تحولات اخير در فلسطين
بحث و گفت و گو در پالتاک


برگرفته از سايت اتحاد سوسياليست ها

قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم

رادیو همبستگی: مصاحبه با تراب حق شناس

انتخابات فلسطين: حماس، الفتح چشم انداز

همين مصاحبه در سايت راديو برابری

رادیو پژواک - ونکور: گفت و گو با تراب حق شناس
در مورد پيروزی حماس در انتخابات فلسطين

اسرائيل که تصميم گرفته است ديگر "خرگوش" نباشد، حالا خودش يک درنده شده است.
نيما دريامدی
ستون نويس ايرانی تبار سوئدی
ترجمهء علی اميدی

يادداشت مترجم:
اين نوشته را از روزنامه "سيتی"، سه شنبه چهارم اکتبر ۲۰۰۵ برگرفته ايم. سيتی يکی از روزنامه های پرتيراژ صبح در سوئد می باشد که به رايگان توزيع می شود. نويسنده در پیِ سفری به اسرائيل و ديدار از موزهء يادمان جنايات نازی ها عليه يهوديان، احساس خود را از اين ديدار چنين بيان می کند: پير مردی روی صفحهء تلويزيون توضيح می دهد که چگونه گرسنگی کشيده است و می گويد: "وقتی سهميهء نان پدرم را دزديدند، تصميم گرفتم که ديگر هرگز پای بند به اخلاق نباشم. ما در جنگل بسر می برديم . جائی که فقط حيوانات درنده زنده می مانند. حيوانات کوچک مثل خرگوش ها بلعيده می شوند.

"ياد واشم" موزهء نسل کشی يهوديان در بيت المقدس است. در اين نمايشگاه، ديوارهای تنها کريدور آن از دو سو، سفر دراز يهوديان را در راستای صدها سال نشان می دهد و احساس ديدارکننده را به خود جلب می کند.
در اين نمايشگاه چيزی که تا به حال نديده و يا در باره اش نخوانده باشم وجود ندارد. ولی بهر حال انبوه رنجهای محفوظ و نگه داری شده بر همه چيز غالب است. دوست ندارم در برابر ديگران گريه کنم. اينجا در واقع برای من جای مناسبی نيست. نامه ها، عکسها و فيلمهائی که در آنها بازنشستگان از خاطرات باور نکردنی دوران کودکی شان ياد می کنند، موضوعاتی متعلق به گروهی از انسانها، که از ديدگاه انسانی، رفتاری غير انسانی را که بر آنها اعمال شده است بر می شمرند. در هر غرفهء جديد سوزشی به چشمانم سرايت می کند و من مقاومت می کنم.
اين بار بر خلاف گذشته، در بر خورد با ماجرای نسل کشی يهوديان، احساس می کنم که بُعدی از اين فاجعه ناديده گرفته می شود. هميشه نسل کشی را چيزی پايان يافته می انگاشتم که ديگر نبايد تکرار شود. اما نسل کشی پايان نگرفته است.

تاثيرات آن ادامه دارد. هنوز از آن نسل کشی همچون سندی استفاده می شود که به اسرائيل حق می دهد( بهر شکلی) از خود دفاع کند و همدردی جهانيان را به سوی مردم خويش جلب نمايد. اما يک اشغالگری با همه جنايايتش در پشت آن نسل کشی پناه گرفته است.

به راحتی می توان فهميد که ملتی برای آنکه نسل کشی را بار ديگر، خود، تجربه نکند به همه کار دست می زند. به همه کار، از جمله اعمال ستم عليه ملتی ديگر...

اسرائيل که تصميم گرفته است ديگر "خرگوش" نباشد، حالا خودش يک درنده شده است.

در اولين روز اقامتم در فلسطين، سر يک کودک از فاصله ای نزديک مورد اصابت گلوله (اسرائيلی) قرار گرفت. روز دوم خبر رسيد که زنی باردار دو قلوهای خود را ازدست داده زيرا در پست نگهبانی (اسرائيلی) اجازه عبور به سوی بيمارستان به او نداده اند. روز بعد شاهد خانه ای بودم که توسط بولدوزر (اسرائيلی) ويران شده بود. يک خانواده هشت نفره از کودک و زن و پير، در هم شکسته شده بود. دست آخر ، آن روز که منع عبور و مرور بود کودکی به خاطر حضورش در يک بالکن گلوله خورد.

بيرونِ موزه پيکره ياد بود يک کودک ديده می شود. در محل ورودی آن، عکس بچه هايی با لُپ های گرد به چشم می خورد. نمی خواهم فکر کنم که عکس، نمايانگر آخرين روزهای کودکان باشد.

در اتاقی تاريک و پوشيده از آئينه، شمع کوچکی توسط آئينه ها دو تا می شود و بازتاب دوبارهء آنها، تعداد شمع ها را به بی نهايت می رساند. آدمی احساس می کند که در فضائی پر ستاره و بی انتها قرار گرفته است. هر ستاره ای نامی دارد که صدائی آن را می خواند و عمر کودک را بيان می کند. نام بچه هائی که در کوره ها سوختند و به شکل دود از دودکش به ازادی راه يافتند!

تسليم می شوم و خود را به گريه می سپارم. ساکت و آرام...

روزی هم بنای ياد بود برای کودکان فلسطينی ساخته خواهد شد . آنگاه فرزندان ما از ما خواهند پرسيد که چرا کاری نکرديم.


۵ اکتبر۲۰۰۵

ادعانامه ای عليه اشغالگری اسرائيل
لوموند ۳ ژوئن ۲۰۰۶
ترجمه ی سعيد رهرو

اشاره: تا درون جبهه ی دشمن منسجم است کاری چندان عليه او نمی توان انجام داد. ادامه ی مبارزه ای همه جانبه در داخل و خارج سرانجام نيروی متجاوز و سرکوبگر را با تناقضات داخلی مواجه خواهد کرد و او را از درون به تسليم خواهد کشاند. از نيکسون نقل کرده اند که آنچه آمريکا را به قبول شکست در ويتنام واداشت نه موشک های سام ۷ و سام ۷ شوروی بلکه جوانان آمريکايی بودند که در خيابانها دست در دست يکديگر عليه جنگ به تظاهرات پرداختند. دوگل هم زمانی صدای انقلاب مردم استقلال طلب الجزاير را شنيد که در فرانسه فريادهای اعتراض به ادامه ی جنگ استعماری به مسأله ی روز همگان بدل شد. شاه هم به همين ترتيب «صدای انقلاب مردم را» شنيد. آمريکای متجاوز و امپرياليست نيز به همين نحو بايد فرياد توده های ستمديده را بشنود. اما انسجام درونی دشمن به آسانی فرو نمی ريزد. اين ثمره ی مبارزه ای پرحوصله و درازمدت است. فشار مبارزه ی همه جانبه بايد چنان مستمر باشد که حاکمان بفهمند ديگر تکيه بر سرنيزه و ادامه ی حکومت برايشان ميسر نيست.
باری، با ادامه ی مبارزات مردم فلسطين و مقاومت آنان، جبهه ی درونی دشمن دارد ترک بر می دارد. آنچه در اينجا می خوانيد تنها نمونه ای ست (مترجم).

گوينده ی درجه ی اول کانال ۱ تلويزيون اسرائيل، پس از تقريباٌ ۴۰ سال خدمت وفادارانه در تلويزيون دولتی، راه ديگری در پيش گرفت. حييم باوين که ۷۲ سال دارد، در يک فيلم مستند که دارای ۶ بخش است و هم اکنون در کانال ۲ تلويزيون خصوصی اسرائيل نشان داده می شود، ادعانامه ی شديد اللحنی عليه اشغال سرزمين های فلسطينی توسط اسرائيل ارائه داده است. به نظر مستعمره نشينان (کولون ها) که قرار است نوار غزه را در ماه اوت تخليه کنند و لذا از همين حالا دچار نگرانی اند، اين خيانتی غيرقابل بخشش است. نمايندگان کولونها خواستار شده اند که «آقای تلويزيون» از کار برکنار شود.

حييم باوين دو سال، دوربين به دست، سرزمين های اشغالی را زيرپا گذاشت، با متعصب ترين کولون های ساحل غربی به گفتگو پرداخت و صحنه های روزمره ی زندگی فلسطينی ها را که جلوی پست کنترل نظامی مجبور به توقف و انتظارند به تصوير کشيد. حرف های تند و خشونت آميز و نژادپرستانه ی کولون ها، تکبر و بيرحمی سربازان، تحقير فلسطينی ها (حتی اگر زن، بچه يا سالخورده باشند) که در فيلم «زمين کولون ها» گزارش شده تازگی ندارد و طی چهار سال انتفاضه [دوم] رابطه بين اسرائيلی ها و فلسطينی ها هرچه بدتر شده است. اما شخصيت تهيه کننده ی اين فيلم مستند و کانال ۲ تلويزيون که تصميم گرفته اين واقعيات را پيش چشم همگان بگذارد و فيلم را در برنامه اول سرشب پخش کند نيرويی استثنائی به اين شهادت ها می دهد.

حييم باوين که خود يکی از بنيانگذاران تلويزيون دولتی اسرائيل است تا کنون به اين بسنده می کرد که با حفظ بی طرفی آشکار، برنامه ی اخبار سرشب را اجرا کند. اما اين مرد که محبوبيت عامه دارد، به رغم اينکه از فيلمش دفاع می کند به اردوی «چپ ها» پيوسته که استعمارگری و اشغال را تقبيح و تحقير می کنند. او می گويد: «من نيستم که بيشتر به چپ متمايل شده ام، بلکه جامعه است که بيشتر به راست درغلتيده است». به عقيده ی تام سِگِو، يکی از مفسران بزرگ اسرائيل موضعگيری حييم ياوين می تواند شهروند عادی اسرائيلی را به فکر بيندازد که «اين آقا، وجدان اسرائيل است و اگر او به اين نتيجه گيری ها رسيده چه بسا خيلی ها همين احساس را داشته باشند».

