اخبار كشتار مستمر مردم فلسطین‮ (‬در آخرین حملهء‭ ‬رفح‮ ۶۱ ‮ ‬نفر‮) ‬و تخریب خانه ها‮ (‬۱۷۵۰‮ ‬خانه كاملاً‮ ‬ویران‮) ‬و نابودی همهء مظاهر زندگی در این سرزمین‮ (‬از جمله‮ ‬۴‮ ‬هزار هكتار زمین كشاورزی‮)‬،‮ ‬فریاد وجدان های بیدار را در سراسرِ‮ ‬جهان بلند كرده است‮. ‬سازمان عفو بین المللی،‮ ‬مؤسسات حقوق بشر،‮ ‬وجدان های آزاده در خودِ‮ ‬اسرائیل،‮ ‬از جمله سربازان و افسران نافرمان‮ (‬كه تعدادشان حدود‮ ‬۱۶۰۰‮ ‬نفر است‮)‬،‮ ‬توده های خشمگین تظاهر كننده در سراسرِ‮ ‬كشورها همه از جنایات جنگی و ضد بشری سخن می گویند‮. ‬دیگر به بركت ادامهء مقاومت،‮ ‬طلسمها شكسته است و حتی یوسف لاپید،‮ ‬وزیر دادگستری دولت شارون،‮ ‬هم از دیدنِ‮ ‬عكس ویرانه های رفح به یاد جنایات نازی ها می افتد‮.‬
اسرائیل با پشتیبانىِ‮ ‬بی قید و شرطِ‮ ‬آمریكا،‮ ‬پس از‮ ‬۳۷‮ ‬سال اشغالِ‮ ‬ساحل‮ ‬غربی و‮ ‬غزه و بیت المقدس شرقی و زیرپا گذاردن كلیهء قطعنامه های ملل متحد راجع به فلسطین،‮ ‬حتی آنها كه خودش امضا كرده‮ (‬قطعنامهء‮ ‬۱۹۴‮: ‬حق بازگشت آوارگان‮)‬،‮ ‬هیچ حدی را در طرد ملت و نابودی میهن فلسطینی ها رعایت نمی كند و همهء جهانیان را به سخره می گیرد‮. ‬فلسطینی ها در راه صلح با دشمنِ‮ ‬اشغالگر شان حاضر شده اند از‮ ‬۷۸‮ ‬درصد از فلسطین تاریخی به نفع صلح صرف نظر كنند و دولت اسرائیل را در آنجا به رسمیت بشناسند تا در‮ ‬۲۲‮ ‬درصد باقی مانده كه در سال‮ ‬۱۹۶۷‮ ‬اشغال شده دولتی برای خود برپا كنند و بتوانند مثل هر ملت و انسان دیگری از حقی،‮ ‬حیثیتی و احترامی برخوردار باشند؛ اما اسرائیل با كشیدن دیواری‮ ‬۶۰۰‮ ‬كیلومتری نصف همین قسمت را نیز می بلعد و هر لحظه به بهانه ای به نابودی هر طرح صلح می پردازد‮. ‬مدافعان تجاوزِ‮ ‬اسرائیل كه خود را‮ »‬جامعهء بین المللی‮« ‬می خوانند بین اشغالگر و اشغال شده علامت تساوی می گذارند و مقاومت دربرابر اشغال و تروریسم دولتی را تروریسم می نامند تا اشغال را توجیه كنند و هر انتقادی از سیاست تجاوزكارانهء شارون را یهودستیزی لقب می دهند تا فریاد اعتراض را در گلوها خفه كنند‮. ‬آن ها بین طرفی كه مسلح به پیشرفته ترین سلاح های كشتار جمعی ست و طرف دیگر كه جز پرتاب سنگ و قربانی كردنِ‮ ‬خویش وسیله ای برای مقاومت مشروع و قانونی خود ندارد،‮ ‬بین اسرائیل كه یكی از دو قدرت تعیین كنندهء جهان است و فلسطین كه رئیس منتخب اش،‮ ‬یاسر عرفات،‮ ‬دو سال است در محاصره و زندان بسر می برد،‮ ‬فرقی قائل نیستند و بوش همچنان از حق اسرائیل برای دفاع از خود سخن می گوید‮. ‬اگر یك دهمِ‮ ‬آنچه را كه اسرائیل تا كنون مرتكب شده كشور دیگری در دنیا كرده بود چه بسا بارها خاكش را به توبره كشیده بودند،‮ ‬اما این‮ »‬جامعهء بین المللی‮«‬،‮ ‬این شریك جرم اسرائیل،‮ ‬در حرف،‮ ‬جنایات اسرائیل را محكوم می كند ولی در عمل،‮ ‬به اشكال گوناگون از آن حمایت می نماید‮. ‬اتحادیهء اروپا شریكِ‮ ‬اولِ‮ ‬تجارت و قراردادهای دوجانبهء اسرائیل است‮. ‬برخلاف توصیهء پارلمان اروپا دائر بر تعلیق روابط دوجانبهء اروپا با این كشور،‮ ‬شورای اتحادیه در آوریل گذشته این روابط را نه تنها معلق نكرد،‮ ‬بلكه تمدید نمود‮. ‬این حمایت همه جانبه و شراكت در جرم از سوی‮ »‬جامعهء بین المللی‮« ‬باعث شده كه اسرائیل در معافیت كامل از هر كیفری،‮ ‬به انكار حقوق فلسطینی ها بپردازد و سیاست نژادپرستانهء خود را تا حد طرد و‮ »‬اعدام یك ملت‮« ‬در قرن بیست و یكم خودسرانه به پیش برد‮. ‬اسرائیل باید مانند آفریقای جنوبی بایكوت شود‮.‬
ما ایرانیان مخالف رژیم جمهوری اسلامی كه به خاطرِ‮ ‬پایبندی مان به اصول دموكراسی و آزادی و عدالت اجتماعی ناگزیر به تبعید یا اقامت در خارج شده ایم،‮ ‬اوضاع تأسف بار كنونی،‮ ‬به ویژه در فلسطین و عراق،‮ ‬را با نگرانىِ‮ ‬تمام دنبال می كنیم‮. ‬خودبینىِ‮ ‬كورِ‮ ‬زمامداران آمریكا و اسرائیل و همدستان گوناگون شان كه توحش را به جای تمدن نشانده اند،‮ ‬آیندهء بشریت را تهدید می كند‮. ‬نابودی فلسطین نه تنها فاجعهء نابودی یك ملت بلكه تهدید به نابودی كل بشریت است‮. ‬ما نیز از برآمد این موج‮ »‬توحش مدرن‮« ‬فریاد بر می آوریم‮. ‬سكوت چیزی جز شركت در این جرم نیست‮. ‬ما جنایات آمریكا و اسرائیل از جمله اشغال فلسطین و عراق را محكوم كرده،‮ ‬به مقاومت مردم این دو كشور ارج می نهیم‮.‬
ملت فلسطین را هزار بار دفن كرده اند ولی او هرگز نمرده است‮. ‬گویی به نمایندگی از دیگر ملت ها نیز هست كه با استعمار و امپریالیسم و اشغال می رزمد‮. ‬مصاف بین فلسطین و اسرائیل ما را به یاد جمهوری اسپانیا می اندازد و ضرورت وجود بریگادهای انترناسیونال كه به یاری آن شتافتند‮. ‬هرگونه حمایت از حق طلبی مردم فلسطین و عراق دربرابر تهاجم ارتجاع و توحش وظیفه ای انسانی و سیاسی ست‮.‬
۲۷‮ ‬مه‮ ‬۲۰۰۴
امضاءها‮:‬‮ ‬روزبه آبادان،‮ ‬رضا آبادی،‮ ‬یوسف آبخون،‮ ‬هادی آبكناری،‮ ‬سعید آرمان،‮ ‬علی آزاد،‮ ‬محمود آزاد،‮ ‬پیران آزاد،‮ ‬سارا آزاد،‮ ‬محمد آزادگر،‮ ‬حمید آزادی،‮ ‬نعمت آزرم،‮ ‬حمید آشنا،‮ ‬روناك آشناگر،‮ ‬سالار آشناگر،‮ ‬ابراهیم آوخ،‮ ‬خسرو آهنگر،‮ ‬شكوفه ابراهیم زاده،‮ ‬باقر ابراهیم زاده،‮ ‬جعفر ابراهیم زاده،‮ ‬ناهید ابراهیم زاده،‮ ‬شیلان ابراهیمی،‮ ‬ابراهیم ابراهیمی،‮ ‬منصور احمد نژاد،‮ ‬رضا احمدی،‮ ‬ارسطو احمدی،‮ ‬هلمت احمدیان،‮ ‬حسین اخوان توحیدی،‮ ‬ناصر اخوان،‮ ‬داریوش ارجمندی،‮ ‬همایون اردلان،‮ ‬بهروز ارژنگ،‮ ‬زهره ارشادی،‮ ‬فروغ‮ ‬اسدپور،‮ ‬جواد اسكویی،‮ ‬علی اشرفی،‮ ‬پروین اشرفی،‮ ‬امیر اصغری نیا،‮ ‬وحید اصغری حصاركی،‮ ‬محمد علی اصفهانی،‮ ‬یاور اعتماد،‮ ‬اكبر اغراقی،‮ ‬منصور افروخته،‮ ‬سعید افشار،‮ ‬مرتضی افشاری،‮ ‬منصور افشاری،‮ ‬عادل الله مرادی،‮ ‬آرش امجدی،‮ ‬بهروز امیدی لاهیجانی،‮ ‬جعفر امین زاده،‮ ‬سلیمان امین زاده،‮ ‬رشید امین زاده،‮ ‬علی امینی،‮ ‬صادق امینیان،‮ ‬صدرالله اندواری،‮ ‬هوشنگ انصاری،‮ ‬سیامك انصاری،‮ ‬رسول انصاری،‮ ‬شعله ایرانی،‮ ‬اصغر ایزدی،‮ ‬مسعود بابازاده،‮ ‬مهرداد بابالویی،‮ ‬پوران بازرگان،‮ ‬رضا باستانی،‮ ‬جواد براك،‮ ‬ارژنگ بامشاد،‮ ‬مسعود بحرینی،‮ ‬منیره برادران،‮ ‬شهاب برهان،‮ ‬فرهاد بشارت،‮ ‬مرضیه بقایی،‮ ‬پتی بلوچ،‮ ‬رخشنده بلوری،‮ ‬نرگس بهار،‮ ‬سوسن بهار،‮ ‬پانته آ بهرامی،‮ ‬شهناز بیات،‮ ‬سهیلا بیك زاده،‮ ‬یونس پارسا بناب،‮ ‬رضا پایا،‮ ‬ناصر پایدار،‮ ‬حمید پورقاسمی،‮ ‬مصطفی پورسنگری،‮ ‬احمد پوری،‮ ‬حسن پویا،‮ ‬فرامرز پویا،‮ ‬یوسف پویا،‮ ‬مینا پویا،‮ ‬علی پیشگاه،‮ ‬ز‮. ‬تأثریان،‮ ‬فریبا ثابت،‮ ‬فریده ثابتی،‮ ‬تراب ثالث،‮ ‬مجید تمجیدی،‮ ‬حسین توسلی،‮ ‬علی توكلی،‮ ‬نصرت تیمور زاده،‮ ‬فرزاد جاسمی،‮ ‬علی جالینوسی،‮ ‬میهن جزنی،‮ ‬ناهید جعفرپور،‮ ‬پگاه جعفری،‮ ‬مهری جعفری،‮ ‬علی جلال،‮ ‬عیسی جمشیدی،‮ ‬جواد جوادی،‮ ‬بیژن جوادیان پور،‮ ‬حسین جوادزاده،‮ ‬مهناز جوان خوشدل،‮ ‬سیامك جهانبخش،‮ ‬جلال جهانی،‮ ‬عثمان جهانی،‮ ‬حیدر جهانگیری،‮ ‬رامین جوان،‮ ‬امیر جواهری لنگرودی،‮ ‬هادی جواهری لنگرودی،‮ ‬جواد جواهری،‮ ‬پرویز جواهری،‮ ‬ناصر جوهری،‮ ‬سهیلا جیگاره ای،‮ ‬نرگس جیلانی،‮ ‬اصغر جیلو،‮ ‬رضا چیت ساز،‮ ‬علی اصغر حاج سید جوادی،‮ ‬كریم حاجی رسولی،‮ ‬مهناز حاجی فرج،‮ ‬صدیقه حایری‮ (‬مادر سلاحی ها‮)‬،‮ ‬امید حبیب نیا،‮ ‬رضا حبیبی،‮ ‬حسن حسام،‮ ‬امیر حسن پور،‮ ‬آوین حسن پور،‮ ‬آشتی حسینی،‮ ‬گلاویژ حسینی،‮ ‬رخشنده حسین پور،‮ ‬لاله حسین پور،‮ ‬محمد حسیبی،‮ ‬زین العابدین حقانی،‮ ‬تراب حق شناس،‮ ‬مینو حمیلی،‮ ‬ایرج حیدری،‮ ‬عثمان حیدری،‮ ‬شهین حیدری،‮ ‬اردشیر حیدری،‮ ‬اقبال خاتمی،‮ ‬محمد رضا خادمی،‮ ‬محمد خاكی،‮ ‬اكبر خباز،‮ ‬هژار خزری،‮ ‬منصور خالدی،‮ ‬صادق خرم،‮ ‬شمسی خرمی،‮ ‬دانش خسروشاهی،‮ ‬رامش خسروشاهی،‮ ‬رؤیا خسروشاهی،‮ ‬رامین خسروشاهی،‮ ‬آرش خسروشاهی،‮ ‬آزاده خسروشاهی،‮ ‬یدالله خسروشاهی،‮ ‬احمد خورشیدی،‮ ‬بیژن خوزستانی،‮ ‬غلام خیابانی،‮ ‬شهریار دادور،‮ ‬حمید دادیزاده،‮ ‬یوسف دانش،‮ ‬موسی دانشفر،‮ ‬یحیی داوان داری،‮ ‬اصغر داوری،‮ ‬بهروز داوری،‮ ‬آفاق داوودی،‮ ‬خسرو داوودی،‮ ‬فریبرز داوودی،‮ ‬علی دماوندی،‮ ‬شهین دهقانی،‮ ‬منصور دیانت،‮ ‬سوران ذكی،‮ ‬فیروزه راد،‮ ‬منوچهر رادین،‮ ‬فریده رازی،‮ ‬بهرام رحمانی،‮ ‬ایوب رحمانی،‮ ‬ابراهیم رحمانیان،‮ ‬خالد رحیمی،‮ ‬اسماعیل رزازی،‮ ‬بیژن رستگار،‮ ‬گلاویژ رستمی،‮ ‬ماریا رشیدی،‮ ‬عیسی رضائی،‮ ‬فرهمند ركنی‮ (‬اخوی‮)‬،‮ ‬محمود رستگار،‮ ‬فاطمه رمضانی،‮ ‬عثمان رمضانی،‮ ‬كاوه رمضانی،‮ ‬رفعت رنجبران،‮ ‬نجف روحی،‮ ‬گلنار روحی،‮ ‬تقی روزبه،‮ ‬حبیب ریاحی،‮ ‬تقی ریاحی،‮ ‬بهرنگ ریاحی،‮ ‬نیكولا ریاحی،‮ ‬پروین ریاحی،‮ ‬پروانه ریاحی،‮ ‬حسین زارع،‮ ‬آریز زراعی،‮ ‬عباس زرندی،‮ ‬محسن زرگر،‮ ‬جلیل زنجانی،‮ ‬سبحان سالاری شهربابكی،‮ ‬سعید سالك،‮ ‬سعید سامانی،‮ ‬حبیب ساعی،‮ ‬مهدی سامع،‮ ‬مجید سپاسی،‮ ‬رضا سپیدرودی،‮ ‬زهره ستوده،‮ ‬شهزاد سرمدی،‮ ‬نیما سعدآبادی،‮ ‬صفر سعد،‮ ‬حسین سعدی،‮ ‬علی سعیدی،‮ ‬فاطمه سعیدی‮ (‬مادر شایگان‮)‬،‮ ‬بیژن سعیدپور،‮ ‬مهری سلاحی،‮ ‬پروانه سلطانی،‮ ‬منصور سلطانی،‮ ‬منوچهر سلطانیان،‮ ‬هدایت سلطان زاده،‮ ‬اسعد سلیمی،‮ ‬نیاز سلیمی،‮ ‬علی اكبر سوری،‮ ‬آلبرت سهرابیان،‮ ‬بهمن سیاوشان،‮ ‬بهروز سیمایی،‮ ‬نصرالله شادمهر،‮ ‬محمد رضا شالگونی،‮ ‬جلال شالگونی،‮ ‬علی اكبر شالگونی،‮ ‬مزدك شالگونی،‮ ‬آلان شاملو،‮ ‬داود شاه نشین،‮ ‬سعید شجاعی،‮ ‬حسین شراحی،‮ ‬فرشید شكری،‮ ‬پروین شكوری،‮ ‬پروین شكوهی،‮ ‬آزاده شكوهی،‮ ‬شهاب شكوهی،‮ ‬پرویز شكیبا،‮ ‬داود شمسایی،‮ ‬احمد شندره،‮ ‬ح‮. ‬شهرام،‮ ‬ژیلا شهسواری،‮ ‬آذر شیبانی،‮ ‬محسن شیخ لی،‮ ‬علی رضا شیرمباركی،‮ ‬عیسی صفا،‮ ‬هاشم صداقت،‮ ‬داوود صدقی،‮ ‬مسعود صدیقی،‮ ‬بدری صفوی،‮ ‬بیتا صفری،‮ ‬نادر صمدی،‮ ‬مهدی ضمیری،‮ ‬هوشمند ضیائی،‮ ‬رضا طالبی،‮ ‬مجتبی طالقانی،‮ ‬بابك طاهری،‮ ‬علی طاهری،‮ ‬میترا طاهری،‮ ‬ناصر طاهری،‮ ‬بهروز عارفی،‮ ‬عباس عاقلی زاده،‮ ‬شمسی عباسی،‮ ‬جمیله عبداللهی،‮ ‬علی عبدی،‮ ‬جواد عرفانی،‮ ‬رحیم عزیزپور،‮ ‬حسن عزیزی،‮ ‬حمید عطائی،‮ ‬آرزو عظیمی،‮ ‬آرمان عظیمی،‮ ‬اردشیر عظیمی،‮ ‬توفیق عظیمی،‮ ‬مسعود عظیمی،‮ ‬رضا علامه زاده،هردوك علی،‮ ‬بابك عماد،‮ ‬مجتبی عمیدی فرد،‮ ‬محسن‮ ‬غبرایی لنگرودی،‮ ‬حسین‮ ‬غبرایی لنگرودی،‮ ‬احمد‮ ‬غلامیان،‮ ‬سحر‮ ‬غمیان،‮ ‬علی فتحی،‮ ‬ستار فتحی،‮ ‬كاظم فخاران،‮ ‬سودابه فراز،‮ ‬بهروز فراهانی،‮ ‬علی فرجی،‮ ‬م‮. ‬ع‮. ‬فرزانه،‮ ‬علی فرقانی،‮ ‬شكر فلاح،‮ ‬هادی فهیمی فر،‮ ‬علی فیاض،‮ ‬سیامك فیضی،‮ ‬رسول قادری،‮ ‬پروانه قاسمی،‮ ‬سروژ قازاریان،‮ ‬جواد قاسم زاده،‮ ‬حسین قاضی،‮ ‬محسن قبادی،‮ ‬محمد قدری،‮ ‬بهرام قدیمی،‮ ‬منصور قربانی،‮ ‬پرویز قلیچ خانی،‮ ‬فرخ قهرمانی،‮ ‬پدرام قهرمانی،‮ ‬اسماعیل قهرمانی،‮ ‬جمیله كاتب فر،‮ ‬جمشید كارگر،‮ ‬سلیمان كاشانی،‮ ‬بهزاد كاظمی،‮ ‬حسن كاكاوندی،‮ ‬مرتضی كاویان،‮ ‬مسعود حجت كراییان،‮ ‬مجید كرباسی،‮ ‬كاوه كرد،‮ ‬نرگس كرمانشاهی،‮ ‬حیدر كریم،‮ ‬مینا كریم،‮ ‬صالح كریمی،‮ ‬هوشنگ كشاورز صدر،‮ ‬آرش كمانگر،‮ ‬اختر كمانگر،‮ ‬محمد كمالی،‮ ‬مهین كوشا،‮ ‬محسن كیا،‮ ‬صالح كیفی،‮ ‬اعظم كی ور،‮ ‬علی رضا كی ور،‮ ‬ناصر كی ور،‮ ‬روبن ماكاریان،‮ ‬مهدی كوهستانی،‮ ‬مهدی كیا،‮ ‬علی گلباغی،‮ ‬مناف گزنی،‮ ‬مناف گنجی،‮ ‬منصور گودرزی،‮ ‬پیام لطفی،‮ ‬داوود مانی،‮ ‬حشمت محسنی،‮ ‬گلاویژ محمد زاده،‮ ‬پویا محمدی،‮ ‬سارا محمود،‮ ‬گلاویژ محمودزاده،‮ ‬نجم الدین محمود زاده،‮ ‬مرتضی محیط،‮ ‬المیرا مرادی،‮ ‬مهدی مرادپور،‮ ‬شیرین مرادی،‮ ‬ب‮. ‬مرحله،‮ ‬عرفان مروتجو،‮ ‬احمد مزارعی،‮ ‬زمان مسعودی،‮ ‬عباس مسعودی،‮ ‬زهرا مسعودی،‮ ‬حسین مشرف،‮ ‬محبوبه مشكین،‮ ‬نجم الدین محمودزاده،‮ ‬یعقوب مشتاق،‮ ‬عباس مشكینی،‮ ‬رضا مقدم،‮ ‬سیما مقدم،‮ ‬شهاب الدین مقدم،‮ ‬پروانه مقدم،‮ ‬فرزاد مكوَندی،‮ ‬محسن ملائی،‮ ‬كمال ملك،‮ ‬هرمز ملك،‮ ‬كریم منیری،‮ ‬خلیفه موسوی،‮ ‬نجمه موسوی،‮ ‬حمید موسوی اصل،‮ ‬عباس مومن زاده،‮ ‬نوید مؤمن زاده،‮ ‬مرضیه مؤمن زاده،‮ ‬سودابهء مهاجر،‮ ‬تراب مهرابی گیلانی،‮ ‬اردشیر مهرداد،‮ ‬سیامك مؤید زاده،‮ ‬گیتی میری،‮ ‬یاسمین میظر،‮ ‬سهیلا ناجی،‮ ‬مصطفی ناصر،‮ ‬رحمان نجات،‮ ‬جواد نجابت،‮ ‬جمیله ندایی،‮ ‬حمیلا نیسكیلی،‮ ‬حسین نظری،‮ ‬مجتبی نظری،‮ ‬كوكب نظری،‮ ‬مسعود نظری،‮ ‬پوران نظمی،‮ ‬آیدا نعمتی،‮ ‬شهین نوائی،‮ ‬احمد نوین،‮ ‬حسین نقی پور،‮ ‬حمید نوبری،‮ ‬نادر نوری زاده،‮ ‬صمد نوید،‮ ‬سهیلا نیك نژاد،‮ ‬احمد نیكو بین،‮ ‬ش‮. ‬والامنش،‮ ‬ادیب وطن دوست،‮ ‬خلیل ورمزیاری،‮ ‬سیامك وطن آبادی،‮ ‬تقی هاشمی نژاد،‮ ‬بیژن هدایت،‮ ‬ویدا هوشیار،‮ ‬نادر وفائی،‮ ‬روزبه وین،‮ ‬كامران هاشمی،‮ ‬سهیلا هرجبی،‮ ‬بابك یحیوی،‮ ‬بابك یزدی،‮ ‬فرزین یكتا‮.‬
‮براى تماس‮:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

