چگونه حول درهم‌کوبیدن غزه توافق ایجاد می‌شودلبنان2.jpg

اقتباس و ترجمه‌ای از متن دیدیه فَسَن[1]

به‌دلیل اهمیت و مرکزیت مسئله فلسطین، ما در اینجا اقتباس و ترجمه‌ی بخشی از آخرین کتاب دیدیه فَسٓن «شکستی شگفت‌آور» را که اخیراً انتشارات دِکورت Découverte منتشر کرده ارائه می‌کنیم.

*******

واقعیتی که بدون شک بیش از هر چیز و تا مدت‌ها وجدان انسان‌ها، حتی خود اسرائیلی‌ها را آزار داده و ذهن‌شان را درگیر خواهد کرد، نابرابری فاحشی است که در برخورد با ارزش زندگی در غزه شاهد هستیم.

مضمون چنین امری که می‌توان آن را اوج بی‌عدالتی در جهان تلقی کرد، این است که یک زندگی کمتر از زندگی دیگری ارزش دارد؛ و این چیزی است که امروزه به‌طور گسترده‌ای از خلال رسانه‌های حاکم تبلیغ می‌شود.

می‌شنویم که تاکنون چند ده هزار فلسطینیْ قربانیِ بمباران ارتش اسرائیل شده‌اند و این کشت‌و‌کشتار ادامه دارد.

این‌ عددها همه فقط آمار مرگ بوده و از مرگ سخن می‌گویند انگار که زندگی فلسطینی‌ها فقط از طریق نابودی‌شان قابل‌تصور باشد. اما آنها موضوع بزرگ‌ترین نابرابری‌ها هستند، نابرابری در زندگی‌هایی است که به گونه‌ای کاملاً متفاوت تجربه می‌شوند؛ وقتی از یک‌ طرف بچه‌ها و جوانان اسرائیلی روی ساحل تل‌آویو توپ‌بازی می‌کنند و یا بر امواج مدیترانه سُرمی‌خورند، فرزندان فلسطینی‌ در تمام طول زندگی‌شان مورد طرد، تبعیض، تحقیر، ممانعت، تخریب مزارع و خانه‌هایشان و غصب اراضی توسط دولت اسرائیل قرار گرفته و تجربه‌شان از زندگی‌ مملو از خشونت و زورگویی ارتش است.

اصطلاحی که غالباً در بساط اشغالگر در مورد فلسطینیان مورد استفاده قرار می‌گیرد «در دسترس و اختیار بودن» است، به این معنا که می‌توان هر زمان بدون ارائه هیچ دلیل و مدرکی آنها را بازداشت کرد، بدون اتهامْ زندانی‌شان کرد و در صورت لزوم، از آنها به‌عنوان ابزار چانه‌زنی در مذاکرات استفاده نمود؛ این روش حتی توسط دیوان عالی اسرائیل تأیید شده است – و به تبعِ مفهوم بالا، «دور انداختنی بودن» هم شامل فلسطینیان می‌شود– می‌توان آنها را کُشت یا مجروح کرد و معمولاً از مصونیت کامل هم برخوردار بود.

یک جنبه از این تجربه توسط جرم‌شناس فلسطینی نادره شلهوب- کِوورکیان در مقاله‌ای درباره «اشغالِ حواس» در بیت‌المقدس شرقی تحلیل شده است؛ یعنی روشی که به‌واسطهٔ آن روابط قدرت از طریق خرده- تجاوزهایی دائمی در حواس پنج‌گانه‌ی فلسطینیان نفوذ کرده و جسم‌ها را به استعمار می‌کشد؛ مثلاً در یاد اهالی بیت‌المقدس خوب مانده که چگونه پلیس به در و دیوار خیابان‌ها و مدارس محله‌های عربی مایعی بدبو و متعفن می‌پاشید، به‌طوری‌که بوی گندیدگی آن‌قدر شدید و ماندگار بود که ساکنان دیگر نمی‌توانستند از خانه‌های‌شان خارج شده و تحصیل دانش‌آموزان مختل می‌شد و این بوی آلودگی و کثافت حتی در حافظه بدن‌ها نفوذ می‌کرد.

همچنین، می‌دانیم که غزه سال‌هاست دائماً تحت نظارت و حمله پهپادها قرار دارد؛ پهپادهایی که صدای مداوم و آزاردهنده‌شان- که این روزها با صدای بی‌وقفه هواپیماها و بمباران‌ها، موشک‌ها و تانک‌ها همراه است - به‌نحوی دائمی به ساکنان یادآوری می‌کند که در وضعیت اشغال و تحت‌سلطه قرار دارند؛ اما هرگز در رسانه‌های بزرگ غربی از این واقعیت خبری نمی‌شنویم.

ساری مقدسی، استاد ادبیات تطبیقی آمریکایی، می‌نویسد: پس از ۷ اکتبر، از روشنفکران فلسطینی دعوت شد تا درباره حمله حماس نظر بدهند، اما هیچ‌کس از خود تمایلی به شنیدن نظرات آنها در مورد اتفاقات قبل و بعد از این واقعه نشان نداد.

یکی از بهانه‌هایی که عموماً از جانب رسانه‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد این است که این سکوت در باب آنچه ساکنان غزه تجربه می‌کنند، به‌دلیل دشواری‌های خبررسانی و عدم‌دسترسی به شواهد است، زیرا ارتش اسرائیل روزنامه‌نگاران فلسطینی را می‌کُشد، حضور همکاران خارجی آنها را ممنوع کرده و تنها در صورتی به آنها اجازه ورود به غزه را می‌دهد که زیر نظر خودش باشند؛ از طرف دیگر دولت به‌طور متناوب ارتباطات منطقه با جهان خارج را قطع می‌کند. با این حال، گزارش‌هایی در محل تهیه شده، شهادت‌هایی جمع‌آوری گردیده و تصاویری تولید شده که تنها شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های مستقل توانسته‌اند آنها را به بیرون فرستاده و منتشر کنند. پس سکوت کَرکننده رسانه‌های بزرگ تنها به دلیل عدم‌دسترسی نبوده و بیانگر گزینش‌های هیئت تحریریه‌ این رسانه‌هاست.

همان‌طور که «انجمن اَکریمد» تحلیل می‌کند، رسانه‌های اصلی فرانسه در برخورد به فلسطین از خودْ نوعی «شفقت گزینشی» نشان داده‌اند. آنها روایت‌های گروگان‌های اسرائیلی آزادشده را با تفصیل نقل کرده‌اند، اینکه  در دوران اسارت‌شان از گرسنگی آزرده شده‌ و از این امر شاکی بودند… بدون آنکه بگویند چگونه در غزه تحت محاصره دست‌یابی  به مواد غذایی با چه دشواری و خطراتی همراه است؛ بدون آنکه اسارت آنان را با وضعیت زندانیان فلسطینی که زیر بدترین  تحقیرها و شکنجه‌ها قرار دارند مقایسه کنند.

رسانه‌ها با جزئیات از اضطراب دانش‌آموزان اسرائیلی که نزدیک مرز لبنان زندگی می‌کنند گزارش می‌دهند، اینکه مجبورند هنگام شنیدن صدای آژیرها به پناهگاه‌ها بروند، اما هیچ اشاره‌ای به هراس وصف‌ناپذیر کودکان فلسطینی غزه نکردند که هیچ مکانی برای پناه گرفتن از بمب‌هایی که محله‌هایشان را ویران می‌کند، ندارند. آنها به آزار روانی موج‌سواران اسرائیلی در ساحل تل‌آویو توجه دارند که گویا «جنگ» غزه موجب  اضطراب روانی‌شان شده اما از تجربه زنان فلسطینی که بمب‌ها و موشک‌های اسرائیلی شیرشان را خشکانده و از شیردهی به نوزادان گرسنه خود هم محروم هستند یا کودکانی که دیگر غذایی برای خوردن ندارند، سخنی نمی‌گویند.

به این ترتیب، رسانه‌های اصلی، بر انسان‌بودن اسرائیلی‌ها، تا کوچکترین و ظریف‌ترین ابعاد آن تأکید می‌ورزند و آن را با آب‌و‌تاب تشریح می‌کنند، در همان حال منکر هرگونه انسان‌بودنی برای فلسطینیان هستند که فقط لایق خشونت و نابودی‌اند. آنها با جزئیات به «موفقیت» عملیات نظامی در آزادسازی چهار گروگان اسرائیلی در تاریخ ۸ ژوئن ۲۰۲۴ و از ابراز «شادی» مردم در استقبال از آنها در تل‌آویو پرداختند و تنها در پایان گزارش، هزینه‌ی انسانی این مداخله را برای فلسطینی‌ها ذکر کردند: ۲۷۴ کشته، از جمله ۶۴ کودک و ۵۷ زن، و ۷۰۰ زخمی. در رسانه‌های رسمی از «آزادسازی گروگان‌ها» صحبت شد؛ درحالی‌که این رویداد در رسانه‌های مستقل به‌عنوان «کشتار اردوگاه پناهندگان نصیرات» شناخته می‌شود.

این پدیده جدیدی نیست که درگزارش‌ها فقط صدای اولی‌ها شنیده می‌شود و صدای دومی‌ها در سکوت خاک می‌شود. به‌علاوه، شبکه اجتماعی جهانی‌ای مثل متا (Meta) یا X پیام‌هایی که توسط فلسطینیان یا حامیان آنها نوشته می‌شود را، به‌ویژه زمانی که درباره نقض حقوق بشر توسط ارتش اسرائیل باشند، از حساب‌های خود حذف می‌کنند، حتی زمانی که این پیام‌ها تقریباً همیشه با اظهارات مسالمت‌آمیز همراه بوده‌اند.

به‌طور کلی وضعیتی حاکم است که ما تقریباً هیچ چیز درباره مقاومت روزمره فلسطینیان در برابر سختی‌ها و خواست و آرزوی آنها برای زندگی در صلح نمی‌دانیم. با این حال، یک واژه عربی وجود دارد که معمولاً برای توصیف واکنشِ آنها در برابر سختی‌های اشغال و سرکوب اسرائیل استفاده می‌شود: واژه «صُمود»، همان‌طور که انسان‌شناس لیویا ویک Livia Wick  نیز تحلیل کرده است[2]، به معنای استقامت، پایداری و توانایی آنها برای ادامه زندگی با حیثیت و عزت است.

از تاریخ ۷ اکتبر، «توجه گزینشی» رسانه‌ها در برخورد به «جنگ» اخیر که فلسطینی‌ها را از جریان اخبار به‌کل کنار گذاشته، موجب گشته که آنها را فقط به‌عنوان مبارزان بی‌رحم یا قربانیان بی‌نام‌و‌نشان بشناسیم. کسی نخواسته یأس آنها را از عملکرد جامعه بین‌الملل که آنها را بی‌دفاع به حال خود رها کرده، گزارش کند. برخی از روزنامه‌نگاران باوجدان بی‌بی‌سی طی نامه‌ای به مدیریت خود، نسبت به جانبدارانه بودن ارائه وقایع اعتراض داشته و به‌ویژه به تفاوتی اشاره داشتند که در نحوهٔ انسانی جلوه دادن سوگ خانواده‌های اسرائیلی نسبت به خانواده‌های فلسطینی وجود دارد.

در واقع، اغلب این رسانه‌های مستقل و منتقد بودند که امکان اطلاع‌رسانی بی‌طرفانه‌تری درباره وقایع غزه را فراهم می‌کردند؛ رسانه‌هایی مانند مدیاپارت، پولیتیس، بلاست یا اوریان ۲۱ در فرانسه، بوستون ریویو، دِ نیشن، اینترسپت، موندویس در ایالات متحده، لندن ریویو آو بوکز و میدل ایست آی در بریتانیا، +۹۷۲ در اسرائیل و الجزیره در جهان عرب[3]. در این رسانه‌ها می‌شد صدای فلسطینیان را شنید، به گزارش‌هایی دست یافت که از تبلیغات اسرائیل مستقل بودند، به تحلیل‌های روزنامه‌نگاران و دانشگاهیان منتقد دسترسی داشت و تحقیقات مستقلی را مطالعه کرد که در نهایت بسیاری از رسانه‌های اصلی نیز دست‌آخر برخی از آنها را بازتاب می‌دادند.

یکی از نشانه‌های این تبعیض آشکار به شمارش قربانیان مربوط می‌شود. هر بار که آمار کشته‌شدگان فلسطینی در رسانه‌ها ذکر می‌شد، همراه با عباراتی مانند «طبق گفته وزارت بهداشت غزه» همراه بود، در‌حالی‌که هیچ عبارت مشابهی برای نسبی کردن داده‌های ارائه‌شده توسط مقامات اسرائیلی معمول نبود.

این معیار دوگانه، این «یک بام و دو هوا» به‌ویژه زمانی قابل توجه است که از یک سو، دولت اسرائیل کنترل شدیدی بر ارتباطات اعمال می‌کند و کار راستی‌آزمایی را برای روزنامه‌نگاران - حتی در مورد واقعیت اعضای حماس که کشته یا زندانی شده‌اند - بسیار دشوار می‌سازد؛ از سوی دیگر، آمار و ارقام ارائه‌شده توسط مقامات فلسطینی، که بارها آمادگی خود را برای راستی‌آزمایی بیرونی اعلام کرده‌اند، در جنگ‌های گذشته دقیقاً با آنچه که تحقیقات مستقل بعدی تأیید کرده، مطابقت داشته است.

رئیس‌جمهور ایالات متحده در ۲۵ اکتبر ۲۰۲۳ گفت: «من هیچ مدرکی ندارم که فلسطینی‌ها در مورد تعداد کشته‌شدگان حقیقت را بگویند» و به اظهارات سخنگوی ارتش اسرائیل ارجاع می‌داد که گفته بود این آمار همیشه اغراق‌آمیز است. روز بعد، وزارت بهداشت غزه فهرست ۶۷۴۷ قربانی را با نام، سن، جنس و شماره کارت شناسایی منتشر کرد.

در‌عین‌حال، مطالعه‌ای که در یکی از معتبرترین نشریات پزشکی بین‌المللی منتشر شد[4]، داده‌های ارائه‌شده توسط نهاد فلسطینی را تأیید کرد. زیر سئوال بردن آمار مرگ‌و‌میر نسبت به قربانیان جنگ ظلمی مضاعف است. آنها زندگی‌شان را از دست داده‌اند و مرگشان نیز انکار می‌شود. چنین چالشی به‌ویژه بدبینانه است، زیرا مرگ‌و‌میر در غزه توسط وزارت بهداشت فلسطینی به‌شدت کمتر از حد واقعی گزارش شده است؛ از یک سو، تنها اجساد یافت‌ و شناسایی‌شده شمرده می‌شوند و اجساد افرادی که زیر آوارها دفن هستند یا به ‌زیر بولدوزرهای اسرائیلی رفته‌اند، نادیده گرفته می‌شوند و از سوی دیگر، مرگ‌و‌میر ناشی از بیماری‌ یا عدم‌امکان مداوا یا آنها که به‌واسطه سوءتغذیه، کم‌آبی و کمبود دارو به هلاکت رسیده‌اند و به‌ویژه متعلق به آسیب‌پذیرترین گروه‌ها مانند نوزادان و سالمندان هستند اصلاً ثبت نمی‌شوند.

تنها یک تحقیق اپیدمیولوژیک در جمعیت می‌تواند بعدها میزان ازدیاد مرگ‌ومیر ناشی از عملیات نظامی اسرائیل را ارزیابی کند. مطالعه‌ای که توسط موسسه واتسون در ارتباط با جنگ‌های قرن بیست‌و‌یکمی که ایالات متحده در آنها دست داشته، نشان داد که تعداد مرگ‌های غیرمستقیم مرتبط با افت اقتصادی، عدم امنیت غذایی، تخریب زیرساخت‌ها، آلودگی محیط زیست، شیوع بیماری‌ها و ویرانی سیستم بهداشت، چهار برابر تعداد تلفات مستقیم است.

به نظر می‌رسد که جنگ غزه، به دلیل مرگ‌های ناشی از کشتار مستقیم ارتش و همچنین تأثیرات کوتاه‌مدت و میان‌مدت سوءتغذیه، عدم بهداشت و کمبود مراقبت‌های پزشکی، حداقل ۱۰۰٬۰۰۰ قربانی داشته است، که نسبت قابل توجهی از آنها نوزادان، کودکان کم‌سن‌و‌سال هستند، بماند که باید آسیب‌های روانی‌ای را هم در نظر گرفت که بازماندگان تا ابد با خود خواهند داشت.

اما تنها کمیت تلفات فلسطینی مورد مناقشه قرار نگرفته است. کیفیت آنها را نیز زیر سئوال برده‌اند. برای تقلیل دادن و کوچک شمردن  تفاوت‌ عظیمی که بین قربانیان دو طرف موجود است، گاهی اوقات معادل بودنِ معنا و اهمیتِ یکسان این تلفات زیر سئوال رفته است؛ آنچه این موضع را مستدل می‌کند این ادعاست که افراد اسرائیلیِ کشته شده، به‌عنوان یهودی کشته شده‌اند و بنابراین انسانیت آنها نادیده گرفته شده است، در‌حالی‌که «دیگران» - بخوان فلسطینیان - به‌طور تصادفی و جانبی در چارچوب یک عملیات نظامی «علیه دشمن» کشته شده‌اند.

این استدلال از یک سو، در نظر نمی‌گیرد که به گفته مسئولین حماس، حمله آنها هم، «علیه دشمنی» بوده است که طی بیش از نیم‌قرن زمین‌ها و حقوق فلسطینیان را به‌نحو غیرقانونی تصاحب کرده (اگرچه این نمی‌تواند وجود تمایل ضد‌یهودی را به‌کل منتفی کند) و از سوی دیگر، منکر سخنان رهبران و نظامیان اسرائیلی می‌شود که به‌طور صریح انسانیت فلسطینیان را انکار کرده و آنها را با حیوانات مقایسه می‌کنند. این ایده که حمله به جنوب اسرائیل از جنگ در نوار غزه بی‌رحمانه‌تر بوده است، احتمالاً از آنجا نشأت می‌گیرد که در مورد اول، مهاجمان فلسطینی و قربانیان آنها در جریان عملیات به‌وضوح قابل مشاهده‌ بوده‌اند، در‌حالی‌که در مورد دوم یعنی بمباران و حتی محاصره غزه، کسانی که دستورات را صادر می‌کنند و دیگرانی که آنها را به اجرا در‌می‌آورند از دیده‌ها پنهان می‌مانند.

به‌همین‌ترتیب، شلیک‌ توپخانه‌ای سربازان اسرائیلی که در بُرجک تانک‌های‌شان نشسته و یا بمباران پهبادهایی که از راه دور و به‌نحوی نامرئی کنترل می‌شوند، به نظر غیرشخصی‌تر و بی‌روح‌تر از شلیک‌ سلاح‌های خودکاری به‌نظر می‌رسد که توسط خودِ  مبارزان فلسطینی فیلم‌برداری می‌شود. فاصله عاطفی‌ای که بینندگانِ خارج از صحنه‌، چه در اسرائیل و چه در نقاط دیگر جهان، نسبت به خود وقایع تجربه می‌کنند، از یکدیگر کاملاً متفاوت است. با این حال، هیچ بدیهی نیست که کشته شدن در یک کیبوتص یا در خیابانی در غزه، برای قربانیان غیرنظامی و نزدیکان‌شان تفاوت تعیین‌کننده‌ای داشته باشد، البته جز یک تفاوت: اینکه در سمت ستمگر باشی و به‌عنوان یک انسان آزاد زندگی کنی یا در کنار ستم‌دیده، زیر اسارت و تحت تهدید نیروی اشغالگر.

در همین ارتباط است که در فرانسه، مراسم بزرگداشتی برگزار شد که طی آن، پس از ادای احترام ملی به شهروندان فرانسوی-اسرائیلی‌ای که در حمله حماس جان باخته بودند، رئیس‌جمهور پیشین فرانسه، فرانسوا اولاند از تفاوت «تقریباً هستی‌شناسانه‌ی قربانیان تروریسم و قربانیان جنگ» سخن گفته و اظهار داشت که برگزاری مراسمی مشابه برای شهروندان فرانسوی- فلسطینی که در جریان جنگ در غزه کشته شده‌اند، قابل‌تصور نیست. او دلیل این امر را تمایز بین کشته شدن «به عنوان مدافع یک سبک زندگی» در مورد اول، و مردن به‌عنوان «قربانی جانبی» در مورد دوم، دانست.

