بيستمين سال كشتار زندانيان سياسى ايران، ۱۹ تا ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۸، مونترآل كانادا

از من هم دعوت شده بود تا در مراسمى كه به مناسبت بيستمين سال كشتار زندانيان سياسى در ايران برگزار مى شد، سخن بگويم. طبيعى ست كه از چند و چون قضايا پرسيدم تا بدانم كه محتواى برنامه چيست و چه كسانى در سازماندهى آن شركت دارند. برخى از رفقا را از نزديك مى شناختم و برخى ديگر را نه. پذيرفتم و قرار و مدار گذاشتيم. چندى بعد، در برخى سايت ها مطالبى خواندم كه باعث نگرانى مى شد. آيا واقعاً عوامل جمهورى اسلامى داشتند چنين برنامه اى برگزار مى كردند؟ تلفن ها و پرس و جوها آغاز شد ولى تصميم من عوض نشد.

روز جمعه ۱۹ سپتامبر عازم شدم. تا از فرودگاه به محل جلسه برسم، برنامه آغاز شده بود. اواخر قسمت اول برنامه رسيدم، اواخر تآتر.
جمعه ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۸
قسمت اول برنامه از اين قرار بود:.
- خانم لوزنك Lousnak: نقاش، مجسمه ساز، خواننده و ترانه سراى ساكن مونترآل. لوزنك در بيروت بدنيا آمده و يك سال داشته كه خانواده اش از جنگ لبنان گريخته اند..
- فيلم كوتاه «نام هاى سرخ ساختهء امين ضرغامى و شهرزاد ارشدى. موضوع اين فيلم سرگذشت هزاران زنى ست كه بين سال هاى ۱۹۷۹ و ۱۹۹۹ به خاطر فعاليت هاى سياسى، اجتماعى، وباورهاى مذهبى خود جان دادند.
- آواز شيرين مهربد: زندانى سياسى سابق و هنرمند
- خورشيد خانوم: گروه رقص ايرانى، مونترآل. كوروگرافى و كارگردانىِ كار اين گروه كه در سال ۱۹۸۸ تأسيس شده، به عهدهء خانم آرام بيات است.
- گروه لولى. اين گروه كه از آلمان آمده بود، ترانه هائى را بر اساس اشعار زندانيان سياسى ارائه داد.
- «دريا...»، نمايش از حسين افصحى. موضوع اين كار نمايشى كه بر اساس متونى از مينا اسدى و احمد شاملو تهيه شده بود بازماندگان قتل عام سال ۱۳۶۷ بود و داستان گورستان «خاوران».
- شعر خوانى سعيد يوسف، شاعر، ترانه سرا، و نقاد ادبى.

در قسمت دوم، برنامه اين گونه بود:
- گروه لولى
- خورشيد خانوم: با سلسله اى زيبا و سمبليك از رقص، نور و عكس، نويد فردائى زيبا مى داد. شركت جوانان در اين گروه پيام آور شركت نسل دوم و سوم ايرانيان خارج از كشور در فعاليت هاى سياسى و فرهنگى بود.
- شعر خوانى خانم دانيل اونه (مونترآل) به زبان فرانسه.
- شعرخوانى مجدد سعيد يوسف، سالن را در سكوتى مطلق نگاه داشت.
- شيرين مهربد پايان زيباى اين شب را تضمين كرد.

شنبه ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۸
صبح:
برنامه با كمى تاخير آغاز شد.
- حسن پويا، كه عضو كانون خاوران در تورنتو و يكى از بنيانگذاران آن است، همراه با نمايش اسلايد در مورد گورستان خاوران سخن گفت. نكات جالب بحث او از اين قرار بود:
۱- خاوران اگرچه معروفترين گورستان دسته جمعى در ايران است، ولى تنها يكى از اين گورستان هاست.
۲- فرآيند فعاليت هاى خانواده هاى اعدام شدگان باعث شده كه درد مادران، فرزندان و خانواده ها از يك امر خصوصى به يك امر اجتماعى و جمعى بدل شود. اين فرآيند از آن جا شروع مى شود كه هر كس در جستجوى گور فرزند خود، با هرچه در دست داشت زمين را شخم مى زد و به آن جا خاتمه مى يابد كه خانواده ها، سراسر خاوران را گلباران مى كنند، و عكس هاى عزيزانشان را در كنار هم قرار مى دهند: يعنى همهء اين افراد، عزيزان همهء خانواده ها هستند. عين همين امر را در آرژانتين شاهديم، وقتى مادران ميدان مه عكس فرزندان خود را به گردن آويزان مى كنند و دور ميدان راه مى روند، به آن جا مى رسد كه ديگر هيچ كس عكس فرزند خود را حمل نمى كند و به جاى آن عكس فرزند كس ديگرى را به همراه دارد و دست آخر همه بدون عكس راه مى روند وكليهء عكس ها را در كنار هم مى گذارند.(۱) اين عمل در هر دو مورد، تبديل شدن امرى فردى ست به يك فرايند كلكتيو و جمعى.
۳- نكتهء بسيار مهم ديگر تغيير نسل ها است. اگر در سال هاى اول فقط خانواده ها، بخصوص مادران و پدران اعدام شدگان به خاوران مى روند، در سال هاى اخير ما شاهد حضور جوانانى هستيم كه برخى حتى در دوران اعدام هاى دسته جمعى هنوز به دنيا نيامده بودند. اين امر گوياى اين است كه مبارزه عليه معافيت از مجازات و خواست عدالت به پرچم مبارزهء نسلى بدل مى شود كه تمام طول عمر خود را زير بمباران تبليغاتى رژيم بسر برده اند، و ظاهراً مى بايستى تحت تأثير تبليغات آنان باشند. به علاوه امر اعدام ها از جستجوى خانوادگى و شخصى به يك فعاليت سياسى تبديل مى شود و اعدام شدگان به سمبل سياسى بدل مى شود كه خاطره شان را بايد زنده نگاه داشت.

- خانم به آتريس واگران، رئيس بخش كانادائى سازمان عفو بين الملل، در بارهء كشتار زندانيان سياسى در ايران و چگونگى حمايت سازمان عفو بين الملل و امكانات آن سخن گفت.

بخش بعدى برنامه ميزگردى بود كه در آن بازماندگان كشتارهاى دسته جمعى سخن گفتند:
۱- شهرهء كيا با تأكيد بر هويت سياسى زندانيان، از خاطراتش از زندان سخن گفت و كارهاى دستى اش را از زندان در يك ويدئوى كوتاه، زيبا و مؤثر نشان داد.
۲- «تاريك خانه» موضوع سخنرانى خانم ستارهء عباسى بود. او با كلامى شيوا از به چالش گرفتن مرگ در زندان آغاز كرد و سخنانش را به خاطرهء دردناك خودكشى ناموفق يكى از هم سلولى هايش در زندان اهواز ادامه داد. سالن يك پارچه اشك بود، همدردى و تأثر خاطر. ديگر براى كسى تاب ادامهء برنامه نماند. به گونه اى كه مجرى ميزگرد، با اشاره به اين موضوع به درستى خواهان قطع برنامه و هواخورى شد.
۳- سودابهء اردوان كه با نقاشى هاى خود در زندان، مانند عكاس ماهرى لحظات را جاودانه كرده است، در مورد كارهايش و شرايط لحظاتى كه آن ها را تصوير كرده بود سخن گفت.
۴- محبوبه، زندانى سياسى سابق نيز از زندان حرف زد و از همسر اعدام شده اش، منصور نجاتى. او كه در هنگام دستگير شدنش هفت ماهه حامله بود، در زندان فرزندى بدنيا آورده است. او از احساس داشتن فرزند در زندان، بازى هاى كودك در بند و در راهرو زندان و چگونگى تحويل وى به مادرش سخن گفت.

بعد از ظهر:
- پيام اخوان، وكيل مدافع و استاد دانشگاه مك جيل در مورد دادگاه هاى بين المللى و امكان و راه هاى استفاده از آن سخن گفت. او كه در مورد موضوع سخنرانى خود بسيار مسلط بود، از جمله شنوندگان را فراخواند تا با نوشتن نامه به نمايندگان مجلس آن ها را براى تعقيب جنايتكاران جمهورى اسلامى كه به كانادا مى روند، تحت فشار قرار دهند.
- شهرزاد مجاب در سخنرانى خود كتب مختلفى را كه در بارهء زندان به نگارش در آمده اند به نقد كشيد و نشان داد كه چگونه در حوزهء آكادميك، فرهنگ سياسى ايران به طور كلى نديده گرفته مى شود.

- نمايش فيلم «درختى كه به خاطر مى آورد» ساختهء مسعود رئوف، و بحث و گفت و گو در بارهء آن با حضور مسعود رئوف، و افرادى كه در اين فيلم نقش داشتند، آخرين بخش برنامهء اين روز بود. حضور مسعود رئوف، شيرين مهربد، شكوفهء سخى و رضا غفارى به درك هرچه بيشتر اين فيلم و بحث روى تأثير آن كمك كرد. اين فيلم كه از آن در برخى كشورها، از جمله مكزيك در كارگاه هائى كه در مورد زندان و شكنجه برگزار مى شود، مورد استفاده قرار مى گيرد، در عين حال كوشش دارد جامعهء كشور ميزبان زندانيان سياسى سابق را به چالش بگيرد. اين فيلم يكى از معدود كوشش هائى است كه آشنائى و درك موضوع زندان، شكنجه و اعدام ها را براى مردم كشورهاى ديگر ممكن مى سازد.

يك شنبه ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۸
صبح:
برنامه با سخنان كوتاه مصطفى حناوى (جنبش همبستگى با فلسطين) در مورد سيستم نژادپرستانه در اسرائيل آغاز شد و با نمايش فيلم زيباى «زنان در نبرد» ساختهء بوتينا كنعان خورى Buthina Canaan Khouryˆ ادامه يافت. اين فيلم كه معرف چهار زن مبارز و زندانى سياسى سابق فلسطينى است، نشان مى دهد همانقدر كه مبارزه و اهداف آن در كشورهاى مختلف بسيار به هم شباهت دارند، سركوب مبارزين نيز همه جا، كم يا بيش شبيه هم است.

بخش بعدى برنامه ميزگردى بود با شركت فرزندان كسانى كه جمهورى اسلامى آنان را به قتل رسانده. در اين بخش استفان كاظمى (فرزند زهرا كاظمى مونترآل)، سعيد عصمتى (فرزند رضا عصمتى آلمان) و زرى دكنما [كه پدر، عمو، و دو عمهء او اعدام شده اند] از تجربيات خود به عنوان كسانى كه والدين خود را از دست داده اند، سخن گفتند. اين ميزگرد نشان داد:
۱- فرزندان اعدام شدگان الزاماً با والدين خود همنظر نيستند، و نمى توان تصور كرد كه چون كسى فرزند يك اعدامى و يا زندانى سياسى است، الزاماً خود فعال سياسى باشد.
۲- بايد در نظر داشت كه برخى از فرزندان نه تنها مخالف خطوط سياسى والدين خود هستند (كه البته حق دارند به شيوه اى كه خود درست مى دانند فكر و عمل كنند)، بلكه اصولاً مخالف هرگونه فعاليت سياسى اند. بنا بر اين بايد توجه داشت كه آن چه علت دعوت براى سخنرانى توسط اين افراد است، تنها اين است كه تجربهء آن ها شنيده شود، و شيوه اى كه آن ها نابودى خانوده هاى خود را زندگى كرده اند، و افكارشان با آن مشغول مى شود، معرفى گردد. و براى درك چگونگى رفتار آن ها و شركت احتمالى آن ها در جنبش آشنائى با اين تجربيات لازم و ضرورى ست.
۳- توجه به نسل جوان، نشانهء آشكارى بود از اين كه برگزاركنندان اين همايش چشم به آينده دوخته اند، تأكيدى بود بر ادامهء كار در نسل بعدى.

- نمايش فيلم آنتيگون. (به زبان فرانسوى)


بعد از ظهر:
تجربيات بين المللى.
- خانم مارى بوتى، از مركز فيلم هاى مستند مونترآل در مورد زندانيان سياسى فيليپين سخن گفت. در اين بخش او با نمايش فيلم كوتاهى در مورد زندانيان سياسى در فيليپين، ايرانيان را به حمايت از آن ها فراخواند.
- فليسيتاس ترويه: عضو جمعيت مبارزه با شكنجه و معافيت از مجازات (Colectivo Contra la Tortura y la Impunidad-CCTI در مكزيك)از اهميت مقاومت در زندان و پس از آن حرف زد. وى پس از آن كه نشان داد مهمترين علت شكنجه، شكستن هويت زندانى ست، موضوع اهميت اين هويت را با مثال هاى مشخص از زنان زندانى در مكزيك نشان داد.
- بهرام قديمى، با تأكيد بر اين امر كه بايد گامى به پيش نهاد و در جست و جوى راه حل و مبارزهء فعال و مؤثر با سركوب بود، به معرفى شيوه اى از مبارزه عليه معافيت از مجازات، تحت عنوان «پرده درى» (يا همان طور كه در آرژانتين معروف است اِسكرچه) پرداخت.

آخرين بخش برنامه ميزگردى بود با مضمون هاى مختلف:
- شكوفه سخى، زندانى سياسى سابق، تحقيقات خود را در رابطه با زندان و مقاومت زندانى معرفى كرد. وى كوشيد نشان دهد كه بايد از تجربيات براى آينده نتيجه گرفت و نمى توان به آن چه گذشته است محدود ماند.
- ايرج مصداقى كوشيد اثبات كند چگونه انسان قانع مى شود شكنجه كند، و شكنجه در ديدگاه اسلام امرى مثبت است، و اگر اسلام نبود در ايران اين گونه شكنجه وجود نداشت.
- رضا غفارى با بررسى فتوا در ۱۵۰ سال گذشته و تحقيق در مورد اعدام شدگان زن، نشان داد وقتى جزئيات اعدام ها روشن شوند، عمق جنايات رژيم جمهورى اسلامى هنوز بيش از پيش برجسته مى شود.
- عزت مصلى نژاد، از مركز كانادائى قربانيان شكنجه، بحث خود را به تريبونال بين المللى عليه شكنجه گران اختصاص داد.

همزمان با اين جلسات برگزار كنندگان در يكى از گالرى هاى شهر مونترآل، نمايشگاهى از آثار زندانيان، «هنر در زندان» برگزار كردند.
آثار زندانيان سياسى سابق؛ سودابهء اردوان، شهرهء كيا، و چند هنرمند ديگر كه نمى خواستند نامشان آورده شود (چون در ايران بسر مى برند) از روز ۱۸ تا ۲۹ سپتامبر به نمايش در آمد.

به عنوان جمع بندى يك شركت كننده:
البته مراسم خالى از موارد قابل انتقاد نبود:
به نظر مى رسد در بعضى موارد روى دعوت از افراد مشخص به اندازهء كافى تأمل نشده بود، و جايگاه و وظيفه آنان در مراسم تعريف شده نبود. اين موضوع بخصوص در مورد مجريان صادق است. انتخاب مجرى با تجربه در ميزگردى كه كنترل آن، چه به خاطر شرايط روحى و چه سياسى افراد مى تواند سخت باشد، امر بسيار مهمى است. روال كار مى توانست اين گونه باشد كه مجريان با ارائه دلايل اهميت موضوع و چرائى هر قسمتى، بحث را بازكنند و با جمع بندى از آن، گذار به بخش بعدى برنامه را روان تر نمايند.
انتقاد ديگرى كه بى شك به اين همايش وارد است، عدم حضور حتى يك نفر بومى كانادائى، و يا ديگر شكنجه شدگان توسط دولت كانادا در آن است. براى من غير قابل درك است كه چرا در منطقه اى مانند كبك، كه در آن بخصوص بوميان موهاك به شديد ترين شيوه اى مورد تعرض و نابودى قرار گرفتند، و مقاومت آن ها در سال هاى ۹۰ در قارهء آمريكا معروف بود، به اين همايش دعوت نشده اند. جا دارد كه به همبستگى با ستمديدگان جهان توجهى درخور داشته باشيم و در حد امكان از پوستهء محدود "ملى" خود بيرون آييم.
مهمترين نقطه ضعف اين مراسم، عدم وجود يك «پايان» مناسب بود، يك اختتاميهء درخور. به نظر مى رسيد كه برگزار كنندگان نتوانستند به توافقى دست يابند. قطعنامه اى كه در سطح محدودى پخش شده بود (و بعد در برخى نشريات انتشار يافت) حاوى نكات بسيار جالبى بود و به فرازهاى مهمى برخورد مى كرد، متأسفانه نه براى بحث در اختيار شركت كنندگان قرار گرفت و نه حتى خود برگزار كنندگان از سوى خودشان چنين قطعنامه اى را قرائت كردند. پيشنهادى هم براى ادامه كارى طرح نشد. يعنى مثلاً پيشنهاد براى يك سمينار در مكانى ديگر، براى مثال با موضوعاتى از قبيل برخورد به آن ها كه زير شكنجه شكستند، توابين تاكتيكى، توابين داخل زندان و خارج زندان، همكاران رژيم (چه قبل و چه بعد از سركوب ها)، كوشش براى يافتن عوامل مقاومت در برابر شكنجه؛ چرا برخى مى توانند مقاومت كنند و برخى نه: چه فاكتورهائى در آن تأثير گذارند؛ موضوع نسل هاى بعدى (چه در ايران و چه خارج از ايران)، و...
و سرانجام عدم ارائهء يك جمع بندى.
حتى مى شد با سرودى آخر جلسه نقطه گذاشت.

تا اين جا از يك وجه برنامه گفتيم، اما نكات مثبت آن چه بود؟
براى من برگزارى مراسم يادمان رفقاى زندانى و شهداى جنبش انقلابى كشورمان امر تازه اى نيست، با اين حال اولين بار بود كه چنين مراسمى به يك زبان غير فارسى [انگليسى و گاهى فرانسوى] برگزار مى شد (يا تا حد امكان كوشش بر آن بود كه به حضار غير فارسى زبان نيز توجه شده، بحث ها برايشان ترجمه شود) و روى سخن با غير ايرانيان بودند. طبيعى ست كه با توجه به تجربيات ايرانيان در برگزارى مراسم به زبان هاى ديگر، محدوديت هاى زيادى در كار پيش آيد (از جمله غير حرفه اى بودن دستگاه هاى فنى و مترجمينى كه با زحمت بسيار اين وظيفهء مهم را به عهده گرفته بودند. جا دارد من نيز به نوبهء خود از آن ها سپاسگزارى كنم). با وجود اين، يكى از مهمترين دستاوردهاى اين مراسم، همين توجه به غير فارسى زبانان بود.
توجه به هنر و هنرمندان، بخصوص آنانى كه سال ها در سياهچال هاى جمهورى اسلامى اسير بوده اند، امرى نيست روزمره. ارج گذارى به كار اين هنرمندان - ارج گذارى به روح مردمى در زنجير- شاخص اين همايش بود.
يكى از نكات بسيار آموزندهء اين همايش اين بود كه مى توان مراسم يادآورى اعدام هاى دسته جمعى را، در كنار نگه داشتن حافظهء تاريخى، به مجمعى براى جستجوى راه حل نيز بدل كرد. طبيعى ست كه هنوز خيلى راه مانده تا اين كوشش ها به نتيجه اى برسد، با اين حال و با توجه به برنامه هاى ديگرى كه به همين علت برگزار مى شوند، مثبت است.
شركت افراد متخصص در جمع سخنرانان، بدون توجه به آن كه در پاسخ ها با آنان همنظر باشيم، باعث رشد سطح بحث و گفتگو شد. هر يك از اين افراد حامل تجربياتى هستند كه به نوبهء خود حائز اهميت است. توجه برگزاركنندگان به اين امر نكته ايست بسيار مثبت و جا دارد كيان ديگرى كه در آينده چنين همايشى برگزار مى كنند، به اين نكته توجه ويژه اى داشته باشند.
اهميت اختصاص يك بخش از همايش به بحث حول تجربيات بين المللى يكى ديگر از نكات بسيار مثبت اين مراسم بود. اين اقدام گامى ست فراتر از آن چه معمولاً انجام مى شود كه: «كشورهاى ديگر از جناياتى كه بر ما رفته مطلع شوند». اين جا روى اهميت آموزش از تجربيات ديگران به روشنى و در عمل نشان داده شد.