( داستان یوسف و زلیخا)

عملیات ویرانگر اخیر ارتش اسرائیل در نوار غزه، کشتن ده ها فلسطینی، تخریب خانه های فلسطینیان و بی خانمانی هزاران فلسطینی که بدنبال ده ها سال اشغال فلسطین صورت می گیرد، پژواک گسترده ای یافته است. شورای امنیت سازمان ملل ، اتحادیه اروپا و بیشتر کشورهای دنیا آن را محکوم کردند.

در پشتیبانی از مردم رفح و مقاومت فلسطین ، گردهم آئی ها و برنامه های بسیاری در شهرهای مختلف از جمله در پاریس ، ژنو ، استراسبورگ و ... برگزار گردیده است. این فعالیت های همبستگی همچنان ادامه دارد.

آن چه در این میان مایه شگفتی شد، موضع گیری وزیر دادگستری دولت شارون است که سر و صدای بسیاری در اسرائیل به راه انداخت.

در اجلاس هفتگی دولت اسرائیل در روز یکشنبه ۲۳ مه ۲۰۰۴ ، ابتدا شائول موفاز ، وزیر دفاع این کشور از عملیات موسوم به « رنگین کمان و ابرها» دفاع کرد و اعلام کرد که « این عملیات چند روز دیگر ادامه خواهد یافت.»

اما آنچه در این اجلاس اهمیت داشت، موضع گیری یوسف لاپید، وزیر دادگستری اسرائیل بود. وی از رهبران حزب لائیک شینوئی است که در دولت ائتلافی شارون شرکت دارد و دومین حزب اکثریت پارلمانی این کشور است.