چنين واکنشی از يک شهروند عادی اسرائيلی به اين دليل طبيعی می نمايد که حييم ياوين صريحاً در فيلم اظهار می دارد: «از سال ۱۹۷۷ که سرزمين های فلسطينی به اشغال اسرائيل درآمد، ما فاتحان بيرحم و اشغالگرانی بوده ايم که ملتی ديگر را که مدعی مالکيت همين سرزمين است سرکوب کرده ايم.» و اضافه می کند: «ما بايد به يک انقلاب در ذهنيت خود دست بزنيم. فلسطينی ها يک ملت اند و ما بايد اين سرزمين را با آنها قسمت کنيم». اين ژورناليست که در فيلم خود به کولون ها امکان داده است که هرچه می خواهند بگويند بر همدستیِ جامعه ی اسرائيل با کولون ها انگشت می گذارد و نشان می دهد که چگونه طی ۳۸ سال، اين جامعه استعمار سرزمين فلسطين را (که هم اکنون مورد انتقاد واقع شده) تأييد و تشويق کرده است. حيثيت و محبوبيت حييم باوين به او امکان می دهد که کولون ها را که معمولاً از گفتگو با مطبوعات خودداری می کنند به سخن گفتن و بحث بکشاند. او با دوربينی که در دست دارد به راه خود ادامه می دهد، سربازان را به پرسش می گيرد و می کوشد دربرابر يک پست کنترل نظامی بين رهگذری فلسطينی که دختربچه اش را که به گريه افتاده به همراه دارد و سرباز مأمور کنترل که به آنها اجازه عبور نمی دهد ميانجی شود و با جمله ی زير تماشاگر را به فکر می اندازد:

«برای رهايی از اين فلاکت حقيقتاً کاری از دستم ساخته نيست، جز آن که اين وضع را به تماشای عموم بگذارم تا نه خودم، نه کسانی که با من همنظر اند نتوانيم فردا بگوييم که ما هيچ نديديم و نشنيديم و ندانستيم».

مردم اسرائيل از اين پس، با فيلم «زمين کولون ها» مانيفستی ضداستعماری در دست دارند که به خصوص برايشان قابل فهم است. اينک که کمتر از سه ماه به تخليه ی نوار غزه باقی مانده، تهيه ی اين فيلم اقدامی ست بجا که در کنار کتابی که اخيراً تحت عنوان «زمين اربابان» منتشر شده قرار می گيرد. يک ژورناليست چپگرا به نام آکيو الدار و يک استاد دانشگاه به نام اديت زرتال مشترکاً اين کتاب کم نظير و فشرده را نوشته اند. آنها نيز به سبک خود اقدامات اشغالگرانه ی اسرائيل را افشا و محکوم می کنند.

(منتشر شده در آرش شماره ۹۲ اوت ـ سپتامبر ۲۰۰۶)

در حالی که ۸۵۰۰ اسرائيلی غزه را ترک کرده اند، طی کمتر از يک سال، ۱۲ هزار نفر در ساحل غربی مستقر شده اند
ژيل پاری
لوموند ۲۹ اوت ۲۰۰۵
ترجمه ی سعيد رهرو

فردای روزی که ارتش اسرائيل آخرين کولون های يهودی را از غزه تخليه کرد، يک نظرخواهی عمومی که در روزنامه ی اسرائيلی يديعوت احرنوت، مورخ ۲۶ اوت، منتشر شده نشان می دهد که اکثريت، يعنی ۵۴ درصد از پاسخ دهندگان، از برچيدن کولونی های جديد در ساحل غربی جانبداری می کنند و ۴۲ درصد با اين نظر مخالف اند. با و جود اين، بنا بر آنچه در روزنامه ی معاريف آمده مستعمره سازی (ساختن کولونی های مهاجرنشين يهودی) کاهش نيافته است. اين روزنامه در همان تاريخ خاطر نشان می کند که بنا به آماری که وزارت کشور اسرائيل منتشر کرده در فاصله ی سپتامبر ۲۰۰۴ تا ژوئيه ۲۰۰۵ تعداد ۱۲ هزار نفر از کولون ها در ساحل غربی مستقر شده اند که استقرار ۶ هزار نفر از آنان فقط در سال ۲۰۰۵ صورت گرفته است.

بنا بر روزنامه ی معاريف، از زمانی که نقشه ی عقب نشينی از غزه مطرح شده ۱۸ هزار نفر کولون های جديد در متعصب ترين کولونی های ساحل غربی از جمله در شهرک های شديداً مذهبی نزديک به خط سبز (خط آتش بس سال ۱۹۶۷) مستقر شده اند. از آنجا که عقب نشينی از غزه تنها شامل ۸۵۰۰ نفر شده، آمار کولونی سازی و استقرار مستعمره نشينان آشکارا رو به فزونی ست. از اين پس، شمار کولونی ها در ساحل غربی از ۲۵۰ هزار نفر تجاوز می کند تازه اگر ۲۰۰ هزار نفر ساکنان کولونی های برپا شده در بخش شرقی بيت المقدس را به حساب نياوريم.

در چنين وضعی، مصادره ی جديد سرزمين های اطراف بيت المقدس که روز چهارشنبه ۲۴ اوت اعلام شد اعتراضات فلسطينی ها و نيز نيروهای چپ اسرائيل و بخشی از مطبوعات را برانگيخته است. دولت اسرائيل برای مقابله با مخالفت دولت آمريکا با کولونی سازی های جديد، در ابتدای سال جاری طرح ايجاد کولونی جديدی را پيش کشيد تا محاصره ی محله های عربی بيت المقدس را (که فلسطينی ها اميدوارند روزی پايتخت شان را در آنجا برپا سازند) تکميل کند. اعلام مصادره ی ۱۲۰ هکتار زمين های فلسطينی در اين منطقه و ايجاد ساختمان يک مرکز فرماندهی پليس بين بيت المقدس و کولونی معال آدوميم که در نقطه ای شرقی تر قرار گرفته به عنوان تلاش تازه ای تلقی می گردد تا از تقسيم احتمالی اين شهر در آينده جلوگيری کند.

اين اقدامات ممکن است ائتلاف دولتی بين آريل شارون و حزب کار را که به منظور اجرای کامل عقب نشينی از غزه صورت گرفته بود تهديد کند. وزيران حزب کار در کابينه ی کنونی با ايجاد اين مرکز فرماندهی پليس مخالف اند. ايتال کابل دبير کل حزب کار که رهبری آن را شيمون پرز بر عهده دارد گفته است: وزرای حزب کار ممکن است در حوالی ماه نوامبر دولت را ترک کنند چون آخرين عمليات مربوط به عقب نشينی از غزه تا آن موقع به پايان می رسد، امری که احتمالاً انتخابات پيش از موعد را به دنبال خواهد داشت. وزير سابق دارايی بنيامين نتانياهو که در آغاز عمليات خروج از غزه، به اعتراض از دولت استعفا کرد، احتمالاً نامزدی خود را برای رياست حزب (دست راستی) ليکود که فعلاً شارون رياست آن را بر عهده دارد، اعلام نمايد.

سرانجام، اگر کارهای مربوط به تخريب کولونی های غزه به دست اسرائيلی ها ادامه يابد، باز هم مذاکره با فلسطينی ها درباره ی راه های ورود به اين نوار باريک زمين دشوار خواهد بود. مطبوعات اسرائيل نوشته اند که دولت اسرائيل می خواهد همچنان ورود کالاها و اشخاص را از مصر به غزه، خود در کنترل داشته باشد و اين راه عبور از داخل خاک اسرائيل بگذرد. فلسطينی ها که می ترسند اين امر مبادله ی کالاها و عبور اشخاص را همچون امروز فلج کند خواستار آن اند که يک طرف ثالث، احتمالاً اروپائيان، در اين قضيه حضور داشته باشند.

اين مناقشه در حالی رخ می دهد که اسرائيلی ها و مصری ها توافق کرده اند تا ۷۵۰ پليس را در طول مرز ۲۰ کيلومتری با مصر مستقر کنند تا از قاچاق اسلحه به غزه اجتناب شود.


(منتشر شده در آرش شماره ۹۲ اوت ـ سپتامبر ۲۰۰۵)

رادیو پژواک: مصاحبه با تراب حق شناس

 
در مورد عقب نشينی اسرائيل از نوار غزه
ونکوور (کانادا)

 

قرار بود به دعوت دوست گرامی نجمه موسوی مطلبی بمناسبت روز جهانی زن برای مجله آرش بنويسم اما تقارن آن با سفر اخيرم به فلسطين اين امکان را فراهم نکرد٠ اين سفر اما خود موضوع مناسبی است برای نوشته حاضر٠
بهانه اين سفر برگزاری کنفرانسی بود که با مشارکت پروژه تحقيقاتی که در دانشگاه يورک در تورنتو در دست بررسی دارم و وزارت امور زنان فلسطين و دانشگاه فلسطينی القدس در اورشليم شرقی، در روزهای ٥ تا ٧ ماه مارس در رام‌الله برگزار شد. در اين مطلب به جنبه‌های خاصی از تلاش و مبارزه زنان فلسطين اشاره می‌کنم که معمولاً در مطبوعات به آنها نمی‌پردازند و آن مباحثات و مبارزات درونی جامعه فلسطين درباره جايگاه زنان و خواست‌های آنان است‌. اتفاقاً اين بخش از زندگی زنان است که سر شار از نکات آموختنی و جالب برای همه کسانی است که پيچيدگی‌های مبارزه فمينيستی را در شرايط مبارزه ملی درک می‌کنند‌.