با توجه به تمام آن چه گفته شد، بر اين عقيده ام كه برگزارى اين همايش امرى بسيار مهم و ارزيابى من از اين همايش بسيار مثبت است. كار دوستان برگزار كننده بسيار ارجمند بود. خسته نباشند و اميد كه موفق و پايدار باشند!


مكزيك ۳۰ سپتامبر ۲۰۰۸

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
(۱) - ن ك به مصاحبه با ابه د بونافينى، سايت انديشه و پيكار
http://www.peykarandeesh.org/old/jonbesh/pdf/Hebe%20de%20Bonafin.pdf

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

(فرخ نگهدار و بنيان انحطاط سازمان فداييان «اکثريت»)

چندی پيش آقای فرخ نگهدار که از اعضای مهم رهبری سازمان فداييان اکثريت بوده است، در مجله آرش شماره ۹۷، به پرسشی درباره کشتار عام انقلابيون در تابستان ۱۳۶۷، بی شرمانه و با زيرکی بسيار، درباره دوران دهشتناک سال های ۱۳۶۰، پاسخی سياست بازانه و دروغ داده که همانند بسياری از رياکاران تاريخ برای خود و سازمانش جز روسياهی ارمغانی نداشته است. وی در پاسخ به سردبير اين مجله در نوشته ای با عنوان " جرقه هايی در تاريکی" نوشته است:
"در مورد اعدام های دهشتناک سال ۶۰و۶۱ ما خيلی ازبچه های مجاهد وراه کارگری و اقليتی وپيکاری و غيره را از نزديک می شناختيم. همه شان بچه های کاملاً صادق و صميمی وازجان گذشته بودند و واقعاً حاضربودند برای خوشبختی مردم همه وجودشان را بدهند. در بين ما اصلا آن حسی که نسبتا به اعدام سران رژيم سابق بود، نسبت به اين بچه ها نبود. واقعاً اينها را دوست داشتيم وخبراعدام هريکی شان برايمان يک خبرهولناک بود."۱
معلوم است که دروغ گويان کم حافظه هستند، اما هر کس که ذره ای شرافت انقلابی در خود داشته باشد، آن سال های خون و سياهی و دهشت را فراموش نمی کند و آن همه خيانت و دست بوسی اين رژيم جنايت کار را نمی بخشد، در جايی که اين روسياهان تاريخ نوشتند:
سرکوب بدون مماشات جريانهای سياسی که کمر به شکست انقلاب خونبار مردم بسته اند و عليه آن مسلحانه دست به جنايت می زنند از ارکان دفاع از انقلاب است. خوش خيالی در اين زمينه که گويا بايد به تروريست فعلاً فرصت داد تا مرتب بمب منفجر کند تا روزی سر عقل بيايد خطای بسيار فاحشی است. نيروهای امنيتی - انتظامی و همه سازمانها و نهادهای انقلابی وظيفه دارند با اين شبکه های تروريست و بمبگذار به مقابله برخيزند و فعاليت خود را بر شناسايی و دستگيری عوامل واقعی ترور و شبکه های عملياتی تروريستها و کسانی که در اين عمليات شرکت دارند، متمرکز کنند. ( کار اکثريت، شماره ۱۳۲، ۲۹ مهر ماه ۱۳۶۰ ، صفحه ۵)۲
ريشه و بنيان، انحطاط فداييان اکثريت در پايگاه غير کارگری و جدا بودن از زحمتکشان جامعه بود. روی گرداندن از مردم و پيوستن به حکومت ضد مردمی با توجيه، اصلاحات و تغيير حاکميت از راه دمکراسی پارلمانی و غيره تنها گريز از راديکاليسمی بود که فداييان اکثريت ديگر رنگی از آن را با خود نداشتند. سازمان فداييان اکثريت در اوايل انقلاب، بيش از اين که يک سازمان کمونيستی با هدف رهايی طبقه کارگر و زحمتکشان باشد، آش درهم جوشی از آرمان گرايان بسياری بود که فعاليت در اين سازمان را به يک فعاليت جبهه گونه سوق می دادند. با گسترش بی درو پيکرش، ديگر هيچگاه يک سازمان راديکال کمونيستی نمی توانست بماند. اگر چه همين هم معلول پايگاه طبقاتی رهبران و سياست گذاران آن بود.
يکی ازمهمترين دلايل افزودن لقب "اکثريت" بر بخشی از سازمان چريک های فدايی خلق پس از انشعاب در خرداد ۱۳۵۹ (که موجب دو شقه شدن آن شد، وجود اکثريت اعضا و هواداران جنبش فدايی در اين سازمان نسبت به بخش ديگر خود بود، که لقب «اقليت» بر خود گذاشتند) ظاهرا اين بوده است که به مثابه فراکسيون حزب لنينی سوسيال دمکرات های روسيه، که خود را بولشويک ( اکثريت) می ناميدند، بلشويک خطاب شوند. اگر چه سازمان فداييان اکثريت نه حتی همچون آن ديگر فراکسيون از حزب سوسيال دمکرات روسيه، " منشويک ها" ( اقليت)، اپورتونيست و نه حتی همچون سلف خود، حزب خائن توده نبودند، بلکه بسيار راست تر، خائن تر و دشمن مردم تر شدند و همپای حزب توده و در بسياری مواقع فراتر از آنها به جنگ انقلابيون و در کنار اين رژيم پليد و سياه دست در خون رفقای ما کردند و در تقويت رژيم و انحراف جنبش انقلابی کوشيدند.
اگرچه انحراف در سازمان چريک های فدايی خلق، از پيش از انشعاب در خرداد ۱۳۵۹، آغاز شده بود و رهبری سازمانی که بعدها خود را فداييان اکثريت نام نهادند، از همان اوان پيروزی قيام بهمن ۱۳۵۷، در رهبری اين سازمان لانه کرده بود، اما خيزش بزرگ مردم کشورمان برای آزادی و عدالت، حضور گسترده مردم در بيشتر صحنه های مبارزه، وجود بسياری از سازمان ها و گروه های انقلابی در سطح جنبش و همچنين حضور برخی از اعضا و مسئولين صادق و مبارز درون اين سازمان مجال آن همه خيانت و نامردمی را نمی دادند. متاسفانه اين سازمان که گوهر پرافتخاری در جنبش کمونيستی و مردمی کشورمان بود و در کنار بسياری از انقلابيون جنگيده، برای دنيايی بهتر و زيباتر جان های شيفته بسياری را فدا کرده بود، به خيانت درغلتيد و به سوی حزب خائن توده کشيده شد که سال ها بود خنجر نامردمی اش را بر پشت توده ها زده بود. همان گونه که حزب توده در حول و حوش انشعاب در نشريه مردم از " تغييری مثبت و اميدبخش در موضع سازمان چريک های فدايی خلق"۳، خبر داد.

با سخت شدن راه و تنگ شدن عرصه مبارزه از سوی رژيم جمهوری اسلامی بر نيروهای انقلابی جنبش، ماهيت و سرشت اين سازمان خائن يکی بعد از ديگری سر زد و نشانه های خيانت های بعدی برملا شد. جنبش مردمی و انقلابی ايران در پس از قيام بهمن ۱۳۵۷، همچنان پر جوش و خروش ادامه می يافت و در مناطقی مانند کردستان، ترکمن صحرا و خوزستان نمود علنی در رسانه ها داشت. " آيت الله خمينی" فرمان کشتار در کردستان را در ۲۸ مرداد سال پيش صادر کرده بود و کمی بعد، سازمان مجاهدين را منافق ناميد و آنها را بدتر از کفار خطاب کرد، سازمان های انقلابی را منحله اعلام نمود و نشريات آنها را بست. دانشگاه های کشور را با عنوان "انقلاب فرهنگی" بست و خون بسياری از دانشجويان را بر زمين ريخت، اما سازمان فداييان اکثريت بدون درنگ و در جريان انشعاب در نشريه کار ۵۹ نوشتند که:
"واقعيت اين است که " آيت الله خمينی " رهبری مبارزه با امپرياليسم را همچنان در دست دارد. حکومت کنونی هر چند به خاطر ناپيگيری اش از پيشبرد يک مبارزه اصولی عليه امپرياليسم، همچنان که بارها اعلام داشته ايم، حکومتی وابسته نبوده و نيست. بر اين اساس ما موظفيم بيش از پيش برای استقرار صلح در کردستان و جلوگيری از گسترش دامنه جنگ در اين منطقه تلاش کنيم و از تلاش های صلح طلبانه ای که در برخی محافل حکومت ديده می شود استقبال می کنيم. ما موظفيم عناصر جنگ افروز حکومت و چه آن ها که با چپ روی ها و حرکات آنارشيستی خود بزرگترين خيانت ها را به جنبش ضد امپرياليستی خلق ما روا می دارند ... افشا کنيم." ۴
در آن زمان در کردستان جنگ خونين مردم دلاور کرد به همراه سازمان های سياسی که آنها را پشتيبانی می کردند عليه رژيم جمهوری اسلامی ادامه داشت. سازمان چريک های فدايی خلق نيز در آنجا پايگاه و مقر داشتند. تعدادی از افراد محلی و داوطلبانی از ساير نقاط ديگر نيز در اين مقر به عنوان پيشمرگه اين سازمان دوشادوش مردم کرد عليه جمهوری اسلامی می جنگيدند. اما از اوايل سال ۱۳۵۹ و کمی پيش از اعلام انشعاب، اين نيروها ديگر نمی جنگيدند. اين سازمان از درد و رنج مردم کرد و ستم و تباهی که رژيم بر آنها اعمال می کرد آگاهی کامل داشت. اين رژيم نه تنها ضد امپرياليست نبود، بلکه با سرکوب کمترين خواسته های مردم کرد نيز، آب به آسياب امپرياليسم می ريخت. منظور اين سازمان هم از نيروهايی که " با چپ روی ها و حرکات آنارشيستی خود بزرگترين خيانت ها را به جنبش ضد امپرياليستی خلق ما روا می دارند"، نيز سازمان های کمونيستی هم چون، کومله، پيکار، وحدت انقلابی، رزمندگان و اتحاديه کمونيست ها بودند. همراه فکری فداييان اکثريت، حزب توده در نشريه مردم در اين زمينه نوشته بود:
" عملا رژيم بعثی عراق امپرياليسم آمريکا در کردستان، چون اويسی ها، بختيارها، شيخ جلال، کومله، شيخ عثمان، پيکار و ... از يکسو و عمال آشکار و نهان امپرياليسم آمريکا و رژيم عراق در ارتش از سوی ديگر، همه و همه دست به دست هم داده اند تا جمهوری اسلامی ايران در خون خلق کرد، پاسدار و سرباز غرق شود."۵
در همان نشريه کار ۵۹، که صف سازمان فداييان اکثريت از جنبش کمونيستی جدا شد و خار چشم جنبش مردم ايران گشتند، در مورد جنگ در کردستان که روزانه عده بسياری از مردم دلاور کرد را به خاک و خون می کشيد، می نويسند:
محافل جنگ افروز و سرکوب گر درون هيئت حاکمه که فاقد هر گونه تجربه سياسی بوده ... هنوز به اعمال جنگ افروزانه و ضد دمکراتيک خود ادامه می دهند و درست در برابر اين محافل جريانات انحراف به چپ جنبش کمونيستی و ليبرال ها روز به روز بيشتر به اعمال آنارشيستی و شعارهای سرنگونی کشانده می شوند و ناگفته پيداست که اين دو پيوسته بر هم تاثير می گذارند و هر يک زمينه و بستر حرکات مخرب ديگری را فراهم می کند. و اگر وضع بدين منوال پيش رود، صفوف ضدامپرياليستی توده ها تضعيف می شود و تشنج بالا می گيرد که نتيجه اجتناب ناپذير آن قدرت گرفتن جبهه ضد انقلاب و به قدرت رسيدن حکومت دست نشانده امپرياليسم آمريکاست. بايد همه سلاح ها و قلم ها بسوی امپرياليسم آمريکا و متحدان داخلی نشانه رود. ... کارگران بايد با افزايش توليد و بهره وری کار، مانع تبليغات نفاق افکنانه دشمنان خود شوند." ( کار ۵۹، صفحه دوم و ششم)۶
پيشمرگه های سازمان فداييان در کردستان هنوز در صفوف مبارزان عليه جمهوری اسلامی می جنگيدند، اما از کمی پيش از انشعاب اقليت – اکثريت، ماهيت ضد انقلابی اين جريان، حضور درون تشکيلاتی داشت، همان گونه که در مصاحبه ای که با "کاروان" از فعالين آن زمان سازمان فداييان در کردستان انجام داده و در سايت "سازمان اتحاد فداييان خلق ايران"، گفته است:
"در نزديکی های انشعاب کم کم محتويات اين جزوات [ جزوات سياسی درباره نظرات درون سازمانی] تغيير کرد. ... در اين جزوات به يک باره کردستان از سنگر آزادگان به " کنام سلطنت طلبان" و " ضد انقلاب ها" تبديل می شد و با نفرتی از " محيط خرفت روستاها" در مقابل مدنيت " شهری " و کار سياسی در کارخانه ها صحبت می شد."۷

