همانطور که در مقدمۀ بخش اول شرححال شهدای سازمان پیکار آمده است، با تقاضا از خانوادهها و رفقا، تلاش ما این است که تا حد ممکن اطلاعات موثقی از رفقای شهیدمان در مجموعهای منسجم بهصورت یک کتاب ارائه دهیم.
برای آنکه جمعآوری این اطلاعات به کاملترین و موثقترین شکل ممکن انجام پذیرد، گذشته از اسنادی که طی این چهل سال بهمرور جمعآوری شده، شرححالها میبایست بر دانستهها، اطلاعات و خاطرات کسانی استوار باشد که این شهدا را میشناخته و بهنحوی با آنها در ارتباط بودهاند. کوشش ما این است که با یاری شما، نفسِ این فعالیت، در سطح وسیعتری نسبت به امروز، در شکل جمعی و متکی بر دانستههای بازماندگان و نزدیکان شهدا باشد که تحقق این هدف دو وجه دارد:
یکی اضافه و کامل کردن اطلاعات تاکنون بهدستآمده و دیگری تصحیح و تصدیق این اطلاعات؛ زیرا کاملاً محتمل است که در اطلاعات بهدست آمده چهبسا چهل سال فاصلۀ تاریخی، حافظهها را کدر ساخته و نکتههایی خلاف واقع به شرححال رفقا رسوخ کرده باشد. بههمین دلیل از رفقا تقاضا داریم با نگاهی انتقادی بر این اطلاعات ما را کمک کنید تا با یک کار جمعی نکات احیاناً اشتباه را تصحیح کنیم. هدف از انتشار شرححال شهدا تجلیل و قدردانی از آنها در این مبارزۀ تاریخساز است و همچنین سندیست بر جنایات رژیم جمهوری اسلامی که هرگونه اطلاعات خلاف واقع یا غلوآمیز، به اصالت این اسناد لطمه خواهد زد.
ضمناً تأکید داریم که تنها راه تماس با جمعی که این مهم را بهعهده دارد آدرس "سایت اندیشه و پیکار" ( این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید ) است.
رساندن اطلاعات و نظرات از طریق واسطه و میانجی کار تمیزدادن سره از ناسره را دشوار میکند.
با سپاس جمع اندیشه و پیکار
به خانوادههای بهخاکافتادگان، دوستان و رفقا:
شرححال شهدای سازمان پیکار- مجموعۀ پنجم:
۲۰۱- ويکتوريا دولتشاهی
با استفاده از نشریۀ پیکار شماره ۱۱۸ دوشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۶۰ و "پیکارِ غرب" نشریۀ سازمان پیكار در کرمانشاه.
رفیق ویکتوریا دولتشاهی سال ۱۳۴۲ در یک خانوادۀ سرشناس کرد در کرمانشاه به دنیا آمد. او دختر سرزندهای بود که به تاریخ و ادبیات علاقه داشت. در دوران قیام ۱۳۵۷ فعالانه در تظاهرات و حرکتهای تودهای شرکت کرد و پس از قیام به سازمان پیکار پیوست و در تشکیلات دانشجویی–دانشآموزی (دال دال) کرمانشاه سازماندهی شد.
او امتحانات نهایی سال چهارم نظری را در دبیرستان پروین اعتصامی به پایان رسانده بود که در اول تیرماه ۱۳۶۰ دستگیر شد. پاسداران حتی یک برگه از آنچه که بهاصطلاح خودشان مدرک جرمی باشد از او پیدا نمیکنند. ولی مدرک از نظر رژیم چیزی جز شرکت فعال او در مبارزات دبیرستان نبود و رژیم خواستار اشد مجازات برای ویکتوریا شد. از همه مهمتر، خشمی بود که جلادان رژیم از مقاومت و دفاع او در طی بازجویی به دل داشتند. پس از دستگیری، او را با چند زندانی دیگر در سلولی کوچک که فقط سوراخی برای نفس کشیدن داشت به بند میکشند. در برخوردهای اولیه با زندانبانان یکی از عوامل رژیم به نام حاجی معطری (جلاد اعزامی از تهران) برای تضعیف روحیۀ انقلابی زندانیان وارد سلول میشود و کمونیستها را به باد تهمت و توهین میگیرد. رفیق ویکتوریا آرام نمینشیند و به روی او تف میاندازد. جلاد که چنین انتظاری نداشته، خشمگین و ناراحت او را به سلول انفرادی برده و زیر شکنجه قرار میدهد، اما ویکتوریا همچنان با روحیهای عالی به خواندن سرودهای انقلابی میپردازد و با هر ضربهای که جلاد فرود میآورد صدای سرود خواندن او رساتر میشود، تا جایی که بالاخره حاجی معطری جلاد فغان برمیآورد که تو با این کارت مرا دیوانه کردی! رفیق در اعتصاب غذا علیه شرایط وحشتناک زندان نیز شرکت میکند. این اعتصاب اگر چه ناموفق بود، ولی صدای اعتراض دهها تن از زندانیان زن را منعکس ساخت؛ آن هم در زندانی که رئیس بندش یک زنِ متهم به قتل است و رژیم برای شکستن روحیۀ زندانیان از زنان شوربخت و ناآگاه زندانیان عادی استفاده میکند؛ در زندانی که در آن شپش و کثافت بیداد میکند و زندانیان از کوچکترین حقی برای اعتراض محروم هستند.