*****

اگر استقبال گرم دوستان جوان فلسطينی در فرودگاه بن‌گوريون در نيمه راه تل‌آويو و اورشليم برای همکاران کانادايی ما بطور دلپذيری تعجب آور بود، برای من و سعيد رهنما يادآور آشنای ميهمان نوازی معمول شرقی بود که طعم دلنشين آن را دور از وطن تنها در سفر به خاورميانه چشيده‌ايم‌. يک‌سره به اورشليم شرقی می‌رويم چون حتا دوستان همراه که برای اولين بار بود به منطقه سفر می‌کردند علاقه‌ای به ديدن تل‌آويو نداشتند. "نرمين" ،"خولا" و "نوين"، دانشجويانی که در تابستان گذشته، همراه با جمعی ديگر برای گذراندن يک دوره فشرده ميهمان پروژه ما در دانشگاه يورک بودند حال ميزبان ما در توقف کوتاهمان در اورشليم هستند. همگی اهل اورشليم اند و دارای کارت هويت اورشليم که بدون آن حتا امکان ورود به اورشليم شرقی تحت کنترل اسراييل را نداشتند‌. در اولين روز کنفرانس جوانی فلسطينی اهل الخليل (حبرون) تعريف می‌کرد که برادرش به جرم ورود غير قانونی به اورشليم به سه ماه زندان و پرداخت جريمه‌ای معادل هزار دلار آمريکايی محکوم شده و بهمين سبب خود او سال‌هاست که از مرز اورشليم عبور نکرده است.
در طول اين سفر بارها شاهد نشانه‌های تنش بين فلسطينی‌های مقيم اورشليم و ساير فلسطينی‌های ساکن کرانه غربی بوديم. داشتن کارت هويت اورشليم مزايايی دارد که مهم‌ترين آن آزادی نسبی برای عبور و مرور بين اورشليم و کرانه غربی است. اما دارندگان کارت هويت اورشليم در عين حال در مقابل سياست اسراييل برای" فلسطينی زدايی" اورشليم مسئوليت بيشتری را بر عهده دارند. برای نمونه يکی از دوستان فلسطينی ،عايشه، که استاد دانشگاه القدس در رام‌الله است، ناچاراً هزينه زيادی را بابت آب وبرق و ماليات برای خانه‌اش در اورشليم می پردازد تا حق اقامت اورشليم را از دست ندهد و اين در حالی است که عبور وقت گير از ايستگاه بازرسی بين دو شهر که گاهی يکی دو ساعت طول می کشد او را از ديدار منظم پدر و مادرش که در اورشليم زندگی می کنند محروم کرده. به هر رو برخورداری از تسهيلاتی که ساکنين اورشليم از آن بهرمندند نوعی تعارض سياسی و اختلاف را دامن زده است بعضی از ساکنين کرانه غربی گاهی فلسطينی های مقيم اورشليم را بيشتر اسراييلی می دانند تا فلسطينی.
توقف ما در اورشليم کوتاه است. با اين حال فرصت داريم با دوستان همراه به "شهر قديمی" سری بزنيم و از الاقصی و قبه‌الصخره ديدن کنيم. در مقايسه با سفر قبلی در تابستان دوسال پيش، به نظر می‌رسد هم سربازان اسراييلی و هم محافظين فلسطينی اين اماکن انعطاف پذيرتر هستند. اما رکود اقتصادی به قوت گذشته به چشم می خورد و تعداد توريست‌ها انگشت شمار است. اعلام گاه و بيگاه حکومت نظامی و بستن مرز ميان کرانه غربی و اورشليم که وسيله‌ای است برای قدرت نمايی نيروی اشغالگر و ارعاب و تحقير مردم فلسطين و يادآوری اين واقعيت به آنان که زندگی آنها در کنترل اسراييل است نيز تاثيرات منفی جدی بر اورشليم شرقی دارد. و بهمين سبب هم ميهمانی دانشگاه به افتخار هيئت کانادايی که قرار بود در اورشليم برگزار شود در ساعت آخر منتفی ميشود چرا که مرز بين "ابو ديس" و اورشليم بی هيچ دليلی بسته ميشود و ميزبانان ما امکان ورود به اورشليم را ندارند.
هنوز يک روز به شروع کنفرانس مانده و دوستان فلسطينی ما را به بحرالميت می‌برند. سراسر کناره اين دريای نمک را پلاژ های اسراييلی پوشانده‌اند و بر خلاف کناره آنسوی ديگر دريا در طرف اردن هيچ راه دسترسی مجانی به آب که از نظر بهداشتی مزايای فراوانی دارد موجود نيست و فلسطينی ها ناچاراً بايد وروديه نسبتاً زيادی را به صاحب پلاژ اسراييلی بپردازند.
صرفنظر از اينکه چند بار از ايستگاه‌های بازرسی اسراييلی عبورکرده باشم هميشه ديدن سربازان مسلح اسراييلی که با بی ادبی و نخوت و داد و فرياد اوراق هويت فلسطينی‌ها را بازديد می‌کنند، بعضی‌ها را هل می‌دهند و بسته های ديگران را باز می‌کنند، برايم اندوه بار و عصبانی کننده است. و نيز هميشه از شکيبايی و متانت عابرين فلسطينی در مواجهه با سربازان اسراييلی شرمگين و متعجب می‌شوم. اين بار هنگام عبور از مرزبين اورشليم و رامل‌الله در (کالابريا) مدارک ما را بازرسی نمی‌کنند هر چند که ما نيز مثل ديگران بايد از تاکسی پياده شويم و پس از حدود پانزده دقيقه راهپيمايی از روی سنگ و نخاله در آن طرف مرز تاکسی ديگری به مقصد رام‌الله بگيريم. هيولای بتونی اسراييل يا ديوار جدا سازی کرانه غربی درست جلو چشم ما است‌.
ساختن ديوار برای جدا کردن کرانه غربی که از ميان شهرک‌ها و مزارع فلسطينی می‌گذرد زندگی مردم را بمراتب مشقت بارتر ساخته. در بعضی مناطق که ديواردر فاصله ميان خانه‌های فلسطينی و زمين‌های زراعی آن ها امتداد يافته خانواده ها (عمدتا زنان) را مجبور کرده تا يا زمين را بحال خود رها کنند و يا برای رسيدن به زمين‌شان مسافت زيادی را برای عبور از "دروازه"‌های معدودی که در کنترل سربازان اسراييلی است طی کنند. در مناطق ديگر ديوار که درست از وسط شهر عبور داده شده با ايجاد فاصله بين خانه و مدرسه، رفت و آمد کودکان فلسطينی را تبديل به يک راهپيمايی طولانی و سخت کرده. گاهی فاصله ده دقيقه‌ای به يکساعت يا بيشتر افزايش پيدا کرده و در مواردی بچه ها بايد از تپه های پر سنگلاخ عبور کنند تا بموقع به دروازه‌های مربوط که در ساعات معينی بسته ميشود برسند ٠ مدت انتظار پشت دروازه نيز کاملا به ميل و اراده سربازان اسراييلی است ٠ واقعيت اين است که هدف اصلی دولت اسراييل از ساختن ديوار نه تامين ايمنی بيشتر برای اسراييل که تصرف هر چه بيشتر زمينهای کرانه غربی است٠
دوست فلسطينی ما ،سلام حمدان، در پاسخ به ابراز خشم و تنفر ما که چگونه می‌شود در مقابل چنين بی عدالتی و بی حرمتی عکس العمل شديدی نشان نداد، بسادگی پاسخ می‌دهد که "اين درست چيزی است که اشغالگران ميخواهند‌. غرض آن‌ها تحريک ما به نشان دادن چنين عکس العمل‌هايی است‌‌. اما راه ما خشونت نيست‌." شکيبايی و بلوغ سياسی او ما را شرمنده می‌کند. روزی هم که در راه بحرالميت به شهر اريحا (جريکو) وارد می شديم شاهد اين شکيبايی در مضمون ديگری بوديم. تابلو بزرگی در مدخل شهردر صف نوبت ايستگاه بازرسی به زبان انگليسی و عربی اعلام می‌کند که برای رفاه بيشتر اهالی ايستگاه بازرسی در دست باز سازی است و از مزاحمت ايجاد شده عذرخواهی می‌کند‌. چه طنزتلخی! همين‌جا ديدن گروهی کودک دبستانی فلسطينی که زير آفتاب داغ جريکو منتظر ورود به شهر هستند و گه و بيگاه دسته جمعی در جستجوی سايه از يک گوشه به گوشه ديگر حد مرزی می‌دوند، گزندگی طنز را تشديد می‌کند‌. بطری بزرگی آب بدست يکی از بچه‌ها می‌دهيم و حيرت می‌کنيم که چگونه کودکان ٦، ٧ ساله با شکييباييی منتظر نوبت خود برای نوشيدن آب دور هم جمع می‌شوند‌. همه به وضوح تشنه‌اند اما ياد گرفته‌اند که بدون تجاوز و تعرض و محروم کردن ديگران از اين حق منتظر نوبت بمانند‌.
اما شکييبايی در سرزمين اشغال شده کار آسانی نيست٠ در مسير سفر به بحرالميت عايشه از جوانانی می‌گويد که به عمليات انتحاری دست ميزنند‌. می‌گويد بدن جوانانی که در تمام عمر شاهد چنين بی‌عدالتی هستند بمب سياری است که هر لحظه در معرض انفجار است. می‌گويد خودش گه و بيگاه بچه‌های خود را سؤال پيچ می‌کند که مبادا داوطلب عمليات انتحاری شده باشند و اين مشکل جدی بسياری از مادران فلسطينی است.