لاپید با اشاره به تخریب خانه های رفح گفت:

« هنگامی که در تلویزیون تصویر پیر زنی را دیدم که در ویرانهء خانه اش به دنبال دارو میگشت، به یاد مادر بزرگم در دورهء « شوآ » [ Shoah بمعنی فاجعه در عبری به کشتار یهودیان به دست نازی ها گفته میشود] افتادم. من میان اسرائیل و نازی هامقایسه ای نمی کنم، فقط از تداعی معانی که به هنگام دیدن این تصاویر به ذهنم آمد، سخن میگویم.»

لاپید گفت « تخریب دو تا سه هزار خانه در رفح عملی احمقانه است» و اعلام نمود که این عملیات « نه اخلاقی است، نه انسانی و نه سازگار با اخلاقیات یهودی.» ( لوموند، روزنامه اینترنتی ۲۴ مه ۲۰۰۴؛ لو فیگارو، روزنامه صبح پاریس، دوشنبه ۲۴ مه ۲۰۰۴)

این موضع گیری جلسه دولت را به آشوب کشید و شارون وی را به « برانگیختن بدترین تبلیغات ضد اسرائیلی » متهم کرد. روزنامه فیگارو بخش دیگری از سخنان وزیردادگستری را آورده است :

« دنیا ما را به دیدهء هیولا می نگرد، اگر چنین ادامه دهیم ما را از سازمان ملل اخراج کرده، در دیوان بین المللی لاهه محاکمه کرده و هیچکس حاضر به کار کردن با ما نخواهد شد.»

یوسف لاپید ، در مصاحبه ای با بی بی سی ( یکشنبه ۲۳مه) گفت که «اگر تخریب خانه ها ادامه یابد ، حزب او شرکت خود در دولت نخست وزیر شارون را مورد بازبینی قرار خواهد » (روزنامه هآرتص، ۲۴ مه ۲۰۰۴).



طبق نوشته، همین روزنامه (com.Haaretz) آهارون باراک، رئیس دیوان عالی اسرائیل نیز خواهان رسیدگی شد که عملیات ارتش در رفح آیا با حقوق بشر سازگار است؟

در اثر فشارهای بین المللی و نیز اعتراضات داخل اسرائیل، به نوشته هآرتص ، ارتش در برخی نقاط رفح شروع به عقب نشینی کرده است.

موضع گیری وزیر دادگستری اسرائیل ، از اهمیت ویژه ای برخورداراست ، زیرا اولین بار است که یک مقام رسمی اسرائیل، جنایات ارتش اسرائیل را با جنایات نازی ها مقایسه می کند. چنین مقایسه ای ابعاد وسیع جنایات ارتش اسرائیل را نشان می دهد و حاکی از شکستن تابوئی در درون جامعه اسرائیل است.

این همچنین نشانه ای است از تأثیر مقاومت کم نظیر ملت فلسطین که حتا در قلب دشمن شکاف می افکند و وجدان دولتی قاتل را به اعتراف وامیدارد.

بهروز عارفی، دوشنبه ۲۴ مه ۲۰۰۴

موافق ژنو،‮ ‬مخالف ديوار
اتی ين باليبار،‮ ‬آبراهام سگال،‮ ‬ماری نوئل تيبو،‮ ‬پی ير ويدال ناکه و‮ ...‬

يادداشت مترجم‮:‬
جمعيت فرانسوی‮ ‬trop c’est trop‮ ‬‮(‬ديگر از حد گذشته است‮!) ‬که آن را کسانی چون‮ »‬اتی ين باليبار‮« ‬و‮ »‬پی ير ويدال ناکه‮« ‬در دفاع از آرمان فلسطين و در راه برقراری صلحی عادلانه بين اسرائيل و فلسطين تأسيس کرده اند بيانيه ای انتشار داده‮ ‬که در لوموند‮ ‬۲۵‮ ‬فوريه‮ ‬۲۰۰۴‮ ‬چاپ شده است‮. ‬موضوع بيانيه يکی‮ »‬پروژهء توافق صلح ژنو‮« ‬است و ديگری کشيدن ديواری ظاهراً‮ ‬به بهانهء جلوگيری از نفوذ مبارزان فلسطينی به داخل اسرائيل و در واقع برای تصرف هرچه بيشتر زمين ها و زندگی را بر فلسطينی ها هرچه سخت تر کردن تا مجبور به ترک فلسطين شوند*‮. »‬توافق صلح ژنو‮« ‬به ابتکار يوسی بلين‮ ‬(Yossi Beilin)‮ ‬وزير سابق آموزش و پرورش اسرائيل در کابينهء باراک و رهبر يک سازمان دست چپی در اسرائيل از يک طرف و ياسر عبد ربه‮ ‬(Yasser Abd Rabbo)‮ ‬وزير سابق در دولت تشکيلات خودمختار فلسطين از طرف ديگر پيشنهاد شده است‮. ‬اين طرح نه پيشنهادی رسمی،‮ ‬بلکه چنان که اعلام شده از سوی‮ »‬جامعهء مدنی‮« ‬مطرح گرديد‮. ‬دربارهء اين پروژه و کارآيی آن بحث های موافق و مخالف زياد بين خود فلسطينی ها و نيز خود اسرائيلی ها درگرفت‮. ‬دولت شارون البته آن را کاملاً‮ ‬رد کرد ولی دولت فلسطين در عين آنکه تأييد نکرد،‮ ‬اما از نزديک آن را تعقيب کرد و در مراسم اعلام آن در ژنو‮ (‬که به پيشنهاد و کمک دولت سويس صورت گرفت‮) ‬برخی از شخصيت های نزديک به ياسر عرفات حضور داشتند‮.‬
به نظر ما،‮ ‬با توجه به معادلهء نابرابری که قضيهء فلسطين در آن افتاده،‮ ‬فلسطينی ها که محروم از همه چيز در برابر دشمنی برخوردار از همه چيز قرار گرفته اند،‮ ‬چاره ای جز اين ندارند که با شهامت حيرت انگيزشان در مقاومت،‮ ‬از مهم ترين دستآوردهای‮ ‬۵۰‮ ‬سال مبارزهء خود که همانا شخصيت سياسی مستقل شان،‮ ‬متبلور در سازمان آزادی بخش فلسطين،‮ ‬دفاع کنند و نگذارند که سرنوشتشان را آمريکا و اسرائيل که به اصطلاح‮ »‬جامعهء بين الملل‮« ‬خوانده می شوند،‮ ‬در‮ ‬غياب آنان تعيين کنند‮. ‬تا کنون ده ها بار امپرياليست ها خواسته اند آرمان فلسطين را به خاک بسپارند،‮ ‬هيچ يک از صدها قطعنامهء ملل متحد را که به سود فلسطين بوده به اجرا در نياورده اند،‮ ‬و به مرور زمان دارند تمام خاک فلسطين را به نفع اشغالگران می بلعند،‮ ‬رهبر اين ملت و رئيس جمهور آن را دو سال است در خانه اش زندانی کرده اند و آحاد افراد اين ملت ستمديده را در معرض انواع تحقيرهای روزمره قرار می دهند‮ ... ‬با همهء اين ها،‮ ‬امروز به برکت مبارزهء عادلانه و پيگيرانه شان بيش از هر زمان ديگر از سوی نيروهای مبارز و توده های زحمتکش در سراسر جهان حمايت می شوند‮.‬
بيانيه ای که در زير ترجمه اش را می خوانيد يکی از صدها بيانيه ای ست که در حمايت ازمقاومت فلسطين فقط در فرانسه منتشر می شود‮:‬

‮»‬ابتکار ژنو‮« ‬هم با ديوار در تضاد کامل قرار دارد و هم با اقدامات خشونت آميزی که به عمد،‮ ‬پيش از شروع ساختمان ديوار و همزمان با آن صورت گرفته و می گيرد‮: ‬هزاران خانه را در ساحل‮ ‬غربی و نوار‮ ‬غزه ويران کرده اند؛ ده ها هزار درخت زيتون را از ريشه کنده اند؛ صدها نفر را طی عمليات قتل های هدفمند کشته اند و قربانی های‮ »‬جانبی‮« ‬فراوان برجا گذاشته اند؛ جاده هايی را به کلی قطع کرده و روستاهايی را به خفقان کشانده اند‮. ‬بازکردن درهای صلح با کشيدن ديواری که افق را بر همه چيز می بندد در تقابل قرار دارد،‮ ‬همچون تقابل خيال با واقعيت و تقابل اميد با بن بست‮. ‬اما آيا بايد به خاطر اين واقعيت دردناک،‮ »‬ابتکار صلح ژنو‮« ‬را کم اهميت جلوه داد؟
بين دو نفری که مبتکر و امضا کنندهء اين پروژه هستند عدم تقارنِ‮ ‬دوگانه ای وجود دارد‮. ‬ياسر عبد ربه که به تشکيلات خود مختار فلسطين نزديک است خلقی را نمايندگی می کند که زير يوغ‮ ‬اشغال منکوب شده است،‮ ‬حال آنکه يوسی بلين که در جناح چپ حزب کار‮ (‬اپوزيسيون کنونی دولت شارون‮) ‬قرار دارد عضوی ست از جامعهء اسرائيل که طرف مسلط نزاع است‮.‬
نقاط قوت‮ - ‬و هم نقاط ضعف‮ - ‬ابتکار ژنو از اينجا ست که منشأ آن شخصيت های سياسی ای هستند که در قدرت مشارکت ندارند‮. ‬اما اين طرح توافق که به نحوی وسيع مورد حمايت نيروهای صلح طلب و شخصيت های سياسی و اعضای مؤثر در جامعهء مدنی در چند کشور اروپايی قرار گرفته در يک وضعيتِ‮ ‬منجمد شده و به بن بست افتاده شکافی پديد می آورد و در مرکز بحث و کنکاشی قرار می گيرد که حول چشم اندازهای صلح پس از دورهء شارون ـ بوش دور می زند‮. ‬از هم اکنون آنچه در کارزار انتخاباتی‮ ‬رئيس جمهوری آمريکا و نيز آنچه در جامعهء اسرائيل می گذرد امکان اين تصور را فراهم می آورد که به پس از دورهء شارون ـ بوش بينديشيم و اينکه آينده ای از نوع ديگر امکانپذير باشد‮.‬
به نظر ما بايد از ابتکار ژنو،‮ ‬مبانی و ترکيب آن جانبداری کرد،‮ ‬از محتوای آن حمايتی انتقادی نمود و برخی از تعابير مبهم آن را با احتياط پذيرفت و تدقيق نمود‮. ‬حمايت انتقادی ای که به تأييد متن در کليت آن نمی انجامد و در کنار مضامين روشن‮ (‬مثلاً‮ ‬اهداف امضا کنندگان و ساز و کارهای کنترل و مداخله جهت اجرای توافق‮) ‬بر کاستی ها و موارد مبهم انگشت می گذارد‮: ‬از جمله به رسميت شناختن مسؤوليت اسرائيل در فاجعهء فلسطينيان در‮ ‬۱۹۴۸‮ ‬و تضمين برابری حقيقی‮ ‬شهروندان يهودی و عرب اسرائيلی در حقوق شان‮.‬
از اين انتقادات گذشته،‮ ‬ما فکر می کنيم که شايسته است از ديناميسم صلح و گفتگويی که اين پروژهء توافق ترغيب می کند و بر می انگيزد بی دريغ‮ ‬حمايت شود‮. ‬کسانی هستند که به نحوی نمايشی در رسانه های گروهی از اين ابتکار پشتيبانی کردند،‮ ‬در حالی که هرچه می توانستند انجام دادند تا آن را به امری‮ ‬غير ممکن بدل سازند‮. ‬ما چنين موضع گيری های متناقض و پی در پی را جدی نمی گيريم‮.‬
اين متن که مسلماً‮ ‬به حد کمال نيست و بنا بر اين قابل ارتقاء است امروز فرصتی ست برای تأمين آينده‮. ‬اما حال را فراموش نکنيم‮. ‬ما که پشتيبان فلسطينی های تحت اشغال و ستمديده هستيم نمی توانيم اين ديوارِ‮ ‬تبعيض نژادی را بپذيريم که آنان را محبوس می کند و در تنگنا می گذارد و از فضای حياتی‮ ‬قلمرو محصورِ‮ ‬فلسطينی ها هر روز بيش از پيش می کاهد‮. ‬در عين حال ما به وضعيت اسرائيلی ها نيز که زندانی يک منطق نظامی پوچ شده اند می انديشيم،‮ ‬زيرا ديوارهای بلند و موانع الکتريکی نمی توانند از عمليات انتحاری وحشتناک جلوگيری به عمل آورند‮.‬
همانطور که‮ »‬نقشهء راه‮« ‬به سرعت رنگ باخت و پژمرد،‮ ‬اين ديوار‮ - ‬که خود واقعيتی سخت و نشانهء توهمی خطرناک و امنيت پرست است،‮ ‬می تواند‮ »‬توافق ژنو‮« ‬را به فريب و به رؤيايی باطل برای طرفداران شکست خوردهء صلح تبديل کند‮.‬
به علاوه ما فکر می کنيم که ضروری ست طرفِ‮ ‬اسرائيلی‮ ‬توافق رسماً‮ ‬ظلمی را که به ملت فلسطين وارد آمده بپذيرد،‮ ‬و اعلام نمايد که آماده است قطعنامه های سازمان ملل متحد را در بارهء اصلی که حق بازگشت آوارگان را به رسميت می شناسند به اجرا درآورد‮. ‬اينکه اين اصل چگونه پياده شود به مذاکرات صلح آينده تعلق دارد‮.‬
در لحظهء حاضر،‮ ‬ما خواستار آن ايم که يک مداخلهء بين المللی‮ ‬فوری از ساختنِ‮ ‬ديوار جلوگيری به عمل آورد و قسمت هايی را که تا کنون در شرقِ‮ ‬خطِ‮ ‬سبز ساخته شده از ميان بردارد‮. ‬از آنجا که ديوار با پروژهء ابتکاری‮ ‬ژنو در تناقض مطلق قرار دارد و در صحنهء عمل نافی‮ ‬آن است،‮ ‬کليهء کسانی که به خصوص در اروپا از اين پروژهء توافق پشتيبانی می کنند بايد در مخالفت با ساختن ديوار بسيج شوند‮. ‬فشارها و مداخله های عمومی برای متوقف کردنِ‮ ‬اين فاجعه ضروری ست،‮ ‬اما برای آنکه به صلح و آشتی فرصتی داده شود بايد طرفين نزاع که به دو طرف مذاکره برای صلح بدل شده اند به يکديگر اعتماد نمايند‮.‬
نخستين جمله ای که در مقدمهء توافق ژنو آمده اين است که طرفين تأکيد می کنند که‮ »‬مصمم اند به ده ها سال درگيری و نزاع پايان دهند تا در يک همزيستی مسالمت آميز و احترام متقابل و در امنيتی مبتنی بر صلحی عادلانه،‮ ‬پايدار و سراسری بسر برند و به يک آشتی تاريخی دست يابند‮«. ‬اگر شمار کسانی که چنين هدفی دارند به حد کافی باشد،‮ ‬اين امری ست قابل تحقق‮.‬
‮(‬ترجمه برای انديشه و پيکار‮)‬