اینکه سوگ فلسطینی‌ها به‌طور آشکار نسبت به سوگ اسرائیلی‌ها کم‌اهمیت‌تر در نظر گرفته می‌شود - با توجه به تفاوت فاحشی که در تعداد قربانیان انسانی بین دو طرف وجود دارد - نشان‌دهنده ناعدالتی و بی‌انصافی‌ای است که در برخورد به انسان‌ها، حتی پس از مرگ‌شان روا داشته می‌شود.

به گفته فیلسوف آمریکایی جودیت باتلر، «توزیع متفاوت مشروعیت در سوگواری» بر شرایطی تاثیر می‌گذارد که عواطف ناشی از آن به‌طور سیاسی احساس می‌شود، عواطفی مثل وحشت، احساس‌ِگناه، سادیسم، کمبود یا بی‌تفاوتی؛ و همینطور نحوه‌ای که ممکن است در ارتباط با زندگی‌هایی که لایق گریستن نیستند به کار گرفت و مرگشان را عقلانی کرد چرا که از‌میان‌رفتن این جمعیت‌ها برای محافظت کردن از زندگی زندگان ضرور تلقی می‌شود.

این تمایز میان دو نوع زندگی به‌طور واضح و دردناک‌ترین شکلی، خود را در تفاوت میان امکان دفن محترمانه و آیینی کشته‌شدگان برای خانواده‌های اسرائیلی و عدم‌امکان چیزی مشابه برای خانواده‌های فلسطینی نشان می‌دهد. خانواده‌های اسرائیلی حتی وقتی اجسادْ سوخته یا در جریان انفجار تکه‌تکه شده‌اند، قادر به برگزاری مراسم تدفین به‌طور محترمانه و مطابق با آیین‌های مذهبی هستند،  در‌حالی‌که خانواده‌های فلسطینی یا اجساد فاسد‌شده‌ای دارند که زیر آوار در حال پوسیدن‌اند - و گاهی زیر بولدوزرهای اسرائیلی از بین می‌روند - یا در نتیجه امتناع مقامات اسرائیلی از تحویل دادن باقی‌مانده‌های نزدیکان‌شان، اصلاً جسدی برای به خاک‌سپردن ندارند یا در ‌نهایت اجسادشان را به دلیل کمبود جا در قبرستان‌هایی که توسط بمب‌ها ویران شده در گورهای دسته‌جمعی خاک می‌کنند.

بنابراین همه چیز به گونه‌ای است که گویی یک زندگی غیرنظامی اسرائیلی با صدها زندگی یک غیرنظامی فلسطینی تاخت زده می‌شود، گویی که ارزش یکی از آنها صد برابر دیگران است و وقتی به کودکان می‌رسیم حتی هزاران برابر. غرب در اینجا نژادپرستی خالص خود را عیان و تلویحاً تأیید کرد که زندگی سفیدپوستان نسبت به زندگی عرب‌ها ارزش بیشتری دارد. بسیاری از کسانی که برای درخواست آتش‌بس بسیج شده و تظاهرات می‌کنند، در واقع مخالفت خود را از این نابرابری زندگی ابراز می‌دارند.

اما گفتمان سیاسی و رسانه‌ای هرگز بسیج به‌نفع فلسطین را با این عبارات، یعنی برای حق زندگی فلسطینی‌ها و حق آنها برای یک زندگی خوب و سالم منعکس نکرده است. این وضعیت به‌عنوان نوعی «اردوگاه گرایی» جدید توصیف شده است که یک اردوگاه طرفدار فلسطین را در مقابل اردوگاه دیگر، طرفدار اسرائیل قرار می‌دهد. زمانی که ما خواستار پایان قتل‌عام غیرنظامیان شدیم، صرفاً به این دلیل که مردم بی‌گناه را نمی‌کشند، زمانی که خواستار پایان محاصره کامل غزه شدیم، صرفاً به این دلیل که نباید انسان‌ها را از گرسنگی هلاک کرد، زمانی که ما ویران‌شدن بیمارستان‌ها را محکوم کردیم، صرفاً به این دلیل که نباید بیماران و مجروحان را از مراقبت‌های پزشکی محروم کرد، وقتی از تخریب مدارس و بناهای تاریخی انتقاد کردیم، صرفاً به این دلیل که نباید فرهنگ و تاریخ مردمی را آنان سلب نمود، برای بسیاری از مفسران چنین به نظر می‌رسید که نمی توان در برابر این دو اردوگاه، اردوگاه دیگری تصور کرد که اردوگاه زندگی است.

دیدیه فَسَن

اقتباس و ترجمه:‌ ح.س

۲۲ سپتامبر ۲۰۲۴

 *******

[1]  دیدیه فَسَن؛ پژوهشگر انسان‌شناسی، استاد در کالج دوفرانس و دانشگاه پرینستون، دیدیه فسن به‌تازگی کتابی ضروری و شجاعانه درباره اتفاق – و در بسیاری از موارد حمایت فعال – نخبگان غربی از جنگ نسل‌کشی دولت اسرائیل علیه فلسطینیان غزه و پاکسازی قومی که همزمان در کرانه باختری در حال وقوع است، در انتشارات لا دکوورت منتشر کرده است.

[2] نگاه کنید به:

Sumud: Birthday, Oral History,and Persistance in Palestine; 2023 Syracuse University Press.

[3] Mediapart, Politis, Blast ou Orient XXI en France, Boston Review, The Nation, The Intercept, Mondoweiss aux États- Unis, London Review of Books et Middle East Eye en Grande-Bretagne, +972 en Israël, Al Jazeera dans le monde arabe

[4] نشریه پزشکی لانسِت به تاریخ ۵ ژوئیه ۲۰۲۴ تعداد قربانیان را ۱۸۶هزار یعنی نزدیک به ۸ درصد جمعیت غزه ارزیابی کرد. نگاه کنید به:

The Lancet, 5 juillet 2024. Counting the dead in Gaza: difficult but essential

https://www.thelancet.com/journals/lancet/article/PIIS0140-6736(24)01169-3/fulltext

و همچنین به:

Benjamin Huynh, Elizabeth Chin et Paul Spiegel, « No evidence of inflated mortality reporting from the Gaza Ministry of Health », The Lancet, 6 décembre 2023.

اشعار و متون کوتاهی که می‌خوانید گزیده‌ای است از نوشته‌های مردم نوار غزه که در طی حملات اخیر در شبکه‌های اجتماعی‌شان منتشر شده است.

منال مقداد

شاعر و مهندس. مادر ریتا، راسل و آسر.

دو متن کوتاه زیر از صفحه‌ی فیسبوک منال مقداد گرفته شده است. تاریخ قطعه اول ۴ نوامبر ۲۰۲۳ است. قطعه دوم در سال ۲۰۱۴ و در خلال حمله اسرائیل به غزه در ماه‌های ژوئن و ژوئیه نوشته شده است.

۴ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۸:۵۶ شببچه2.jpg

در این ساعت تاریک

در بطن این جنگ

زمان گذرا نمی‌گذرد.

پیش روی خود قصه‌ای نمی‌یابم

تا برای فرزندانم روایت کنم.

و به حرمت جدا ساختن گذشته از آینده،

در قفا نیز داستانی نیست.

«روزی روزگاری بود» اکنون گورستانی است.

اما باید برایشان قصه‌ای بگویم

پس اینگونه آغاز خواهم کرد:

«روزی روزگاری خواهد آمد...».

کمی امید،

که بتواند گهواره و خوابشان را تاب دهد

اندکی به دور ازترکیب افسانه و اساطیر.

قصه‌ای پرداخته از سراب

قصه‌ای پر از دروغ.

این صادقانه‌ترین کارممکن است،

حال که جنگ هنوز ما را نبلعیده،

با دهان آتشینش استفراغ می‌کند.

یک به اضافه یک می‌شود پنج

و پنج تن بودند

آنها که در انتظار زمستان

زیتون و روغن و زعتر اندوختند.

و هربار که میان حرف‌هایم می‌پرند،

می‌گویم: «روزی روزگاری خواهد آمد...».

ژوئن-ژوئیه ۲۰۱۴

آنگونه که شما تصور می‌کنید نیست. آخر آنچه تجربه می‌کنیم هیچ ربطی به احساسات بیهوده‌ای از قبیل شجاعت، غرور و شرافت ندارد. آن شب از همه سخت‌تر بود، اما این‌بار گریه نکردم.

صبح، پس از نخستین بمباران هواپیماهای صهیونیست‌ها، همه‌ی توانم را به خرج دادم تا وسایلم را جمع کنم: مدارک شناسایی، مدرک تحصیلی دانشگاه و مدرسه، گواهینامه‌ها، هدیه‌ها، آنچه از نامه‌های عمویم (که هنوز در یکی از زندان‌های اسرائیل اسیر است) به‌جا مانده بود، تلفن همراه و لپ تاپ...

اما نگاهم بر دومین کتابخانه‌ام خیره ماند؛ اولی را در جنگ قبلی از دست داده بودم. با کتاب‌ها چه کنم؟ سنگین‌اند و اگر مجبور شوم بدوم، حملشان سخت است. پس تصمیم گرفتم فقط آنهایی را با خود ببرم که نویسندگانشان با دست‌خط خود به من تقدیم کرده بودند.

ناگهان از دست خودم عصبانی شدم؛ ازاین حس‌های دردآور و کشنده که آدم را می‌سوزاند. مرا باش که نگران اسباب و وسایلم هستم... اما اگر پیش از اینکه دستم به وسایلم برسد مرگ دستش به من برسد چه؟ مرگ غافلگیرم خواهد کرد، بی آنکه خبرم کند، و من با اوخواهم رفت، بی‌خاطره، بدون مدارک و کتاب‌هایم، بدون عزیزان و دوستان، هدایا و رویاهایم... تنها خواهم رفت و سبک.

بعدالتحریر برای دوستانی که کتابی از من نزدشان به امانت است: اگر مُردم، کتاب‌ها را برای خودتان نگهدارید. مال شما.

بعدالتحریر برای پسرعمویم: اگر کتاب‌های کتابخانه‌ام سالم ماند، مال توست.

 

 محمود عمر

روزنامه‌نگار و بلاگ‌نویس، متولد اردوگاه پناهندگان فلسطینی درجبلیه، در شمال شهرغزه. نخستین رمان او با عنوان «سینما غزه» در سال ۲۰۱۵ در شهر حیفا در فلسطین منتشر شد.

قطعه زیر در ماه مارس ۲۰۱۴ در بلاگ او«خاطرات یک پناهنده» منتشر و سپس ترجمه اسپانیایی آن به ویرایش بنیامین گارسیا و شادی روحانا در یک کتاب دوزبانه (عربی-اسپانیایی) با عنوان «از بلاگستان: متونی از مکزیک و فلسطین» در سال ۲۰۱۵ در مکزیکوسیتی به چاپ رسید.

نامه‌ای از غزه، سال ۲۰۵۴

می‌دانی؟ همه چیز عوض شده است. ما هم تغییر کرده‌ایم و مشکلاتمان دیگر ارتباط چندانی با مسائل مربوط به قدرت و سیاست‌های سلطه‌جویانه ندارد. امروز مشکلات ما از آن نوعی است که با نوری ملایم، یک روانشناس و یک مبل راحت حل و فصل می‌شود.

آیا دلیلش این است که به سن ۶۳ سالگی رسیده‌ایم؟ سن وفات پیامبر همین بود، نه؟ یادت هست سر کلاس‌های درس دینی برایمان می‌گفتند که در روزهای آخر زندگی پیامبر وقتی اصحاب آب بر پیشانیش می‌ریختند، بخار می‌شد؟ چه تصویر شگفتی، نه؟ آیا خیابان‌های شهر ما، به‌لحاظ تاریخی (امروزه دیگر کسی از این قید زمان استفاده نمی‌کند) امتداد پیشانی داغ پیغمبر نیست؟ یادت هست چقدر موشک رویش ریختند و همگی‌ دود شد و به هوا رفت؟

چند روز پیش با دوست مشترکمان حسن بودم (همان حسنی که دوست داشت هنگام خودارضائی به عکس زیپی لیونی، وزیر امورخارجه وقت اسرائیل نگاه کند. او را یادت هست؟). داشتیم با ماشینش از جاده‌ی العریش می‌گذشتیم تا برویم یک جایی ماهی بخوریم. از من پرسید: «دلت برای صدای بمباران تنگ نشده؟». پاسخ دادم: «چرا، متاسفانه». اینکه جوان‌های امروز مثل ما نیستند شاید موجب دلگرمی باشد؛ آنها با چیزهای معمولی مشغولند: تصویب ازدواج همجنس‌گرایان، کنسرت یک گروه موسیقی که نامش را نمی‌توانم تلفظ کنم، فستیوال‌ها، نمایشگاه‌ها واز این دست مسائل. چه می‌شود کرد؟ نگاهشان می‌کنم که چطور گله‌ای وارد بار می‌شوند. به بحث‌های پرهیاهویشان‌ گوش می‌سپارم و آن وقت متوجه تفاوت کیفی‌ای که بین ما وجود دارد می‌شوم. فکرش را بکن: یک روز که داشتند برسر میزان کارآیی وزیر جدید کشور بحث می‌کردند، نزدیک بود میز بار را بشکنند. دیوانه‌ها!

آری رفیق، همه چیز عوض شده، جز صدای دریا. این نامه را درحالی برایت می‌نویسم که صدای دریا از پنجره‌ی بار به گوشم می‌رسد، صدایی پرمهر، درهم تنیده مثل یک فرش. یک جمله برایت می‌نویسم و بعد به دریا نگاه می‌کنم. گاهی گم می‌شوم، اما حافظه‌ام را می‌گیرم و می‌چلانم، همان‌طور که مادربزرگم دستمالی را که با آن زمین را پاک کرده بود می‌چلاند. می‌کوشم تصاویری را که دیگر وجود ندارد بازسازی کنم. مثلا آن صبح پنج دهه پیش را به یاد می‌آورم، وقتی ساعت پنج صبح با پسر عموهایم آمدی تا شنا کنیم. دریا همچون آینه‌ای، خویش را در برابر ما گسترد. آب پاک بود، مثل خود ما. افراد دیگری هم بر ساحل بودند: یک گروه از کادرهای حماس. حماس را یادت هست؟

ببین، نمی‌خواهم احساساتی برخورد کنم، اما آدم نمی‌داند نور وجودش قرار است کی خاموش شود و بدن چه موقع تصمیم خواهد گرفت که وقت خواب ابدی فرا رسیده. هرگز قول‌های توخالی به تو نداده‌ام. آری، همه چیز عوض شده و ما، من و تو و همه‌ی ما، در کشوری که به زندگی معمولی خود بازگشته به مجسمه‌هایی متحرک بدل شده‌ایم و حالا آخر هفته‌ها سرفرصت موهایمان را شانه می‌زنیم تا به سینما برویم. اما سوگند می‌خورم، سوگند به عشق‌مان، به کُنافه[1]‌ی نابلس وبه موشک زمین به هوا، که رنگ دریا عوض نشده است.

این آبی پهناور همان است که بود. دریا شهیدان را به خاطر دارد، نام و چهره‌شان را. دریا می‌داند چقدر گریستیم، چگونه رفتیم، چه ترانه‌ها خواندیم و چه‌بسا روابط عاشقانه که در اثر مسائل ژئوپولیتیک یا در مبارزه از هم گسست؟. حالا که حرف از عشق شد: بگو ببینم اوضاعت چطور است؟ کجایی لعنتی؟ بیا واز ماجراجویی‌های عاشقانه‌ات برایم بگو. بیا تا بر ساحل دریایمان که عوض نشده بنشینیم. پرواز بعدی را سوار شو و بیا. من به بهترین آبجو مهمانت می‌کنم.

 

طه محمدعلی

(۱۹۳۱-۲۰۱۱)

 او در روستای صفوریه در الجلیل به دنیا آمد، روستایی که در سال ۱۹۴۸ توسط ارتش اسرائیل ویران شد. او تا زمان درگذشتش به‌عنوان یک پناهنده در شهر ناصره زندگی می‌کرد و در مغازه‌ی کوچکش در جوار کلیسای آنونسیاسیون سوغاتی و اقلام مذهبی می‌فروخت.

انتقام

گاهی دلم می‌خواهد در نبردی رودررو

با مردی مواجه شوم

که پدرم را کشت،

خانه‌مان را ویران کرد

و مرا به آوارگی در این تنگنا واداشت.

اگر او مرا بکشد،

سرانجام به آرامش می‌رسم.

اما اگر من او را بکشم،

از او انتقام گرفته‌ام.

اما بعد به دل می‌گویم:

اگر هنگام رویارویی با او

بفهمم مادری دارد

که در انتظار اوست،

یا پدری

که هر وقت پسرش

در بازگشت به خانه یک ربع دیر ‌کند

دست راستش را

به سمت چپ سینه‌اش

آنجا که قلبش هست

می‌برد،

آن وقت چه؟

اگر چنین باشد،

حتی اگر بتوانمش کشت،

می‌گذارم زنده بماند.

و بعد می‌اندیشم:

و نیز مرا توان کشتن او نخواهد بود،

چنانچه در آن لحظه دریابم

که برادران و خواهرانی دارد

که بی‌دریغ

دوستش می‌دارند

و دلتنگ اویند؛

همسر یا فرزندانی

که وقتی به خانه بازمی‌گردد

به استقبالش می‌روند،

وقتی برایشان هدیه می‌برد

شادمان می‌شوند

و غیابش را تاب نمی‌آورند؛

دوستان و آشنایان،

همسایگان و خویشاوندان،

هم‌بندان، هم‌دردان یا هم‌کلاسی‌هایی

که همیشه حالش را می‌پرسند

و سلامش می‌رسانند.

اما اگر باخبر شوم

که تنها زندگی می‌کند،

همچون شاخه‌ی افکنده‌ی درختی،

بی پدر و مادر

بی برادر و خواهر

بی همسر و فرزند

بی دوست و همسایه و خویشاوند

بی آشنا و رفیق

بی هم‌بند، هم‌کلاسی یا ‌هم‌دردی،

آنگاه

احتضار مرگ

و شقاوت نیستی را

به تنهایی اندوهناکش

نخواهم افزود.

بی‌تفاوتی‌ام

کفایت خواهد کرد.

و چنانچه درخیابان به او بر بخورم

تنها نادیده خواهمش گرفت:

به یقین می‌دانم که این

خود انتقام است.

[1] نوعی دسر سنتی خاورمیانه‌ای که در دوران امپراتوری عثمانی نیز رایج بود.

علیه خاموشی (۲)HomeWork.jpeg

ترجمه: شکوفه محمدی

۷۶ سال از آغاز نکبه می‌گذرد و با وجود نسل‌کشی، بمباران‌ها و دیگر تلاش‌های سرکوب‌گرانه، صدای آزادیخواهی خلق فلسطین هرگز خاموش نگشته است.

اشعار و متون کوتاهی که می‌خوانید گزیده‌ای است از نوشته‌های مردم نوار غزه که در طی حملات اخیر در شبکه‌های اجتماعی‌شان منتشر شده است.

شادی روحانا، مترجم فلسطینی، چندی پیش مجموعه‌ای از این متون را به زبان اسپانیایی ترجمه‌ و در کتابی با عنوان «علیه خاموشی» منتشر کرده است. ترجمه فارسی آن که اینجا ارائه می‌شود به کمک این کتاب از زبان اسپانیایی و در مقایسه با متن عربی انجام شده است.

 

حسام معروف  - ۱۹۸۱

شاعر، رمان‌نویس و ویراستار اهل غزه. کتاب‌های منتشر شده او عبارتند از دو دفتر شعر به نام‌های «مرگی با عطر شیشه» (قاهره، ۲۰۱۵) و «آرایشگری که به مشتریان مرده‌اش وفادار ماند» (بیروت، ۲۰۲۲)، و رمانی با عنوان «اسکنه‌ی رام» (رام‌الله، ۲۰۲۰). او در سال ۲۰۱۵ برنده‌ی جایزه‌ی «محمود درویش» به شعر و نثر شد. در طول جنگ و کشتار کنونی مجبور شد به شهر رفح در جنوب نوارغزه نقل مکان کند و هنوز از همان‌جا می‌نویسد. متون زیر را از صفحه‌ی فیسبوک او اتخاذ کرده‌ایم.