من و سعيد سال‌ها پيش‌، يکی دو سال پس از اشغال سرزمين‌های کرانه غربی در ١٩٦٧،جريکو را ديده بوديم. هنوز حالت انتظار، شوک و ناباوری را که مثل غباری روی شهر افتاده بود بياد داشتم و مشتاق بودم دوباره اين قديمی‌ترين شهر خاورميانه را که طی هزاره‌های متمادی هرگز از سکنه خالی نبوده دوباره ببينم‌. گرمای متبوع، و عطر بهارهای نارنج نمی‌تواند احساس دلمردگی را از شهر بگيرد. به يکی از رديف رستوران‌های شهر ميرويم. جای بزرگ و دلبازی است که شايد گنجايش ١٥٠ نفر را داشته باشد، اما ما تنها مشتريان صاحب نگون‌بخت اين کافه هستيم. ظاهراً در گذشته جريکو بخاطر هوای هميشه معتدل و طبع ملايم و انعطاف پذيری فرهنگی مردم‌اش پاتوق جوانان اورشليم و رام‌الله بوده و بندرت جای خالی در رستوران‌های‌اش پيدا می‌شده است. فضای دل‌مرده و غمبار سی و چند سال پيش را دوباره احساس می‌کنم.
سر انجام به رام‌الله می رويم. کنفرانس با پيام پرزيدنت محمود عباس (ابومازن)‌، سخنرانی وزير امور زنان، زهيره کمال‌، و من از طرف دانشگاه يورک‌، باحضور چند تن از وزرای دولت فلسطين و شخصيت‌های فلسطينی از جمله هنان اَشراوی و نمايندگان سازمان‌های بين المللی فعال در فلسطين آغاز می‌شود. من دل نگران سعيد هستم که بخاطر ناراحتی قلبی در بيمارستان المقاصد در اورشليم شرقی بستری است‌. اما شور و علاقه برگزار کنندگان و شرکت کنندگان و ابراز محبت و همبستگی دوستان و همکاران فلسطينی که در چند سال گذشته از موهبت دوستی شان برخوردار بوده‌ايم تاثير آرام کننده و اطمينان بخشی دارد.
نماينده پرزيدنت عباس تعهد دولت فلسطين را به تحقق برابری کامل حقوقی و اجتماعی زنان و رفع بی عدالتی های جنسيتی تاکيد می‌کند و مواردی مثل سن ازدواج ، حق طلاق و حضانت را بر می‌شمرد و نيز به برنامه دولت برای باز گرداندان فلسطينی‌های رانده شده از سرزمين مادری و بازگرداندان اعتماد بنفس فلسطينی‌ها اشاره می کند.‌
ارتباط اين موارد با يکديگر روشن است. اما جالب آنکه کنفرانس نيم‌ساعت ديرتر از موعد مقرر شروع می شود چرا که وزير امور زنان فلسطين را در ايستگاه بازرسی اسراييل نگه داشته بودند. بی شک راه درازی تا آزادی فلسطين و تحقق برنامه دولت برای بازگرداندن اعتماد بنفس فلسطين در پيش است. با اين حال انتظار ورود وزير با عصبيت و ناشکيبايی حضار و برگزارکنندگان همراه نيست. اين نيز جنبه ديگری از شکيبايی فلسطينی است که در آن‌ها نهادی شده. ويژگی ديگری که جالب توجه يافتم بی‌تکلف بودن روابط حاظرين با مقامات دولتی بود که عاری از هر نوع تشريفات معمول و متداول بود.
وزارت زنان که همراه با دانشگاه يورک يکی از چهار نهاد برگزار کننده کنفرانس است در نوامبر سال ٢٠٠٣ تأسيس شده. در چندين سال گذشته به دفعات شانس گفتگو و تبادل نظر با زهيره کمال را که حال وزير امور زنان است داشته‌ام. زهيره در گروه جبهه خلق برای آزادی فلسطين و جبهه دموکراتيک فلسطين فعاليت داشته و رياست کميته مرکزی جبهه دموکراتيک را در اراضی اشغالی بعهده داشته و عضو گروه مذاکرات صلح اسلو نيز بوده است. پس از توافقنامه صلح اسلو زهيره کمال از جمله کسانی بود که عليرغم انتقادات‌اش به روند صلح آن را بعنوان تنها انتخاب ممکن برای مردم فلسطين در شرايط موجود پذيرفته و همراه با جمع وسيعی از کادرها و اعضاء از جبهه دموکراتيک جدا شده.
پيام زهيره کمال عمدتاً يادآوری پيوند مبارزات و خواسته های زنا ن فلسطين با زنان جهان و همه مردم تحت ستم است. کم‌تر بر موقعيت خاص فلسطين و بيشتر بر ارتباط اشکال مختلف ستم در سطح جهان تکيه دارد. به ياد انتقاد ادوارد سعيد در يکی از آخرين نوشته هايش ميافتم که ضرورت اين همبستگی جهانی را در جنبش مقاومت فلسطين ياد آور شده بود.
هم در پيام زهيره کمال و هم در گفتگو با ساير زنان نشانه‌های انرژی و اميدواری جديدی بچشم می‌خورد. موفقيت در تصويب طرح ٢٥% سهميه زنان (يا حد اقل دو نماينده) در انتخابات شوراهای محلی در اين اميدواری بی تا ثير نيست. می‌گويند بدون سهميه امکان نداشت زنان بخصوص در مناطق مذهبی و محافظه کار مثل (ابوديس) به شوراها راه پيدا کنند. اما صرف وجود سهميه سبب شده در بعضی نقاط مثل دهکده (ابود) تعداد نمايندگان زن از ميزان سهميه نيز بالاتر رود. ايجاد چنين امکانی برای مشارکت زنان بخوبی نشان می‌دهد که سياست مترقی دولتی تا چه حد می‌تواند نقش پيشبرنده داشته باشد. هدف بعدی تلاش برای تصويب سهميه زنان در شورای قانون‌گزاری فلسطين است. بسياری از زن‌ها با توجه به قوت مرد سالاری و ديدگاه‌های سنتی در شورا مبارزه سختی را در اين مورد پيش بينی می‌کنند. اَين نيز گفتنی است که هنگام سخنرانی نماينده ابو مازن که از افراد محافظه کار الفتح است آشکارا پچ پچ اعتراضی زنان به گوش می‌رسيد که شايد بيانگر بی‌اعتمادی آنان به وعده های دولت در زمينه حقوق زنان بو د. وزارت امور زنان با هدف ايجاد چارچوب حقوقی و سياسی برای پاسخ‌گويی به خواسته ها و مسايل زنان، برنامه سه سال آينده خود را بر سه نکته محوری طراحی کرده: فعال‌تر کردان زنان در نقش‌های تصميم‌گيری و سياست گذاری‌، کاهش فقر زنان بخصوص زنان جوان سرپرست خانواده‌، ارتقاء آموزش فنی و حرفه‌ای برای زنان جوان. اين برنامه‌ها را بايد به ناچار در قالب اين مرحله از مبارزات مردم فلسطين و نيازهای عاجل زنان ارزيابی کرد. با اين‌حال براحتی می‌توان جای پای فرهنگ پدر سالاری و محافظه کاری سياسی و فرهنگی را مشاهده کرد. بی شک نفوذ فزآينده بينش مذهبی، محبوبيت سازمان حماس و هواداران آن در دولت و سازمان الفتح در تحميل برخورد محافظه کارانه وزارت زنان بی تاثير نبوده.
تعداد مساوی زن و مرد در ميان همکاران وزارت زنان که در اداره کنفرانس همکاری داشتند نيز نکته‌ای در خور توجه بود. در حقيقت حضور بسيار فعال مردان چه در ميان برگزارکنندگان و چه در ميان سخنرانان و شنوندگان، در کنفرانسی که حول مسايل مربوط به نقش جنسيت در تجربه غربت و مهاجرت سازمان داده شده بود از نقاط قوت کنفرانس بود.
در همين رابطه از رييس بخش مطالعات زنان در دانشگاه بيرزيت، يکی از معروف‌ترين دانشگاه‌های فلسطينی، شنيديم که تقريباً پنجاه در صد از دانشجويان دانشکده مطالعات زنان را مردان جوان تشکيل می دهند. مقايسه اين وضعيت با مطالعات زنان در کانادا که در هيچ مقطعی بيش از حدود ٢ تا ٣% دانشجويان مرد را جذب نمی‌کند، بخصوص با توجه به کليشه های رايج در غرب در باره روابط جنسيت وشدت مرد سالاری و خشونت مردان در خاور ميانه، نکته در خور توجهی بود. نکته ديگری که وزير امور زنان و يکی ديگر از مسئولين آن وزارت خانه بر آن تآکيد می‌کردند اين بود که وزارت زنان نه قصد انرا دارد و نه اين را درست ميداند که خود را جايگزين جنبش زنان کند٠ هر دو تآکيد شان برضرورت وجود و ادامه جنبش زنان مستقل از دولت بود.
يکی از درخشان‌ترين لحظات کنفرانس جلسه بحث و مجادله بين دو نسل زنان فلسطينی درباره مسايل سياسی و فرهنگی جامعه و نقش جنبش زنان بود. نسل قديمی زنان نسل جديد را بعنوان نسل سازمان‌های غير دولتی "ان٠ جی٠ او" می ناميد و نسل جديد به اعتراض پاسخ می داد که خود شما "ان٠ جی٠ او٠" ها را ايجاد کرديد و اعتراض‌تان نه به نفس وجود اين سازمان ها بلکه به نوع فعاليت‌های آنها در زمينه مسايلی از قبيل خشونت عليه زنان‌، دموکراسی و حقوق بشر است که بنظر شما مسايل عاجل امروز ما نيستند.
