمارده (يعنی رئيس جمهور، کنگره و قضات) جهتِ به رسميت نشناختنِ حقوق و فرهنگ خلق های بومی مکزيک با هم ائتلاف کردند. بدون آن که برايشان جنبش عظيم ملی و بين المللی ای که با همين هدف برخاست و متحد شد، اهميتی داشته باشد. اکثريت قاطع، از جمله رسانه های گروهی بر اين عقيده بودند که بايد اين حساب را تسويه کرد. ولی برای سياستمداران هيچ چيزی که برايشان پول نياورد، ارزش ندارد. آنها همان طرح قانونی ای را رد کردند که خود سال ها قبل پذيرفته بودند. يعنی زمانی که قراردادهای سن آندرس امضاء شد و (۲)COCOPA طرح رفرم در قانون اساسی را پيشنهاد کرد. آنها اين کار را کردند چون فکر می کردند اگر کمی وقت بگذرد، همه فراموش خواهند کرد. شايد خيلی ها هم يادشان رفته باشد، ولی ما از ياد نبرده ايم. ما حافظه داريم و کار کار آنها بود: PRI، PAN، PRD، رئيس جمهور کشور، نمايندگان مجلس و سنا، و قضات دادگاه عالی عدالت. آری، بوميان همچنان در زير زمين اين ملت بسر می برند و به همين دليل همچنان همان نژادپرستی پانصد سال گذشته را متحمل می شوند. مهم نيست که قدرتمداران بگويند که دارند خودشان را برای انتخابات (يا پست های سود آور) آماده می کنند: آنها نه کاری به نفع اکثريت خواهند کرد، و نه به صدائی جز صدای پول گوش خواهند سپرد.
اگر ما زاپاتيست ها برای چيزی ارزش قائل شويم، آن چيز احترام به کلام، کلام امين و معقول است. در تمام اين مدت به شما گفتيم که به خاطر بوميان مکزيک مبارزه می کنيم. و عمل مان همين بود. به شما گفتيم که برای رسيدن به مطالبات مان می کوشيم از راه گفتگو و مذاکره پيش برويم. به شما گفتيم که سعی می کنيم از طريق مسالمت آميز کار کنيم. به شما گفتيم که به مبارزات بوميان معطوف خواهيم شد. همين گونه هم عمل کرديم. فريبتان نداديم.
تمام کمک هائی که شما، بزرگوارانه در اختيار اين قضيهء عادلانه قرار داديد، فقط در اين راه به کار رفت، و نه هيچ چيز ديگری. ذره ای از آن را در مسير ديگری به کار نبرديم. تمام کمک ها و ياری های انساندوستانه ای که از سراسر مکزيک و جهان دريافت کرديم، تنها و تنها در جهت بهسازی شرايط روستاهای بومی زاپاتيستی و در طرح های مسالمت آميز برای رسميت بخشيدن به حقوق و فرهنگ بوميان بکار رفت. ذره ای از آن نه خرج تهيهء سلاح شد و نه آمادگی نظامی. نه فقط به اين دليل که نيازی بدان نداشتيم (ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی توان نظامی اش را از سال ۱۹۹۴ همچنان حفظ کرده است)، بلکه بخصوص به اين علت که اگر به شما می گفتيم کمک هايتان برای يک چيز است ولی از آن برای چيز ديگری استفاده می کرديم صادقانه نبود. حتی يک شاهی از کمک هائی که برای صلحی عادلانه و در شأن انسانی دريافت کرديم، خرج جنگ نشد. برای جنگيدن نياز به کمک نداشتيم. اما برای صلح داشتيم.
طبيعی ست که از کلاممان برای آگاهی دادن و گاهی برای نشان دادن همبستگی مان با ديگر مبارزات چه در مکزيک و چه در جهان سود جستيم، ولی فقط همين قدر. بسياری دفعات می دانستيم که توان مان بيش از اين ها ست، می بايستی به خاطر تعهدمان خودداری می کرديم، چون به شما اين طور گفته بوديم که فقط و فقط برای خلق های بومی ست.
آسان نبود. آيا راه پيمائی ۱۱۱۱ نفر را به خاطر داريد؟ همه پرسی ۵۰۰۰ نفره را در سال ۱۹۹۹؟ راه پيمائی رنگ خاک را در سال ۲۰۰۱؟ خوب، تصور کنيد جه احساسی به ما دست می داد از ديدن و شنيدن اين همه بی عدالتی، و دردی که در دهقانان، کارگران، دانشجويان، معلمان، کارمندان، همجنس گرايان مرد و زن، جوانان، زنان، سالمندان، و کودکان لمس می کرديم. احساسات قلبی مان را تصور کنيد.
درد، خشم، و بيزاری ای را لمس می کرديم که برای مان آشنا بود. زيرا اين خشم و درد خودمان بود و هست. ولی آن زمان آن را در وجود افراد ديگری لمس کرديم.
واژهء »ما« را که می شنيديم مشوق مان بود، و از آن اين طور الهام می گرفتيم که می خواهد رشد کند، جمعی شود و سراسری تر . اما چون فقط بر مسئلهء بوميان تکيه داشتيم، می بايستی بدان عمل کنيم. به باور من به خاطر شيوهء ما ست که ترجيح می دهيم بميريم و به کلاممان خيانت نکنيم.
حالا داريم از دل خويش می پرسيم که آيا حرف و عمل ديگری به ميان آوريم، يا نه. اگر اکثريت نظر مثبت داشته باشد، هر چه ممکن باشد برای به عمل در آوردن آن انجام خواهيم داد. هر چه باشد حاضريم، حتا اگر مرگ تاوانش باشد، حاضريم. ما نمی خواهيم وضعيت را به صورت فاجعه تصوير کنيم، تنها به اين دليل آن را به شما می گوئيم تا روشن باشد که تا چه حد مصمم ايم به جلو برويم. مسلماً: نه »تا زمانی که پست و مقام، مبلغی پول، يا قول و قراری، بدهند يا ما را کانديدا کنند«.
شايد کسی يادش بيايد که شش ماه پيش با اين سخن شروع کرديم که: »هنوز چيزهايی مانده است و ميتوانيم کاری بکنيم«. خوب، همان گونه که روشن است وقتش رسيده بگوئيم که برای يافتن آن چه بازمانده گام برمی داريم. نه. هدف يافتن نيست، ساختن است. آری، ساختنِ »چيزی ديگر«.
در يکی از اعلاميه های روزهای گذشته به اطلاعتان رسانديم که وارد يک همه پرسی درونی شده ايم. بزودی نتايجش را خواهيم داشت و شما را در جريان امر قرار خواهيم داد. تا آن وقت از فرصت استفاده می کنيم و برايتان می نويسيم. با شما هميشه به سادگی سخن گفته ايم. همين طور با کسانی که قلب ما و حاميان مان هستند، وتان زاپاتای۳ ما، روستاهای زاپاتيستی، فرمانده دسته جمعی مان. تصميم سخت و دشواری خواهد بود، همان گونه که زندگی و مبارزهء ما هم به خودی خود هست. چهار سال تمام شرايطی را آماده می کرديم تا بتوانيم درها و پنجره هايی را در اختيار روستاهايمان قرار دهيم. تا آن ها، وقتش که رسيد، آمادگی داشته باشند انتخاب کنند که از کدام پنجره بپيوندند و چه دری را باز کنند. طريقهء ما اين گونه است. به عبارت ديگر رهبری ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی رهبری نمی کند، بلکه ره می جويد، گام، مصاحبت، سمت و سو، آهنگ شتاب، و مقصد. آنهم متعدد. بعد اين راه ها را به روستاها معرفی کرده، همراه با آنان تجزيه تحليل می کند که در صورت انتخابِ اين راه يا آن يکی، چه اتفاقی خواهد افتاد. زيرا متناسب با راهی که می رويم خوب و بد وجود دارد، به عبارتی هيچ راهی عاری از بدی نيست. سپس آن ها، يعنی روستاهای زاپاتيست نظراتشان را بيان می کنند و پس از آن که بحث کردند، بر اساس اکثريت آراء تصميم می گيرند که همه با هم کجا برويم. و بعد دستور می دهند، بعد رهبری ارتش زاپاتيستی آزديبخش ملی بايد کارها را سازمان بدهد، يا ملزومات رفتن در اين مسير را آماده کند. روشن است که رهبری زاپاتيست ها فقط آن چه را که به مغز خودش خطور می کند نمی بيند، بلکه بايد با روستاها در ارتباط بوده، قلب شان را لمس کند و همان که می گويند انجام دهد.
بنا بر اين، رهبری تبديل می شود به نگاه همه مان، گوش همه مان، تفکر همه مان، و قلب همه مان. اما از کجا معلوم، به هر دليلی رهبری نبيند، نشنود، فکر نکند، و مانند همه مان احساس نکند. يا بعضی قسمت ها را نبيند و يا چيز ديگری بشنود، و يا چيز ديگری فکر و احساس کند. خوب، برای همين، از همگان نظرخواهی می شود، برای همين، از همه سؤال می شود، برای همين بين همه قرار گذاشته می شود. اگر اکثريت بگويد نه، يعنی رهبری نقص دارد، بايد يک بار ديگر بگردد، و يکبار ديگر آنرا به روستاها معرفی و پيشنهاد کند. و همين طور ادامه می يابد تا زمانی که دسته جمعی به تصميمی برسيم. معنای اين سخن اين است که اين جا توده ها دستور می دهند.
حالا اين جمع، يعنی همهء ما، تصميمی خواهد گرفت. دارند موافق و مخالف را می سنجند. دارند خوب حساب و کتاب می کنند، هر آن چه از دست خواهد رفت و هر آن چه بدست خواهد آمد را، و می بينند که آن چه به مخاطره گذارده می شود، کم نيست. آنگاه تصميم گرفته خواهد شد که آيا ارزشش را دارد يا نه.
شايد بنا به ارزيابی برخی افراد بهای زيادی به دستاورهای مان داده شده باشد. شايد بنا به ارزيابی برخی ديگر، خشم و ننگی که در ما به خاطر ويرانی خاک و آسمان مان به دست کودن های حريص قدرت ايجاد شده، بيش از حد باشد. به هر حال، نمی توانيم دست روی دست بگذاريم، و به تماشا بنشينيم، همچون دسته ای از اوباش که ميهن مان را از هر آنچه برايش مانده و از همه علت وجودی اش که همانا شأن و منزلت انسانی ست تهی می کنند.
خوب خيلی دور شديم. اين بار داريم برايتان می نويسيم. شايد برای آخرين بار، تا قول و عهد کمک های مسئولانه تان را به خودتان بازگردانيم. دستاوردهای مان در مبارزات بوميان کم نيست. و اين بازدهی، همان گونه که به صورت علنی و خصوصی گفتيم، به خاطر کمک های شما بود. فکر می کنيم که بدون شرمندگی می توانيد به خاطر هر چيز خوبی که ما زاپاتيست ها تا به امروز همراه با شما بنا کرديم به خود افتخار کنيد. و بدانيد گام زدن افرادی مانند شما در کنار ما، افتخاری بود بيش از آن چه ما سزاوارش بوديم.
حالا خواهيم گفت که آيا دست به کار ديگری خواهيم زد يانه. و نتيجه را در وقت مناسب انتشار خواهيم داد. از همين حالا روشن می کنيم، تا سر و ته پيش گوئی ها را به هم بياوريم، که اين »چيز ديگر« به معنی هيچ گونه عمليات نظامی تهاجمی از جانب ما نيست. نه طرحی داريم و نه داريم سر شروع مجدد نبردهای تهاجمی همه پرسی می کنيم.
از فوريه - مارس ۱۹۹۴ تمام درگيری های نظامی ما تدافعی بوده و هست. دولت بايد از سوی خود اعلام کند که آيا آن ها، يعنی نيروهای فدرال و شبه نظاميان دارند خود را برای حملات نظامی آماده می کنند يا نه. PRI و PRD بايد بگويند که آيا آنان با شبه نظاميانی که در چياپاس به فرزندی پذيرفته اند، دارند حمله ای عليه ما طرح ريزی می کنند يا نه.
آری اين تصميم اکثريت زاپاتيست هاست، کسانی که تا به حال به مبارزهء مختص بوميان ياری رسانده اند می توانند، بدون شرمندگی و بدون هيچ گونه ندامت و پشيمانی راهشان را از اين »چيز ديگر« جدا کنند. يعنی از همان چيزی که فرمانده تچو در ميدان سن کريستوبال دِ لاس کازاس(۴) دو سال و نيم پيش در فوريهء ۲۰۰۳ مورد نظرش بود. علاوه بر اين، اطلاعيه ای اين جا و آن جا به چشم می خورد که راهش را جدا می کند. و می تواند برای مراجعه به ادارهء کاريابی جزو مدارک ارائه شود، زندگی نامه، جلسه ی قهوه خوری، دفتر هيئت تحريريه، ميز گرد، سن، فوروم، صحنه، پشت جلد کتاب، زير نويس،، کانديداتوری، توبه نامه، يا ستون روزنامه که به علاوه، حسنش در اين است که می توان آنرا در نمايشگاه گذاشت، يا به عنوان مدرک بی گناهی در هر دادگاهی از آن استفاده کرد (نمی دانم که آيا شما داريد می خنديد يا نه، ولی يک مورد در سال ۱۹۹۴ داشتيم، بعضی از بوميانی که دولتِ بد دستگيرشان کرده بود - و زاپاتيست نبودند - يک قاضی نامه ای از کميتهء مخفی انقلابی بوميان - فرماندهی مرکزی ارتش زاپاتيستی آزديبخش ملی را که در آن رابطهء اين افراد را با ارتش زاپاتيستی رد می کرد، معتبر شمرده، آن ها را آزاد کرد. و يا به عبارت ديگر، همان طور که وکلا می گويند »رويهء قضائی در اين مورد وجود دارد«).
ولی افرادی که از کلام تازهء ما در قلبشان پژواکی می يابند، حتا اگر اندک باشد، و احساس می کنند که راه، گام، ضرباهنگ، مصاحبت، و هدفی که برگزيده ايم، آن ها را فرا می خواند، شايد تصميم بگيرد کمک هايشان را تجديد کنند (و يا مستقيماً در کار شريک شوند)... آگاه از آن که »چيز ديگری« خواهد بود، به همين سادگی، بدون کلک، بدون فريب، بدون ريا و بدون دروغ.
از زنان و تمام دختران نوباوگان، خانم های جوان يا سالمند (و از همهء آنانی که در اين ۱۲ سال از اين يکی به آن يکی تبديل شدند) به خاطر کمک هايشان سپاسگزاريم، و به خاطر آن که به دفعات همراهی مان کردند، و دردها و گام های ما را از آن خود دانستند. از همهء اين زنان مکزيکی و از کشورهای ديگر که ياری مان کردند و با ما گام برداشتند سپاسگزاريم. هر کاری که کرديم با اکثريت قاطع شما همراه بود. شايد به آن خاطر که با شما در رنج تبعيض، تحقير ... و مرگ شريک بوديم، هرچند هر کدام به شيوه ای و در جايی.
از جنبش ملی بوميان سپاسگزاريم که خود را نفروخت به پست و مقام دولتی، نفروخت به پرداخت مخارج سفر، نفروخت به چاپلوسی هائی که قدرتمندان آن را در کاتالوگ هايشان تحت عنوان »ويژهء بوميان و حيوانات« طبقه بندی می کنند. همان جنبشی که قول و عهد ما را شنيد و قول و عهدش را به ما داد. همان که قلب اش، يعنی خانه اش را به روی ما گشود. همان که با بر افراختن رنگ مان، رنگ زمين، با همهء شأن انسانی اش مقاومت کرد و می کند.
از تمام پسران و دختران جوان مکزيک و جهان سپاسگزاريم. همان ها که در آن سال ۱۹۹۴ کودک يا نوجوان بودند. انسان های شريفی که باليدند بدون آنکه نگاه و گوششان را از ما دريغ کنند. همان ها که به جوانی رسيدند و يا با وجود ورق خوردن های تقويم همچنان جوان ماندند و با دست شورشگر خود دستان تيرهء ما را در دست فشردند و نگاه داشتند. همان ها که انتخاب کردند نزد ما بيايند تا چند روز، چند ماه يا چند سال شريک فقر ما که سرشار از مناعت طبع است شوند، شريک مبارزه مان، اميد مان، و شريک تلاش های ديوانه وارمان باشند.
از همجنس طلبان مرد، يا زن، ترانس سکسوئل ها، ترانسژنريک ها و از »هر کسی همان که هست« سپاسگزاريم. همان ها که ما را در مبارزه برای احترام به گوناگونی سهيم کردند، آگاه از اين که اين نقصی نيست که بايد پنهانش ساخت. همان ها که نشان دادند شجاعت ربطی به تِستواسترونا Testosterona ندارد و هر از گاهی از آن ها درس زيبای ديگری از شأن و شرافت انسانی گرفتيم.
از روشنفکران، هنرمندان، و دانشمندان مکزيک و سراسر جهان سپاسگزاريم که در مبارزه برای بوميان از ما حمايت کردند. کمتر جنبش يا سازمانی می تواند از اين همه حمايت (هميشه انتقادی و از اين بابت سپاسگزاريم)، اين همه هوش، ذکاوت، و خلاقيت مفتخر باشد. می دانيد که هميشه با احترام به شما گوش سپرديم، حتا زمانی که با ديدگاه هايتان هم نظر نبوديم، و خود می دانيد پرتوی که شما می افکنيد به روشن شدن راه تاريک مان ياری رساند.
از کارگران صادق مطبوعات و رسانه های گروهی شرافتمند سپاسگزاريم. آن ها به حق آنچه را که می ديدند و می شنيدند به تمام جهان نشان دادند و بدون تحريف به کلام و راه مان احترام گذاشتند. در اين لحظات سخت که برای پرداختن به شغلتان بايد جانتان را به خطر بيندازيد، همبستگی ما نثارتان باد. شما مورد حمله قرار گرفته ايد و همانند ما عدالتی نمی يابيد.
و برای آن که کسی از قلم نيافتد، بطور کلی از همهء افرادی که صادقانه و بی ريا ياری مان دادند، سپاسگزاريم.
در آغاز اين نامه گفتم که اين نامهء بدرود نيست. خوب، نتيجه اين شد که برای برخی همان خداحافظی ست. اگرچه برای ديگران همان چيزی ست که در واقع هست، يعنی يک تجديدِ عهد... زيرا حالا می توان ديد چه چيز باقی می ماند