دولت اسرائيل،‮ ‬دلگرم از حمايت بی قيد و شرط رئيس جمهوری آمريکا که سياست اش در خاور ميانه در نوعی فرار به جلو نظامی و امپراتوری خلاصه می شود،‮ ‬وارد مرحلهء تازه ای از نقشهء خود گرديده که هدف آن درهم شکستنِ‮ ‬مقاومت فلسطين و نابود کردنِ‮ ‬هرگونه فرآيند صلح است و سرانجام آن تشکيل‮ ‬اسرائيل بزرگ؛ اسرائيلی که دربرگيرندهء نسبت کمابيش مهمی از اعرابِ‮ ‬دست نشانده و فرمانبر و بانتوستان های فلسطينی باشد‮. ‬دولت اسرائيل آشکارا حقوق بين المللی و افکار ملت های همسايه را به چالش گرفته است،‮ ‬و با اين باور که نيرويی جاودانه در اختيار دارد،‮ ‬در پراکندنِ‮ ‬تخم کينه و گستردنِ‮ ‬ويرانی و تحقير هيچ ترديدی به خود راه نمی دهد‮. ‬حال آن که در برابرش،‮ ‬تنها نيرويی که وجود دارد تشکيلات خودمختار فلسطين است که تمام قدرت را خود از او سلب کرده و به عبارت ديگر جامعه ای که آن را به فقر مبتلا کرده،‮ ‬اموالش را‮ ‬غصب نموده و آن را تک تک و اتميزه کرده است،‮ ‬اما از آنجا که اين جامعه هنوز زنده است باران ضربات را هرچه بيشتر بر او می بارد و او را به انجام عملياتی که از نوميدی بر می خيزد می کشاند‮.‬
در چنين وضعی از اپوزيسيون دمکرات آمريکا که کانديدای رياست جمهوری اش،‮ ‬در اوج گزافه گويی های انتخاباتی،‮ ‬صريحاً‮ ‬پشتيبانی خود را از سياست دولت بوش اعلام می دارد،‮ ‬چه انتظاری می توان داشت؟ بيم آن می رود که هيچ‮. ‬ظاهراً‮ ‬از چپ اسرائيل هم که‮ - ‬به استثنای گروه های کوچک شجاع‮ - ‬سياست مستعمراتی اسرائيل رادنباله روی و تأييد کرده است نمی توان هيچ انتظاری داشت‮.‬
از دولت های عرب هم شايد نتوان چندان انتظاری داشت،‮ ‬چرا که بيش از هر زمان ديگر،‮ ‬از يک سو بين افکار عمومی ملت های خود که از آن وحشت دارند و تضادهای ملی و ايدئولوژيک و منافع ديپلماتيک و مالی که می خواهند برای خود تدارک ببينند،‮ ‬و از سوی ديگر،‮ ‬وابستگی شان به حمايت آمريکا دست و پا می زنند‮. ‬در عوض،‮ ‬می توان روی شبکه های تروريستی حساب کرد که به منظور بهره برداری از موقعيت وبه وخامت کشاندنِ‮ ‬آن هرچه از دستشان بر می آيد می کنند‮.‬
شک نيست که ملل متحد قدرتی ندارد جز قدرت دولت هايی که عضو آن هستند و اغلب آنان هنوز تصميم ندارند وتوی آمريکا در شورای امنيت را همچون مانعی از پيش پا بردارند و دست کم اجرای قطعنامه های خود را محترم بشمارند‮. ‬با وجود اين،‮ ‬واقعيت اين است که ملل متحد پس از پذيرش حملهء آمريکا به عراق که بدون اجازهء بين المللی صورت گرفت و عدم تقارن مطلق و سياست يک بام و دو هوايی که در اجرای تصميمات شان وجود دارد،‮ ‬هيچ مفری برای خود باقی نگذارده اند‮. ‬اگر ملل متحد مجدداً‮ ‬حق فلسطينی ها را در تعيين سرنوشت خويش تأکيد نکند و بالاخره پس از انتظار طولانی،‮ ‬قتل های هدفمند،‮ ‬کشيدن ديوار و الحاق عملی‮ ‬ساحل‮ ‬غربی به اسرائيل را به نحوی مؤثر محکوم نکند و بر ضرورت خروج کامل اسرائيل از سرزمين های اشغالی و بر اجرای طرح حمايت از مردم فلسطين پای نفشارد،‮ ‬هرگونه فرصتی برای اعادهء حيثيت به اين نهادِ‮ ‬بين المللی به احتمال قريب به يقين از دست خواهد رفت‮.‬
ملت های اروپايی همچنان تاوان‮ ‬غفلت زدگی و شانه خالی کردن خود از بار مسؤوليت و وجدان را می پردازند‮. ‬آن ها پس از آنکه به درجات متفاوت،‮ ‬در نابودی يهوديان در جريان جنگ دوم جهانی شرکت ورزيدند و مستعمره کردن فلسطين را‮ »‬ناديده انگاشتند‮«‬،‮ ‬امروز‮ - ‬به رغم ادعای به رسميت شناختنِ‮ ‬حق موجوديت و حاکميت خلق فلسطين‮ - ‬خود را آماده می کنند که اين خلق را قربانی کنند،‮ ‬چون به درستی نمی توانند بين يهود ستيزی و انتقاد از سياست اسرائيل فرق بگذارند،‮ ‬چون نمی خواهند روابط خود را با جهان عرب و اسلام بازسازی کنند و فضائی اروپا ـ مديترانه ای بر پايه های عدالت و برابری بنا کنند،‮ ‬چون قادر نيستند در برابرِ‮ ‬هژمونی نظامی و باجگيری‮ ‬اقتصادی ايالات متحده مقاومت کنند‮. ‬چون در چارچوب اتحاديهء اروپا جويای چيزی جز منافع صنفی و بوروکراتيک خود نيستند و برای ابداع سياستی جهانی که در خدمت حق و عدالت باشد نمی کوشند‮.‬
باری،‮ ‬فاجعه بسيار نزديک است‮. ‬خلق لگدمال شدهء فلسطين بهای آن را پرداخته و خواهد پرداخت‮. ‬عواقب سوء اين امر به گونه ای پايان ناپذير در عرصهء روابط بين المللی و امنيت همگانی و وجدان بشری احساس می گردد‮. ‬اما اين را نمی شود ناشی از نبودِ‮ ‬هشدارها و دلايل و شواهد و اعلام خطرها دانست‮. ‬ما به نوبهء خود ازاين خسته نخواهيم شد که هشدار دهيم و قبل از هرچيز از دولت فرانسه که صاحب قدرت است و خود را کشوری مديترانه ای می داند و عضو شورای امنيت است می خواهيم که هرچه در امکان دارد به کار گيرد و مانع از آن شود که جنايت به هدف خود برسد‮.‬

از لوموند‮ ‬۲۸‮ ‬آوريل‮ ‬۲۰۰۴،‮ ‬ترجمه برای انديشه و پيکار

‮----------------------------‬
*‮ ‬اتی ين باليبار(Etienne Balibar)،‮ ‬فيلسوف و استاد دانشگاه و صاحب تأليفات فراوان در مسائل تئوريک مارکسيستی و عموماً‮ ‬چپ‮. ‬برخی مقالات او را روی اين سايت می يابيد‮.‬
خانم مادلن روبريو (Madeleine Rebérioux)،‮ ‬مورخ و رئيس انجمن‮ »‬ديگر از حد گذشته است‮!« ‬(Trop c’est trop)‮ ‬که برای پشتيبانی از حقوق مردم فلسطين تأسيس شده است‮.‬

28 kb





28 kb
36 kb

36 kb

36 kb
72 kb

120 kb
64 kb
32 kb
24 kb
196 kb
276 kb
40 kb

48 kb
48 kb

40 kb
44 kb
32 kb
36 kb
24 kb
28 kb
148 kb
108 kb
32 kb
120 kb


41 kb



44 kb
76 kb
40 kb
32 kb
36 kb
32 kb
36 kb
44 kb
32 kb
36 kb
36 kb
32 kb
40 kb
28 kb
28 kb
32 kb
24 kb
36 kb
24 kb
32 kb
24 kb
64 kb


28 kb




28 kb
100 kb




 

 

 
 

 
 

 
 





 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 









قسمت چهاردهم و هشدار دوم درباره آنچه قریب‌الوقوع است:

اصل (دیگر) طرد شق ثالث

نوامبر ۲۰۲۳

   جلسه یک سال پیش بود. یک صبح زود در ماه نوامبر. سرد بود. معاون فرمانده شورشی مویسس به مقر کاپیتان رسید (بله، اشتباه نمی‌کنید، در آن زمان معاون فرمانده گالئانو دیگر مرده بود، اما مرگ او علنی نشده بود). جلسه با زنان و مردان رئیس دیرتمام شده بود و معاون فرمانده مویسس وقت گذاشت تا از من بپرسد در تحلیلی که باید روز بعد در مجمع ارائه می‌شد تا چه اندازه پیش رفته‌ام. ماه با تنبلی به سمت تربیع اول خود در حرکت بود و جمعیت جهان داشت به ۸ میلیارد نفر می‌رسید. در دفترچه من سه یادداشت به چشم می‌خورد:

   کارلوس اسلیم، ثروتمندترین مرد مکزیک، خطاب به گروهی از دانشجویان: «اکنون آنچه من می‌بینم، مکزیکی سرزنده با رشد پایدار برای همه شماست، با فرصت‌های فراوان برای ایجاد شغل و فعالیت‌های اقتصادی» (۱۰ نوامبر ۲۰۲۲). (نکته: شاید جرایم سازمان یافته را به‌عنوان یک فعالیت اقتصادی که باعث اشتغال‌زایی می‌شود تلقی می‌کند؛ آن هم با کالاهای صادراتی).

« (…)تعداد افرادی که در‌حال‌حاضر در مکزیک مفقودالاثر گزارش شده‌اند، از سال ۱۹۶۴ تا کنون، به ۱۰۷۲۰۱ نفر می‌رسد. یعنی ۷هزار نفر بیشتر از اردیبهشت‌ماه گذشته، وقتی از آستانه ۱۰۰هزار نفر فراتر رفت. (۷ نوامبر ۲۰۲۲)». (يادآوری: به دنبال جستجوگران بگرد).

   بر اساس رپرتاژ گزارشگر ویژه در مورد وضعیت حقوق‌بشر در سرزمین فلسطین اشغالی، از سال ۱۹۶۷ سازمان ملل تعداد اسرای فلسطینی را حدود ۵۰۰۰ نفر، از جمله ۱۶۰ کودک اعلام کرده است. نتانیاهو برای بار سوم ریاست دولت را برعهده گرفت (نوامبر ۲۰۲۲). (نکته: کسی که باد می‌کارد طوفان درو می‌کند).