۱۱ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت۳۰ :۶ صبح

غزه نگران سر و وضع و ظاهرش نیست، این قلب سرشار از خاکسترش است که نگرانش می‌کند. این تکه خاکی که دریا آبش می‌دهد، طعم نمک دارد، نمکی لذیذ، طعمی گزنده که قدرت سخن گفتن را از انسان می‌ستاند. برای غزه سبکی است وصف‌ناپذیر: به تصویرکشیدنش ممکن نیست نه می‌توانی به تصویرش بکشی و نه می‌توانی حذفش کنی. و ناتوانی دشمن نیز ناشی از همین است: این فضای کوچک او را می‌بلعد، گویی به‌سان گربه‌ای که ترسش را. غزه برای عکس گرفتن بدترین جای دنیاست، اما برای دلتنگی یادها، زیباترینِ مکان‌ها. غزه گریه نمی‌کند، بر اشک‌هایش روان است. غزه فریاد نمی‌کشد: خوب می‌داند که این انفجارهای مهیب علائم حیاتی‌اش هستند. غزه که با گِل منعطف خدا قالب زده شده، نه ایستایی را بر‌می‌تابد و نه زندگی بدون ایثار را. ساکنان غزه می‌دانند که این مکان همچون فرزندی‌ست که باید از آن مراقبت کرد و هرآنکه ترکش کند، عقیم و سترون می‌شود.

۱۲ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱ صبح

این جنگ که از دریدن ما یک زمان باز نمی‌ایستد،

جنگی‌ست برای اثبات سلطه‌ی تمدن.

جنگی‌ بس سهمگین،

که برلانه‌ی مورچه‌ها رژه می‌رود،

زیر پا له‌شان می‌کند

تا راه باز کند برای ظالمان.

آی آدم‌ها! خودِ ماییم آن مورچه‌گان، پراکنده و از هم گسیخته.

نه راه زنده‌ماندن را می‌دانیم ونه منقرض می‌شویم.

تنها می‌توانیم برموشک‌ها‌ دهان بگشاییم.

ماییم عقب‌ماندگان که از سرزمین باروت می‌آییم.

نه می‌دانیم آفتاب چگونه طلوع می‌کند و نه جنگ چگونه غروب.

صداهایمان را به فریاد بدل کرده‌ایم

تنها اینگونه تاکید می‌کنیم که هنوز نمرده‌ایم.

ارقامی هستیم رنگ‌پریده که کسی زحمت حذف یا تاییدمان را به خود نمی‌دهد.

از نوشتن پشت سرما دست بردارید، ما نیز به زودی می‌میریم.

۲۲ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۶ صبح

بگذار پرده بر‌افتد! غزه را در کفنی بزرگ بپیچید، و به آرامی به زندگی‌های بی‌ارزشتان ادامه دهید.

 

عثمان حسین  - ۱۹۶۳

شاعر متولد رفح، در جنوب نوارغزه. او انجمن فرهنگ و هنر عشتار را بنیان نهاد و مدیر مجله‌ی ادبی آن بود. از میان آثار منتشر شده‌اش می‌توان دفاتر شعر «رفح: الفبا، فاصله و حافظه» (همراه با خالد جمعه، ۱۹۹۲) و «نگهبان قربانی» (۲۰۲۳) را نام برد. متون زیر برگرفته از صفحه‌ی فیسبوک اوست.

۲۱ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱:۴۱ عصر

جنگ بر صندلی‌اش نشسته بود

بر پاهای خویش ایستاد، خجل، در روزهای نخست.

چهره و نفس‌های بریده‌اش را پنهان کرد.

نخستین مُرده شاید نام و شماره‌ای داشت.

شاید طبل‌ها،

رنگ کفشی را که به‌پا داشت یادآور شدند.

چه بیداربخت بود این اولین نفر:

و حتی بر او "شهید" نام نهادند!

اما اکنون ما ارقامی ناشناسیم،

بی‌نام و بی‌هیچ حکایتی.

جنگ همچون فتنه‌ای پلید به پا خاست.

دروغ بود ادعایش:

هرگز نخوابیده بود.

 ۲۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۲:۴۱ عصر

شصت سالی بود که تنها چند بار به‌طور اتفاقی و به مدت تنها چند سال از رفح بیرون رفته بودم. هم چهره‌ی آرامش را می‌شناسم و هم هیاهویش را. بی‌سروصدا در او گام برمی‌داشتم، آنگونه که بایسته‌ی هر لحظه بود. اما امروز فقط هر از گاهی سری به شهر می‌زنم، آخر از او بیرون رانده شده‌ام. طوری به درونش راه می‌جویم که انگار نمی‌شناسمش. در دو خیابان اصلی و برخی خیابان‌های فرعی‌اش قدم می‌زنم. این خیابان‌ها، با وجود فقیرانه بودن‌شان، جانپناه دو میلیون نفر از آوارگان اردوگاه‌ها و شهرهایی هستند که سیاره‌ی غزه را تشکیل می‌دهد. این تعداد پرشمار گم‌شدگان که در دو ‌خیابان اصلی و چند خیابان فرعی پخش شده‌اند، از نخستین ساعات روز سوی یکدیگر به حرکت درمی‌آیند و سه چهارراه را پر می‌کنند: الاودا، الشرقي و النیامة. هرچه بیشتر از روز می‌گذرد، تعدادشان بیشتر می‌شود، تا جایی که لحظه‌ای فرا می‌رسد که تنها می‌توانی حول محور بدن خودت حرکت کنی. در گوشه‌‌وکنار شهر و سر چهار‌راه‌ها فروشندگانی می‌ایستند، با محصولات اندک‌شان که عبارتند از قوطی‌های کنسرو مخصوص شرایط جنگ و بلایای طبیعی. رفح بر آوارگان آغوش می‌گشاید و بازوانش پیوسته درازتر می‌شود.

۲۴ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۹:۵۹ شب

خشمم سر به آسمان می‌کشد،

و کاهلی ابرها را می‌روبد

و نور رهایی را از چشم افق می‌گیرد.

دیدم شبی درخشان،

چشم دوخته بر خورشیدی دور دست

مرگی بهت‌زده‌ی قربانیانش

و شکوهی تهی از عصاره‌ی خویش.

 

خالد جمعه   - ۱۹۶۵

شاعر و داستان‌ نویس متولد رفح، در جنوب نوارغزه. خانواده‌اش اهل روستای حتا بودند که در ژوئیه سال ۱۹۴۵ توسط نیروهای اسرائیلی نابود شد. او در حال حاضر ساکن رام‌الله در کرانه‌ی باختری رود اردن است. متون زیر برگرفته از صفحه‌ی فیسبوک اوست.

۲۹ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۱ صبح

۱۴۰ سده است که رویا می‌بینیم. همیشه می‌خواستیم خلقی باشیم که در کناره‌ی کشتزار نقش شقایق بزند؛ خلقی معمولی که هم اشتباه کند و هم کارهای درست انجام دهد، هم بسازد و هم خراب کند؛ مردمی که درباره‌ی آداب و رسوم ازدواج یا درس‌های نهفته در داستان‌های عامیانه با یکدیگر بحث می‌کنند.

۱۴۰ سده است که خواسته‌ایم؛ اما روزگار نیز خواسته‌های خودش را داشت. شهرهایمان را بی‌دروازه ساختیم. میدان‌های ما مسافران غریب را پناه داد تا از سرما و بی‌رحمی تنهایی در امان بمانند. زبان‌مان را به ایشان آموختیم و با آنها در غم و شادی‌شان شریک شدیم، تا ایشان نیز در تار و پود شب جایی از آن خویش داشته باشند. اما آنها آتش‌مان را ربودند تا در کنار کشتزار مراسم عروسی برپا کنند؛ ترانه‌مان را ربودند و گفتند: «این شب از آن ماست! این روزها و قصه‌ها هرگز از آن شما نبوده است».

۱۴۰ سده است که نقش‌های میهن‌مان را نخ‌به‌نخ گلدوزی می‌کنیم: غزالی در کنار درخت زیتون؛ بوته‌ای خار که کوهستان را در آغوش می‌کشد، پرنده‌ای که تاریخ را از آشیان کهن خود به نظاره نشسته است. آنگاه که گندم‌مان را می‌کاشتیم و نیمی از آن را برای بال‌های وحشی مخلوقات پروردگار به جا می‌گذاشتیم، هیچ‌کس اشتیاق‌ درونی و بیرونی‌اش را در جستجوی خدا با کسی قسمت نمی‌کرد. حتی بت‌پرستان نیز بت‌ها را دم در معابدمان می‌گذاشتند و بعد وارد می‌شدند تا خدایی را که گُل و گندم نصیبمان کرده بود بپرستند.

۱۴۰ سده است سنگ‌ها را اهلی کرده‌ایم تا نام‌مان را بر زبان برانند، تا دوستمان بدارند. صیقل‌شان داده‌ایم و آنها ما را جلا داده‌اند. همگان به آهنگ این سنگ‌ها رقصیده‌اند: هپروها، فرزیان، کنعانیان، هیتی‌ها، هوری‌ها، موأبیان، عمالیقیان، یبوستیان، فلیسطی‌ها، آرامی‌ها، مدینیان، گیرگاشی‌ها، رفایم، فِنیقی‌ها، هخامنشیان، ایدوماها، يطوريون. چنان رقصیدند که تاریخ پشت قدم‌هایشان از نفس‌ افتاد و نشست تا خستگی درکند.

۱۴۰ سده است که روح‌مان را تراش می‌دهیم، تا از غزال‌ها حفاظت کنیم، تا گنجشک‌ها را دانه دهیم؛ تا درخت آواز سردهد و ابرها جایی داشته باشند برای پایین آمدن تا جالیزها. ما، نویسندگان این متن، هنوز تک‌تک حروفی را که شن‌های این جهان بزرگ گفته‌اند، نگه داشته‌ایم. طوفان‌ها می‌آیند و می‌روند، بلاها نیز؛ ولی ما می‌مانیم و هر آنچه از آن ماست نیز: صمیمیت، روغن زیتون، قصه‌های زنان، عرق‌های مردان، بع‌بع گوسفندان، نقش‌ و نگار‌های گلدوزی، گریه‌هایی برای شیر و لالایی، حنای عروسی بر دست‌ها؛ و تمام آن چیزهایی که در برابر بیرون رانده شدن از چرخه‌ی تاریخ، از زیبایی بیکران و رنگ تکرارنشدنی کوه و شن مقاومت می‌کند.

 

 

**********

 علیه خاموشی (۱)نکبه.jpg

 

نورالدین حجاج

۱۹۹۶-۲۰۲۳

نمایشنامه نویس، رمان نویس و معلم. در ۳۱ ژانویه سال ۱۹۹۶ به دنیا آمد. در رشته کارشناسی ریاضی از دانشگاه الازهر در غزه فارغ التحصیل شد. دو رمان به نام‌های «دو غریبه» (مصر، ۲۰۱۸) و «بال‌های بی‌پرواز» (اردن، ۲۰۲۱) منتشر کرد. او در روز ۳ دسامبر سال ۲۰۲۳ در زیر بمباران ارتش اسرائیل در آپارتمانش واقع در محله الشجاعیه در شرق شهرغزه جان باخت.

متون زیر از صفحه توییتر او(@noorhajaj40) اتخاذ شده است.

۲۹ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۴:۲۲ عصر

نام من نورالدین حجاج است. نویسنده‌ای فلسطینی هستم. ۲۷ سال و یک دنیا رؤیا دارم. من یک رقم نیستم و مخالف آنم که در اخبار به مرگم اشاره‌ای گذرا شود، بی‌آنکه بگویند تا چه اندازه عاشق زندگی، خوشبختی، آزادی، خنده‌ی بچه‌ها، دریا، قهوه، نوشتن، فیروز و تمام چیزهای شاد بوده‌ام. یکی از آرزوهایم این است که کتاب‌ها و نوشته‌هایم به تمام دنیا سفر کنند؛ قلمم پَر در بیاورد تا که مُهرهای ورودی که در گذرنامه‌ام نخواهند زد و ویزاهایی که برایم صادر نخواهند کرد نتواند جلویش را بگیرد. یکی دیگر از رویاهایم این است که کودکی داشته باشم شبیه خودم تا در آغوش بگیرمش و پیش از خواب برایش قصه بگویم. اما بزرگترین رویایم این است که در کشورم در صلح زندگی کنیم، پیش از طلوع آفتاب خنده‌ بچه‌ها روزمان را روشن کند، هرجا بمبی افتاده گل سرخی بکاریم، بر هر دیوار ریخته آزادی را نقش بزنیم و اینکه جنگ راحتمان بگذارد تا بتوانیم برای آخرین و تنها بار زندگی‌ کنیم.

۲ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۷:۳۴ عصر

بیرون رفتم تا در شهر، یا در آنچه از آن برجا مانده، گشتی بزنم. دیدم که چگونه از تمام رنگ‌ها تنها یکی باقی مانده است. چطور ممکن است رنگ خاکستری اینگونه بر تمام رنگ‌های دیگری که می‌شناسیم چیره شود، مگر آنکه تُن‌ها ماده‌ منفجره، اشباعش کرده باشد؟

روی ویرانه‌ها طوری گام برداشتم که انگار میدان مین باشد، نگران از زیر پا له کردن نقش خاطرات کودکان. سیم‌های برق را لمس کردم، این طناب‌های دار را که شاهدان ویرانی بوده‌اند.

کوه‌هایی از اجساد دیدم، روان به سوی تنها و آخرین جای امن روی زمین. حال دیگر این خیل عزاداران نیست که شهیدان را بر دوش خویش‌ تا سرای آخرت بدرقه می‌کند: تنها همراه ایشان خانواده‌هایشان هستند، شهید همچون خود آنها.

 ۷ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۳:۳۵ عصر

حالا وضع غزه مثل رمان "کوری" ژوزه ساراماگو شده است. تنها فرقش این است که به جای کوری، بیماری دیگری به نام اشغالگری به همه جا سرایت کرده. اما شباهت‌ها بسیار است: قحطی، بیماری، شرایط ناسالم، بلایا، فقدان انواع محصولات، ترس، ویرانی. آنچه تصور می‌کردیم دیگر واقعیت پیدا کرده است. از این همه پلیدی تنها می‌توان انتظار چیزی بدتر را داشت.

 

هبة أبو ندى

۱۹۹۱-۲۰۲۳

شاعر، داستان‌سرا و‌ رمان‌نویس. به تاریخ ۲۴ ژوئن ۱۹۹۱ در خانواده‌ای از پناهندگان به دنیا آمد که اصالتاً اهل روستای بیت جیري بودند؛ دهی فلسطینی که در نکبه سال ۱۹۴۸ توسط ارتش اسرائیل تخریب گشت. نخستین رمان او «اکسیژن برای مردگان نیست» در سال ۲۰۱۷ در عمارات متحده عربی منتشر شد. وی طی بمباران روز ۲۰ اکتبر سال ۲۰۲۳ در شهر خان یونس در جنوب نوار غزه همراه با خانواده‌اش کشته شد.

متون زیر را از صفحه فیسبوک او اتخاذ کرده‌ایم.‌

 ۷ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۶:۴۵ صبح

وقتی برای خواب آماده می‌شدم، به کارهای معمولم فکر می‌کردم (امتحان دانشگاهم، لباسی که دیده بودم و می‌خواستم برای خودم بخرم و تقاضای کار جدیدی که نگرانم می‌کرد). اما ناگهان، صدای زنگِ ساعت به آلارم تغییر کرد، تمام امتحانات کنسل شد و باروت بود که از همه‌جا می‌بارید و جزیره‌ی ما سرخ شد. رادیو را روشن و تلگرامم را چک کردم. در ذهنم تمام برنامه‌هایم را از نو‌ ریختم. همان لحظه‌ای بود که همه در غزه می‌شناسیم: لحظه‌ی زیر و رو شدن همه‌ چیز. 

 ۹ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۳۴ بعد از ظهر

- این دسته‌های دوازده‌تایی موشک از کجا شلیک می‌شود؟

- از قلب ما. هر دوجین موشک از خشم کسی در غزه زاییده می‌شود.

 ۱۰ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۸:۵۶ شب

۱.

در نمازهای پنجگانه‌ام،

با استخاره

حفاظتت می‌کنم.

پیش از آنکه ژنرال فرمان را صادر کند

و دستورش به یورشی مر‌گ‌آورد بدل شود،

دژی برپا می‌کنم

برای هر محله، برای هر منار.

قول می‌دهم از تو حفاظت کنم

با لبخند کودکان

که می‌تواند مسیر موشک را

پیش از انفجار تغییر دهد.

۲.

آنگاه که بچه‌ها

همچون جوجه‌ در آشیان

در آغوش یکدیگر خفته‌اند

حفاظتت می‌کنم.

آنها راهی شهر خواب نیستند:

این مرگ است که شبانه

به سوی خانه‌ی تاریکش می‌راندشان.

اشک مادرانشان فردا

همچون کبوتری پدیدار می‌شود

تا بر فراز هر گور به پرواز درآید.

۳.

محافظت می‌کنم از پدری

که پس از هر بمباران

ستون را که کج شده محکم می‌کند

و همچنان که در چشمان مرگ می‌نگرد

می‌گوید:

«رحم کن! صبر داشته باش!

دیرتر بیا، کمی دیرتر!».

«کودکانم عشق به زندگی را به من آموخته‌اند

مرگی درخور نصیبشان کن،

مرگی زیبا چونان وجودشان».

۴.

تو را حفاظت می‌کنم،

مبادا که در فشار حصر

در شکم نهنگ

به زخمی جانکاه بمیری.

در شمال،

در آستانه‌ی هر بمباران

خیابان‌ها تسبیح می‌گردانند

تا برای مساجد و خانه‌هایمان دعا کنند.

و در جنوب،

خیابان‌هایی دیگر

دست به قنوت برمی‌دارند.

۵.

من، خود حفاظتت خواهم کرد،

در پناه سوره‌ی حمد

که زخم و رنج را دور نگه می‌دارد،

تا فسفر طعم نارنج بگیرد

و دود، رنگ ابر.

از تو حفاظت می‌کنم، قول می‌دهم!

بدان،

 که آنگاه که گرد‌و‌خاک فرو نشیند

دلدادگان مُرده

 لبخند خواهند زد.

 ۱۵ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۸:۴۷ شب

داریم آن بالاها شهری جدید می‌سازیم، شهری که پزشکانش نه بیماری دارند و نه به قطع خونریزی مشغولند. شهری که معلمانش از تنگی جا رنج نمی‌برند و بر سر شاگردانشان فریاد نمی‌زنند. آنجا خانواده‌هایی هستند که درد و غمی ندارند، خبرنگارانی که از بهشت گزارش می‌دهند و شاعرانی که از عشق ابدی می‌سرایند. همگی اهل غزه‌اند. در آسمان، غزه‌ی نوینی در حال شکل‌گیری است، غزه‌ای که در محاصره نیست.

 

مریم حجازي

۱۹۹۵-۲۰۲۳

مریم روز ۱۸ اکتبر ۲۰۲۳ کشته شد. طبق گفته یکی از دوستانش عاشق آزادی و سفر بود. قطعه‌ای که اینجا می‌آوریم به تاریخ ۲۰ دسامبر ۲۰۲۳ در صفحه فیسبوک موسسه مطالعات زنان دانشگاه بيرزيت منتشر شد و سپس در دوسیه «سلام بر غزه» در شماره ۱۳۷ مجله مطالعات فلسطین (زمستان ۲۰۲۳)، متعلق به موسسه مطالعات فلسطین به چاپ رسید.

در کشور من، زنان داستان‌هایشان را به طرف تلویزیون می‌بافند

خبرنگار سرخی گونه‌ها و زنگ صدایشان را می‌دزدد

و می‌گوید: «برایتان آبنبات آورده‌ام! کدامتان آدامس‌ می‌خواهد؟»

داستان‌های ما آبنباتی هستند که مردم

می‌مکند و روی سنگفرش و کوچه‌ها تف می‌کنند،

قصه‌ای برای خواب.