در همان دوران حزب خائن توده که نقش مراد و رهبری فکری آنها را بدست گرفته بود، همراه با فداييان اکثريت در نشريه مردم می نويسد:
"در نتيجه تلاش های مزورانه همين عناصر است که لحظه های بسيار مناسب در ماه های گذشته و بويژه در دوران بعد از پيام تاريخی امام خمينی به مردم کردستان و تلاش های هيئت ويژه دولت برای کردستان و طرح پيشنهادی ۱۵ ماده ای اين هيئت از دست رفت و به عناصر و محافل مخالف حل مسالمت آميز مسئله کردستان در دستگاه های نظامی و اداری دولت مرکزی امکان داده شد که سياست خشن خود را ... بتازانند". ( مردم سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۵۹)۸
در تيرماه سال ۱۳۵۹، در زمانی که رژيم به کشتارهای وسيعی در ترکمن صحرا و کردستان دست زده، خون بسياری از دانشجويان مبارز را برخاک ريخته بود و درست درزمانی که هنوز چندی از شهادت دانشجويان مبارز در خوزستان همچون شهيد مهدی علوی شوشتری، کورش پيروزی و يا دکتر اسماعيل نريميسا که در تيرماه همان سال در اهواز تيرباران شدند و ده ها نفر ديگر که در شهرهای ديگر سلاخی گشتند، نمی گذشت و محاکمه محمد تقی شهرام و محمد رضا سعادتی در پيش بود، فرخ نگهدار و مصطفی مدنی به پابوسی محمد حسين بهشتی رفتند و در مصاحبه تلويزيونی، مصطفی مدنی به بهشتی جنايت کار گفت که: " شما صاحب نظر هستيد و می توانيد مسائل را بررسی کنيد. اعتماد وجود دارد، اگر به شما اعتماد نداشتيم که در اين حد بتوانيم، بياييم اينجا صحبت کنيم، هرگز اين کار را نمی کرديم."۹
فرخ نگهدار، پا را فراتر نهاده و در مورد جنبش مردم کردستان خود تصميم می گيرد و به بهشتی مزدور چنين پيشنهاد می دهد:
"اگر دولت جمهوری اسلامی نظر خودش را راجع به آن طرح شش ماده ای اعلام بکند که مثلا بند يک از طرح شش ماده ای همان چيزی است که روزنامه جمهوری اسلامی از قبل پذيرفته، حداقل اين يا يک چيز ديگر، يا بند دو يا ماه ديگر ... يا در حاشيه طرح شش ماده ای آيت الله نوری يک چيز نوشته. اگر چنين چيزی بشود ما در اينجا تعهد می کنيم که متوقف کنيم.... يعنی آتش بس برقرار شود. آتش بسی که حاکميت جمهوری اسلامی" است. يعنی هر نيروی خارجی و هر نيرويی که بخواهد مسئله ساز باشد، ما تعهد متقابلی هم در برابر گروه هايی که مسئوليت کمتری بخواهند احساس بکنند بر عهده می گيريم. ما اکنون چنين وظيفه ای بر عهده خود می دانيم که اين فضا و محيط جنگ زده را که بين مردم و نيروهای سياسی در کردستان بوجود آمده ... حل کنيم." به نقل از متن مصاحبه.۱۰
عزالدين حسينی در اعتراض به سياست مماشات گرايانه و خيانت بار اين سازمان در اطلاعيه ای با عنوان : "در باره سياست " ئاش به تال، گام به گام" سازمان چريک های فدايی خلق ( اکثريت) در کردستان" به تاريخ ۱۸ مرداد ۱۳۵۹ می نويسد: سازمان چريک ها ( اکثريت) با اين برنامه تدريجی همه پيوندهای ميان خود و جنبش مقاومت خلق را بريده است تا با خيال راحت تعهداتی را که به آيت الله بهشتی سپرده است، اجرا نمايد. (ضميمه پيکار ۶۹، دوشنبه ۳ شهريور ۱۳۵۹. ۱۱
در زمانی که اغلب سازمان های انقلابی در آن سال ها به سازمان فداييان از افتادن در گنداب حزب توده هشدار می دادند، سازمان رويزيونيستی فداييان اکثريت که ديگر قادر نبود به مرزبندی با حزب توده بپردازد، در برخورد با مشی چريکی و فداييان اقليت نوشت:
" سخن سازمان همواره آن بوده است که تا زمانی که يک رشته تئوری های عام و جهان شمول مارکسيست لنينيستی مورد قبول ما نباشد، بحث بر سر خط و برنامه، تحليل حاکميت، تحليل موقعيت و وظايف ما هرگز به نتيجه واحد نخواهد رسيد ... همان گونه که اشتباه بزرگی خواهد بود هرگاه تصور کنيم که ما از طريق تحليل های متفاوتی که از مسائل عملی کنونی با " حزب توده" داريم، مرزبندی خود را با اين جريان مشخص می کنيم. درک متفاوتی که ما از ظرفيت انقلابی و ضد انقلابی طبقات اجتماعی و وظايف اساسی مارکسيست- لنينيست ها در مبارزه طبقاتی داريم، درک متفاوتی که ما با " حزب توده " از انترناسيوناليسم پرولتری داريم، ما را بر آن می دارد که از قبل بتوانيم مشخص کنيم که مثلا اپورتونيسم راست حاکم بر " حزب توده" چه تحليلی از موقعيت مشخص امروز ارائه داده و چه وظايفی را برای کمونيست ها در شرايط کنونی توصيه و تاکيد می کند." ( اکثريت و مسئله اقليت، ضميمه کار شماره ۶۱، خرداد ۱۳۵۹)۱۲
تا پيش از کار ۵۹، سازمان چريک های فدايی خلق، حزب توده را خائن به خلق، رويزيونيست و بزرگترين خطر اصلی برای کمونيست ها می ناميد، اما در کار اکثريت شماره ۶۸، با وقاحت می نويسد:
" بدنبال تحريکات گروه های تخريب و آشوب در روزهای اخير، موج جديدی از حمله به نيروهای سياسی و دفاتر سازمان های ضد امپرياليست و ترقی خواه آغاز شده است. اين حملات بخصوص حمله به دفتر " حزب توده ايران" يکبار ديگر ثابت می کند .... ( به نقل از مقاله: حمله به دفاتر سازمان های سياسی را محکوم می کنيم)۱۳
در پی افشاگری های سازمان های سياسی و انقلابی همچون، پيکار، فداييان اقليت و راه کارگر اين سازمان در پی تصحيح گاف بزرگ خود برآمد.
" ما بايد از آنجا که حمله به دفاتر " حزب توده" در شرايطی اتفاق افتاده بود که اپورتونيسم چپ برای پوشاندن ورشکستگی مواضع ايدئولوژيک - سياسی خود بيشترين نيروی خود را برای مخدوش ساختن مواضع ايدئولوژيک - سياسی ما با اين جريان رفورميستی به کار گرفته است، توضيح می داديم که وقتی سازمان ما خود را موظف می داند از آزادی های سياسی و حقوق دمکراتيک مردم دفاع کند، طبعا دفاع از جريانات مدعی چپ، چه آنهايی که مثل، " راه کارگر"، " پيکار"، " اقليت" و غيره از نظر ما اپورتونيسم چپ شناخته می شوند و چه " حزب توده" که پرچمدار اپورتونيسم راست است، به عهده هر عنصر انقلابی و مشخصا به عهده هر فرد کمونيست است. ما بايد توضيح می داديم که نه دفاع از " راه کارگر" و "اقليت" و " پيکار" نشانه هيچ گونه تاييد از مواضع انحرافی اين جريانات است نه دفاع از حزب توده به مفهوم چشم پوشی از انحرافات اين جريان محسوب می شود، ما بدون انجام هيچ يک از اين کارها و بدون توضيح کافی در کار، موضع گرفتيم و از اين لحاظ انتقاد جدی بر ما وارد است" ( کار شماره ۷۱)۱۴
در اواخر شهريور سال ۱۳۵۹، جنگ ايران و عراق درگرفت که اغلب سازمان های سياسی را در تحليل بر اين جنگ نامردمی به چالش خواند. بيشتر اين سازمان ها و از جمله سازمان پيکار، سربلند از اين آزمون انقلابی برآمده و اين جنگ خانمانسوز را جنگ سرمايه داران ايران و عراق معرفی کردند. در هر دو سوی اين جنگ حکومت های خودکامه و تبه کار، روزگار مردم را سياه کرده بودند، اما بار ديگر فداييان اکثريت در مزدوری و پابوسی رژيم پليد و سرمايه داری جمهوری اسلامی شتاب کرده و می نويسد:
جنگ عراق با ايران، جنگی ميان انقلاب ايران و ضد انقلاب عراق، جنگی است بين رژيمی که در راه مبارزه با وابستگی به امپرياليسم گام بر می دارد و رژيمی که در مسير وابستگی به امپرياليسم گام نهاده است. جنگ عراق با ايران، جنگ بين رژيمی است که از اردوی بهترين دوستان خلق جدا شده و خود بطور کامل در برابر آن قرار می دهد، با رژيمی که در جريان يک انقلاب ضد امپرياليستی و در گسترش های بعدی آن بدترين دشمنان خلق را از پای درآورده و خود در برابر آن قرار داده است."
" ما و همه نيروهای ترقی خواه جهان، حق دفاع را برای تمامی ملت ها کاملا عادلانه و برحق می شماريم به همين دليل وظيفه همه نيروهای انقلابی است که با قاطعيت با اين تجاوزگری مرتجعين مقابله کنند و بطور آشکار جانب دولتی را بگيرند که قربانی اين تجاوزات مرتجعين شده است."
"... سازمان ما در تلگرام مورخ ۴ مهرماه ۱۳۵۹، خود به آيت الله خمينی صراحتا نوشت که در شرايط فعلی دفاع از استقلال ميهن هيچ معنايی جز دفاع از جمهوری اسلامی ايران ندارد. ما اکنون قاطعانه اين نظر را صحيح و صادقانه می شناسيم و به توده ها می گوييم که ادعای "دفاع از ميهن" در برابر تجاوزات رژيم عراق، تنها به شرطی معنای واقعی پيدا می کند که به دفاع از جمهوری اسلامی ايران در برابر تجاوزات رژيم عراق و توطئه های امپرياليسم آمريکا بيانجامد" ضميمه کار ۷۸. ۱۵
فداييان خائن اکثريت، از آنجا که رژيم عراق هنوز از اتحاد شوروی اسلحه می خريد، با دو دوزه بازی سياسی و در همان نشريه کار و برای خوش داشت ارباب سوسيال امپرياليست خود می نويسد که: سياست حاکم بر رژيم عراق هنوز در تمام زمينه ها با سياست امپرياليسم همسو نيست."
فداييان اکثريت کاملا به صف ضد انقلاب شتافته به ياور ارتجاع بدل گشتند. آنان ياور سپاه پاسداران شدند. اين ارگان ضدخلقی که دستانش به خون ترکمن ها، کردها و بسياری ديگر از زحمتکشان آغشته بود. فداييان اکثريت برای اولين بار در کار شماره ۷۷ و ضميمه کار ۷۸، هواداران و اعضای خود را به لو دادن " وحدت شکنان" و "تفرقه افکنان" يعنی نيروهای انقلابی که خواهان " تفرقه ارتجاع و انقلاب" و جلوگيری از "وحدت بورژوازی و زحمتکشان" هستند، فرامی خواند و از آنها می خواهند که " مخالفين جنـگ" را به عنوان " روحيه شکنان" به کميته ها معرفی کنند. در همان تلگرام به خمينی، خواهان درهم آميختن خون فداييان با پاسداران هستند. آنها هر کس را که کارگران را به اعتصاب فرامی خواند، در همين شماره نشريه کار، "ضد انقلاب" می خوانند و خواهان برخورد شديد با آنها هستند و از هواداران خود می خواهند که به کميته ها معرفی کنند.
" همه هواداران سازمان بايد با سپاه پاسداران، کميته ها که نيروهای ضد امپرياليست هستند، در مقابله با توطئه های امپرياليسم و در دفاع از ميهن در برابر تجاوزات رژيم سرکوبگر عراق پيگيرانه همکاری کنند و هر نوع خبر يا اطلاعی از نيروهای ضد انقلاب به دست می آورند بدون درنگ به اين مراکز برسانند." ( کار ۷۷، مهر ماه ۱۳۵۹) ۱۶
در همين دوران "هواداران سازمان پيکار در راه آزادی طبقه کارگر"، که به افشای ماهيت ضد مردمی و ضد انقلابی اين جنگ در ميان مردم و بويژه مردم، آوارگان و جنگ زدگان می پرداختند. دستگير و به جوخه های اعدام سپرده شدند. سازمان پيکار عليه اين جنگ، که برای اربابان سازمان فداييان اکثريت، " خود يک نعمت" بود، دست به افشاگری زدند. که از جمله می توان از رفقای شهيد، محمد اشرفی، نفتگر اهل آغاجاری که در سوم آبان ۱۳۵۹، تيرباران شد، شکرالله دانشيار، که در خوزستان و در ۲۷ مهر ۱۳۵۹، اعدام شد،محمود صمدی دانشجوی اهل آبادان که در ۱۳ بهمن ۱۳۵۹ در ماهشهر تيرباران شد، منوچهر نيک اندام که در سوم آبان ۱۳۵۹ و بدستور خلخالی جنايت کار اعدام شد، نام برد. در همين دوران بود که فداييان مزدور و خائن اکثريت، در مقابل افشاگری عليه اين جنگ خانمانسوز شعار " پاسداران را به سلاح سنگين مجهز کنيد" سر دادند. سازمان فداييان اکثريت در همراهی با رژيم سرمايه داری و ضد کارگر جمهوری اسلامی همراه شده و در اوج دريوزگی به درگاه ارتجاع، کارگران و زحمتکشان را به توليد بيشتر فرامی خواندند و نيروهای کمونيست و انقلابی را که در راه آگاهی و آزادی طبقه کارگر گام می نهادند ضد انقلاب و اخلالگر می ناميدند.
"طبقه کارگر قهرمان ايران و همه نيروهای انقلابی نيز، به طريق اولی، با تداوم توليد و بازسازی اقتصاد بحران زده ما، تاکتيک های اخلال گرانه و مخرب امپرياليستی را در امر فلج کردن اقتصاد ايران و شکست انقلاب، خنثی و بی اثر می کنند تا راه دشوار استقلال اقتصادی و ... بگشايند و هم از اين روست که می بينيم نيروهای انقلابی در برابر نيروهای ضد انقلابی با دو شعار متضاد، يکی " تداوم توليد" و ديگری " اخلال در توليد" صف آرايی می کنند. (کار شماره ۸۷، آذر ماه ۱۳۵۹.) ۱۷

فداييان اکثريت در نامه ای سرگشاده به سازمان مجاهدين خلق به تاريخ اول دی ماه ۱۳۵۹، در صدد سازش دادن مجاهدين و ارتجاع حاکم برمی آيند. درواقع اين سازمان سراپا خيانت، نه تنها پشت جبهه رژيم و ستون پنجم آن در ميان نيروهای انقلابی است، بلکه در صدد يارگيری برای همان رژيمی است که بسياری از فرزندان و ياوران همين مردم را به زندان ها انداخته و اعدام کرده بود. فداييان اکثريت خطاب به مجاهدين خلق می گويند:
"جبهه ارتجاع يعنی جبهه سرمايه دارهای بزرگ، سرمايه داران ليبرال، فئودال ها و زمين داران بزرگ و همه گردانندگان و سرمايه داران و کارگزاران رژيم سابق... وقتی يک يا چند دسته از نيروهای خلق روش های غلط و مخرب و يا نفاق افکنانه ای را در پيش گيرند. آيا ساير نيروها مجازند و به خاطر مقابله با اين روش ها به روش های نادرست تر توسل جويند؟ ... آيا مجازند در اين شرايط خطير به عنوان " اهميت" اختلافات بين " خودی ها" مبارزه با توطئه های امپرياليسم آمريکا را در مرتبه دوم قرار دهند؟ ما معتقديم که روحانيون " ضدامپرياليسم اند" و پاسداران انقلاب، " نيرويی است ضد امپرياليست و ضد فئودال و مخالف سرمايه داران وابسته..... دربرابر "تشنج" و " آشوب" در مدارس و کارخانه ها و شهرها بايد " قاطعانه" ايستادگی نمود. جامعه ما می رود که دوستان جهانی خود را بيابد و جمهوری اسلامی می بايد از حمايت همه جانبه و بی دريغ متحدين و دوستان و مدافعان واقعی انقلاب ما در ايران و جهان برخوردار گردد..... هر چه ما می کشيم از امپرياليست های آمريکايی، اروپايی و ژاپنی است."۱۸
به مناسبت سالگرد ۲۳ دی ماه ۱۳۵۷، که دانشگاه های کشور بازگشايی شد و دانشجويان انقلابی در سنگر دانشگاه به مبارزه در کنار مردم پرداختند. سازمان پيکار به همراهی، سازمان های ديگر راهپيمايی در مقابل دانشگاه تهران براه انداختند. فداييان اکثريت طی اطلاعيه ای همچون حزب توده، از مردم خواستند که تظاهرات ۲۳ دی ماه ۱۳۵۹ را تحريم کنند. آنها در اطلاعيه شان وانمود کردند که راهپيمايی کمونيست ها به نفع امپرياليسم آمريکا است. حزب توده از حکومت، خواهان مقابله، خنثی و سرکوب اين تظاهرات شد. کمی بعد در ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۹، که سازمان پيکار و گروه های ديگر به تجمع و راهپيمايی در حوالی ميدان انقلاب دست زدند و برای اولين بار (در مقابله با پرچم های سبز اسلامی و سفيد تسليم طلبانه که از هرسو بالا می رفت) پرچم سرخ انقلاب را برافراشتند، اعضا و هواداران فداييان اکثريت و حزب توده به درگيری با کمونيست ها پرداختند و پاسداران و کميته ای ها را به محل تجمع افراد راهنمايی می کردند. در اين مورد سازمان پيکار در نشريه خود نوشت:
"لو دادن عناصر مبارز در کارخانه و مدرسه، در کوچه و محله، پاک کردن شعارهای انقلابی از روی ديوارها، پاره کردن اعلاميه ها و پوسترهای نيروهای انقلابی و کمونيست، شرکت در دسته های فالانژ برای برهم زدن تظاهرات انقلابيون تحت شعار های " حزب فقط حزب الله" ( نمونه آن در تظاهرات ۲۳ دی در تهران). انحلال هر گونه کانون دمکراتيک مانند کانون مستقل معلمان و جلوگيری از رشد اين گونه کانون هاست. نمونه وقيح اين گونه خرابکاری ها را می توان در همکاری مستقيم عناصر اکثريتی با عناصر کميته چی خوزستان برای شناسايی و دستگيری نيروهای مبارز و انقلابی ديد. يکی از اين عناصر در ماشين کميته مدت ها در شهر گشت زده و به دنبال قيافه های آشنای انقلابی می گشته است." پيکار شماره ۹۵ صفحه ۲۰، دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۵۹. ۱۹
نشريه مجاهد نيز در جريان تسخير خونين انجمن کارمندان مسلمان که وابسته به سازمان مجاهدين بود، نوشت که مزدوران اکثريتی و حزب توده ای به همراه حزب الهی ها، در سرکوب و مضروب کردن هواداران اين سازمان دست داشتند. (شماره ۱۰۳صفحه ۱۵) از ابتدای سال ۱۳۶۰، که خمينی آن را سال قانون و مبارزه با کمونيسم بين الملل نام نهاد، رژيم آشکارا شمشيرش را برای تمام انقلابيون از رو بسته بود. در اين ميان طيف خائن فداييان اکثريت و حزب توده به پيشواز برنامهء رژيم و خوش خدمتی به آن شتافتند.
" حزب توده ايران همواره به موجب مسئوليتی که در قبال انقلاب و جمهوری اسلامی و مردم انقلابی ايران احساس می کند، هرگونه اطلاعی را که در مورد فعاليت توطئه گرانه ضد انقلاب به منظور براندازی جمهوری اسلامی ايران و دستآوردهای بزرگ مردم ايران بدست آورده در اختيار مقامات مسئول قرار داده و خواهد داد. حزب توده ايران به خود می بالد که در اين زمينه در دفاع از انقلاب موفق به خدمات موثری نيز شده است. (اعلاميه منتشره از سوی دبيرخانه کميته مرکزی حزب توده ايران، ۲۹ ارديبهشت ۱۳۶۰.)
کمی پيشتر در اواخر فروردين ۱۳۶۰، گزارش " هيئت بررسی شکنجه" منتشر شد. اين هيئت منکر وجود شکنجه شده بود. فداييان اکثريت در نشريه کار شماره ۱۰۶، در دوم ارديبهشت مزورانه نوشتند:
" نظام حاکم بر زندان ها مبتنی بر شکنجه نيست. ما با نتيجه کار هيئت بررسی شايعه شکنجه، مبنی بر اين که نظام حاکم بر زندان های جمهوری اسلامی مبتنی بر شکنجه نيست موافقيم و آن را مورد تاييد قرار می دهيم و اين حقيقت بی شک يکی از دستاوردهای بزرگ و گرانقدر مردم و انقلاب ماست."
مزدوران خائن حزب توده نيز برای اين که از شاگردان خود عقب نيافتند در نشريه نامه مردم شماره ۵۱۹، سوم خرداد ۱۳۶۰، در باره اين گزارش کذايی نوشتند: " از خلال تمام سطور اين گزارش، روح صداقت و امانت می تراود و جز اين هم نبايد باشد." در خارج از کشور نيز حزب خائن توده بصورت رسمی به شناسايی دانشجويان انقلابی و کمونيست در خارج از کشور و معرفی آنان به مقامات امنيتی رژيم پرداخته و از محل تجمع دانشجويان هوادار سازمان پيکار در فرانکفورت عکسبرداری کرده بودند. پيکار ۱۱۲، صفحه ۱۶، ۸ تيرماه ۱۳۶۰. ۲۰
پس از آغاز کشتار عام انقلابيون در سحرگاه ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، که رژيم بی شرمانه زندانيانی که ماه ها از حبس آنها می گذشت را به بهانه تظاهرات بزرگ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، به جوخه های اعدام سپرد. فداييان خائن اکثريت و معلمين بی آبروی حزب توده ای آنها در تاييد رژيم، خاک در چشم تمام آزادی خواهان و عدالت جويان کشورمان پاشيدند. فداييان اکثريت در اطلاعيه ای که به مناسبت انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی که بعدا در نشريه کار شماره ۱۱۶، به تاريخ ۱۰ تيرماه نيز منتشر شد، آشکارا به اعضا و هواداران خود شکار نيروهای انقلابی و معرفی آنان به نيروهای رژيم سفارش می کنند:
"هواداران سازمان همدوش و همراه با ديگر نيروهای انقلاب و مدافع جمهوری اسلامی بايد تمام هوشياری خود را به کار گيرند. حرکات شبکه مزدوران امپرياليسم آمريکا را دقيقا زير نظر بگيرند و هر اطلاعی از طرح ها و نقشه های جنايت کارانه آنان بدست آوردند، فورا سپاه پاسداران و سازمان را مطلع سازند. کار شماره ۱۱۶، ۱۰ تير ماه ۱۳۶۰." ۲۱
در پيشبرد اين جنايت و بی شرمی بسيار که رهبران سازمان فداييان اکثريت، در نشريات رسمی خود تکرار می کردند، هواداران اين سازمان که بدنه اصلی آن را تشکيل می دادند، با چشم پوشی آگاهانه يا ناآگاهانه در اين عرصه خيانت و مزدوری شريک بودند. اگر چه ممکن است، بسياری از اين هواداران هرگز تن به اين خفت و نامردمی نداده باشند و تا به حال هيچ کس را به پاسداران نفروخته باشند، اما با سکوت خود، راه را برای اين خيانت بزرگ به جنبش انقلابی ايران آماه ساختند و شرمندگی آن بر دوش هايشان سنگينی خواهد کرد. از جمله افراد مشهوری که توسط فداييان اکثريت لو رفت، رفيق شهيد غلامحسن سليم آرونی بود. وی در سال ۱۳۵۴ به عضويت سازمان چريک های فدايی خلق درآمد. در اوايل سال ۱۳۵۶، بر اثر اختلاف بر سر مشی چريکی و مسائل مربوط به جنبش کارگری با اين سازمان اختلاف پيدا کرد و در اواسط همان سال قصد پيوستن به سازمان مجاهدين م. ل را داشت که بر اثر عدم همکاری اعضای سازمان فداييان موفق به تماس با سازمان مجاهدين خلق نشد. در تابستان ۱۳۵۷ به اتفاق همسرش رفيق شهيد ادنا ثابت به عضويت بخش منشعب از سازمان مجاهدين خلق درآمد و در اواخر سال ۱۳۵۸، به همراه همسرش به سازمان پيکار پيوست. وی در ۲۱ تيرماه ۱۳۶۰، در حالی که از حوالی ميدان انقلاب می گذشت، توسط يکی از فداييان اکثريتی که از اقوام وی بوده، به پاسداران نشان داده می شود و دستگير می گردد و اين دلاور پيکارگر، در ۲۱ مردادماه همان سال در زندان اوين تيرباران می شود. در اين باره، اخيرا مقاله و خاطره ای از يک زندانی سياسی سابق، فرخ قهرمانی، در جواب آقای نگهدار در سايت روشنگری با عنوان "عذر بدتر از گناه"، منتشر شده است:
"اوايل سال ۱۳۶۱ من ازبند ۲۰۹ زندان اوين به بند ۲ اطاق ۳ ی بالا منتقل شدم، دراينجا قصدم وارد شدن به جزئيات مسائل زندان نيست، پس ازچند روزی متوجه شدم که بنظرميرسد دو نفرازبچه های اطاق حالت بايکوت دارند، فکرکردم شايد اين دونفرتواب هستند، بهمين خاطر فرصتی بدست آوردم و با مسئول اطاق دراين مورد به گفتگونشستم. ابتدا مسئول اطاق بطورسربسته گفت که اينها به پشت بند ۴ رفت وآمد داشته اند، مقصودش را به خوبی متوجه نشدم، مسئول اطاق که سردرگمی مرا ديد توضيح داد که اينها داوطلبانه برای اعدام بقول خودشان ضدانقلابيون، همراه پاسداران (بخوان، همراه وهمدوش با نيروهای انقلاب ومدافع جمهوری اسلامی ) درجوخه های اعدام قرارگرفته اند. ابتدا تصورکردم به قول معروف بايد ازتواب های تير باشند، ولی بزودی متوجه شدم نه تنها تواب نيستند که سرموضعی هم هستند، ودرجوخه قرارگرفتن را نه تنها کاری ناشايست وغير انسانی نمی بينند، که خيلی هم انقلابی ميدانند. آنها براساس تحليل ها، اطلاعيه ها ورهنمودهای شما و کميته مرکزی فدائيان اکثريت، به اين اعتقاد رسيده اند که اين افراد به لحاظ وابستگی شان به گروهک های مجاهدين ، راه کارگر، اقليت ، پيکارو...... عاملين امپرياليست ها و ضد انقلابند، بنا براين اعدامشان هم عملی انقلابی است." ۲۲