-*****-

یک شکاف بهعنوان پروژه

   اولین بار نبود که در مورد این موضوع بحث می‌کردیم. باری، در چند ماه گذشته موضوع ثابت همین بود: تشخیصی که می‌توانست به شورا کمک کند تا درباره اینکه «قدم بعدی چیست» تصمیم بگیرد. ماه‌ها بود که در مورد این موضوع بحث کرده بودند، اما ایده- پیشنهاد معاون فرمانده مویسس سامان و تبیین نمی‌یافت. هنوز تنها یک جور شهود بود.

   سخن آغاز کردم: «این‌طور نیست که همه درها بسته باشد؛ چون اصلا دری وجود ندارد. همه درهایی که «واقعی» به نظر می‌رسد، به جایی جز به نقطه شروع منتهی نمی‌شود. هر مسیری که بخواهید امتحان کنید تنها سفری خواهد بود از خلال هزارتویی که در بهترین حالت شما را به ابتدای مسیر می‌برد. و در بدترین حالت، به سوی ناپدید شدن قهری.

معاون فرمانده مویسس در حالی که چندمین سیگارش را روشن می‌کرد پرسید:

   -خب فکر کنم حق با توست، تنها راهی که باقی می‌ماند، باز کردن یک شکاف است. دیگر نباید به دنبال دری در جای دیگری گشت. باید یک در ساخت. زمان می‌برد، بله. و هزینه زیادی خواهد داشت. اما آری، امکان‌پذیر است. گرچه نه هر دری. آنچه بعضی‌ها در سر می‌پرورانند هرگز! هیچ کس!

اشاره کردم: «خود من حتی فکر نمی‌کردم روزی چنین چیزی را بشنوم».

   معاون فرمانده مویسس مدتی متفکر ماند و به کف کومه نگاه کرد که پر از ته سیگار، بقایای تنباکوی پیپ، کبریت سوخته، گل خیس و چند شاخه شکسته بود.

   بعد بلند شد و به سمت در رفت و فقط گفت: «خب، چاره چیست، باید ببینیم… شب دراز است و قلندر بیدار».

-*****-

شکست به عنوان هدف

   برای درک معنای آن گفت‌و‌گوی کوتاه، باید بخشی از کارم به‌عنوان کاپیتان را توضیح دهم. کاری که از مرحوم معاون فرمانده گالئانو به ارث بردم، که به نوبه خود آن را از مرحوم معاون فرمانده مارکوس دریافت کرده بود.

   یک کار بی‌پاداش، ظلمانی و دردناک: پیش‌بینی شکست زاپاتیست‌ها.

وقتی به یک ابتکار فکر می‌کنیم، من به دنبال هر چیزی هستم که می‌تواند باعث شکست آن شود، یا حداقل، تاثیر آن را کاهش دهد. به دنبال مخالف متناقض آن هستم. می‌شود مرا چیزی شبیه، مارکوس «تناقض‌زاده» نامید. بنابراین من برترین و تنها نماینده‌ی «جناح بدبین» زاپاتیسم هستم.

   هدف، حمله با انواع مخالفت‌ها به تمام ابتکارات از لحظه شروع آنهاست. فرض ما بر این است که این باعث می‌شود تا این پیشنهاد، چه سازمانی-داخلی، چه ابتکار خارجی و چه ترکیبی از این دو باشد، پالایش و تحکیم شود.

   به بیانی صریح: زاپاتیسم خود را برای شکست آماده می‌کند. یعنی بدترین سناریو را تصور می‌کند. با در نظر داشتن چنین چشم‌اندازی، برنامه‌ها ترسیم می‌شود و پیشنهادات به تفصیل می‌رسد.

   برای تصور این «شکست‌های آینده»، از علومی که در اختیار داریم استفاده می‌شود. باید در همه جا جستجو کرد (و وقتی می‌گویم «همه جا» منظورم همه جا است، از جمله شبکه‌های اجتماعی و مزارع ربات‌سازی آنها، اخبار جعلی و ترفندهایی که برای به‌دست‌آوردن «فالوور» زده می‌شود)، بیشترین حجم داده‌ها و اطلاعات را به دست آورد، آنها را مقایسه کرد و به این ترتیب تشخیص داد که طوفان در بدترین حالتش چگونه است و نتیجه آن چیست.

   آنها باید سعی کنند بفهمند که مسئله نه ایجاد یک قطعیت، بلکه پروراندن یک فرضیه وحشتناک است. به قول آن مرحوم: «فرض کنید همه چیز به‌درک واصل شود». برخلاف تصور، این فاجعه شامل ناپدید شدن ما نمی‌شود، بلکه چیزی بدتر از آن را آبستن است: انقراض نوع بشر، دست‌کم آن‌طور که ما امروز تصورش می‌کنیم.

   فاجعه تصور می‌شود و ما شروع به جستجوی داده‌هایی می‌کنیم که آن را تأیید می‌کند. داده‌های واقعی، نه پیشگویی‌های نوستراداموس یا وقایع آخرالزمانی کتاب مقدس و امثالهم. یعنی داده‌های علمی. سپس به انتشارات علمی، داده‌های مالی، گرایش‌ها، سوابق حقایق و بسیاری دیگر از نشریات مراجعه می‌شود.

   از این آینده فرضی، عقربه‌های ساعت به‌صورت معکوس شروع به حرکت می‌کند.

-*****-

اصل طرد شق ثالث

با پیش‌رو داشتن تصویر فروپاشی و درک اجتناب‌ناپذیر بودن آن، اصل طرد شق ثالث اعمال می‌شود.

   نه، منظور آن اصل شناخته‌شده نیست. این اختراع معاون فرمانده مرحوم مارکوس است. آن وقت‌ها که او ستوان بود، می‌گفت که در صورت عدم موفقیت در کاری، اول راه حلی جستجو می‌شد. دومین قدم، تصحیح اشتباه بود؛ و سومی، چون سومی وجود نداشت، به حالت «چاره‌ای نیست» باقی می‌ماند. او بعدا آن قاعده را اصلاح کرد تا به آن چیزی رسید که اکنون برای شما توضیح می‌دهم: هرگاه فرضیه‌ای را بر اساس داده‌های واقعی و تحلیل علمی استوار کردیم، باید به دنبال دو عنصر بود که با ماهیت فرضیه فوق‌الذکر مغایرت داشته باشند. اگر این دو عنصر پیدا شد، دیگر به دنبال سومی نمی‌گردیم: یا باید در فرضیه تجدید نظر کرد و یا آن را با سختگیرترین قاضی روبه‌رو نمود: واقعیت.

لازم به توضیح است که وقتی زاپاتیست‌ها از«واقعیت» صحبت می‌کنند، کنش خود را نیز در آن واقعیت گنجانده‌اند. چیزی که شما آن را «عمل» می‌نامید.

   اکنون همین قانون را اعمال می‌کنم. اگر حداقل ۲ عنصر پیدا کنم که با فرضیه من در تضاد باشد، جستجو را رها می‌کنم، آن فرضیه را کنار می‌گذارم و به دنبال فرضیه دیگری می‌گردم.

فرضیه پیچیده

   فرضیه من این است: هیچ راه‌حلی وجود ندارد.

یادداشت:

   همزیستی متعادل بین انسان و طبیعت اکنون غیرممکن است. در تقابل این دو با یکدیگر، آن که بیشترین زمان را در اختیار داشته باشد پیروز می‌شود: طبیعت. سرمایه رابطه انسان با طبیعت را به تقابل و جنگ و غارت و ویرانگری تبدیل کرده است. هدف این جنگ، نابودی حریف، یعنی طبیعت است (که شامل انسان‌ها نیز می‌شود). با معیار «منسوخیت برنامه‌ریزی شده؟» (یا «انقضای موعود»)، «انسان» به‌عنوان کالا در هر جنگ منقضی می‌شود.

   منطق سرمایه، سود بیشتر با حداکثر سرعت است. این باعث می‌شود که این سیستم به یک ماشین زباله‌ساز غول‌پیکر تبدیل شود که از جمله انسان را نیز دور می‌ریزد. در طوفان، روابط اجتماعی مختل می‌شود و سرمایه‌های غیرمولد میلیون‌ها نفر را به بیکاری و از آنجا به «اشتغالِ جایگزین» در جنایت و مهاجرت سوق می‌دهند. تخریب سرزمین‌ها، خالی شدن آنها از سکنه را در بر دارد. «پدیده» مهاجرت مقدمه فاجعه نیست، تأیید آن است. اثر مهاجرت ایجاد «ملت‌هایی در درون ملت‌ها» است، کاروان‌های بزرگ مهاجری که با دیوارهای سیمانی، پلیسی، نظامی، جنایی، بوروکراتیک، نژادی و اقتصادی برخورد می‌کنند.

   وقتی از مهاجرت صحبت می کنیم، مهاجرت‌های دیگری را که پیش از واقعه کنونی رخ داده فراموش می‌کنیم: مهاجرت جمعیت بومی در درون قلمروهای خود، قلمرویی که اکنون به کالا تبدیل شده است. آیا مردم فلسطین تبدیل به مهاجرانی نشده‌اند که باید از سرزمین‌هایشان اخراج شوند؟ آیا همین اتفاق در مورد مردم بومی جهان نمی‌افتد؟

   برای مثال، در مکزیک، جوامع بومی «دشمنان غریبی» هستند که به خود جرأت می‌دهند به خاک مزرعه سیستم که بین رودخانه‌های براوو و سوشیاته قرار دارد، «بی حرمتی» کند. برای مبارزه با این «دشمن» هزاران سرباز و پلیس، پروژه های بزرگ، خرید وجدان، سرکوب، ناپدید‌سازی قهری، قتل و یک کارخانه واقعی تولید افرادِ گناهکار وجود دارد (ر.ک. به https://frayba.org.mx/). قتل برادر سامیر فلورس سوبرانس و ده‌ها نفر دیگر از محافظان طبیعت، مبین پروژه فعلی دولت است.

«ترس از دیگری» به درجات پارانویای آشکار رسیده است. مسئولیت کمبود، فقر، بدبختی و جنایت با سیستم است، اما اکنون تقصیر به گردن مهاجری گذاشته می‌شود که باید تا نابودی با او مبارزه کرد.

   در «سیاست» گزینه‌ها و پیشنهادهایی ارائه می‌شود که یکی از دیگری نادرست‌تر است؛ فرقه‌های جدید، ناسیونالیسم‌های جدید، قدیمی یا بازیافتی، دین نوین شبکه‌های اجتماعی و پیامبران جدید آن: «اینفلوئنسرها»… و جنگ، همیشه جنگ.

   بحران سیاست، بحران، یافتن جایگزینی برای هرج‌و‌مرج است. توالی دیوانه‌وار دولت‌های راست، راست افراطی، میانه‌گراهای ناموجود، و آنها که متکبرانه خود را «چپ» می‌نامند، تنها بازتابی از یک بازار متغیر است: وقتی مدل‌های جدیدی از تلفن‌های همراه وجود دارد، چرا گزینه‌های سیاسی «جدید» نداشته باشیم؟

   دولت-ملت‌ها به هیأت مامورین گمرک سرمایه درمی‌آیند. هیچ دولتی وجود ندارد، همگی یک گشت مرزبانی واحد هستند با رنگ‌ها و پرچم‌های مختلف. مناقشه بین «دولت فربه» و «دولت گرسنه» تنها به مثابه پنهان کردن ناموفق ماهیت اصلی آنها است: سرکوب.

   سرمایه در شمایل یک بهانه‌ی نظری-ایدئولوژیک جایگزین نئولیبرالیسم می‌شود و پیامد منطقی آن نئومالتوسیانیسم است. یعنی جنگی برای نابودی جمعیت‌های بزرگ که هدف آن رسیدن به سعادت در جامعه مدرن است. جنگ حاصل کارکرد غلط دستگاه نیست، بلکه به منزله‌ی «تعمیر و نگهداری منظم» آن است تا کاربری و عمر طولانی‌اش را تضمین کند: کاهش شدید تقاضا برای جبران محدودیت‌های عرضه.

   مسئله تنها نئوداروینیسم اجتماعی (افراد قوی و ثروتمند، قوی‌تر و ثروتمندتر می‌شوند و افراد ضعیف و فقیر، ضعیف‌تر و فقیرتر) یا «اصلاح نژادی» که یکی از حقایق ایدئولوژیک جنگ نازی‌ها برای نابودی یهودیان بود، نیست. این یک کمپین جهانی برای از بین بردن اکثریت جمعیت در جهان است: محرومان؛ یعنی محروم کردن آنها از زندگی نیز. اگر منابع کره زمین کافی نیست و سیاره جایگزینی وجود ندارد (یا هنوز پیدا نشده است، اگرچه دارند روی آن کار می‌کنند)، پس باید به شدت جمعیت را کاهش داد. مسئله بر سر کوچک کردن سیاره از طریق کاهش جمعیت و سازماندهی مجدد است، نه تنها در برخی مناطق، بلکه در کل جهان: نکبتی برای تمام سیاره.