انتقادات عمده زنان جوان‌تر به نسل قبلی حول مسايلی مثل وابستگی به احزاب سياسی‌، نبود دموکراسی در جنبش، رونويسی روش‌های مردان در احزاب سياسی، روابط سلسله مراتبی، ترس و ترديد در به چالش طلبيدن تابوهای فرهنگی‌، عدم برخورد به فساد سياسی و مالی و بی اعتنايی به نظرات نسل جوان جنبش و مشارکت ندادن آنها در تصميم گيری ها دور می زد. آن‌ها بدرستی استدلال می‌کردند که جنبش سياسی بدون جنبش اجتماعی و فرهنگی قادر نيست جامعه و معتقدات سنتی آن را به چالش طلبد و دليل عدم وجود جنبش اجتماعی و فرهنگی رامحافظه کاری نسل اول جنبش زنان، دنباله روی شان از احزاب سياسی و عدم تمايل يا ناتوانی‌شان در انطباق با شرايط جديد می‌دانستند که نهايتاً به کناره گيری زنان جوان و ايجاد بحران در جنبش زنان انجاميده. سخنران ديگری اين بحران را مشکل کل جامعه عرب و نه فقط مساله فلسطين قلمداد می‌کرد.
نسل قديمی‌تر زنان بنوبه خود از بی تفاوتی، نخبه گرايی و مادی گرايی نسل جوان "ان٠ جی٠ او" انتقاد می‌کرد که تعهد سياسی لازم را به جنبش مقاومت فلسطين ندارد و ملاحظات مالی و کسب درآمد بيشتر آن‌ها را به کار در سازمان‌های "ان٠ جی٠ او" سوق داده و بناگزير شعارها و خواسته‌های سازمان‌های بين المللی را که به فلسطين کمک مالی می‌کنند پيش می برند. آن‌ها اسدلال می کردند که بر اين اساس، الويت جنبش زنان فلسطين را سازمان‌های کمک دهنده بين المللی که به مصالح و نيازهای عاجل محروم‌ترين اقشار زنان بی توجه‌اند، تعيين می کنند. به گفته يکی از سخنرانان اين گروه، در گذشته ديد روشن‌تری از اهداف جنبش زنان وجود داشت و آن تغيير واقعيات سياسی بعنوان پيش شرط آزادی زنان بود. اما نسل "ان٠ جی٠ او" خواهان برابری جنسيتی در شرايطی است که فلسطين تحت اشغال به‌سر می برد و به استدلال او بدون آزادی سياسی آزادی زنان ميسر نخواهد بود.
نکته بسيار مهم ديگر در اين گفتگوها مربوط به تنزل مشارکت زنان در انتفاضه دوم در مقايسه با انتفاضه اول بود. يکی از سخنرانان در زمينه مشکلات مشارکت زنان در انتفاضه دوم، که حال عمدتاً خدمات پشت جبهه را در بر عهده دارند، استدلال می کرد که رشد گرايشات محافظه کارانه در جنبش زنان که انعکاس محافظه کاری احزاب است بر اشکال و تقليل مشارکت زنان در انتفاضه دوم تاثير گذاشته. اما ديگران لزوماً با اين نظر توافقی نداشتند. در حاشيه ذکر اين نکته لازم است بسياری از ناظرين جنبش زنان، دليل تنزل مشارکت مستقيم زنان در انتفاضه دوم را نتيجه نظامی شدن جنبش می دانند.
هرچند بسياری از بحث‌های مربوط به رابطه جنبش زنان و جنبش ملی برای ما مضمون آشنايی بود که در ايران نيز با آن مواجه بوده و هستيم، اما شفافيت گفتگوها و تلاش برای به بحث گذاشتن آشکار آنها بجای پرده پوشی به بهانه سوء استفاده دشمن، نشان از بلوغ سياسی جنبش زنان فلسطين داشت.
با اينحال واقعيت تلخی که در جامعه فلسطين، نيز در ديگر جوامع عربی، قابل مشاهده است رشد محافظه‌گرايی فرهنگی و اجتماعی تحت تاثير مذهب در سطح جامعه و درميان احزاب از جمله در الفتح است که يکی از مشکلات جدی جنبش زنان فلسطين برای پيشبرد مبارزه فرهنگی است.
در گفت‌و‌گويی که با عبدا لمجيد حمدان، دبيرکل سابق حزب کمونيست فلسطين (الشعب فعلی) داشتم و اميدوارم خلاصه‌ای از آن را بزودی به اطلاع خوانندگان آرش برسانم، او افزايش گرايشات مذهبی را يکی از عوارض پوپوليسم در جنبش آزادی فلسطين ذکر ميکرد. در حقيقت نشانه‌های اين گرايش محافظه کارانه بوضوح در سطح جامعه از جمله افزايش تعداد زنان محجبه قابل مشاهده است. در همين رابطه نوع استفاده از حجاب نيز متفاوت است. حجاب بعضی از دختران جوان مشابه زنان جوان خانواده‌های مذهبی در ايران بطور کامل اندام و موی آن‌ها را می پوشاند و اثری از آرايش در صورت آن‌ها پيدا نيست. اينها هواداران و يا اعضاء سازمان حماس يا جهاد اسلامی‌اند. بعضی ديگر تنها موی خود را کاملاً زير روسری پنهان می‌کنند اما آرايش بسيار غليظ و لباس‌های بسيار تنگ و بدن نمای آن‌ها بشدت جلب توجه می‌کند. اين گروه از زنان محجبه معمولاً به سازمان الفتح وابسته‌اند و يا تحت فشار خانواده‌ها مجبور به استفاده از حجاب می‌شوند. در اين سفر نتوانستم در حجاب رفتن دو تن از دختران دانشجو راکه در تابستان گذشته بدون کوچک‌ترين نشانه‌ای از حجاب يا رفتار اسلامی در کانادا ميهمان ما بودند چگونه تحليل کنم.
آنچه مسلم است جنبش فلسطين در آزمون سختی برای انتخاب نظام سياسی آينده قرار دارد. افزايش نفوذ هواداران حماس و گرايشات مذهبی در جامعه واقعيتی است که به گمان من هنوز از سوی رهبران جامعه جدی گرفته نمی‌شود. يکی از استادان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه بيرزايت می‌گفت دانشجويان مسلمان و هواداران حماس نه تنها بشدت افزايش يافته بلکه آن‌ها روز بروز اعتماد بنفس بيشتری پيدا کرده و متهاجم‌تر می‌شوند بطوری که اگر فيلمی در کلاس نمايش داده شود که مورد تآييدشان نباشد خيلی ساده نمايش فيلم را قطع می‌کنند.
در گفتگو بابعضی از فعالين سياسی فلسطينی من متأسفانه آمادگی لازم برای آموختن از تجارب ديگران، از جمله تجربه ايران را کمتر مشاهده کردم. گرايش عمده معمولاً تکيه بر تفاوت کيفيت جنبش سياسی در فلسطين و ايران، دلايل متفاوت رشد گرايشات مذهبی و حتا تفاوت عناصر و رهبران مذهبی در فلسطين و ايران است که بنظر من نشانه بی توجهی به تفاوت عمل رهبران يک جنبش سياسی در اپوزيسيون و همان رهبران در قدرت سياسی است. در اين ميان تفاوت برداشت زنان و مردان در برخورد به مذهبی شدن جنبش و آينده سياسی فلسطين قابل توجه است و بيشتر زن‌ها از گسترش مذهب ابراز نگرانی می‌کردند، شايد به اين دليل که اين زنها هستند که هم اکنون فشارهای مستقيم و غير مستقيم فرهنگی و اجتماعی حماس را بطور روزمره تجربه می کنند. بعضی از آن‌ها تا آن حد پيش می رفتند که به سادگی می‌گفتند زندگی در فلسطين تحت اشغال اسراييل به زندگی در فلسطين تحت حکومت حماس ترجيح دارد. در حالی که بسياری از مردان اگر بطور آشکار يا ضمنی از حماس پشتيبانی نکنند، امکان ايجاد يک حکومت مذهبی در فلسطين را يا غير ممکن می‌داستند و يا از آن تهديدی احساس نمی‌کردند. به همين دليل نيز تلاش لازم برای تحليل جدی و واقع بينانه از اين شرايط، مشخص ساختن نقاط اشتراک و اختلاف با جنبش مذهبی درباره مسايل فرهنگی- اخلاقی، تلاش برای نزديکی بيشتر با مردم عادی بخصوص در کمپ های پناهندگی که پيش شرط کار فرهنگی است و خالی نکردن اين ميدان برای جنبش حماس و جهاد اسلامی، و مهم‌تر از همه ، بحث جدی درباره نوع نظام سياسی آينده فلسطين بچشم نمی‌خورد. دو سال پيش نيز که به دعوت سازمان "فدا" من و سعيد رهنما در يک جلسه بحث و گفتگو با کادرها و اعضاء آن سازمان به وجود تشابه بين جنبش مذهبی فلسطين و ايران اشاره داشتيم، پاره‌ای از شرکت کنندگان، سازمان حماس را خطری جدی نمی‌ديدند. بحث ما اين بود که علاوه بر تلاشی که صرف مبارزه با اشغال اسراييل می‌شود بايد به خطرات جنبش بنيادگرای اسلامی و نيز مسايل بعد از پايان اشغال نيز توجه جدی داشت؛ چرا که اين خطر وجود دارد که بعد از پايان اشغال حتا نتوانيد همين جلسه شبيه امروز را نيز بر گزار کنيد. بايد توجه داشت که سازمان "فدا" که از جبهه دموکراتيک خلق منشعب شده، به نسبت آن جريان و نيز جبهه خلق برای آزادی فلسطين، که هر دو با سازمان حماس همکاری دارند، به خطرات رشد جنبش مذهبی باور دارد.
به هر حال همه اين موارد بروشنی در انقلاب ايران تجربه شده اما به نظر می‌رسد نياموختن از تاريخ يکی از ويژگی‌های تأسف آور جنبش های سياسی جوامع خاورميانه است.