در بخش پرسش و پاسخ در نشريه نامه مردم، در سوم مرداد ماه ۱۳۶۰، حزب توده که در مقام پيشکسوت فداييان اکثريت در خيانت به مردم شهره بوده است، در رابطه با سرکوب رژيم از نيروهای انقلابی نوشت:
"در اين چارچوب نظر ما اين است که بايد نسبت به افرادی که در اين رابطه بازداشت می شوند، سياست دقيق و ظريف تفکيک مسئوليت و تفکيک جرم و انتخاب شيوه های گوناگون بکار گرفته شود تا اثرات سم مهلکی که به صورت تبليغات گروهک های مختلف ذهن اين جوان های واقعا بی تجربه را مسموم کرده است، خنثی نمود. بايد به شيوه های تربيتی و امکانات بزرگ و اثر بخش آن توجه داشت. البته در مورد افراد مسئولی که آگاهانه و با شناخت دقيق به قصد سرنگون کردن نظام جمهوری اسلامی ايران عمل می کنند يا افراد را تحريک می کنند طبعا بايد خيلی جدی روبرو شد و در اين مورد ما هيچ گونه ترديدی نداريم، ولی در مورد افراد ساده اين گروه ها به نظر ما بايد به شيوه تربيتی و با شکيبايی عمل شود." ۲۳
در همين زمينه، و در دورانی که رژيم بدون هيچ تفاوتی به کشتار، نوجوانان و حتی زنان حامله دست می زد و بی شرمانه در روزنامه های خود اسامی آنها را اعلام می نمود، رقيه دانشگری و مهدی فتاپور* از کميته مرکزی سازمان خائن فداييان اکثريت، می نويسند:

"قبل از اين که به مسئله ی اعدام تعدادی از دختران و پسران جوان توسط دادگاه انقلاب بپردازيم لازم است اول به عوامل و شرايط به وجود آورنده اين قبيل خشونت ها توجه کنيم و مسئله را نه صرفاً از جنبه عاطفی و اخلاقی- که به نوبه خود حائز اهميت است- آن چنان که ضد انقلاب سعی در عمده کردن آن دارد، بلکه از زاويه ی مصالح و منافع انقلاب بررسی کنيم. هواداران سازمان در موقعيت خطير کنونی بايد وظايف خود را هوشيارانه تر و قاطعانه تر از پيش انجام دهند. افشای دسيسه های ضد انقلاب و شناساندن سياست های ضدانقلابی گروهک ها در محيط کار و در ميان خانواده ها و در هر کجا که توده حضور دارند جزو وظايف مبرم هواداران مبارزه است". نشريه کار اکثريت شماره ۱۲۰، هفت مرداد ۱۳۶۰. ۲۴

رژيم اتحاد شوروی نيز به نقل از خبرگزاری رسمی تاس که در روزنامه اطلاعات ۱۵ شهريور ۱۳۶۰، منتشر شده بود نوشت: " اتحاد شوروی در روز شنبه گفت که دشمنان رژيم اسلامی تهران و به ويژه سلطنت طلبان را که برای وخيم تر ساختن اوضاع ايران به ترور متوسل شده اند را به شدت محکوم کرد. دشمنان رژيم بويژه سلطنت طلبان با همه امکانات می کوشند با وخيم تر شدن اوضاع و ايجاد هرج و مرج به افکار عمومی جهانيان بقبولانند که در ايران ثبات اوضاع و امنيت وجود خارجی ندارد." اتحاد شوروی که برای بسياری از فداييان تا به امروز، سوسياليسم واقعا موجود بوده است بی شرمانه تر از دست نشاندگانش در ايران، کشتار عام انقلابيون و جنبش آزادی خواهی آنان را، سلطنت طلبی و هرج و مرج می خواند.
در طی انتخابات رياست جمهوری که در مهرماه ۱۳۶۰، در جريان بود و رژيم جمهوری اسلامی در يک خيمه شب بازی، سيد علی خامنه ای، رهبر کنونی را از صندوق های رای بيرون آورد و در زمانی که اين رژيم پليد، دريايی از خون مبارزان سياسی براه انداخته بود و زندان ها پر از نيروهای جوان بود و جامعه در تب و تاب دوران سرکوب و اختناق می سوخت، فداييان اکثريت و مرادش، حزب توده که در آن زمان تصميم به پيوستن به آن را داشتند، اعلاميه مشترکی منتشر کردند، که اوج بی شرمی اين ضد انقلابيون، ضد مردم بود:
"حزب توده ايران و سازمان فداييان خلق ( اکثريت) ... همه اعضا و هواداران خود و همه ميهن پرستان و نيروهای انقلابی را فرامی خواند که با شرکت هرچه وسيعتر در انتخابات رياست جمهوری و با دادن رای يکپارچه به حجت الاسلام سيد علی خامنه ای، بار ديگر به همه جهانيان نشان دهند که ... در دفاع از انقلاب و جمهوری اسلامی ايران همانند هميشه، استوار و پايدار و متحدند. دوم مهرماه ۱۳۶۰."
بسياری از هواداران سازمان فداييان اکثريت، هنوز هم از وجود اعلاميه ها و اطلاعيه های اين سازمان در لو دادن نيروهای انقلابی، اظهار بی اطلاعی می کنند.
خوشبختانه پس از آن همه رذالت و پستی، سرانجام بخشی از اين سازمان در ۱۶ آذر ماه ۱۳۶۰، از آن جدا شدند و متاسفانه تنها دليل جدا شدنشان، اصرار رهبری به پيوستن به حزب توده بود و نه آن همه خيانت و جنايت، اين گروه منشعب بعدها همچنان پرچم فدايی را بر دوش خود حمل کردند، اما هيچگاه به دوران گذشته خيانت بارشان اعتراف نکردند. هيچگاه برنامه ای جدا از سازمان فداييان اکثريت ارائه ندادند، بلکه بصورت تشکيلاتی و به اعتقاد نگارنده، بيشتر از روی شرمندگی از جنبش انقلابی مردم ايران و کمونيست های دلاوری که در زندان ها، شکنجه گاه ها و ميدان های تير به اين رژيم پليد نه گفتند و رو سپيد مردم گشتند، از سازمان فداييان اکثريت گذشتند.
بسياری از اعضا و هواداران، انشعاب ۱۶ آذر، در سال های بعد دربند رژيم گرفتار آمدند و بسياری از آنان در کشتار عام انقلابيون در تابستان ۱۳۶۷، جان در راه آرمانشان گذاشتند. انشعاب در ۱۶ اذر ماه ۱۳۶۰، بيشتر يک اختلاف تشکيلاتی بود تا ايدئولوژيک با سازمان فداييان اکثريت، در واقع رهبران انشعابی اين گروه در دنباله همان تحليل ها و نظرات سازمان فداييان اکثريت فعاليت می کردند، اما بخاطر اختلاف در پيوستن به حزب توده، از آنها جدا شدند. امير ممبينی که در آن زمان از اعضای مرکزيت سازمان فداييان اکثريت بود، در مجموعه مقاله هايی که در سايت اتحاد فداييان خلق ايران منتشر شده است در اين باره می گويد:
"در انشعاب آذر ۱۳۶۰ تشکيلات خوزستان، اصفهان و لرستان نقش بزرگ را ايفا کردند و عمده رهبران و کادرهای اين انشعاب از مسئولين يا اهالی خوزستان و لرستان بودند. در واقع انشعاب آذر ۱۳۶۰ به يک تعبير عمدتا يک انشعاب جنوبی بود." ۲۵
سازمان پيکار در مقاله ای در همان دوران به افشاگری بيشتر سازمان فداييان اکثريت پرداخت. در آنجا با عنوان "دست رويزيونيست های توده ای و اکثريت به خون انقلابيون و کمونيست ها آغشته است"، در نشريه پيکار صفحه ۱۱، شماره ۱۲۴، دوشنبه ۴ آبان ۱۳۶۰، نوشت:
"توده ای ها و اکثريتی ها نه تنها اطلاعات خود را از کمونيست ها و ديگر انقلابيون در اختيار رژيم ارتجاعی قرار می دهند، بلکه خود فعالانه در شبکه های سرکوب رژيم، يعنی سپاه پاسداران، دادستانی انقلاب مرکز و شبکه بازجويان جلاد خانه اوين عضويت دارند." ۲۶
فداييان اکثريت، که اين دنباله " اکثريت" پس از جدايی گروه موسم به ۱۶ آذر از آنها ديگر، معنايی نداشت. همچنان به خيانت خود ادامه دادند و بيشتر و بيشتر در آن باتلاق مزدوری دست و پا زدند و ديگر بار و علنی ، دوشادوش پاسداران در خون دلاوران کمونيست، غسل تعميد نمودند:

"... فداييان خلق ايران (اکثريت ) و نيروهای حزب توده ايران از همان نخستين لحظات يورش مهاجمان ضد انقلابی دوش به دوش مردم و نيروهای بسيج سپاه و ديگر نيروهای انتظامی شهر با فداکاری در سرکوب و دفع مهاجمان فعالانه شرکت داشتند. دو تن از رفقای ما و حزب در حوادث آمل توسط مهاجمان ضد انقلابی از ناحيه شکم و سر مجروح شدند که هم اکنون در بيمارستان بستری هستند ..." ( کار اکثريت، شماره ۱۴۷، ۱۴ بهمن ۱۳۶۰ ) ۲۷
سازمان فداييان اکثريت، بدون توجه به نقش کثيفی که در تاريخ برای آنها نوشته می شود، همچنان بر ژاژخواهی رژيم ستم کار و سرمايه داری جمهوری اسلامی پای فشردند. اگر چه در کمتر از يک سال بعد مجبور به مخفی شدن و خروج از کشور به سمت سوسياليسم واقعا موجود خود شدند و جانبداری بی شرمانه از نمد جمهوری اسلامی برايشان هيچ کلاهی به ارمغان نياورد. رژيم را به سرکوب بيش از پيش نيروهای انقلابی ترغيب کردند و کمی پس از شهادت موسی خيابانی و همراهانش و دستگيری رهبری سازمان پيکار در نشريه خود با وقاحت بسيار نوشتند که:
"سرکوب قاطع تروريست هايی که با اعمال جنايتکارانه خود نابودی انقلاب را طلب می کردند يک ضرورت مبرم بود. هر نوع ترديدی در اين زمينه مسلماً به سود ضدانقلاب تمام می شود. نيروهای انقلابی می بايستی ضمن خويشتن داری و پرهيز از سراسيمگی و شتاب زدگی شرکت کنندگان مستقيم در عمليات تخريب و ترور را با قاطعيت تمام سرکوب نمايند." کار اکثريت، شماره ۱۴۹، ۲۸ بهمن ۱۳۶۰. ۲۸
سازمان فداييان اکثريت، تا به امروز در به انحراف کشانيدن مبارزات مردم کشورمان و همچنين نيروهای اپوزيسيون در خارج از کشور، فعال هستند. زمانی رفسنجانی و دورانی خاتمی را راهگشای درد بزرگ اين مردم می دانستند و برای آنها دست افشانی می کردند. اخيرا با مينی ماليسم "جمهوری خواهی" و "رفراندم"، عده ای را بدور خود جمع کرده اند، تا افکار را از انقلاب و دگرگونی بنيادی رژيم جمهوری اسلامی، بدور نگاه دارند. امروزه رهبران سابق آنها به تحريف تاريخ دست می زنند و خود را دلسوز مبارزانی می دانند که در گذشته خود را به کام اژدها می انداختند. متاسفانه برخی هم که سابقا در صفوف سازمان اقليت مبارزه می کردند امروز با چشم پوشی از آنهمه خيانت های اکثريت، دست اتحاد به آنها می دهند و در واقع، زير پرچم "بوش" پسند آنها سينه می زنند. باری، باز هم متأسفانه تاريخ کشور ما شاهد چنين خيانت هايی بوده است. درس ما از آن همه نامردمی ها می تواند چراغ راه آينده مان باشد. پافشاری بر حقيقت، برای ما يک اصل مبارزاتی است. ياد يارانمان را هميشه با نيکی پاس بداريم.-----------------------------------------------
۱- آرش، شماره ۹۷، آذر ۱۳۸۵، صفحه ۳۳.
۲ - کار اکثريت، شماره ۱۳۲، ۲۹ مهر ماه ۱۳۶۰ ، صفحه ۵.
۳ - نشريه مردم، ۴ خرداد ۱۳۵۹.
۴ - نشريه کار، شماره ۵۹، ۱۴ خرداد ۱۳۵۹.
۵ - نشريه مردم، ۲۱ ارديبهشت ۱۳۵۹.
۶ - نشريه کار شماره ۵۹، ۱۴ خرداد ۱۳۵۹، صفحه ۲ و ۶.
۷ - کاروان،
http://www.etehadefedaian.org/archive/bargiaztarikh/Bargi%20az%20tarikh-Ensheab.pdf
۸ - نشريه نامه مردم، ۱۳ خرداد ماه ۱۳۵۹.
۹ - "زمانی که رويزيونيست ها به آستان بوسی بورژوازی می روند"، ضميمه پيکار ۶۴، دوشنبه ۳۰ تير ماه ۱۳۵۹.
۱۰ - همان.
۱۱ - ضميمه نشريه پيکار ۶۹، سوم شهريور ماه ۱۳۵۹، صفحه اول.
۱۲ - اکثريت و مسئله اقليت، ضميمه کار شماره ۶۱، ۲۸خرداد ۱۳۵۹.
۱۳ - نشريه کار اکثريت، شماره ۶۸، هشتم مرداد ۱۳۵۹.
۱۴ - کار اکثريت، شماره ۷۱، ۲۸ مرداد ماه ۱۳۵۹.
۱۵ - ضميمه کار اکثريت، شماره ۷۸، ۱۹ مهر ۱۳۵۹.
۱۶ - کار اکثريت، شماره ۷۷، ۹ مهرماه ۱۳۵۹.
۱۷ - کار اکثريت، شماره ۸۷، ۱۲ آذر ماه ۱۳۵۹.
۱۸ - کار اکثريت، شماره ۹۰، ۳ دی ماه ۱۳۵۹.
۱۹ - پيکار شماره ۹۵ صفحه ۲۰، دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۵۹.
۲۰ - پيکار ۱۱۲، صفحه ۱۶، ۸ تيرماه ۱۳۶۰.
۲۱ - کار اکثريت شماره ۱۱۶، ۱۰ تير ماه ۱۳۶۰.
۲۲ - فرخ قهرمانی، http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=2007.119232100.html
۲۳ - نشريه نامه مردم، در سوم مرداد ماه ۱۳۶۰.
۲۴ - نشريه کار اکثريت شماره ۱۲۰، هفت مرداد ۱۳۶۰.
۲۵ - امير ممبينی،
http://www.etehadefedaian.org/archive/bargiaztarikh/Bargi%20az%20tarikh-Ensheab.pdf
۲۶ - پيکار شماره ۱۲۴، صفحه ۱۱، دوشنبه ۴ آبان ۱۳۶۰.
۲۷ - کار اکثريت، شماره ۱۴۷، ۱۴ بهمن ۱۳۶۰.
۲۸ - کار اکثريت، شماره ۱۴۹، ۲۸ بهمن ۱۳۶۰.
*- در مجله آرش به اشتباه نام فرخ نگهدار نوشته شده بود، که با يادآوری آقای مهدی اصلانی، اصلاح شد. با تشکر از ايشان- نگارنده.
(منتشر شده در آرش شماره ۹۹ـ ۹۸ فروردين ۱۳۸۶ ـ مارس ۲۰۰۷)

در حاشيهء برگزارى «نخستين فستيوال جهانى خشم شرافتمندانه»
محکومیت یورش رژيم جمهورى اسلامى به كارگران در فستيوال زاپاتيست‌ها در مكزيك

در جلسهء بحث و گفت و گو در مورد «سركوب»، در سومين روز از برگزارى «نخستين فستيوال جهانى خشم انسانى»، شركت كنندگان قطعنامه‌اى در دفاع از حقوق كارگران ايران و عليه دستگيرى‌هاى اخير فعالان كارگرى صادر كردند.
در اين همايش ابتدا فعالين ايرانى شركت كننده در اين فستيوال گزارش كوتاهى در مورد سركوب‌هاى اخير كارگران توسط جمهورى اسلامى ارائه نمودند و سپس حضار با صداى خانم منيژهء گازرانى همسر محسن حكيمى از چگونگى دستگيرى پيام اميرى و محسن حكيمى با خبر شدند. آنگاه قطعنامه‌ء زير در محكوميت جمهورى اسلامى و با خواست آزادى فعالان كارگرى صادر شد.