اگر خانه را دیگر نمی‌توان گسترش داد و یا امکان افزودن طبقات بیشتر وجود ندارد، اگر ساکنان زیرزمین می‌خواهند به طبقه همکف بیایند، به انبار دستبرد بزنند و لعنتی‌ها دست از تولید مثل هم برنمی‌دارند، اگر «بهشت‌های زیست‌محیطی» یا «خودپایدار» (که در واقع فقط «اتاق‌های وحشت» سرمایه هستند) کافی نیست، اگر کسانی که در طبقه اول هستند اتاق‌های طبقه دوم را می‌خواهند و غیره… به‌طور خلاصه، اگر «تمدن مدرن» و هسته اصلی آن (مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، توزیع و مصرف) در خطر است، خب، پس باید مستاجران را بیرون کرد –و از کسانی که در زیرزمین هستند شروع کرد– تا «تعادل» برقرار شود.

   اگر این کره دارد از منابع و سرزمین تهی می‌گردد، نوعی «رژیم غذایی» برای کاهش چاقی سیاره دنبال می‌شود. جست‌وجوی سیاره‌ای دیگر با مشکلات پیش‌بینی‌نشده‌ای همراه بوده است. یک مسابقه فضایی قابل پیش‌بینی است، اما موفقیت آن هنوز امری بسیار ناشناخته است. در عوض، جنگ‌ها «اثربخشی» خود را نشان داده‌اند.

   تسخیر سرزمین‌ها، رشد تصاعدی «مازادها»، «حذف‌‌شدگان» یا «بی‌مصرف‌ها‌« را به همراه داشت. جنگ بر سر تقسیم دارایی ادامه دارد. جنگ‌ها در‌عین‌حال دو مزیت دارند: تولید جنگ‌افزار و شرکت‌های تابعه آن را احیا می‌کنند و آنچه اضافه است را به شیوه‌ای سریع و برگشت‌ناپذیر از بین می‌برند.

   ناسیونالیسم‌ها نه تنها دوباره ظهور خواهند کرد یا نفس تازه‌ای به آنها دمیده خواهند شد (و آمد‌و‌شد پیشنهادهای سیاسی راست افراطی از همین‌رو در جریان است)، بلکه پایه معنوی لازم برای جنگ هستند. «آنکه مسئول کاستی‌های توست، همان کسی است که در کنارت است. به‌همین‌دلیل است که تیم شما می‌بازد». این است منطق «میله‌ها»، «باتوم‌ها» و «چماقداران» –ملی، نژادی، مذهبی، سیاسی، عقیدتی، جنسیتی– که مشوق جنگ‌های متوسط، بزرگ و کوچکی هستند که با وجود تفاوت در ابعادشان همگی هدف پاکسازی را دنبال می‌کنند.

   بنابراین: سرمایه‌داری منقضی نمی‌شود، بلکه فقط دگرگون می‌شود.

   دولت-ملت‌ها مدت‌هاست از ایفای نقش خود به‌عنوان یک سرزمین-حکومت-جمعیتی با ویژگی‌های مشترک (زبان، پول، نظام حقوقی، فرهنگ و غیره) دست برداشته اند. دولت‌های ملی اکنون مواضع نظامی یک ارتش واحد هستند: ارتش کارتل سرمایه. در این سیستم جرایم جهانی، دولت‌ها «رئیس‌های محلی» هستند که کنترل یک سرزمین را حفظ می‌کنند. دعواهای سیاسی، انتخاباتی یا غیر‌انتخاباتی، بر سر این است که چه کسی به مقام ریاست ارتقا می‌یابد. «باجگیری» از طریق مالیات برای تامین بودجه کارزارهای انتخاباتی و روند انتخابات انجام می‌شود. جرایم سازمان نیافته بدین ترتیب بازتولید خود را تأمین مالی می‌کنند، اگرچه ناتوانی‌ آنها در تضمین امنیت و عدالت برای آدم‌هایشان به‌طور فزاینده‌ای مشهود است. در سیاست مدرن، سران کارتل‌های ملی با انتخابات تعیین می‌شوند.

   از این مجموعه تضادها جامعه جدیدی پدید نمی‌آید. فاجعه، پایان نظام سرمایه‌داری را به همراه ندارد، بلکه شکل دیگری از خصلت غارتگرانه آن است. آینده‌ی سرمایه همان گذشته و حال مردسالارانه‌اش است: استثمار، سرکوب، سلب مالکیت و تحقیر. سیستم برای حل هر بحرانی، همیشه جنگی دم دست دارد. بنابراین نمی‌توانیم برای فروپاشی جایگزینی فراتراز بقای خودمان به‌عنوان جوامع بومی ترسیم کنیم یا بسازیم.

   اکثریت مردم فاجعه ممکن را نمی‌بینند یا باور نمی‌کنند. سرمایه توانسته است سمبل‌کاری و انکارگرایی را به کدهای فرهنگی اساسی فرودستان القا کند.

به‌جز برخی جوامع بومی، مردم در حال مقاومت و برخی جمع‌ها و گروه‌ها، نمی‌توان جایگزینی ساخت که فراتر از حداقل‌های محلی باشد.

   رواج مفهوم دولت-ملت در مخیله فرودستان به منزله‌ی مانعی است که مبارزات را جدا، منزوی و پراکنده نگه می‌دارد. مرزهایی که آنها را از هم جدا می‌کند فقط جغرافیایی نیست.

-*****-

تضادها 

   یادداشت:

   سری اول تناقضات:

   مبارزه برادران منطقه چولوتکا علیه شرکت بونافونت، در پوئبلا، مکزیک (۲۰۲۱ـ۲۰۲۲). وقتی ساکنان منطقه دیدند چشمه‌هایشان در حال خشک شدن است، سرشان را برگرداندند و به مسئولش نگاه کردند: شرکت  بونافونت، متعلق به دانونه. آنها خودشان را سازماندهی کرده و کارخانه‌‌ای را که بطری‌های آب را تولید می‌کرد اشغال کردند. چشمه‌ها جانی تازه یافت و آب و حیات به سرزمین‌هایشان بازگشت. طبیعت به این ترتیب به اقدام مدافعان خود پاسخ داد و گفته دهقانان را تأیید کرد: آن شرکت داشت آب را می‌درید. نیروی سرکوبی که آنها را بیرون کرد، پس از مدتی نتوانست واقعیت را پنهان کند: مردم از زندگی دفاع کردند و شرکت و دولت از مرگ. مادر زمین به سوال اینگونه پاسخ داد: بله، چاره وجود دارد، من به کسانی که از وجود من دفاع می‌کنند زندگی می‌بخشم؛ اگر به یکدیگر احترام بگذاریم و اهمیت دهیم، می‌توانیم با هم زندگی کنیم.

   پاندمی (۲۰۲۰). حیوانات موقعیت خود را در برخی از مناطق شهری متروکه بازیافتند، اگرچه این امر موقت بود. آب، هوا، گیاهان و جانوران مهلتی یافتند و خود را بازسازی کردند، اگرچه در مدت کوتاهی دوباره تحت سلطه درآمدند. بدین صورت آنها نشان دادند که مهاجم کیست.

   سفر برای زندگی (۲۰۲۱). در شرق، یعنی در اروپا، نمونه‌هایی از مقاومت در برابر ویرانی، به‌ویژه ایجاد رابطه‌ای دیگر با مادر زمین وجود دارد. گزارش‌ها، داستان‌ها و حکایت‌های مربوطه آنقدر زیاد است که در این یادداشت‌ها نمی‌گنجد، اما همگی دال بر این است که واقعیت آن‌جا فقط بیگانه‌هراسی و حماقت و تکبر دولت‌ها نیست. امیدواریم بتوانیم تلاش‌های مشابهی را در سایر مناطق جغرافیایی پیدا کنیم.

   بنابراین: همزیستی متوازن با طبیعت امکان‌پذیر است. باید نمونه‌های بیشتری از این دست وجود داشته باشد. توجه: باید به دنبال داده‌های بیشتر بود، گزارش‌های هیئت «نابهنگام» پس از بازگشت از سفر برای زندگی ـ فصل اروپا را دوباره مرور کرد، یعنی آنچه را که دیدند و آموختند، و اقدامات CNI و سایر سازمان‌ها و جنبش‌های خواهران و برادران بومی ما در جهان را دنبال کرد؛ و به گزینه‌های جایگزین در مناطق شهری توجه خاص نمود.

   نتیجه‌گیری جزئی: تضادهای شناسایی شده یکی از ارکان فرضیه پیچیده ما را دستخوش بحران می‌کند، اما ماهیت آن را هنوز نه. «سرمایه‌داری به‌اصطلاح سبز» به‌خوبی می‌تواند این مقاومت‌ها را جذب یا جایگزین کند.

   سری دوم تناقضات:

   وجود و تداوم ششمین بیانیه از جنگل لاکاندون، و مردم، جمع‌ها، گروه‌ها، تیم‌ها، سازمان‌ها و جنبش‌هایی که در اعلامیه برای زندگی تجسم یافتند و بسیاری افراد دیگر در خیلی جاهای دیگر. کسانی هستند که مقاومت و عصیان می‌کنند و سعی دارند خودشان را پیدا کنند. اما باید جستجو کرد. و این همان چیزی است که جستجوگران به ما می‌آموزند: جستجو یک مبارزه ضروری، فوری و حیاتی است. گرچه همه چیز علیه ایشان است، آنها حتی کوچکترین روزنه امید را رها نمی‌کنند.

   نتیجه‌گیری جزئی: احتمال همزمانی مقاومت و شورش، حتی اگر احتمالی خفیف، حداقل، و یا به طرز مضحکی غیرمحتمل باشد، ماشین را به لغزش وا‌می‌دارد. که البته به معنای تخریب آن نیست. نه هنوز. نقش جادوگران سرخ تعیین‌کننده خواهد بود.

   بله، درصد احتمال پیروزی زندگی بر مرگ مضحک است. پس گزینه‌هایی وجود دارد: تسلیم شدن، بی‌شرمی و مذهبِ هرچه پیش‌آید خوش آید (یا «چو فردا شود فکر فردا کنیم» به‌عنوان فلسفه زندگی).

   و با این حال، کسانی هستند که از دیوارها، مرزها، مقررات… و قانون احتمالات سرپیچی می‌کنند.

   سری سوم تناقضات: لازم نیست. اصل طرد شق ثالث اعمال می‌شود.

   نتیجه‌گیری کلی: بنابراین باید فرضیه دیگری مطرح شود.

-*****-

آها! آیا فکر می‌کردید ابتکار یا قدمی که زاپاتیست‌ها اعلام کردند، ناپدید شدن MAREZ و JBGها، وارونه شدن هرم و تولد GAL ها بود؟

   خب متاسفم که آرامشتان را برهم می‌زنم…این‌طور نیست. به قبل از به‌اصطلاح «قسمت اول» و بحث در مورد انگیزه‌های گرگ‌ها و چوپان‌ها برگردید. خب برگشتید؟ حالا این چند خط را آنجا بیافزایید:

«با اذن و لطف مافوق‌هایمان، مناظر شگفت‌انگیز و وحشتناکی را که چشمانم در این سرزمین‌ها دیده است برایتان وصف می‌کنم. در سی‌امین سال مقاومت و با اولین روشنایی روز، چشمانم تصاویری را دید و صداهایی را شنید که تا به حال ندیده و نشنیده بود و با این حال همیشه کلمات مرا نیز زیر نظر داشت. قلب دیکته می‌کند و دست می‌نویسد: سپیده‌دم بود و آن بالاها بود، جیرجیرک‌ها و ستاره‌ها برای زمین مبارزه می‌کردند…».

کاپیتان

  این نوشته در آن زمان ظاهر نشد زیرا شما نه از مرگ معاون فرمانده گالئانو اطلاع داشتید و نه از سایر مرگ‌های ضروری. اما ما زاپاتیست‌ها این‌گونه هستیم: همیشه بیش از آنچه می‌گوییم سکوت می‌کنیم. انگار مصمم باشیم پازلی را طراحی کنیم که همیشه ناتمام است و یک قطعه کم دارد، همیشه با این سوال نابهنگام: خود شما چطور؟

از کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک

کاپیتان

۱، ۲، ۱۰، ۲۰، ۳۰، ۴۰ سال بعد.

بعدالتحریر- پس گفتی چقدر مانده؟ خب دیگر… شب دراز است و قلندر بیدار.

زنده باد اشتراک!zapa.jpg

گزارش جمعی از مراسم سی‌امین سالگرد قیام زاپاتیست‌ها در چیاپاس

(قیام ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی در اول ژانویه ۱۹۹۴)

اکتبر ۲۰۲۳، ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی با شعر «انگیزه‌های گرگ» از شاعر نیکاراگوئه‌ای، روبن داریو آغاز به نشر بیست اطلاعیه [1]کرد که در آنها نه تنها از مرگ شوراهای دولت خوب صحبت به میان آمده بلکه تغییر ساختار تشکیلات مدنی مناطق زاپاتیستی نیز شرح داده شده. در یکی از این اطلاعیه‌ها، زاپاتیست‌ها از تمامی افراد و تشکل‌هایی که بیانیه‌ی «برای زندگی» را امضاء کرده‌اند دعوت می‌کند تا با وجود خطرات موجود در چیاپاس، برای شرکت در جشن سی‌امین سالگرد «جنگ علیه فراموشی» (اول ژانویه ۱۹۹۴) به چیاپاس بروند.