به خانوادههای بهخاکافتادگان، دوستان و رفقا:
شرححال شهدای سازمان پیکار- مجموعۀ چهارم:
۱۵۱- محمدهاشم حقبیان
رفیق محمدهاشم حقبیان سال ١٣٣٣ در یك خانوادۀ كشاورز در روستای امیرآباد از توابع نور استان مازندران متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان روستا و سپس در آمل به پایان برد. با کسب لیسانس در رشتۀ حسابداری از دانشگاه مازندرانِ بابلسر فارغالتحصیل شد. در دانشگاه به فعالیت سیاسی روی آورد. پس از قیام ۱۳۵۷ به تشكیلات سازمان پیکار در شهرستان نور مازندران پیوست و همراه برادرش علیاكبر به تبلیغوترویج در میان روستاییان و زحمتكشان كشاورز.دست میزد. او توانست با كمك مردم سیصد هكتار زمینِ متعلق به سه فٸودال را بین زحمتكشان بیزمین تقسیم كند. رفیق محمدهاشم، به کار و آموزش رایگان در مزارع برنج نیز میپرداخت.
او انسانی آرام بود که با شوق نظرات و نشریات سازمان را پخش میکرد. در تظاهراتی در شهر آمل مورد حملۀ مأموران جمهوری اسلامی قرار گرفت که با اصابت ترکش یک سهراهی به پایش زخمی شد و به بیمارستان منتقلش کردند؛ او توانست به کمک برادرش و یک پرستار از دست پاسداران فرار کند.
اوایل شب پنجم تیرماه ۱۳۶۰ نزدیك به پنجاه پاسدار به خانۀ آنها حمله كرده، رفیق و برادرش را كه از هواداران فداییان اقلیت بود، دستگیر كردند. پاسداران تعدادی کتاب و نشریۀ مربوط به سازمان پیکار را در منزلشان پیدا کردند که متعلق به محمدهاشم بود. این نشریهها بهعنوان مدرک جرم در دادگاه استفاده شد. آنها در روز ۱۷ یا ۱۸ تیرماه در شهرستان نور و در دادگاه انقلاب محاكمه و به اعدام محكوم شدند.
در روزنامههای رسمی اتهامات رفیق محمدهاشم و برادرش چنین اعلام شد:
"طرفداری از سازمان پیکار، فعالیت مستمر و شرکت در درگیریهای شهرهای آمل، قائم شهر و گنبد و تبلیغ به نفع گروهکهایی که در وقایع گنبد و کردستان نقش عمدهای داشتند، همچنین گمراه کردن نوجوانان و فراهم نمودن زمینۀ تسهیلات و خلافکاریها برای دشمنی با حکومت جمهوری اسلامی. مرتد، مفسد و محارب با خدا".
به خانوادههای بهخاکافتادگان، دوستان و رفقا:
شرححال شهدای سازمان پیکار- مجموعۀ سوم:
خانوادههای بهخاکافتادگان، دوستان و رفقا:
همانطور که در مقدمۀ بخش اول شرححال شهدای سازمان پیکار آمده است، با تقاضا از خانوادهها و رفقا، تلاش ما این است که تا حد ممکن اطلاعات موثقی از رفقای شهیدمان در مجموعهای منسجم بهصورت یک کتاب ارائه دهیم.