* * * * * * * * * *
قطعنامه
ما، گروه‌ها، سازمان‌ها، جمع‌ها، و افراد از كشورهاى مختلف جهان كه در «اولين فستيوال جهانى خشم انسانى» در شهر مكزيكو، در جلسهء بحث و گفت و گو حول «سركوب» حضور داريم، همبستگى خود را با كارگران زن و مردى كه در ايران براى شرايط بهتر كار، حقوق بيشتر، و حق سازماندهى آزادانه مبارزه مى كنند، ابراز مى كنيم.
ما شديداً تعقيب فعالان جنبش كارگرى مستقل توسط دولت جمهورى اسلامى ايران را محكوم مى كنيم.
ما خواستار آزادى فورى فعالين كارگرى، بيژن اميرى، محسن حكيمى، ابراهيم مددى و پدرام نصرالهى كه طى هفتهء گذشته دستگير و از همان زمان مفقودالاثر شده‌اند هستيم.
زندانى سياسى آزاد بايد گردد!
مكزيك، ۲۸ دسامبر ۲۰۰۸

امضاها:

John Holloway, Universidad Autonoma de Puebla, Mexico
Raul Zibechi, Uruguay
Osar Olivera Foronda, Secretario Ejecutivo de Federacion de Trabajadores Fabriles, Bolivia
Colectivo Contra La Tortura y la Impunidad- CCTI, México
José Pascual, CGT, España
Fuga Em Rede, Colectivo Gallego de Acción Global, España
Revista Alana, Grecia
Mazza Vilma, Ya Basta, Italia
Ian Favre, Radio Zinzine, Francia
Raymundo Garcés, FRENDESO, Panama
انديشه و پيكار
Suguru Kamabayashi, Japón
Tomoyok Sueoku, Japón
Pedro C.B. Leal, Brasil
Gastón Wahnish, Argentina
Leandro Pankonin, Argentina
Hector, ASSI, España
Jon Igelmo Zaldivar, España
Sergio Jerónimo Sánchey, Coordinadora Maxel de Querétaro, México
Victor Rodriguez Reyes, Resistencia, México
Lisa Roth, Comité de Solidaridad con américa Latina, Noruega
Raymundo García, Frente Nacional de los Derechos Económicos y Sociales, Panamá
Sol Porras, Comité de Derechos Humanos, México
Antonio Martínez Hernández, Frente Estatal Contra la Represión, Querétaro, México
Eduardo Cimadevila Cavanillas, C.C. La Piluka, Madrid, España
سازمان فدائيان (اقليت)
Cuauhtli Slagado Bautista,
Guillermo Juary Tellez Romero
Culema Giowana Carrillo Aldape
Enegre Gómez, Mexico
Nora Flores Hernández, Mexico
Amelia Cruz Chavarria, Mexico
Juan Cruz Salas, Mexico
María Isabel Cruz Cruz, Mexico
Copytzy Cruz Cruz, Mexico
Benito Alberto Nava, Coordinadora Valle de Chalco, México
Isidro Velasco Cruz, FPFVI-UNOPII, Mexico
Sergio Emiliano Martínez, Mexico
María Teresa Carrillo Romero, Mexico
Sergio Martínez Romero, Mexico
Carlos Cuitlahuac Martínez Carrillo, Mexico
Sergio F. Vargas Arroyo, Mexico
Voces Oxauqñas Construyendo Autonomía y Libertad VOCAL, México
Colectivo Todos Somos Presos, México
Aída Hernández Ruiz, Magisterio Democrático, México
Enríque Gómez, Trabajadores Democráticos de Occidente, México
Benito Colin, Preparatoria Popular Tacuba, México
Fausto de Jesús G., Movimiento de Unificación y Lucha Triqui MULT, México
Giselle Martínez, UCM D.H.Voces Oxauqñas Construyendo Autonomía y Libertad VOCAL, México
Colectivo Todos Somos Presos, México
Movimiento Contra el Alza de los Energéticos y la Carestía A.C.
Pedro Flores Rodriguez, Movimiento Estudiantil Revolucionario Internacionalista, México
Marco A. Cruz Adame, Comisión de Educación y Cultura, México
Martha Alicia Camacho Loaiza, Unión de Madres con Hijos Desaparecidos de Sinaloa, México
Graciela Mijares, UNIOS, México
Lilia Gaxiola, Unión de Madres con Hijos Desaparecidos de Sinaloa, México
Ofelia Aguilar Rivas, Consejo de Radio Participante de Campo y la Ciudad A.C., México
. Alejandro Aceves Lario, Bandera Negra, México
Leticia Ortega, sayecari-por la cultura de los pueblos, México
Marco Antonio Campos Cabañas, Coordinadora Lucio Cabañas B., México
Agencia Prensa India, México
Santiago Jimenez Jimenez, PUDEE, México
María de los Ángeles Fernández, Comité Pedregales, México
José Martinez, Juventud Comunista de México,
Luis Villoro, Mexico
Eva Vázquez Granados, Mexico
María Bernabé J., MMSC, Mexico
Pablo García, Mexico
Luis Manuel López Cruz, Mexico
Paula Villanueva M., Mexico
Roberto Valdés Huerta, Mexico
Wes Enzina, Mexico
Francisco Madruaño, Mexico
Lilia Patricia Lopez, Mexico
Debora Manchón Lerman, Mexico
Brenda Aguilar Marroquín, Mexico
Enriqueta López de la Cruz, Mexico
Elvira Nava, Mexico
Laura Vargas, Mexico
J. Ires, Mexico
José Martínez, Juventud Comunista de México
Santiago Navarro, Colectivo Siembra Lucha y Cosecha
Omar Altamirano G., Colectivo Siembra Lucha y Cosecha
Jesús Antonio Rojas, Colectivo Cosmovisión Madre Tierra
Miguel A. Alvarado, Colectivo Siembra Lucha y Cosecha
Mariana Selvas, Campaña contra la tortura Sexual
Italia Mendez, Campaña Contra la tortura Sexual
Amigos de Mumia, México
Atenco Somos Todos, España
G. Arriola
Francisco Medina, México
Nayeli Hernández, La Otra Cultura D.F., México
Edgar Lara Hernández, La OTra Cultura D.F., México
Colectivo Revolucionario Antikapitalista, México
Jesús Mostalas, ASSI, España
Katia Oceransky, Solidaridad Internacional Asturias, España
Jaime Montejo, Brigada Callejera de Apoyo a la Mujer
Victorino Peña, El Provocador Alternativo
Roberto Madero, La Otra Cultura D.F.
Andrés Martinez Tellez, Colectivo Miserables Libertarios
Samuel Lara, MECHA/ARMA, USA
Adrian Gaspar, MECHA, USA
Federico B. Lozoja, Red Democrática de Trabajadores de la Educación de Veracruz, México
Tzapotlatenan Xiuhtecuhtli Tonatiuh, México
Hector B., Red de Medios Libres, México
Esperanza González, México
Pablo Pérez, La raíz del glifo, México
Luz Rivera, Consejo Nacional Urbano y Campesino de Tlaxcala, México
Alerta Colectivo, México
Antonio Altamirano Ramos, Comunidad Yerbabuena en Resistencia, México

بيانيه پن بين الملل درمورد جنگ درغزه

http://www.internationalpen.org.uk/go/news/international-pen-statement-on-the-war-in-gaza

پن بين الملل ،اتحاديه اى كه بيش از پانزده هزار نويسنده دربيش از صد كشورجهان در آن متشكل شده اند، شگفت زده وبا اندوهى عميق ناظر روند تراژيك اعمال قهر در مناقشات بين اسراييل و فلسطين درغزه است. مصائبى كه اهالى غيرنظامى دوطرف درگير دراثراقدامات قهرآميز دچارشان شده اند غيرقابل تحمل است.

ما به ايجاد محدوديت هاى خبرگزارى ازغزه اعتراض مى كنيم و از كشور اسراييل درخواست مى كنيم به كليه اين محدوديت ها پايان دهد، تا مبادله اخبار واطلاعات تامين و تضمين شود.

پن بين الملل با اعتقاد براين امر كه مذاكرات تنها راه حل درگيرى هاست ، ازمقامات اسراييل و فلسطين و نيز حماس درخواست مى كند گام جديدى براى قرارداد صلحى پايدار بردارند.

علاوه براين،ما از جامعه بين الملل، خصوصا ازايالات متحده آمريكا،‌ از اتحاديه اروپا و از كشورهاى همسايه اسراييل و فلسطين درخاورميانه درخواست مى كنيم راه حلى براى برقرارى صلحى عادلانه و پايدار بيابند.

اعمال قهر، فقط اعمال قهر بيشترى در پى خواهد داشت . و ترس و وحشت و ترور،هم دامن اهالى فلسطين وهم اهالى اسراييل را خواهد گرفت كه به طور آشكار تاثيرات قابل پيش بينى بر ما نيزخواهد گذاشت.

يورى گروشا
پرزيدنت

اوژن شولگين
دبير
ترجمه از متن آلمانى، محمد ربوبى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


انجمن بين المللى قلم و بيش از پانزده هزار نويسنداش در بيش از صد كشور جهان زمانى در تجليل از كار نويسندگان آنها را «معماران روح بشر» خواندند.
اندك زمانى لازم بود تا نويسندگان نيرنگ خطرناكى را كه در اين تجليل نهفته بود دريابند و از آن تبرّى جويند.
گروهى از آنان به حرفة خويش و به فروش كتاب هايشان اكتفا كردند و گروهى ديگر كه مايل بودند توجه و علاقة مردم به خودشان را به گونه اى ديگر نيز، پاسخ گويند، وظيفة متواضعانة سخنگوئى «وجدان بشريت» را بر عهده گرفتند.
به نظر مى رسد كه «بيش از پانزده هزار نويسنده اى كه در بيش از صد كشور جهان وحشت و اندوه خود را از مشاهدة رويدادهاى خشن و تراژيك منازعة اسرائيل – فلسطين در غزّه» در بيانىة انجمن بين المللى قلم ابراز كرده اند، خود را در شمار همين «وجدانهاى بشريت» مى دانند.
آنها اضافه بر بيان وحشت و اندوه خود، اعلام كرده اند كه «مصائبى كه خشونت براى غيرنظاميان هر دو طرف به بار آورده، غير قابل تحمّل است.»
براى اين بيش از پانزده هزار نويسنده در بيش از صد كشور جهان غيرقابل تحمّل است كه بيش از هزار غير نظامى فلسطينى و سه غير نظامى اسرائيلى، جان خود را از دست داده اند.
نويسندگان عضو انجمن بين المللى قلم همچنين به «محدوديت هاى تحميل شده بر
روزنامه نگارانى كه از غزّه گزارش مى فرستند» اعتراض كرده اند و «از اسرائيل درخواست كرده اند كه فوراً اين محدوديت ها را از ميان بردارند تا جريان آزاد اطلاعات تضمين شود.»
اعضاى انجمن بين المللى قلم، كه آزادى بيان و گردش آزاد اطلاعات اصل اساسى آن است، كاملاً حق دارند كه خواستار «تضمين جريان آزاد اطلاعات» شوند. براى آنها آگاهى بر خبر كشته شدن هزار و سيصد فلسطينى در برابر سيزده اسرائيلى كافى نيست. شايد آنها مى خواهند بدانند كه آيا اسرائيل به واقع در غزه از بمب هاى فسفرى و سلاح هاى شيميائى و اورانيوم رقيق شده نيز استفاده كرده است يا نه.
«انجمن بين المللى قلم اعتقاد دارد كه مذاكره و گفتگو تنها راه حل پايان دادن به منازعه است و مصرّانه از مقامات اسرائيل و فلسطين، از جمله حماس، مى خواهد تا راههاى جديدى براى رسيدن به يك معاهدة پايدار صلح بيابند.»
آيا اين بيش از پانزده هزار نويسنده در بيش از صد كشور جهان مى توانند يك راه حل، فقط يك راه حل، مثال بزنند كه مقامات فلسطين از گفتگو دربارة آن سر باز زده باشند؟
آنها همچنين « از همة دولت ها، از جمله ايالات متحدّة آمريكا، اتحادىة اروپا، و كشورهاى همسايه مصرانه مى خواهند تا بيشترين كوشش خود را به منظور يافتن راه حلّى پايدار و عادلانه براى پايان دادن به اين جنگ به عمل آورند.»
تصادفى نيست كه اين بيش از پانزده هزار نويسنده در بيش از صد كشور جهان فراموش كرده اند كه بجز انجمن بين المللى آنها يك انجمن بين المللى ديگر، به نام سازمان ملل متحّد نيز وجود دارد كه تصميماتش براى همة كشورها لازم الاجراست و بارها و بارها با تصويب قطعنامه هاى گوناگون «بيشترين كوشش خود را به منظور يافتن راه حلّى پايدار و عادلانه براى پايان دادن به اين جنگ به عمل آورده است.» و هر بار با امتناع اسرائيل و با مخالفت ايالات متحدة آمريكا و با بى اعتنائى اتحادىة اروپا و با ناتوانى كشورهاى همسايه روبرو شده است.
و سر انجام، بيش از پانزده هزار نمايندة «وجدان بشريت» در بيش از صد كشور جهان به ما هشدار مى دهند كه «خشونت، خشونتِ بيشتر، وحشت و ترور مى آفريند، هم براى فلسطينيان و هم براى اسرائيليان – و عوارض آشكارى هم براى همة ما خواهد داشت.»
اى بيش از پانزده هزار نماينده «وجدان بشريت» در بيش از صد كشور جهان! با خيال راحت بخوابيد! تا زمانى كه شما دلتان را به انتشار اين بيانيه هاى بى بو و بى خاصيت خوش مى كنيد، جنگ فلسطين و اسرائيل هيچگونه عارضه اى براى شما نخواهد داشت – حتّى اگر شمار كشته شدگان آن به يك ميليون و سيصد هزار فلسطينى و سيزده هزار اسرائيلى برسد!

محسن يلفانى
پناهندة سياسى در فرانسه
دبير سابق كانون نويسندگان ايران

 

روز دوم دى‌ماه ۸۷ بيژن اميرى كارگر خودروسازى و از فعالان كارگرى پس از يك درگيرى با حراست كارخانه ايران خودرو توسط پليس امنيت دستگير شد. همان شب محسن حكيمى نويسنده و فعال كارگرى كه براى كمك و دلجويى از خانواده‌ى اميرى به منزل او رفته بود، توسط عده اى افراد لباس شخصى كه براى تفتيش و تجسس به خانه اميرى ريخته بودند، دستگير و به زندان اوين منتقل شد. اين دستگيرى خودسرانه و غيرقانونى در شرايطى انجام گرفته كه نه اتهامى عليه او اقامه شده و نه از قبل حكم قضايى براى دستگيرى او صادر شده است.
اكنون بيش از يك ماه است كه محسن حكيمى و بيژن اميرى در سلول‌هاى انفرادى بند ۲۰۹ زندان اوين تحت بازجويى هستند و در تمام اين مدت ازامكان ملاقات با وكيل و خانواده خود محروم بوده‌اند . قاضى رسيدگى‌كننده به پرونده در مراجعات مكرر خانواده‌ها و آقاى محمد شريف وكيل محسن حكيمى هر بار از ادامه بازجويى‌ها، پايان نيافتن تحقيقات مقدماتى و تداوم بازداشت آنها خبر داده است.
دستگيرى محسن حكيمى و بيژن اميرى اين فعالان ضدسرمايه‌دارى جنبش كارگرى نشانه‌ى ديگرى از موج رو به رشد اعمال فشار و سركوب و نمونه‌اى از صد‌ها مورد دستگيرى ، بازداشت و محاكمه فعالان جنبش كارگرى، فعالان جنبش زنان، مدافعان حقوق بشر، دانشجويان، نويسندگان، روزنامه‌نگاران،وبلاگ‌نويسان و ساير فعالان اجتماعى است.
جرم اين انسان‌هاى شريف آزادى‌خواهى ،عدالت‌طلبى و دفاع از حقوق مسلم انسانى است. ما اين بازداشت‌ها را شديدا محكوم مى‌كنيم و خواهان آزادى فورى و بدون قيد وشرط همه‌ى زندانيان سياسى، فعالان كارگرى و فعالان اجتماعى از جمله محسن حكيمى و بيژن اميرى هستيم.
ما از همه‌ى انسان‌هاى آزادى‌خواه و عدالت‌طلب مى‌خواهيم كه در اين اعتراض جمعى به ما بپيوندند.


براى امضا كردن اين متن نام خود را به آدرس اينترنتى زير بفرستيد:

Email: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آذرمنش حميد – آزاد نفيسه – آقايى‌پورفرزانه - احتسابى فرخنده – احمدى امويى بهمن – اخوان على –اردلان پروين – اسپيلى رضا – استاد‌محمد محمود – اسحاق بهنام – اسكويى نازى – اصغرى حسن – اصغرى حسن – اصلانى آناهيتا – اكبرى سيف‌الله – اكبرى مريم – امدادى ابراهيم – اميدى حسين- اميرزاده پروين – اميرى روزبه - اميرى فرهاد – امينى على‌اكبر – اورنگ يونس – بنى‌يعقوب ژيلا – بهكيش منصوره – بيگلرى ويدا – پور حسن وحيد – پوينده صفا – تابش زهره – تقى‌نيا طلعت – توكلى مهدى – تيمورى محمد رضا – ثقفى عليرضا- جبارى عليرضا – جبارى مهرى – جعفرى سوسن - جعفرى ناهيد – جمالى كامران – جواهرى كارن – جهانشاهى جاهد – چنگيزيان نسرين – حاجى‌زاده فرخنده – حبيب‌نژاد محمد – حداديان محمود – حضرتى حسين – حيدرى الهه – حيدرى حميد – خواجوى طاهره خيرابى پروين – دانا پروين - دانشور مزدك – دزكى بهرام – دليرثانى خسرو – دهقان رضا- دهقان مصطفى – رحيمى نجف – رشتچى محمد – رشيدى لاله – روحى افسر – رهبر ابراهيم – رياحى زرى – رييس‌دانا فريبرز - زارعيان محمود – زرافشان ناصر – زرافشان هما – زمانى شاهرخ - زندى عباس – زندى محسن – زيدى راضيه – سالارى ژاله – سامانى امير – سامانى على – ستارى رضا – سجادى صابر - سرحدى‌زاده فاطمه – سعيدى حسن – سلطانى على – سميعى مازيار – سورى منير – شاالله طاهره – شادفر احترام – شادفر فخرى – شاه‌نظرى فاطمه - شعبانى سوسن – شميرانى پروانه – شيدايى شهرام – شيرازى مريم - شيرمحمد فربد – صادقى‌نژاد صفر – صالحى سيد على – صحرا‌نشين سلطنت - صفرزاده هاله – صمدزاده ايلقار – صمدى ثريا - صمدى مينا - صمدى نسرين – طالبى مريم – طاووسى اميد – طاهباز بيتا – طاهباز كامران – طاهرى سيامك – طاهرى سيما – طيبات نرگس – عباسى فتانه – عراقى زهره – عراقى زينب – عزيزالدين پويش - عسگرى عليرضا - عمويى منوچهر – غفارى نسترن – غلامى حسين- غمين محسن – فائز‌پور على – فتحى احمد – فرخى مارال – فرقانى آزاده – فروزانفر شهلا – فرهادى يوسف – قائد فريده – قائدى فرح – قنداق‌ساز يوسف – كارگر احمد – كاظمى‌نيا فرشين – كبريايى طاهره – كريمى روزبه – كوهستانى مهدى – كيامارى صالح - گازرانى سياووش – گازرانى منيژه – گل‌گز فاطمه(اسالو)- گنجى آرش – گوهرى نوروزى ابراهيم – مافى حميد – متهور نادر – محسنى مريم - محمدزاده مونا – محمد‌على محمد – محمدى سياوش – مختارى احمد – مختارى معصومه – مرتضوى حسن – معصوم‌بيگى اكبر – مقدم خديجه - ملك گلناز – ملكى مجيد – موسوى نسترن – ناصرى شايسته- ناطقى آرش – نعمتى پريا – نعمتى محمد – نوحى مليحه – نوروزى پروانه – نوروزى زهرا - نوروزى صابر - نوروزى ياسر – نورى ارشيا – ولى‌پور شكوهى فاطمه

حق طغيان بر ضد بيداد كه در متنِ زير به درستى تشريح شده شايان تأمل است و عمل.
سايت انديشه و پيكار

ريشه هاى نفرت از آمريكا

آقاى رئيس جمهور
اگر مجسمۀ آزادى شما به دروغ و فريب در اذهان سادۀ مردم آمريكا و در نگاه كنجكاو تماشاگران بيگانه آبرويى داشت، اين مختصر آبرو نيز از بركت جهل و تعصب سَلَف منفور شما ژرژ بوش در تماشاخانه هايى كه مأموران شكنجۀ او در زندان هايى نظير ابوغُريب بغداد و گوانتانامو (در كوبا) دائر كرده بودند بر باد رفت. اما او هرگز به عنوان يك متهم به جنايت عليه بشريت و يا يك خائن عليه اصول مدوّن در قانون اساسى آمريكا به محاكمه كشيده نخواهد شد. او هرگز به واقعيت دروغ ها و پوچ بودن اسناد و مداركى براى حمله به عراق و اشغال نظامى آن كشور به خورد مردم آمريكا داده بود اعتراف نخواهد كرد، زيرا او مخلوق يك جامعۀ دموكراتيك نيست. او مخلوق جامعه اى ست كه افكار عمومى و مصلحت عمومى و تمايل و گرايش هاى عمومى آن در وسايل ارتباط جمعى آن و در محافل نخبگان دانشگاهى آن ساخته و پرداخته مى شود. او مخلوق محافلى است كه از طريق اين وسايل، به دست او بر بنيادهايى كه پدران تاريخى استقلال آمريكا به نام «مردم» آمريكا در قانون اساسى خود گنجانده بودند مُهر باطله زد و اقتصاد سرمايه دارى شكفته از ساختار روابط بردگى و تبعض نژادى و طبقاتى آن را به لجن زار اقتصاد مالى و بورس بازى مى كشاند. اين محافل را در چارچوب گروه هايى كه ژرژ بوش را در محاصره گرفته بودند مى توان شناسايى كرد: از قبيل گروه محافظه كاران جديد، گروه ناسيوناليست هاى افراطى، گروه صهيونيست هاى مالى و بانكى با انستيتوها و انجمن هاى ريز و درشت آن، گروه مؤمنان ووابستگان كليساى افراطى انجيلىِ طرفدار ظهور مسيح موعود و مدافعان سرسخت اسرائيل.

