قسمت دوم: آیا مرده‌ها عطسه می‌کنند؟

معاون فرمانده گالئانو درگذشت. او همان‌طور که زندگی کرد درگذشت: ناخشنود.

البته او حواسش بود تا قبل از فوت، نامش را به کسی که وارث معلمِ خلقی، گالئانو و از گوشت و خون اوست، برگرداند. وصیت کرد به زنده نگه‌داشتن او، یعنی به ادامه‌ی مبارزه. بنابراین گالئانو همچنان در این کوه‌ها گام خواهد زد.

باقی ماجرا اتفاق ساده‌ای بود. او شروع کرد به زمزمه‌کردن چیزی شبیه «می‌دانم که من دیوانه‌ام، خُل‌ام، مشنگم» و درست قبل از جان دادن گفت، یا بهتر است بگوییم پرسید: «آیا مرده‌ها عطسه می‌کنند؟» و تمام. اینها آخرین سخنان او بود. نه جمله‌ای تاریخی، نه شایسته‌ی حک شدن بر سنگ‌مزار و نه درخور حکایتی که بشود دور آتش نقل کرد. فقط آن سوال پوچ، نابهنگام و غیرمعمول: «آیا مرده‌ها عطسه می‌کنند؟»

سپس بی‌حرکت ماند، نفس‌های خسته‌اش به حالت تعلیق درآمد، با چشمانی بسته، لب‌هایی بالاخره خاموش و دستانی مچاله.

ما رفتیم. تقریباً وقتی داشتیم از کومه خارج می‌شدیم، در آستانه‌ی در، صدای عطسه‌ای شنیدیم. معاون فرمانده مویسس برگشت و به من نگاه کرد و من به او، و زیر لب «عافیت باشه»‌ی خفیفی گفتیم. هیچ‌کدام از ما دو نفر عطسه نکرده بود. برگشتیم کنار جسد آن مرحوم و آنجا هم هیچ خبری نبود. معاون فرمانده مویسس فقط گفت: «سوال خوبی است». من حرفی نزدم، اما با خودم فکر کردم: «لابد حالا دارد پا‌به‌پای ماه، کایائو را گز می‌کند»[1].

البته از زیر تشییع جنازه در رفتیم. گرچه قهوه و تامال هم از دستمان رفت.

-*********-

می‌دانم که یک مرگ، دیگر برای کسی اهمیتی ندارد، خصوصاً مرگ معاون فرمانده گالئانو که اکنون درگذشته است. درواقع، اگر این را برایتان تعریف می‌کنم به این دلیل است که او بود که آن شعر روبن داریو را که آغازگر این سری از متن است، بر جا گذاشت. حتی اگر اشاره آشکار این شعر را به نیکاراگوئه‌ای که مقاومت می‌کند و ادامه می‌دهد، نادیده بگیریم – می‌توان آن را اشارتی به جنگ فعلی دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین تلقی کرد، گرچه در زمان مرگ آن مرحوم، وحشتی که امروز بر جهان حاکم شده هنوز از سر گرفته نشده بود. به‌هرحال، او این شعر را به‌عنوان یک اشاره به جا گذاشت، یا به‌مثابه‌ی پاسخی به آنکه پرسیده بود چگونه می‌توان آنچه را که اکنون در چیاپاس، مکزیک و جهان در حال رخ‌دادن است توضیح داد.

و البته، به منظور ادای احترامی خاشعانه به گالئانوی معلم- که نامش را از او به ارث برده بود – و در جهت آنچه خودش «درک مطلب» می‌نامید، سوالاتی را نیز برایمان به جا گذاشت:

چه کسی شروع کرد؟ مقصر کیست؟ چه کسی بی‌گناه است؟ چه کسی خوب است و چه کسی بد؟ فرانسیس آسیزی در چه جایگاهی قرار دارد؟ چه کسی شکست می‌خورد؟ فرانسیس، گرگ، چوپانان یا همه‌شان؟ چرا مردِ آسیزی فقط قادر است به توافقی بیاندیشد که براساس آن گرگ باید از آن چیزی که هست دست بکشد؟

اگرچه این موضوع متعلق به ماه‌ها پیش است، اما این متن استدلال‌ها و بحث‌هایی را برانگیخت که تا امروز ادامه دارد. بنابراین من یکی از آنها را برایتان شرح می‌دهم:

چیزی شبیه یک جلسه یا مجمع یا میز گفت‌و‌گو را در نظر بگیرید که بهترین‌های هر دسته‌ای در آن شرکت دارند: متخصص‌های دانش‌آموخته در همه‌ی رشته‌ها، مبارزان و انترناسیونالیست‌هایی که به جز جغرافیای خودشان برای همه دل می‌سوزانند، افراد خودانگیخته‌ای که (اکثرشان) دکترای فعالیت در شبکه‌های اجتماعی دارند، و یک چند نفر دیگری که با شنیدن سر‌و‌صدا سرک کشیده‌اند تا ببینند شاید دارند سطل، کلاه یا تی‌شرت پخش می‌کنند، حالا فرق هم نمی‌کند نام کدام حزب بر آن نوشته شده باشد. کم نبودند کسانی که جلو آمدند تا بفهمند این همهمه برای چیست.

یکی فریاد می‌زد: «شما عامل صهیونیسم توسعه‌طلب و امپریالیستی هستید!»

و یکی دیگر با عصبانیت پاسخ داد: «شما هم فقط مبلغ تروریسم بنیادگرای اسلامی و عرب هستید!».

قبلاً چندین بار درگیری رخ داده بود، اما هنوز از هُل دادن و «اگه راست میگی بیا بیرون تا حالت رو بگیرم» فراتر نرفته بود.

کار به اینجا کشید چون داشتند شعر «انگیزه‌های گرگ» روبن داریو را تجزیه و تحلیل می‌کردند.

اما این‌طور هم نبود که همه چیز به ردوبدل کردن برچسب‌های مختلف، حرف‌های نیشدار و قیافه‌های ترش خلاصه شود. مثل همه موارد مشابه دیگر، با رفتارهای محترمانه، عبارات قاطع، «مداخله‌های کوتاه» – که معمولاً نیم ساعت یا بیشتر طول می‌کشید – و انبوهی از نقل قول‌ها و پاورقی‌ها شروع شد؛

و البته جو کاملاً مردانه بود، زیرا مناظره توسط «باشگاه ابرمتن توبی» سازماندهی شده بود.

یکی گفت: «گرگ شخصیت خوب داستان است، زیرا فقط از روی گرسنگی، از سر ناچاری می‌کشت».

دیگری گفت: «نه، او بد است زیرا گوسفندانی را که رزق شبانان بودند، می‌کشت، و خودش هم اعتراف کرد که «گاهی اوقات بره و چوپان هر دو را می‌خورد».

و یکی دیگر: «بد ساکنان ده هستند، زیرا به توافق عمل نکردند».

و یکی از آن طرف: «تقصیر فرانسیس آسیزی است که توافق را با درخواست از گرگ برای ترک گرگ بودن می‌بندد، که خودش جای سوال دارد، و بعد نمی‌ماند تا حفظ عهد را تضمین کند».

و دیگری از اینور: «اما آسیزی اشاره می‌کند که انسان‌ها ذاتا بد هستند».

در هر دو طرف استدلال‌ها تکرار می‌شود. اما معلوم می‌شود که اگر در همان لحظه نظرسنجی انجام می‌شد، گرگ خیلی راحت نسبت به چوپانان روستا برتری دو رقمی می‌داشت. اما یک مانور هوشمندانه در شبکه‌های اجتماعی توانست هشتگ "گرگ قاتل" را به مراتب بالاتر از  #مرگ ـ برـ چوپانان قرار دهد. بنابراین پیروزی اینفلوئنسرهای طرفدار چوپانان بر اینفلوئنسرهای طرفدار گرگ آشکار بود، البته فقط در شبکه‌های اجتماعی.

عده‌ای به نفع همزیستی دو کشور در یک قلمرو بحث کردند: دولت گرگ و دولت چوپانان.

و دیگرانی هم در دفاع از یک دولت چند ملیتی متشکل از گرگ‌ها و چوپان‌ها سخن گفتند که تحت سلطه‌ی یک ستمگر مشترک، ببخشید، یک حکومت مشترک، زندگی ‌کنند.

کسی پاسخ داد که با توجه به پیشینه هر یک از طرفین این امر غیرممکن است.

مردی با کت و شلوار و کراوات برمی‌خیزد و اجازه صحبت می‌خواهد: «اگر روبن (بدون داریو که از فرط معلومی دیگر گفتن ندارد) افسانه گوبیو را دستمایه‌ی شعرش قرار داده باشد، ما هم می‌توانیم همین کار را بکنیم و شعر را ادامه می‌دهیم:

چوپان‌ها با استفاده از حق مشروع‌شان برای دفاع از خود، به گرگ حمله می‌کنند. ابتدا لانه‌اش را با بمباران منهدم کرده و سپس با تانک و پیاده نظام وارد می‌شوند. آقایان، به نظر من پایان کار مشخص شده است: خشونت تروریستی و حیوانی گرگ نابود می‌شود و چوپان‌ها می‌توانند به زندگی شبانی خود و به چیدن پشم گوسفندان‌شان ادامه دهند، آن هم برای یک شرکت قدرتمند فراملیتی که برای یک شرکت چند ملیتی لباس تولید می‌کند که به همان اندازه قدرتمند است و به نوبه خود، به یک موسسه مالی بین‌المللی حتی قدرتمندتر وابسته است. وضعیتی که باعث می‌شود چوپانان در زمین‌های خودشان به کارگرانی کارآمد تبدیل شوند - البته با تمام مزایای قانونی لحاظ‌شده برای کارگران-، و آن شهر به سطح جهان اول ارتقا یابد: با بزرگ‌راه‌های مدرن، ساختمان‌های بلند و حتی یک قطار توریستی که در آن بازدید‌کنندگان از سراسر جهان قادر خواهند بود از ویرانه‌هایی که زمانی مراتع، جنگل‌ها و چشمه‌ها بودند دیدن کنند. نابودی گرگ، صلح و رفاه را برای منطقه به ارمغان می‌آورد. مطمئناً، برخی حیوانات دیگر هم می‌میرند، که البته تعداد و گونه‌هایشان مهم نیست و باید فقط خسارت جانبی تلقی شوند که به راحتی می‌توان به فراموشی سپرد‌. از این گذشته، نمی‌توان از بمب‌ها خواست که بین گرگ و گوسفند تمایز قائل شوند و همچنین نمی‌توان موج انفجار آنها را محدود کرد تا به پرندگان و درختان آسیب نرساند. صلح حاصل خواهد شد و دل هیچ‌کس برای گرگ تنگ نخواهد شد».

شخص دیگری برمی‌خیزد و خاطرنشان می‌کند: «اما گرگ از حمایت بین‌المللی برخوردار است و از قبل در آن مکان ساکن بوده است. سیستم، درختان را برای درست کردن مرتع قطع کرد، تعادل زیست‌محیطی را برهم زد و تعداد و گونه‌های حیواناتی را که گرگ برای زندگی مصرف می‌کرد کاهش داد. پس قابل پیش‌بینی بود که نوادگان گرگ انتقام عادلانه بگیرند«.

یکی پاسخ می‌دهد: «آها، پس گرگ موجودات دیگر را هم می‌کشت، پس با چوپان‌ها هیچ فرقی ندارد«.

باری، آنها همین‌طور که در اینجا نشان داده شد، استدلال‌های خوبی ارائه کردند، سرشار از نبوغ، دانش بسیار و منابع کتاب‌شناختی فراوان.

اما این خویشتن‌داری دیری نپایید: بحث از گرگ و چوپان به جنگ نتانیاهو- حماس کشید و بالا گرفت تا اینکه به نقطه‌ی آغازین این حکایتی رسید که معاون فرمانده گالئانوی مرحوم به میراث گذاشته بود.

اما ناگهان، در انتهای سالن، دست کوچکی بلند شد تا اجازه صحبت بگیرد. گرداننده‌ی بحث نمی‌توانست ببیند دست کیست، بنابراین اجازه سخن را به «کسی که دستش را از آن ته بلند کرده« داد.

همه برگشتند تا نگاه کنند و کم مانده بود فریاد رسوایی و نارضایتی سر بدهند. دختربچه‌ای آنجا بود که یک خرس عروسکی، تقریباً به اندازه خودش حمل می‌کرد و یک بلوز سفید گلدوزی شده پوشیده بود و شلواری که نزدیک مچ پای راستش یک بچه گربه بر آن نقش بسته بود. خلاصه، از آن لباس‌ها که برای جشن تولد یا چیزی شبیه به آن می‌پوشند.

تعجب به چنان حدی بود که همه ساکت ماندند و چشم به دختر دوختند.

او روی صندلی ایستاد، چون فکر می‌کرد که این‌طور صدایش را بهتر می‌شنوند، و پرسید:

«پس بچه‌ها چه؟«

آن‌وقت تعجب به زمزمه‌ای محکوم کننده تبدیل شد: «کدام بچه‌ها؟ این دخترک چه می‌گوید؟ کدام بی‌همه‌چیزی اجازه داد یک زن وارد این حریم مقدس شود؟ تازه بدتر، یک بچه زن!»

دختر از روی صندلی پایین آمد و درحالی‌که خرسِ عروسکی چاقش را بغل کرده بود، به سمت در خروجی رفت و گفت:

«بچه‌ها، یعنی توله‌های گرگ و توله‌های چوپان‌ها. خب یعنی جوجه‌های‌شان. چه کسی به بچه‌ها فکر می‌کند؟ قرار است من با کی صحبت کنم؟ و کجا قرار است بازی کنیم؟»

از کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک.

کاپیتانِ شورشی مارکوس.

مکزیک، اکتبر ۲۰۲۳

بعدالتحریر:

-  آزادی بی‌قید و شرط مانوئل گومز باسکز (که از سال ۲۰۲۰ توسط دولت ایالتی چیاپاس گروگان گرفته شده) و خوزه دیاز گومز (که از سال گذشته گروگان گرفته شده)، از پایه‌های پشتیبانی بومی زاپاتیست‌ها که به دلیل زاپاتیست بودن زندانی شده‌اند. بعدا نپرسید: چه کسی آنچه درو خواهید کرد را کاشته بود.

- طوفان اوتیس: مرکز جمع آوری کمک‌های مردمی برای بومیان ایالت گررو: در خانه "سامیر فلورس سوبرانس" خانه اقوام، واقع در Av. México-Coyoacán 343، محله Xoco، شهرداری بنیتو خوارز، شهر مکزیک ، C.P. 03330. سپرده‌ها وحواله‌های بانکی برای حمایت از این شهرها وجوامع به حساب شماره 0113643034، CLABE 012540001136430347، کد سوئیفت BCMRMXMMPYM، از بانک BBVA مکزیک، در شعبه 1769 به نام «Ciencia Social al Servicio de los Pueblos Originarios». تلفن: 5526907936.