(اوت ۲۰۲۳)

غزه یا تدفین حقوق بین‌الملل

(بخش دوم مقاله غزه)غزه_شماره2.jpg

«آی شمایی که می‌دانید

می‌دانستید که گرسنگی در چشم‌ها می‌درخشد و تشنگی کِدرشان می‌کند

آی شمایی که می‌دانید

می‌دانستید که می‌توان مادر مرده خود را دید

و بدون اشک ماند

آی شمایی که می‌دانید

می‌دانستید که صبح می‌توان مرگ خود را خواست

و شب‌هنگام از هراس به خود لرزید

آی شمایی که می‌دانید

می‌دانستید که یک روز درازتر از یک سال است

که یک دقیقه بیش از یک زندگی

آی شمایی که می‌دانید

آیا می‌دانستید که پاها شکننده‌تر از چشمانند

که اعصاب محکم‌تر از استخوان‌ها

که قلب سفت‌تر از فولاد

آیا می‌دانستید که سنگ‌های راه گریه نمی‌کنند

که فقط یک نام برای وحشت وجود دارد

یک نام برای اضطراب

آیا می‌دانستید رنج را حدی نیست

و فاجعه را مرزی

این را می‌دانستید

شمایی که می‌دانید»

«آشویتس و پس از آن: هیچ‌یک از ما باز‌ نخواهد گشت»

اثر شارلوت دلبو[1]

- حرف‌هایی که در گلو مانده و خفقان‌آورند و درست مثل یک ایدئولوژی منسوخ‌شده اندیشه را قفل می‌کنند

این نوشته قبل از هر چیز بیان خشم ماست، خشم ما البته از دشمن، از وقاحت دشمن، از سنگدلی‌اش، اما در‌عین‌حال خشم ماست از ناتوانی خود، از درماندگی‌مان، و اگر دست به قلم می‌بریم فقط به آن جهت است که معتقدیم مبارزه طبقات تئوری‌ساز است و بیان حقایق آن می‌تواند به تغییر واقعیت منجر شود.

در این لحظات که آنها را چیزی جز درماندگی نمی‌توان نامید نوشتن این سطور بسیار دشوار است. به‌طور ناگزیری از خود می‌پرسی از این جمله‌پردازی‌ها چه سودْ زمانی که هزاران کودک زیر آوار خانه‌های‌شان دفن می‌شوند؟ آیا درک بهتر یک فاجعه آن‌را قابل‌پذیرش‌تر می‌کند؟ آیا زخمی را مرهمی؟ یا هیزمی است که بر حریقی می‌افکنیم؟

این قلم‌پردازی‌ها طبعاً هرگز نباید مانع از آن شود که هر کاری که در توان داریم برای قطع این سلاخی، برای متوقف کردن این جنایات انجام دهیم. اما دریغ که فریادمان به جایی نمی‌رسد؛ در این بیرون معرکه، هم‌دردی و هم‌بستگی حداقل و متاسفانه حداکثر کاری است که از دست‌مان ساخته است. اما این «به جایی نرسیدن» هم نباید باعث شود کوچک‌ترین تردیدی در فریادمان رخنه کند و در‌عین‌حال نباید موجب شود که از تلاش جمعی برای درک واقعی آنچه می‌گذرد باز بمانیم چراکه دانستن آنچه می‌گذرد و حضور واقعی این تحلیل چه‌بسا بتواند بر آنچه می‌گذرد موثر افتد. هرگز از یاد نبریم که "ایده‌ها زمانی که توده‌گیر شوند به نیرویی مادی تبدیل می‌گردند."

درعین‌حال این احساس درماندگی و پُردوام بودن آن، مثل یک لکهٔ خون بر دیگر جداره‌های ذهنمان نفوذ می‌کند و باعث می‌شود به تمایز واقعی میان این درماندگی و درماندگی دیگری که زحمتکشان غزه به آن گرفتارند دست یابیم. درماندگی ما درماندگی روشنفکرانی‌ست به‌ستوه‌آمده که برای ارضا و خاموش کردن این خشم باید گزینشی انجام دهند. سوال کذایی «چه باید کرد؟» در برابرشان می‌‌درخشد و همهٔ هم‌و‌غم آنان را جذب می‌کند؛ چرا که آنها به‌واسطه موقعیت‌شان، موقعیت اجتماعی و طبقاتی‌شان، از تجملِ گزینش برخوردارند. آنها می‌توانند در میان انواع کُنش‌هایی که در مقابل‌شان است یکی را برگزینند و با محقق کردن آنْ وجدان برافروخته خود را تا حدی آرام کنند؛ «خوب است اعلامیه بدهیم یا تظاهرات کنیم؟»، «کجا تظاهرات کنیم؟ سفارت اسرائیل یا آمریکا؟»، «طرفداران حماس را بپذیریم یا نه؟»، « چطور با عرب‌هایی که پرچم جمهوری اسلامی را حمل می‌کنند برخورد کنیم؟»، «میتینگ برگزار کنیم؟»، «از چه کسی دعوت کنیم؟»، …

 جنبش دانشجویی در آمریکا، فرانسه و دیگر کشورها - که خوشبختانه بخش عظیمی از آن را جوانان یهودی تشکیل می‌دهند - علیرغم سرکوب و سانسور شدید اعمال‌شده توسط دولت‌هایی که همدست اسرائیل در قتل‌عام غزه محسوب می‌شوند - هرچه‌بیشتر قدرت می‌گیرد اما این‌همه در برابر واقعیت وحشتناکِ در جریان بسیار ناکافی جلوه می‌کند. این‌ها همه انواع و اقسام فعالیت‌هایی هستند که مسلماً ضرورند اما آن‌چنان در شرایط فعلی مبارزه طبقات در غزه «حداقلی» هستند که دیگر حتی وجدان‌مان را کمی آرام نمی‌کند و احساس خفقان و درماندگی، گلوی‌مان را می‌فشارد؛ اما برای زحمتکشان غزه که زیر بمب‌ها قرار دارند و برای یک تکه نان باید خود را به آب‌و‌آتش بزنند، این درماندگی از نوع دیگری است. این درماندگی معلول مناسبات سرمایه‌داری و نوکِ تیز این مناسبات در یک موقعیت خاص بحرانِ جهانی‌شدگی آن است که تمام اصول و قواعدی را که خودْ طی بیش از ۱۰۰ سال عَلَم کرده و خلق‌الله را از خلال دولت-ملت‌ها، دموکراسی، حقوق بشر و حقوق بین‌الملل وادار به رعایت این اصول کرده و از خلال آنها نظم جهنمی خود را در لفافه رعایت حقوق انسانی به همه تحمیل کرده بود، زیر پا گذارده و دیگر خود را مُقیّد به آنها نمی‌بیند. سرمایه در جستجوی نظمی جدید که مؤید وضعیت جدید جهانی باشد خود را رها شده از این «بندها» می‌بیند و دیگر آشکارا از هیچ قتل و جنایتی رویگردان نیست. درماندگی ما از آنجاست که می‌بینیم تمام آنچه تا امروز آرام‌مان می‌کرد و به‌نحوی امکان می‌داد که به واسطه جایگاه اجتماعی و طبقاتی‌مان، علی‌رغم داد و فریاد علیه رابطه کار و سرمایه و تضاد جنسیتی و تمام ناعدالتی‌های آنها، بر وجه بازتولید این رابطه اتکا کرده و در ضخامت اجتماعی تولید‌شده زندگی کنیم؛ اما این درماندگی امروز آنچنان خود را در شکل بیهودگی‌ آشکار می‌کند که تداوم آن جانکاه است. این بیهودگی‌ را در این شکل حاد تجربه می‌کنیم زیرا در حالت غزه تغییر شرایط ضرورتی مطلق است و فریادهای ما لال و ناتوان. وضعیت امروز تمایز میان در غزه بودن و در غزه نبودن را نه‌تنها در وجه جغرافیایی-اقلیمی آن نشان می‌دهد بلکه در وجه طبقاتی آن نیز؛ و از اینجا دوباره به وجه بازتولیدی رابطه اساسی کار و سرمایه می‌رسیم و کسانی که تکیه‌زده بر رانت سیاسی‌ منتج از آن، سودش را می‌برند. آنها هستند که انتخاب می‌کنند، آنها هستند که گزینش دارند و بر اساس همین موقعیت به مذاکره و عدم‌مذاکره (فعلاً) با اسرائیل می‌نشینند. همین خط ارتباطی، یعنی بازتولید نظام است که به حد‌و‌حدود ملی مبارزه پرولتاریای فلسطینی شکل داده و او را در موقعیت خطیر و تراژیکی قرار می‌دهد: مردن زیر بمب‌های اسرائیلی یا در جدال با کاسبکاران مسئله ملی.[2] در‌عین‌حال در این گزینشِ ناممکن، زمانی که دولت‌های غربی، خود، تمام اصول، مرام و حقوق دموکراتیک بین‌الملل را به خاک می‌سپارند، ما شاهد ورشکستگی افق سیاست بورژوایی به معنای کامل کلمه می‌شویم. این درسی است برای همه، که به بهای بی‌نهایت سنگینی برای زحمتکشان فلسطینی تمام می‌شود و ادغام همین درس در مبارزات آتی زحمتکشانِ جهانْ چه‌بسا افق‌های تازه‌ای بگشاید.

باری، در این شرایطی که از همه‌جهت به بن‌بست می‌ماند، نباید از پیش‌رفتن بازماند.

امروز که بیش از دویست روز از آغاز قتل‌عام غزه می‌گذرد، دیگر بر همه روشن است که مسئله بالاتر از کنار زدن و به حاشیه راندن یک جمعیت زائد‌شده فلسطینی است. خشونتی که اسرائیل به بهانه انتقام گرفتن از حماس از خود نشان می‌دهد و اصرار دیوانه‌وار و افسارگسیخته‌اش در این عرصه، بیش از هر چیز نشانگر آن است که نه‌تنها باید فلسطینیان را از غزه بیرون راند یا به قتل‌ رساند بلکه در خاک منطقه غزه گنجی نهفته است که اسرائیل قصد دارد تمامیت آن را غصب کند. شانتاژ وقیحانه اسرائیل در ارتباط با رساندن غذا و دارو به اهالی گرسنه و تشنه در برابر آزادی گروگان‌ها نشان می‌دهد که قصد دارد کل خاک غزه را ببلعد و در این راه از هیچ جنایتی روی‌گردان نیست. بار دیگر سر‌و‌کله رانت ارضی و نفتی ، این‌ بار به‌طور مستقیم و در خاک خود فلسطین پیدا شده و این جنگ‌افروزی هزینه‌ایست که اسرائیل حاضر است با کمال میل برای دست‌یابی به آن بپردازد. دیگر مسئله صرفاً کنار زدن جمعیتی مزاحم و حق‌طلب نیست که ساکن یک منطقه‌ است، بلکه مال‌خود‌کردن سرزمینی است که ناگهان در آن گنج پیدا شده است. از‌هم‌اکنون آقای جارد کوشنر، داماد ترامپ، از برج عاج خود سَرَکی به بیرون کشیده و به همراهی شرکت‌های معاملات ملکی در حال فروختن زمین‌های غزه برای ویلاسازی مجلل در کنار دریا هستند (البته فقط به یهودیان اسرائیلی-آمریکایی!) و معاملات پشت‌پرده حول گازِ کنارهٔ غزه در جریان است. ایشان طی مصاحبه‌ای در دانشگاه هاروارد می‌فرمایند که «باید کار را تمام کرد و فلسطینیان را به صحرای نِگِوْ راند»[3] تا بشود از این منطقهْ سود سرشاری به دست آورد.

آری، اسرائیل با قدم گذاردن بر اجساد فلسطینیان به جستجوی طلا می‌رود.

در‌عین‌حال فراموش نکنیم که تمرکز افکار عمومی نسبت به غزه به اسرائیل اجازه داده است در کناره باختری شهرک‌های استعماری و غیرقانونی خود را با شدتی روزافزون گسترش دهد. دولتی که وقیحانه حکم دادگاه لاهه در ارتباط با نسل‌کشی را به سُخره می‌گیرد از سلب‌مالکیت غیر‌قانونی چه هراسی می‌تواند داشته باشد؟! کولون‌های هرچه‌بیشترمسلح‌شده که از حمایت کامل ارتش برخوردارند در این مناطق با بدترین نوع تحقیرها، خشونت‌ها و جنایات با اهالی رفتار کرده و دنیا کاملاً نسبت به این مسئله بی‌توجه می‌ماند. همان‌طور که خانم مژگان نوی در مصاحبه خود با اندیشه و پیکار[4] می‌گوید ۱۶ منطقه فلسطینی تا روز ۷ آوریل، توسط کولون‌ها غصب شده و این جریان ادامه دارد.

اِگْزودوسی دیگر

بنابر نوشتهٔ ژروزالم‌پُست، بایدن با اتکا به پیشنهاد نتانیاهو اعلام کرد که قصد دارند بندری موقت در غزه بسازند[5]. ظاهر قضیه این است که به پناهندگان فلسطینی کمک‌رسانی شود. دولت آمریکا درست هم‌زمان با ارسال سلاح، پول و مستشار نظامی به اسرائیل برای قتل‌عام فلسطینیان، برای آنکه همدستی‌اش در جنایات اسرائیل در غزه کم‌رنگ شود، جلوی تلویزیون‌ها و رسانه‌های آماده‌به‌خدمت، به یک عملیات آذوقه‌رسانی هوایی دست زد. در جریان این عملیات مضحک، بسته‌های آذوقه بر سر بچه‌های بیچاره و گرسنه غزه فرود آمد و چند تن از آنها را به هلاکت رساند. برخی از جوانانی که به دنبال بسته‌های به‌دریا‌افتاده بودند هم، جان‌شان را در این راه از دست دادند. هم‌اکنون اجازه ساختن یک بندر موقت در کناره غزه توسط اسرائیل داده شده است اما کیست که نداند هدف این بندر موقتْ شانتاژ وقیحانه غذا در مقابل اخراج است؛ اخراج فلسطینیان و پاکسازی قومی از طریق کشتی‌های آمریکایی. کشتی اگزودوس هزاران یهودی را در سال ۱۹۴۷ به فلسطین وارد کرده بود؛ این به برگشت همان کشتی‌ می‌ماند با این فرق که محمولهٔ آن این بار فلسطینیان هستند. به این ترتیب حلقه‌ای که ۷۷ سال پیش با مهاجرت یهودیان باز شده بود با اخراج فلسطینیان از همان راه بسته می‌شود. آیا بزودی شاهد یک فیلم هالیوودی با شرکت یک پُل نیومن آمریکایی در نقش یک مبارز فلسطینی خواهیم بود؟

 *******

واژه اخبار، واژه جنگ، واژه‌ها و ارقام…

- اخبار، واژه ژِنِریک وحشتناکی است که انگار مثل یک دستگاه پِرِس، واقعیت‌ها را در هم له‌و‌لورده می‌کند تا محصول یک‌قد‌شده و بی‌ضخامت آن، به آسانی در گلوی خلق‌الله سُر خورده و پایین رود. دیگر میان نرخ رشد فلان کشور، زلزله‌ای در بهمان‌جا، گربه‌ای که زیر ماشین گرفته‌شد، دخترکی که ناپدید گشت، آب‌و‌هوای فردا و قتل‌عامی در‌حال‌وقوع تمایزی نیست. در این فرایند راحت‌الحلقوم‌سازیِ رسانه‌ایْ واژه‌ها و ارقام نقش رمزآمیزی دارند. صحبت از 'جنگ' غزه می‌شود بدون آنکه دو دولت و دو ارتش با یکدیگر در جنگ باشند؛ چه جنگی در جریان است، زمانی‌که یک ارتش بی‌نهایت مجهز به جان مشتی مردم بی‌پناه افتاده است؟ از 'قربانیان' که کشته می‌شوند صحبت می‌شود گویی که یک زلزله یا یک فاجعه طبیعی روی داده است؛ این‌ها قربانی نیستند، بلکه همه مقتولین قتل‌عامی تمام عیار، محصول مناسبات سرمایه‌داری هستند که هر لحظه در حال وقوع است.

از طرف دیگر استفاده از این واژه جنگ به صهیونیست‌ها امکان می‌دهد که هر کشتاری را توجیه کنند. می‌شنویم که «بله، در جنگ تلفات غیرنظامی بسیاری پیش می‌آید و این بسیار غم‌انگیز است»؛ اما در اینجا جنگی در کار نیست که تلفات جانبی در کار باشد در اینجا تلفات جانبی هدف این تهاجم است.

از همان ماه اول آغاز تهاجم به غزه همه رسانه‌های غربی به کار گرفته شدند تا فلسطینیان را «داخل‌آدم» حساب نکرده و منکر انسان بودنشان شوند؛ مدیریت روزنامهٔ «معتبری» مثل نیویورک تایمز، اول هر ماه برای خبرنگاران خود که 'جنگ غزه' را پوشش می‌دهند، فهرستی از لغات ضالّه تنظیم می‌کند که باید از آنها پرهیز نمود! واژه‌هایی مثل 'کشتار'، 'قتل‌عام'، 'پاکسازی قومی'، … و حتی 'سرزمین‌های اشغالی'![6]

وقتی کسی که به قتل می‌رسد به یک رقم تبدیل شود[7] یا وقتی که ارقام 'قربانیانِ' یک 'واقعه' به داده‌ای تاریخی تعبیر می‌شود؛ انگار ارقام مضمون خود را، موحش بودن خود را، با اتکا به استدلال لرزانِ «مکرر بودن» پنهان می‌سازند. «مگر استعمار بریتانیا در استرالیا همین کار را نکرد؟»، «مگر اروپایی‌ها و سپس خود آمریکایی‌ها خدمت بومیان نرسیدند؟» … مکرر بودنی که هیچ توجیهی برای تکرار معاصر و آتی آن فراهم نمی‌کند. اینکه بدانیم بومیان آمریکا چطور قتل عام شدند، اینکه بدانیم در استرالیا ۵ میلیون و نیم بومی این کشور نسل‌کشی شده‌اند، اینکه بدانیم در کنیا چند میلیون بومی به خاک افتادند یا در آفریقای جنوبی چه بر سر بومیان آوردند … چگونه می‌تواند قتل‌عامی که زیر چشم‌مان اتفاق می‌افتد و به‌طور مستقیم شاهد آن هستیم را توجیه کند؟ حتی اگر تصور کنیم در سنجش قساوت انسان‌ تغییری روی نداده، یعنی امروز همان‌قدر قسی‌القلب هستیم که صد سال پیش بودیم، آیا شرایط تاریخیِ به‌وقوع‌پیوستن آن فجایع را می‌توان با شرایط امروز مقایسه کرد؟ شاید به دلیل کارکرد نداشتن این استدلال است که رهبران اسرائیل انسان بودن فلسطینیان را منکرند یعنی موضوع سنجش خود را اساساً تغییر داده‌اند. آیا کسی از نابودی دایناسورها به مثابه قتل‌عام صحبت می‌کند؟

بی‌حسی ما به ارقام از طریق رسانه‌ها تقویت می‌شود. وقتی ۳۵ هزار کشته یک طرف افتاده‌اند، ۵۰۰ کشته کناره باختری دیگر چه اهمیتی دارد؟ یا فردا که تعداد قربانیان به ۳۰۰ هزار نفر رسید، برای جامعه بین‌المللی و اذهان خلق الله چه فرقی می‌کند؟ رسانه‌های غربی تمام این اجساد را زیر بلدوزرهای خود صاف می‌کنند.

اما از آن‌ طرف، تمام داد و قال رسانه‌ها بر سر صد‌و‌اندی گروگان‌ اسرائیلی گوش دنیا را کر می‌کند در شرایطی که شش‌هزار گروگان فلسطینی در زندان‌های اسرائیل می‌پوسند.