آقاى رئيس جمهور
اما شما فقط مخلوق فجايع ورسوايى هايى كه از عملكرد هشت سالۀ ژرژ بوش در سياست خارجى آمريكا و سوء استفادۀ آن در سياست داخلى اين كشور به بار آمده است نيستيد. شما برآيند سياستى هستيد كه آمريكا از پايان جنگ دوم جهانى به بهانۀ دفاع از آزادى و دموكراسى دربرابر تهاجم ايدئولوژيك روسىۀ شوروى و پردۀ آهنينى كه به جدائى شرق اروپا از غرب آن كشيده شد در پيش گرفت: جنگ بين دو سرمايه دارى دولتى و خصوصى. آنچه در اين معركۀ وانفسا از هردو اردو قربانى و شهيد مى شد حق آزادى واستقلال ملت ها بر حكومت و حاكميت بر سرنوشت خود بود. دستماىۀ سركوب و تجاوز به آزادى در اردوى روسىۀ شوروى، مخالفت با خلق و ضديت با سوسياليسم به نفع امپرياليسم آمريكا، و دستماىۀ سركوب و تجاوز به آزادى در اردوى غرب مخالفت با دموكراسى و طرفدارى از كمونيسم بود.
اما در اين جنگ سرد و آنچه در دستگاه تبليغات و در ادبيات سياسى اين دو اردو ساخته و بافته مى شد هدفى جز حفظ منافع سياسى و اقتصادى و نظامى اين دو قدرت در شعاع تخدير و تحميق ميليونها انسان اسير در تار و پود اين منافع امپرياليستى نبود. و در درون هزارتوى اين منافع بود كه دستگاه هاى شكنجه و سركوب و كودتا و مداخلات مخفى و آشكارِ دست نشاندگان و مزدوران و بركشيدگانِ رهبران اين دو اردو، در جهانى به نام «جهان سوم»، در كار مداوم روزانه بود.

آقاى رئيس جمهور
در همين دوران جنگ سرد و همآوردى دو ابرقدرت جهانى بر سرِ حفظِ منافع و توسعه و تحكيم آن بود كه آمريكا براى حفظ منافع استراتژيك سياسى و اقتصادى خود در خاورميانه و شرق مديترانه و خليج فارس به دو تعهد و ضمانت ضد دموكراتيك در سياست خارجى خود متعهد و متضمن شد. اين دو تعهد و ضمانت كه خود به بستر زايش و آفرينش فرهنگ ضدآمريكايى در افكار عمومى مردم اين منطقه تبديل شد عبارتند از نخست، حمايت بى قيد و شرط سياسى و نظامى و اقتصادى از اسرائيل در محور هدف هاى ايدئولوژيك صهيونيسم و خواست سازمان هاى مقتدر يهودى آمريكا، و دوم حمايت و پشتيبانى بى قيد و شرط از زمامداران خودكامه و مستبد منطقه كه در استفاده و يا غارت بى حساب و كتاب از منابع نفتى منطقه، به قيمت سلب حق مردم آن در حاكميت وحكومت، متكى به اين حمايت هستند. توجيه اين گونه سياست ضد حقوق انسانى و ضد دموكراتيك در سياست خارجى آمريكا در زمينۀ دفاع بى قيد و شرط از اسرائيل در افكار عمومى از طريق رسانه هاى جمعى و وابستگان به محافل يهودى بر اساس ظلم و تجاوزى است كه از رهگذر سياست تبعيض نژادى نازيسم هيتلر و كشتار ۶ ميليون يهودى بيگناه بر يهوديان رفته است؛ اما ميليون ها مردمى كه در آمريكا طالب بنزين هرچه ارزانتر براى مصرف اتومبيل هاى متعدد خانوادۀ خود هستند علاقه اى به دانستنِ اين مسأله ندارند كه اين بنزين ارزان از كجا و چگونه به دست مى آيد مخصوصاً اگر سرزمين هايى باشد كه در حوزۀ منافع سرمايه دارى غرب مردم آن هيچگونه هنرى جز خرافه پرستىِ مذهبى و ضديت با دموكراسى و آزادى ندارند.

آقاى رئيس جمهور
آنچه را كه من از فلسفۀ توجيه كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ــ ۱۹۵۳ در سركوب جنبش آزاديخواهى و ضد استعمارى مردم ايران براى مردم آمريكا در وسايل ارتباط جمعى آن كشور به ياد دارم اين بود كه: دولت ايران حق نداشت قراردادى را كه برطبق معيارهاى حقوقى بين دو دولت بسته شده بود يكجانبه لغو و تأسيسات مورد استفاده كمپانى طرف قرارداد را بدون مجوزِ آن طرف به بهانۀ ملى شدن اشغال كند!
دامنۀ ارتكاب اين تجاوز آشكار و جنايت عليه حقوق انسانى بوسيلۀ دولت جمهورى خواه آيزنهاور، به پشتيبانى از استعمار انگليس، نه فقط به بازگشت شاه فرارى و نشستن بر مسند خودكامگى ۲۵ سالۀ مطلق او كشيده شد و نه فقط آمريكا از ارتكاب اين جنايت زمينۀ سقوط سلطنت خودكامه و صعود ارتجاعى ترين نظام خرافه پرستىِ دينى را بر ملت ايران هموار كرد، بلكه از قبال محروم كردن مردم ايران از دموكراسى، نطفۀ رشد هسته هاى بنيادگرايى نفرين شدگان زمين مجهز به سلاح دينى خاورميانه را به دست خود آبيارى كرد و به همراه حمايت بى دريغ خود از تجاوزهاى مستمر اسرائيل بر مردم بيدفاع فلسطين، صاعقۀ خشم و كينۀ كوركورانۀ آنها را بر آسمان خراش هاى نيويورك و پنتاگون واشنگتن فرود آورد.

آقاى رئيس جمهور
اما امروز نيز و همچنان چشمان غرب عموماً و آمريكا خصوصاً از شناخت علل و موجبات بسته شدنِ نطفه اى كه ژرژ بوش و حلقه هاى مسيحى ـ صهيونيستى پيرامون كاخ سفيد واشنگتن زير عنوان تروريسم و ضرورت جنگ با تروريسم اختراع كرده و به اذهان ساده و بى اطلاع مردم آمريكا تزريق و تحميل كرده اند خوددارى مى كنند. از آنجايى كه توجه به اين علل راهى جز تلاش براى جبران آثار شرم آور ضد بشرى آن براى غرب عموماً و آمريكا خصوصاً باقى نمى گذارد، مراكز سياسى ـ نظامى و اقتصادى آمريكا و اروپا نفعى در شناخت علل واقعى آنچه به نام تروريسم در محور اسلام و بنيادگرايى آن معرفى و تبليغ مى شوند ندارند.
من در اينجا حرف از علل واقعى مى زنم نه از عوارض و وقايعى كه به دنبال خوددارى غرب عموماً و آمريكا خصوصاً از شناسايى واقعيت آن پديد آمده است. آرى جان خود را به قيمت نابود كردنِ زندگىِ مردم بيگناه فدا كردن زخمى دلخراش و جبران ناپذير بر حق حيات انسانى ست. اما:
وقتى مردمى در مدت ۶۱ سال از رسيدن به حق زندگى در آزادى و استقلال محروم مى شوند؛
وقتى مردمى در مدت ۶۱ سال به هيچ مرجع قانونى بين المللى براى طرح حقوق لگدمال شدۀ خود دسترسى ندارند؛
وقتى مردمى در رو به رو شدن با يكى از نيرومندترين ارتش هاى جهان و شعله هاى آتش مرگبار بمب ها و گلوله ها و موشك هاى آن چيزى جز يك مشت سنگ و كلوخ در اختيار ندارند؛
وقتى مردمى با چشم باز و حيرتزدۀ خود، هرروز شاهد غصب زندگى و خانه و مزرعه و حيات و هستى خود با تكيه به نيزۀ سربازان هستند و هرگونه شكوه و شكايتِ آنها در شوراى امنيتِ سازمان ملل با حق وتوى آمريكا در سبد باطله انداخته مى شود؛
وقتى مردمى در آغوش فقر و محروميت مادى و معنوى و نشسته بر درياهاى نفت و گاز شاهد يغماى هستى و حيات خود به دست خودكامگان مفتخور حاكم بر خود و متكى به حمايت بيدريغ غرب عموماً و آمريكا خصوصاً هستند؛
وقتى راه قانون و مرجع قانونى به روى مردم فلسطين و مردم اسير در دست خودكامگان زير حمايت اروپا و آمريكا بسته مى شود چه راهى جز طغيان دارند؟ اين جوازى است كه در مقدمۀ اعلامىۀ جهانى حقوق بشر براى مردمى كه از حق دفاع مشروع خود در حريم قانون محروم مى شوند صادر شده است:
«از آنجا كه ضرورى است كه از حقوق بشر با حاكميت قانون حمايت شود تا انسان به عنوان آخرين چاره به طغيان بر ضد بيداد و ستم مجبور نگردد.»
مردمى كه در ۱۹۴۸ بدون حضورشان، سرزمين شان با رأى و تصميم سازمان ملل به دو بخش نامتناسب تقسيم شده است و در سرزمينى بدون سابقۀ حاكميت مذهبى و نژادى و قومى، دولتى با هويت دينى و قومى و نژادى به نام اسرائيل تأسيس مى شود.
مردمى كه از سال ۱۹۶۷ تا امروز همان بخش نامتناسب تقسيم شده شان هم به اشغال نظامى اسرائيل درآمده است كه بر همۀ قرارهاى شوراى امنيت سازمان ملل مبنى بر تخلىۀ اراضى اشغالىِ مردم فلسطين مُهر باطله مى زند.
مردمى كه تا امروز در همۀ كنفرانس هاى صلح و مذاكرات دو جانبه و چندجانبه با اسرائيل همچنان با خوددارى اسرائيل از ايجاد كلنى هاى غيرقانونى و تخلىۀ اراضى اشغالى و تعيين مرزهاى قانونى قبل از اشغال نظامى سال ۱۹۶۷ و خوددارى از ايجاد موانع عبور و مرور و ساختن ديوار در اراضى اشغالى و آزادى رفت و آمد مردم در درون همين اراضى اشغال شده رو به رو مى شوند.
مردمى كه اكنون به قول استفَن هِسِل (Stéphane Hessel) ، ديپلمات ۹۲ سالۀ فرانسوى يهودى تبار، در غزه كه زندانى است با آسمان باز، ماهها است در محاصره اند و از دسترسى به هرنوع امكانات غذائى و بهداشتى و آب و برق و نيازمنديهاى حياتى محروم شده اند.
مردمى كه اكنون با از دست دادن متجاوز از هزار نفر كودك و زن و جوان و پير و ويرانى صدها خانه و كاشانه و وسيلۀ معاش و كسب و كار خود و هزاران مجروح محروم از هرگونه وسايل مداوا در زير آتش بمب و موشك و خمپارۀ هواپيماها و هليكوپترها و تانك ها و توپ هاى اسرائيل همچنان در جستجوى يافتنِ نعش عزيزان خود در زير آوارهاى مانده از آثار جنايت ارتش اسرائيل عليه بشريت هستند، آرى آقاى رئيس جمهور، براى اين مردم محروم از حمايت قانون جز طغيان عليه بيداد مستمر و پايان ناپذير اسرائيل و شركا و حاميان آمريكايى و اروپايى آن چه راهى وجود دارد؟
آيا در نظام فرهنگ دموكراسى آمريكا و اروپا و در نزد صاحبان كرسى هاى دانشگاهى حقوق و پژوهشكده هاى علوم اجتماعى و سياسى شما كسى وجود دارد كه واژۀ «طغيان» را در مورد مردمى كه از حمايت قوانين و كنوانسيون ها و ميثاق هاى بين المللى براى احقاق حقوق خود محروم شده اند تفسير كند؟
آيا بين ادعاى «دفاع از حق مشروعِ» كمپانى غارتگر انگليس از منابع نفتى ايران از راه اجراى توطئۀ كودتا عليه جنبش ضداستعمارى و ضداستبدادى مردم ايران در سال ۱۹۵۳ به وسيلۀ آمريكا و انگليس، و ادعاى اسرائيل در «دفاع از حق مشروع» امنيت خود از راه هجوم وحشيانۀ مجهزترين ارتش جهان به حيات و هستى يك ميليون و نيم مردم بيدفاع نوار غزه در سال ۲۰۰۹ تفاوتى وجود دارد؟

آقاى رئيس جمهور
دموكراسى شما معيوب و تهى از اخلاق و سرشار از دروغ و فريب است. مسئوليت تأمل بين مفهوم «طغيان» از سوى مردمى محروم از حمايت قانون كه جز فداكردن جان خود به قيمت جان ديگران و پرتاب چند راكت دست ساخت و پراندن مقدارى سنگ، راهى براى رساندن صداى مظلوميت و بى پناهى خود به گوش هاى كر و چشم هاى كور دنياى متمدن و دموكرات غرب ندارند و بين مفهوم «تروريسم» يا تعبيرى كه خدمتگزاران سياسى سرمايه دارى غرب از اين طغيان در جهت توجيه حقانيت خود در دفاع از تجاوزات اسرائيل و از منافع اقتصادى و سياسى و نظامى خود در منطقۀ مسلمان نشين خاورميانه به كمك وسايل تبليغاتى عظيم خود به خورد مردم آمريكا و اروپا ميدهند با كيست؟ سازمان ملل متحد و شوراى امنيت از زير بارِ مسئوليت تأمل در حقانيت مردمى كه محروم از حمايت قانون براى استيفاى حقوق لگدمال شدۀ خود راهى جز توسل به طغيان، يعنى برهم زدن امنيت اسرائيل و سرمايه دارى آمريكا و اروپا، ندارند شانه خالى مى كند؛ زيرا در اين شوراى امنيت تنها آمريكا و انگليس و فرانسه با حق وتوى خود نيستند كه به استيفاى حق طغيان محرومين از حمايت قانون (بخوانيد از حمايت جامعۀ بين المللى) با تعبير تروريسم پشت پا مى زنند، بلكه روسىۀ ولاديمير پوتين و چين با اقتصاد «سوسياليستى بازار» خود نيز در روبرو شدن با نارضايتى مردم تبت و مسلمانان تركستان شرقى و سركوب مردم چچن و مسلمانان تاتارستان و جمهورى هاى مسلمان نشين فدراسيون روسيه از فروكاستنِ واژۀ «طغيان» يا دفاع از حق مردمى كه از حمايت قانون محروم شده اند به واژۀ «تروريسم» و ضرورت مبارزه با آن براى ادامۀ سركوب ناراضيان استقبال مى كنند. آنها نيز جنايتى را كه اسرائيل با هجوم وحشيانۀ خود به مردم بيدفاع غزه عليه بشريت مرتكب شده است ناديده مى گيرند، زيرا دست هاى پليد آنها نيز در كشتار مردم تبت و چچن و تركستان شرقى به خون مردم بيگناه آلوده است.
آرى مردم زير ستم خودكامگى قدرت هاى رقيبِ ديروزِ دورانِ جنگِ سرد، امروز در نتيجۀ قلب مفهوم واژۀ «طغيان» (يعنى حق مردمى كه از حمايت قانون محروم اند) به مفهوم واژۀ «تروريسم» (يعنى هجوم وحشيان خرافه پرست دينى به جهان متمدن و دموكرات) شاهد ائتلافى بس شوم و ويرانگرند.

آقاى رئيس جمهور
در اينجا براى ارائۀ يك چهره از اين ائتلاف شوم در جهت قلب رذيلانۀ حق طغيان به امر ناحق تروريسم، بهتر است به اين قسمت از تفسير ميشل پل ريشار، فيلسوف فرانسوى در صفحۀ ۶ روزنامۀ لوموند به تاريخ ۲۰ ژانوىۀ ۲۰۰۹ تحت عنوان «عمليات سرب سرسخت، پيروزى براى اسرائيل، اما چگونه؟» توجه كنيم: «...ايهود اولمرت نخست وزير اسرائيل مهربانانه مى گويد: «اسرائيل با حساسيتى شديد همۀ امكاناتى را كه براى حفظ جان مردم غزه از برخورد ارتش با گروه حماس لازم بود مراعات كرده و مورد نظر قرار داده است تا به مردمى كه قربانى ترور حماس شده اند صدمه و زيانى نرسد...». ميشل پل ريشار مى نويسد: «شليك لوله هاى تانك ها و توپخانه هاى سنگين بر روى بخش هاى پر از جمعيت با اين گفته ها در تناقض است» و سپس نوشتۀ اوفرشلاه را در روزنامۀ اسرائيلى معاريف (اورشليم) نقل مى كند كه مى گويد: «اسرائيل كه مى خواست مشعل روشنايى براى ملت ها باشد، امروز مغرور است كه خود را به پاىۀ ارزش هاى ولاديمير پوتين رسانده است. اگر معناى پيروزى اين است، لعنت بر پيروزمندان باد!».
آقاى رئيس جمهور، ولاديمير پوتين با تكيه بر جهالت چندين صد سالۀ مردم روسيه كه در دوران هاى خودكامگى تزارها و نظام استالينى زبانشان بسته و چشم شان از ديدن واقعيت محروم شده بود، ارزشهايش به بازگشت به تعصبات مذهبى (ارتدوكسى) و نژادى (اسلاويسم) و ارتكاب جنايات عليه بشريت در سرزمين هاى مسلمان نشين فدراسيون روسيه و زورگويى و تجاوز به همسايگان محدود مى شود، زيرا اين نايب سرهنگ سازمان كا گ ب انحلال امپراطورى روسىۀ شوروى را به قول خود «بزرگ ترين فاجعۀ قرن بيستم مى داند».
اما ژرژ بوش به دنبال راهى كه در دوران جنگ سرد به دست آيزنهاور و نيكسون و جانسون و ريگان در زمينۀ تجاوز به حقوق بشر از طريق كودتاها و دخالت هاى مخفى و علنى به نفع سرمايه دارى وحشى و مهاجم آمريكا و حمايت بى قيد و شرط از اسرائيل هموار شده بود، به بهانۀ دفاع از ارزش هاى دموكراسى و آزادى، به ارزش هايى كه پدران استقلال آمريكا در قانون اساسى، كشور شما را مقيد و متعهد كرده بودند پشت پا زد و با دروغ و نيرنگ و توطئه، حقِ مبارزه و طغيان مردمى را كه از تأسيس دولت مذهبى ـ نژادى اسرائيل تا امروز از حمايت قانون (بخوانيد جامعۀ بين المللى، سازمان ملل، شوراى امنيت) محروم هستند به تروريسم و ضرورت جنگ با تروريسم مخدوش و مقلوب كرد.