(منتشر شده در آرش شماره ۹۱)

نويسنده و مبارز صلح طلب اسرائيلی
ترجمه ی تراب حق شناس

اشاره:
رسانه های جهانی غالبا از حقيقت ماجراهايی که زير سرپوش فرآيند صلح بين اسرائيل ـ فلسطين می گذرد، سخنی نمی گويند. حرف های دلخوش کنک گوش فلک را کر کرده ولی غصب اراضی فلسطينی، مستعمره سازی ها و ديوار کشيدن ها و طفره رفتن اسرائيل از اجرای قطعنامه های ملل متحد و قراردادهای دوجانبه ادامه دارد. توده های فلسطينی تحت فشاری که بيش از حد توانشان است از خود شکيبايی بسيار نشان داده اند. با بدبينی کامل به عواقب سياست يک بام و دوهوايی که اسرائيل و آمريکا اعمال می کنند، می توان شکست تلاش های اخير برای به اصطلاح رسيدن به راه حلی مسالمت آميز را پيش بينی کرد. هيچ نيرويی نيست که اشغالگر را سر جای خود بنشاند و خواهيم ديد که باز هم گناه را به گردن فلسطينی ها خواهند انداخت. اما مردم به مقاومتشان ادامه می دهند و به هيچ رهبری اجازه نخواهند داد که به خواست های اسرائيل و آمريکا که مستلزم به خاک سپردن آرمان استقلال طلبانه ی فلسطين است تسليم گردد.
در اينجا، ديدگاه يک مبارز صلح طلب اسرائيلی را که فرآيند صلح و علل شکست آن را ده سال پس از امضای «توافق اصولی اسلو» بررسی می کند می آوريم. به خوانندگان علاقه مند پيشنهاد می کنيم اين مقاله را مطالعه کنند تا ببينند علل واقعی شکست «فرآيند صلح» چيست (مترجم).
ده سال پس از خوشحالی های اسلو، فرآيند صلح بين اسرائيل و فلسطينی ها مرده و دفن شده است. مذاکرات و تمام ابتکارهايی که به منظور استعمارزدايی مطرح شده بود جای خود را به جنگ آرامسازی داده که در آن نيروهای نظامی انبوه تمام قدرت آتش و ويرانگری خود را به کار می برند تا فلسطينی ها را تسليم کنند. ببينيم چه شده که امروز به چنين رکود همه جانبه و سريعی رسيده ايم؟ هدف های جديد هرکدام از دو طرف چيست؟

اسلو و اسرائيلی ها:
رهبران اسرائيل همان زمان که توافق اصولی اسلو را امضا می کردند بين خود اختلاف نظر داشتند. يک دسته بدين باور بودند که تنها راه برای رسيدن به صلح با فلسطينی ها اين است که به اشغال پايان داده شود. در اين صورت، با استعمارزدايی از سرزمين های فلسطينی که در ژوئن ۱۹۶۷ اشغال شده، راه برای برپايی يک دولت مستقل فلسطينی باز خواهد شد و فرآيند همزيستی مسالمت آميز بين دو ملت آغاز خواهد گرديد. ابهاماتی که در اين رابطه وجود داشت عبارت بود از اينکه: آيا فلسطينی ها آماده خواهند بود که دربرابر برپايی دولت فلسطين، از حق بازگشت آوارگان صرف نظر کنند؟ در باره ی بيت المقدس به چه مصالحه ای تن درخواهند داد؟ اما به رغم اين ابهامات، يوسی بلين [رئيس يک حزب دست چپی و سهيم در کابينه ی رابين و باراک] و ديگر مذاکره کنندگان اسلو هدفشان اين بود که اسرائيلی ها از سرزمين های اشغالی عقب نشينی کنند و طرح استقلال فلسطين به اجرا درآيد.
اما منظور دسته ی فوق به هيچ رو مورد توافق همگان نبود، حتی در خود دولت اسرائيل هم کسانی با چنان هدفی مخالف بودند. به نظر بسياری، فرآيند صلح چيزی نبود جز وسيله ای که اداره ی سرزمين های اشغالی به نحوی کم خرج تر صورت گيرد، بدين ترتيب که از يک طرف، فلسطينی ها و اسرائيلی ها را از هم جدا کنند و از طرف ديگر، اهالی فلسطينی را از فضای حياتی شان جدا سازند يعنی اسرائيل اداره و کنترل زمين، آب، مرزها و حرکت اشخاص و کالاها را در دست داشته باشد و يک دولت فلسطينی مسؤول اداره و امور روزمره ی زندگی فلسطينی ها باشد (آموزش و پرورش، بهداشت، امنيت داخلی و اقتصاد) و به ازای اين خودمختاری، فلسطينی ها تضمين امنيت اسرائيل را بر عهده گيرند.
بيانيه ی توافق اصولی اسلو دوره ی گذاری شش ساله را پيش بينی ميکرد که مشخصه اش، در واقع، يک خودمختاری کمابيش گسترده بود. اما اگر در نظر ياسر عرفات، پس از اين دوره ی خودمختاری و جابجايی بخشی از نيروهای اسرائيلی، بايد نوبت به استعمار زدايی و استقلال می رسيد، بسياری از رهبران سياسی و به خصوص نظامی اسرائيلی معتقد بودند که همکاری فلسطينی ها با اين نظام خودمختاری نشانه ای ست از اين که اين مدل می تواند همان راه حل نهايی باشد.
اسحاق رابين مدتها ترديد کرد و سرانجام در تابستان ۱۹۹۵، يعنی چند ماه پيش از کشته شدنش، بود که فکر کرد استعمارزدايی سرزمين های اشغالی را حقيقتا به اجرا درآورد. اما ديگر دير شده بود. ارتش که مأمور شده بود مذاکرات را آغاز کند و طرح عقب نشينی از مناطق اشغالی را عملی سازد، راه را بر استعمارزدايی بست: به جای مذاکرات، به سرعت، فرمان های نظامی جايگزين کرد، قراردادهای امضا شده را يکجانبه لغو کرد، سررسيد اجرای توافق ها را (که به ندرت در بيانيه ی اسلو مشخص شده بود) سريعا تغيير داد و به ويژه به سازماندهی مجدد فضای عمليات، حول يک محور درجه ی اول يعنی وجود و گسترش کلنی ها، پرداخت.
يکجانبه گری؛ تقدم مسائل امنيتی بر هر مسأله ی ديگر؛ ادامه ی مستعمره سازی؛ و بالاخره جدا سازی دو طرف. اينها چهار مشخصه ی اصلی برخورد اسرائيل به «فرآيند صلح» بود. و وقتی رابين خواست مسير را به خصوص روی دو مشخصه ی اول تصحيح کند، به دست يک فعال دست راستی اسرائيل ترور شد، در حالی که از دو سال پيش، کارزاری کينه توزانه و به هدف غيرقانونی جلوه دادن نخست وزير در جريان بود.