[1]-  برگرفته از: ترانه‌ای برای دیوانه، موسیقی آستور پیاسولا و کلام اوراسیو فرر

قسمت اولانگیزه‌های گرگ

روبن داریو

نیکاراگوئه

مردی با قلبی از زنبق، روحی چون فرشتگان

و زبانی آسمانی،

مردی ظریف و دلچسب، فرانسیس آسیزی

نزد حیوانی خشن و وحشی‌ است

حیوانی ترسناک، خونخوار و سارق‌مآب

با پوزه‌ای گشوده به خشم، چشمانی دریده و شرور:

گرگ گوبیو، گرگی هار و هراس‌انگیز،

همه‌جا ویرانی به بار آورده؛

به شقاوت گله‌ها از هم گسیخته؛

بره‌ها و چوپانان را دریده،

و زیان و مرگ انباشته بیشمار.

قوی شکارچیانی مسلح به آهن

تکه‌تکه شدند.

آرواره‌‌های سختش

حساب شجاع‌ترین سگان،

بزغاله‌ها و بره‌ها را رسیده‌.

فرانسیس بیرون رفت:

به جستجوی گرگ

درغارش.

حیوان را نزدیک غار یافت،

غول‌آسا، که با دیدنش به او حمله‌ور شد.

فرانسیس با صدای شیرینش،

دست بلند کرد،

و به گرگ خشمگین گفت: آرام باش گرگ، برادرم!

حیوان

مرد پشمینه‌پوش را برانداز کرد،

تندخویی‌ را کنار گذاشت،

آرواره‌های خشن‌اش را بست،

و گفت: باشد برادر فرانسیس!

قدیس بانگ برآورد: تو را چه می‌شود؟

آیا قانون این‌ است که تو زنده ‌باشی

از وحشت و مرگ؟

خونی که پوزه‌ی شیطانی تو می‌ریزد، درد و هراسی که می‌پراکنی،

زاری دهقانان، فریاد و رنج این همه آفریدگان خدا

بر کینه‌ی جهنمی‌ات آیا مرزی نخواهند گذاشت؟

مگر از دوزخ آمده‌ای؟

نکند لوسیفر و بلیال عداوت ابدی‌شان را در تو دمیده‌اند؟

گرگِ بزرگ به تواضع گفت: زمستان سخت است و گرسنگی مهیب!

در جنگلِ یخ‌بسته برای خوردن چیزی نبود

پس به سراغ دام رفتم و گاه دام و چوپان هر دو را خوردم.

از خون می‌پرسی؟ بارها شکارچیانی را دیدم، با شاهینی بر مشت

یا دوان در پی گراز، خرس یا گوزنی

و دیدم بر چندی لکه‌های خون را،

آنگاه که با غرش کرکننده‌ی شیپورهای بدآوایشان

زخمی و شکنجه می‌کردند حیوانات خدا را؛

و از روی گرسنگی نبود که شکار می‌کردند.

فرانسیس پاسخ داد: خمیرمایه‌ی شری هست در انسان

گناهکار به دنیا می‌آید، افسوس!

اما پاک است روح ساده‌ی حیوان.

از امروز توچیزی برای خوردن خواهی داشت

و گله‌ها و مردم این سرزمین را راحت خواهی گذاشت.

باشد که هستیِ خشنِ تو را تلطیف کند کردگار!

ـ باشد، برادر فرانسیس!

ـ در پیشگاه خداوند که قفل و کلید همه‌ی چیز‌هاست،

پنجه‌ات را به من بده به نشان بستن این پیمان.

گرگ پنجه‌اش را به طرف برادر آسیزی دراز کرد

و او نیز دستش را.

به دهکده رفتند. مردم را یارای باور کردن آنچه می‌دیدند نبود:

در پی مردِ خدا، گرگِ وحشی می‌زد گام،

سربه‌زیر همچون سگ رامی، یا به سان یکی بره، آرام.

فرانسیس همگان را به میدان فراخواند

و موعظه‌کنان چنین گفتشان: اینک اینجا صیدی مهربان!

برادر گرگ می‌آید با من

سوگند خورده دیگر دشمن شما نباشد

و بس کند حملات خونینش را.

در عوض شما خوراک خواهید داد

به این حیوان بیچاره‌ی خدا.

تمام مردم ده پاسخ دادند: چنین بادا!

آنگاه حیوان نیک به نشانه‌ی رضایت سر و دم تکان داد

و در پی فرانسیس آسیزی وارد صومعه شد.

گرگ مدتی آرام بود در پناهگاه مقدس خویش

گوش‌های جاهل او آوای دعا می‌شنود

و چشمان روشنش از اشک تر می‌شد.

هزار هنر آموخت و در آشپزخانه با برادران روحانی

می‌توانست هزارگونه بازی کند.

وقتی فرانسیس دعاهایش را می‌خواند،

سندل‌های فقیرانه‌اش را گرگ می‌لیسید.

به خیابان می‌رفت، از کوه به دره می‌آمد

وارد خانه‌ها می‌شد تا خوراکی به او دهند.

او را به چشم سگی رام می‌دیدند.

روزی فرانسیس غایب شد

و گرگِ دلنشین، گرگ رام و نیک، گرگ شریف

ناپدید گشت و به کوه باز گشت

تا زوزه از سر گیرد و بدی کند آغاز.

در دل اهالی ده و چوپانان بار دیگر هراس و شک افتاد

همه جا پر ز وحشت شد

بیهوده بودند شجاعت و اسلحه‌ها.

حیوان وحشی هرگز از خشم خویش نکاست

گویی آتش شیطان و مولوخ داشت در دهان.

آنگاه که قدیس روحانی به ده باز آمد

همگان گله‌مند و زار جستندش

تا به هزار گلایه گواهی دهند به تمام رنج و خسرانی

که به بار آورده بود گرگ دیو صفت.

فرانسیس آسیزی چهره درهم کشید

و به کوه رفت تا گرگ دروغگو و قاتل را بجوید

و او را در کنار غارش یافت.

به نام کردگار این جهان مقدس، ای گرگ پلید!

قَسَمَت می‌دهم تا دهی مرا پاسخ: از چه رو به بدی گشتی باز؟

گوش من با تو است، پاسخ گوی!

در کشاکش بی‌صدای تقلایی، کف آورده به دهان

با چشمانی کشنده، به سخن درآمد آن حیوان:

ـ برادر فرانسیس، زیاد نزدیک نیا...

من در صومعه آرام بودم

به ده می‌رفتم و اگر خوراکی به من می‌دادند،

راضی و رام می‌خوردم.

اما کم‌کم دیدم که در همه‌ی خانه‌ها

حسادت زندگی می‌کند، قساوت و خشم

و در تمام چهره‌ها می‌سوزد

آتش نفرت و هوس، دروغ و تهمت.

برادر علیه برادر می‌جنگید

ضعفا شکست می‌خوردند، بدکاران بودند پیروزان جنگ.

زن و مرد بودند بسان سگان

و روزی از روزها همه‌شان با چوب به جانم افتادند.

مرا خاکسار دیدند، دست و پایشان را می‌لیسیدم.

قوانین مقدس تو را پیش گرفته بودم

و تمام مخلوقات برادران من بودند:

انسان‌ها، گاوها، ستارگان و کرم‌ها.

اما مرا زدند و بیرون انداختند

و خنده‌شان همچون آبی جوشان بود

و در بطن من حیوان وحشی دوباره زنده شد

و ناگهان خود را گرگ بدی یافتم،

بد اما همیشه بهتر از این مردمان.

و باز در اینجا پیکار از سر گرفتم

در دفاع از خود و برای یافتن خوراک.

درست مانند خرس یا گراز

که برای زنده ماندن می‌کشند به ناچار.

مرا در کوه رها کن، بر این صخره‌

بگذار وجودی آزاد داشته باشم

به صومعه‌ی خویش بازگرد، برادر فرانسیس

و راه خود را ادامه بده و قداستت را.

روحانی آسیز هیچ به او نگفت.

با نگاهی عمیق در او نگریست،

اشک در چشم و با دل ریش به راه افتاد

در دلش با خدای ازلی سخن می‌گفت.

باد جنگل دعای او را با خود برد:

ای پدر ما که در آسمان‌هایی...

دسامبر ۱۹۱۳

ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملیWhatsApp2.jpg

مکزیک - اکتبر ۲۰۲۳

حدود پانزده سال پیش، در باره‌‌‌‌‌ٔ کابوسی هشدار دادیم: در یک «بذرگاه» و از طریق صدای "مرحوم" معاون فرمانده مارکوس بود که سخن راندیم، و اینچنین گفتیم:

اندر حکایت كِشت و دِرو

ژانویه ۲۰۰۹

شاید آنچه مى‌خواهم بگویم ربطى به موضوع اصلى این میزگرد نداشته باشد، شاید هم داشته باشد.

دو روز پیش، در همان زمانى كه ما از خشونت سخن می‌گفتیم، كوندولیزا رایسِ توصیف‌ناپذیر، كارگزار دولت آمریكاى شمالى، اعلام كرد: آنچه در غزه می‌گذرد، تقصیر فلسطینی‌هاست به علت طبیعت خشونت‌طلبشان.

گرچه هریک از رود‌هاى زیرزمینی‌اى كه جهان را درمی‌نوردند جغرافیای خویش را دارد، ولى همگی‌شان همنوا میخوانند. و ترانه‌ای که هم‌اکنون میشنویم، نوای جنگ و درد است.

نه خیلى دور از اینجا، در محلى به نام غزه، در فلسطین، در خاورمیانه، در همین نزدیكی‌ها، ارتشى تا دندان مسلح، ارتش دولت اسرائیل، دارد در مرگ و ویرانگرى پیشروى می‌كند.

گام‌هایى كه این ارتش تا كنون برداشته، گام‌هاى یك جنگ نظامى كلاسیك به قصد تسخیر است: ابتدا یك بمباران شدید و سنگین براى ویران كردن مراكز «حساس» نظامى (جزوات آموزش نظامى در این موارد چنین اصطلاحاتى را به كار می‌برند) و براى «تضعیف» دژهاى مقاومت؛ بعد كنترل آهنین اطلاعات: هرآنچه توسط «دنیاى خارج»، یعنى خارج از صحنه‌ی نمایش عملیات شنیده و دیده مى‌شود، باید با معیار‌هاى نظامى منطبق باشد؛ بعد توپخانه علیه پیاده نظام دشمن آتش می‌گشاید تا از پیشروى نیروها به سوى مواضع جدید حفاظت كند؛ بعد محاصره و حكومت نظامى براى تضعیف نیروهاى كمكى دشمن؛ سپس یورش براى تصرف مواضع تخریب شد‌ه‌ی دشمن، و در نهایت «پاكسازىِ هسته‌هاى مقاومت» احتمالى.

جزوه‌ی آموزش جنگ مدرن با برخى تغییرات و اضافات، همچنان گام به گام توسط نیروهاى اشغالگر به كار گرفته می‌شود.

ما از این چیزها زیاد سر در نمی‌آوریم و مسلماً در مورد به‌اصطلاح «بحران خاورمیانه» کارشناسانی وجود دارند، اما از این گوشه‌ی دنیا ما هم چیزى براى گفتن داریم:

بر اساس عكس‌هاى آژانس‌هاى خبرى، نقاط «حساس» ویران شده توسط هواپیماهاى دولت اسرائیل، خانه‌هاى مسكونی‌، کومه‌ها و ساختمان‌هاى غیرنظامى‌اند. ما در میان ویرانه‌ها نه پناگاهى دیدیم، نه پادگان، نه فرودگاه نظامى یا تسلیحات توپخانه‌ای. بنابراین ــ نادانی‌مان را ببخشید ــ ما فكر مى‌كنیم كه یا توپچی‌های هواپیماها نشانه‌گیرى‌شان بد است و یا در غزه چنین نقاط نظامى «حساس»ی وجود ندارد.

ما افتخار شناختن فلسطین را نداشته‌ایم، ولى فرض می‌كنیم كه در این خانه‌ها، کومه‌ها و ساختمان‌ها مردم زندگى می‌كنند، مردان، زنان، كودكان و سالمندان، و نه سربازان.

دژِمقاومتى هم ندیدیم، تنها ویرانه دیدیم.

اما آنچه دیدیم، كوششی بود تا‌به‌حال بى‌ثمر براى برقرارى محاصره‌ی خبرى و نیز دولت‌هاى مختلف كه شك دارند آیا خود را به بى‌خبرى بزنند یا اشغال را تشویق كنند؛ و سازمان مللی که مدت‌هاست به هیچ دردی نمی‌خورد و تنها بولتن‌هاى مطبوعاتى بی‌بخار صادر مى‌كند.

ولى صبر كنید. حالا به سرمان زد كه شاید براى دولت اسرائیل این مردان، زنان، كودكان و سالمندان، سربازان دشمن‌اند و به همین سبب کومه‌ها، خانه‌ها، و ساختمان‌هایى كه در آن سكونت دارند پادگان‌هایى هستند كه باید ویران كرد.

بنابراین لابد آتش جنگی كه سحرگاه امروز بر سر غزه فرو ریخت براى تضمین پیشرفت پیاده نظام ارتش اسرائیل و حفاظت از آن در مقابل این مردان، زنان، كودكان و سالمندان بوده است.

و منظور از نیروهاى كمكى دشمن كه اسرائیل قصد دارد از طریق محاصره غزه و برقراری حكومت نظامىِ در آن تضعیف‌شان كند نیز همانا ساكنین فلسطینى آن است. و هدف این یورش نابودى همین ساكنین است. و هر مرد، زن، كودك و یا سالمندى كه بتواند از این یورشِ بیشک خونبار بگریزد و مخفی شود، بعداً «شكار می‌شود» تا پاكسازى كامل گردد و فرمانده نظامى عملیات بتواند به مافوق خود گزارش كند که «مأموریت انجام  شد».

بازهم نادانى ما را ببخشید، شاید آنچه می‌گوییم، برای بعضی‌ها نامربوط یا بی‌ارزش جلوه کند. و شاید ما به جاى آن كه به‌عنوان بومى و جنگجو جنایتى را كه دارد انجام می‌شود رد یا محكوم كنیم، باید در مورد «صهیونیسم» و یا «سامی ستیزی» بحث كنیم و موضع بگیریم، و یا درباره این كه اول بمب‌هاى حماس فرو ریختند.

شاید اندیشه‌ی ما بسیار ساده‌انگارانه و فاقد جزئیات و سایه‌روشن‌هاى همواره مهمی باشد که برای یک تحلیل لازم است، اما از نظر زنان و مردان زاپاتیست، یک ارتش حرفه‌اى در غزه دارد یك جمعیت بى‌دفاع را به قتل می‌رساند.