آری، درود، و از صميم دل به دل، بابت همه چيز از شما سپاسگزاريم.
به نام تمام زاپاتيست های ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی
از کوهستان های جنوب شرقی مکزيک
معاون فرمانده شورشی مارکوس
مکزيک، ماه ششم سال ۲۰۰۵

بعدالتحرير: حالا معلوم شد که نمی خواستيم به بازی فوتبال فکر کنيم. يا نمی خواستيم فقط به آن فکر کنيم، زيرا روزی دربرابر انترناسيونال - ميلان بازی خواهيم کرد، يا خود مان و يا آن چه از ما باقی می ماند.
(۱) PRI- Partido Revolucionario Institucional حزب انقلاب اداری [نهادينه] شده،
PRD-Partido de la Revoluciion Democratica حزب انقلاب دمکراتيک،
PAN-Partido Accion Nacional حزب عمل ملی
(۲) COCOPA
کميسيون توافق و مسالمت ، متشکل از نمايندگان احزاب گوناگون و رسمی مکزيک
(۳) Votan Zapata
نگاه کنيد به »داستان سؤال ها« در »حکايت های آنتونيوی پير«، نوشتهء معاون فرمانده مارکوس، ترجمهء بهرام قديمی، انتشارات انديشه و پيکار
(4) Tacho, San Cristobal de las Casas

Comunicados del EZLN , 21.06.2005 , en el idioma Farsi (Persa) por Bahram Ghadimi

اطلاعيهٌ کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی
مکزيک ، ۲۶ ژوئن ۲۰۰۵

ترجمهء بهرام قديمی

خطاب به خلق مکزيک:
خطاب به خلق های جهان:

۱- کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی به اطلاع می رساند که کار همه پرسی از ده ها هزار نفر از پايه های کمک رسانی به پايان رسيده است. بين روزهای ۲۰ تا ۲۶ ژوئن در بيش از هزار روستای بومی واقع در ايالت چياپاس در جنوب شرقی مکزيک، جلسات و مجامع عمومی برپا گشت.
۲- در اين مجامع عمومی فقط مردان و زنانی شرکت داشتند که صد در صد بومی و صد در صد مکزيکی بودند، آن ها افرادی بالغ و جزو پايه های کمک رسانی به ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی بودند که ابتدا به گزارش رهبری زاپاتيستی و تجزيه و تحليل شرايط کشور و همين طور پيشنهاد گامی نوين در مبارزه گوش سپردند.
۳- پس از تجزيه و تحليل و بحث و گفت و گو در مورد مزايا و مضرات، خطرات و ريسک های اين پيشنهاد همه با آرای فردی و آزاد نظراتشان را بيان نمودند.
۴- حاصل آن بود که ۹۸٪ از افراد اين گام جديد را تصديق کردند و کمتر از ۲٪ تصميم گرفت آن را تصديق نکند.
۵- به اين طريق با تصديق و پشتوانهء اکثريت بزرگ شورشگرانش، ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی به يک ابتکار عمل سياسی ملی و بين المللی جديد دست خواهد زد.
۶- جهت معرفی آن چه در اين همه پرسی داخلی مورد تجزيه و تحليل و بحث قرار گرفت، به علاوه توضيح ابتکارعمل جديد تصويب شده، و فراخوان به پيوستن به آن، کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی در روزهای آينده يک رشته از متون را که بخش های »ششمين بيانيه از جنگل لاکندونا« را تشکيل می دهند، را منتشر خواهد کرد.

دمکراسی!
آزادی!
عدالت!