گزينش انجام شده
قتل اسحاق رابين به معنی پيروزی کسانی بود که به دلايل مختلف با فرآيند اسلو مخالف بودند. بعد از پرانتز کوتاه و فاجعه آميز نخست وزيری شيمون پرز، سه نخست وزير بر سر کار آمدند که هرکدام از همان روز نخست، مخالفت خود را با فرآيند اسلو نشان دادند. بنيامين نتانياهو به بهانه های مختلف فرايند اسلو را معلق گذاشت و ايهود باراک آن را از پای درآورد. سپس نوبت به آريل شارون رسيد که به جای اسلو بديل ديگری به اجرا درآورد.
غير از نپذيرفتن چشم انداز استعمارزدايی و برپايی يک دولت واقعا مستقل فلسطينی در گستره ی به هم پيوسته ی غزه و ساحل غربی، سياست مشترک اين سه نخست وزير اسرائيل چه بود؟ اين سياست را می توان در پنج نکته خلاصه کرد:
کلنی سازی های موجود و نيز دست کم بخشی از کلنی سازی های برنامه ريزی شده به هيچ رو نبايد زير سؤال برود.
بهتر است که اسرائيلی ها ديگر اداره ی امور روزمره ی فلسطينی ها و از جمله امنيت داخلی را اگر ممکن باشد به عهده نداشته باشند.
هدف از هر راه حل موقتی يا نهائی اين است که حد اکثر امنيت برای اسرائيلی ها فراهم آيد.
چه در جريان فرآيند مذاکرات و چه پس از آن، به هيچ رو نبايد با فلسطينی ها به عنوان يک طرف برابر برخورد کرد. بنا براين، مذاکرات نمی تواند بر پايه ی برابری طرفين جريان يابد و اصل تساوی حقوقی دو طرف بايد قاطعانه از مذاکرات کنار گذارده شود.
اين پنج نکته بر سه محور استوار است: ادامه ی مستعمره سازی، ادامه ی روابط استعماری، جداسازی.
آنچه ايهود باراک را از دو همتای ديگرش (نتانياهو و شارون) متمايز می سازد اين است که با ترکيبی از تفرعن بی حد و جهل اش از واقعيت اوضاع اعراب و فلسطين، پيش خود باور کرده بود که طرحی بر اساس اين سه محور می تواند مورد قبول ياسر عرفات قرار گيرد: اگر عرفات چنين «پيشنهاد سخاوتمندانه» ای را نپذيرد انتقام سختی بايد پس بدهد و اگر ملتش از وی، در اين امتناع از تسليم شدن، حمايت کند او نيز تاوان گزافی خواهد پرداخت. در پی يک کارزار سراپا دروغ و بی سابقه، و بدين هدف که نشان دهند عرفات هرگز قصد نداشته به مصالحه ای دست يابد و اينکه هدف استراتژيک وی نابودی اسرائيل است، باراک از ارتش می خواهد سناريويی را که از مدتها پيش برای درهم شکستن تشکيلات خودمختار فلسطين آماده کرده بود به اجرا بگذارد و مردم فلسطين را مجبور کند به تسليم تن دهند.
اين است که برنامه ای حقيقی برای آرام سازی زير سرپوش مبارزه با تروريسم به اجرا در می آيد، درست همان برنامه و منظوری که سه سال پيش از آن، رهبر نومحافظه کاران، بنيامين نتانياهو طرح ريزی کرده بود. اين برنامه ی آرام سازی صدها کشته برجا گذاشت و تازه پنج ماه بعد بود که نخستين سوء قصد انفجاری [فلسطينی] به اجرا درآمد. اما فلسطينی ها تسليم نشدند. باراک در انتخاباتی که خود آن را پيش انداخته بود شکست خورد.

طرح شارون
برخلاف ايهود باراک، جانشين او آريل شارون هرگز اعتقاد نداشته که می توان طرح تسليم را به عرفات تحميل کرد.
برعکس، او معتقد است که زير ضربات آرام سازی، ممکن است يک «يک رهبری پراگماتيک» طرح وی را بپذيرد. توجه داريم که شارون طرحی دارد که آن را از سال ۱۹۷۸، زمانی که در نخستين کابينه ی مناحيم بيگين، وزير مستعمره سازی در اراضی اشغالی بود، آماده کرده است. شارون اين طرح را در مناسبت های متعدد به خصوص در مصاحبه ای طولانی با آری شاريت، خبرنگار روزنامه ی هاآرتس در مارس ۲۰۰۱ چند هفته پس از انتخاباتش با وضوح تمام مطرح کرده است. اين طرح را می توان در ۱۰ نکته خلاصه کرد:
فلسطينی ها صلح می خواهند، اما نه آن صلحی که ما حاضريم به آنها عرضه کنيم.
جنگ استقلال اسرائيل (جنگ ۱۹۴۸) هنوز به پايان نرسيده و ما ۵۰ سال ديگر پيش رو داريم تا مستعمره سازی (colonisation) فلسطين («ارض اسرائيل») را به پايان بريم. خطای بزرگ رابين اين بود که می خواست مرزها را تثبيت کند
[توجه داريم که اسرائيل هرگز مرزهايش را تعيين نکرده است! مترجم] زيرا اين امری نيست که تا ۵۰ سال آينده در دستور کار باشد (شارون در جای ديگری می گويد تا صد سال ديگر).
فلسطين همان اسرائيل است، اما بايد يهودی باشد. فلسطينی ها چه کار خواهند کرد؟ کمال مطلوب اين است که به اردن بروند (بر هزاران پوستر در اسرائيل اين عبارت به چشم می خورد: «اردن همان دولت فلسطين است» و طرح «ترانسفر» ــ اخراج و کوچ دستجمعی فلسطينی ها از وطن شان ــ که تعبير خوش آب و رنگی ست برای پاک سازی قومی، برنامه ی سياسی يک بخش عمده از احزابی ست که از دولت شارون پشتيبانی می کنند. از آنجا که اين طرح، اگر در موقعيت مناسبی صورت نگيرد خطرناک محسوب می شود بايد وسيله ی ديگری برای اخراج فلسطينی ها از فلسطين پيدا کرد.
بديل «ترانسفر» عبارت است از جمع آوری آنان در اردوگاه ها و کانتون ها در مناطقی که به هر صورت، امکانات مستعمره سازی بسيار محدود است و فلسطينی ها خواهند توانست، اگر مايل باشند، آن را دولت (های) فلسطينی (ها) بنامند.
محدوده ی مرزها را اسرائيل يکجانبه تعيين خواهد کرد و خودش، البته، راه های ورود به آنها و نيز منابع طبيعی (به ويژه آب) را در کنترل خواهد داشت.
کشيدن ديوار ــ که شارون بعدها به اين طرح پيوست ــ محدوده ی کانتون ها و بانتوستان ها را تسهيل خواهد کرد. غزه نخستين کانتون فلسطينی خواهد بود.
اگر امکان داشته باشد و بتوان «رهبرانی پراگماتيک» پيدا کرد که طرح اسرائيل را بپذيرند، چه بهتر، و گرنه اين طرح يکجانبه به آنان تحميل خواهد شد.
اگر احتمالا فلسطينی ها اعلام کنند که حاضرند چنين طرحی را بپذيرند شارون آماده است آن را «طرح گذار دراز مدت» (کذا) بنامد! اينکه می گويد «طرح گذار» برای اين است که فلسطينی ها بتوانند طی مدتی بسيار دراز (۵۰ سال يا ۱۰۰ سال!) آن را بپذيرند و به خوبی نشان دهد که از اين حد فراتر نخواهد رفت...
شارون مسلما يک بولدوزر است، همان طور که رسانه های گروهی اسرائيل وی را چنين لقب می دهند، بولدوزری که هرچيزی را بر سر راهش له می کند. اما می داند کجا برود و برای رسيدن به هدفش در به کار بردن هيچ وسيله ای ترديد نمی کند. در درک او از واقعيت تنها يک نقطه ی کور وجود دارد، چنانکه در درک پيشينيان اش نيز چنين نقطه ی کوری وجود داشت و آن اينکه از درک ظرفيت مقاومت اهالی فلسطين عاجز است.

ملتی مقاوم
به رغم هزاران کشته و زخمی و معلول، به رغم هزاران خانه ی ويران شده، دهها هزار درخت ريشه کن شده، به رغم عمليات فراوان تخريب، به رغم بستن راه های عبور و مرور و محاصره، ملت فلسطين کوچکترين اثری از تسليم از خود نشان نمی دهد.
فلسطينی ها قادر نيستند تنها با نيروی خود، اسرائيل را وادارند حقوق آنان را پس بدهد تا به استقلال خويش دست يابند. در دنيا و در خاور ميانه ای که تحت سلطه ی فلسفه ی جنگ سراسری، دائمی و پيشگيرانه قرار دارد توازن قوا به شدت به زيان آنها ست. با وجود اين، آنها به نحوی خارق العاده ثابت کرده اند که چه ظرفيت شگفت انگيزی برای به شکست کشاندن طرح اسرائيل مبنی بر تسليم آنان دارا هستند. با مقاومتی که بيشتر منفی ست ( به عربی، صمود) تا مثبت، با مقاومتی که بيشتر فردی ست تا آنکه ساختاری اجتماعی داشته باشد، آنها تجزيه (اتميزاسيون) و محدود و محصور ماندن را نپذيرفته اند. اراده ی زندگی، اراده ی برخورداری از يک زندگی را در همه حال: زير بمباران، در شهرها و روستاهای محاصره شده و رو در روی خشونت و اعمال قدرت دلبخواهی نظاميان حاضر در همه جا با تصميم قاطعانه دنبال کرده اند.
خيلی ها فستيوال بين المللی سينما در رام الله را به ريشخند گرفتند و گفتند خرده بورژواهای مرفه اين شهر در يک سالن نوساز خيلی لوکس نشستند تا فيلم تماشا کنند و به حرف های کارگردان هايی که از سراسر دنيا به رام الله رفته بودند گوش بدهند. من به هيچ رو با اين ريشخند موافق نيستم چرا که اين فستيوال، خود يک عمل مقاومت است، خيزشی ست عليه مرگ و محاصره شدگی، عليه پروژه ی جدی اسرائيل برای «وحشی قلمداد کردن» فلسطينی ها. مگر نه اين است که نيروهای اشغالگر پروژکتور را توقيف کردند؟ مگر نه اين است که کوشيدند از ورود کارگردانان خارجی به فلسطين و ورود تماشاچيان به رام الله جلوگيری کنند؟ و به رغم همه ی اينها فستيوال برپا شد: نمادی از پيروزی زندگی بر اراده ی آشکار قتل زندگی.
به مدرسه رفتن، به عمه و خاله سر زدن، پيش دندان پزشک رفتن ــ همه ی اينها اعمال مقاومت است که لازمه اش عبور از ديوارها، دور زدن از موانع ودر يک کلام، سرسختی برای رسيدن به مقصد است. همين مقاومت است که سياست آرام سازی اسرائيل را به شکست کشانده و ما را وا می دارد که ادامه ی خشونت سياست آرام سازی را با کشته هايش، با ويرانگری ها و رنجهايی که برای فلسطينی ها به بار می آورد و امواج سوء قصدها که به نحوی ادواری جامعه ی مدنی اسرائيل را عزادار می سازد تا سال های دراز مورد توجه قرار دهيم.