در میان آنان که در چپ و در پایین قرار دارند چه كسى مى‌تواند همچنان سكوت كند؟

آیا چیزى گفتن به کاری می‌آید؟ آیا فریاد ما جلوى بمبى را می‌گیرد؟ آیا كلام‌مان زندگى كودک فلسطینى را نجات می‌دهد؟

ما فكر مى‌كنیم كه آرى، به کاری می‌آید: شاید نه جلوى بمبى را بگیریم، و نه كلام‌مان به سپرى بدل شود تا جلوى گلوله‌‌ی كالیبر ۵/۵۶ میلیمترى یا ۹ میلیمترى را بگیرد، كه حروف “IMI”، «صنایع نظامى اسرائیل» بر ته آن حك شده و مى‌رود تا به سینهٔ دختربچه و یا پسربچه‌اى بنشیند، ولى شاید كلام ما بتواند با كلام‌هاى دیگرى در مكزیک و جهان وحدت كند، و شاید ابتدا به پچ‌پچ بدل شود، بعد به صدایى و بعد به فریادى كه در غزه به گوش برسد.

شما را نمی‌دانم، ولى ما زاپاتیست‌هاى ارتش زاپاتیستى آزادیبخش ملى آگاهیم كه در بحبوحه‌ی ترس از ویرانى و مرگ، شنیدن چند كلمه‌ی آرامش‌بخش چه اهمیتى دارد.

نمی‌دانم چگونه برایتان توضیح دهم، اما واقعیت این است كه كلامى كه از دور مى‌آید، شاید نتواند جلوى یک بمب را بگیرد، ولى مانند این است كه اطاق تاریک مرگ ترک بخورد و نور باریكى به درون جارى ‌شود.

باقی قضایا همان‌طور كه باید بشود، می‌شود. دولت اسرائیل اعلام خواهد كرد كه ضربهٔ سختى به تروریسم وارد آورده است، از مردم خودش وسعت قتل‌عام را پنهان خواهد كرد، به تولید كنندگان اسلحه هوای تازه‌ی اقتصادى دمیده می‌شود تا بتوانند با بحران مقابله كنند و «افكار عمومی جهان»، این موجودِ به سهولت تغییرپذیر و همیشه در خدمت، سرش را برخواهد گرداند تا به سوى دیگرى بنگرد.

ولى این تنها اتفاقى نیست كه خواهد افتاد: درعین‌حال، خلق فلسطین نیز مقاومت خواهد کرد، زنده  خواهد ماند، مبارزه‌اش را ادامه خواهد داد و در میان انسان‌هاى اعماق براى مبارزه‌اش همدردی خواهد یافت.

و شاید، پسر بچه‌اى و یا دختر بچه‌اى از غزه زنده بماند. شاید رشد كند و همراه با او شجاعت، غضب و خشم او. شاید سربازى شود، یا میلیشیایى در یكى از گروه‌هایى كه در فلسطین مبارزه می‌كنند. شاید در مقابل اسرائیل به نبرد بپردازد. شاید سلاحی را شلیک كند. شاید با بستن كمربندى از دینامیت دست به حمله‌ی انتحاری بزند.

و آن گاه، آن بالاها، در مورد طبیعت خشونت‌گراى فلسطینیان خواهند نوشت و بیانیه‌هایى در محكومیت این خشونت صادر خواهند كرد و بازهم در مورد صهیونیسم یا سامی ستیزی بحث در خواهد گرفت.

و آنگاه هیچ كس نخواهد گفت: «هر كسى آن دِرَوَد عاقبت كار كه كِشت».

از سوى مردان، زنان، كودكان و بزرگسالان ارتش زاپاتیستى آزادیبخش ملى

معاون فرمانده شورشى ماركوس

مكزیك، ۴ ژانویه ۲۰۰۹

 *-*- *-*-*-*-*

کسانی که آن‌ زمان، ۱۵ سال پیش، کم سن و سال بودند و هنوز زنده‌اند، خب...

بعضی‌ها در قبال کِشت آن چیزی‌ که امروز درو می‌شود مسئول بوده‌اند و برخی مصون از مجازات، همچنان کشت می‌کنند.

کسانی که تا چند ماه پیش اشغال اوکراین توسط روسیه‌ی پوتین را توجیه و از آن دفاع می‌کردند و از «حق آن در دفاع از خود در مقابل تهدید بالقوه» حرف می‌زدند، حالا باید آسمان و ریسمان ببافند (یا به فراموشی امید ببندند) تا در مقابل اسرائیل این منطق را رد کنند. و بلعکس.

امروز در فلسطین و اسرائیل – و در تمام جهان – کودکان و جوانانی هستند که چیزی را که تروریست‌ها آموزش می‌دهند، یاد می‌گیرند: یعنی این‌ که هیچ حد و مرزی وجود ندارد، نه قائده‌ای در کار است، نه قانونی و نه شرمی. نه مسئولیتی.

نه حماس نه نتانیاهو. بلکه خلق اسرائیل پابرجا‌ خواهد ماند. خلق فلسطین پابرجا خواهد ماند. فقط باید به خودشان فرصت بدهند و برای آن تلاش کنند.

درعین‌حال، هر جنگی پیش‌درآمد جنگ بعدی خواهد بود، با شدت بیشتر، مخرب‌تر و غیرانسانی‌تر.

از کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک

معاون فرمانده شورشی، مؤیسس

مکزیک، اکتبر ۲۰۲۳

کارخانه خودگردان ویومه (VIOME) در خطر است!VIOME-LOGO.jpg

فراخوان به پشتیبانی از هفته همبستگی بین‌المللی کارخانه خودگردان ویومه  #defendViome

 

در طی یک دهه، ویومه VIOME تنها کارخانه‌ی خودگردان در یونان بوده است که فرایند تولید در آن تحت کنترل کارگران است. این گره‌گاهی از مبارزه جهانی محسوب می‌شود که دفاع از شأن انسانی بر‌علیه یورش نظام سرمایه‌دارانه‌ وارد آن شده است؛ مبارزه علیه نظامی که کل کره زمین را در برگرفته است: از روژاوا تا چیاپاس، از جلیقه زردها در فرانسه تا مبارزه برای ارزش نهادن به زندگی سیاه‌پوستان در ایالات متحده (Black Lives Matter)، از کارخانه‌های اشغال‌شده در آرژانتین تا جنبش‌های بی‌زمینان در برزیل، از آفریقای جنوبی و خیزش در ایران و شیلی گرفته تا مبارزه در همه جا علیه خصوصی‌سازی خدمات و امکانات عمومی و غارت و ویرانی طبیعت.

ده سال پیش، کارگران ویومه آغاز به تولید محصولات پاک‌کننده با رعایت معیارهای محیط‌زیستی در کارخانه‌ای کردند که کارفرما رهایش کرده بود. در مواجهه با حملات دولت و سرمایه، ویومه توانست به لطف حمایت موج عظیم همبستگی که در مقیاس جهانی شکل گرفت بجنگد و از مهلکه جان سالم به در بَرد.

این کارخانه اشغال‌شده به فضایی حیاتی برای مبارزه، رشد فرهنگی و پشتیبانی از انواع خلاقیت‌ها تبدیل شده است: ایجاد بازارهای اتونوم، هماهنگی کارگرانِ کارخانه‌های بازیافت‌شده و تحقق پروژه‌های تعاونی از سراسر جهان، گشایش اولین کلینیک برای کارگران در یونان، برگزاری جشنواره‌ها، مداخلات بصری، نمایش‌های تئاتر، فیلم، نقاشی، کنسرت، بحث‌های سیاسی، اقدامات حمایتی و آکسیون‌‌های همبستگی در جهت پناهندگان و مهاجران.

اما امروز چه چیز در حال وقوع است؟

امروز با تأسف باید به همگان اطلاع دهیم که ویومهٔ خودگردان بیش از هر زمان دیگری در خطر است. در جریان یک دادرسی حقوقی غیرشفاف، زمینی که کارخانه بر آن ساخته شده که متعلق به شرکت Filkeram فیلکرام یعنی کمپانی مادر ویومه بود، پس از اعلام ورشکستگی، به یک صندوق مالی-اعتباراتی [متخصص در بازارهای مالی پرمخاطره] در آفریقای جنوبی فروخته شد.

تقاضای همیشگی ما، جداسازی بخش مربوط به شرکت ویومه از بقیه اموال و دارایی‌های شرکت مادر و واگذاری آن به تعاونی کارگران بوده است. گفتنی است که کارفرمای سابق هنوز میلیون‌ها یورو به‌عنوان دستمزد و غرامت به کارگران بدهکار است. متأسفانه هیچ دولتی، صرف‌نظر از گرایش سیاسی‌اش، به خواست ما پاسخ مثبت نداد، آنهم وقتی همگی مدعی حمایت از اشتغال و فعالیت اقتصادی هستند. آنها با بی‌توجهی کامل به معیشت کارگران قصد دارند زمین کارخانه را به فروش بگذارند.

به این ترتیب تنها کارخانه‌ای که در یونان از دست کارفرما رهایی یافته و به جامعه بازگشته است، تنها کارخانه‌ای که بر اساس خود مدیریتی، برابری و همبستگی فعالیت می‌کند، در خطر است!

کارگران ویومه و جنبش همبستگی اعلام می‌کنند که ما در کارخانه می‌مانیم، تولید به هر نحوی ادامه خواهد یافت، حتی اگر سرمایه و دولت برای اخراج ما پلیس بفرستند. این مهم نیست که چند بار ما را بیرون می‌کنند، ما برمی‌گردیم، زیرا این‌جا مکان زندگی ما و جزء‌لاینفک مبارزات اجتماعی شهر ماست!

ما از تمام کسانی که از این مبارزه حمایت می‌کنند مصراً می‌خواهیم پیام ما را به سراسر کره زمین برسانند.

دست‌‌درازی به ویومه، موقوف!

جنبش عظیم همبستگی، تمام تلاش‌های "سرمایه‌گذاری" و اخراج را متوقف می‌کند! آنها ما را در هر مرحله در مقابل خود خواهند یافت!

ما شما را به هفته بین‌المللی همبستگی با ویومه دعوت می‌کنیم تا یک دیوار حفاظتی برپا‌شود.

این هفته همبستگی در روز ۱۸ مارس با یک راهپیمایی ملی در شهر تسالونیکی به نقطه اوج خود می‌رسد. از شما می‌خواهیم که در این هفته هر اقدامی که به‌نظرتان مفید می‌رسد را انجام دهید. برای ما، هر راهپیمایی، هر میکروفون، هر پوستر، هر شعارنویسی بر دیوار، هر اعلامیه، هر گردهمایی و اعتراض در مقابل کنسولگری‌های یونان، هر اقدام بزرگ یا کوچک، چه به صورت عملی و چه نمادین بی‌نهایت مهم است!

برای تبلیغ فعالیت‌ها از هشتگ #defendViome و لوگوی همراه با این متن استفاده کنید. می‌توانید عکس‌ها یا متن‌های پشتیبانی را به آدرس این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید ارسال کنید. این درخواست خطاب به رفقای ماست، به همه گروه‌ها، سازمان‌ها و اتحادیه‌هایی که می‌شناسیم و با آنها در ارتباط هستیم.

ما مبارزات خود را در سراسر کره‌ی ارض متحد می‌کنیم و شعله کرامت شورشیان علیه سرمایه‌داری را زنده‌ نگه‌می‌داریم.

دست‌درازی به ویومه، موقوف!

نباید یک گام به عقب نشست!

********

لینک زیر: تقدیم به کارگران نیشکر هفت تپه و کارگران فولاد اهواز: مصاحبه با یکی از کارگران کارخانه اشغال شده ویومه در یونان - 2018

http://peykar.org/index.php/rubriques/2021-01-14-20-35-15/1105-2018-12-05-09-49-21

متن به انگلیسی:

https://laboursolidarity.org/arquivo/editor/file/VIOME%20IS%20IN%20DANGER%20-%20English.pdf

 

۹ مارس ۲۰۲۲DOMINGO-13.jpg

یکشنبه سیزدهم

خطاب به ششمین کنگره ملی و بین‌المللی:

خطاب به امضا کنندگانِ بیانیه برای زندگی:

خطاب به مردمان شرافتمندِ سراسر جهان:

در توافق با افراد، گروه‌ها، سازمان‌ها و جنبش‌های SLUMIL K'AJXEMK'OP [سرزمین نافرمان - این نامی‌ست که زاپاتیست‌ها روی اروپا گذاشته‌اند]، همبود‌های زاپاتیست موافقت کرده‌اند که برای بسیج و تظاهرات علیه تمام جنگ‌های سرمایه‌داری که در حال حاضر در گوشه‌ و کنار کره زمین در جریان است، فراخوان دهند. این جنگ فقط در اوکراین نیست؛ در فلسطین، کردستان، سوریه، سرزمین‌های مردم ماپوچه و خلق‌های بومی در سراسر کره زمین نیز در جریان است، و بسیار هستند جنبش‌های آزادی‌خواهانه‌ای که مورد حمله، آزار و اذیت، قتل، خاموش شدن و تحریف قرار می‌گیرند.

در پاسخ به فراخوان مذکور، قرار گذاشتیم در بسیج روز یکشنبه ۱۳ مارس ۲۰۲۲ شرکت کنیم و بدین ترتیب به آکسیون‌های مختلف علیه جنگ‌هایی که سیستم در سراسر جهان به راه انداخته، ادامه دهیم.

بنابراین، ما راه‌اندازی یک کارزار جهانی علیه جنگ‌های سرمایه را پیشنهاد می‌کنیم؛ از هر نوعی و در هر جغرافیایی که می‌خواهد باشد. سازماندهی انواع کنسرت‌ها، همایش‌ها، جشنواره‌ها، جلسات و غیره. خلاصه، هنر علیه جنگ.

از همه انسان‌های شریف، گروه‌ها، جمع‌ها، سازمان‌ها و جنبش‌های درون مکزیک و جهان می‌خواهیم تا مطابق با زمان و روش خود - و با حفظ استقلال و خودمختاری خود - از روز یکشنبه ۱۳ مارس به فعالیت‌هایی که هدف‌شان مطالبه اتمام جنگ‌هاست بپیوندند.

همبودهای زاپاتیست هم به نوبه خود، در روز یکشنبه ۱۳ مارس ۲۰۲۲ در حلزون‌های خود، در سرفرمانداری‌های سن‌کریستوبال دِلاس کازاس، یاخالون، پالنکه، اوکوسینگو، لاس مارگاریتاس، آلتامیرانو و در روستاهای سر جاده‌ها، با چند هزار زاپاتیست دست به تظاهرات بزنند.

علیه همه جنگ‌ها: تمام هنرها، تمام مقاومت‌ها، تمام شورش‌ها!

از کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک.