از کوهستان های جنوب شرقی مکزيک
از طرف کميتهء مخفی انقلابی بوميان- فرماندهی کل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی
معاون فرمانده شورشی مارکوس
مکزيک، ماه ششم سال ۲۰۰۵

Comunicados del EZLN , 26.06.2005 , en el idioma Farsi (Persa) por Bahram Ghadimi

سفر برای زندگی

نوعی از جمع‌بندی از نوعی از سفر

دون کیشوت گفت:

وارهاندیم از سیاهچال‌های کهن در زمین پیش از تاریخ

                                     ذاتِ نو شوندۀ خود را؛

چاله‌های سیاهِ راهِ فضا در فرازمان نیز ما را

                                         دیری

                                           اسیرِ خود نتوانند داشت.

پا که از خاک کنده شد،

بر سرِ هرچه‌های آنسوی افلاک نیز

می‌توانش گذاشت.

(اسماعیل خویی: فلسفه‌ی دون کیشوت)

نخست باید اذعان داشته باشیم که برای ما، به‌عنوان یک جمع تبعیدی ایرانی بسیار دشوار است "یک گزارش" در مورد واقعه‌ی سفر یک هیئت زاپاتیستی به گوشه و کنار اروپا، از قبرس تا سرزمین بومیان سامی در شمال این قاره بنویسیم. چنین امری نیازمند چندجانبه‌نگری و شناخت از جمع‌ها، گروه‌ها و سازمان‌هایی‌ست که زاپاتیست‌ها را دعوت کرده بودند و با آنان به تبادل نظر پرداختند؛ و مهم حضور در جلسات و نشست‌های آنان بود. می‌توان گفت که زاپاتیست‌ها با این سفر موفق شده‌اند گروه‌های مختلف عقیدتی را، از کمونیست‌ تا آنارشیست، از مبارزان حفظ محیط زیست تا فعالین حقوق بومیان، از سندیکاهای کارگری تا مهاجران غیرقانونی و از مسکن‌باخته‌های شهرنشین تا کشاورزانی که اراضی‌شان را به زور از آن‌ها ربوده‌اند، گرد هم جمع کنند تا چنین سفر تاریخی‌ای امکان‌پذیر گردد.

از سوی دیگر علاقه‌ی زاپاتیست‌ها و توجه استثنایی آنان به فعالین و جنبش‌های اروپایی معرکه بود! یکی از مبارزان با سابقه در آلمان می‌گفت: "تا کنون هیچ جنبش انقلابی‌ای چنین علاقه‌ای به شناخت از فعالیت‌ گروه‌های چپ در اروپا از خود نشان نداده بود". چه عاملی باعث می‌شود که زاپاتیست‌ها دست به چنین عملی بزنند و با به خطر انداختن خود، در شرایط بسیار دشوار نظامی در چیاپاس، با وجود اوضاع نابه‌سامان بیماری کرونا و با تحمل سختی‌های آن، این گونه اقدام کنند؟

از اول ژانویه ۱۹۹۴، ما بارها شاهد بوده‌ایم که زاپاتیست‌ها با ابتکاراتشان روی بسیاری از مبارزات تأثیر گذاشتند. سال‌ها پیش در پیشباز کتاب "آتش و کلام" نوشتیم:

"زاپاتیست‌ها تجربه جالبی در سکوت کردن دارند. اینکه چه بگویند، کی بگویند، چه نگویند و کی سکوت کنند و درعین‌حال کار خود را آرام و هشیار ادامه دهند. آنان که بارها ثابت کرده‌اند تا چه اندازه ارزش کلام را می‌دانند،  بارها نشان داده‌اند که ارزش سکوت را نیز به همان اندازه می‌شناسند. زاپاتیست‌ها بارها، گاه به مدت طولانی در سکوت گام برداشتند تا هربار که زبان می‌گشایند با ابتکاری جدید پا به عرصه کلام بگذارند. اگر یک بار پس از سکوت، راهپیمایی با شکوه "رنگ خاک" را سازمان دادند، باری دیگر با "نخستین فستیوال خشم شایسته" سخن گفتند و برای دیگران فضایی شکافتند. اینک زاپاتیست‌ها بیش از یک سال است که در سکوت بسر می‌برند (از ژانویه ۲۰۰۹). در سکوت، معلم آموزش می‌دهند، پزشکیار تربیت می‌کنند، میدان‌های کشت داروهای گیاهی را در روستاهای مختلف سازمان می‌دهند، میلیشیا آموزش می‌دهند، مراکز بهداشتی و مدرسه می‌سازند، و با پیوستن بی‌های‌و‌هوی روستاهای جدید، خون تازه به رگ‌های‌شان جاری می‌شود. آنان در سکوت بسر می‌برند تا در درون خویش بنگرند و جهان را ببینند". (در پیشباز کتاب "آتش و کلام": "حيثيت انسانى ستمديدگان جهان و خروش آن در كوه‌هاى چياپاس"، تراب حق‌شناس، از طرف جمع اندیشه و پیکار).

این بار نیز زاپاتیست‌ها با وجود حملات گسترده نیروهای شبه نظامی وابسته به دولت، با وجود بیماری کرونا و محدودیت‌های ناشی از آن در سراسر جهان، باز با یک ابتکار جدید به عرصه فعالیت بیرونی پای نهادند و آتشی شدند تا بخشی از جنبش چپ اروپا حول آن با یکدیگر به گفت‌وگو بنشیند.

در روز اول ژانویه ۲۰۲۱ ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی، اطلاعیه‌ی مشترکی را همراه با صدها گروه و تشکل دیگر (از جمله تشکل ما، اندیشه و پیکار) انتشار داد مبنی بر این که قصد دارد برای گفت‌و‌شنود و انتقال تجربه  با جنبش‌های اجتماعی دیگر به کنار و گوشه‌ی جهان سفر کند. [ن.ک. به: "قسمت اول: یک بیانیه... برای زندگی"

http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1333-2021-01-10-18-13-56

در این اطلاعیه سفر یک هیئت زاپاتیست را به همراهی نمایندگانی از "کنگرۀ ملی بومیان - شورای بومی دولت" CNI-CIG  و "جبهه خلقی در دفاع از آب و زندگی در [ایالات] مورلوس، پوئبلا و تلاکسکالا" در ماه‌های ژوئیه، تا سپتامبر ۲۰۲۱ نوید می‌داد.

از همان نخستین روزهای سال ۲۰۲۱ گروه‌های مختلف هوادار جنبش زاپاتیستی در اروپا جلسات بسیاری را برگزار کردند تا در مورد چند‌و‌چون سازماندهی این سفر با هم به توافق برسند. طبیعی‌ست که در میان همان جمع نیز افرادی بودند که به علت وجود بیماری کرونا و اوضاع بهداشتی موجود با این سفر مخالفت داشته باشند، با این حال اجماع عمومی بر این بود که با همکاری نیروهای مختلف از چپ و از پایین می‌توان چنین سفری را سازمان داد.

از این لحظه به بعد، هر منطقه‌ای در کنار برگزاری جلسات محلی و کشوری و بعد در سطح اروپا، دیگران را از پیشرفت کار آگاه می‌کرد. همزمان با تشکیل گروه‌های و کمیسیون‌های کاری مختلف هماهنگی اموری که به همه کشورها مربوط می‌شود، مانند کمیسیون مالی برای تهیه مخارج سفر، کشتی، تعیین بندری مناسب برای آنکه نخستین هیئت زاپاتیست از آنجا وارد اروپا شود، کمیسیون پزشکی، کمیسیون حقوقی و...، کار گسترده‌ای آغاز شد.

در ابتدا زاپاتیست‌ها از یک هیئت ۱۲۰ نفره سخن می‌گفتند که ۱۰۰ نفر آن را زنان تشکیل می‌دادند. امری که با آغاز کارهای اداری مربوط به تهیه پاسپورت و مدارک دیگر مورد لزوم سفر با مشکلات زیادی دست به گریبان شد.

در روز ۱۰ آوریل ۲۰۲۱ ارتش زاپاتیستی خبر داد:

"امروز ۱۰ آوریل ۲۰۲۱ در محل "بذرگاه فرمانده رامونا" ”Semillero Comandanta Ramona“ رفقایی که اولین گروه از نمایندگان ما را در سفر برای زندگی، فصلِ اروپا تشکیل می‌دهند، جمع شده‌اند. این‌ها هیئت دریایی ما هستند".

"در راه اروپا…"

"این نخستین گروه، ۱۵ روز در "بذرگاه" در قرنطینه خواهد ماند، جدای [از بقیه مردم]، تا تضمین بدهد که آلوده به ویروس معروف به کوید۱۹ نیست و تا خودشان را برای زمانی که سفرشان در دریا طول خواهد کشید آماده کنند. طی این دو هفته در ماکت کُپی کشتی، که به همین منظور آن را در "بذرگاه" ساخته‌ایم، سر خواهند کرد".

"در روز ۲۶ آوریل ۲۰۲۱ از آنجا راهی بندری در جمهوری مکزیک خواهند شد. حداکثر ۳۰ آوریل به آنجا خواهند رسید و سوار کشتی‌ای خواهند شد که آن را "کوه" نامگذاری کرده‌ایم. طی دو یا سه شبانه، در عرشه‌ی کشتی خواهند ماند و روز ۳ ماه مه ۲۰۲۱، در روز سنتاکروز، چان سنتاکروز [صلیب ماه مه] کشتی "کوه" به سوی سواحل اروپا بادبان بر خواهد افراشت. سفری که احتمالا ۶ تا ۸ هفته طول خواهد کشید. پیش‌بینی می‌شود که در نیمه‌ی دوم ماه ژوئن ۲۰۲۱ به سواحل اروپا خواهند رسید".

"از همین ۱۵ آوریل ۲۰۲۱، از ۱۲ "حلزون" [caracol] زاپاتیستی، رفقای پایه‌های کمک‌رسانی ما برای بدرقه‌ی هيئت زاپاتیستی فعالیت‌هایی خواهند داشت. این هیئت از طریق دریا و آسمان به جغرافیایی سفر خواهد کرد که آن را اروپا می‌نامند".

"در این بخش که ما آن را "سفر برای زندگی، فصل اروپا" نامیدیم، نمایندگان زاپاتیست با کسانی ملاقات خواهند کرد که از ما برای گفت‌و‌گو در باره‌ی تاریخ مشترک‌مان، دردها، خشم‌ها، دستاوردها و شکست‌ها‌مان دعوت کرده‌اند".