در وضعیتی هستیم که واژه‌ها لال و گنگ می‌شوند، زمانی که در واقعیت، در آنچه زندگی می‌کنیم، تعریف واژه‌ها لبریز می‌شود، سر‌می‌رود و فرو می‌افتد. آنچه همه 'مسکن' خود تعریف می‌کنیم، یعنی ساختمان، آپارتمان، خانه … برای آوارگان فلسطینی می‌شود اردوگاه و سپس پناهگاه و در شرایط فعلی چادری یا تکه پلاستیکی در کُنجی مخروبه در تلی از آوار … 'خانه‌'ات دیگر در یک گوشه مخروبه است که در آن، بر زمین نشسته‌ای با دو زانوی در بغل گرفته و در انتظار باران یا بمباران. از 'وسایل خانگی' فقط یک لَگن پلاستیکی داری که اگر روزی، روزگاری به محلِ پخش غذا رسیدی، از این موهبت الهی کمی خوردنی به تو هم برسد البته اگر توانستی از زیر ازدحام و فشار و لگدهای دیگران و دست آخر گلوله‌های اسرائیلی و خودِ محموله‌هایی که بر سرت فرود می‌آیند جان سالم به در ببری. 'غذا'، 'صبحانه'، 'ناهار' و 'شام' می‌شود این آب زیپویی که در آن چند تکه سیب‌زمینی می‌لولند و باید به هزار دریوزه‌گری به کف آوری؛ 'آشامیدنی' می‌شود این آبِ بارانِ مُلوثی که از روی زمین به پیاله جمع می‌کنی؛ وقتی یک لقمه نان را پنج شش بچه کوچک تکه‌تکه کرده و هر کدام با متانت به اندازه یک بند انگشت نان برمی‌دارد، آن هم پس از آنکه از پدر اجازه گرفته باشد؛ وقتی 'لباس' می‌شود تک‌جامه‌ای که ماه‌هاست به تن داری؛ وقتی از 'خانواده' چیزی باقی نمانده مگر یادِ پدر، در کفن پیچیده‌شده در گوری دسته‌جمعی، 'خویشاوند' شد دستی که کسی احیاناً به سویت دراز کرده است؛ 'گرما' فقط حرارت درونی بدن … واژه‌های این واقعیت‌ها وجود ندارند زیرا کسی تاکنون چنین فجایعی را نزیسته بوده است.

هر کدام از این تقلیل‌ها واژه 'زندگی' را مَحوْتر می‌کند؛ انگار واژه‌ها به نوعی بیماری کم‌خونی گرفتار شده باشند که رفته‌رفته رنگ‌پریده و تقلیل‌یافته می‌شوند، انگار که جان‌شان از جسم‌شان نَشت می‌کند و تحلیل می‌رود.

خلق فلسطین در حال تدوین واژه‌نامه زندگی در عدم است؛ تعریفی از دوزخ که در همین جا، حی‌و‌حاضر تجربه می‌کند. تعریفی از زندگی که مفهوم زندگی از آن فرار می‌کند.

وقتی زیر قلم دوست‌مان زیاد مدوخ که با شجاعت در غزه مانده است می‌خوانیم «شش ماه گذشت»، او از ماه‌های تقویمی صحبت نمی‌کند؛ این شش ماه به ابدیتی می‌ماند که در جهنم گذشته باشد، به درازای بالقوه‌گی عمر هر کدام از ۱۵ هزار کودکی که به خاک سپرده شده‌اند؛ حیرت زیاد مدوخ از سرعت گذشت زمان نیست که بالعکس از امکان چنین شمارش بی‌معنایی است!

وقتی هر دقیقه زنده ماندن به معجزه بماند، زمان قطره‌قطره و لحظه‌به‌لحظه می‌گذرد؛ وقتی چند ساختمان را با یک بمب از روی زمین محو می‌کنند، تعداد قربانیان را نه به 'نفر' بلکه به خانواده و خانوار رقم می‌زنند.

زمانی که واژه‌ها و ارقام لال می‌شوند، بیش از هر اخبار یا عدد و رقمی، شاید برخی جزئیات، صحنه‌ها یا وقایع به‌ظاهر پیش‌پا‌افتاده واقعاً گویای آنچه می‌گذرد باشند:

مثلاً وقتی صحبت‌های دکتر سیما جیلانی را می‌شنویم:

- دکتر متخصص اطفال خانم سیما جیلانی دو هفته اوایل ماه فوریه را در چهارچوب یک سازمان بشردوستانه داوطلبانه از آمریکا به غزه رفته و در بیمارستان الاقصی به درمان کودکان پرداخته است[8]. او روزهای باورنکردنی فعالیت خود را در اورژانس شرح می‌دهد. او تعریف می‌کند که روزی جوان ۲۳ ساله‌ای را به اورژانس آوردند که پایش فقط با پوستی به بالای لگن خاصره وصل بود؛ نیمه جلیقه‌ای بر تنش باقی بود که نام اونروا بر آن نقش داشت؛ دکتر گفت تنها التیامی که می‌توانستم برای او فراهم کنم، این بود که با دستمالی مرطوب لب‌های خشکش را کمی تَر کنم. او بدون مرفین، در همان‌جا، در حالی که دست دکتر را در دست داشت بدرود حیات گفت. چند ساعت بعد یک پای تنها، بله یک پا، با پوتین و جوراب به بیمارستان رسیده بود. آیا این دو، آن جوان و این پای تک‌افتاده نسبتی با هم داشتند؟

بچه‌هایی که با جراحات عمیق به اورژانس می‌رسند و پزشکان توان آرام‌کردن آنها را به‌دلیل عدم وجود مُسکن یا داروی بیهوشیِ موضعی ندارند؛ دکترهای متخصص اطفال بَلَدند که چگونه حواس بچه‌ها را در این گونه موارد پَرت کنند تا مثلاً زخم را بخیه بزنند؛ اما دکتر جیلانی می‌گفت که در اینجا استفاده از هیچکدام از این ترفندها ممکن نیست؛ نمی‌توانی از او بپرسی «بهترین دوستت کیست؟» - او مرده است؛ «اسم عروسکت چیست؟ » - زیر آوار خانه مانده؛ «مادرت کجاست؟» - بچه یتیم است؛ «چه غذایی دوست داری؟» - آخرین باری که او غذایی خورده یادش نیست؛ … دکتر می‌گوید هیچ گوشه‌ای از زندگی این بچه چیز دلپذیری وجود ندارد که احیاناً بتوان با ارجاع به آن حواسش را پرت کرد و با این یادآوری آسیبی شدیدتر از خودِ درد به او وارد نیاورد!

یا باز وقتی می‌شنویم:

- والدین غزهْ بر اعضای بدن بچه‌هایشان نام آنها را می‌نویسند تا شاید کسی که آنها را در پارچه‌ای که قرار است کفن‌شان باشد می‌پیچد و به قبری دسته‌جمعی می‌سپارد بداند که این اعضای از هم جدا شده احیاناً متعلق به یک نفر هستند و بتواند این پازل انسانی را حل کند. این تَشتُت در جسم‌های کوچک انسانی، اگر نکیر و منکری وجود می‌داشت بساطشان را به کل مختل می‌کرد. آنها دیگر نمی‌دانند در برابر این همه جان‌های قطعه‌قطعه‌شده از چه کسی باید سوال‌های تقدیری را پرسید؛ این کس دیگر موجودیتی نداشته و حتی دم‌و‌دستگاه الهی توان بازشناسی او را ندارد. این کودک فلسطینی نه در این دنیا شناسنامه‌ای داشت و نه در دیگری!

آیا به‌راستی می‌توان مردمی را که در چنین شرایطی به حال خود رها شده‌اند مورد سرزنش قرار داد که چرا به عدالت الهی و نمایندگان قلابی آن امید بسته‌اند؟

یا وقتی می‌بینیم:

-دخترکی معصوم را که لای خرابه‌های خانه‌اش به دنبال دست ترحمی پرسه می‌زند یا آن دیگری که با متانت در حلقه برادران و خواهرانش حول پدر نشسته و برای 'نوشیدن' یک جرعه آب که سهم اوست از او اجازه می‌گیرد.

از ترازنامه کشتار ارتش اسرائیل در غزه چه باید گفت تا دهشت بی‌انتهای آن تکان‌مان دهد؟ تا بر وجدان ما همان نرود که رسانه‌های غربی تجویز می‌کنند و درماندهْ شاهد فروافتادن «اخبار» غزه از صدر صفحه اول و غرق‌شدن تدریجی آن زیر آگهی‌های وفات در صفحات پایانی روزنامه باشیم. از آب‌رفتن سرمقاله‌ها به یک پیام تلگرافی تک‌خطه که آمار «قربانیان» نوار غزه از ۳۰ هزار نفر گذشت، از جمله بیش از ده‌هزار کودک؛ چندین هزار قربانی زیر آوار و نزدیک به صد هزار مجروح …اینکه بگوییم هر روز نزدیک به ۲۵۰ نفر که اکثرشان بچه و سالمند هستند 'کشته می‌شوند'، به قتل می‌رسند، چه چیز به درکمان می‌افزاید؟ درک ما از شرایط مدت‌هاست که به تَه نشسته است و غمِ غزه جان‌مان را می‌کاهد؛ هر بار به خود می‌گوییم بالاتر از سیاهی مگر رنگی هست؟ ولی نبوغ وحشیانه و خشونت‌بار اسرائیل هر لحظه نشان می‌دهد که بالاتراز سیاهی قوس و قزحی از ظلمات به پاست، بله بالاتر از سیاهی هم رنگی هست و خلق فلسطین این ظلمات را پله به پله زندگی کرده و در تک‌تک سلول‌های بدنش احساس می‌کند.

دیگر به تکرار هزار‌باره فجایع هزار بار شنیده‌شده ارتش اسرائیل نمی‌پردازیم هرچند نبوغی که اسرائیل در تعالی خشونت به‌کار می‌برد شگفت‌انگیز است و اگر نوبلی برای اعمال توحش وجود می‌داشت یقیناً به نتانیاهو و موجودات زیر دست او تعلق می‌گرفت. اگر آیشمن یا رودولف هِس هنوز زنده بودند، جلوی نتانیاهو یا بن‌گویر لُنگ می‌انداختند، آنقدر که اینان با ظرافت و تداوم چاقو را در زخم می‌چرخانند. راستی چقدر می‌توان مُرد؟ این خشونت مکرر و مداوم که هر وجب از خاک غزه را دوباره و دوباره بمباران می‌کند، افسانه دفاع از خود و مبارزه با حماس را به لطیفه‌ای بی‌مزه تبدیل کرده است. دیگر روشن است که هدف، غیرقابل سکونت کردن این منطقه است تا بشود بر زمین صدبار سترون‌شده آن یک مجتمع بزرگ گازی یا یک شهرک ویلایی کنار دریا کاشت.

این چنین است که دنیا بچه‌های فلسطینی را به آغوش (خیلی خیلی) گرم موشک‌های نقطه‌زن و عطوفت پهپادهای هدایت‌شده از دور خود سپرده است.

برای اپراتور این پهپاد که در تل‌آویو نشسته، چه‌بسا این خشونت مخملین معنایی عینی ندارد، او این خشونت را مستقیماً نگاه نمی‌کند؛ چند لکه کوچک روی مانیتور، چند دکمه که فشار می‌دهد و از بالا با دوربین‌های ماهواره‌ای این لکه‌ها را پاک می‌کند و ... این بازیِ غرقِ در خونی‌ست که هیچ لکه‌ای بر دست‌های او نمی‌گذارد و می‌تواند با همان دست‌هایی که ده‌ها کودک را در ساعات اداری به قتل رسانده، شب‌هنگام، وقتی به خانه بازگشت با دخترک ۵ ساله‌اش بازی کند. البته که او خود را بی‌گناه می‌داند زیرا فقط از دستورات مافوق تبعیت کرده است؛ مافوق نیز خود را بی‌گناه می‌داند چرا که از مقامات بالاتر و مقامات بالاتر… که در نهایت به نتانیاهو، امالک، تورات و سیاست خارجی دولت آمریکا و غرب … و همینطور به بالا تا برسیم به خدایی که دیگر دست هیچ قانونی به او نمی‌رسد.

و همه این وحشی‌گری زیر لحاف مخملین فن‌آوری بین‌المللی پنهان است.

دادگاه لاهه و انتقام اسرائیل از اونروا (آژانس امداد‌رسانی و فعالیت برای آوارگان فلسطینی در خاور نزدیک)

درست در همان روزی که دادگاه لاهه اسرائیل را موظف کرد که کمک‌رسانی به اهالی غزه را تسهیل بخشد و قاعدتاً این تصمیم دادگاه می‌بایست در رسانه‌های غربی انعکاس زیادی پیدا می‌کرد، شاهد آن بودیم که روزنامه نیویورک‌تایمز خبر مربوط به تجاوزات ۷ اکتبر را دوباره عَلم کرد[9]؛ بلافاصله پس از آن، روزنامه‌ای مثل تایمز آغاز به سمپاشی علیه اونروا نمود یعنی علیه شریان حیاتی‌ای که از ۱۹۴۸ تاکنون پناهندگان فلسطینی را به زندگی وصل می‌کند.

ناگهان موضوع اصلی از قتل‌عام در حال وقوع در غزه منحرف شده و مسئله محوری بررسی اتهام شرکت عناصری از اونروا در حمله ۷ اکتبر شد که بر اساس اتهامات بی‌پایه اسرائیل شکل گرفته بود. بنابر ادعای یک خانم خبرنگار( که پس از بررسی رسانه‌های مستقل معلوم شد در واقع سخنگوی ارتش اسرائیل است) گویا ۱۲ نفر از کارکنان اونروا از میان کل ۱۳۰۰۰ نفر به نحوی با حماس در ارتباط بوده و در عملیات ۷ اکتبر شرکتی مستقیم یا غیر مستقیم داشته اند. برای نشریات غربی و همینطور برای دولت‌های غربی تحقیق و بررسی این اتهام هیچ گونه اهمیتی نداشت. آنها که در مورد جنایات ارتش اسرائیل، حتی زمانی که به‌طور زنده در ویدیوها ضبط شده، ماه‌ها کمیسیون بررسی و تحقیق تشکیل می‌دهند و دست آخر آنها را به فراموشی می‌سپارند؛ مثال بارز دیگری از این چشم‌بستن بر جنایات اسرائیل به موشک بستن اعضای کمیته آمریکایی غذارسانی و قتل ۷ نفر از آنها بود که زیر چشم دنیا و مستقیم صورت گرفت؛ این بار هم تحقیقات در این باب تا ابد طول می‌کشد و هیچ صحبتی از مسئولیت اسرائیل نمی‌شود ، اقدام علیه آن که هیچ!!!

باری، جامعه بین‌الملل اخبار جعلی مربوط به اونروا را چشم بسته پذیرفت؛ حتی این نکته که این اتهام از جمله از جانب همان خبرنگاری مطرح گشته بود که در تمام دروغ پردازی‌های ۷ اکتبر دست‌داشت برای آنها اهمیتی که نداشت هیچ، ظاهرا آن را تایید هم می‌کرد.

دولت انگلستان بلافاصله در همراهی با آمریکا و چند دولت اروپایی دیگر کمک‌های خود را به اونروا قطع کردند. این نقشه خیلی قدیمی اسرائیل در نابود کردن اونروا بود که این بار به‌بهانه هفت اکتبر به اجرا در می‌آمد و در واقع انتقامی بود که اسرائیل از سازمان ملل و دادگاه لاهه می‌گرفت. ترامپ در زمان ریاست جمهوری خود این طرح انحلال اونروا را مطرح کرده بود و امروز زیر دولت بایدن عملاً همه دولت‌های غربی دست‌به‌دست‌هم بر قتل عام غزه صحه می‌گذارند. دیگر امروز صحبت از چند ده هزار قربانی بمباران‌ها نیست بلکه چند صد هزار نفر که از گرسنگی تلف خواهند شد. حتی اگر امروز مرز رفح باز شود و کامیون‌ها به درون غزه وارد شوند از میان رفتن اونراو و نهادهای توزیعی آن باعث می‌شود که نتوان به سرعت جلوی مرگ‌و‌میر فلسطینیان در اثر گرسنگی و بی‌دارویی را گرفت.

چهره اهالی غزه از هم‌اکنون تکیده، لاغر و نحیف می‌شود درست مثل عکس‌هایی که از یهودیان در زمان فرار نازی‌ها و باز شدن اردوگاه‌ها گرفته شد. مرگ هر لحظه در انتظار فلسطینیان در غزه و به‌خصوص فرزندان آنهاست که در زندانی گیر افتاده‌اند که زندانبان کوچک‌ترین رحمی به آنان ندارد.

بلافاصله پس از انتشار خبر مربوط به اونروا در رسانه‌های غربی، دوباره خبر تونل‌های زیر غزه مطرح شد؛ نیویورک تایمز صحبت از بیش از ۴۰۰ مایل [۶۴۳ کیلومتر] تونل نمود، یعنی سه برابر مترو پاریس !! این امر با توجه به کل مساحت غزه، خنده‌آور است؛ چطور ممکن است که در مساحتی ۳۶۵ کیلومتر مربعی بتوان بیش از ۶۰۰ کیلومتر تونل تعبیه کرد؟ اگر عرض هر تونل را ۲ متر هم تصور کنیم و تونل‌ها هیچ فاصله‌ای با هم نداشته باشند، باز هم این امر نیاز به بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر مربع دارد یعنی بیش از سه برابر مساحت کنونی کل نوار غزه!! آنها مدعی هستند که زیر خاک غزه شبکه مترویی به بزرگی شبکه مترو نیویورک وجود دارد! با این حساب صد البته لازم است اسرائیل برای از میان بردن این تونل‌ها صد بار خاک غزه را زیر و رو کند!!! نیویورک تایمز ۱۶ ژانویه ۲۰۲۴ از قول ارتش اسرائیل صحبت از ساختمانی ۷ طبقه در زیرزمین می‌کند! به راستی که باید به معماران غزه نوبل آرشیتکتور داد!

البته این گفته از جانب کسانی که مدعی بودند حماس چهل نوزاد را به قتل رسانده و مثل لباس از بند آویزان کرده است یا که صحبت از |در تنور سوزاندن نوزادان| کرده بودند، یا تجاوز وسیع به دختران و زنان یهود امر غریبی نیست؛ این صرفاً درک آنان را از فهم و شعور مخاطبان‌شان نشان می‌دهد.

شیوه خبررسانی رسانه‌های رسمی در غرب (در شرق به خود این دردسرها را نمی‌دهند و «اخبار ناجور» را از بیخ سانسور کرده و خدمت پخش‌کننده آن می‌رسند!) به‌نحوی است که منجر به نوعی فرسایش احساس همدردی و نوع‌پرستی می‌گردد؛ این شیوه باعث هم‌سنگ‌شدن، همتراز شدن وقایع می‌شود به‌طوریکه ممکن است همسایه‌ات سر مادرش را جلوی در خانه گوش‌تا‌گوش ببرد و تو از کنارش در کمال ادب، سلام و احوال‌پرسی‌ کُنان بگذری! «روز بخیر! چه صبح خوبی!»

این چنین بود که درست در روزی که دولت‌های غربی کمک خود را به نهاد دفاع از فلسطینیان در سازمان ملل قطع می‌کردند به جای پرداختن به این امر حیاتی تمام خزعبلات دستگاه تبلیغی ارتش اسرائیل را از نو بیرون کشیدند تا این خبر وحشتناک که به معنی قطع شدن رگ حیات مردم فلسطین است زیر آوار دروغ‌های روزمره‌شان مدفون شود.

در فردای جنگ دوم جهانی، آغاز جنگ سرد و بحبوحهٔ جنبش‌های ملی‌خواهانه در منطقه، غرب برای جلوگیری از نفوذ شوروی در خاورمیانه و برای آن‌که کشورهای عربی را که زیر فشار هجوم پناهندگان فلسطینی بودند به بغل شوروی نفرستد، اونروا را به‌وجود آورد. اما امروز در بحرانی که سرمایه‌داری بین‌المللی با آن مواجه است، این «تعادل» نه‌تنها بکل بهم‌خورده بلکه اصلاً از میان رفته است. این موازنه جدید بین‌المللی و چرخش به راست غرب است که به اسرائیل اجازه می‌دهد که این‌طور بی‌شرمانه و با وقاحت حقوق بین‌الملل که هیچ، ساده‌ترین حقوق انسانی را لگدمال کند.