از همان نخستین روز انتشار دعوتنامه، گروه‌هایی که در سازماندهی سفر زاپایست‌ها به اروپا (۲۰۲۱) فعالیت داشتند، هماهنگی کاروانی از اروپاییان را به منظور شرکت در این جشن در دستور کار خود قرار دادند.

در روز ۱۷ دسامبر ۲۰۲۳، اولین گروه کاروان وارد شهر مکزیکو شد تا در ساختمانی متعلق به ارتش زاپاتیستی، میهمان «گروه کمک رسانی» باشد که در فرودگاه این شهر در انتظار رفقا بودند.

در روز ۲۵ دسامبر اولین اتوبوس از جمله با ۲۶ نفر از دوستان و رفقای اروپایی، به سوی سن کریستوبال د لاس کازاس به راه افتاد . رفقا در یکی از مراکز متلق به ارتش زاپاتیستی (CIDECI) اسکان گزیدند تا سپس با در نظر گرفتن شرایط امنیتی عازم محل برگزاری مراسم بشوند.

۲۷ دسامبر، اتوبوس ما پس از شش ساعت که توسط موتورسواران زاپاتیست اسکورت می‌شد به روستای «دولورِس ایدالگو و سپس به «حلزون نئووا خِروزالِن» (اورشلیم نو) رسیدیم. رفقای زاپاتیست که در انتظار ما بودند، بعد از تعیین محل خواب، از ما با لوبیا و ترتیا (نان ذرت) پذیرایی کردند.

روز ۲۹ دسامبر در میان تشویق حاضرینی که هم میلیشیا و هم پایه‌های مردمی زاپاتیست‌ها بودند، وارد «حلزون دولورِس ایدالگو» شدیم. همه چیز بوی جشن می‌داد، اما نه جشنی برای سی سال گذشته، که جشنی برای آینده. در گوشه و کنار محل تجمع، رفقایی از چیاپاس و دیگر مناطق مکزیک دور هم جمع بودند و با والیبال، بسکتبال و فوتبال شادی و انتظار را با هم شریک می‌شدند. بعد، موسیقی و سپس یک غذای گرم و خوشمزه.zapa1.jpg

۳۰ دسامبر باز با وانت‌هایی که رفقای زاپاتیست در اختیارمان قرارداده بودند به دولورس ایدالگو بازگشتیم. آنجا گروه‌های مختلف جوانان در حال اجرای تئاتر بودند. تدارکات جشن عبارت بود از چهار قطعه نمایشی که توسط رفقای جوان از حلزون‌های مختلف اجرا شد، نمایشنامه را جوانان روستاهای مختلف زاپاتیستی در باره‌ی تاریخچه‌ی رنج‌ها و مبارزات بومیان از زمان فئودالی تا امروز نوشته بودند، موسیقی و مراسم آیینی که توسط شرکت‌کنندگان به اجرا درآمد و نیز حضور گروه‌های محلی که موسیقی مخصوص رقص می‌نواختند. همزمان، بازی‌های دوستانه ورزشی (والیبال، فوتبال و بسکتبال) بین تیم‌های رفقای جوان زاپاتیست و رفقای شرکت کننده‌ی غیرزاپاتیست در تمام طول روز در جریان بود.

دور تا دور میدان، دوچرخه‌هایی که روی آنها پلاستیک مشکی کشیده بودند نظرها را جلب می‌کرد، این دوچرخه‌ها را در کارگاه‌های زاپاتیستی برقی کرده بودند تا به گفته‌ی خود زاپاتیست‌ها به گوشه و کنار همبودها برسند.

۳۱ دسامبر، جشن و سرور همچنان ادامه داشت. آسمان رو به تاریکی می‌رفت که مراسم شکل دیگری به خود گرفت: گروهی از زنان میلیشا در حال شکل‌گیری و ایستادن در موضع خود بودند که گروه بزرگتری از مردان در انتهای پشتی میدان پدیدار گشت .اولین رژه نظامی توسط زنان میلیشیا همراه با ضرب‌آهنگ ترانه‌ای با ریتم کومبیا انجام شد که موضوع آن عشق اول میان زن و مردی جوان است. وقتی زنان در میانه میدان متوقف شدند، رژه مردان با ترانه دیگری شروع شد که ریتمی مشابه داشت اما بدون خواننده. زنان و مردان میلیشیا چوب‌های بلند یکی از سلاح‌های خود را بر هم می‌کوبیدند تا آن را به سازی بدل کنند که نوایش، همراه با صدای چکمه‌های‌شان بر زمین، پژواک تپش قلب مبارزی است که به ضرب‌آهنگ عشق و زندگی گام برمی‌دارد.

پس از برداشتن کلاه از سر و سلام دادن، ترانه‌ی عاشقانه دیگری با مضمون "عشقی که هرگز فراموش نمی‌شود" با رقص زنان میلیشیا همراه شد و بعد، به فرمان معاون فرمانده مویسس زنان و مردان میلیشیا سپری انسانی در اطراف میدان درست کردند تا همه شرکت‌کنندگان در پناه آن بایستند –به سان کمونی که همه را دربرمی‌گیرد- و به سخنان او گوش فرا دهند.

زنده باد اشتراک!zapa2.jpg

مویسس ابتدا به زبان بومیان منطقه یعنی به زبان تسلتال و بعد به اسپانیایی رو به پایه‌های کمک رسانی زاپاتیستی سخن می‌گوید.

جلوی صحنه، پیش از صف فرماندهان زاپاتیست، چند صندلی خالی برای «غایبین» گذاشته شده است: «مفقودالاثر شدگان»، «زندانیان سیاسی»، «مادران جستجوگر»، «کودکان، زنان و مردان به قتل رسیده» که همزمان مبارزان همیشه حاضر برای زندگی هستند. وجود همین صندلی‌های خالی گویای این امر است که زاپاتیست‌ها برای غایبین، فاعلیت قائلند و آنان را در مبارزه‌ی روزمره‌ی خود دخیل می‌دانند..

سخنرانی با اشاره به همین غایبین حاضر آغاز می‌شود.

فرمانده مویسس می‌گوید: اینجا نیامده‌ایم تا یاد به خاک افتادگان‌مان را در موزها به فراموشی بسپاریم و نیز نیامده‌ایم سی سال گذشته را جشن بگیریم. اگر اینجا هستیم، معنایش این است که مبارزه در جریان است و باید راه آنان را ادامه بدهیم. هرچند که در تنهایی مطلق باشد.

پس از اشاره‌ی مویسس به «اشتراکی کردن ابزار تولید» و تغییر ساختار خودمختاری، زاپاتیست‌ها کلامشان را تنها با یک شعار به آخر رساندند: «زنده باد اشتراک!».

این شعار، نشانگر این است که ایده‌ی اشتراک زائیده‌ی بحث‌های درونی پایه‌های مردمی زاپاتیست است.zapa3.jpg

روز اول ژانویه  ۲۰۲۴

مراسم با اجرای برنامه‌های هنری و مسابقات دوستانه‌ی ورزشی ادامه یافت. گروهی از طرفداران جنبش کردستان و روژاوا به‌عنوان همبستگی، یک رقص کردی اجرا کردند. از بلندگو اعلام شد: رژه‌ی شبِ پیشِ میلیشیا دوباره تکرار خواهد شد. بخشی از فرماندهی زاپاتیست‌ها، از جمله کاپیتان مارکوس، به روی سن آمدند و با پخش موسیقی کومبیا رژه آغاز شد.

در تمام طول رژه، دختر بچه‌ای هفت - هشت ساله، در روی سن، مقابل فرماندهان دایره‌وار دوچرخه می‌راند. دختر بچه‌ای که یادآور  دِنی‌ست، سمبل نسل‌های آینده که قرار است ۱۲۰ سال دیگر به دنیا بیاید و پس از بارها زمین خوردن و برخاستن، در آزادی تصمیم بگیرد که چه می‌خواهد و مسئولیت آن را نیز به عهده بگیرد.[2] و دایره‌ای که نماد چرخش زمان، ادامه‌ی زندگی و انتقال مبارزه از نسلی به نسل دیگر است.

بعدازظهر، در گوشه‌ای دنج، گروه کوچکی از ما زیر سایه‌ی درختی روی نیمکت‌های چوبی می‌نشینیم تا در میان طعم چای، دود سیگار و خنده‌های گاه و بیگاه و رفیقانه درباره‌ی برداشتمان از مراسم سال نو گفت‌و‌گو کنیم..

سخن از سمبلیسم زاپاتیست‌ها به میان می‌آید و از این که در این منطقه، مبارزه همان زندگی روزمره است. یکی از رفقا معتقد بود، در حالی که دولت کنونی مکزیک با پروژه‌ی «کاشت زندگی» دهقانان را از زمین جدا کرده و آنان را به کارگر تبدیل می‌کند، زاپاتیست‌ها با اشتراکی کردن اراضی تحت کنترل خود، باعث می‌شوند دهقانی که با «زمینش» تعریف می‌شود، از چهارچوب مفهوم دهقان پا را فراتر بگذارد. کار اشتراکی حتی دهقانی را که زاپاتیست نیست، به یک فرد مبارز بدل می‌کند. بدین ترتیب، اگر سلب مالکیت از طرف دولت موجب از خودبیگانگی دهقان می‌شود، اشتراکی کردن اراضی با ایجاد فضای همکاری جمعی، دهقان را به بافت اجتماعی و سیاسی جدید و وسیعتری پیوند می‌زند؛ با «کاشت زندگی» دهقان هرچه بیشتر به سوی ایزوله شدن و وابستگی رانده می‌شود در حالی که با سازماندهی کاراشتراکی در «نامِلک»، افراد در جمع تعریف شده، استقلال و قدرت بیشتری را تجربه خواهند کرد. بومی غیرزاپاتیست دیگر حاضر نخواهد بود تحت فرمان شبه‌نظامیان، به خاطر کار روی یک تکه زمین، به برادران خود حمله کند. بدین ترتیب دفاع از «مادر-زمین» کاری خواهد بود همگانی، فراتر از گرایش‌های سیاسی.zapa4.jpg

در بحث‌ها صحبت از این شد که با توجه به بیست اطلاعیه‌ی اخیر زاپاتیست‌ها، به نظر می‌رسد که آنها با ایجاد «دولت خودمختار محلی » GAL، همان‌طور که تمام قدرت تصمیم‌گیری را به پایه‌های مردمی منتقل کرده‌اند، مسئولیت دفاع از اراضی را نیز به دوش آنها گذاشته‌اند  و چه‌بسا دعوت از رفقایی از نقاط دیگر جهان برای کار در «نامِلک»های اشتراکی، می‌تواند به نوعی برای کمک به تضمین امنیت بیشتر همبودها باشد. بدین ترتیب نیروهای نظامی زاپاتیست (شورشگران) می‌توانند در پایگاه‌های‌شان، خود را بازسازی و احتمالا برای درگیری‌های آینده آماده کنند. از اینجاست که تغییر درجه نظامی مارکوس به کاپیتان، می‌تواند سمبل بازگشت به سال‌های قبل از قیام ۱۹۹۴ باشد که در آن آماده‌سازی نظامی اهمیت به‌سزایی داشت.

دوم ژانویه  ۲۰۲۴

در حلزون «اورشلیم نو»، بیش از پنجاه نفر از اعضای کاروان اروپایی و تنی چند از انترناسیونالیست‌های دیگر که از پیش اجازه گرفته بودیم تا مدت بیشتری در روستاهای زاپاتیست بمانیم و با نمایندگان «دولت خودمختار محلی» به گفت‌و‌شنود بنشینیم، گرد هم حلقه زدیم تا راجع‌به چندوچون سوال‌های‌مان تصمیم بگیریم.

سوم ژانویه  ۲۰۲۴

بعدازظهر گروه‌های کوچک در مورد تجربیات روزهای گذشته به بحث و گفت‌وگو نشستند.

چهارم ژانویه  ۲۰۲۴

صبح زود خبر دادند برای حرکت به سوی «حلزون دولورس ایدالگو» آماده شویم.

دقایقی چند پس از رسیدن به محل به سالن اجتماعات فراخوانده شدیم. ده‌ها نفر از اعضای «کمیته‌ی مخفی انقلابی بومیان» در انتظار نشسته بودند. در مقابل آنان برای ما نیز نیمکت‌هایی چیده بودندم. مویسس، که در کنار دیواری بین آنها و ما ایستاده بود، خوش‌آمد گفت و از ما دعوت کرد تا هر سوالی داریم، بپرسیم. سوال‌ها را گاهی خود او و گاهی اعضای دیگر کمیته، اما همیشه با سخاوت و بردباری پاسخ می‌دادند تا آنجا که دیگر سوالی باقی نماند.