برای آنکه جمعآوری این اطلاعات به کاملترین و موثقترین شکل ممکن انجام پذیرد، گذشته از اسنادی که طی این چهل سال بهمرور جمعآوری شده، شرححالها میبایست بر دانستهها، اطلاعات و خاطرات کسانی استوار باشد که این شهدا را میشناخته و بهنحوی با آنها در ارتباط بودهاند. کوشش ما این است که با یاری شما، نفسِ این فعالیت، در سطح وسیعتری نسبت به امروز، در شکل جمعی و متکی بر دانستههای بازماندگان و نزدیکان شهدا باشد که تحقق این هدف دو وجه دارد:
یکی اضافه و کامل کردن اطلاعات تاکنون بهدستآمده و دیگری تصحیح و تصدیق این اطلاعات؛ زیرا کاملاً محتمل است که در اطلاعات بهدست آمده چهبسا چهل سال فاصلۀ تاریخی، حافظهها را کدر ساخته و نکتههایی خلاف واقع به شرححال رفقا رسوخ کرده باشد. بههمین دلیل از رفقا تقاضا داریم با نگاهی انتقادی بر این اطلاعات ما را کمک کنید تا با یک کار جمعی نکات احیاناً اشتباه را تصحیح کنیم.
هدف از انتشار شرححال شهدا تجلیل و قدردانی از آنها در این مبارزۀ تاریخساز است و همچنین سندیست بر جنایات رژیم جمهوری اسلامی که هرگونه اطلاعات خلاف واقع یا غلوآمیز، به اصالت این اسناد لطمه خواهد زد.
ضمناً تأکید داریم که تنها راه تماس با جمعی که این مهم را بهعهده دارد آدرس "سایت اندیشه و پیکار" (این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید) است. رساندن اطلاعات و نظرات از طریق واسطه و میانجی کار تمیزدادن سره از ناسره را دشوار میکند.
با سپاس
جمع اندیشه و پیکار
به خانوادههای بهخاکافتادگان، دوستان و رفقا:
شرححال شهدای سازمان پیکار- مجموعۀ دوم:
۵۱- فریبا الهیپناه
با استفاده از سایت بیداران
رفیق فریبا الهیپناه مردادماه ۱۳۴۰ در تهران به دنیا آمد. پس از فارغالتحصیلی در رشتۀ ریاضی- فیزیك، برای تحصیل در رشتۀ دبیریِ ریاضی سال ۱۳۵۸ وارد دانشكدۀ تربیت معلم تهران شد. او در بخش دانشجویی- دانشآموزی سازمان پیکار (دال.دال) فعالیت میکرد. با شروع ضربات به سازمانها و گروههای سیاسی در تابستان ۱۳۶۰ ارتباطات او هم قطع شد و به اجبار مدتی در خانۀ رفقای دیگر مخفی بود. رفیق فریبا در آبان ۱۳۶۰ در یكی از خیابانهای تهران دستگیر و پس از شكنجههای بسیار، ۱۶ آذر همان سال در كمتر از یك ماه در اوین تیرباران شد و پیکرش را در خاوران دفن کردند.
۵۲- پروانه امام
رفیق پروانه امام سال ۱۳۳۹ در خانوادهای متمول در تهران به دنیا آمد. نوۀ دختری آیتالله سیدابوالفضل زنجانی بود. سال ۱۳۵۸ پس از اخذ دیپلم برای ادامۀ تحصیل در رشتۀ برق وارد دانشگاه صنعتی اصفهان شد.
پروانه در تاریخ ۴ فروردین ۱۳۶۱ همراه نامزدش، رفیق شهید حسین نیستانكی در خانۀ چاپ سازمان پیکار در اصفهان دستگیر شد.
در روزنامۀ اطلاعات روز سوم خرداد ۱۳۶۱ آمده بود: "كلیه ارگانهای سازمانی پیكار نابود شد" و در ادامه با ذكر اسامی هفت نفر از رفقا به دستگیری ۴۵ تن از رفقای تشكیلات اصفهان نیز اشاره شده بود، در باره رفیق پروانه نوشته بود: "پروانه امام، با نام مستعار آذر، عضو كمیتۀ مروجین".