این فرایندْ خود، اگر نگوییم مضحک بودن، حداقل بی‌فایده بودن جامعه بین‌الملل و نهادهای آن را برای زحمتکشانی که همواره زیر فشار استثمار لِه‌و‌لورده می‌شوند به‌خوبی نشان می‌دهد و وادارمان می‌سازد که به فاصله‌ای آگاه شویم که از ریشه میان حقوق و واقعیت روابط تولیدی وجود دارد زیرا که روابط تولیدی باید از خلال نهادهای روبنایی بگذرد تا در حقوق بیان گردد. حقوق خصوصی و مدنی هم بدون یک تضمین اجرایی، یعنی اجبار قانون که در حقوق جزایی مطرح می‌شود معنایی ندارد. تضمین‌کننده این حقوق هم دولت‌ها هستند که خود منافع طبقه حاکم را پاس‌می‌دارند.این دولت‌ها هستند که انحصار اعمال خشونت را در اختیار دارند و اساساً از مناسباتی دفاع می‌کنند که در حقوق، بر اساس روابط مالکیت تکامل پیدا کرده و جاری شده است. پس در نهایت این روابط تولیدی هستند که تعیین‌کننده به‌شمار می‌آیند، اما این روابط تولیدی برای طی کردن سطوح روبنا، برای گوشت‌و‌پوست پیداکردن باید از مدارج ایدئولوژی و در نتیجه دستگاه‌های ایدئولوژیک دولتی و همچنین رسانه‌ای بگذرند تا مشروعیت اجتماعی کسب کنند؛ پس دست‌آخر همیشه شریان حیات حقوق، بود‌و‌نبودشان در اختیار دولت‌هاست.

از کشف قاره آمریکا در پایان قرن پانزدهم تا نیمه قرن بیستم عصر استعمار است که کشورهای اروپای غربی حاکمیت خود را در سطح جهان گسترش می‌دهند؛ اسپانیا و پرتغال در قرن شانزدهم، هلند در قرن هفدهم، انگلستان و فرانسه در قرن نوزده و ایالات متحده در قرن بیستم.

این حاکمیت از خلال فتوحات نظامی و عموماً به بهانه اشاعه مسیحیت یا «ارزش‌های متمدنانه غرب» انجام می‌گرفت، اما اساساً با هدف تطمیع اقتصادی و سود جستن از معادن و منابع طبیعی، محصولات و دست آخر نیروی کار مستعمرات بود که تحت عنوان تجارت سیاه‌پوستان به‌طور مثلثی میان سه قاره انجام می‌گرفت.

تا معاهده وستفالی در ۱۶۴۸، درگیری بین قدرت‌های اروپایی عمدتاً در اشکال مذهبی برگزار می‌شد. جنگ‌های سی‌ساله یا هشتاد ساله که در وستفالی به صلح منتهی گشتند از آن جمله بوده‌اند.

رابطه‌ای که از زمان تشکیل دولت‌های متمرکز در اروپا به‌وجود آمده بود و پیمان وستفالی مناسبات‌شان را تنظیم می‌کرد، زیر فشار تغییر و تحولات رشد سرمایه و درگیری آن با مناسبات کهن، مبارزات اجتماعی و انقلاب‌ها شکل خاص رابطه دولت-ملت‌ها را به جوامع تحمیل کرد. با رشد سرمایه‌داری در اروپا که مبنای عصر روشنگری و انقلاب فرانسه به این طرف شد همه قدرت‌های بزرگ حاکمیت خود را با استناد به حقوق بشر و بیانیه آن و همینطور تمدن غرب و دموکراسی به مثابه یک سیستم سیاسی سازمان می‌دهند.

مجموعه مدون قواعد و اصولی که در پهنه یک کشور مبنای دولت‌ می‌شوند با برخورداری از انحصار در اعمال خشونت، پیکره حقوقی آن دولت را پایه می‌ریزد. این حقوق نتیجه تنظیم مناسبات طبقاتی درونی یک کشور است و نفس وجود آن، وجود دیگر دولت‌های مستقل را مفروض دارد چرا که وجود یک دولت به‌معنای وجود سیستمی از دول است.

با به وجود آمدن دولت‌های مدرن در قرن ۱۷ و ۱۸، وارد مرحله تعیین‌کننده‌ای برای حقوق بین‌الملل می‌شویم. دوران روشنگری موجب هماهنگ شدن و عقلانی شدن این حقوق است. این فیلسوف بزرگ انگلیسی جرمی بنتام بود که در پایان قرن ۱۸ نام حقوق بین‌الملل را اولین بار بر این مجموعه قواعد و پیمان‌ها گذارد؛

اما تاریخ تحولات دو قرن و نیم اخیر نشان داده است که چقدر این بشر و همینطور تمدنی که ساخته و زاده اوست قابل تفسیر و تابع منافع قدرت‌های حاکم است.

در نتیجه درست همان‌طور که حقوق در عرصه داخلی بیان نوعی تعادل قوا به‌نفع طبقه حاکم داخلی است، حقوق بین‌الملل هم این توازن‌قوا را در سطح جهانی به‌نفع قدرت‌های مسلط جهانی تعریف می‌کند. به همین دلیل نباید آنچه را دولت‌ها در ارتباط با ارزش‌ها و ایدئولوژی‌های خود می‌گویند باور کرد و همواره باید به انگیزه‌های سیاسی و در نهایت اقتصادی این رفتار در مناسبات اجتماعی دست یافت. به هیچ وجه نباید تصور کرد که دولت‌ها از سر دلسوزی و یا انسان‌دوستی دست به کاری می‌زنند.

مثلاً آن چیزی که در بیانیه ۱۴ ماده‌ای ویلسون در مورد حقوق خلق‌ها آمده و در دل ستمدیدگان امید و آرزوی رهایی را به ارمغان آورد صرفاً برای جلوگیری از نفوذ روزافزون شوروی کمونیستی بود و همینطور باز‌تقسیم جهان میان متفقین پیروز.

جالب است که یادآوری کنیم که بیانیه ۱۴ ماده‌ای ویلسون معروف به معاهده صلح که در اساس توافق ورسای پس از جنگ جهانی اول قرار گرفت و همینطور مبانی اساس‌نامه جامعه ملل (۱۹۱۹) را فراهم آورد و اصولی مثل دموکراسی، آزادی مبادلات و آزادی تجارت دریایی بین‌الملل و … حق تعیین سرنوشت خلق‌ها را در خود داشت، شامل ممالک مستعمره نمی‌شد و برعکس، مناطق نفوذ قدرت‌های بزرگ را دوباره تعیین می‌کرد. در این بیانیه از این خلق‌ها به عنوان «مردمی که هنوز توانایی اداره خود را ندارند» نام برده می‌شود و به همین دلیل حاکمیت قدرت‌های بزرگ پیروز در جنگ جهانی کماکان محفوظ می‌ماند؛ این بیانیه را سنای آمریکا تصویب نکرد و در نتیجه خود این کشور به عضویت جامعه ملل در نیامد.

استعمار‌زدایی و استقلال سیاسی کشورهای مستعمره تحول مهمی بود که در فاصله دو جنگ - و برای بسیاری از مستعمرات پیشینْ پس از جنگ جهانی دوم - و به یمن مبارزات رهایی‌بخش خود این کشورها محقق گشت.

در تشکیل سازمان ملل (۱۹۴۸) حق تعیین سرنوشت خلق‌ها، دوباره درِ باغِ سبزی بود که «بر اساس برابری حقوقی خلق‌ها در تعیین سرنوشت خویش» به مستعمرات نشان داده شد اما در مصوبات، در جریان جنگ و پس از آن صحبتی از آن نشد. در کنفرانس‌های بین‌المتفقین، (یالتا، تهران، پوتسدام) قدرت‌های بزرگ مستعمرات را داخل‌آدم حساب نکرده و مناطق نفوذ خود را تعریف و تقسیم کردند. در عین‌حال برای حفظ بازوی خشونتی که ملزومه هر نوع حقوقی است ناتو یا پیمان آتلانتیک شمالی به نام حفظ امنیت جهانی به‌وجود آمد. (۱۹۴۹)

باری، آنچه حقوق بین‌الملل انجام می‌دهد در واقع نظام‌مند کردن توازن قوای بین‌المللی در یک مرحله تاریخی، زیر سیطره قدرت مسلط است. مرحله تاریخی‌ای که خود نتیجه مناسبات اقتصادی حاکم در سطح کشورها و در سطح جهانی است. اما این مناسبات هرگز لخت و عور عمل نمی‌کنند و نیاز دارند که خود را در هاله‌ای از ایدئولوژی، مذهب، اخلاق و فلسفه بپیچند. این وظیفه دولت‌هاست که این مضامین را -یا بهتر بگوییم درک طبقه حاکم خود از این مضامین را- با اتکا به دستگاه‌های ایدئولوژیک دولتی و خشونت انحصاری‌ای که در دست دارند - ابتدا در سطح یک کشور و سپس در عرصه حقوق بین‌الملل رایج ساخته و آنرا تضمین سازند.

هر تغییری در عرصه حقوق بین‌الملل ده‌ها سال و بیشتر طول می‌کشد تا ثبت شده و به‌صورتی جهان‌شمول اجرای آن برای همه دولت‌ها واجب شمرده شود. بماند که آنهم تابع افت‌و‌خیزهای داخلی و خارجی میان طبقات اجتماعی و در سطحی بالاتر دولت‌هاست. مثال اسرائیل در زیر پا گذاردن ده‌ها قطع‌نامه‌ سازمان ملل بهترین گواه این مدعاست.

برای یک تحول مهم در عرصه حقوق بین‌الملل مثل الغای برده‌داری که اولین مصوبات آن به اوایل قرن نوزده باز‌می‌گردد، ده‌ها سال زمان لازم بود و هنوز هم بین طرفینِ برخوردْ اجماع قطعی پیدا نشده است. هستند جریاناتی که با استفاده از ظرافت‌های حقوقی تلاش دارند پراتیک‌های مشخصی را که می‌توان در عرصه مناسبات برده‌داری تلقی کرد منکر بوده و به این پراتیک‌ها تحت عناوین دیگر و با اتکا به اصول و پرنسیپ‌های دیگری، مثل حق مالکیت یا قانون کار ادامه می‌دهند؛ مثلاً جامعه ملل در تمایز حقوقی‌ای که میان برده‌داری، عبودیت و کار اجباری قائل شد، سومی را در سال ۱۹۲۰ تحت عنوان "قانون‌گذاری مربوط به کار در ارتباط با خلق‌های عقب‌افتاده" از تعريف عام برده‌داری خارج کرده و آن‌را به سازمان جهانی کار ارجاع داد تا بشود تا ابد بر سرش چک‌و‌چانه زد. حتی اگر در ذهن ساده‌نگرمان زمانی را تصور کنیم که برده‌داری به‌کل ملغا شده است هم، این امر مانع از رواج انواع و اقسام پراتیک‌هایی که کمیسیون ویژه‌ای در سازمان ملل آنها را «اشکال معاصر برده‌داری» می‌نامد و منطقا به این مبحث تعلق دارند، نمی‌شود. خرید و فروش موجودات انسانی، قاچاق بچه‌ها و زنان، قاچاق مهاجرین، کار اجباری، کار بچه‌ها، وضعیت کارگران مهاجر، خرید و فروش اعضای بدن، شبکه‌های فحشای بین‌المللی، پورنوگرافی بچه‌ها و … همه در اشکال مختلف قانونی (قراردادهای مبتنی بر مالکیت و آزادی فردی) یا فراقانونی، در خلأ هرگونه پبگیری جدی برقرار می‌مانند زیرا همه این شبکه‌ها در نهایت به افراد پرنفوذ و جا‌افتاده‌ای در سیستم اتکا دارند.

در واقع این مضامین مبارزه طبقاتی هستند که به عرصه حقوق وارد می‌شوند و بنابر نیازهایی که روابط تولیدی کشورها در هر مقطع به آن می‌رسند تنظیم می‌گردند.

باری، اگر در حکم نسل‌کشی اسرائیل در دادگاه لاهه تردیدی وجود می‌داشت این اقدام اسرائیل و قدرت‌های بزرگ در متوقف کردن کمک‌های مالی خود به اونروا آن را به‌کل برطرف کرد و آشکارا نشان داد که اسرائیل قصد دارد صدها هزار فلسطینی را از میان بردارد. اونروا تنها خط حیات پناهندگان فلسطینی است، مهمترین نهاد سازمان ملل در زمینه دفاع از پناهندگان فلسطینی که مسئولیت سلامت، سکنا، آموزش و خورد و خوراک آنها را به عهده دارد و تا هم‌اکنون از ۱۳۰۰ کارمندی که در غزه مشغول هستند، بیش از ۱۳۰ نفر بدست اسرائیل کشته شده‌اند. قطع کمک به این نهاد یعنی حکم مرگ بیش از یک و نیم میلیون نفر را صادر کردن! آیا نام چنین سیاستی قتل‌عام نیست ؟! آن هم در شرایطی که کمک‌های اونروا نه فقط برای پناهندگان فلسطینی غزه یعنی کسانی که در شرایط "عادی" محتاج کمک هستند بلکه برای همه ساکنین غزه ضروری است چرا که دیگر به‌واسطه محاصره اسرائیلْ هیچ غذا، آب یا دارویی هم وجود ندارد. در نتیجه همه اهالی هستند که محتاج این کمک‌ها بوده و اون‌روا برای‌شان مجرای حیاتی بقا محسوب می‌شود.

انقلاب ایدئولوژیک اسرائیل

بارها از خودمان پرسیده‌ایم که چطور ممکن است مردمی که خودْ وحشت مطلق هولوکاست یعنی اوج شقاوت بشری را تجربه کردهْ بتواند با خلق دیگری چنین کند؟

گابور ماته روانشناس یهودی‌تبار ساکن کانادا که از دیرباز مدافع خلق فلسطین بوده است در یک مصاحبه‌ْ[10] اعجاب خود را در برابر عملکرد دولت اسرائیل نشان داده و می‌گوید که یهودیان اسرائیل «در تلاش فرار از کابوس خود، این کابوس را بر سر خلق دیگری می‌آورند.»

شعاری که از جنگ جهانی دوم به بعد از جانب یهودیانِ همه عالم و همین‌طور دیگران شنیده می‌شد شعار «دیگر نه هرگز» بود. منظور این بود که چنین قتل‌عام و وحشی‌گری دیگر هرگز نباید بر نوع بشر رواداشته شود؛ اما برخورد اسرائیل با فلسطینیان از ۱۹۴۸ و به‌خصوص در جریان وقایع اخیر غزه نشان می‌دهد که چگونه برای یهودیان منظور از «دیگر نه هرگز» تغییر کرده و مضمونی منحصر به خود پیدا کرده است، به عبارت دیگر سطح شمول آن دیگر نه بشریت به‌طورعام بلکه یهودیان به‌عنوان «خلق منتخب» است. اگر تا به امروز می‌گفتیم «دیگر نه هرگز» منظور این بود که دیگر هرگز نباید اجازه داد که چنین قساوتی بر خلقی اِعمال شود؛ اما اسرائیل و حامیان او امروز، آن را این چنین می‌شنوند: «دیگر نه هرگز برای ما و آنهم به هر قیمتی». امروز این گزاره برعکس شده است، آنچه امروز غزه را ممکن می‌سازد این است که درست به این دلیل که خلق یهود چنین خشونتی را تجربه کرده، خود را مُحق می‌بیند چنین سرنوشتی را بر دیگران تحمیل سازد. این نوعی انقلاب ایدئولوژیک در میان یهودیان است که صهیونیسم از دیرباز آن را به‌طرز وسیعی تبلیغ نموده و مضمون آن این است که فقط ما، خلق منتخب همیشه حق داریم به هر قیمتی از خود دفاع کنیم.

نتیجه این انقلاب ایدئولوژیک از جمله اینست که جوانان اسرائیلی طوری تربیت شده‌ باشند که امروز در ارتش یا در مستعمره‌نشین‌ها نقش قاتلین بچه‌ها را بازی کرده، بر اجساد آنان جشن و پایکوبی کنند یا جلوی رسیدنِ کامیون‌های مواد غذایی و درمانی به رفح را بگیرند!

- در زمان استعمارهای اسطیتانیِ دیگری که طی تاریخ روی‌ داده است، نه جامعه بین‌الملل درست‌و‌حسابی وجود داشت، نه جامعه ملل، نه سازمان ملل، نه حقوق بین‌الملل، نه رسانه‌های فراگیر و نه شبکه‌های اجتماعی … و ممکن بود یک قتل‌عام، ده‌ها سال و حتی بیشتر از چشم همگان پنهان بماند و یا حتی در لابلای رسوب‌های تاریخی دفن شود. می‌خوانیم که «چنین شد» بدون آنکه بدانیم این «شدن» با چه فجایعی همراه بوده است؛ دردها، رنج‌ها، مقاومت‌ها، فداکاری‌ها، دستگیری‌ها، سرکوب‌ها و قتل‌عام‌هایی که به‌وقوع پیوسته‌اند. زمانی که در جریان نکبه اولْ ساکنین دهکده دریاسین را قتل عام می‌کردند، حتی دهکده مجاور از واقعه با خبر نشد که به کمک آنان بشتابد؛ اما امروز که یک حادثهْ بلافاصله در تمام جهان انعکاس می‌یابد، چطور می‌توان شاهد قتل‌عامی مثل غزه بود؟ یعنی به‌راستی دستگاه تبلیغاتی آژانس یهود و رسانه‌های غربی، دولت‌های غربیِ هم‌دستِ اسرائیل توانسته‌اند آنچه «وجدان جامعه بین‌الملل» تعریف می‌شود را تا این حد کدر سازند که دهشت‌بارترین جنایات را نه‌تنها نادیده بگیرد بلکه مورد پشتیبانی فعال قرار دهد و جامعه جهانی بر آنها چشم بندد؟! یا شاید آن‌چه به ما تحت عنوان «وجدان جهانی»، «حقوق انسانی» قبولانده شده، که همه میراث انقلاب فرانسه و اعلامیه کذایی حقوق بشر هستند، هیچ چیز طبیعی، فراتاریخی و جهانشمولی ندارند و دیگر در بحران جهانی‌شدگی امروزْ اعتبار - بخوان کارکرد - خود را برای سرمایه از دست داده‌اند؟

بررسی تغییرات ساختاری جهانی‌شدگی و نظم نوین بوش که با به خاک‌و‌خون کشیدن خاورمیانه قرار بود جهانی شدن خوشبخت را از طریق نظم‌نوین‌اش برای بقیه جهان به ارمغان بیاورد، نظمی که در تکاملش منجر به بحران ۲۰۰۸ شد و امروز به‌وضوح شاهد  اختلال کارکردی آن هستیم فرصت دیگری می‌طلبد.