آقاى رئيس جمهور،
آنچه را كه شما از اميدها و آرزوهاى مردم آمريكا در تعديلِ تبعيض هاى اجتماعى و اقتصادى و تعصبات نژادى و پاك كردن لكه هاى سياه جنايت و تجاوز به حقوق سياهان و قشرهاى محروم جامعه با تكيه بر اعتقاد خود به آزادى و دموكراسى به تحقق خواهيد رساند.
آنچه را كه شما شايد در تعديل نگاه غرورآميز نخبگان آمريكا و سياستمداران و نظاميان و سلطه جويانِ مراكزِ مالى و اقتصادى و بنيادگرايان مذهبى و حلقه هاى نفوذىِ آنها در كاخ سفيد و كنگره و پنتاگون به جهان خارج از آمريكا توفيق انجامش را به دست آوريد، نه فقط موجب رضايت و شادى مردم آمريكا خواهد شد بلكه همۀ آزاديخواهان و مساوات طلبان و مدافعان حقوق بشر را نيز در اين شادى و اميدوارى شريك خواهيد كرد.
اما آنچه كه به رياست جمهور آمريكا در زمينۀ سياست آمريكا در خاور ميانه مربوط مى شود اين است كه مردم آمريكا و رؤساى جمهور آن اعم از دموكرات يا جمهورى خواه اسير در حلقۀ مثلثى هستند كه مخصوصاً از پايان جنگ دوم جهانى و آغاز جنگ سرد از رهگذر مراكز پرقدرت و نفوذ سرمايه داران و بانكداران و بورس بازان آمريكايى عموماً و حلقۀ صهيونيستى ـ مسيحى آن بر گردن سياست آمريكا افتاده است.
اين حلقۀ مثلث (اسرائيل، نفت و رژيم هاى فاسد منطقه) در محدوده اى بسته مى شود كه ژرژ بوش زير عنوان «خاورميانۀ بزرگ» و بهانۀ مبارزه با تروريسم و دموكراتيزه كردنِ آن، به مبارزه با طغيانِ مردمى پرداخت؛ مردمى كه به خاطر منافع غرب عموماً و آمريكا خصوصاً در غارت منابع گاز و نفت منطقه و به خاطر پشتيبانى از رژيم هاى خودكامه و فاسد آن و به خاطر حمايت بى قيد و شرط از اسرائيل و سياست تجاوزكارانۀ آن، از حمايت قانون (بخوانيد جامعۀ بين المللى) محروم شده اند.
آقاى رئيس جمهور، حق طغيان و قيام براى مردمى كه از حمايت قانون محروم شده اند حقى است عمومى (Universel)، حقى است يك پارچه كه به دو قسمت تقسيم نمى شود. در ويتنام يا تبت و برمه و چچن، در آمريكاى لاتين، در كوبا و ونزوئلا مقبول است اما در فلسطين و خاورميانه اى كه به منافع و مصالح سياسى و اقتصادى و نظامى آمريكا و غرب مربوط مى شود مقبول نيست. در مدت شصت سال سياست دولت اسرائيل با پشتيبانى از حمايت آمريكا و اروپا براى تصاحب تدريجى سرزمين هاى فلسطين، به سياست ارعاب و تجاوز و كشتار و زندان و شكنجه و ويرانى تبديل شده است.
آيا ۶۰ سال تجاوز دائمى به حق آزادى و استقلال مردم فلسطين از سوى يك دولت عضو سازمان ملل از طريق اعمال ترور و وحشت به هر قيمت، تروريسم نيست، اما حق طغيان و حق دفاع مشروع از جان و هستى يك مردم بى دفاع و محروم از قانون به هر قيمت، تروريسم است؟

آقاى رئيس جمهور
شما دربرابر پروندۀ خاورميانه عموماً و فلسطين خصوصاً در حلقۀ محاصرۀ سه ضلع سياستى هستيد كه پايه‌اش مخصوصاً پس از پايان جنگ دوم جهانى و آغاز دوران جنگ سرد بر منافع شركت هاى بزرگ نفتى آمريكا و اروپا و اسرائيل و رژيم هاى فاسد و خودكامۀ مسلط بر اين منطقه استوار شده است. نطفۀ نفرت از آمريكا و جوهر و اساس حق مشروع طغيان و قيام به هر قيمت، (اما نه تروريسم به بهانۀ خصومت بربريت دينى مسلمانان با تمدن و دموكراسى غرب) در فضاى اين مثلث جنايت عليه بشريت بسته مى شود. اگر صهيونيسم به عنوان ايدئولوژى سياسى اسرائيل خود را در پشت يهوديت و الاهيات يهودى مخفى كرده است و امروز خود را به دروغ و نيرنگ به عنوان تنها دموكراسى در منطقه قربانى تروريسم معرفى مى‌كند؛ دموكراسى شما و آرمان‌هاى پدران تاريخى استقلال آمريكا نيز تا آنجا به انحطاط و فساد اخلاقى محافل پر نفوذ مالى و اقتصادى و نظامى و مذهبى كشيده شده است و تا آنجا از سوى آمريكا به حق مردمى كه براى به دست آوردن آزادى و حق حاكميت خود به مبارزه برخاسته‌اند تجاوز شده است كه براى آمريكا اعتبارى به عنوان يك كشور دموكرات باقى نمانده است.

آقاى رئيس جمهور
ژرژ بوش به نظر راقم اين سطور در نگاه به «انسان» به ذات فرديت و انسانيت و در نگاه به «مردم» به عنوان گروهى كه در يك توافق خود به خود، به التزام به احترام به حق ديگران، دربرابر دفاع از خود ملتزم و متعهد شده اند، هرگز به شعور و سوادى كه لازمۀ درك پيامى كه در اعلامىۀ استقلال آمريكا نهفته است نرسيده بود. او به دموكراسى و ذات حقى كه در اعلامىۀ استقلال آمريكا فراتر از هر گرايش دينى و نژادى و قومى و جنسى براى «مردم» آمريكا شناخته شده بود اعتقاد نداشت. او در زمينۀ قلب حقايق و واقعيت هاى سياسى به آلت تأمين رضايت مرتجع ترين شاخه هاى كليساى مسيحى و شركاى صهيونيستى و نومحافظه كاران سياسى طرفدار اسرائيل درآمده بود. او به همراه محافظه كاران مذهبى و طرفداران تبعيض نژادى و انحصارگران سرمايه دارى از قبول اين واقعيت سر باز مى زد كه قانون اساسى و نظام سياسى آمريكا ريشه در نهضت رنسانس و جنبش روشنگرى دارد. توماس جفرسون (۱۸۲۶ ـ ۱۷۴۳) نويسندۀ اعلامىۀ استقلال آمريكا كه طرفدار ولتر بود در كتاب خود به نام «ملاحظات دربارۀ ويرجينيا ۱۷۸۶» مى نويسد: «اينكه بيست خدا وجود داشته باشد يا هيچ خدايى، براى من بى تفاوت است به شرطى كه جيب مرا خالى نكند و زانوهاى مرا نشكند». دنى لاكورن (D. Lacorne) مدير پژوهش در مدرسۀ مطالعات سياسى فرانسه در كتاب «مذهب در آمريكا»، مى گويد: «نويسندۀ اعلامىۀ استقلال آمريكا نخست در اين بيانيه مى نويسد كه مسيحيت بنيان آمريكا است. معمار بزرگ جهان است كه به انسان حق انكارناپذير زندگى، آزادى و جستجوى خوشبختى مى دهد». اما در اعلاميه مشخص مى كند كه اين انسان و فقط انسان است كه حكومت ها را براى تضمين حقوق خود مستقر مى كند. تنها منبع قدرت از توافق حكومت شوندگان سرچشمه مى گيرد. خدا هيچ نقشى در حاكميت مردم ندارد. به همين جهت است كه قانون اساسى آمريكا مقدس مآب هاى مذهبى را آشفته مى كند زيرا اعلامىۀ استقلال با اين جمله آغاز مى شود: «ما مردم آمريكا مقرر مى داريم...».

آقاى رئيس جمهور
در ۲۱۲ سال قبل (در ۱۷۹۷) انديشۀ توماس جفرسون كه بعداً به رياست جمهورى آمريكا رسيد (۱۸۰۹ ـ ۱۸۰۱) سكۀ حكومت و حاكميت را به نام «مردم» زد، اما ژرژ بوش و اسلاف او اين انديشۀ والا را زير پا گذاشتند. اينكه تنها منبع قدرت حكومت از توافق مردم سرچشمه مى گيرد يك حق عمومى و عام بشرى فراتر از هرگونه مرزى از مرزهاى ملى و نژادى و مذهبى و قومى است.
شايد نوشتۀ دنى لاكورن در روزنامۀ لوموند به تاريخ ۴ فوريه ۲۰۰۸ به مناسبت آغاز مبارزات انتخاباتى رياست جمهورى آمريكا خود اشاره به جهانى بودن و عمومى بودن همين انديشۀ جفرسون است كه كاخ سفيد واشنگتن همواره در سياست هاى داخلى و خارجى خود زيرپا گذاشته است.

آقاى رئيس جمهور
شما كه اكنون بار گران اين همه اميد و انتظار ميليون ها رأى دهندۀ خود را بر دوش گرفته ايد براى پيروى از انديشۀ نهفته در اعلامىۀ استقلال آمريكا، راهى نداريد جز پاك كردنِ صحنۀ سياست آمريكا از آلودگى هاى مزمن نفوذ انحصارطلبان قدرت سياسى و اقتصادى و مالى كشور خود و شكستن حلقۀ منافع اين گروه ها در سياست خارجى خود مخصوصاً در خاورميانه و حمايت بى قيد و شرط از اسرائيل. شما نمى توانيد با انديشۀ پدران تاريخى استقلال آمريكا به نام مردم آمريكا با چشم پوشى از حق آزادى و حاكميت مردم اين منطقه به پشتيبانى از رژِم هاى فاسد عربى و اسرائيل ادامه دهيد يا با دولت جنايتكار و ضد حقوق انسانى مردم ايران براى نجات آمريكا از منجلابى كه به دست حكومت بوش در عراق و افغانستان و فلسطين و پاكستان ايجاد شده است به همكارى و سازش بنشينيد.

آقاى رئيس جمهور
اين فرصت را تاريخ در اختيار شما گذاشته است كه با تكيه به اعتبارى كه مردم آمريكا به شما داده اند دموكراسى را در مفهوم جفرسونى خود يعنى آنچه را كه «ما مردم مقرر مى داريم» به كاخ سفيد و سياست خارجى آن بازگردانيد و آمريكا را از منجلاب نفرت و انزجار جهانى آن خلاص كنيد.
من ايمان خود را به دموكراسى، به عنوان يك شهروند ايرانى در پنجاه و شش سال قبل، در كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ــ اوت ۱۹۵۳ عليه دولت قانونى دكتر مصدق از دست داده ام. اما امروز كه در جريان مراسم رسمى ورود شما به كاخ سفيد از دهان يك آمريكايى سفيد پوست در تلويزيون فرانسه مى شنيدم كه مى گويد: «ما با اوباما از قرون وسطى خارج شديم و به رنسانس مى رويم» به اين نتيجه مى رسم كه من در قضاوت خود اشتباه نكرده ام. آقاى رئيس جمهور، دو جمله از سخنان شما پس از اداى سوگند رياست جمهورى دربرابر صدها هزار شنوندۀ حاضر و ميليونها شنوندۀ غايب، درواقع روايت ديگرى بود از تأييد گفتۀ آن شهروند آمريكايى كه انتخاب شما را به رياست جمهورى به خروج آمريكا از ظلمات قرون وسطى و تعصبات مذهبى و نژادى آن تلقى كرده بود. شما در سخنان خود، چهرۀ آمريكا را به «ملتى متشكل از مسيحيان و مسلمانان و يهوديان و هندوها (سرخ پوستان) و مردم بدون ايمان مذهبى» تصوير كرديد و سپس به تأكيد گفتيد كه «ما علم و دانش را به مرتبه اى كه جايگاه اوست خواهيم نشاند». با اين دو جمله شما هم به تبعيضات نژادى و هم بر اسطوره هاى خرافات مذهبى يا يادمانده هاى دوران قرون وسطاى غرب در چهارچوب سياست دوران رياست جمهورى خود خط بطلان كشيده ايد. اما آقاى رئيس جمهور، شما كه متأسفانه در گفتارهاى دوران مبارزۀ انتخاباتى خود، به حفظ امنيت اسرائيل، نظير همۀ اسلاف خود متعهد شده ايد و غيرقابل تقسيم بودن بيت المقدس را به عنوان پايتخت ابدى اسرائيل مورد تأكيد قرار داده ايد، از قبول اين واقعيت شانه خالى كرده ايد كه اسرائيل دولتى است كه بر دو پاىۀ نژادى و مذهبى و اسطوره اى ارض موعود كه خداوند به قوم يهود ارزانى داشته تأسيس شده است. اينگونه اصرار و ابرام دائمى بر تعهد حفظ امنيت اسرائيل از سوى رهبران غرب عموماً و آمريكا خصوصاً، علاوه بر اينكه خود دليلى بر نفى ادعاى حقانيت وجود يك دولت مذهبى ـ نژادى است كه به دروغ به عنوان تنها دولت «دموكرات» در خاورميانه معرفى مى شود، دليل ديگرى است كه غرب و در رأس آن آمريكا، در مدت شصت سال، از امتناع اسرائيل براى انعقاد صلح با نمايندگان مردم فلسطين حمايت مى كند. زيرا صلح يا ايجاد دولت مستقل فلسطين در سرزمين مادرى ساكنين چندين صدسالۀ آن، براى اسرائيل در حكم كابوس است؛ كابوس دولتى كه با تكيه بر ايدئولوژى صهيونيسم خواهان محو مردم فلسطين از سرزمين خود و تصاحب تمامى خاك فلسطين، از ساحل شرقى مديترانه تا آن سوى رود اردن است. اما اين كابوس، خود متكى به اختاپوسى است كه شاخه هاى آن تا محرمانه ترين زوايا و مخفى ترين گوشه هاى ساختار سياسى ـ اقتصادى ـ نظامى غرب عموماً و آمريكا خصوصاً ريشه دوانيده است. شصت سال امتناع از شناسايى حق مردم فلسطين، شصت سال تاخت و تاز آزاد بر جان و هستى مردم فلسطين، بدون حمايت وكمك اروپا و آمريكا و بدون اتصال و رابطۀ تنگاتنگ به هسته هاى سياسى، مالى، مذهبى و بانكى كانون هاى يهودى و مجهزترين وسايل تبليغاتى و دگرگون سازى حقايق، براى مردم بى اطلاع غرب ميسر نمى شود.

آقاى رئيس جمهور
گسستنِ اين اتصال و رابطه بر اين اساس كه در سياست شما در كاخ سفيد جايى براى تبعيض نژادى و مذهبى وجود ندارد شما را به طور مستقيم در مسير همان تيرى قرار خواهد داد كه در راه صلح، مبارزه با آفات ناشى از تبعيض نژادى و مذهبى، مارتين لوتر كينگ را در آمريكا و اسحاق رابين را در اسرائيل از پاى درآورد. كانون اصلى و تاريخى حريقى كه از ساحل شرقى مديترانه تا افغانستان و پاكستان زبانه مى كشد آتشى است كه به دست اسرائيل و با حمايت غرب عموماً و آمريكا خصوصاً برپا شده است. تا مردم فلسطين به حقِ تاريخى خود نرسند، تا شاخه هاى اختاپوس اسرائيل از هزارتوى سياست تسلط جويانۀ غرب عموماً و آمريكا خصوصاً بريده نشود، اين حريق خاموش نخواهد شد.
آقاى رئيس جمهور، فاجعۀ نوار غزه و جنايت اسرائيل عليه بشريت، پردۀ اسطوره اى دفاع مشروع و مظلوميت قوم يهود را دربرابر چشمان حيرت زدۀ مردم جهان پاره كرد. شما را به آخرين حرفى كه محمود عباس در جريان ديدار فرستادۀ آمريكا با او بر زبان راند احاله مى دهم كه مى گويد: «اسرائيل خواهان صلح نيست». صلح بدون آنكه دست آمريكا و غرب از پشت دولت نژادپرست و مذهبى اسرائيل و حمايت از رژيم هاى فاسد خاورميانه و معامله با حكومت قرون وسطائى ايران به هر قيمت برداشته شود، ميسّر نمى شود. مردان بزرگ نقش خود را بر سكۀ تاريخ در راه تحقق اصول اعتقادى خود حكّ مى كنند. اگر مارتين لوتر كينگ به تير تعصّب نژادى و مذهبى از پاى درآمد، خوشبختانه نلسون ماندلا هنوز زنده است.

آقاى رئيس جمهور
حفظ منافع آمريكا اولين وظيفه اى است كه رئيس جمهور بر تعهد نسبت به آن سوگند مى خورد، اما محدودۀ مرزهاى منافع آمريكا در كجاست؟ اگر محدودۀ مرزهاى منافع آمريكا در ادامۀ حضور پايگاه هاى نظامى آمريكا در عراق و خليج فارس و در تقويت نيروى نظامى آمريكا در افغانستان و رسيدن به تفاهم با رژيم ضد آزادى جمهورى اسلامى، به قيمت نجات آن از ورشكستگى سياسى و اقتصادى، و حمايت از اسرائيل در ادامۀ تجاوز به حقوق مردم فلسطين است، «در جبين اين كشتى نور رستگارى نيست».

۲۹ ژانوىۀ ۲۰۰۹

 