ششمین کمیسیون زاپاتیستی

مکزیک مارس ۲۰۲۲

Ukraine.jpgپس از نبرد چشم‌اندازی در کار نخواهد بود

(در بارﮤ حمله ارتش روسیه به اوکراین)

۲ مارس ۲۰۲۲

 

خطاب به کسانی که بیانیه برای زندگی را امضا کرده‌اند:

خطاب به کسانی که به ششمین بیانیه [از جنگل لاکندونا] در سطح ملی و بین‌المللی پیوسته‌اند:

رفقا، خواهران و برادران:

سخنان و افکارمان را راجع به آنچه هم‌اکنون در جغرافیایی که اروپا می‌نامند در حال وقوع است، برایتان می‌گوییم:

نخست- یک قدرت مهاجم وجود دارد: ارتش روسیه. منافع سرمایه بزرگ نیز در میان است، از هر دو جانب. اما آن‌ها که اکنون به‌علت هذیان‌های این وری‌ها و حساب و کتاب‌های اقتصادی فریب‌کارانۀ آن‌وری‌ها رنج می‌کشند، خلق‌های روسیه و اوکراین هستند (و شاید به زودی خلق‌های جغرافیاهای دور و نزدیک دیگر نیز). ما به عنوان زاپاتیست نه از این حکومت حمایت می‌کنیم و نه از آن یکی، بلکه حامی کسانی هستیم که علیه نظام و برای زندگی مبارزه می‌کنند.

در هنگام حملۀ چند ملیتی به عراق (حدود ۱۹ سال پیش)، به سرکردگی ارتش آمریکا، در تمام جهان کسانی علیه جنگ بسیج شدند. هیچ انسان عاقلی فکر نمی‌کرد که مخالفت با تهاجم، به معنای پشتیبانی از صدام حسین باشد. حالا هم موقعیت مشابه است، گرچه یکسان نیست. نه زلنسکی و نه پوتین. نه به جنگ!

دوم- دولت‌های مختلف، بر اساس حساب و کتاب‌های اقتصادی، از یک باند یا باند دیگر جانبداری کرده‌اند. هیچ‌گونه ارزیابی انسانی‌ای در کار نیست. برای این دولت‌ها و «نظریه‌پردازان‌شان» دخالت‌ها-حملات-ویرانی‌سازی‌های خوب یا بد وجود دارد. خوب‌هایش آن‌هایی هستند که هم‌خط‌های‌ آن‌ها انجام می‌دهند و بد‌هایشان، آن‌هایی که مخالفین‌شان به انجام می‌رسانند. تشویق استدلال‌های جنایت‌کارانۀ پوتین برای توجیه حملۀ نظامی به اوکراین، زمانی به ناله بدل خواهد شد که با همان کلمات، حملاتی به خلق‌های دیگر توجیه شود که روند‌هایشان برای کلان‌سرمایه خوشایند نباشد.

به جغرافیاهای دیگر حمله خواهند کرد تا آن‌ها را از «ستم نئونازی‌ها» نجات دهند و یا برای از‌بین‌بردن «دولت‌های-موادمخدرِ» همسایه. آن‌گاه همین کلمات پوتین را تکرار خواهند کرد: «می‌خواهیم نازی‌زدایی» کنیم (یا معادل آن) و در «استدلال» در باره «خطراتی که متوجه خلق‌های‌شان است» روده‌درازی خواهند کرد؛ و آنگاه به قول رفقای روس‌مان: «بمب‌های روسی، موشک‌ها و گلوله‌ها به طرف مردم اوکراین پرواز می‌کنند و از آن‌ها راجع به عقاید سیاسی و زبانی که صحبت می‌کنند، چیزی نمی‌پرسند‌». اما «ملیت» طرفین‌ درگیر متفاوت خواهد بود.

سوم: کلان‌سرمایه‌ها و دولت‌های‌ «غربی»‌شان نشستند و نگاه کردند که چگونه وضعیت وخیم‌تر می‌شود و حتی در آتش آن دمیدند. بعد حمله که شروع شد، منتظر شدند ببینند آیا اوکراین مقاومت می‌کند یا نه و حساب‌وکتاب کردند که از نتایجِ مختلفِ ممکن چه سودی عایدشان می‌شود. حالا که اوکراین مقاومت می‌کند، پس شروع می‌کنند به فرستادن قبض‌های «کمک» که بازپرداخت آن‌ها را بعدها مطالبه خواهند کرد. پوتین تنها کسی نیست که از مقاومت اوکراین غافلگیر شده است.

برندگان این جنگ شرکت‌های عظیم اسلحه‌سازی و کلان‌سرمایه‌هایی هستند که موقعیت را برای فتح، ویران‌سازی/بازسازی سرزمین‌ها مناسب دیده‌اند. یعنی برای ایجاد بازارهای اجناس و مصرف‌کنندگان و افراد جدید.

چهارم: به جای مراجعه کردن به آن‌چه رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعیِ باند‌های مربوطه نشر می‌دهند - و هر دوی‌شان آن را به عنوان «اخبار» معرفی می‌کنند - یا «تحلیل‌های» بسیار سود‌آور برای متخصصین ژئوپلیتیک و آن‌ها که در تمنای پیمان ورشو و ناتو آه می‌کشند، تصمیم گرفتیم در اوکراین و روسیه  دنبال کسانی بگردیم که مثل خود ما مشغول مبارزه برای زندگی هستند و از آن‌ها سؤال کنیم.

پس از تلاش‌های متوالی، کمیسیون ششم زاپاتیستی موفق شد با اقوام‌مان که در جغرافیاهایی که روسیه و اوکراین می‌نامند در حال استقامت و شورش هستند، تماس بگیرد.

پنجم: خلاصه این‌که این قوم‌وخویش‌های ما که پرچم @ «رهایی‌بخش» را نیز به اهتزاز در‌آورده‌اند، استوار ایستاده‌اند: همان‌هایی که دارند در دونباس، در اوکراین مقاومت می‌کنند؛ و همان‌هایی که شورشگرانه در خیابان‌های روسیه راه می‌روند و در مزارع‌اش کار می‌کنند. در روسیه افرادی به جرم مخالفت با جنگ دستگیر شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفته‌اند. در اوکراین هم افرادی توسط ارتش روسیه به قتل رسیده‌اند.

فقط یک نهی بزرگ به جنگ، آن‌ها را با هم و با ما متحد می‌کند؛ و همچنین سرباززدن از «هم‌خط‌شدن» با دولت‌هایی که خلق‌های خودشان را سرکوب می‌کنند.

در وسط گیجی و قیل‌وقال در هر دو طرف، اعتقادات‌شان آنان را مستحکم نگه می‌دارد: مبارزه‌شان برای رهایی، مخالفت‌شان با مرزها، دولت‌های ملی‌شان و سرکوبی که زیر پرچم‌‌های مختلف بر ایشان اعمال می‌گردد.

وظیفۀ ما این‌ست که در حد امکانات‌مان به آنان کمک کنیم. کلامی، عکسی، نوایی، رقصی، مشتی که بلند می‌شود، و آغوش بازی هم - حتی از این جغرافیای دور- می‌تواند کمکی باشند که به آنان دلگرمی ببخشد.

مقاومت ایستادگی‌ست و فائق آمدن. به این قوم‌وخویش‌ها در مقاومت‌شان یاری برسانیم، یعنی در مبارزه‌شان برای زندگی. این را هم به آنان بدهکاریم و هم به خودمان.

ششم: بنابر آن‌چه ذکر شد، پیوستگان به ششمین بیانیه در سطح کشوری و بین‌المللی‌ را که تا به حال چنین نکرده‌اند فرامی‌خوانیم تا با توجه به تقویم‌شان، جغرافیای‌شان و با شیوﮤ خودشان علیه جنگ موضع بگیرند و به اوکراینی‌ها و روس‌هایی که در جغرافیای خودشان برای جهانی آزاد مبارزه می‌کنند یاری برسانند.

به همین ترتیب آن‌ها را فرا‌می‌خوانیم تا به مقاومت در اوکراین، از طریق شماره حسابی که آنان به موقع خود در اختیارمان قرار خواهند داد، کمک اقتصادی کنند.

کمیسیون ششمین [بیانیه از جنگل لاکندونا] ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی، به نوبه خود با ارسال کمی کمک به کسانی که در روسیه و اوکراین علیه جنگ مبارزه می‌کنند، وظیفۀ خودش را انجام می‌دهد. در ضمن تماس با قوم‌و‌خویش‌های‌مان در SLUMIL K´AJXEMK´OP [سرزمین نافرمان - نامی‌ست که زاپاتیست‌ها روی اروپا گذاشته‌اند] برای تشکیل یک صندوق اقتصادی جمعی به‌منظور کمک به کسانی که در اوکراین مبارزه می‌کنند هم شروع شده است.

بدون ریا، فریاد می‌زنیم و دیگران را فرامی‌خوانیم تا فریاد برآورند: ارتش روس باید از اوکراین بیرون برود!

جلوی جنگ را باید همین‌الان گرفت. اگر ادامه پیدا کند، و این‌طور که بویش می‌آید، اوج بگیرد، احتمالا هیچ‌کس نخواهد ماند تا چشم‌انداز بعد از نبرد را توصیف کند.

از کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک

 معاون فرمانده شورشی مویسس             معاون گاله‌آنو

کمیسیون ششمین [بیانیه از جنگل لاکندونا] ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی

مارس ۲۰۲۲

سفر برای زندگی

نوعی از جمع‌بندی از نوعی از سفر

دون کیشوت گفت:

وارهاندیم از سیاهچال‌های کهن در زمین پیش از تاریخ

                                     ذاتِ نو شوندۀ خود را؛

چاله‌های سیاهِ راهِ فضا در فرازمان نیز ما را

                                         دیری

                                           اسیرِ خود نتوانند داشت.

پا که از خاک کنده شد،

بر سرِ هرچه‌های آنسوی افلاک نیز

می‌توانش گذاشت.

(اسماعیل خویی: فلسفه‌ی دون کیشوت)

نخست باید اذعان داشته باشیم که برای ما، به‌عنوان یک جمع تبعیدی ایرانی بسیار دشوار است "یک گزارش" در مورد واقعه‌ی سفر یک هیئت زاپاتیستی به گوشه و کنار اروپا، از قبرس تا سرزمین بومیان سامی در شمال این قاره بنویسیم. چنین امری نیازمند چندجانبه‌نگری و شناخت از جمع‌ها، گروه‌ها و سازمان‌هایی‌ست که زاپاتیست‌ها را دعوت کرده بودند و با آنان به تبادل نظر پرداختند؛ و مهم حضور در جلسات و نشست‌های آنان بود. می‌توان گفت که زاپاتیست‌ها با این سفر موفق شده‌اند گروه‌های مختلف عقیدتی را، از کمونیست‌ تا آنارشیست، از مبارزان حفظ محیط زیست تا فعالین حقوق بومیان، از سندیکاهای کارگری تا مهاجران غیرقانونی و از مسکن‌باخته‌های شهرنشین تا کشاورزانی که اراضی‌شان را به زور از آن‌ها ربوده‌اند، گرد هم جمع کنند تا چنین سفر تاریخی‌ای امکان‌پذیر گردد.

از سوی دیگر علاقه‌ی زاپاتیست‌ها و توجه استثنایی آنان به فعالین و جنبش‌های اروپایی معرکه بود! یکی از مبارزان با سابقه در آلمان می‌گفت: "تا کنون هیچ جنبش انقلابی‌ای چنین علاقه‌ای به شناخت از فعالیت‌ گروه‌های چپ در اروپا از خود نشان نداده بود". چه عاملی باعث می‌شود که زاپاتیست‌ها دست به چنین عملی بزنند و با به خطر انداختن خود، در شرایط بسیار دشوار نظامی در چیاپاس، با وجود اوضاع نابه‌سامان بیماری کرونا و با تحمل سختی‌های آن، این گونه اقدام کنند؟

از اول ژانویه ۱۹۹۴، ما بارها شاهد بوده‌ایم که زاپاتیست‌ها با ابتکاراتشان روی بسیاری از مبارزات تأثیر گذاشتند. سال‌ها پیش در پیشباز کتاب "آتش و کلام" نوشتیم:

"زاپاتیست‌ها تجربه جالبی در سکوت کردن دارند. اینکه چه بگویند، کی بگویند، چه نگویند و کی سکوت کنند و درعین‌حال کار خود را آرام و هشیار ادامه دهند. آنان که بارها ثابت کرده‌اند تا چه اندازه ارزش کلام را می‌دانند،  بارها نشان داده‌اند که ارزش سکوت را نیز به همان اندازه می‌شناسند. زاپاتیست‌ها بارها، گاه به مدت طولانی در سکوت گام برداشتند تا هربار که زبان می‌گشایند با ابتکاری جدید پا به عرصه کلام بگذارند. اگر یک بار پس از سکوت، راهپیمایی با شکوه "رنگ خاک" را سازمان دادند، باری دیگر با "نخستین فستیوال خشم شایسته" سخن گفتند و برای دیگران فضایی شکافتند. اینک زاپاتیست‌ها بیش از یک سال است که در سکوت بسر می‌برند (از ژانویه ۲۰۰۹). در سکوت، معلم آموزش می‌دهند، پزشکیار تربیت می‌کنند، میدان‌های کشت داروهای گیاهی را در روستاهای مختلف سازمان می‌دهند، میلیشیا آموزش می‌دهند، مراکز بهداشتی و مدرسه می‌سازند، و با پیوستن بی‌های‌و‌هوی روستاهای جدید، خون تازه به رگ‌های‌شان جاری می‌شود. آنان در سکوت بسر می‌برند تا در درون خویش بنگرند و جهان را ببینند". (در پیشباز کتاب "آتش و کلام": "حيثيت انسانى ستمديدگان جهان و خروش آن در كوه‌هاى چياپاس"، تراب حق‌شناس، از طرف جمع اندیشه و پیکار).

این بار نیز زاپاتیست‌ها با وجود حملات گسترده نیروهای شبه نظامی وابسته به دولت، با وجود بیماری کرونا و محدودیت‌های ناشی از آن در سراسر جهان، باز با یک ابتکار جدید به عرصه فعالیت بیرونی پای نهادند و آتشی شدند تا بخشی از جنبش چپ اروپا حول آن با یکدیگر به گفت‌وگو بنشیند.

در روز اول ژانویه ۲۰۲۱ ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی، اطلاعیه‌ی مشترکی را همراه با صدها گروه و تشکل دیگر (از جمله تشکل ما، اندیشه و پیکار) انتشار داد مبنی بر این که قصد دارد برای گفت‌و‌شنود و انتقال تجربه  با جنبش‌های اجتماعی دیگر به کنار و گوشه‌ی جهان سفر کند. [ن.ک. به: "قسمت اول: یک بیانیه... برای زندگی"

http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1333-2021-01-10-18-13-56

در این اطلاعیه سفر یک هیئت زاپاتیست را به همراهی نمایندگانی از "کنگرۀ ملی بومیان - شورای بومی دولت" CNI-CIG  و "جبهه خلقی در دفاع از آب و زندگی در [ایالات] مورلوس، پوئبلا و تلاکسکالا" در ماه‌های ژوئیه، تا سپتامبر ۲۰۲۱ نوید می‌داد.