آنچه حوادث و وقایع نشان می‌دهد یعنی قتل‌عام غزه و همدستی دولت‌ها در آن بیانگر آن است که اسرائیل امروز نقش یک جاده‌صاف‌کن را برای حقوق بین‌الملل و وجدان بین‌المللی ایفا می‌کند. اسرائیل در جهت قاعده‌زدایی و بی‌قاعده کردن حقوق بین‌الملل و از آن بالاتر وجدان بین‌الملل، فراتر از منافع فوری خود چه‌بسا امروز نقش مهمی در توازن قوای آتی جهان سرمایه‌داری ایفا می‌کند. سرمایه در فائق آمدن خود بر بحرانی که در سطح جهانی با آن روبروست ظاهراً کمر به از میان بردن قوانینی بسته است که در چارچوب منافع خود در قرن گذشته وضع کرده بود. آزادی و برابری حقوقی که در زمان شکوفایی سرمایه‌داری، مبنای دولت قانون، حقوق بشر و غیره بود امروز دیگر به کار او نمی‌آید و نیاز دارد که تمام این قوانین را که پس از جنگ اول جهانی و تشکیل جامعه ملل طی بیش از ۱۰۰ سال در وجدان بین‌المللی و در حقوق بین‌الملل ثبت شده‌ بودند از میان بردارد. اما این کار به سهولت قابل انجام نیست. در غرب که این قوانین حقوقی و مدنی به‌مرورِ تکامل سرمایه‌داری و در کشمکش میان طبقات در مبارزات اجتماعی وضع شده و بر اساس رابطه ایجابی میان دو طبقه اصلی جامعه تار و‌ پود اجتماعی خاص خود را به‌وجود آورده است، این کار باید به‌تدریج و بنابر مقتضیات توازن‌قوا انجام گیرد. این اقدام در اروپا پس از بازسازی سال‌های ۸۰ قدم‌به‌قدم، قانون به قانون و لایحه به لایحه انجام می‌شود یعنی ثبت کردن تغییراتی که دولت و طبقه سرمایه‌دار در عینیت مناسبات وارد کرده و در شکل قوانینی که مضمون اصلی‌شان قاعده‌زدایی و از میان بردن تمام حفاظت‌های اجتماعی قدیم است به تثبیت می‌رساند. این فرایند را کم‌و‌بیش در همه کشورهای غربی شاهد بوده و هستیم که چطور باز به اسم آزادی فردی و از سر راه برداشتن قوانین دست‌و‌پا‌گیر و ساده‌سازی اداری و مالیاتی و … شاخص‌های مهم روابط تولیدی را تغییر می‌دهند. از شکستن قانون کار، وارد کردن «انعطاف‌پذیری» در آن و قیمه‌قیمه کردن کارگران بر اساس معیارهای فنی ، جنسیتی، ملیتی یا نژادی‌شدگی گرفته تا حقوق مربوط به بیکاری، بازنشستگی‌ …؛ از یک‌طرف سیاست‌های ریاضت اقتصادی و صرفه‌جویی در امور تامین اجتماعی، آموزش و پرورش، درمان و بهداشت … را داریم و از آن‌طرف دست‌و‌دل‌بازی‌هایی که به نفع سرمایه در عرصه مالیاتی یا انواع کمک‌های بلاعوض و اعتبارات داده می‌شود. هر کدام از کشورهای اروپایی خود را کاندیدای بهشت مالیاتی کرده و تمام تلاشش جذب سرمایه‌های خارجی است. مجموعه این تغییرات ساختاری - به‌خصوص از ۲۰۰۸ به بعد که جایگاه تضاد اجتماعی را به بازتولید و معیشت اکثریت جامعه کشاند و به رقابت‌های درونی زحمت‌کشان دامن زد - به‌موازات تبلیغات گسترده رسانه‌ای که غالباً به مشتی میلیاردر تعلق داشته و تابع منافع آنان عمل می‌کند به‌لحاظ سیاسی این جوامع را هرچه‌بیشتر به سوی احزاب محافظه‌کار دست‌راستی و حتی شووینیست متمایل می‌سازد. این امر در آمریکا همراه با به‌قدرت رسیدن ترامپ و گفتار آشکارا نژادپرستانه او بارز گشت؛ گفتاری که کماکان و علیرغم شکست انتخاباتی ۲۰۲۱ نفوذ خود را هم‌چنان حفظ کرده است. یکی از رهبران جریان راست افراطی ‌و «وطن‌پرست» آمریکا (تی پارتی)، مایک مِکلِر، صریحا خواستار «تغییر در قانون اساسی [این کشور] و از میان بردن ۱۱۵ سال ترقی‌خواهی» گشته است. [11] او خواهان از میان رفتن تامین اجتماعی، بیمه‌های درمانی، حفاظت‌های موجود در حقوق مدنی … است که در حالت پیروزی ترامپ و جمهوری‌خواهان در انتخابات آتی خطر چنین چرخشی بسیار جدی است.

در ارتباط با کشور‌های خاورمیانه عربی یعنی در مناطقی که روابط روبنایی بورژوایی، دموکراسی فردی و آزادی‌های اجتماعی به‌نحوی ریشه‌دار وجود ندارد و عموماً از بالا و مهندسی‌شده در این کشورها جا‌افتاده، که از جوامع مدنی اصیلی برخوردار نیستند، می‌توان سیاست قدرت‌های بزرگ را بر انواع دولت‌های استبدادی نشاند و طبقه حاکمه آنها را که به‌هرحال در شراکت و تعاون اقتصادی با سرمایه جهانی هستند به سهولت با خود همراه کرد. پیمان‌های دو جانبه صلح برخی از این کشورها با اسرائیل و همینطور فرجام تلخ بهار عربی نمونه‌هایی از این وضعیت به‌دست می‌دهند.

اسرائیل که هرگز خواهان به‌رسمیت شناخته شدن حق‌و‌حقوق فلسطینیان نبوده، از دیرباز مترصد موقعیتی بود که بتواند سرزمین‌های اشغالی را غصب کرده و طرح الحاق کامل فلسطین را محقق سازد. او مدتهاست به این «گردش به راست» عمومی در امریکا و اروپا آگاه است و در جهت تقویت آن هر کاری می‌کند. در این جهت، وارد پیمان‌های دوستی و همکاری با کشورهای گوناگون، حتی دور از ذهن و معروف به راست افراطی و ضدیهودی مثل دولت مجارستان شده بود. نتانیاهو از سال ۲۰۱۷ تلاش کرد که این نوع مناسبات را بر اساس سیاست‌های نژادپرستانه «ضد مهاجرین» و «تروریسم» با گروه موسوم به «ویشگارد» متشکل از کشورهای لهستان، مجارستان، جمهوری چک و اسلواکی گسترش دهد. پیمان ابراهیم هم که در زمان دولت ترامپ و پس از او بایدن، می‌رفت که عملی شود، هدفش باز، به حاشیه راندن قطعی فلسطینیان از هرگونه راه‌حلی در ارتباط با صلح خاورمیانه بود.

در کشور تئوکراتیکی مثل اسرائیل که قوانین دموکراتیک و حقوق بشریِ دست‌و‌پاگیر را در برخورد به غیر یهودیان در مقابل خود ندارد می‌بینیم که این موج بی‌اعتنایی به حق‌و‌حقوق و تار‌و‌مار کردن حقوق بین‌الملل، این شکل جنایت آمیز را به خود گرفته است. اما این‌ هر دو از یک جنس‌اند، چه با رعایت کمال ادب و نزاکت به‌شیوه غربی باشد و چه با توسل به اجبار و زور آشکار به سبک اسرائیلی.

آری، در مُخیّله سرمایهْ اسلوب قُلدری حکم نهایی شده است؛ از ترامپ گرفته تا دیگر کشورهای اروپایی غربی و شرقی یا هر جای دیگری؛ آنها استبداد، دیکتاتوری، خشونت و جنایت را قاعده حکمرانی کرده‌اند.

تا زمانی که ایده‌آل سرمایه یعنی نظم جهانی دیگری بر اساس حقوق بین‌الملل تغییر‌یافته‌ای که تمام تمایزات مورد نیاز سرمایه امروز را در خود ثبت کند به وجود نیاید ما شاهد این نوع بی‌پروایی و رها دانستن خود از اجرای حقوق بین‌الملل خواهیم بود. این امر باعث می‌شود که نوعی به‌کارگیری ترجیحی حقوق بین‌الملل مطرح باشد که این حالت یک‌ بام‌ و‌ دو هوا را در مورد غزه مثلاً نسبت به اوکراین فراهم می‌کند. به‌عنوان مثال حقوق بین‌الملل حکم می‌کند که هیچ بیمارستان یا تجهیزات درمانی نباید در جنگ مورد حمله قرار گیرد. زمانی که روسیه یک بیمارستان‌ اوکراین را مورد حمله قرار داد، همه دنیا صدای‌شان درآمد و کمیته پزشکان آمریکایی به‌شدت اعتراض کرده و حقوق بین‌الملل و همینطور حقوق جنگ را به روسیه یادآوری کرد. اما امروز ده‌ها بیمارستان در غزه بمباران شده و به کل از میان رفته است کجاست آن حقوق بین الملل؟ این مثال از به‌کارگیری ترجیحی حقوق بین‌الملل را در بسیاری موارد دیگر می‌بینیم.

بحران فعلی در صف‌بندی عمومی حاکمیت سرمایه و نظم جهانی آمریکایی که محصول شکسته شدن نظم قدیم بوده ومنجربه عدم‌تعادل مقطعی فعلی گشته، وضعیتی است که جنگ اوکراین را ممکن ساخته و به نتانیاهو اجازه داده که به جنگ غزه رفته و طرح الحاقی خود را پیش‌برد.

باری، تمام زحمتکشانی که امروز در غزه بر زمین می‌افتند، این لحظه تاریخی «تمدن بشری» را که بی‌تمدنی محض است شهادت می‌دهند تا در خاطر همگان بماند که سرمایه برای حفظ قدرت خود می‌تواند تا کجا 'پیش' رود. آنها با خون خود اوج قساوت سرمایه را ثبت می‌کنند، نشان می‌دهند که چقدر گفتار شکل‌گرفته در قرن بیستم در زمینه آزادی‌های فردی و جمعی، حقوق بشر، حق خودمختاری خلق‌ها و حق تعیین سرنوشت‌شان همهْ دروغین و نمود یک دوره مشخص از مبارزه طبقاتی و پیروزی یک طبقه مشخص در این مبارزه بوده است؛ گواهی می‌دهند که برعکس گفتار معمول، هیچ چیز جهان‌شمول و ابدی‌ای در این مضامین وجود ندارد و به‌مجرد‌آنکه نیاز پایمال کردن این حقوق یا محدود کردن عرصه شمول آنها برای سرمایه ضروری شود، زحمت‌کشان در مقابل آن هیچ ارزشی ندارند. دموکرات‌ها و دادخواهان‌ تمام دنیا می‌توانند تا ابد دادخواهی کنند و زیر پرچم دموکراسی سینه بزنند اما آیا خود می‌دانند که این فقط وجدان‌شان را کمی آسوده‌تر می‌کند تا در ضخامت سیستم به زندگی استرلیزه خود ادامه دهند؟

هرگز فراموش نکنیم که هیچ حقیقتی مگر مبارزه طبقات وجود ندارد.

ادامه دارد

حبیب ساعی

۲ مه ۲۰۲۴

 *******

[1] شارلوت دلبو (۱۹۸۵-۱۹۱۸﴾ شاعر کمونیست فرانسوی یهودی‌تبار. عضو "گروه پولیتزر" در جنبش مقاومت. از بازماندگان آشویتس و راونسبروک. پس از جنگ، شارلوت دلبو برای سازمان ملل متحد کار می‌کرد. سپس، از سال ۱۹۶۰ در مرکز ملی تحقیقات علمی (C.N.R.S)، همکار فیلسوف مارکسیست هانری لوفور بود. شارلوت به سال ۱۹۸۵ در پاریس درگذشت.

[2] به قول رفیق فقیدمان برنارد لیون که در همان ۲۰۰۹ از «گیر افتادن پرولتاریای فلسطین در یک میدان تیر» سخن می‌گفت و اینکه « این پرولتاریا هیچ انتخابی ندارد مگر مردن زیر گلوله‌های اسرائیل یا در نبرد با حماس». یادش گرامی.

[3]مصاحبه در دانشگاه هاروارد با جارد کوشنر ۱۵ فوریه ۲۰۲۴. پخش شده در یوتیوب ۸ مارس ۲۰۲۴.

Middle East Dialogues - A Conversation with Jared Kushner

MIDDLE EAST INITIATIVE

https://youtube.com/@middleeastinitiative6154?si=spH4sAvJwfhpOD_R

[4] سایت اندیشه و پیکار - ۵ آوریل ۲۰۲۴ دقیقه ۴۳ به بعد.

https://www.youtube.com/watch?v=VwH097LcZpg

[5] نگاه کنید به

https://m.jpost.com/international/article-791239

[6] نگاه کنید به:

https://theintercept.com/2024/04/15/nyt-israel-gaza-genocide-palestine-coverage/

[7] شاعر غزوی که همراه بخش مهمی از خانواده‌اش در دسامبر گذشته هدف موشک‌های نقطه‌زن ارتش اسرائیل قرار گرفته و کشته شد، در این باب اثری منتشر ساخته بنام «ما عدد و رقم نیستیم».

[8] نگاه کنید به:

https://youtu.be/UMgzjm_zxc4?si=9a5LIEEG8Hhk3-wl

[9] امروز دیگر بر همه کسانی که اخبار فلسطین را تعقیب می‌کنند روشن است که حقیقت حمله حماس و دیگر جریانات مسلح به کیبوتص‌های شمال غزه چه بوده و روایت دستگاه تبلیغاتی ارتش اسرائیل و آژانس یهود در عرصه جهانی چقدر با این حقیقت فاصله داشته است. گیدئون لوی روزنامه نگار عضو هیئت تحریریه هاآرتص در مقاله‌ای منتشر شده در ۸ ژانویه ۲۰۲۴ خواستار حسابرسی و تحقیق در مورد وقایع ۷ اکتبر شده است؛ نگاه کنید به

(!The IDF Must Investigate the Kibbutz Be'eri Tank Fire Incident – Democracy Now)

https://www.democracynow.org/2024/1/17/israel_october_7_investigations

در این مصاحبه‌ با کانال 'دموکراسی اکنون' او صریحا می‌پرسد که «چطور ممکن است ارتش اسرائیل و دستگاه امنیتی آن که از رنگ لباس زیر فلسطینیان خبر دارند، روز هفتم اکتبر اصلاً در آن منطقه وجود نداشته‌اند؟».

بنابر شواهدی که هرچه بیشتر آشکار می‌شود زمانی که ارتش به آنجا می‌رسد با تانک‌ها و هلیکوپترهای آپاچ به بمباران کیبوتص بِئِری و کشتنِ هم افراد مسلح فلسطینی می‌پردازد و هم چندین اسرائیلی که دربند آنها بوده‌اند را از پا در می‌آورد. این نوع برخورد ارتش اسرائیل که خود را مجاز می‌داند «خودی‌ها» را هم هدف قرار دهد، قبلاً در جنگ لبنان (در ۱۹۸۶) به‌کار بسته شده و به 'رهنمود هانیبال' معروف است. بنابر گفته بَرَک هیرام، رئیس‌گُردان ارتش اسرائیل به نیویورک‌تایمز، او به درجه‌داری که تانک‌ها را به سمت کیبوتص هدایت می‌کرده دستور داده که «وارد منطقه شوید، حتی به قیمت تلفات غیرنظامی».

https://www.timesofisrael.com/liveblog_entry/idf-officer-recounts-ordering-tank-fire-on-beeri-home-during-hostage-standoff-on-oct-7/

به همین دلیل بود که ابتدا تعداد قربانیان اسرائیلی ۱۴۰۰ نفر و سپس ۱۲۰۰ نفر اعلام شد. بررسی پزشکی قانونی نشان داده بود که حدود ۲۰۰ نفر از آنها فلسطینی بوده‌اند. این اجساد به‌قدری سوخته بودند که شناسایی‌شان در ابتدا ناممکن بوده است. دست آخر ظاهراً حدود ۶۵۰ غیرنظامی کشته شده‌اند.

دیگر دروغ‌های موهن و مستهجن ارتش در مورد تجاوز سیستماتیک به زنان، سربریدن نوزادان، به بند آویزان کردن جسد چهل کودک یا پاره کردن شکم یک زن حامله و دریدن نطفه در مقابل چشمانش… یعنی همه تبلیغاتی که از زبان نتانیاهو، بایدن، بلینکن و شرکاء شنیده شد. توسط خبرنگاران مستقل که با دقت و حوصله گزارش‌های خودِ مقامات اسرائیلی را بررسی کرده‌اند افشا شد. ما فقط خوانندگان کنجکاو را به این تحقیقات ارجاع می‌دهیم.

ماکس برومنتالد و جرمی اسکاهیل (سایت اینترسپت) دو خبرنگار مستقل که با سه ماه فاصله زمانی نسبت به یکدیگر وقایع ۷ اکتبر ۲۰۲۳ را بر اساس مجموعه اسناد بدست‌آمده و از جمله نهادهای اجتماعی اسرائیل بررسی کرده‌اند پرده از دروغ‌پردازی‌های وقیحانه دستگاه تبلیغاتی ارتش «اخلاقی» اسرائیل برداشتند. نگاه کنید به:

https://www.democracynow.org/2024/2/7/israel_propaganda_gaza

https://theintercept.com/2024/03/04/nyt-october-7-sexual-violence-kibbutz-beeri/

[10] در همین مصاحبه، گابور ماته در توضیح چگونگی کشف واقعیت صهیونیسم و تشکیل دولت اسرائیل به اثر مهم سیمها فلاپان Simha Flapan ، مورخ یهودی بنام 'تولد اسرائیل: اسطوره‌ها و واقعیات' اشاره می‌کند که در سال ۱۹۷۵ نگاشته شده و در واقع راه را برای 'مورخین جدید اسرائیل' که اواخر سال‌های ۱۹۸۰ مطرح شدند می‌گشاید. نگاه کنید به:

https://youtu.be/azxtxKyHntA?si=FtLQqyYi8pz8PHu4

[11] نگاه کنید به:

https://youtube.com/shorts/oIiyfpDEzas?si=_0n6eYEW8X_3qvz_

ایلان پاپه عزیز
اجازه دهید ابتدا از شما بابت پذیرش پاسخگویی به سوالات‌مان تشکر کنیم. برای ما که از مدت‌ها پیش کار شما را دنبال کرده‌ایم، باعث افتخار است که بتوانیم با شما صحبت کنیم. و از آنجایی که برای خواننده فارسی زبان نیازی به معرفی شما نیست، با اولین سوال شروع می‌کنیم:ایلان_پاپه3.jpeg

سوال: چند دهه است که گفته‌اید نکبه 1948 هرگز متوقف نشده و کماکان ادامه دارد. با این حال، به نظر می‌رسد که اسرائیل این بار تصمیم گرفته است که «درهای جهنم» را در سراسر فلسطین – به‌طور خاص در غزه – باز کند و به‌قول خودشان «کار را تمام کند». به نظر شما امروز چه عواملی به اسرائیل اجازه می‌دهد تا به چنین سطحی از خشونت متوسل شود؟ آیا تغییرات ساختاری در داخل کشور یا در سطح بین‌المللی رخ داده که باعث می‌شود اسرائیل به چنین نسل‌کشی‌ای تداوم بخشد؟

ایلان پاپه: گرچه بدون شک این از بدترین مظاهر وحشیگری اسرائیل و غیرانسانی جلوه دادن فلسطین‌ها است. اما یک تغییر ساختاری نیست. این درواقع فصل جدید و وحشتناکی در نکبه‌ی جاری است. همه عناصر حملات مهم قبلی علیه فلسطینی‌ها در اینجا حضور دارد: انتخاب مستمسک (حمله حماس)، تبدیل انتقام به تلاش برای پاکسازی قومی و نسل‌کشی و آن را در جهت ایجاد انگیزه‌ای بیشتر برای تصاحب هرچه بیشتر خاک فلسطین قرار دادنْ آن هم با تعداد هرچه کمتری از فلسطینی‌ها یعنی تا آنجا که ممکن است در این جهت پیش رفتن؛ اسرائیل تاکنون در مقابل سرزنش لفظی جهان غرب مقاومت کرده‌ و به کارش ادامه می‌دهد، بماند که سرزنش غرب هم چون صادقانه نیست، تاثیری ندارد. پاکسازی قومی، تحمیل گرسنگی و نسل‌کشی به‌خودی‌خود هدف نیستند، بلکه ابزارهایی در جهت یهودی‌سازی کامل فلسطینِ تاریخی محسوب می‌شوند.

سوال: به نظر شما استراتژی نتانیاهو و دولتش در این تجاوز نسل‌کشی چیست؟ آیا کشف ذخایر گاز طبیعی در سواحل غزه در دهه 1990 نقشی در وضعیت فعلی داشته است؟

ایلان پاپه: خود نتانیاهو استراتژی خاصی ندارد - او باید تصمیم بگیرد که کدام استراتژی پیشنهادی دولت اضطراری که پس از 7 اکتبر ایجاد شد را دنبال کند. از یک سو استراتژی احزاب دست راستِ متعصب‌تر را داریم که در ائتلاف با او به‌سر‌می‌برند. استراتژی آنها الحاق نوارغزه به اسرائیل از طریق ایجاد مستعمرات در شمال آن و وادار کردن فلسطینی‌ها به ترک سرزمین‌شان به سمت جنوب است که با خطر نسل‌کشی و پاکسازی قومی همراه است. از سوی دیگر، جناح «پراگماتیک» دولت، مایل به تحمیل ساختار کرانه باختری بر نوارغزه است که به معنای الحاق بخش کوچکی از آن و تحمیل رژیمی است که با نیروی اشغالگر همکاری کند. به‌سختی می‌توان فهمید که نتانیاهو طرف چه کسی را خواهد گرفت، بستگی زیادی به این دارد که او فکر کند چه کسی می‌تواند موقعیت و منصب سیاسی او را تضمین کرده و از محاکمه‌های بیشتر در برابر دادگاه دورش کند.