انتخابات رياست جمهورى دهم – مانند ديگر بازى هاى انتخاباتى رژيم جمهورى اسلامى – محصول نزاع و كشمكش جناح هاى مختلف طبقۀ سرمايه دار ايران بر سر قدرت و نفوذ اقتصادى و سياسى است.
يكى از اهداف و داوهاى اصلى اين انتخابات دست يابى بيشتر اين يا آن جناح طبقۀ حاكم به منابع عظيم مالى، اقتصادى، ادارى و سازمانى دولت و كشور و تصاحب سهم بيشترى از خوان يغماى اموال عمومى است.
هدف مهم ديگر آن فراهم كردن زمينه و شرائط و گذراندن قوانين و مقرراتى براى تشديد بازهم بيشتر استثمار كارگران و زحمتكشان، پيشگيرى از شورش ها و اعتراضات آنان و تأمين اطاعت شان از استثمارگران و ستمگران حاكم است.
هدف ديگر اين انتخابات، تحكيم موقعيت و افزايش نفوذ رژيم جمهورى اسلامى در منطقه و توان سهم طلبى و چانه زنى آن در بازى قدرت ارتجاعى، ضد دموكراتيك و خطرناكى است كه از سوى قدرت هاى امپرياليست و قدرت هاى ارتجاعى محلى مدت ها است در اين منطقه به راه افتاده است. هر جناح از بورژوازى حاكم ايران در سهم خواهى از قدرت منطقه اى و بهره بردارى از مناقشات، جنگ ها و تجاوزاتى كه در ده سال اخير شدت خاصى پيدا كرده اند، راه حل ويژۀ خود را دارد. راه حل هائى كه هريك به گونه اى به تحكيم موقعيت امپرياليست ها و مرتجعان محلى مى انجامد و همگى با منافع كارگران و زحمتكشان ايران، منطقه و جهان در تضاد قرار دارند.
اين انتخابات – مانند ديگر انتخابات هاى رژيم – ابزارى براى تحميق مردم، ايجاد اميد واهى در آنان و انتخابى و دموكراتيك جلوه دادن روندهاى سياسى در برابر افكار عمومى بين المللى است.
نامزدهاى اين انتخابات و «برنامه هاى» آنان
اشخاص داوطلب براى انتخابات رياست جمهورى در چنين رژيمى اهميت اساسى ندارند. حتى اگر فرض كنيم عده اى آدم خوش نام داوطلب مى بودند و رژيم هم صلاحيت آنان را مى پذيرفت، در ماهيت و اهداف اين انتخابات تغييرى ايجاد نمى شد. حتى در آن صورت نيز انتخابات رياست جمهورى در ايران نمى توانست در حد يك انتخابات معمولى بورژوائى مشروعيت داشته باشد، زيرا مكانيسم هاى اساسى ساختار سياسى كشور به طور كلى و همچنين در ارتباط با مسألۀ انتخابات، سر تا پا استبدادى و به طور پيگير ضد دموكراتيك اند.
نامزدهاى اين انتخابات، حتى اگر از صافى شوراى نگهبان نمى گذشتند، در بهترين حالت، آن هم صرفاً در حرف، مى توانستند خواستار اجراى قانون اساسى جمهورى اسلامى و ديگر قوانين متكى بر آن باشند: قانون اساسى اى كه از اساس و ريشه، ارتجاعى و ضد دموكراتيك است، قانون اساسى اى كه بالاترين قدرت، يعنى حق حاكميت را به امتياز گروهى خاص يعنى فقيهان تبديل كرده است، كه بر تمام قواى اجرائى، نظامى، ادارى، امنيتى، قضائى و قانونگذارى، و بر جان و مال مردم، مسلطند. روحانيت حاكم بر ايران پيوندهاى سنتى ديرين و نيز پيوندهاى نوبنيادى با سرمايه و سرمايه داران دولتى و خصوصى دارد، بخش هاى مهمى از سرمايه داران از آن حمايت مى كنند، بنيادهاى اعتقادى و ايدئولوژيكى روحانيت حاكم، مبتنى بر حمايت از مالكيت خصوصى وسائل توليد و استثمار است. حكومت فقيهان، در ايران، جزء بدترين و فاسدترين ديكتاتورى هاى سرمايه دارى است. قانون اساسى جمهورى اسلامى حتى در فرمولبندى هايش، ضد حق حاكميت مردم، ضد حقوق برابر زنان و مردان، ضد بى طرفى دولت در قبال دين و مذهب و مبىّن و حامى ستم مذهبى و ستم جنسى است، مخالف حق ملل در تعيين سرنوشت خود، و حامى و مروج شووينيسم فارس و محرك نفرت و درگيرى هاى ملى، قومى و دينى است.
چهار نامزد برگزيدۀ شوراى نگهبان، كه از مردم خواسته شده به آنان رأى دهند، از آن مهره هاى دائمى و قديمى رژيم جمهورى اسلامى اند كه در ارتجاع، سركوبگرى، فريبكارى، نوكرمنشى، خيانت به مردم و آستان بوسى ولايت فقيه، همگى كارنامۀ ننگين و منحصر به فردى دارند: احمدى نژاد پادوى وقيح بورژوازى بوروكرات- نظامى و عامل سركوبگر و عوامفريبى است كه نفرت و كينه اش از دموكراسى، آزادى و آزاد منشى و پيشرفت، به همان اندازه عميق است كه كوردلانه. سوابق او در دستگاه هاى سركوب و امنيتى رژيم و رياست جمهورى ضد كارگرى، ضد دموكراتيك و ويرانگرش، نه تنها بيانگر ماهيت او، بلكه نشان دهندۀ سرشت پليد و رسواى اين انتخابات اند.
موسوى عضو شوراى مركزى حزب جمهورى اسلامى و سردبير ارگان اين حزب، نخست وزير دوران كشتار وسيع زندانيان سياسى، نخست وزير دوران تبديل توده هاى مردم و حتى نوجوانان به گوشت دم توپ در جنگ ارتجاعى با عراق، يعنى نخست وزير آن برهه از تاريخ ايران بود كه خمينى، بنيان گذار پليد رژيم جمهورى اسلامى، اين جنگ ارتجاعى را براى حفظ اين رژيم ددمنش، بركت ناميد. آرى موسوى نخست وزير دوران تحميل رياضت كشى بر مردم و در درجۀ اول كارگران و زحمتكشان و در رأس «انقلاب فرهنگى» ارتجاعى رژيم بود، كه با يورش دائمى به دانشگاه ها، و نهادها و فعالان دانشجوئى، با ويرانگرى هر آنچه نشانى از ترقى و آزادى داشت و با تصفيه و اخراج بسيارى از دانشحويان و استادان و كارمندان دانشگاه ها كوشيدند دانشگاه را به گورستان تبديل كنند. او همچون مشاور رفسنجانى و خاتمى در دوران رياست جمهورى آنان و به عنوان عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام، در واقع نماد تداوم فشار، اختناق و ارتجاع رژيم است كه اينك ماسك ميانه روى به چهره زده و حرف از «تغيير» مى زند.
كروبى، آخوندى است كه چند دوره نماينده، نايب رئيس و رئيس مجلس شوراى اسلامى بود و نه تنها مسئوليت تصويب بسيارى از قوانين ارتجاعى رژيم، بلكه عضويت در شوراى بازنگرى قانون اساسى را نيز بر عهده داشت – كه در نتيجۀ آن سلطۀ فقيه بازهم بيشتر شد و به «ولايت مطلقۀ فقيه» تبديل گشت. او با سردمدارى كاروان هاى حج خمينى به پيشبرد سياست ارتجاعى پان اسلاميستى، آشوب افكنى و نفرت پراكنى در منطقه كمك مى كرد. يكى از شاهكارهاى او تعظيم در برابر حكم حكومتى خامنه اى و ابلاغ دستور ولى فقيه به مجلسيان براى مسكوت گذاشتن قانون مطبوعات بود.
و سرانجام رضائى، رئيس اطلاعات سپاه پاسداران و فرماندۀ آن، مسئول شكنجه و اعدام هزاران زندانى سياسى و مبارزان كارگر و مردم كرد و عرب، يكى از مسئولان و عاملان تداوم جنگ ارتجاعى با عراق، و از اين رو، ادامۀ كشتارها و ويرانى هاى جنگ، يكى از مسئولان اصلى بسط سلطه و نفوذ سپاه در حوزه هاى اقتصادى، سياسى و فرهنگى است. او دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام است.
آرى نامزدهاى اين انتخابات بدترين كارنامه ها را در زمينۀ سركوب مردم، استثمار و بى حقوقى كارگران، سركوب و تحقير زنان، اختناق و سانسوردارند و برنامه هاى انتخاباتى آنان – دست كم در كلى ترين خطوط – ادامۀ سياست سى سالۀ رژيم جمهورى اسلامى است، و تا آنجا كه به ويژه به طبقۀ كارگر و زحمتكشان، يعنى به تودۀ مردم مربوط مى شود، تفاوتى مهم بين آنان نيست.
تفاوت بين آنان اين است كه هر يك بيشتر به جناح خاصى از سرمايه داران وابستگى دارند يا سياستى كه از آن دفاع مى كنند بيشتر در خدمت اين يا آن بخش از بورژوازى است. مثلا مير حسين موسوى و كروبى بيشتر نمايندۀ سياسى بورژوازى خصوصى ليبرال و بوروكرات هاى نزديك بدانها هستند و احمدى نژاد و رضائى نمايندۀ بورژوازى بوروكراتيك – نظامى. اما همگى طرفدار خصوصى كردن اقتصاد كشور، طرفدار تحميل استثمار شديد بر كارگران و مخالف دخالت آنان در تعيين سرنوشت خويش هستند. مثلاً موسوى براى افزايش سود سرمايه داران از «بهبود محيط كسب و كار» حرف مى زند و خواستار «كاهش هزينۀ تأمين خدمات عمومى» است، او از اينكه «هزينۀ اخراج» شاغلان در ايران نسبت به منطقۀ خاورميانه بالا است، ناراضى است، و با ۵٦ درصد بنگاه هاى اقتصادى كه از مقررات مربوط به نيروى كار شاكى اند، همدردى مى كند. احمدى نژاد با بوق و كرنا اعلام مى كند كه در دورۀ او بيش از هر زمان خصوصى سازى صورت گرفته است و موسوى خواستار خصوصى سازى در همۀ زمينه ها و به ويژه دخالت بخش خصوصى در تصميم گيرى ها و سياست گذارى هاى دولت است و رضائى مدعى مى شود كه موسوى به حد كافى خصوصى ساز نيست و سابقۀ گرايش او به اقتصاد دولتى در زمان جنگ را به رخ مى كشد. كروبى كه در دورۀ پيش وعدۀ ۵٠ هزار تومان كمكش ظاهراً كارساز نبود به تقليد از احمدى نژاد و «سفرۀ نفتى» اش و براى اينكه يك گام از او جلو تر بردارد، نه از تقسيم نفت، بلكه عوام فريبانه از توزيع صنعت نفت بين مردم حرف مى زند.
در مقابل اين مضحكۀ انتخاباتى چه بايد كرد؟
اين انتخابات تلاشى براى حل مسائل و اختلافات درون سرمايه داران و ديگر استثمارگران حاكم، با وسيله قرار دادن مردم و به كمك مردم است، نه حل مسائل مردم يا برداشتن گامى در اين جهت. مردم، به ويژه كارگران و زحمتكشان، هيچ نفعى در اين انتخابات ندارند. كارگران و اكثريت عظيم مردم، هيچ آينده اى در رژيم جمهورى اسلامى، نه در شكل كنونى و نه در شكل به اصطلاح اصلاح شده اش – حتى اگر اصلاح پذير باشد – ندارند، كارگران و اكثريت عظيم مردم شهر و روستا، هيچ آينده اى در هيچ رژيم سرمايه دارى ندارند. تنها راه گسست كامل از رژيم جمهورى اسلامى، مبارزۀ انقلابى براى براندازى آن و استقرار دولتى كارگرى است كه راه را براى گذار به سوسياليسم فراهم سازد. اما نسبت به اين انتخابات نيز نبايد بى اعتنا بود، بلكه بايد:
با افشاى ماهيت ارتجاعى رژيم جمهورى اسلامى و قانون اساسى اش،
با افشاى سياست ضد كارگرى رژيم و تك تك كانديداهاى رياست جمهورى،
با افشاى سياست ضد دموكراتيك رژيم و تك تك كانديداهاى رياست جمهورى،
با افشاى سياست خارجى و سياست شووينيستى و نظامى گرى رژيم جمهورى اسلامى،
اين انتخابات را تحريم كرد، تا آن بخش هائى از مردم را كه هنوز به اين رژيم توهم و اميد خيرى از او دارند، بيدار نمود. فورى ترين، برجسته ترين و انسانى ترين عمل تودۀ مردم ايران به پاخاستن براى سرنگونى رژيم جمهورى اسلامى است.
مرگ بر رژيم جمهورى اسلامى!
زنده باد آزادى و سوسياليسم!

۱٢ خرداد ۱٣٨٨، ٢ ژوئن ٢٠٠۹
جمعى از كمونيست هاى ايران (آذرخش)

www.aazarakhsh.org

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

( به مناسبت انتخابات - ۵)

خيابان هاى تهران و چند شهر ديگر به صحنه جنگ و گريز معترضان به نتيجه انتخابات رياست جمهورى با نيروهاى سركوبگر تبديل شده است. شعار اصلى معترضان به تقلب در انتخابات، «مرگ بر ديكتاتور» است كه اكنون ديگر با وضوح و روشنى بسيار بيشترى مى توان ديد كه منظور آنان فقط احمدى نژاد نيست. خبرهاى تأييد نشده اى از كشته شدن چند نفر از مردم در جريان اين جنگ و گريزها شنيده مى شود. حتى اگر اين خبرها نيز صحت نداشته باشند، در يك نكته هيچ ترديدى نيست و آن ضرب و شتم و دستگيرى و سركوب وحشيانه تظاهركنندگان همراه با ايجاد فضاى رعب و وحشت است. از سوى ديگر، تظاهركنندگان چندين پاسگاه پليس، بانك، اتوبوس شركت واحد، ايستگاه اتوبوس، كيوسك تلفن و... را به آتش كشيده و تخريب كرده اند. آنان همچنين در مواردى با سنگ و چوب به سركوبگران حمله كرده اند و، با ساختن باريكاد و آتش زدن لاستيك و ظروف زباله شهردارى، منطقه وسيعى از تهران ( خيابان هاى ولى عصر، فاطمى، تخت طاووس، عباس آباد، ميرزاى شيرازى، قائم مقام فراهانى، ونك، كريم خان زند، تخت جمشيد، حافظ، فلسطين، انقلاب و...) را به ميدان يك جنگ واقعى با نيروهاى سركوبگر تبديل كرده اند. احساسات تظاهركنندگان را از همين برخورد قهرآميز به خوبى مى توان درك كرد. آنان احساس مى كنند كه فريب خورده اند و تحقير شده اند. پى برده اند كه رئيس جمهورى اسلامى از قبل تعيين شده بوده و رأى گرفتن از آنا ن صرفا يك بازى نمايشى بوده است. خلاصه آن كه خشم تظاهركنندگان از اينجا ناشى مى شود كه احساس مى كنند براى گرم كردن تنور انتخابات مورد استفاده ابزارى قرارگرفته اند.

به جرأت مى توان گفت كه آنچه مردم در جريان حوادث چند روز گذشته درمورد انتخابات آموختند با سال ها تبليغ عليه اين پديده دنياى سرمايه دارى به دست نمى آمد. ميليون ها مردم با دنيايى توهم در مورد انتخاب بد درمقابل بدتر پاى صندوق هاى رأى رفتند و رأى دادند. اما نه فقط اجازه انتخاب بد در مقابل بدتر را به آنان ندادند بلكه اعتراض آنان با باتوم و گاز اشك آور و اسپرى فلفل و زندان و چه بسا گلوله رو به رو شد. اكنون ديگر بسيارى از آنان كه در انتخابات شركت كردند آن گونه كه خود مى گويند پشت دستشان را داغ مى كنند كه ديگر در هيچ انتخاباتى شركت نكنند. انتخابات - چنان كه قبلا گفته ايم - حتى در شرايط دموكراتيك نيز قرار نبوده و نيست كه مطالبات مردم را برآورده كند. اما در اين شرايط دست كم اجازه انتخاب بد در مقابل بدتر را به رأى دهندگان مى دهند. در حالى كه در جهنم استبدادى سرمايه دارى ايران حتى اين اجازه نيز به رأى دهندگان داده نشد. اكنون رأى دهنده ايرانى مصداق كامل و بارز كسى است كه هم چوب را خورده و هم پياز را. به حال چنين كسى، به ويژه اگر كارگر باشد، بايد تأسف خورد. و اين تأسف فقط آنگاه منتفى مى شود كه اين كارگر به جاى شركت در انتخابات شوراى خود را تشكيل دهد و قدرتمندانه پرچم مطالبات ضدسرمايه دارى خود را درمقابل نظام حاكم برافرازد.

كارگران عليه سرمايه متشكل شويم !

كميته هماهنگى براى ايجاد تشكل كارگرى

۲۴ خرداد ۱۳۸۸

www.hamaahangi.com

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نامه ارسالى به نشريه دانشجويى بذر

رفقاى دانشجو و جوانان؛

همه از پير و جوان، از زن و مرد، حس مى كنند كه اوضاع عوض شده و اتفاقات تعيين كننده اى در راهست و بايد آمادگى و درك سياسى عميقترى از اين اوضاع منقلب كسب كرد، به سطح بالاترى از مبارزه جارى قدم گذاشت و خلاقانه اشكال و روش هاى مبارزاتى جديدى را تجربه كرد.

در مكالمات خيابانى در هنگامه هر تعقيب و گريز شبانه مسن ترها تجارب انقلاب ۵۷ را بيان و جوان ها جسارتهاى نوين خود را در صحنه واقعى مبارزات عرضه مى كنند.

حتما شما نيز تا كنون در كوچه پس كوچه هاى محلات، در فاصله هر حمله و عقب نشينى و در ايوان، پاركينگ و حياط اين يا آن خانه شاهد اين گونه برخوردها و مكالمات بوديد:

حتما ديده ايد زمانى كه حساب مزدور چماق بدستى، يگان ويژه اى يا لباس شخصى كف دستش گذاشته مى شود، خبرش مثل باد در ميان جمعيت مى پيچد و چه شور و شوقى در ميان همه دامن زده مى شود.

حتما شاهد اين بوده ايد زمانى كه سگهاى دريده رژيم حمله مى كردند، كسى از بين جمعيت فرياد مى زد: «سنگ برداريد». جمعيت شروع مى كرد به جمع آورى سنگ هاى پياده روها و جوى آب. جوان ترها دنبال هر وسيله اى براى مبارزه هستند. چوب، نردبان، ميله و سنگ.

حتما اين گفتگو را هم شنيده ايد كه
- «اينطورى با دست خالى نمى شود. بايد مسلح شد»
حتما ديده ايد كه برخى جوانان تصوير جومونگ و ياران شجاعش را حمل مى كنند. جومونگ، قهرمان سريال كره اى است كه با امپراطورى هاى ظالم مى جنگد، هشيار است، سربازانش را از بين فقيرترين مردم انتخاب مى كند، با تكنيك هاى جنگى آشناست، جنگ پارتيزانى مى كند و اغلب با كمين گذاشتن، حساب دشمن را مى رسد.

حتما بحث هاى مربوط به ارتش را شنيده ايد:
- ارتش طرف ماست! جواب: خير طرف آنهاست!
- اما اگر يك هفته ادامه دهيم كار اينا تمام است و ارتش مى آيد طرف ما! جواب: خير كار اينا يك هفته اى تمام نمى شود و اگر ارتش بيايد، براى سركوب ما و حمايت از اين يا آن جناح مى آيد. ارتش واقعى خود ما هستيم!

حتما صداى جوانانى را شنيده ايد كه فرياد مى زنند: «ما براى موسوى نمى جنگيم؛ اينها مشروعيت ندارند. بايد همه شان بروند». حتما شاهد اين صحنه ها بوديد كه طرفداران موسوى براى جمعيت پيام مى آوردند كه: «موسوى گفته به خانه هايتان برو يد و شعار الله اكبر بدهيد» و جواب شنيده اند: «ما اصلا براى موسوى نيامده ايم و موسوى هم اين حرفها را براى خودش گفته. اگر راست مى گويد بيايد توى خيابان»! يا شنيده ايد كه در جواب به نصايح دلسوزانه كه «چرا خودتان را به كشتن مى دهيد» جوانان گفته اند: «مهم نيست بميريم. بدتر از اين وضع كه نيست. ما اصلا رئيس جمهور نمى خواهيم، از هر جورش كه باشد».

حتما شنيده ايد كه در همهمه تعقيب و گريزها عده اى با اضطرار گفته اند: رهبر لازم داريم و شاهد تبديل برخى جوانان شجاع به رهبران مردم بوده ايد: «هر وقت گفتم بيائيد، فرار نكنيد. حمله كنيد و حسابشون را برسيم. بايد دقيق نقشه بريزيم. بايد بدانيم چكار مى كنيم».

حتما شور و دلاورى دختران جوان را ديده ايد كه سر از پا نمى شناختند و حجاب از سر برداشته و سعى داشتند شعار «روسرى نمى خوايم» را تبديل به شعار همه مردم كنند.

حتما حس كرده ايد كه در جشنى بزرگ شركت كرده ايد كه روابط نوين و زيبايى ميان مردم شكل گرفته است. تميز و زيبا. بدون آشغال هايى كه جمهورى اسلامى در مغز و روح مردم تزريق مى كند و آنان را ضد هم مى كند. همه با هم دوست اند و مى خواهند متحدانه كنار هم باشند. گويى آزار جنسى و تحقير زن يكباره رخت بر بسته. گويى حسادت و تنگ نظرى ميان مردم دود شده رفته هوا. در خانه ها را براى هم باز مى كنند و با مهربانى از هم مواظبت مى كنند. آه كه چه عاليست. خطوط كلى جامعه اى كه بايد بسازيم و روابط نوين ميان مردم در همين جا و همين الان خود را نشان مى دهد.

همه لحظات فوق سرشار از درس و تجربه است. مردم حس مى كنند نياز به كنار زدن كم خواهى ها و نا اميدى هايى كه در سى سال گذشته به آن عادت كرده اند دارند. روز نوينى است. سرها بالاست. چشم ها روى افق هاى وسيع زوم مى شود و هر روز افق مان وسيع تر از روز قبل مى شود. عزم هجوم به عرش اعلا در سلول هايمان موج مى زند. مغزهايمان سرعت گرفته. بايد فكر كنيم و نقشه بريزيم. در بحبوحه كشمكش خيابانى در پستوها و كوچه جمع شده و صحنه پيچيده سياست را تجزيه و تحليل كنيم؛ گرايش هاى ساده انگارانه ميان مردم را شناسايى كنيم و به خودمان نهيب بزنيم كه مبارزه اى پيچيده تر از اين حرفها در راه است. دوست و دشمن را بايد خوب بشناسيم و به مردم بشناسانيم تا گول گرگهاى در لباش ميش را نخورند؛ نگذاريم به دام «انتخاب ميان بد و بدتر» بيفتند و افق شان توسط جريانات اصلاح طلب محدود شود و فداكاريهاى شان براى به قدرت رساندن امثال موسوى به هرز رود.

رهبران جديدى بايد متولد شوند. افرادى كه با چشمانى باز براى اهداف عالى مى جنگند و منافع مردم را زير پا نمى گذارند. مبارزات امروز كوره اى است كه مى تواند رهبران جديد را آبديده كند. بايد شبكه هايى از جوانان مبارز ايجاد كنيم و شجاعانه مردم را عليه دشمن متحد كرده و برانگيزانيم و به بحث و تبادل نظرهاى پرشور ميان مردم دامن بزنيم بر سر اينكه: بقيه راه را چگونه بايد طى كنيم؛ چگونه قدرت واقعى مردم را سازمان دهيم تا قدرت واقعى رژيم را مغلوب و آن را سرنگون كند؛ جامعه عادلانه و ايده آل ما كدام است و آن را چگونه بايد سازمان دهيم.

۲۵ خرداد


http://www.bazr1384.com

زیر مجموعه ها