"تا به امروز از جغرافیاهای زیر دعوت شده‌ایم و این دعوت را پذیرفته‌ایم:

آلمان، اتریش، بلژیک، بلغارستان، کاتالونیا، قبرس، کروآسی، دانمارک، کشور اسپانیا، فنلاند، فرانسه، یونان، هلند، مجارستان، ایتالیا، لوکزامبورگ، نروژ، سرزمین باسک، لهستان، پرتقال، پادشاهی متحده [انگلستان]، رومانی، روسیه، صربستان، سوئد، سوئیس، ترکیه و اوکراِِیین" .(ن.ک. به:

http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1362-2021-04-27-17-55-54

در آوریل سال ۲۰۲۱ ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی در اطلاعیه دیگری تحت عنوان "گردان ۴۲۱ (هیئت دریایی زاپاتیستی)" می‌نویسد:

"هفت نفر، هفت زاپاتیست که فراکسیون دریاییِ هیئتی که از اروپا دیدار خواهد کرد را تشکیل می‌دهند. چهار زن، دو مرد و یک دگرجنسیتی. ۱،۲،۴. در حال حاضر گردان ۴۲۱ دیگر مستقر شده است در مکانی که آن را "مرکز تعلیم دریایی-زمینی زاپاتیستی" می‌نامند در بذرگاه فرمانده رامونا Semillero Comandanta Ramona در منطقه سوتس چوخ Tzotz Choj.".

"... پس چرا فقط ۷ نفر؟ خُب، می‌توانم برایتان از ۷ جهت‌اصلی حرف بزنم (جلو، عقب، یک طرف، آن طرف دیگر، مرکز، بالا و پایین)، از ۷ خدای نخستین، همان‌ها که جهان را زائیدند و غیره. اما حقیقت این است که، جدای سمبل‌ها و تمثیل‌ها، این تعداد به خاطر آن است که اکثراً هنوز نتوانستند پاسپورت بگیرند و هنوز دارند زور می‌زنند تا بگیرند. بعداً در این باره تعریف می‌کنم".

ن.ک. به: http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1358-2021-04-27-17-55-53

از آن به بعد بسیج کسانی که در اروپا فعالیت می‌کنند با یک سری پیغام، به‌خصوص با عکس و فیلم از چیاپاس حمایت شد. [برای مثال ن.ک. به:  "و در همان حال در جنگل لاکندونا…"

 http://enlacezapatista.ezln.org.mx/2021/04/24/y-mientras-tanto-en-la-selva-lacandona

"مسیر ایشچل"

 http://enlacezapatista.ezln.org.mx/2021/04/26/la-ruta-de-ixchel

"دیروز: تئوری و عمل"

http://enlacezapatista.ezln.org.mx/2021/04/30/ayer-la-teoria-y-la-practica].

این تشویق‌ها بی‌پاسخ نماند و هر روز به جمع کسانی که از زاپاتیست‌ها دعوت به عمل می‌آوردند افزوده شد.

بالاخره در روز ۲۲ ژوئن ۲۰۲۱  کشتی بادبانی زاپاتیست‌ها، یا آن‌گونه که خودشان آن را نام‌گذازی کرده‌بودند "کوه" در بندر ویگو در غرب اسپانیا کناره گرفت و هفت نفر عضو "گردان ۴۲۱" با یک قایق به ساحلی رسیدند که جمعیت چند صد نفره‌ای در انتظار آنان بود. در میان یک گروه بزرگ از نوازندگان نی‌انبان (نی‌همبون) با لباس‌های محلی گالیسی مراسم خوش‌آمدگویی به اروپا برگزار شد.

ن.ک. به: زاپاتیست‌ها به بندر ویگو رسیدند

http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1379-2022-01-26-22-06-16

قرار بر این بود که یک هفته بعد از ورود "گردان ۴۲۱" هیئت بزرگ زاپاتیستی با هواپیما وارد اروپا بشود و در پاریس طی مراسم بزرگی نیروها و فعالین چپ اروپایی به پیشواز آنان بروند. آن‌چه به‌نظر ساده می‌رسید، در عمل و در شرایطی که کرونا تمام اخبار را تحت‌الشعاع خود قرار داده بود، تبدیل به امری ناممکن شد: ابتدا مشکل دریافت پاسپورت برای زاپاتیست‌ها مدتی جلوی سفر را گرفت. دولت مکزیک مدعی این شده بود که زاپاتیست‌ها ابتدا باید ثابت کنند که مکزیکی هستند تا بعد مدارک سفرشان را بدهد، سپس به‌عنوان مدرک از آنان قبض آب و برق خواستند. در حالی که اکثریت روستاهای مکزیک از نبود آب لوله‌کشی و برق رنج می‌برند، ظاهرا برای کارمندان دولت مکزیک، نداشتن رسید پرداخت پول آب و برق به معنی آن بود که آنان ساکن مکزیک نیستند. فشار افکار عمومی باعث عقب‌نشینی دولت شد و به‌تدریج اعضای هیئت زاپاتیستی پاسپورت‌های خود را دریافت کردند. بعد موضوع ورود به اروپا مطرح شد: از کدام فرودگاه امکان ورود به اروپا برای حدود ۱۸۰ زاپاتیست امکان‌پذیر است؟ در حالی که تمام کشورهای اروپایی به قوانین "اروپا" استناد می‌کردند، هر کدام قوائد متفاوتی را برای ورود به کشور وضع کرده بودند: آلمان: دو بار واکسن و سپری شدن ۱۴ روز از واکسن دوم؛ فرانسه دوبار واکسن و سپری شدن ۸ روز از واکسن دوم؛ سوئیس: دوبار واکسن و از روز بعد از واکسن دوم می‌توان وارد کشور شد و دست آخر اتریش: فقط با یک تست!

از آن‌جا که ورود زاپاتیست‌ها با تأخیر مواجه شد، در روز ۱۳ اوت ۲۰۲۱، یعنی دقیقا پانصد سال پس از اشغال مکزیک، اعضای گردان ۴۲۱ همراه با بیش از ۱۵۰۰ نفر در یک تظاهرات شرکت کردند تا در یک سخنرانی آتشین اعلام کنند که هنوز مقاومت می‌کنند.

ن.ک. به: http://peykar.org/index.php/28-mouvements-sociaux-et-populaires/1397-13-2021

همانطور که گفتیم، تنها راه ورود به اروپا برای هیئت زاپاتیستی که اکثریت آن واکسن نزده بود، فرودگاه وین بود. در این صورت این افراد باید رسما دارای یک دعوتنامه و سندی می‌بودند که ثابت کند از پس مخارج خود در اروپا بر می‌آیند. هوادارن جنبش زاپاتیستی در اتریش دست به کار شدند تا برای هیئت زاپاتیستی و همراهانشان جای خواب تهیه کنند و هم تمام ملزومات اداری را آماده سازند.

بزرگ بودن هیئت زاپاتیستی باعث مشکلات عدیده‌ای در سازماندهی این سفر شده بود ولی در‌عین‌حال تنها در چنین حالتی امکان آن وجود داشت که در عرض سه ماه در تمام گوشه و کنار اروپا با گروه‌های فعال و جنبش‌های اجتماعی دیدار و گفت‌وگو داشته باشند.

باری در روز ۱۴ سپتامبر ۲۰۲۱ بخش بزرگی از هیئت زاپاتیستی (۱۰۰ نفر) به فردگاه وین رسید. تا روز بعد از آن ۷۷ نفر دیگر به آنان بپیوندند. در روز ۲۲ سپتامبر نیز یک گروه ۱۴ نفره از نمایندگان "کنگره ملی بومیان" و "جبهه خلقی در دفاع از آب و زندگی در [ایالات] مورلوس، پوئبلا و تلاکسکالا" نیز به وین سفر کردند تا همزمان با سفر زاپاتیست‌ها در اروپا با گروه‌ها و جریانات اروپایی دیدار داشته باشند.

در فرودگاه با سرود "کارگران وین" به‌عنوان سمبل مبارزات کارگری در اتریش

 [https://www.youtube.com/watch?v=oopGFXItVyg] از زاپاتیست‌ها استقبال گرمی به‌عمل آمد. بعد آن‌هایی که واکسن زده بودند به محلی که برای اسکان‌شان در نظر گرفته شده بود، و آن عده که واکسن نزده بودند به محل قرنطینه منتقل شدند. از این لحظه دیگر فعالیت‌های "سفر برای زندگی" برای کسانی که در اروپا انتظار زاپاتیست‌ها را می‌کشیدند آغاز شد.

دو روز بعد از آن نخستین جلسات با سازمان‌دهندگان اتریشی و دیگر کشورهای اروپا آغاز شد. زاپاتیست‌ها با توجه به عقب‌افتادن وقت سفر، اروپا را به سه منطقه تقسیم کرده بودند و هیئت زاپاتیستی که متشکل از ۲۸ گروه و یک گروه هماهنگ کننده می‌شد، قرار بود در هر یک از این مناطق حدود یک ماه سفر کند.

طی جلسات مختلف تعیین شد که کدام یک از این ۲۸ گروه، عازم چه کشوری بشود. قرار شد کشورهای منطقه یک، یعنی اتریش، کشورهای بالکان، آلمان و کشورهای شمال اروپا، از دو روز بعد از آن کارشان را آغاز کنند.

در روز چهارشنبه ۲۲ سپتامبر حدود  ساعت ۱۸ اتوبوس هیئت زاپاتیستی به شهر فرانکفورت رسید و با یک راه‌پیمایی کوتاه وارد "اکسس" شد (یک مرکز فعالیت اجتماعی جوانان در شهر فرانکفورت) و با رعایت تمام امور برای پیشگیری از سرایت بیماری کرونا مراسم پیشواز به آلمان برگزار گشت. از این روز نه تنها در آلمان، بلکه در دانمارک، سوئد، اترایش و کشورهای بالکان زاپاتیست‌ها در جلسات کوچک و بزرگ فعالیت خود را آغاز کردند.

پس از آنکه نمایندگان زاپاتیست در سراسر "منطقه یک" جلسات خود را با فعالین سیاسی و اجتماعی برپا کردند، بار دیگر تمام اعضای هیئت در شهر دیژون در فرانسه گرد هم آمدند تا فعالیت خود را در "منطقه‌ دو" که دربرگیرنده کشورهای بلژیک هلند، لوکزامبورگ، فرانسه، ایتالیا و قبرس بود سازماندهی کنند. به‌دلیل آنکه دولت یونان به هیچ شهروند مکزیک اجازه ورود نمی‌داد (به بهانه بیماری کرونا) و همچنین به‌علت آنکه ترکیه خارج از منطقه بازار مشترک اروپا قرار دارد و هر کس که از آنجا وارد اروپا می‌شد، می‌بایست ۱۴ روز را در قرنطینه بگذراند، زاپاتیست‌ها سفر خود به این دو کشور را ملغی کردند.

از روز ششم نوامبر بار دیگر اعضای هیئت از کشورهای گوناگون "منطقه دو" به شهر رم در ایتالیا آمدند تا بعد از یک جشن خداحافظی و بازی فوتبال بین تیم زاپاتیست‌ها و چند تیم محلی در روز ۸ نوامبر از آنجا عازم "منطقه سوم"، یعنی اسپانیا، پرتقال و جزایر اطراف بشوند.

در روز ۴ دسامبر دیگر تقریبا تمام اعضای این هیئت بزرگ در مادرید جمع شده بودند تا آخرین نشست‌های خود را با نمایندگان تشکل‌های اروپایی برگزار کرده و در روز ۶ دسامبر از مادرید به سوی مکزیک پرواز کنند.