از همان نخستین روزهای سال ۲۰۲۱ گروه‌های مختلف هوادار جنبش زاپاتیستی در اروپا جلسات بسیاری را برگزار کردند تا در مورد چند‌و‌چون سازماندهی این سفر با هم به توافق برسند. طبیعی‌ست که در میان همان جمع نیز افرادی بودند که به علت وجود بیماری کرونا و اوضاع بهداشتی موجود با این سفر مخالفت داشته باشند، با این حال اجماع عمومی بر این بود که با همکاری نیروهای مختلف از چپ و از پایین می‌توان چنین سفری را سازمان داد.

از این لحظه به بعد، هر منطقه‌ای در کنار برگزاری جلسات محلی و کشوری و بعد در سطح اروپا، دیگران را از پیشرفت کار آگاه می‌کرد. همزمان با تشکیل گروه‌های و کمیسیون‌های کاری مختلف هماهنگی اموری که به همه کشورها مربوط می‌شود، مانند کمیسیون مالی برای تهیه مخارج سفر، کشتی، تعیین بندری مناسب برای آنکه نخستین هیئت زاپاتیست از آنجا وارد اروپا شود، کمیسیون پزشکی، کمیسیون حقوقی و...، کار گسترده‌ای آغاز شد.

در ابتدا زاپاتیست‌ها از یک هیئت ۱۲۰ نفره سخن می‌گفتند که ۱۰۰ نفر آن را زنان تشکیل می‌دادند. امری که با آغاز کارهای اداری مربوط به تهیه پاسپورت و مدارک دیگر مورد لزوم سفر با مشکلات زیادی دست به گریبان شد.

در روز ۱۰ آوریل ۲۰۲۱ ارتش زاپاتیستی خبر داد:

"امروز ۱۰ آوریل ۲۰۲۱ در محل "بذرگاه فرمانده رامونا" ”Semillero Comandanta Ramona“ رفقایی که اولین گروه از نمایندگان ما را در سفر برای زندگی، فصلِ اروپا تشکیل می‌دهند، جمع شده‌اند. این‌ها هیئت دریایی ما هستند".

"در راه اروپا…"

"این نخستین گروه، ۱۵ روز در "بذرگاه" در قرنطینه خواهد ماند، جدای [از بقیه مردم]، تا تضمین بدهد که آلوده به ویروس معروف به کوید۱۹ نیست و تا خودشان را برای زمانی که سفرشان در دریا طول خواهد کشید آماده کنند. طی این دو هفته در ماکت کُپی کشتی، که به همین منظور آن را در "بذرگاه" ساخته‌ایم، سر خواهند کرد".

"در روز ۲۶ آوریل ۲۰۲۱ از آنجا راهی بندری در جمهوری مکزیک خواهند شد. حداکثر ۳۰ آوریل به آنجا خواهند رسید و سوار کشتی‌ای خواهند شد که آن را "کوه" نامگذاری کرده‌ایم. طی دو یا سه شبانه، در عرشه‌ی کشتی خواهند ماند و روز ۳ ماه مه ۲۰۲۱، در روز سنتاکروز، چان سنتاکروز [صلیب ماه مه] کشتی "کوه" به سوی سواحل اروپا بادبان بر خواهد افراشت. سفری که احتمالا ۶ تا ۸ هفته طول خواهد کشید. پیش‌بینی می‌شود که در نیمه‌ی دوم ماه ژوئن ۲۰۲۱ به سواحل اروپا خواهند رسید".

"از همین ۱۵ آوریل ۲۰۲۱، از ۱۲ "حلزون" [caracol] زاپاتیستی، رفقای پایه‌های کمک‌رسانی ما برای بدرقه‌ی هيئت زاپاتیستی فعالیت‌هایی خواهند داشت. این هیئت از طریق دریا و آسمان به جغرافیایی سفر خواهد کرد که آن را اروپا می‌نامند".

"در این بخش که ما آن را "سفر برای زندگی، فصل اروپا" نامیدیم، نمایندگان زاپاتیست با کسانی ملاقات خواهند کرد که از ما برای گفت‌و‌گو در باره‌ی تاریخ مشترک‌مان، دردها، خشم‌ها، دستاوردها و شکست‌ها‌مان دعوت کرده‌اند".

"تا به امروز از جغرافیاهای زیر دعوت شده‌ایم و این دعوت را پذیرفته‌ایم:

آلمان، اتریش، بلژیک، بلغارستان، کاتالونیا، قبرس، کروآسی، دانمارک، کشور اسپانیا، فنلاند، فرانسه، یونان، هلند، مجارستان، ایتالیا، لوکزامبورگ، نروژ، سرزمین باسک، لهستان، پرتقال، پادشاهی متحده [انگلستان]، رومانی، روسیه، صربستان، سوئد، سوئیس، ترکیه و اوکراِِیین" .(ن.ک. به:

http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1362-2021-04-27-17-55-54

در آوریل سال ۲۰۲۱ ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی در اطلاعیه دیگری تحت عنوان "گردان ۴۲۱ (هیئت دریایی زاپاتیستی)" می‌نویسد:

"هفت نفر، هفت زاپاتیست که فراکسیون دریاییِ هیئتی که از اروپا دیدار خواهد کرد را تشکیل می‌دهند. چهار زن، دو مرد و یک دگرجنسیتی. ۱،۲،۴. در حال حاضر گردان ۴۲۱ دیگر مستقر شده است در مکانی که آن را "مرکز تعلیم دریایی-زمینی زاپاتیستی" می‌نامند در بذرگاه فرمانده رامونا Semillero Comandanta Ramona در منطقه سوتس چوخ Tzotz Choj.".

"... پس چرا فقط ۷ نفر؟ خُب، می‌توانم برایتان از ۷ جهت‌اصلی حرف بزنم (جلو، عقب، یک طرف، آن طرف دیگر، مرکز، بالا و پایین)، از ۷ خدای نخستین، همان‌ها که جهان را زائیدند و غیره. اما حقیقت این است که، جدای سمبل‌ها و تمثیل‌ها، این تعداد به خاطر آن است که اکثراً هنوز نتوانستند پاسپورت بگیرند و هنوز دارند زور می‌زنند تا بگیرند. بعداً در این باره تعریف می‌کنم".

ن.ک. به: http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1358-2021-04-27-17-55-53

از آن به بعد بسیج کسانی که در اروپا فعالیت می‌کنند با یک سری پیغام، به‌خصوص با عکس و فیلم از چیاپاس حمایت شد. [برای مثال ن.ک. به:  "و در همان حال در جنگل لاکندونا…"

 http://enlacezapatista.ezln.org.mx/2021/04/24/y-mientras-tanto-en-la-selva-lacandona

"مسیر ایشچل"

 http://enlacezapatista.ezln.org.mx/2021/04/26/la-ruta-de-ixchel

"دیروز: تئوری و عمل"

http://enlacezapatista.ezln.org.mx/2021/04/30/ayer-la-teoria-y-la-practica].

این تشویق‌ها بی‌پاسخ نماند و هر روز به جمع کسانی که از زاپاتیست‌ها دعوت به عمل می‌آوردند افزوده شد.

بالاخره در روز ۲۲ ژوئن ۲۰۲۱  کشتی بادبانی زاپاتیست‌ها، یا آن‌گونه که خودشان آن را نام‌گذازی کرده‌بودند "کوه" در بندر ویگو در غرب اسپانیا کناره گرفت و هفت نفر عضو "گردان ۴۲۱" با یک قایق به ساحلی رسیدند که جمعیت چند صد نفره‌ای در انتظار آنان بود. در میان یک گروه بزرگ از نوازندگان نی‌انبان (نی‌همبون) با لباس‌های محلی گالیسی مراسم خوش‌آمدگویی به اروپا برگزار شد.

ن.ک. به: زاپاتیست‌ها به بندر ویگو رسیدند

http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1379-2022-01-26-22-06-16

قرار بر این بود که یک هفته بعد از ورود "گردان ۴۲۱" هیئت بزرگ زاپاتیستی با هواپیما وارد اروپا بشود و در پاریس طی مراسم بزرگی نیروها و فعالین چپ اروپایی به پیشواز آنان بروند. آن‌چه به‌نظر ساده می‌رسید، در عمل و در شرایطی که کرونا تمام اخبار را تحت‌الشعاع خود قرار داده بود، تبدیل به امری ناممکن شد: ابتدا مشکل دریافت پاسپورت برای زاپاتیست‌ها مدتی جلوی سفر را گرفت. دولت مکزیک مدعی این شده بود که زاپاتیست‌ها ابتدا باید ثابت کنند که مکزیکی هستند تا بعد مدارک سفرشان را بدهد، سپس به‌عنوان مدرک از آنان قبض آب و برق خواستند. در حالی که اکثریت روستاهای مکزیک از نبود آب لوله‌کشی و برق رنج می‌برند، ظاهرا برای کارمندان دولت مکزیک، نداشتن رسید پرداخت پول آب و برق به معنی آن بود که آنان ساکن مکزیک نیستند. فشار افکار عمومی باعث عقب‌نشینی دولت شد و به‌تدریج اعضای هیئت زاپاتیستی پاسپورت‌های خود را دریافت کردند. بعد موضوع ورود به اروپا مطرح شد: از کدام فرودگاه امکان ورود به اروپا برای حدود ۱۸۰ زاپاتیست امکان‌پذیر است؟ در حالی که تمام کشورهای اروپایی به قوانین "اروپا" استناد می‌کردند، هر کدام قوائد متفاوتی را برای ورود به کشور وضع کرده بودند: آلمان: دو بار واکسن و سپری شدن ۱۴ روز از واکسن دوم؛ فرانسه دوبار واکسن و سپری شدن ۸ روز از واکسن دوم؛ سوئیس: دوبار واکسن و از روز بعد از واکسن دوم می‌توان وارد کشور شد و دست آخر اتریش: فقط با یک تست!

از آن‌جا که ورود زاپاتیست‌ها با تأخیر مواجه شد، در روز ۱۳ اوت ۲۰۲۱، یعنی دقیقا پانصد سال پس از اشغال مکزیک، اعضای گردان ۴۲۱ همراه با بیش از ۱۵۰۰ نفر در یک تظاهرات شرکت کردند تا در یک سخنرانی آتشین اعلام کنند که هنوز مقاومت می‌کنند.

ن.ک. به: http://peykar.org/index.php/28-mouvements-sociaux-et-populaires/1397-13-2021

همانطور که گفتیم، تنها راه ورود به اروپا برای هیئت زاپاتیستی که اکثریت آن واکسن نزده بود، فرودگاه وین بود. در این صورت این افراد باید رسما دارای یک دعوتنامه و سندی می‌بودند که ثابت کند از پس مخارج خود در اروپا بر می‌آیند. هوادارن جنبش زاپاتیستی در اتریش دست به کار شدند تا برای هیئت زاپاتیستی و همراهانشان جای خواب تهیه کنند و هم تمام ملزومات اداری را آماده سازند.

بزرگ بودن هیئت زاپاتیستی باعث مشکلات عدیده‌ای در سازماندهی این سفر شده بود ولی در‌عین‌حال تنها در چنین حالتی امکان آن وجود داشت که در عرض سه ماه در تمام گوشه و کنار اروپا با گروه‌های فعال و جنبش‌های اجتماعی دیدار و گفت‌وگو داشته باشند.

باری در روز ۱۴ سپتامبر ۲۰۲۱ بخش بزرگی از هیئت زاپاتیستی (۱۰۰ نفر) به فردگاه وین رسید. تا روز بعد از آن ۷۷ نفر دیگر به آنان بپیوندند. در روز ۲۲ سپتامبر نیز یک گروه ۱۴ نفره از نمایندگان "کنگره ملی بومیان" و "جبهه خلقی در دفاع از آب و زندگی در [ایالات] مورلوس، پوئبلا و تلاکسکالا" نیز به وین سفر کردند تا همزمان با سفر زاپاتیست‌ها در اروپا با گروه‌ها و جریانات اروپایی دیدار داشته باشند.

در فرودگاه با سرود "کارگران وین" به‌عنوان سمبل مبارزات کارگری در اتریش

 [https://www.youtube.com/watch?v=oopGFXItVyg] از زاپاتیست‌ها استقبال گرمی به‌عمل آمد. بعد آن‌هایی که واکسن زده بودند به محلی که برای اسکان‌شان در نظر گرفته شده بود، و آن عده که واکسن نزده بودند به محل قرنطینه منتقل شدند. از این لحظه دیگر فعالیت‌های "سفر برای زندگی" برای کسانی که در اروپا انتظار زاپاتیست‌ها را می‌کشیدند آغاز شد.

دو روز بعد از آن نخستین جلسات با سازمان‌دهندگان اتریشی و دیگر کشورهای اروپا آغاز شد. زاپاتیست‌ها با توجه به عقب‌افتادن وقت سفر، اروپا را به سه منطقه تقسیم کرده بودند و هیئت زاپاتیستی که متشکل از ۲۸ گروه و یک گروه هماهنگ کننده می‌شد، قرار بود در هر یک از این مناطق حدود یک ماه سفر کند.

طی جلسات مختلف تعیین شد که کدام یک از این ۲۸ گروه، عازم چه کشوری بشود. قرار شد کشورهای منطقه یک، یعنی اتریش، کشورهای بالکان، آلمان و کشورهای شمال اروپا، از دو روز بعد از آن کارشان را آغاز کنند.

در روز چهارشنبه ۲۲ سپتامبر حدود  ساعت ۱۸ اتوبوس هیئت زاپاتیستی به شهر فرانکفورت رسید و با یک راه‌پیمایی کوتاه وارد "اکسس" شد (یک مرکز فعالیت اجتماعی جوانان در شهر فرانکفورت) و با رعایت تمام امور برای پیشگیری از سرایت بیماری کرونا مراسم پیشواز به آلمان برگزار گشت. از این روز نه تنها در آلمان، بلکه در دانمارک، سوئد، اترایش و کشورهای بالکان زاپاتیست‌ها در جلسات کوچک و بزرگ فعالیت خود را آغاز کردند.