پروانه ۲۹ اسفند۱۳۶۱ در شهر اصفهان به جوخۀ اعدام سپرده شد. جسد او را در مقابل دریافت پول تیر به خانوادهاش تحویل دادند! خانواده، جسد پروانه را به تهران حمل و در قطعه ۹۴ ردیف ۱۵۳ شماره ۶ بهشتزهرا دفن کردند.
شرححال شهدای سازمان پیکار- مجموعۀ اول
۱- غلامرضا آجرپی
رفیق غلامرضا آجرپی ۲۵ تیرماه ۱۳۳۷ در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پس از تحصیلات متوسطه، در هنرستان صنعتی آن شهر به تحصیلات خود در رشتۀ برق ادامه داد. بعد از قیام به سازمان پیكار پیوست و با نام مستعار داوود به فعالیت علیه رژیم جمهوری اسلامی پرداخت. در اوایل سال ۱۳۶۰ او و دو تن دیگر از اعضای سازمان - شهدای پیکارگر سعید دادخواهان و علی ظروفی - در كرمانشاه در تور سپاه که درواقع برای مجاهدین تدارک دیده شده بود، افتاده و دستگیر شدند. آنها با پنهانكاری و همكاری خانوادههای اعضا و هواداران سازمان در این شهر بیآنكه توسط رژیم شناسایی شوند، در پاییز همان سال از زندان دیزلآباد آزاد شدند. رفقا در زندان، تشکیلات هواداران پیکار را بنیان نهادند که حتی پس از آزادی آنها تا اواخر مرداد ۱۳۶۱ همچنان پابرجا بود. غلامرضا به دنبال خاموشی سازمان پیكار در اواخر سال ۱۳۶۰، در تشكلی به نام "سازمان كمونیستی پیكار در راه آزادی طبقه كارگر" در كنار تعدادی از اعضا و هوادارن سابق سازمان به فعالیت خود تا زمان آخرین دستگیری ادامه داد.
رفیق غلامرضا متأهل بود و در اوایل مهرماه ۱۳۶۲ که دوباره دستگیر شد، بهعنوان تكنیسین برق در كارخانهای در حومۀ تهران به كار اشتغال داشت. همسرش نیز با او دستگیر شد و چند سالی را در زندان گذراند. غلامرضا پس از تحمل ۲۲ ماه حبس توأم با شكنجههای جسمی، روحی و سلولهای انفرادی طولانی مدت در بازداشتگاه توحید (كمیتۀ مشترك سابق) و زندان اوین، در اواخر سال ۱۳۶۳ محاكمه و پس از تأیید حكم اعدامی كه توسط آخوند حسینعلی نیری، حاكم شرع در اوین صادر شد، در سالروز تولدش در سن ۲۷ سالگی به اتفاق رفقا شهرام محمدیانباجگیران و علی ظروفی كه هم پروندهای او بودند، به اتهام فعالیت در سازمان پیکار، در ۲۵ تیر ماه ۱۳۶۴ در زندان اوین اعدام شد.
نوشتهای از یک همبند:
"غلامرضا سال ۱۳۶۳ وارد بند ۳، اتاق ۶۴ بهاصطلاح آموزشگاه شد. پدرش در کوره پزخانه کار میکرد، به این خاطر نام فامیلش آجرپی بود؛ پدر پنج ماه از سال برای کار مجبور میشد خانواده را ترک کند. این اولین ارتباط طولانیمدتم با یک کارگر بود. زمانی که غلامرضا از سختیهای زندگی و محیط اطرافش میگفت،
سالها پیش، در شهریور ۱۳۶۴ در کتاب "از آرمانی که میجوشد" مجموعهای از یادنامهها، وصیتنامهها و همچنین عکسهایی از رفقای شهیدی که در چارچوب بخش مارکسیستی- لنینیستی سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان پیکار فعالیت داشتند، منتشر کردهایم. اینک قصد داریم پس از جمعآوری اطلاعات جدید و رفع برخی کاستیها، مجموعۀ کاملتری را به صورت یک کتاب در اختیار عموم قرار دهیم؛ برای تحقق این منظور از خانودهها و نزدیکان این عزیزان، از دوستان و رفقایشان تقاضا داریم ما را در این مهم یاری دهند و در تصحیح و تکمیل لیست کنونی که یقیناً هنوز کمبودهای فراوانی دارد در کنار ما باشند.