سوال: بنی موریس مدعی است که اخراج فلسطینی‌ها هرگز سیاست محوری صهیونیست‌ها نبوده است. نظر شما در این مورد چیست؟

ایلان پاپه: این موضع مثل کتاب خودش عجیب است. توجه به دور‌ی سرآغازِ به‌وجود آمدن مشکل پناهندگان فلسطینی غلط بودن موضع او را بدون شک ثابت می‌کند. من فکر می‌کنم او به دلایل ایدئولوژیک گرفتار نوعی هراس گشته است و نتایج درستی را از شواهدی که به زحمت، در طول زمان جمع‌آوری کرده است به کار نمی‌گیرد.

سوال: آیا می‌توانید درباره تاریخچه «مورخین جدید» بیشتر توضیح ‌دهید؟

ایلان پاپه: مورخین جدید گروه کوچکی از مورخین حرفه‌ای اسرائیلی بودند که از جمله شامل آوی شالیم، بنی موریس و من هم می‌شد.
ما تحقیقاتی را در مورد وقایع سال 1948 بر اساس اسنادی که به تازگی از طبقه‌بندی محرمانه خارج شده بودند و طبق مقررات بایگانی در مکان‌هایی مانند سازمان ملل، بریتانیا و اسرائیل نگهداری می‌شوند، انجام دادیم.
بر اساس این مطالب جدید، در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990، ما مقالات و کتاب‌هایی منتشر کردیم که بسیاری از افسانه‌های اسرائیل را که با جنگ 1948 مرتبط هستند، رد می‌کند. مهم‌ترین آنها سه اسطوره بود. اولی این بود که برخلاف روایت اسرائیل، این جنگ بین یک داوود اسرائیلی و یک جالوت عرب نبود. از نظر نظامی، توازن قوا اندکی به نفع نیروهای صهیونیستی و بعداً اسرائیلی بود. این نیز تحت تأثیر توافق ضمنی اسرائیل و اردن در مورد الحاق کرانه باختری به اردن در ازای مشارکت بسیار محدود اردن در جنگ بود. ارتش اردن در آن زمان با تجربه‌ترین ارتش جهان عرب محسوب می‌شد.
دومین افسانه‌ای که مورد نقد قرار گرفته و از‌ بین‌رفت این بود که فلسطینی‌ها آنجا را ترک کردند، به خاطر آنکه رهبران‌شان و رهبران عرب از آنها چنین چیزی خواسته بودند که آنجا را ترک کنند تا راه برای تهاجم عرب‌ها باز شود.
اسناد محرمانه‌ای که از طبقه بندی خارج شده، نشان می‌دهد که یک طرح جامع سیستماتیک اسرائیل برای پاکسازی قومی فلسطینی‌ها در کار بوده و تعداد زیادی قتل‌عام به منظور تسریع اخراج انجام شده است.
سرانجام، مورخین جدید این افسانه را که گویا اسرائیل دست به‌سوی جهان عرب و فلسطینی‌ها برای صلح دراز کرده و این صلح از جانب آنها مورد انصراف قرار گرفته را رد کردند. اسناد نشان‌دهنده تمایل اعراب و فلسطینی‌ها برای مذاکره در چارچوب کنفرانس صلحی است که سازمان ملل در آوریل 1949 تشکیل داد و اسرائیل طرف ناسازگار آن بود.

سوال: وضعیت افکار عمومی در اسرائیل بسیار نگران به‌نظر می‌رسد. برخی از نظرسنجی‌های انجام شده در این کشور حاکی از حمایت گسترده اسرائیلی‌ها از اقدامات جنگی دولت‌شان است. برای شکل دادن به این افکار عمومی از چه ابزارهایی استفاده می‌شود؟ آیا می‌توانید ما را در این مورد روشن کنید؟

ایلان پاپه: این نتیجهٔ تلقین است که حتی از دوران پیش از دولت فعلی نیز نهادینه شده و وجود داشته است. شما نمی‌توانید بدون متقاعد کردن جامعه خود، از طریق آموزش، اجتماعی کردن ارتش، رسانه‌ها، دانشگاه‌ها و گفتمان سیاسی، از حمایت کامل جامعه برای یک پروژه استعماری شهرک‌سازی مانند اسرائیل و بعداً یک دولت آپارتاید اطمینان حاصل کنید. این اولین ضرورت است. دومین و سومین نتیجه موفقیت نهایی: غیرانسانی وانمود کردن فلسطینی‌ها و پذیرش این که هر اقدامی علیه آنها دفاع از‌خود و ناشی از عدم انسانیت آنهاست و نه ما.

سوال: آیا احتمال خروج شهرک‌نشینان از کرانه باختری را می‌بینید؟

ایلان پاپه: نه، تحت هیچ شرایطی، مگر اینکه رژیم دیگری در اسرائیل جایگزین شود.

سوال: قبل از 7 اکتبر، ما شاهد ظهور یک جنبش اعتراضی بی‌سابقه در اسرائیل بودیم. اما با این وجود، در جریان اعتراضات هرگز مسئله فلسطین به‌طور کامل مورد توجه قرار نگرفت. می‌توانید دلایل چنین امری را شرح دهید؟

ایلان پاپه: این حرکت اعتراضیِ اردوگاه سکولار و لیبرال صهیونیستی علیه تسلط اردوگاه مذهبی و ملی‌گرا بود که در انتخابات 2022 پیروز شد. اولین اقدام اردوگاه پیروز، تغییر ساختار قانون اساسی اسرائیل و سیاسی کردن آن بود. این نشان داد که پایه‌ی مشترک بسیار کوچکی برای این دو اردوگاه برای جنگ علیه فلسطینیان وجود دارد؛ و این همان چیزی است که مدتی پس از حمله حماس رخ داد، اما اکنون تظاهرات شش ماه بعد، بازگشته است.

سوال: در هفته‌های اخیر، شاهد بروز موج جدیدی از اعتراضات به‌ویژه توسط خانواده‌های گروگان‌ها بوده‌ایم. این جنبش، علیرغم درگیر شدن اقلیتی در اسرائیل، در حال افزایش است. آیا فکر می‌کنید که مسئله فلسطین اکنون به یک موضوع کلیدی در جامعه اسرائیل تبدیل  شده است؟

ایلان پاپه: خیر! هیچ ارتباطی بین اعتراض خانواده‌ها و مسئله فلسطین وجود ندارد. اینها کسانی هستند که می‌گویند ابتدا گروگان‌ها را آزاد کنید و سپس می‌توانید به جنگ ادامه داده و غزه را مجازات کنید.

سوال: در حین مطالعه تاریخ صهیونیسم، با اشاراتی به کنفرانس امپراتوری بریتانیا در 1907 و به‌ویژه «گزارش کمبل بنرمن» برخورد کردیم. اما یافتن متن اصلی غیرممکن است. می توانید در مورد این گزارش برای ما توضیح دهید؟

ایلان پاپه: متاسفم. جزئیات بیشتری ندارم، کاش می‌توانستم در این مورد کمک کنم.

سوال: ما متقاعد شده‌ایم که طرح صهیونیستی شامل استعمار از طریق شهرک‌سازی و در نتیجه پاکسازی قومی است. با این حال، برخی مدعی هستند که به چپ صهیونیستی تعلق دارند. پس سوال ما این است: آیا می‌توان هم چپ بود و هم صهیونیست؟

ایلان پاپه: به نظر من، خیر.  شما نمی‌توانید یک استعمارگر چپ یا یک پاک‌کننده قومی مترقی یا یک اشغالگر روشن‌ضمیر باشید. این را باید از منظر اشغال‌شدگان و مستعمرات دید. آن‌ها احساس می‌کنند که این چکمه‌های صهیونیست‌ها و اسرائیلی‌ها است که بر روی واقعیت هستی آنها قرار گرفته و فرقی نمی‌کند که کسی که چکمه می‌پوشد، سرمایه مارکس، عهد عتیق یا کتاب متفکران لیبرال را در دست داشته باشد. صهیونیسم یک ایدئولوژی است که فلسطینی‌ها و حق آنها را بر فلسطین به رسمیت نمی‌شناسد، بنابراین فرقی نمی‌کند که راست باشد یا چپ.

سوال: بارها از «آغاز پایان پروژه صهیونیستی» صحبت کرده‌اید. آیا می‌توانید برخی از نمودهای این فرایند را به ما ارائه دهید؟

ایلان پاپه: چندین نشانه وجود دارد. یکی انفجار جامعه یهودی اسرائیل است، هیچ دیواری وجود ندارد که دو اردوگاه در اسرائیل را جدا از یک دشمن مشترک و جنگ، کنارِ هم نگه دارد؛ یک اردوگاه را می‌توان دولت اسرائیل نامید - یهودیان سکولار - و دیگری را دولت اسرائیل-یهودی - کشوری که احتمالاً می‌خواهد پیروز شود و اسرائیل را به یک کشور مذهبی‌تر و نژادپرستانه تبدیل کند که از حمایت اندکی در جهان برخوردار بوده و در نتیجه منجر به فرار نخبگان مالی از اسرائیل شود؛ این فرار سرمایه‌ها و زبدگان از قبل هم شروع شده است. اقتصاد و ارتش دیگر شکست‌ناپذیر به‌نظر نمی‌رسند و دولت در ارائه خدمات اولیه کوتاهی می‌کند. جوامع یهودی در جهان، روز به روز کمتر صهیونیست می‌شوند و نسل جوان آن، هرچه بیشتر از فلسطینی‌ها حمایت می‌کند.
بالاخره یک نسل جدید فلسطینی به‌وجود آمده که با یک چشم‌انداز روشن متحد شده و ممکن است جنبش آزادیبخش فلسطین را به دوره مؤثرتری هدایت کند. همه این شاخص‌ها با هم شروع‌کننده یک روند طولانی فروپاشی هستند که به بلوغ رسیدن آنْ سال‌ها طول می‌کشد، و دوره بسیار خطرناکی است که در آن یک رژیم برای هستی خود می‌جنگد (مانند آخرین روزهای آپارتاید در آفریقای جنوبی)؛ اما به‌نظرم این فرایندی است غیرقابل اجتناب.

سوال: همانطور که می‌توانید تصور کنید به‌عنوان ایرانی‌هایی که تجربه‌‌ی خاصی از حکومت اسلام سیاسی دارند، مسئله حماس و برنامه‌های سیاسی آن مورد توجه ما است. نظر شما درباره این سازمان و برنامه‌های آن چیست؟

ایلان پاپه: من فکر می‌کنم حماس در آینده بخشی از سیاست فلسطین خواهد بود، خواه بتواند بخشی از آیندهٔ نوارغزه باشد یا خیر؛ اما در آینده‌ای دورتر فکر نمی‌کنم الفتح یا حماس علاقه‌ای به نسل جوان داشته باشند و چه بسا شاهد به وجود آمدن تشکیلات جدیدی باشیم.

سوال: به نظر شما هدف واقعی حماس از هفت اکتبر چه بود؟

ایلان پاپه: فکر می‌کنم آنها می‌خواستند به دیوارهای یک زندان نفوذ کرده و زندانیان را آزاد کنند. آنها تعجب کردند که اشغال یک پایگاه نظامی و تصرف تانک‌ها و شکست دادن سربازها چقدر آسان است؛ بنابراین فکر می‌کنم تمام آنچه اتفاق افتاد براساس یک عمل برنامه‌ریزی نشده؛ آنها می‌خواستند این بن‌بستِ مسئله فلسطین را - که از زمان جنگ در اوکراین به حاشیه رانده شده - بشکنند. باید خطر اشغال و تصرف مسجدالاقصی از جانب یهودیان و همینطور ادامه تحقیر مردم در کرانه باختری را هم افزود.

سوال: در مورد راه‌حل‌های مختلفی که برای این درگیری پیشنهاد شده چه فکر می‌کنید؟ یک یا دو دولت؟ یا یک دولت کنفدرال؟

ایلان پاپه: من فکر می‌کنم راه‌حل دو دولت مدت زیادی است که مُرده. اکنون شما حدود هفت‌صد هزار شهرک نشین یهودی در کرانه باختری دارید و همین امر این راه‌حل را غیر‌عملی می‌کند.از منظر اخلاقی هم راه‌حل مناسبی نیست چرا که تنها به 22 درصد فلسطین و به کمتر از نیمی از مردم فلسطین مربوط می‌شود. همچنین باید توجه داشت که هرگونه راه حلی باید حق بازگشت برای پناهندگان فلسطینی را تضمین کند؛ مهمتر از آن، باید مهم‌ترین ارزش گمشده فلسطین از زمان ورود صهیونیست‌ها یعنی برابری تضمین شود. برای این کار حداقل به یک نظام سیاسی نیاز دارید که حکم به برابری داده و همچنین مسئولیت جبران خلع‌ید گذشته را بپذیرد یعنی از طریق بازگرداندن مردم اخراج‌ شده، پرداخت غرامت برای آنچه از دست رفته و این‌ همه در چارچوب نظامی که عدالتی پایدار را تضمین سازد.
همه اینها فقط در یک کشور دموکراتیک - از رودخانه اردن تا دریا - قابل حفاظت است.


ایلان پاپه عزیز، از شما بسیار سپاسگزاریم که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، وقتی که در این دوران سخت برای مردم فلسطین و برای همه مردم ستمدیده در سراسر جهان ارزشمند است.

جمع اندیشه و پیکار - آوریل 2024

مصاحبه ایلان پاپه به انگلیسی: https://peykarandeesh.org/index.php/rubriques/11-articles-in-english/1544-2024-04-23-19-48-52

مصاحبه ایلان پاپه به آلمانی: https://peykarandeesh.org/index.php/rubriques/11-articles-in-english/1545-2024-04-23-20-37-28

مصاحبه ایلان پاپه به فرانسهhttps://peykarandeesh.org/index.php/rubriques/11-articles-in-english/1546-entretien-en-france

غزه را فراموش نکنیم!فراموشی_غزه3.jpg

 در شرایطی که ساکنین غزه زیر بمباران‌های لاینقطع و وحشتناک اسرائیل بیش از ۱۰۰ هزار نفر کشته و زخمی داده‌اند و این امر در اذهان عمومی و به یمن افشاگری‌های جریانات فلسطینی و یهودی و دیگر خلق‌ها که در تضاد با دولت‌های‌شان به دفاع از فلسطین علیه این قتل‌عام پرداخته‌اند، در اقصی نقاط دنیا به حدی افشا شد که حتی رهبران دولت‌هایی مثل آمریکا و فرانسه را به تِتِه‌پِتِه انداخته، به‌طوری که دیگر نمی‌دانستند چگونه می‌توان از سیاست‌های جنایتکارانه اسرائیل دفاع کرد[1]، درست چند روز پیش از آنکه قطعنامه‌ای به سازمان ملل ارائه گشته که بنابه مفاد آن فلسطین به عنوان یک دولت تمام‌عیار به رسمیت شناخته شود، دوست قلابی خلق فلسطین و دشمن قلابی امپریالیسم یعنی ایران بنابر مصالح سیاست داخلی خود - یعنی ارضاء حزب‌اللهی‌های خودی و منحرف کردن اعتراضات داخلی و همچنین پاسداری از «عمق استراتژیک‌اش» - وارد معرکه شد و با نمایش یک «حمله موشکی»، ادوات هوایی خود را نرم‌نرم و خرامان به سوی اسرائیل روانه ساخت؛ اما این «حمله» آن‌چنان با فیس‌و‌افاده همراه بود که همه طرفین داستان از قبل از آن اطلاع داشته و آماده، منتظر موشک‌ها و پهبادها نشسته بودند. ایران هم، برای آنکه مبادا مقاصد سوئی به او نسبت داده شود، هنوز آخرین ترقه‌ به زمین نرسیده، در سازمان‌ملل اعلام نمود که پرونده‌ی پاسخ به حمله‌ی اسرائیل در دمشق و کشته شدن چند درجه‌دار سپاه پاسداران، از نظر ایران مختومه است.

این کار ایرانْ نه تنها مسئله‌ی به‌رسمیت‌شناخته‌شدن فلسطین در سازمان ملل را کاملا تحت‌الشعاع قرار داد و در کنار فشارهایی که آمریکا از جانب خود به همه کشورها وارد می‌آورد[2] باعث شد که این پیشنهاد فلسطین در سازمان ملل رد شود، اما مهمتر از آن موجبات وحدت ارتش اسرائیل با مردم خود را فراهم کرد که یک بار دیگر در مقابل یک دشمن خارجی، اتحاد ملی خود را در جهت سرکوب خلق فلسطین پیدا کردند.

مسئله غزه تحت‌الشعاع خبر این موشک‌پرانی دو‌طرفه قرار گرفت تا اسرائیل بتواند با خیال راحت «کار را تمام کند». بلافاصله پس از حمله ایران، چک سفیدی به کولون‌های کناره باختری داده شد تا با وحشی‌گری و قساوت هرچه بیشتری به اشغال و غصب خانه‌ها و زمین‌های فلسطینی بپردازند.

در‌عین‌حال پاسخ نظامی‌‌ هماهنگی که طرفداران غربی و عربی اسرائیل در جهت خنثی کردن این حمله دادند، نشان داد که شکل و شمایل دخالت نظامی- پلیسی آمریکا در منطقه  و شبکه‌ای که پس از جنگ خلیج و پایان جنگ سرد ایجاد کرده چه ابعادی دارد.

در حمله موشکی اخیر ایران به سمت اسرائیل آشکار شد که ارتش  آمریکا شبکه‌ای وسیع در خاورمیانه ایجاد کرده که در واقع دخالت‌های «خارجی» او را به‌نوعی به عملیات پلیسی «داخلی» تبدیل می‌کند. مگر نه اینکه در این «نظم جهانی» برای آمریکا دیگر داخل و خارجی مطرح نیست و همه عملیات‌ او در منطقه، عملیات پلیسی برای «حفظ امنیت و آرامش» است!

برای خنثی کردن «حمله» هوایی ایران، آمریکا گذشته از همکاری نزدیک انگلستان (و در نتیجه بحرین) و فرانسه، از مقرهای نظامی خود در عراق، کویت، امارات عربی، قطر، عربستان سعودی، اردن و همین‌طور پایگاه‌های مخفی خود در اسرائیل سود برده و موشک‌های زمین به هوای پاتریوت و همین‌طور هواپیماهای شکاری خود را از این پایگاه‌ها به هوا فرستاد تا گنبد آهنین اسرائیل را تقویت سازند.[3]

باری، اجازه ندهیم که دعواهای دیپلماتیک دولت‌ها، قتل‌عام غزه، یعنی قتل‌عامی در‌حال‌وقوع را از دیده‌ها پنهان سازد؛ اجازه ندهیم که قاتلان در خفا بچه‌های فلسطینی را سر ببرند یا آنها را از گرسنگی و بی‌دارویی به مرگی حتمی حواله دهند.

ح.س

۱۹ آوریل ۲۰۲۴

 *****

[1] نماینده آمریکا در شورای امنیت مجبور شد که به آتش‌بس رای ممتنع دهد و نماینده فرانسه اجباراً رای مثبت داد.

[2] بنابر افشاگری سایت انترسپت از تلگرام دیپلماتیک ۱۲ آوریل ۲۰۲۴ وزارت امور خارجه آمریکا. نگاه کنید به:

https://theintercept.com/2024/04/17/united-nations-biden-palestine-statehood/

[3] نگاه کنید به:  https://theintercept.com/2024/04/14/israel-iran-regional-war/

سخنرانی_در_فرانکفورت2_Copy_Copy.jpg سخنرانی مژگان نوی،انگلیسی

https://www.youtube.com/watch?v=hKEazZPgBR4

 The war on Gaza and Israeli 05.04.2024