اعضای هیئت زاپاتیستی، در سراسر اروپا از تجربه خود در "ملک اربابی"، از اجبار به "فعالیت زیرزمینی"، "قیام"، "ساختمان خود‌مختاری" و "مقاومت" حرف زدند. در مقابل تا آنجا که امکان داشت، به سخنان جمع‌ها، گروه‌ها، سندیکاها و سازمان‌ها گوش سپردند، یادداشت برداشتند، سؤال کردند و به سوالات دیگران پاسخ دادند. جالب این است که هیچ یک از اعضای هیئت، از کادرهای "حرفه‌ای" ارتش زاپاتیستی نبوده ‌است، بلکه آنان بومیان زاپاتیست هستند، یعنی همان‌ها که "سوژه‌ی" حرکت‌اند، کسانی که تاریخ را می‌سازند و نه آن‌ها که این تاریخ را نقد می‌کنند، دست‌آوردهای آن را جمع بندی می‌کنند و می‌توانند در مورد آن داد سخن برانند. هرگز تا به امروز در هیچ کجای جهان ما شاهد چنین شکلی از تبادل تجربه نبوده‌ایم. می‌توان مدعی بود که این هم یک تجربه‌ی نوین بود در کنار دیگر نوآوری‌های ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی.

از روز ورود "گردان ۴۲۱" در ۲۲ ژوئن ۲۰۲۱ تا بازگشت "هیئت هوایی" زاپاتیست به مکزیک در ۶ دسامبر همین سال، طی پنج ماه و دو هفته جمعاً دویست نفر از اعضای هیئت زاپاتیستی و همراهان‌شان در اروپا با هزاران نفر از فعالین تشکل‌های اروپایی دیدار و گفت‌و‌شنود داشتند.

هدف این سفر چه بود؟

در مورد چرایی سفر زاپاتیست‌ها به اروپا، خودشان در اطلاعیه‌ای تحت عنوان "سفر برای زندگی: به دنبال چه هستیم؟" می‌نویسند:

"به‌طور خلاصه، ما آمده‌ایم صحبت کنیم و مهم‌تر، می‌خواهیم به کسانی گوش‌ فرا‌‌ دهیم که در سطح مباحث هستند. برای‌مان هیچ اهمیتی ندارد که از چه رنگی یا نژادی، با چه جنسیتی، یا مذهبی هستند، قد و قواره‌شان چطور است، و چه پیشینه مبارزاتی یا لغزش عقیدتی داشته‌‌اند. مهم این است که در چهره‌پردازی کلامی دستگاه قاتل با یکدیگر تطابق داشته باشیم".

"پس اگر ما قصد نداریم که مسیر، روش یا سرنوشتی برای کسی تعیین کنیم، در این "سفر برای زندگی" پی چه میرویم؟ اگر به دنبال عضوگیری، رأی یا لایک نیستیم؟ اگر قصد داوری کردن، محکوم کردن یا عزل‌و‌نصب نداریم؟ اگر قصد ترویج مکتبی جدید با دستیازی به انواع تعصب نداریم؟ اگر به‌دنبال تاریخ‌سازی نیستیم و اگر به‌دنبال اشغال جایگاهی رفیع در معبد خدایان نم‌گرفتۀ طیف سیاسی نیستیم؟".

"حقیقتش، اگر آن‌چنان که شایسته زاپاتیست‌هاست با شما صادقانه صحبت کنیم باید اقرار کرد که قصد ما صرفاً در‌میان‌گذاشتن تحلیل و نتیجه‌گیری خود با دیگرانی نیست که در حال مبارزه و تفکر انتقادی‌اند؛ ما قصد داریم از این دیگران تشکر کنیم..."

"وهمچنین، و بیش از هرچیز، به دنبال همدست می‌گردیم... برای زندگی".

ژوئن ۲۰۲۱

   http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1380-2021-07-09-14-57-56

این سفر تأثیرات دیگری هم داشت:

۱- حملات شبه‌نظامیان به روستاهای زاپاتیست

از همان ابتدای قیام زاپاتیست‌ها در اول ژانویه ۱۹۹۴، هر گاه دولت مکزیک در سرکوب این جنبش دچار مشکل شد، مانند همتایان دیگر خود در آمریکای جنوبی (و چه بسا در سراسر جهان) دست به دامان راه‌کارهای گوناگون و از جمله نیروهای شبه نظامی شد. هر از گاهی ما شاهد حمله به یکی از مناطق زاپاتیستی، گاهی ترور اعضای زاپاتیست، گاهی آتش زدن و غارت محصولاتشان و گاهی هم قتل‌عام افرادی که الزاما عضو جنبش زاپاتیستی نیستند، ولی با دولت نیز همکاری نمی‌کنند بوده‌ایم.

در ماه‌های گذشته تعداد حملات مسلحانه شبه‌نظامیان به روستاهای زاپاتیست شدت بی‌سابقه‌ای یافته است. حملات مسلحانه قبل از هر چیز نشانگر این است که دولت مکزیک نتوانسته است با برخی صدقه‌ها که بین روستاییان غیر زاپاتیست پخش می‌کند، به لحاظ اخلاقی زاپاتیست‌ها را فاسد کند، رهبرانشان را بخرد، بین آنان انشعاب بیاندازد، کمرشان را خم کرده و آنان را وادار به تسلیم کند. این امر به خودی خود بسیار مثبت است ولی برای دولت مکزیک شکست به حساب می‌آید. هیئت حاکمه مکزیک نیازمند آن است که سهم خود را در عملکرد سرمایه‌داری بین‌المللی به‌عهده گرفته، اجرا کند. یعنی باید کلان‌پروژه‌های مورد نیاز را به اجرا بگذارد و برای پیشبرد آن نیازمند درهم‌شکستن هرگونه مقاومتی در جامعه است (از جمله این کلان‌پروژه‌ها «قطار مایا» همراه با پروژه‌های شهرسازی و زمین‌خواری است که مسیر آن از مناطق زاپاتیستی نیز عبور می‌کند). از سوی دیگر جنبش زاپاتیستی نه تنها به علت پیگیری اعضای آن، بلکه همچنین به‌علت پاسخ دادن به معضلات روزمره مردم در همبودهای منطقه‌اش، به بت‌واره‌ای بدل شده است که در سراسر جامعه مکزیک و خارج از آن از احترام و اتوریته خاصی برخوردار است. وجود چنین جنبشی پشتوانه‌ی بسیاری از حرکت‌های مردمی علیه کلان‌پروژه‌ها است. بنا بر این اگر دولت مکزیک نتوانسته است از تاکتیک به دست فراموشی سپردن آن، توطئه علیه آن، جذب روستاهای اطراف مناطق زاپاتیستی و به طور کلی یک جنگ فرسایشی، آن را از سر راه بردارد، اینک مجبور است با تحریک اعضای آن، یک جنگ علنی به راه بیاندازد تا بهانه‌ای برای انتقال هرچه بیشتر نیروی نظامی به چیاپاس و سرکوب گسترده زاپاتیست‌ها داشته و آنان را از میان بردارد.

سفر زاپاتیست‌ها به اروپا (و به قاره‌های دیگر) می‌تواند توجه افکار عمومی را باز به چیاپاس و زاپاتیست‌ها جلب کند و این امر می‌تواند باعث آن بشود که دولت مکزیک نتواند به سادگی سیاست‌هایش را به اجرا در آورد. به همین علت است که طی سه ماهی که حدود دویست بومی مکزیک در کشورهای مختلف اروپا در حال ملاقات و تبادل افکار با نیروهای اروپایی بوده‌اند، گروه‌های شبه نظامی وابسته به دولت مکزیک چند مرتبه به روستاهای زاپاتیست حمله کردند تا با ایجاد درگیری، نظرها را منحرف کنند.

پس، در جنگ روانی بین دولت و ارتش زاپاتیستی، نه تنها تا کنون دولت مکزیک هیچ پیشرفتی نداشته است، بلکه با سازماندهی چنین سفری، زاپاتیست‌ها برگ برنده را نیز به دستاورده‌اند.

۲- آموزش سیاسی رفقای جوان

افرادی که در همبودهای زاپاتیست برای شرکت در این سفر برگزیده شده بودند، با گذراندن یک دوره سه ماهه، خود را آماده کردند. اما در تمام مدت "سفر" نیز روند آموزش ادامه داشت: اعضای هیئت زاپاتیست از سخنان کسانی که با آنان تبادل نظر می‌کردند نُت برمی‌داشتند و همواره اظهار می‌کردند که پس از بازگشت به چیاپاس، وظیفه دارند به اهالی روستاهای‌شان و به بقیه رفقا از آنچه دیده‌اند گزارش بدهند. کسانی که در جلسات تبادل نظر با این هیئت شرکت داشتند شاهد بوده‌اند که آنان کوچکترین موضوعاتی که مطرح می‌شد، یادداشت می‌کردند، سوال می‌کردند و به‌علاوه بعد از جلسات نیز با رفقای خود در مورد آن حرف می‌زدند. گزافه‌گویی نیست اگر مدعی باشیم که هیچ مدرسه‌ای قادر نیست در چنین مدت کوتاهی، این همه در مورد جنبش‌های سیاسی و اجتماعی در اروپا آموزش بدهد. این سفر را می‌توان نه تنها برای خود زاپاتیست‌ها، بلکه برای افرادی که در اروپا در سازماندهی آن شرکت داشتند نیز به‌عنوان یک دوره آموزشی به حساب آورد. چه بسا روزی زاپاتیست‌ها از آن به‌عنوان گام بزرگی در آموزش سیاسی اعضای خود نام ببرند.

۳- اعتمادبه‌نفس

دستاورد مهم‌ دیگر این "سفر" اعتماد به نفسی است که در جوانان هیئت زاپاتیستی برانگیخته است. کسانی که برخی‌شان برای نخستین بار به یک شهر بزرگ سفر می‌کردند، در هنگام بازگشت به نحو چشمگیری متکی شده بودند. حتی اگر زاپاتیست‌ها قبل از سفر هرگز به این موضوع فکر نکرده باشند، می‌توان این امر را نیز جزو دستاوردهای این سفر به حساب آورد. در کنار آن شرکت وسیع زنان در این سفر نیز نشان دهنده اهمیتی‌ست که زاپاتیست‌ها برای فعالیت زنان قائلند. حضور آنان در این سفر، در گشودن هرچه بیشتر فضای فعالیت اجتماعی برای آنان موثر خواهد بود.