ما به مرور بخشهایی از این لیست را بر روی سایت منتشر میکنیم تا پس از گرد آمدن بیشترین اطلاعات در پایان به شکل یک یادنامۀ پرافتخار به تاریخ جنبش کمونیستی سپرده شود. برای ما انتشار و تجلیل از خاطرۀ رفقای شهید، ادای دین و انجام مسئولیتیست در برابر رفقای به خون خفته و خانوادههای زجرکشیدۀ آنان!
در عینحال جا دارد از رفقایی یاد کنیم که سالیان دراز در دهلیزها، انفرادیها، تابوتها... شکنجه شدند، از زندانیان همبندی که طعم آخرین وداع و بوسه را همواره با خود دارند، از آنانی که با گوشجان فریاد مقاومتها را شنیده و سپس تیرها و تکتیرها را! رفقایی جانبدر برده با خاطراتی جانکاه.
تکفیر مؤمنان
(در پاسخ به آذرخش)
"ما هرگز کاملاً با زمان حالِمان معاصر نیستیم؛ تاریخ با چهرۀ پوشیده پیشمیرود؛ در هر پرده با نقاب پردۀ قبل وارد میشود و ما هیچ چیز از نمایشنامه به یاد نمیآوریم؛ هر بار که پرده بالا میرود، باید نخها را دوباره بههم گِرِه زد.
مناسک حج اول ماه مه را بجا بیاوریم! (قُربةً إلى البرولتاریا)
امسال، اول مه ۲۰۱۹ همزمان با چهلمین سالگرد قیام ۱۳۵۷ برگزار میشود و از آنجا که چپ خارجنشین ما،
از خلال پروازهای ذهنی مکرر خود میان شیکاگو و هفت تپه، یدِ طولایی در بههم بافتن آسمان و ریسمان پیدا کرده است،
در ابتدا دشوار بود که اخبار مربوط به این جنبش اعتراضی را شنید و به درستی آن را فهمید و اصلاً به زحمتکشان اندیشید، چرا که صدای اعتراض کامیونداران و کارفرمایان کوچک و جیغ و فریادهای آنان به شدت بوی گازوئیل و غرولندهای "طبقۀ متوسط" را می داد.
اما وقتی گُردانی از پلیسهای ضدشورش زیر رگبار سنگفرشهای "زیباترین خیابان جهان" در مقابل توریستهای ژاپنی حیران و وحشتزده، دُمشان را روی کولشان میگذارند و بُزدلانه فرار میکنند؛ وقتی با دو چشم میبینی که چطور زردپوشان نقابدار، آنان را زیر مشت و لگد گرفتهاند؛ وقتی میشنوی «نمایندگانی» که دولت برای مذاکره احضار کرده، از طرف دیگران به مرگ تهدید شده و در نتیجه نخستوزیر را قال گذاشتهاند؛ وقتی نمایندگان پارلمان تهدید به مرگ میشوند و مقرهای آنها در شهرستانها مورد حمله قرار می گیرد؛۱
در اواسط سال های ۹۰ پس از چندسال انتشار نشریه اندیشه و پیکار زمانی که براستی بر ما آشکار شد که ابعاد بحران جنبش کمونیستی بین المللی بسیار عمیق تر از آن است که پاسخ به آن از عهده یک جریان و یک نیروی خاص برآید به سراغ متفکرین و محققین مارکسیست رفتیم.
حاصل این تلاش که عمدتا به همت تراب حق شناس انجام گرفت، مجموعه ترجمه های کنگره بین المللی مارکس بود. ما به عنوان نشریه ای که سهمی کوچک در برگزاری کنگره به عهده گرفته بود، در جریان تدارک کنگره در رابطه با محققین و دانشگاهیان مارکسیست قرار گرفته و با دست اندرکاران آن به نحوی نزدیکتر آشنا شدیم.
در جریان این ملاقات های حضوری امکان دیدار با سمیر امین برای ما فراهم آمد. در همین چارچوب بود که هنگام تدارک ترجمه های جلد دوم کنگره بین المللی مارکس (سپتامبر ۱۹۹۸) تصمیم گرفتیم که ویژه نامه ای مختص سمیر امین ضمیمه آن سازیم. با این هدف، از او تقاضای مصاحبه ای کردیم که او پیشنهاد ما را مثل همیشه با صمیمیت پذیرفت.