پس از آنکه نمایندگان زاپاتیست در سراسر "منطقه یک" جلسات خود را با فعالین سیاسی و اجتماعی برپا کردند، بار دیگر تمام اعضای هیئت در شهر دیژون در فرانسه گرد هم آمدند تا فعالیت خود را در "منطقه‌ دو" که دربرگیرنده کشورهای بلژیک هلند، لوکزامبورگ، فرانسه، ایتالیا و قبرس بود سازماندهی کنند. به‌دلیل آنکه دولت یونان به هیچ شهروند مکزیک اجازه ورود نمی‌داد (به بهانه بیماری کرونا) و همچنین به‌علت آنکه ترکیه خارج از منطقه بازار مشترک اروپا قرار دارد و هر کس که از آنجا وارد اروپا می‌شد، می‌بایست ۱۴ روز را در قرنطینه بگذراند، زاپاتیست‌ها سفر خود به این دو کشور را ملغی کردند.

از روز ششم نوامبر بار دیگر اعضای هیئت از کشورهای گوناگون "منطقه دو" به شهر رم در ایتالیا آمدند تا بعد از یک جشن خداحافظی و بازی فوتبال بین تیم زاپاتیست‌ها و چند تیم محلی در روز ۸ نوامبر از آنجا عازم "منطقه سوم"، یعنی اسپانیا، پرتقال و جزایر اطراف بشوند.

در روز ۴ دسامبر دیگر تقریبا تمام اعضای این هیئت بزرگ در مادرید جمع شده بودند تا آخرین نشست‌های خود را با نمایندگان تشکل‌های اروپایی برگزار کرده و در روز ۶ دسامبر از مادرید به سوی مکزیک پرواز کنند.

اعضای هیئت زاپاتیستی، در سراسر اروپا از تجربه خود در "ملک اربابی"، از اجبار به "فعالیت زیرزمینی"، "قیام"، "ساختمان خود‌مختاری" و "مقاومت" حرف زدند. در مقابل تا آنجا که امکان داشت، به سخنان جمع‌ها، گروه‌ها، سندیکاها و سازمان‌ها گوش سپردند، یادداشت برداشتند، سؤال کردند و به سوالات دیگران پاسخ دادند. جالب این است که هیچ یک از اعضای هیئت، از کادرهای "حرفه‌ای" ارتش زاپاتیستی نبوده ‌است، بلکه آنان بومیان زاپاتیست هستند، یعنی همان‌ها که "سوژه‌ی" حرکت‌اند، کسانی که تاریخ را می‌سازند و نه آن‌ها که این تاریخ را نقد می‌کنند، دست‌آوردهای آن را جمع بندی می‌کنند و می‌توانند در مورد آن داد سخن برانند. هرگز تا به امروز در هیچ کجای جهان ما شاهد چنین شکلی از تبادل تجربه نبوده‌ایم. می‌توان مدعی بود که این هم یک تجربه‌ی نوین بود در کنار دیگر نوآوری‌های ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی.

از روز ورود "گردان ۴۲۱" در ۲۲ ژوئن ۲۰۲۱ تا بازگشت "هیئت هوایی" زاپاتیست به مکزیک در ۶ دسامبر همین سال، طی پنج ماه و دو هفته جمعاً دویست نفر از اعضای هیئت زاپاتیستی و همراهان‌شان در اروپا با هزاران نفر از فعالین تشکل‌های اروپایی دیدار و گفت‌و‌شنود داشتند.

هدف این سفر چه بود؟

در مورد چرایی سفر زاپاتیست‌ها به اروپا، خودشان در اطلاعیه‌ای تحت عنوان "سفر برای زندگی: به دنبال چه هستیم؟" می‌نویسند:

"به‌طور خلاصه، ما آمده‌ایم صحبت کنیم و مهم‌تر، می‌خواهیم به کسانی گوش‌ فرا‌‌ دهیم که در سطح مباحث هستند. برای‌مان هیچ اهمیتی ندارد که از چه رنگی یا نژادی، با چه جنسیتی، یا مذهبی هستند، قد و قواره‌شان چطور است، و چه پیشینه مبارزاتی یا لغزش عقیدتی داشته‌‌اند. مهم این است که در چهره‌پردازی کلامی دستگاه قاتل با یکدیگر تطابق داشته باشیم".

"پس اگر ما قصد نداریم که مسیر، روش یا سرنوشتی برای کسی تعیین کنیم، در این "سفر برای زندگی" پی چه میرویم؟ اگر به دنبال عضوگیری، رأی یا لایک نیستیم؟ اگر قصد داوری کردن، محکوم کردن یا عزل‌و‌نصب نداریم؟ اگر قصد ترویج مکتبی جدید با دستیازی به انواع تعصب نداریم؟ اگر به‌دنبال تاریخ‌سازی نیستیم و اگر به‌دنبال اشغال جایگاهی رفیع در معبد خدایان نم‌گرفتۀ طیف سیاسی نیستیم؟".

"حقیقتش، اگر آن‌چنان که شایسته زاپاتیست‌هاست با شما صادقانه صحبت کنیم باید اقرار کرد که قصد ما صرفاً در‌میان‌گذاشتن تحلیل و نتیجه‌گیری خود با دیگرانی نیست که در حال مبارزه و تفکر انتقادی‌اند؛ ما قصد داریم از این دیگران تشکر کنیم..."

"وهمچنین، و بیش از هرچیز، به دنبال همدست می‌گردیم... برای زندگی".

ژوئن ۲۰۲۱

   http://peykar.org/index.php/rubriques/le-mouvement-zapatiste/1380-2021-07-09-14-57-56

این سفر تأثیرات دیگری هم داشت:

۱- حملات شبه‌نظامیان به روستاهای زاپاتیست

از همان ابتدای قیام زاپاتیست‌ها در اول ژانویه ۱۹۹۴، هر گاه دولت مکزیک در سرکوب این جنبش دچار مشکل شد، مانند همتایان دیگر خود در آمریکای جنوبی (و چه بسا در سراسر جهان) دست به دامان راه‌کارهای گوناگون و از جمله نیروهای شبه نظامی شد. هر از گاهی ما شاهد حمله به یکی از مناطق زاپاتیستی، گاهی ترور اعضای زاپاتیست، گاهی آتش زدن و غارت محصولاتشان و گاهی هم قتل‌عام افرادی که الزاما عضو جنبش زاپاتیستی نیستند، ولی با دولت نیز همکاری نمی‌کنند بوده‌ایم.

در ماه‌های گذشته تعداد حملات مسلحانه شبه‌نظامیان به روستاهای زاپاتیست شدت بی‌سابقه‌ای یافته است. حملات مسلحانه قبل از هر چیز نشانگر این است که دولت مکزیک نتوانسته است با برخی صدقه‌ها که بین روستاییان غیر زاپاتیست پخش می‌کند، به لحاظ اخلاقی زاپاتیست‌ها را فاسد کند، رهبرانشان را بخرد، بین آنان انشعاب بیاندازد، کمرشان را خم کرده و آنان را وادار به تسلیم کند. این امر به خودی خود بسیار مثبت است ولی برای دولت مکزیک شکست به حساب می‌آید. هیئت حاکمه مکزیک نیازمند آن است که سهم خود را در عملکرد سرمایه‌داری بین‌المللی به‌عهده گرفته، اجرا کند. یعنی باید کلان‌پروژه‌های مورد نیاز را به اجرا بگذارد و برای پیشبرد آن نیازمند درهم‌شکستن هرگونه مقاومتی در جامعه است (از جمله این کلان‌پروژه‌ها «قطار مایا» همراه با پروژه‌های شهرسازی و زمین‌خواری است که مسیر آن از مناطق زاپاتیستی نیز عبور می‌کند). از سوی دیگر جنبش زاپاتیستی نه تنها به علت پیگیری اعضای آن، بلکه همچنین به‌علت پاسخ دادن به معضلات روزمره مردم در همبودهای منطقه‌اش، به بت‌واره‌ای بدل شده است که در سراسر جامعه مکزیک و خارج از آن از احترام و اتوریته خاصی برخوردار است. وجود چنین جنبشی پشتوانه‌ی بسیاری از حرکت‌های مردمی علیه کلان‌پروژه‌ها است. بنا بر این اگر دولت مکزیک نتوانسته است از تاکتیک به دست فراموشی سپردن آن، توطئه علیه آن، جذب روستاهای اطراف مناطق زاپاتیستی و به طور کلی یک جنگ فرسایشی، آن را از سر راه بردارد، اینک مجبور است با تحریک اعضای آن، یک جنگ علنی به راه بیاندازد تا بهانه‌ای برای انتقال هرچه بیشتر نیروی نظامی به چیاپاس و سرکوب گسترده زاپاتیست‌ها داشته و آنان را از میان بردارد.

سفر زاپاتیست‌ها به اروپا (و به قاره‌های دیگر) می‌تواند توجه افکار عمومی را باز به چیاپاس و زاپاتیست‌ها جلب کند و این امر می‌تواند باعث آن بشود که دولت مکزیک نتواند به سادگی سیاست‌هایش را به اجرا در آورد. به همین علت است که طی سه ماهی که حدود دویست بومی مکزیک در کشورهای مختلف اروپا در حال ملاقات و تبادل افکار با نیروهای اروپایی بوده‌اند، گروه‌های شبه نظامی وابسته به دولت مکزیک چند مرتبه به روستاهای زاپاتیست حمله کردند تا با ایجاد درگیری، نظرها را منحرف کنند.

پس، در جنگ روانی بین دولت و ارتش زاپاتیستی، نه تنها تا کنون دولت مکزیک هیچ پیشرفتی نداشته است، بلکه با سازماندهی چنین سفری، زاپاتیست‌ها برگ برنده را نیز به دستاورده‌اند.

۲- آموزش سیاسی رفقای جوان

افرادی که در همبودهای زاپاتیست برای شرکت در این سفر برگزیده شده بودند، با گذراندن یک دوره سه ماهه، خود را آماده کردند. اما در تمام مدت "سفر" نیز روند آموزش ادامه داشت: اعضای هیئت زاپاتیست از سخنان کسانی که با آنان تبادل نظر می‌کردند نُت برمی‌داشتند و همواره اظهار می‌کردند که پس از بازگشت به چیاپاس، وظیفه دارند به اهالی روستاهای‌شان و به بقیه رفقا از آنچه دیده‌اند گزارش بدهند. کسانی که در جلسات تبادل نظر با این هیئت شرکت داشتند شاهد بوده‌اند که آنان کوچکترین موضوعاتی که مطرح می‌شد، یادداشت می‌کردند، سوال می‌کردند و به‌علاوه بعد از جلسات نیز با رفقای خود در مورد آن حرف می‌زدند. گزافه‌گویی نیست اگر مدعی باشیم که هیچ مدرسه‌ای قادر نیست در چنین مدت کوتاهی، این همه در مورد جنبش‌های سیاسی و اجتماعی در اروپا آموزش بدهد. این سفر را می‌توان نه تنها برای خود زاپاتیست‌ها، بلکه برای افرادی که در اروپا در سازماندهی آن شرکت داشتند نیز به‌عنوان یک دوره آموزشی به حساب آورد. چه بسا روزی زاپاتیست‌ها از آن به‌عنوان گام بزرگی در آموزش سیاسی اعضای خود نام ببرند.

۳- اعتمادبه‌نفس

دستاورد مهم‌ دیگر این "سفر" اعتماد به نفسی است که در جوانان هیئت زاپاتیستی برانگیخته است. کسانی که برخی‌شان برای نخستین بار به یک شهر بزرگ سفر می‌کردند، در هنگام بازگشت به نحو چشمگیری متکی شده بودند. حتی اگر زاپاتیست‌ها قبل از سفر هرگز به این موضوع فکر نکرده باشند، می‌توان این امر را نیز جزو دستاوردهای این سفر به حساب آورد. در کنار آن شرکت وسیع زنان در این سفر نیز نشان دهنده اهمیتی‌ست که زاپاتیست‌ها برای فعالیت زنان قائلند. حضور آنان در این سفر، در گشودن هرچه بیشتر فضای فعالیت اجتماعی برای آنان موثر خواهد بود.

۴- تبلیغ

جذب سمپاتی نسبت به جنبش زاپاتیستی در میان جوانانی که از قیام زاپاتیست‌ها کلا بی‌اطلاع بوده‌اند البته می‌تواند یکی دیگر از دستاوردهای این سفر به حساب بیاید. عملا تعداد بیشماری از جوانان مبارز اروپایی که چه بسا برای اولین بار در زندگی‌شان با برخی ایده‌های این جنبش آشنا شده‌اند، اینک مجذوب آن شده‌اند. به‌خصوص رفقای جوانی که در مبارزه علیه فجایع زیست‌محیطی، معادن ذغال سنگ و کلان‌پروژه‌ها با اشغال و اقامت در جنگل‌ها فعالیت داشته‌اند، یا حرکت معروف به "جمعه‌ها برای آینده" بین خواسته‌های خود و ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی نزدیکی‌های زیادی یافته‌اند. اینکه آیا این نزدیکی‌ها در آینده منجر به همکاری و یا حمایت از زاپاتیست‌ها خواهد شد، سوالی‌ست که تنها با گذشت زمان می‌توان به آن پاسخ داد، اما آنچه در حال حاضر شاهد آن هستیم، سمپاتی این رفقا نسبت به جنبش زاپاتیستی‌ست که تا قبل از جریان این سفر و هماهنگی‌های مربوط به آن، چه بسا از وجود آن بی‌خبر بوده‌اند.

۵- تأثیرات احتمالی روی همبودهای زاپاتیستی و روستاهای غیر زاپاتیست منطقه

از سال‌ها پیش دولت مکزیک برای ایجاد شرایطی که در آن وضع اقتصادی روستاهای غیر‌زاپاتیست بهتر از روستاهای زاپاتیستی بشود، تسهیلاتی را برای روستاییان چیاپاس به منظور مهاجرت دادنشان به آمریکا فراهم می‌کرد. تا جایی که در دورترین شهرستان‌های چیاپاس نیز اتوبوس‌های مسافرتی، مشتریان‌شان را مستقیما تا تیخوانا (یعنی مرز شمال غربی مکزیک با آمریک) می‌برند. انسان‌های فقیری که برای به دستاوردن یک لقمه نان، دار و ندارشان را خرج راه کرده‌اند تا شاید آینده بهتری برای خود و خانواده‌شان بنا کنند، با عبور قاچاقی از مرز، با احتمال این که قربانی سوء استفاده‌ پلیس و باندهای قاچاق در بین راه بشوند، با خطر کشته شدن توسط مرزبانان آمریکایی و شکارچیان نژادپرستی که در آن سوی مرز، مهاجر شکار می‌کنند، پس از جان سالم بدر بردن از این جهنم، تازه وارد بازارسیاه کار می‌شوند تا با فروش ارزان نیروی کارشان مقداری پس‌انداز کرده و برای خانواده‌های خود ارسال کنند. دولت مکزیک امیدوار است بدون آنکه خودش مجبور باشد برای این روستاییان خرجی را متحمل بشود، از طریق این "کمک‌ها"، وضع زندگی این روستاییان را در برابر روستاهای زاپاتیست بهتر کند و با این عمل خود این شیوه را به عنوان راه حل مشکلات بومیان جا بزند.