۴- تبلیغ

جذب سمپاتی نسبت به جنبش زاپاتیستی در میان جوانانی که از قیام زاپاتیست‌ها کلا بی‌اطلاع بوده‌اند البته می‌تواند یکی دیگر از دستاوردهای این سفر به حساب بیاید. عملا تعداد بیشماری از جوانان مبارز اروپایی که چه بسا برای اولین بار در زندگی‌شان با برخی ایده‌های این جنبش آشنا شده‌اند، اینک مجذوب آن شده‌اند. به‌خصوص رفقای جوانی که در مبارزه علیه فجایع زیست‌محیطی، معادن ذغال سنگ و کلان‌پروژه‌ها با اشغال و اقامت در جنگل‌ها فعالیت داشته‌اند، یا حرکت معروف به "جمعه‌ها برای آینده" بین خواسته‌های خود و ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی نزدیکی‌های زیادی یافته‌اند. اینکه آیا این نزدیکی‌ها در آینده منجر به همکاری و یا حمایت از زاپاتیست‌ها خواهد شد، سوالی‌ست که تنها با گذشت زمان می‌توان به آن پاسخ داد، اما آنچه در حال حاضر شاهد آن هستیم، سمپاتی این رفقا نسبت به جنبش زاپاتیستی‌ست که تا قبل از جریان این سفر و هماهنگی‌های مربوط به آن، چه بسا از وجود آن بی‌خبر بوده‌اند.

۵- تأثیرات احتمالی روی همبودهای زاپاتیستی و روستاهای غیر زاپاتیست منطقه

از سال‌ها پیش دولت مکزیک برای ایجاد شرایطی که در آن وضع اقتصادی روستاهای غیر‌زاپاتیست بهتر از روستاهای زاپاتیستی بشود، تسهیلاتی را برای روستاییان چیاپاس به منظور مهاجرت دادنشان به آمریکا فراهم می‌کرد. تا جایی که در دورترین شهرستان‌های چیاپاس نیز اتوبوس‌های مسافرتی، مشتریان‌شان را مستقیما تا تیخوانا (یعنی مرز شمال غربی مکزیک با آمریک) می‌برند. انسان‌های فقیری که برای به دستاوردن یک لقمه نان، دار و ندارشان را خرج راه کرده‌اند تا شاید آینده بهتری برای خود و خانواده‌شان بنا کنند، با عبور قاچاقی از مرز، با احتمال این که قربانی سوء استفاده‌ پلیس و باندهای قاچاق در بین راه بشوند، با خطر کشته شدن توسط مرزبانان آمریکایی و شکارچیان نژادپرستی که در آن سوی مرز، مهاجر شکار می‌کنند، پس از جان سالم بدر بردن از این جهنم، تازه وارد بازارسیاه کار می‌شوند تا با فروش ارزان نیروی کارشان مقداری پس‌انداز کرده و برای خانواده‌های خود ارسال کنند. دولت مکزیک امیدوار است بدون آنکه خودش مجبور باشد برای این روستاییان خرجی را متحمل بشود، از طریق این "کمک‌ها"، وضع زندگی این روستاییان را در برابر روستاهای زاپاتیست بهتر کند و با این عمل خود این شیوه را به عنوان راه حل مشکلات بومیان جا بزند.

نمایندگان زاپاتیست وقتی پس از بازگشت به مناطق‌شان، در مجامع عمومی از سفرشان گزارش بدهند، همزمان به همگان نشان خواهند داد که با «سفر برای زندگی» قادر بوده‌اند بدون دریوزگی و تمام خطراتی که مهاجران با آن مواجه‌اند، به سراسر اروپا بروند و سالم به روستاهایشان باز گردند و نشان بدهند که زندگی در همبودهای خودشان را به مهاجرت ترجیح می دهند. این درس بزرگی‌ست هم برای خودشان و هم برای غیرزاپاتیست‌ها.

۶- تأثیر احتمالی در اروپا

پیش از آنکه صحبتی از "سفر" زاپاتیست‌ها به اروپا در میان باشد، یک گروه نسبتا کوچک در برخی از کشورهای اروپایی در همبستگی با این جنبش فعالیت داشتند. این فعالیت بیشتر در ترجمه تراکت‌ها و کتب زاپاتیستی، جمع‌آوری کمک مالی برای پروژه‌های مشخص، فروش و پخش قهوه‌ای که کئوپراتیوهای زاپاتیستی تولید می‌کنند و... بود. برای مثال در آلمان شبکه‌ی یا باستا (دیگر بس است) از حوالی سال‌های ۱۹۹۵ این فعالیت را وظیفه خود قرار داده بود، اگرچه بعضی از فعالین این شبکه گاهی در فعالیت‌های روزمره در شهرهای خودشان هم دخالت‌گری داشته‌اند. با آگاهی از پیشنهاد زاپاتیست‌ها مبنی بر سفر به اروپا برای تبادل‌نظر، در برخی از کشورها، مثلا آلمان، طرح ایجاد شبکه‌های هماهنگی و بعدها ارگان هماهنگی در اشکال گوناگون مطرح شد و شکل گرفت. در برخی کشورهای اروپایی این گروه‌ها در شبکه "اروپای زاپاتیست" با هم در ارتباط نیز بودند. اما آغاز بحث در باره این سفر باعث شد جمع بسیار وسیع‌تری به این شبکه‌ها بپیوندد، البته بسیاری از افرادی که در خود توان چنین فعالیتی نمی‌دیدند، به تدریج کنار کشیدند.

اروپایی که مسخ کشتار ویروس کوید شده بود و نمی‌توانست هیچ فعالیت بیرونی‌ای را تصور کند، به ناگاه به جنب و جوش در آمد و با تقسیم کار در زمینه‌های گوناگون موفق شد حدود دویست نفر از بومیان مکزیک را پذیرا باشد. تغییرات ناگهانی در برنامه سفر که به علل گوناگون پیش می‌آمد گاهی توان افراد را تا به مرز از دست دادن کنترل پیش می‌بُرد. گاهی در لحظات دشوار ناگهان سر و کله رفیقی پیدا می‌شد که دست یاری دراز می‌کرد؛ گاهی کسانی که انتظار داشتی یاران همیشگی باشند، پایشان را کنار می‌کشیدند و پشتت را خالی می‌کردند؛ گاهی مطمئن نبودی که چه کسی به فکر تهیه آذوقه برای میهمانان است، ولی به شکل غیر‌منتظره‌ای دری باز میشد و چند نفر با ظروف غذا وارد می‌شدند؛ گاهی در سالن جلسه در انتظار بقیه می‌نشستی ولی کمتر کسی پیدایش می‌شد و گاهی هم تعداد شرکت کنندگان آن‌قدر زیاد می‌شد که کنترل جلسه سخت به نظر می‌رسید.

با این حال آشنا شدن از نزدیک و تجربه همکاری با کسانی که آنان را گاهی در حرکت‌ها و تظاهرات مختلف می‌دیدی اما هیچ ارتباط ارگانیکی با آنان نداشتی، دریچه‌های جدیدی به روی افراد می‌گشود. برای بسیاری از فعالین اروپایی نخستین بار بود که باید با حوصله به نظر دیگران گوش می‌سپردند و تجربه می‌کردند که می‌شود با هم گام برداشت بدون آنکه در همه موارد با یکدیگر هم‌نظر بود. اگرچه در تمام طول سازماندهی سفر هر از گاهی، گاهی کمتر و گاهی بیشتر، شاهد حس رقابت بین فعالین سیاسی و بین گروه‌های سیاسی برای آنکه در مقابل دوربین بیشتر از آن یکی به چشم بیایند نیز بوده‌ایم.

با این وجود ، بسیار پیش می‌آمد طی فعالیت‌ها مشاهده شود که افرادی با گرایشات گوناگون، بدون هیچ شک و شبه‌ای نیروهای‌شان را به هم پیوند می‌زدند تا کارها به نحو بهتری پیش برود.

مشاهدات ما:

در تمام مدت سازماندهی و هماهنگ کردن امور سفر، کمبود یک تشکل‌ سراسری قابل مشاهده بود. با آنکه چه در سطح کشوری و چه در سطح اروپا یک "شبکه" همکاری وجود داشت، با این وجود هیچ تعهدی برای اعضا در موارد ضروری وجود نداشت. به همین سبب برگزاری جلسات فرسایشی وقت و انرژی بسیاری را به هدر می‌داد، در واقع پراکنده بودن این جلسات، خود بیانگر فقدان این تشکل بود.

یکی از مشکلاتی که همواره در سازماندهی با آن روبه‌رو بودیم، رقابت بین افراد و گاهی گروه‌ها بود. گروه‌هایی که قبل از آن نیز با هم اختلاف داشتند ولی در برخی آکسیون‌ها در کنار هم فعالیت می کردند و حالا می‌باید پروژه‌ی مشترکی را به پیش ببرند که ترجیح می‌دادند دستاورد آن به نام گروه خودشان تمام بشود.

سابقه این رقابت شاید به دورانی بر گردد که احزاب و سازمان‌های سیاسی هر یک "می‌بایستی" نشان می‌دادند کدامین‌شان "نماینده واقعی طبقه (یا خلق)" هستند. اما زاپاتیست‌ها از همان نخستین روزهایی که قصدشان را از سفر به اروپا مطرح کرده بودند، خبر داده بودند که می‌خواهند با تمام آن‌ها که از چپ و پایین هستند دیدار کنند، یعنی حتی با گروه‌هایی که تشکل‌های اروپایی سازمانده سفر زاپاتیست‌ها با آنان همکاری ندارند. این نوع نگاه کردن به مبارزه، که بارها در تاریخ ۲۷ ساله کار علنی زاپاتیست‌ها خود را نشان داده است هنوز نتوانسته فاصله دیدگاه‌های چپ سنتی را با مبارزات نوین از میان بردارد. باید اذعان داشت که با تمام تلخی ماجرا، این نوع رقابت‌ها بسیار طبیعی هستند و شاید تنها با نوعی "انقلاب فرهنگی" در میان فعالین سیاسی از میان برود.

افرادی بودند که فقط زمان محدودی را برای فعالیت‌شان در نظر گرفته بودند و برخی دیگر زمان بیشتری را به کار اختصاص می‌دادند (آگاهیم که برخی به دلایل شغلی امکان داشتن وقت بیشتری برایشان نبود، اما عده‌ی دیگری هم بودند که نه می‌خواستند از زمان کارشان مایه بگذارند و نه حاضر بودند "مرخصی" سالانه‌شان را "فدا"ی فعالیت سیاسی کنند). در روزهای سازماندهی سفر و طی خود سفر طبیعی بود که کسانی که اوقات بیشتری را برای این‌کار اختصاص می‌دادند، احتمالا اطلاعات بیشتری هم در باره چند و چون کار داشته باشند. بعد‌ها به خاطر آنکه این رفقا اطلاعات بیشتری از اوضاع داشتند، مورد انتقاد قرار گرفتند. زمینه این انتقادات با سازماندهی موازی تعریف می‌شد. این که رفیقی بیشتر از رفقای دیگر از برخی موضوعات باخبر است، به‌عنوان پنهان کردن اخبار و تصمیمات از دیگران مطرح می‌شد. به نظر می‌رسد که بسیاری از افراد چپ رادیکال هنوز تصوری از این که در یک حرکت بزرگ چگونه می‌توان با کمک "سخنگو" (و نه جایگزین) در تصمیم‌گیری‌ها شرکت کرد ندارند و در مورد کاربست دمکراسی مستقیم در این‌گونه فعالیت‌ها به بحث بیشتری نیاز داشته باشند.