جنبش صلح؟
کارزار فريبکارانه ای که ايهود باراک و بخشی از سازمان مخفی اطلاعات اسرائيل به راه انداختند بدترين پيآمدش اين بود که جامعه ی اسرائيل پذيرفت که تروريسم و خيل قربانبان آن امری ست گريزناپذير. سابقا، جنبش صلح برای آنکه اسرائيلی ها را قانع کند که با سياست مبنی بر «اسرائيل بزرگ» و مستعمره سازی و اشغال مخالفت ورزند دو استدلال در اختيار داشت: از يکی اينکه برای ادامه ی اشغال و سياست استعماری بايد با جان انسانها، با پول، با فداکردن کيفيت زندگی و جامعه تاوان آن را پرداخت و ديگر آنکه با ادامه ی سياست استعماری، ما در انزوای بين المللی قرار می گيريم و فشارهای بين المللی را بايد تحمل کنيم.
از وقتی که گفته شده ما در «جنگ برای بقاء» و با نيروهای ويرانگر درگير هستيم، استدلال اول همه ی تأثير خود را از دست داده است. دربرابر دشمنی که منظورش نه مصالحه بلکه نابودی اسرائيل است تنها راهی که می ماند جنگ پيشگيرانه و دائمی ست. با کسانی که سياست نابودی اسرائيل را دنبال می کنند هيچ مصالحه ای ممکن نيست. اين بديهی ست!
جنبش صلح، که فراموش نکنيم خود در ساختن و پرداختن اين افسانه ی مرگبار سهيم بود، طی سه سال هيچ پيشنهادی نداشت که ارائه دهد زيرا اعلام می کرد که کشته شدن افراد نه نتيجه ی اشغال و سرسختی سياسی رهبران ما ــ از جمله حزب کارگر که دوباره در کابينه ی شارون جا خوش کرده اند ــ بلکه نتيجه ی سرسختی ياسر عرفات است. يادمان هست که [دو نويسنده] اب يهوشو و آموس اوز در روزنامه های بزرگ فرانسه مقالاتی نوشتند و فلسطينی ها را متهم کردند که قصد نابودی اسرائيل را دارند. بنابر اين، اگر خودآزار نيستيم، چرا بايد از برنامه ی مصالحه ای که «صلح طلبان» مطرح می کنند جانبداری کنيم؟ چرا بايد «به توافق اسلو بازگرديم»؟ در حالی که آن توافق چيزی جز يک مانور فلسطينی نبوده است! در چنين وضعيتی، گفتمان بديلی که هزاران مبارز جنبش ضد استعماری از جمله ائتلاف زنان برای نيل به صلحی عادلانه، انجمن تعايش (همزيستی) و گوش شالوم (جمعيتی برای صلح به رهبری يوری آونيری)، خاخام های طرفدار حقوق بشر و کانون اطلاعاتی بديل و به ويژه و بهتر از همه ی اينها، نافرمانان از خدمت نظام و معترضين نيروهای ذخيره مطرح می کنند، اينها دربرابر اجماع نوينی که بر محور جنگ بقاء به وجود آمده وزنه ای ندارد.
اما «ابتکارهای جديد صلح» (به ويژه ابتکار ژنو) بايد گفت که غياب کامل آنها از گفتگوهای عمومی و انعکاس نداشتن آنها، به خصوص بيانگر آن است که سخنگويان اين ابتکارهای جالب و بالقوه اميد بخش عاجز از آن اند که اين اجماع در مورد جنگ دائمی را زير سؤال برند، زيرا چنين موضعی مستلزم اين است که آنها شديدا و صريحا از خود و نقشی که در شکل گيری اين اجماع داشته اند (وقتی می گفتند «تقصير از عرفات است»، «فلسطينی ها قابل اعتماد نيستند»، «تشکيلات خود مختار حقيقت را نمی گويد و به دو زبان حرف می زند») انتقاد کنند و به خصوص اعتراف کنند که مسؤوليت خونهايی که طی چهار سال گذشته به زمين ريخته شده و نيز شکست فرآيند صلح به عهده ی اسرائيل است نه فلسطين. بدون چنين نقدی از خود، هيچ طرح صلحی گوش شنوايی در اسرائيل نخواهد يافت... زيرا فرض عمومی در اسرائيل بر اين است که ما شرکائی برای معاهده ی صلح نداريم و طرف مقابل ما کسانی هستند که نابودی اسرائيل را می خواهند و آنقدر خطرناک اند که حتی از حرف صلح و ميانه روی هم غر و لندشان بلند می شود.

چارچوب بين المللی:
استدلال قوی ديگر که نيروهای صلح طلب به طور سنتی مطرح می کردند مبتنی بر« فشارهای بين المللی» بود. واقعيت اين است که سياست استعماری اسرائيل را جامعه ی بين المللی هرگز نپذيرفته و حتی ايالات متحده که طی سه دهه ی گذشته هرگز از حمايت نظامی، اقتصادی و ديپلماتيک (وتو در شورای امنيت) از اسرائيل دريغ نداشته، برداشت سياسی واحدی با دولت های مختلف اسرائيل ندارد و حتی گاه سرسختی اين دولت و برخی از ماجراجويی های جنگ طلبانه ی آن را برای ثبات نظم آمريکايی در منطقه خطرناک ارزيابی می کند (توجه شود به فشارهايی که جرج بوش ـ پدر ـ در سال ۱۹۹۱ به اسحاق شامير وارد آورد تا مستعمره سازی ها را متوقف کند و در مذاکرات صلح مادريد شرکت جويد).
ترس از خصومت با جامعه ی بين المللی ــ و قبل از همه با ايالات متحده ــ برخلاف برخی حرفهای بيمارگونه ی پرگويان، در اسرائيل بيش از هرچيز ديگری واقعيت دارد، به طوری که حکومت شامير به اين دليل سقوط کرد که مردم اسرائيل نمی خواستند ايالات متحده را خشمگين کنند... چنان که نمی خواستند از ۱۰ ميليارد دلار ضمانت های بانکی [که آمريکا بلوکه کرده بود] صرف نظر نمايند.
تا زمانی که گروه نومحافظه کاران در واشنگتن فرمانروايی می کنند، اسرائيل هيچ ترسی از فشار احتمالی جامعه ی بين المللی نخواهد داشت. بين سياست های ديک چنی، پل ولفوويتز، ريچارد پرل و غيره با سياست مشاوران سياسی و نظامی شارون چنان همآهنگی و جذب متبادلی وجود دارد که هرگز پيش از اين وجود نداشته است. جنگ همه جانبه، دائمی و پيشگيرانه با «تروريسم فلسطينی» بخشی از جنگ سراسری، دائمی و پيشگيرانه ی واشنگتن با تروريسم بين المللی و به خصوص تروريسم اسلامی ست.
از اين بدتر: در ۱۴ آوريل ۲۰۰۴ بوش بر پيشفرض های اسرائيل صحه گذاشت و با اين کار نه تنها ازديگر نيروهای جامعه ی بين المللی گسست کرد، بلکه از سياست سنتی ايالات متحده ــ هرچند صوری و غير الزامی بود ــ نيز فاصله گرفت. جرج بوش در نامه ای به آريل شارون که کمی بعد در دو مجلس کنگره به تصويب رسيد، اظهار داشت که مرزهای سال ۱۹۶۷ مرزهای اسرائيل نخواهد بود و اينکه برخی مستعمرات (کلنی ها) به اسرائيل ضميمه خواهد شد و آوارگان به ميهن شان باز نخواهند گشت. مسأله ی آمريکا پيشنهادهايی نيست که قرار است بين فلسطينی ها و اسرائيلی ها به مذاکره گذارده شود، بلکه مواضعی ست که بايد در چارچوب يک راه حل، بطور يک جانبه تحميل گردد.
يکجانبه نگری، کنارگذاردن حقوق بين المللی و قطعنامه های ملل متحد و اعمال تروريسم دولتی برای تحميل استعمار مجدد جهان ــ اين است پايه های پيوند تنگاتنگ بين سياست امپرياليستی جرج بوش و استراتژی استعماری آريل شارون. اينجا ست که کارزار بين المللی در دفاع از حقوق مردم فلسطين ابعادی جهانی به خود می گيرد، يعنی جنبش های اجتماعی در سراسر جهان با دفاع از اين حقوق، نه تنها با يک بی عدالتی بسيار بزرگ و خشونت بی حساب که نسبت به حقوق يک ملت اعمال می شود، بلکه با پايگاه مقدم جنگ سراسری و استعمار مجدد جهان و به نوعی آزمايشگاه اين استعمار مبارزه می کنند. به موازات آن، فلسطينی ها با حراست از حقوق خويش، امروز در خط مقدم پيکار برای بقای تمدن انسانی و عليه توحش نوليبراليسم توسعه طلب قرار دارند. اهميت و فوريت يک همبستگی بين المللی قوی و مصمم از اينجا ناشی می شود.

(اصل مقاله مندرج به فصلنامه ی مولتی تود، شماره ۱۹، زمستان ۲۰۰۵، آدرس الکترونيکی:
www.multitude.samizdat.net )