نمایندگان زاپاتیست وقتی پس از بازگشت به مناطق‌شان، در مجامع عمومی از سفرشان گزارش بدهند، همزمان به همگان نشان خواهند داد که با «سفر برای زندگی» قادر بوده‌اند بدون دریوزگی و تمام خطراتی که مهاجران با آن مواجه‌اند، به سراسر اروپا بروند و سالم به روستاهایشان باز گردند و نشان بدهند که زندگی در همبودهای خودشان را به مهاجرت ترجیح می دهند. این درس بزرگی‌ست هم برای خودشان و هم برای غیرزاپاتیست‌ها.

۶- تأثیر احتمالی در اروپا

پیش از آنکه صحبتی از "سفر" زاپاتیست‌ها به اروپا در میان باشد، یک گروه نسبتا کوچک در برخی از کشورهای اروپایی در همبستگی با این جنبش فعالیت داشتند. این فعالیت بیشتر در ترجمه تراکت‌ها و کتب زاپاتیستی، جمع‌آوری کمک مالی برای پروژه‌های مشخص، فروش و پخش قهوه‌ای که کئوپراتیوهای زاپاتیستی تولید می‌کنند و... بود. برای مثال در آلمان شبکه‌ی یا باستا (دیگر بس است) از حوالی سال‌های ۱۹۹۵ این فعالیت را وظیفه خود قرار داده بود، اگرچه بعضی از فعالین این شبکه گاهی در فعالیت‌های روزمره در شهرهای خودشان هم دخالت‌گری داشته‌اند. با آگاهی از پیشنهاد زاپاتیست‌ها مبنی بر سفر به اروپا برای تبادل‌نظر، در برخی از کشورها، مثلا آلمان، طرح ایجاد شبکه‌های هماهنگی و بعدها ارگان هماهنگی در اشکال گوناگون مطرح شد و شکل گرفت. در برخی کشورهای اروپایی این گروه‌ها در شبکه "اروپای زاپاتیست" با هم در ارتباط نیز بودند. اما آغاز بحث در باره این سفر باعث شد جمع بسیار وسیع‌تری به این شبکه‌ها بپیوندد، البته بسیاری از افرادی که در خود توان چنین فعالیتی نمی‌دیدند، به تدریج کنار کشیدند.

اروپایی که مسخ کشتار ویروس کوید شده بود و نمی‌توانست هیچ فعالیت بیرونی‌ای را تصور کند، به ناگاه به جنب و جوش در آمد و با تقسیم کار در زمینه‌های گوناگون موفق شد حدود دویست نفر از بومیان مکزیک را پذیرا باشد. تغییرات ناگهانی در برنامه سفر که به علل گوناگون پیش می‌آمد گاهی توان افراد را تا به مرز از دست دادن کنترل پیش می‌بُرد. گاهی در لحظات دشوار ناگهان سر و کله رفیقی پیدا می‌شد که دست یاری دراز می‌کرد؛ گاهی کسانی که انتظار داشتی یاران همیشگی باشند، پایشان را کنار می‌کشیدند و پشتت را خالی می‌کردند؛ گاهی مطمئن نبودی که چه کسی به فکر تهیه آذوقه برای میهمانان است، ولی به شکل غیر‌منتظره‌ای دری باز میشد و چند نفر با ظروف غذا وارد می‌شدند؛ گاهی در سالن جلسه در انتظار بقیه می‌نشستی ولی کمتر کسی پیدایش می‌شد و گاهی هم تعداد شرکت کنندگان آن‌قدر زیاد می‌شد که کنترل جلسه سخت به نظر می‌رسید.

با این حال آشنا شدن از نزدیک و تجربه همکاری با کسانی که آنان را گاهی در حرکت‌ها و تظاهرات مختلف می‌دیدی اما هیچ ارتباط ارگانیکی با آنان نداشتی، دریچه‌های جدیدی به روی افراد می‌گشود. برای بسیاری از فعالین اروپایی نخستین بار بود که باید با حوصله به نظر دیگران گوش می‌سپردند و تجربه می‌کردند که می‌شود با هم گام برداشت بدون آنکه در همه موارد با یکدیگر هم‌نظر بود. اگرچه در تمام طول سازماندهی سفر هر از گاهی، گاهی کمتر و گاهی بیشتر، شاهد حس رقابت بین فعالین سیاسی و بین گروه‌های سیاسی برای آنکه در مقابل دوربین بیشتر از آن یکی به چشم بیایند نیز بوده‌ایم.

با این وجود ، بسیار پیش می‌آمد طی فعالیت‌ها مشاهده شود که افرادی با گرایشات گوناگون، بدون هیچ شک و شبه‌ای نیروهای‌شان را به هم پیوند می‌زدند تا کارها به نحو بهتری پیش برود.

مشاهدات ما:

در تمام مدت سازماندهی و هماهنگ کردن امور سفر، کمبود یک تشکل‌ سراسری قابل مشاهده بود. با آنکه چه در سطح کشوری و چه در سطح اروپا یک "شبکه" همکاری وجود داشت، با این وجود هیچ تعهدی برای اعضا در موارد ضروری وجود نداشت. به همین سبب برگزاری جلسات فرسایشی وقت و انرژی بسیاری را به هدر می‌داد، در واقع پراکنده بودن این جلسات، خود بیانگر فقدان این تشکل بود.

یکی از مشکلاتی که همواره در سازماندهی با آن روبه‌رو بودیم، رقابت بین افراد و گاهی گروه‌ها بود. گروه‌هایی که قبل از آن نیز با هم اختلاف داشتند ولی در برخی آکسیون‌ها در کنار هم فعالیت می کردند و حالا می‌باید پروژه‌ی مشترکی را به پیش ببرند که ترجیح می‌دادند دستاورد آن به نام گروه خودشان تمام بشود.

سابقه این رقابت شاید به دورانی بر گردد که احزاب و سازمان‌های سیاسی هر یک "می‌بایستی" نشان می‌دادند کدامین‌شان "نماینده واقعی طبقه (یا خلق)" هستند. اما زاپاتیست‌ها از همان نخستین روزهایی که قصدشان را از سفر به اروپا مطرح کرده بودند، خبر داده بودند که می‌خواهند با تمام آن‌ها که از چپ و پایین هستند دیدار کنند، یعنی حتی با گروه‌هایی که تشکل‌های اروپایی سازمانده سفر زاپاتیست‌ها با آنان همکاری ندارند. این نوع نگاه کردن به مبارزه، که بارها در تاریخ ۲۷ ساله کار علنی زاپاتیست‌ها خود را نشان داده است هنوز نتوانسته فاصله دیدگاه‌های چپ سنتی را با مبارزات نوین از میان بردارد. باید اذعان داشت که با تمام تلخی ماجرا، این نوع رقابت‌ها بسیار طبیعی هستند و شاید تنها با نوعی "انقلاب فرهنگی" در میان فعالین سیاسی از میان برود.

افرادی بودند که فقط زمان محدودی را برای فعالیت‌شان در نظر گرفته بودند و برخی دیگر زمان بیشتری را به کار اختصاص می‌دادند (آگاهیم که برخی به دلایل شغلی امکان داشتن وقت بیشتری برایشان نبود، اما عده‌ی دیگری هم بودند که نه می‌خواستند از زمان کارشان مایه بگذارند و نه حاضر بودند "مرخصی" سالانه‌شان را "فدا"ی فعالیت سیاسی کنند). در روزهای سازماندهی سفر و طی خود سفر طبیعی بود که کسانی که اوقات بیشتری را برای این‌کار اختصاص می‌دادند، احتمالا اطلاعات بیشتری هم در باره چند و چون کار داشته باشند. بعد‌ها به خاطر آنکه این رفقا اطلاعات بیشتری از اوضاع داشتند، مورد انتقاد قرار گرفتند. زمینه این انتقادات با سازماندهی موازی تعریف می‌شد. این که رفیقی بیشتر از رفقای دیگر از برخی موضوعات باخبر است، به‌عنوان پنهان کردن اخبار و تصمیمات از دیگران مطرح می‌شد. به نظر می‌رسد که بسیاری از افراد چپ رادیکال هنوز تصوری از این که در یک حرکت بزرگ چگونه می‌توان با کمک "سخنگو" (و نه جایگزین) در تصمیم‌گیری‌ها شرکت کرد ندارند و در مورد کاربست دمکراسی مستقیم در این‌گونه فعالیت‌ها به بحث بیشتری نیاز داشته باشند.

در بسیاری از موارد، به‌خصوص در کشورهای آلمان و اتریش که بزرگترین کشورهای "منطقه یک" بودند، برنامه‌ها به‌علل مختلف تغییر می‌کرد. تمام آنچه برای تابستان برنامه ریزی شده بود، می‌بایستی تغییر می‌کرد: گاهی به‌دلیل شیوع بیماری کوید؛ گاهی به آن علت که در روزهای تابستان امکان برگزاری جلسات در هوای آزاد وجود داشت، ولی در پاییز چنین امکانی نبود؛ گاهی هم به‌علت تغییر تعداد رفقای زاپاتیستی که به این کشورها آمده بودند و...

برخی از افراد گمان می‌کردند که آن چند نفری که به‌عنوان نماینده جمع با زاپاتیست‌ها حرف می‌زدند باید برنامه‌ها را همان‌گونه که در روز اول تصمیم گرفته شده بود پیش ببرند، حال آنکه این نمایندگان گاهی در مقابل عمل انجام شده قرار می‌گرفتند و یا به دلایل دیگری قادر به اقناع زاپاتیست‌ها در این مورد نبودند؛ گاهی هم به این علت که ظاهرا برای همه این امر روشن نبود که این "سفر"، سفر زاپاتیست‌ها به اروپا است و آنان برای نخستین بار چنین عملی انجام می‌دهند و به همین علت باید نیازهای آنها را نیز در برنامه‌ها مدنظر داشت.

در مجموع این تجربه همانطور که برای زاپاتیست‌ها نخستین تجربه بود، برای گروه‌ها و جمع‌های اروپایی نیز نخستین تجربه بود. به همین علت طبیعی بود که برنامه‌ریزی‌های اولیه هر از گاهی مورد بازنگری و تغییر قرار بگیرد.

یک دستاورد دیگر این سفر، امکان تهیه یک نقشه‌نگاری (Cartography) از حرکت‌های کوچک و بزرگ در اروپا بود. تا جایی‌ که ما اطلاع داریم، تا به حال هیچ گروهی از جنبش‌ها و فعالیت‌های سیاسی چپ در اروپا چنین تصویری تهیه نکرده است. امری که می‌تواند دیدی نسبتا واقعی نسبت به وضعیت جنبش چپ و آینده احتمالی آن در اختیار فعالین قرار بدهد.

در حافظه‌ی بسیاری از فعالین چپ اروپا یک خاطره ثبت شده است:

تا کنون هیچ جنبشی نسبت به فعالین و فعالیت‌های سیاسی در کشورهای دیگر چنین علاقه‌ای از خود نشان نداده است.

همان‌گونه که گفتیم، این برداشت جمع کوچک ما از این "سفر" است. باید در انتظار جمع‌بندی خود رفقای ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی ماند...

ژانویه ۲۰۲۲

 گزارش دوم از استقبال از زاپاتیست‌ها


در کوچه پس کوچه‌های شهر قدیمی ویگو، هنوز آثار آنچه از بیش از هزار سال پیش رُمی‌ها بنا نهاده‌اند به چشم می‌آید. هنوز می‌توان تصور داشت که «این‌جا آخر دنیا است» (آنطور که در امپراتوری رُم باور داشتند). ساختمان‌های بنا شده با سنگ‌های رسوبی که شلاق باد و نمک تأثیر خود را بر آنها به‌جا گذاشته است، از تاریخی ثروتمند حکایت می‌کند. در خیابان‌های تمیز مرکز خرید، فروشگاهای شیک و گران قیمت که به‌تدریج سیطره‌ی خود را بر ساختار سنتی تحمیل کرده‌اند، گویای حضور یک قشر متمول است که بر مناطق فقیرنشین و ساختمان‌های صنعتی و انبارهای بندر حکومت می‌کند. از سوی دیگر مغازه‌ها و فروشگاه‌های تعصیل‌شده‌ای که بر آن‌ها تابلوی «برای فروش» نظر را جلب می‌کند، حاکی از بحرانی‌ست که ویروس کرونا فقط آن را تشدید کرده است. طبق قوانین اسپانیا، در حالی که در رستوران‌ها و بارهای کوچک و بزرگ می‌توان کنار هم نشست و مصرف کرد، در خیابان‌ها و حتی در سواحل زیبا و بادخیز، استفاده از ماسک اجباری‌ست و هیچ‌کس حق‌ندارد هرچند تنهای تنها، بدون ماسک آمد و شد کند.
از روزهای نخست ماه ژوئن چند نفر از رفقا از کشورهای مختلف برای کمک رساندن به سازماندهی «اشغال» اروپا توسط بومیان چیاپاس به این شهر آمده‌اند. در منازل خصوصی و چند مرکز فرهنگی امکان خواب و استراحت فراهم شده است. جمع پنج نفره‌ی ما نیز به یکی از این مراکز فرهنگی در فقیرترین محله‌ی شهر هدایت می‌شود. بر در و دیوار آن پوسترهای مبارزاتی و همبستگی با خلق فلسطین، صحرا و چیاپاس نصب شده است و همچنین عکس زندانیان سیاسی گالیسیا. اینان که در زندان‌های دور، در تبعید محبوس‌اند تا برای خانواده‌هایشان دیدار از آنان تا حد ممکن، دشوار باشد. عکس‌ها گویای مبارزه‌ای هستند که دوستان ما آن‌را «مبارزه رهایی‌بخش ملی» معرفی می‌کنند. آنان برای ما از زبان گالیسی می‌گویند و این که این زبان در گذشته‌ای بسیار دور، یا پرتغالی بوده و یا به زبان پرتغالی بسیار نزدیک و پس از اشغال گالیسیا (که دولتی مستقل داشته است) ممنوع شده و زبان اسپانیایی را جایگزین آن کرده‌اند. نزدیکی‌های قوم گالیسیا را که می‌گویند از اقوام کِلت است، هنوز در البسه‌ و موسیقی سنتی آن می‌توان دید.