(نوشته زیر مبنای بحثی شفاهی است که در سمینار "صدمین سال انقلاب اکتبر" ارائه شد؛ این نشست به ابتکار و همّت رفقای «جمعی از کمونیستها» در فرانکفورت در تاریخ ۲۷ و ۲۸ اکتبر ۲۰۱۷ برگزار گردید. (برای اطلاع بیشتر از این سمینار نک به https://rishehaa.wordpress.com ) واضح است که مباحث شفاهی مطروحه در جریان سمینار، به واسطۀ بحثها و سؤالاتی که به دنبال داشت با متن فعلی تفاوتهایی دارد و برای اطلاع یافتن کامل از این نشست باید به فایل صوتی هم مراجعه کرد.)
قبل از آغاز بحث، چند هشدار ضروری به نظر میرسد:
- بحث ما در مضامین تئوریک خود، به تضاد جنسیتی برخورد نمیکند و حداقل از این نقطه نظر ناکامل است. تضاد جنسیتی به عنوان اساس مفهوم جمعیت - که خود بنیادیترین مقوله در "نیروهای مولده" است - باید در مفصلبندیِ خود با تضادِ کار و سرمایه مورد بررسی مشخص قرار گیرد. امری که در چارچوب بحث کنونی ناممکن بود؛ در نتیجه کل بحث ما صرفاً بر تضاد کار و سرمایه متکی است.
- در بحثِ فعلی تلاش میشود با رهیافت رایجِ تاریخ عقایدی- تاریخ وقایعی مرزبندی شود و از نتیجۀ منطقیِ چنین برخوردی که چیزی نیست مگر دستچین کردنِ بعضی "مواضع" در تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی، اجتناب گردد. این رهیافت را که میتوان "کاتالوگی دیدنِ برنامه انقلابی" توصیف کرد، یعنی گزینش در میان کاتالوگی از مواضع که از کاتالوگی از وقایع استخراج شده و خود را به صورت کاتالوگی از مفاهیم و مقولات و مواضع تجریدی عرضه میکند و نسخهای میشود که برای هر انقلابی از قبل پیچیده شده است، ما از مدتها پیش "برنامهگرایی" خواندیم.
سخنرانی در مراسم یادمان کشتار زندانیان سیاسی - فرانکفورت١
۱۹ نوامبر ۲۰۱۷
Felicitas Treue: "Repression und Gesellschaft"
19. Nov. 2017-Frankfurt
ترجمه بهرام قدیمی
شب خوبی برایتان آرزو می کنم. ابتدا میخواهم به خاطر آن که از من دعوت کردهاید تا در این مراسمِ "یادمان بیست و نهمین سالگرد اعدامهای دستجمعی در ایران" شرکت داشته باشم، از شما تشکر کنم. میخواهم با شما تأملاتی را در مورد سرکوب سیاسی و سرکوب دولتی شریک بشوم؛ تأملاتی در مورد مکانسیم و تأثیرات آن روی جامعه و جمع و همچنین تأملاتی در باره "به یاد آوری".
امسال اول ماه در پاریس در شرایط خاصی از مبارزه طبقات برگزار شد. در واقع اول ماه مه امسال به وضوح و شاید برای اولینبار نشان داد که مبارزۀ طبقاتی در دورانی جدید به سر میبرد. دورانی که جنبش "شب ایستاده" فرانسه یکی از دادههای اساسی آن است و شاهد آنیم که در آن تا چه حد مفهوم مطالبات کارگری در طی دو دهۀ گذشته تغییر کرده و جنبش کارگری به لحاظ مطالباتی در وضعیتی تدافعی به سر میبرد و تقریباً میتوان گفت مطالبه، مشروعیتِ خود را از دست داده است. این وضعیت تدافعی در فرانسه چیز جدیدی نیست اما این بار به برکت وجود "شب ایستاده" آن روی سکه هم آشکار شد.
لوموند دیپلماتیک دوشنبه ۱۲ ژانویه ۲۰۱۵
پس از سوء قصد در ساختمان مجله شارلی اِبدو، میلیون ها نفر در سراسر فرانسه، در روزهای شنبه و یکشنبه (۱۰ و ۱۱ ژانویه) به تظاهرات پرداختند۱.