در بحث و گفت‌و‌گویی که بیش از شش ساعت به طول انجامید، از جمله نکات زیر مطرح شد:

۱- چه امری موجب فکر کردن به لزوم تغییر شد؟

با روی کار آمدن آندرس مانوئل لوپز ابرادور (رئیس جمهور کنونی مکزیک) و ادعای تغییر جامعه توسط او، زاپاتیست‌ها با توجه به این ادعای توخالی، از خودشان پرسیدند که آیا ایده‌شان برای تغییر به همان اندازه تو خالیست یا سخن از تغییری واقعی در میان است؟ در پاسخ به این سوال در همبودهای مختلف زاپاتیستی بحث و گفت‌وگو درگرفت و به تشکیل ساختاری جدید انجامید که در آینده کارکردش را نشان خواهد داد.

۲- مشکلات ساختار قدیمی «شوراهای دولت خوب» و عللی که منجر به تغییرات کنونی شد: دور شدن مسئولین و مقامات از توده‌های مردم که خود محصول آموزش تنها تعدادی از رفقا بود که در نتیجه‌ی آن دانش در انحصار یک عده‌ی محدود باقی می‌ماند؛ ایجاد بوروکراسی؛ تصمیم‌گیری‌های خودسرانه‌ مقامات شوراها؛ ایجاد خلل در روند انتقال اطلاعات در جامعه.

۳- در ساختار شوراهای دولت خوب، ما به نوعی همان ساختارهای دولتی را کپی کرده بودیم. بعد متوجه شدیم که در چنین ساختاری باز هم مردم به‌تدریج کنار گذاشته می‌شوند. با برعکس کردن هرم، روشن شد که باز هم بخشی از همان مشکلات قدیمی تکرار خواهد شد، اطلاعاتی که می‌بایست از مجمع عمومی روستاها به شوراها انتقال می‌یافت و اطلاعاتی که از شوراها به روستاها بر می‌گشت هم به همین ترتیب.

۴- بعد از بازگشت هیئت زاپاتیستی از اروپا، کار بازبینی انتقادی از خودمان را آغاز کردیم و متوجه شدیم که ساختاری که داشتیم، تنها در برهه‌های خاص زمانی نتایج مثبتی داشته است و نکات منفی در آن می‌چربیده است. تغییر کنونی که محصول یک روند تاریخی است، فقط در لحظه کنونی امکانپذیر بود، زیرا تنها محصول آموزه‌های همین روند تاریخی است.zapa5.jpg

۵- در ساختار جدید خودمختاری، تمام قدرت حکومتی به دست «دولت خودمختار محلی» GAL است. یعنی در سطح مناطق و نواحی، حکومتی وجود ندارد. کار «شوراهای دولت خودمختار زاپاتیستی» CGAZ و «مجمع شوراهای خودمختار زاپاتیستی» ACGAZ تنها هماهنگی شوراها با هم است. به غیر از این آنان هیچ مسئولیتی ندارند. همه مردم باید یاد بگیرند که خودشان حکومت کنند. «هر گندی که خود مردم بزنند، باید خودشان تمیز کنند!» به عبارت دیگر هر آزادیِ‌عملی با مسئولیت همراه است.

در هر GAL زنان و مردانی هستند که «کمیسرها» Comisariados و «کاردارها» Agentes نام دارند و تعدادشان می‌تواند تا ده نفر برسد. اگر در روستایی مشکلی بوجود بیاید، کوشش بر این است که مقامات خود شوراهای روستا این مشکلات را حل کنند و چنانچه موفق نشوند، «شوراهای دولت خودمختار زاپاتیستی» مجامع عمومی محلی را فرا می‌خوانند و در صورتی که آنها نیز نتوانند پاسخی بدهند، «مجمع شوراهای خودمختار زاپاتیستی» تشکیل می‌شود.

اگر در دوران گذشته ابتکار عملی قرار بود پیشنهاد شود، از طریق شوراهای دولت خوب به روستاها مطرح می‌شد. حال آنکه در ساختار جدید، هر فردی می‌تواند آن را به «دولت خودمختار محلی» پیشنهاد بدهد و بعد از بحث به مراجع بالاتر برده می‌شود.  بنابراین ابتکارعمل‌ها از پایین و از طریق پایه‌های مردمی آغاز می‌شود و به بالا می‌رسد. به‌عبارتی، دمکراسی به تصمیم‌گیری در مورد پیشنهادات خلاصه نمی‌شود، بلکه طرح ابتکار عمل‌ها را نیز دربرمی‌گیرد.

۶- در مورد کار مشترک در اراضی «هیچکس» یا «کمون» یا در «نامِلک‌ها» ابتدا جوامع زاپاتیست تصمیم می‌گیرند و بعد آن را با «برادران و خواهران» غیرزاپاتیست در میان می‌گذارند. اگر آنان پیشنهاد سازنده‌ای داشته باشند و ما را در بحث قانع کنند، طبیعی‌ست که آن را می‌پذیریم.

۷- درباره تغییر نسل و انتقال تجربیات به جوان‌ترها:

مبارزه هر نسلی محصول شرایط اجتماعی، سیاسی و تاریخی خاص خود است. تجربه مبارزات در چارچوب سه اصل به نسل بعدی منتقل می‌شود: «خودت را نفروش، تسلیم نشو و به بیراهه نرو!» یعنی هر نسلی مبارزه خاص خودش را دارد، اما از نسل پیش این سه پرنسیپ را می‌آموزد.

انتقال تجربیات به نسل‌های جوان‌تر به شیوه‌های مختلفی صورت می‌پذیرد: در خانواده‌ها، در حین کار اشتراکی، در جلسات آموزشی با کمیته‌های جوانان در سطوح منطقه‌ای.

۸- در پاسخ به این پرسش که چگونه می‌توان از خارج از منطقه زاپاتیستی برای کار در اراضی اشتراکی آمد، گفته شد که مهمترین موضوع درک این مسئله است که همه چیز زنده است (خود زمین، گیاهان و موجودات رو و زیر زمین) و زنده بودن فقط به انسان‌ها خلاصه نمی‌شود. بعد از درک این اصل و اطمینان از اینکه مصمم هستید از تمام اشکال حیات دفاع کنید متشکل شوید.

۹- در مورد این که زمین متعلق به هیچکس نیست، رفقای زاپاتیست اذعان کردند که «نامِلک» بودن زمین امری بدیهی‌ست، زیرا هیچ فردی عمری به درازای میلیون‌ها سال نداشته است که بتواند مدعی باشد که مالک این زمینی‌ست که این همه عمر دارد.zapa6.jpg

۱۰- کسانی که حق کار در اراضی اشتراکی را ندارند عبارتند از: شبه‌نظامیان، افرادی که به نوعی با مواد مخدر سروکار دارند (کشت، فروش، انتقال و مصرف) و کسانی که پیش از این زمین‌های خودشان را فروخته باشند. محصول اراضی و کار مشترک، به تساوی بین کسانی که در کار شرکت داشته‌اند، تقسیم می‌شود.

۱۱- ما قصد نداریم کسی را قانع کنیم که زاپاتیست بشود، می‌خواهیم در عمل دانسته‌های‌مان را با آنان شریک شویم. نه تنها در سطح تئوریک بلکه در عمل و با حل مشکلات و پرداختن به علل رنج مشترکمان.

۱۲- درباره مشارکت زنان در مبارزات، زاپاتیست‌ها معتقدند که باید زن و مرد دوشادوش علیه سرمایه‌داری مبارزه کنند و راه این مشارکت گفت‌وگوی بسیار بین زن و مرد است تا هم مردان در کارهای خانگی شرکت کنند و هم زنان در فعالیت‌های اجتماعی. زنان از همان چهل سال پیش شرکت در فعالیت‌های «سنتاً مردانه» را آغاز کرده‌اند.

پنجم ژانویه  ۲۰۲۴

گروهی که در «حلزون اورشلیم نو» سکونت داشت به چند دسته تقسیم شد تا در روستاهای مختلف با مردم و «دولت خودمختار محلی» گفت‌وگو کند.

در قسمت عقب چند وانت، در روی جادهای سخت و ناهموار، کاروان ما راهی بازدید از دو روستا شد تا با پایه‌های مردمی مشارکت‌کننده در تصمیمات و مدیریت امور یعنی «دولت خودمختار محلی» دیدار کند.

رفقایی که در حلزون/کاراکل، محل اقامتمان میزبان‌مان بودند این بار با سخاوت همیشگی و خستگی‌ناپذیرشان همراه و راهنمای ما شدند.

آنچه در این ساختار جدید برجسته و آشکار بود اداره‌ی جمعی امور آموزش و سلامت و حل اختلاف و ساماندهی امور توسط همبودهای محلی بود.

در GAL نه با «مسئولین» سلامت و آموزش بلکه با «ترویج‌گران» سلامت و آموزش برخورد داریم و البته با شوراهای متشکل از این ترویج‌گران که همبسته و پیوسته با یک‌دیگر در این نشست حاضر بودند و از کار خود سخن می‌گفتند.

مسئله منطقه‌ای حائل با حفظ حمایت و برادری/خواهری بین روستاهای زاپاتیستی و غیرزاپاتیستی در ساختارهای مدنی هم مشهود بود.

برای نمونه، غیرزاپاتیست‌ها نیز می‌توانستند از امکانات پزشکی و بهداشتیِ روستاهای زاپاتیستی استفاده کنند. البته، برخلاف ساکنین روستاهای زاپاتیستی، این استفاده در ازای پرداخت مبلغی که برای تامین نیازهای خدمات بهداشتی و درمانی لازم است میسر می‌شود، اما شاید نکته مهمتر این است که این مراکز به روی برادران و خواهران غیرزاپاتیست گشوده می‌ماند و انحصاری نیست. برداشت ما این بود که این نیز جزیی از ترویج علنی دستاوردهای زیست اشتراکی‌ست برای آنان که هنوز به امکان‌های تازه این ساختار باور ندارند (هرچند در عمل باید دید این تمایز چگونه بیشتر به همبستگی می‌انجامد و نه به یادآوری گسست‌ها).

در بازدید از مراکز آموزشی، به نظام آموزش بدیل پی بردیم که در آن نمره‌دهی و رتبه‌بندی جای خود را به تشریک مساعی معلم و دانش‌آموز در شکل‌دادن به یادگیری و تفکر انتقادی داده است. در این نظام آموزشی کارکرد و ترکیب کلاس درس به این صورت بود: کلاس‌ها به سه دوره تقسیم می‌شوند و اصولا مهم نیست که فرد به چه مدت زمان نیاز دارد. مهم این است که به این نتیجه برسد که می‌تواند در دوره بالاتر شرکت کند. در این روند آموزشی، هم معلمان و هم دانش‌آموزان به این باور دارند که آنچه می‌آموزند، باید در خدمت خودمختاری‌شان باشد. دانش‌آموزانی که با آنها صحبت کردیم نیز به این امر اذعان داشتند.

پس از این بازدید و دریافتنِ این که دانشِ سلامت و آموزش چون مشعلی از نسلی از ترویج‌گران به دست نسلی دیگر می‌رسد و درک این که این نگاهِ طبیعی به یادگیری، باطل‌السحرِ نگاه کالایی و مصرف‌گرا و ویرانگر رایج در جهان سرمایه‌داریست.

زمان استراحت و غدا رسید. غذایی که گشاده‌دستی مردمی را نشان می‌داد که سازندگان فروتن آینده‌اند و در قالب ممارست یک زیستِ جماعت‌محور و جمع‌گرا عمل می‌کنند.

زیر سایه گیاهان استوایی برای آنهایی که فرسوده از راه و بیماری بودند فرصتی برای استراحت و تأمل فراهم شد و برای رفقایی که همچنان پرتوان در جستجوی کشف‌های جدید بودند، دیدار از مزارع آناناس و موز و ذرت انتظار می‌کشید.

جز یادگیری این بدیل اجتماعی، سوغاتی که بسیاری از رفقا از خاک سرشار این روستای زاپاتیستی آوردند گل‌ها و ساقه‌های گیاهان استوایی بود که نمی‌شد چشم از زیبایی آنها برگرفت، از جمله گل سرخی همچون شعله آتش که اینجا و آنجا بی‌پروا بر شاخه‌های درختان گوناگون روییده بود...

گزارش از کاروانی از اروپا- ژانویه ۲۰۲۴

[1]  برای اطلاع بیشتر از مضمون بیانیه‌ها ن.ک به:

https://peykarandeesh.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1526-2023-11-28-15-27-44

[2]. ن. ک. به: قسمت سوم بیانیه‌ها:

دِنی‌:https://enlacezapatista.ezln.org.mx/2023/11/09/%d9%82%d8%b3%d9%85%d8%aa-%d8%b3%d9%88%d9%85-%d8%af%d9%90%d9%86%db%8c/)