در بسیاری از موارد، به‌خصوص در کشورهای آلمان و اتریش که بزرگترین کشورهای "منطقه یک" بودند، برنامه‌ها به‌علل مختلف تغییر می‌کرد. تمام آنچه برای تابستان برنامه ریزی شده بود، می‌بایستی تغییر می‌کرد: گاهی به‌دلیل شیوع بیماری کوید؛ گاهی به آن علت که در روزهای تابستان امکان برگزاری جلسات در هوای آزاد وجود داشت، ولی در پاییز چنین امکانی نبود؛ گاهی هم به‌علت تغییر تعداد رفقای زاپاتیستی که به این کشورها آمده بودند و...

برخی از افراد گمان می‌کردند که آن چند نفری که به‌عنوان نماینده جمع با زاپاتیست‌ها حرف می‌زدند باید برنامه‌ها را همان‌گونه که در روز اول تصمیم گرفته شده بود پیش ببرند، حال آنکه این نمایندگان گاهی در مقابل عمل انجام شده قرار می‌گرفتند و یا به دلایل دیگری قادر به اقناع زاپاتیست‌ها در این مورد نبودند؛ گاهی هم به این علت که ظاهرا برای همه این امر روشن نبود که این "سفر"، سفر زاپاتیست‌ها به اروپا است و آنان برای نخستین بار چنین عملی انجام می‌دهند و به همین علت باید نیازهای آنها را نیز در برنامه‌ها مدنظر داشت.

در مجموع این تجربه همانطور که برای زاپاتیست‌ها نخستین تجربه بود، برای گروه‌ها و جمع‌های اروپایی نیز نخستین تجربه بود. به همین علت طبیعی بود که برنامه‌ریزی‌های اولیه هر از گاهی مورد بازنگری و تغییر قرار بگیرد.

یک دستاورد دیگر این سفر، امکان تهیه یک نقشه‌نگاری (Cartography) از حرکت‌های کوچک و بزرگ در اروپا بود. تا جایی‌ که ما اطلاع داریم، تا به حال هیچ گروهی از جنبش‌ها و فعالیت‌های سیاسی چپ در اروپا چنین تصویری تهیه نکرده است. امری که می‌تواند دیدی نسبتا واقعی نسبت به وضعیت جنبش چپ و آینده احتمالی آن در اختیار فعالین قرار بدهد.

در حافظه‌ی بسیاری از فعالین چپ اروپا یک خاطره ثبت شده است:

تا کنون هیچ جنبشی نسبت به فعالین و فعالیت‌های سیاسی در کشورهای دیگر چنین علاقه‌ای از خود نشان نداده است.

همان‌گونه که گفتیم، این برداشت جمع کوچک ما از این "سفر" است. باید در انتظار جمع‌بندی خود رفقای ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی ماند...

ژانویه ۲۰۲۲

ترجمه ی بيتا منصوری
از هفته نامه " Arbetaren " ( کارگر) شماره ۳۲ منتشره در تاريخ ۱۸- ۱۲ اوت ۲۰۰۵در سوئد

ده سال پيش ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی الهام بخش سازمان های چپ جهان بود. امروز اين جنبش حتی در مکزيک نيزبه شدت بحاشيه رانده شده است. برای درهم شکستن اين انزوا بيانيه ای از جنگل های لاکاندونا به تمام دنيا صادر شده است: ارتش زاپاتيستی بعد از يک دهه مبارزه سياسی برای شناسندن واحقاق حقوق خلق مايا در صدد بر امده است تا مبارزات خود را با جنبش های کارگری در سراسر دنيا پيوند بزند. آيا اين حرکت می تواند خون تازه ای در رگهای جنبش جاری سازد؟ اريک گوستاوسون از جنگل های لاکاندونا گزارش می دهد.

تلاش زاپاتيستها برای خروج از انزوا

خبر اعلام آماده باش کامل نيروهای رزمنده چريکی که در اواسط ماه ژوئن توسط رهبری ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی اعلام گرديد باعث غافلگيری و تعجب جهانيان شد. دريک اعلاميه کوتاه از سازمانهای کمک رسانی و صلح بانان مردمی خواسته شد که مناطق تحت کنترل زاپاتيستها را ترک کنند. افراد غير نظامی (اعضای ارگانهای خودمختار) زاپاتيستی به نقاط ديگر منتقل شدند، مراکز سياسی که " حلزون زاپاتيستی " ناميده ميشوند تعطيل گرديدند، و تمامی نيروهای ذخيره که در بيش از هزارها روستای منطقه از مبارزات زاپاتيستی حمايت می کنند به خدمت نظامی فراخوانده شدند.
هيچ دليلی برای اين آماده باش ناگهانی در اعلاميه ها عنوان نشد و بهمين دليل در طول چند روز بعد از اعلام آماده باش، بازار پيشگوئی ها و تجزيه تحليل های گوناگون در رسانه های عمومی داغ بود. بحث اصلی در مطبوعات اين بود که آيا ارتش زاپاتيستی آزاديبخش برای بارديگر بعد از سال ۱۹۹۴ درصدد دست زدن به يک تهاجم نظامی عليه نيروهای دولتی مکزيک است. دولت مکزيک با دستپاچگی و ترس و لرز باين فراخوان زاپاتيستها واکنش نشان داد. نيروهای نظامی دولتی به حالت آماده باش در آمدند، ودهها سازمان و روشنفکران چپ خطر يک حمله تعرضی نظامی را از جانب دولت عليه زاپاتيستها محتمل شمردند. با اين همه بعيد به نظر می رسيد که رئيس جمهور ويسنته فوکس که خود به شدت تحت فشار است به يک اقدام نظامی دست بزند. برای فوکس هدايت کشور به درون چنين پروسه ای ، يک سال پيش ازانتخابات مجدد رئيس جمهوردر سال ۲۰۰۶، برگ برنده ای محسوب نمی شود.
وضعيت متشنج حاکم با صدور اعلاميه ای از جانب مارکوس سخنگوی جنبش زاپاتيستی در ۲۱ ژوئن اندکی به آرامش گرائيد. او در يک نامه سرگشاده اعلام کرد که جنبش قصد شروع مجدد " نبردهای تهاجمی" را ندارد.
گفته شد که آماده باش نظامی در مناطق زاپاتيستی تنها يک ابزار دفاعی احتياطی ، برای تامين امنيت در برگزاری يک نظرخواهی درونی يا نوعی رفراندوم بوده است. موضوع اين رفراندم افشا نگرديد، اما گفته شد که موضوع آن نقش تعيين کننده ای در آينده جنبش بازی خواهد کرد .
زاپاتيستها سنت بسيار ديرينه ای از اعمال دموکراسی مستقيم دارند. در موقعيت های بسياری رهبری زاپاتيستها تصميم گيری راجع به مسائل مهم بنيادی جنبش رامنوط به رای ساکنان روستاهای زاپاتيستی نموده اند. آنها هم چنين دوگونه از شوراهای ملی ، با حمايت و پشتيبانی سازمانهای گوناگون ، در جوامع مدنی(غير نظامی) در مکزيک تشکيل داده اند. در آخرين نوع شوراها که در سال ۱۹۹۹ ايجاد گرديده بيش از ۳ ميليون مکزيکی شرکت کرده اند.
زاپاتيستها در ۲۶ ژوئن نتيجه نظرخواهی درونی خود را اعلام کردند. بيش از ۹۸ درصد از زنان و مردان بزرگسال ساکن روستاها از پيشنهاد جديد پشتيبانی کرده اند ورای مثبت داده اند، در حاليکه تنها کمتر از ۲ درصد رای منفی داده اند.
ممکن است ارقام داده شده شيبه به نتيجه همه پرسی در يک نظام تک حزبی بنظر بيايد . اما درست بر عکس، نتيجه اين همه پرسی را بايستی درارتباط باچهار سال کار بی وفقه و مداوم سياسی زاپاتيستها توضيح داد. اينکه چنين تعداد زيادی به اين رفراندم رای مثبت داده اند نشان ميدهد که تصميم اتخاد شده به خوبی مورد بحث بررسی قرار گرفته است.
موضوع نظرخواهی مربوط می شد به آينده سياسی جنبش. خطوط اصلی سياست زاپاتيستها بعد از سال ۱۹۹۴، سالی که زاپاتيستها با دولت مرکزی مکزيک وارد مذاکرات شده بودند، با اثبات هويت و احقاق حقوق خلق بوميان مکزيک پيوند خورده بود، خط مشی ای که مهمترين خواسته اش بهبود سطح زندگی خلقهای بومی بوده است.
پيش گرفتن چنين سياستی از جانب زاپاتيستها بسيار معقول بنظر می رسد، زيرا که اکثريت بسيار عظيم اعضای اين جنبش را خلقهای بومی و به بيان دقيق تر بوميان مايا ، که از ۵۰۰ سال پيش زمانی که اسپانيا ئيها اين سرزمين را به تصرف خود در آوردند بصورت وحشيانه ای مورد ستم نژاد پرستانه قرار گرفته اند، تشکيل ميدهند.
اين بخش از مبارزه ی زاپاتيستها که غالبا برای مثال تجسم مبارزه دهقانان فقيرانگاشته می شود نتيجه آن نوع مبارزات طبقاتی است که در دهه ۱۹۹۰ رنگ و بوی مبارزات قومی به خود گرفته اند.
استراتژی تحقق هويت بومی به آن درجه موفقيت آميز بوده است که ۱۰ تا ۲۰ ميليون نفر از خلق بوميان از خواسته های جنبش به حمايت پرداخته اند. اما از طرف ديگر زاپاتيستها در تمام اين سالها با نهايت وضوح اعلام داشته اند که هدف آنها از مبارزه رهائی تمامی انسانها صرف نظر از رنگ پوست و زبان آنها می باشد. مارکوس سخنگوی جنبش زاپاتيستی در زمره اولين افرادی بوده است که به تجزيه و تحليل پديده جهانی شدن پرداخته است و آنرا " جنگ جهانی چهارم " ناميده است.
به دليل آنکه جنبش بخش عمده مبارزه را در جهت احقاق حقوق خلقهای بومی سازمان داده است ، اتحاديه ها و دورگه های فقيرساکن شهرها به آن درجه ای که زاپاتيستها انتظار داشته اند باين جنبش نپيوسته اند.
وقتی که قرار داد صلح در آوريل ۲۰۰۱ با بحران مواجه شد زاپاتيستها را مجبور به تجديد نظر درخطوط اصلی سياست اشان نمود. وقتی حزب PAN تحت رهبری رئيس جمهور ، فوکس، با حمايت احزاب ديگر در کنگره توانست مفاد بيمان صلح منعقد در سال ۱۹۹۶ را کاملا از محتوايش خالی سازد و آنرا به تصويب برساند، باعث سرخوردگی و دلسردی گسترده ای در بين اعضای جنبش گرديد که ميديدند نتيجه راه پيمائی چندين هفته ای کاروان شأن انسانی شان به نتايج سياسی ای که آنها انتظارش را داشته اند دست نيافته است.
قانونی که به تصويب رسيد حتی موجوديت شهرداری های خودمختار زاپاتيستی را به رسميت نشناخت.
از اين پس، جنبش راه خود را پيش گرفت و با برپائی و سازمان دادن جوامع مدنی خويش در مناطق خود مختار رشد و تکامل خويش را آغاز نمود. اين" بخشداری های خودمختار" شهرداری های بديلی هستند به موازات شهرداری های دولتی ومديريت اين کار به دست افراد غيرنظامی است که توسط اهالی روستاهای منطقه انتخاب ميشوند. شهرداريهای خود مختار از طريق ارائه خدمات اوليه بهداشتی و آموزشی و مهمتر ازهمه عدم حضور سياستمداران فاسد و رشوه گير در آن، توانسته اند حمايت بخش عظيم جمعيت فقير اين مناطق را جلب نمايند. در سال ۲۰۰۳ با ايجاد «شورای دولت خوبِ» منطقه ای بر قدرت و اعتبار اين شهرداری ها افزوده شد.
پيشنهادی که درجريان همه پرسی به تصويب اهالی روستاهای مناطق زاپاتيستی رسيده است نتيجه مباحثات درونی است در باره دستاوردهای راه پيمائی کاروان شأن انسانی در سال ۲۰۰۱ به مکزيکو سيتی ، که با وجود انعکاس همه جانبه آن در مطبوعات جهانی چندان قرين توفيق نبوده است. نتيجه نهائی اين مباحثات اين شد که مبارزه برای احقاق حقوق خلقهای بومی برای پيروزی کافی نيست. بهمين دليل آماده کردن شرايط برای گسترش جنبش در دستور روز قرار گرفته است. تاکيد بر مسئله قومی باحتمال زياد تعديل خواهد شد.
فرماندهی کل ارتش آزاديبخش ملی - کميته مخفی انقلابی بوميان، دربخشهايی از" ششمين بيانيه از جنگل های لاکاندونا " مينويسند:

بر اساس مشاهداتمان و آنچه قلبهايمان بما ميگويند جنبش در اين مقطع زمانی به مرحله ای پا گذاشته است که اگر دست به اقدامی نزنيم امکان دارد که تمامی دستاوردهايمان را از کف بدهيم . زمان آن رسيده است که گامی پرخطر اما الزامی برداريم. شايد ما همگی با هم، همراه با ديگر سازمانهای فعال اجتماعی، کسانی که از فقدان همان حقوقی رنج می برند که ما، به آنچه که حق ماست و درخور شأن انسانی همگی ماست دست يابيم .
برداشتن گام تازه ای در راه مبارزات خلقهای بومی به شرطی ممکن می باشد که خلقهای بومی با کارگران، دانشجويان، آموزگاران و کارمندان و.............. تمامی آنهائی که در شهرها و روستا ها بکاری اشتغال دارند....... همگام شود.

زاپاتيستها در اين بيانيه که به تازگی منتشر شده است از سيستم سرمايه داری وحشی که در پوشش جهانی کردن در حال گسترش به سراسر کره زمين می باشد، اعلام انزجار می کنند.
اقدام مشخص جنبش طی چند ماه آينده، فرستادن رهبری جنبش به يک گشتِ سياسی در داخل کشور خواهد بود – ايده ای که بنظر می رسد همانند ايده راه پيمائی کاروان شأن انسانی در جهت احقاق حقوق خلق بوميان در سال ۲۰۰۱ باشد.
اين بار هدف زاپاتيستها مذاکره با مجلس نمايندگان مکزيک نمی باشد بلکه آنها مصمم هستند که متحدين خود را در سازمانها و اتحاديه های موجود در سراسر کشور جستجو کنند و با آنها پيمان اتحاد ببندند . اين است آنچه کارزار " ( کمپين ) kampanj " ناميده ميشود. بدين طريق رشد جنبش تضمين شده و خواسته های آن از اهميت بيشتری برخوردار خواهد شد.
کمتر از يکسال به انتخابات مجدد رئيس جمهور باقی مانده است، احزاب سياسی رسمی تماما سرگرم جنگ قدرت برای به پيروزی رساندن کانديداهای خود می باشند. زاپاتيستها پيشاپيش تمام احزاب سياسی موجود را فاقد صلاحيت دانسته اند. حتی شهردار محبوب مکزيکوسيتی ، مانوئل لوپز ابرادور، مورد انتقاد شديد از جانب مارکوس قرار گرفته است، او گفته است که باوری به ادعاهای ابرادور مبنی بر اجرای طرحهائی در جهت بهبود اوضاع اجتماعی کشور ندارد.
رئيس جمهور فعلی مکزيک ، ويسنته فوکس ، که قبل از رسيدن به رياست جمهوری مدير عامل کارخانه کوکا کولا در مکزيک بوده است و موفق شد حکومت ۷۰ ساله حزب PRI را شکست دهد، با وجود حزب راست محافظه کار حامی اش PAN که در مجلس اقليت را دارد و روبرو شدن با مخالفت و اعتراض های زيادی در دوره رياست جمهوری خويش موقعيت تضعيف شده ای دارد.
فوکس موفق نشده است به بسياری از وعده های اصلاحات سياسی که به خاطر آنها در سال ۲۰۰۰ به قدرت رسيد جامه عمل بپوشاند. احزاب PRI و PRD با ايجاد پيوندی نامقدس توانستند نقشه فوکس را برای بازگذاشتن امکان سرمايه گذاری خارجی در صنايع نفت متوقف نمايند و بودجه کشور را با بالابردن ماليات بر مواد غذائی و داروئی تامين نمايند. به نظر ميرسد که حزب PRI زيرکانه چنين سياستی را دنبال نموده تا مجددا بازگشت اين حزب را به قدرت امکانپذير نمايد. پيروزی کانديدای اين حزب در انتخابات اخير فرمانداری در مکزيکوسيتی ، پايتخت مکزيک، برگ برنده ای برای اين حزب در انتخابات رياست جمهوری محسوب ميشود.
کانديدای احتمالی رياست جمهوری، روبرتو مادرازو، که يک جنگ طلب آموزش ديده بر اساس ارزش های سياسی کهنه می باشد و اگر او برنده ی اين انتخابات شود خطر درگيری های مسلحانه و جنگ داخلی در مکزيک محتمل است.
همزمان، فوکس که درلفاظی استعداد کمی ندارد ، نهايت تلاشش بر اينست که راه را برای انتخاب همسرش ، مارتا ساهاگون، به عنوان رئيس جمهور آينده مکزيک هموار سازد که قرار است به عنوان کانديدای حزب PAN معرفی شود.
استراتژی فوکس در چهار ساله اخير بی اهميت شمردن ناآرامی ها در منطقه ی چياپازبوده و طوری عمل کرده است که گويا در اين گوشه دوردست هيچ اتفاقی نيفتاده است . رئيس جمهور درمحاسبات خود به اين نتيجه رسيده است که از جانب زاپاتيستها تهديد نظامی جدی متوجه دولت نخواهد بود.
ارتش پايگاههای موجود خود را کماکان در منطقه حفظ کرده و در بعضی مناطق حتی آن را تقويت نموده است . نيروهای شبه نظامی هم چنان مسلح بوده ، اگر چه از عمليات مسلحانه خود تا حدودی کاسته اند. آمار دقيقی از تعداد افراد ارتشی در چياپاز در دست نيست ، اما ارتش اعلام کرده است که بزرگترين بخش نيروی نظامی خود را در اين منطقه مستقر نموده است. کل دستگاه سرکوبگرارتشی در چياپاز به حضور خود ادامه ميدهد.
صرفنظر از اينکه چه کسی در انتخابات رياست جمهوری سال آينده پيروز شود ، جنبش زاپاتيستی به تقويت موقعيت خود در مکزيک و به همان ميزان در سطح بين الملی نيازدارد. هاله نورانی ای که در آغاز هزاره سوم مارکوس را احاطه کرده بود کم سو تر گرديده ، هم چنانکه جنبش تا حدودی نقش خود را بعنوان مرکز ثقل جنبش چپ جهانی برای عده ای از دست داده است.
موضع گيری زاپاتيستها عليه احزاب رسمی موجود در مکزيک ، خصوصا PRD ، بعد از سال ۲۰۰۱، سبب به حاشيه رانده شدن جنبش در مباحثات بين اين احزاب در درون کشور گرديد. به همين دليل امکان اينکه زاپاتيستها بتوانند از طريق ابتکار جديدشان بديل قابل قبولی ارائه دهند که بتوانند مانند گذشته مجموع نيروهای چپ را حول خود گرد آورند مشکل می نمايد.
آنچه به نفع جنبش زاپاتيستی دلالت می کند اين است که زاپاتيستها بارها نشان داده اند که ظرفيت آن را دارند که به سازمان دادن نمايش های قدرتمند سياسی با شکوه بپردازند ، که از جمله "zapatouren تور زاپا" به مکزيکو سيتی از آخرين نمونه های آن می باشد.
جنبش هم چنان از حمايت گسترده ای در منطقه چياپاز برخوردار است و رهبری جنبش از آنجا که دهها هزار نفر از فقيرترين افراد خلقهای بومی را نمايندگی ميکند از اتوريته اخلاقی پراهميتی برخوردار است. اما خطر اينکه کارزار يا "کمپين" پائيزی نيز به يک نمايش سياسی بدون دست آورد های قابل ملاحظه و نتايج مشخص سياسی تبديل شود نيز وجود دارد .
ماجرا هنگامی واقعا جالب توجه خواهد شد که زاپاتيستها موفق شوند با تعدادی از اتحاديه های مستقل و حتی شايد با ديگر سازمانهای مردمی در مکزيک پيوند اتحاد برقرار نمايند. آنزمان است که بارديگر بحث جنبش زاپاتيستی در بين اين احزاب بالا بگيرد.
دربخشهايی از " ششمين بيانيه ازجنگل لاکندونا " گفته ميشود که هدف ازبسيج پائيزی دست يافتن وايجاد يک پلاتفرم سياسی مشترک با ديگر سازمانها بوده تا زمينه طرح پيشنهادی برای يک اساسنامه جديد مهيا گردد. در مکزيک که تمام احزاب رسمی موجود بی هيچ گونه شرمی سعی در جلب حمايت تمام اين سازمانها با وعده کمکهای اقتصادی و خدمات از نوع ديگر در ازای پيروزی انتخاباتی خويش دارند ، پيمودن اين راه در حرف آسان مينمايد و درعمل بسيار مشکل. اگر زاپاتيستها بتوانند از خواسته های عمومی بحق بشريت برای عدالت ، برابری و دمکراسی منشوری آنچنان فصيح و روشن بيافرينند که طنين نوين و دگرگونه ای دارا باشد، بدين وسيله جنبش توان تازه ای به همه کسانی که برای دنيائی بهتر مبارزه مينمايند خواهد بخشيد.

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اريک گوستاوسون روزنامه نگاری ست مستقل که با روزنامه ی صبح سوئد Dagens Nyheter همکاری دارد. او قبلا نوشته های مارکوس را تحت عنوان "از کوهستانهای جنوب شرقی کوه های زيرزمينی مکزيک" ( در مجله ”جبهه کلام" ” Ord front") در سوئد منتشر کرده است.