از نشست‌های اینترنتی و سراسری اروپا آگاه بودیم که در شهر‌های بسیاری فعالین سیاسی، کمیته‌های تدارکات برای استقبال از زاپاتیست‌ها را تشکیل داده‌اند.
جمع پنج نفرۀ ما در مسیر ویگو، شبی در شهر سن‌سباستیان (به زبان باسکی: دونوستیا) میهمان زوج جوان و جانبدار زاپاتیست‌ها بود و از تجربیات و مبارزات مردم سرزمین باسک و ایران حرف زدیم. عصر ۱۲ ژوئن به بندر ویگو رسیدیم.
در همان اولین دقایق به ما خبر دادند که در یکی از مراکز فرهنگی کنسرتی برای جمع‌آوری کمک مالی به منظور تأمین مخارج سفر «لشکر ۴۲۱» زاپاتیستی برگزار می‌شود. ما نیز برای کمک عازم آن محل شدیم.
«آس پدرینیاس» یک مرکز فرهنگی‌ست که در اراضی اشغال شده‌ای بنا شده و به صورت جمعی و خودمختار با درآمد حاصل از فروش چوب و دیگر تولیدات اداره می‌شود و عضو تشکل انجمن‌های اراضی خودگردانی است که در مبارزه علیه زمین‌خواران و شرکت‌های عظیمی شکل گرفته‌اند که قصد داشته‌اند این منطقه‌ی کوهستانی و جنگلی را به زمین گلف تبدیل کنند. ایجاد زمین گلف به معنی خصوصی‌سازی مراتع و جنگل‌ها و از بین رفتن آب‌های زیر زمینی است.
وقتی به آنجا رسیدیم صحنۀ کنسرت با یک بنر تبلیغی برای زاپاتیست‌ها تزیین شده بود. قبل از شروع کنسرت فراخوانی برای شرکت در جشن ورود زاپاتیست‌ها را قرائت کردند. در آغاز کنسرت خوانندۀ گروه اعلام کرد که این گروه تا آنجا که در توان دارد از حضور زاپاتیست‌ها در اروپا حمایت خواهد کرد.
در روزهای بعد به‌تدریج تعداد کسانی که از شهرها و کشورهای مختلف برای پیشواز از زاپاتیست‌ها می‌آمدند بیشتر و بیشتر شد و همراه با این رفقا در خیابان‌ها و نقاط مختلف شهر با یک عروسک غول‌آسا و پخش موسیقی و خواندن متونی در بارۀ علت سفر زاپاتیست‌ها، اعلامیه‌هایی در این مورد پخش می‌شد.
https://www.youtube.com/watch?v=oI-V2-r31yA
به‌علاوه در جلسات مختلف با رفقای محلی و آنها که از کشورهای دیگر به این بندر آمده بودند، در مورد چند و چون سازماندهی اقامت زاپاتیست‌ها در ویگو و نیازهای لجیستیک آن بحث و گفت‌و‌گو برقرار بود.
روز بعد از ورودمان به جلسه‌ی کمیته‌ی هماهنگی ویگور رفتیم تا اعلام کنیم که برای یاری رساندن و شریک شدن در کار سازماندهی آماده‌ایم.
یکی از مشکلات مهم سفر زاپاتیست‌ها، برخورد با بیماری کرونا و شیوه‌های مراقبت از میهمانان و میزبانان بوده که احتمالا در ماه‌های آینده نیز ادامه خواهد داشت.
در یکی از جلسات تصمیم به تهیه پرچم و پوسترهایی برای تزیین مراسم ورود زاپاتیست‌ها گرفته شد و هر رفیقی هر کاری که از دستش بر می‌آمد به عهده گرفت.
https://www.youtube.com/watch?v=dsFQr5dVyH0&t=8s
بی‌شک برای ما ارتباط رفیقانه با کسانی که برای نخستین بار با آن‌ها آشنا می‌شدیم و گفت و شنود در بارۀ اوضاع سیاسیِ کشورهای مختلف از جمله ایران جزو زیباترین بخش‌های این سفر به یادگار خواهد ماند.
عصر روز ۲۱ ژوئن باخبر شدیم که کشتی بادبانی حامل «لشکر ۴۲۱»، معروف به «کوه»، به سواحل نزدیک به بندر ویگو رسیده است. ناگهان از گوشه و کنار شهر گروه‌های کوچک و بزرگی از رفقا به راه افتادند تا هرچه زودتر شاهد رسیدن زاپاتیست‌ها باشند.
پس از پنجاه روز سفر در اقیانوس، و رسیدن «کوه» به سواحل بیونا، یکی دو قایق کوچک به استقبال آن رفتند.
https://www.farodevigo.es/gran-vigo/2021/06/21/zapatistas-culminan-baiona-50-dias-54000588.html)
اطراف فانوس دریایی بیونا را جمع کثیری از رفقا از کشورهای مختلف احاطه کردند که فقط از فاصلۀ یک سنگ انداختن (اصطلاح خود زاپاتیست‌ها در اعلامیه‌هایشان) از ساحل توانستند به آنها خوش‌آمد بگویند. جوان و پیر فریاد شادی و «زنده باد زاپاتا!» سر داده بودند. با چشم غیرمسلح هم می‌شد دید که مسافرین کشتی نیز با تکان دادن دست درود می‌فرستادند.
از صبح روز ۲۲ ژوئن پیام‌های تلفنی، خبر ورود کشتی حامل زاپاتیست‌ها به بندر ویگو را پخش می‌کرد. با توجه به روند اداری ورود به کشور و پیاده شدن از کشتی، قرار بر این شد که مراسم پیشواز از زاپاتیست‌ها از ساعت پنج بعد از ظهر در «ساحل کارریل» Praia de Carril برگزار شود.
از هیئت استقبال، جمع منتخب خوش‌آمدگویی (یکی از رفقای ما نیز در جمع خوش‌آمدگویی شرکت داشت) و کسانی که امنیت مراسم را به عهده داشتند، توسط اکیپ پزشکی، تست کوید 19 گرفته شده بود. همزمان تمام ساحل را با پرچم‌ها و بنرهایی به زبان‌های مختلف تزئین کردند.
بالاخره هفت رفیقی که «لشکر ۴۲۱»، یعنی اولین هیئت زاپاتیستی را تشکیل می دهند، با قایق کوچکی حدود ساعت شش بعدازظهر به ساحل رسیدند و طبق برنامه‌ی از قبل پیش بینی شده، رفیق ماری خوزه، به عنوان نخستین زاپاتیستی که بر خاک اروپا گام می‌نهد، در مقابل تعداد معدودی از استقبال کنندگان که می‌توانستند در اسلکه جمع بشوند با صدایی رسا فریاد برآورد:
”به نام زنان، کودکان، مردان، بزرگسالان و، روشن است، دگرجنسیتی‌های زاپاتیست اعلام می‌کنم که نام این سرزمین، همان که ساکنین اصلی‌اش آن را ”اروپا“ می نامند، از این به بعد سلومیل کاآخشمک‌اوپ، یعنی ”سرزمین سرکش“ خواهد بود. یا ”سرزمینی که تمکین نمی‌کند، که ضعف نشان نمی‌دهد.“ و تا زمانی که اینجا کسی باشد که نه تسلیم بشود، نه خودش را بفروشد و نه وابدهد، توسط خودی و غیر خودی به این نام شناخته خواهد شد.“

سپس هیئت زاپاتیستی در کنار گروهی از رفقا در میان حلقه‌ای از زنان برای جلوگیری از انتقال ویروس کووید، با حفظ فاصله‌، راهی ساحل شدند. یک گروه موسیقی سنتی با لباس‌های زیبای محلی در فضایی گرم و دل‌انگیز هیئت زاپاتیستی را تا ساحل همراهی کرد.
https://www.youtube.com/watch?v=A3qjpcO16mo
در کنار هر یک از اعضای هیئت، یک مرد و یک زن به عنوان «آیینه» به ساحل رفتند تا هرکدامشان که گویای یکی از مبارزات بود، پیام خوش‌آمدش را به هیئت زاپاتیستی برساند. به این ترتیب هر «آیینه» با تکیه بر تمثیل‌سازی‌های زاپاتیستی، گویای آن بود که بذری که مبارزه‌ی زاپاتیست‌ها می‌پاشد، در آیینه‌ی مبارزات دیگر انعکاس خواهد یافت.
https://www.youtube.com/watch?v=9W-yzadC48I
بعد از مراسم خوش‌آمدگوییِ «آیینه‌ها»، اعضای هیئت بر روی صحنه‌ رفتند تا به زبان بومی خود، خودشان را معرفی کنند و سپس برنامه هنری آغاز شد.
https://www.facebook.com/watch/?v=986040008801906&extid=NS-UNK-UNK-UNK-AN_GK0T-GK1C
در میان شعر و موسیقی، گردانندگان برنامه پیام‌هایی را قرائت کردند.
در روز ۲۴ ژوئن جمعی از جوانانی که از آلمان به پیشواز زاپاتیست‌ها آمده بود، به دیدار هیئت زاپاتیستی رفت تا از محکوم شدن یک زن جوان در بیدادگاهی در فرانکفورت حرف بزند و خواهان پیامی از زاپاتیست‌ها در دفاع از او باشد.
رفیق اِلا که به عنوان «فرد ناشناس - شماره ۱» از نوامبر سال ۲۰۲۰ به خاطر اعتراض به ساختمان یک اتوبان در «جنگل دنن رود» (در ایالت هسن) در بازداشت به سر می‌برد، در روز ۲۳ ژوئن، به جرم «مجروح سازی خطرناک» و «حمله‌ی بدنی» به پلیس به ۲۷ ماه (دو سال و سه ماه) زندان محکوم شد. او متهم شده بود که بر فراز یک درخت در ارتفاع ۱۵ متری، علیه پایین کشیده شدن توسط پلیس، وقتی پایش را می‌کشیدند، مقاومت کرده است. او قصد داشت با اشغال درخت علیه قطع درختان جنگل به منظور ساخت اتوبان A-49 اعتراض کند.
برای محکوم کردن او، دولت و پلیس تمام قوانین رسمی را زیر پا گذاشتند. در دادگاه افراد پلیس بدون دادن اسم و مشخصات و با چهره‌های کاملا پوشیده شهادت می‌دادند و با وجود تضادهای زیاد اظهارات پلیس و فیلم‌های زیادی که به نفع زندانی بود، دادگاه خواست دادستان را اجرا کرد و اِلا محکوم شد.
با شنیدن این خبر، به درخواست فعالین محیط زیست، «لشکر ۴۲۱ زاپاتیستی» در همبستگی با این زندانی سیاسی، پیامی برای او ارسال کرد.
https://vimeo.com/567581257
در روز ۲۵ ژوئن، خاویر الوریگا که به عنوان مسئول کمیته کمک به هیئت زاپاتیستی آنان را همراهی می‌کند، در نشستی در محل «آس پدیرناس» اعلام کرد که یک گروه دیگر، متشکل از ۱۵۰ نفر زاپاتیست‌ تا ۱۵ روز دیگر به پاریس خواهد آمد تا اعضای آن از آنجا عازم کشورهای مختلف اروپا بشوند و در جلسات مختلف به تبادل نظر و تجربه با نیروهای دیگر بپردازند.
جمع ما نیز در پاریس در استقبال از این ابتکار شرکت خواهد داشت.
http://enlacezapatista.ezln.org.mx/

سپاسگزاریمgracias.jpg

کمیسیون ششم زاپاتیستی

مسئول هماهنگی سفر برای زندگی - فصل اروپا

۱۴ دسامبر ۲۰۲۱


خطاب به سازمان‌ها، جنبش‌ها، گروه‌ها، مجامع، خلق‌های بومی، و افراد جغرافیاهای مختلف سرزمینی که اکنون به نام «سولمیل کاخشمک اوپ» (Slumil K´ajxemk´op سرزمین نافرمان. به زبان تسوتسیل م) شناخته می‌شود.

از طرف هیئت زاپاتیستی نابهنگام.

رفقای زن، رفقای دگرباش، رفقای مرد:

خواهر- برادران، خواهران، برادران.

از کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک به شما درود می‌فرستیم و خبر می‌دهیم که تمام رفقای زن و مرد هیئت هوایی که در ماه‌های سپتامبر، اکتبر، نوامبر و دسامبر امسال، سال ۲۰۲۱، در جغرافیاهای مربوطه‌تان میهمان شما بودند، دیگر به روستاها و پست‌های مربوطه‌شان بازگشته‌اند. 

در ساعت ۲۱:۳۴ دقیقه به وقت زاپاتیستی - ساعت ۲۰:۳۴ دقیقه به وقت مکزیک -، در روز ۱۴ دسامبر: ساعت ۳:۳۴ دقیقه روز ۱۵ دسامبر به وقت «سولمیل کاخشمک اوپ»، تأیید شد که همگی به محل اقامت، روستاها و سر پست‌های‌شان بازگشته‌اند.

همگی‌مان خوب، سالم و سلامت رسیدیم. گرچه همه‌مان به‌خاطر روزها و شب‌هایی که به ما اجازه دادید با شما سهیم شویم، متأثر و منقلب هستیم. با زخمی در قلب‌مان بازگشتیم، که زندگی است. زخمی که نخواهیم گذاشت بسته شود.

حالا نوبت این است که یادداشت‌های‌مان را مرور کنیم تا به روستاها و همبودهای‌مان راجع به آنچه از شما آموختیم و دریافت کردیم، گزارش دهیم: راجع به داستان‌ها، مبارزات، مقاومت‌ها و زیستن نافرمانتان. و بیش از هرچیز، درباره‌ی آن آغوش انسانی‌ای که قلب‌های‌تان نثارمان کردند.

هرآنچه برای‌تان آوردیم از خلق‌های‌مان بود. هرآنچه از شما دریافت کردیم، برای همبودهای‌مان است.

بابت همه‌ی اینها، بابت مهمان‌نوازی و برادری‌تان، بابت سخنان، گوش سپردن‌ها و نگاه‌های‌تان، بابت خوردنی‌ها، آشامیدنی‌ها و اسکان دادن‌مان، بابت همراهی‌تان و داستان‌های‌تان، بابت این که قلب‌هامان را در آغوشی جمعی فشردید، به شما می‌گوییم:

Kiitos

Danke schön

Hvala ti

Благодаря ти

Gràcies

Děkuju

Grazie

Hvala vam

Tak skal du have

Ďakujem

Aitäh

Eskerrik asko

Merci

Diolch

Grazas

Σας ευχαριστώ

Köszönöm

Thanks

Go raibh maith agat

Paldies

Ačiū

Ви благодарам

Takk skal du ha

Dziękuję Ci

Obrigada

Mulțumesc

Спасибо

Хвала вам

Tack

Teşekkürler

سپاسگزاریم، ای سرزمین نافرمان!


به زودی دوباره با شما سخن خواهیم گفت، زیرا مبارزه برای زندگی پایان نیافته است. هنوز باید خیلی چیزها از شما بیاموزیم و شما را بسیار بیش از اینها در آغوش بگیریم.

تا به زودی، رفقا!

از کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک

به نام نابهنگام زاپاتیستی

معاون فرمانده شورشی مویسس

مسئول هماهنگی

مکزیک، دسامبر ۲۰۲۱